نقش نگاره

سایت شخصی دکتر بتسابه مهدوی

نقش نگاره

سایت شخصی دکتر بتسابه مهدوی

۶۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خدا شناسی» ثبت شده است

تقدس

بتسابه مهدوی | يكشنبه, ۲ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۱۰:۰۲ ق.ظ



دریافت
مدت زمان: 49 ثانیه
  • بتسابه مهدوی

دایره در هنر دینی هند و سنت بودایی

بتسابه مهدوی | دوشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۷، ۱۰:۱۴ ق.ظ

 

دکتر بتسابه مهدوی

 

دایره در هنر هند، ابتدا به صورت هاله‌ی تقدس ظاهر شد. این سنت ابتدا در ایران و دور سر اهورامزدا شروع شد و به هند رفت. کهن‌ترین هاله‌ی تقدس مربوط به خدایان هند و سده‌های دوم تا چهارم میلادی است.

 

هاله‌ی تقدس در هند به صورت دایره‌ای ساده یا گل نیلوفر در نهایت شکوفندگی است. هاله‌ی تقدس در هنر بودایی هند به صورت هاله و شعله‌های متصاعد از بدن به شکل‌های مختلف به صورت یکی از نبه‌های مختلف بودا و بعضی بودهی ستوها و کشی تی گادب‌ها و آدهات‌ها در آمد و این امر در جایی بود که هنر بودایی نفوذ کرد.

 

در شمایل‌نگاری هندویی، هاله‌ی تقدس در سانسکریت به صورتShirash - Chakra  برای همه خدایان آمده است.

به طور کلی در هنر هند دایره نماد زمان و نماد حرکت پیوسته و مدور آسمان است که با الوهیت مرتبط است.

 

نمادهای دیگر دایره چرخ است، در سنت هندوئیسم تصویر خورشید غالبا با چرخ همراه است زیرا هر دو علامات مدوری هستند که نمایشگر جهانند. معبد خورشیدی Koarak در نزدیکی سواحل شمالی یکی از نمونه‌های این رمزپردازی است. در این معبد گردونه‌ی سنگی عظیمی است که سوریا(خدا-خورشید) ایستاده با گل لوتوس در هر دو دست آن را می‌راند.

 

نمودهایی از تصویر گردونه کیهانی با چرخ‌های رستگاری که محور آن‌ها گویی زمین را به آسمان پیوندی می‌دهند از هند در قرن 13 میلادی در دست است. رایج‌ترین آن‌ها چرخ هشت پره است که نماد کیهان‌شناسی و جهات اصلی و میانی است. پرتوهای خورشید، شبیه پره‌های چرخ است که محورش نمایشگر مبدأ و اصل و دورش با پره‌های متصل به محور، تجلی این مبدأ است. لغات Rais (پره چرخ) و Rayons  (شعاع) هم درباره‌ی چرخ و هم درباره‌ی خورشید به کار می‌رود.

 

در هند به چرخ به زبان سانسکریتی Chakra یا چکرا گفته می‌شود که در آغاز نماد چرخش سال و وابسته به خورشید بود و ویشنو آن را می‌چرخاند. بعدها بودا نقش ویشنو را به عهده گرفت و به چکرا واریتن Chakravaritin  به معنای کسی که چرخ را می‌چرخاند یا کسی که بر جهان حکمرانی می‌کند ملقب شد. چرخ در ابتدا نماد بودا بود و بعدها نماد تعلیمات بودا شد. یعنی چرخ اصول یا چرخ قانونDharma-Chakra.  چرخ و گل نیلوفر به هم کاملا مربوطند و هر دو نمادهای خورشید بودند. گل نیلوفر هم در آیین بودایی نماد چرخ و گلبرگ‌های آن پره‌های چرخ بودند. چرخ یکی از نمادهای پای بودا است.

 

در هنر دینی هند، خدا-خورشید سوریا به وسیله گردونه سوار بر آن منقل می‌شد. گردونه بزرگ شیوا توسط دیگر خدایان ساخته شد. وی به اتفاق برهما، گردونه ران خود شهر سه‌گانه دیوان را ویران ساخت.

در هند دایره نماد خورشید بود. پرستش خورشید در میان اقوام هند و اروپایی شمالی در ریگ ودا مشاهده می‌شود که پنج خدا- خورشید برتر آیین هندو شد. سوریا قرص خورشید یا شکوفه نیلوفر خورشیدی داشت.

 

به طور کلی نماد جهان در نزد هندوها یا بوداییان، ماندالاست که به سانسکریت دایره‌ای است. مطابق باور هندوها انسان دارای طبیعتی خدایی است ولی او از این حقیقت آگاهی ندارد. روح آدمی در زمان‌های بسیار دور اسیر تن شده و نجات انسان فقط از طریق تکامل است که برای اکثریت انسان‌ها در یک زندگی نمی‌تواند صورت بگیرد. پس روح آدمی در چرخه‌ی زندگی و مرگ اسیر است تا این‌که از طریق تکامل و خودشناسی از این وادی پر رنج و وحشت خود را برهاند.

 

نمونه‌ای از ماندالاهای هندی

چهار جهت اصلی طبیعت و بادهای باران زاست که نماد خدایان آسمان، آب و هوا است و نیز نماد شمش Shamash و آنو Anu خدای آسمان است

 

صلیب با بازوی مساوی نماد خدای آسمان بین النهرین

دایره نماد شمش خدای خورشید بین‌النهرین است. دایره‌ای به صورت ستاره چهار پر با چهار شعله یا پرتو که درون یک دایره واقع شده‌اند.

 

دایره نماد خدای خورشید شمش

در هنر هند، ماندالا به عنوان نمادهای معنوی مطرح شده‌اند که برخی دایره‌های ساده و پیچیده‌اند. در یانتراها(نوعی ماندالا) در داخل یک دایره، برخی از خطوط و سطوح هندسی کشیده شده است. دریانترا مجموعه‌ای از اشکال دایره، مربع و مثلث نشان داده شده است که در آن ماندالا، مرکز دایره به صورت نقطه‌ای مشخص شده است.

 

در آیین بودایی هند، یانتراهای مهمی مانند اوم، آجنا، ساهاسرارا و آناهاتا وجود دارد.

یانتراها در آیین بودایی وسیله تمرکز بوده‌اند، ساده‌ترین آن‌ها به شکل دایره‌ای است که در آن چهار کلمه(عناصر طبیعی) دیده می‌شود که به وسیله‌ی آن تمرکز صورت می‌گرفته است.

چرخ گردونه در بین النهرین که کاملا بر دایره دلالت می کند

همچنین در بین‌النهرین نمادهای دیگری ظاهر شده که کاملا دایره‌ای شکل است و آن گروهی از خدایان(هفت عدد) بین‌النهرین بدون نام که برای اولین بار به روی مهرهای استوانه‌ای شکل بابل کهن و بعدها به روی سنگ‌های تعیین مرزی و ستون‌های یادمانی ظاهر شده و شکل آن‌ها هفت قرص یا هفت نیمکره بود که آن‌ها در دو ردیف یا به شکل آذین‌های گلسرخی تعبیه می‌کردند. آن هفت خدا را با هفت ستاره پروین یکی می‌دانستند و بعدها به صورت مجمع‌الکواکب درآوردند. در اصل به صورت هفت ریگ بودند که آن‌ها را برای قرعه‌کشی و نیز برای فالگیری به کار می‌بردند و از آن جاست که این ریگ‌ها، جنبه تقدس یافتند. این هفت نماد به Sibittithe seven مشهورند.

 

سی‌بی‌تی، هفت نماد دایره‌ای مقدس در بین‌النهرین

در هر صورت بسیاری از نمادهای مقدس که در بین‌النهرین ظهور کردند، بعدها در ایران نفوذ کرده و از آن طریق به هند و در آیین بودا راه یافتند؛ و به صورت نمادهای ثابت بودایی در آمدند؛ مانند چرخ.

 

تجلی دایره در هنر دینی ایران

در ایران همچون بین‌النهرین، توجه به خورشید و خدایان خورشید مورد توجه بود. در آیین مهر و بعدها در آیین زرتشت، مهر(میترا) خدای- خورشید و نماینده خورشید بود.

دایره به عنوان یک نماد مقدس، در ابتدا در دوران باستان در سفال‌های شوش ظاهر شد که در ابتدا دایره‌ای با صلیب‌هایی با بازوهای مساوی بود و ظاهرا این نقش از بین‌النهرین وارد ایران شد.

