نقش نگاره

سایت شخصی دکتر بتسابه مهدوی

نقش نگاره

سایت شخصی دکتر بتسابه مهدوی

۵۵ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

منظور از سیر در ذات حقّ چیست؟

بتسابه مهدوی | دوشنبه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۰۸ ق.ظ

منظور از سیر در ذات حقّ چیست؟

دکتر بتسابه مهدوی

 

سیر در ذات حقّ مرحله ای است که انسان مراحل سیر و سلوک را طی کرده و به کمال نسبی ناشی از ریاضتها دست یافته، و در حال تماشای حق باشد.

این مرحله را مرحله توحید محض و امثال آن هم می گویند.

عباراتی برگزیده از عطار نیشابوری را می آوریم.

او در ابتدا مراحل سیر و سلوک و سیر در حق را هفت مرحله دانسته، که عبارت است از طلب، عشق، معرفت، استغناء، توحید، حیرت و فنا؛ یعنی بقاء در ذات او یا فناء فی الله.

این هفت وادی را عطار در منطق الطیر چنین بیان کرده است:

گفت ما را هفت وادی در ره است...  چون گذشتی هفت وادی درگه است...

 

اول مرحله طلب:

 

در این مرحله سالک راه حقیقت باید مردانه گام در راه نهد و از خود بگذرد و همت قوی دارد و در همه حال و همه جا یار را بجوید و به دنبال او که در درون وی است، کند و کاو و جستجو نماید.

این وادی وادی پر خطری است ولی سالک نباید وحشتی به دل راه دهد؛

سر تا پا تسلیم رضای او باشد و بکوشد تا بیابد که عاقبت، جوینده یابنده بود:

چون فرود آیی به وادی طلب...  پیشت آید هر زمانی صد تعب...

 

دوم مرحله عشق:

 

درین وادی وجود طالب و سالک مالامال از عشق و شوق و مستی می گردد.

عشق وجودش را چنان پر می سازد که یکسره آتش سوزان می شود و در تب و تاب می افتد.

عشق به حق به صورت عشق به همه مظاهر هستی که جلوه رخ دوست هستند، نمودار می گردد و در عین سوز و گداز و اشتعال درون سر تا پا خوبی و صفا و صلح و آشتی می گردد.

سالک در این مرحله می سوزد و به یاد دوست، همه کس و همه چیز را دوست می دارد.

درین حال سالک خود را در مسیر و جریان کل کاینات می بیند و با تمام ذرات هستی همراه و همراز می گردد.

زنده دل باید درین ره مرد کار...  تا کند در هر نفس صد جان نثار...

 

سوم مرحله معرفت:

 

عبارت است از شناخت و به نظر عرفا اصل معرفت، شناخت خداوند است.

ارزش هر کس به معرفت بود و هر که را معرفت نبود بی قیمت بود.

نسبت به نفس خود و ذات حقیقت شناخت پیدا می کند و چشم دل و جان وی، چشم سر و چشم درونی وی باز می شود.

عارف پاکدل چشم جانش به حقایق و رموز دستورهای پیرحق باز می گردد.

 

چهارم مرحله استغنا:

 

درین مرحله صوفی و سالک چنان به خداوند متکی می گردد که از همه چیز و همه کس جز او بی نیاز می گردد، و خود را در کوی امن و رجا مستغنی می یابد و از همه مال و مقام و جلوه های وسوسه انگیز زندگی بیکباره دل می کند و طمع می برد.

ای بس که چو پروانه پر سوخته زان شمع  در کوی رجا دامن پندار گرفتیم و این مرحله رسیدن به فقر سلوکی است که استغنای کامل و بی نیازی به همه چیز است.

رسیدن به این مرحله و پشت پا زدن به هوس ها و جلوه های دنیایی، پا گذاردن بر سر افلاک و نه گنبد میناست، و اینجاست که سالک می تواند با افتخار خود را بالاتر و برتر از حطام دنیا و زخارف خاکی مشاهده کند و صفات خداوندی را در وجودش متجلی ببیند.

 

پنجم مرحله توحید:

 

اکنون عارف به مرحله توحید می رسد، چشم دل باز می کند تا جان بیند.

در این حال مشاهده می کند که در جهان یکی هست و هیچ نیست جز او، و بر هر چه بنگرد او را در وی می بیند.

در این حال عارف همه چیز و همه جا را از آن جا که مظهر و آفریده اویند، زیبا می بیند و می ستاید.

به دریا بنگـــــــــــرم دریا تو بینم...  به صحرا بنگرم صحرا تو بینم...

به هر جا بنگرم کوه و در و دشت...  نشان از قامت رعنــــا تو بینم...

در این مرحله گاه عارف حتی جدا دانستن حق را از خود و از عالم هستی که جلوه رخ دوست است دوگانگی می داند، و معتقد است که جهان هستی تجلی و جلوه رخ دوست است وهر چه هست اوست و جز او هیچ نیست.

 

ششم مرحله حیرت:

در این مرحله در دل عاشق و اهل الله در وقت تامل و تفکر و حضور،

حیرت و سرگردانی وارد می شود، و در طوفان فکرت و معرفت سرگردان می شود و هیچ باز نداند.

در رهت حیران شدم ای جان من...  بی سرو سامان شدم ای جان من...

 

هفتم  وادی فنا:

 

این مرحله مرحله نیستی و محو شدن سالک است از خود و بقای اوست در حق.

در این حال منیت و خود خواهی وی به سیر در ذات حق همراه همه صفات مذموم

و ناپسند نابود می شود و وجودش زنده می گردد به صفات پسندیده و محمود الهی.

درین مرحله است که انسان به آزادگی مطلق می رسد.

فنا پایان راه سیر در ذات حق است، و شروع بقاء در حق و یا شروع سیر در ذات حق.

در این حال است که انسان متخلق به اخلاق حق می گردد

و چنان غرق دریای افعال الهی می شود که نه خود را و نه غیر را اراده ای نبیند

جز فعل و اراده و اختیار مطلقه حق تعالی.

در اینجا سالک به ایمان کامل می رسد و تسلیم محض است.

  • بتسابه مهدوی

نشخوار ذهنی یا گفتگوی درونی

بتسابه مهدوی | دوشنبه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۵۹ ق.ظ

نشخوار ذهنی یا گفتگوی درونی

دکتر بتسابه مهدوی

انرژی بدست آمده درونی به وسیله مراقبه یا تزکیه، می تواند در بسیاری از راه های بیهوده و غیر ضروری به هدر برود. یکی از راه هایی که انرژی درونی در آن به صورت بی رویه به هدر می رود، گفتگوی درونی است. نشخوار ذهنی یا گفتگوی درونی می تواند در تمام مدت بیست و چهار ساعت شبانه روز، حتی در خواب نیز اتفاق بیفتد. در طی روز این گفتگوی ذهنی در بخش خوداگاه ذهن اتفاق می افتد و در طی شب، اگر این گفتگو در طی روز بیش از حد طبیعی باشد، در اثر تکرار به بخش ناخودآگاه ذهن رخنه می نماید و در خوابها نیز نمود پیدا می کند.

