اسطوره های هند و آریایی
در کتابهای قدیمی ازقول ناخدایان و ملاحان از حیوانات و پری ها و موجودات عجیب و غریب در خلیج فارس سخن های فراوان گفته شده است. از ماهی قرش که قادر است کشتی را ببلعد تا جساسه که دختران پری دریایی هستند و برای جاسوسی از مردم ان به ساحل دریا می آیند و تا کوسه ای که از دهنش آتش بیرون می زند تا پری دریایی که مانند عروسان زیبا روی که رقص و آواز می خوانند و زبان خاصی دارند است که تا همین قرون اخیر به باور های بی گمان مردم تبدیل شده بود. انسانها از زمانهای قدیم در خصوص موجودات دریایی باورهایی داشته اند بعضی از حیوانات افسانه ای دریایی حتی به نمادهای دینی و مذهبی تبدیل شده و مجسمه هایی از آنها بر روی سنگ کنده شده است.
واژه استوره که جمع شکسته عربی آن به گونه اساطیر بیشتر بکار میرود، منشأ هندواروپایی دارد. در سنسکریت Sutra به معنی داستان است که بیشتر در نوشتههای بودایی بکار رفتهاست. در یونانی Historia به معنی جستجو و آگاهی، در فرانسه(فرانسوی) Histoire، در انگلیسی به دو صورت Story به معنی حکایت، داستان و قصهٔ تاریخی، و History به معنی تاریخ، گزارش و روایت بکار میرود. اسطوره هنوز هم در زبان فارسی به داستانهایی که جنبه مقدس دارد گفته می شود.
در ایران در محوطه خرابه های پاسارگاد چند مجسمه باقی مانده است. یکی از آنها مجسمه ای است از انسان بالدار با تاجی که دو شاخ دارد این مجسمه به کوروش ذوالفرنین منسوب است اما چند مجسمه دیگر هم هست در درگاه شمال غربی، تصویر سنگ تراشیده شده ای هست با نقش پای انسان و عقاب به ایوان ۱۶ ستونی شمال غربی ارتباط دارد .درگاه جنوب شرقی با نقش ترکیبی انسان، ماهی و گاو به یک ایوان ۱۶ ستونی راه دارد.
درگاه جنوب غربی با نقش پای انسان و حیوان به ایوانی ۲۸ ستونی راه دارد. ظاهراً این نقوش از داستانها ی مذهبی و به نمادهای مقدس ارتباط دارد، دکتر محمدعجم که در مورد بسیاری از نامهای جغرافیایی و ریشه های آن نظرهایی دارد معتقد است که پاسارگاد تغییر یافته پارسه گراد می باشد که معنی آن شهر پارس است. گراد و گورد و گرد(مانند دستگرد.لنینگراد- پتروگرد) معنی شهر میدهد و در زبان پارسی و عربی بصورت کوره و خوره هم بکار رفته است که همان معنی شهر – ده و منطقه می دهد مانند کوره اردشیر/ خوره اردشیر و کوره دهات.
در فرهنگ و تمدن ایرانی و هندی تعدادی از نمادهای مقدس ، حیوانات دریایی و افسانه ای هستند. این حیوانات را می توان در کتابهای دوره اسلامی هم دید اما دیگر در این دوره نماد تقدس آمیز نیستند و بیشتر جنبه افسانه و حیوان دارند.
جانوران سه نوعند یا به شکل پرنده و یا چهارپایان و یا مخلوطی از چند حیوان. مانند شیر بالدار در ایران و میان رودان – که نمادهای قدرت یعنی عقاب- شیر – سر انسان – بازوی اسب – شاخ گاونر و … در آن وجود دارد.
سیمرغ
سیمرغ، پرنده ای اساطیری است که در فولکورهای یونان، چین، ایران، و مصر دیده شده است. ققنوس، غالب اوقات به عنوان پرنده ای زیبا، قرمز و طلای آتشین نشان داده می شود. در پایان یک چرخه زندگی، ققنوس در شعله های آتش خود می سوزد و بار دیگر از آتش سر بر می آورد. به همین دلیل، اغلب اوقات به عنوان نمادی از تولد دوباره به تصویر کشیده می شود.
اژدها
ریشه در اسطوره شناسی چینی و یونانی و همچنین فولکلور اروپایی دارد. موجودی است که اهمیت نمادین متفاوتی دارد؛ در افسانه های مختلف و به شکل های مختلفی آمده است. از دیو بالداری که آتش از دهانش خارج می شود تا استاد فاضل و عاقلی که همه عناصر را در اختیار دارد.
تک شاخ
تک شاخ مدرن، اسب نری بسیار زیبا و مطیع است که یک تک شاخ بر پیشانی اش قرار دارد. با این وجود، تک شاخ اصلی، یک اسب نجیب رام نشدنی بود که ریشی بز مانند، دمی چون شیر، و سمی شکافته داشت.
هما – پرنده ای افسانه ای و مظهر خوشبختی در فرهنگ ایرانی و هندی
پرنده هما در اسطورههای ایرانی جایگاه مهمی دارد و معروف است که سایهاش بر سر هر کس بیافتد به سعادت و کامرانی خواهد رسید به همین دلیل به مرغ سعادت معروف شدهاست.