 

در ایران، میترا و اهورامزدا که خدایان خورشید بودند با دایره‌ای دور سر آن‌ها نمایش داده می‌شدند. این دایره‌ها بعدها به صورت هاله‌ی تقدس به هنر و آیین بودایی راه پیدا می‌کند.

گردونه که در هنر بین‌النهرین برای اولین بار ظاهر می‌شود و نماد ایشتار بود، در هنر ایرانی نماد خدای خورشید، میترا بود.

در ایران اصطلاحی ظاهر می‌شود به نام فر که در هنر ایران به صورت نمادهایی دایره‌ای شکل تجلی می‌کند. فر نیرویی است که از جانب خدا به افرادی برگزیده اعطا و آنان را در هر موضع و مقامی به برتری و سروری می‌رساند. حلقه و چرخ در هنر ساسانی ظاهر می‌شود که از تجلیات فر است؛ برگرفته از صورت ظاهر خورشید و گردش آسمان و چرخ زمان؛ که متأثر از تلقی دورانی از زمان و گردش آن در آیین زرتشتی است.

نمونه‌های بسیاری می‌توان در آثار هنری ساسانی یافت که به دایره و مفاهیم رمزی بودن آن اشاره می‌کند.

 

همچنین به دلیل جنبه تقدس که دایره داشته است در کلاه‌های شاهان ساسانی به شکل‌های مختلفی ظاهر شده است. شاهان ساسانی همگی معتقد به دین زرتشت و حامی دین بوده‌اند؛ بنابرین جای تعجبی ندارد که رسما و عملا به شکل‌های مختلفی اعتقادات خود را به رخ می‌کشیدند.

 

دایره در هنر دینی هند و سنت بودایی

دایره در هنر هند، ابتدا به صورت هاله‌ی تقدس ظاهر شد. این سنت ابتدا در ایران و دور سر اهورامزدا شروع شد و به هند رفت. کهن‌ترین هاله‌ی تقدس مربوط به خدایان هند و سده‌های دوم تا چهارم میلادی است.

هاله‌ی تقدس در هند به صورت دایره‌ای ساده یا گل نیلوفر در نهایت شکوفندگی است. هاله‌ی تقدس در هنر بودایی هند به صورت هاله و شعله‌های متصاعد از بدن به شکل‌های مختلف به صورت یکی از جنبه‌های مختلف بودا و بعضی بودهی ستوها و کشی تی گادب‌ها و آدهات‌ها در آمد و این امر در جایی بود که هنر بودایی نفوذ کرد.

 

در شمایل‌نگاری هندویی، هاله‌ی تقدس در سانسکریت به صورت Shirash-Chakra برای همه خدایان آمده است.

به طور کلی در هنر هند دایره نماد زمان و نماد حرکت پیوسته و مدور آسمان است که با الوهیت مرتبط است.

 

نمادهای دیگر دایره چرخ است، در سنت هندوئیسم تصویر خورشید غالبا با چرخ همراه است زیرا هر دو علامات مدوری هستند که نمایشگر جهانند. معبد خورشیدی Koarak در نزدیکی سواحل شمالی یکی از نمونه‌های این رمزپردازی است. در این معبد گردونه‌ی سنگی عظیمی است که سوریا(خدا-خورشید) ایستاده با گل لوتوس در هر دو دست آن‌را می‌راند.

 

نمودهایی از تصویر گردونه کیهانی با چرخ‌های رستگاری که محور آن‌ها گویی زمین را به آسمان پیوندی می‌دهند از هند در قرن 13 میلادی در دست است. رایج‌ترین آن‌ها چرخ هشت پره است که نماد کیهان‌شناسی و جهات اصلی و میانی است. پرتوهای خورشید، شبیه پره‌های چرخ است که محورش نمایشگر مبدأ و اصل و دورش با پره‌های متصل به محور، تجلی این مبدأ است. لغات Rais (پره چرخ) و Rayons (شعاع) هم درباره‌ی چرخ و هم درباره‌ی خورشید به کار می‌رود.

 

در هند به چرخ به زبان سانسکریتی Chakra یا چکرا گفته می‌شود که در آغاز نماد چرخش سال و وابسته به خورشید بود و ویشنو آن را می‌چرخاند. بعدها بودا نقش ویشنو را به عهده گرفت و به چکرا واریتن Chakravaritin به معنای کسی که چرخ را می‌چرخاند یا کسی که بر جهان حکمرانی می‌کند ملقب شد. چرخ در ابتدا نماد بودا بود و بعدها نماد تعلیمات بودا شد. یعنی چرخ اصول یا چرخ قانون Dharma-Chakra. چرخ و گل نیلوفر به هم کاملا مربوطند و هر دو نمادهای خورشید بودند. گل نیلوفر هم در آیین بودایی نماد چرخ و گلبرگ‌های آن پره‌های چرخ بودند. چرخ یکی از نمادهای پای بودا است.

 

در هنر دینی هند، خدا-خورشید سوریا به وسیله گردونه سوار بر آن منقل می‌شد. گردونه بزرگ شیوا توسط دیگر خدایان ساخته شد. وی به اتفاق برهما، گردونه ران خود شهر سه‌گانه دیوان را ویران ساخت.

در هند دایره نماد خورشید بود. پرستش خورشید در میان اقوام هند و اروپایی شمالی در ریگ ودا مشاهده می‌شود که پنج خدا-خورشید برتر آیین هندو شد. سوریا قرص خورشید یا شکوفه نیلوفر خورشیدی داشت.

 

به طور کلی نماد جهان در نزد هندوها یا بوداییان، ماندالاست که به سانسکریت دایره‌ای است. مطابق باور هندوها انسان دارای طبیعتی خدایی است ولی او از این حقیقت آگاهی ندارد. روح آدمی در زمان‌های بسیار دور اسیر تن شده و نجات انسان فقط از طریق تکامل است که برای اکثریت انسان‌ها در یک زندگی نمی‌تواند صورت بگیرد. پس روح آدمی در چرخه‌ی زندگی و مرگ اسیر است تا این‌که از طریق تکامل و خودشناسی از این وادی پر رنج و وحشت خود را برهاند.

 

در هنر هند، ماندالا به عنوان نمادهای معنوی مطرح شده‌اند که برخی دایره‌های ساده و پیچیده‌اند. در یانتراها(نوعی ماندالا) در داخل یک دایره، برخی از خطوط و سطوح هندسی کشیده شده است. دریانترا مجموعه‌ای از اشکال دایره، مربع و مثلث نشان داده شده است که در آن ماندالا، مرکز دایره به صورت نقطه‌ای مشخص شده است.

در آیین بودایی هند، یانتراهای مهمی مانند اوم، آجنا، ساهاسرارا و آناهاتا وجود دارد.

یانتراها در آیین بودایی وسیله تمرکز بوده‌اند، ساده‌ترین آن‌ها به شکل دایره‌ای است که در آن چهار کلمه(عناصر طبیعی) دیده می‌شود که به وسیله‌ی آن تمرکز صورت می‌گرفته است.

 

یانترای آناهاتا

یک یانترای پیچیده از فرهنگ کالی به نام آوارنا یا اطراف، که اعداد 15-1 در اطراف مثلث‌ها به خدایان کالی، کاپالینی، کولا... اختصاص دارد. گلبرگ‌های هشت‌تایی که در اطراف دایره چاکرای آناهاتا به صورت یک لوتوس دوازده پر تصور می‌شود که بر روی هر یک از گلبرگ‌ها به زبان سانسکریت مانترایی مانند(کام، خام، گام، گهام، نام، جام و...) نگاشته شده در مرکز آن دو مثلث درهم فرو رفته قرار گرفته که این نماد آریایی توسط یهودیان سامی به نا حق اقتباس شده است.

 

ساهاسرارا

 ساهاسرارا بالاترین مرکز روحی است که به صورتی سمبولیک آستانه قلمرو روح و روان را مشخص می‌کند. تمام چاکراهای دیگر در این مرکز انرژی ادغام شده و به شکل لوتوسی با هزاران گلبرگ به رنگ قرمز تجسم شده است. بر روی گلبرگ‌های آن تمام مانتراهای به زبان سانسکریت نقش بسته و نمای گنبدی را دارد که از فرط عظمت تا بی‌نهایت گسترده شده است.