 

گفتگوی درونی بیشتر شامل آن دسته از حرف ها، خواسته ها، آرزوها، تصمیم ها، هوس ها، انواع شهوت ها و ... است که یا فرد می خواهد به آنها برسد یا اصلا در طی زمان گذشته نتوانسته به آنها دست یابد. می تواند ناشی از عقده های شخصی و شخصیتی باشد یا در اثر تحقیر اجتماعی و محیط خانوادگی به وجود آمده باشد. بخشی از انرژی مفید درونی در اثر نشخوار ذهنی یا گفتگویی درونی از بین می رود و اگر فرد در این راه عمیق تر شود، انرژی بیشتری را صرف تخیلات و گفتگوهای ذهنی و درونی خود خواهد کرد.

 

چه باید کرد؟

 

خودمان را محور جهان ندانیم. جهان بدون ما هم به کار خود ادامه خواهد داد. دست از مهم بودن و مهم دانستن خود برداریم. قضاوت کردن انسانها باعث می شود ما بر دامنه این گفتگوی درونی بیفزاییم. دست از قضاوت دیگران برداریم. به مسیری که باید در سیر تکامل و خودشناسی خود طی کنیم تمرکز نمائیم. انسانها و رفتار آنها نباید مورد قضاوت و داوری ما قرار گیرد. با عشق و بدون هیچ گونه پیش داوری، بدون هیچ گونه نفرت و تعصب، بدون هیچ گونه جبهه گیری، بدون هیچ حالت نفسانی به انسانها نگاه کنیم و گوش دهیم. گفتگوی درونی را متوقف کنیم. از انرژی درونی برای مشاهده خود، برای شناختن حالات نفسانی خویش استفاده نمائیم نه برای کند و کاو در مورد دیگران و کارهای آنها.

 

نشخوار ذهنی یکی از علل رایج پایین بودن انرژی درونی در انسانهاست. این هدر رفت بی رویه انرژی درونی می تواند باعث کسالت و خستگی ذهنی شود. هر زمان احساس کردیم که در حال گفتگو با خودمان( با یکی از من هایی که بر یکی از پنج مرکز اصلی مسلط شده) هستیم، آگاه شویم و دست از گفتگو با من درونی کاذب برداریم. من های کاذب بی شماری در باطن انسان قرار دارند که یکی از کارهای مهم آنها جلوگیری از ارتباط و اتصال انسان با خود برتر خویش می باشد.

 

از انرژی درونی برای مشاهده خود استفاده نمائیم؛ نه برای مشاهده دیگران.

  • بتسابه مهدوی

ضرورت استاد

بتسابه مهدوی | دوشنبه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۵۴ ق.ظ

 

 ضرورت استاد

دکتربتسابه مهدوی

عارفان بزرگ ،مادام ضرورت سلوک با پیر و استاد را یاد آور شده اند ...

طی این مرحله بی همرهی خضر مکن

ظلمات است بترس از خطر گمراهی ..

هنگامی که سالک خموشی پیشه میکند .

حتما خاموشی و سکوتش باید با نظاره  استاد باشد .زیرا ممکن است دچار جنون و یا افسردگی گردد .🌷☘🌷

در سکوت ،همه ی خواب و خیال ها محو میشوند .و دنیای بیداری نیز هنوز طلوع نکرده است .دنیای بیداری هنگامی میدمد که دنیای خواب و خیال بکلی ناپدید شده باشد .دنیای خواب و خیال ،تا کنون تنها دنیای آشنای سالک بوده است.

اگر این دنیا محو شود ...سالک در برزخ میافتد ...برزخ حالتی ست که در شکاف دنیای خواب و خیال و دنیای بیداری دست میدهد .🌷☘🌷

تو باید بین خواب و خیال و بیداری ،یکی را انتخاب کنی ...هنگامی که خواب و خیال غروب میکند ...سپیده ی بیداری سر میزند .اما برای رسیدن به سپیده باید از برزخ تیره ی شب عبور کنی ..

حتی اگر یک درصد از خواب و خیال تو باقی مانده باشد ،بیدار نخواهی شد و واقعیت را نخواهی دید. 🌷

تو به کسی محتاجی که در شب تیره ی پیش از بیداری دلداریت دهد .کسی که خود این مرحله را طی کرده است .چم و خم جاده را بشناسد. او باعث میشود صبوری پیشه کنی و به مغاک دنیای خواب و خیال نلغزی ...تو تا اینجا به دنبال حقیقت و خدا آمده ای ...

کششی از جانب خود حق تو را بدینجا کشانده ...از لهو و لعب خسته شده ای ...طلب خدا گشته ای ...🌷🌷

اما ناگهان در سکوت و مراقبه های اولین خلایی عظیم در درون خویش احساس میکنی ...به هیچ میرسی ..تو به دنبال بی مرگی بودی ...تا در الله فانی شوی و باقی به بقای او گردی ..🌷

اما اکنون در خلا و سکوت مراقبه بیشتر مرگ را احساس میکنی . اگر در آغاز کار بسیار تنها باشی میگریزی ..تو برای این راه نیاز به پیر و استاد داری ...

ادامه پارت بعدی 👇🏼👇🏼👇🏼

 

اما بدان که نه در شریعت و نه در طریقت تو تنها نیستی ...فراموش مکن که نخست بایست سعی نمایی که شریعتت را درست نمایی ..حتی اگر هزار بار شکست بخوری و بلنگی ...

آنگاه که دانستی که شریعت الزامیست اگر ایراد هم داشتی به دنبال طریقت برو

تا زمانی که به این باور نرسیدی که باید شریعت راست کنی ...دنبال طریقت نرو که هیچ حاصلی جز سرخوردگی برایت ندارد ....🌷☘🌷

تا زمانی که به حقیقت نماز و روزه و ظاهر شرع نرسی و آن را محترم نشماری تو را به هیچ طریقتی راه نیست .

اگر دو تا یکی هم نماز میخوانی مهم نیست اما در باطنت اعتراف نما که بایست بخوانی و باید بتوانی سر وقتش کنی بدون قضا ...و تمامی احکام شریعت را نیز بدین منوال ....🌷🌷🌷

پس از آن به دنبال طریقت برو ...

اما تو در طریقت نیز تنها نیستی و نمیتوانی. ..پیش از تو عده ای بسیار این راه را رفته اند .و بعد از تو نیز راه را خواهند رفت .🌷

عزیزا ...اشعار مولوی و حافظ و سنایی شیرین است اما بدان 👇🏼

هرگز جایی شنیده نشده مولوی بی نماز بود ...یا سنایی روزه نمیگرفت ..یا رابعه عدویه ...بی حجاب بود ...

کجا دیدی در همان تمدن غربی که داعیه آزادی دارند بر در و دیوار کلیساها تصویری از حضرت مریم سلام الله بی حجاب باشد .🌷☘🌷

مولایمان علی ابن ابی طالب دشمن زیاد داشتند ...کجا شنیدی یا خوانده ای که همسر و فرزندانش محض سخنان دشمنان هم گفته نشده که بی حجاب باشند .

شریعت لازم است ..ابتدا آن را بپذیر هر چند که انجام رساندنش در تو برای نفست سخت باشد و هزار بار شکست بخوری ...🌷☘🌷

در شریعت تو تنها نیستی ...

