نقش نگاره

سایت شخصی دکتر بتسابه مهدوی

نقش نگاره

سایت شخصی دکتر بتسابه مهدوی

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «روانشناسی» ثبت شده است

روانشناسی عشق و دیدگاه استاد عشق مولانا

بتسابه مهدوی | دوشنبه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۶، ۰۱:۰۵ ب.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

عشاق سخت نیازمند پیوند عواطف با معشوق هستند. بدون این ارتباط عاشق شدیداً احساس اضطراب، التهاب، و پوچی و بی ارزشی می کند. گوئی که بخش اصلی وجود گم شده است. جواب و خبری مثبت از معشوق باعث شادی و وجد می شود و بی خبری و سردی او آشفتگی و پریشانی بوجود می آورد. نیاز مبرم عاشق برای پیوند معشوق، شوری نیرومند ایجاد می کند که انرژی فوق العاده را سبب می گردد و در اوج آن عشق مرز بین خویشتن و دیگری از بین می رود و تجربه ی «مائی» یا usnessپیوند عاطفی را به اوج خود می رساند.

عشاق به چنین لحظه و رابطه ای سخت اُنس می گیرند و وابسته می شوند. همانطور که آنتونی شکسبیر به کلوپاترا می گوید: «قلب من مال توست و سکان آن به نخی آویخته است».

 

عشاق اغلب هم حسی و همدلی فوق العاده ای را تجربه می کنند. واژه دو روح در یک جسم در این دوران عشق رمانتیک واژه ای بسیار گویاست. تغییرات شیمیائی مغز را در این دوران هلن فیشر با دقت مطالعه کرده است و اعتقاد علمی بر آنست که عشق در مرحله ی هیجان با دو پامین و نور آدرنالین زیاد، شوری شگفت انگیز ایجاد می کند و در این دوران سیستم های انگیزشی هوس و هدف مندی مغز در مسیر تسخیر جنسی معشوق، فعالیت های عادی مغز تحلیل گر را مخدوش می کند. این دوران همان مستی و شور عاشقی است. و پس از گذشت از این مرحله، اگر دوام عشق به هورمون پیوند و دلبستگی امان بدهد، «اُکسی توسین» بتدریج شور و هیجان را تعدیل کرده و آرامش و دلبستگی را حاکم بر روابط عاشق و معشوق می کند.

 

وقتی از عشق سخن بگوئیم بلافاصله بحث حقیقی یا مجازی بودن آن مطرح می شود. سخت گذران بودن یا ماندگاری آن بمیان می آید و خلاصه بحث جسمانی یا معنوی - روحانی بودن عشق هم خود را به میدان گفتگو می کشاند.

مولانا می گوید:

عاشقی گر زین سر و گر زان سر است

عاقبت ما را به آن شه رهبر است.

لذا نظر او اینست که حتی عشق مجازی هم تجربه ای است که راه تجربه ی عشق حقیقی را هموار می کند. ولی شرط عمل اینست که عاشق ادب عاشقی بداند. ادب عاشقی هم چیزی نیست جز فنا خودپرستی در اکسیر عشق. بهمین دلیل برای مولانا عشق پر از شهد و شیرینی و آرامش آفرین نیست. او بر خلاف حافظ که از مصیبت ها و بلاهای عشق غافلگیر می شود و می گوید:

الا یا ایهلا ساقی اَدرکساً و ناولها

که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها.

مولانا می گوید:

عشق از اول سرکش و خونی بُود

تا گریزد هر که بیرونی بود

مولانا نبرد عاشقی را کار هر کسی نمی داند و می گوید درکوره ی عشق بسیاری فقط می سوزند و جمعی از میانه ی راه می گریزند. چون در این راه عشق جز معشوق، همه چیز ترا می گیرد و می سوزاند تا ترا بیازماید.

مولانا در دفتر اول مثنوی در قصه ی کنیزک و پادشاه، به زیباترین شیوه بیان هوس، غرور، حسادت، خودپرستی، مقام و جایگاه و کِبر پادشاهی را در کوره ی عشق کنیزک ذوب می کند و پادشاه را از مسیر عشق مجازی به شاهراه عشق حقیقی می کشاند.

