نقش نگاره

سایت شخصی دکتر بتسابه مهدوی

نقش نگاره

سایت شخصی دکتر بتسابه مهدوی

۳۹ مطلب با موضوع «دکتر بتسابه مهدوی :: روان شناسی» ثبت شده است

یادداشت روز 5-2-1397

بتسابه مهدوی | چهارشنبه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۱۱:۵۸ ق.ظ

فقط با خودتان رقابت کنید
هر زمان متوجه شدید که خودتان را با یکی از همکارانتان،
همسایه، دوستتان یا یک فرد مشهور مقایسه می‌کنید،
دست نگه دارید. ‌باید درک کنید که شما متفاوت هستید
و توانایی‌هایی متفاوت دارید، توانایی‌هایی که این افراد ندارند.
وقت بگذارید و لحظه‌ای به همه‌ی توانایی‌های فوق‌العاده‌ای که دارید فکر کنید،
و برای آنها شکرگزار باشید.
این اصل اساسی زندگیست.
دکتر بتسابه مهدوی


  • بتسابه مهدوی

نماد چیست؟

بتسابه مهدوی | دوشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۷، ۱۰:۱۲ ق.ظ

نماد چیست؟

دکتر بتسابه مهدوی

 

نماد از مفاهیم بسیار مهم در جامعه شناسی ارتباطات به حساب می آید.در فرهنگ فارسی عمید نماد به معنای نماینده ،نمود آمده است. در کتب علوم اجتماعی نماد از دو منظر بررسی شده است.

1-   در معنای محدود کلمه نماد جلوه ای است عینی که واقعیت مجردی را مجسم می دارد. به عبارت دیگر نماد نشان یا علامتی است که  برای تجسم واقعیتی غیر مادی بکار می رود.

2-   درمعنای کلی نماد به معنای نشانی است قرار دادی ،نسبی وتابع شرایط طبیعی ویژه . از نظر جامعه شناس نمادها جلوه هایی عینی هستند که از معناهایی که توسط همه یا اکثر افراد جامعه شناخته شده اند را به نمایش می گذارند.

 

عناصر تشکیل دهنده نماد

1-     دال : که جانشین چیز دیگری است.

2-     طبقه مدلول : در واقع دیگری است که دال جای آن را می گیرد.

3-     دلالت : رابط بین دال ومدلول است وتوسط دیگران درک وتفسیر می شود.

 

طبقه بندی نمادها

نمادها را می توان براساس نوع شکل گیری به دودسته طبیعی وقراردادی تقسیم کرد.

نمادهای طبیعی

برخی از نمادها بطور طبیعی با مدلول خود رابطه دارند . لذا هرانسانی قادر است به سادگی آنها را درک نماید . مانند:دود که نشانه اتش است،خاک مرطوب که نشانه بارندگی شب قبل است و البته اینها فقط علائم ابتدایی به حساب می ایند.

نمادهای قراردادی

طیف گسترده ای از نمادها قراردادی هستند،می توان گفت تقریباً تمامی نمادهای اجتماعی ازاین دسته هستند. بهترین نمونه آنها علائم راهنمایی ورانندگی است که تمامی رانندگان درآن وجه اشتراک دارند.شکل گیری نمادهای اجتماعی تابع شرایط اجتماعی ،سیاسی، جغرافیای و است برای نمونه درکشور عربستان به لحاظ ویژگی طبیعی شتر از اهمیت خاصی برخوردار است لذا برای شناختن انواع آن بالغ برپانصد اسم بوحود آمده است.درهرمحیط اجتماعی درطول زمان بطور قراردادی بین اعضای جامعه برسر شناختن یا نامیدن یایادآوری لحظه ها، خاطرات،تاریخ وگذشته ازکلمات یا حرکات رمزی استفاده می کنندکه فقط برای افراد همان جامعه قابل درک وتفسیر است. مانند:نیمه شعبان،22بهمن ،شب یلداو .

دسته بندی نمادها به لحاظ شکل

نمادهای صوتی:

نمادهایی که بوسیله زبان بکارگرفته می شودوتنها راه دریافت    آن گوش است.مانند: صدای چیک چیک آب ،صدای جیرجیرک و ،استفاده از واژه ها درفرایند ارتباط (صحبت کردن)،صدای اذان از بلندگو،صدای زنگ تلفن، صدای رادیو، و

نمادهای دیداری:

نمادهای که بوسیله چشم دریافت می شوند.شامل نماهای نوشتاری مانند:متن نامه،شعر،روزنامه و .

نمادهای تصویری مانند:تصاویر ثابت،نقاشی ،عکس و ،تصاویر متحرک چون فیلم،کارتون و .اشکال مانند:مجسمه،بناهای تاریخی و

نمادهای حرکتی مانند:اشاره کردن،چشمک زدن،لبخندزدن،شکلک درآوردن،حرکات موزون بدن(رقص)و ازاین نمادها تحت عنوان زبان بدنی یا اشاره یادشده است.قسمت عمدی نمادهای موجود درجامعه جزء این نمادها دیداری هستند.لذاهنگامیکه فرد حس بینایی خود راازدست بدهدتاحدودزیادی ارتباطش با جامعه مختل می گردد.

نمادهای حسی:

این دسته نمادهاشامل حس بویایی مانند:بوی انواع عطر،ادکلن و حس لامسه چون خط بریل برای نابینایان،درک گرما وسرماو.حس چشایی چون مزه ترشی ،شیرینی و

همانطور که گفته شد این نمادها رامی توان به دودسته طبیعی وغیرطبیعی (قراردادی )تقشیم کرد.

مهمترین ابزار انسان برای فهم نمادها حواس پنچگانه است. هرگاه یکی از حواس انسان دچار آسیب جدّی شود،فرد توانایی شناسایی یا به عبارتی درک آن دسته از نمادها را نخواهد داشت.

نحوه تولید وکاربرد نماد

ویلهلم وونت روانشناس شهیر آلمانی اولین کسی بود که بررسی ایماها وحرکات در کنش انسانی را آغاز کرد.اوبر آن بود که می توان ایماها را در اولین مراحل رشد فرد به عنوان نوعی کشش اجتماعی ردیابی کرد،زیرا ایماها وحرکاتند که بعدها شکل نماد وسمبل را بخود می گیرند. او معتقد بود که ایماها را باید عناصر اولیه ومختصر شده ای از کنشهای پیچیده تلقی کرد.

وونت می گوید:حیوانات نیز از نمادها (حرکات وایماها ) سود می جویند. آنها این علائم را برای انطباق با یکدیگر بکار می برند،حدومرز خود را تعیین می کنند،منابع جدید را به همنوعان خود نشان می دهندو انسانهای اولیه قادر نبودند به راحتی با یکدیگر ارتباط برقرار کنند،به محض اینکه توانایی ذهنی انسان رشد یافت این حرکات واشارات توانستند برای کنش متقابل بکار گرفته شوند.

نتیجه می گیریم که برای تولید وکاربرد نمادها انسان هم به امکانات زیستی وهم امکانات اجتماعی وابسته است،البته انسانها این استعداد زیستی را بصورت بالقوه در اختیار داشتند. اگر انسان قادر است صحبت کند به خاطر داشتن دستگاه صوتی پیچیده ای است که دراختیار دارد ولی حیوانات دیگر به این اندازه توانایی ندارند. آنها بصورت محدود از خود صدا تولید می کنندوحرکات یکنواخت انجام می دهند،ومی توان گفت تفاوت انسان با دیگر موجودات در بکار گیری گسترده نمادها خلاصه می شود.

انسانشناس فرانسوی اندره لوران گوران در تحقیق خود نشان می دهد که ؛ابزار سازی وتوسعه نمادها از نظر عصبی به یکدیگر وابسته هستند.

به عقیده تکامل گرایان توانایی تولید وکاربرد نما ها نتیجه تحول کند بوده است ،سالیات متمادی طول انجامیده وباعث فاصله گرفت انسان از سایر حیوانات شده است، ونتیجتاً باعث شد تا انسان بتواند اشیاء را بصورت نماد بوسیله کلمات ومفاهیم عرضه نماید،ودر واقعیات بع شیوه ای نمادی دخل تصرف کند. این توانایی به انسان اجازه می دهد تابتواند دست به اختراع بزندوقدرت خود را به بقیه موجودات تحمیل کند،قدرتی که با قدرت طبیعی او مطابقت نمی کند.قدرتی که ناشی از کاربرد نمادهاست.  

استفاده از نمادها به وسیله انسان نتیجه تکامل زیستی صرف نیست بلکه که گفتیم تکامل اجتماعی او را نیز شامل می شود. انسان بوسیله کنش متقابل توانسته بکار بردن نمادها را توسعه بخشدوآن را در مکانی بعنوان جامعه نگهداری کندو به نسلهای بعدی انتقال دهد. توسعه نمادها باعث سازمانی شدن ونهایتاً پیچیدگی زندگی اجتماعی شده است.

 

کارکرد نمادها در رابطه با کنش اجتماعی

نمادها در روابط اجتماعی ما دارای آثار ونتایج مطلوبی هستندکه عبارتند از:

کارکرد ارتباط

کارکرد مشارکت

 

نمادها وسیله انتقال پیام به حساب مآیند،بدون آنها نمی توانیم حالات وافکار خود را بیان کنیمبا وجود انه با دیگران به یک درک مشترک می رسیم.

دیگر اینکه نمادها متعلق به جامعه هستندوافراد خود را دروجود آنها  شریک همدیگر احساس می کنند. پرچم کشور ،سرود ملی ،ادبیات،مشاهیر و همه نمادهای مشارکتی جامعه محسوب می شوند.

نمادهای ارتباطی ومشارکتی همدیگر را تقویت می کنند. برای نمونه، کلمات فارسی باعث ارتباط دو فرد می شود ودر عین حال آنها خود را از یک ملت با زبان مشترک می شناسند.

