نقش نگاره

سایت شخصی دکتر بتسابه مهدوی

نقش نگاره

سایت شخصی دکتر بتسابه مهدوی

۱۲۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ایران باستان» ثبت شده است

شب یلدا (شب چله) و ارتباط آن با کریسمس

بتسابه مهدوی | شنبه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۷، ۰۹:۱۲ ق.ظ

 

 دکتر بتسابه مهدوی

 

شرق شناسان و مورخان متفق القولند که ایرانیان نزدیک به 4 هزار سال است که شب یلدا ــ آخرین شب پاییز و آذرماه ــ را که درازترین و تاریکترین شب در طول سال است تا سپیده دم بیدار مانده، در کنار یکدیگر خود را سرگرم کرده تا اندوه غیبت خورشید و تاریکی و نیز سردی هوا روحیه آنان را تضعیف نکند و با به روشنی گراییدن آسمان (حصول اطمینان از بازگشت خورشید در پی یک شب طولانی و سیاه که تولد تازه آن عنوان شده است) به رختخواب رفته و لختی بیآسوده اند.

 

پیشتر، ایرانیان (مردم سراسر ایران زمین) روز پس از شب یلدا (یکم دی ماه) را «خور روز» و «دیگان = دی گان» می خواندند و به استراحت می پرداختند و تعطیل عمومی بود. در این روز عمدتا به این لحاظ از کار دست می کشیدند که نمی خواستند احیانا مرتکب بدی کردن شوند که میترائیسم ارتکاب هر کار بد، ولو کوچک را در روز تولد خورشید گناهی بزرگ می شمرد.

 

«هرمان هیرت» زبانشناس بزرگ آلمان که گرامر تطبیقی زبانهای آریایی را نوشته است که پارسی از جمله این زبانها است نظر داده که «دی» به معنای «روز» به این دلیل بر این ماه ایرانی گذارده شده که ماه تولد دوباره خورشید است. باید دانست که انگلیسی یک زبان گرمانیک (خانواده زبانهای آلمانی) و ازخانواده بزرگتر زبانهای آریایی (آرین) است. هرمان هیرت در آستانه «دی گان» به دنیا آمده بود و به زادروز خود که مصادف با تولد دوباره خورشید بود، مباهات بسیار می کرد.

 

آداب شب یلدا در طول زمان تغییر نکرده و ایرانیان در این شب، باقیمانده میوه هایی را که انبار کرده اند و خشکبار و تنقلات می خورند و دور هم گرد هیزم افروخته و بخاری روشن می نشینند تا سپیده دم بشارت شکست تاریکی و ظلمت و آمدن روشنایی و.

گرمی (در ایران باستان، از میان نرفتن و زنده بودن خورشید که بدون آن حیات نخواهد بود) را بدهد، زیرا که به زعم آنان در این شب، تاریکی و سیاهی در اوج خود است.

 

«خور روز (دی گان)، یکم دی ماه» در ایران باستان درعین حال روز برابری انسانها بود. در این روز همگان از جمله شاه لباس ساده می پوشیدند تا یکسان به نظر آیند و کسی حق دستور دادن به دیگری را نداشت و کارها داوطلبانه انجام می گرفت، نه تحت امر. در این روز جنگ کردن و خونریزی، حتی کشتن گوسفند و مرغ هم ممنوع بود. این موضوع را نیروهای متخاصم ایرانیان می دانستند و در جبهه ها رعایت می کردند و خونریزی موقتا قطع می شد و بسیار دیده شده است که همین قطع موقت جنگ، به صلح طولانی و صفا انجامیده بود.

 

واژه «یلدا» از دوران ساسانیان که متمایل به بکار گیری خط سریانی (الفبای از راست به چپ) شده بودند بکار رفته است. «یلدا » همان "میلاد" به معنای زایش، زادروز یا تولد است که از آن زبان سامی وارد پارسی شده است. باید دانست که هنوز در بسیاری از نقاط ایران مخصوصا در جنوب و جنوب خاوری برای نامیدن بلندترین شب سال ، به جای شب یلدا از واژه مرکب شب چله ( 40 روز مانده به جشن سده ــ شب سیاه و سرد ) استفاده می شود.

 

مراسم شب یلدا (شب چله) از طریق ایران به قلمرو رومیان راه یافت و جشن «ساتورن» خوانده می شد. جشن ساتورن پس از مسیحی شدن رومی ها هم اعتبار خود را از دست نداد و ادامه یافت که در همان نخستین سده آزاد شدن پیروی از مسیحیت در میان رومیان، با تصویب رئیس وقت کلیسا، کریسمس (مراسم میلاد مسیح ) را 25 دسامبر قراردادند که چهار روز و در سالهای کبیسه سه روز پس از یلدا (شب 21 دسامبر) است و مفهوم هر دو واژه هم یکی است. از آن پس این دو میلاد تقریبا باهم بر گزار می شده اند. آراستن سرو وکاج در کریسمس هم از ایران باستان اقتباس شده است، زیراکه ایرانیان به این دو درخت مخصوصا سرو به چشم مظهر مقاومت در برابر تاریکی و سرما می نگریستند و در «خور روز» در برابر سرو می ایستادند و عهد می کردند که تا سال بعد یک نهال سرو دیگر کشت کنند.

 

  • بتسابه مهدوی

روز ها و فرشته ها در ایران باستان

بتسابه مهدوی | سه شنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۷، ۱۱:۵۲ ق.ظ


دکتربتسابه مهدوی

 

باد:

در پهلوی به شکل «وات vat» و در اوستایی به شکل « واتَه vata»یا «وایو vayu » آمده است و ابوریحان بیرونی در فهرست روزهای ایرانی این روز را «باد» آورده و در سغدی و خوارزمی از آن به شکل «واذ» یاد کرده است.

 

زرتشتیان امروز نیز این روز را «باد» خوانند.(روزشماری برگ های ۵۳و۵۴) از (حاشیه ی برهان قاطع چ معین : باد) و در سنسکریت و اوستا اسم مخصوص پروردگار و ایزد مخصوص عنصر باد است و نخستین ایزد مخصوص عنصر باد است و نخستین ایزدی ست که نذور را می پذیرد. در وید(ودا) گاهی برای اسم خاص ایزد باد آمده است. در یشت ها سه بار وات به معنی فرشته آمده(مهریشت، رشن یشت، و فروردین یشت. این واژه را از «وا Va» به معنی وزیدن گرفته شده است." وا "(ویو) یکی از دیو ها ی خیر می باشد که نگهبان هوای پاک است وسود بخش ؛ هرچند دیوی دیگر نیز بوده است که نشانه ی هوای ناپاک و زیان آور و در فرگرد وندیداد به روشنی از این دیو یاد شده و با دیو مرگ یک جا نام برده شده است.

 

روز بیست و دویم از هر ماه شمسی تدبیر ومصالح آن روز بدو تعلق دارد ونیک است در این روز نو بریدن و نو پوشیدن و بر اسب نو سوار شدن.

باد نام فرشته ای موکل بر تزویج و نکاح ونام فرشته ی موکل بر تدبیرو مصالح روز نیز " باد" است.رافعی می گوید : همیشه تا بود از پیش رش مهر و سروش چنان که از پس بهرام، رام باشد و باد.

 

بباد(دین) :

در پهلوی به شکل «دین din» و در اوستایی به شکل «دینا daena» و در پازند«din» و ارمنی «den» آمده است. ابوریحان بیرونی نیز در فهرست نام های روزهای ایرانی نام این روز را «دین» و در سغدی هم «دین» و در خوارزمی نیز «دین» یاد کرده است. دینا از مصدر اوستایی «da» «شناختن و اندیشیدن» آمده که برابر است با ریشه ی «dhi» در سنسکریت .دین، نام فرشته ای است که به محافظت(نگهبانی) قلم مأمور است. و این فرشته از ایزدان آیین زرتشتی است و نگهبانی روز بیست و چهارم ماه به ایزد «دین» سپرده شده است .روز بیست و چهارم بود از ماه های شمسی و نیک است در این روز فرزند به مکتب فرستادن و نکاح کردن.     فردوسی گوید: بمان تا بیاید مه فروردین که بیفزاید اندر جهان هور دین .

