نقش نگاره

سایت شخصی دکتر بتسابه مهدوی

نقش نگاره

سایت شخصی دکتر بتسابه مهدوی

۲۹۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خود شناسی» ثبت شده است

یادداشت روز 5-2-1397

بتسابه مهدوی | چهارشنبه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۱۱:۵۸ ق.ظ

فقط با خودتان رقابت کنید
هر زمان متوجه شدید که خودتان را با یکی از همکارانتان،
همسایه، دوستتان یا یک فرد مشهور مقایسه می‌کنید،
دست نگه دارید. ‌باید درک کنید که شما متفاوت هستید
و توانایی‌هایی متفاوت دارید، توانایی‌هایی که این افراد ندارند.
وقت بگذارید و لحظه‌ای به همه‌ی توانایی‌های فوق‌العاده‌ای که دارید فکر کنید،
و برای آنها شکرگزار باشید.
این اصل اساسی زندگیست.
دکتر بتسابه مهدوی


  • بتسابه مهدوی

نگه داری این وسایل در خانه شانس می‌آورد

بتسابه مهدوی | چهارشنبه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۱۱:۵۴ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

شانس و اقبال از آن جمله اعتقاداتی است که باورهای مرتبط با آن را با هیچ معیار علمی نمی‌توان سنجید اما هیچ کسی نیست که بتواند ادعا کند گاهی در گوشه ذهنش به آن نمی‌اندیشد.

 

شانس و اقبال از آن جمله اعتقاداتی است که باورهای مرتبط با آن را با هیچ معیار علمی نمی‌توان سنجید اما هیچ کسی نیست که بتواند ادعا کند گاهی در گوشه ذهنش به آن نمی‌اندیشد. در این میان خیلی‌ها هستند که در باور عمومی خوش‌شانس شمرده می‌شوند و خیلی‌های دیگر هم بدشانس نامیده می‌شوند. اگر چه که نمی‌شود به لحاظ علمی و منطقی از رد یا اثبات آن سخن گفت، اما مطمئنا تاثیرات روانی آن بر افراد امری کاملا مشهود است. در این میان خیلی‌ها به اعداد خاصی اعتقاد دارند که برایشان شانس می‌آورد، خیلی‌ها لباس‌هایی می‌پوشند که معتقدند بر روی احتمالات زندگیشان تاثیرگذار است، بعضی‌ها به رنگ خاصی اعتقاد دارند و برخی‌ها هم به اشیاء خاصی. این آخرین گروه معمولا در تزیینات خانه‌شان همیشه سعی می‌کنند تا از اشیا و وسایلی استفاده کنند که معتقدند برایشان شانس می‌آورد. اینگونه وسایل اغلب تزیینی هستند و در فرهنگ‌های مختلف با هم فرق می‌کنند. تعدادی از این وسایل تزیینی که در فرهنگ‌های مختلف نماد ایجاد شانس و موفقیت هستند را در ادامه برای شما معرفی کرده‌ایم.

 

هلال ماه:

اعتقاد بر این است که سمبل هلال ماه در وسایل تزئینی، باعث ایجاد شانس‌های جدید و موفقیت در پروژه‌ها، فعالیت‌ها و خلاصه تمام چیزهای تازه آغاز گردیده، می‌شود.

 

خمسه:

این نماد در بسیاری از فرهنگ‌ها جایگاه خاصی دارد و برای دور کردن چشم زخم استفاده می‌شود. خمسه یا پنجه همچنین تمثیلی از صداقت و صبر است.

 

مجسمه‌های فیل:

فیل نماد موفقیت، قدرت، بهره وری، شانس و استقامت است. علاوه بر این بسیاری اعتقاد دارند اگر هفت مجسمه فیل در ابعاد مختلف را، از کوچک به بزرگ به گونه‌ای بچینید که چهره آن‌ها به درب خانه نگاه کند، برکت آن خانه بیشتر شده و احتمال صاحب خانه شدن بیشتر می‌شود.

 

فرشته:

بعضی‌ها به دلیل علایقشان به نماد فرشته، وسایل تزیینی که دارای این طرح است را انتخاب می‌کنند. اما به باور بسیاری فرشتگان نور، برکت و شانس با خود به همراه دارند.

 

انار:

مجسمه این میوه بهشتی، سمبل سال نو و خوشبختی‌های جدید است و به اعتقاد بسیاری انار به همراه خود برکت می‌آورد.

 

مجسمه لاک پشت:

لاک پشت که نماد موفقیت و عمر طولانی است، وسیله تزیینی مناسبی هم برای خانه هم برای محل‌های کار است. خیلی‌ها معتقدند که لاک پشت، انرژی مثبت درون خانه را فعال کرده و به صاحب خانه شدن کمک می‌کند.

 

جارو:

جاروهای دستی کوچکی که با گل و آینه تزیین شده‌اند، از گذشته‌های دور تا به امروز نماد شانس در منازل هستند. گل‌های روی جارو تمثیلی از محبت و خوشبختی و آینه نیز سمبل آرامش و خلوص است. در کشور ما در مناطق شمالی بیشتر از این وسیله تزیینی شانس آور استفاده می‌شود.

 

نظر قربانی:

نظر قربانی در خانه بسیاری از ما یافت شده و اعتقاد به آن در فرهنگ ما ریشه کهنی دارد. باور می‌شود که نظر قربانی دور کننده تمام بدی‌ها و حسادت‌ها بوده و برای صاحب خود شانس می‌آورد.

 

نعل اسب:

نعل یکی از شناخته شده‌ترین نمادهای شانس آوری است که در کشور ما نیز زیاد مورد استفاده قرار می‌گیرد. این نماد را بیشتر بر روی درب ورودی خانه آویزان می‌کنند.

  • بتسابه مهدوی

تقدس

بتسابه مهدوی | يكشنبه, ۲ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۱۰:۰۲ ق.ظ



دریافت
مدت زمان: 49 ثانیه
  • بتسابه مهدوی

خدایان و مقدسات مردم هند

بتسابه مهدوی | يكشنبه, ۲ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۹:۵۱ ق.ظ


دکتر بتسابه مهدوی

                                            

هندوستان با بیش از ۱ میلیارد جمعیت, دموکراسی ترین کشور جهان سوم است و مردمی‌خونگرم و مهربان دارد.۹۹% از جمعیت هند را هندوان (پیروان هندوییسم) تشکیل می‌دهند. از آنجا که آیین هندو غالبترین مذهب هندوستان است و آشنایی ما با این آیین چندان زیاد نیست, در این مقاله به بررسی مختصری از مقدسات هندو و قوانین آن می‌پردازیم.

 

هند: سرزمین رودها

در حیات هندو, رودخانه ها نقش بسیار مهمی‌ بازی می‌کنند. زیرا رودها برای هندوان مقدس هستند اما این تقدس و پرستش به معنی کفر ابتدایی و یا شرک آنان نیست, بلکه ریشه در فرهنگ و تمدن کهن تری دارد که پیرو احترام به طبیعت است, همانگونه که در نزد زرتشتیان باستان بوده است.

 

رودخانه های مقدس برای هندوان:

۱- گنگ: مقدس ترین رود هند است. الهه گانگا این رود را نگهبانی می‌کند. گنگ از هیمالیا سرچشمه می‌گیرد و از شهرهایی مثل بنارس, هردوار, الله آباد, وراندابن ومی‌گذرد. بر طبق افسانه ها گنگ از پای ویشنو Vishnu (خدای نگهدارنده زندگی در زمین) جاری شده و پس از گذشتن از گیسوان شیوا  Shiva(خدای فنا و نابودی) به زمین می‌رسد. هندوان معتقدند که غسل در گنگ, گناهان کبیره را می‌شوید و اصولاً غسل در رودهای مقدس به هنگام کسوف و خسوف واجب است. آنها همچنین خاکستر و استخوانهای نیم سوخته ی مردگان خود را با مراسمی‌ خاص در آب گنگ می‌ریزند.

۲- سند: دومین رود مقدس هندوان است و نام هندوستان نیز از همین رودخانه گرفته شده است. نام قدیم سند, سندو, بوده است و ایرانیان باستان آن را ,هندو, نام نهادند و در اثر گذر زمان هندو به نامی‌برای این سرزمین تبدیل شد و هندوستان یعنی “سرزمین رودها”. شاید جالب باشد بدانید که نام لاتین هند, یعنی ایندیا Indiaنیز از همین رود سند برداشته شده است.یونانیان باستان در زبان خود سند را ایندوسIndus می‌نامیدند و ایندیا با کمی‌تغییر از ایندوس برداشته شده است.البته لازم به ذکر است که نام قدیم هند در زبان سانسکریت ” بهارات” (Bharat)می‌باشد. رود سند نیز از هیمالیا سرچشمه می‌گیرد و به دریای عرب می‌ریزد.

۳- برهماپوترا(Brahmaputra): از کوههای هیمالیا واقع در تبت سرچشمه می‌گیرد و رودخانه ای طوفانی است.

۴- جمنا (yamuna): از پنج آب (پنجاب) به سمت جنوب جاری می‌شود و دهلی را مشروب می‌کند و شکوه تاج محل در آگره را در آبهای خود منعکس می‌کند.جمنا با افسانه های مربوط به کریشنه وابسته است.

۵- سرسوتی(Saraswati): رودخانه ای مقدس که در دوران باستان, در کنار آن قربانی های ودایی انجام می‌دادند و عالمان ودایی در حوزه این رود زندگی می‌کردند. سرسوتی نام الهه علم و دانش است.

سایر رودهای مقدس هندوستان در جنوب هستند و شامل رودهای گوداوری, کاوری , نرمدا و تاپی می‌باشند.

 

گیاهان مقدس:

درختان و گیاهان نیز به عنوان یکی از مظاهر طبیعت, مورد احترام هندوان هستند به طوریکه آنها پیش از قطع یک درخت او را ستایش کرده و عذر خواهی می‌کنند که این نوع احترام به طبیعت با فرهنگ سرخپوستان بسیار مشابهت دارد. مقدس ترین گیاه هند , انجیر مقدس (Pippala) است که نماینده ویشنو است.این درخت حتی مورد احترام بوداییان نیز هست زیرا معتقدند که بودا زمانیکه زیر سایه این درخت نشسته بود, به حقیقت دست یافت. از دیگر درختان مقدس می‌توان از درخت پنبه ابریشم نما, درخن تمالا , درخت ویلوا و درخت شمی‌نام برد.

گل ها نیز بسیار مورد توجه و علاقه هندوان هستند.آنها تقریبا در اکثر مراسم خود از گل به اشکال مختلف استفاده می‌کنند. گل سرخ چینی برای شیوا, گل سفید برای ویشنو, گل نیلوفر برای لکشمی (Laxmi) (الهه ثروت و خوشبختی), گل زرد برای سرسوتی, گل انبه به خدای کام وگل نیلوفر سرخ برای خورشید , نمونه هایی از تقدیم گل به خدایان هستند.

 

کوههای مقدس:

مقدس ترین کوه هندوستان هیمالیا است. (هیمالیا در لغت از دو جزء تشکیل شده است. یکی هیما-به معنی برف و سرما و دیگری لیا- به معنی خانه و انبار و هیمالیا در کل به معنی “خانه برف” است) هیمالیا از این جهت مقدس است که در گذشته محل زندگی خدایان بوده است. در مقابل کوههای بلند هیمالیا در جنوب, چند رشته کوه و تپه نیز در جنوب هند وجود دارند که ویندهیا (Vindhia) نامیده می‌شوند. ویندهیا در زبان هندی به معنی کوه جنوبی می‌باشد و افسانه های زیادی در مورد این کوه وجود دارد.

 

نوشته های مقدس:

مهمترین و معتبرترین نوشته های مقدس هندوان که بین تمام فرق هندو مورد قبول است, عبارت است از: -کتب ودا (Veda) براهمن (Brahmana) آرنیک (Aranyaka) -اوپانیشاد(Upanishad) پوران(Purana) راماینه (Ramayana) -مهابهارت( هند بزرگ) (Mahabharat) -آگم ها (Agamas) -پنج راتره (pancara tras) -تنتره(Tantras)

این نوشته ها در یک زمان فراهم نیامده و متعلق به ازمنه متوالی است

 

خدایان (شخصیت های مقدس):

شاید با شنیدن نام خدایان, این تصور پیش آید که هندوان بت پرست هستند و از وجود خدای یکتا بی خبرند. اگرچه هندوان در ظاهر بت می‌پرستند اما حقیقت این است که دانایان, حکیمان و هندوان با سواد, خدای یکتا را می‌پرستند و معتقدند که ذات مطلق الهی یگانه است ولی قشر فقیر و کم سواد هندوستان تا حدود زیادی به همان مظهر مادی توجه دارند و آن را می‌پرستند اما این نیز به معنی کفر آنان نیست. هندوان معتقدند که این خدایان, مظاهر گوناگون همان خدای یکتا هستند در این باره در ریگ ودا (یکی از چهار ودای موجود) آمده است:

” بر هر ثابت و جنبنده و نیز بر هر آنچه را ه می‌رود وبر هر آنچه می‌پرد و بر تمام این آفرینش رنگارنگ, تنها یک خدا فرمانروایی می‌کند.”