 

کارکرد نمادها برای کنشگر

1-     نمادها انسان را قادر می سازند که ازطریق نامگذاری،طبقه بندی ویادآوری چیزهایی که درجهان با آنها روبرو              می شوند،باجهان مادی واجتماعی برخوردکنند.

2-     نمادها توانایی انسان برای درک محیط بهبود می بخشند.

3-     نمادها توانایی اندیشیدن رابهبود می بخشند.

4-     نمادها توانایی حل مسائل گوناگون رابالا می برند.

5-     کاربرد نمادهابه کنشگران اجازه می دهد تااز زمان ومکان وحتی شخص خودشان قراگذرند.

6-     نمادها فردراقادرمی سازند تادرموردیک امرماورای طبیعی چون بهشت تخیل کند.

7-     نمادها نمی گذارندفرد اسیر محیط ش شود،بلکه باعث می شودفرد دراعمالش متکی به خودباشد.

 

تاثیر وابهام نماد ها

ارتباط انسانی براساس استفاده از اشکال متفاوت روابط نمادی صورت می گیرد. تاثیر چنین ارتباطی وابسته به شرایط متعددی است، مطابقت دال ومدلول به استفاده ازنمادهای مناسب تر از سوی فرستنده پیام وانتقال کامل نمادها بستگی دارد،که می تواند از هرگونه اختلال یا تفسیر غیر دقیق پیام توسط  مخاطب پیام جلوگیری کندیا بالعکس آن فرد را در تفسیر پیام دچار ابهام سازد.نمونه بارز این ابهام ها را در نامه های اداری می توان دید ،استفاده از کلمات واصطلاحات گنگ ونامانوس مخاطب اینگونه نامه ها را دچار سردرگمی می کند. 

رابطه ی دال ومدلول یک طرفه نیست زیرا نماد واقعیتی را تداعی می کند پوشاننده آن نیست زیراکه جانشین آن می شود ودقیقاً آن را آشکار می سازد بلکه آن را مسخ می کند ودوباره می سازد. یک نماد واحد وجوه یکسانی از یک شئی را برای اشخاص متفاوت آشکار نمی کند.

  • بتسابه مهدوی

الماس

بتسابه مهدوی | دوشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۷، ۰۹:۱۵ ق.ظ


این پیام را همیشه و تا آخر عمرتون یادتون باشه...

بعضی وقتا آدما الماسی تو دست دارن، بعد چشمشون به یه گردو می افته...

خم میشن تا گردو رو بردارن، یهو الماسه می افته رو شیب زمین، قل میخوره و تو عمق چاهی فرو میره... میدونی چی می مونه...؟

یه آدم دهن باز...

یه گردوی پوک...

و یه دنیا حسرت...

مواظب الماسهای زندگیمون باشیم، شاید به دلیل اینکه صاحبش هستیم و بودنش برامون عادی شده ارزشش رو از یاد بردیم ...

میدونی الماسهای زندگی آدم چی میشه :

پدر، مادر، همسر، فرزند، سلامتی، سرفرازی، خانواده، دوستان خوب، کار، عشق و... هستند...!

  • بتسابه مهدوی

انسان کامل از دیدگاه مولانا

بتسابه مهدوی | سه شنبه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۶، ۱۱:۲۳ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

این بزرگمرد بشر نا آگاه را به کرم پیله تشبیه می کند که از حرس آن قدر دور خود تار می تند که سرانتجام خود اسیر دام خویش می شود.

به نظر مولانا هیج علمی شریف تر از علم خودشناسی نیست اما متعصفانه این انسان که هر گریهی را می گشاید و هر موی را می شگافد خویشتن خویش را فراموش کرده است. او در کتاب « فیهی ما فیهی» در این زمینه می گوید: « اکنون همچونین علمای اهل زمان در علوم موی می شکافند و چیز های دیگر را که به ایشون تعلق ندارد به غایت دانسته اند و اشان را بر آن احاطهء کلی گشته و آنچه مهم است و به او نزدیکتر از همه آن است خودیی اوست و خودیی خود را نمی داند. همه چیزرا با حلت و حرمت حکم می کند که این جایز است و آن جایز نیست و این حلال است و یا آن حرام است خودرا نمی داند که حلال است یا حرام جایز است یا ناجایز پاک است یا ناپاک است»

مولانا معتقد است که بشر یک گره اصلی دارد که اگر آنرا بگشاید به نیکبختی می رسد و آن گره خویشتن خویش است.

بهر آن پیغمبر این را شرح ساخت،

هر که خود بشناخت ایزدان را شناخت.

 

ولی آدمی تمام عمر گرانبهای خود را در گشودن گرههای به هدر می دهد که از گشایش آن چیزی آیدش نمیشود و جوهر حقیقی و ملکوتیش شکوفا نمی شود. در تاجیکستان ما این حدیث خیلی زبانزده و رایج است.همهء گروه ها در بحث و مناظره ها از آن استفاده می کنند.

عرفا و حکیمان ربانی هدف از آفرینش عالم و کلیهء موجودات را وجود مبارک حضرت آدم می دانند. آنها برای تایید این نظر خود به حدیث « کنت کنزا مخفیا...» که از حضرت داود به یادگار مانده است اشاره می کنند.

معنی حدیث این است که خداوند فرموده:« من گنجی نهانی بودم دوست داشتم شناخته شوم و آفریدم خلق را».

عرفا می گویند خداوند وجود انسان را از گل آفرید و سپس در این کالبد از روح خود دمید. و نفخت فیهی من الروحی. و اورا با آموزش تمام اسما و صفات خویش بر همهء مخلوقات برتری داد. موضوع و ماهیت اساسیی « مثنوی معنوی» هم تلاش همین روح زندانی در کالبد برای بازگشت به وطن اصلی خویش می باشد.

بشنو از نی چون حکایت می کند،

از جدای ها شکایت می کند.

کز نییستان تا مرا ببریده اند،

از نفیرم مرد و زن نالیده اند.

سینه خواهم شرحه شرحه از فراق،

تا بگویم شرح درد اشتیاق.

 

یعنی از دید مولوی انسان دارای مقام علوی بوده و جای در ملکوت اعلا دارد و بر اثر دلبستگی به تعلقات دنیوی و سر نهادن به خواهش های نفسانی که خواستگاه تمام آلودگیها زشتی ها و فرو افتادگی از مقام انسان گرفتار آمده و از اصل خویش جدا مانده است.

مولوی نیز در مثنوی منشهء اصلی روح و حبوط آن به دنیای ماده و نیز بازگشت دوباره به منزلگه حقیقی را مطرح می کند.آنها که از این جدای سینه شرحه شرحه دارند و آرزوی پیوستن به اصل و مبدهء کل را در سر می پرورانند ناگزیر از تزکیه و تحذیب نفس و پرهیز از هوس های نفس هستند تا سبکبال و سبکبار راه وادی دوست را پیش گیرند. عرفا هستی را تجلی حق می دانند که با تنزل در پنج مرتبه بدین صورت درامده است.

 

مراتب تنزل حضرت حق بدین ترتیب است:

اول، عالم اطلاق یا بی رنگی.

دوم، عالم مسما یا واحیدیت.

سوم،عالم ارواح.

چهارم،عالم مصالی یا خیال.

پنجم، عالم اجسام.

 

ابن عربی آن حکیم ربانی در این زمینه فرموده است:« در واقع یک تجلی بیش نیست اما مراتب تعیون از مبدهء تجلی فرق می کند و نسبت تعیون به اصل وجود نسبت سایه با شخص است. سایه موجودیت دارد اما نه موجودیت حقیقی زیرا که وجود سایه از خود او نیست. اصل آن شخص است اما شخص از سایه و سایه از شخص جدا نمی شود و اینکه سایه را می بینیم در نتیجهء نور است. از سایه همین قدر می توان فهمید که صاحب سایه ای هست. پس عالم موجودات سایهء حق است. حال جاهل سایه را در شخص یک موجود حقیقی می پندارد اما عارف می داند که سایه وجود موهوم است و هیج جز صاحب سایه نیست.

 

در واقع این موجودات چه در مراتب عالم بالا که قلمرو روحانیت است و چه در مراتب پایین تر که جسمانیت در آن ها غلبه می کند به لحاظ هویت حق یکی هستند. یعنی حقیقت حق به طور یکسان در همهء آن موجودات جریان دارد. پس خود را بشناس که کیستی و هویت تو چیست؟ و چه نسبتی با حق داری؟ و به چه اعتبار تو حقی؟

نسبت حق به سایه ی خاصی از خرد و بزرگ و صافی و صافی تر مانند نسبت نور است به شیشه ای که میان نور و بیننده حجاب می شود. نور به رنگ شیشه در می آید و حال آنکه نور در واقع رنگ ندارد ولی این طور می نماید.

 

بنابرین کسی که به حقیقت حق متحقیق گشته صورت حق در او بیشتر از ذیگران ظهور دارد. و معلوم است که ما مخلوقات به یکدیگر نیازمندیم ولی اسمای ما همان اسمای الاهی است. نیازمندی ما نیز بی شک به او بر می گردد و اعیان ما در واقع جز سایهء حق نیست و غیر حق نیست، پس هویت ما نه هویت ماست که هم اوست.»

 

یعنی معنی و ماحیت خودشناسی نزد عارفان و حکیمان ربانی همین است که از قول ابن عربی به طور مختصر و نهایت فشرده در بالا ذکر کردیم. با این مقدمه ای که گفته شد به نظر می رسد که درک معنی خودشناسی و انسان کامل اسانتر شده باشد. حضرت مولانا غفلت یا نشناختن خود را بلای عالم بشری ارزیابی کرده است.

گفت با درویش روزی یک خسی،

که تورا انجا نمی داند کسی.

گفت او گر می نداند عامیم،

خویش را من نیک می دانم کییم.

وای اگر برعکس بودی درد و ریش،

او بودی بنای من من کور خویش.