در افسانههای ایران مثل ققنوس در اساطیر مصر و یونان صاحب کرامت است. همادر ادبیات ایران به عنوان نماد سعادت است و برعکس جغد که نماد شوم است البته هما میتواند پرندهای افسانهای و اساطیری باشد در قصهها و مثلهای ایرانی از هما به عنوان پرندهای استخوان خوار و بیآزار یاد شدهاست. نقش این پرنده در کنده کاریها و برخی از سر ستون های پارسه (تخت جمشید) نیز پیداست. هواپیمایی ملی ایران با بکارگیری ایهام نام هما و نیز نماد هما به بهترین شکل چه به در تعبیر پرنده سعادت و چه در استفاده از حروف کوتاه شده برای نامش این باور فرهنگ عامه را با فعالیت تجاری خود پیوند زده بود. در نشان کنونی باشگاه فوتبال پرسپولیس هم نمادی از سر این پرنده به کار گرفته شده است.
خون آشام
با دندان های نیش دار بسیار ترسناک، چابکی و استقامت بسیار فوق العاده
گرگینه (شخصی که تبدیل به گرگ شده است)
مخلوقی که مرد است، اما می تواند به گرگی بزرگ و با اراده تبدیل شود؛ البته زمانی که ماه کامل باشد. افسانه شهری گرگینه،
اسب بالدار
پیگاسوس (اسب بالدار)، اسب سفید بالداری است که از اسطوره یونانی سر بر آورده است. گفته می شود که او فرزند خدای دریا، و گورگون (یکى از سه زنى که موهاى سرشان مار بوده و هر کس بدانها نگاه می کرد سنگ می شد) میدوسا است. او از خونی متولد شد که هنگام کشته شدنش توسط خدای دریا، از گردن میدوسا فوران کرده بود.
آرگوس
آرگوس، علت این نام گذاری تعداد فراوان چشمان او بوده که در بعضی روایات ۴ چشم و در بسیاری از داستانها و نقاشیها دارای ۱۰۰ چشم بوده است که در سراسر بدن او قرار داشتند. این خاصیت، آرگوس را به یک نگهبان ایده آل مبدل کرده بود و هرا، همسر زئوس، او را برای نگهبانی زئوس و معشوقه اش ایو، گماشته بود. اما زئوس به هرمس، پیغامبر خدایان، دستور داد تا ایو را برباید و هرمس خود را به شکل چوپانی درآورد و با حکایتهای طولانی و آوای نی خود، آرگوس را به خواب برد و ایو را دزدید. در بعضی از داستانها، آرگوس در آخر به دست هرمس کشته میشود.
کایمرا
کایمرا فرزند اژدهایی صد سر به نام تایفویوس و موجودی نیمه پری، نیمه مار به نام اکیدنا است ویکی از معروفترین هیولاهای اساطیر به شمار میرود. کایمرا موجودی با دو سر شیر و بز در یک سو و دمی با سر مار از سوی دیگر بوده است. بدن او هم نیمی شیر و نیمی بز بوده و از دهانش آتش می ریخته است. این هیولا، با از بین بردن گله های دامداران و حمله به مردم، موجب وحشت اهالی لیسیا بود و به دست مردی به نام بلروفون از اهالی کورینت (قرنت) کشته شد.
سگی با سه سر
اکیدنا: هیولای مونثی که نیمی پری و نیمی مار بود و در غاری زندگی می کرد. او تنها هنگام شکار غار را ترک می کرد و هر موجودی که از آن حوالی می گذشت را میخورد. این موجود فانی اما دارای عمری طولانی بود و توسط آرگوس کشته شد.
هکتاتون کایرس
هکتاتون کایرس به معنی “صد دست” است. این موجودات با ۵۰ سر و ۱۰۰ دست قدرتمند، فرزندان گایا و اورانوس بودند. این سه موجود صد دست، از پدر خود متنفر بودند و اورانوس آنها را به رحم مادرشان باز گرداند. آنها بعدها در شورشی علیه اورانوس شرکت کردند، اما کرونوس(برادرشان) باز هم آنها را به زندان انداخت و بعد توسط زئوس آزاد شدند و به نبرد با تایتانها پرداختند. آنها می توانستند در آن واحد چندین تخته سنگ عظیم را به سمت دشمنان خود پرتاب کنند.
غولها
غولها، موجودات عظیم الجثه ای بودند که در اثر بر زمین ریختن خون اورانوس به وجود آمده بودند. آنها به زئوس و خدایان المپ نشین حمله کردند وبرای رسیدن به مقر آنها، بالای کوهی رفته و با روی هم گذاشتن تجهیزات جنگی خود، راهی برای رسیدن به مقر خدایان ایجاد کردند. خدایان در نهایت توانستند با کمک هرکول، قهرمان اساطیری و فرزند زئوس، غولها را شکست بدهند و آنها را در زیر آتشفشانها دفن کنند.
گورگون ها
در اساطیر یونان، گورگون هیولایی مونث، با بدنی پوشیده از فلسهایی نفوذ ناپذیر، موهایی از مارهای زنده، دندانهایی تیز و چهره ای چنان زشت بوده اند که هر کس به آنها نگاه می کرد به سنگ تبدیل می شد. آنها سه تن بودند که دوتا از آنها جاودان بودند و سومی که مدوزا نام داشت فانی بود. یونانیان از تصویر سر این هیولا برای آراستن سپرهای خود استفاده می کردند تا دشمنان خود را وحشت زده کرده و خود را از قدرتهای شیطانی محافظت کنند.
مدوزا
مدوزا در ابتدا دوشیزه ای بسیار زیبا بوده است، اما پس از اینکه پوزئیدون، خدای دریا او را در معبد آتنا اغوا می کند، موجب خشم این الهه می شود و آتنا، او را به شکل کریه ترین موجود ممکن، یعنی یک گورگون درمی آورد. از آنجایی که مدوزا در اصل انسان بوده است، فانی بوده و در نهایت توسط یکی از قهرمانان اساطیری به نام پرسیوس کشته می شود. پرسیوس که تحت حمایت آتنا به نبرد با مدوزا رفته بود، موفق می شود با هوشمندی سر او را از بدن جدا کند.