وقتی وارد طریقت میشوی ...نیز تنها نیستی ...بسیاری از کسان قبل از تو رفته اند و خواهند گفت برای یک ماه نماز سر وقت خواندن چند سال تلاش نموده اند تا نفس را مغلوب نمایند .به تو خواهند گفت که برای رفع یک عادت رذیله چون حسد و دروغ و بخل و وو سالها مغلوب نفس گشته اند ...و این حالت ها و سعی و شکست ها امید و ناامیدی ها طبیعی

است .🌷☘🌷

و روزی خواهد رسید که تو نیز به کسانی که پس از تو وارد میشوند خواهی گفت

آری این حالت های قبض و بسط می آیند و میروند و طبیعی است نگران نباشید .

به همین دلیل است که گرد عارف حلقه ای بوجود می آید ...سالک در این حلقه احساس تنهایی نمیکند .این حلقه حوزه

انرژی مثبت و فعال ایجاد میکند .و ترس ها و نگرانی های سالک را از بین میبرد.

سالک در این حلقه انرژی مثبت دریافت میکند و آسان تر گام بر میدارد .ترس هایش از مطرود بودن درگاه حق بابت گناهانش میریزد امیدوار میشود . 

ادامه در پارت بعدی 👇🏼👇🏼👇🏼

 

حکیم سنایی نام کتاب خود را حدیقه نامیده است زیرا 👇🏼

حدیقه باغ است ...جایی که هزاران درخت تناور روئیده است .دانه ها دل و جرات پیدا میکنند و خود را به خاک میاندازند و میمیرند .آن ها با دیدن درخت های تناور پیرامون خود اطمینان میابند .که مرگ دانه ،تولد درخت است .

تا بود این جهان ،نباشد آن 🍁

تا باشی ،نباشدت یزدان 🍁🌻

پیش از این گفتیم استاد خاکی است که سالک در او میمیرد تا بار دیگر تولد یابد

باید همچون دانه در دل خاک ناپدید شوی ...گر چه این ناپدید شدن نفست را میکوبد و به مرگ میماند اما مرگ نیست

این ناپدید شدن تولد حقیقی توست.

رستاخیز توست. 🍁🍃🍁

و پس از رویش دانه تو برای نخستین بار بیمرگی واقعی را تجربه میکنی ...

تو این بی مرگی را در زندگی در شکل یک دانه حمل میکردی ،اما برای تجربه ی آن باید که آن دانه را میشکستی و به گل مینشستی ...پس از آن رایحه ی بی مرگیست که هوای زندگی ات را آکنده خواهد نمود ...🍃🍁🌻👇🏼

دانه ...یک توانایی است. اگر این دانه را بشکافی چیزی از جنس توانایی درون آن نمیابی ...این توانایی با به کار گرفته شدت ظاهر میگردد.

دانش نمیتواند در زیر کارد جراحی خود روح را بیابد .روح استعداد است و غیر مادیست. روح صاحب توانایی است. دانه را نباید با چاقوی علم شکافت و زیر میکروسکوپ بررسی نمود و تشریح کرد.

دانه را باید به خاک انداخت و ناپدید کرد 🌻🍁🌻🍁🌻👇🏼

دانه در زهدان زمین است که حقیقت خود را آشکار میکند .

پیر و استاد نیز حکم همین زهدان را دارند .حلقه ای که در اطراف استاد تشکیل میشود زهدانی است بزرگتر

سالک خود را در این زهدان محو میسازد و در فصلی مناسب و مقتضی چیزی در او میشکفد ...جوانه ای سبز که آهسته آهسته درخت میشود .

اجل آمد کلید خانه راز 🌻

در دین بی اجل نگردد باز

بنابراین بایست با اجل و مرگ نفس مواجه شوی.   از این مرگ وحشتی به خود راه مده ...هر سالکی باید نفسش بمیرد و نفسش را شهید سازد تا شاهد رستاخیز خود باشد .🌻🌻🌻

بار دیگر از ملک قربان شوم

آنچه اندر وهم ناید آن شوم

ذهن که بمیرد . . .....نفس که شهید گردد ...دروازه ی هستی گشوده میشود

👇🏼🌻🍁🌻👇🏼

فراموش نکن که منظور مرگ جسمانی نیست منظور مرگ روان شناختی است .

سخن از مرگ نفس است نه دم و بازدم

💛💛💛💛💛💛

این مبحث در روزهای آتی با نام و موضوعی دیگر ادامه خواهد داشت .هدف از تمامی این سخنان خودسازیست .🙏

  • بتسابه مهدوی

پاکسازی افکار

بتسابه مهدوی | دوشنبه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۵۲ ق.ظ

پاکسازی افکار

دکتر بتسابه مهدوی

 

   همانطور که گفتم بدون بدن بودن از طریق مشاهدهء درست بدن حاصل می شود.رها شدن از افکار هم از طریق مشاهدهء درست افکار امکان پذیر است.به طور کلی مهمترین اصل در سیر و سلوک معنوی مشاهده کردن درست است.در این سه مرحله ما باید با آگاهی به بدن،ذهن و احساسات توجه کنیم.

   به ارتعاشات ذهنی توجه کنیم که چگونه از ضمیر ما جریان پیدا می کنند.درست مانند کسی که در کنار رودخانه نشسته است و به جریان آب نگاه می کند.همین گونه کنار ذهنتان بنشینید و مشاهده کنید و یا همانند شخصی که در جنگل نشسته است و از بالای درختان به پرندگان در حال پرواز نگاه می کند،شما هم به افکارتان نگاه کنید،و یا چون کسی که به باران می نگرد و به ابرها توجه می کند شما هم ابرهای ذهن تان که در آسمان سرتان در حال حرکتند نگاه کنید.

   در سکوت باستید و پرواز پرندگان فکر و جریان رودخانه ذهن را نگاه کنید.در این حالت هیچ کاری نکنید،دخالتی در این جریانات نکنید و اصلاً توقفی بهشان ندهید.آنها را سرکوب نکنید.اگر فکری می آید متوقفش نکنید و اگر فکری نیست سعی نکنید فکر جدیدی خلق کنید.تنها یک مشاهده گر باقی بمانید.

   در این مشاهدهء ساده خواهید دید که شما و افکارتان از هم مجزا هستید.این نکته را تجربه خواهید کرد که آن شخصی که مشاهده گر افکار است از خود آن افکار مجزاست و کاملاً با آنها متفاوت است.همین که به این مسئله واقف شویم آرامش عجیبی بر زندگی شما سایه خواهد افکند.چون متوجه خواهید شد که دیگر هیچ ناراحتی و نگرانی ندارید.میتوانید در میان انواع ناراحتی ها و اتهاب ها باشید ولی این ناراحتی ها مال شما نخواهند بود و یا هر نوع مشکلی که وجود داشته باشد دیگر با شما کاری ندارد.می توانید پر از افکار باشید ولی کاملاً از آنها متمایزید.

   اگر شما آگاه شوید که افکارتان نیستید،این افکار ضعیف و ضعیف تر می شوند و به مرور موجودیّت خود را از دست می دهند.افکار به این دلیل قدرتمند هستند که ما می اندیشیم که آنها به ما تعلق دارند.مثلاً در جر و بحث با دیگران می گویید"فکر من این است"،در صورتیکه هیچ فکری متعلق به شما نیست.تمام این افکار با شما متفاوتند و شما از آنها مجزا هستید پس فقط مشاهده گر آنها باشید.