 

حضرت مولانا می فرماید روح با پایین آمدن در مرحله های مختلف وارد کالبد انسان شده است.سیر نضولی روح از نظر مولانا بدین شکل است: از عالم غیب یا معانی به جماد از علم جماد به علم نبات ، از عالم نبات به عالم به عالم حیوان و از عالم حیوان وارد کالبد انسان شده است. در سیر صعودی خود روح دوباره از عالم انسان به عالم ملایک و از عالم ملایک به وطن اصلی خویش که همان عالم غیب است می پیوندد.

حملهء دیگر بمیرم از بشر،

تا برارم از ملایک بال و پر.

بار دیگر از ملک قربان شوم،

انچه اندر وهم ناید آن شوم.

 

حکیمان و عرفا معتقدند که جهان به خاطر شرافت انسان آفریده شده است یعنی قبل از آنکه خداوند جهان را خلق کند وجود آدمی را هدف نهایی قرار داده است. از این رو انسان اگرچه به ظاهر کوچک است در باطن جهان بزرگ است. به ابارهء دیگر انسان مهظر کل جهان است.

در فراخ عرصهء آن پاک جان،

تنگ آمد عرصهء هفت آسمان.

گفت پیغمبر که حق فرموده است،

من نگنجم در خم بالاو پست.

در زمین و آسمان و عرش نیز

من نگنجم این یقین دان ای عزیز.

در دل موءمن بگنجم ای عجب،

گر مرا جویی در آن دل ها طلب.

 

حضرت مولانا در « فیهی ما فیهی » می فرماید:« آدمی اسطرلاب حق است اما منجمی باید که اسطرلاب را بداند تره فروش یا بقال اگرچه اسطرلاب دارد اما از آن چه فایده گیرد و به آن اسطرلاب چه داند احوال افلاک را و دوران اورا و برج هارا و تا ثیرات آن را و انقلاب را و غیره ذالک. وجود آدمی که « ولقد کرمنا بن آدم...» اسطرلاب حق است چون اورا حق تعالا به خود عالم و دانا کرده باشد از اسطرلاب وجود خود تجلی حق را و جمال بی چون را دم به دم می بیند و هرگز آن جمال از این آیینه خالی نباشد.»

آدم اسطرلاب اوصاف علوست،

وصف آدم مظهر آیات اوست.

هر چه در وی می نماید عکس اوست،

همچو عکس ماه اندر آب جوست.

 

حضرت مولانا با توجه به میزان خودشناسی آدمیان را به طور کلی به دو گروه تقسیم می کند.گروهی که در محسوسات این جهان فروع مانده اند و راه بر دیگر سوی جهان نبورده اند و گروهی که با سیر و سلوک به ماوراء امن جهان رسیده اند.گذشته از این آن عارف وارسته می فرماید اگرچه همهء آـدمیان بصورت شبیه یکدیگرند اما بسیرت فرق می کنند.چون گوهر اصلی آدم سیرت است برای ظهور سریشت هر کس انسان ها در بوتهء ازمایش قرار می گیرند. سپس حضرت مولانا آدمیان را از حیس مرتبه به سه گروه تقسیم می کند:

 

1.انسان ناقص.

2. انسان متوسط.

3. انسان کامل.

 

انسان ناقص کیست؟

حضرت مولانا در تعرف انسان ناقص در « فیهی ما فیهی» می فرماید:« ...و یک صنف دیگر بحایمند که ایشان شهوت محضند عقل زاجر ندارند بر اشان تکلیف نیست...»

قسم دیگر با خران ملحق شدند،

خشم محض و شهوت مطاق شدند.

وصف جبریلی در اشان بود رفت،

تنگ بود آن خانه و آن وصف زفت

 

انسان متوسط کیست؟

در تعریف انسان متوسط حضرت مولانا فرموده است:« و بعضی در تنازع مانده اند و آنها آن طایفه اند که اشانرا در اندرون رنجی و دردی و فغان پدید می آید و به زندگانی خویش راضی نیستند.آین ها مومنانند.اولیا منتظر ایشانند که موءمنان را در منزل خود رسانند و چون خود کنند و شیاطین نیز منتظرند که اورا به اصفل السافلین سوی خود کشند.آدمی مسکین که مرکب است از عقل و شهوت نیمش فریشته و نیمش حیوان،نیمش مار است و نیمش ماهی. ماهیش سوی آب می کشاند و مارش سوی خاک در کشمکش و جنگ اشت...»

ماند یک قسم دیگر اندر جهاد،

نیم حیوان نیم حیی با رشاد.

روز و شب در جنگ و اندر کشمکش،

کرده چالش آخرش با اولش.

 

انسان کامل کیست؟

«...و بعضی ملایکند که ایشان عقل محضند.تاعط و بندگی و ذکر اشان را طبع است و غذاست و به آن خریش و حیات است. چنانکه ماهی در آب زندگی او از آب است و بستر و بالین او آب است.آن در حق او تکلیف نیست چون از شهوت مجرد است و پاک است. پس چه مینت اگر او شهوت نراند یا آرزوی هوا و نفس نکند؟ چون از این ها پاک است و اورا هیج مجاهده نیست و اگر تاعط کند آن را به حساب تاعط نگیرند چون طبعش آن است و بی آن نتوان بودن.آنان متابعت عقل چندان کردند که بکلی ملک گشتند و نور محض گشتند.ایشان انبیا و اولیا اند که از خوف و رجا رهیده اند که « لا خوف علیهم و لا هم یحزنون.» (سورهء یونس،آیهء 62 )

انسان کامل از دیدگاه مولانا دارای ویژگی های فراوانی است که مطرح کردن آن ها در قالب این مقاله نمی گنجد بنابرین ما تنها با ذکر آماری برخی از ویژگی های انسان کامل بحث را به پایان می بریم.

 

1. انسان کامل خلیفهء خدا در زمین است.

2. انسان کامل روشنبین است.

3. واسطهء فیض است.

4. مشتاق کشف اسرار لاهوت است.

5. کارهایش بر اساس حکمت است.

6. بر ضمیر و اسرار مردم آگاه است.

7. نجات دهندهء اسیران عالم محسوسات است.

8. وحدت دهندهء بشر است.

9. کالبدش در طبیعت و روانش در ماوراء طبیعت.

10. انسان کامل میزان حق است.

 

بی شبهه اندیشه های انسانشناسی و بشری حضرت مولانا نظیر ندارد و هیج انسانشناسی در تاریخ بشر در سطح مولانا در بارهء حقیقت گوهر وجودی انسان بدبن گونه تحقیق گسترده و کامل انجام نداده است. از این روست که با گذشت 800 سال در هر گوشهء جهان که آثار مولانا ترجمه شود مردم آن سرزمین دلباخته و مشتاق اندیشه های بشری آن بزرگوار خواهند شد.

 

  • بتسابه مهدوی

روانشناسی عشق و دیدگاه استاد عشق مولانا

بتسابه مهدوی | دوشنبه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۶، ۰۱:۰۵ ب.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

عشاق سخت نیازمند پیوند عواطف با معشوق هستند. بدون این ارتباط عاشق شدیداً احساس اضطراب، التهاب، و پوچی و بی ارزشی می کند. گوئی که بخش اصلی وجود گم شده است. جواب و خبری مثبت از معشوق باعث شادی و وجد می شود و بی خبری و سردی او آشفتگی و پریشانی بوجود می آورد. نیاز مبرم عاشق برای پیوند معشوق، شوری نیرومند ایجاد می کند که انرژی فوق العاده را سبب می گردد و در اوج آن عشق مرز بین خویشتن و دیگری از بین می رود و تجربه ی «مائی» یا usnessپیوند عاطفی را به اوج خود می رساند.

عشاق به چنین لحظه و رابطه ای سخت اُنس می گیرند و وابسته می شوند. همانطور که آنتونی شکسبیر به کلوپاترا می گوید: «قلب من مال توست و سکان آن به نخی آویخته است».

 

عشاق اغلب هم حسی و همدلی فوق العاده ای را تجربه می کنند. واژه دو روح در یک جسم در این دوران عشق رمانتیک واژه ای بسیار گویاست. تغییرات شیمیائی مغز را در این دوران هلن فیشر با دقت مطالعه کرده است و اعتقاد علمی بر آنست که عشق در مرحله ی هیجان با دو پامین و نور آدرنالین زیاد، شوری شگفت انگیز ایجاد می کند و در این دوران سیستم های انگیزشی هوس و هدف مندی مغز در مسیر تسخیر جنسی معشوق، فعالیت های عادی مغز تحلیل گر را مخدوش می کند. این دوران همان مستی و شور عاشقی است. و پس از گذشت از این مرحله، اگر دوام عشق به هورمون پیوند و دلبستگی امان بدهد، «اُکسی توسین» بتدریج شور و هیجان را تعدیل کرده و آرامش و دلبستگی را حاکم بر روابط عاشق و معشوق می کند.

 

وقتی از عشق سخن بگوئیم بلافاصله بحث حقیقی یا مجازی بودن آن مطرح می شود. سخت گذران بودن یا ماندگاری آن بمیان می آید و خلاصه بحث جسمانی یا معنوی - روحانی بودن عشق هم خود را به میدان گفتگو می کشاند.

مولانا می گوید:

عاشقی گر زین سر و گر زان سر است

عاقبت ما را به آن شه رهبر است.

لذا نظر او اینست که حتی عشق مجازی هم تجربه ای است که راه تجربه ی عشق حقیقی را هموار می کند. ولی شرط عمل اینست که عاشق ادب عاشقی بداند. ادب عاشقی هم چیزی نیست جز فنا خودپرستی در اکسیر عشق. بهمین دلیل برای مولانا عشق پر از شهد و شیرینی و آرامش آفرین نیست. او بر خلاف حافظ که از مصیبت ها و بلاهای عشق غافلگیر می شود و می گوید:

الا یا ایهلا ساقی اَدرکساً و ناولها

که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها.