تایفویوس
تایفویوس، اژدهایی با نفس آتشین، صد سر و خستگی ناپذیر بوده است. گایا، در اوج ناامیدی او را به دنیا آورد تا از تایتانها در مقابل المپیان محافظت کند. او تا حد زیادی موفق می شود و تعدادی از خدایان المپ را فراری داده و زئوس را به بند می کشد. هرمس به نجات زئوس می آید و زئوس هم با استفاده از تیرهای صاعقه، تایفویوس را از بین می برد. گفته می شود که تایفویوس زیر کوه اتنا در سیسیل دفن شده است.
سربروس
سربروس هم یکی دیگر از فرزندان تایفویوس و اکیدنا است و سگی سه سر، با ماری به جای دم است. این هیولا نگهبان جهان مردگان بوده است. او به مردگان اجازه ورود می داده و مانع خروج آنها از جهان زیر زمینی می شده است. تنها چند تن از افراد زنده موفق شدند به طریقی از این سد بگذرند و به دنیای مردگان رفته و بازگردند. یکی از این افراد اورفئوس بود که توانست با خواندن آواز او را خواب کند و به نجات همسرش ذ برود. هرکول نیز، در آخرین ماموریت خود موفق شد سربروس را از جایگاه خود خارج کند و به شاه یوریستئوس پیشکش کند.
سیرن ها
سیرنها خواهرانی بودند که در بخشهای پرصخره دریا می زیستند. آنها آوازی بسیار زیبا و فریبنده داشتند و دریانوردان را با آوای خود گمراه کرده و به کام صخره های مرگ آور م کشیدند. گفته می شود که این چهار خواهر، فرزندان آکلوس خدای طوفان بوده اند.
Pegasus یا اسب بالدار
پگاسوس: پگاسوس اسبی بالدار و فرزند رابطه مدوزا و پوزئیدون است. او زمانی که سر مدوزا توسط پرسیوس از تن جدا شد، به دنیا آمد و توسط بلروفون اهلی شد. پگاسوس در طی ماجراهای این قهرمان، مرکب او بود و به او در از بین بردن کایمرا کمک کرد. اما زمانی که بلروفون می خواست به کمک او به المپ برسد، توسط زئوس از اسب سرنگون شد و پگاسوس به تنهایی به المپ رسید و در آنجا ماندگار شد.
کریسائور
کریسائور، دومین فرزند مدوزا و پوزئیدون است. درباره این موجود اطلاع زیادی در دست نیست، تنها می دانیم که او به احتمال زیاد یک غول بوده و جنگجویی قدرتمند به شمار می آمده است و نام وی شمشیر طلایی معنا می دهد.
قنطورس (حیوان افسانه اى با بالا تنه انسان و پایین تنه اسب)
مینوتور (حیوانی که نیمی از بدنش گاو و نیم دیگرش انسان است) مینوتور، جانوری است که بدنش یک مرد و سرش گاو نر می باشد. مطابق با افسانه ها، گفته می شود که این موجود هیولایی وحشی است که در هزارتوی Cretan Labyrinth، زندانی شده است. جایی که توسط تیسوس کشته شد.
پری دریایی Iskander and Sirens
پری دریایی، موجودی دریایی است که بخشی از آن زن و بخشی ماهی است. ریشه آن را می توان در فولکورهای بریتانیا یافت. پری های دریایی، برخلاف آنچه که در اکثر کارتون ها تجسم می شوند، پیشگویی کننده مصیبت و فاجعه هستند. این طور فرض شده است که دیدن حیوانات دریایی چون نهنگ کوچک دریایی، مسئول ایجاد چنین افسانه هایی باشد.
”’خورشید (مقدس)”’ یا خورشید ایزد
نگاه تقدس آمیز مردمان قدیم به خورشید بودهاست . خورشید با نامهای متعددی در فرهنگ مردمان مختلف پرستش می شده و یا یکی از اله ها بوده است.
بعضی از مردمان خورشید را خدا و خالق تلقی میکردند. در فرهنگ هندو ایرانی علاوه بر بعضی شخصیتهای مقدس- ستارگان مقدس نیز وجود دارد که گاهی تا درجه خدایی اهمیت دارند. کوههای مقدس – رودهای مقدس – چشمههای مقدس – درختان مقدس نیز وجود دارد.
در اساطیر هند با سه خورشید خدایی روبهرو هستیم، ولی در ایران فقط یک ایزد خورشید داریم. در اساطیر هند خورشید منزلت و مقام بالاتری دارد تا ایران. در اساطیر هند خورشید خود زادهٔ خدایان است و زنان و فرزندان بسیاری هم دارد، امّا در اساطیر ایران خورشید را اهورامزدا میآفریند و زن و فرزند هم ندارد. در اساطیر هند شکل و هیأت خورشید توصیف میشود، ولی اساطیر ایرانی فقط از اندازه و سرعت آن سخن میگویند.
در اساطیر هندی خدای خورشید در آخر زمان میتواند خاصیّت نابودگرایی داشته باشد؛ولی اساطیر ایرانی برای او چنین نقشی قایل نیست. در اساطیر ایرانی(اوستا)، از خورشید به چشم اهورامزدا تعبیر شده. در اساطیر هندی نیز سوریا (ایزد) (خداخورشید)چشم خدایان تلقّی شدهاست در اساطیر ایرانی پاککنندگی و از بین بردن پلیدی از صفات خورشید است.