در واقع باید گفت که حقیقت یکی بیشتر نیست اما به نامها و شیوه های گوناگون توصیف می‌شود.

آفریدگار در این آیین, برهما (Brahma)نامیده می‌شود که مظهر آفرینش است.سایر خدایان مهم هندو عبارتند از:

-ویشنو Vishnu(خدای مظهر بقا و زندگی روی زمین)

- شیوا Shiva (خدای فنا و نابودکننده و وحشت آور اما نام او در سنسکریت به معنی مهربان نیز هست.)

-سرسوتیSaraswati(الهه ی علم و دانش و همسر برهما.سرسوتی دختر شیوا از همسرش پاروتی است)

-لکشمی‌Laxmi (الهه ی ثروت و خوشبختی و همسر ویشنو. و خواهر سرسوتی)

-شکتیShakti (الهه قهر و نابودی و همسر شیوا)

-گانشا Gnesha( خدای علم و دانایی که سری همچون سر فیل دارد و پسر شیوا است.)

-کالیKali (الهه مرگ)

-رام چندر Ram chandar(رام ماه مانند که یکی از مظاهر ویشنو روی زمین است.)

-کریشناKrishna(هشتمین مظهر ویشنو است.)

-ایندرا Indra(خدای باستانی اقوام آریایی که خدای رعد و برق است)

-اگنی Agni(خدای آتش و تجسم آتش مقدس است.ِاگنی از دیر باز توسط آریاییان باستان پرستش می‌شده است و هنوز هم آثار تقدس آتش میان هندیان و زرتشتیان وجود دارد.اگرچه زرتشتیان آتش پرست نیستند اما تقدس آتش متعلق به فرهنگ پیش از زرتشت است و تا کنون نیز باقی مانده است.)

-گرودهGaruda(رئیس پرندگان که نیمی‌از بدنش انسان و نیم دیگر پرنده است و مرکب ویشنو است.)

-خورشید Suryaو ماهSoma وبسیاری خدایان دیگر

 

شهرهای مقدس:

شهرهای مقدس و زیارتگاههای هندو عبارتنداز:

۱-اجودهیا یا آیودیا(Ayodhya): این شهر در شمال هند واقع است و بنابر داستانهای هندو، این شهر پایتخت سلاطین سلسله ماه و از آن جمله رام چندر بوده است.

۲-اوانتی(Avanti): از شهرهای قدیمی‌هند است و امروزه اوجین(Ujjayina) نامیده می‌شود.گویند کریشنه در این شهر بزرگ شده است.

۳-گایا(Gaya): شهر گایا واقع در ایالت بیهار در شمال هند است.

۴- کاشی(Kashi): مقدس ترین شهر هندوان است.نام قدیم آن “بنارس” است و پس ازآن کاشی و بعد هم وارانسی نامیده شده است.شهر بنارس در ساحل شمالی رود گنگ احداث شده است.

۵-کانچی(Kanchi): این شهر در نزدیکی چنای یا مدرس قرار دارد.

۶- متهورا(Mathura): نام یک شهر قدیمی‌ است که اکنون شهر جدیدی روی آن ساخته شده است.بنابر روایات هندو این شهر زادگاه کریشنه است.شهر متهورا در کنار رودخانه مقدس جمنا در شهر آگره واقع شده است و هر سال هنگام عید هولی زایران کثیری به این شهر می‌روند.

۷-دوارکا(Dvaraka): این شهر در ساحل رود کاتهیاور است و گویند که پایتخت کریشته بوده است.

۸-هردوار: این شهر در مجاورت رود گنگ است.و در آن کشتن حیوانات و حشرات ممنوع است و حتی خوردن تخم مرغ هم ممنوع است

۹-پوشکر(Pushkar): نام این شهر به معنی نیلوفرآبی است و در ایالت راجستان قرار دارد.

 

روزهای مقدس (اعیاد):

در آیین هندو روزهای مقدس بسیار زیاد است و به مناسبت هر روز جشن مخصوصی بر پا می‌شود.این جشن ها به منظور نزدیکی به معبود از طریق ستایش و شادی و امید است و سبب پاک شدن گناهان می‌شود.چند عید مهم عبارت اند از:

-دیوالیDiwali: جشن سال نو در شمال و غرب هند

-ویشوVishu: جشن سال نو در ایالت کرالا در جنوب

-عید هولیHoli: جشن رنگ که مردم پودرهای رنگی و آبهای رنگی به یکدیگر می‌پاشند.

-دورگا پوجاDurgapuja: جشن پیروزی رام بر دیو پلید راونا که شرح آن، در راماینه آمده است.

-جانمشتامیJanmashtami: جشن تولد کریشنه

-گانش چاتورتهیGanesh chatuthi: جشن ستایش گانشا

-ماها شیوراتریMahaShivratri: جشن ستایش شیوا

هر یک از این جشن ها دارای چندین افسانه و داستان هستند که هر کدام در نوع خود شنیدنی است.

 

 

سرزمین یوگا:

بسیاری از ما کلمه یوگا را به عنوان شناسهای از هندوستان شنیده ایم و کتابهای بسیاری در این زمینه به فارسی موجود است.

یوگا (جوگ) Yogaبه معنی انضباط فکری است و در مفاهیم متعددی استفاده می‌شود مثل تمرکز فکر، مکاشفه، اتحاد روح با ماده، استغراق، اتصال و هر عملی که موجب انضباط فکری شود.کلمه یوگ از فعل یوج(Yuj) مشتق شده است و به معنی بستن و مهار کردن حیوان سرکش است (وشاید از این نظر با کلمه یوغ در فارسی مشابهت داشته باشد اگرچه یوغ در حال حاضر در فارسی فعل نیست.) پس یوگا یعنی اینکه انسان نفس سرکش خود را مهار کند تا بتواند در نهایت به روح کیهانی و اعلی متصل شود.یوگا بر خلاف تصور، از آیین بودا برنخاسته بلکه متعلق به آیین هندو است و شامل تمرینها و مراحل بسیاری می‌باشد که برخی از آنها در یوگا سوتره آمده است.

 

مذهب هندو:

آیین هندو، قدیمی‌ترین و کهن ترین مذهب زنده جهان است و اکنون بالغ بر ۹۰۰ میلیون هندو از آن پیروی می‌کنند.مذهب هندو، مکتبی ماورای طبیعی است و اجازه نمی‌دهد که پیروانش فقط به دنیا یا آخرت دلخوش کنند. زیرا مذهب هندو هدف بزرگتری را دنبال می‌کند و آن دست یابی به حقیقت زندگی است. منظور اصلی آیین هندو آن است که هر هندوی واقعی بتواند به حقیقت مطلق که برهمن نام دارد،  متصل شود.این حقیقت عبارت است از روحی ابدی که برتر و بالاتر از هرگونه علت و معلول و زمان و مکان است.

در مذهب هندو تمام کارها و اعمال مثل کارهای هنری، علمی، سنتی، سیاسی و اجتماعی، وسیله ای هستند برای رسیدن به رستگاری و به همین دلیل یک هندوی کامل، کارهای خود را با نیتی پاک و والا به درست ترین شکل ممکن انجام می‌دهد.

رقص نیز جزئی از آیین هندو است و جایگاه بسیار بالایی در فرهنگ آن دارد.زیرا رقص کاری مقدس است که از خدایان به انسان رسیده است.شیوا معتقد بوده است که تمامی‌کائنات همواره در حال رقص جاودانه ای هستند و او این رقص را ایجاد کرد و خودش به انجام آن می‌پرداخت.رقص هندی که بسیاری ازحرکات یوگا را در خود دارد، فقط برای سرگرمی‌یا تفریح نیست بلکه یک رقصنده با ایمان هنگام انجام این حرکات به حالت خلسه رفته و به آرامش دست می‌یابد. این رقص موجب نشاط و شادی روح وروان نیز می‌شود.

رقصها نیز انواع متنوع و مختلفی دارند.

مذهب هندو دستوراتی خاص در مورد غذای هندوان دارد. هندوان معتقدند که افراط در غذا سبب تنبلی جسم و انحطاط فکر می‌شود. اغلب هندوان در تمام طول عمر خود،  لب به گوشت قرمز نمی‌زنند وعده ای نیز فقط گوشت مرغ و جوجه یا ماهی مصرف می‌کنند.

غذای هندوان غالباً شیر گاو و گاومیش و فراورده های شیر است اما شیر گاو زلئو و شتر را نمی‌خورند. برنج،  جو، گندم، لوبیا، خردل، نارگیل، دانه های نباتی،  انواع میوه و آجیل از غذاهای عمده هندوان است. همچنین مصرف سیر، پیاز، تربچه و قارچ برای هندوان و مخصوصا براهمن ها ممنوع است. اگرچه این قوانین،  کمی‌ عجیب به نظر می‌رسد،  اما نرم خویی و آرامش و قناعت مردم این سرزمین،  ناشی از همین تغذیه است. اهمیت ندادن به خوراک و توجه به روح و روان،   مهمترین دلیل پرورش عارفان و ریشیانRishi بزرگ در هند است.

از دیگر معتقدات هندوییسم،  تناسخ است. اعتقاد به تناسخ روح به این دلیل است که هندوان می‌گویند،  انسان در طول یک عمر کوتاه،  نمی‌تواند به رستگاری و شعور الهی دست یابد و برای همین هر کسی سلسله ای از چند زندگانی دارد و در هر زندگی بر حسب کارهای زندگی قبلی به قالبی در می‌آید، گاهی در غالب انسان و خدایان و گاهی در قالب حیوان و گیاه و آنقدر به این تناسخ ادامه می‌دهد تا به حقیقت مطلق الهی پی برده و رستگار شود.

مذهب هندو، هم مذهبی ساده و ابتدایی است و هم مذهبی پیچیده و فلسفی است. بر همین اساس هر فردی از هر طبقه جامعه می‌تواند به آن بگرود و از آن استفاده کند. به همین دلیل نیز در جامعه هندو، هم عارفانی هستند که به مقصد عالی رسیده اند و هم عامیانی هستند که هنوز قدمی‌در راه مذهب برنداشته اند.

اخلاق اساسی هندوییسم،  بر پایه طهارت، ضبط نفس، آزادی، راستی و بی‌آزاری است. بسیاری تصور می‌کنند که هندوییسم یعنی ریاضت، اما چنین نیست. هندوییسم از زهد و ریاضت طرفداری نمی‌کند و اصرار هم ندارد که پیروانش امیال نفسانی را به کلی سرکوب کنند.این تفکر مورد تایید پیروان مذاهب جینJain و بودا Buddhaاست اما هندوییسم برعکس،  پیروانش را به ازدواج و تشکیل خانواده ترغیب می‌کند و یکی از مراحل برهمنی نیز ازدواج می‌باشد.

در هر صورت هندوییسم مذهبی است که اگر عمیقاً به آن نگاه کنیم،  دستورات خوب و اخلاقی در خود دارد و معتقد به افراط و تفریط در هیچ کاری نیست بلکه میانه روی را توصیه می‌کند. با این حال هر فرد هندو آزاد است که بر حسب توان و خواست خویش،  از این مذهب بهره برداری کند.

 

و سرانجام آنکه،  هندوییسم می‌گوید، بشر ناآگاه است و نمی‌داند که ذات مطلق چگونه روح خود را در آفریدگان دمیده است. آغاز و پایان جهان،  ماورای زمان است و زمان همانند پلی است میان ازل و ابد و چون انسان مادی،  اسیر در حصار زمان و مکان است،  نمی‌تواند از ازل و ابد آگاهی داشته باشد.

جمله ای زیبا در بهگودگیتا (Bhagavad gita)هست که می‌گوید: “آغاز هستی مخفی و وسط آن آشکار و پایانش ناپیدا است.”

 

  • بتسابه مهدوی

نماد خورشید

بتسابه مهدوی | چهارشنبه, ۲۹ فروردين ۱۳۹۷، ۰۹:۵۰ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

خورشید دارای رمزی دو پهلو است زیرا در میان دو ساحت روشنایی روز و تاریکی شب قرار دارد. طلوع خورشید، اوج درخشش در زمان نیمروز و مرگش هنگام غروب...