مولانا می گوید:

عشق از اول سرکش و خونی بُود

تا گریزد هر که بیرونی بود

مولانا نبرد عاشقی را کار هر کسی نمی داند و می گوید درکوره ی عشق بسیاری فقط می سوزند و جمعی از میانه ی راه می گریزند. چون در این راه عشق جز معشوق، همه چیز ترا می گیرد و می سوزاند تا ترا بیازماید.

مولانا در دفتر اول مثنوی در قصه ی کنیزک و پادشاه، به زیباترین شیوه بیان هوس، غرور، حسادت، خودپرستی، مقام و جایگاه و کِبر پادشاهی را در کوره ی عشق کنیزک ذوب می کند و پادشاه را از مسیر عشق مجازی به شاهراه عشق حقیقی می کشاند.

مولانا می گوید:

عشق آن شعله است کو چون برفروخت

هر چه جز معشوق باقی جمله سوخت

مولانا شرط اول تجربه ی عاشقی را، چیره شدن بر تمایلات نفس و خود پرستانه می داند،چنانکه می گوید

با مدعی مگوئید اسرار عشق و مستی

تا بی خبر بمیرد در درد خودپرستی

 

در قصه ی کنیزک و پادشاه، ابتدا عشق پادشاه به کنیزک، سراسر هوس و خواهندگی است و بهمین دلیل فرمان می دهد که کنیزک را به قصر او آورده بیارایند و به بالینش بیاورند. حاصل این تمنای یک جانبه و خود خواهانه، بیماری و زرد روئی کنیزک است و افتادن او به بستر مرگ.

در گام نخست ترس پادشاه از مرگ کنیزک که پاسخی به درمان طبیبان جسمانی نمی دهد، او را با تواضع و برهنه پا به شبستان مسجد می برد و در اوج عجز بشری، درمان کنیزک را فقط از درگاه احدیت طلب می کند. در خواب به او وعده می دهند که طبیبی روحانی به آن منطقه می آید که قادر به درمان کنیزک است. روز موعود می رسد و پادشاه به استقبال طبیب روحانی می رود و با تواضع بیمار خود را بدست طبیت روحانی می دهد.

در اینجاست که گام دیگری از استحاله ی احوال پادشاه فرا رسیده است. زیرا طبیب روحانی به او می گوید که کنیزک دل در گرو مرد زرگری دارد که برای بهبودی حال او، باید فرمان دهی مرد زرگر بیاید و کنیزک با او کامجویی کند. حسادت پادشاه که از ویژگیهای عشق مجازی است باید در راه تجربه ی عشق حقیقی، رنگ ببازد.

پادشاه فرمان می دهد و مرد زرگر می آید و کنیزک رو به بهبودی میرود و پادشاه کام ناگرفته از کنیزک، شاهد کامجوئی او با مرد زرگر است.

طبیب روحانی که پادشاه را استوار راه عشق می یابد درسی دیگر به او می آموزد و آن خوراندن سم تدریجی به مرد زرگر و دگرگون شدن ظاهر اوست. مرد زرگر بتدریج لاغر و زرد چهره و تکیده می شود و به سرازیری مرگ افتاده است که عشق او در دل کنیزک، قبل از مردن او می میرد. طبیب روحانی می خواهد که پادشاه بداند که:

عشق هایی کز پی رنگی بود

عشق نبود عاقبت ننگی بود.

مرد زرگر می میرد، کنیزک در قصر می ماند و دل سوی پادشاه می آورد اما قصه اینگونه پایان می یابد که پادشاه با این تجربه ی دل دادگی و سوزاندن هوس - حسادت - کبر و خود پرستی، وارد وادی دیگری از عشق حقیقی شده که دیگر وصال و کامجوئی از کنیزک خواسته ی پادشاه نیست و وسعت قلب او عشقی بزرگتر را در خود جای داده است.

هیچ عاشق خود نباشد وصل جو

که نه معشوقش بود جویای او

پی بردن به دستگاه فکری مولانا، گام نخست در شناخت دیدگاه او نسبت به عشق است.

او نه فقط تئوری عشق را می شناسد، بلکه با یک تجربه ی عاشقانه، گام به گام رهرو وادی عشق را هدایت می کند.

«ای آنکه شنیدی سخن عشق، ببین عشق

کو حالت بشنیده و کو حالت دیده»

اینکه شمس در ملاقات خود با مولانا چه کرد؟ حدیث پُر رمز و رازی است، که بسیاری با کوته بینی این تجربه را با متر کوتاه خود اندازه می گیرند و میزان درستی در دست ندارند تا این تجربه ی فراتر از امور مادی ارتباط را اندازه کنند. آنچه نمی دانیم بسیار است ولی آنچه می دانیم اینکه ملاقات شمس در زندگی مولانا تحول شگفتی آفرید.

مولانا که در زهدان دین فقاهتی پرورش یافته بود، در این تحول معنوی و با تجربه ای عاشقانه، این پوسته ی تنگ را شکافت و به جمع وارهیدگان غیر عبوس دین فقاهتی پیوست که خود گفته است

«سجاده نشین با وقاری بودم

رقصنده کودکان کویم کردی.»

مولانا تمام هویت اکتسابی خود را چون گل برگهای یک گل، تک تک به باد فنا سپرد و رشد نوین را از تخم دانه ی وجود آغاز کرد. از مخزن هستی خود و از گنج درون تن به قماری عاشقانه سپرد که در طلب وصال با معشوق هر چه از او خواسته شد بی محابا، بخشید.

در سیر معنوی عشق یکی از نادرترین متفکران زمانه ی خود گشت که بر خلاف ردای آستین گشادی که می پوشید، شوریده ای بود سرمست و رقصنده ای شیدا در عالم دل باختگان حقیقت. و بر خلاف سماعی که می گذاشت پرهیز کاری بود ستُرگ در وادی تقوی:

«عشق آن شعله است کو چون بر فروخت

هر چه جز معشوق باقی جمله سوخت»

هدف غائی بشریت بر طبق نظریه ی مولوی، به وحدت رسیدن با خالق هستی از راه عشق است. او فضیلت را نه غایت، بلکه وسیله ای برای نیل به غایت می داند. از این رو است که شعر او بر دیده ی استعلامی وحدت استوار است و او این باور را از موضع اخلاق و نه متا فیزیکی استنتاج می کند. غایت مولانا عشق و نیروی هستی بخش آن است که نیروی محرکه ی دیدگاه اخلاقی مذکور به شمار می رود و به تصوف مولانا چشم اندازی مثبت و غائی برای وضعیت دشوار زندگی بشر امروزی که سخت «منفرد» و تنها شده می دهد. وحدت وجود و موجود اگر چه واژه ای است که با مولانا به جهان اندیشه وارد نشده است و این مفهوم را به ابن عربی،فیلسوف مسلمان اسپانیولی اصل نسبت می دهند ولی تجربه ی وحدت عشق و عاشق و معشوق در لابلای اشعار مولانا خوابیده است.

«باده در جوشش گدای جوش ما

چرخ در گردش گدای هوش ما

باده از ما مست شد، نی ما از او

قابل از ما هست شد، نی ما از او»

مولانا ریشه ی آگاهی را در رابطه ی میان دو ذره و قابلیت ذاتی آنها در پیوستن به یکدیگر می داند. این امر همان پیوستگی کوانتومی موجود در سطح DNA است که امروز به نیروی اساسی حیات معروف است.

 

  • بتسابه مهدوی

معرفی کتاب های استاد دکتر بتسابه مهدوی

بتسابه مهدوی | چهارشنبه, ۴ بهمن ۱۳۹۶، ۱۰:۰۷ ق.ظ

  • بتسابه مهدوی

تاثیر اعداد بر سرنوشت انسان ها

بتسابه مهدوی | چهارشنبه, ۲۷ دی ۱۳۹۶، ۱۲:۵۰ ب.ظ

 

دکتر بتسابه مهدوی

 

یکی از علوم جهانی که روز به روز در حال توسعه و ترویج می باشد، علم ریاضیات و سپس ستاره شناسی و نجوم می باشد. این علم را ایرانیان چهارده هزار سال پیش در متون خود آورده اند. علم اعداد یکی دیگر از علومیست که بر پایه ریاضیات بنا شده است ولیکن به جنبه های مرموز و اسرار آمیز و معانی نهفته در اعداد می پردازد.

 

ایرانیان باستان بر پایه علم اعداد به طالع و سرنوشت انسان می پرداختند و تا قرن ها پس از روزگار خود را بر پایه این علم پیش گویی و پیش بینی می کردند. علم اعداد، علم رمل و ستاره یاب(اسطرلاب)، علم جفر جامع و جفر اصغر، علوم کیمیا، سیمیا، ریمیا، رموز جادوگری و غیره، همه و همه جزو علم مهم ریاضیات بوده است. پیتا گوراس حکیم، از بزرگ نوابغ ایرانی در علم اندازه (هندسه) وایاره (ریاضی) بوده که بعدها او را به نام فیثاغورس لقب کرده و یونانی دانسته اند!!! و یا زردشت نخست که خود یکی از بزرگترین ریاضی دانان جهانی بوده و در آثار خود به نسبیت پرداخته که بعدها شیخ شهاب الدین سهرودی و ملاصدرا نظریه نسبت را در فلسفه خود آوردند. در دوران ایران باستان، هدف علوم از جمله شمارگری و علم اعداد، رسیدن به راز هستی و آفرینش بوده است و شمار هرچند که نمایشگر کمیت هاست، لیکن در کنه خود، کیفیت نما نیز بوده است.

 

هندوهای باستان و مصری ها و کلدانی ها را می توان استادان مطلق شناسائی رموز مخفی اعداد دانست. آنها همچنین به چگونگی ارتباط و به کارگیری اعداد در زندگی روزمره پی برده بودند. با مطالعاتی که بر روی علم اسرار انجام گرفته است در می یابیم که بشر از دیرباز به آنچه که به نحوی با زندگی او سرو کار داشته عددی اختصاص داده است. در مورد کیهان اگر به خود اجازه دهیم و همانطوریکه این کار را می کنیم یک لحظه خلقت و یک لحظه فنا وجود دارد. همچنین در ارتباط با سالها، ماه ها، روزها و ساعت ها که زنجیره زندگی بشر را تشکیل می دهند، غیر منطقی نخواهد بود که بگوئیم هر کدام از حلقه های زنجیرهء زندگی نه تنها دارای مکان خاصی است، بلکه دارای عددی خاص می باشد.

