نقش نگاره

سایت شخصی دکتر بتسابه مهدوی

نقش نگاره

سایت شخصی دکتر بتسابه مهدوی

۷۳۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نقش نگاره» ثبت شده است

فلسفه تزیین درخت کریسمس

بتسابه مهدوی | شنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۷، ۱۰:۲۲ ق.ظ


دکتر بتسابه مهدوی

 

شب عید میلاد مسیح(ع) Christmas Eve: ۲۴ دسامبر روز پیش از کریسمس که در تعداد اندکی از کشورهای مسیحی تعطیل عمومی است.

روز کریسمس یا عید میلاد مسیح(ع)، (Christmas Day): ۲۵ دسامبر آئین برگزاری روز تولد عیسی(ع) از مریم(س) در بیت اللحم، احتمالاً در ۴ پیش از میلاد. کریسمس (از لحاظ لغوی Christ mass) از دیرباز برگزار می شد. با این حال دلیلی بر این که این واقعه تاریخی در ۲۵ دسامبر رخ داده باشد وجود ندارد. مدارکی وجود دارد که مسیح(ع) در سپتامبر متولد شده است.

 

کریسمس

کلیسای اولیه شرق، هم کریسمس و هم عید تجلی را در ۶ ژانویه جشن می گرفت. در مغرب زمین، جشن میلاد از ۳۳۶ میلادی در ۲۵ دسامبر گرفته می شود تا جای ”جشن خورشید“ مربوط به کفار[مذهب مهر - م] را که در همین تاریخ یا نزدیک به آن برگزار می شد، بگیرد. از پایان سده چهارم، سراسر جهان مسیحیت کریسمس را در ۲۵ دسامبر برگزار می کردند، جز در ارمنستان که این جشن را هنوز در ۶ ژانویه برگزار می کنند.(گر چه کلیساهای ارتدکس کریسمس را در ۲۵ دسامبر می گیرند، اما جشن های آن بنابر تقویم گریگوری در ژانویه می افتد، چون مسیحیت شرق هنوز از تقویم یولیانی استفاده می کند).

کریسمس به انگلیسی: Christmas به فرانسه: Noël روزی است که برپایه گاهشماری مسیحیان زاد روز عیسی دانسته می شود و بزرگترین جشن مسیحیان جهان می باشد. مسیحیان این روز را با آیین های ویژه برگزار میکنند. برای نمونه درخت کریسمس را می آرایند و شخصیتی به نام بابانوئل در این روز پیشکش هایی به مردم می دهد. سرچشمه این جشن را در مهرپرستی -که کیش رومیان پیش از گرویدن به مسیحیت بود- می دانند.

 

داستان سنت بانی فیس Saint Boniface

افسانه های بسیاری درباره پیدایش درخت کریسمس وجود دارد. یکی از آن ها داستان سنت بانی فیس Saint Boniface یک راهب انگلیسی که کلیسای مسیحی را در فرانسه و آلمان سازماندهی کرده است. او در یکی از سفرهای خود به گروهی از بت پرستان برمی خورد که به دور درخت بلوط بزرگی گرد آمده بودند و می خواستند کودکی را برای خدایی به نام تور(Thor)، قربانی کنند. بانی فیس برای نجات جان کودک و جلوگیری از این رسم وحشیانه، درخت تنومند را با یک ضربه مشت خود بر زمین می اندازد. در جای این درخت، یک نهال کوچک صنوبر می روید. این قدیس به بت پرستان می گوید که این صنوبر کوچک، درخت زندگی و نماد زندگی جاویدان حضرت مسیح است.

 

 افسانه مارتین لوتر Martin Luther

یک افسانه دیگر می گوید که مارتین لوتر(Martin Luther)، بنیان گذار مکتب پروتستان، در شب کریسمس از میان جنگلی می گذشت. او در حین راه رفتن محو زیبایی هزاران ستاره که از میان شاخه های درختان همیشه سبز جنگل می درخشیدند شده بود و آن چنان تحت تاثیر این زیبایی قرار گرفته بود که درخت کوچکی را برید و برای خانواده اش برد. در آن جا برای به وجود آوردن منظره جنگل، درخت را با شمع های کوچکی بر تمام شاخه ها، آراست.

 

افسانه هیزم شکن فقیر و کریسمس

قصه دیگر درباره هیزم شکن فقیری است که سال ها پیش، در شب کریسمس به کودک گرسنه و گمشده ای بر می خورد و با وجود فقر فراوان، برای کودک غذا و سرپناهی محیا می کند. هنگام صبح، هیزم شکن بیدار شده و درخت درخشان و زیبایی را در پشت در منزل خود می بیند. آن کودک گرسنه، در واقع حضرت مسیح بوده و درخت زیبا را به عنوان هدیه ای به مرد نیکوکار در آن جا گذاشته بوده است.

 

سرچشمه ای از نمایش بهشت Paradise Play

عده ای سرچشمه پیدایش درخت کریسمس را، "نمایش بهشت"(Paradise Play) می دانند. در قرون وسطی، زمانی که اکثر مردم بی سواد بودند، برای آموزش داستان های مذهبی به آنان از نمایش استفاده می کردند. یکی از این نمایش ها، نمایش بهشت بود که درباره پیدایش آدم و حوا و داستان رانده شدن آن ها از بهشت صحبت می کرد و همه ساله در 24 دسامبر اجرا می شد. اجرای نمایش در زمستان، یک مشکل کوچک داشت و آن نیاز به یک درخت سیب بود اما درختان سیب در زمستان باری نداشتند، با یک تغییر کوچک، مشکل حل شد و آن آویختن سیب به شاخه های درخت همیشه سبزی چون صنوبر، بود. درخت های مزین به گوی های رنگین، در واقع نوادگان این درخت های نمایشی هستند.

تزیین درخت کریسمس

این روزها، با ورود به هر مغازه ای، با انواع تزیینات درخت کریسمس، با جنس ها، قیمت ها و شکل های مختلف روبرو می شویم. چیزی که زمانی یک رسم ساده خانوادگی بوده، اکنون به صنعتی چندین میلیارد دلاری تبدبل شده است. مانند اکثر آداب و رسوم کریسمس، این رسم هم از درهم آمیختن رومیان باستان و مذهب فراگیر مسیحیت به وجود آمده است. مسیحیان اولیه اعتقاد داشتند که درختان خاصی خارج از فصل خود و در شب کریسمس، به خاطر تولد مسیح، گل می دهند. این اعتقاد با یک رسم رومی که عبارت از آراستن خانه با شاخه های سبز در شب سال نو بود، درهم آمیخت و رسم آراستن یک درخت همیشه سبز را به طوری که تداعی کننده گل دادن آن باشد، به وجود آورد.

  • بتسابه مهدوی

روز ها و فرشته ها در ایران باستان

بتسابه مهدوی | سه شنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۷، ۱۱:۵۲ ق.ظ


دکتربتسابه مهدوی

 

باد:

در پهلوی به شکل «وات vat» و در اوستایی به شکل « واتَه vata»یا «وایو vayu » آمده است و ابوریحان بیرونی در فهرست روزهای ایرانی این روز را «باد» آورده و در سغدی و خوارزمی از آن به شکل «واذ» یاد کرده است.

 

زرتشتیان امروز نیز این روز را «باد» خوانند.(روزشماری برگ های ۵۳و۵۴) از (حاشیه ی برهان قاطع چ معین : باد) و در سنسکریت و اوستا اسم مخصوص پروردگار و ایزد مخصوص عنصر باد است و نخستین ایزد مخصوص عنصر باد است و نخستین ایزدی ست که نذور را می پذیرد. در وید(ودا) گاهی برای اسم خاص ایزد باد آمده است. در یشت ها سه بار وات به معنی فرشته آمده(مهریشت، رشن یشت، و فروردین یشت. این واژه را از «وا Va» به معنی وزیدن گرفته شده است." وا "(ویو) یکی از دیو ها ی خیر می باشد که نگهبان هوای پاک است وسود بخش ؛ هرچند دیوی دیگر نیز بوده است که نشانه ی هوای ناپاک و زیان آور و در فرگرد وندیداد به روشنی از این دیو یاد شده و با دیو مرگ یک جا نام برده شده است.

 

روز بیست و دویم از هر ماه شمسی تدبیر ومصالح آن روز بدو تعلق دارد ونیک است در این روز نو بریدن و نو پوشیدن و بر اسب نو سوار شدن.

باد نام فرشته ای موکل بر تزویج و نکاح ونام فرشته ی موکل بر تدبیرو مصالح روز نیز " باد" است.رافعی می گوید : همیشه تا بود از پیش رش مهر و سروش چنان که از پس بهرام، رام باشد و باد.

 

بباد(دین) :

در پهلوی به شکل «دین din» و در اوستایی به شکل «دینا daena» و در پازند«din» و ارمنی «den» آمده است. ابوریحان بیرونی نیز در فهرست نام های روزهای ایرانی نام این روز را «دین» و در سغدی هم «دین» و در خوارزمی نیز «دین» یاد کرده است. دینا از مصدر اوستایی «da» «شناختن و اندیشیدن» آمده که برابر است با ریشه ی «dhi» در سنسکریت .دین، نام فرشته ای است که به محافظت(نگهبانی) قلم مأمور است. و این فرشته از ایزدان آیین زرتشتی است و نگهبانی روز بیست و چهارم ماه به ایزد «دین» سپرده شده است .روز بیست و چهارم بود از ماه های شمسی و نیک است در این روز فرزند به مکتب فرستادن و نکاح کردن.     فردوسی گوید: بمان تا بیاید مه فروردین که بیفزاید اندر جهان هور دین .