 

ارد:

در پهلوی "ارد " به شکل« ارت » و در اوستایی به شکل« اشی ونگوهی» آمده است. در این جا «ونگهو» صفت یا ویژگی است به معنی «نیک و خوب» و معنای روی هم رفته ی آن«اشی نیک» است و در گات ها و دیگر بخش های اوستا،«ارت (اشی)» گاه اسم مجرد به معنی توانگری و بخشایش و برکت و نعمت و پاداش و بهره و گاه اسم خاص آیزدی که نگهبان مال و خواسته و دارائی است، آمده است. نام این فرشته در گات ها یاد شده است. وی مانند سپندارمذ، اناهید و چیستا (فرشته ی دانش) مؤنث شناخته شده است. در جهان مینوی و روز واپسین، پاداش کارهای نیک و سزای کردارهای زشت به یاری او انجام می شود. در تفسیر پهلوی، در شرح یسنای ۶۰، بند ۴ واژه ی «اشی(ارت)» را چنین تفسیر کرده اند:«توانگری که از درستکاری و رستگاریست. ارت ایزد؛ خانه ی بهشتی است و بهتر است که او را اَهلیش وَنگ بنامید، برخی نیز او را اشیش ونگ می نامند، او به فر و شکوه خانه می افزایإ»ارد برگرفته شده از« اَرْتَه (arta) و اَرِتَه (areta) و اِرِتَه (ereta)» اوستایی و «رتَه» سنسکریت، و به معنی « درستی و راستی و پاکی و تقدس» آمده است و همین واژه در نیمه ی نخست، اردشیر و اردوان و اردویراف و اردی بهشت و به شکل مکان در نام های، اردبیل و اردستان و اردکان، آمده است.ارد نام ایزدی در آیین ایرانیان باستان است .

 

اشتاد:

در پهلوی به شکل «اشتات» و در اوستایی به شکل «ارشتاد» آمده است.نام روز بیست و ششم است از هرماه شمسی. نیک است در این روز صدقه دادن و جامه پوشیدن و حاجت خواست. ایزد اشتاد نام یکی از ایزدان همکار هفتمین امشاسپندان «امرداد» بوده است و همچنین نام فرشته ای است موکل بر مصالح و اموری که در روز اشتاد واقع می شود.به باور ایرانیان قدیم، نام فرشته ای که موکل روز اشتاد است.

زراتشت بهرام می گوید : روانت باد ویژه جان ودل شاد//نگهدارت سروش و شن و اشتاد.

به اوستایی ارشتاد به معنی روح صداقت آمده. ارشتاد نام فرشته ای هم بود.( لغت شاهنامه ص ۲۵).

 

آسمان:

در پهلوی به شکل «آسیمان» و در اوستایی به شکل«آسمن» بوده است.نام روز بیست وهفتم از هرماه شمسی است. و در این روز نیک است به سفر دور شدن و نشاید هیچ کار دیگر کردن.

در تداوم عوام، هوای بی ابر. نام فرشته ی موکل تدبیر امور و مصالح آسمان روز:همه ساله ز اشتاد و از آسمان تن و جانت با شادی و کامتان. و دیگر آنکه نام فرشته ی موکل بر ممات یعنی عزرائیل نیز می باشد

 

زمی یا زمامیاد:

در پهلوی به شکل «زمیک زمامیات ـ زامدات zamik » و در اوستایی به شکل «زام» آمده است و نام روز بیست و هشتم است از هرماه شمسی و گویند دراین روز تخم افکندن و درخت نشاندن و عمارت کردن بسیار خوب است.

 

ابوریحان بیرونی نام این روز را در فهرست روزهای ایرانی «زامیاد» و در سغدی «رام جید» (کتاب روزشماری در ایران باستان،بقلم دکتر معین) و در خوارزمی، راث یاد کرده زرتشتیان این روز را زامیاد خوانند.

 

در پارسی زمی به معنی زمین و فرشته آن هر دو آمده است.نام فرشته ای است که به نگهداری حوران بهشتی و تدبیر مصالح این روز گماشته شده است. سروشی است که به نگهداری حوران بهشتی مأمور است و تدبیر امور و مصالح روز معاد بدو متعلق است. پورداود:" نوزدهمین یشت از بیست و یکمین یشت اوستا، زامیادیشت است که اما نظر به مندرجاتش باید آن را کیان یشت نامید، چنان که در یک نسخه ی قدیم ... زامیاد یعنی زم یزد یا به عبارت دیگر فرشته ی زمین.

 

ایزدان بزرگ نیز خود بنوبت از همکاران امشاسپندان هستند... و ایزد زامیاد از ایزدان همکار امرداد(امشاسپندی که ماه مرداد بنام او است) می باشد.. در مزدیسنا همه ی عناصر و به ویژه «زمین» مقدس و زامیاد یعنی: زم یزد یا به عبارت دیگر فرشته ی زمین(در اوستا:زم« zam »محترم است و نام او در ردیف فرشتگان سی روز ماه یادشده و از این جهت آبادانی زمین و زراعت بر مزدیسنان واجب بوده است.

 

امشاسپند سپندارمذ در اوستا:

سپنته آرمئنی« Spenta Armaiti ») فرشته ی نگهبان زمین و گاه نیز خود زمین به شمار رفته است.

در کتاب روزشماری در ایران باستان، تالیف دکتر معین آمده: زامیاد مرکب است از دو جزء زام که ایزد و فرشته ی زمین است و جزء دوم یاد از حروف زواید و پسوند است که در اوستا و پارسی باستان(دات) آمده، چنان که در واژه های بنیاد و فریاد دیده می شود. ایزد زامیاد(زمین) با ایزد آسمان اغلب یک جا یا در هر دو مقدس شمرده شده اند. نگهبانی روز ۲۸ با ایزد نامبرده است.

 

در فرهنگ ها آمده در این روز درخت بنشاندن و تخم کاشتن و عمارت بغایت خوب است.(روزشماری ص ۶۳ ۶۴)زَمی مخفف زمین است که برگرفته شده از زم«با واژه ی زم در پهلوی که به معنی سرما و زمستان است، اشتباه نشود و در اوستا زیم آمده (حاشیه ی یشت ها جلد۲ برگ۳۰۳، زمین و زم)» ماراسپند ـ مهرسپند:مارسپند،ماراسفند در پارسی و در پهلوی به شکل «امهراسپنت» و در اوستایی به شکل «مَنَثرَه سپَنتَ»« Manthra Spenta » آمده است و به معنی کلام مقدس.. نام روز بیست و نهم از هر ماه شمسی است.

 

نام فرشته ای که موکل آب است و امور مصالح این روز به او تعلق دارد.

فردوسی: به روز زمیاد مهر اسفند نبیند ستم خلق و دشمن به بند.آمده که؛ نام پدر آذرباد، ماراسپند بوده است که یکی از موبدان ایشان بوده.(برهان) در کتب زرتشتی«اتورپات ماریسپندان»« Aturpat Marispandan » یا آذرپاد پسر ماراسپند یاد شده است(مزدیسناص۱۰۳ و آذرپاد و خرده اوستا ص۳۰ فصل ۳۳، بندهشن،بند۳)

 

انیران:

در پهلوی و پارسی به شکل «انیران aniran » آمده و در اوستایی به شکل« انغره ــرئوچه»«anaghra raoca» آمده است، که بخش نخست آن از «اَنan.» که علامت نفی و «اغره» به معنی «پایان و حد و حصر» و بخش دوم به معنی «روشن» است و روی هم رفته یعنی «روشنی بی پایان» است.

 

انغره ــ رئوچه بارگاه شکوه و بزرگی اهورامزداست یا عرش اعظم به شمار آمده و علاوه بر آن نام فرشته یا ایزدی است که نگهبانی روز سی ام بدو سپرده شده است.(انیران به معنی بیگانه و غیر ایرانی است).(حاشیه ی برهان قاطع چ معین)ابوریحان بیرونی در فهرست روزهای ایرانی این روز را «انیران» و در سغدی «نغز» و در خوارزمی«اونرغ» آورده و زرتشتیان امروز «انارام» گویند. دیگر انیران از اوستایی «اَنْ ائیریا an airya » است که از دو بخش بوجود آمده است که بخش نخست «اَنْ an » که علامت نفی و بخش دوم به معنی« آریایی و ایرانی» است و روی هم رفته غیرآریایی«ناایرانی» معنی می دهدنام فرشته ای است که موکل بر عقد و نکاح می باشد.(برهان قاطع)،(ناظم الاطباء).