 

اعداد معانی زیادی به همراه خود دارند و زندگی ما ارتباط تنگاتنگ با این اعداد دارند. اعدادی مثل آدرس منزل، آدرس محل کار، شماره تلفن، شماره حساب و ده ها عدد دیگر که ما را احاطه کرده اند هر کدام به اندازه انرژی نهفته خود و ارتعاش خود می توانند در زندگی روزمره ما تاثیر زیادی بر جای بگذارند که ما از آنها بی خبریم.

 

برای مثال اعدادی که دارای صوت های بسیار سنگین و ارتعاشات بالا و هماهنگ و هم چنین انرژی های بی کران هستند، عبارتنداز :3 ، 7 ، 9 و 40 که هریک از این اعداد، به نوبه خود با زندگی بشر و انسانهای زمینی وابسته و آمیخته شده است. مرگ انسان نیز با این اعداد ارتباطی تنگا تنگ دارند. برای نمونه، در روز سوم مرگ انسان ، روح فرد که از جسم خویش خارج گردیده است، تا روز سوم پس از مرگ، هنوز دارای ارتعاشاتی زمینی است و در اطراف بدن وی می باشد. در روز هفتم مرگ، ارتعاشات اطراف هاله جسد خارج گردیده و دیگر آن جسد دارای ارتعاش نیست. روح نیز به طور کامل از بدن فرد جدا می گردد و دیگر هیچ گونه وابستگی ارتعاشی به بدن خویش نخواهد داشت. هنگامی که 40 روز از مرگ کسی می گذرد، زمانی است که فرد از چهل حلقه جهان اول ارتعاش گذشته و وارد جهان اثیری می گردد.

مثال دیگر اینکه روز آدینه (جمعه) که هفتمین روز هفته می باشد، در تمامی نقاط کره زمین، روزی است که اغلب انسان ها احساس دلتنگی و افسردگی، بخصوص در هنگام غروب دارند. این حالت به خاطر اینست که ارتعاشات سطحی زمین و کره ماه با یکدیگر برخورد نموده و طی آن اثری بوجود می آید که بر روی اعصاب و افکار انسان های زمینی اثر نامطلوب می گذارد. بر عکس روز یکشنبه که روز خورشید است، روز شادی بخش و دارای ارتعاشات هماهنگ برای انسان می باشد.

عدد 666 ، میان مسیحیان به عدد شیطانی معروف است. این عدد در طول تاریخ برای اروپای غربی گرفتاری های زیادی را بوجود آورد.

 

 

عدد یکی از مفاهیم و نکات ریز در فرهنگ و تاریخ هر کشوری است که به علت مذهبی یا خرافی و حتی علمی، حضوری چشم گیر داشته و می توان ردپای آن را در کشورهای مختلف جستجو کرد. اعتقاد به رمز گونه بودن ویژگی های عدد و استفاده از آن برای پیش بینی سرنوشت فرد یا جامعه، از کهنترین دوران ما و بیش از هرجای دیگر در میانرودان، بین مردم ساکن بابا وجود داشت و از آن جا به یونان نفوذ کرد. به ویژه میان فیثاغورسیان ریشه گرفت و به تدریج، ویژگی های شکل هندسی به آن افزوده شد. یاری گرفتن از حرف های الفبا و اغلب در رابطه با عدد، برای پیش بینی، تاریخی تازه تر دارد و آغاز آن را باید سده های میانه دانست و به تقریب می توان گفت هیچ سزمینی از آن مصون نبود.

 

بر خلاف آنچه که ما فکر می کنیم حاکم بر زندگی و سرنوشتمان هستیم ولی اکثر مواقع ، وقایع زندگی ما توسط نیروهای دیگر هدایت می شود و مسیر دلخواه ما را برهم می زند. هر یک از ما پتانسیل ها و ویژگی هایی داریم که با استفاده از آن استعداد ها می توانیم راه موفق تری را انتخاب کنیم. علم اعداد در این مواقع می تواند به ما بگوید چگونه پتانسیل های شخصی را مشخص نموده و از زمان و موقعیت ها حداکثر استفاده را برد.

 

جدول اعداد حروف (دایره آلفا - α ) به قرار زیر است :

 

9 8 7 6 5 4 3 2 1

I H G F E D C B A

R Q P O N M L K J

- Z Y X W V U T S

 

در این جدول به هر حرفی عددی اختصاص داده شده است. برای مثال عدد حروف C,L,U عدد سه(3) می باشد.

مثال : فرضا می خواهیم عدد یک اسم و فامیل را محاسبه کنیم : محمد لوری زاده

اعداد حروف صدادار را در بالای اسم (A,E,I,O,U) و اعداد حروف بی صدا ( تمامی حروف به غیر از حروف صدادار- حرف Y حالتی دو گانه دارد) در پایین اسم نوشته می شود، به ترتیب زیر :

5 = 2+3 = 32 = 5 1 9 3 6 1 1 6

M O H A M M A D L O U R I Z A D E H

4 3 9 8 4 8 = 56= 5+6 = 11 = 1+1 = 2 4 4 8 4

پس از این مرحله باید تمامی اعداد را به نحو زیر با هم جمع کنیم تا به یک عدد برسیم :

5= 2+3 = 32 = 5+1+9+3+6+1+1+6

عدد 5 مجموع اعداد بالای اسم و فامیل است که از مجموع اعداد حروف بی صدای اسم و فامیل حاصل می شود که به آن عدد احساسی گفته می شود(S.N به بخش عدد احساسی مراجعه شود)

پس از این مرحله باید اعداد پایین اسم و فامیل را که از مجموع اعداد بی صدا (P.N) حاصل می شود را به نحو ذیل با هم جمع کنیم :

2 = 1+1 = 11 = 6+5 = 56 = 8+4+8+9+3+4+4+4+8+4

سپس دو عدد حاصل را (s.n و p.n ) را با هم جمع می کنیم که از حاصل این دو عدد (G.N ) حاصل می شود :

7 = 2+5 = G.N

 

 

اولین عدد S.N یا Spritual Nunber یعنی عدد احساسی، روحی، عاطفی و معنوی.این عدد بیانگر احساسات ،عواطف و خصوصیات روانی ماست. این عدد در دوستی ها ،در ازدواج،در نامزدی و...موثر است. این عدد روی اعداد دیگرر اثر می گذارد و اثر می پذیرد.

 

محاسبه: از مجموع اعداد حروف صدادار (‌ a, e, i, o, u ) اسم و فامیل به دست می آید. حرف Y وضعیتی دوگانه دارد. اگر حرف قبل از آن بی صدا باشد این حرف صدادار تلقی می شود و بلعکس.

کران اعداد بی نهایت است پس اعداد را باید از 1 تا 9 خلاصه کنیم. یعنی اعداد را آنقدر با هم جمع کنیم تا به یک عدد خلاصه شوند.

 

دومین عدد P.N یاPersonal Number یعنی عدد شخصیتی که بیانگر شخصیت، هویت و ساختارهای رفتاری ما در بیرون است. این عدد از هیچ یک از اعداد دیگر تاثیر نمی گیرد.

 

محاسبه: از مجموع اعداد بی صدای اسم و فامیل به دست می آید.

 

سومین عدد G.N یا General Number یعنی عدد عمومی و ترکیب وبرآیندی است از ساختار زندگی، رفتارو عملکرد ما؛ و به معنای کلی پتانسیل هایی است که در زندگی ما می توانندبه وقوع بپیوندند.

 

محاسبه: از جمعSN با PN به دست می آید.

چند نکته برای درست نوشتن اسم و فامیل:

1- باید دقیقا همان اسم و فامیلی را که صدا می شویم بنویسیم. نام نوشتاری هیچ ارزشی از جهت محاسبه ندارد.

2- حروف مشدد را دوبار می نویسیم. مثل:mohammad.

3- اسم یا فامیل هایی که آخر آنها به ی ختم میشود چه در اسم و چه در فامیل فقط با i نوشته می شوند. از نوشتن آنها با y و e باید پرهیز کرد.

4- اسم و فامیل را همانطور که صدا می شوند می نویسیم. مثلا اگر زهرا، زری صدا می شود همان زری را می نویسیم.

5- ش با sh نوشته می شود.

6- خ با kh نوشته می شود.

7- غ یا ق با gh نوشته می شود.

8- ژیا ج با j نوشته می شوند.

9- نوشتن اسم ها یا فامیل ها باoo غلط است و باید با ou نوشته شود مثل: minou

10- گ باg نوشته می شود.

11- ع بر حسب جایگاهش و تلفظش با ai / ae / aa نوشته می شود.

12- اسم هایی مثل لیلا بصورتleyla نوشته می شود.

13- حرف x به هیچ عنوان نوشته نمی شود. این حرف در فارسی مترادفی ندارد.

14- ه آخر اسم یا فامیل با eh نوشته می شود.

15- y بر حسب جایگاهش حالتی دو گانه دارد؛ یعنی اگر بعد از حروف صدادار واقع شود به عنوان حروف بی صدا شناخته می شود و اگر هم بعد از حروف بی صدا قرار بگیرد به عنوان حرف صدادار شناخته می شود.

1-توانایی ترکیبب : باید تمام اطلاعات را با هم در نظر بگیریم.

2-توانایی حذف: باید بتوانیم نقایص و اختلالات را با اعداد خوب و مناسب جبران کنیم که در این صورت اثر موارد بد خنثی یا در مواردی تبدیل به موارد مثبت شود.

3- علم الاعداد از تمام زندگی شخص صحبت می کند.