 

خورشید روشنایی و گرما می‌بخشد و نشانه‌ی حیات و سرچشمه‌ی نیروی انسان و کیهان است، خورشید که مظهر مجسم نیروی آسمان و زمین است، پدر بشر نام دارد و گردش آن در آسمان سپری شدن روز است.بدلیل اینکه به طور اسرار آمیزی از ژرفنای زمین پیدا می‌شود و در نهایت ناپدید می‌شود، لحظه‌ی طلوع و غروبش مورد عبادت اقوام گوناگون قرار گرفته است.خورشید دارای رمزی دو پهلو است زیرا در میان دو ساحت روشنایی روز و تاریکی شب قرار دارد. طلوع خورشید، اوج درخشش در زمان نیمروز و مرگش هنگام غروب، نمادی از زندگی انسان در جهان‌یعنی تولد، زندگی و مرگ اوست و طلوع دوباره‌ی خورشید در روز بعد، نشان بی مرگی و رستاخیزی است. بشر ابتدایی برای جلب  و توجه‌ی خورشید به سوی خویش همواره این جرم آسمانی را مورد پرستش قرار داده است. تصویر خورشید در مرکز کیهان نشانه‌ی عقل و دانایی به شمار می‌رفته است.خورشید چون قلب جهان و چشم عالم در مرکز جهان می‌درخشد و پرتوهایش به دنیا زندگی می‌بخشد.

در ادیان و زمانهای گوناگون خورشید همواره مورد پرستش بوده است.هر جا که از دولت شاهان و پهلوانان و امپراتوریها، تاریخ پیش می‌رود، خورشید غلبه دارد. نقش شاه در انباشت و بخشش‌یا اعطای زندگی چه در مقیاس کیهانی و چه در مرتبه‌ی اجتماع مبین این پیوند عناصر خورشیدی با عناصر نباتی است.

 

در مصر خورشید همواره راهنمای روانهای طبقه‌ی ممتاز باقی ماند ودرمذهب مصریان نقشی غالب داشت. رقابتی میان ازیریس رع خدای خورشید و خدای اموات فراعنه وجود داشت خورشید در میدان آسایش غروب می‌کند و بامدادان از نیستان می‌دمد. این مناطق ازدیربازدراختیاررع بود وبه مرور به اموات نیز اختصاص‌یافت. روان فرعون از نیستان به دیدار خورشید می‌رود و به هدایت وی به آرامگاه‌یا جایگاه نذورات‌یا آسایشگاه می‌رسد. در آغاز صعود و عروج بدون حادثه نبود و فرعون می‌بایست پیکاری سخت با نگهبان میدان کند و پس از پیروزی حق اقامت در آسمان به اومی‌رسد. اما به مرور مرده دیگر با مبارزه با ورزه گاو و نگهبان به آسمان نمی‌رفت بلکه به وسیله‌ی نردبانی در اقیانوس آسمان شناور می‌شد تا با رهنمود الهه ای به شکل ورزه گاو به میدان نذورات می‌رسید.ازیریس که مغرب‌یعنی راه مردگان قلمرو او بود نشانگر جنبشی انسان دوستانه در اساطیر مصری است و در برابر آن مشرق‌یعنی قلمرو خورشید قرار داشت.خورشید در مصر تنها مخصوص طبقه اشراف بود.

پادشاهی در مصر نیروی حیات خود را چون هدیه ای از خدای خورشید دارا بود و اشعه هی خورشید تصور می‌شد. برای همین نور در نزد مصریان معنایی کیهانی داشت و به منزله‌ی قدرت مقدس درون هرمها جمع می‌گشت و هرمه با انعکاس آن کفر گویی را خاتمه می‌دادند. درون هرم « کای» فرعون‌یعنی نیروی حیاتی و اخلاقی او با خدای خورشید متحد می‌شد و نشان حضور ابدی الوهیت می‌گشت.

در بین النهرین اما شمس خدای خورشید نقشی فروتر از سین خدای ماه داشت، اما بعدها جای آنها با هم عوض شد و خورشید به خدای اعظم مبدل گردید.شمس در بابل مرده را زنده می‌کرد و ایزد عدالت و داوری بود و به اسرار غیب آگاهی داشت.

سوریا در هند جزو خدایان دست دومی‌است و ده سرود ریگ ودا به او اختصاص دارد.او دارای نامهای چشم آسمان، میترا و وارونا نیز است. او علاوه بر ایجتاد روشنایی و داشتن چشمی‌که بینای همه چیز است، راهبرد مردگان نیز می‌باشد و دارای جنبه ای دو پهلو است. از سویی زایاننده‌ی حقیقی انسان است و از سوی دیگر با مرگ همانندی دارد.

ازمیان سمبولهای خورشیدی می‌توان به چرخ ، دایره، صلیب، گل رزت، عنکبوت و شیر اشاره کرد.

هشت پره‌ی چرخ که معمول ترین نوع آن است، نمودار جهات فضا است و بنابه تعلیمات هندی خورشید از آن نقاط می‌گذرد. در هند غالبا تصویر خورشید به همراه چرخ است، گردونه‌ی خورشید را سوریا- خدا خورشید، که با گل لوتوسی در هر دو دست ایستاده است، توسط هفت اسب به سمت خورشید می‌راند.از طرفی پرتوهای خورشید مانند پره های چرخ هستند که از‌یک نقطه‌ی مرکزی به اطراف پراکنده شده اند.

چهره ای که درون دایره نقش شود تصویر خورشید است که گردی صورتش حالتی شادان و مهربان به آن بخشیده است. از طرفی دایره و مرکز چون کانون و مبدائی هستند که همه چیز از آنها نشات گرفته است.

عنکبوت همانند خورشید از مرکز تارهایش به هر سو می‌رود مثل مرکزی که کانون حیات است، همه چیز از آن آغاز می‌شود و گسترش می‌یابد، عنکبوت همانند خورشید نماد عقل عالم و دانا به اسرار غیب و راز آموزی است.

 

درکهنترین تصاویرشیر مربوط به پرستش خدا- خورشید بود در مصر شیر را با رع خورشید- خدا و با آمون- رع‌ یکی دانستند.شیر و خورشید در ایران در تصویر میترا با سر شیر با‌یکدیگر دیده می‌شوند.ماری که شش بار به دور آن پیچیده است نماد راه خورشید از طریق کسوف است و مهر در اینجا کره‌ی خورشید در دست دارد.شیر را گاهی چنان نشان می‌دادند که‌یکی از پنجه های قدامی‌خود را بر روی کره‌ی خورشید نهاده است. تصاویری از این گونه که احتمالا از ایران نشات گرفته از طریق هند به چین و ژاپن راه‌یافت.در این هنگام کره‌ی خورشیدی با شیر نماد سیناماتانی‌یا گوهر مقدس بودایی شد.

 گل رزت نمودار انتقال رمز چرخ به گل سرخ است و تمام معانی چرخ را به همراه خود دارد. این گل نقش پرداز چرخ خورشید طالع که با فرارسیدن شب ناپدید می‌شود نیز است.

  • بتسابه مهدوی

چلیپای شکسته از تمدن هند

بتسابه مهدوی | سه شنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۷، ۱۰:۱۹ ق.ظ


دکتر بتسابه مهدوی

 

علامت چلیپای شکسته که علامت رسمی حزب نازی بود و هم‌اکنون توسط نئو نازیها استفاده می‌شود

صلیب شکسته- گردونهٔ خورشید یا سواستیکا (به سانسکریت: स्वस्तिक) یک چلیپا از نشانه‌های خورشید است تقدس خورشید در اقوام متعددی بوده و در برخی از فرهنگ‌ها نشانه‌های این اعتقاد باقی‌مانده است. در بین‌النهرین «شمس یاشماش» خورشید را می‌پرستیدند، این ایزد در دستش شیئی را نگاه می‌داشت که به تیغة اره همانند بود و سوار برگردونه‌اش به سوی باختر می‌راند. در مصر خورشید، عنوان بزرگ‌ترین خدا را داشت و بنام رع (Re) مشهور بود. «قوم سلت SOL یعنی ستاره خورشید را پرستش می‌کردند و خدای فنیقیان همانند نام ستاره خورشید در لغت قوم سلت EL می‌باشد. قوم اینکا دارای معبد خورشید بوده که دیوارهایش پوشیده از ورقه‌های طلا بوده و الان در سرزمین پرو واقع است.

همچنین هرم خورشیدی بسیار با شکوهی از تمدن قوم از تک در مکزیک باقی‌مانده است.» توجه به خورشید در نزد ایرانیان باستان امری معمول بود و تقدس خورشید به صورت آشکارا ظاهراً تا زمان روی کار آمدن ساسانیان ادامه داشت. این تقدیس به صورت وسیعی در ادبیات فارسی هم منعکس شده است. احترام به خورشید در قرآن مجید هم دیده می‌شود و حتی اسم یکی از سوره‌های مبارکة قرآن به این نام است.

 

خورشید و مهر

ازگل‌ها و گیاهان، نیلوفر آبی (لوتوس) و گل آفتابگردان، از درختان نخل و سرو و کاج نمادهای خورشید هستند. از عناصر، آتش و از رنگها سرخ و زرد و از فلزات طلا منصوب به خورشید هستند. شکل هندسی مربوط به خورشید دایره است.»

 

«سنت پرستش مهر به دوران‌های بسیار کهن برمی‌گردد. در هند دوران و دایی نام او بصورت «میتره» بامفهوم پیمان و دوستی ظاهر می‌شود و یکی از خدایان گروه فرمانروا است و با «ورونه» جفت جاویدانی را تشکیل می‌دهند که از سوی مردم به یاری خوانده می‌شوند در سنت هندی نیز میترا گردونه‌ای درخشان و اقامتگاهی زرین دارد. میترا در سنت دینی زردتشتی در مقامی پایین تراز اهورامزدا قرار می‌گیرد و آفریدة اومحسوب می‌شود تا از آفرینش او پاسداری کند. او خدای پیمان است و وظیفة مهم او نظارت بر همة پیمان‌هاست. او ایزد فروغ و روشنایی و از بزرگترین ایزدان آیین زردتشتی محسوب می‌شود.»

 

«میتره ـ ورونه زوج خدایی جوان هستند که چشمان آنها خورشید می‌باشد. منزلگاهشان زرین و در آسمان است. آنان شهریاران و فرمانروایان مطلق کیهان اند. این زوج خدا پدید آورندة آذرخش و باران‌اند. البته باید گفت که مهرو خورشید متفاوت است، مهر یامیترا پیش از خورشید ظاهر می‌شود و همراهی او با خورشید باعث شده است که بعدها مهر معنی خورشید پیداکند.»

 

خدای خورشید (سوریا)

در هند خدای خورشید بانام سوریا شناخته می‌شود و یکی از مهم‌ترین خدایان و دایی محسوب می‌شود. این خدا از یکسو تجلی عظمت آتش الهی است و از دیگر سوی منبع و منشاء نور، گرما. حیات و معرفت است. اشراف سوریا به جهان با برج‌های دوازده‌گانه خورشید در طول سال نسبت دارد. سوریا مرکز عالم خلقت است که درمرز سپهرهای متفاوت قرار گرفته است. برفراز خورشید، افلاک غیر متجلی و غیر ظاهر قرار دارند که حوزه حکمرانی حاکم اعظم کائنات است و تحت آن کرات و سپهرهای ظاهر (چون ماه و زمین و دیگر سیارات) واقع شده‌اند. پس جایگاه خورشید حد اتصال دو مرتبة وجود (متجلی و نامتجلی) است و او نمایندة هر دو وادی به شمار می‌رود.

خورشید برای انسان بدوی قوی‌ترین عنصر وجود و مهربان‌ترین قوای طبیعت بوده و قاعدتاً می‌بایست جزو اولین خدایان و معبودان برای او بوده باشد. حیات و بقای انسان بدوی به حضور خورشید متکی بوده و لذا خورشید که منشاء نور، قدرت روحانی و قوای فکری و نیروهای طبیعی بوده نزدیکترین پدیده به ذات جاودانی الهی شمرده می‌شد.»

 

«هر آنچه که از آغاز تا انجام بوده و خواهد بود از خورشید نشأت گرفته. درجة تقدس خورشید گاه به مرتبه فرد اولیه می‌رسد و با قربانی کیهانی یکی می‌شود. پروردگار تولید نسل‌ها به خورشید تبدیل می‌شود و همة موجودات زنده از او متولد می‌گردند، او توسط انوار تابناک خود به غذا و غلات جان می‌بخشد، وقتی که خورشید طلوع می‌کند به ربع شرقی وارد می‌شود و بقای موجودات را به شعاع‌های خود تضمین می‌کند، آنگاه جهات غرب و جنوب و شمال و بالا و پایین را و هر آنچه که در میان آنهاست منور می‌سازد.

 

صفات ظاهری سوریا «در آئین هندو سه خورشید خدائی ودائی یعنی سوریا، سوینزی و یرسوت تبدیل به یک خدا و جذب سوریا می‌شوند.» سوریا در آئین هندو خیرخواه انسان و نماد او صلیب شکسته‌ای است که نشانة بخشندگی است. او را کشندة اهریمنان می‌دانند. در خصوص صفات ظاهری خدای خورشید اشارات زیادی است و اکثر شمایل‌ها و تصاویر آنان بر اساس تجویز همین متون شکل می‌یابند.