 

مهر:

در پهلوی به شکل (میتر)، در اوستایی به شکل (میثرَ) و در پارسی باستان به شکل (باگ یادیش)، بوده است. میترا (ایزد خورشید یا مهر) یکی از ایزدان آریایی یا هندوایرانی پیش از روزگار زرتشت بوده است.

پس از آمدن زرتشت، یکی از فرشتگان آیین مزدیسنا گردید.آریاییان به مظاهر قدرت طبیعت یعنی:

 

۱) ایندرا (ایزد تندر و جنگ)

۲) وارونا(ایزد آسمان پرستاره)

۳) میترا (ایزد خورشید یا مهر)

۴) آگتی (ایزد آتش) «دئوه» می گفتند.

 

البته برتر از دیگر مظاهر ایندرا بوده است که اژدهاکش و ایزد«تُندر»(رعدوبرق) و «جنگ»به شمار می آمده است.

این ایزد با این نام در میان آریاهای ایران آن رواج را که میان هندوان می داشت، نیافت. نزد ایرانیان ظاهراً پرستش میترا «مهر» جای آن را گرفت و ایندرا رفته رفته و به ویژه پس از زرتشت در ردیف دیوان مردود درآمد

 

در فرهنگ های ایرانی یا فارسی، مهر را فرشته ای دانسته اند که موکل است بر مهر و محبت و تدبیر امور مالی و مصالحی که در ماه مهر (ماه هفتم) و روز مهر (روز شانزدهم هر ماه) بدو متعلق است و حساب و شمار خلق از ثواب و عقاب به دست اوست. (از یشت ها جلد۱دیوان چ دبیر سیاقی،برگ۱۳۳): «آنکه گردون را به دیوان برنهاد و کار بست/ و ان کجا بودش خجسته مهر اهرمین گرا»

 

سروش:

سروش در اوستایی به شکل «سَرئوشَ Sraosha» آمده است و به معنی «اطاعت و فرمان برداری» و به ویژه پیروی از دستورات خداوندی است و آن را از ریشه ی اوستائی (سرو )(sru سرو srav ) به معنی «شنیدن» آمده است.

 

در گات ها بیشتر سرئوشه به همین معنی یاد شده(یسنا،۴۴، قطعه ی۱۶،یسنا۴۵،قطعه ی۵،و جز آن) و نیز در دیگر بخش های اوستا بدین معنی بارها آمده و همچنین در اوستا سرئوشه به عنوان علم(دانش) برای فرشته ای یاد شده و او را مقامی مهم دارد و به صفت«میهن»و «بزرگ» متصف گردیده است.

(گات ها،یسنا۳۳،قطعه ی۵).وی مظهر(نشانه ی) اطاعت (فرمانبرداری) و نماینده ی صفت (ویژگی) خشنودی و فرمانبرداری در برابر دستورات اهورایی است.

 

سروش از جهت مقام با مهر برابر است و گاه او را در جزو امشاسپندان به شمار می آورند. در ادبیات متأخر زرتشتی سروش از فرشتگانی است که در روز رستاخیز به کار حساب و میزان گماشته خواهد شد و از گات ها نیز بر می آید که این فرشته در اعمال (کارهای) روز جزا(پاداش) دخالت دارد(یسنا۴۳،قطعه ی۱۲).

و هم در کتاب های متأخر زرتشتی و فرهنگ های فارسی سروش پیک ایزدی و دربردارنده ی وحی خوانده شده، از این رو در کتاب های فارسی اور را با جبرئیل سامی یکی دانسته اند. نگاه داری روز هفدهم هرماه به سروش ایزد سپرده شده.

 

بیرونی در فهرست روز های ایرانی (آثارالباقیه) روز یاد شده را «سروش» و در سغدی«سرش» و در خوارزمی «اسروف» یاد کرده است.نام روز هفدهم باشد از هر ماه خورشیدی. نیک است در این روز دعا کردن و به آتشکده رفتن و باقی امور بد است.(برهان)مسعود سعد: «روز سروش است که گوید سروش/ باده خور و نغمه ی مطرب نیوش»

 

رشن:

نام روز هیجدهم از ماه پارسی مرادف رش است.(آنندراج)،(از انجمن آراء)

نام اوستایی رش یا رشن،«رشنو» است که نام فرشته ی دادگستری است. روزی است از ماه ایرانیان که آن رش خوانند.(لغت فرس اسدی).مخفف رشت هم می باشد.

روز هیژدهم (هیجدهم) از هر ماه خورشیدی و در این روز با دوستان صحبت داشتن و سفر کردن ممنوع است(فرهنگ جهانگیری)

نام فرشته ی که تدبیر امور و مصالح روز رشن با اوست.(از شعوری، جلد۲، برگ۱۲) و نام یکی از ایزدان همکار امشاسپند امرداد است.(از مزدیسنا و تاثیر آن در ادبیات پارسی،برگ۱۶۲)

 

فروردین:

در پهلوی به شکل «فرورتینfravartin »، در اوستایی به شکل«فره وشی»، و در پارسی باستان به شکل «فرورتینام» «fravartinam» آمده است. و به شکل فرورتی در حالت اضافی است و به معنی «فروردهای پاکان و فروهرهای پارسیان» است.

بنابراین «ین» علامت نسبت نیست.(از حاشیه ی برهان چ معین). نام ماه نخست شمسی باشد و آن بودن آفتاب است.

نام فرشته ای هم هست که از خازنان بهشت است و تدبیر امور و مصالحی که در این ماه و در روز فروردین که نوزدهم این ماه است واقع شود، بدو متعلق است.

 

نام روز نوزدهم باشد از هر ماه شمسی و در این روز از ماه فروردین پارسیان جشن سازند و عید کنند بنابر قاعده ایی کلی که پیش ایشان جاری است که هر روز از هر ماهی که نام همان ماه داشته باشد عید باید کرد. نیک است در این روز به باور ایشان جامه ی نو پوشیدن و دیدن گوسفندان و گله و رمه ی گاوان و اسبان.(برهان).

 

تلقین نام یک یشت از کتاب یشت ها که خود بخشی از بخش های پنج گانه ی اوستای موجود است. پورداود نویسد" قسمتی از این یشت که در نیرو و عظمت فرورها و قسمتی دیگر که در استغاثه و طلب یاری از آن هاست."

به ویژه در هنگام فرود آمدن فرورها، یعنی در آخرین گاهنبار سال سروده می شود.(از یشت ها جلد۱،صص ۵۹۸ ۵۹۷) .

جشن فروردیان، جشن فرودها(فروهران) است که هنگام فرود آمدن فروهران به زمین محسوب می شود وآن ده روز است از اشتاد روز تا انیران روز از اسفندماه و پنج روز گات ها(خرده اوستا تألیف پورداود،صص۲۱۸ ۲۱۹)

 

بهرام:

در پهلوی به شکل «واهرام» و در اوستایی به شکل «ورثَرغنَ» آمده است.نام روز بیستم از هرماه شمسی.(برهان)

نام فرشته ای است که نگهداری مردم مسافر بدو سپرده شده است و امور و مصالحی که در روز بهرام واقع می شود به او تعلق دارد.(برهان). نام ملکی است که امور روز بهرام بدو متعلق است و محافظت مسافران می کند.(رشیدی)

 

رام:

در پهلوی به شکل (رامشن= ramishn) رام در اوستایی به شکل (رامن=ramon) و یا (رامه=rama) آمده است.(از مزدیسنا ذیل ص۲۲۹).

رام نامی مقدس در میان آریاییان ایران و هند بوده است.به هندی نام خداوند بزرگ است.(برهان)

(از لغت محلی شوشتری): " خود بخود هستند چون با عاشقان خود کام رام / از چه می گویند خوبان هندو رام رام.(اشرف از آنندراج).

صاحب انجمن آرا و بتبع او صاحب آنندراج آرد: " روز رام و آن مهرگان بزرگ است و روز پیروزی یافتن فریدون است بر ضحاک تازی و در این روز ایرانیان (پارسیان) شکر و پرستش و زمزمه کردندی که از ستم ضحاک تازی رهایی یافته اند.

نام فرشته موکل بر مصالح روز رام است و آن مهرگان بزرگ است(آنندراح)(انجمن آراء).

 

ـ نام های «رام» عبارتند از :

رامشن،

رامن،

رامین،

رامتین،

رام هرمز،

رام اردشیر،

راماشاه،

رامشین،

رامنی،

رامیتن،

رامیثن،

رامینه،

رامان،

رام جرد،

رام شهرستان و ...

