گشودن دل
گشودن دل
دکتر بتسابه مهدوی
اگر بتوانی خود را روی سر انگشت، روی شمع یا هر شی دیگر متمرکز کنی، خواهی توانست روی قلبت هم تمرکز کنی. برای این کار میتوانی چشمهایت را ببندی یا نگاهت را به دیوار بدوزی، اما به هر روی قلبت را در این هنگام، دوست عزیز خود بدان. زمانی که این تصور چنان شدتی پذیرد که همهی هوش و حواست را بردارد، از قلمرو اندیشههای معمولی گام را فراتر گذاشتهای و به تمرکز درآمدهای. تو از نگاه فیزیکی نمیتوانی قلب معنویت را بنگری. اما میتوانی همهی توجه خود را همراه آن سازی. آنگاه نیروی تمرکزت اندک اندک به قلبت راه پیدا میکند و خود را یکسره از قلمرو خرد تو میکند.
اگر به اندازهی بسنده پاک نباشی، اگر خواستهای خاکی بیشماری قلبت را فراگرفته باشند، باید پیش از تمرکز بر قلب، خواستار پاکی شوی. پاکی، احساس هستی محرابی زنده در ژرفای گوشههای قلب توست. اگر حضور خدایی محراب درونی را احساس کنی، از درون خود پاک خواهی شد. آنگاه است که تمرکز روی قلب، بسیار بر تو کارگر خواهد افتاد.
*
راه موثر دیگری هم هست که برای انجامش باید کمی کوشاتر باشی. در آغاز احساس کن که دست و بینی و چشم و گوش نداری. جز قلبت هیچ چیزی نداری. این قلب نباید حتما در میان سینهی تو باشد. میتواند در پیشانی یا هر کجای دیگر باشد. همین بس است که تصور کنی یگانه چیزی که داری همان قلب است و قلب.
پس از گذشت زمانی قلبت را گیر میآوری. میگویی چگونه آن را گیر میآوری؟ آگاهیات به تو خواهد گفت که قلب کجاست. روشن است که دانش پزشکی این را نادرست خواهد خواند و خواهد گفت که قلب تنها در میان سینه است و بس. اما قلب برای انسانهای معنوی میتواند در هر کجایی باشد، چون قلب معنوی جایگاه روشنایی است. هنگامی که هستی یزدان در تو، سوپریمی که در درونت هست، بخواهد حضور روشنایی را از راه چشم سوم تو نشان بدهد، همان روشنایی بیکران و نیروی بیکران را، آنگاه با تو در میان خواهد گذاشت که: قلبت اینجاست. پس آنگاه چشم سوم برای تو نشستگاه روشنایی خواهد شد. این یعنی سوپریم جایی ویژه را خواهد جست و آنجا خانه خواهد کرد.
هنگامی که رهسپار میشوی باید احساس کنی که قلبی داری، احساس کنی که خود قلبت هستی. پس از گذشت زمانی آگاهی بر تو روشن خواهد کرد قلبت کجاست و یا اینکه چه کسی قلب است. در آن دم، خود را روی آن نقطه متمرکز کن و احساس کن که تنها در همانجا قلبت را احساس میکنی و قلب بشو. قلب یعنی روشنایی و روشنایی یعنی نیرو. تو هر چه روشنایی بیشتری داشته باشی، نیروی بیشتری هم خواهی داشت. یزدان، روشنایی ناب است. از همین جاست که یزدان به درون هر چیزی راه مییابد، از همین جاست که وی نیروی ناب است. روشنایی و نیرو نمیتوانند از هم جدا شوند. ما در اینجا میتوانیم این لامپ را ببینیم و پریزی را که به آن وصل شده. اما در زندگی معنوی نمیتوانیم روشنایی را از نیرو جدا کنیم. روشنایی، خود نیروست. و روشنایی چیست؟ یگانگی با کیهان.
دکتر بتسابه مهدوی
22 شهریور 1395
تهران