 

یانترای آجنا

چاکرای آجنا به صورت یک لوتوس به رنگ آبی نقره‌ای است که دارای دو گلبرگ است که به روی آن‌ها مانتراهای هام و کشام نگاشته شده است. در مرکز آن بذر درخشان مانترای اوم به رنگ زرد روشن به چشم می‌خورد که با خطوط قرمزی تزیین شده است.

 

در آیین هندوان هم با اوم که ذکری بسیار متبرک و متعالی است از پروردگار جهان یاد می‌شود. همانطوری که مسلمانان با خوشنویسی کلمات هو و حق را می‌نگارند در تصویر بالا یک هنرمند هندی مانترا یا ذکر اوم را که سمبلی از خداوند متعال است، خوش‌نگاری کرده است.

 

دایره در هنر بودایی چین

در هنر بودایی چینی، چرخ قانون یکی از چند نمادی است که برای نشان دادن ساکیامونی در قدیمی‌ترین و غیر‌تمثیلی‌ترین صورتش به کار می‌رفت که در آغاز یک قرص خورشید بود.

خورشید در چین تجسم اصل نرینگی یعنی یانگ و نماد امپراطور بود. خورشید یکی از دوازده زینت بر روی لباس امپراطور چین بود.

یک جنبه متفاوت اصول بودایی چرخ زندگی است که نماد دایره‌های بی‌پایان تولد مجدد است. این دایره در نقاشی تبتی به صورت چرخ با شش پره نمایش داده می‌شد.

چرخ در هنر بودایی چین یکی از هشت علامت فرخندگی نزد بوداییان است.

 

دوایر متحدالمرکز که در آثار مربوط به مدت مذهب بودایی ذن غالبا به چشم می‌خورد نمادی از آخرین مرحله تکامل درونی یا هماهنگی معنوی است. بهشت زمینی به شکل دایره نمایانده شده است. تحول و تکامل مربع به دایره در ماندالاها شبیه به تکامل یافتن تبلور مکانی یا نیروانا به مرحله نامعلوم بودن اصلیت است که در شرق همان عبور از زمین و رفتن به آسمان است. دایره با حرکت پویای خود نمایانگر تغییرات زمینی است.

نماد جهان‌گرایی چینی. در مرکز طرح دو نماد یین و یانگ به معنای همواره یکی در میان دیگری است.

دایره در هنر بودایی به صورت دیسک تسا چاکرا ظاهر شده است

در هنر جهان باستان دایره یک سمبل دینی است و نقش مهمی داشته است و این اهمیت بعدها به هنر و اساطیر مدرن هم کشیده شده و تا به امروز دایره در هنر ما مطرح و مورد توجه هنرمندان زیادی است.

 

با بررسی تمدن‌های بین‌النهرین، ایران، چین و هند به این نتیجه رسیدیم که در تطبیق نمونه‌هایی از نمادهای دینی به وجه مشترکی می‌توان دست پیدا نمود و آن هم نقشی که دایره به عنوان نماد دینی در ادیان باستانی این ملل بازی می‌کند. نقشی که دایره در هنر دینی این ملل باستانی بازی می‌کند به حدی است که بعدها در آیین‌ها و سنت‌هایی که در این ملت‌ها حاکم شدند باز هم دایره نقش‌های جدیدی را در نمادهای دینی آن‌ها ایفا می‌کند و نقش آن به هیچ ‌وجه کمرنگ نمی‌شود.

  • بتسابه مهدوی

زندگی نامه شمس تبریزی

بتسابه مهدوی | دوشنبه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۶، ۱۱:۰۲ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

شمس الدین محمد پسر علی پسر ملک داد تبریزی از عارفان مشهور قرن هفتم هجری است، که مولانا جلال الدین بلخی مجذوب او شده و بیشتر غزلیات خود را بنام وی سروده است. از جزئیات احوالش اطلاعی در دست نیست؛ همین قدر پیداست که از پیشوایان بزرگ تصوف در عصر خود در آذربایجان و آسیای صغیر و از خلفای رکن الدین سجاسی و پیرو طریقه ضیاءالدین ابوالنجیب سهروردی بوده است. 

برخی دیگر وی را مرید شیخ ابوبکر سلمه باف تبریزی و بعضی مرید باباکمال خجندی دانسته اند. در هر حال سفر بسیار کرده و همیشه نمد سیاه می پوشیده و همه جا در کاروانسرا فرود می آمد و در بغداد با اوحدالدین کرمانی و نیز با فخر الدین عراقی دیدار کرده است. در سال 642 هجری وارد قونیه شده و در خانه شکرریزان فرود آمده و در آن زمان مولانا جلال الدین که فقیه و مفتی شهر بوده به دیدار وی رسیده و مجذوب او شد.  در سال 645 هجری شبی که با مولانا خلوت کرده بود، کسی به او اشارت کرد و برخاست و به مولانا گفت مرا برای کشتن می خواهند؛ و چون بیرون رفت، هفت تن که در کمین ایستاده بودند با کارد به او حمله بردند و وی چنان نعره زد که آن هفت تن بی هوش شدند و یکی از ایشان علاءالدین محمد پسر مولانا بود و چون آن کسان به هوش آمدند از شمس الدین جز چند قطره خون اثری نیافتند و از آن روز دیگر ناپدید شد. درباره ناپدید شدن وی توجیهات دیگر هم کرده اند. 

به گفته فریدون سپهسالار، شمس تبریزی جامه بازرگانان می پوشید و در هر شهری که وارد می شد مانند بازرگانان در کاروانسراها منزل می کرد و قفل بزرگی بر در حجره میزد، چنانکه گویی کالای گرانبهایی در اندرون آن است و حال آنکه آنجا حصیر پاره ای بیش نبود. روزگار خود را به ریاضت و جهانگردی می گذاشت. گاهی در یکی از شهرها به مکتبداری می پرداخت و زمانی دیگر شلوار بند میبافت و از درآمد آن زندگی میکرد.

 

ورود شمس به قونیه و ملاقاتش با مولانا طوفانی را در محیط آرام این شهر و به ویژه در حلقه ارادتمندان خاندان مولانا برانگیخت. مولانا فرزند سلطان العلماست، مفتی شهر است، سجاده نشین باوقاری است، شاگردان و مریدان دارد، جامه فقیهانه میپوشد و به گفته سپهسالار (به طریقه و سیرت پدرش حضرت مولانا بهاءالدین الولد مثل درس گفتن و موعظه کردن) مشغول است، در محیط قونیه از اعتبار و احترام عام برخوردار است، با اینهمه چنان مفتون این درویش بی نام و نشان میگردد که سر از پای نمی شناسد.

 

تأثیر شمس بر مولانا چنان بود که در مدتی کوتاه از فقیهی با تمکین، عاشقی شوریده ساخت. این پیر مرموز گمنام دل فرزند سلطان العلما را بر درس و بحث و علم رسمی سرد گردانید و او را از مسند تدریس و منبر وعظ فرو کشید و در حلقه رقص و سماع کشانید. چنانکه خود گوید:

در دست همیشه مصحفم بود                                    در عشق گرفته ام چغانه

اندر دهنی که بود تسبیح                                          شعر است و دوبیتی و ترانه

 

حالا دیگر شیخ علامه چون طفلی نوآموز در محضر این پیر مرموز زانو می زند (زن خود را که از جبرئیلش غیرت آید که در او نگرد محرم کرده، و پیش من همچنین نشسته که پسر پیش پدر نشیند، تا پاره ایش نان بدهد) و چنین بود که مریدان سلطان العلما سخت برآشفته و عوام و خواص شهر سر برداشتند. کار بدگوئی و زخم زبان و مخالفت در اندک زمانی به ناسزا رانی و دشمنی و کینه و عناد علنی انجامید و متعصبان ساده دل به مبارزه با شمس برخاستند.

 

شمس تبریزی چون عرصه را بر خود تنگ یافت، بناگاه قونیه را ترک گفت و مولانا را در آتش بیقراری نشاند. چند گاهی خبر از شمس نبود که کجاست و در چه حال است، تا نامه ای از او رسید و معلوم شد که به نواحی شام رفته است.

با وصول نامه شمس، مولانا را دل رمیده به جای باز آمد و آن شور اندرون که فسرده بود از نو بجوشید. نامه ای منظوم در قلم آورد و فرزند خود سلطان ولد را با مبلغی پول و استدعای بازگشت شمس به دمشق فرستاد.