رام در پهلوی به شکل «رامشن ramishn» و در اوستایی به شکل«رامن ramon» یا «رامه rama» آمده است.

رام نام روز بیست و یکم از ماه های پارسی که به رسم ایرانیان، هر یک از سی روز ماه به نام فرشته ای موسوم بوده است.

ـ رام روز = روز رام: "رام روز است و بخت و دولت رام/ ای دلارام خیز و درده جام(مسعود سعد) .

ـ آذر رام خراد= آتش فره ایزد رام (مزدیسنا ذیل ص ۲۲۹) .

دل شاه از اندیشه ازاد شد/ سوی آذر رام خرداد شد.

(فردوسی) (از مزدیسنا ص ۲۲۹): " ترا روز رام از جهان رام باد/ همان باد را با تو آرام باد/ می خور کت باد نوش بر سمن و پیلگوش / روز رش و رام و جوش روز خور و ماه و باد.

 

رام نام فرشته ای است که موکل روز رام و مصالح امور مردم است در آن روز. نام ایزدی است که نگه بانی روز بیست و یکم هر ماه بدو سپرده شده . مزدیسنا ذیل ص۲۲۹.شرحی درباره ی نام رامین. رامین اسم خاص می باشد.سامانی گوید: رامین مرکب است از «رام» به معنی طرب، فرح، فیریدگی، کروز، کروژ، نشاط، رامش، خوشی، خوشدلی، سرور، نشاط کردن، وشاد شدن،شادی،) و «ین» و معنی ترکیبی آن طربناک است.طربناک(صفت مرکب)(شادمان،خوشحال،با نشاط) .

 

نظامی: نام عاشق ویس است و قصه ی ویس و رامین مشهور است از فخرالدین اسد گرگانی (۴۶۶ه.ق) که این داستان را از پهلوی به نظم پارسی درآورده است و خلاصه ی داستان عشق ویس و رامین چنین است که رامین ،جوانی است زیباروی و خوش اندام، که شیفته ی لذت و زیبایی است، چنگ نیکو می نوازد و سرود خوش می گوید و حتی به باور گرگانی، وی پدید آورنده ی چنگ است:" نشان است این که چنگ بافرین کرد/ که او را نام چنگ رامتین کرد(رامتین که یکی از نوازندگان و رامشگران دوران ساسانی دانسته شده است).

  • بتسابه مهدوی

نمادهای باروری در دوره باستان

بتسابه مهدوی | شنبه, ۸ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۱۱:۱۷ ق.ظ


دکتر بتسابه مهدوی

 

در باورهای فرهنگ‌های باستانی، زن، زمین، ماه، مار و گاو نماد باروری محسوب می‌شدند و نمادهای هریک از این عناصر در آثار به جا مانده از این دوران می‌توان یافت.

رابطه میان این 5 عنصر و باروری در مواردی مشخص و در مواردی نیازمند جستجوی بیشتر در تاریخ است. در مقاله حاضر به این ارتباط و نمادهایی که در دوران باستان نشاندهنده این خصوصیت بوده پرداخته شده است.

 

زن

نمادهای مربوط به زن پیچیده است و معمولا نقش دوسویه دارد. هم شاه بانوی باکره بهشت است و هم زن درنده خو و بدکاره. هم خرد متعالی و هم حماقت فراوان. هم هدایت ناب معنوی و هم اغواکنندگی را به همراه دارد. کاملا مشخص است که زن نقش باروری دارد. در تندیسه‌هایی که از الهه‌ها در دوران باستان باقی مانده، بر اندام باروری آنها تاکید شده است. جالب این است که حتی گریستن زن‌ها در مراسم عزاداری مربوط به باروری می‌شود. در واقع چنان که آب باران به زمین می‌رسد و گیاه دانه ای که زیر خاک است، سبز می‌شود، همین طور هم وقتی برای مرده‌ها گریه می‌کنیم، حیات مجدد پیدا می‌کنند و به همین خاطر زن‌ها در عزاداری نقش مهم تری دارند.

زمین به عنوان مادر کبیر و عامل پیدایش عالم مطرح است و در این نقش، صورت مثالی باروری و آفرینندگی بی پایان به شمار می‌رود. وصلت آسمان و زمین نخستین ازدواج مقدس (hieros gamos) است.

گاهی نشاندن یا خوابانیدن کودک بر خاک وابستگی کودک به زمین و اختصاص وی به مام زمین را نشان می‌دهد. زایمان بر خاک، رسمی‌ جاری نزد بسیاری از اقوام است. در چین و در نواحی از قفقاز تا درد زایمان در زن آغاز می‌شود، بر زمین می‌نشیند و مستقیما بر خاک وضع حمل می‌کند. در زبان مصریان، اصطلاح بر زمین نشستن به معنای زایمان و زاییدن است. در بیشتر اسطوره‌ها قهرمانان و قدیسین از میان کسانی برمی‌خیزند که درکودکی رها شده بودند. آنها یا به دست آب سپرده شده بودند یا بر روی زمین. هر دوی این‌ها از عناصر مقدس کیهانی هستند.

مام زمین پشتیبان شان شد و از مرگ مصون شان کرد و به همین ترتیب سرنوشتی شکوهمند و استثنایی برایشان رقم زده است.

 

آب

آب عنصر نخستین است که همه چیز از آن آفریده شده و بنابراین یک نماد باستانی برای زهدان و باروری به شمارمی‌رود. در بسیاری از اساطیر آفرینش در هندوستان و خاورمیانه و مصر، اسطوره‌هایی وجود دارند که وجود یک اقیانوس کیهانی را پیش از پیدایی جهان مطرح می‌کنند. آب منشا همه مخلوقات است. نماد مادر کبیر، به صورت باران یعنی نیروی لقاح ایزد آسمانی و مفهوم باروری را می‌رساند.

در باورهای ایران باستان، زمین از آب پدید آمده بود و در بین النهرین، اقیانوس نخستین، زاینده آسمان و زمین بود. در اسطوره‌های کنعان بیشتر خدایانی که با آفرینش پیوستگی دارند، یادآور آب هستند. گاهی منظور از آب، آب پشت است. در زبان سومری، حرف "a" به معنای آب بود. اما عامل زاد و ولد هم معنی می‌داد. در رمزپردازی جنسی آفرینش کیهان، آسمان زمین را در آغوش می‌گیرد و با باران باردار می‌کند.

 

آب همچنین به عنوان منبع حاصل خیزی است و رمز کل چیزهایی است که بالقوه وجود دارند. آب مثل مار نشانه تجدید حیات و دگردیسی هم به شمار می‌رود.

آب نماد عقل و خرد هم هست. در ریگ ودا نخستین موجودی که پس از ترکیب محرک نخستین و ماده آغازین یعنی آب، پدید آمد عقل کل بود. در اساطیر آفرینش بین النهرین مهمترین ویژگی "انکی" خدای آب شیرین، هوش و عقل زیاد بود. در پی همین مفاهیم بود که آب - بانوان نمایندگان خرد شدند و آناهیتا یکی از آن‌ها بود.

در اوپانیشادها، نطفه و آب، پدید آورنده نور و بقا هستند. در واقع آب، مایع شده نور است. ما غالبا از نور معرفت مثال می‌زنیم. در این صورت است که آب ویژگی حکمت نور را به ارث می‌برد. برای همین کسانی که به نور معرفت یا حکمت دست یافته اند به نحوی تصور می‌شوند که از روی آب رد می‌شوند.

آب سمبل تطهیر است. در بیشتر ادیان طهارت با آب انجام می‌شود. از آن جا که طهارت بازگشت به پاکی است، آب نماد نوزایی هم به شمار می‌رود.



  • بتسابه مهدوی

روانشناسی برخی رنگ‌های به‌کاررفته در پرچم کشورهای جهان

بتسابه مهدوی | يكشنبه, ۲ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۹:۲۹ ق.ظ

 دکتر بتسابه مهدوی

 

حداقل یکی از رنگ‌های آبی، زرد، سیاه، سفید، سبز و قرمز، زعفرانی، نارنجی و ... در پرچم کشورهای مختلف وجود دارد.

