نقش نگاره

سایت شخصی دکتر بتسابه مهدوی

نقش نگاره

سایت شخصی دکتر بتسابه مهدوی

۲۱۴ مطلب با موضوع «خود شناسی» ثبت شده است

خصوصیات عدد شش (6)

بتسابه مهدوی | سه شنبه, ۶ تیر ۱۳۹۶، ۰۶:۱۷ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

رمز موفقیت در زندگی ششها بصیرت و مسئولیتپذیری خواهد بود. اینان افرادی خودباور مستقل صبور دقیق اجتماعی خونسرد مهربان و لبخند بر لب و مراقب هستند. اغلب کارهای درست و منطقی انجام میدهند....

رمز موفقیت در زندگی ششها بصیرت و مسئولیتپذیری خواهد بود. اینان افرادی خودباور مستقل صبور دقیق اجتماعی خونسرد مهربان و لبخند بر لب و مراقب هستند. اغلب کارهای درست و منطقی انجام میدهند. ولی در باطن از برخی تضادها و ناهماهنگیهای اجتماعی، احساس خشم و نومیدی میکنند. این افراد گاه با مسائل جزئی درگیر میشوند احساس خشم و نومیدی میکنند. گرفتار قضاوت نابجا میشوند. با این حال افراغدی کمال طلب و کمال گرا هستند و در صورت استفاده از استعدادهای بالقوه خود، قاضی یا وکیل خوبی میشوند .

 

زندگی دارای قلههای بلند است که صعود به آن، مبارزهای سخت را طلب میکند. ششها در وجهه مثبت، قادر به این مبارزه طلبی هستند. آنان اغلب در زندگی نظر بلند بوده امکانات برتر را جستجو میکنند. این افراد به دلیل کمال طلبی و انعطافپذیری اغلب به توفقیات بالایی در زندگی دست مییابند .

همه ما دارای امیدها و ایدهآلهایی هستیم که مکن است به آنها برسیم یا نرسیم. اما شش‏ها در این خصوص حساستر و ضربه پذیرتر هستند. آنان اگر به خواستهها و آرزوهایشان نرسند، ضربههای شکست و ناامیدی را با شدت بیشتری حس میکنند .

ششها اغلب قضاوت عجولانه میکنند. دیگران را با ایدهآلهای خود میسنجند. اغلب در حال انکار زندگی عاطفی هستند. آنان از اشتباه هراسانند و اگر گاه در زندگی دچار اشتباه شوند، ممکن است مدتها خود را شماتت کنند .

 

همکاری یا زندگی کردن با شش‏ها مشکل است. چون اینان اغلب چیزی را برای ایراد گرفتن و بهانه کردن دارند. ولو این که این ایراد و بهانه از خودشان باشد .

شش‏ها عموماً انتظار دارند در هر کاری در صدر قرار بگیرند و این گاه آنان را دچار فشار یا انصراف از عمل میکند. بعضی از ششها در دوران نوجوانی در مدارس برای خوب جلوه کردن، چنان فشاری را احساس میکنند که ممکن است دچار فشار آسمی شوند. یا اگر دیگران را از خود جلوتر ببینند، اعتماد خود را از دست می‏دهند و ممکن است از ادامه درس یا کار، منصرف شوند. در چنین موارد نیاز به راهنمایی و توجیه شدن دارند تا به خود بصیرت پیدا کنند و واقعیات وجودی خود را بپذیرند .

ششها عموماً بالاخره به این بصیرت میرسند و می‏فهمند آنچه که اهمیت دارد این است که آنها خود چه کسی هستند و تواناییهایشان چیست. نه این که چگونه باید جلوه کنند. آنان وقتی به این مرحله برسند، قدر کمال فردی و ذاتی خود را درک میکنند .

ششها وقتی شروع به درک حقایق پیرامون خود و کمال ازلی کنند و هدفمندی هر کس و هر چیز را درک کنند، سپس به این معنا برسند که مشکلات و مبارزات افراد در طول زندگی، خود برانگیزنده تجلی ذات و شخصیت باطنی اوست، آن وقت زندگی و حیات تازهای را تجربه خواهند کرد و به حس آرامش و اعتماد به نفس دست خواهند یافت .

  • بتسابه مهدوی

رموز اسرارآمیز عدد 3

بتسابه مهدوی | سه شنبه, ۶ تیر ۱۳۹۶، ۰۶:۱۱ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

درمان هر درد با خواندن سه بار این ذکر

خواندن سه مرتبه جهت محفوظ ماندن

خواندن سه مرتبه براى ایمنى

خواندن سه مرتبه جهت برآوردن حاجت

خواندن سه مرتبه جهت آمرزش گناهان

خواندن سه مرتبه جهت ایمنى از شیطان و خوره و پیسى

خواندن سه مرتبه ذکر براى دوستى حضرت رسول

خواندن سه مرتبه جهت استجابت دعا

بازگشت روح میت به جسد بعد از سه روز

خواندن سه مرتبه بر روى جنازه جهت ایمنى از عذاب

کسى که این سه چیز را منکر شود از شیعه نیست

خواندن سه مرتبه سر قبر جهت ایمنى از عذاب قبر

مؤمن از معاشرت با سه کس اجتناب ورزد

حاجت خود را جز به سه نفر مگو

سه طایفه در وادى جهنم ساکن هستند

در درب سوم جهنم سه طایفه مورد لعن خداوند هستند

صالح به قوم ثمود سه روز مهلت داد

دادن سه صلوات جهت آمرزش گناهان

سه بار عذاب الهى بر سرزمین بابل

ذکر سه مرتبه جهت ورود به بهشت

ذکر سه مرتبه جهت وسوسه شیطان

خواندن سه مر تبه سوره احقاف جهت نجات از گرفتارى

سه بار خواندن سوره ق

سه بار خواندن سوره ق جهت مرزوق شدن

برآورده شدن حاجت در طول مدت سه روز

سه مرتبه سوره واللیل جهت برآمدن مراد

ختم قرآن با سه مرتبه

ختم قرآن با سه قل هو الله

سه بار خواندن سوره جهت جلوگیرى از جن‏زدگى

درمان چرک سینه و درد آن با خواندن سه بار این دعا

خواندن سه بار این تعویذ براى درمان سِل

تعویذ روز سه‏ شنبه

سه بار خواندن دعا براى درمان جاى درد

سه روز ناشتا و درمان یرقان (زردى)

نجات از بلا با خواندن سه مرتبه این ذکر

خیر بسیار با خواندن سه مرتبه این ذکر

سه مرتبه در صبح و شام جهت جلوگیرى از غم و اندوه

در پناه خداوند با سه مرتبه این ذکر

برطرف شدن گرفتارى با سه مرتبه این ذکر

مجرّبات قوى در سه شب

سه روز روزه و نجات از فقر و تنگدستى

سه لحظه هولناک براى انسان

هولناک بودن عالم قبر از سه جهت

بلند کردن سه مرتبه میّت در نزدیکى قبر

منکر شدن سه چیز

گرفتن سه روز روزه جهت دورى از جهنم

رفتن سه نفر بدون حساب به بهشت

گفتن سه مرتبه در روز این ذکر جهت وسعت رزق

 گفتن سه مرتبه این ذکر جهت در امان ماندن از بلا

گفتن سه مرتبه این ذکر جهت دورى از غم و اندوه

گفتن سه مرتبه جهت رؤیت پیامبر

تعویذ کودک به سه بار خواندن دعا

انجام سه روز سوره قدر در درمان درد

سه مرتبه خواندن آیات جهت درد مثانه

سه مرتبه خواندن آیه جهت درد پشت

گفتن سه مرتبه این ذکر جهت عزیزى و مکرم

لعنت پیامبر براى سه گروه

سه چیز بدون ضرر

ذکر سه مرتبه در خوردن آب شب

خوردن آب به سه نفس

یادگیرى سه خصلت از کلاغ

ذکر سه مرتبه این دعا براى کمى فرزند

ترک نکردن لذت در سه چیز

سه خصلت پیامبران

گفتن سه مرتبه این ذکر جهت دورى از تأثیر چشم

ظلم نکردن بر سه کس

سلام نکردن بر سه کس

مکارم دنیا و آخر در سه چیز
دکتر بتسابه مهدوی

6 تیر 1396

  • بتسابه مهدوی

فلسفه عدد مقدس هفت نزد ایرانیان

بتسابه مهدوی | دوشنبه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۶، ۰۸:۴۲ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

عدد هفت در نزد ایرانیان از دیرباز تاکنون عددی مقدس و مشهور بوده . از میان همه اعداد , عدد هفت همیشه مورد توجه مشرق زمین و به خصوص ایرانیان قرار داشته اغلب در امور ایزدی و نیک و گاه در امور اهریمنی و شر به کارمیرفته است ولی اکثر موراد در جهت نیت پاک و روحانی و مقدس استفاده می گردیده . وجود بعضی عوامل طبیعی مانند تعداد سیاره های مکشوف جهان باستان و همچنینرنگهای اصلی موید رجحان و جنبه ماوراطبیعی این عدد گردیده است. با توجه به آیین کهن میترائیسم ایران که قدمتی بیش از پنج هزار سال دارد بایستی بپذیریم که ایرانیان نخستین ملتی بودند که به رمز و راز این عدد آسمانی پی بردند .