پس از سفر قهر آمیز شمس افسردگی خاطر و ملال عمیق و عزلت و سکوت پر عتاب مولانا ارادتمندان صادق او را سخت اندوهگین و پشیمان ساخت. مریدان ساده دل که تکیه گاه روحی خود را از دست داده بودند، زبان به عذر و توبه گشودند و قول دادند که اگر شمس دیگر بار به قونیه باز آید از خدمت او کوتاهی ننمایند و زبان از تشنیع و تعرض بربندند. براستی هم پس از بازگشت شمس به قونیه منکران سابق سر در قدمش نهادند. شمس عذر آنان را پذیرفت. محفل مولانا شور و حالی تازه یافت و گرم شد.

مولانا در این باره سروده است:

شـمـس و قـمـرم آمـد، سمـع و بـصـرم آمــد                              وآن سیـمـبـرم آمـد، آن کـان زرم آمـد

امــروز بــه از دیـنـه، ای مــونــس دیــــریـنـه                               دی مست بدان بودم، کز وی خبرم آمد

آن کس که همی جستم دی من بچراغ او را                             امـروز چـو تـنـگ گــل، در رهگـذرم آمـد

از مــرگ چــرا تـرسـم، کــاو آب حـیـات آمـد                               وز طعنه چرا ترسـم، چون او سپرم آمد

امـروز سـلـیـمـانــم، کــانـگـشـتـریـم دادی                                 زان تـاج مـلـوکـانـه، بر فرق سرم آمـــد

 

پس از بازگشت شمس ندامت و سکوت مخالفان دیری نپائید و موج مخالفت با او بار دیگر بالا گرفت. تشنیع و بدگوئی و زخم زبان چندان شد که شمس این بار بی خبر از همه قونیه را ترک کرد و ناپدید شد و به قول ولد (ناگهان گم شد از میان همه) چنانکه دیگر از او خبری خبری نیامد. اندوه و بیقراری مولانا از فراق شمس این بار شدیدتر بود. چنانکه سلطان ولد گوید:

بانگ و افغان او به عرش رسید                             ناله اش را بزرگ و خرد شنید

منتهی در سفر اول شمس غم دوری مولانا را به سکوت و عزلت فرا می خواند، چنانکه سماع و رقص و شعر و غزل را ترک گفت و روی از همگان درهم کشید. لیکن در سفر دوم مولانا درست معکوس آن حال را داشت؛ آن بار چون کوه به هنگام نزول شب، سرد و تنها و سنگین و دژم و خاموش بود، و این بار چون سیلاب بهاری خروشان و دمان و پر غریو و فریاد گردید.  مولانا که خیال می کرد شمس این بار نیز به جانب دمشق رفته است، دوباره در طلب او به شام رفت؛ لیکن هر چه بیشتر جست، نشان او کمتر یافت و به هر جا که میرفت و هر کس را که می دید سراغ شمس میگرفت.  غزلیات این دوره از زندگی مولانا از طوفان درد و شیدائی غریبی که در جان او بود حکایت می کند.

 

علت اینکه مولوی دیوان خود و تک تک اشعار آن را نه بنام خود، بل به نام شمس تبریزی کرد، نه استفاده از آن به عنوان ابزار شعری و نه احترام یاد رفیق گمگشته را ملحوظ کرده بود.  شاعر که رفیق جانان را در عالم کبیر دنیای مادری گم کرده بود، وی در عالم صغیر روح خویشتن می یابد. و مرشدی را که رومی بدین طریق در اندرون خویش می یابد، بر وی سرود میخواند و شاعر تنها نقش یک راوی را رعایت می کند. لکن از آنجا که این اشعار در روح او زاده شده اند، پس در عین حال اشعار خود او هستند.  بدین طریق جلال الدین رومی در عین حال هم شمس تبریزی است که سخنانش از زبان وی بیرون می آید و هم شمس تبریزی نیست. و شمس ذهنیت شعر است، آفریننده شعر است، قهرمان تغزلی این اشعار است، و در عین حال در سطح اول، سطح تغزلی عاشقانه که در اینجا به طور کنایی پیچیده شده است، عینیت آن نیز بشمار میرود.  تمایل جلال الدین به سوی وحدت مطلق است. لکن شمس تبریزی به درک حقیقت آسمانی نایل آمده بود، در آن محو شده بود، و بخشی از آن گردید بود. بدین ترتیب نخستین سطح ادراک که در شعر صوفیانه معمولا به وسیله یک تعبیر ثنوی از سطح دوم جدا میشود، در اینجا به طور دیالکتیکی به سطح دوم تعالی می یابد.

 

در هر حال زندگانی شمس تبریزی بسیار تاریک است. برخی ناپدید شدن وی را در سال 643 هجری دانسته اند و برخی درگذشت او را در سال 672 هجری ثبت کرده اند و نوشته اند که در خوی مدفون شده است. این عارف کم نظیر ایرانی یکی از آزاد اندیشان جهان است که بشریت به وجودش فخر خواهد کرد. مجموعه تقریرات و ملفوظات وی بنام مقالات موجود است که مریدانش آن را جمع کرده اند.

 

  • بتسابه مهدوی

هیجانات از دیدگاه مولانا

بتسابه مهدوی | سه شنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۶، ۰۱:۲۹ ب.ظ


دکتر بتسابه مهدوی

 

 مولانا جلال الدین محمد بلخی مرد اول عرفان ذوقی و عملی ایران است که تنها به تصوف بحثی و علمی بسنده نکرد و در پی مکتبی خاص چون سهروردیه و کبرویه و نظایر آن نبود.

تعلیماتش چه در عرصه مثنوی و چه در فضای پاک و شفاف غزل مبتنی بر عرفان محض و سره تهی از هر نوع پیرایه و ارایه و به دور از سنت معمول چله نشینی ریاضت کشی و ترک دنیا و تکلفاتی از این دست است. در حقیقت لب عرفان است بی آنکه تشریفات خانقاهی و خانقاه نشینی آن را پویایی باز داشته باشد. غزل های عرفانی مولانا نمود از صمیمی ترین و ساده ترین وسیله ارتباط با ذات حق و شناخت راه درست و میان بر برای وصول به کمال است. چکیده افکار عرفانی مولانا درغزل های اوست که با مرور آن انسان مواجه می شود با شور و شعف مردی که دیگر خود نیست خودی به جا نمانده محور در ذات و صفات پروردگار است. غزل عرفانی از حکیم سنایی شروع شد و شیخ فریدالدین عطار راه شعر عرفانی حضرت مولانا و لسان الغیب حافظ رسید. آن دو هرکدام با شیوه خاص خود غزل عرفانی را به کمال رساندند.

غزل مولانا لب عرفان با سادگی و روانی و صراحت گفتار است. نمونه والای شیفتگی و عشق به معبود و اوج از خود رستن وبه حق پیوستن است. اما غزل حافظ عشق در پرده است. صراحت بیان را ازبیم اغیارخوش ندارد به هنر کذایی و دو پهلو سخن گفتن روی می آورد هرچند که حافظ از ابشخور عرفان آب برمی دارد که بنوشد و بنوشاند اما غزل در دست حافظ تنها بیان عارفانه نیست بلکه بیان ناروایی ها هست شرح ستم و زور گویی ها هم هست . به مردم و اجتماع چشم می دوزد و هیچ چیز از مقابل چشم قوی و ذهن و زبانش پنهان نمیماند. از میان محققان و مولوی شناسان خارجی رینولد نیکلسون با روش عالمانه بیش از همه پی جوی شناخت مولانا شد. بادیدی انتقادی مثنوی معنوی را تصحیح و چاپ کرد و به زبان انگلیسی برگرداند و نیز شرحی بر مثنوی نوشت.

 

پیروی از نفس اماره شاید رد نظر همه بزرگان  و عارفان ما مهمترین عامل انحراف انسان از مسیر کمال و دور افتادن به چاه ذلت و زبونی است.