   برای اینکه این مطلب بیشتر برایتان جا بیفتد یک داستان از بودا نقل می کنم.شاهزاده ای بود که شاگرد بودا شده بود.در همان روز اول بودا به او گفت:به شهر برو و در فلان خانه را بزن و برای غذا از آن خانه گدایی کن.شاهزاده هم همین کار را کرد و برگشت.ولی پس از بازگشتن به بودا گفت:مرا ببخشید ولی من دیگر به آن خانه نمی روم.بودا از او پرسید چه اتفاقی افتاده است؟آن مرد جواب داد:من قبل از اینکه به آن خانه برسم همه اش فکر می کردم که چه غذایی دوست دارم.وقتی که به در آن خانه رسیدم،خانم صاحبخانه درست همان غذایی را که دوست داشتم آماده کرده بود.من خیلی متعجب شدم ولی این مسئله را به حساب تصادف گذاشتم.بعد که غذا را خوردم به ذهنم رسطد که من بعد از غذا معمولاً استراحت می کنم و درست در همان لحظه خانم صاحبخانه گفت:ای برادر اگر دوست داری که بعد از غذا استراحت کنی من خوشحال می شوم تا در خانهء من باشید چون خانهء من با وجود شما پاکسازی خواهد شد.با خودم فکر کردم که این هم تصادفی است.وقتی دراز کشیدم درست در زمانی که فکر کردم این تخت خواب و این خانه هیچ کدام مال من نیست و من دارم در یک جای غریبه استراحت می کنم،خانم صاحبخانه از پشت سرم گفت:این تخت خواب نه مال من است نه مال شما و این خانه نیز نه مال من است نه مال شما.

 

   اینجا بود که من واقعاً ترسیدم.خیلی سخت بود تا این مطلب را باور کنم که همه چیز اتفاقی باشد.آن موقع بود که از آن خانم پرسیدم:آیا افکار من به شما می رسد؟آیا شما از امواج فکر من آگاه می شوید؟

   آن خانم توضیح داد که به دلیل مدیتیشن های مداوم افکارش متوقف شده و خیلی راحت می تواند افکار دیگران را ببیند.در ایل لحظه من واقعاً حیرت کردم و دوان دوان از آنجا دور شدم.

   لطفاً مرا ببخشید ولی من دیگر نمی توانم فردا به آنجا بروم.بودا پرسید:چرا نمی توانی؟

   آن مرد جواب داد:خواهش می کنم از من سوال نکنید و مرا هم دیگر به آنجا نفرستید.

ولی بودا دوباره از او سوال کرد و بالأخره با اصرار بودا آن مرد گفت:دیدن آن زن زیبا افکار شهوانی در ذهن من ایجاد کرد و او هم به راحتی می توانست افکار مرا بخواند.حالا من چگونه می توانم دوباره او را ببینم؟بودا گفت که تو باید دوباره به آنجا بروی این قسمتی از مدیتیشن تو است،فقط به این طریق تو می توانی از افکارت آگاه باشی.به اجبار بودا آن مرد مجدداً به آن خانه رفت ولی دیگر آن مرد قبلی نبود.در واقع روز اول که به آنجا رفته بود تمام راه را در خواب بود.زیرا از افکاری که در سرش می گذشت آگاه نبود.روز دوم با آگاهی این راه را می پیمود،یعنی می توانست به افکارش نگاه کند.زیرا از افکارش می ترسید.وقتی که قدم به خانهء آن زن گذاشت تمام توجهش را به درونش معطوف کرد.زیرا بودا به او گفته بود فقط به درون خودت نگاه کن و کار خاصی انجام نده و به هر فکری که از سرت می گذرد نگاه کن.

   وقتی که شروع به مشاهدهء خودتان کنید دو جرِان انرژی در شما شروع به حرکت می کنند.یکی همان کاری که قصد انجام دادنش را دارید و دیگری فقط انرژی مشاهده گر است.وقتی شاگرد بودا در روز دوم در منزل آن زن مشغول خوردن غذایش بود این دو جریان وجود داشت.یکی مربوط به شخصی بود که مشغول خوردن غذا بود و دیگری مربوط به شخصی بود که در درونش در حال مشاهده کردن بود.در هند و کلاً در تمام جهان می گویند:آن شخص مشاهده گر شما هستید و شخص انجام دهنده شما نیستید.شاگرد بودا هم وقتی مشاهده کرد بسیار متعجب شد.شادان و خندان به نزد بودا برگشت و گفت:بسیار عالی است من یک چیز بزرگ کشف کردم،من دو تجربهء مجزا داشتم.یک تجربه مربوط به زمانی بود که من کاملاً به افکار خود آگاه بودم و افکار من متوقف شدند،وقتی با آگاهی به درون خود نگاه می کنم افکار متوقف می شوند.تجربهء دوم زمانی است که افکار متوقف می شوند،در آن موقع است که در می یابیم که انجام دهنده و مشاهده کننده متفاوت از هم می باشند.بودا گفت:این کلید اصلی عرفان است و شخصی که این کلید را پیدا کند،همه چیز را پیدا کرده است.

   مشاهده گر افکارتان با شید ولی فکر کننده نباشید.به همین دلیل است که ما عرفا را شاهد می نامیم  نه متفکر.بودا یک متفکر نیست،ماهاویرا،زرتشت همهء آنها شاهد هستند.یک متفکر شخص بیماری است.افرادی که این نکته را نمی دانند فکر می کنند و افرادی که می دانند فکر نمی کنند بلکه تنها مشاهده می کنند.آنها همه چیز را می بینند و برایشان واضح است.راه دیدن مشاهدهء افکار درونی است.وقتی که نشسته اید،ایستاده اید،راه می رویدو....تمام جریانات افکار را که در سرتان می گذرد مشاهده کنید و به واسطهء آنها هویت پیدا نکنید.اکثر انسانها گمان می کنند که افکارشان هستند ولی شما اجازه دهید تا افکارتان به تنهایی جریان پیدا کنند و شما هم از افکارتان مجزا باشید.

   در درون شما هم باید دو نوع انرژی جریان داشته باشد،ولی وقتی یک شخص معمولی فکر می کند فقط یک جریان انرژی در درونش سیلان پیدا می کند.کسی که مدیتیشن می کند دو جریان انرژی در درونش در حرکت هستند.یکی انرژی افکار و دیگری انرژی مشاهده گر،که این دو جریان به صورت موازی با یکدیگر در حرکت هستند.

   یک انسان معمولی فقط یک سری از ارتعاشات معمولی از درونش می گذرد و آن انرژی افکار است.یک انسان به کمال رسیده هم فقط یک سری از ارتعاشات انرژی از درونش می گذرد و آن انرژِی مشاهده گر است.شخص عادی انرزی مشاهده کننده اش در خواب است.ما بین این دو نفر شخصی است که مدیتیشن می کند و به طرف کمال پیش می رود.او دو سری از   جریانات انرژی را در درونش دارد که یکی افکار و دیگری مشاهده گر است.در فرد کامل افکار وجود ندارند.

   ولی چون شما باید مشاهده کردن را از مرحلهء فکر کردن فرا بگیرید،حتماً باید روی  افکارتان مدیتیشن کنید و هم مشاهده گرشان باشید.این را من مشاهدهء درست و یا به خاطر سپردن درست می گویم.ماهاویرا آنرا "شعور بیدار"نامید.آن وجود درونی که افکارتان را مشاهده می کند شعور بیدار شماست.افراد متفکر در جهان بسیار زیادند و پیدا کردن آنها کار آسانی است ولی یافتن شخصی که هوش او بیدار شده باشد دشوار است.