مولانا می گوید:

عشق آن شعله است کو چون برفروخت

هر چه جز معشوق باقی جمله سوخت

مولانا شرط اول تجربه ی عاشقی را، چیره شدن بر تمایلات نفس و خود پرستانه می داند،چنانکه می گوید

با مدعی مگوئید اسرار عشق و مستی

تا بی خبر بمیرد در درد خودپرستی

 

در قصه ی کنیزک و پادشاه، ابتدا عشق پادشاه به کنیزک، سراسر هوس و خواهندگی است و بهمین دلیل فرمان می دهد که کنیزک را به قصر او آورده بیارایند و به بالینش بیاورند. حاصل این تمنای یک جانبه و خود خواهانه، بیماری و زرد روئی کنیزک است و افتادن او به بستر مرگ.

در گام نخست ترس پادشاه از مرگ کنیزک که پاسخی به درمان طبیبان جسمانی نمی دهد، او را با تواضع و برهنه پا به شبستان مسجد می برد و در اوج عجز بشری، درمان کنیزک را فقط از درگاه احدیت طلب می کند. در خواب به او وعده می دهند که طبیبی روحانی به آن منطقه می آید که قادر به درمان کنیزک است. روز موعود می رسد و پادشاه به استقبال طبیب روحانی می رود و با تواضع بیمار خود را بدست طبیت روحانی می دهد.

در اینجاست که گام دیگری از استحاله ی احوال پادشاه فرا رسیده است. زیرا طبیب روحانی به او می گوید که کنیزک دل در گرو مرد زرگری دارد که برای بهبودی حال او، باید فرمان دهی مرد زرگر بیاید و کنیزک با او کامجویی کند. حسادت پادشاه که از ویژگیهای عشق مجازی است باید در راه تجربه ی عشق حقیقی، رنگ ببازد.

پادشاه فرمان می دهد و مرد زرگر می آید و کنیزک رو به بهبودی میرود و پادشاه کام ناگرفته از کنیزک، شاهد کامجوئی او با مرد زرگر است.

طبیب روحانی که پادشاه را استوار راه عشق می یابد درسی دیگر به او می آموزد و آن خوراندن سم تدریجی به مرد زرگر و دگرگون شدن ظاهر اوست. مرد زرگر بتدریج لاغر و زرد چهره و تکیده می شود و به سرازیری مرگ افتاده است که عشق او در دل کنیزک، قبل از مردن او می میرد. طبیب روحانی می خواهد که پادشاه بداند که:

عشق هایی کز پی رنگی بود

عشق نبود عاقبت ننگی بود.

مرد زرگر می میرد، کنیزک در قصر می ماند و دل سوی پادشاه می آورد اما قصه اینگونه پایان می یابد که پادشاه با این تجربه ی دل دادگی و سوزاندن هوس - حسادت - کبر و خود پرستی، وارد وادی دیگری از عشق حقیقی شده که دیگر وصال و کامجوئی از کنیزک خواسته ی پادشاه نیست و وسعت قلب او عشقی بزرگتر را در خود جای داده است.

هیچ عاشق خود نباشد وصل جو

که نه معشوقش بود جویای او

پی بردن به دستگاه فکری مولانا، گام نخست در شناخت دیدگاه او نسبت به عشق است.

او نه فقط تئوری عشق را می شناسد، بلکه با یک تجربه ی عاشقانه، گام به گام رهرو وادی عشق را هدایت می کند.

«ای آنکه شنیدی سخن عشق، ببین عشق

کو حالت بشنیده و کو حالت دیده»

اینکه شمس در ملاقات خود با مولانا چه کرد؟ حدیث پُر رمز و رازی است، که بسیاری با کوته بینی این تجربه را با متر کوتاه خود اندازه می گیرند و میزان درستی در دست ندارند تا این تجربه ی فراتر از امور مادی ارتباط را اندازه کنند. آنچه نمی دانیم بسیار است ولی آنچه می دانیم اینکه ملاقات شمس در زندگی مولانا تحول شگفتی آفرید.

مولانا که در زهدان دین فقاهتی پرورش یافته بود، در این تحول معنوی و با تجربه ای عاشقانه، این پوسته ی تنگ را شکافت و به جمع وارهیدگان غیر عبوس دین فقاهتی پیوست که خود گفته است

«سجاده نشین با وقاری بودم

رقصنده کودکان کویم کردی.»