 

ارد:

در پهلوی "ارد " به شکل« ارت » و در اوستایی به شکل« اشی ونگوهی» آمده است. در این جا «ونگهو» صفت یا ویژگی است به معنی «نیک و خوب» و معنای روی هم رفته ی آن«اشی نیک» است و در گات ها و دیگر بخش های اوستا،«ارت (اشی)» گاه اسم مجرد به معنی توانگری و بخشایش و برکت و نعمت و پاداش و بهره و گاه اسم خاص آیزدی که نگهبان مال و خواسته و دارائی است، آمده است. نام این فرشته در گات ها یاد شده است. وی مانند سپندارمذ، اناهید و چیستا (فرشته ی دانش) مؤنث شناخته شده است. در جهان مینوی و روز واپسین، پاداش کارهای نیک و سزای کردارهای زشت به یاری او انجام می شود. در تفسیر پهلوی، در شرح یسنای ۶۰، بند ۴ واژه ی «اشی(ارت)» را چنین تفسیر کرده اند:«توانگری که از درستکاری و رستگاریست. ارت ایزد؛ خانه ی بهشتی است و بهتر است که او را اَهلیش وَنگ بنامید، برخی نیز او را اشیش ونگ می نامند، او به فر و شکوه خانه می افزایإ»ارد برگرفته شده از« اَرْتَه (arta) و اَرِتَه (areta) و اِرِتَه (ereta)» اوستایی و «رتَه» سنسکریت، و به معنی « درستی و راستی و پاکی و تقدس» آمده است و همین واژه در نیمه ی نخست، اردشیر و اردوان و اردویراف و اردی بهشت و به شکل مکان در نام های، اردبیل و اردستان و اردکان، آمده است.ارد نام ایزدی در آیین ایرانیان باستان است .

 

اشتاد:

در پهلوی به شکل «اشتات» و در اوستایی به شکل «ارشتاد» آمده است.نام روز بیست و ششم است از هرماه شمسی. نیک است در این روز صدقه دادن و جامه پوشیدن و حاجت خواست. ایزد اشتاد نام یکی از ایزدان همکار هفتمین امشاسپندان «امرداد» بوده است و همچنین نام فرشته ای است موکل بر مصالح و اموری که در روز اشتاد واقع می شود.به باور ایرانیان قدیم، نام فرشته ای که موکل روز اشتاد است.

زراتشت بهرام می گوید : روانت باد ویژه جان ودل شاد//نگهدارت سروش و شن و اشتاد.

به اوستایی ارشتاد به معنی روح صداقت آمده. ارشتاد نام فرشته ای هم بود.( لغت شاهنامه ص ۲۵).

 

آسمان:

در پهلوی به شکل «آسیمان» و در اوستایی به شکل«آسمن» بوده است.نام روز بیست وهفتم از هرماه شمسی است. و در این روز نیک است به سفر دور شدن و نشاید هیچ کار دیگر کردن.

در تداوم عوام، هوای بی ابر. نام فرشته ی موکل تدبیر امور و مصالح آسمان روز:همه ساله ز اشتاد و از آسمان تن و جانت با شادی و کامتان. و دیگر آنکه نام فرشته ی موکل بر ممات یعنی عزرائیل نیز می باشد

 

زمی یا زمامیاد:

در پهلوی به شکل «زمیک زمامیات ـ زامدات zamik » و در اوستایی به شکل «زام» آمده است و نام روز بیست و هشتم است از هرماه شمسی و گویند دراین روز تخم افکندن و درخت نشاندن و عمارت کردن بسیار خوب است.

 

ابوریحان بیرونی نام این روز را در فهرست روزهای ایرانی «زامیاد» و در سغدی «رام جید» (کتاب روزشماری در ایران باستان،بقلم دکتر معین) و در خوارزمی، راث یاد کرده زرتشتیان این روز را زامیاد خوانند.

 

در پارسی زمی به معنی زمین و فرشته آن هر دو آمده است.نام فرشته ای است که به نگهداری حوران بهشتی و تدبیر مصالح این روز گماشته شده است. سروشی است که به نگهداری حوران بهشتی مأمور است و تدبیر امور و مصالح روز معاد بدو متعلق است. پورداود:" نوزدهمین یشت از بیست و یکمین یشت اوستا، زامیادیشت است که اما نظر به مندرجاتش باید آن را کیان یشت نامید، چنان که در یک نسخه ی قدیم ... زامیاد یعنی زم یزد یا به عبارت دیگر فرشته ی زمین.

 

ایزدان بزرگ نیز خود بنوبت از همکاران امشاسپندان هستند... و ایزد زامیاد از ایزدان همکار امرداد(امشاسپندی که ماه مرداد بنام او است) می باشد.. در مزدیسنا همه ی عناصر و به ویژه «زمین» مقدس و زامیاد یعنی: زم یزد یا به عبارت دیگر فرشته ی زمین(در اوستا:زم« zam »محترم است و نام او در ردیف فرشتگان سی روز ماه یادشده و از این جهت آبادانی زمین و زراعت بر مزدیسنان واجب بوده است.

 

امشاسپند سپندارمذ در اوستا:

سپنته آرمئنی« Spenta Armaiti ») فرشته ی نگهبان زمین و گاه نیز خود زمین به شمار رفته است.

در کتاب روزشماری در ایران باستان، تالیف دکتر معین آمده: زامیاد مرکب است از دو جزء زام که ایزد و فرشته ی زمین است و جزء دوم یاد از حروف زواید و پسوند است که در اوستا و پارسی باستان(دات) آمده، چنان که در واژه های بنیاد و فریاد دیده می شود. ایزد زامیاد(زمین) با ایزد آسمان اغلب یک جا یا در هر دو مقدس شمرده شده اند. نگهبانی روز ۲۸ با ایزد نامبرده است.

 

در فرهنگ ها آمده در این روز درخت بنشاندن و تخم کاشتن و عمارت بغایت خوب است.(روزشماری ص ۶۳ ۶۴)زَمی مخفف زمین است که برگرفته شده از زم«با واژه ی زم در پهلوی که به معنی سرما و زمستان است، اشتباه نشود و در اوستا زیم آمده (حاشیه ی یشت ها جلد۲ برگ۳۰۳، زمین و زم)» ماراسپند ـ مهرسپند:مارسپند،ماراسفند در پارسی و در پهلوی به شکل «امهراسپنت» و در اوستایی به شکل «مَنَثرَه سپَنتَ»« Manthra Spenta » آمده است و به معنی کلام مقدس.. نام روز بیست و نهم از هر ماه شمسی است.

 

نام فرشته ای که موکل آب است و امور مصالح این روز به او تعلق دارد.

فردوسی: به روز زمیاد مهر اسفند نبیند ستم خلق و دشمن به بند.آمده که؛ نام پدر آذرباد، ماراسپند بوده است که یکی از موبدان ایشان بوده.(برهان) در کتب زرتشتی«اتورپات ماریسپندان»« Aturpat Marispandan » یا آذرپاد پسر ماراسپند یاد شده است(مزدیسناص۱۰۳ و آذرپاد و خرده اوستا ص۳۰ فصل ۳۳، بندهشن،بند۳)

 

انیران:

در پهلوی و پارسی به شکل «انیران aniran » آمده و در اوستایی به شکل« انغره ــرئوچه»«anaghra raoca» آمده است، که بخش نخست آن از «اَنan.» که علامت نفی و «اغره» به معنی «پایان و حد و حصر» و بخش دوم به معنی «روشن» است و روی هم رفته یعنی «روشنی بی پایان» است.

 

انغره ــ رئوچه بارگاه شکوه و بزرگی اهورامزداست یا عرش اعظم به شمار آمده و علاوه بر آن نام فرشته یا ایزدی است که نگهبانی روز سی ام بدو سپرده شده است.(انیران به معنی بیگانه و غیر ایرانی است).(حاشیه ی برهان قاطع چ معین)ابوریحان بیرونی در فهرست روزهای ایرانی این روز را «انیران» و در سغدی «نغز» و در خوارزمی«اونرغ» آورده و زرتشتیان امروز «انارام» گویند. دیگر انیران از اوستایی «اَنْ ائیریا an airya » است که از دو بخش بوجود آمده است که بخش نخست «اَنْ an » که علامت نفی و بخش دوم به معنی« آریایی و ایرانی» است و روی هم رفته غیرآریایی«ناایرانی» معنی می دهدنام فرشته ای است که موکل بر عقد و نکاح می باشد.(برهان قاطع)،(ناظم الاطباء).

 

مهر:

در پهلوی به شکل (میتر)، در اوستایی به شکل (میثرَ) و در پارسی باستان به شکل (باگ یادیش)، بوده است. میترا (ایزد خورشید یا مهر) یکی از ایزدان آریایی یا هندوایرانی پیش از روزگار زرتشت بوده است.

پس از آمدن زرتشت، یکی از فرشتگان آیین مزدیسنا گردید.آریاییان به مظاهر قدرت طبیعت یعنی:

 

۱) ایندرا (ایزد تندر و جنگ)

۲) وارونا(ایزد آسمان پرستاره)

۳) میترا (ایزد خورشید یا مهر)

۴) آگتی (ایزد آتش) «دئوه» می گفتند.

 

البته برتر از دیگر مظاهر ایندرا بوده است که اژدهاکش و ایزد«تُندر»(رعدوبرق) و «جنگ»به شمار می آمده است.

این ایزد با این نام در میان آریاهای ایران آن رواج را که میان هندوان می داشت، نیافت. نزد ایرانیان ظاهراً پرستش میترا «مهر» جای آن را گرفت و ایندرا رفته رفته و به ویژه پس از زرتشت در ردیف دیوان مردود درآمد

 

در فرهنگ های ایرانی یا فارسی، مهر را فرشته ای دانسته اند که موکل است بر مهر و محبت و تدبیر امور مالی و مصالحی که در ماه مهر (ماه هفتم) و روز مهر (روز شانزدهم هر ماه) بدو متعلق است و حساب و شمار خلق از ثواب و عقاب به دست اوست. (از یشت ها جلد۱دیوان چ دبیر سیاقی،برگ۱۳۳): «آنکه گردون را به دیوان برنهاد و کار بست/ و ان کجا بودش خجسته مهر اهرمین گرا»

 

سروش:

سروش در اوستایی به شکل «سَرئوشَ Sraosha» آمده است و به معنی «اطاعت و فرمان برداری» و به ویژه پیروی از دستورات خداوندی است و آن را از ریشه ی اوستائی (سرو )(sru سرو srav ) به معنی «شنیدن» آمده است.

 

در گات ها بیشتر سرئوشه به همین معنی یاد شده(یسنا،۴۴، قطعه ی۱۶،یسنا۴۵،قطعه ی۵،و جز آن) و نیز در دیگر بخش های اوستا بدین معنی بارها آمده و همچنین در اوستا سرئوشه به عنوان علم(دانش) برای فرشته ای یاد شده و او را مقامی مهم دارد و به صفت«میهن»و «بزرگ» متصف گردیده است.

(گات ها،یسنا۳۳،قطعه ی۵).وی مظهر(نشانه ی) اطاعت (فرمانبرداری) و نماینده ی صفت (ویژگی) خشنودی و فرمانبرداری در برابر دستورات اهورایی است.