 

«خدای خورشید گیسوان و ریشی طلایی دارد. تمام وجود او حتی نوک ناخن‌هایش مشعشع و تاباناست چشمانش قهوه‌ای رنگ است او مرتبه‌ای ورای تمام شیاطین دارد. پس هر که وی را بشناسد و صفات او را دریابد خود به مرتبه‌ای رفیع تر از جایگاه کل شیاطین ارتقاء می‌یابد. گردن او به شکل صدف لاکپشت است او با دستبند و تاجی زرین خود را آراسته و ازتلألوی آن زوایای آسمان منور می‌گردد.»

 

خورشید دو بازوی بلند و یک بازوی کوتاه دارد (منظور شعاع‌های خورشید است) او چکمه‌های بلند به پا دارد و کمربند مرصع به کمر بسته. سوار برارابه‌ای از طلا در دل تاریکی سیر می‌کند و فانی و جاوید را در مکان‌های مناسب خویش قرار می‌دهد. ارابة سوریان یک چرخ دارد و توسط چهار یا هفت اسب مادیان کشیده می‌شود و گاهی نیز یک اسب هفت سر که در شعاع‌های نور محصور گشته‌اند، ارابة سوریا را پیش می‌برند و سوریا برگل نیلوفری بر فراز این ارابة زرین می‌نشیند.

 

«ارابه ران خورشید آرونا به معنی سرخ‌فام نام دارد او در جلوی سوریا بر روی ارابه می‌ایستد و جهان را از شدت خشم سوزندة خورشید در امان نگه می‌دارد. سوریا در معابدی که به معابد خورشید شهرت دارند عبادت می‌شود وفور سنگ درهند و رواج هنر حجاری موجب گشته که اکثر تندیس‌ها در سنگ‌های موجود در مناطق مختلف ساخته شوند و به همین خاطر اکثر تندیس‌های بجای مانده از سوریا از سنگ هستند.»

 

نام‌های خورشید «مشهورترین نام‌های خورشید عبارتند داز: سوریا (ثریا) یعنی درخشنده و از ریشة Surya که آن هم از ریشه Sur یا Swar به معنی درخشش و تابش اخذ شده است و نام دیگر خورشید آدی تیا یعنی گسترةازلی و نیز به مفهوم منبع و منشاء نیز آمده است».

 

نمادهای سوریا گردش نظام کائنات از دیرباز در نمادهای باستانی خاورمیانه رواج داشته است. یکی از نمادهای غیر شمایلی در هند چرخ دارما است که به طور انتزاعی به معبود اشاره دارد. چرخ یا دیسک خورشیدی مظهری از خداوند است. «مادامی که چرخ کائنات بر محوراصلی‌اش که همان قانونمندی ازلی هستی است استوار باشد خللی در نظام هستی رخ نمی‌دهد».۱۲ این صفحة مشعشع در هنگام مقابله با نیروهای تاریکی و ضد یزدانی به سلاحی مهلک تبدیل می‌شودو در این حالت چون تیغة برنده شمشیری جاودانی که همان لبة تیز عقل مطلق است می‌درخشد و سر از تن نیروهای جهل جدا می‌کند.

 

«در برخی موارد این آلت به چرخی با شش شعاع تبدیل می‌شود. (اشوک چکر) همان چرخی که در پرچم هند نماد هندوستان است این چرخ از گردش گردونه حیات، سپری شدن زمان، طی شدن روز، ماه و سال و ظهور و افول ادوار هستی حکایت می‌کند.»

 

شش شعاع این چرخ اشاره به شش جهت (چپ، راست، پیش، پس، بالا و پایین) دارد که همگی حول یک نقطه و محور که همان نقطه اتکاء هستی است در گردش می‌باشند. اگر مرکز چرخ جابجا شود و محور آن از جای خود حرکت کند نظام کائنات فرو می‌ریزد. به اعتقاد بودائیان چرخ از پنج اصل ترکیب شده است که همان پنج عنصر (خاک، زمین، آب، آتش و باد) تلقی می‌شوند.

 

نماد دیگر خورشیدپرستی و میترائیسم در اعتقاد آریائیان همان چلیپا یا گردون مهر است، که به اعتقاد پیشینیان دربردارنده نیروهای آسمانی بوده و کاربردی وسیع دارد. این نشانه در هر منطقه‌ای مفهومی خاصی داشته است در ایران و هند و نزد قوم آریایی مظهر و نشانه خورشید بوده است. آنان معتقد هستند که هر شاخه از این علامت جایگاه یکی از عناصر چهارگانه است. بدین ترتیب چهار عنصر با هم و با چرخش خود نظام طبیعت و ذات آفرینش را حفظ می‌کنند. این نشانه در ایران به شاهین و فروهر نیز بسیار نزدیک است. مرکز این نشان، نماد مرکزیت و وحدت الهی است و این هما گردونه‌ای است که مهر بر آن می‌نشیند و چهار اسب سفید نامیرای مینوی آنرا می‌کشند.

 

«حلقه در آئین میترائیسم حلقه خود نمای از چرخ است. مقدس و نشانة پیمان ناگسستنی و اتحاد و وابستگی است. از سوی دیگر حلقه که نشان ویژه میترا بوده بی‌گمان از هالة نور خورشید گرفته شده است. دایره‌ای ازنور که ایزد مهررا محاط می‌ساخت. زیرا وی ایزد نور و روشنایی بود.»

 

ـزیگزاک:

زیگزاکهای پیاپی نمادی برای اشعه‌های خورشید هستند.

 

ـ گل لوتوس:

این گل را اصلاحاً گل خورشید نیز می‌گویند. این گل متعلق به مهر و سمبل آفتاب و نیروی آنکه نگهدارنده زمین است.

 

سرو:

درخت سرو یا کاج ویژة خورشید است. درختی همیشه سبز و با طراوت. نشانة بهار و در عین حال مظهر و جنبة مطرح و مثبت زندگی است.»

 

چند نمونه از آثار بجای مانده از نقش خدای خورشید

«یک نمونه از این نقش‌ها، پیک رغولدیس بودا است در بامیان. در زیر یکی از طاق‌های این دیوار تزئینات وسیعی بکار رفته که موضوع آن مستقیماً ارتباط دارد با خدای خورشید. در این نقش خدای خورشید برگردونه‌ای است که چهار اسب بالدار آنرا می‌کشند و اسبان دو به دو در طرفین بحالت نیمرخ قرارگرفته‌اند. هاله بزرگی دور خدا را فرا گرفته و شعاع‌های کوتاهی دارد که این یادآور هاله‌های شعاع دار ایرانی است.

هم چنین شمشیر دراز و نیزه‌ای که خدا در دست دارد و شنل بزرگ او که در قسمت سینه بسته می‌شود و نیز چهرة اطرافیان او که همگی ریشدار و حالت جدی دارند همه جزئیاتی از هنر ساسانی را نشان می‌دهند.. «نمونة دیگر نقش برجسته‌ای از ماتورا است که خدای سوریا را سوار بر گردونة خود نشان می‌دهد هم چنین تندیس مرمر سفید سوریا در عبادتگاه برهمنی خیرخانه در منطقه کابل که مربوط است به قرون پنجم و ششم میلادی نمونة دیگری از این نقش‌ها می‌باشد.

در این نمونة اخیر نیز باز تأثیر هنر ایرانی بوضوح می‌توان مشاهده نمود، از آن جمله لباس و جامة خدا و دستیاران او، و حتی حالت کسی که به خدای خورشید تاجی رااهداء می‌کند از سنت ایرانی مایه گرفته است.. در ایران نیز نماد خورشید در نقش برجسته‌ها به صورت گردونة مهر یا خورشید (چلیپا) دایره، چرخ و یا گل لوتوس و هم چنین نقوش حیوانی و گیاهی چندی نیز هستند که به عنوان نماد خورشید شناخته می‌شوند از آن جمله شیر، بزکوهی، عقاب یا شاهین، گاو و نیز سرو و کاج می‌باشند.

«اگر چه در ایران یک نمونه نقش برجسته نیز وجود دارد که نشانگر موجود مافوق طبیعی باگرزی در دست و هاله‌ای دور سرش، روی گل نیلوفر ستاره مانندی که نماد کهن آفتاب‌پرستی است ایستاده و این همانا مهر خدای خورشید است که در نقش برجسته‌های طاق بستان به چشم می‌خورد. این نقش برجسته مربوط است به سلطنت اردشیر دوم و از آنجایی که اردشیر دوم جانشین عادی و طبیعی شاپور دوم نبود، به همین دلیل مهر که به معنی عهد و پیمان بود، در پیکر نگارة او حضور دارد تا بدین گونه بازگوکنندة پیمان اردشیر دوم و شاپور دوم باشد تا در زمان مناسب تاج و تخت به شاپور سوم منتقل شود.

 

  • بتسابه مهدوی

دایره در هنر دینی هند و سنت بودایی

بتسابه مهدوی | دوشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۷، ۱۰:۱۴ ق.ظ

 

دکتر بتسابه مهدوی

 

دایره در هنر هند، ابتدا به صورت هاله‌ی تقدس ظاهر شد. این سنت ابتدا در ایران و دور سر اهورامزدا شروع شد و به هند رفت. کهن‌ترین هاله‌ی تقدس مربوط به خدایان هند و سده‌های دوم تا چهارم میلادی است.

 

هاله‌ی تقدس در هند به صورت دایره‌ای ساده یا گل نیلوفر در نهایت شکوفندگی است. هاله‌ی تقدس در هنر بودایی هند به صورت هاله و شعله‌های متصاعد از بدن به شکل‌های مختلف به صورت یکی از نبه‌های مختلف بودا و بعضی بودهی ستوها و کشی تی گادب‌ها و آدهات‌ها در آمد و این امر در جایی بود که هنر بودایی نفوذ کرد.

 

در شمایل‌نگاری هندویی، هاله‌ی تقدس در سانسکریت به صورتShirash - Chakra  برای همه خدایان آمده است.

به طور کلی در هنر هند دایره نماد زمان و نماد حرکت پیوسته و مدور آسمان است که با الوهیت مرتبط است.

 

نمادهای دیگر دایره چرخ است، در سنت هندوئیسم تصویر خورشید غالبا با چرخ همراه است زیرا هر دو علامات مدوری هستند که نمایشگر جهانند. معبد خورشیدی Koarak در نزدیکی سواحل شمالی یکی از نمونه‌های این رمزپردازی است. در این معبد گردونه‌ی سنگی عظیمی است که سوریا(خدا-خورشید) ایستاده با گل لوتوس در هر دو دست آن را می‌راند.

 

نمودهایی از تصویر گردونه کیهانی با چرخ‌های رستگاری که محور آن‌ها گویی زمین را به آسمان پیوندی می‌دهند از هند در قرن 13 میلادی در دست است. رایج‌ترین آن‌ها چرخ هشت پره است که نماد کیهان‌شناسی و جهات اصلی و میانی است. پرتوهای خورشید، شبیه پره‌های چرخ است که محورش نمایشگر مبدأ و اصل و دورش با پره‌های متصل به محور، تجلی این مبدأ است. لغات Rais (پره چرخ) و Rayons  (شعاع) هم درباره‌ی چرخ و هم درباره‌ی خورشید به کار می‌رود.

 

در هند به چرخ به زبان سانسکریتی Chakra یا چکرا گفته می‌شود که در آغاز نماد چرخش سال و وابسته به خورشید بود و ویشنو آن را می‌چرخاند. بعدها بودا نقش ویشنو را به عهده گرفت و به چکرا واریتن Chakravaritin  به معنای کسی که چرخ را می‌چرخاند یا کسی که بر جهان حکمرانی می‌کند ملقب شد. چرخ در ابتدا نماد بودا بود و بعدها نماد تعلیمات بودا شد. یعنی چرخ اصول یا چرخ قانونDharma-Chakra.  چرخ و گل نیلوفر به هم کاملا مربوطند و هر دو نمادهای خورشید بودند. گل نیلوفر هم در آیین بودایی نماد چرخ و گلبرگ‌های آن پره‌های چرخ بودند. چرخ یکی از نمادهای پای بودا است.

 

در هنر دینی هند، خدا-خورشید سوریا به وسیله گردونه سوار بر آن منقل می‌شد. گردونه بزرگ شیوا توسط دیگر خدایان ساخته شد. وی به اتفاق برهما، گردونه ران خود شهر سه‌گانه دیوان را ویران ساخت.

در هند دایره نماد خورشید بود. پرستش خورشید در میان اقوام هند و اروپایی شمالی در ریگ ودا مشاهده می‌شود که پنج خدا- خورشید برتر آیین هندو شد. سوریا قرص خورشید یا شکوفه نیلوفر خورشیدی داشت.

