منظور از سیر در ذات حقّ چیست؟
دکتر بتسابه مهدوی
سیر در ذات حقّ مرحله ای است که انسان مراحل سیر و سلوک را
طی کرده و به کمال نسبی ناشی از ریاضتها دست یافته، و در حال تماشای حق باشد.
این مرحله را مرحله توحید محض و امثال آن هم می گویند.
عباراتی برگزیده از عطار نیشابوری را می آوریم.
او در ابتدا مراحل سیر و سلوک و سیر در حق را هفت مرحله دانسته،
که عبارت است از طلب، عشق، معرفت، استغناء، توحید، حیرت و فنا؛ یعنی بقاء در ذات او
یا فناء فی الله.
این هفت وادی را عطار در منطق الطیر چنین بیان کرده است:
گفت ما را هفت وادی در ره است... چون گذشتی هفت وادی درگه است...
اول مرحله طلب:
در این مرحله سالک راه حقیقت باید مردانه گام در راه نهد
و از خود بگذرد و همت قوی دارد و در همه حال و همه جا یار را بجوید و به دنبال او که
در درون وی است، کند و کاو و جستجو نماید.
این وادی وادی پر خطری است ولی سالک نباید وحشتی به دل راه
دهد؛
سر تا پا تسلیم رضای او باشد و بکوشد تا بیابد که عاقبت،
جوینده یابنده بود:
چون فرود آیی به وادی طلب... پیشت آید هر زمانی صد تعب...
دوم مرحله عشق:
درین وادی وجود طالب و سالک مالامال از عشق و شوق و مستی
می گردد.
عشق وجودش را چنان پر می سازد که یکسره آتش سوزان می شود
و در تب و تاب می افتد.
عشق به حق به صورت عشق به همه مظاهر هستی که جلوه رخ دوست
هستند، نمودار می گردد و در عین سوز و گداز و اشتعال درون سر تا پا خوبی و صفا و صلح
و آشتی می گردد.
سالک در این مرحله می سوزد و به یاد دوست، همه کس و همه چیز
را دوست می دارد.
درین حال سالک خود را در مسیر و جریان کل کاینات می بیند
و با تمام ذرات هستی همراه و همراز می گردد.
زنده دل باید درین ره مرد کار... تا کند در هر نفس صد جان نثار...
سوم مرحله معرفت:
عبارت است از شناخت و به نظر عرفا اصل معرفت، شناخت خداوند
است.
ارزش هر کس به معرفت بود و هر که را معرفت نبود بی قیمت بود.
نسبت به نفس خود و ذات حقیقت شناخت پیدا می کند و چشم دل
و جان وی، چشم سر و چشم درونی وی باز می شود.
عارف پاکدل چشم جانش به حقایق و رموز دستورهای پیرحق باز
می گردد.
چهارم مرحله استغنا:
درین مرحله صوفی و سالک چنان به خداوند متکی می گردد که از
همه چیز و همه کس جز او بی نیاز می گردد، و خود را در کوی امن و رجا مستغنی می یابد
و از همه مال و مقام و جلوه های وسوسه انگیز زندگی بیکباره دل می کند و طمع می برد.
ای بس که چو پروانه پر سوخته زان شمع در کوی رجا دامن پندار گرفتیم و این مرحله رسیدن
به فقر سلوکی است که استغنای کامل و بی نیازی به همه چیز است.
رسیدن به این مرحله و پشت پا زدن به هوس ها و جلوه های دنیایی،
پا گذاردن بر سر افلاک و نه گنبد میناست، و اینجاست که سالک می تواند با افتخار خود
را بالاتر و برتر از حطام دنیا و زخارف خاکی مشاهده کند و صفات خداوندی را در وجودش
متجلی ببیند.
پنجم مرحله توحید:
اکنون عارف به مرحله توحید می رسد، چشم دل باز می کند تا
جان بیند.
در این حال مشاهده می کند که در جهان یکی هست و هیچ نیست
جز او، و بر هر چه بنگرد او را در وی می بیند.
در این حال عارف همه چیز و همه جا را از آن جا که مظهر و
آفریده اویند، زیبا می بیند و می ستاید.
به دریا بنگـــــــــــرم دریا تو بینم... به صحرا بنگرم صحرا تو بینم...
به هر جا بنگرم کوه و در و دشت... نشان از قامت رعنــــا تو بینم...
در این مرحله گاه عارف حتی جدا دانستن حق را از خود و از
عالم هستی که جلوه رخ دوست است دوگانگی می داند، و معتقد است که جهان هستی تجلی و جلوه
رخ دوست است وهر چه هست اوست و جز او هیچ نیست.
ششم مرحله حیرت:
در این مرحله در دل عاشق و اهل الله در وقت تامل و تفکر و
حضور،
حیرت و سرگردانی وارد می شود، و در طوفان فکرت و معرفت سرگردان
می شود و هیچ باز نداند.
در رهت حیران شدم ای جان من... بی سرو سامان شدم ای جان من...
هفتم وادی فنا:
این مرحله مرحله نیستی و محو شدن سالک است از خود و بقای
اوست در حق.
در این حال منیت و خود خواهی وی به سیر در ذات حق همراه همه
صفات مذموم
و ناپسند نابود می شود و وجودش زنده می گردد به صفات پسندیده
و محمود الهی.
درین مرحله است که انسان به آزادگی مطلق می رسد.
فنا پایان راه سیر در ذات حق است، و شروع بقاء در حق و یا
شروع سیر در ذات حق.
در این حال است که انسان متخلق به اخلاق حق می گردد
و چنان غرق دریای افعال الهی می شود که نه خود را و نه غیر
را اراده ای نبیند
جز فعل و اراده و اختیار مطلقه حق تعالی.
در اینجا سالک به ایمان کامل می رسد و تسلیم محض است.