 

سروش از جهت مقام با مهر برابر است و گاه او را در جزو امشاسپندان به شمار می آورند. در ادبیات متأخر زرتشتی سروش از فرشتگانی است که در روز رستاخیز به کار حساب و میزان گماشته خواهد شد و از گات ها نیز بر می آید که این فرشته در اعمال (کارهای) روز جزا(پاداش) دخالت دارد(یسنا۴۳،قطعه ی۱۲).

و هم در کتاب های متأخر زرتشتی و فرهنگ های فارسی سروش پیک ایزدی و دربردارنده ی وحی خوانده شده، از این رو در کتاب های فارسی اور را با جبرئیل سامی یکی دانسته اند. نگاه داری روز هفدهم هرماه به سروش ایزد سپرده شده.

 

بیرونی در فهرست روز های ایرانی (آثارالباقیه) روز یاد شده را «سروش» و در سغدی«سرش» و در خوارزمی «اسروف» یاد کرده است.نام روز هفدهم باشد از هر ماه خورشیدی. نیک است در این روز دعا کردن و به آتشکده رفتن و باقی امور بد است.(برهان)مسعود سعد: «روز سروش است که گوید سروش/ باده خور و نغمه ی مطرب نیوش»

 

رشن:

نام روز هیجدهم از ماه پارسی مرادف رش است.(آنندراج)،(از انجمن آراء)

نام اوستایی رش یا رشن،«رشنو» است که نام فرشته ی دادگستری است. روزی است از ماه ایرانیان که آن رش خوانند.(لغت فرس اسدی).مخفف رشت هم می باشد.

روز هیژدهم (هیجدهم) از هر ماه خورشیدی و در این روز با دوستان صحبت داشتن و سفر کردن ممنوع است(فرهنگ جهانگیری)

نام فرشته ی که تدبیر امور و مصالح روز رشن با اوست.(از شعوری، جلد۲، برگ۱۲) و نام یکی از ایزدان همکار امشاسپند امرداد است.(از مزدیسنا و تاثیر آن در ادبیات پارسی،برگ۱۶۲)

 

فروردین:

در پهلوی به شکل «فرورتینfravartin »، در اوستایی به شکل«فره وشی»، و در پارسی باستان به شکل «فرورتینام» «fravartinam» آمده است. و به شکل فرورتی در حالت اضافی است و به معنی «فروردهای پاکان و فروهرهای پارسیان» است.

بنابراین «ین» علامت نسبت نیست.(از حاشیه ی برهان چ معین). نام ماه نخست شمسی باشد و آن بودن آفتاب است.

نام فرشته ای هم هست که از خازنان بهشت است و تدبیر امور و مصالحی که در این ماه و در روز فروردین که نوزدهم این ماه است واقع شود، بدو متعلق است.

 

نام روز نوزدهم باشد از هر ماه شمسی و در این روز از ماه فروردین پارسیان جشن سازند و عید کنند بنابر قاعده ایی کلی که پیش ایشان جاری است که هر روز از هر ماهی که نام همان ماه داشته باشد عید باید کرد. نیک است در این روز به باور ایشان جامه ی نو پوشیدن و دیدن گوسفندان و گله و رمه ی گاوان و اسبان.(برهان).

 

تلقین نام یک یشت از کتاب یشت ها که خود بخشی از بخش های پنج گانه ی اوستای موجود است. پورداود نویسد" قسمتی از این یشت که در نیرو و عظمت فرورها و قسمتی دیگر که در استغاثه و طلب یاری از آن هاست."

به ویژه در هنگام فرود آمدن فرورها، یعنی در آخرین گاهنبار سال سروده می شود.(از یشت ها جلد۱،صص ۵۹۸ ۵۹۷) .

جشن فروردیان، جشن فرودها(فروهران) است که هنگام فرود آمدن فروهران به زمین محسوب می شود وآن ده روز است از اشتاد روز تا انیران روز از اسفندماه و پنج روز گات ها(خرده اوستا تألیف پورداود،صص۲۱۸ ۲۱۹)

 

بهرام:

در پهلوی به شکل «واهرام» و در اوستایی به شکل «ورثَرغنَ» آمده است.نام روز بیستم از هرماه شمسی.(برهان)

نام فرشته ای است که نگهداری مردم مسافر بدو سپرده شده است و امور و مصالحی که در روز بهرام واقع می شود به او تعلق دارد.(برهان). نام ملکی است که امور روز بهرام بدو متعلق است و محافظت مسافران می کند.(رشیدی)

 

رام:

در پهلوی به شکل (رامشن= ramishn) رام در اوستایی به شکل (رامن=ramon) و یا (رامه=rama) آمده است.(از مزدیسنا ذیل ص۲۲۹).

رام نامی مقدس در میان آریاییان ایران و هند بوده است.به هندی نام خداوند بزرگ است.(برهان)

(از لغت محلی شوشتری): " خود بخود هستند چون با عاشقان خود کام رام / از چه می گویند خوبان هندو رام رام.(اشرف از آنندراج).

صاحب انجمن آرا و بتبع او صاحب آنندراج آرد: " روز رام و آن مهرگان بزرگ است و روز پیروزی یافتن فریدون است بر ضحاک تازی و در این روز ایرانیان (پارسیان) شکر و پرستش و زمزمه کردندی که از ستم ضحاک تازی رهایی یافته اند.

نام فرشته موکل بر مصالح روز رام است و آن مهرگان بزرگ است(آنندراح)(انجمن آراء).

 

ـ نام های «رام» عبارتند از :

رامشن،

رامن،

رامین،

رامتین،

رام هرمز،

رام اردشیر،

راماشاه،

رامشین،

رامنی،

رامیتن،

رامیثن،

رامینه،

رامان،

رام جرد،

رام شهرستان و ...

رام در پهلوی به شکل «رامشن ramishn» و در اوستایی به شکل«رامن ramon» یا «رامه rama» آمده است.

رام نام روز بیست و یکم از ماه های پارسی که به رسم ایرانیان، هر یک از سی روز ماه به نام فرشته ای موسوم بوده است.

ـ رام روز = روز رام: "رام روز است و بخت و دولت رام/ ای دلارام خیز و درده جام(مسعود سعد) .

ـ آذر رام خراد= آتش فره ایزد رام (مزدیسنا ذیل ص ۲۲۹) .

دل شاه از اندیشه ازاد شد/ سوی آذر رام خرداد شد.

(فردوسی) (از مزدیسنا ص ۲۲۹): " ترا روز رام از جهان رام باد/ همان باد را با تو آرام باد/ می خور کت باد نوش بر سمن و پیلگوش / روز رش و رام و جوش روز خور و ماه و باد.

 

رام نام فرشته ای است که موکل روز رام و مصالح امور مردم است در آن روز. نام ایزدی است که نگه بانی روز بیست و یکم هر ماه بدو سپرده شده . مزدیسنا ذیل ص۲۲۹.شرحی درباره ی نام رامین. رامین اسم خاص می باشد.سامانی گوید: رامین مرکب است از «رام» به معنی طرب، فرح، فیریدگی، کروز، کروژ، نشاط، رامش، خوشی، خوشدلی، سرور، نشاط کردن، وشاد شدن،شادی،) و «ین» و معنی ترکیبی آن طربناک است.طربناک(صفت مرکب)(شادمان،خوشحال،با نشاط) .

 

نظامی: نام عاشق ویس است و قصه ی ویس و رامین مشهور است از فخرالدین اسد گرگانی (۴۶۶ه.ق) که این داستان را از پهلوی به نظم پارسی درآورده است و خلاصه ی داستان عشق ویس و رامین چنین است که رامین ،جوانی است زیباروی و خوش اندام، که شیفته ی لذت و زیبایی است، چنگ نیکو می نوازد و سرود خوش می گوید و حتی به باور گرگانی، وی پدید آورنده ی چنگ است:" نشان است این که چنگ بافرین کرد/ که او را نام چنگ رامتین کرد(رامتین که یکی از نوازندگان و رامشگران دوران ساسانی دانسته شده است).

  • بتسابه مهدوی

نماد خورشید

بتسابه مهدوی | چهارشنبه, ۲۹ فروردين ۱۳۹۷، ۰۹:۵۰ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

خورشید دارای رمزی دو پهلو است زیرا در میان دو ساحت روشنایی روز و تاریکی شب قرار دارد. طلوع خورشید، اوج درخشش در زمان نیمروز و مرگش هنگام غروب...

 

خورشید روشنایی و گرما می‌بخشد و نشانه‌ی حیات و سرچشمه‌ی نیروی انسان و کیهان است، خورشید که مظهر مجسم نیروی آسمان و زمین است، پدر بشر نام دارد و گردش آن در آسمان سپری شدن روز است.بدلیل اینکه به طور اسرار آمیزی از ژرفنای زمین پیدا می‌شود و در نهایت ناپدید می‌شود، لحظه‌ی طلوع و غروبش مورد عبادت اقوام گوناگون قرار گرفته است.خورشید دارای رمزی دو پهلو است زیرا در میان دو ساحت روشنایی روز و تاریکی شب قرار دارد. طلوع خورشید، اوج درخشش در زمان نیمروز و مرگش هنگام غروب، نمادی از زندگی انسان در جهان‌یعنی تولد، زندگی و مرگ اوست و طلوع دوباره‌ی خورشید در روز بعد، نشان بی مرگی و رستاخیزی است. بشر ابتدایی برای جلب  و توجه‌ی خورشید به سوی خویش همواره این جرم آسمانی را مورد پرستش قرار داده است. تصویر خورشید در مرکز کیهان نشانه‌ی عقل و دانایی به شمار می‌رفته است.خورشید چون قلب جهان و چشم عالم در مرکز جهان می‌درخشد و پرتوهایش به دنیا زندگی می‌بخشد.

در ادیان و زمانهای گوناگون خورشید همواره مورد پرستش بوده است.هر جا که از دولت شاهان و پهلوانان و امپراتوریها، تاریخ پیش می‌رود، خورشید غلبه دارد. نقش شاه در انباشت و بخشش‌یا اعطای زندگی چه در مقیاس کیهانی و چه در مرتبه‌ی اجتماع مبین این پیوند عناصر خورشیدی با عناصر نباتی است.

