محبت چیست
محبت چیست
دکتر بتسابه مهدوی
محبت در لغت : به وداد و میل شدید گفته می شود و مقابل آن بغض و تنفر است .
محبت در اصطلاح : در خواست آن چه می بینی و یا گمان به منفعت و سود و یا فضل و برتری آن داری و به عبارت دیگر میل داشتن به چیزی لذیذ است که موافق با طبع و فطرت باشد .
و در نظر اهل معرفت میل قلبی سالک برای وصول به حق و آن چه که از ناحیه حق تعالی می باشد .
محبت در چه چیز هایست ؟
1 – گاهی محبت در لذّات جسمانی است مانند : غذای خوشمزه و نوشیدنی گوارا و هر چه که برای جسم لذّت آور باشد .
2 – گاهی محبت برای جلب منفعت است مانند : محبت به چیزی یا کسی یا قدرتی که از آن نفع می برد .
3 – گاهی محبت برای دفع ضرر محتمل است مانند : محبت به چیزی یا کسی که قاهر و قدرت برتر است و موجب دفع ضرر از انسان میشود ، چه ضرر مادی و چه معنوی .
4 – گاهی هم متعلق محبت ، فضل علمی و دانایی است مانند : محبت به علما و دانشمندان به خاطر علم و دانش ایشان .
5 – گاهی هم متعلق محبت ، فضل اخلاقی و رفتارانسانی است مانند : محبت به صلحا و نیکان به خاطر سلوک الهی و انسانی آنان .
و موارد دیگر ......
محبت الهی آتش الهی است مرور نمی کند بر چیزی ، مگر آن را شعله ور سازد پس در این هنگام ، عبد دور می زند حول منتهی الهی و حقیقت منتهی الهی را در نهایت اعلای آن در خود تجلی می کند و قرار می گیرد در باغ های بهشت قدس الهی و پرواز می کند با بالهای عزت الهی در سراپرده های لطف ربانی .
هر شخصی به حسب غریزه و طبیعت فطری که خداوند متعال در وجود او قرار داده محبت به خیر و نیکی دارد و طالب آن است . و همه خیرات و و خوبیها پرتوی از خیر خداست همانگونه که خود این بندگان پرتوی از وجود خود خدای متعال هستند . در حقیقت محبت به خیر و نیکی محبت به خداوند است .
و این که برخی در شناخت خدای حقیقی به خطا رفته اند و در نتیجه در محبت به خدای حقیقی هم اشتباه کرده اند . مثلا بت پرست فکر کرده که بت خدای واقعی اوست لذا آن را می پرستد و به آن محبت دارد .
از این جهت فارق از حق و باطل بودن اعتقادات افراد در مسئله خدا ، اگر کسی به خدا و معبود باطل دیگری توهین کند ، او ناراحت خواهد شد و این استثنا هم ندارد ، این مثبت فطری بودن محبت بندگان به خداوند است .
فطرتا و باطنا به خدای واقعی اعتقاد دارد لکن تابع هوای نفس گردیده و از اختیار خود سوء استفاده می کند و به ظاهر با خدای حقیقی سر جنگ و ستیز داشته و عملا دشمن خدا محسوب میشود . یا حماقت نمرود که به خیال خود به جنگ خدای آسمانها میرود .
این قبیل افراد هم فطرتا و باطنا محبت خدا را دارند لکن ظاهرا و عملا از اختیار خدا دادی خود در مسیر خواهشهای نفسانی خود سوء استفاده نموده و به ندای فطرت خود جواب منفی می دهند و در نتیجه دشمن خدا می شوند .
وجود خود را وقف سایرین نمودن و در ازای آن توقع پاداش نداشتن.
توسط عنایت و فیض یک استاد روحانی ، می توان به این محبت دست یافت .
جلب عنایت استاد روحانی ، لطف و عنایت مرشد ارمغانی ارزان و ناچیز نیست. و آن زمانی میسر است که در انجام خدمت همیشه حاضر باشیم و از مورد خدمت واقع شدن اجتناب ورزیم.
برای کسب لطف و عنایت مرشد راه های زیر موجود است:
1-خیرخواهی دیگران حتی اگر به ضرر ما منجر گردد.
2-اجتناب از غیبت
3- صبر و شکیبایی
4- کوشش در نگران نشدن(کوشش در نگران نشدن تقریبا غیر ممکن است با این همه می توان به آن رسید)
5- بیشتر به نکات خوب و کمتر به نکات بد سایرین اندیشیدن.
و در آخر به کلیه نکات فوق عمل نمودن.
عمل نمودن( یعنی اجرا کردن آن در زندگی روزمره یعنی آن را زندگی کنیم نه اینکه آن را بخوانیم و به دیگران بگوییم).
وقتی عیسی مسیح فرمود:" همسایه خود را دوست بدارید" منظور او عاشق همسایه شدن نبود. پیروی کامل از یکی از راه های فوق بقیه را به دنبال خواهد داشت.