 

قرمز: نشانه‌ی انقلاب ، شجاعت ، قدرت ، شهامت و مفاهیمی از این دست است. مثلاً برخی کشورهایی که در جنگ‌های جهانی شرکت داشته‌اند، از رنگ قرمز برای گرامیداشت فداکاری‌های سربازانشان در این جنگ‌ها ، از رنگ قرمز در پرچمشان استفاده کرده‌اند. همچنین این رنگ به نشانه‌ی شجاعت و فداکاری‌های سربازان یک کشور در جنگ‌های استقلال آن کشور به کار می‌رود. رنگ قرمز در پرچم ارمنستان، این دلالت را دارد. قرمز در پرچم کشور ویتنام، نشانه‌ی وقوع انقلاب در این کشور است. همچنین قرمز در پرچم برخی کشورها مانند مغولستان ، در آغاز نشانه‌ی کمونیسم بوده است، اما امروز نشانه‌ی پویایی و پیشرفت به‌ شمار می‌رود. قرمز در پرچم فیلیپین، به معنی شجاعت است.

 

آبی: همچون رنگ سفید بر پاکی و البته بر اعتماد نیز دلالت دارد. در نقاشی‌‌های کلیساها، رنگ آبی نشان‌دهنده‌ی احساسات عمیق، شکوفایی اعتقاد و تواضع در برابر خداوند و در اسلام (آبی فیروزه‌ای) و مسیحیت ، یادآور پاکی و ایمان است. رنگ آبی ، معنایی الهی و آسمانی دارد و در میان شرقی‌‌ها و غربی‌‌ها نشانه‌ای از تقدس است. به همین دلیل در کاشی‌کاری‌‌های مساجد ، حسینیه‌‌ها و مکان‌‌های مقدس از رنگ‌‌های آبی استفاده می‌کنند، چون این رنگ کمک می‌کند انسان به ملکوت بیندیشد. در پرچم برخی کشورها، علاوه ‌بر موارد یادشده، آبی بر دریاچه‌های آن کشور یا دریاهای مجاور یک کشور دلالت دارد، مثلآ در پرچم کشور باهاما ،آبی نشانه‌ی دریای کارائیب است. با این حال در پرچم بسیاری از کشورها از جمله اوکراین، آبی بر آبی آسمان دلالت دارد.

 

زرد: با توجه به پیشینه‌ی فرهنگی (مثلاً در کشورهای بودایی) و نیز جغرافیای کشورهای مختلف ، دلالت‌های متنوعی دارد؛ از جمله رنگ زرد طلایی در پرچم کشور باربادوس، نشانه‌ی شن‌های این کشور است. در پرچم کشور اوکراین، بر مزارع گسترده‌ی گندم دلالت دارد. همچنین رنگ زرد ا ز رنگ‌های پان‌ آفریقایی به شمار می‌رود که در پرچم برخی کشورهای دارای جمعیت سیاهپوست در قاره‌ی آمریکا مانند جاماییکا از این رنگ استفاده شده است.

 

سبز: نشانه‌ی امنیت، امید و جوانی، سرسبزی و آرامش است. سبز، در اسلام، نشانه‌ی ایمان و عقیده در دین، توکل به خدا، بقا و جاودانگی و همچنین نشانه‌ی روز قیامت است. رنگ سبز به طور سنتی، رنگ دین اسلام به ‌شمار می‌رود. در پرچم کشورهایی مانند عربستان، جمهوری آذربایجان، افغانستان، سریلانکا و مالدیو چنین دلالتی دارد.

همچنین در پرچم کشورهایی مانند جاماییکا بر سرسبزی و پوشش جنگلی دارد و در پرچم ازبکستان نیز نشانه‌ی سرسبزی و حاصل‌خیزی است.

 

سفید: در پرچم اغلب کشورها از جمله ازبکستان و هند نشانه‌ی صلح است، اما از برخی دلالت‌های دیگر نیز برخوردار است. در پرچم کشور فنلاند، حاکی از پوشش گسترده‌ی برف در زمستان دارد یا در پرچم کانادا نشانه‌ی مناطق برفی شمال این کشور است. در پرچم تاجیکستان، نشانه‌ی صنعت مهم این کشور، یعنی پنبه است. سفید در پرچم اندونزی به معنی روح است که در مقابل رنگ قرمز که بر جسم دلالت دارد، قرار داده شده است. سفیدی صلیب در پرچم یونان، به نشانه‌ی پاکی جنگ استقلال یونان گنجانده شده است.

 

سیاه: معانی و دلالت‌های گوناگونی دارد؛ علاوه ‌بر این‌که بر خاک دلالت دارد، حاکی از رنج، سیاهی و ظلم گذشته نیز است. در پرچم استونی، رنگ سیاه چنین دلالتی دارد. همچنین در پرچم جامائیکا نشانه‌ی رنج‌هایی است که در گذشته بر مردم این کشور رفته است. همچنین سیاه، نماد قدرت است و در پرچم کشورهایی مانند باهاما، نشانه‌ی قدرت مردم است.

  • بتسابه مهدوی

مار در ایران باستان

بتسابه مهدوی | سه شنبه, ۳ بهمن ۱۳۹۶، ۱۲:۱۶ ب.ظ


دکتر بتسابه مهدوی

 

مار در ایران باستان مانند دیگر مظاهر طبیعت دیده شده است واز کهن ترین حیواناتی است که در عهد باستان با خدایان ارتباط دارد.در اساطیر بسیاری از اقوام وملل به صور گوناگون مطرح است چه به عنوان موجودی مقدس یا منفور واقع شده .

واژه اژدها که در متون تاریخی آمده است به معنی مار بزرگ وعظیم است. مارعمر طولانی دارد واز قدرتی شگرف برخوردار است وچون در زیر خاک به سر می برد از دنیای زیر زمینی ومردگان آگاه است. او اصوات زیر زمین را می داند ومظهر جسمی روان در گذشتگان است. واین شاید دلالتی است بر اینکه مار گاهی می تواند در دنیای زندگان وگاهی در دنیای مردگان باشد وهمچنین نگاهبان دنیای مردگان است. او با چشمان باز می خوابد ومظهر هوشیاری است وجاودانگی وپوست اندازی وحیات مجدد آن  که مار را به صورت موجودی نامیرا در آورده است وبه همین دلیل مورد احترام وپرستش بوده است وبه نقل از گروتر دجانز :

 

".....سبب این اعتقاد رایج بود که روح افراد متوفی به شکل مار باقی مانده ودر عمارت های قدیمی زندگی می کند .اقوام ودوستان شخص مرده ،غذایی که غالبا شیر است به آن مار می دهند وآداب ورسوم دیگری نیز به جای می آورند."

 

مار در ایران باستان نمادی از روز رستاخیز است زیرا که پوست اندازی مار نمادی از تولد دوباره و نیز خورشید است.

 

مار گاهی در ایران باستان در کنار خدایان دیگر نیز دیده شده است مانند خدای "زوروان" که خدای بی مرگی است.در برخی از موارد مار را روی تاج شاهان نیز می بینیم

مار همچنین به دلیل زهز وپادزهری که دارد نمادی از جادو وسحر نیز بوده است وگاهی مار را در ارتباط با زن یا به نوعی تشبیه به زن کرده اند واین می تواند جلوه ای از افسونگری وحیله گری مار را به تصویر بکشد .

 

 .مار نمادی از موج آب نیز بوده است به طوری که در در نقش هایی که بروی اشیاء به تصویر می کشیدند اگر مار به صورت جریان آب نمایش داده می شد نماد آب وفراوانی وحاصلخیزی بود  اما اگر مار را با خصوصیات جانوری آن ترسیم کرده باشند جلوه اهریمنی آن را نمایش داده اند.

 آثار به جا مانده از مهرها والواح کشف شده از تمدن های باستانی، از تقدس ماردر برخی از فرهنگ ها  دارد مانند تمدن ایلام که ویژگی شگفت آور تمدن ایلامی اهمیت مار در آن دوران است. در دوره "سوکل مخ" در آغاز هزاره دوم ق.م مدارکی برای تایید آن یافت شده است ودر پیکر تراشی آثار ایلامی نیز دیده شده است .

مار در نزد ایلامیان حافظ  آب، خرد وثروت است از همین رو همیشه در کنار جویبارها سکنی گزیده و به نظر می رسد آب، همان ثروت وگنج است چراکه در زمین بایرآب مانند گنجی بزرگ است.

مار گاهی به عنوان  نمادی از باروری به صورت پیچیده شده بر بدن تندیس الهه ها نیز دیده شده است وبرخی پرستش مار را با مادران یکی دانسته اند وبرای آن ها احترام زیادی قایل بوده اند. وممکن است این همان دورانی بوده باشد که مادر سالاری رواج می یابد.