در اساطیر هندی نیز خالصکنندگی و نابودگری اهریمنان از صفات اوست. در اساطیر هندی نیز خورشید سوار بر گردونهای است که هفت اسب او را میکشد و یا سوریا به هیأت اسب بر همسر خود ظاهر میگردد و فرزندان حاصل از این آمیزش سر اسب دارند. چه در اساطیر هند و چه در اساطیر ایران، کسوف و خسوف نشانهٔ اهریمن و کار دیوان و اهریمنان شمرده شدهاست.
ایزد خورشید در ایران
با توجّه به نقشی که خورشید در زندگی بشر، چه اقوام متمدّن و چه بدوی، از روزگاران کهن دارا بوده، این عنصر مفید مورد ستایش و بزرگداشت همهٔ این اقوام بودهاست.
خورشید در اندیشهٔ اساطیری ایرانیان باستان به خصوص، جایگاه ویژهای داشتهاست. چنانچه از آغاز به صورت ایزدی نیرومند مورد ستایش قرار گرفت و پس از زرتشت نیز خود آفریدهای شد در میان هزاران آفریده و مخلوق خداوند.
اشتقاق هور و خورشید. parssea.org
خورشید در اوستا “هورخشئته”و در زبان پهلوی xarsed گفته میشود. در بخشهایی از اوستا، بدون صفت خشئت، آمدهاست. این واژه در اوستا از دو بخش تشکیل شدهاست، یکی هور به معنی آفتاب و دیگری”خشئت”که صفت و به معنی فروزنده و درخشندهاست که بعدها جزء این کلمه گردیدهاست. در پهلوی sed و در فارسی نوین”شید”شدهاست. در ادبیات فارسی، به واژهٔ “خور”هم برمیخوریم که این واژه با واژههای خور و هور یکی هستند و مانند بسیاری از کلمات دیگر “h” به “x” تبدیل یافتهاست:
در این یشت نیز خورشید بارها ستایش شدهاست. در بند ۱۸ اهورامزدا فروغ سفید و درخشان خوانده شدهاست و او را زیباترین پیکر میداند. تقدّس خورشید آنچنان است که همراه با اهورامزدا ستوده شدهاست و صفت تیزاسب نیز برای خورشید آورده شدهاست. براساس بند ۲۹، علو مقام خورشید نمایان میشود که او را همراه با امشاسپندان میستایند.
خورشید در رشنیشت
این یشت دارای ۸۳ بند میباشد که در بند ۵۲ آن خورشید به همراه ماه و ستارگان به عنوان نمادی از آفرینش آمده است۴۱. و در این بند و نیز بند ۴۳ ما به جایگاه خورشید که در بالای قلهٔ کوه هراست، پی میبریم. در این بند، حضور خورشید به جلوهٔ ایزدی با یکی از صفاتش است.
خورشید در آبانیشت
در این یشت درمییابیم که آب و روشنایی از یک منبع و سرچشمه هستند. اهورامزدا در کرهٔ خورشید مقام ناهید را برقرار نموده و از آنجاست که بر اثر استغاثهٔ پارسایان و پرهیزکاران از فلک ستارگان یا از بلندترین قلهٔ کوه هرا به سوی نشیب میشتابد. اردیسور ناهید یک رود مینوی و آسمانی است که راه جریانش از بالای کرهٔ خورشید است نه در روی زمین و از این جهت، مثل سایر آبهای مینوی دچار جانوران آبی اهریمن نیست. بنابر بند ۱۹۶۱این یشت، ستایش و نیایش ناهید نیز فقط باید در هنگام حضور خورشید و در روشنایی باشد که این خود نشاندهندهٔ ارتباط معنوی بین آب و روشنایی میباشد. به عبارت دیگر، تا هنگامی که نور آفتاب هست، این نیایش ارزش دارد و ستایشی که بعد از طلوع آفتاب انجام گیرد، شایستهٔ ستایش دیوهاست.
خورشید در هفتهات
در این یشت کالبد اهورامزدا به سان خورشید نمودار شدهاست و خورشید زیباترین پیکر را در میان آفریدگان دارد:
بند ۶:ای مزدااهورا در میان ترکیبها، زیباترین ترکیب فروغ این جهان را و در عالم زبرین(ترکیبی را که)در میان بلندترین فروغ که خورشید نامیده میشود و از آن تو میشمریم. نیگههاام…
خورشید در یسنا
در یسنا نیز خورشید به صورتهای مختلفی تجلّی پیدا میکند. گاه به صورت یکی از پدیدههای آفرینش است که همراه با ماه و ستارگان میآید، و یا یکی از ایزدان است که در این حالت، از برای فروغش به چشم اهورامزدا تعبیر میشود. در یسنا-ها ابند ۱۱ خورشید تیزاسب، دیدهٔ اهورامزداست که در ردیف اهورا و مهر مورد ستایش قرار گرفتهاست که در روز هرمزد، ماه فروردین این ستایش به جای آورده میشود، و در یسنا، ها ۴ بند ۶۱ نیز برای خشنودی وی در همان روز و ماه نذر میکنند.۸۱در یسنا ۲ بند ۶۱،۳ بند ۸۱،۴ بند ۱۲،
۶ بند ۵۱ و ۷ بند ۸۱، در همهٔ آنها، خورشید همراه با ماه و ستارگان و زمین و آسمان و آب و باد و گیاه ستوده شدهاست. در یسنا، ها ۶۱ بند ۴، علو مقام و تقدّس خورشید تا بدانجا که همسنگ اهورامزدا، آذر پسر-اهورامزدا و گوشورون نیایش میشود.