4-از نظر علم اعداد نتیجه حوادث مهم است نه خود حوادث.

5-از دادن اطلاعات زیاد به عموم پرهیز کنیم.

 

 

بررسی شخصیت آدولف هیتلر :

Sn=3: تمایل به هنر و خلاقیت و تخیل قوی.(او نقاش بوده است)شخصی که از حمایت و دوستی های پر نفوذ بر خوردار است.علایق هنری وکمال جو، بی پروایی،افراطی،دخالت در کار دیگران،دوستان و حامیان پر نفوذ.

عدد 3 در احساسات به معنی تنوع طلبی است (هیتلر 19 معشوقه داشته است) مگر اینکه عدد دیگری جلوی آنرا بگیرد.

Pn=8 خشن ودشمن بیرحم و سلطه جوو بسیار جسور و استفاده نابجا از قدرت.

Gn =2 اجتماعی، عاطفی که عاطفی بودن از بین می رود چرا که pn فرد 8 است و آنرا از بین می برد.

2 عدد گروه و شراکت است. این فرد همیشه با گروه رشد می کند. همان طور که می دانیم او با تشکیل حزب رشد کرد.

 

تفسیر گروه:

همیشه گروه اول نمایا نگر فعالیت شخص است و گروه دوم جهت آنرا نشان می دهد.

شخصیت: عاطفی- مادی.

مسیر زندگی اش محقق ساختن رویاها و خیالات مادی اش است. عاطفی بودن از بین می رود چرا که pn فرد 8 است. چون عدد عاطفی 5 و مادی 2 است و اختلاف زیاد است موفقیت تا مراحلی پیش رفته و سپس شکست می خورد.

گروه اول به ما می گوید که تمام زندگی آقای هیتلر در جهت محقق ساختن و رویاها و خیالات او صورت می گیرد. و به دلیل گروه دوم (مادی) این رویاها به مادیات و جاه طلبی های او تعلق خواهد داشت. اول موفق میشود ولی بعد شکست می خورد. چون امتیاز گروه اول 5 وگروه دوم 2 است.

 

حرف اول و دوم اسم و فامیل:

اسم:

A: وقتی این به عنوان اولین حرف صدادار در یک اسم واقع شود, وجود طبیعی سلطه جو را می رساند.

D : اراده قوی.

فامیل :

H : قوی، خشن، استوار و اراده ای قوی.

I : افسار گسیختگی خلل ناپذیر که ناشی از ذهن و روحیه قوی فرد می شود.

 

 

تکرار حروف:

L: کسانی که چند l در اسمشان وجود دارد از فعالیت های عشقی متنوعی بهره می برند.

O : اقبال خوب برای مال اندوزی.

F : جاودانگی، روشنایی و امید ولی pn=8 این عوامل را از بین می برد.

T : نشانه قدرت تشخیص و از خود گذشتگی که این مطلب اشتباه است چون عدد عقلانی ضعیف تر است و حرف a اول اسم از خود گذشتگی را از بین می برد.

E : قدرت تکلم خوب و توانایی ایجاد ارتباط.

R : نیروی شگفت طبیعت. نماد دنیای مادی است.

 

تکرار اعداد:

عدد 7 نشانه ترحم ودلسوزی و عدالت است. این عدد در اسم و فامیل هیتلر وجود ندارد پس این خصوصیات در او دیده نمی شود.

عدد 9 (قوی)در کارهای اجتماعی قدرتمندند.

عدد 😔قوی)از تخیل قوی و ارتباط قوی.

عدد 6 (قوی)حمایت دائم شدن که با pn خنثی می شود.pn 8 دشمن بسیار بدی است.

عدد1: (جاه طلبی)

عدد2: توانایی کار گروهی.

عدد3 :سلطه جو.

عدد4 : لجبازی وسرسختی و خواست مادی زیاد.

عدد5: دمدمی مزاج

عدد8: سلطه گری.

سال شخصی ( Personal Year ) :

 

به سال جهانی کاری نداریم، سال شخصی به ما می گوید امسال برای ما چه سالیست و در این سال چه کارهایی باید بکنیم و چه کارهایی نباید بکنیم.

 

 

طریق محاسبه:

ماه تولد+ روز تولد+ سال حاضر جهانی= سال شخصی.

سال شخصی دارای ریتمهای اختیاری و اجباری است. سال شخصی،روز شخصی و ماه شخصی ریتم اختیاری است ولی ریتم 9 ساله اجباری است. زندگی ریتم های 9 روزه،9 هفته،9 ماهه و نه ساله دارد که ریتم های کوچک بر ریتم های بزرگ غالب هستند.

مثال:13/1/1974

13+1+2004+=2 PY))

 

ماه شخصی(Personal Month) :

این عدد به ما می گوید این ماه برای ما چه ماهی است. در چه چیزی موفق در چه چیزی ناموفق هستیم.

طریقه محاسبه:

عدد سال شخصی+ ماه حاضر جهانی= ماه شخصی

 

با مطالعه اعداد سال و ماه مورد نظر مطالبی به دست می آید. باید در نظر داشت زمان کوچکتر غالب است بر زمان بزرگتر، یعنی اتفاقات ماه بر سال در کوتاه مدت غالب است ولی اتفاقات سال ماندگاری بیشتر دارد یعنی تاثیر آن در زندگی فرد ماندگارتر است. ولی ماه شخصی دوره اش +9 و-9 روز است.

ماه شخصی 9 تایی است چون کران اعداد در علم اعداد از 1 تا 9 است ولی سال 12 ماه است. پس همواره برای هر کس سه ماه همیشه تکرار می شود که ماههای عطف نامیده می شود.

مثال: که با توجه به تقویم پایین ماههای 5 6 7 برای این شخص ما ههای عطف است زیرا در سال تقویمی وی تکرار شده است.

5-6-7-8-9-

1-2-3-4-5-

6-7-

 

روز شخصی(Personal Day) :

این عدد به ما می گوید هر روز برای ما چه معنایی دارد. در چه امری موفق ویا ناموفق هستیم.

طریقه محاسبه:

ماه شخصی+ روز حاضر جهانی= روز شخصی.

 

زمان تصمیم گیری و اقدام به کارها:

 

کار مالی را در روز یکم و هشتم هر ماه انجام دهید.(ماه 1 یا روز8)

امور عاطفی را در روز 2 3 6 انجام دهید.(خانمها 2و6 و آقایان 3و6)

امور سلامتی در روز 4 و 5 انجام شود.

امور سفر و تفریح در روز 3و7و9 انجام شود.

تحصیلات و اقدامات متناسب تحصیلی در روز 7و 9 انجام شود.

هیچ یک از کارهای طولانی مدت را در عدد 5 آغاز نکنیم.

در زمان 4 هر کاری را آغاز کنیم آن کار به سختی پایان می پذیرد. عدد 4 انسان را دچار وام و قرض و قسط می کند.

برای پرداخت زود قرض و وام باید از عدد 3 استفاده کنیم..

در ریتم 8 رشد مالی بسیار خوب است ولی اگر زمین بخوریم و یا ورشکست شویم دیگر جای جبران باقی نمی ماند. خانم ها در ریتم 8 می توانند صاحب همسر پولدار شوند.

درخواست ارتقاء و تغییر محل سکونت را در ریتم 1 انجام دهیم.

 

 

به اعتقاد علم اعداد پتانسیل های انسانی چهار گونه اند :

 

1-رفتارهای ذهنی و عقلانی

2-رفتارهای مادی، جسمی و مالی

3-رفتارهای احساسی و عاطفی

4-رفتارهای شهودی و درون یافتی.

این 4 گروه به زمینه فعالیت فرد در زندگی می پردازند.

به هر یک از این رفتارها اعدادی اختصاص یافته که بر اساس زیر است:

ذهنی و عقلانی: 1 و 8

مادی و مالی و جسمانی: 4 و 5

احساسی وعاطفی: 2 و3 و6.

شهودی: 7,9

 

گروههای چهار گانه اعداد:

 

1و 8 گروه اعداد عقلانی.ذهنی.استعداد و هوش

4 و 5 مادی. مالی. سلامتی.

2و 3 و 6 عاطفی. احساسی. جنسی

7 و 9 شهودی و معنوی.

 

نکته مهم : محاسبه تاریخ تولد افراد با این اعداد صورت نمی گیرد.

نکته مهم : اگر فردی دارای ارزش مساوی در بین رفتار های بالا بود اولویت بندی شخصیتی فرد بدین قرار است:

1- مادی2 .عقلانی3 .عاطفی. 4-شهودی.

یعنی چنانچه چند امتیاز یکسان باشد اول مادی بعد عقلانی و سپس عاطفی و سرانجام شهودی محاسبه می شود.

  • بتسابه مهدوی

فلسفه جشن تولد در ایران

بتسابه مهدوی | سه شنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۶، ۰۱:۳۲ ب.ظ

 

دکتر بتسابه مهدوی

 

از روزگار بسیار کهن، ایرانیان را مرسوم بود که جشن تولد برگزار میکردند. رئیس خانواده، کد بانو، پسران ودختران خانواده، امیران وامیر زادگان و.. را در همه طبقات، این جشن مرسوم بود.چنین رسمی نمایانگر نگاداشت دقیق زاد روز هر کس و سن افراد بوده است. هرودوت به روشنی از این جشن میان ایرانیان یاد کرده است:

(( پارس ها عادت دارند که روز تولد خود را جشن بگیرند. در آن روز آن ها مجالس میمانی برگزار می کنند و جشن وشادی می نمایند و این را رسمی شایع می دانند که باید برگزار شود. در آن روز حق خود می دانند ه جامه های نو بپوشند و خوراک های خوب و متنوع تهیه کنند، ب طوری که با دیگر روزها تفاوت داشته باشد. اعیان و ثروتمندان؛ گاو، شتر، اسبی را کشته و پس از پاک کردن، درسته آن را در تنور با تشریفاتی می پزند و کباب می کنند.اشخاص بی چیز و فقیر به کشتن حیوانات کو ک تری ناعت می کنند. اما این جشن یاد بودی همگانی است.