تمدنهای بسیاری در مشرق زمین و به خصوص خاورمیانه شکل گرفت که پایه های تمدن بشری محسوب می شوند ولی نکته جالب آن این است که از میان همه آنها تنها تمدن ایران باقی ماند و به عبارتی همه تمدنهای اطراف به نوعی یا در تمدن ایران حل شدند و یا از میان رفتند . تمدن مصر , سومر , اکدیها , کلده , آشور , بابل نمونه ای از این تمدنهاست . از میان آنها آیین مهرپرستی و میترایسم ایران از قدمتی پیش از همه این تمدنها برخوردار است . امروزه نمادهای مهر را در ایران و آداب و رسوم مردم ایران هنوز به روشنی می بینیم . به عبارتی میتوان گفت که تمدن های بین النهرین بیشترا به درون تمدن ایران رفتند و یک تمدن بزرگ را شکل دادند .

 

تمدن بین النهرین در حدود سه هزار سال پیش به قدرت بزرگ جهان مشهور بود ولی پس از روی کار آمدن کوروش بزرگ , منطقه بین النهرین بخشی از تمدن ایران شدند و به کشور ایران پیوستند و تا انتهای دوره شاهنشاهی ساسانی این منطقه بخشی از تمدن و خاک ایران محسوب می شد . به صورتیکه پایتخت ایران در بغداد ( عراق ) بود و به عراق کنونی دل ایرانشهر گفته میشده است . پس از حمله تازیان به ایران این منطقه مورد یورش عربهای بدوی قرار گرفت و همه تمدن و شکوه باستانی اش به یکباره ویران شد و اثری از آن همه تاریخ به جای نماند و عربها به مرور زمان به آنجا مهاجرت کردند و زبان عربی را به دیگر ایرانیان آن منطقه غلبه نمودند و فرهنگی عربی را جایگزین تمدن کهن بین النهرین کردند .

 

ملتها و تمدنهای اطراف ایران نیز به پیروی از ایرانیان مهرپرست و مهر اندیش متوجه سیارات شده بودند و رمز و رازی اهورایی را یافته بودند و در نتیجه به صورت نماد شگون می پرستیدند. آنچه که شواهد نشان می دهد میترائیسم ایرانی تاثیر گذار ترین آیین در ادیان جهان بخصوص در مسیحیت و اسلام بوده است . روز زایش مهر در ایران , همان روز بیست و پنجم دسامبر در مسیحیت است که جشن گرفته می شود . لباس قرمز پاپ از آیین میترایسم گرفته شده است . همچنین مهرابه های درون کلیساها نیز به مهرابه های مهری مشهور است .

از دیگر نفوذ آیین مهر نیز میتوان بر رومیان و یونانیان نیز اشاره کرد . در داخل معبد و انتهای معابد آنان حجاری های برجشته مهر وجود داشته است که میترا در حال کشتن گاوی است . هنوز در برخی از کلیسا های کهن اروپا آثار آن پابرجاست . میترایسم در اسلام نیز نفوذ چشم گیری داشت . در زیر به برخی موارد نفوذ عدد هفت میترایسمی در اسلام نیز اشاراتی خواهیم داشت . مشهورترین مهد تمدن مهرپرستی ایران شهر خرم آباد است .

عدد هفت میتراییان ایران نیز به همین منوال در مذاهب و تاریخ جهان در تصوف و درسنن و آداب کهن بیشتر ملتها نفوذ کرد . در تاریخ ایران و بناهای بازمانده از دوره‌های تاریخی گوناگون، توجه به عدد هفت مشهود است. دور تا دور قلعه همدان (هگمتانه) پایتخت مادها، دارای هفت دیوار بوده است که کنگره‌هایی به رنگ‌های مختلف داشته اند. داریوش بزرگ با شش تن دیگر از نجبای ایران هفت تنی را تشکیل دادند که دست به دست هم دادند و گئومات مغ دروغین که بر ضد کمبوجیه پادشاه هخامنشی قیام و سه ماه بر مردم ایران حکومت کرد را از تخت پادشاهی سرنگون کردند.در نقوش نقش رستم بالای آرامگاه داریوش بزرگ در دو طرف، شش نفر وجود دارند که با خود داریوش بزرگ ، هفت نقش را تشکیل داده‌اند . از سوی دیگر عدد هفت در نزد ایرانیان به عنوان یک نماد انرژی اهورایی نیز مطرح است . به طوریکه در برخی از نقوش فرشهای دست بافت محلی یا گلیم های ایرانی دور تا دور دایره میانی آنها با هفت رنگ مختلف تهیه شده است تا انسانی که بروی آن استراحت میکند از نیروی آرامش بخش اهورایی آن برخوردار شود .

دکتر بتسابه مهدوی

29 خرداد 96

  • بتسابه مهدوی

خصوصیات افراد از روی حرف اول اسامی ( حروف ابجد )

بتسابه مهدوی | يكشنبه, ۲۱ خرداد ۱۳۹۶، ۱۰:۲۸ ق.ظ


دکتر بتسابه مهدوی

 

توجه : در این روش به دلیل وجود نداشتن حروف "گ.پ.چ.ژ"باید به جای این حروف معادل فارسی آنما را قرار دهید .مثال : ژچ گ=ج-پ=ب

 

الف:خوش اخلاق و خوش رفتار و در باطن میانه رو و با همه ملاحظه کند و خونگرم میباشد و با همه کس زود صمیمی میشود ودر زندگی در جنگ و جدال و گفتگو به سر میبرد و پیراهن سیاه بر او نامبارک می باشد و محنت بسیار می کشد و هر چه را طلب کند زود بیابد و مریضی وی همیشه در باد قولنج گردن وپهلو می باشد.

 

ب :فردی خوش قیافه و زیبا وبا محبت و رفیق باز و همیشه مغرور و جیب او خالی و قدر مال دنیا را نداند.

 

ج :  فردی باشد زیبا و خوش اخلاق وبا محبت و او همیشه از مریضی شکم رنج میبرد و این مریضی هر چند وقت یکبار اشکار میشود و دو وجه دارد یا سیاه چهره و قوی استخوان یا سفید پوست و بزرگ اندام و همیشه سرگردان واشفته می باشد و از کار خود حیران است.

 

 د:او فردی با دیانت و پر فکر وبشاش و زیبا چهره و جنگجو است و قدر مال دنیا را نمی داند و همیشه در حال ترقی می باشد.

 

 ه : او فردی است که همیشه اطرا فیان را امر ونهی کند و زیبا چهره وتند خو و اتشی مزاج و طبع او گرم میباشد

 

 و: فردی است که همیشه به دیگران کمک می کند و گاهی مغرور میشود و زبان بد پشت سر او باشد و دیگران بدی او را میگویند..

 

  ز: زیبا و خوش اخلاق و با محبت و خونگرم و در هر کاری مقرراتی است و در زندگی برای او سحری می کنند و در زندگی شکست بزرگی می خورد و همیشه از درد سر و زانو در عذاب میباشد و نسبت به زندگی دلسرد می گردد و حیران و سر گردان میشود

 

ت: او فردی است خوش جهره و خوش اخلاق کم خواب و هرگاه مرتکب گناه میشود سریع توبه میکند و اگر دل کسی را برنجاند بسیار نگران و در پی ان است که دلجویی کند و همیشه احساس تنهایی عجیبی در خود دارد

 

 ث: فردی است ثابت قدم و پر اراده و در هر کاری ثابت قدم می باشد خوش اخلاق و پر عقل است و پیشانی او پهن میباشد و در زندگی هرگز محتاج نخواهد شد

 

 ح: او فردی زیبا و خوش اخلاق و حق گو و کینه ای و حرف را در دل نگه دارد و همیشه در بحث و جدل وجنگ به سر میبرد.

 

خ: فردی است زیبا چهره با چشمانی درشت با محبت و مقرراتی و هر چه سعی میکند رزقش بسیار شود موفق نمی شود و او فردی است عشقی و تنبل و کاهل در کارها و باید این کار را ترک کند تا در زندگی موفق و سر بلند شود

 

 ر: او فردی است خوش اخلاق میانه رو و اتشی و همیشه اطرافیان در پشت سر او بد گویی کنند و او فردی است طمعکار و زیبا چهره وخوش گذران و اگر ایمان خود را حفظ کند به هر مقام و منزلتی که بخواهد میرسد و دست او همیشه از پول دنیا تهی است

 

 س : او فردی میباشد پر استعداد و با ذوق و سلیقه و همیشه بهترین اجناس را انتخاب می کند و بسیار مغرور ومتکبر میباشد و هر کاری که میل داشت انجام میدهد و با اطرافیان خود در نزاع و لجبازی بسر میبرد فردی باشد اتشی مزاج و همیشه در چشم اهل واعیان پر هیبت به چشم میاید

 

 ش: او فردی است مشفق ومهربان و جنگجو و عصبانی و خونگرم و زبان او تلخ است و هر چه در دنیا به او ضرر برسد از دست و زبان خود میخورد و اگر زبان خود را نگه دارد از بلا محفوظ میماند و بسیار لجباز است

 

 ص : فردی است حرف شنو و دهن بین و هرکس هر حرفی را با او در میان بگذارد سریع باور میکند نترس و خشن و خوش اخلاق و با محبت و همیشه در حال ترقی و فکر میباشد.