مولانا می فرماید:

نفس ازدهاست او کی مرده است

از غم بی آلتی افسرده است

دوزخ است این نفس و دوزخ ازدهاست

کو به  دریاها نگردد کم و کاست

اوصاف و آثاری که مولانا برای نفس بر می شمرد به قرار زیر است:

نفس از دیدن و شنیدن حقیقت ناتوان است و توان عاقبت اندیشی ندارد . به بیان دیگر همه توجه نفس به  لذتها و خوشیهای زودگذر و ناپایداری است که در جاذبه های دنیای مادی می بیند. به همین سبب با قدرت و توانی که دارد نه تنها می تواند عقل جزوی را از کار خود بازدارد بلکه آنرا چون ضعیفی به اسارت می کشد وخود بر کرسی قضاوت می نشیند.

نفس با نفس دگر چون یارشد

عقل جزوی عاطل و بی کار شد

مولانا آثار جنبه های مختلف نفس و مفاسد هر یک را بر می شمرد که مهمترین و مشهورترین این جنبه ها طی چند قسم بیان می گردند.

1- شهوت

2-حسد

3- خشم

4- آرزو

5- نام و شهرت

6- جاه

7- دلبستگی به تن ومظاهر آن نظیر طعام و ...

شهوت

اشتهای سیر ناپذیری نفس آدمی به بر اورده شدن خواسته های خود و بویژه تمایلات غریزی شهوت نام دارد.

مولانا همه این اقسام و بویژه این قسم اخیر را در مثنوی فراوان توصیف کرده است و به جد در پی نمایاندن آثار شوم آن بر امده است زیرا شهوت جنسی از فراگیرترین تمایلات نفس بهیمی است که همیشه و همه جا قابل بروز است وکم نبوده اند راهروانی که در هجوم این غول راهزن شکست خورده و خرد و ایمان ایشان به یکبارگی به تاراج رفته است.

مولانا در مثنوی خویش بویژه دردفاتر 5 و 6 حکایاتی را بیان می کند که در ضمن آنها از چگونگی اتش شهوت وناتوانی عقل وایمان در چنگال آن سخن می گوید که آنها را طی عبارات زیر میتوان بیان داشت.

الف - مهمترین اثر شهوت آن است که چون در کشور وجود آدمی به حکومت بنشیند چنان مستی ایجا د میکند که عقل و خرد از آن سرزمین تبعید می شود و چشم و گوش را ازدیدن و شنیدن حقایق باز می دارد.

ب - چون انسان به مرداب غریزه نوازی پای نهد چنان فرو افتد که توان خارج شدن نداشته باشد پس هیچ امیدی به نو کردن او بسوی جهانهای فراخ فراحسی و گشوده شدن ابواب غیب نیست.

به نظر مولوی کسی که شهوترانی می کند به پرنده ای می ماند که همه جنبش و حرکت او بر مدار خیالی پوچ است و او با این کار بال پرواز خویش را ازدست می دهد.

چون براندی شهوتی پرت بریخت

لنگ گشتی وان خیال از تو گریخت

پرنگهدار و چنین شهوت مران

تا پر حیلت برد سوی جنان

ج - مولانا بران  است که بسیاری ازدیگر نمودهای نفس انسانی نظیر کبر و کینه و ... نیز از شهوت منشا می گیرد و شاید به همین علت است که آنرا دام سطبر شیطان معرفی می کند و پایه آن را در فریب انسان فراتر از دیگر امور می نهد ومعتقد است که شهوت را چنان آتشی است که چون شعله برافروزد انسان را در کام دوزخ فرو خواهد برد.

حسد

حسد نیز همانند دیگر تمایلات نفسانی از جمله آفاتی که در جسد آدمی ریشه دارد و نخست در شناخت آدمی تاثیر می گذارد و حاسد را بران می دارد که چشم و گوش خویش را در برابر حقیقتهایی که متعلق به محسود است کور و کر بیند. علاوه براین حسد چون گرگی فربه و تیز دندان آدمی را ازدرون می درد و همانند سدی مانع از رسیدن آب رحمت الهی به سرزمین دل و جان آدمی است.

به قول مولانا همین حسد بود که ابلیس را از مقام قرب الهی خارج ساخت و او را تا درجه یک تبعیدی نفرین شده تنزل داد.

خشم

همانطور که ذکر شد نخستین تاثیر مظاهر نفس آدمی دور کردن او از دریافت و شناخت حقیقت است. خشم نیز پیش از هر چیز روح انسان را واژگون می سازد و میان او و واقعیت فاصله می اندازد. علاوه براین مولانا معتقد است که خشم تخم دوزخ است و شراره عقل و اراده را در خود می سوزاند.

و شاید به همین علت است که مولانا آنرا جزوی از دوزخ  می داند و بر ان است که مرد را به هنگام خشم و شهوت باید شناخت.

وقت خشم و وقت شهوت مرد کو

 طالب مردی دوانم کو به کو

آرزو

ببین که عالم دام است و آرزو دانه

به دام مشتاب و هوای دانه مکن

آرزو به نظر مولوی آفتی است که با ایجاد وسوسه درخیر آدمی هر دم او را به جهان خیال می کشاند و با وعده های دروغین خود درخت تعلق را دردلش می کارد و این در چشم عارفان و بزرگان آفتی است که انسان را بر زمین می کوبد وبال پرواز او را می شکند. به همین سبب مولانا می کوشد تا جان آدمی را از چنگال آن رهایی بخشد که چون کسی از بند ان  رها شود صد گشایش فراروی خود ببیند و اگر در بند ان ماند هر فسادی را می توان انتظار داشت.

 

  • بتسابه مهدوی

مار در ایران باستان

بتسابه مهدوی | سه شنبه, ۳ بهمن ۱۳۹۶، ۱۲:۱۶ ب.ظ


دکتر بتسابه مهدوی

 

مار در ایران باستان مانند دیگر مظاهر طبیعت دیده شده است واز کهن ترین حیواناتی است که در عهد باستان با خدایان ارتباط دارد.در اساطیر بسیاری از اقوام وملل به صور گوناگون مطرح است چه به عنوان موجودی مقدس یا منفور واقع شده .

واژه اژدها که در متون تاریخی آمده است به معنی مار بزرگ وعظیم است. مارعمر طولانی دارد واز قدرتی شگرف برخوردار است وچون در زیر خاک به سر می برد از دنیای زیر زمینی ومردگان آگاه است. او اصوات زیر زمین را می داند ومظهر جسمی روان در گذشتگان است. واین شاید دلالتی است بر اینکه مار گاهی می تواند در دنیای زندگان وگاهی در دنیای مردگان باشد وهمچنین نگاهبان دنیای مردگان است. او با چشمان باز می خوابد ومظهر هوشیاری است وجاودانگی وپوست اندازی وحیات مجدد آن  که مار را به صورت موجودی نامیرا در آورده است وبه همین دلیل مورد احترام وپرستش بوده است وبه نقل از گروتر دجانز :

 

".....سبب این اعتقاد رایج بود که روح افراد متوفی به شکل مار باقی مانده ودر عمارت های قدیمی زندگی می کند .اقوام ودوستان شخص مرده ،غذایی که غالبا شیر است به آن مار می دهند وآداب ورسوم دیگری نیز به جای می آورند."

 

مار در ایران باستان نمادی از روز رستاخیز است زیرا که پوست اندازی مار نمادی از تولد دوباره و نیز خورشید است.

 

مار گاهی در ایران باستان در کنار خدایان دیگر نیز دیده شده است مانند خدای "زوروان" که خدای بی مرگی است.در برخی از موارد مار را روی تاج شاهان نیز می بینیم

مار همچنین به دلیل زهز وپادزهری که دارد نمادی از جادو وسحر نیز بوده است وگاهی مار را در ارتباط با زن یا به نوعی تشبیه به زن کرده اند واین می تواند جلوه ای از افسونگری وحیله گری مار را به تصویر بکشد .

 

 .مار نمادی از موج آب نیز بوده است به طوری که در در نقش هایی که بروی اشیاء به تصویر می کشیدند اگر مار به صورت جریان آب نمایش داده می شد نماد آب وفراوانی وحاصلخیزی بود  اما اگر مار را با خصوصیات جانوری آن ترسیم کرده باشند جلوه اهریمنی آن را نمایش داده اند.

 آثار به جا مانده از مهرها والواح کشف شده از تمدن های باستانی، از تقدس ماردر برخی از فرهنگ ها  دارد مانند تمدن ایلام که ویژگی شگفت آور تمدن ایلامی اهمیت مار در آن دوران است. در دوره "سوکل مخ" در آغاز هزاره دوم ق.م مدارکی برای تایید آن یافت شده است ودر پیکر تراشی آثار ایلامی نیز دیده شده است .