 

در مصر خورشید همواره راهنمای روانهای طبقه‌ی ممتاز باقی ماند ودرمذهب مصریان نقشی غالب داشت. رقابتی میان ازیریس رع خدای خورشید و خدای اموات فراعنه وجود داشت خورشید در میدان آسایش غروب می‌کند و بامدادان از نیستان می‌دمد. این مناطق ازدیربازدراختیاررع بود وبه مرور به اموات نیز اختصاص‌یافت. روان فرعون از نیستان به دیدار خورشید می‌رود و به هدایت وی به آرامگاه‌یا جایگاه نذورات‌یا آسایشگاه می‌رسد. در آغاز صعود و عروج بدون حادثه نبود و فرعون می‌بایست پیکاری سخت با نگهبان میدان کند و پس از پیروزی حق اقامت در آسمان به اومی‌رسد. اما به مرور مرده دیگر با مبارزه با ورزه گاو و نگهبان به آسمان نمی‌رفت بلکه به وسیله‌ی نردبانی در اقیانوس آسمان شناور می‌شد تا با رهنمود الهه ای به شکل ورزه گاو به میدان نذورات می‌رسید.ازیریس که مغرب‌یعنی راه مردگان قلمرو او بود نشانگر جنبشی انسان دوستانه در اساطیر مصری است و در برابر آن مشرق‌یعنی قلمرو خورشید قرار داشت.خورشید در مصر تنها مخصوص طبقه اشراف بود.

پادشاهی در مصر نیروی حیات خود را چون هدیه ای از خدای خورشید دارا بود و اشعه هی خورشید تصور می‌شد. برای همین نور در نزد مصریان معنایی کیهانی داشت و به منزله‌ی قدرت مقدس درون هرمها جمع می‌گشت و هرمه با انعکاس آن کفر گویی را خاتمه می‌دادند. درون هرم « کای» فرعون‌یعنی نیروی حیاتی و اخلاقی او با خدای خورشید متحد می‌شد و نشان حضور ابدی الوهیت می‌گشت.

در بین النهرین اما شمس خدای خورشید نقشی فروتر از سین خدای ماه داشت، اما بعدها جای آنها با هم عوض شد و خورشید به خدای اعظم مبدل گردید.شمس در بابل مرده را زنده می‌کرد و ایزد عدالت و داوری بود و به اسرار غیب آگاهی داشت.

سوریا در هند جزو خدایان دست دومی‌است و ده سرود ریگ ودا به او اختصاص دارد.او دارای نامهای چشم آسمان، میترا و وارونا نیز است. او علاوه بر ایجتاد روشنایی و داشتن چشمی‌که بینای همه چیز است، راهبرد مردگان نیز می‌باشد و دارای جنبه ای دو پهلو است. از سویی زایاننده‌ی حقیقی انسان است و از سوی دیگر با مرگ همانندی دارد.

ازمیان سمبولهای خورشیدی می‌توان به چرخ ، دایره، صلیب، گل رزت، عنکبوت و شیر اشاره کرد.

هشت پره‌ی چرخ که معمول ترین نوع آن است، نمودار جهات فضا است و بنابه تعلیمات هندی خورشید از آن نقاط می‌گذرد. در هند غالبا تصویر خورشید به همراه چرخ است، گردونه‌ی خورشید را سوریا- خدا خورشید، که با گل لوتوسی در هر دو دست ایستاده است، توسط هفت اسب به سمت خورشید می‌راند.از طرفی پرتوهای خورشید مانند پره های چرخ هستند که از‌یک نقطه‌ی مرکزی به اطراف پراکنده شده اند.

چهره ای که درون دایره نقش شود تصویر خورشید است که گردی صورتش حالتی شادان و مهربان به آن بخشیده است. از طرفی دایره و مرکز چون کانون و مبدائی هستند که همه چیز از آنها نشات گرفته است.

عنکبوت همانند خورشید از مرکز تارهایش به هر سو می‌رود مثل مرکزی که کانون حیات است، همه چیز از آن آغاز می‌شود و گسترش می‌یابد، عنکبوت همانند خورشید نماد عقل عالم و دانا به اسرار غیب و راز آموزی است.

 

درکهنترین تصاویرشیر مربوط به پرستش خدا- خورشید بود در مصر شیر را با رع خورشید- خدا و با آمون- رع‌ یکی دانستند.شیر و خورشید در ایران در تصویر میترا با سر شیر با‌یکدیگر دیده می‌شوند.ماری که شش بار به دور آن پیچیده است نماد راه خورشید از طریق کسوف است و مهر در اینجا کره‌ی خورشید در دست دارد.شیر را گاهی چنان نشان می‌دادند که‌یکی از پنجه های قدامی‌خود را بر روی کره‌ی خورشید نهاده است. تصاویری از این گونه که احتمالا از ایران نشات گرفته از طریق هند به چین و ژاپن راه‌یافت.در این هنگام کره‌ی خورشیدی با شیر نماد سیناماتانی‌یا گوهر مقدس بودایی شد.

 گل رزت نمودار انتقال رمز چرخ به گل سرخ است و تمام معانی چرخ را به همراه خود دارد. این گل نقش پرداز چرخ خورشید طالع که با فرارسیدن شب ناپدید می‌شود نیز است.

  • بتسابه مهدوی

الماس

بتسابه مهدوی | دوشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۷، ۰۹:۱۵ ق.ظ


این پیام را همیشه و تا آخر عمرتون یادتون باشه...

بعضی وقتا آدما الماسی تو دست دارن، بعد چشمشون به یه گردو می افته...

خم میشن تا گردو رو بردارن، یهو الماسه می افته رو شیب زمین، قل میخوره و تو عمق چاهی فرو میره... میدونی چی می مونه...؟

یه آدم دهن باز...

یه گردوی پوک...

و یه دنیا حسرت...

مواظب الماسهای زندگیمون باشیم، شاید به دلیل اینکه صاحبش هستیم و بودنش برامون عادی شده ارزشش رو از یاد بردیم ...

میدونی الماسهای زندگی آدم چی میشه :

پدر، مادر، همسر، فرزند، سلامتی، سرفرازی، خانواده، دوستان خوب، کار، عشق و... هستند...!

  • بتسابه مهدوی

گالری بتسابه 01

بتسابه مهدوی | چهارشنبه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۶، ۱۱:۰۴ ق.ظ

  • بتسابه مهدوی

معرفی کتاب های استاد دکتر بتسابه مهدوی

بتسابه مهدوی | چهارشنبه, ۴ بهمن ۱۳۹۶، ۱۰:۰۷ ق.ظ

  • بتسابه مهدوی

زندگی،عشق،مرگ از دیدگاه مولوی

بتسابه مهدوی | چهارشنبه, ۴ بهمن ۱۳۹۶، ۱۰:۰۳ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

مولانا جلال‌الدّین در آغاز مثنوی و در سراسر کتاب خود, نظر خویش را دربارة زندگی, عشق و مرگ ابراز کرده است, از جمله در داستان «طوطیان» که ما در این جا به آن اشاره‌ای خواهیم داشت, و این همان نظر عارفان ایرانی است.

خلاصة داستان این است: بازرگانی, طوطی‌ای دارد. چون می خواهد به سفر هندوستان برود, از طوطی می پرسد: چه می خواهی که ارمغان برایت بیاورم. او جواب می دهد که چون به آنجا برسی به طوطیان هند سلام مرا برسان و بگو: آیا رواست که شما در آنجا آزاد باشید و من این جا در بند, یعنی در قفس؟

بازرگان به هند می رود و پیغام را به جمع طوطیان می رساند. یکی از آنها به محض آنکه می‌شنود, می افتد و می میرد. دربازگشت, ماجرا را به طوطی خود می گوید. او هم تا می شنود می‌افتد و جان می دهد. خواجه با تأسّف او را از قفس بیرون می اندازد که طوطی بی‌درنگ پرمی‌زند و پرواز می‌کند. مولانا در این تمثیل موارد متعدّدی را مطرح می‌کند که موضوع آن, زندگی و مرگ و عشق است.

 

زندگی, عشق

از نظر عارفان زندگی این جهانی, سایه‌ای از زندگی واقعی است و نباید به آن دل بست, برای آنکه گذرا, عبث و رنج‌آور است. و این زندگی از جهت آنکه در راه باشد یا بیراه, تکلیف او را دو عنصر عشق و نفْس معیّن می کنند. نفْس فروکشندة زندگی است, آن را به قعر ذلّت می برد و تباه می‌کند. عشق, در مقابل فرا برنده است, به آن معنی و اعتلا می‌بخشد.

نفْس که ایرانیان باستان به آن «آز» می‌گفتند, دشمن اوّل شناخته می‌شود, زیرا بر گرد خودپرستی می‌گردد و انسانیّت انسان را فدا می کند. همه چیز را برای خود می خواهد, ولو به زیان دیگران باشد. از این رو همة گزندها چون جنگ, نفاق و نامردمی از چشم او دیده می شود. اگر قابیل نخستین کس بود که برادرش هابیل را کشت, برای آن بود که نفْس بر او چیره بود. در مقابل, عشق سرا پا رأفت و بهجت است. آرامش و یگانگی در جامعه برقرار می‌کند. با آن مردم همدیگر را به چشم دوست می‌نگرند. زندگی در پرتو آن پهناورتر از آن می شود که خودی و غیرخودی و خوش و ناخوش در آن مطرح باشد. سراپا خوشی است. آفتاب بی‌غروب است و نعمت و نزهت از آن زائیده می‌شود.

این, بُعد اجتماعی قضیّه است. عارفان می خواستند با سرکوب نفس, ناهمواریهای زندگی را هموار کنند؛ ظلم و تبعیض و تفرعن را بزدایند.

 

قلب

در همین جاست که موضوع عشق و عقل مطرح می شود. جهت گیری عارفان برضدّ عقل نوعی از عقل برای آن است که کسانی آن را در نقشه‌کشی و حسابگری به کار گرفته بودند, مسیرش را منحرف کرده بودند, آن را در خدمت دنیاداری و استیلا گذارده بودند, وگرنه در مفهوم خرد کسی با آن حرفی ندارد. از سوی دیگر چون تعبیة عقل به هیچ وجه قادر نبوده که نارسائیهای زندگی را از میان بردارد, با خود اندیشیدند که بلکه عشق بتواند کاری بکند, و عشق یعنی شور و اندیشة رها شده.

عشق در بُعد معنوی خود عروج انسان به سوی کمال را می‌طلبد, تهذیب, پیراستگی....

عشق چگونه تصوّر می‌شده؟ نیروی جهندة حیات. نیروی زوال ناپذیر , نیروی فراگیر. می‌توان تصوّرکرد که به منزلة روغن در چراغ یا بنزین در موتور است. کسی که به عشق دست یافت, ناممکن‌های زندگی را درمی‌نوردد, زیرا خود را از ممکن‌ها بی‌نیاز می‌شمارد. حتّی از نیستی در امان است, زیرا در تصوّر خود به سرچشمة هستی دست یافته است.