مولانا تمام هویت اکتسابی خود را چون گل برگهای یک گل، تک تک به باد فنا سپرد و رشد نوین را از تخم دانه ی وجود آغاز کرد. از مخزن هستی خود و از گنج درون تن به قماری عاشقانه سپرد که در طلب وصال با معشوق هر چه از او خواسته شد بی محابا، بخشید.

در سیر معنوی عشق یکی از نادرترین متفکران زمانه ی خود گشت که بر خلاف ردای آستین گشادی که می پوشید، شوریده ای بود سرمست و رقصنده ای شیدا در عالم دل باختگان حقیقت. و بر خلاف سماعی که می گذاشت پرهیز کاری بود ستُرگ در وادی تقوی:

«عشق آن شعله است کو چون بر فروخت

هر چه جز معشوق باقی جمله سوخت»

هدف غائی بشریت بر طبق نظریه ی مولوی، به وحدت رسیدن با خالق هستی از راه عشق است. او فضیلت را نه غایت، بلکه وسیله ای برای نیل به غایت می داند. از این رو است که شعر او بر دیده ی استعلامی وحدت استوار است و او این باور را از موضع اخلاق و نه متا فیزیکی استنتاج می کند. غایت مولانا عشق و نیروی هستی بخش آن است که نیروی محرکه ی دیدگاه اخلاقی مذکور به شمار می رود و به تصوف مولانا چشم اندازی مثبت و غائی برای وضعیت دشوار زندگی بشر امروزی که سخت «منفرد» و تنها شده می دهد. وحدت وجود و موجود اگر چه واژه ای است که با مولانا به جهان اندیشه وارد نشده است و این مفهوم را به ابن عربی،فیلسوف مسلمان اسپانیولی اصل نسبت می دهند ولی تجربه ی وحدت عشق و عاشق و معشوق در لابلای اشعار مولانا خوابیده است.

«باده در جوشش گدای جوش ما

چرخ در گردش گدای هوش ما

باده از ما مست شد، نی ما از او

قابل از ما هست شد، نی ما از او»

مولانا ریشه ی آگاهی را در رابطه ی میان دو ذره و قابلیت ذاتی آنها در پیوستن به یکدیگر می داند. این امر همان پیوستگی کوانتومی موجود در سطح DNA است که امروز به نیروی اساسی حیات معروف است.

 

  • بتسابه مهدوی

خنده چیست؟

بتسابه مهدوی | شنبه, ۱۴ مرداد ۱۳۹۶، ۰۷:۲۴ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

** خنده در واقع مؤلفه ای است که در چهره ظاهر می شود و یک نمود ظاهری از احساس درونی انسان است. تمام احساسات ما به شکل رفتار خودشان را نشان می دهند و یکی از احساسات خوشایند و خوبی که همان احساس شادمانی است، خودش را به صورت «خنده» نشان می دهد. به همین دلیل وقتی می خندیم در درونمان احساس خوبی را تجربه می کنیم.

 

** اگر خنده واقعی باشد، احساس شادمانی را به وجود می آورد، اما بعضی وقتها خنده ها ظاهری است، یعنی فرد در درون خودش احساس خوشی ندارد و ظاهراً می خندد. به این نوع خنده متناقض یا «پارادوکس» می گویند، به این معنی که در درون یک احساس و در بیرون احساسی متفاوت وجود دارد.

 معمولاً نوع خنده خیلی زود شناخته می شود، چون اثری که ما انتظار داریم در طرف مقابل ما ایجاد نمی کند. به همین دلیل گاهی واژه «زهرخند» یا «نیشخند» در کنار «لبخند» جای می گیرد. مثل افرادی که ظاهراً می خندند، اما در درونشان غوغایی برپاست و فقط تظاهر به خنده می کنند.

 

** واسطه های شیمیایی مغز ما تحت تأثیر عوامل هیجانی دستخوش تغییر و تحول می شوند. مثلاً وقتی ما غمگین هستیم، تنظیم «سروتونین» که یک ناقل شیمیایی است، در مغز ما به هم می خورد.