مار در نزد ایلامیان حافظ  آب، خرد وثروت است از همین رو همیشه در کنار جویبارها سکنی گزیده و به نظر می رسد آب، همان ثروت وگنج است چراکه در زمین بایرآب مانند گنجی بزرگ است.

مار گاهی به عنوان  نمادی از باروری به صورت پیچیده شده بر بدن تندیس الهه ها نیز دیده شده است وبرخی پرستش مار را با مادران یکی دانسته اند وبرای آن ها احترام زیادی قایل بوده اند. وممکن است این همان دورانی بوده باشد که مادر سالاری رواج می یابد.

 

مفهوم نماد مار در دوره های مختلف عوض می شود درزمان قبل از یکتا پرستی و ظهور دین زرتشت در دوران عیلامیان و.. تقدس خاصی داشت اما هنگامی که بحث یکتا پرستی به وجود می آید ونقش جهان دیگر پر رنگ تر می شود وبهشت وجهنمی در تصور عامه پدید می آید نقش مار را می بینیم با خصوصیات اهریمنی واین پرسش ایجاد می شود که چرا قبلا مار مورد تقدس بوده، وبا آمدن دین نقش اهریمنی پیدا می کند به طوریکه در دین زرتشت جزو حیوانات خرفستره (موجودات زیانکار) محسوب می شده است؟ گمان می رود که دین جدید نفی کننده دین قبلی بوده باشد واین یکی از خصلت های تعویض مذهب است  ازین رو وقتی زرتشت ظهور می کند مار موجودی می شود اهریمنی .

 

البته قابل به ذکر است در دین های بعد از زرتشت نیز مار همچنان موجود اهریمنی باقی می ماند واین اهریمنی بودن آن را در روایات ها افسانه ها یا حتی متن های به جا مانده می توان پی گیری کرد وتقریبا همه این ادیان از جمله ادیان ابراهیمی، مسیحی واسلام  اهریمنی بودن مار را در روایات با ماجرای فریب خوردن آدم وحوا از ماربه تصویر کشیده اند که می توان اشاره داشت به کتاب های تورات وقرآن و روایات وافسانه های کلده وشام هر چند که هر کدام روایات جداگانه ای از فریب خوردن را ذکر می کنند ولی نهایتا همه آنها به یک نتیجه کلی می رسند که آن اهریمنی بودن مار است. در افسانه ها مار را در ارتباطی تنگاتنگ با زمین می دانند به دلیل اینکه معتقدند او نفرین شده خداوند است وهنگامی که آدم را فریفت مورد غضب خداوند واقع شد ودست وپایش را گرفت وبدو گفت همیشه باید بروی شکم راه بروی واینگونه او را به زمین تبعید کرد.

 

تصویر مار را می توان در آثار زیادی دید مانند پیکر تراشی ها ونقش برجسته ها ،مهر ها و... گاهی نقش آن را در روی تاج پادشاهان در ملت های مختلف می توان مشاهده کرد که هر کدام نماد خاصی دارد وچه از نگاه اهریمنی بودن آن وچه از دید مقدس بودن ، جای بسیار بحث وبررسی دارد.که بارزترین آن نگاره کوروش بالدار در ایران باستان است .

 

  • بتسابه مهدوی

ستاره هفت پر

بتسابه مهدوی | پنجشنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۶، ۰۷:۲۳ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

ستاره ی هفت پر (The Seven Pointed Star) نام کتاب مقدس مذهب هفت (The Faith of Seven) است. این کتاب بر اساس جنبه های مختلف خداوند، مورد پرستش پیروان این مذهب به بخش های گوناگون، مانند کتاب دوشیزه (Maiden's Book)، تقسیم شده است.

 

در ستاره ی هفت پر آمده است که مادامی که انسانی با تقوا، به سلاح ایمان مجهز باشد، ارواح و وایت ها (Wights) قادر به آسیب رساندن به وی نخواهند بود. هم چنین به گفته ی این کتاب مردمان معمولی باید از اربابان خود اطاعت کنند و اربابان از شاهان خود و شاهان نیز باید مطیع هفت جنبه ی گوناگون خداوند یکتا باشند. سپتون مریبالد (Septon Meribald) قادر به خواندن و نوشتن نیست ولی ستاره ی هفت پر را حفظ است.

 

فراز هایی از ستاره ی هفت پر

... و پدر دستان خود را به سوی آسمان برد و هفت ستاره برچید و سپس آنها را یک به یک بر پیشانی هوگور از هیل نهاد و از برای وی تاجی درخشان ساخت ...

... و دوشیزه دختری به نرمی بید با چشمانی زلال هم چون آب نزد او برد و هوگور اهل هیل اعلام کرد که وی را به همسری خواهد گرفت. پس مادر وی را بارور نمود و عجوزه پیشگویی کرد که وی از برای شاه چهل و چهار پسر قدرتمند خواهد آورد. جنگجو قوت به بازوان آنها داد و آهنگر از برای هر یک زرهی آهنین ساخت ..

 

  • بتسابه مهدوی

مشخصات حضرت سلیمان (ع) و نمونه‎هائی از عظمت او

بتسابه مهدوی | دوشنبه, ۹ مرداد ۱۳۹۶، ۱۰:۱۳ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

 یکی از پیامبران بزرگی که هم دارای مقام نبوّت بود و هم دارای حکومت بینظیر و بسیار وسیع، حضرت سلیمان بن داوود ـ علیه السلام ـ است که نام مبارکش هفده بار در قرآن آمده است. او با یازده واسطه به حضرت یعقوب ـ علیه السلام ـ میرسد و از پیامبران بزرگ بنی اسرائیل میباشد.

سلیمان ـ علیه السلام ـ حکومت وسیعی به دست آورد که در آن جنّ و انس و پرندگان و چرندگان و باد، همه تحت فرمان او بودند، و بر سراسر زمین فرمانروایی مینمود.

 

خداوند در تمجید او میفرماید: ما سلیمان را به داوود ـ علیه السلام ـ بخشیدیم، چه بنده خوبی! زیرا همواره با خدا ارتباط داشت و به سوی خدا بازگشت میکرد و به یاد او بود.»

قرآن در آیه 12 و13 سوره سبأ، گوشهای از عظمت و امکانات وسیع سلیمان را بازگو کرده و چنین میفرماید:

«و برای سلیمان ـ علیه السلام ـ باد را مسخّر کردیم که صبحگاهان مسیر یک ماه را میپیمود، و عصرگاهان مسیر یک ماه را، و چشمه مس (مذاب) را برای او روان ساختیم، و گروهی از جنّ پیش روی او به اذن پروردگارش کار میکردند، و هر کدام از آنها که از فرمان ما سرپیچی میکرد، او را عذاب آتش سوزان میچشاندیم. آنها هر چه سلیمان ـ علیه السلام ـ میخواست برایش درست میکردند، معبدها، تمثالها، ظروف بزرگ غذا همانند حوضها، و دیگهای ثابت (که از بزرگی قابل حمل و نقل نبود، و به آنان گفتیم: ) ای آل داوود! شکر (این همه نعمت را) بجا آورید، ولی عده کمی از بندگان من شکر گزارند.

 

آری خداوند مواهب عظیمی به این پیامبر بزرگ داد، مرکبی بسیار سریع و تندرو که با آن میتوانست در مدتی کوتاه، سراسر کشور پهناورش را سیر کند، موادّ معدنی فراوان برای انواع صنایع و نیروی فعال کافی برای شکل دادن به این مواد معدنی به او عطا کرد. او با بهره گیری از این وسایل، معابد بزرگی ساخت. و مردم را به عبادت خدای یکتا ترغیب نمود، و برای پذیرایی از لشکریان و مستضعفان، امکانات وسیعی در اختیارش قرار گرفت و در برابر این همه مواهب، خداوند به او دستور شکرگزاری داد.

حضرت سلیمان در سیزده سالگی حکومت را به دست گرفت و چهل سال حکومت کرد و در سن 53 سالگی از دنیا رفت.

