عقل و عشق
عقل و عشق
دکتربتسابه مهدوی
عقل گفت :من سبب کمالاتم .💠
عشق گفت :من نه ،در بند خیالاتم☀️
عقل گفت :من مصر جامع معمورم 💠
عشق گفت :من پروانه دیوانه مخمورم
عقل گفت :من بنشانم شعله غنا را
عشق گفت :من در کشم جرعه ی فنا را
عقل گفت :من یونسم بوستان سلامت را
عشق گفت :من یوسفم زندان ملامت را
عقل گفت :من سکندر آگاهم
عشق گفت :من قلندر درگاهم
عقل گفت :من صراف نقره خصالم
عشق گفت :من محرم حرم وصالم
عقل گفت :من تقوی به کارم
عشق گفت :من به دعوی چکار دارم ؟
عقل گفت :من در شهر وجود مهترم .
عشق گفت:من از بود وجود بهترم
عقل گفت :مرا علم و بلاغت است .
عشق گفت :مرا از هر دو فراغت است .
عقل گفت :من قاضی شریعتم
عشق گفت :من متقاضی طریقتم .
عقل گفت :من دبیر مکتب تعلیمم
عشق گفت :من عبیر نافه ی تسلیمم
عقل گفت :من آیینه مشورت هر بالغم
عشق گفت :من از سود و زیان فارغم
عقل گفت :مرا لطایف غرایب یاد است
عشق گفت :جز دوست هر چه گویی باد است .
عقل گفت :من کمر عبودیت بستم .
عشق گفت :من از عطیه ی الوهیت مستم .
عقل گفت :مرا ظریفانند پرده پوش
عشق گفت :مرا حریفانند درد نوش
💠☀️💠☀️💠☀️💠☀️💠
معانی لغات 👇🏼
مصر :شهر بزرگ .....معمور :آباد
مخمور:شراب زده ...عبیر :زعفران
☀️💠☀️💠☀️💠☀️💠