   پس لطفاً هوشتان را بیدار کنید.،راه آن آگاهانه نگاه کردن به افکار است.اگر شما اعمال بدنتان را مشاهده کنید،بدن ناپدید می شود و اگر افکاری را که با سرعت در ذهنتان در حال حرکت هستند نگاه کنید افکار هم ناپدید می شوند و بالأخره اگر احساساتمان را هم از نزدِک مشاهده کنِم،آنها هم ناپدید می شوند.برای پاکسازی احساسات باید عشق را به جای نفرت و دوستی را به جای دشمنی جایگزین کنیم.در درون هر فردی هم آنکس که عشق می ورزد و هم او که متنفر است بعد دیگری نیز وجود دارد.آن بعد،بعد آگاهی است که نه عشق می ورزد و نه تنفر دارد،تنها یک مشاهده گر است.این بعد گاهی مشاهده گر نفرت است و گاهی هم مشاهده گر عشق که هر دو ممکن است در زمانهای مختلف در درون ما اتفاق بییفتند.


 

   وقتی که از کسی نفرت دارید بالأخره زمانی می رسد که از این نفرت آگاه بشوید،همچنین زمانی که عاشق کسی هستید در درونتان متوجه می شوید که عاشق او هستید.آن چیزی که در درون ما آگاه می شود و ورای عشق و نفرت نشسته است،ضمیر ماست که در پشت بدن،افکار و احساسات ما قرار دارد.برای همین است که در نوشته های روحانی قدیمی اسمش را"نه این نه آن"گذاشته اند.جایی که هیچ چیز نباشد،ام مشاهده گر در آنجاست.آن بیننده،آن ضمیر آگاه و یا روح.

   به خاطر بسپارید که مشاهده گر احساساتتان هم باشید و به زودی به آن چِیزی که مشاهدهء پاک است می رسید.آن بینندهء پاک هوش بالای شماست که من به آن خرد می گویم.به آن ضمیر هم می گویند که منتهی علیه هدف یوگا و تمام مذاهب روی زمین است.

پایه های روحانیت،مشاهدهء درست رفتارهای بدن،مشاهدهء درست مراحل افکار و جریانهای درونی احساسات است.شخص مشاهده گر از این سه لایه می گذرد و به ساحل دیگر می رسد.رسیدن به ساحل دیگر تقریباً یعنی رسیدن به هدف.کسی که درگیر هر کدام از این لایه ها باشد هنوز به این طرف ساحل چسبیده است.

  • بتسابه مهدوی

حواس ششگانه

بتسابه مهدوی | يكشنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۰۲ ق.ظ

حواس ششگانه

دکتر بتسابه مهدوی

 

حواس ششگانه عبارتند از حس بینایى ، شنوایى ، بویایى ، لامسه ، چشایى و در نهایت حس ششم یا ضمیر ناخود آگاه

 

در پنج حس اول براى درک این حواس که ماهیت انبساطى داشته و محدودیت پخش و انتشار ندارند باید ابتدا آنها را در یک نقطه یا فضا محدود نموده (انقباضى )و پس از ارزیابى و آزمایش در عضو مربوط به آن ( چشم ، گوش ، بینى ، پوست ، زبان ) به مغز انتقال ودر آنجا ادراک شده و دستور مقتضى صادر مى گردد و عکس العمل لازمه توسط اعضاى بدن صورت مى گیرد در حقیقت بدلیل محدودیت ابزار انسانى ما مجبوریم دریافتهاى حسى خودرا در یک نقطه متمرکز نماییم تا قادر به ادراک و عکس العمل در مقابل آن باشیم . بنابراین حواس پنجگانه جنبه محدود کننده داشته و شاید بتوان گفت درک و فهم انسان را محدود و یا بعبارتى منقبض مى نماید

 

اما حس ششم که زمانى بروز مى کند که ما از حواس پنجگانه غافل شویم، بعبارتى ابزارهاى محدود کننده و انقباضى را کنار گذاشته ، واز زندان تن رها شویم و در اثر خلاء ایجاد شده ، در غیاب حواس پنجگانه حس ششم که داراى ابزار نسبتا نامحدود و انبساطى است زمینه بروز و عرض اندام پیدا مى نماید (مثلا در زمان خواب که انسان از ادراک حواس پنجگانه تا حدودى غافل و آزاد مى گردد ) و شاید علت اینکه حس ششم انسانها پس از مرگ تا مدتى هنوز به کار خود ادامه مى دهدو به کمک روح براى جدا شدن از جسم مى رود، البته بنظر مى آید حس ششم نیز داراى زمان شارژ و محدودیت مصرف است که پس از مرگ احتمالا پس از روز سوم یا هفتم و یا حداکثر چهلم ماموریتش تمام شده و بازنشسته مى شود اما حواس پنجگانه بلافاصله بعد از مرگ و یا حداکثر چند ثانیه پس از آن ( اتمام اکسیژن مغز ) از بین خواهند رفت .

 

ضمنا بنظر مى آید حس ششم در زمان بیدارى و فعال بودن حواس پنجگانه اقدام به شارژ و تقویت خود نموده و بالعکس حواس پنجگانه در اثر مصرف روزانه تضعیف مى شوند و انسان بخواب مى رود واز این زمان ماموریت حس ششم آغاز مى شود البته حواس پنجگانه نیز در زمان خواب تا حدودى فعال اما خیلى ضعیف هستند و زمانى که حس ششم شروع به دشارژ شدن مى کند ، حسهاى پنجگانه در حال استراحت و شارژ هستند و دقیقا زمانى حواس پنجگانه تقویت و حس ششم ضعیف مى شود ، انسان از خواب عمیق خود بر مى خیزد .

  • بتسابه مهدوی

حس ششم

بتسابه مهدوی | يكشنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۵۳ ق.ظ

حس ششم

دکتربتسابه مهدوی

 

حس ششم  یا درک ماواری طبیع حسی است  که فرد به کمک حسی که وابسته به هیچ یک از حواس پنجگانه فیزیکی نیست و از طریق ذهن دریافت اطلاعات داشته باشد.

 

تحقیقات نشان می دهد، غریزه ما گاهی زودتر از عقل و منطق شرایط را درک و به زبان بدن ترجمه می کند. درواقع گاهی غریزه چیزهایی را که باید بدانیم قبل از آنکه هشیارانه و از طریق مغز آنها را دریابیم به ما انتقال می دهد. این روندی است که غریزه ما حالت فیزیکی پیدا می کند

حس ششم یا ادراکِ حسی خارج از چهار چوبِ حواس؛ عبارت است از دیدن اشیاء یا حوادث دوری که خارج از محدوده حس باصره قرار دارند و همچنین تله پاتی که عبارت از درک کردن افکار ذهنی فرد دیگری بدون گفتگو با شخص می باشد و یا احساس شنوایی که عبارت از شنیدن صدا یا سخنی از مکان دور که خارج از محدوده حس سامعه است.

 

 برخی از روانشناسان معاصر به بررسی این پدیده همت گماشته آزمایشهای فراوانی روی آنها انجام داده‏اند اما به نتائجی که آن قدر دقیق و استوار باشد که بتواند در فهم بدون ابهام آنها به ما کمک کند، نرسیده اند .