 

مفهوم نماد مار در دوره های مختلف عوض می شود درزمان قبل از یکتا پرستی و ظهور دین زرتشت در دوران عیلامیان و.. تقدس خاصی داشت اما هنگامی که بحث یکتا پرستی به وجود می آید ونقش جهان دیگر پر رنگ تر می شود وبهشت وجهنمی در تصور عامه پدید می آید نقش مار را می بینیم با خصوصیات اهریمنی واین پرسش ایجاد می شود که چرا قبلا مار مورد تقدس بوده، وبا آمدن دین نقش اهریمنی پیدا می کند به طوریکه در دین زرتشت جزو حیوانات خرفستره (موجودات زیانکار) محسوب می شده است؟ گمان می رود که دین جدید نفی کننده دین قبلی بوده باشد واین یکی از خصلت های تعویض مذهب است  ازین رو وقتی زرتشت ظهور می کند مار موجودی می شود اهریمنی .

 

البته قابل به ذکر است در دین های بعد از زرتشت نیز مار همچنان موجود اهریمنی باقی می ماند واین اهریمنی بودن آن را در روایات ها افسانه ها یا حتی متن های به جا مانده می توان پی گیری کرد وتقریبا همه این ادیان از جمله ادیان ابراهیمی، مسیحی واسلام  اهریمنی بودن مار را در روایات با ماجرای فریب خوردن آدم وحوا از ماربه تصویر کشیده اند که می توان اشاره داشت به کتاب های تورات وقرآن و روایات وافسانه های کلده وشام هر چند که هر کدام روایات جداگانه ای از فریب خوردن را ذکر می کنند ولی نهایتا همه آنها به یک نتیجه کلی می رسند که آن اهریمنی بودن مار است. در افسانه ها مار را در ارتباطی تنگاتنگ با زمین می دانند به دلیل اینکه معتقدند او نفرین شده خداوند است وهنگامی که آدم را فریفت مورد غضب خداوند واقع شد ودست وپایش را گرفت وبدو گفت همیشه باید بروی شکم راه بروی واینگونه او را به زمین تبعید کرد.

 

تصویر مار را می توان در آثار زیادی دید مانند پیکر تراشی ها ونقش برجسته ها ،مهر ها و... گاهی نقش آن را در روی تاج پادشاهان در ملت های مختلف می توان مشاهده کرد که هر کدام نماد خاصی دارد وچه از نگاه اهریمنی بودن آن وچه از دید مقدس بودن ، جای بسیار بحث وبررسی دارد.که بارزترین آن نگاره کوروش بالدار در ایران باستان است .

 

  • بتسابه مهدوی

سفره نخود مشکل گشا

بتسابه مهدوی | يكشنبه, ۲۴ دی ۱۳۹۶، ۰۹:۵۲ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

در آیین های دختر شاه پریان و بی بی سه شنبه و پیر وهمن روز آیین نخود مشکل گشا هم برگزار می شود اما خود سفره نخود مشکل گشا، شکلی کاملا مخفی دارد و فقط خود صاحب سفره که ممکن است زن یا مرد باشد از مکان و روز آن باخبر است. برای برگزاری، دستمال سبزی روی زمین سنگ چین شده پهن می کنند و سفره را روی آن می گسترند. در سفره آب تازه، سه عدد مغز بادام، سه تکه نان بیات که خود مومنان پخته اند، مشتی نخودچی و کمی کشمش سبز قرار می دهند و کم کم پاک می کنند و قصه گو قصه مشکل گشا را تعریف می کند. حاضران که فقط زن هستند یا فقط مرد، هماهنگ با یکدیگر، می گویند بله! پس از پایان قصه هر یک جداگانه مقداری از نخود مشکل گشا را بر می دارند و در سر گذر بین عابران خیر می کنند.

قصه این سفره بنا بر آن که گوینده آن زن باشد یا مرد، تفاوت می کند زن ها معمولا مختصری از قصه پیر خارکنی را تعریف می کنند که برای سیر کردن شکم دخترش دست به دامن سه سوار سبزپوش و سفیدپوش می شود و بالاخره به دلیل «خیر کردن» نخود مشکل گشا به مراد دل می رسد و زنان دیگر با تایید سخنان او کار را به پایان می برند. اگر صاحب سفره مرد باشد یا مردی باشد که خود به مراد دل رسیده است قصه پیر خارکن را به تفصیل بر زبان می راند و سپس قصه شاه اشتاد ایزد را به اختصار می گوید و پس از آن نخود مشکل گشا را که متبرک شده است خیر می کنند.

«این سفره ها توصیفی است زنده از زندگانی گذشته زنی که امروز زن زرتشتی نام گرفته است. زنی که سفره های مقدس به توصیف شیوه اندیشه او می پردازد در گذشته در واحه هایی کنار آب روان در صحراها و کوه و کمری که ایرانش می خوانیم زندگی می کرد و همیشه در مقام مادر به نگاهبانی از زندگانی مشغول بود. چه در افسانه های مشکل گشا و بی بی سه شنبه و چه در قصه های وهمن امشاسپند و دختر شاه پریان او تمدنی شگفت انگیز آفرید. این قصه ها که در آن نقش تکرار زن _ مادر برجسته است، متعلق به زمانی است که جنگ در حکم یک نهاد اجتماعی هنوز اختراع نشده بود ... .

به هر حال زن زرتشتی این سفره های سپندینه با افسانه هایشان را در کنج نهان خانه دل و دین خود چنان خوب جا سازی کرده است که هم نیاز فرهنگی او را برآورده می کند و هم زندگانی مادی سرشاری برایش به ارمغان می آورد.»

  • بتسابه مهدوی

سفره های نذری زرتشتیان

بتسابه مهدوی | چهارشنبه, ۲۰ دی ۱۳۹۶، ۱۰:۱۹ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

سفره دختر شاه پریان

مراسم سفره دختر شاه پریان در اتاقی ویژه این آیین برگزار می شود. سفره ای سفید بر روی زمین می گسترند و سفره ای سبز بر روی آن قرار می دهند. چراغ خاص سفره نیز در میان سفره سبز قرار می گیرد. در چهار گوشه سفره، پوست بادام و پوست گردو که درون آن روغن و فتیله قرار دارد، می گذارند. صاحب سفره زنی روزه دار است که چراغ ها را روشن می کند و خوردنی های خاص برای آن تهیه می کند و بر سر سفره قرار می دهد.

زن آبستن و مرد حق ورود به اتاق را ندارند. کشتن مرغ و خروس سیاه در این آیین ضروری است. اشیا فولادی هم نباید در اتاق باشد. سفره سالانه برگزار می شود و هیچ خانه ای حق ندارد در سال بیش از یک بار آیین را برگزار کند.

در قصه این سفره، مراد دهنده دختر شاه پریان است. در قصه مردان نقشی ندارند یا نقش فرعی دارند و زن چوپانی هست که نیازمند و بی اعتقاد است ولی با برگزاری آیین سفره که آیین شاد و جشن گونه ای است به مراد دل می رسد و پس از ماجراهایی که بر او می رود بر حق بودن دختر شاه پریان بر او ثابت می شود. سپس صاحب سفره زنان دیگر را فرا می خواند تا با برگزاری آیین سفره دختر شاه پریان به مراد دل برسند.

 

سفره پیر وهمن روز

هر ماه در روز وهمن از تقویم زرتشتی، آیین ساده سفره وهمن روز را برگزار می کنند و سالی یک بار و معمولا روز وهمن از ماه بهمن از تقویم قدیم زرتشتی آیین سفره اصلی برگزار می شود ولی این قاعده چندان مهم به شمار نمی آید. آیین قربانی کردن گوسفند در روز اورمزد و خوردن گوشت آن در روز اردیبهشت برگزار می شود. معمولا مکان سفره بر سر چاهی است که بالای آن آلاچیقی برپا کرده اند ولی این ویژگی امروزه رعایت نمی شود. گفته می شود این سفره در گذشته خاص مردان بوده است ولی به دلیلی آیینی امروزه زن ها هم در سفره پیر وهمن روز شرکت می کنند. سفره پیر وهمن روز آیینی مخفی محسوب می شود و مخفی بودن آن امروزه نیز به شکل نمادین رعایت می شود. جز مومنان شناخته شده نباید کسی در روز برگزاری آیین در مکان سفره حضور داشته باشد. سفره این آیین باید از پارچه نخی دست باف در زیر و پارچه ابریشمی سبز مستطیل شکل روی آن باشد.