عظمت مقام ظاهری و باطنی حضرت سلیمان ـ علیه السلام ـ بسیار وسیع و بینظیر بود. در این جا در میان صدها نمونه، به سه نمونه زیر توجه کنید:

 

1. دعای مورچه

در زمان حضرت سلیمان، بر اثر نیامدن باران، قحطی شدید به وجود آمد. ناچار مردم به حضور حضرت سلیمان آمدند و از قحطی شکایت کردند و درخواست نمودند تا حضرت سلیمان ـ علیه السلام ـ برای طلب باران، نماز «استسقاء» بخواند.سلیمان ـ علیه السلام ـ به آنها گفت: فردا پس از نماز صبح، با هم برای انجام نماز استسقاء به سوی بیابان حرکت میکنیم.

 

فردای آن روز مردم جمع شدند و پس از نماز صبح، به طرف بیابان حرکت کردند. ناگهان سلیمان ـ علیه السلام ـ در مسیر راه مورچهای را دید که پاهایش را روی زمین نهاده و دستهایش را به سوی آسمان بلند نموده و میگوید: «خدایا ما نوعی از مخلوقات تو هستیم و از رزق تو، بینیاز نیستیم. ما را به خاطر گناهان انسانها به هلاکت نرسان.»

 

سلیمان ـ علیه السلام ـ رو به جمعیت کرد و فرمود: «به خانههایتان باز گردید، خداوند شما را به خاطر غیر شما (مورچگان) سیراب کرد!» در آن سال آن قدر باران آمد که سابقه نداشت. آری گناه موجب بلا از جمله قحطی خواهد شد.

 

2. گریز از مرگ!!

در زمان حکومت حضرت سلیمان ـ علیه السلام ـ ، مردی ساده اندیش، در حالی که سخت ترسیده و وحشت کرده بود و چهرهاش زرد و لبهایش کبود شده بود به سرای سلیمان ـ علیه السلام ـ پناهنده شد و با عجز و لابه گفت: «ای سلیمان به من پناه بده».

سلیمان به او گفت: «چه شده؟»

او عرض کرد: «عزرائیل با خشم به من نگاه کرد، وحشت کردم، از شما تقاضای عاجزانه دارم که به باد فرمان بدهی که مرا به هندوستان ببرد تا از بند عزرائیل رهایی یابم.

سلیمان به تقاضای او توجه کرد.

باد را فرمود تا او را شتاب بُرد سوی خاک هندستان بر آب

روز بعد، سلیمان ـ علیه السلام ـ ، عزرائیل را دید و گفت: «چرا به این بینوا، با دیده خشم آلود، نگاه کردی که از وطن، آواره و بیخانمان شد».

عزرائیل گفت: «خداوند فرموده بود که من جان او را در هندوستان قبض کنم و چون او را در این جا دیدم، از این رو در فکر فرو رفتم و حیران شدم؛ با تعجّب گفتم اگر او دارای صد پر هم باشد و به طرف هندوستان پرواز کند، به آن جا نمیرسد:

چون به امر حق به هندوستان شدم دیدمش آن جا و جانش بِستُدم

به هندوستان رفتم و دیدم او آن جا است، و در نتیجه جانش را گرفتم.»

 حضرت سلیمان,داستان حضرت سلیمان,زندگی حضرت سلیمان

 

3. پاسخ جنّ بزرگ، به سؤالات سلیمان

حضرت سلیمان ـ علیه السلام ـ از پیامبرانی بود که خداوند او را بر جنّ و انس و... مسلّط نموده بود. روزی چند نفر از اصحاب خود را همراه یکی از جنّهای بزرگ و گردنکش فرستاد، تا چند ساعتی به میان مردم بروند و گردش کنند و سپس بازگردند و به اصحاب فرمود: در این سیر و سیاحت هر چه را از آن جنّ شنیدید به خاطر بسپارید و وقتی نزد من آمدید برای من بیان کنید.

 

آنها همراه آن جنّ سرکش حرکت کردند تا به بازار رسیدند و امور زیر را از آن جنّ دیدند:

1. دیدند آن جنّ به آسمان نگاه کرد و سپس به مردم نگریست و سرش را تکان داد.

2. از آن جا عبور نمودند تا به خانهای رسیدند، شخصی از دنیا رفته و بستگان او گریه میکنند. آن جنّ وقتی که آن منظره را دید خندید.

3. از آن جا عبور نمودند و افرادی را دیدند که سیر را با پیمانه میفروشند، ولی فلفل را با وزن (و سنجش دقیق ترازو) میفروشند. آن جنّ با دیدن آن منظره خندید.

4. از آن جا عبور نمودند و به گروهی رسیدند. دیدند آنها ذکر خدا میگویند و به یاد خدا به سر میبرند، ولی گروه دیگری در کنار آنها هستند و به امور بیهوده و باطل سرگرم میباشند. آن جنّ سرش را تکان داد و لبخند زد.

یاران سلیمان ـ علیه السلام ـ ، از این سیر و عبور بازگشتند و جریان را (در چهار مورد فوق به سلیمان ـ علیه السلام ـ گزارش دادند.

سلیمان ـ علیه السلام ـ آن جنّ را احضار کرد و از او از چهار موضوع مذکور پرسید:

1. وقتی که به بازار رسیدی، چرا سرت را به آسمان بلند نمودی. و سپس به زمین و مردم نگاه کردی و سرت را تکان دادی؟

جنّ گفت: فرشتگان را بالای سر مردم دیدم که اعمال آنها را با شتاب مینوشتند. تعجّب کردم که آنها این گونه با شتاب مینویسند ولی انسانها آن گونه با شتاب سرگرم (امور مادی خود) هستند.

2. وقتی که به خانهای وارد شدی، شخصی مرده بود و حاضران گریه میکردند، چرا خندیدی؟

جنّ گفت: خندهام از این رو بود که آن شخص مرده، به بهشت رفت، ولی حاضران (به جای خوشحالی) گریه میکردند.

3. چرا وقتی که دیدی سیر را با پیمانه، و فلفل را با وزن میفروشند خندیدی؟

جنّ گفت: ازاین رو که دیدم سیر را با آن همه ارزش، که کیمیای درمان است با پیمانه میفروشند، ولی فلفل را که مایه بیماری است با وزن دقیق به فروش میرسانند! از این رو از روی تعجّب خندیدم.

4. چرا در مورد آن دو گروه که یکی در یاد خدا و دیگری سرگرم لهو و امور بیهوده بودند، سر تکان دادی و خندیدی؟

جنّ گفت: زیرا تعجب کردم که دو گروه، هر دو انسانند، ولی گروه اول بیدار در یاد خدایند، اما گروه دوم غافل و سرگرم در بیهودگی هستند.

قضاوت سلیمان، و جانشینی او از داوود ـ علیه السلام ـ

حضرت داوود ـ علیه السلام ـ (از پیامبران خدا بود و سالها در میان قوم خود، به هدایت مردم پرداخت. در اواخر عمر) از طرف خدا به او وحی شد: «از خاندان خود، وصی و جانشین برای خود تعیین کن».

حضرت داوود ـ علیه السلام ـ چندین فرزند (از همسران مختلف) داشت. یکی از پسرانش نوجوانی بود که مادر او نزد حضرت داوود ـ علیه السلام ـ به سر میبرد، و داوود ـ علیه السلام ـ مادر او را (که یکی از همسرانش بود) دوست داشت.

حضرت داوود ـ علیه السلام ـ پس از دریافت وحی مذکور، نزد آن همسرش آمد و به او گفت: «خداوند به من وحی کرده تا از خاندانم، یکی از آنها را برای خود وصی و جانشین قرار دهم.»

همسر داوود: خوب است که آن وصی، پسر من باشد.

داوود: من نیز، قصدم همین بود، ولی در علم حتمی خدا گذشته که وصی من «سلیمان» (پسر دیگرم) است.

از سوی خدا وحی دیگری به داوود ـ علیه السلام ـ شد که قبل از رسیدن فرمان من شتاب نکن.

از این وحی، چندان نگذشت که دو مرد که با هم مرافعه و نزاع داشتند به حضور حضرت داوود ـ علیه السلام ـ برای قضاوت آمدند. آنها به داوود ـ علیه السلام ـ گفتند: یکی از ما دامدار است، و دیگری باغدار میباشد.

خداوند به داوود ـ علیه السلام ـ وحی کرد: پسران خود را نزد خود جمع کن و به آنها بگو هر کس در مورد نزاع این دو نفر باغدار و دامدار، قضاوت صحیح کند او وصی تو بعد از تو است.