 

قدیمی ترین سند درباره جشن تولد در ایران، به هرودوت برمی‌گردد. بنا به گفته هرودوت: ایرانیان زاد روز خود را با جشن‌های شکوهمند و قربانی کردن و دادن غذا برگزار می‌کردند. با شکوه ترین ضیافت در کاخ‌های سلطنتی در دوره هخامنشیان، در زاد روز پادشاه هخامنشی بود؛ تنها روزی که پادشاه سر خود را با صابون می‌شست و به پخش کردن هدایا می پرداخت. در دوره ساسانیان هم احتمالاً جشن های زاد روز برگزار می شده، اما سندی در این مورد در دست نداریم. در شاهنامه هم اشاراتی به مراسم تبریک گویی در روز تولد آمده است؛ مثلاً شادمانی بسیار به‌ هنگام تولد رستم ، یا شاد باش موبد ، خطاب به فریدون به ‌هنگام تولد منوچهر .

 

البته برای طبقات فرودینه اجتماع کم تر حرف و شرح و بسط جشن تولد آمده است.

بعدها اشاراتی دیگر به جشن تولد در دوره اسلامی شده است. از جمله در روز تولد عضدالدوله دیلمی جشن برگزار می‌شده است.

عضدالدوله به زنده‌کردن فرهنگ ایران قدیم علاقه داشت، بنا براین روش خود را از ساسانیان گرفته بود.

 

زرتشتیان نیز به گونه ی سنتی، هنوز جشن تولد حضرت زرتشت را در روز ۶ فروردین (که خردادروز است) برگزار می‌کنند و در آن روز به یکدیگر تبریک می‌گویند.

با توجه به نکته‌های یاد شده، نکته مهمی که به اندازه لازم و کافی به آن توجه نشده، ذکر اهمیت پیشینه تاریخی جشن تولد است که باید در اطراف آن صحبت‌های بیشتری بشود و همگان به نکته‌های حساس و جالب آن بیشتر توجه کنند. برای نمونه بسیاری از ما فکر می کنیم جشن تولد یکی از آداب و رسوم فرنگی و خارجی است که ایرانیان در این اواخر مثل مد از اروپا تقلید کرده‌اند. حتی شعر Happy birth day to you را که با اصرار و علاقه خاصی می‌خوانند نوعی تظاهر و تلاش برای نشان دادن استثنا و پیشرفتگی به نظر می‌آید. غالب این مراسم برای بچه‌هایی که خانواده‌های سطح بالای ثروت و اعیانی است، برگزار می‌شد و می‌شود.

با توجه به این گفته‌ها و ترجمه‌ها، باید متوجه شد جشن تولد، جشنی است ایرانی با پیشینه ایرانی و ریشه در اعماق تاریخ تمدن، فرهنگ آداب و سنن مردم ایران دارد و به قول هرودوت، ایرانی‌ها روز تولد خود را جشن می‌گیرند. اگر تقلیدی وجود دارد، توسط فرنگی‌ها و غیر ایرانی‌ها است.

در نهایت، این سنت مدت‌ها بود که بنا به دلایلی، موقوف، پنهان، غیر متعارف یا ناچیز شده بوده ولی باز پس از چند سده به شکل روزآمد و تقلید از اروپاییان به ایران بازگشته و دوباره زنده و جاری شده ، اما کم‌تر کسی در پی تحقیق و پژوهش ریشه این جشن برآمده است .

نکته غم‌انگیز اشتباه دیگر، آن که در بسیاری از این مراسم، عده‌ای خیال می‌کنند که این روز، روز خودخواهی، جلوه‌گری، تظاهر و نمایش اهمیت خود و نشان و طبقه است و حال آن که هرگز چنین نیست، بلکه روزی است برای: ستایش، نماز، نیایش، شادمانی، عبادت و سپاسگزاری از موهبت‌های الهی، همچون: فرزند، پدر، مادر، همسر و . در چنین روزی است که در واقع، ما می‌گوییم: خداوندا! شکر، سپاس که این فرزند را دارم، این مادر را، این پدر را، این عزیز را دارم و در واقع روزی است برای سپاسگزاری و توجه به روزگار گذران و غنیمت شمردن نعمت‌های موجود زندگی؛ نه روز تظاهر، فخر فروشی و تکبر.

 

یادمان بماند که:

۱٫ جشن تولد، سنتی است ایرانی، با پیشینه و روز شکرگزاری است.

۲٫ باید قدر آن را دانست، جدی گرفت و مراسم جشن تولد را به خوبی و شادابی برای همه، از بزرگ و کوچک برگزار کرد.

۳٫ باید از لحاظ پاسداری و ارزش‌گذاری بگویم حدود سال‌های ۱۳۵۰ نوازنده پیانو، آهنگساز محبوب، استاد انوشیروان روحانی برای جشن تولد آهنگی ساخته‌اند که در میان آهنگ‌های مشابه گل کرده و به شهرت رسیده است. شعر آن را که بسیار کوتاه و ساده است تنی چند از کارمندان موسسه ی فاکوپا، از جمله شاعر معروف آقای نوذر پرنگ ساخته یا جور کرده‌اند. و بدین گونه:

 

تولد، تولد، تولدت مبارک؛ تولد، تولد، تولدت مبارک

بیا شمع‌ها رو فوت کن که صد سال زنده باشی

لبت شاد و دلت خوش، چو گل پر خنده باشی

 

 

شمع روی کیک

 

کیک تولد از اجزای مراسم تولد محسوب می‌شود. روی کیک شمعی عددی یا تعدادی شمع معادل یک سال کمتر از سن شخص در روز تولد وی می‌گذارند و این بدین معنی است که شخص سن سال قبل را پشت سر می‌گذارد. معمول است شخص در هنگام فوت کردن شمع های جشن تولدش نیز آرزویی کند.

فلسفه شمع جشن تولد روایت های زیادی دارد. برخی میگویند:

عالم خلقت اگر تجزیه شود به چهار عنصر می رسیم: آب...آتش...باد....خاک

 

براساس باور های گذشتگان اگر موقع دعا کردن این چهار عنصروجود داشته باشند استجابت دعا انجام می شود.

در شمع این چهار عنصر را داریم : موم شمع: خاک, شعله شمع: آتش, دود شعله: باد و موم ذوب شده: آب

و به روایت دیگر میگویند:

استفاده از شعله های شمع با توجه به اهداف متافیزیکی،به گذشته های دور بر می گردد. شمع، نماد و سمبل انسان فعال است. هم از نظر فیزیولوژیکی و هم از نظر روانی، استفاده از شمع در درمان، به طور ناخودآگاه تقلید از شیوه های نیاکانمان است که در طول تاریخ به آن عمل می کردند. در دوران کهن،آتش مظهر بزرگ ترین قدرتی شناخته می شد که زندگی و روح انسان ها را تحت تاثیر قرار می داد.

 

بنابراین، استفاده از نور شمع برای اهداف متافیزیکی و مدیتیشن برای برخورداری از تأثیرات و جنبه های روانی آن در ارتباط با ذهن و روح انسان می باشد.

شمع خاموش، نمادی از زندگی عادی و سکوت و انزواست که هیچ لطفی ندارد. برای ایجاد تحول و دگرگونی در این زندگی باید آتش معنویت را بر افروخت. آتش سمبل معنویت است. پیمودن مراحل کمال، به تولد دوباره (تولد معنوی) نیاز دارد.

  • بتسابه مهدوی

آب نمک درمانی

بتسابه مهدوی | يكشنبه, ۱۵ مرداد ۱۳۹۶، ۰۶:۵۱ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 رواح(دیوها، شیاطین، انرژی های منفی و غیره ) بر مردم اثر می گذارند وبه دلیلِ انرژی ناآشکارِ سیاهی که دارند ، موجب پریشانیِ آنها می شوند.انرژی منفی می تواند مشکلاتِ گوناگونی نظیرِ افسردگی، افکارِ پریشان یا درست عمل نکردنِ عضوی از بدن را در پی داشته باشد که در نهایت، موجبِ مشکلاتِ بیشتری مانندِ اعتیاد، مشکلاتِ مالی، یا دردِ سینه می شود.

 

ارواح، انرژیِ سیاهِ خود را به افراد موردِ هدف/ هجومِ خود منتقل می کنند و مقدارِ زیادی از این انرژی سیاه را در بدن شان انباشته می سازند. رها شدن از این انرژیِ سیاه، دشوار است مگر اینکه درمان های معنوی نظیرِتمرینِ معنوی یا به صورتِ خاص، آب نمک درمانی انجام گیرد.

 

آب نمک درمانی راهِ حلی ساده اما قوی برای مقابله با انرژیِ ناپیدای مضرِ سیاه است و آن را از بدن بیرون می کشد. با انجامِ آن، تمرینِ معنوی مان برای مقابله با این انرژیِ سیاه ، به هدر نمی رود. به جای آن، موجبِ رشدِ معنویِ ما می شود.

هر کدام از ما با درجاتِ مختلفی تحتِ تاثیرِ ارواح هستیم. در نتیجه، مقداری انرژیِ سیاه در بدن داریم. آب نمک درمانیِ روزانه ، به خروجِ این انرژیِ سیاه از بدنمان کمک می کند.

 

آب نمک درمانی را به ویژه هنگامی باید انجام داد که نشانه های زیر را تجربه کنیم:

خواب آلودگی

کاهشِ انگیزه

ناتوانی در تفکر

افکارِ بیش از اندازه به خصوص افکارِ منفی

خشم یا سایرِ عواطفِ شدیدِ ناخوشایند

استرس

هرگونه بیماریِ جسمی

 

هنگامی که ما یکی از نشانه های بالا را تجربه می نماییم، ما در مراحلِ ضعیفی از نظرِ جسمی، احساسی یا معنوی هستیم. در این مقرِ ضعیف، ارواح به ما هجوم می آورند و انرژیِ سیاهِ بیشتری به ما تزریق می کنند و علائمِ بالا حتی شدیدترهم می شوند.