 

به طور کلی نماد جهان در نزد هندوها یا بوداییان، ماندالاست که به سانسکریت دایره‌ای است. مطابق باور هندوها انسان دارای طبیعتی خدایی است ولی او از این حقیقت آگاهی ندارد. روح آدمی در زمان‌های بسیار دور اسیر تن شده و نجات انسان فقط از طریق تکامل است که برای اکثریت انسان‌ها در یک زندگی نمی‌تواند صورت بگیرد. پس روح آدمی در چرخه‌ی زندگی و مرگ اسیر است تا این‌که از طریق تکامل و خودشناسی از این وادی پر رنج و وحشت خود را برهاند.

 

نمونه‌ای از ماندالاهای هندی

چهار جهت اصلی طبیعت و بادهای باران زاست که نماد خدایان آسمان، آب و هوا است و نیز نماد شمش Shamash و آنو Anu خدای آسمان است

 

صلیب با بازوی مساوی نماد خدای آسمان بین النهرین

دایره نماد شمش خدای خورشید بین‌النهرین است. دایره‌ای به صورت ستاره چهار پر با چهار شعله یا پرتو که درون یک دایره واقع شده‌اند.

 

دایره نماد خدای خورشید شمش

در هنر هند، ماندالا به عنوان نمادهای معنوی مطرح شده‌اند که برخی دایره‌های ساده و پیچیده‌اند. در یانتراها(نوعی ماندالا) در داخل یک دایره، برخی از خطوط و سطوح هندسی کشیده شده است. دریانترا مجموعه‌ای از اشکال دایره، مربع و مثلث نشان داده شده است که در آن ماندالا، مرکز دایره به صورت نقطه‌ای مشخص شده است.

 

در آیین بودایی هند، یانتراهای مهمی مانند اوم، آجنا، ساهاسرارا و آناهاتا وجود دارد.

یانتراها در آیین بودایی وسیله تمرکز بوده‌اند، ساده‌ترین آن‌ها به شکل دایره‌ای است که در آن چهار کلمه(عناصر طبیعی) دیده می‌شود که به وسیله‌ی آن تمرکز صورت می‌گرفته است.

چرخ گردونه در بین النهرین که کاملا بر دایره دلالت می کند

همچنین در بین‌النهرین نمادهای دیگری ظاهر شده که کاملا دایره‌ای شکل است و آن گروهی از خدایان(هفت عدد) بین‌النهرین بدون نام که برای اولین بار به روی مهرهای استوانه‌ای شکل بابل کهن و بعدها به روی سنگ‌های تعیین مرزی و ستون‌های یادمانی ظاهر شده و شکل آن‌ها هفت قرص یا هفت نیمکره بود که آن‌ها در دو ردیف یا به شکل آذین‌های گلسرخی تعبیه می‌کردند. آن هفت خدا را با هفت ستاره پروین یکی می‌دانستند و بعدها به صورت مجمع‌الکواکب درآوردند. در اصل به صورت هفت ریگ بودند که آن‌ها را برای قرعه‌کشی و نیز برای فالگیری به کار می‌بردند و از آن جاست که این ریگ‌ها، جنبه تقدس یافتند. این هفت نماد به Sibittithe seven مشهورند.

 

سی‌بی‌تی، هفت نماد دایره‌ای مقدس در بین‌النهرین

در هر صورت بسیاری از نمادهای مقدس که در بین‌النهرین ظهور کردند، بعدها در ایران نفوذ کرده و از آن طریق به هند و در آیین بودا راه یافتند؛ و به صورت نمادهای ثابت بودایی در آمدند؛ مانند چرخ.

 

تجلی دایره در هنر دینی ایران

در ایران همچون بین‌النهرین، توجه به خورشید و خدایان خورشید مورد توجه بود. در آیین مهر و بعدها در آیین زرتشت، مهر(میترا) خدای- خورشید و نماینده خورشید بود.

دایره به عنوان یک نماد مقدس، در ابتدا در دوران باستان در سفال‌های شوش ظاهر شد که در ابتدا دایره‌ای با صلیب‌هایی با بازوهای مساوی بود و ظاهرا این نقش از بین‌النهرین وارد ایران شد.

 

در ایران، میترا و اهورامزدا که خدایان خورشید بودند با دایره‌ای دور سر آن‌ها نمایش داده می‌شدند. این دایره‌ها بعدها به صورت هاله‌ی تقدس به هنر و آیین بودایی راه پیدا می‌کند.

گردونه که در هنر بین‌النهرین برای اولین بار ظاهر می‌شود و نماد ایشتار بود، در هنر ایرانی نماد خدای خورشید، میترا بود.

در ایران اصطلاحی ظاهر می‌شود به نام فر که در هنر ایران به صورت نمادهایی دایره‌ای شکل تجلی می‌کند. فر نیرویی است که از جانب خدا به افرادی برگزیده اعطا و آنان را در هر موضع و مقامی به برتری و سروری می‌رساند. حلقه و چرخ در هنر ساسانی ظاهر می‌شود که از تجلیات فر است؛ برگرفته از صورت ظاهر خورشید و گردش آسمان و چرخ زمان؛ که متأثر از تلقی دورانی از زمان و گردش آن در آیین زرتشتی است.

نمونه‌های بسیاری می‌توان در آثار هنری ساسانی یافت که به دایره و مفاهیم رمزی بودن آن اشاره می‌کند.

 

همچنین به دلیل جنبه تقدس که دایره داشته است در کلاه‌های شاهان ساسانی به شکل‌های مختلفی ظاهر شده است. شاهان ساسانی همگی معتقد به دین زرتشت و حامی دین بوده‌اند؛ بنابرین جای تعجبی ندارد که رسما و عملا به شکل‌های مختلفی اعتقادات خود را به رخ می‌کشیدند.

 

دایره در هنر دینی هند و سنت بودایی

دایره در هنر هند، ابتدا به صورت هاله‌ی تقدس ظاهر شد. این سنت ابتدا در ایران و دور سر اهورامزدا شروع شد و به هند رفت. کهن‌ترین هاله‌ی تقدس مربوط به خدایان هند و سده‌های دوم تا چهارم میلادی است.

هاله‌ی تقدس در هند به صورت دایره‌ای ساده یا گل نیلوفر در نهایت شکوفندگی است. هاله‌ی تقدس در هنر بودایی هند به صورت هاله و شعله‌های متصاعد از بدن به شکل‌های مختلف به صورت یکی از جنبه‌های مختلف بودا و بعضی بودهی ستوها و کشی تی گادب‌ها و آدهات‌ها در آمد و این امر در جایی بود که هنر بودایی نفوذ کرد.

 

در شمایل‌نگاری هندویی، هاله‌ی تقدس در سانسکریت به صورت Shirash-Chakra برای همه خدایان آمده است.

به طور کلی در هنر هند دایره نماد زمان و نماد حرکت پیوسته و مدور آسمان است که با الوهیت مرتبط است.

 

نمادهای دیگر دایره چرخ است، در سنت هندوئیسم تصویر خورشید غالبا با چرخ همراه است زیرا هر دو علامات مدوری هستند که نمایشگر جهانند. معبد خورشیدی Koarak در نزدیکی سواحل شمالی یکی از نمونه‌های این رمزپردازی است. در این معبد گردونه‌ی سنگی عظیمی است که سوریا(خدا-خورشید) ایستاده با گل لوتوس در هر دو دست آن‌را می‌راند.

 

نمودهایی از تصویر گردونه کیهانی با چرخ‌های رستگاری که محور آن‌ها گویی زمین را به آسمان پیوندی می‌دهند از هند در قرن 13 میلادی در دست است. رایج‌ترین آن‌ها چرخ هشت پره است که نماد کیهان‌شناسی و جهات اصلی و میانی است. پرتوهای خورشید، شبیه پره‌های چرخ است که محورش نمایشگر مبدأ و اصل و دورش با پره‌های متصل به محور، تجلی این مبدأ است. لغات Rais (پره چرخ) و Rayons (شعاع) هم درباره‌ی چرخ و هم درباره‌ی خورشید به کار می‌رود.

 

در هند به چرخ به زبان سانسکریتی Chakra یا چکرا گفته می‌شود که در آغاز نماد چرخش سال و وابسته به خورشید بود و ویشنو آن را می‌چرخاند. بعدها بودا نقش ویشنو را به عهده گرفت و به چکرا واریتن Chakravaritin به معنای کسی که چرخ را می‌چرخاند یا کسی که بر جهان حکمرانی می‌کند ملقب شد. چرخ در ابتدا نماد بودا بود و بعدها نماد تعلیمات بودا شد. یعنی چرخ اصول یا چرخ قانون Dharma-Chakra. چرخ و گل نیلوفر به هم کاملا مربوطند و هر دو نمادهای خورشید بودند. گل نیلوفر هم در آیین بودایی نماد چرخ و گلبرگ‌های آن پره‌های چرخ بودند. چرخ یکی از نمادهای پای بودا است.

 

در هنر دینی هند، خدا-خورشید سوریا به وسیله گردونه سوار بر آن منقل می‌شد. گردونه بزرگ شیوا توسط دیگر خدایان ساخته شد. وی به اتفاق برهما، گردونه ران خود شهر سه‌گانه دیوان را ویران ساخت.

در هند دایره نماد خورشید بود. پرستش خورشید در میان اقوام هند و اروپایی شمالی در ریگ ودا مشاهده می‌شود که پنج خدا-خورشید برتر آیین هندو شد. سوریا قرص خورشید یا شکوفه نیلوفر خورشیدی داشت.

 

به طور کلی نماد جهان در نزد هندوها یا بوداییان، ماندالاست که به سانسکریت دایره‌ای است. مطابق باور هندوها انسان دارای طبیعتی خدایی است ولی او از این حقیقت آگاهی ندارد. روح آدمی در زمان‌های بسیار دور اسیر تن شده و نجات انسان فقط از طریق تکامل است که برای اکثریت انسان‌ها در یک زندگی نمی‌تواند صورت بگیرد. پس روح آدمی در چرخه‌ی زندگی و مرگ اسیر است تا این‌که از طریق تکامل و خودشناسی از این وادی پر رنج و وحشت خود را برهاند.

 

در هنر هند، ماندالا به عنوان نمادهای معنوی مطرح شده‌اند که برخی دایره‌های ساده و پیچیده‌اند. در یانتراها(نوعی ماندالا) در داخل یک دایره، برخی از خطوط و سطوح هندسی کشیده شده است. دریانترا مجموعه‌ای از اشکال دایره، مربع و مثلث نشان داده شده است که در آن ماندالا، مرکز دایره به صورت نقطه‌ای مشخص شده است.

در آیین بودایی هند، یانتراهای مهمی مانند اوم، آجنا، ساهاسرارا و آناهاتا وجود دارد.

یانتراها در آیین بودایی وسیله تمرکز بوده‌اند، ساده‌ترین آن‌ها به شکل دایره‌ای است که در آن چهار کلمه(عناصر طبیعی) دیده می‌شود که به وسیله‌ی آن تمرکز صورت می‌گرفته است.

 

یانترای آناهاتا

یک یانترای پیچیده از فرهنگ کالی به نام آوارنا یا اطراف، که اعداد 15-1 در اطراف مثلث‌ها به خدایان کالی، کاپالینی، کولا... اختصاص دارد. گلبرگ‌های هشت‌تایی که در اطراف دایره چاکرای آناهاتا به صورت یک لوتوس دوازده پر تصور می‌شود که بر روی هر یک از گلبرگ‌ها به زبان سانسکریت مانترایی مانند(کام، خام، گام، گهام، نام، جام و...) نگاشته شده در مرکز آن دو مثلث درهم فرو رفته قرار گرفته که این نماد آریایی توسط یهودیان سامی به نا حق اقتباس شده است.

 

ساهاسرارا

 ساهاسرارا بالاترین مرکز روحی است که به صورتی سمبولیک آستانه قلمرو روح و روان را مشخص می‌کند. تمام چاکراهای دیگر در این مرکز انرژی ادغام شده و به شکل لوتوسی با هزاران گلبرگ به رنگ قرمز تجسم شده است. بر روی گلبرگ‌های آن تمام مانتراهای به زبان سانسکریت نقش بسته و نمای گنبدی را دارد که از فرط عظمت تا بی‌نهایت گسترده شده است.

 

یانترای آجنا

چاکرای آجنا به صورت یک لوتوس به رنگ آبی نقره‌ای است که دارای دو گلبرگ است که به روی آن‌ها مانتراهای هام و کشام نگاشته شده است. در مرکز آن بذر درخشان مانترای اوم به رنگ زرد روشن به چشم می‌خورد که با خطوط قرمزی تزیین شده است.

 

در آیین هندوان هم با اوم که ذکری بسیار متبرک و متعالی است از پروردگار جهان یاد می‌شود. همانطوری که مسلمانان با خوشنویسی کلمات هو و حق را می‌نگارند در تصویر بالا یک هنرمند هندی مانترا یا ذکر اوم را که سمبلی از خداوند متعال است، خوش‌نگاری کرده است.