 

امّا مرگ

این جاست که مرگ دیگر به معنای قطع زندگی نیست. آغاز زندگی دیگری است. از نظر عرفان, این زندگی دیگر, فرق دارد با حیات دوباره‌ای که باور دینی به انسان نویدش را می دهد و انتظار بهشت با خود دارد. زندگی معنوی است, بی‌نیاز از جسم. جسم هست ولی در جان جذب و محو می‌شود. رسیدن به قلّة زندگی است. در آن است که انسانیّت انسان شکفته می‌شود, به بار می‌نشیند.

و این عشق با مرگ ملازمه دارد, مرگ نفْس, برای آنکه زندگی جاوید فراز آید. درسی که از داستان «طوطیان» گرفته می‌شود این است که «تا نمیری, نرهی» .

عشق داده‌هائی دارد و می‌تواند حقیرترین موجود را به والاترین, تبدیل کند. چنانکه آن مرغ عاشق چنین شد.

کو یکـی مرغی, ضعیفی, بی‌گناه

و نـدرون او سـلیـمـان بـا سپــاه

 زلـّت او بـه ز طاعـت نـزد حق

 پیش کفرش جمله ایمان ها خلق

صورتش بر خاک و جان بر لامکان

لامکان فوق و هم سالکان (ص73)

 

بلبل نیز که به عاشقی معروف است, نمونه ای از آن است:

ای عجـب بلبـل که بگشــاید دهـان

  تـا خــورد او خــار را بــا گـلـسـتـــان

این چه بلبل؟ این نهنگ آتشی است

 جمله ناخوش‌ها ز عشق او را خوشی است

 

و این موجود حقیر به برکت عشق به پهناوری کائنات تبدیل می شود:

عاشق کلّ است و خود کلّ است او  / عاشق خویش است و عشق خویش جو (ص73)

و همة اینها از اندیشه ناشی می‌شود, در عالم ادراک, نه عالم بی‌خبری:

پس چو می‌بینی که از اندیشه‌ای

قایم اسـت اندر جهان هر پیشه‌ای

پس چـرا از ابلهـی پیـش تـو کور

 

تن سلیمان است و اندیشه چو مور؟

                                   

و این آن نوع اندیشه‌ای است که کانون آن دل است, نه مغز, که از گِل سرشته شده است:

گِل مخور, گِل را مخر, گِل را مجو

زانکه گِل خوار است,‌ دایم زرد رو

دل نخــور تا دائمأ باشی جــوان

از تجلـّی چهـره‌ات چون ارغوان

              

و از همینجا آدمیان تقسیم می شوند بر دو گونه: صاحب دل و صاحب نفْس. صاحب دل در قید روا و ناروا نیست, همه چیز بر او رواست:

صاحـب دل را نـدارد آن زیـــان

 گر خـورد او زهر  قاتـل را عیـان

 زانکه صحّت یافت و ز پرهیز رست

 طالب مسکین میان تب در است(ص 74)

             

زیرا دل سرچشمة اشراق و ایثار است و قلمروی بی‌انتها دارد.

و این دو به کامل و ناقص متمایز می‌گردند. کامل, مستقیم و بی‌واسطه به مرکز حقّ می‌پیوندد:

کـامـلــی گـر خـاک گیـرد زر شــود

ناقـص ار زر بـرد خاکستـر شـود

چـون قبـول حق بـود آن مـردِ راســت

  دست او در کارها دست خداست

دست ناقص, دست شیطان است و دیو 

زانکه اندر دام تکلیف است و ریـو

جهــل آیــد پیــش او دانــش شــود

جهل شد علمی که در ناقـص رود(ص75)

                                     

کسی که به عشق رسید, نه تنها قید روا و ناروا و ثواب و گناه از او برداشته می‌شود, بلکه آن نیز هست که فراتر از غم و شادی حرکت می کند. این دو در نزد او یکسان می شوند,‌ حتّی غم می تواند مطلوب‌تر باشد, زیرا عاشق را در خود می گدازد و صافی می کند:

نالـم و ترسـم که او بـاور کنــد

وز کـرم آن جـور را کمتـر کنـــد

عاشقم بر قهر و بر لطفش به جدّ  

بوالعجب من عاشق این هر دو ضدّ

                    

یکی از دل‌مشغولیهای بشر این بوده است که غم از او دور بماند. راه حلّی که به نظر عارف آمده آن است که از آن احتراز نداشته باشد. میان آن و شادی فرقی ننهد.

آنگاه در درجة نهائی, «عشق و عاشق و معشوق» نیز یکی می‌شوند, یعنی می‌پیوندند به آن «هستی» بزرگ, و در این صورت است که «جاودان‌شدگی» به دست می‌آید:

دلبــــران را دل اسیـر بـی‌دلان

جملـه معشوقـان شکــــار عاشـقـان

 هر که عاشق دیدیش معشوق‌دان

کاو به نسبت هست هم این و هم آن

 تشنگـان گر آب جوینـد از جهان

  آب جـویــد هـم بـه عالـم تشنگـان

ای حیات عاشقـان در مــردگی

دل نیـابـی جـز که در دل بـردگــی(ص80)

 

مرگ

همة حرفها بر سر مرگ است که نبودش خواسته می شود, و چون نبودش را می‌خواهند عارفان خود را به آغوش آن می‌سپارند تا دیگر موجبی برای هراس از او نماند . کوشش انسان از آغاز تا به امروز آن بوده که از مرگ در امان بماند, زندگی را از دست ندهد. در این‌باره انواع تصوّرها را کرده, دلخوشی‌ها اندیشیده و به باورها آویخته است. انسان ابتدائی, آن گاه که غذا و وسائل و تندیسک‌های غلام و کنیز در گور مرده می‌نهاده, بر این باور بوده که او در جهان دیگر به حیاتی دیگر دست خواهد یافت و به این وسائل احتیاج خواهد داشت. تصوّر آب حیات نیز از همین آرزو آب می‌خورد. اندیشة رستاخیز و بازگشت به زندگی دیگر, در معتقدات مذهبی, تکمیل شده‌ای از همین باور است.

از نظر عارف, عشق در تمام شئون زندگی سیَران دارد, پیونددهندة زمین و آسمان است. این عشق تا چه اندازه جسمی و تا چه اندازه معنوی است؟ چگونه بتوان جسم را نادیده گرفت که تجسم و کالبد زیبائی است؟ و زیبائی انسانی جزئی از زیبائی کلّ است که ادامة حیات بر آن قائم است. غریزة جنسی به عشق تبدیل می‌شود, و عشق جسمانی به عشق عرفانی بدل می‌گردد. نظیر تبدیل آب به بخار و ابر است. ولی اصل, همان آب است. از عشق معنوی, هیچ گاه جاذبة جسم غایب نبوده است. باریک شویم در غزلهای سنائی و عطّار و سعدی و حافظ. آنجا که خواست جسم طلبانه به دعا و نیایش نزدیک می‌شود:

محراب ابرویت بنما تا سحر گهی / دست دعا برآرم و در گردن آرمت (حافظ)

عارفان, خدا را معشوق کلّ می خوانند و او را جمیل, یعنی زیبا وصف می کنند, (اللّهً جمیل... حدیث) که هم خود زیباست و هم دوستدار زیبائی است و بدینگونه هر چه را که در دل دارند که دربارة معشوق بگویند, یک پرنیان عارفانه بر آن می کشند. با این حال, پشت آن گرمای تن از آن غایب نیست.

یک مثال از مثنوی مولانا جلال الدّین بیاوریم, تا دیده شود که نزد او نیز تا چه اندازه زیبائی نقش اوّل را دارد.

 

 تلـخ از شیرین لبان خوش می‌شود

خـار از گلـزار دلـکــش مــی‌شـــود

ای بسـا از نـازنینـان خـارکـــش

بـر امیـد گلـعـــذاری مــــــاه وش

ای بسا حمّال گشته پشت ریـش

از بــرای دلبــر مهــــروی خویـش

کـرده آهنگـر جمـال خـود سیـاه 

تـا کـه شـب آیــد ببوسـد روی ماه

خواجه تا شب بر دکانی چار میخ

زانکه سروی در دلش کرده است بیخ

تـاجـری دریـا و خشکـی می رود

آن بــه مهـر خـانـه‌شینـی مـی‌دود

هـر کـه را با مـرده سـودایی بـود

بـر امیـد زنــــده سیمــایـی بــود

آن دروگـر روی آورده بـه چـــوب

بـر امیـد خـدمـت مهـروی خــوب(ص362)

            

این حرفها که نزدیک هفتصد سال پیش گفته شده, گوئی از قلم «فروید» در زمان معاصر جاری گردیده, که همه چیز را برگرد نیاز عاشقانه می‌گرداند. آنچه از این ابیات برمی‌آید آن است که هر کس در هر شأن و شغلی باشد, به انگیزة نیروئی شوق زندگی می‌یابد که نام آن را عشق یا دلبستگی نهاده‌اند, و در واقع ادامة هستی به آن وابسته است. نام‌گذاریها آنقدرها مهم نیست. اصل, آن مغز قضیّه است. در تأیید همین مطلب, داستان شیخ صنعان در منظومة عطّار نیز بسیار گویا و پرمعناست. شیخ, همة حاصل زهد و سرمایة معنوی خود را در طبق اخلاص می نهد و در قدم دختری ترسا  می‌ریزد که تنها یک سرمایه ‌دارد و آن زیبائی است. او تن به ارتکاب همة معاصی می‌دهد, در ازای یک بوسه, یک نگاه و یک آغوش.

قسمت آخر داستان که در آن عطّار همه را وادار به توبه و برگشت به راه صواب می‌کند, آشکارا بوی تصنّع دارد. هرچه هست در همان بدنة اصلی ماجراست.

عشق هم قید می‌آورد و هم آزادی. در واقع مبادلة دو آزادی است, دادن یکی و گرفتن دیگری. رها کردن کلّ تعلّق‌های خود در ازای به دست آوردن دولت عشق. حافظ می‌گفت:

خلاص حافظ از آن زلف تابدار مباد/ که بستگان کمند تو رستگارانند

هدف نهائی انسان رسیدن به «پایدار», و رهائی از گذرندگی است.