این نوع ادراکِ فوق حسی را؛ همه مردم ندارند، و تنها در مورد بعضی از افراد که از استعداد ویژه‏ای برخوردار هستند، امکان پذیر است.

 حسِ ششم، یا تواناییِ ادراکِ ناآشکار، توانایی ما برای ادراکِ بُعدِ ناآشکار یا جهانِ نادیدنی فرشتگان، ارواح، بهشت (سوارگا  Swarga) و غیره است. این همچنین شاملِ توانایی ارتباطِ ناآشکار علت و معلول در بسیاری از رویدادها است، که فراتر از فهم خِرَدی است . ادراکِ فراحسی (ESP) ، روشن بینی، نهان بینی و شهود ، هم معنی با حسِ ششم یا توانایی ادراکِ ناآشکار است. در این وب سایت ما از واژه های تبادل پذیرِ حس ششم ،  ESP ، وادراکِ ناآشکاراستفاده می کنیم.

 

چه چیزی را توسطِ حس ششم می فهمیم و درک می کنیم؟

 

’ دنیای ناآشکار‘ یا ’ بعد ناآشکار ‘ بعنوان دنیای ورای آنچه که توسط حس های پنجگانه ، ذهن و خرد قابل درک است ، تعریف می شود . در واقع دنیای ناآشکار ، همان دنیای فرشتگان ، اشباح ، بهشت و غیره است که نه با چشم مسلح ، بلکه تنها از طریق حس ششم قابل درک می باشد.

ما جهانِ ظاهری یا دیداری را توسطِ پنج حسِ فیزیکی ( یعنی بویایی، چشایی، بینایی ، لامسه و شنوایی) ، ذهنمان ( احساساتمان)، وخردمان (توانایی تصمیم گیری)  درک می کنیم .هنگامی که به قلمرو جهانِ نادیدنی یا جهانِ ناآشکار می رویم، ما آنرا توسطِ حواسِ پنجگانه ی ناآشکار، ذهنِ ناآشکار و خردِ ناآشکار- که به عنوانِ حسِ ششم مان شناخته می شود، درک می کنیم.

 

ادراک حسِ ششم توسطِ پنج اندام ناآشکارِ حسی چیست؟

 

جهان از اصولِ پنجگانه ی مطلقِ کیهانی ( پانچاتاتوا Panchatattva) تشکیل شده است. این اصولِ کیهانی دیده نمی شوند اما تمامی خلقت را بوجود آورده اند. هنگامی که حسِ ششم مان فعال می شود، ما به تدریج این اصولِ کیهانی مطلق را از سطحی ترین تا ناآشکارترین آن درک می نماییم. بدین ترتیب، ما به ترتیب عناصرِ مطلقِ خاک  (Pruthvī)، آب (Āpa)، آتش (Tēj) ، هوا (Vāyu) و اِتِر (Ākāsh) را از طریق حواسِ ناآشکارِ بویایی ، چشایی، بینایی ، لامسه و شنوایی را درک می نماییم.

 

چکونه حسِ ششم فرد پیشرفت می کند

 

جهانِ ناآشکار در تمامی اطرافمان حضور دارد. با این وجود ما نمی توانیم  آن جهان را درک نماییم. این جهان نا آشکار، حتی با وجود عدمِ درکِ ما از آن، اثر زیادی بر زندگی مان  دارد. به منظور دریافت این جهان ، ما نیاز به “آنتنِ معنوی” داریم ؛ یعنی حسِ ششم مان نیاز به بیدار شدن دارد. حسِ ششم ما با انجامِ تمرینِ معنوی رشد می کند. با انجامِ مرتبِ تمرینِ معنوی مطابق با اصولِ شش گانه ی پایه ی معنویت، سطحِ معنوی مان را ارتقاء می دهیم؛  و قادر به درک و تجربه ی درجاتِ بالاتر از جهانِ ناآشکار خواهیم بود.

 

این  مانند دستگاه تلویزیونی است که در هنگام وصل نبودنِ آنتنِ آن، تصویر مخدوش سیاه وسفید ایجاد می کند. حتی اگر ایستگاهِ فرستنده تلویزیون سیگنال ها یی را ارسال کند، دستگاه تلویزیون تا زمانی که به آنتن وصل نشود، نمی تواند آنها را دریافت کند.به همین ترتیب ، جهانِ ناآشکار و خداوند همواره در اطرافمان حضور دارند؛اما تا زمانی که تمرینِ معنوی را که منجر به فعال شدنِ حس ششم مان  می شود شروع نکنیم ، قادر به دریافتِ  آن نخواهیم بود.

گاهی افرادی را مشاهده می کنیم که از دورانِ کودکی، بدونِ اینکه تمرینِ معنوی انجام داده باشند، قادر به درکِ جهانِ ناآشکار هستند. دلیل آن این است که آنها به مرحله ای از سطحِ معنوی به دلیلِ انجام تمرین معنوی در تولدِ قبلی (زندگی قبلی) خود رسیده اند. دلیلِ دیگر می تواند تسخیر شدنِ آنها توسطِ یک شبح نظیر جادوگر ناآشکار(مانتریک māntrik) از دورانِ کودکی باشد. در این مورد ، در واقع حسِ ششمِ جادوگر ناآشکار است که عمل می کند.

 

ذهن و خِرَدِ کیهانی :

 

همانطور که مخلوقاتِ خداوند شاملِ انسان ، حیوانات و غیره دارای ذهن و خرد هستند، به همین ترتیب تمامی خلقتِ خداوند ، یعنی کیهان، خود دارای ذهن و خردِ کیهانی است که حاوی اطلاعات اصلی تمامی امور در کیهان است. این می تواند حاصلِ تفکرِ ذهن و خرد پروردگار باشد. با پیشرفت معنوی فرد ، ذهن و خردِ ناآشکارِ او، با ذهن و خردِ کیهانی یکی می شود و بدین ترتیب است که فرد به اطلاعاتِ تمامیِ خلقتِ خداوند، دسترسی پیدا می کند.


 

 

رابطه ی بین حس ششم و سطحِ معنوی

 

میزان (نسبت) جهانِ شناخته شده در مقایسه با جهان یا بُعدِ ناآشکار 1 به بی نهایت است.

همانطور که سطحِ معنوی مان افزایش می یابد، ما قادر به درک پیشرفته تر و به میزانِ بیشترازجهانِ ناآشکار از طریقِ ادراکِ نا آشکارمان ، که همان حس ششم است، خواهیم بود. جدول زیر رابطه ی بین حس ششم و سطحِ معنوی مان را نشان می دهد.

 

به نکاتِ زیر توجه کنیم :

 

-هنگامی که فردی بویایی ناآشکار را بعنوانِ تجربه ای معنوی تجربه می کند، لزوماً بدین معنی نیست که به سطحِ معنوی 40% رسیده است. اغلبِ اوقات این به معنی افزایشِ مقطعی در سطح یا توانایی معنوی به دلیلِ تمرینِ معنوی شدید، نظیرِ ذکرگویی نامِ خداوند یا بودن در جمعِ قدیسین و غیره است.