 

 ض : او فردی است خوش اخلاق و زیرک ودانا وکینه توز و همیشه نگرانی خود را در ظاهر بروز نمیدهد و پیشانی او پهن است و کمان ابرو دارد و در کارها بسیار دقیق میباشد و هرگز یاد خدا را فراموش نمی کند و به دنبال هر کار زشتی توبه می کند و فردی زرنگ است

 

 ط  :او فردی است پاک و خوش اخلاق و عشقی و خوش گذران و خو نگرم و پیراهن سیاه براو خوشایند نیست و دوستی بسیار میکند..

 

 ظ :  او فردی است که ظاهر و باطنش یکی است و خشک ومقرراتی میباشد و اطرافیان پشت سر او بد گویی کنند و قدر مال دنیا را نداند و در سینه و اعضا خالی دارد که نشان اقبال است و دنبال دوست رود و خواهان ان است که با دوستان تفریح کند

 

  ع:او فردی باشد بلند مرتبه و پر گذشت و خوش اخلاق و بخشنده و مقرراتی وخشک و او هرگز قدر مال دنیا را نمیداند و در دوستی با دیگران پاینده و متعصب و در اول زندگی رنج بسیار کشد و قدر مال دنیا را نداند

 

 غ: زیبا چهره با گذشت و خشک و مقرراتی و احساس نا امیدی کند در فکر میرود و به گذشته واینده خود می اندیشد دانا وعالم است و زندگی را با صلح وصداقت دوست دارد:

 ف : او فردی است اتش مزاج و تند خو و جاهل و زیبا چهره و جنگ جو و خون گرم و نترس  از ناحیه هر چند وقت یک بار مریض و رنج میکشد و در زندگی چند بار شکست میخورد ولی در اینده به مقام و منزلت خوبی میرسد

 

ق: فردی است قادر وتوانا و زیرک و دانا و در هر کاری نقشه بسیار میکشد و موفق میشود هم زیباست و هم خوش اخلاق و فردی است خوش گذران و قدر مال دنیا را نداند و گاه گاهی با ملایمت و یا خصومت برخورد میکند.

 

 ک او فردی است زیبا وخوش اخلاق و زیرک و دانا و زیرک و خشک و مقرراتی و زبان او تلخ است و همیشه دیگران از زبان او در عذاب میباشند با یک کلمه حرف دیگران را برنجاند و همیشه در حال ترقی و فعالیت باشد.

 

ل: فردی است زیبا چهره و خوش اخلاق و یکدنده و همیشه جدایی اختیار کند و غرور خاصی دارد قدر مال دنیا را نمی داند و همیشه متعصب اطرا فیان نزدیک خود میباشد

 

م : خوش اخلاق و با محبت و خون گرم ونترس و همیشه اطرافیان پشت سرش بد گویی کنند و در روبرو از او تعریف و تمجید کنند او فردی باشد خوش چهره و چشمان درشتی دارد و در کارهای خود همیشه کاهلی دارد و زود عصبانی میشود و سریع خاموش میشود عشقی میباشد و در تمام کارها تقاضای کمک کند..  

 

ن: او فردی است زیبا و خوش اخلاق و کینه توز و دم دمی مزاج میباشد گاهی اوقات بسیار خوب و گاهی اوقات بسیار بد و مقرراتی وخشک میشود همچون قاضی میباشد ودر حقوق خود ودیگران به میزان برخورد کند.

 

 ی :او فردی است پر فکر وزیبا و با هر کس در افتد بر او غالب گردد دم دمی مزاج میباشد و گاهی بسیار خوب و گاهی بسیار خشک و مقرراتی است او فردی است چهار شانه و از مریضی شکم گاه گاهی رنج میبرد.

دکتر بتسابه مهدوی

21 خرداد 96

  • بتسابه مهدوی

خواص طبع ها

بتسابه مهدوی | يكشنبه, ۲۱ خرداد ۱۳۹۶، ۱۰:۲۴ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

1-طبع های آتشی همیشه زود عصبانی می شود و زود خاموش می گردد و کینه در دل نگه نمی دارند و همیشه بدن او حرارت دارد و تشنه می باشد و زود جنگ شروع می کنند.

2-طبع خاکی همیشه متواضع و فروتن و ساکت می باشد و با حرمت و با احترام به دیگران زندگی می کند .

3-طبع بادی همیشه مغرور و تند خو می باشد و حرکات خود را پنهان از چشم دیگران انجام میدهد و بسیار زیرک و کینه ای می باشد.

4-طبع آبی همیشه مسرور و شاد است و سه طبع بالا در وجودش ظاهر می گردد از دست و زبان خود به عذاب می افتد.

 

« خادمین شب »

هرگاه خواستی عملی را در شب انجام دهی در محبت و یا بغض و یا احضار و غیره ... باید خادمین آن شب را نام ببری و یاد کنی تا در آن عمل موفق و پیروز شوید .

این اسامی خادمین شب است

شنبه : شمعون - کسفیائیل - للطهطیل

یکشنبه : دعوان - روفیائیل - فهطیطل

دوشنبه : خراش - جبرائیل - لخهططیل

سه شنبه : خنصر - سمسمائیل - قهطهیل

چهارشنبه : همعیل - میکائیل - جهطلطیل

پنج هشنبه : شمردل - صرفیائیل - مهطهطیل

جمعه : عنیائیل - نهططیل

 

در مورد هفته و ساعات :

یک هفته هفت روز می باشد و هر روز متعلق به کوکبی می باشد و هر روز ساعاتی سعد و نحس دارد و هر روز از اول ساعت او که ساعت یک بعد ازظهر میشود شروع می شود .

روز شنبه ساعت اول یک بعدازظهر زحل نحس اکبر می باشد .

روز یکشنبه ساعت اول یک بعدازظهر شمس سعد اکبر می باشد .

روز دوشنبه ساعت اول یک بعدازظهر قمر سعد اصغر می باشد .

روز سه شنبه ساعت اول یک بعدازظهر مریخ نحس اصغر می باشد .

روز چهارشنبه ساعت اول یک بعدازظهر عطارد سعد اصغر می باشد .

روز پنجشنبه ساعت اول یک بعدازظهر مشتری سعد اکبر می باشد .

روز جمعه ساعت ساعت اول یک بعدازظهر زهره سعد اکبر می باشد .

 

روز شنبه : کوکب او زحل می باشد و در آن روز باید تعویذات و دعاهای بغض و جدایی و آوارگی نوشت وملک سفلی او میمون ابانوخ می باشد و حاکم بر ملک علوی او کسفیاییل می باشد و متعلق به برج دلو می باشد و معدن او سرب می باشد و بخور او شمع سفید و میعه سایله و لادن می باشد .

 

روز یکشنبه : کوکب او شمس است و در آن روز باید تعویذات و دعاهای کارگشایی و رزق و روزی ، رونق بازار ، فتح و پیروزی ، بخت گشایی ، محبت ،غلبه بر دشمن ،طلسم دفع دشمن نوشت و ملک سفلی او ابوعبدالله سعید المذهب می باشد و حاکم بر ملک علوی او روفیاییل می باشد و متعلق به برج اسد می باشد و معدن او طلا می باشد و بخور او سندروس می باشد .

 

روز دوشنبه : کوکب او قمر است و در آن روز باید تعویذات و دعاهای باطل سحر و رزق و روزی نوشت و ملک سفلی او ابی الحارث می باشد و حاکم بر ملک علوی او جبراییل می باشد و به برج سرطان متعلق می باشد و معدن او نقره است و بخور او لبان نر می باشد .

 

روز سه شنبه : کوکب او مریخ است و در آن روز تعویذات و دعاهای شفای مر یض باید نوشت و یا بغض وآوارگی دشمن نوشت و ملک سفلی او ابی محرز احمر می باشد و حاکم بر ملوک علوی سمساییل می باشد و متعلق به برج عقرب می باشد و معدن او آهن است و بخور او صندل سرخ است .

 

روز چهارشنبه : کوکب او عطارد است و در آن روز باید تعویذات و دعاهای زبان بندی ، باید نوشت و ملک سفلی او برقان و یکنی بابی العجائب می باشد و حاکم بر ملوک علوی میکاییل می باشد و متعلق به برج جوزا می باشد و معدن او جیوه است و بخور او مقبل ارزق و عنبر می باشد .

 

روز پنجشنبه : کوکب او مشتری است و در آن روز تعویذات و دعاهای محبت ، و کارگشای و بخت گشایی و زبان بندی انجام داد و ملک سفلی او شهمورش و هو قاضی الجن می باشد و حاکم بر ملوک علوی او صرفیاییل می باشد و متعلق به برج قوس می باشد و معدن او قلع است و بخور او عود و کافور می باشد .

 

روز جمعه : کوکب او زهره است و در آن روز باید تعویذات و دعاهای کارگشایی ، رزق و روزی ،محبت ، و باطل سحر انجام داد و ملک سفلی او ابیض می باشد و کنیة ابوالحسن زوبعة می باشد و حاکم بر ملک علوی او عنیاییل می باشد و متعلق به برج ثور می شود و معدن او مس است و بخور او مستکی می باشد .

