نقش نگاره

سایت شخصی دکتر بتسابه مهدوی

نقش نگاره

سایت شخصی دکتر بتسابه مهدوی

۹۳ مطلب در تیر ۱۳۹۵ ثبت شده است

تمرین‌های حضور ذهن

بتسابه مهدوی | شنبه, ۲۶ تیر ۱۳۹۵، ۰۶:۲۶ ق.ظ

تمرین‌های حضور ذهن

دکتر بتسابه مهدوی

 

متاسفانه راهی برای اینکه یک‌شبه استاد حضور ذهن شوید وجود ندارد. اگر صحبت از سال به میان نیاوریم، دستیابی به چنین توانی حداقل ماه‌ها زمان برای تمرین نیاز خواهد داشت تا بالاخره به نتایج بسیار خوبی دست پیدا کنید. اما جالب است بدانید که حتی برداشتن اولین قدم نیز موجب ایجاد تفاوت بسیار بزرگی خواهد شد؛ زمانی که برای حدود یک هفته یا بیشتر به تمرین ادامه دهید، احتمالا به آرامی متوجه تفاوت‌هایی در نسبت به شیوه‌ی کارکرد، بازدهی و احساس‌تان خواهید شد.

در آغاز، شما تنها قادر به تمرین حضور ذهن در بازه‌های زمانی کوتاهی خواهید بود. اگرچه بسیاری افراد، ۱۰ دقیقه در روز را برای شروع پیشنهاد می‌کنند، اما شخصا تصور می‌کنم در ابتدای امر، حفظ تمرکز حتی برای چند دقیقه نیز بسیار چالش‌برانگیز است. بعنوان شخصی که نوشتن را بخشی از زندگی خود می‌دانم، خود را همیشه در حالی می‌یابم که در حال فکر کردن به کار روی مقاله‌ی بعدی هستم. تفکراتی نظیر اینکه از چه عبارتی برای قسمت خاصی از بحث بهره خواهم برد، زمینه‌ی نوشته‌ی بعدی در خصوص چه موضوعی باشد و بسیاری موارد دیگر. حال شما چه دانش‌آموز و دانشجو باشید، چه یک دونده، خواننده‌ی مشتاق، گیمر، نوازنده، کارمند یا کارآفرین؛ هرچه که باشید با شرایط مشابهی در تفکرات خود مواجه خواهید بود. شاید حتی مسائل احساسی و رابطه‌ای موجب کاهش بهره‌وری شما شده باشد و از جلوگیری از ورود تفکرات خوشایند و ناخوشایند به ذهن‌تان عاجز شده باشید. بسیاری از ما چند زمینه‌ی متفاوت را بصورت همزمان دنبال می‌کنیم و گاهی برای عدم تداخل فکری آن‌ها دچار مشکل می‌شویم.

اما اینکه بتوان تنها چند دقیقه بر یک مساله‌ی واحد متمرکز بود فوق‌العاده است. در بسیاری از منابع، زمانی که با توصیه‌ای در خصوص مراقبه یا حضور ذهن مواجه می‌شوید، به شما گفته می‌شود که برای چند دقیقه  تنها روی نفس کشیدن خود متمرکز شوید. انجام این فعالیت نقطه شروع بسیار خوبی محسوب شده و زمانی که دچار سرگردانی ذهن شده باشید، به واقع به شما کمک خواهد کرد تفاوت ایجاد شده را درک کرده و متوجه عمق درگیری ذهنی خود شوید. هرگاه احساس کردید دچار آشفتگی ذهنی شده یا تمرکز خود را از دست داده‌اید، بار دیگر تمام توجه ذهنی خود را معطوف نفس کشیدن‌تان کنید. این تمرین به شما کمک خواهد کرد یاد بگیرید همواره متمرکز مانده و نسبت به حالات خود آگاهی داشته باشید.

افزون بر این، تمرین حضور ذهن به وسیله‌ی فعالیت‌های روزمره نیز امکان‌پذیر است. اگر در حال گوش کردن به موسیقی هستید، تنها روی شنیدن اجزای آن تمرکز کنید و اجازه‌ی فکر کردن به خود ندهید. این روش امکانی را برای شما فراهم خواهد کرد که تنها روی ادراک حسی مشخص تمرکز کنید. پس از آنکه برای مدت زمان مشخصی به تمرین تمرکز ادامه دادید، قادر خواهید بود یک گام به جلو نهاده و روی وظایف متمرکز شوید؛ توجه خود را روی وظیفه‌ای که در دست اجرا دارید و نیز احساس و واکنش‌تان نسبت به آن حفظ کنید.

اگر در حال کار روی یافتن تعدادی مقاله در خصوص موضوع خاصی هستید، اجازه ندهید اطلاع از رسیدن توییت‌های جدید روی تایم‌لاین یا ورود ایمیل‌های جدید به اینباکس موجب پرت شدن حواس شما شود؛ تمرکز خود را روی فرآیند جستجو حفظ کنید. اگر در یک جلسه یا کنفرانس حضور دارید، در رویاپردازی و خیال‌بافی در خصوص تعطیلی آخر هفته غرق نشوید؛ تمام تمرکز خود را روی جلسه قرار دهید.

اگر در حال نگارش یک متن هستید، در حالی که هنوز در خصوص نحوه‌ی آغاز جمله‌ی بعدی اطمینان ندارید، به بهانه‌ی یک استراحت خارج از برنامه شروع به اجرای یک بازی روی گوشی یا گوش دادن به موسیقی نکنید؛ تنها به نوشتن ادامه دهید تا کار به بهترین شکل به پایان برسد. این مثال نمونه‌ی بارزی از تجربه‌ای است که بارها با آن مواجه بوده‌ام.