خورشید همراه با صفات و ویژگیهایش در بند ۴ از یسنا، ها ۵۲ ستوده میشود که علاوه بر اهورامزدا و مهر، برای اوّلین بار در یسنا و همراه با امشاسپندان آمده و در ردیف آنان قرار میگیرد.۱۲
براساس یسنا، ها ۶۳، بند ۶ که جزء هفتهات میباشد، روشنی و زیبایی کالبد و پیکر اهورامزدا به مانند خورشید است.۲۲در سراسر یسنا برای اولین بار در هات ۸۶ بند ۲۲ است که به سوی خورشید نماز میگزارند، در اینجا نیز از او به عنوان دیدهٔ اهورامزدا یاد شدهاست.۳۲در یسنا، هات ۱۷ بند ۹ نیز خورشید دوباهر یکی از آفریدگان است و همراه با دیگر مخلوقات ستایش میشود.۴۲
در آخرین یسنا که هات ۲۷ است در بند ۷ آن برای خورشید، وای، ما را اسپند، آذر پسر اهورامزدا و… نیرو، زور، نیایش و بهترینها را خواهانند. او را میستایند و متقابلا از او اجابت آرزوهایشان را خواستارند.
خورشید در گاهان
از خورشید در گاهان فقط به صورت یک آفریده یاد شدهاست. همین آفریده آنچنان درای اهمیّت است که اگر کسی از او به زشتی یاد کند، به مانند این است که اشونی(پیرو راستی)را میکشد و یا اینکه کشتزارها را ویران میکند. زیرا خورشید سرچشمهٔ فروغ و گرما بوده و او را به دیدهٔ احترام مینگریستند. بند ۰۱ اهونودگاه گویای این مطلب است.
در بند ۳ اشتودگات نیز از اهورامزدا میپرسند که چهکسی راه گردش را به خورشید و ستارگان دادهاست. در اینجا نیز ملاحظه میکنید که نماد آفرینش همراه با خورشید، ماه و ستارگان آمدهاست.۷۲در سهگات دیگر نامی از خورشید برده نشدهاست.
خورشید در خردهاوستا
خردهاوستا گزیدهای است از سراسر نامهٔ مینوی که بهدینان آن را در نمازها، نیایشها و جشنهای روزانهٔ ماهیانه و سالیانه به کار میگیرند. در جزو ادعیهٔ خردهاوستا پنج نماز و آخرین راجع به خورشید، مهر، ماه، آب و آتش وجود دارد. نماز و نیایش که در رابطه با خورشید است، خورشید نیایش نام دارد و یکی از نیایشهای پنجگانهاست. خورشید نیایش هرروز سه بار درها و نگاه و در رپیتو نگاه در وراوزیرینگاه، یعنی در صبح، ظهر و عصر خوانده میشود. این دعای اوستایی دارای ۹۱ بند است. به جز بندهای اوّلیّه، سایر بندهای اصلی آن با بندهای ۱ تا ۷ خورشید یشت مطابقت دارد. در آغاز ستایشگر نام اهورامزدا را همراه با صفاتش ذکر کرده و میستاید و از او خورشید یاری میطلبد و از گناهان خود اظهار پشیمانی میکند. در بندهای ۱ و ۲ برای خورشید همراه با اهورامزدا، امشاسپندان، فروهرهای اشنونان و وای، نماز اشم و هو میگزارند و بر او درود میفرستد و خشنودی اهورامزدا و شکست اهریمن را خواهانند.
در بند ۵ از این نیایش، به خورشید درود و نماز میفرستند که در اینجا نیز از برای فروغش چشم اهورامزدا تعبیر شدهاست. او را سه بار در هاونگاه، رپتیونگاه و ازیرینگاه میستایند. در هاونگاه، به کمک او همیاری بهمن، شهریور و اشه بهروزی ابدی تن را خواهانند. در رپتیونگاه زیباترین پیکر را در میان پیکرها از آن خورشید میدانند و در ازیرینگاه خواستارند که به سوی خرد مینوی رهنمون شوند. در بند ۶ ازیرینگاه، مزداپرستان به آفریدگار درود میفرستند و خشنودی او را خواهانند. پیروزی خورشید و افزایش فرّه و بزرگی او و گسترش دین نیک مزدیسنان را در هفت کشور و سراسر جهان آرزومندند. به طور کلی، در خورشید نیایش بیش از هرچیز دیگری علو مقام خورشید روشن است. وی بزرگترین ایزد سودمند و یاور مردم شناخته شدهاست که او را سه بار در روز و یا در سه هنگام میستودند. هرکس خورشید را میستود، بر ضد تمامی دیوها و پلیدیها مقاوم میشد. خورشید را پاکیزهکننده و مطهرکنندهٔ تمام آفرینش میدانستند و ازاینرو بود که افزایش فرّ و فروغ او را خواستار بودند.
در دو سیروزهٔ کوچک و بزرگ که بخشی از خردهاوستاست، تنها در بند یازدهم آن نامی از ایزد خورشید برده شدهاست. به این دلیل در تقویم فردایی روز یازدهم هر ماه، خورروز خوانده شدهاست. در بند ۱۱، سیروزهٔ کوچک و ۱۱ سیروزهٔ بزرگ، خورشید با صفات بیمرگ(جاودانی)شکوهندهٔ تیز اسب، ستوده شدهاست.