دکتر بتسابه مهدوی

21 خرداد 96

  • بتسابه مهدوی

طالع شخصی با حروف ابجد

بتسابه مهدوی | جمعه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۶، ۰۹:۵۰ ق.ظ


دکتر بتسابه مهدوی

 

باید نام و نام مادر او را به ابجد کبیر در آورده و با هم جمع کنید ، سپس حاصل جمع را تقسیم بر 12 کرده و باقیمانده طالع شخص می گردد .

اگر زمانی باقیمانده صفر باشد باید نام تنها را تقسیم بر دوازده کنید و باقیمانده طالع آن شخص می شود . و باید بدانید که فرق حروف ابجد با حروف فارسی این است که در حروف فارسی 32 حرف داریم اما در ابجد 28 حرف داریم و فرق آنها در 4 حرع ( گ- چ- پ- ژ ) میباشد و در هنگام استفاده از حروف ابجد در فارسی این حروف حذف می گردد .

مانند آقای هوشنگ بنت ژاله وقتی می خواهیم طالع آقای هوشنگ را حساب کنیم به طریق زیر عمل می کنیم ، ه و ش ن گ بنت ژ ا ل ه —— 5 6 300 50 خالی بنت خالی 1 30 5 --- 361 + 36  ----   جمع عدد هوشنگ به عدد ابجد کبیر می شود ،

50 + 300 + 6 + 5 = 361 ----  جمع عدد ژاله به ابجد کبیر می شود ، 5 + 30 + 1 = 36 --- مجموع نام و نام مادر می شود ، 361 + 36 = 397 چون که دوازده طالع در سال داریم تقسیم بر 12 می کنیم و باقیمانده از تقسیم طالع هوشنگ می شود ، 397تقسیم بر 12 نتیجه باقیمانده 1 می شود ، و طالع آن حمل میباشد .

هر گاه بخواهید حساب کنید که آیا آقای محمد زاده مریم با خانوم فاطمه زاده بتول می توانند ازدواج بکنند یا نه ؟ آیا ستاره این دو نفر با هم جفت هست یا نه ؟ و در آینده تا آخر با هم زندگی میکنند یا نه ؟

اول نام ونام مادر هر دو را به ابجد کبیر در آورده و بعد جدا جدا حساب کرده و بعد تقسیم می کنیم .

 

لطفا به موارد زیر توجه کامل فرمایید ،

اول آقای م ح م د زاده م ر ی م - 40 ،8 ،40 ،4 40 ، 200 ،10 ، 40 - خانم ف ا ط م ه زاد ب ت و ل - 80 ، 1 ، 9 ، 40 ، 5 2 ، 400 ، 6 ، 30 - جمع عدد محمد 92 + جمع عدد مریم 290 438 + 135 - 573 + 382  - 955

مجموع چهار اسم بالا برابر است با :955 اکنون 955 را بر 5 تقسیم می کنیم ، اگر باقیمانده تقسیم بالا 1 یا 3 یا 5 شود این دو به هم می رسند و ستاره آنها جفت می باشد وتا آخر با هم زندگی می کنند.

باقی مانده تقسیم بالا 5 می گردد که ستاره این دو نفر با هم جفت است وبه هم می رسند و موفق به ازدواج می شوند .

اگر باقیمانده تقسیم 2 یا 4 گردد این دو نفر به هم نمی رسند وستاره آنها جفت نمی باشد و تا آخر با هم زندگی نمی کنند .

اگرزمانی باقیمانده تقسیم صفر گردد معلوم میشود که یک طرف از خانواده طرفین با ازدواج موافق نمی باشند و ستاره آنها به طور قطعی جفت نمی باشد .

 

هر گاه دعا یا طلسم یا تعویضی آتشی برای خود یا کسی نوشتید باید توجه داشته باشید که در آن نامهای اسم اعظم خداوند بخشنده مهربان و هر نامی از خدا و حروف ابجد نباشد چون آتش زدن این اسما حتما مورد غضب خداوند وموکلین و رجال الغیب خواهد شد .

 

هرگز در شب تعویض ننویسید چرا که بعدأ در منزل خود موجب جنگ و نزاع می گردد و میل نوشتن و تصمیم گرفتن با خودتان می باشد .

دکتر بتسابه مهدوی

19 خرداد 1396

  • بتسابه مهدوی

خواصی از حروف ابجد

بتسابه مهدوی | چهارشنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۶، ۱۰:۴۲ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

حروف ابجد بر دو نوع صغیر و کبیر می باشد .

ابجد صغیر :

(الف =1 )،(ب = 2 ) ، ( ج = 3 ) ، ( د = 4 ) ، (ه = 5 ) ، ( و = 6 ) ، ( ز = 7 ) ، ( ح = 8 ) ، ( ط = 9 ) ، ( ی = 10 ) ، ( ک = 8 ) ، ( ل = 6 ) ، ( م = 4 ) ، ( ن = 2 ) ، ( س = ساقط ) ، ( ع = 10 ) ، ( ف = 8 ) ، ( ص = 6 ) ، ( ق = 4 ) ، ( ر = 8 ) ، ( ش = ساقط ) ، ( ت = 4 ) ، ( ث = 8 ) ، ( خ = ساقط ) ، ( ذ = 4 ) ، ( ض = 8 ) ، ( ظ = ساقط ) ، ( غ = 4 ) .

 

ابجد کبیر :

(الف =1 )،(ب = 2 ) ، ( ج = 3 ) ، ( د = 4 ) ، (ه = 5 ) ، ( و = 6 ) ، ( ز = 7 ) ، ( ح = 8 ) ، ( ط = 9 ) ، ( ی = 10 ) ،( ک = 20 ) ،( ل =30 ) ، ( م = 40 ) ، ( ن = 50 ) ، ( س = 60 ) ، ( ع = 70 ) ، ( ف = 80 ) ، ( ص = 90 ) ، ( ق = 100 ) ، ( ر = 200 ) ، ( ش = 300 ) ، ( ت = 400 ) ، ( ث = 500 ) ، ( خ = 600 ) ، ( ذ = 700 ) ، ( ض = 800 ) ، ( ظ = 900 ) ، ( غ = 1000 ) .

 

حروف ابجد از جمله خواصی بسیار دارد ، که اکنون به طور خلاصه گفته می شود .

 

1- هر گاه 28 حرف ابجد را در ورقع ای نوشته و بخواهد آنان را مسخر کند ، ورقه را در آب انداخته و آب را به خورد آنان دهد .

2- می توان با 28 حرف ابجد دشمن را سرگردان کرد .

3- می توان با 28 حرف ابجد دشمن را صدمه زد یا هلاک گردان .

4- هر گاه 28 حرف را بر روی کاغذی نوشته وآن را در خاک دفن کنید به نیت آن غائب احضار گردد بحق تعالی غایب پیدا می گردد .

5- به جهت محبت این حروف را نوشته بر روی کاغذی و آن را آب کشیده و آبرا بخورد مطلوب دهد بیقرار میگردد .

6- هر گاه 28 حرف ابجد را بر روی کاغذ نوشته و آن را بر گردن طفل آویزان کند هرگز نترسد .

7- هر گاه 28 حرف ابجد را بر روی کاغذ نوشته وکسی که طالب علم باشد ، کاغذ را آب کشیده بخورد ذهن او قوی گردد .

8- هر گاه 28 حرف ابجد را بر روی کاغذ نوشته وآن را بر درختی کم ثمر ببندد ثمره آن زیاد می گردد .

هر گاه 28 حرف ابجد را بر روی کاغذ نوشته ودر چاهی که کم آب می باشد انداخته آب آن چاه زیاد می شود .

 

هر سال 12 ماه دارد ، هر ماه را طالعی گفته اند ، در زمان حضرت سلیمان که هر انسانی روزگار او شبیه یکی از این دوازده طالع می شود و آن 12 طالع به نام :

 

1 حمل ، 2 ثور ، 3 جوزا ، 4 سرطان ، 5 اسد ، 6 سنبله ، 7 میزان ، 8 عقرب ، 9 قوس ، 10 جدی ، 11 دلو ، 12 حوت ، میباشد .
دکتر بتسابه مهدوی

17 خرداد 96


 

  • بتسابه مهدوی

زن، از نگاه مولوی

بتسابه مهدوی | يكشنبه, ۷ خرداد ۱۳۹۶، ۱۱:۰۹ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

اگر به این باور یقین داشته باشیم که اندیشه ها و افکار ما تناسب تنگا تنگی با زمانه دارد و در ظرف اجتماعی که در آن زندگی می کنیم شکل می گیرد، بزرگان هم از این قاعده مستثنی نبوده اند. آن ها نیز فرزندان زمانه ی خود بودند و اگرچه از سطح اجتماع خود بالاتر آمده و پاک تر می دیدند، اما رنگ و بوی روزگار خود را داشتند. آرای ما با تلقی ها و رسوم زمانه ی ما بی ربط نیست و شئون گوناگون اجتماعی که در آن زندگی می کنیم، بر نظرات ما اثر می گذارد، چنان که در آثار مولانا نمونه های بسیاری می بینیم. حتی دانشمندانی چون ملاصدرا و ملا هادی سبزواری نیز نظری این گونه داشته و زنان را در زمره ی حیوانات آورده اند که برای نکاح شایسته اند ، یا بسیاری از شاعران و دانشمندان و سخنوران دیگر که این گونه فکر می کرده اند. امروزه که زنان در هر عرصه پا گذاشته و توانایی خود را به اثبات رسانیده اند، ایده ی گذشتگان که زنان فرع بر مردانند و برای ایشان خلقت یافته اند پذیرفته نیست. البته باید اذعان داشت یکی از علل عدم بروز قابلیت های زنان در اعصار گذشته ممنوعیت و محدودیتی بود که از جانب مردان بر ایشان تحمیل می شد.