 در واقع وقتی افسرده و غمگین هستیم، سروتونین کاهش پیدا می کند، اما وقتی می خندیم «دوپامین» که به عنوان ناقل شیمیایی در موضوعاتی مثل لذت بردن از زندگی و... اثر دارد، افزایش پیدا می کند و با زیاد شدن دوپامین احساس خوشی و لذت در ما ایجاد می شود و احساس رضایتمندی از زندگی پیدا می کنیم. اثرات واسطه های شیمیایی بسیار شگفت انگیز است، به طوری که با آزاد شدن دوپامین در اثر خندیدن (اگر از ته دل باشد) آنقدر احساس رضایت از زندگی به ما دست می دهد که حتی اگر وضع اقتصادی خوبی هم نداشته باشیم، باز هم از زندگی راضی خواهیم بود، زیرا همین واسطه های شیمیایی میزان رضایت ما را از زندگی بالا می برند.

«خنده» علاوه بر احساس رضایت و خوشحالی در زندگی اگر از ته دل باشد و تظاهر نباشد باعث افزایش یادگیری نیز می شود. (دوپامین باعث افزایش یادگیری می شود)

 

** یکی از مکانیسمهای دفاعی در افرادی که سلامت روان دارند، شوخ طبعی است و با اینکه با مسایل و مشکلات و سختی ها روبه رو می شوند، توانایی به شوخی گرفتن بعضی مسایل را دارند و گاهی به مشکلات خودشان می خندند که به این افراد «هیومور» می گویند.

  در واقع می توانیم بگوییم خنده مکانیسم بالغ است و افرادی که نمی خندند، دارای شخصیتهای ناپخته و نابالغ هستند و این افراد را حتی به زور نمی توانید بخندانید و به هیچ شیوه ای نمی توانید آنها را وادار به خندیدن کنید.

معمولاً این افراد دارای شخصیتهای بدبین، خسیس، افسرده و گوشه گیر هستند که به آنها «اسکیزوئید» می گویند، یعنی افرادی که راحت نمی خندند.

این افراد از چیزی لذت نمی برند. مثلاً در افرادی که دچار افسردگی می شوند، یکی از ویژگیهای آنها این است که طی مثلاً دو هفته از چیزی لذت نبردند و در ناحیه پیشانی آنها خطوط امگا دیده می شود.

 

** تحقیقات دکتر «ایموتو» در سال 1990 تا سال 2000 طی 10 سال مطالعه روی کریستالهای آب خیلی جالب است، وقتی در این بررسی کریستالهای آب را می گرفتند و در مقابل آنها می خندیدند، شکل کریستالها زیبا می شده، اما وقتی گریه می کردند، کریستالها بسیار نازیبا بودند.

  این موضوع روی بدن انسان نیز که سه چهارم آن آب است، صدق می کند و بر روح و روان ما اثر می گذارد.

ما همیشه در ارتباط هایمان باید دنبال کسی بگردیم که انرژی منفی به ما ندهد، چون معمولاً انرژیهای اطرافمان را جذب می کنیم و اگر با افراد بدبین و منفی همنشین باشیم، خواه ناخواه انرژی منفی به ما منتقل می شود، در حالی که اگر با آدمهای شاداب و خنده رو نشست و برخاست داشته باشیم، انرژی مثبت از آنها کسب می کنیم و روح و روان ما صدمه نمی بیند.

 

** هر چیزی حتی اگر بهترین و مفیدترین باشد، باید متعادل و نرمال باشد و از استاندارد خود تجاوز نکند. «خنده» هم از این قاعده مستثنا نیست و باید در حد تعادل باشد. ما در احادیث دینی هم داریم که خنده باید حد و اندازه داشته باشد.

 اگر بی خود و بی جا بخندیم، ضرر دارد، اگر زیاد بخندیم، ضرر دارد. مثلاً افرادی که در هر شرایط و اتفاقی می خندند(مثل وقتی که در یک تصادف چند نفر کشته و مجروح شدند)، دچار مشکل روانی و بیماری هستند و نیاز به درمان دارند.

معمولاً افرادی که دارای اختلالات خلقی دوقطبی هستند یکی از علایم آن شاد بودن بیش از حد آنهاست که باید تحت درمان قرار گیرند و اگر از اندازه خارج شود، نیاز به پیگیری جدی دارند.

