نقش نگاره

سایت شخصی دکتر بتسابه مهدوی

نقش نگاره

سایت شخصی دکتر بتسابه مهدوی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حج مقبول» ثبت شده است

حج مقبول

بتسابه مهدوی | سه شنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۱۸ ق.ظ

🍃  حج مقبول 🍃

دکتر بتسابه مهدوی

 

شیخ عبدالله مبارک ...یکسال به حج رفته و اعمال به جای آورد ..چون از حج فارغ گشت ...

ساعتی به خواب رفت...در خواب دید که دو فرشته از آسمان فرود آمدند ...

یکی از دیگری پرسید ؟؟امسال چند نفر برای حج آمدند ...فرشته دیگر پاسخ داد :ششصد هزار تن ...♻️🌹

آن فرشته سوال نمود ؟از آنها حج چند کس قبول کردند ؟؟؟

فرشته پاسخ داد ؟حج هیچکس قبول نکردند ...عبدالله چون این سخن در خواب بشنید لرزه بر جانش بیفتاد

و رو به دو فرشته نمود و گفت یعنی از این همه خلایق که از اطراف و اکناف جهان با چندین رنج و تعب و سختی از راه های دور و بیابان ها به اینجا آمده اند

حج همه ضایع شده ؟و رنج بیهوده برده اند .. 🌹♻️🌹

پس آن فرشته ی دیگر گفت :نه همه را به خاطر حج کسی بخشیدند .

عبدالله پرسید آن کیست که حج همه را به خاطر او قبول نمودند ..

فرشته گفت :او به حج نیامده است و نامش علی بن موفق است و کفشگری است در دمشق ..🌹♻️

شیخ چون از خواب بیدار گشت با خود عزم جزم نمود تا وی را ببیند ...

پس به دمشق رفت و او را بیافت .

و خانه اش را پیدا نمود.  و درب بزد و مردی درب باز نمود و شیخ پرسید ؟؟

نامت چیست ؟🍃🍃🍃

گفت :علی بن موفق پرسیدم شغلت چیست ؟گفت پاره دوزی و تعمیر کفش میکنم .

شیخ گفت :من با تو سخنی دارم و از حج بازمیگردم ....

گفت :بگوی ...

شیخ آن واقعه با او باز گفت ...آن مرد نعره ای بزد و بیهوش گشت . 

پس از به هوش آمدن گفتم ..ای علی بن موفق تو را به خدای قسم میدهم سر این کارت را به من بازگوی ...

گفت :سی سال بود آرزوی حج داشتم. و از پاره دوزی و تعمیر کفش سیصد و پنجاه درم جمع نموده بودم .عزم کردم که امسال به حج روم .روزی همسرم آمد که حامله است ...ویار نموده بود از بوی غذای همسایه و از من خواست تا بروم و از همسایه لقمه ای از غذایشان طلب نمایم ...🍃️🍃

من به درب خانه ی همسایه برفتم و لقمه ای نان از برای ویار همسرم طلب نمودم .

همسایه چون این سخن شنید بگریست و گفت :ای مرد بدانکه سه روز بود در خانه اطفال من هیچ چیزی و هیچ لقمه ای برای خوردن نداشتند . امروز خری دیدم مرده بود ...پاره ای از گوشت تن خر بریدم و آوردم طعام ساختم تا اطفالم از گشنگی هلاک نگردند .🍃️🍃

این غذا برای شما و همسرت حلال نباشد ..

مرد گفت :از این سخن آن زن آتشی در دلم افتاد و آن سیصدو پنجاه درم پول حج را به او بخشیدم ..و گفتم این رانفقه و خرج اطفالت کن ...که حج ما این است .🍃️🍃️🍃

💚💚💚💚💚💚

 

  • بتسابه مهدوی