 

در نزد مولانا روح زن و مرد بر نمی دارد، زنی و مردی از عوارض روح اند. او روح را از مرد و زن برتر می داند.

 

لیک از تانیث جان را باک نیست روح را با مرد و زن اشراک نیست

از مونث وز مذکر برتر است این نه آن جان است کز خشک و تر است

این نه آن جان است کافزاید ز نان یا گهی باشد چنین گاهی چنان

 

مولانا معتقد است که زن در کنار سیم و زر از جاذبه های نیرومند طبیعت بشر است که خداوند آفریده و در آزمونی سخت، مرد را در معرض این جاذبه قرار داده است . او در این آزمون، گاه مجذوب خواسته های زمینی می شود که زن مصداق بارز آن است، گاه نور آسمانی جانش را می رباید و در این کشاکش پرتلاطم، کشتی وجودش را خود به سوی نجات یا نابودی نهایی می پیماید:

گاهی نهد در طبع تو سودای سیم و زر و زن گاهی نهد در جان تو نور خیال مصطفی

اینسو کشان سوی خوشان وان سو کشان با ناخوشان

یا بگذرد یا بشکند کشتی دراین گرداب ها

 @Betsabeh_mahdavi 

به دلیل آثاری که دلبستگی به مادیات بر روح و روان انسان می گذارد و او را از خدا و معنویات دور میکند، مولانا زر و زن را مظهر نفس و ملازم کافری میداند و مخاطبان خود را از پرستش آن ها باز داشته، به مبارزه با نفس فرا می خواند:

زر و زن را به جان مپرست زیرا برین دو، دوخت یزدان کافری را

جهاد نفس کن زیرا که اجریست برای این دهد شه لشکری را

گمراهی مرد از آن جا شدت می گیرد که افزار های اغوا گری بطور کامل در زن قرار دارد. مولانا میگوید ابلیس در آغاز آفرینش و در ماجرای مهلت خواستن از پروردگار برای گمراه ساختن بندگانش، ابزار هایی چون خمر و باده و چنگ را دید، اما چون زیبایی زنان را مشاهده کرد، از فرط شادی و شعف بشکن زد و به رقص افتاد که با این ابزار ها زود تر میتوان به مقصود رسید. زیرا کیفیت و لطافت این زیبایی ها به گونه ای است که فطرت زیبایی خواه انسان را که در جستجوی تجلی خداوند است ، بدین پندار غلط می افکند که خداوند در پرده ی لطیف و نازک وجود زن جلوه کرده است. یعنی در جستجوی آب به آسانی در سراب می افتد:

... چون که خوبی زنان با او نمود که زعقل و صبر مردان میربود

پس زد انگشتک به رقص اندر فتاد که بده زودتر رسیدم در مراد

چون بدید آن چشمهای پر خما ر که کند عقل و خرد را بی قرار

وان صفای عارض آن دلبران که بسزد چون سپند ای دل بر

رو و خال و ابرو لب چون عقیق گوییا حق تافت از پرده رقیق

میزان تاًثیر زیبایی زن بر مرد و مقایسه ی آن با سایر جاذبه های مادی از چشم انداز دیگری هم قابل بررسی است.

 

 @Betsabeh_mahdavi

شیفتگی انسان به مادیات دیگر یک طرفه است، مثلا" جاه ومال و مقام بی جان هستند و نمی توانند در بر انگیختن انسان فعا لیتی کنند، اما زن زیبا موجود زنده است و مظاهر حیات را دارا است، لذا میزان مجذوبیت انسان به او بیش از پدیده های دیگر است. مولانا می گوید: «هیچ دامی خلق را ماورای صورت خوب زنان جوان نیست. زیرا آرزوی زر و لقمه از یک طرف است: تو عاشق زری، اما زر را حیات نیست که عاشق تو باشد. در حالیکه عشق صورت زنان جوان از هر دو سوی است. تو عاشق و طالب اویی و او عاشق و طالب توست. تو حیله می کنی تا او را بدزدی و او حیله می کند تا تو به وی راه یابی.... »

حال اگر زیبایی و عشوه و غمزه ی زن با صدای لطیف او نیز همراه شود، فتنه انگیزی و اغوا گری صد برابر می گردد:

هست فتنه غمزه ء غمازه زن لیک آن صد تو شود ز آواز زن

 

می‏توان گفت زیبایی زن آزمون بزرگی بر سر راه مرد است، اما خود زن نیز در این آزمون خطیر آزموده می‏شود. به دیگر سخن، زن هم آزمون است و هم آزموده، شاید موفقیت وی در این آزمون دشوارتر از موفقیت مرد باشد. زمینه ی غریزی خطا در وجود آدمی مهیاست و ابزارهای آن نیز در اختیار اوست؛ حال اگر عقل و تقوا، مهار نفس را رها کنند، مستورگان نیز از لغزش مصون نمانند؛ چنان که مولانا می‏گوید: «بسیار زنان باشند که مستور باشند اما رو باز کنند تا مطلوبی خود بیازمایند» به دلیل همین مساعد بودن زمینه های نفسانی انسان و حضور دائمی وسوسه های شیطان ، مولانا در مواضع متعددی توصیه می ‏کند که حکایت زن و مرد نامحرم در خلوت، حکایت آتش و پنبه است که در یک چشم بر هم زدن هستی هر دو را خاکستر می‏کند؛ پس اجتناب از لغزشگاه ها ضروری است:

هیچکس را با زنان محرم مدار که مثال این دو پنبه ست و شرار

آتشی باید بشسته ز آب حق همچو یوسف معتصم اندر رَهَق(گناه)

کز زلیخای لطیف سروقد همــچو شیــران خویشتن را واکشد

 @Betsabeh_mahdavi

زن در اشعار مولانا از سویی نماد عشق الهی، روح، جان، زمین و رویش است و از سوی دیگر نماد جسم، نفس، دنیا و حرص . البته این نمادپردازی های مختلف، ناشی از دوگانگی نگرش مولانا به زن است که ریشه در فرهنگ تاریخی مسلمانان دارد.

نمادها بازگوکننده ی عقاید نمادپردازان است. از آن جا که عقاید اجتماعی و نیز نگرش مولانا به زن، دارای دو جنبه ی منفی و مثبت است و از سوی دیگر زن نیز دارای ویژگی ‌ها و ابعاد مختلف است، نماد آن در اشعار مولانا، مدلول‌های متعدد و گاه مخالف پیدا می ‏کند، در بسیاری از آثار مولانا دلایلی سترگ بر نگاه خوش بینانه ی او نسبت به زنان وجود دارد و نمونه های بسیاری حاکی از تحکیم شاًن مادر در مثنوی می توان یافت:

حق مادر بعد از آن شد کآن کریم کرد او را از جنین تو غریم

صورتی کردت درون جسم او داد در حملش ورا آرام و خو

همچو جزو متصل دید او تو را متصل را کرد تدبیرش جدا

حق هزاران صنعت و فن ساختست تا که مادر بر تو مهر انداختست

 

 

گاه زن نماد عشق الهی است. عشق و محبت، اکسیر حیات است و بهانه ی بودن؛ و اگر عشق نبود، هیچ نبود. حتـی کسـانی که از عشـق بی بهره اند، ادراکی از تهی بودن سـینه ی خود داشته و می ‌فهمند که چیزی از حیات کم دارند. این معنا در جهان بینی عرفانی که آثار مولانا نمونه‌های درخشان آن است، ژرف تر و لطیف تر بیان می‏شود. عرفا معتقدند که اصل همه ی محبت‌ها حضرت حق است و از اوست که محبت در همه هستی جاری و ساری می ‏شود. بنابر این دیدگاه، مهر و محبت میان زن و مرد هم قطره‌ای از دریای بی کران محبت الهی است. چنان که مولانا می‌گوید:

ای تـو پنـاه همـه روز مِحـَن باز سپردم به تو من خویشتن

قلزم مهری که کناریش نیست قطرهً آن، الفت مردست و زن

 

در نگرش عرفانی، خداوند خود با خویشتن، نرد عشق باخته و چون خواسته این حقیقت را آشکار سازد، مخلوقات جهان را آفریده تا آینه‌ای برای محبت او باشند. بنابراین، عشق مجازی مرد و زن به یک دیگر جلوه ای از همان عشق مطلق الهی است.مولانا در بیان این مطلب، با رعایت جانب تشبیه و تنزیه توأمان که سنت عرفاست- خطاب به حضرت حق می‏گوید:

ای رهیـده جـان تـو از مـا و مـن ای لطیـفه‏ ً روح اندر مـرد و زن

مرد و زن چون یک شود آن یک تویی چون که یکها محو شد آنک تویی

ایـن مـن و مـا بهر آن بـرسـاختی تـا تـو بـا خود نرد خدمت باختی

تا من و توها همه یک جان شوند عاقبت مسـتغرق جـانـان شــونـد

اینهمه هسـت و بیـا ای امرِ «کن» ای منــزه از بیــا و از ســخـن

او حسن و زیبایی زن را دریک تلقی معنوی به شراب تشبیه کرده و صورت زیبا را به جام . در این تلقی، خداوند، ساقی شراب مزبور است که بندگان را سیراب می‌سازد. شیفته ی جام گشتن و در صورت زیبا متوقف ماندن کار غافلان است. بهترین کسی که می ‌تواند نماد عشق و جمال الهی باشد، از دیدگاه مولانا «لیلی» است ؛ او در «فیه ما فیه» و هم در «مثنوی» حکایت عیب‌جویان لیلی را نقل می ‏کند که به مجنون گفتند زیباتر از لیلی در این شهر بسیار است و مجنون پاسخ داد : لیلی صورت نیست و من لیلی را به صورت دوست نمی ‌دارم؛ او برای من همچون جامی است که از آن جام، شراب می ‌نوشم. من عاشق شرابم و شما را نظر بر قدح است؛ از شراب آگاه نیستید.