کسانی که مسایل جدی زندگی را به شوخی می گیرند، دچار مشکل هستند و باید درمان شوند.
1800

  • بتسابه مهدوی

راز خوشبختی

بتسابه مهدوی | شنبه, ۲ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۰:۰۳ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

یکی از مشکلات بشر در عصر ماشین و فضا و در دورانی که انواع و اقسام تفریحات و سرگرمی ها در اختیار انسان مدرن قرار دارد، احساس یکنواختی و تکراری بودن امور زندگی است. جای بسی تعجب است که هر چه قدر زندگی مرفه تر و سبک آن مدرن تر می شود، این احساس یکنواختی و ایستایی بیشتر می گردد. در چنین حالتی هر نوع تنوع فقط اثری موقت دارد و پس از مدتی باز احساس دل زدگی و دل مردگی به سراغ اشخاص می آید. واقعا مشکل انسان چیست؟

 

آیا مشکل او پیشرفت است؟ خیر، مشکل انسان این است که او هیچ وقت احساس رضایت نمی کند. او همیشه به دنبال گمشده ای است. مشکل انسان در خود واقعیت جست و جو نیست، چرا که جست و جو انسان را به جلو و به سوی پیشرفت سوق می دهد. مشکل او در این است که گمشده خود را در جای نادرستی جست و جو می کند. انسان به دنبال سعادت و رضایت درون است اما در کجا می توان این سعادت را یافت؟ راز خوشبختی انسانهای خوشبخت چیست؟

 

تحقیقات نشان داده که آدم های خوشبخت آدم های بدبخت ، بیشتر اقبال خوب و بدشان را با طرز فکر و رفتارشان می آفرینند. هر کسی می تواند اقبال بهتری برای خود بسازد و آدمهای بدبخت می توانند خوشبخت شوند.

 

آدمهای خوشبخت یک حس قوی قدرشناسی دارند و بر روی آنچه در زندگی شان خوب از آب درآمده، تمرکز می کنند. در حقیقت راز برخورداری از خوشبختی، سپاسگزار بودن بر آن چیزی است که انسان در اختیار دارد.

 

هر کسی در مراحلی از زندگی خود اقبال بد را تجربه می کند یک آدم خوشبخت وقتی اتفاق بدی برایش می افتد به این فکر می کند که چه طور ممکن است آن پیشامد رویدادی خیر در لباس مبدل باشد.

 

آدم های خوشبخت تصمیم های زندگی شان را به چشم درست یا غلط بودن نمی بینند، بلکه آنها بدون تردید تصمیم های خود را می گیرند و بعد تلاش می کنند تا از هر موقعیت یک موفقیت بسازند. شما هرگز نمی دانید اگر تصمیم دیگری گرفته بودید زندگی چگونه می شد. پس برای گرفتن تصمیم درست به خود نپیچید، تصمیم را بگیرد و بعد، از آن بهترین نتیجه را بسازید.

 

آدم های خوشبخت درست است که سخت کار می کنند، اما زمانی را نیز برای لذت بردن از خوشی های کوچک زنگی صرف می کنند. ادم های خوشبخت نسبت به آینده خیلی خوش بین هستند و این خوش بین بودن کمک می کند تا رویاهای شان به واقعیت بپیوندد.

 

آدمهای خوشبخت برای خود هدف گذاری می کنند و این کار به آن ها کمک می کند تا به فرصت هایی که آن ها را به اهداف شان نزدیک تر می سازد، توجه داشته باشند.

 

آدمهای خوشبخت مسئولیت شکست های خود را می پذیرند. آنها بیش از آنکه بخت بد را سرزنش کنند، از گذشته یاد می گیرند و مطمئن می شوند که همان اشتباهات را انجام نمی دهند.

 

آدمهای خوشبخت همیشه به زندگی لبخند می زنند. هرگز به دیگران اخم نمی کنند و هر روز خود را با یک لبخند آغاز می کنند. سعی می کنند در دیگران احساس شادی ایجاد کنند و دیگران را به خود جلب نمایند.

دکتر بتسابه مهدوی

2 اردیبشهت 96

  • بتسابه مهدوی

خوشبختی چیست؟

بتسابه مهدوی | شنبه, ۲ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۰:۰۱ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

از زمان های قدیم تاکنون بسیاری از متفکران ذهن خود را متوجه خوشبختی انسان کرده اند، ولی تا امروز هیچ کس نتوانسته حتی آن را به طور کامل تعریف کند، چه رسد به این که راهکار خوبی هم برای رسیدن به آن داشته باشد. هیچ تعریف رضایت بخش و قانع کننده ای برای خوشبختی وجود ندارد. در واقع بیشتر امور با اهمیت زندگی را نمی توان به طور دقیق تعریف یا اندازه گیری کرد. به عنوان مثال آیا می توانیم عشق، دوستی و یا شایستگی را اندازه گیری یا تعریف کنیم!