 

دایره در هنر بودایی چین

در هنر بودایی چینی، چرخ قانون یکی از چند نمادی است که برای نشان دادن ساکیامونی در قدیمی‌ترین و غیر‌تمثیلی‌ترین صورتش به کار می‌رفت که در آغاز یک قرص خورشید بود.

خورشید در چین تجسم اصل نرینگی یعنی یانگ و نماد امپراطور بود. خورشید یکی از دوازده زینت بر روی لباس امپراطور چین بود.

یک جنبه متفاوت اصول بودایی چرخ زندگی است که نماد دایره‌های بی‌پایان تولد مجدد است. این دایره در نقاشی تبتی به صورت چرخ با شش پره نمایش داده می‌شد.

چرخ در هنر بودایی چین یکی از هشت علامت فرخندگی نزد بوداییان است.

 

دوایر متحدالمرکز که در آثار مربوط به مدت مذهب بودایی ذن غالبا به چشم می‌خورد نمادی از آخرین مرحله تکامل درونی یا هماهنگی معنوی است. بهشت زمینی به شکل دایره نمایانده شده است. تحول و تکامل مربع به دایره در ماندالاها شبیه به تکامل یافتن تبلور مکانی یا نیروانا به مرحله نامعلوم بودن اصلیت است که در شرق همان عبور از زمین و رفتن به آسمان است. دایره با حرکت پویای خود نمایانگر تغییرات زمینی است.

نماد جهان‌گرایی چینی. در مرکز طرح دو نماد یین و یانگ به معنای همواره یکی در میان دیگری است.

دایره در هنر بودایی به صورت دیسک تسا چاکرا ظاهر شده است

در هنر جهان باستان دایره یک سمبل دینی است و نقش مهمی داشته است و این اهمیت بعدها به هنر و اساطیر مدرن هم کشیده شده و تا به امروز دایره در هنر ما مطرح و مورد توجه هنرمندان زیادی است.

 

با بررسی تمدن‌های بین‌النهرین، ایران، چین و هند به این نتیجه رسیدیم که در تطبیق نمونه‌هایی از نمادهای دینی به وجه مشترکی می‌توان دست پیدا نمود و آن هم نقشی که دایره به عنوان نماد دینی در ادیان باستانی این ملل بازی می‌کند. نقشی که دایره در هنر دینی این ملل باستانی بازی می‌کند به حدی است که بعدها در آیین‌ها و سنت‌هایی که در این ملت‌ها حاکم شدند باز هم دایره نقش‌های جدیدی را در نمادهای دینی آن‌ها ایفا می‌کند و نقش آن به هیچ ‌وجه کمرنگ نمی‌شود.

  • بتسابه مهدوی

نماد چیست؟

بتسابه مهدوی | دوشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۷، ۱۰:۱۲ ق.ظ

نماد چیست؟

دکتر بتسابه مهدوی

 

نماد از مفاهیم بسیار مهم در جامعه شناسی ارتباطات به حساب می آید.در فرهنگ فارسی عمید نماد به معنای نماینده ،نمود آمده است. در کتب علوم اجتماعی نماد از دو منظر بررسی شده است.

1-   در معنای محدود کلمه نماد جلوه ای است عینی که واقعیت مجردی را مجسم می دارد. به عبارت دیگر نماد نشان یا علامتی است که  برای تجسم واقعیتی غیر مادی بکار می رود.

2-   درمعنای کلی نماد به معنای نشانی است قرار دادی ،نسبی وتابع شرایط طبیعی ویژه . از نظر جامعه شناس نمادها جلوه هایی عینی هستند که از معناهایی که توسط همه یا اکثر افراد جامعه شناخته شده اند را به نمایش می گذارند.

 

عناصر تشکیل دهنده نماد

1-     دال : که جانشین چیز دیگری است.

2-     طبقه مدلول : در واقع دیگری است که دال جای آن را می گیرد.

3-     دلالت : رابط بین دال ومدلول است وتوسط دیگران درک وتفسیر می شود.

 

طبقه بندی نمادها

نمادها را می توان براساس نوع شکل گیری به دودسته طبیعی وقراردادی تقسیم کرد.

نمادهای طبیعی

برخی از نمادها بطور طبیعی با مدلول خود رابطه دارند . لذا هرانسانی قادر است به سادگی آنها را درک نماید . مانند:دود که نشانه اتش است،خاک مرطوب که نشانه بارندگی شب قبل است و البته اینها فقط علائم ابتدایی به حساب می ایند.

نمادهای قراردادی

طیف گسترده ای از نمادها قراردادی هستند،می توان گفت تقریباً تمامی نمادهای اجتماعی ازاین دسته هستند. بهترین نمونه آنها علائم راهنمایی ورانندگی است که تمامی رانندگان درآن وجه اشتراک دارند.شکل گیری نمادهای اجتماعی تابع شرایط اجتماعی ،سیاسی، جغرافیای و است برای نمونه درکشور عربستان به لحاظ ویژگی طبیعی شتر از اهمیت خاصی برخوردار است لذا برای شناختن انواع آن بالغ برپانصد اسم بوحود آمده است.درهرمحیط اجتماعی درطول زمان بطور قراردادی بین اعضای جامعه برسر شناختن یا نامیدن یایادآوری لحظه ها، خاطرات،تاریخ وگذشته ازکلمات یا حرکات رمزی استفاده می کنندکه فقط برای افراد همان جامعه قابل درک وتفسیر است. مانند:نیمه شعبان،22بهمن ،شب یلداو .

دسته بندی نمادها به لحاظ شکل

نمادهای صوتی:

نمادهایی که بوسیله زبان بکارگرفته می شودوتنها راه دریافت    آن گوش است.مانند: صدای چیک چیک آب ،صدای جیرجیرک و ،استفاده از واژه ها درفرایند ارتباط (صحبت کردن)،صدای اذان از بلندگو،صدای زنگ تلفن، صدای رادیو، و

نمادهای دیداری:

نمادهای که بوسیله چشم دریافت می شوند.شامل نماهای نوشتاری مانند:متن نامه،شعر،روزنامه و .

نمادهای تصویری مانند:تصاویر ثابت،نقاشی ،عکس و ،تصاویر متحرک چون فیلم،کارتون و .اشکال مانند:مجسمه،بناهای تاریخی و

نمادهای حرکتی مانند:اشاره کردن،چشمک زدن،لبخندزدن،شکلک درآوردن،حرکات موزون بدن(رقص)و ازاین نمادها تحت عنوان زبان بدنی یا اشاره یادشده است.قسمت عمدی نمادهای موجود درجامعه جزء این نمادها دیداری هستند.لذاهنگامیکه فرد حس بینایی خود راازدست بدهدتاحدودزیادی ارتباطش با جامعه مختل می گردد.

نمادهای حسی:

این دسته نمادهاشامل حس بویایی مانند:بوی انواع عطر،ادکلن و حس لامسه چون خط بریل برای نابینایان،درک گرما وسرماو.حس چشایی چون مزه ترشی ،شیرینی و

همانطور که گفته شد این نمادها رامی توان به دودسته طبیعی وغیرطبیعی (قراردادی )تقشیم کرد.

مهمترین ابزار انسان برای فهم نمادها حواس پنچگانه است. هرگاه یکی از حواس انسان دچار آسیب جدّی شود،فرد توانایی شناسایی یا به عبارتی درک آن دسته از نمادها را نخواهد داشت.

نحوه تولید وکاربرد نماد

ویلهلم وونت روانشناس شهیر آلمانی اولین کسی بود که بررسی ایماها وحرکات در کنش انسانی را آغاز کرد.اوبر آن بود که می توان ایماها را در اولین مراحل رشد فرد به عنوان نوعی کشش اجتماعی ردیابی کرد،زیرا ایماها وحرکاتند که بعدها شکل نماد وسمبل را بخود می گیرند. او معتقد بود که ایماها را باید عناصر اولیه ومختصر شده ای از کنشهای پیچیده تلقی کرد.

وونت می گوید:حیوانات نیز از نمادها (حرکات وایماها ) سود می جویند. آنها این علائم را برای انطباق با یکدیگر بکار می برند،حدومرز خود را تعیین می کنند،منابع جدید را به همنوعان خود نشان می دهندو انسانهای اولیه قادر نبودند به راحتی با یکدیگر ارتباط برقرار کنند،به محض اینکه توانایی ذهنی انسان رشد یافت این حرکات واشارات توانستند برای کنش متقابل بکار گرفته شوند.

نتیجه می گیریم که برای تولید وکاربرد نمادها انسان هم به امکانات زیستی وهم امکانات اجتماعی وابسته است،البته انسانها این استعداد زیستی را بصورت بالقوه در اختیار داشتند. اگر انسان قادر است صحبت کند به خاطر داشتن دستگاه صوتی پیچیده ای است که دراختیار دارد ولی حیوانات دیگر به این اندازه توانایی ندارند. آنها بصورت محدود از خود صدا تولید می کنندوحرکات یکنواخت انجام می دهند،ومی توان گفت تفاوت انسان با دیگر موجودات در بکار گیری گسترده نمادها خلاصه می شود.

انسانشناس فرانسوی اندره لوران گوران در تحقیق خود نشان می دهد که ؛ابزار سازی وتوسعه نمادها از نظر عصبی به یکدیگر وابسته هستند.

به عقیده تکامل گرایان توانایی تولید وکاربرد نما ها نتیجه تحول کند بوده است ،سالیات متمادی طول انجامیده وباعث فاصله گرفت انسان از سایر حیوانات شده است، ونتیجتاً باعث شد تا انسان بتواند اشیاء را بصورت نماد بوسیله کلمات ومفاهیم عرضه نماید،ودر واقعیات بع شیوه ای نمادی دخل تصرف کند. این توانایی به انسان اجازه می دهد تابتواند دست به اختراع بزندوقدرت خود را به بقیه موجودات تحمیل کند،قدرتی که با قدرت طبیعی او مطابقت نمی کند.قدرتی که ناشی از کاربرد نمادهاست.  

استفاده از نمادها به وسیله انسان نتیجه تکامل زیستی صرف نیست بلکه که گفتیم تکامل اجتماعی او را نیز شامل می شود. انسان بوسیله کنش متقابل توانسته بکار بردن نمادها را توسعه بخشدوآن را در مکانی بعنوان جامعه نگهداری کندو به نسلهای بعدی انتقال دهد. توسعه نمادها باعث سازمانی شدن ونهایتاً پیچیدگی زندگی اجتماعی شده است.

 

کارکرد نمادها در رابطه با کنش اجتماعی

نمادها در روابط اجتماعی ما دارای آثار ونتایج مطلوبی هستندکه عبارتند از:

کارکرد ارتباط

کارکرد مشارکت

 

نمادها وسیله انتقال پیام به حساب مآیند،بدون آنها نمی توانیم حالات وافکار خود را بیان کنیمبا وجود انه با دیگران به یک درک مشترک می رسیم.

دیگر اینکه نمادها متعلق به جامعه هستندوافراد خود را دروجود آنها  شریک همدیگر احساس می کنند. پرچم کشور ،سرود ملی ،ادبیات،مشاهیر و همه نمادهای مشارکتی جامعه محسوب می شوند.

نمادهای ارتباطی ومشارکتی همدیگر را تقویت می کنند. برای نمونه، کلمات فارسی باعث ارتباط دو فرد می شود ودر عین حال آنها خود را از یک ملت با زبان مشترک می شناسند.

 

کارکرد نمادها برای کنشگر

1-     نمادها انسان را قادر می سازند که ازطریق نامگذاری،طبقه بندی ویادآوری چیزهایی که درجهان با آنها روبرو              می شوند،باجهان مادی واجتماعی برخوردکنند.

2-     نمادها توانایی انسان برای درک محیط بهبود می بخشند.

3-     نمادها توانایی اندیشیدن رابهبود می بخشند.

4-     نمادها توانایی حل مسائل گوناگون رابالا می برند.

5-     کاربرد نمادهابه کنشگران اجازه می دهد تااز زمان ومکان وحتی شخص خودشان قراگذرند.

6-     نمادها فردراقادرمی سازند تادرموردیک امرماورای طبیعی چون بهشت تخیل کند.

7-     نمادها نمی گذارندفرد اسیر محیط ش شود،بلکه باعث می شودفرد دراعمالش متکی به خودباشد.