 @Betsabeh_mahdavi

ابلهان گفتنـد مجنـون را زجهل حسن لیلی نیست چندان، هست سهل

بهتـر از وی صـد هزاران دلربـا هسـت همچـون مـاه انـدر شــهر مـا

گفت صورت کوزه است و حسن می می خـدایــم می ‌دهـد از نقــش وی

کوزه می ‌بینی ولیکن آن شـراب روی ننمایـد بــه چشــم نـاصـواب

این تلقی عرفانی و معنوی از لیلی که سرآمد نوع زن در مقام معشوقه است، فارغ از تمایلات جسمانی و صرفنظر از جنسیت اوست؛ او با ویژگی ‌های دیگری، مظهر و نماد حق شده است. اصولاً در ادبیات فارسی تفاوت عمده‌ای میان نگرش شاعران عرفانی و غیر عرفانی به زن وجود دارد و نگرش مولانا از این نظر محل درنگ است. پاک تر از لیلی در میان شخصیت‌های شعر عاشقانه وجود ندارد و جالب تر آن است که او از زیبایی وافر هم برخوردار نیست، در حالی که زیبایی معشوق در اشعار عاشقانه نقش بسزایی ایفا می ‏کند.

 

 

لیلی نماد و تجلی گاه خداوند است؛ اما مولانا به مخاطبان خود توجه می ‏دهد که این نمادپردازی نباید موجب دور شدن آن ها از توحید گردد؛ زیرا نماد، اصالت و استقلالی از خود ندارد و مقصود اصلی در به کار بردن نماد، مدلول نماد است. به عبارت دیگر، معشوقان و از جمله لیلی پرده ای برای نمایش حق هستند و نباید فراموش کرد که بنا بر اصل وحدت عشق و عاشق و معشوق، هر چه هست، خداوند است و جز او در عالم وجود نیست.

 

این کیست این؟ این کیست این؟ در حلقه ناگاه آمده

ایـن نـور اللهیسـت ایـن، از پیـش الله آمده

لیـلی زیبـا را نـگر، خوش طالب مجنــون شــده

وان کهربای روح بین در جذب هر کاه آمده

غیرت حق، توجه نکردن بنده به معبودی غیر از خداوند، روی به توحید آوردن و استغراق در حق نیز بدین گونه بیان می‏شود که پادشاهی به مجنون گفت تو را چه افتاده که خود را به عشق لیلی رسوا و بی ‌خانمان کرده‌ای؟ بیا تا خوبان به تو نمایم و بخشم. چون خوبان را جلوه آوردند، مجنون سر فرو افکنده بود و به زیر می ‌نگریست. پادشـاه فرمود آخر سر را برگیر و نظر کن. گفت: عشـق لیلی شمشیر کشیده است؛ اگر سر بردارم، می ‌ترسم سرم را بیندازد.

 

حتی مرگ لیلی در ذهن مولانا مضمون آفرین عشق الهی است. او در یکی از غزل هایش که البته بیشتر شبیه مثنوی است تا غزل ، پایان کار لیلی و مجنون را چنین باز می ‌گوید که مجنون پس از آوارگی بسیار به محل سکونت لیلی بازگشت و از او نشان جست. به او گفتند که لیلی در غیاب وی قالب تهی کرده است، اما گور او را به وی نشان ندادند.

مجنون گفت بوی لیلی راهنمای من در رسیدن به اوست، هم چنان که بوی پیراهن یوسف راهنمای یعقوب بود. خاک گورستان را مشت مشت بو کرد و سرانجام گور وی را یافت؛ نعره‌ای زد و جان به جانان تسلیم کرد:

همان بـو شـکفتش، همان بو بکشتـش

به یک نفخه حشری، به یک نفخه لایی

 

مولانا این گونه رسیدن مجنون را به لیلی ، تمثیلی برای جستجوی بوی حق از دهان اولیاء می ‌داند که سرانجام جان سالک را به حضرت حق رهنمون می ‌سازد . پس می‌گوید:

به لیلی رسید او، به مولی رسد جان

زمین شد زمینی، سما شد سمایی

 @Betsabeh_mahdavi

تمام ماجراهای لیلی و مجنون در آثار مولانا با مفاهیم عرفانی و عشق الهی پیوند می ‌خورد و با شور و اشتیاق خاصی تأویل می ‏شود و از این طریق، معنوی ترین حضور زن در آثار او ظهور می ‏یابد.

 

 

مولانا از سویی دیگر زن را نماد روح و جان می داند، او روح و جان آدمی را از این نظر که لطیف ترین جانب وجود و پرده‌نشین کالبد انسان است، مؤنث و از جنس زن می ‌شمارد:

سـیمرغ کـوه قاف رسیدن گرفت باز مـرغ دلم ز سـینه پـریدن گـرفت باز

خاتون روح خانه نشین از سرای تن چادرکشان ز عشق دویدن گرفت باز

جان را در قالب زن دیدن، در رباعیات مولانا نیز به صورت اضافه ی نمادین «کدبانوی جان» نمایان است:

جـان را که در آن خـانه وثاقش دادم دل پیـش تـو بـود من نفاقش دادم

چون چندگهی نشست کدبانوی جان عشق تو رسید و سه طلاقش دادم

در نگرش نمادپرداز مسلمانان، آسمان و زمین در نظام جهان، نظیری از زن و مرد هستند. قدما معتقد بودند که هفت سیاره در هفت فلک آسمان، آباء علوی یا پدران آسمانی هستند و چهار عنصر آب و باد و خاک و آتش، مادران زمینی هستند که از ازدواج آن ها و تأثیر و تأثرشان، موالید ثلاثه یعنی جماد و نبات و حیوان متولد می‏شوند. مولانا در اشعار خود به کرات این تفکر را منعکس کرده است:

هست هر جزوی ز عالم جفت خواه راسـت همچون کهربا و برگ کاه

آسـمان مـرد و زمیـن زن در خـرد هـرچه آن انداخت این می ‌پرورد

هسـت سـرگردان فلک انـدر زمین همچو مردان گرد مکسب]بهر زن

ویـن زمیــن کدبـانـویها می‏کنــد بـر ولادات و رضـاعـش می‌تنـد

پس زمین و چرخ را دان هوشـمند چون که کـار هوشـمندان می‏کنند

 

پدیده های طبیعی عالم را چنین زنده و جاندار و در تعامل با یک دیگر دیدن، از اندیشه ای پویا، ژرف، اسطوره ساز و نمادپرداز برمی ‌آید که مولانا بی تردید نمونه ی اعلای آن را داشته است. او در غزل ها نیز بارها به مادر بودن زمین اشاره کرده است ، از جمله :

- از چار مادر برترم و ز هفت آبا نیز هم

من گوهر کانی بدم کاینجا به دیدار آمدم

- به مثل خلقت مردم نزاد از خاک و از انجم

وگرچه زاد بس نادر ازین دامـاد و کـدبانو

- زمین چون زن، فلک چون شو، خورد فرزند چون گربه

من این زن را و این شو را نمی ‌دانم، نمی ‌دانم

- ای جانها ماکوی او، وی قبلهً ما کوی او

فراش ایـن کو آسمان، وین خاک کدبانوی او

 

این نمادپردازی با توجه به خاصیت باروری، رویش و پرورش زمین صورت گرفته است.

 

ویژگی ‌های منفی یـا آن چه که قدما در وجـود زن منفی می ‌انگاشتند، سـبب نمادپردازی های منفی نیز درباره ی زن شده است. یکی از بارزترین این موارد، زن را نماد نفس قرار دادن است که در اشعار مولانا نمونه های فراوان دارد.

البته باید توجه داشت که نفس به معنی «روح و جان»‌ هم هست و در این معنی ، نماد منفی نیست. علاوه بر این در زبان عربی به لحاظ قائل بودن جنسیت برای اشیاء و اسامی، واژه ی نفس، مؤنث تلقی می ‏شود.