هنگامی که ما در مقری ضعیف قرار می گیریم ( به ویژه از نظرِ معنوی) ، در مقابل حملات آسیب پذیرتر می شویم که چون این مرحله که همان مقرِ ارواح(دیوها، شیاطین، انرژی های منفی و غیره ) است، برای اثر کذاشتن بر ما، نیاز به کمینه ی انرژی دارد.

در مواردِ شدیدترِ پریشانی ، برای نتایجِ بهتر، آب نمک درمانی می تواند 3-2 بار در روز با فاصله ی زمانیِ 3-2 ساعته تکرار گردد.

 

آماده سازی:

( تا50% از سطل) با آب پرشود تا هنگام غوطه ور شدنِ پاها ، آب قوزک ها را فراگیرد.دو قاشقِ غذاخوری سنگِ نمک افزوده شود.

خالصانه و همراه با ایمان برای پاک شدن از انرژیِ سیاه به درگاهِ خداوند دعا کنید. همچنین دعایی ویژه برای نابودیِ انرژیِ سیاهِ ارواح (دیوها، شیاطین، انرژی های منفی و غیره ) که بر شما اثر می گذارند ، بخوانید. نیایش، عاملِ مهمی است که موجبِ بهتر شدنِ اثرِ درمانی می شود.

 

روش درمان:

در حالی که پاها در آب غوطه ور است، راست بنشینید. فاصله ی بین پاها 3-2 سانتی متر باشد. این امر به خنثی شدنِ بیشینه ی انرژیِ منفی کمک می کند. اگر پاها با هم تماس داشته باشند، آنگاه خنثی کردنِ انرژیِ سیاه از طریقِ پاها دشوار خواهد شد.

پاها در آب نمک به مدّتِ 15-10 دقیقه باقی بمانند.

در حالی که پاها در آب است نامِ خداوند بنا بر مذهبِ تولد تکرار شود.

 

تکمیل کار:

پس از تکمیلِ درمان خداوند را شکر گویید و دعا کنید که مرزی حفاظتی در پیرامون تان ایجاد شود.

آبِ سطل را در توالت خالی کنید و سطل را با آب تمیز آب کشی کنید.

نامِ خداوند بنا بر مذهبِ تولد تان را به مدتِ 3-2 دقیقه تکرار کنید.

ذکرگویی و دعا موجبِ بیرون راندن و فروپاشیِ ذراتِ انرژیِ سیاه که توسطِ ارواح در بخش های مختلفِ وجودمان ایجاد شده است، می شود.

آب نمک ( آب همراه با سنگ نمک ) ، خود، توانایی بیرون کشیدنِ انرژیِ سیاه را دارد.

 

در هنگامِ خروجِ انرژیِ سیاه، شاید نشانه هایی مانندِ خمیازه کشیدن، باد گلوزدن، کِرِخی پاها، گرم شدن گوش ها و چشم ها تجربه شود. گاهی احساسِ لزج بودن در پای غوطه ور شده تجربه می شود .این نشانه ی خروجِ انرژیِ سیاه است . این نشانه ، گاهی پس از آب نمک درمانی نیز مشاهده شده است. آب، سیاه رنگ می شود یا بوی بد به خود می گیرد یا گاهی گرمتر می شود. این امر به دلیلِ برخورد با بسامدهای سیاهی است که از بدن خارج می شود.

وقتی که فردی که تحتِ تاثیرِ ارواح(دیوها، شیاطین، انرژی های منفی و غیره ) قرار داشت، آب نمک درمانی انجام می داد، مادهورا بوسال Madhura Bhosale که سالکی با حسِّ ششم پیشرفته(ESP) است، توانست اثراتِ زیر را هنگامِ دفعِ روح و انرژیِ سیاهِ آن ، دریافت کند.

 

  • بتسابه مهدوی

خنده چیست؟

بتسابه مهدوی | شنبه, ۱۴ مرداد ۱۳۹۶، ۰۷:۲۴ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

** خنده در واقع مؤلفه ای است که در چهره ظاهر می شود و یک نمود ظاهری از احساس درونی انسان است. تمام احساسات ما به شکل رفتار خودشان را نشان می دهند و یکی از احساسات خوشایند و خوبی که همان احساس شادمانی است، خودش را به صورت «خنده» نشان می دهد. به همین دلیل وقتی می خندیم در درونمان احساس خوبی را تجربه می کنیم.

 

** اگر خنده واقعی باشد، احساس شادمانی را به وجود می آورد، اما بعضی وقتها خنده ها ظاهری است، یعنی فرد در درون خودش احساس خوشی ندارد و ظاهراً می خندد. به این نوع خنده متناقض یا «پارادوکس» می گویند، به این معنی که در درون یک احساس و در بیرون احساسی متفاوت وجود دارد.

 معمولاً نوع خنده خیلی زود شناخته می شود، چون اثری که ما انتظار داریم در طرف مقابل ما ایجاد نمی کند. به همین دلیل گاهی واژه «زهرخند» یا «نیشخند» در کنار «لبخند» جای می گیرد. مثل افرادی که ظاهراً می خندند، اما در درونشان غوغایی برپاست و فقط تظاهر به خنده می کنند.

 

** واسطه های شیمیایی مغز ما تحت تأثیر عوامل هیجانی دستخوش تغییر و تحول می شوند. مثلاً وقتی ما غمگین هستیم، تنظیم «سروتونین» که یک ناقل شیمیایی است، در مغز ما به هم می خورد.

 در واقع وقتی افسرده و غمگین هستیم، سروتونین کاهش پیدا می کند، اما وقتی می خندیم «دوپامین» که به عنوان ناقل شیمیایی در موضوعاتی مثل لذت بردن از زندگی و... اثر دارد، افزایش پیدا می کند و با زیاد شدن دوپامین احساس خوشی و لذت در ما ایجاد می شود و احساس رضایتمندی از زندگی پیدا می کنیم. اثرات واسطه های شیمیایی بسیار شگفت انگیز است، به طوری که با آزاد شدن دوپامین در اثر خندیدن (اگر از ته دل باشد) آنقدر احساس رضایت از زندگی به ما دست می دهد که حتی اگر وضع اقتصادی خوبی هم نداشته باشیم، باز هم از زندگی راضی خواهیم بود، زیرا همین واسطه های شیمیایی میزان رضایت ما را از زندگی بالا می برند.

«خنده» علاوه بر احساس رضایت و خوشحالی در زندگی اگر از ته دل باشد و تظاهر نباشد باعث افزایش یادگیری نیز می شود. (دوپامین باعث افزایش یادگیری می شود)

 

** یکی از مکانیسمهای دفاعی در افرادی که سلامت روان دارند، شوخ طبعی است و با اینکه با مسایل و مشکلات و سختی ها روبه رو می شوند، توانایی به شوخی گرفتن بعضی مسایل را دارند و گاهی به مشکلات خودشان می خندند که به این افراد «هیومور» می گویند.

  در واقع می توانیم بگوییم خنده مکانیسم بالغ است و افرادی که نمی خندند، دارای شخصیتهای ناپخته و نابالغ هستند و این افراد را حتی به زور نمی توانید بخندانید و به هیچ شیوه ای نمی توانید آنها را وادار به خندیدن کنید.

معمولاً این افراد دارای شخصیتهای بدبین، خسیس، افسرده و گوشه گیر هستند که به آنها «اسکیزوئید» می گویند، یعنی افرادی که راحت نمی خندند.

این افراد از چیزی لذت نمی برند. مثلاً در افرادی که دچار افسردگی می شوند، یکی از ویژگیهای آنها این است که طی مثلاً دو هفته از چیزی لذت نبردند و در ناحیه پیشانی آنها خطوط امگا دیده می شود.

 

** تحقیقات دکتر «ایموتو» در سال 1990 تا سال 2000 طی 10 سال مطالعه روی کریستالهای آب خیلی جالب است، وقتی در این بررسی کریستالهای آب را می گرفتند و در مقابل آنها می خندیدند، شکل کریستالها زیبا می شده، اما وقتی گریه می کردند، کریستالها بسیار نازیبا بودند.

  این موضوع روی بدن انسان نیز که سه چهارم آن آب است، صدق می کند و بر روح و روان ما اثر می گذارد.

ما همیشه در ارتباط هایمان باید دنبال کسی بگردیم که انرژی منفی به ما ندهد، چون معمولاً انرژیهای اطرافمان را جذب می کنیم و اگر با افراد بدبین و منفی همنشین باشیم، خواه ناخواه انرژی منفی به ما منتقل می شود، در حالی که اگر با آدمهای شاداب و خنده رو نشست و برخاست داشته باشیم، انرژی مثبت از آنها کسب می کنیم و روح و روان ما صدمه نمی بیند.

 

** هر چیزی حتی اگر بهترین و مفیدترین باشد، باید متعادل و نرمال باشد و از استاندارد خود تجاوز نکند. «خنده» هم از این قاعده مستثنا نیست و باید در حد تعادل باشد. ما در احادیث دینی هم داریم که خنده باید حد و اندازه داشته باشد.

 اگر بی خود و بی جا بخندیم، ضرر دارد، اگر زیاد بخندیم، ضرر دارد. مثلاً افرادی که در هر شرایط و اتفاقی می خندند(مثل وقتی که در یک تصادف چند نفر کشته و مجروح شدند)، دچار مشکل روانی و بیماری هستند و نیاز به درمان دارند.

معمولاً افرادی که دارای اختلالات خلقی دوقطبی هستند یکی از علایم آن شاد بودن بیش از حد آنهاست که باید تحت درمان قرار گیرند و اگر از اندازه خارج شود، نیاز به پیگیری جدی دارند.

کسانی که مسایل جدی زندگی را به شوخی می گیرند، دچار مشکل هستند و باید درمان شوند.
1800

  • بتسابه مهدوی