شخصیت اصلی قصه پیر وهمن روز مردی چوپان است که از طریق او زنش به درگاه پیر وهمن روز می رسد و به او متوسل می شود. زنان و مردان هر دو در این آیین و نیز در قصه آن نقش دارند ولی مومنان به امشاسپند پیر وهمن روز، کاملا ایمان دارند که این آیین در اصل متعلق به مردان است و زن ها امروزه فقط مردان را در برگزاری آیین کمک می کنند.

 

  • بتسابه مهدوی

مرگ و مراسم تدفین در ایران باستان (4)

بتسابه مهدوی | چهارشنبه, ۱۸ مرداد ۱۳۹۶، ۰۸:۴۶ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی



منع شیون و زاری

در اوستای بزرگ زمان ساسانی که تدوین شدهٔ مغان بود به موجب کتاب نهم دینکرد در سوتکَرنَسک که نخستین نسک از بیست و یک نسک اوستا بود، در فرگرد یازدهم دربارهٔ عدم شیون و زاری در سوگواری مطالبی وجود داشته‌است. هم چنین در گزارش اَرداویراف از جهان پسین، به موجب فصل شانزدهم، رودی سهمگین در دوزخ جاری است که گناهگارانی در آن غوطه‌ور بوده و عذاب می‌بینند و توضیح داده می‌شود که این رود از اشک چشم و بر اثر مویه و شیون و سوگ کسانی به وجود آمده که در پس مردگان خود به سوگواری و گریه پرداخته‌اند و اینک به عذاب در این جایگاه به سر می‌برند. در رسالهٔ مینوی خرد فرگرد ۴۳ بند ۲۹ نیز با نکوهش گریه و سوگواری مواجه می‌شویم. در مجموعهٔ سد در نثر بند ۹۶ نیز همان مطالب سوتکَرنَسک آمده‌است. در جلد اول از روایات داراب هرمزدیار نکوهیدگی و اهریمنی بودن در گریه و مویه و سوگواری ملاحظه می‌شود.

 

رسم سگ‌دید

این مراسم که نشان دادن جنازه به سگ است، میراث گذشته روزگاران قدیم ایرانیان قبل از زرتشت است. از دیدگاه زرتشتیان زمانی که جان از بدن خارج می‌شود اگر کسی در کنار پای جسم بسته باشد چون نسوش(دیوی که بر اجساد آدمی دست می‌یابد و آن را پلید می‌سازد.) بر وی هجوم برد و چنانچه سگ آن جسد را ببیند، نسوش رانده می‌شود. به احتمال زیاد رسم سگ‌دید که عبارت بود از آوردن سگی بر بالین محتضر یا مرده و نشان دادن جسد به سگ و مالیدن پوزه به آن جسد، از همین عقیده سرچشمه گرفته‌است.

 

اساس این عقیده بر این بود که سگ که دزد و گرگ و دشمن مادی را می‌راند، قادر به راندن دروج و نسوش پلیدی که از سوی باختر، جایگاه دیوان بر جسد مرده حمله می‌کند، هم هست. سود و خاصیت طبیعی و طبی رسم «سگدید کردن» این است که حیوان مذکور در شناخت مرگ توانا و در مرگ مفاجا و بی‌هوشی قادر به تشخیص مردگان از زندگان است. تا چندی پیش با نهادن قطعه نانی بر سینه‌ی جسد و بردن سگ برای برداشتن آن رسم سگدید کردن به ذهن‌ها القا می‌شد.

 

مراسم مربوط به محتضر

قبل از فرارسیدن مرگ، موبد بالای سر محتضر حاضر می‌شود و به خواندن ادعیه و اوراد خاص می‌پردازد و از او می‌خواهد که به گناهان خود اعتراف کند و طلب مغفرت نماید. پس از شستن میّت او را با پارچه‌ای کتانی می‌پوشانند و در اطراف او اجتماع کرده و سرود اَشم وُهو ( نمازهای اَشم وُهو و یتا اهو در آغاز و انجام بیشتر نیایش‌ها می‌آید) را به زبان پازند در گوشش می‌خوانند. اهمیت این کار در سروش یشت هادخت تأکید شده‌است و گاهی چند قطره هوم مخلوط به آب، در دهان مرده ریخته می‌شود تا سبب آمرزش و جاودانگی او گردد.

 

غسل با گمیز

پس از مرگ، همین که جان از بدن جدا شد بی‌درنگ دُروج نَسو عفریت و دیو نامرئی، به پیکر مگسی همچون پلیدترین خرّفستران از سرزمین‌های اباختر (شمال) می‌آید و برتن مرده می‌تازد، در نتیجه این تازش است که جسد میت ناپاک و فاسد می‌گردد و لمس آن گناه به حساب می‌آید. بنابراین افراد ویژه‌ای حق دست زدن به مرده را دارند و اگر فردی غیر از آنان جسد را لمس کند، باید ۹ روز تمام با گمیز (ادرار گاو) غسل کند. در اینجا ثنویت زرتشتی که در ادوار بعد از زرتشت رنگ و بوی خاصی به خود گرفت، به خوبی خود را نشان می‌دهد. این ثنویت با آن که مثل ثنویت‌ها گنوستیکی خیر و شر را به صراحت با روح و ماده منطبق نمی‌کند، باز تمایل به این دعوی را نشان می‌دهد که آنچه تعلق به قلمرو خیر دارد حیات است و مرگ مثل دروج (اهریمن یکی از دیوان ماده) متعلق به قلمرو شر است.

 

ظاهرا به استناد همین نکته است که پسودن مردگان همچنان که از وندیداد برمی‌آید تطهیر با گُمیز، (ادرار گاو) را الزام می‌کند، چرا که در تعلیم زرتشت تن انسان وقتی که به کلی از حیات خالی باشد در تصرف اهریمن واقع می‌شود و تطهیر که به سبب پسودن آن هست، از اینجاست.

 

  • بتسابه مهدوی

مرگ و مراسم تدفین در ایران باستان (2)

بتسابه مهدوی | سه شنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۶، ۰۷:۱۸ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی


رنگ‌ کردن مردگان

در ادوار قدیم جسد مرده را با رنگ قرمزی می‌پوشانیده‌اند که از اکسید آهن به دست می‌آمده و در فلات ایران فراوان بوده‌است. این نظر هم وجود دارد که ممکن است زندگان بدن خود را به دلایلی با همین ترتیب رنگ می‌کردند و چون فوت می‌شدند، اثر این رنگ بر بدنشان باقی می‌مانده‌است. در دوران‌های متأخرتر بجای اکسید آهن بر استخوان‌بندی متوفا با رنگی سرخ فام، با گِلِ اُخرا نقش‌هایی ایجاد می کردند.

 

خاک‌سپاری در منازل

رسم دفن مردگان در جاهای مختلف خانه، احتمالاً بنابراین اندیشه بوده‌است تا با بازماندگان مجالست و مصاحبت داشته باشند چه به بقای روح و زندگی پس از مرگ سخت معتقد بوده‌اند. این رسم تا مدتی دوام داشت و هنوز آن زمانی فرا نرسیده بود تا از مردگان در ترس و هراس افتند.

 

پیدایش ترس از مردگان

در بسیار از اقوام و ملل ترس از مردگان وجود داشته‌است و شاید این نشانی از آغاز دوران نیاکان‌پرستی باشد. بازماندگان برای مردگان قربانی می‌کردند، هدیه می‌فرستادند و می‌کوشیدند تا همچون خدایان شر، دلشان را نرم و مهرآمیز نمایند. در برخی نقاط چون مرده‌ای پیدا می‌شد، وی را درون خانه دفن کرده و خود در جایی دور خانه می‌ساختند تا روح متوفا آنان را پیدا نکند و یا درهای ورودی و خروج خانه را پس از فوت یک نفر مسدود کرده و از آنجا می‌گریختند تا روح محبوس فرصت تعقیب پیدا نکند. آثار چنین اندیشه‌هایی در دین ایرانی نیز بر جای مانده‌است.

 

در هرات رسم بر آن جاری بود که چون در خان‌ای کسی می‌مرد، سرنشینان وخویشان آن خانه را ترک می‌کردند. در بند نهم از فرگرد دوازدهم وندیداد آمده‌است، «ششمین سرزمین که اهورامزدا آفرید، هرات هَرَئیوَه است، که در آن ترک کردن خانه‌ها به هنگام مرگ رواج دارد. آفتی که اهریمن پرمرگ در این سرزمین آفرید، سرشک (سرسکه)، وشیون و زاری (دری‌ویکه) بود.»