این تلقی در نمادپردازی مسلمانان بی تأثیر نبوده است. مولانا در توجیه مؤنث شمردن نفس به اعتبار لفظی در زبان عربی می ‌گوید:

... این حمیرا لفظ تأنیث است، و جان

نـام تـأنیـثـش نهنــد ایــن تــازیــان

لیک از تأنیث جان را بـاک نیسـت

روح را بـا مـرد و زن اشـراک نیســت

از مـؤنـث و ز مذکـر بـرتـرسـت

این نه آن جانست کز خشک و ترست

با این همه خود مولانا چنان که پیشتر گفتیم، جان را مؤنث می ‌دانست. او نفس کلی را هم که سبب آموختن علوم و آشکار شدن معارف می ‏شود ، در وجود زنی که مادر و معلم است، نمادینه کرده است:

چه ها می ‏کنـد مادر نفس کلی

که تا بی لسـانی بیابد لسـانی

 

اما از این نمادهای مثبت که بگذریم، زن از دیدگاه مولانا نماد نفس در معنای منفی هم هست . مولانا نفس انسان را زن و عقل او را مرد می ‌داند و مخالفت زن و شوهر را در نزاع و مشاجره ی خانوادگی به مخالفت نفس با عقل تأویل می ‏کند؛ زیرا زن مایحتاج زندگی را می ‏خواهد و شوهر او را به صبر و توکل فرامی ‌خواند:

... مـاجـرای مـرد و زن افتــاد نقـل

آن مثـال نفس خود می ‌دان و عقـل

این زن و مردی که نفس است و خرد

نیک بایسته سـت بهر نیـک و بـد

زیـن دو بـایسـته دریـن خـاکی سـرا

روز و شب در جنگ و اندر ماجرا

زن همی خـواهـد حـویـج خـانقـاه

یعنی آب رو و نان و خـوان و جاه

نفـس همچـون زن پی چـاره گـری

گـاه خـاکـی گـاه جویـد سـروری

عقـل خود زین فـکرها آگـاه نیسـت

در دمـاغـش جـز غـم الله نیســت

 

 

در مهربانی های ناموجه مادر به طفل نیز که مثلاً به پدر اعتراض می ‏کند که بچه از رفتن به مکتب، لاغر و نزار شده، مولانا می‌گوید: از این مادر و مهربانی ‏های بی ‌موردش فرار کن ، زیرا «سیلی بابا به از حلوای اوست»:

هسـت مادر نفس و بـابـا عقل راد

اولش تنـگی و آخر صـد گشـاد

مولانا از این که نفس را زن، و عقل را مرد تلقی می ‌کنند، اظهار خرسندی کرده تلویحاً می ‌گوید خوب است که نفس زن است و ضعیف، و عقل مرد است و قوی ؛ اگر نفسِ زشت نهاد، زن نبود و مرد بود، آن وقت چه می ‌کردیم؟!

وای آنــکه عقــل او مــاده بـود

نـفس زشـتش نـر و آمـاده بود

لاجـرم مغلـوب بـاشــد عقـل او

جز سوی خسران نباشد نقل او

ای خنک آنکس که عقلش نر بود

نفس زشتش ماده و مضطر بود

 

نمادپردازی همواره بر مبنای تشابه میان نماد و مدلول نماد صورت می ‏گیرد. تشابه میان نفس و زن از دیدگاه مولانا، چنان که در موارد پیشین ملاحظه شد، دنیاخواهی و راحت طلبی است ؛ تشابه دیگر ریاکاری و مکاری، و راهزنی دل و دین است:

هلا ای نفس کدبانو، بنه سر بر سر زانو

ز سالوس و ز طراری نگردد جلوه این معنی

توجه به جلوه های کاذب ظاهری و تعلقات دنیوی هم شباهت دیگر آن دو است:

زن آن باشد که رنگ و بو بود او را ره و قبله

حقیقت نفس اماره ست زن در بینت انسان

یکی از مصادیق زنان که با همین ویژگی، نماد نفس اماره واقع شده، بلقیس است. او به لحاظ گردن نهادن به حقیقت و ایمان آوردن به سلیمان، مورد ستایش مولانا واقع شده است، اما باید توجه داشت که مولانا از دیدگاهی دیگر، او را پیش از پذیرفتن دعوت سلیمان، نماد نفس اماره دانسته که هدهد عقل در گوشه ی سرایش نشسته، هر لحظه منقار اندیشه بر سـینه ی وی می ‌کوبید تا از خواب غفلت بیدارش کرده، نامه به او عرضـه دارد. دلبستگی بلقیس به تخت پادشاهی خود که قرآن هم بدان اشاره کرده، نمونه‌ای از تعلقات مادی و دنیوی بلقیس است که زمینه ی نمادپردازی مزبور را بیش تر فراهم کرده است.

 @Betsabeh_mahdavi

در نمادپردازی های مولانا، پدر هم چنان نماد عقل است و نشانگر امتیاز انسانی و مادر نماد جسم است و مشخصه ی جانب حیوانی ، و ناگفته پیداست که شرف اصلی از آن پدر است:

تو را چو عقل پدر بوده است و تن مادر

جمال روی پدر درنگر اگر پسری

 

در خانواده، زن به علت طرح و درخواست مایحتاج مادی و ترغیب شوهر به عملی ساختن آرمان های دنیوی ، نماد حرص و طمع و جانب تاریک زندگی محسوب می ‏شود و مرد به دلیل عدم توجه به دنیا و کوشش در مسائل معرفتی باز هم نماد عقل و مایه ی روشنایی است:

عقل را شو دان و زن را حرص و طمع

این دو ظلمانی و منکر، عقل شمع


@
Betsabeh_mahdavi

 

 

دنیـا با جاذبه‌های نفسـانی که دارد، به منزله ی زنی اسـت که بایـد از آن حذر کرد وگرنه «مرگ پیش از مرگ» که آرمان عارفان است، حاصل نخواهد شد:

جهدی بکن ار پند پذیری دو سه روز

تا پیشتر از مرگ بمیری دو سه روز

دنیـا زن پیـرست چـه باشـد گـر تـو

بـا پیرزنی انس نگیری دو سه روز

 

در این مورد خاص که البته مفهوم نمادینش درباره ی اولیاء هم عمومیت پیدا کرده، حضور دنیایی زن نه تنها مردود تلقی نشده، بلکه لازم و ضروری هم دانسته شده است و گفته اند اگر این حضور وی نبود، وجود مبارک از غایت هیبت تجلیات و انوار حق گداخته می ‌شد.

زن در حریم خانواده، از دیدگاه مولانا ارزش خاصی دارد. در شعراو همسر مهم ترین انگیزه ی مرد در فعالیت‌های روزانه و تحمل بار گران زندگی است. بسیاری از حکایت‌ها و تمثیل‌های مولانا در زمینه ی خانواده و با بازیگری همسران ساخته شده است و این نشان می ‏دهد که او در بیان معارف و حقایق ، از زندگی عادی و روزمره ی مریدان خویش در خانواده الهام می ‏گرفته است. حتی عشقبازی زن و مرد در حریم خانواده و رابطه ی زناشویی در ذهن مولانا و تخیل او، بر خلاف سنت شاعران، شعرآفرین شده و چنان مقبول افتاده که آن را تکرار هم کرده است:

جبرئیل است مگر باد و درختان مریم

دست بازی نگر آن سان که کند شوهر و زن

بـاد روح قدس افتـاد و درختان مریم

دست بازی نگر آن سان که کند شوهر و زن

@Betsabeh_mahdavi

 

در جای دیگر با الهام از این قضیه می ‌گوید عشقبازی فقط به زن و شوهر اختصاص ندارد ؛ تمام اجزای عالم مثل حادث و قدیم و عین و عرض در حال عشقبازی با یک دیگر هستند، منتهی هر یک به نوعی مخصوص خود . سپس در مقـام مصـلح اجتماعی و بـا نـگرش کاملاً دینـی مخاطب خـود را به رعایت خوش‌رفتاری و عدالت با همسر فرا می ‌خواند و او را هشدار می ‏دهد که آیا در آن شب عروسی ، همراه عروس، او را به عنوان امانتی خوش به تو نسپرد؟ پس توجه داشته باش که هر رفتاری را تو با او داشته باشی ، خدا هم با تو خواهد داشت:

آنچه بـا او تـو کنـی ای معتمـد

از بـد و نیـکی، خـدا با تـو کند

 

رفتار او با زنان خاندان خود نیز توأم با تکریم و مهربانی بوده است. زنان در خاندان مولانا از اهمیت ویژه ای برخوردار بودند و همواره از نظر حقوقی با مردان مساوی دانسته می شدند. افلاکی از همسر اول مولانا یعنی گوهر خاتون سمرقندی مطلبی نقل نکرده، اما از همسر دوم او یعنی کراخاتون قونوی مطالب بسیاری آورده است که همگی محل تأمل و تأنی است . با این حال مهم ترین زن در خاندان مولانا، عروس او بود به نام « فاطمه خاتون » که دختر صلاح الدین زرکوب و مادر چلپی جلال الدین امیر عارف نیز بود.