 

لغت نامه دهخدا برای خوشبختی سه معنای مختلف آورده است. اولین معنای آن کامیابی است. پیشرفت کردن و رسیدن به رفاه به ویژه از نظر اقتصادی. دومین معنا خرسندی است. شادابی، هنگامی که فرد به موفقیت رسیده و از نظر مالی وضعیت خوبی داشته و کم و بیش به آرزوهایش رسیده باشد. سومین معنا سعادت است. قرار گرفتن در مرحله رضایت شخصی.

 

روانشناسان در تعریف خوشبختی می گویند: رضایت از وضعیت موجود یعنی احساس خوشبختی، یعنی مهم نیست شما خوشبخت باشید یا نه، مهم این است که احساس خوشبختی کنید و همین احساس است که خوشبختی را شکل می دهد.

 

خوشبختی همان تفسیری است که ما از رویدادها، حوادث و روابطمان در گذشته، حال و آینده ای زندگی در ذهن خود به تصویر می کشیم. پس در واقع حقیقت خوشبختی ، چیزی جز تصویرسازی های ذهنی ما از جریان زندگی نیست.

 

به عبارت دیگر ، هیچ قالب و شکل مشخص و از پیش تعیین شده ای را نمی توان به عنوان چارچوب قواعد و رمز و راز خوشبختی تعیین و تصویب کرد. سپس خوشبختی همان بینش و نگرش آدم ها نسبت به دور و برشان است و خوشبخت واقعی کسی است که قدرت تفسیر زیبا از وقایع و ارتباط زندگی خود را داشته باشد.

 

خوشبختی جنبه نسبی دارد و برای هر کس طبق نظر خودش معنا پیدا می کند، حال که در توان ما نیست تا دنیا را آن طور که دلمان می خواهد بسازیم، دست کم می توانیم آن را طوری که می خواهیم ببینیم. برای خوشبختی به دلایل فلسفی پیچیده نیازی نیست، می شود با دلایل خیلی ساده هم خوشبخت بود و این حس قشنگ را با دیگران تقسیم کرد.

 

برخی خوشبختی را آرامش معنا می کنند، حالا این که برای هر کس آرامش چطور به دست می آید، فرق می کند. برخی با فرار و اجتناب از مشکلات سعی در ایجاد آرامش برای خود دارند، اما این کار ممکن است آرامش موقتی را ایجاد نماید. در زندگی روزمره مشکلاتی وجود دارند که ما ناگزیر از مواجهه با آنها هستیم. از این رو، آمادگی برخورد منطقی با آنها ما را در موقعیت بهتری قرار می دهد و برای مان آرامش بیشتری ایجاد می کند. اگر چه دیدگاههای مختلفی در مورد خوشبختی وجود دارد ولی آنچه در همه فرهنگ ها مشترک است، جست و جو برای دستیابی به خوشبختی است.

 

راز خوشبختی در سپاسگزاری برای چیزهایی است که انسان را در اختیار دارد. افراد خوشبخت نسبت به آینده خوش بین هستند و این امر موجب می شود که رویاهای آنان به واقعیت بگراید.

دکتر بتسابه مهدوی

2 اردیبهشت 96

  • بتسابه مهدوی

کودک درون و مراحل شفای کودک درون

بتسابه مهدوی | پنجشنبه, ۶ آبان ۱۳۹۵، ۰۶:۴۰ ق.ظ


دکتر بتسابه مهدوی

کودک درون، خردسال پنهان ماست که نیاز به مراقبت و محبت دارد و با برآورده شدن این نیازاو ، استرس و غم  درون ما کاهش می یابد.

 کودک درونتان علاقه‌مند به شنیدن چه چیزهایی است؟

او مایل است که به او بگویید:

دوستت دارم، مواظبت هستم و تو را همان‌طور که هستی می‌پذیرم، از این که تو را دارم بسیار مغرور و مفتخرم، تو همه چیزی هستی که دارم، تو بسیار زیبا و جذاب هستی عزیزم، تو هنرمند و خلاقی،  تو تواتمند و پرتلاشی،  متاسفم از اینکه به تو آسیب رساندم،  متاسفم از اینکه فراموشت کردم،  متاسفم از اینکه تو را به عنوان یک کودک آن‌طور که بودی نپذیرفتم و انتظار داشتم به سرعت رشد کنی و بزرگ شوی، می‌توانی به من اعتماد کنی و هر طور دلت می‌خواهد باشی (خودت باشی)، ما برای رسیدن به سلامتی ، رشد، شادی و لذت  با هم همکاری خواهیم کرد.