چون این هدف از لحاظ قانون طبیعی به دست آمدنی نیست، پس راه حلّی برای آن جسته‌اند بدین معنی که کیفیّت را جانشین کمیّت کرده و زمامش را به دست عشق سپرده اند. این, در عالم واقع یک وجود خاصّ, مانند لیلی, مانند ژولیت, به آن جوابگو می‌شود, ودر عالم عرفان, یک وجود کلّ , که مجموعه‌ای باشد از همة زیبایان جهان که بتواند آن عطش بزرگ را سیراب کند, و آن مستلزم به دست آوردن «بود» , در شعله ور کردن کلّ ذخیرة وجود است.

 

واقعیّت امر آن است که هرچه می‌شود برای همین زندگی می‌شود, حتّی اتّصال دادن زندگی به مرگ, حتّی چاره جستن از مرگ. امّا از یک نظر که نگاه کنیم, فرض عارفانة «جاودانگی» بی‌مبنا نیست, زیرا هیچ چیز در طبیعت نابود نمی‌شود, تغبیر شکل یا ماهیّت می‌دهد, منتها حرف بر سر بود و نبود ادراک است. فاصلة میان مرگ و زندگی بیش از یک قدم نیست: زندگی آن است که بدانید که هستید, و نا زندگی آنکه به بود خود آگاهی نداشته باشید. ما در زندگی هر کوششی به کار می‌بریم, هر ترفندی می‌زنیم, برای آن است که هست بودن خود را در دایرة ادراک داشته باشیم. اکنون برای بها دادن به اندیشة عارفان,‌جز این راهی نداریم که بینگاریم که گاه تصوّر واقعیّت, جای خود واقعیّت را می‌گیرد و به همان اندازه نیرومند می‌شود. خود مولانا گفته است: تو جهانی بر خیالی بین.

دکتر بتسابه مهدوی

4 بهمن 96

 

  • بتسابه مهدوی

پبشینهٔ جشن یلدا

بتسابه مهدوی | دوشنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۶، ۱۰:۲۲ ق.ظ


دکتر بتسابه مهدوی

 

یلدا و جشن‌هایی که در این شب برگزار می‌شود، یک سنت باستانی است و پیروان میتراییسم آن را از هزاران سال پیش در ایران برگزار می‌کردهاند. در این باور یلدا روز تولد خورشید و بعدها تولد میترا یا مهر است.

این جشن در ماه پارسی «دی» قرار دارد که نام آفریننده در زمان پیش از زرتشتیان بوده است که بعدها او به نام آفریننده نور معروف شد.

نور، روز و روشنایی خورشید، نشانه‌هایی از آفریدگار بود در حالی که شب، تاریکی و سرما نشانه‌هایی از اهریمن. مشاهده تغییرات مداوم شب و روز مردم را به این باور رسانده بود که شب و روز یا روشنایی و تاریکی در یک جنگ همیشگی به سر می‌برند. روزهای بلندتر روزهای پیروزی روشنایی بود، در حالی که روزهای کوتاه‌تر نشانه‌ای از غلبهٔ تاریکی.

یلدا برگرفته از واژهای سریانی است و مفهوم آن « میلاد» است (زیرا برخی معتقدند که مسیح در این شب به دنیا آمد). ایرانیان باستان این شب را شب تولد الهه مهر «میترا» می‎‎پنداشتند و به همین دلیل این شب را جشن میگرفتند و گرد آتش جمع میشدند و شادمانه رقص و پایکوبی می‌کردند. آن گاه خوانی الوان می‌گستردند و « میزد» نثار می‌کردند. «میزد» نذری یا ولیمهای بود غیر نوشیدنی، مانند گوشت و نان و شیرینی و حلوا، و در آیینهای ایران باستان برای هر مراسم جشن و سرور آیینی، خوانی می‌گستردند که بر آن افزون بر آلات و ادوات نیایش، مانند آتشدان، عطردان، بخوردان، برسم و غیره، برآوردهها و فرآوردههای خوردنی فصل و خوراکهای گوناگون، از جمله خوراک مقدس و آیینی ویژه‌ای که آن را « میزد» می‌نامیدند، بر سفره جشن می‌نهادند. باوری بر این مبنا نیز بین مردم رایج بود که در شب یلدا، قارون (ثروتمند افسانه ای)، در جامه کهنه هیزم شکنان به در خانه‌ها می‌آید و به مردم هیزم می‌دهد، و این هیزم‌ها در صبح روز بعد از شب یلدا، به شمش زر تبدیل می‌شود، بنابراین، باورمندان به این باور، شب یلدا را تا صبح به انتظار از راه رسیدن هیزم شکن زربخش و هدیه هیزمین خود بیدار می‌ماندند و مراسم جشن و سرور و شادمانی بر پا می‌کردند.

 

جشن یلدا در ایران امروز

 

جشن یلدا در ایران امروز نیز با گرد هم آمدن و شبنشینی اعضای خانواده و اقوام در کنار یکدیگر برگزار میشود. آیین شب یلدا یا شب چله، خوردن آجیل مخصوص، هندوانه، انار و شیرینی و میوه‌های گوناگون است که همه جنبهٔ نمادی دارند و نشانهٔ برکت، تندرستی، فراوانی و شادکامی ‌هستند. در این شب هم مثل جشن تیرگان، فال گرفتن از کتاب حافظ مرسوم است. حاضران با انتخاب و شکستن گردو از روی پوکی و یا پری آن، آینده‌گویی می‌کنند.

 

یلدای ایرانی، شبی که خورشید از نو زاده می‌شود

یلدا در افسانه‌ها و اسطوره‌های ایرانی حدیث میلاد عشق است که هر سال در «خرم روز» مکرر می‌شود.

 «ماه دلداده مهر است و این هر دو سر بر کار خود دارند که زمان کار ماه شب است و مهر روزها بر می‌آید. ماه بر آن است که سحرگاه، راه بر مهر ببندد و با او در آمیزد، اما همیشه در خواب می‌ماند و روز فرا می‌رسد که ماه را در آن راهی نیست. سرانجام ماه تدبیری می‌اندیشد و ستاره ای را اجیر می‌کند، ستاره ای که اگر به آسمان نگاه کنی همیشه کنار ماه قرار دارد و عاقبت نیمه شبی ستاره، ماه را بیدار می‌کند و خبر نزدیک شدن خورشید را به او می‌دهد. ماه به استقبال مهر می‌رود و راز دل می‌گوید و دلبری می‌کند و مهر را از رفتن باز می‌دارد. در چنین زمانی است که خورشید و ماه کار خود را فراموش می‌کنند و عاشقی پیشه می‌کنند و مهر دیر بر می‌آید و این شب، «یلدا» نام می‌گیرد. از آن زمان هر سال مهر و ماه تنها یک شب به دیدار یکدیگر می‌رسند و هر سال را فقط یک شب بلند و سیاه وطولانی است که همانا شب یلداست. »

یلدا در افسانه‌ها و اسطوره‌های ایرانی حدیث میلاد عشق است که هر سال در «خرم روز» مکرر می‌شود.

در زمان ابوریحان بیرونی به دی ماه، «خور ماه» (خورشید ماه) نیز می‌گفتند که نخستین روز آن خرم روز نام داشت و ماهی بود که آیین‌های بسیاری در آن برگزار می‌شد. از آن جا که خرم روز، نخستین روز دی ماه، بلندترین شب سال را پشت سر دارد پیوند آن با خورشید معنایی ژرف می‌یابد. از پس بلندترین شب سال که یلدا نامیده می‌شود خورشید از نو زاده می‌شود و طبیعت دوباره آهنگ زندگی ساز می‌کند و خرمی‌ جهان را فرا می‌گیرد.

لازم به ذکر است یلدا در سرزمین‌های فلات ایران روسیه و دیگر کشورها با پیشینه ی تاریخی برگزار می‌شود.

 

  • بتسابه مهدوی

تاریخچه‏ ی نذر کردن و نذری دادن

بتسابه مهدوی | يكشنبه, ۲۴ دی ۱۳۹۶، ۰۹:۵۴ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

از مطالعات انسان‏شناختی استنباط می‏شود که نذورات و زیارت اماکن مقدس از دیرپا، بنیادین و کهن‏ترین صور رفتارو تجربه‏های دینی فرهنگ‏ها و جامعه‏ها بوده‏است . انسان کرومانیون که پیشرفته تر از گونه‏های قبلی بوده و از جمجمه‏ی بزرگتری هم برخوردار بود علاوه بر رفتارهای انسان‏های نئاندرتال، شروع به نقاشی کردن روی دیوارهای  غاری که در آن زندگی می‏کرد نمود و نیز روی ابزار خودش خط وشکلی کشید و خیال کرد که این شکل‏ها درشکار و جنگ کمکی به او می‏کند. او شکل حیوان مورد نظر خود، که آرزوی شکارش را داشت بر دیواره‏های غار نقاشی می‏کرد. یکی از دلایلی که برای این عمل انسان‏های نخستین حدس می‏زنند این است که اعتقاد آنان این بود که با این کار در شکار خود موفق خواهند شد. شاید بتوان این عمل را ابتدایی ترین صورت نذر و قربانی کردن در نظر گرفت. اعتقاد به این که سرنوشت انسان در دست خدایان است و انگیزه‏ی خشنودی خدایان و دفع شر و بلایای طبیعی از مهمترین دلایل نذورات و قربانی ها بوده است.

 

همه تجربه‏های دینی به طریقی با زیارت و اعمال زایرانه جمعیت‏های متدین درپیچیده‏اند . به دیگر سخن، دینی را بدون زیارت و اعمال و آداب آن و نذر و نیاز سراغ نداشته و نمی شناسیم . از زمان پیدایش ادیان و معابد و پرستشگاه‏ها و زیارتگاه‏ها در روی زمین ، موضوع نذر و نیاز و زیارت نیز وجود داشته است ، زیرا امور معابد و زیارتگاه‏ها معمولاً از طریق هدایا و نذورات پیروان آن ادیان و معابد و یا از محل درآمد اراضی موقوفه‏ای بوده که وقف یا نذر بر آن معبد یا پرستشگاه یا زیارتگاه می‏شده است و روحانیون مخصوصی تصدی انجام این امور را به عهده داشته‏اند . 

این امر اتفاقی نیست که زنده ، غنی ، معنوی و فعال‏ترین محوطه‏ها و مکان‏ها در گذشته زیارتگاه‏ها بوده‏اند . معماری ، هنر ، ادبیات و آداب زیارت و اهدای نذور را بی ‏غراق می‏توان از گرانمایه‏ترین ذخایر معنوی و میراث جمعیت‏های زایر دانست . ثروتی را که در گذشته زایران از طریق اهدای نذرها برای زیارتگاه‏ها هزینه می‏کرده‏اند با توجه به امکانات محدود مادی و تنگناهای معیشتی ، شگفت‏آور بوده است .  