دکتر عبد الحسین زرین کوب در « پله پله تا ملاقات خدا» آورده است: مولانا در آن چه با سلطان ولد در الزام رعایت شیخ و فاطمه خاتون به بیان می آورد، وصلت با شیخ را با آن که از خانواده ای روستایی و فقیر بودند، برای خاندان خود مایه ی سرفرازی و خرسندی بسیار می دانست . یکی از دلایلی که فاطمه خاتون نزد مولانا از ارج و قرب بسیار برخوردار بود، پدر فاطمه خاتون یعنی صلاح الدین زرکوب بود که پس از شمس از اهمیت ویژه ای نزد مولانا برخوردار بود. مولانا زمانی که هنوز فاطمه خاتون کودک بود و به همسری فرزند وی در نیامده بود، به دلیل علاقه ی فراوان به پدرش ، تعلیم و تربیت او را به عهده گرفت و معلم او شد و ابتدا سواد و قران به وی آموخت.

 

در بررسی زن در آثار مولانا ذکر این نکته ضروری به نظرمی ‌رسد که نمادپردازی های منفی در این زمینه بسیار قاطع و بی ‌رحمانه است، اما در برابر، نمادپردازی های مثبت از گستره ی وسیعی برخوردار نیست ؛ هم چنان که نگرش منفی او به زن در برابر نگرش مثبتش رنگ می ‌بازد.

دکتر بتسابه مهدوی

7 خرداد 1396

  • بتسابه مهدوی

آب حیات

بتسابه مهدوی | چهارشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۱:۳۷ ب.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

شاید بارها داستانهایی راجع به آب حیات یا آبی که عمر انسانها را زیاد می‌کند را از زبان بسیاری از پدر بزرگها یا مادر بزرگها شنیده باشید، داستانهای زیبایی که حتی بعضی از شاعران یا نویسندگان معروف نیز به آن پرداخته‌اند، اما آنچه که در این مقاله تقدیم شما می‌شود نه داستان است و نه شعر بلکه حاصل سالها تحقیق و تلاش دانشمندی است که برای اثبات وجود این آب سالیان درازی را دور از وطن خود سپری کرد تا راز عمر طولانی انسانهایی که در پنج نقطه جهان زندگی می‌کنند را بیابد گرچه این آب عمر ابدی به انسانها نمی‌دهد ولی سبب شده است که آنها طول عمری به طور متوسط بین 140- 120 سال داشته باشند. از جمله این مکانها می‌توان هونزا (Hunza) واقع در هیمالیا را نام برد که مردم آنجا سن متوسط 140- 120 داشتند.

 

همچنین روستاهایی در فرانسه  نیز وجود دارند که مردمان بسیار سالم با طول عمری قابل توجه دارند، که البته همه این موارد ارتباط نزدیک با آب موجود در آن منطقه دارد.

دکتر هنری کوانادا Dr.Henri Coanda )) که به پدرعلم دینامیک مایعات معروف است و در سن 78 سالگی موفق به دریافت جایزه نوبل شد، به مدت شش دهه (60 سال) بر روی آب موجود در هونزا تحقیق کرد تا در‌یابد چه چیز سبب فواید بیشمار این آب برای بدن ساکنین آن منطقه شده است. او کشف کرد که این آب دارای خواص بسیار متفاوتی ازدیگر آبها‌ست. برای مثال نقطه جوش، نقطه انجماد و همچنین میزان کشش سطحی و ویسکوزیته(گرانروی) متفاوتی دارد. این محقق از آنجایی که دیگر پیر شده بود ادامه تحقیقات خود را به یکی از محققان جوانش که مورد اعتماد او نیز بود سپرد، این محقق جوان دکتر پاتریک فلاناگل Dr. Patrick Flanaga).) بود که او نیز به مدت سی سال دیگر هم بر روی این آب تحقیق کرد. او این آب را بارها و بارها سنتز کرد و خواص آن را مورد بررسی‌های دقیق قرار داد.

دکتر فلاناگل سرانجام توانست مدل مصنوعی این آب را بسازد اما مشکل این بود که این آب همانند نوع طبیعی آن در هونزا پایدار نبود و با کوچکترین تکان یا حرکت، خواص خود را از دست می‌داد. زمانیکه این دانشمند بر روی مقاومت و پایداری آب کار می‌کرد، دریافت که ذرات کوچکی وجود دارند که به شکل کروی بوده و قطری در حدود 5 نانو متر یعنی 2000 بار کوچکتر از سلولهای قرمز خون هستند که دارای نیروی پتانسیل الکتریکی بالایی بوده که به نام پتانسیل زتا نامیده شد.

این ذرات، نانو کلویید‌هایی بودند که با تداخلات الکتریکی که با اکسیژن و هیدروژن در داخل آبهای مذکور بوجود می‌آوردند سبب ایجاد ساختمانهای کریستالوییدی ظریفی می‌شدند. نکته جالب توجه این است که این کریستالوییدهای ظریف بسیار شباهت به کریستالوییدهای موجود در مایعی داشت که در اطراف سلولهای بدن و پروتینهای موجود در سلول‌ها وجود دارد، در واقع بدن طی مراحلی آبی را که ما بطور معمول مصرف می‌کنیم را تبدیل به این آبی می‌کند که در منطقه هونزا وجود دارد و دیگر بدن کسانیکه آب هونزا را مصرف می‌کنند، نیازی به تبدیل آن ندارد!

یکی دیگر از خواص ویژه این آب این است که کشش سطحی آن خیلی کمتر از آبهای معمولی است در واقع اگر کشش سطحی آب معمولی 73دینس بر سانتیمتر باشد در این آب 45 دینس بر سانتیمتر است و این کاهش کشش سطحی در نفوذ بیشتر آب به درون سلولها بسیار کمک می‌کنند و نه تنها در آبرسانی سلولها موثرتر است بلکه در دفع بهتر سموم نیز موثرتر است.(همچنین در بررسیهای علمی‌ این آب شگفت‌انگیر موارد بسیاری نیزکشف گردید که بدلیل تخصصی بودن مبحث و طولانی شدن مقاله امکان بیان آن نیست.) سرانجام این محقق به کمک همسرش توانست این ذرات نانو را در یک محیط مایع تولید نماید که آنرا کریستالهای انرژی نامیدند و با اضافه‌کردن قطره‌ای از این آب به آب معمولی آنرا تبدیل به آب حیات بخش نماید و خواصی مشابه به آن را ایجاد کند. بدلیل تقاضاهای زیادی که از ایشان شد بیش از 10.000 شیشه تولید و در اختیار مردم قرار دادند تا اینکه به فکر تولید و فروش آن افتادند. البته قابل ذکر است که گفته می‌شود به دلیل عبور بزرگ راهها از نزدیکی منطقه هونز و نیز حضور جمعیت و رفت و آمد بیشتر، خواص آب این منطقه نیز دستخوش تغییراتی شده است که این نشانگر تاثیر منفی آلودگی‌های زیستی بر دنیای پاک و سالم اطراف ماست.

دکتر بتسابه مهدوی

20 اردیبهشت 1396

  • بتسابه مهدوی

فنگ شویی ذهن

بتسابه مهدوی | چهارشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۱:۲۸ ب.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

همه ما کمابیش با علم کهن فنگ شوئی که هنر چیدمان محیط اطرافمان بر اساس قوانین طبیعی است آشنایی داریم ولی اغلب ما از هنر چیدمان و معماری ذهن بی اطلاعیم. جواب اینکه چرا ذهن ما همیشه آشفته و درگیر مسائل روزمره است این است که هیچ کس به ما فنگ شوئی ذهن مان را نیاموخته است. فنگ شوئی ذهن درست همان چیزی را به ما می آموزد که بدان نیاز داریم: چگونه به ساده ترین و سریع ترین روش ممکن به یک آرامش و سکوت ذهنی نسبی دست یابیم و به دوستان و اطرافیان خود هم کمک کنیم.

 

فنگ شویی ذهن

 

همه ما کمابیش با علم کهن فنگ شوئی که هنر چیدمان محیط اطرافمان بر اساس قوانین طبیعی است آشنایی داریم ولی اغلب ما از هنر چیدمان و معماری ذهن بی اطلاعیم. جواب اینکه چرا ذهن ما همیشه آشفته و درگیر مسائل روزمره است این است که هیچ کس به ما فنگ شوئی ذهن مان را نیاموخته است. فنگ شوئی ذهن درست همان چیزی را به ما می آموزد که بدان نیاز داریم: چگونه به ساده ترین و سریع ترین روش ممکن به یک آرامش و سکوت ذهنی نسبی دست یابیم و به دوستان و اطرافیان خود هم کمک کنیم.

 

با فنگ شوئی ذهن می آموزید که چگونه:

 

1- افکار خود را مرتب کنیم.

2- اولویت های کاذب و اصلی ذهن را تشخیص دهیم.

3- پرونده های باز ذهنی را مدیریت کنیم.

4- خلاقیت و ظرفیت ذهنی را بالا ببریم.

و در این راستا با :

1- قوانین حاکم بر مغز و ذهن

2- قوانین آفرینش

3- معماری ذهن و هنر چیدمان افکار

4- مدیریت منابع انرژی ذهنی

5- و تکنیک های ساده و کاربردی آشنا می گردیم.

 

این تکنیک های ساده مناسب هر کسی در هر رده سنی و با هر میزان تحصیلات و از هر قشری مـی باشد و از محصلان گرفته تا افراد شاغل ، کارمند تا مدیر عامل ، بانوان خانه دار و آنها که مسوولیت های بزرگ ذهنی دارند همه و همه می توانند از آنها بهره مند گردند.

دکتربتسابه مهدوی

20 اردیبهشت 1396
  • بتسابه مهدوی