 

تاثیر وابهام نماد ها

ارتباط انسانی براساس استفاده از اشکال متفاوت روابط نمادی صورت می گیرد. تاثیر چنین ارتباطی وابسته به شرایط متعددی است، مطابقت دال ومدلول به استفاده ازنمادهای مناسب تر از سوی فرستنده پیام وانتقال کامل نمادها بستگی دارد،که می تواند از هرگونه اختلال یا تفسیر غیر دقیق پیام توسط  مخاطب پیام جلوگیری کندیا بالعکس آن فرد را در تفسیر پیام دچار ابهام سازد.نمونه بارز این ابهام ها را در نامه های اداری می توان دید ،استفاده از کلمات واصطلاحات گنگ ونامانوس مخاطب اینگونه نامه ها را دچار سردرگمی می کند. 

رابطه ی دال ومدلول یک طرفه نیست زیرا نماد واقعیتی را تداعی می کند پوشاننده آن نیست زیراکه جانشین آن می شود ودقیقاً آن را آشکار می سازد بلکه آن را مسخ می کند ودوباره می سازد. یک نماد واحد وجوه یکسانی از یک شئی را برای اشخاص متفاوت آشکار نمی کند.

  • بتسابه مهدوی

الماس

بتسابه مهدوی | دوشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۷، ۰۹:۱۵ ق.ظ


این پیام را همیشه و تا آخر عمرتون یادتون باشه...

بعضی وقتا آدما الماسی تو دست دارن، بعد چشمشون به یه گردو می افته...

خم میشن تا گردو رو بردارن، یهو الماسه می افته رو شیب زمین، قل میخوره و تو عمق چاهی فرو میره... میدونی چی می مونه...؟

یه آدم دهن باز...

یه گردوی پوک...

و یه دنیا حسرت...

مواظب الماسهای زندگیمون باشیم، شاید به دلیل اینکه صاحبش هستیم و بودنش برامون عادی شده ارزشش رو از یاد بردیم ...

میدونی الماسهای زندگی آدم چی میشه :

پدر، مادر، همسر، فرزند، سلامتی، سرفرازی، خانواده، دوستان خوب، کار، عشق و... هستند...!

  • بتسابه مهدوی

سماع

بتسابه مهدوی | چهارشنبه, ۲ اسفند ۱۳۹۶، ۰۹:۲۴ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

سماع به نوعی از رقص صوفیه شامل چرخش بدن همراه با حالت خلسه برای اهداف معنوی گفته می‌شود. سماع سابقه دیرین تاریخی داشته و پس از اسلام موافقان و مخالفانی نیز در این دین پیدا نموده‌است.

سَماع در لغت به معنی شنیدن، شنوایی و آوای گوش‌نواز است. در اصطلاح صوفیان سماع به معنی خواندن آواز و یا ترانه عرفانی توسط قوال یا قوالان (گاه همراه با نغمه ساز) و به وجد آمدن شنوندگان در مجالس «ذکر جلی» است. از آنجا که این به وجدآمدن گاه به رقص و دست افشانی می‌انجامد، تقلیبا به مجموعه قوالی، نغمه ساز، به وجد آمدن و رقص، سماع گفته می‌شود.

 

سماع در لغت در معنای شنیدن، رقص و وجد است و در اصطلاح بر آوازی اطلاق می‌شود که حال شنونده را منقلب گرداند؛ آنچنان که صائب تبریزی می‌فرماید: عشق، ذرات جهان را در سماع آورده‌است / چون سپند، افسردگان را کارفرما آتش است منبع این سماع چیزی جزء عشق نباید باشد؛ عشقی که همچون آتش زبانه می‌کشد و انسان نمی‌تواند در برابر آن ایستادگی کند، بنابراین در آن ذوب می‌شود و به فنا می‌رسد؛ ابوسعید ابوالخیر، از عارفان بزرگ قرن ۵ ق/۱۱م نیز می‌گوید: صوفی به سماع دست از آن افشاند/ تا آتش دل به حیلتی بنشاند عاقل داند که دایه گهواره طفل/ از بهر سکوت طفل می‌جنباند از این رو صوفیان توجه ویژه‌ای به سماع داشتند و حتی آن را غذای جان و دوای دل عاشق سالک، نام نهادند.

 

سماع در اصطلاح صوفیه گوش دل فروداشتن به اشعار و الحان و نغمه‌ها و آهنگ‌های موزون است، در حال جذبه و بی خودی. سماع را دعوت حق خوانند، و حقیقت سماع را بیداری دل دانند و توجه آن را به سوی حق انگارند.

 

تاریخچه

از تاریخچه سماع پیش از اسلام اطلاع دقیقی در دست نیست. ولی مسلم است که سماع و رقص مذهبی برای خداوند، ریشه در تاریخ اساطیری دارد. در آیاتی از تورات، به سماع داوود نبی اشاره شده‌است که «به حضور خداوند جست و خیز و رقص می‌کرد» همچنین در انجیل نیز به رقص و سماع حضرت مریم بر روی پلکان مذبح اشاره شده‌است.

 

اما پس از اسلام و تا سال ۲۴۵ هجری اثری از سماع در مراسم مسلمانان به چشم نمی‌خورد. در این سال ذوالنون مصری اجازه تشکیل اولین مجلس قوالی و سماع را به شاگردان خود داد. اندکی بعد و در سال ۲۵۳ نخستین حلقه سماع را علی نتوخی در بغداد به پا کرد.

 

به درستی آشکار نیست که تشکیل مجالس سماع از چه زمانی آغاز شد، با این حال می‌دانیم که سماع سابقهٔ مذهبی غیر اسلامی داشته و در زمانهای دور در پرستشگاههای مذهبی به کار می‌رفته‌است. در صدر اسلام، سماع بدان صورت که در مجالس صوفیه بود، وجود نداشت. در سال ۲۴۵ ق صوفیان در جامع بغداد از ذوالنون مصری اجازه سماع را گرفتند، با این همه، نخستین حلقه سماع در ۲۵۳ ق توسط علی تنوخی ـ یکی از یاران سری سقطی ـ در بغداد بر پا شد. در باب وجه تسمیه سماع، احمد غزالی معتقد بود که سین و میم سماع اشاره دارد به سم، به معنای سّرِ سماع که مانند سم است و عین و میم به معنی مع، بدین معنا که سماع شخص را به معیت ذات الهی می‌برد .

 

سیرسماع

در روزهای نخستین، مجالس سماع عبارت بود از یک محفل شعرخوانی که به وسیله خواننده یا گروه جمعی خوانندگان خوش آواز اجرا می‌شد و صوفیان تحت تأثیر صوت خوش، حالی پیدا می‌کردند و به پایکوبی می‌پرداختند. پس از آن، در این مجالس برای تحریک بیشتر، استفاده از دف و نی نیز رواج یافت. به تدریج، توجه روز افزون عوامی که معنای اصلی سماع را درک نمی‌کردند، آنچنان که شیخ اجل، سعدی شیرازی می‌فرماید: جز خداوندان معنی را نغلطاند سماع/ اولت مغزی بباید تا برون آیی ز پوست موجب ناراحتی سالکان گردید و به منظور جلوگیری از ورود این افراد که در انتقادهایی که بر سماع می‌شد، بی نقش نبودند، مقرراتی وضع شد. در سماع آلات گوناگونی کاربرد داشت؛ مهم ترین این آلات، دف و نی بود. اهمیت دف بدین خاطر بود که عارفان معتقد بودند، دف، اولین آلت موسیقی بود که در ورود پیامبر (ص) به مدینه استفاده شد. از لحاظ سمبل شناسی، دف برای عارفان، سمبل عالم کبیر و نی نیز که سوراخهای آن را به ماهیت انسان و سوراخهای نه گانه بدن او تعبیر می‌کردند سمبل عالم صغیر است.

 

بنابر نقش مهم سماع در تربیت سالکان، صوفیان آثار تربیتی گوناگونی برای سماع قائل بودند؛ از جمله آنها، این موارد است:

 

ایجاد سرزندگی برای بیرون آمدن از رخوت

تأثیر در شنونده و برانگیختن عواطف وی

نزدیک ساختن سالک به عالم قدس

در طول تاریخ، سماع را به گونه‌های مختلفی نظیر:

سماع عام/ سماع خاص/ سماع خاص الخاص

سماع متسمع/ سماع مستمع/ سماع سامع

سماع حرام/ سماع مکروه/ سماع مباح/ سماع مستحب

 

تقسیم کرده‌اند؛ اینگونه دسته بندی‌ها تا جایی پیش رفته‌است که حتی مستمعان سماع را نیز دو گونه دانستند: آنان که معنی می‌شنوند و آنان که صوت می‌شنوند که از نظر هجویری در هر دو اصل، فواید بسیار است و آفات بسیار.

 

سماع از دید بزرگان صوفیه

«عالم ملکوت عالم حسن و جمال است و هرجا حسن و جمال است تناسب است، و یا بهتر بگوییم هرچه موزون است از تناسب مایه دارد و بنابراین نموداری از عالم ملکوت است. این است که سماع راهی به سوی ملکوت اعلا دارد و استماع اشعار و نغمه‌های موزون دلهای صوفیان را به مصداق حدیث نبوی: به «درستی که خدا زیبا است و زیبایی را دوست دارد»، متوجه بارگاه ملکوتی می‌سازد و کوه هستی آنان را به مدد انوار حق متلاشی می‌کند و راه را بر عاشق صادق هموار می‌گرداند». «در مجلس صوفیان، هرکس خود را بیند لایق سماع نیست و سماع جز کاملان را نشاید». «صوفی چون بی خویش گردد و عاشق چون صادق شود از هر لحنی ندای حق شنود و از هر نغمه‌ای دعوت و اشارتی از معشوق به گوشش رسد، برای او دیگر مجلس و محبس، خانقاه و خرابات، جمع و تنهایی، مفهومی ندارد، در هرجا و در هر حال جلوهٔ یارش در نظر است و آهنگ جانانش در گوش. گاهی بر موج تندخیز سماع نشیند و بد مستی کند، و زمانی در دریای فنا ترک هستی».

 

شیخ محمود شبستری: سماع جان نه آخر صوت و حرف است —— که در هر پرده‌ای سرّی نهفته‌است .

ذوالنون مصری: «سماع واردی است خدایی که دل‌ها را بدان برانگیزد و بر طلب او حریص کند. هرکه آن را به حق شنود، او به حق راه یابد و هرکه به نفس شنود در زندقه افتد».

 

سماع در زمان شاه نعمت الله ولی

در عهد شاه نعمت الله ولی (موسس سلسله نعمت اللهی) مجالس سماع به نحوی که با آداب شریعت مغایر نبوده وجود داشته‌است:

برخلاف سماع معمول آن عصر، رقصیدن و چرخیدن و دویدن متداول نبوده‌است. کف و گاهی نی و دف می‌زدند.

در شروع مجلس، شاه نعمت الله متوجه قبله می‌نشست که نشان دهد ظاهر و باطن باید متوجه حق باشد. به دستور وی، حضار دل را متوجه دلدار نموده، به خواندن اذکار که اغلب لااله الاالله بود مشغول می‌شدند. با گفتن لااله به معنی نفی ماسوای حق، سر را به طرف راست حرکت می‌دادند (قوس امکان) و با الاالله، سر را بعنوان اثبات وجود حق به طرف چپ (دل) سوق می‌دادند (قوس وجوب).

 

سماع در اشعار صوفیان معاصر

آغاز سماع

سماع صوفیان از عشق یار است    که دلهاشان ز شوقش بی قرار است

اگر مست حقی برخیز و کف زن    بکوبان پایی و دستی به دف زن

رها کن عقل دوراندیش و بر خیز    زخود بگذر به سرمستان در آویز

که این حال و هوای صادقان است    پر از شور و نوای عاشقان است

کنون بزم سماع است و دف و نی    برآور نعرهٔ هیهای و هی هی

مگر ما و منت گردد فراموش    روی در بحر وحدت مست و مدهوش

شوی از خود تهی با اویی او    کنی حق حق، زنی مستانه هو هو

 

موافقان و مخالفان

حتی امروزه پایکوبی و رقص در نزد مسلمانان عملی مذموم است. با اینحال علمای شیعه اتفاق نظری در خصوص جزئیات احکام سماع ندارند. بطور خلاصه همه علمای اسلامی رقصی که باعث تحریک شهوت غیر همسر بشود را حرام می‌دانند.

 

حتی خود صوفیان نیز در خصوص سماع نظر واحدی ندارند. برخی از صوفیه همچون مولانا سماع را سبب جمعیت حال سالکان، آرام دل عاشقان، سرور سینه صادقان، غذای جان سایران و دوای درد سالکان می‌دانند و معتقدند در سماع خداوند بیشتر بر جان مردان خدا تجلی می‌کند.

 

گروهی از صوفیه همچون امام محمد غزالی و امام قشیری راه میانه پیموده‌اند و نوع خاصی از سماع را فقط برای کسانی حلال می‌دانند که نفس ایشان مرده و دل ایشان زنده باشد. همچنین برخی ورود مبتدیان و اغیار را به مجلس سماع منع نموده و برگزاری آن را محدود نموده‌اند.