 

 پیامدهای منفی سرکوب کردن کودک درون

وقتی در مقام یک بزرگسال، تمایلات، خواسته‌ها و نیازهای کودک درون را سرکوب می‌کنید، در معرض خطرات زیر قرار می‌گیرید:

 

- هرگز یاد نمی‌گیرید چگونه احساس طبیعی داشته باشید، بازی کنید و لذت ببرید.

 

- هرگز یاد نمی‌گیرید چگونه آرام باشید و استرس‌های خود را کنترل کنید.

 

- از اینکه به اندازه کافی «خوب نیستید» احساس گناه می‌کنید و  از بودن در کنار خانواده و کودکتان لذت نمی‌برید.

- نسبت به افرادی که از زندگی لذت می‌برند، بدبین می‌شوید.

- از صمیمی شدن با دیگران می‌ترسید، منزوی می‌شویدو می‌ترسید که در ارتباط با مردم بی‌کفایت ارزیابی شوید.

مراحل شفای کودک درون

 

مرحله 1: به منظور آشنایی با کودک درونتان ابتدا چشم‌هایتان را ببندید و آرام باشید، سعی کنید حداقل به مدت نیم ساعت خودتان را در نقش کودکی خردسال (3 تا 8 ساله) مجسم کنید و خودتان را ببینید که با اعضای خانواده در تعاملید و به واکنش‌های کودکانه خود دقت کنید.

- خودتان را با هم بازی‌هایتان مجسم کنید. توجه کنید که در کنار آنان چه احساسی دارید و چقدر لذت می‌برید.

- خودتان را در کلاس درس مجسم نمایید و دقت کنید که با معلم چگونه ارتباط برقرار می‌کنید.

اگر احساس کردید در آن حالت، کودکی ناراحت و ناراضی هستید، سعی کنید به یادآورید، آخرین بار در کودکی چه زمانی شاد و خوشحال بودید. این آخرین خاطره شما از کودک شاد همان «کودک درون» است که در حال حاضر به منظور مقابله با استرس درونتان مخفی شده است.

مرحله 2: اکنون که با کودک درونتان آشنا شدید، سعی کنید به پرسش‌های زیر پاسخ دهید:

الف) کودک درونتان را چگونه وصف می‌کنید؟

 

ب) چه زمانی کودک درونتان تصمیم گرفت در درون شما مخفی شود؟

ج) چگونه می‌توانید  پیام‌های مثبت را به او انتقال دهید؟

د) عقاید غیرمنطقی درباره کودک درونتان، در زندگی چیست؟ و چگونه با آن مقابله می کنید؟

مرحله 3: در حال حاضر، برای برنامه‌ریزی عملی در جهت مراقبت از کودک درونتان آماده‌اید. سه فعالیت زیر می‌تواند در برنامه‌ریزی شما و مراقبت از کودک درونتان موثر باشد.

فعالیت اول: یادبگیرید چگونه از چیزهای کوچک در زندگی لذت ببرید.

چشم‌هایتان را به روی زیبایی‌های طبیعت بگشایید و از آنها لذت ببرید، دایره لغات «حسی» خود را گسترش دهید. سعی کنید زندگی را با تمام وجود و با تمام حس‌هایتان تجربه کنید. با طبیعت ارتباط برقرار کنید.

 برای مثال در ساحل رودخانه قدم بزنید، نور مهتاب را تماشا کنید و در زیر آسمان پرستاره پیاده روی کنید. خود را با کودکان و حیوانات مشغول کنید، در یک کلاس سرگرم کننده و شادی‌آور شرکت کنید و حسی از شوخ طبعی را در خودتان ایجاد کنید و از آن لذت ببرید.

شادی کودکانه

فعالیت دوم: یاد بگیرید چگونه احساس کنید و چگونه احساسات خود را با دیگران تقسیم کنید. به این منظور نیز باید گام‌هایی بردارید:

 احساسات خود را همه روزه دردفترچه یادداشت بنویسید.