  • بتسابه مهدوی

ستاره داوود در دیگر ادیان

بتسابه مهدوی | پنجشنبه, ۵ مرداد ۱۳۹۶، ۰۷:۵۸ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

به هنگام شرح این ستاره شش گوشه باید در نظر گرفت که همین نماد با عناوین دیگر در تاریخ بشر بارها و بارها دیده شده است و حتی در دوران پیش از تاریخ نیز ردپاهایی از آن به چشم می خورد.به جز یهودیت، این نشان در ادیان و عقاید بسیاری مانند مسیحیت، زرتشتی، هندو، بودایی، اسلام کاربرد داشته است. امروزه در برخی عقاید و گروههای سری مانند اشراقیون و فراماسونها از این نشان استفاده می شود.

 

برخی اعتقاد دارند این نگین به سلیمان نیرویی جادویی برای تسلط بر جنیان می بخشید. گمان می رود که این نشان برای اولین بار توسط ادیان شرقی و بخصوص در دین هندو استفاده شده باشد. در این دین، این ستاره نشان تعادل فکر و توازن بین خدا و انسان است. این نشانه مانند سایر نشانه های ادیان ریشه اجتماعی دارد نه دینی. ستاره شش گوشه نشانه چاکرای قلب است، به عنوان نماد مقدس اتحاد زن و مرد استفاده شده، در یونان نشانه ازدواج مقدس (Hieros Gamous) بوده و در هند به عنوان نماد رقص کیهانی شیوا و شاکتی به کار رفته است. اما آن چیزی که اینجا مورد نظر ما است، به طور خاص مفهوم "ستاره داود" یهودی ها است و نه ستاره های شش گوشه مشابه. معروف است که سلیمان نبی (ع) اولین بار از آن به عنوان مهر استفاده نمود.

 

بنابراین این علامت مهر یک پیامبر و در نتیجه نشانی الهی است. ستاره داود همان نماد مهر سلیمان میباشد. ستاره شش پر پویایی که به مهر سلیمان معروف است جنبه های مکمل مختلفی را نمادین میسازد. مثلث سر بالا نماد آتش و در عین حال انسانی که در جهت فعال و در جهت زمین منفعل است. مثلث سر پایین با آب یا انسانی که در جهت کائنات منفعل و در جهت زمین فعال است همخوانی دارد. مثلث سر بالا که خطی از میانش میگذرد نماد هوا، مثلث مخلف آن نماد زمین است. این مثلث ها روی هم رفته مهر سلیمان را تشکیل میدهد که نماد امتزاج همه عناصر و اتحاد ضدین یا متحد شدن مکمل هاست.

  • بتسابه مهدوی

آب حیات

بتسابه مهدوی | چهارشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۱:۳۷ ب.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

شاید بارها داستانهایی راجع به آب حیات یا آبی که عمر انسانها را زیاد می‌کند را از زبان بسیاری از پدر بزرگها یا مادر بزرگها شنیده باشید، داستانهای زیبایی که حتی بعضی از شاعران یا نویسندگان معروف نیز به آن پرداخته‌اند، اما آنچه که در این مقاله تقدیم شما می‌شود نه داستان است و نه شعر بلکه حاصل سالها تحقیق و تلاش دانشمندی است که برای اثبات وجود این آب سالیان درازی را دور از وطن خود سپری کرد تا راز عمر طولانی انسانهایی که در پنج نقطه جهان زندگی می‌کنند را بیابد گرچه این آب عمر ابدی به انسانها نمی‌دهد ولی سبب شده است که آنها طول عمری به طور متوسط بین 140- 120 سال داشته باشند. از جمله این مکانها می‌توان هونزا (Hunza) واقع در هیمالیا را نام برد که مردم آنجا سن متوسط 140- 120 داشتند.

 

همچنین روستاهایی در فرانسه  نیز وجود دارند که مردمان بسیار سالم با طول عمری قابل توجه دارند، که البته همه این موارد ارتباط نزدیک با آب موجود در آن منطقه دارد.

دکتر هنری کوانادا Dr.Henri Coanda )) که به پدرعلم دینامیک مایعات معروف است و در سن 78 سالگی موفق به دریافت جایزه نوبل شد، به مدت شش دهه (60 سال) بر روی آب موجود در هونزا تحقیق کرد تا در‌یابد چه چیز سبب فواید بیشمار این آب برای بدن ساکنین آن منطقه شده است. او کشف کرد که این آب دارای خواص بسیار متفاوتی ازدیگر آبها‌ست. برای مثال نقطه جوش، نقطه انجماد و همچنین میزان کشش سطحی و ویسکوزیته(گرانروی) متفاوتی دارد. این محقق از آنجایی که دیگر پیر شده بود ادامه تحقیقات خود را به یکی از محققان جوانش که مورد اعتماد او نیز بود سپرد، این محقق جوان دکتر پاتریک فلاناگل Dr. Patrick Flanaga).) بود که او نیز به مدت سی سال دیگر هم بر روی این آب تحقیق کرد. او این آب را بارها و بارها سنتز کرد و خواص آن را مورد بررسی‌های دقیق قرار داد.

دکتر فلاناگل سرانجام توانست مدل مصنوعی این آب را بسازد اما مشکل این بود که این آب همانند نوع طبیعی آن در هونزا پایدار نبود و با کوچکترین تکان یا حرکت، خواص خود را از دست می‌داد. زمانیکه این دانشمند بر روی مقاومت و پایداری آب کار می‌کرد، دریافت که ذرات کوچکی وجود دارند که به شکل کروی بوده و قطری در حدود 5 نانو متر یعنی 2000 بار کوچکتر از سلولهای قرمز خون هستند که دارای نیروی پتانسیل الکتریکی بالایی بوده که به نام پتانسیل زتا نامیده شد.

این ذرات، نانو کلویید‌هایی بودند که با تداخلات الکتریکی که با اکسیژن و هیدروژن در داخل آبهای مذکور بوجود می‌آوردند سبب ایجاد ساختمانهای کریستالوییدی ظریفی می‌شدند. نکته جالب توجه این است که این کریستالوییدهای ظریف بسیار شباهت به کریستالوییدهای موجود در مایعی داشت که در اطراف سلولهای بدن و پروتینهای موجود در سلول‌ها وجود دارد، در واقع بدن طی مراحلی آبی را که ما بطور معمول مصرف می‌کنیم را تبدیل به این آبی می‌کند که در منطقه هونزا وجود دارد و دیگر بدن کسانیکه آب هونزا را مصرف می‌کنند، نیازی به تبدیل آن ندارد!

یکی دیگر از خواص ویژه این آب این است که کشش سطحی آن خیلی کمتر از آبهای معمولی است در واقع اگر کشش سطحی آب معمولی 73دینس بر سانتیمتر باشد در این آب 45 دینس بر سانتیمتر است و این کاهش کشش سطحی در نفوذ بیشتر آب به درون سلولها بسیار کمک می‌کنند و نه تنها در آبرسانی سلولها موثرتر است بلکه در دفع بهتر سموم نیز موثرتر است.(همچنین در بررسیهای علمی‌ این آب شگفت‌انگیر موارد بسیاری نیزکشف گردید که بدلیل تخصصی بودن مبحث و طولانی شدن مقاله امکان بیان آن نیست.) سرانجام این محقق به کمک همسرش توانست این ذرات نانو را در یک محیط مایع تولید نماید که آنرا کریستالهای انرژی نامیدند و با اضافه‌کردن قطره‌ای از این آب به آب معمولی آنرا تبدیل به آب حیات بخش نماید و خواصی مشابه به آن را ایجاد کند. بدلیل تقاضاهای زیادی که از ایشان شد بیش از 10.000 شیشه تولید و در اختیار مردم قرار دادند تا اینکه به فکر تولید و فروش آن افتادند. البته قابل ذکر است که گفته می‌شود به دلیل عبور بزرگ راهها از نزدیکی منطقه هونز و نیز حضور جمعیت و رفت و آمد بیشتر، خواص آب این منطقه نیز دستخوش تغییراتی شده است که این نشانگر تاثیر منفی آلودگی‌های زیستی بر دنیای پاک و سالم اطراف ماست.

دکتر بتسابه مهدوی

20 اردیبهشت 1396

  • بتسابه مهدوی

عکس نوشته 28 فروردین 13986

بتسابه مهدوی | دوشنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۶، ۱۱:۱۷ ق.ظ

  • بتسابه مهدوی