خورشید در وندیداد
در فرگرد دوم، در داستانجم ، خورشید دارای نقش ارزندهای است. به عنوان نمونه، آنجا که زرتشت از هورامزدا میپرسد:چه فروغی است که از کاخ جمشید میتابد، به پاسخ میگوید آنها فروغهای جاودان ستارگان و ماه و خورشید است که سالی یک بار در آنجا طلوع مینماید و سپس، غروب میکند. در دیانت زرتشتی ، خورشید در شمار مطهرات و پاککنندههاست. در اکثر این فرگردها که در رابطه با احکام است، خورشید به عنوان پدیدهای از آفرینش، کارش پاکیزه کردن و از بین بردن آلودگیها و نجاسات است.
در فرگردهای پنجم و ششم این نکته به خوبی نمایان است. در این فرگردها چگونگی عمل “خورشید نگرشنی”را نشان میدهد. این عمل را در بارگاه مردگان به جای میآورند. مرده را از”کته” بیرون میبردند، در فصل مناسب برای دخمه حمل میکردند، در بلندی کوه و تپه قرار میدادند، به گونهای که چشمها به سوی خورشید قرار میگرفت و این نوعی وسیلهٔ آمرزش بود. اگر مزداپرستان مردگان را خورشید نگرشنی نمیکردند، مانند آن بود که مرد پارسایی را کشتهاند. بندهای ۵۴ و ۶۴ از فرگرد هفتم دربارهٔ مدّت تابش خورشید و چگونگی پاک شدن زمینی است که کالبد مرده بر آن قرار گرفتهاست.۹۳ بند ۱۵ همین فرگرد(ف ۷)اهمیّت ویران کردن قبرها و دخمهها را در این دین نشان میدهد، به طوری که اگر کسی این کار را انجام دهد، یکسره به بهشت میرود و در آنجا اهورامزدا همراه با خورشید، ماه و ستارگان به او درود میفرستند و خوشامد میگویند. در بند ۱۴ فرگرد نهم آمدهاست که خورشید و ماه و ستارگان برخلاف میلشان به ناپاکان میتابند که در اینجا مقصود از ناپاکان کسانی هستند که مرده را لمس میکنند.
فرگرد یازدهم وندیداد شامل نیایشهایی است که برای دور راندن”نسو” خوانده میشود، و اشاره به چیزهای خاصی دارد که باید پاک گردد، مانند خانه، آب، آتش، ماه، خورشید و غیره که نیایشهای عامی است به زبان معمولی اوستایی که هنگام پاک کردن همهٔ چیزها به گونهای یکسان خوانده میشود.
در فرگرد بیست و یکم، از دیرباز ایرانیان بر این باور بودند که آب و روشنایی از یک چشمهاند و به همانجا بازمیگردند. هرروز خورشید و ماه و ستارگان از البرز برمیآیند و هرروز، همهٔ آبهای روی زمین از فرازهای البرز به زمین فرو میریزند. از آنجایی که روشنایی را از سرچشمهٔ خورشید و ماه و ستارگان میدانستند، آبها را سه بار میستایند، یک بار با خورشید، بار دیگر با ماه و سرانجام، با ستارگان.
بند ۵:بهدرآی، طلوع کن، ای خورشید تیزاسب و از فراز کوه البرز، روشن کن آفریدگان و آفرینش را. در بند ۷۱ از خورشید، ماه و ستارگان خواسته شده که طلوع کنند تا دیوان را برانند.
خورشید در ویسپرد
خورشید در ویسپرد در کردهٔ آن ستوده شدهاست که تفاوت چندانی با سایر قسمتهای اوستا ندارد. در این کرده او را همپایهٔ امشاسپندان، برزن درخشان، سپندارمذ، فر، آذر و اشا میستایند.
زمانی که زرتشت به دیار ویشتاسب رفت و او را به آیین خود درآورد، در دعایی که زرتشت به ویشتاسپ میکند، در پارهٔ ششم چنین آمدهاست:
بکند چون خورشید از اسبهای تیزتک برخوردار شوی، بکند چون ماه روشن بشوی، بکند چون آذر فروزان شوی، بکند چون مهر تند و چالاک شوی، بلند چون سروش پاک، خوببالا و پیروزگر شوی.
هور در بندهشن
بندهشنبه معنی آغاز آفرینش، نام کتابی است به زبان پهلوی که دربارهٔ آفرینش، کیفیت و هدف آن بحث میکند.
“حرکت خورشید چون بزرگتر تیر سهپرهاست، اگر آن بزرگترمرد از آن بزرگترکمان بیافکند. خورشید را از آنگاه که اختری را بهلد تا آنکه دیگری را بباید، میانگین درنگ به اندازهی زمانی است که مردی سنگی بستاند و بیافکند”
در روایات پهلوی۱۵آمدهاست:
“گردهٔ خورشید به اندازهٔ ایرانویج و یکهفتم خونیرث است”
خورشید به عنوان نماد آفرینش را هرمزد همراه ماه و ستارگان در میان آسمان و زمین میآفریند و سالاری اختران را بدو میبخشد.
به عنوان ایزد، خورشید واجد صفات بیمرگ، باشکوه و تنداسب میشود. دلیل بیمرگی او رفتن و آمدنش تا فرارسیدن تن پسین است. شکوهش به خاطر داشتن سلاحهای فراوان است که با آنها پلیدی و بدیها را نابود، و زمین و همهٔ آفرینش را پاک میکند. به خاطر صفت تنداسب است که مانند اسبی تیزتک در پهنهٔ آسمان از شرق به غرب میتازد.