یک داستان فانتزی در دفترچه یادداشت خود بنویسید، داستانی که تجربه شما را حداقل در 10 احساس مثبت متفاوت، وصف می‌کند.

آرام باشید و خودتان را مجسم کنید که احساسات مثبتی را تجربه می‌کنید. تجربه حاصل را در دفترچه یادداشت خود ثبت کنید.

فعالیت سوم: یاد بگیرید چگونه کودکانه بازی کنید.

 

سعی کنید «خشک بودن» و جدیت را کنار بگذارید و خود انگیخته باشید و بگذارید «کودک درونتان»  خود را رها سازد.

سعی نکنید حالت‌ها و رفتارهای کودک گونه را در حین بازی در خود خفه کنید، راحت باشید.

بازی، مستلزم استفاده از تخیل است پس در بازی کردن از تخلیه و خیال کمک بگیرید.

برای خودتان چشن تولد بگیرید.

در مجموع، همه فعالیت‌های ارائه شده، به منظور آزاد سازی بخش‌ نبستاً مهمی از روان شماست. با آزاد شدن این بخش از روان، از انرژی و قدرت لازم برای رشد و کمال شخصی برخوردار خواهید شد. به‌علاوه زخم‌های احساسی شما زودتر بهبود می‌یابند، انرژی بیشتری برای کار و فعالیت دارید و دردها و ناراحتی‌های جسمانی، شما را ترک خواهند کرد.

دکتر بتسابه مهدوی

6 آبان 1395

تهران

  • بتسابه مهدوی

ماهنامه دلشدگان شماره 3-1 مهر 1394

بتسابه مهدوی | جمعه, ۳ مهر ۱۳۹۴، ۰۸:۱۸ ق.ظ

شماره جدید ماهنامه دلشدگان با سردبیری دکتر بتسابه مهدوی منتشر گردید

این ماهنامه حاوی مطالب به اشتراک گذاشته شده گروه دلشدگان می باشد

فایل این ماهنامه را به دو صورت word  و pdf  می توانید دانلود کنید

جهت دریافت فایل به صورت   word لطفا کلیک کنید

 دریافت
حجم: 595 کیلوبایت
توضیحات: ماهنامه دلشدگان مطالب هفته اول مهر

جهت دریافت فایل به صورت   pdf لطفا کلیک کنید

 دریافت
حجم: 8.55 مگابایت
توضیحات: ماهنامه دلشدگان مطالب هفته اول مهر


  • بتسابه مهدوی

ماهنامه دلشدگان شماره 3 مهر 1394

بتسابه مهدوی | جمعه, ۳ مهر ۱۳۹۴، ۰۸:۱۳ ق.ظ

 شماره جدید ماهنامه دلشدگان با سردبیری دکتر بتسابه مهدوی منتشر گردید

این ماهنامه حاوی مطالب به اشتراک گذاشته شده گروه دلشدگان می باشد

فایل این ماهنامه را به دو صورت word  و pdf  می توانید دانلود کنید

جهت دریافت فایل به صورت   word لطفا کلیک کنید

دریافت
حجم: 3.5 مگابایت
توضیحات: ماهنامه دلشدگان شماره 3 مهر 1394

جهت دریافت فایل به صورت   pdf لطفا کلیک کنید

دریافت
حجم: 1.96 مگابایت
توضیحات: ماهنامه دلشدگان شماره 3 مهر 1394

  • بتسابه مهدوی

رانشناسی عشق

بتسابه مهدوی | چهارشنبه, ۱ مهر ۱۳۹۴، ۱۲:۳۸ ب.ظ

در روانشناسی عشق و نفرت به یک چیز یا شخص دقیقاً یکسان است. البته برای انسان دوست داشتن یا نداشتن چیزی، از زمین تا آسمان متفاوت است، ولی در روانشناسی این دو یکی اند؛ با عشق یا نفرت به یک اندازه به چیزی متصل می شوید، گاه حتی اتصال با نفرت قوی تر است، زیرا خصوصیت منفی مردم از خصوصیات مثبتشان قدرتمندتر است.

قدرت واقعی انسان، قدرت او نیست، ضعف اوست، زیرا ضعف از نیرومندترین قدرت ها هم قوی تر است.

"کارل گوستاو یونگ"


  • بتسابه مهدوی