 

دفن مردگان در قبایل پارس

چنین به نظر می‌رسد که به خاک سپردن مردگان یک آئین پارسی بوده که بعدها به تدریج متروک شده‌است. سندی بسیار جالب در این مورد از برده‌ای ایرانی به نام اوفراتس (Eufhrates) به دست آمده‌است. «مرا مسوزان، آتش را از برخورد تن من میالای، من پارسیم، نیاکانم نیز پارسی بودند و گناه آلودن آتش به نزد ما گران‌تر از مرگ است. مرا به خاک بسپار، مولایم، ولی برتنم، آب تطهیر نیفشان چون من آب‌ها را نیز گرامی می‌دارم.»

 

سیسرو، اسبیوس، هرودوت، و استرابو نقل می‌کنند که مغان زرتشتی جسدها را در برابر سگ‌ها یا لاشخورها قرار می‌دادند. پارسی‌های دوره هخامنشی آنها را مومیایی می‌کردند. ولی طبق گفته گزنفون کوروش می‌گوید:

«ای فرزندانم، بدن مرا بعد از مرگم نه در طلا و نه در نقره قرار مدهید، بلکه بلافاصله در زمین بگذارید».

 

این مطلب نشان می‌دهد که مراسم مربوط به مردگان در مورد هخامنشیان با آنچه در دین زرتشتی رایج می‌باشد، اختلاف داشته است. از ملاحظه گور داریوش بزرگ و خاندان هخامنشی در نقش رستم واضح می‌شود که شاهان هخامنشی قانون منع و جلوگیری از دفن مرده را در سرزمین رعایت نمی‌کرده‌اند. در کتاب اوستا دفن جسد مرده در زمین منع شده‌است، ولی این امر مانع نمی‌شد که استخوان‌های خشک جسد مدفون گردد، یعنی در محلی به نام استودان ریخته شود.

  • بتسابه مهدوی

مرگ و مراسم تدفین در ایران باستان (1)

بتسابه مهدوی | سه شنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۶، ۰۷:۱۵ ق.ظ

بتسابه مهدوی

 

ایرانیان در دوره‌های باستان گاه جسد را با موم می‌پوشاندند و آن‌گاه آن را دفن می‌کردند چنانکه در جنوب ایران متداول بود. گاه جسد را می‌سوزاندند و این عمل به دلیل فراوانی چوب و وجود جنگل بیشتر در جنوب دریای مازندران و دیگر مناطق پرجنگل انجام می‌شد. گاهی نیز اجساد را در دخمه‌هایی می‌گذاردند تا طعمهٔ لاشخورها شوند. گاه نیز اموات را در تابوت‌ها یا کوزه‌های سفالین دفن می‌کردند.

پس از فراگیری دین زرتشت و هنگامی که این دین به صورت دین رسمی ایرانیان درآمد، سوزاندن، غرق کردن و به خاک سپردن جسد گناه بزرگی شمرده شد. در آیین زرتشت آتش و آب و خاک مقدس هستند اگر جسد را مدفون کنند خاک را آلوده ساخته‌اند و اگر در آب غرق کنند آب را ناپاک نموده‌اند و اگر در آتش بسوزانند با آلوده ساختن این فروغ آسمانی بزرگترین معاصی صورت گرفته‌است. به عقیدهٔ پیروان مزدیسنا باید جسد را در دسترس مرغان و جانوران لاشه‌خور قرار داد و یا بالای برج‌های خاموشی در معرض نابودی گذاشت.

 

سوزاندن مردگان

در اوستا از سوزاندن مردگان یاد شده و آن را گناهی بزرگ دانسته‌اند و این می‌رساند که در عهد وندیداد یعنی در دوران اشکانی، این رسم هنوز در بین بخش‌هایی از ایران وجود داشته‌ است.

 

کول‌تپه

کول‌تپه به جائی اطلاق می‌شود که تودهٔ بزرگی از خاکستر بصورت طبقه‌طبقه، روی هم انباشته شده و بصورت تپه‌ای مانند درآمده‌باشد. در آذربایجان غربی بویژه کناره‌های دریاچه ارومیه که مرکز آتشکده‌های ایران بوده‌است، کول‌تپه‌های زیادی برجا مانده‌است. روستائیان از این خاکسترها برای کود دادن بزمین بهره می‌برده‌اند و سالیان دراز است که آنها در کشتزارهای خود استفاده می‌کنند تا موجب باروری زمین گردند، بطوری که برخی از این توده‌های خاکستر یا کول‌تپه‌ها اکنون اثری برجا نمانده‌است. این خاکسترها لایه‌لایه‌اند و در میان هر لایه مقداری خاک و گاه اشیاء قدیمی بویژه کاسه و کوزه و ظروف مختلف پیدا می‌شود.

 

دربارهٔ علت پیدایش این تپه‌های خاکستر در آذربایجان ایران حدس‌های گوناگونی زده می‌شود. بیشتر دانشمندان برآنند که این تودهٔ خاکستر بازماندهٔ هیزمی است که در آتشکده‌ها می‌سوخته و در طی سده‌ها تلی از خاکستر برپا گشته‌است. اما به سبب اینکه در جاهای دیگر ایران حتی نزدیک به آتشکده‌های بزرگ تپهٔ خاکستر وجود ندارد، برخی دیگر از محققان این نظریه را قبول ندارند. نظریهٔ دیگری که عنوان شده‌است به اینصورت است که شاید علت را در ویژگی آئین مردم این ناحیه باید جستجو کرد. ناحیهٔ اطراف دریاچه ارومیه، نخستین جای فرود آمدن نیاکان مادی بوده‌است که مزداپرست بوده‌اند و در سحرگاه مهاجرت هنوز از آئین زرتشت آگاه نبوده‌اند و شاید هم هنوز زرتشت هنوز پا به جهان نگذاشته بوده‌است.

مزداپرستان گویا مانند هم‌تباران هندی خود مردگان را در جایگاهی ویژه می‌سوزاندند و این خاکستر فراوان، بازماندهٔ چوب و هیزمی است که جسد را در میان آن به آتش می‌کشیده‌اند و بنابر سنن کهن پس از سوزاندن جسد برای زندگی پس از مرگ شخص درگذشته، در میان خاکسترها ظروف سفالین یا فلزی می‌گذاشته‌اند و روی این تودهٔ خاکستر خاک نرم می‌ریخته‌اند تا هنگامی که شخص دیگری درمی‌گذشته، برای سوزاندن او دوباره بتوانند بر پهنهٔ خاک هیزم قرار بدهند. استخوان‌های سوخته شده را سپس گرد آورده و آنها را در استوان‌های کنار آتشکده می‌ریختند همچنانکه امروز هنگامی که جسد در دخمه‌ها پوسید و عاری از گوشت و پوست شد، استخوان‌ها را در چاه استودان می‌ریزند.

 

خاک‌سپاری

اعتقاد به روح و روان و زندگی پس از مرگ به اشکال گوناگون در سراسر نقاط و مراکز جهان باستان از جمله ایران وجود داشته‌است. بر اساس و مبنای همین اعتقاد در گور مردگان اسباب و لوازم زندگی و خوراک و پوشاک قرار می‌دادند. در ادواری قدیم‌تر بر اساس شغل متوفا ابزار پیشه‌اش را نیز پهلوی دستش قرار می‌دادند. اغلب مردگان را در عمق کمی که گاهی از ۲۰ سانتیمتر نیز تجاوز نمی‌کرد، دفن می‌کردند. شکل اسکلت‌هایی که باقی مانده به شکل خمیده و منحنی است. برخی اوقات مرده را طوری خمیده دفن می‌کردند که تمام اعضای بدنش به جانب شکم کشیده شده باشد.

 

با پیدایش و کشف فلزات، زینت مردگان با اشیاء طلاه و نقره و سنگ‌های گران‌بها رسم و شایع شد. این رسم خدمت مهمی به فهم هنر و دانستنی‌های دیگر باستان‌شناسان کرده‌است زیرا که تقریباً تمامی جواهراتی که از زمان‌های باستان به دست ما رسیده‌است از مقابر و گورها یافت شده‌است.

  • بتسابه مهدوی