-عواملِ دیگری نیز می توانند در این تجربه دخیل باشند . برای مثال، اگر یک شبح ( دیو ، شیطان ، انرژی منفی و غیره)  بخواهد برای ترساندنِ فرد، بوی ادرار را در اطرافِ خانه اش القا کند ، می تواند از انرژی معنوی خود برای این امر استفاده نماید. این لزوماً به دلیلِ افزایشِ سطحِ معنویِ فردِ موردِ هدف نیست.

-این لزوماً بدین معنی نیست که تمامی افراد با سطحِ معنوی ِ 40% ادراکِ بویاییِ ناآشکار داشته باشند. سطحِ معنوی فرد، می تواند تابعی کلی از بسیاری از عوامل باشد؛ که حسِ ششم تنها یکی از آنها است. به مقاله ی سطحِ معنوی مراجعه شود.

-این همچنین بدین مفهوم نیست که این افراد می توانند تمامی 100% متغیرهای بویایی ناآشکار موجود را درک کنند یا در همه اوقات یا درزمانهایی حس نمایند.

-همچنین بدین معنی نیست که فردی با سطحِ معنوی 40% یا بالاتر لزوماً می تواند بویی ناآشکار را حس کند. فردی می تواند به قداست (یعنی سطحِ معنوی 70%) رسیده باشد بی آنکه حتی یکبار هم ادراکی از طریقِ حواسِ پنجگانه ی ناآشکار داشته باشد. یکی از دلایل برای نداشتنِ این تجربیات، می تواند این باشد که فرد در زندگی قبلی اش چنین تجربیاتی را داشته است و اکنون به آنها نیازی ندارد. با این وجود تمامی قدیسین دارای حس ششمی هستند که توانایی نفوذ در ذهن و خردِ ناآشکار را دارد.

-شما اکنون می توانید در نمودار ببینید که حسِ ناآشکارِ لامسه و شنوایی، تنها در سطوحِ بالاترِ معنوی می توانند درک شوند. دلیل آن این است که آنها از میانِ حواسِ پنجگانه ی ناآشکار، ناآشکارتر هستند.


 

 

رابطه ی بینِ حس ششم (ESP) و جنسیت

 

بطور کلی ، خانمها حس ششم قویتری نسبت به آقایان دارند. توانایی ادراکِ فراحسی (ESP) بطور طبیعی در خانمها بیشتر است و خانمها شهودی تر از آقایان هستند. یکی از دلایلِ اصلی آن این است که آقایان بیشتر خِرَد گرا هستند وگرایش بیشتری به منطق و استدلال دارند.

 

7. تجربیات معنوی شاملِ تجربیاتِ ذهنِ ناآشکار و خِرَدِ ناآشکار

 

گاهی اوقات فرد احساس عجیبِ در خانه بودن را در هنگامِ دیدنِ خانه ای کاملاً ناآشنا ،احساسِ اتفاقِ فاجعه ای قریب الوقوع ، یا احساسِ عشقی بی پایان را نسبت به فردِ دیگر، که کاملاً برخلافِ تمایلِ اوست را تجربه می کند. اینها تجربیاتی توسطِ ذهنِ ناآشکار هستند.ما نمی توانیم دلیلِ فراتر از این احساسات را درک نماییم. گاهی اوقات درباره ی افرادی می شنویم که اطلاعاتی را از بُعدِ ناآشکار بدست می آورند و نیز افرادی که با موجوداتی از نواحیِ ناآشکار سروکار دارند. دربندهای زیر این پدیده ها را با جزئیاتِ بیشتری شرح خواهیم داد.

 

چگونه افراد این اطلاعات را کسب می کنند؟

افرادی که دانش را از طریق بُعدِ ناآشکار دریافت می کنند ، معمولاً به سه طریق به آن می رسند:

 

با اجازه دادن به موجودات ناآشکار برای استفاده از دست های فرد برای نوشتن پیامهای آنان ( که نوشتنِ خود بخود گفته می شود.)

با تجربه ی دیداری؛ که آنها واقعاً می توانند کلمات یا نقل قولها را در مقابلِ چشم خود ببینند.

از طریقِ افکار

از میانِ سه روش فوق ، دریافتِ پاسخ از طریقِ افکار، ناآشکارترین است.

 

سرچشمه ی دانشی که توسطِ حسِ ششم دریافت می گردد، چیست؟

افرادی که دانش را از طریقِ بُعدِ ناآشکار دریافت می نمایند، با روش های زیر به آن می رسند:

 

به صورتِ خودکار به دلیلِ توانایی شان در نفوذ به ذهن و خِرَدِ ناآشکار، یا به صورتِ پاسخ هایی که به صورتِ ویژه از موجوداتِ ناآشکار پرسیده اند. آنها از طریقِ حسِ ششم خود و بوسیله ی ذهن و خِرَدِ ناآشکارشان قادر به انجام آن هستند.

در هردو مورد، فرد، بُعدِ ناآشکار را درک می کند ، اما تنها فردِ پیشرفته ی معنوی می تواند این تمایز را قائل شود که دانشِ دریافت شده از روش اول یا دوم بدست آمده است. در بیشتر موارد، فرد گفتگوهایی با بدن های ناآشکار از نواحی متفاوتِ ناآشکار، نظیر ناحیه ی برزخ (Bhuvarlok بهووارلوک) و ناحیه ی دوزخ (Pātāl پاتال) ، و بسیار بندرت با یک الهه یا خداوند ، که ذهن و خِرَدِ کیهانی است ، دارد.

نوع و مرتبه یا سطحِ اطلاعاتِ دریافت شده، بستگی به سطحِ معنویِ فردِ گیرنده ی آن دارد.


 

 

  • بتسابه مهدوی

چهار فرشته مقرب خدا ... جبرئیل ، میکائیل ، عزرائیل ء اسرافیل

بتسابه مهدوی | يكشنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۴۸ ق.ظ

چهار فرشته مقرب خدا ... جبرئیل ، میکائیل ، عزرائیل ء اسرافیل

دکتر بتسابه مهدوی

 

جـبرئیل، یکی از چهار فرشته مقرب و برترین آنها و در ادیان ابراهیمی، رابط میان خداوند و پیامبران بشمار می‌آید. این نام تلفظ‌های دیگری چون جبرائیل و جبریل نیز دارد. از جبرئیل به نام‌های فرشته وحی، امین وحی، عقل اول، ناموس اکبر، روح اعظم و ... نیز یاد می‌شود. حافظ او را سروش نامیده است.

در تاریخ یهودیت، مسیحیت و اسلام از نقش جبرئیل بسیار نقل شده‌است.

به باور پیروان این دین‌ها، جبرئیل ابراهیم را از آتش نجات داد، موسی را در مبارزه با فرعون حمایت کرد، فرعونیان را در رود نیل مصر غرق کرد، به داوود ساختن زره آموخت، به دانیال نبی تعبیر رؤیا آموخت، زکریا را به زاده شدن یحیی و مریم را به زایش عیسی مژده داد، و قرآن را بر محمد نازل کرد.

جبرئیل یکی از چهار فرشته ی مقرب است که وظیفه اش ابلاغ وحی به پیامبران بوده و به او روح الامین، روح القدوس و هاتف نیز گویند و از آن جا که از اندیشه های پنهان آدمی باخبر است ناموس هم نامیده می شود. وی از فرشتگان سبزپوش است. این فرشته به صورت روح به حضرت مریم ظاهر شد و با دمیدن در او باعث باروری وی و تولد حضرت عیسی (ع) گردید از این رو دم جبرئیل کنایه از دم الهی است.