“هور خورشید بیمرگ، باشکوه ارونداسب. او را بیمرگی اینکه تن پسین و آمدن و رفتن خودشید بود. او را ارونداسبی اینکه او را اسب نیکویی است، زیرا به فرّه در واسپ باره دارد. او را شکوهمندی اینکه وی را سلاح بسیار است.
در متون پهلوی با ایزد دیگری روبرو میشویم به نام اوشبام (us-bam). این ایزد در اوستا به صورت usah- و bama- آمدهاست که دو ایزد جداگانه هستند. usah- به معنی پگاه، خود ایزدی است نماد پرتوی از خورشید. پیش از فراز آمدن خورشید به آسمان، ایزد دیگری به نام bamya- به آسمان آمده، گردونهٔ خورشید را رهبری میکند. اوش و بام در نوشتههای پهلوی به صورت ایزد واحدی به همین نام درآمدهاند.
“اوشبام آن هنگام است که تیغ خورشید برآید، هنگامی که روشن خورشید پیدا و تنش ناپیدا است، تا هنگامی که خورشید پیدا شود که باماوش است”.
در متون پهلوی بین انسان و خورشید نوعی ارتباط برقرار است. کیومرث ، نخستین انسانی است که هرمزد میآفریند. او تجسّم آفرینش مردم است که آفریدنش هفتاد روز به درازا انجامید. او روشن مانند خورشید است که این روشنی نشاندهندهٔ سرشت خورشیدی انسان است.
“ششم کیومرث را آفرید، روشن چون خورشید. او را به اندازهٔ چهار نامی بلندی بود. پهنا ش چون بالا ش راست، به بالای رود دائیتی که در میانهٔ جهان ایستد”.
در روایات پهلوی نیز آمدهاست که روشنی خورشید افزون بر آنکه از مینوی خورشید است، از تن و شکل مردمان نیز هست.
هنینگ براساس متون پهلوی باور دارد که ایرانیان در اصل چهار آسمان را بازمیشناختهاند:۱- سپهر اختران ۲- ماه پایه ۳-خورشید پایه ۴- بهشت.
از ستاره پایه تا ماه پایه بیش از سی و چهار هزار فرسنگ است، از ماه پایه تا خورشید پایه سی و چهار هزار فرسنگ، از خورشید پایه تا به آسمان سی و چهار هزار فرسنگ، از ستاره پایه تا به اینجا -زمین سی و چهار هزار فرسنگ و از اینجا تا به آسمان زیش زمین یازده هزار فرسنگ است”.
“از ستاره پایه تا خورشید پایه آن برترین زندگی -بهشت است که به خورشید پایهاست.”۷۵در مینوی خرد، یکی از اندرزنامههای پهلوی نیز با همین طبقات روبرو میشویم:
“… مینوی خرد پاسخ داد که بهشت نخست از ستاره پایه تا ماه پایه و دوم از ماه پایه تا خورشید پایه و سوم از خورشید پایه تا گرزمان آنجا که آفریدگار هرمزد برنشیند و بهشت نخست اندیشهٔ نیک و دوم گفتار نیک و سوم کردار نیک است.”
در ارداویرافنامه ، یکی دیگر از کتابهای پهلوی، ارداویراف سهطبقهٔ ستاره پایه، ماه پایه و خورشید پایه را به طور نمادین به ترتیب به اندیشه، گفتار و کردار نیک منتسب میکند.
“چون گام سوم را با کردار نیک فراز نهادم، آنجایی که کردار نیک جای دارد، آنجا رسیدم. آن را بالاترین روشنی بالاترین روشنیها خوانند و دیدم اهلوان را درگاه و بستر از زر ساخته شده. آنها مردمی بودند که روشنی آنان به روشنی خورشید مانند بود و پرسیدم از سروش اهلو و آذر ایزد که این کدام جای و آنن روانان کیستند؟سروش به آذر ایزد گفت که این جای، خورشید پایه و ایشان روانهایی هستند که در گیتی پادشاهی خوب و دهبدی و سالاری کردند”.
براساس بندهشن، هرمزد انسان را به پنج آفریده که چهارمین بخش آن آیینهاست. و تنها توضیحی که برای آن میدهد، این است که به خورشید پایه ایستد. آیینه در فارسی میانه به معنای نوع، گونه، سرشت و حالت است. از آنجا که انسان، اصلی خورشیدی دارد، باید در اینجا سرشت خورشیدی انسان و طبیعت او منظور شده باشد.
“دیگر بخش وجودی مردمان آیینهاست که هرمزد آن را در جای امن، در خورشید پایه قرار میدهد و میپاید و به هنگام رستاخیز، استخوان مردمان را از زمین، خون را از آب، موی را از گیاه و جان را از باد میخواهد، آنها را باهم میآمیزند و آنگاه آیینهای را که هریک دارند، بدیشان باز پس میدهد. چون همهٔ جهان مادی را تن بازآراید، آنگاه آینه را بدیشان بدهند.”
بنابر تلفیق روایات گوناگون و با مقایسهٔ متنهای مختلف میتوان دریافت که اوشیدر-نخستین منجی از منجیان سهگانه-وقتی به سیسالگی میرسد، خورشید، ده روز یکسره در میان آسمان و در هنگام ظهر یعنی رپتیوین، در همانجایی که پیش از نخستین حملهٔ اهریمن قرار داشت، میایستد. این زمان توقّف برای اوشیدرماه-دومین منجی-بیست روز و برای سوشیانس- سومین و آخرین منجی-به سی روز میرسد. در زمان سوشیانس خورشید به صورت مردی دلاور یا به اصطلاح”مرد تن”به زمین میآید.”پس هر فرد، امشاسپندان، همهٔ ایزدان و مردمان به یکجا میشوند و نیز ستاه و ماه و خورشید آتش بهرام هریک چون تن مردی دلاور و همه مرد تن بشوند و به زمین آیند.”