 

با وجود این مخالفت‌ها در میان برگزار کنندگان مجالس سماع نام‌های مشهور زیادی همچون ذوالنون مصری، جنید بغدادی، ابوسعید ابوالخیر، احمد غزالی، عین‌القضات همدانی، شمس تبریزی، اوحدالدین کرمانی، عطار نیشابوری، مولوی (برای اطلاع بیشتر از موافقان سماع نک: ویکی‌پدیا، مدخل مولوی) امیرخسرو دهلوی و شاه نعمت‌الله ولی نیز به چشم می‌خورند اما در باب حلال یا حرام بودن سماع، افرادی که به سماع گرایش داشتند بالطبع آن را حلال می‌دانستند و در مقابل، بی میلان به سماع، آن را ناپسند و حرام.

از مخالفان سماع، ابن جوزی- از بزرگان قرن ۶ق/۱۲م- بود که برای خود دلایل منطقی ای در ناپسند دانستن سماع داشت. او معتقد بود از آنجا که سماع دل را از تکرارِ عظمت خدا باز می‌دارد و به برخورداری از لذات آنی تشویق می‌کند، ناپسند است. اوحدی مراغه‌ای نیز در رساله جام جم از سماع عارفان انتقاد می‌کند و می‌سراید: این سماعی که عرف و عاداتست/ پیش ما مانع سعاداتست و او تنها سماع را در یک صورت حلال می‌داند: عارفی راست این سماع حلال/ که بود واقف از حقیقت حال با این همه به نظر می‌رسد ابن جوزی و اوحدی از این رو که میل عارفان به شعر و سماع را از میل به قرآن بیشتر می‌دانستند سماع را جایز نمی‌دانستند وحتی اوحدی به طعنه در باب این گروه می‌گوید: اینکه در شعر می‌گرایی گوش/ مدتی بر سماع قرآن کوش ابوالحسن هجویری در باب سماع رویکردی معتدل تر دارد و در حجاب یازدهم کتابش به مبحث سماع می‌پردازد. او از قول شیخ خود ـ ابوالفضل ختلی ـ نقل می‌کند که سماع توشه بازماندگان است و هر که به او رسید به سماع حاجت پیدا نمی‌کند؛ هجویری حکایاتی از سماع مقبول و حتی آداب سماع نقل می‌کند و در آخر نیز نظر خود را اینگونه بیان می‌کند که بهتر است مبتدیان را به سماع نگذارند که در آن خطرهای عظیم است. در مقابل مخالفان سماع، بسیاری بودند که بدان اعتقاد داشتند و آن را انجام می‌دادند؛ از جمله آنان احمد غزالی، از عارفان صاحب حال قرن ۵ و ۶ ق. بود. وی گاه‌و‌بیگاه به سماع می‌پرداخت و حکایات بسیار در باب سماع وی در منابع مختلف آمده‌است. غزالی، سماع را وسیله‌ای مؤثر در ارتقاء روح و تجرد آن از عالم جسمانی می‌دانست. با وجود مخالفان بسیاری که احمد غزالی در باب سماع داشت، برادرش، امام محمد غزالی سماع کردن او را عیب نمی‌دانست، حتی آن را ستایش می‌کرد. از دیگر همراهان با سماع، نجم الدین رازی است که در مقام ملهمگی که نفس به شرف الهامات حق مشرف شده، سماع را به چند دلیل حلال می‌داند:

۱)چون نفس از صفات ذمیمه مرده‌است.

۲)برای تهنیت دل که بر معانی غیب دست یافته‌است.

۳) نفس، دیده حق بینی و حق شنوی پیدا کرده‌است و هر مناسبتی که باشد از آن ذوق الهامات غیب حاصل می‌کند. با این حال رازی، شرط سماع کردن مرید را حضور شیخ و غیبت اغیار می‌داند و اینکه مرید تا جایی که بتواند سماعش را فرو خورد و تنها در حالتی سماع را برپادارد که اختیار از او سلب شود.

کاشانی نیز در کتاب خود فوایدی را برای سماع از جمله از بین بردن ملالت سالک، از بین بردن حجاب‌هایی که سالک گرفتارش شده و بازشدن سمع روح ذکر می‌کند و فصلی مشبع را به موضوع سماع اختصاص می‌دهد.

 

سماع مولانا

از دیگر طرفداران سماع، مولانا جلال الدین محمد بلخی بوده که توجه روز افزون او به سماع در جاودانه شدن این آئین در میان درویشان به ویژه مولویه بی تأثیر نبوده‌است. مولانا ابتدا همانند پدرش، بهاء ولد، مشغول درس گفتن و وعظ و مجاهده بود و هرگز سماع نکرده بود اما چون شمس تبریزی را دید عاشق وی شد و هر چه او می‌فرمود را غنیمت می‌داشت؛ پس چون شمس به وی اشارت کرد که به سماع درآ، مولانای ۳۸ ساله آنچنان تحت تاثیر شمس قرار گرفت که منبر و مدرسه را ترک کرد. استدلال شمس در تشویق مولوی به سماع این بود که آنچه مولانا می‌طلبد با سماع، زیاد می‌شود و سماع برای انسانهای عادی که به هوای نفس مشغولند حرام است نه برای کسانی که عاشق و طالب حق هستند. و حتی از نظر او سماع مدد حیات محسوب می‌شد.

 شیفتگی مولانا به سماع آنچنان بود که پس ازآگاهی از کشته شدن شمس نیز مراسم سماع را به جای آورد.

صلاح الدین زرکوب نیز وصیت می‌کند تا جنازه‌اش را در حالت سماع تدفین کنند و مولانا هم به این وصیت عمل می‌کند و جنازه او را با نواختن دف و نقاره در حالی که سماع می‌کردند دفن می‌کند وشب بعد از تدفین صلاح الدین زرکوب را، شب عرُس می‌نامد؛ عرُس واژه‌ای عربی است به معنای نکاح یا طعامی که در سور و ضیافت زفاف داده می‌شود. علت این نامگذاری این است که اهل تصوف بر این باورند که وقتی کسی می‌میرد و روح او ازعالم خاکی جدا می‌شود به معشوق می‌پیوندد. اما سماع در زمان مولانا به شکل امروز نبود؛ مریدی غذایی تهیه می‌کرد و دوستان و آشنایان را دعوت می‌کرد و غذا صرف می‌شد و بعد یا قبل غذا، قوالان نشیده‌هایی که طبعاً آهنگ و سرود معینی نداشت را می‌خواندند و هرکس که می‌خواست سماع می‌کرد. بنابراین برخلاف سماع امروز که نمی‌شود مردم را بدان خواند یا کسی نمی‌تواند وارد سماع خانه شود، تمام این حالتها در زمان مولوی وجود داشت. 

از مناقب العارفین افلاکی چنین بر می‌آید که یک صدای خوش کافی بود که مولانا به سماع بپردازد. در این اثر از ۲ نوع سماع سخن رفته‌است:

۱) سماعی که مولانا به تنهایی می‌پرداخت.

۲) سماعی که به طور دسته جمعی اجرا می‌شد.

مولانا سماع را غذای روح می‌دانست و معتقد بود در حین سماع در هر چیز خداوند را می‌بیند و گاهی نیز اتفاق می‌افتاد که تا بیش از یک هفته در حال سماع باقی می‌ماند؛ مشهور است که با صدای چکش صلاح الدین زرکوب شروع به پایکوبی می‌کرد. مولوی سماع را معلول چندین عامل می‌دانست:

۱)خالی بودن معده تا تلطف زیاد شود: ای مرد سماع معده را خالی دار/ زیرا چو تهیست نی، کند ناله زار

۲)شکل گیری حرکات اهل سماع بر جد نه هزل و سرمستی: یار در آخر زمان کرد طرب سازئی/ باطن او جدجد ظاهر او بازئی مولانا در آثار خود از سازهای مختلفی از جمله نی، کمانچه، رباب، دف، سرنا... یاد می‌کند و به نظر می‌رسد که در مجالس سماع ازین سازها استفاده می‌کرد وخود نیز در نواختن رباب تبحر داشت.

وی اصل موسیقی را، این جهانی نمی‌دانست و معتقد بود که این الحان موسیقایی که ما، با آواز خود یا با نغمه‌های ساز ایجاد و خلق می‌کنیم بازتاب جریانی گسترده و ژرف در کیهان است و اصل موسیقی از بهشت است که بر جان عارف خوش می‌آید؛ جدا از موسیقی، او، یکی از نکات ضروری برای سماع را، شعر خوب و فهمی عمیق برای درک آن شعر می‌دانست.

مولوی برای سماع اهمیت تربیتی قابل ملاحظه‌ای قائل بود و آن را در طریقت از اسباب دستیابی به کمال می‌دانست و در ابیات بسیاری، این حالت رقص را، به عنوان امری که حاصل وجد صوفی است اجتناب ناپذیر می‌شمرد و تأثیر وجد در ایجاد این حال را مثل هوای بهار می‌دانست در پرورش گیاه.

اما در تحلیل سماع باید گفت که هر حرکتی در سماع اشارت به نکته‌ای است. چرخ زدن، اشاره به توحید که مقام عارفان است، جهیدن و پا کوفتن، اشارت به اینکه سالک نفس خود را مسخر کرده و دست افشاندن اشارت به شادی حصول شرف وصال و پیروزی بر سپاه نفس اماره، است. مولویان در اجرای سماع، پیوسته، با اتکا بر آرای بطمیوسی، حرکات سماوات و دور که از ارکان تصوف است را به صورت دایره‌ای از هستی مطلق تا انسان مادی و دوباره از انسان تا هستی مطلق مد نظر قرار دادند و حتی قسمتی از سماع خانه را دایره وار ساختند.

 

ریشهٔ سماع مولویانه را در آئین‌ها و اندیشه‌ها و مذاهب باستانی نیز می‌توان جست. حرکتهای موزون دسته جمعی با گام‌های ساده یا پیچیده، گرد درخت یا آتش، کهن ترین شیوه حرکت آرایی بوده‌است. اقوام اینکا، حرکات موزون را برای اینتی [رب‌النوع خورشید] اجرا می‌کردند یا آزتک‌ها در آمریکای مرکزی هنوز این آئین را اجرا می‌کنند. این حرکات موزونِ نیایشی و آئینی در میان تمام اقوام، بیانگر ارتباط بشر با مبدأ جهان بوده‌است و در واقع آن کانون را به صورت نمادین در مرکز حلقه حرکت قرار می‌دهند و خود مانند افلاک بر گرد آن می‌چرخند. رقص سماع مولانایی نیز که به وسیله مولانا احیا شد، نمادی از اتحاد انسان و کانون هستی است. این حرکات نشانی از آئین‌های پرستش میترا دارد. در قیاسِ سماع مولویانه با رقص‌های آفریقایی یا سرخپوستی به این جمع بندی می‌توان رسید که در سماع، فردیت حفظ می‌شود و هر فرد جداگانه به گرد خویش می‌گردد و محوریت این حرکت را انسان تشکیل می‌دهد؛ بنابراین اومانیسم و انسان گرایی در رقص سماع، اساس است؛ این درحالیست که در رقص‌های باستانی و آئین‌های کهن، عنصر طبیعت در مرکز است. در رقص سماع این انسان است که به فیض می‌رساند چرا که وی جانشین و خلیفه الهی است و شاید بتوان این حرکت را با گردش به دور خانه کعبه قیاس کرد.

 

رمزشناسی حرکات سماع

در سماع مولانا دستی که به سوی آسمان است نماد دریافت فیض مبدأ هستی و دستی که به سوی زمین است نماد بخشش به کل موجودات است و انسان در این میان به عنوان واسطه مطرح است. لباس نیز در سماع حائز اهمیت است؛ لباسی سفید با دامن بلند که نمادی از روح یا جهان روحانی است که فرشتگان را به ذهن می‌آورد. عشق به سماع در واژه به واژهٔ اشعار مولوی موج می‌زند آنچنان که در دفتر سوم مثنوی، رقصندگان سماع را کسانی معرفی می‌کند که از نقص خود رسته‌اند و از درون، دف و نی می‌زنند: چون رهند از دست خود دستی زنند/ چون جهند از نقص خود رقصی کنند و حجت را بر خرده گیران تمام می‌کند و در دیوان شمس خطاب به صورتگرایان می‌فرماید: در وقت سماع صوفیان را/ از عرش رسد خروش دیگر تو صورت این سماع بشنو/ کایشان دارند گوش دیگر

 

محل برگزاری

اگرچه برگزاری مراسم سماع در منازل شخصی و حتی بازار نیز سابقه دارد، ولی در برخی مراکز صوفیانه همچون خانقاه، زاویه، رباط، صومعه، دویره (دیر)، لنگر تکلیه محل خاصی برای اجرای مراسم وجود دارد که شامل یک سالن مخصوص است که به آن سماع خانه گفته می‌شود.

 

  • بتسابه مهدوی