 

* میکالاین کلمه غیر عربی و غیر منصرف است. این کلمه یک­بار در قرآن کریم (بقره، آیه99) آمده است و به صورت میکائیل و میکاییل نیز تلفظ می­شود. و فرشته روزی است.

حضرت میکائیل علیه السلام یکی از فرشتگان مقرب درگاه الهی است.هر یک از فرشتگان ماموریت خاصی دارند. با توجه به روایات مشخص می شود که حضرت میکائل علیه السلام یک وظیفه خاص دارد که عبارت است از ، ریاست ملائکه ای که مسئول رساندن رزق و روزی به مخلوقات هستند.

 

 *عزرائیل

عزرائیل که به فرشته مرگ و ملک‌الموت هم معروف است. فرشته‌ای بلند مرتبه‌ است که در دین اسلام و یهود از او نام و سخن به میان آمده‌است.

قرآن واژه عزرائیل را به کار نمی برد و به جای آن ملک الموت به معنی فرشته مرگ به کار رفته است.

 

* اسرافیل

اسرافیل یا رافائل نام فرشته‌ای بلند مرتبه‌ است که در اسلام و دین یهود از او نام و سخن به میان آمده است.

در اسلام ، اسرافیل نام فرشته‌ای از ملائکه مقرب خداوند است که بیشترین شهرت او به نفخ صور، به هنگام برپایی قیامت است.می‌گویند اسرافیل واژه‌ای با ریشه عبرانی است مرکب از" اسراف" یا "سراف" به معنی "بنده"و "ایل"به معنی "خداوند".

در قــرآن کـریـم به نام اسرافیل تصریح نشده است و تنها در روایات، سخن از این فرشته به میان آمده است.در قرآن کریم از نفخ صور، سخن به میان آمده ولی به نام دمنده در آن اشاره‌ای نشده است، اما روایات تفسیری، نام دمندهٔ صور را که در هنگام برپایی قیامت صورت می‌پذیرد اسرافیل ذکر کرده اند،به هر حال اسرافیل در کنار جبرائیل،میکائیل و عزرائیل یکی از چهار ملک مقرب خداوند به شمار می‌آید.

می گویند اسرافیل دارای دو نفخ صور است: با نفخ صور اولی تمام موجودات عالم می‌میرند و جهان به پایان می‌رسد، و با نفح صور دوم موجب زنده شدن و برخاستن مردگان در آخرت می‌شود.

  • بتسابه مهدوی

توقف ذهن

بتسابه مهدوی | يكشنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۴۶ ق.ظ

توقف ذهن

دکتر بتسابه مهدوی

یک شخص مراقبه گر، ‌ناگزیر از حساس تر بودن، ‌تیزهوش تر بودن‌، خلاق تربودن، عاشق تربودن و دلسوزتر بودن است. این ویژگیها خود بخود در او رشد می یابند. راز فقط در یک چیز است؛ ‌بیاموز که ذهن را متوقف کنی. همین که دریابی چگونه  ذهن را متوقف کنی، صاحب اختیار آن می شوی و آنگاه ذهن به ابزاری مفید تبدیل می شود. آنگاه تنها زمانی ذهنت را بکار می گیری که به آن نیاز داری. و هرگاه به آن نیاز نداشته باشی، می توانی کنارش بگذاری.

  • بتسابه مهدوی

ترس و زندگی

بتسابه مهدوی | يكشنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۴۳ ق.ظ

ترس و زندگی

دکتر بتسابه مهدوی

با ترس زندگی نکن، زیرا قرار نیست تنبیه شوی. بدون ترس زندگی کن، زیرا تنها در اینصورت است که می توانی تمام و کمال زندگی کنی. ترس تو را بسته نگاه می دارد. نمی گذارد باز باشی. با وجود ترس، پیش از آنکه کاری کوچک انجام دهی مجبوری فکر هزار و یک چیز را بکنی و هرقدر بیشتر فکر کنی، گیج تر می شوی. اگر در این جهت گام برداری که امور را به گناه نسبت دهی، زندگی نخواهی کرد، جان خواهی کند. فقط یک چیز را به خاطر داشته باش: یک اشتباه را بارها و بارها مرتکب نشو، زیرا این کار حماقت است. تو باید زندگی را کاوش کنی و در این کاوش ممکن است گاهی به بیراهه روی. اگر تو از بیراهه رفتن هراس داشته باشی، نمی توانی چیزی را کاوش کنی. آنگاه کل ماجرای زندگی از هم می پاشد، به قتل می رسد و از بین می رود. این کاری است که برخی متظاهران به دینداری انجام داده اند: دین را بسیار سخت و محزون ساخته اند. به دین چهره ای ابرو در هم کشیده داده اند. خدا داوری است که نباید از او بترسی و مطمئن باش که خدا تو را درک خواهد کرد و تو را خواهد بخشید. در این مورد نگران نباش!

  • بتسابه مهدوی

امید به عنوان یک مانع

بتسابه مهدوی | يكشنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۴۰ ق.ظ

امید به عنوان یک مانع

دکتر بتسابه مهدوی

 امید عامل مهمی است؛ زیرا می تواند مشکل تحمل لحظه ی موجود را سبک تر کند. اگر امیدوارتر باشیم که فردا اوضاع بهتر خواهد بود، امروز می توانیم سختی را تحمل کنیم. این نهایت کاری است که امید می تواند برای ما انجام دهد؛ یعنی سختی را قابل تحمل سازد. وقتی عمیقن درباره ی ماهیت امید می اندیشیم، چیز بسیار غم انگیزی می بینیم. ما با امیدمان به آینده می چسبیم و انرژی ها و توانایی های خود را در زمان حال متمرکز نمی کنیم. ما امید را برای آن بکار می بریم که قبول کنیم در آینده، اتفاق بهتری خواهد افتاد و به آرامش خواهیم رسید. در این جا امید، به صورت یک مانع در می آید. اگر بتوانیم امید را فراموش کنید، میتوانید خود را به طور کامل به لحظه ی اکنون بیاورید و شادمانی را کشف کنید که هم اکنون موجود است.

وقت برای تربیت کردن ، انتقاد و نصیحت کردن دیگران زیاد است. حالا و درست در همین لحظه فقط توجه و محبت تان را به دیگران ابراز کنید. لبخند زدن، گوش دادن و همدردی کردن با دیگران و به کار بردن واژه هایی مهربانانه که می توانند نگرانی را از بین ببرند نشانه هایی از توجه و حمایت هستند. می توانید حمایت و توجه تان را با کارهای کوچک مانند ریختن یک فنجان چای با عسل، پختن غذایی با عشق و یا ماساژ شانه های طرف مقابل نیز نشان دهید. هر روزبه کاری کوچک فکر کنید که با انجامش می توانید از خودتان و دیگران حمایت کنید. شاید این کار لبخند زدن به صندوق دار فروشگاه باشد یا اینکه به یک نفر بگویید چقدر شغل خوبی دارد و کارش را چقدر خوب انجام می دهد. زود باشید کمی خلاق باشید کارهایی را انجام دهید که با تمام وجود مایل به انجامشان هستید. لازم نیست دست به کارهایی بزنید که دوست ندارید. مهربانی تان را در قالب واژه ها و رفتار ابراز کنی

  • بتسابه مهدوی