در کتاب پهلوی زند بهمن یسن، پادشاهی دیوان، در پایان هزارهٔ زرتشت یعنی سدهٔ دهم آغاز میشود که یکی از نشانههای آن کوچکتر و تاریکتر شدن خورشید است.
“ای زرتشت اسپتیمان!هنگامی که بیایند خورشید نشان تیره بنماید و ماه از گردونه بگردد-رنگ ماه تغییر کند در جهان مه و تیرگی و تاری باشد”.
در اندرزنامههای پهلوی نیز احکامی چند در مورد تقدیس و بزرگداشت خورشید وجود داد.”چه پیداست که خورشید به این سبب هرروز سه بار به مردم گیتی فرمان دهد. بامداد این گوید که هرمزد به همهٔ شما که مردمید، گوید که در کار و کرفه کردن کوشا باشید تا شما را من زیوش گیتی فراهم کنم”. نیمروز این گوید که”در زن خواستن و فرزند داشتن و دیگر خویشکاری کوشا باشید. چه تا تن پسین گناک مینو و زادههایش از این آفرینش جدا نباشند…” بیگاه این گوید که”از گناهی که کردهاید، به توبه شوید تا من شما را بیامرزم”.
کتاب پهلوی شایست نشایست نیز دربارهٔ پرهیز از آلودگی خورشید و حفظ تقدّس آن، احکامی دارد”زن دشتان به خورشید و دیگر روشنی نباید بنگرد و به گوسفند و گیاه نباید بنگرد و با مرد اشو همپرسی نباید بکند. چه دروج چندان سهمگین، آن دروج دشتان است که دیگر دروجها را با چشم ناپاک دهد. چیز را نزند، امّا آن چیزها را با خشم و ناپاک بزند”.
در فصل ۷ کتاب گفته شده، آداب نیایش خورشید در سه هنگام از روز- صبح، ظهر و غروب-و چگونگی نیایش آن توضیح داده شدهاست.
در متون مانوی از آنجا که آیین آن بر دو اصل روشنی و تاریکی قرار دارد، نقش خورشید را در اصل روشنایی به وضوح میتوان دید.
… مانی گوید: پس از آن خورشید و ماه را برای پالایش روشنی این جهان آفرید، و خورشید پالایندهٔ نوری است که با اهریمنان گرما آمیخته، و ماه تصفیهکنندهٔ نوری است که با اهریمنان سرما آمیخته. همهٔ این نورها در ستون نیایش با دیگر ستایشها و نیایشها و سخنان نغز و نیکوکاری به آسمان رود و به خورشید واگذار شود و خورشید آن را به نوری که در عالم ستایش و در بالای آن قرار دهد، میدهد…
به طور کلّی، در ادبیات میانه میبینیم که حرکت خورشید مشخصکنندهٔ گذشت زمان نههزارسالهٔ پیمانی است که میان هرمزد و اهریمن بسته شده بود و اهریمن میکوشد با نگاه داشتن خورشید گذشت زمان را کندتر کند. این اسطوره میتواند بازمانده و تغییرشکلیافتهٔ اسطورهای کهنترین و احتمالا زروانی باشد که مهر نگهبان پیمان هر فرد و اهریمن بودهاست و چون بعدها مهر با خورشید برابر شدهاست، در این اسطوره، خورشید نقش زماندار پیمان را یافتهاست. خورشید از لحاظ جنبه و صورت زمانی که برای زروان متصور شدهاست، داری اهمیّت است. بدین شکل که از زمان بیکران(زروان)زمان کرانهمند به بیکران برمیگردد. تاریخ پایان میپذیرد و در نتیجهٔ تحول خدای زمان، به اتمام میرسد. جاودانگی برقرار میشود، چندانکه از روز ازل چنین بودهاست.
یا سواستیکا به سانسکریت( स्वस्तिक) از نشانههای خورشید است
در هندوستان خدای خورشید بانام سوریا Syria – suria شناخته میشود و یکی از مهمترین خدایان و دایی محسوب میشود. این خدا از یکسو تجلی عظمت آتش الهی AGNI است و از دیگر سوی منبع و منشاء نور، گرما. حیات و معرفت است. اشراف سوریا به جهان با برجهای دوازده گانه خورشید در طول سال نسبت دارد. سوریا مرکز عالم خلقت است که درمرز سپهرهای متفاوت قرار گرفتهاست. برفراز خورشید، افلاک غیر متجلی و غیر ظاهر قرار دارند که حوزه حکمرانی حاکم اعظم کائنات است و تحت آن کرات و سپهرهای ظاهر (چون ماه و زمینو دیگر سیارات) واقع شدهاند. خورشید که منشاء نور، قدرت روحانی و قوای فکری و نیروهای طبیعی بوده نزدیکترین پدیده به ذات جاودانی الهی شمرده میشد.»
«خورشید روح جهان است، منور بودن خورشید به نیروها بینایی تشبیه شده و او را چشم میترا، وارونا، آگنی و دیگر خدایان دانستهاند. سوریای هندی (خدای خورشید) گاه با هورای ایرانی که چشمان اهورامزدا است مطابقت دارد. البته خورشید حیات بخش گاه نیز با صفت نابودکننده بیان شده، «در آخرالزمان خورشید همه جهان را خشک و از هستی ساقط میکند.»
دکتر بتسابه مهدوی
24 اسفند 1395
تهران