 

در ایران باستان نیز نذر و وقف ، ریشه‏ای دیرینه دارد و از زمان ورود آریاها به فلات ایران و هندوستان ، نذورات و موقوفات معابد و زیارتگاه‏ها وجود داشته‏است.در کتاب "ریگ ودا"ی هندوها و "اوستا "، از نذر و نیاز صحبت شده است. یکی از سنت‏های پسندیده مردم که پیرو آیین یکتاپرستی دین رزتشت بوده‏اند ، نیکی و نیکوکاری و کمک به همنوع و اهدای نذرها به معابد و اماکن زیارتی بوده‏است . زرتشتیان این عمل نیک را از جمله وظایف ملی و مذهبی آیین خود می دانسته و به آن عمل می‏کردند . دین زرتشت با توجه به نمونه‏هایی که در کتاب مقدس « اوستا » به آنها اشاره شده ، به موضوع نذر و نیاز ، چه برای اهورا مزدا ( خدای یکتا ) و چه برای انجام مراسم مذهبی در آتشکده‏ها و اهدا به آن جا و یا پیشکش نمودن به همنوعان پرداخته شده‏است . هم اکنون نیز هموطنان زرتشتی ما در کرمان و یزد ، نذورات و موقوفاتی دارند که نذر و وقف برگهنبار شده و همه ساله درآمد آنها در محل صرف نیات نذر کننده و واقف می‏شود. 

 

  این نذرها در طول تاریخ  و در میان مذاهب گوناگون اشکال مختلفی داشتند. از قربانی‏های انسانی و حیوانی گرفته تا پختن غذاهای نذری، سفره های نذری و آجیل‏ها ی نذری.

  • بتسابه مهدوی

ام‌ّ البنین‌

بتسابه مهدوی | شنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۶، ۱۱:۵۸ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

حضرت‌ فاطمه ام‌البنین‌ - که‌ نزد عامه مردم‌ ایران ‌ به‌ مادر حضرت‌ عباس‌ شناخته‌ شده‌، و به‌ «ام‌ البنی‌» معروف‌ است‌ - در میان‌ زنان‌ مسلمان ‌ شیعه ‌ پایگاه‌ قدسی‌ و منزلت‌ والایی‌ دارد.

زنان‌ ایرانی‌ برای‌ این‌ بانوی‌ بزرگوار ارزش‌ نمادی‌ ویژه‌ای‌ قائلند و برای‌ برآورده‌ شدن‌ آرزوها و حاجت‌ها و سامان‌ گرفتن‌ کارها و بالا بردن‌ نیروی‌ شکیبایی‌ خود در تحمل‌ مصایب‌ و رنجها به‌ او توسل ‌ می‌جویند.

 

توسل‌جویی‌

قرنهاست‌ که‌ زنان‌ شیعه‌ برای‌ دور کردن‌ بلا و نقمتی‌ و دست‌ یافتن‌ به‌ خواسته‌ و نعمتی‌ به‌ این‌ خاتون‌ بزرگوار توسل‌ می‌جویند و از او طلب ‌ یاری‌ و مرادخواهی‌ می‌کنند. توسل‌ به‌ ام‌البنین‌ معمولاً از طریق‌ نذر و دادن‌ نذری‌هایی‌ مانند انداختن‌ سفره نذری‌، پختن‌ آش ‌ و حلوای‌ نذری‌، و خیر کردن‌ خرما در راه‌ خدا و به‌ نام‌ او صورت‌ می‌پذیرد. مردم‌ با برگذاری‌ اینگونه‌ مراسم‌ و شعائر دینی‌ معتقدند که‌ می‌توانند ارواح‌ مقدسان‌ را به‌ یاری‌ بطلبند و با کمک‌ آنها تنگی‌ها و مصایب‌ زندگی‌ را از میان‌ بردارند.

این‌ مراسم‌ و شعائر یک‌ واقعیت‌ اجتماعی‌ است‌ و بخشی‌ از حیات ‌ دینی‌ و زندگی‌ معنوی‌ مردم‌ مسلمان ‌ در جامعه‌های‌ سنتی‌ را شکل‌ می‌دهد و کارکردی‌ روانی‌ - اجتماعی‌ در انسجام‌ نظام‌ زندگی‌ و پاسخ‌ گویی‌ به‌ خواست‌ها و انتظارات‌ عاطفی‌ برگذار کنندگان‌ مراسم‌ دارد.

 

مهمات در اهدای‌ نذری‌

در اهدای‌ نذری‌ به‌ ام‌ البنین‌، یا هر شخصیت‌ مقدس‌ دیگر، عقیده‌ و عمل‌ِ صاحب‌ نذر، و اسباب‌ و مواد نذری‌ نقشی‌ مهم‌ و اساسی‌ میان‌ نذر دهنده‌ و نذر گیرنده‌ دارد.

وضع‌ و حالت‌ احساسی‌ و معنوی‌ و قصد و نیت ‌ خالص‌ و پاک‌ نذر دهنده‌، پاکیزه‌ و حلال ‌ بودن‌ اسباب‌ و خوراکی‌های‌ نذری‌، ادعیه‌ و اوراد مخصوص‌ آیین‌های‌ نذری‌ و توسل، و کامل‌ و دقیق‌ انجام‌ دادن‌ اعمال‌ مربوط به‌ مراسم‌ و شعایر نذر و نیاز، صاحبان‌ نذر را در نزدیکی‌ به‌ مقدسان‌ و رسیدن‌ به‌ آرمان‌ها و آرزوهایشان‌ کمک‌ می‌کند.

 

سفره ام‌ البنین‌

این‌ سفره‌ در میان‌ مردم‌ برخی‌ از شهرها و آبادیهای‌ ایران‌ به‌ «سفره مادر حضرت‌ ابوالفضل‌» یا «سفره مادر حضرت‌ عباس‌ » نیز شهرت‌ دارد.

سفره‌ای‌ به‌ نام‌ « بی‌ بی‌ سه‌شنبه ‌» را نیز در جاهایی‌، مانند خراسان‌ به‌ حضرت‌ فاطمه ام‌البنین‌، و در جاهایی‌ دیگر مانند شاهرود به‌ حضرت‌ فاطمه زهرا - علیه‌السلام- نسبت‌ داده‌اند و به‌ نام‌ آن‌ دو بی‌بی‌ «سفره ام‌البنی‌» و «سفره حضرت‌ فاطمه ‌» نامیده‌اند.

 

بی‌بی‌ سه‌ شنبه‌

در پندار عامه‌، بی‌بی‌ سه‌شنبه‌ زنی‌ نیکوکار بوده‌ که‌ در روز سه‌شنبه‌ زاده‌ شده‌، و سه‌شنبه‌ ازدواج ‌ کرده‌، و سه‌شنبه‌ نیز مرده‌ است‌.

شاید منسوب‌ کردن‌ سفره‌های‌ حضرت‌ فاطمه زهرا و فاطمه ام‌ البنین‌ به‌ بی‌بی‌ سه‌شنبه‌، به‌ این‌ سبب‌ بوده‌ است‌ که‌ در گذشته‌ سفره‌های‌ نذری‌ این‌ دو خاتون‌ را در روز سه‌شنبه‌ می‌انداخته‌اند.

هنوز هم‌ در بعضی‌ از مناطق‌ ایران ‌، آش‌ ام‌ البنین‌ را در روز سه‌شنبه‌ می‌پزند و سفره‌اش‌ را هم‌ در این‌ روز می‌اندازند. [۱۰۴]

ام‌ البنین‌، این‌ مادر مقدس‌ مثالی‌ نیز در آیین‌ اهدای‌ نذری‌ با حضور خود همچون‌ یک‌ میانجی‌ نمادی‌ میان‌ آدمیزادگان‌ و پروردگار عمل‌ می‌کند و زمینه نزدیکی‌ نذر دهندگان‌ را با خداوند برای‌ برآورده‌ شدن‌ حاجاتشان‌ و رهایی‌ آنان‌ از تنگی‌ و سختی‌ معیشت ، فراهم‌ می‌نماید.

 

اسباب‌ و خوراکی‌های‌

اسباب‌ و خوراکی‌های‌ سفره ام‌ البنین‌، ساده‌تر و کمتر از سفره حضرت‌ ابوالفضل‌ است‌.

قرآن‌، شمع‌، آینه‌، جانماز، مهر، تسبیح‌ و کتاب‌ دعا از اسباب‌ مخصوص‌ سفره‌؛ کاچی‌، نان‌، پنیر، سبزی‌، ماست‌ و آجیل‌ مشکل‌گشا و خرما از خوراکی‌های‌ نذری‌ سفره‌ است‌.

آش و حلوا و پلو و چند گونه‌ خوراکی‌ و میوه دیگر نیز از خوراکی‌های‌ دیگر سفره ام‌البنین‌ است‌ که‌ برخی‌ از آن‌ها جنبه نذری‌، و برخی‌ دیگر جنبه تشریفاتی‌ دارد. صاحبان‌ نذر، بنابر نیت‌هایی‌ که‌ می‌کنند، سفره‌های‌ نذری‌ خود را پیش‌ یا پس‌ از بر آورده‌ شدن‌ حاجاتشان‌ می‌اندازند و اهدا می‌کنند. خوراکی‌های‌ نذری‌ را صاحب‌ سفره، خود به‌ تنهایی‌ یا با مشارکت‌ زنان‌ حاجتمند و نذردار دیگر فراهم‌ می‌کند. مشارکت‌ مردم‌ در انداختن‌ سفره ام‌ البنین‌ به‌ اینگونه‌ است‌ که‌ هر کس‌ هر نوع‌ خوراکی‌ را که‌ نذر کرده‌ است‌، تهیه‌ می‌کند و به‌ صاحب‌ سفره‌ می‌دهد که‌ در سفره‌اش‌ بگذارد.

حلال‌ بودن‌ خوراکی‌های‌

حلال‌ بودن‌ اسباب‌ و خوراکی‌های‌ سفره‌ و پولی‌ که‌ این‌ اسباب‌ و خوراکی‌ها با آن‌ فراهم‌ می‌شود، همچنین‌ پاکیزگی‌ و مطهر بودن‌ زنان‌ شرکت‌ کننده‌ در پای‌ سفره نذری‌ از شرایط بنیادی‌ در آیین‌ سفره‌های‌ نذری‌ است‌.