محبت ورزیدن با عاشق شدن تفاوت دارد. محبت نمودن مستلزم ایثار است در حالی که در عاشق شدن، ارضا،خواسته و آرزو نهفته است.
درباره محبت در روایات صحبت های زیادی شده است. ما در روایات لفظ عشق نداریم. اما در بعضی از روایات برای غیر خدا استعمال شده است.
ولی شدت محبت را عشق میگویند. ( و الذین آمنوا اشدّ حبا الله )
محبت فرع بر زیبایی و جمال است. هر جا انسان زیبایی را مورد شناخت خویش قرار دهد به آن چیز محبت پیدا میکند اینکه انسان به اشیاء زیبا ظاهری علاقه دارد شکل نازله آن است.
شهوت لذت عارضی است ولی نفس درک و شناخت زیبایی محبتآور است و موجب حصول لذت درونی و لذت ذاتی میشود، بنابراین نتیجه میگیریم که محبت تابعه از زیبایی و جمال است که این محبت بستگی به میزان شناخت دارد به همان اندازه که به جمال جمیل شناخت پیدا میکنیم به آن شیء محبت پیدا خواهیم کرد.
پس اختلاف مراتب محبت تابع اختلاف مراتب معرفت است لذا باید ابتدا ببینیم که اقسام معرفت چگونه است تا بتوانیم اقسام محبت را درک کنیم از دیدگاه اهل معرفت زیبایی حقیقی از خداوند است ( ان الله جمیل و یحب الجمال ) ما اگر مهربانیم تا حدی است که عصبانی نشده باشیم و وقتی عصبانی شدیم آن صفت مهربانی ما میرود.
یعنی این عطوفت مقید است اما صفات خداوند مطلق است یعنی خداوند در همان حال که عطوف است منتقم نیز هست. یعنی در تحت هر لطفی قهری است در تحت هر لطفی نهفته است. صفات خداوند عین ذات است و صفات موجودات ممکن عارض بر ذات است بنابراین رحمت الهی غضب الهی است و غضب الهی رحمت الهی است بنابراین از نظر ما مجمع الاضداد است البته اگر از مقرّ الوهیت بنگریم همه صفات عین هم هستند و یکی میباشند.
در عالم کثرت همه چیز با هم تزاحم دارد ولی در عالم وحدت همه چیز یکیاند. وحدت دارند نه اتحاد ( که فرع بر دوئیت است ) لذا شیخ شبستری در مورد وحدت در عالم وحدت چنین میگوید:
حلول اتحاد اینجا محال است
که در وحدت دوئی عین ضلال است
مانند نور منشور که اگر از منشور برگردیم یک نور است گفتیم که یکی از اوصاف الهی جمال است ( اللهم انی اسئلک بجمالک بالجمله و کل جمالک جمیل ) از این منظر لطف و قهرش زیباست.
اینکه اهل معرفت در بعضی احوال عذاب الهی را هم خریدارند و میگویند: “ اگر عذاب از سوی توست راضی هستیم” از این منظر میباشد.
قسم دوم زیبایی ، زیبایی عرضی و محدود است .
ما اعتقاد داریم هر چه در عالم هستی وجود دارد تجلیات ذاتی و صفاتی خداوند است.
در مباحث عرفانی موجودات این عالم مظاهری از اسماء الهی هستند و از آن جا که خداوند زیباست بنابراین همه چیز در این عالم زیبا میباشد و به عبارتی « احسن کل شیء خلقه » .
اگر خداوند را در مرحله صفات و افعال بشناسیم یعنی از پایین به بالا برویم و یا از اثر پی به مؤثر ببریم، ( برهان « انّی ») این معرفت معرفت عوامانه است. برخلاف آنکه در دعاها میخوانیم « یا من دلّه ذاته بالذات » اینها میگویند چون خدای هست درختی هم هست بر خلاف آنهایی که میگویند اگر درختی است پس خدایی هم است.
این دو دسته یعنی کسانی که صاحب معرفت افعالی هستند و درک محضر میکنند ( محبت افعالی و صفاتی دارند ) و کسانی که معرفت به ذات پیدا کردهاند و درک حضور میکنند وجه مشترکشان این است که در عالم غفلت نیستند.
گروه سوم گروهی هستند که غافلند یعنی به همین مظاهری به طور استقلالی محبت میکنند. چرا که وجودی مجازی را وجودی حقیقی می پندارند، بنابراین آن محبتشان هم «عشق و محبت مجازی» است.
بنابراین اقسام محبت تابع اقسام زیبایی است.
محبت در مقام افعال متغیر و محبت در مقام ذات ثابت است آنکه در مقام افعال محبت به خداوند دارد مانند این است به خاطر احسان خداوند به او محبت پیدا کرده است لذا زمانی هم که بلایی نصیبش شود محبتش هم از بین می رود.
اما در مقام ذات چون سرچشمه را پیدا کردهایم بنابراین او را در همه حال دوست داریم لذا محبت در مقام ذات به علت آنکه کامل است عشق گویند .