برخی‌ نیز برای‌ فراهم‌ کردن‌ مواد خوراکی‌های‌ نذری‌ سفره‌، دوشیزگان‌ نابالغی‌ را که‌ فاطمه‌ نامیده‌ می‌شوند و در پندار عامه‌ پاک‌ و معصوم ‌ انگاشته‌ می‌شوند، برمی‌گزینند.

                                                                             

آداب‌ سفره‌ اندازی‌

انداختن‌ سفره‌ام‌ البنین‌ معمولاً زمان‌ معین‌ و مشخصی‌ ندارد و آن‌ را در هر روز از سال‌ و در هر موقع‌ از روز می‌توان‌ انداخت‌. در بعضی‌ جاها، از جمله‌ خراسان ‌، این‌ سفره‌ را در روز سه‌شنبه‌ می‌اندازند. سفره ام‌ البنین‌ را که‌ یک‌ سفره پارچه‌ای‌ سفید است‌، در میان‌ اتاقی‌ در خانه‌ می‌گسترند و اسباب‌ و خوراکی‌ها را روی‌ آن‌ می‌چینند. از آداب‌ سفره نماز و دعاست‌. نماز سفره‌، دو رکعت نماز حاجت‌ است‌ که‌ آن‌ را صاحب‌ سفره‌ و زنانی‌ که‌ حاجت‌ و نیازی‌ دارند، روی‌ سجاده ‌ و در پای‌ سفره‌ می‌خوانند. زنان‌ به‌ هنگام‌ نیت ‌ کردن‌، حضرت‌ فاطمه ام‌البنین‌ را به‌ دست‌های‌ بریده فرزندش‌ ابوالفضل‌ قسم ‌ می‌دهند که‌ حاجتشان‌ را برآورده‌ کند. در برخی‌ از مناطق‌ ایران‌، پیش‌ از خواندن‌ نماز ام‌البنین‌، دو رکعت‌ نماز هم‌ به‌ نام‌ حضرت‌ ابوالفضل‌، باب‌ الحوائج ‌، می‌خوانند و حاجت خواهی‌ می‌کنند. پس‌ از پایان‌ نماز، دعای‌ توسل‌ می‌خوانند.

آنگاه‌ صد بار به‌ شمار دانه‌های‌ تسبیح ‌ این‌ اوراد را که‌ مخصوص‌ سفره ابوالفضل‌ است‌، می‌خوانند:

ای‌ ماه‌ بنی‌هاشم‌، خورشید لقا عباس‌ - ای‌ نور دل‌ حیدر، شمع‌ شهدا عباس‌

از رنج‌ و غم‌ و محنت‌، ما رو به‌ تو آوردیم‌ - دست‌ من‌ محزون‌ گیر، از بهر خدا عباس‌

دعا و اوراد سفره‌ را معمولاً ملاّ یا روضه‌خوان‌ زن‌ که‌ او را در خراسان‌ «آتو» و در تهران ‌ «خانم‌ درسی‌» می‌گویند، می‌خواند و بانوان‌ پای‌ سفره‌ پس‌ از او تکرار می‌کنند. سرانجام‌، حاضران‌ در مجلس‌ خوردن‌ خوراکی‌های‌ سفره ‌ را آغاز می‌کنند.

 

اختصاص‌ به‌ بانوان‌

سفره ام‌ البنین‌ اختصاص‌ به‌ بانوان‌ دارد و مردان‌ نباید در مراسم‌ سفره‌اندازی‌ شرکت‌ کنند. خوردن‌ بعضی‌ از خوراکی‌های‌ نذری‌ این‌ سفره‌، مانند کاچی، حلوا، خرما و آش برای‌ مردان‌ و پسر بچه‌ها ممنوع‌ است‌. خراسانی‌ها خوردن‌ آش‌ ام‌ البنین‌ را برای‌ مردان‌ ناشایست‌ می‌دانند و می‌گویند که‌ اگر مردی‌ از این‌ آش‌ بخورد، به‌ زندان ‌ می‌افتد. زنان‌ باردار را نیز از خوردن‌ این‌ آش‌ باز می‌دارند تا اگر طفل‌ در شکم‌ آنان‌ پسر باشد، در بزرگی‌ به‌ زندان‌ نیفتد.

 

آش‌ و حلوای‌ نذری‌

از نذری‌های‌ دیگری‌ که‌ به‌ نام‌ فاطمه ام‌ البنین‌ می‌دهند، آش‌ و حلواست‌. این‌ آش‌ و حلوا در بیش‌تر جاها و در میان‌ مردم‌ به‌ نام‌ آش‌ مادر ابوالفضل‌ و حلوای‌ ام‌ البنین‌، و در خراسان‌ به‌ نام‌ آش‌ اُماج‌ کماج‌  معروف‌ است‌.

 

فراهم‌ کردن‌ مواد آش‌

فراهم‌ کردن‌ مواد آش‌ و طرز پختن‌ آن‌ آداب‌ خاصی‌ دارد. معمولاً آرد آش‌، یا پول ‌ خرید آرد را زنان‌ در شب‌ سه‌شنبه‌ با گدایی ‌ از ۷ خانه ‌ که‌ در آن‌ زنی‌ به‌ نام‌ فاطمه‌ باشد، به‌ دست‌ می‌آورند. بُنشَن‌ و مواد آش‌ را هم‌ از دکانهای‌ سرگذر و محله‌ می‌خرند. آرد را در سینی‌ یا بشقابی‌ می‌ریزند و در همان‌ شب‌ سه‌شنبه‌ همراه‌ با شمع ‌یا چراغی‌ افروخته‌ در اتاقی‌ روی‌ سفره نذری‌ می‌گذارند و در اتاق‌ را می‌بندند. سپیده‌ دم‌ روز سه‌شنبه‌ در اتاق‌ را می‌گشایند و آرد را که‌ می‌پندارند ام‌ البنین‌ تبرک ‌کرده‌، بر می‌دارند و خمیر می‌کنند و از آن‌ اُماج‌ (دانه‌هایی‌ گرد به‌ شکل‌ و اندازه ماش‌) و یا رشته‌ درست‌ می‌کنند و در آش‌ نذری‌ می‌ریزند. کسانی‌ که‌ حلوا یا کاچی‌ نذر کرده‌اند، آرد را با آب و روغن و زعفران ‌و شکر یا عسل ‌ می‌آمیزند و حلوا و کاچی‌ می‌پزند. خراسانی‌ها با مقداری‌ از این‌ آرد چند قرص‌ نان ‌ هم‌ به‌ نام‌ کماج‌ روی‌ ساج می‌پزند. آش‌ و حلوای‌ نذری‌ را کاسه‌ کاسه‌ و بشقاب‌ بشقاب‌ میان‌ خویشان‌ و همسایگان‌ پخش‌ می‌کنند، یا در سفره نذری‌ ام‌ البنین‌ که‌ خود یا دیگران‌ انداخته‌اند، می‌گذارند.

 

روضه خوانی

در خراسان‌ آش‌ اُماج‌ کماج‌ را با چند شمع ‌ روی‌ سفره ‌ می‌چینند. وقتی‌ همه‌ زنان‌ پای‌ سفره‌ نشستند، آتو روضه ‌می‌خواند و ۷ آیه ‌از آیه‌های‌ سوره یس‌ را که‌ مخصوص‌ سفره ام‌ البنین‌ است‌، قرائت ‌می‌کند. زنان‌ پس‌ از خواندن‌ هر آیه‌، یک‌ صدا می‌گویند: السلام‌ علیک‌ یا امیرالمؤمنین‌. دختر نابالغی‌ به‌ نام‌ فاطمه‌ نیز که‌ پای‌ سفره‌ و رو به‌ قبله‌ نشسته‌ است‌، پس‌ از هر آیه‌ مقداری‌ آش‌ را با قاشقی‌ که‌ در دست‌ دارد، از کاسه‌اش‌ بر می‌دارد و در بشقابی‌ می‌ریزد و در آخر آش‌ را در کاسه‌ برمی‌گرداند. پس‌ از پایان‌ خواندن‌ دعا و اوراد، آش‌ را در بشقاب‌هایی‌ می‌ریزند و میان‌ زنان‌ مجلس‌ پخش‌ می‌کنند.

 

نذر دهندگان‌ معتقدند که‌ اگر نذرشان‌ در پیشگاه‌ حق‌ پذیرفته‌ گردد، حضرت‌ ام‌ البنین‌ شب‌ هنگام‌ با حضور روحانی‌ خود در پای‌ سفره گسترده‌ در اتاق‌ در بسته‌، آرد مخصوص‌ آش‌ یا حلوا یا کاچی‌ نذری‌ آنها را تبرک ‌ می‌کند. نشانه حضور نمادین‌ بی‌ بی‌ ام‌ البنین‌، و تبرک‌ آرد را اثری‌ می‌پندارند که‌ بر روی‌ آرد افتاده‌ است‌. این‌ اثر را نقشی‌ رمزی‌ و نمادین‌ از پنجه‌ یا مهر یا تسبیح ‌ ام‌ البنین‌ می‌انگارند و آن‌ را علامت‌ قبول‌ نذر و برآورده‌ شدن‌ حاجاتشان‌ می‌پندارند.

 

سفره‌های‌ نذری‌ زرتشتیان‌

نظیر چنین‌ پنداشتی‌ از قدیم‌ در میان‌ جامعه زرتشتی ایران ‌ نیز رواج‌ داشته‌ است‌. زرتشتیان‌ معتقدند که‌ نذر و حاجتشان‌ هنگامی‌ پذیرفته‌ و برآورده‌ می‌شود که‌ دختر شاه‌ پریان‌ بیاید و از خوراکی‌های‌ سفره نذریشان‌ بخورد. زرتشتیان‌ سفره‌های‌ نذری‌ خود را در سفره‌خانه‌های‌ خانه‌شان‌ می‌اندازند و یک‌ شب‌ درِ سفره‌خانه‌ را می‌بندند تا دختر شاه‌ پریان‌ بر سر سفره‌ بیاید. نشانه حضور دختر شاه‌ پریان‌ و پذیرش‌ نذریشان‌ از پدید آمدن‌ علامتی‌ روی‌ تخم‌ مرغی‌ که‌ در پنبه ‌ گذارده‌ شده‌ است‌ و رویش‌ آویشن ‌ پاشیده‌اند، آشکار می‌گردد.

 

  • بتسابه مهدوی