اگر در حال عبور از محیط آرامی هستید، با تمرکز کامل اجازه دهید هرآنچه روی آن قدم می‌گذارید را درک کرده و احساس کنید. این‌ها همگی از راه‌هایی هستند که می‌توانید با اجرای آن‌ها به تمرین حضور ذهن بپردازید؛ راه‌هایی که هم در مقابل کامپیوتر و هم به دور از آن کاربرد خواهند داشت. در آغاز، تلاش کنید به آرامی شروع کرده و به مرور، تمرین‌های خود را گسترش دهید تا جایی که تمام وظایف و امور روزانه‌ی شما با حضور ذهن و تمرکز همراه شود. در نهایت متوجه می‌شوید که هنگام سرگردانی ذهن، باز گرداندن آن به کاری که در حال انجامش هستید بسیار ساده‌تر خواهد شد. بنابراین تمرین و ورزش ذهنی حقیقی همین است: هدایت و مسیردهی به تفکرات. هنگامی که موفق شوید فکر خود را برای چند دقیقه روی یک مساله ثابت نگاه دارید، متوجه خواهید شد که تا حدودی در تمرکز و بهره‌وری شما بهبود حاصل شده است.

#بتسابه #مهدوی
@naghshnegareh
betsabehmahdavi.ir
delshiftegan.ir

 

 

  • بتسابه مهدوی

حضور ذهن چیست؟

بتسابه مهدوی | شنبه, ۲۶ تیر ۱۳۹۵، ۰۶:۲۳ ق.ظ

حضور ذهن چیست؟

دکتر بتسابه مهدوی

احتمالا پیش از این نیز با عبارت «حضور ذهن» روبرو شده‌اید. در حقیقت این کلمه در زمان حاضر بسیار متداول است. با اندکی توجه متوجه خواهید شد که محیط وب و سایر بخش‌های اجتماع از عباراتی نظیر «حضور ذهن» و «مراقبه» پر شده است و صد البته نادیده گرفتن تمام آن‌ها نیز همچون آب خوردن است. اما در پس تمام این ادعاها که اغلب با حالتی تبلیغاتی در خصوص حضور ذهن با آن‌ها مواجه می‌شویم، یک مفهوم بسیار ارزشمند نهفته است: حضور ذهن و مراقبه واقعا کاربردی هستند.

انسان‌ها برای هزاران سال مسیرهای مختلف مراقبه و مدیتیشن را پیموده‌اند و حضور ذهن نیز یکی از بخش‌های گستره‌ی مراقبه است. مسیری که گاه با خرافه و شبه‌علم در هم آمیخته، اما اثرات علمی و حقیقی آن بر ذهن همچنان انکار ناپذیر است. در مراقبه یا مدیتیشن، شخص تلاش می‌کند ذهن خود را کاملا از هرگونه فکر و تصور خالی کرده، و به حالتی از شفافیت ذهنی عمیق و آرام دست یابد؛ در همین حالت تهی و آرام است که ذهن می‌تواند استراحت کرده و نیروی دوباره بگیرد. حتی چند دقیقه اجرای این فرآیند می‌تواند بسیار نشاط بخش باشد. آخرین باری که با حالتی غیر از غرق شدن در سیل عظیم کارهای موجود بر دوش‌تان روبرو شدید چه زمانی بوده است؟ احتمالا بسیاری از شما نیز حالتی مرتب و آرام را در ذهن خود به خاطر ندارید. مادامی که ذهن‌تان سرشار از امور و تفکرات مختلف است که هر یک برای تسخیر شما در رقابت هستند، به یک خودآگاه آرام دست نخواهید یافت.

حضور ذهن یکی از شاخه‌های فعالانه‌تر مراقبه محسوب می‌شود. هنگامی که حضور ذهن داشته باشید، در حقیقت تنها بر همان لحظه و کاری که در حال انجام آن هستید متمرکز خواهید شد. در این حالت خبری از نگرانی‌های روز گذشته و برنامه‌ریزی برای روز آینده نخواهد بود و ذهن شما به هر کجا که بخواهد سرک نخواهد کشید. حضور ذهن به معنای آن است که نسبت به آنچه حس می‌کنید و به آن فکر می‌کنید آگاهی داشته و در این میان نشانی از قضاوت یا تلاش برای تغییر حالت نباشد. این حالت به معنای رها بودن در مقابل تغییر، احساس و تجربه است.

ممکن است تصور کنید بدون هیچ کار خاصی نیز معمولا این اقدام را انجام می‌دهید و قادر هستید به این حالت دست پیدا کنید، یا حداقل تصور کنید اجرای چنین حالتی در ذهن کار دشواری نخواهد بود. اما در صورتی که چند بار برای رسیدن به حالت درونی حضور ذهن تلاش کنید، تضمین می‌کنم که خواهید دید دستیابی به این حالت ذهنی از آنچه تصور کرده‌اید دشوارتر است.

 

  • بتسابه مهدوی

ذهن خود را قوی تر کنید

بتسابه مهدوی | شنبه, ۲۶ تیر ۱۳۹۵، ۰۶:۱۷ ق.ظ

ذهن خود را قوی تر کنید

دکتر بتسابه مهدوی

1- از هوش حسی برخوردارند

هوش حسی، سنگ بنای داشتن یک ذهن قدرتمند محسوب می شود. اگر توانایی درک و کنترل کامل احساسات مخرب خود و همچنین اقدام مثبت در مقابل آنها را نداشته باشید، نمی توانید ذهن خود را توانمند کنید. به یاد داشته باشید لحظاتی که شما در حال آزمودن قدرت ذهنی خود هستید، در واقع همان هوش حسی خود را آزمایش می کنید.

برخلاف ضریب هوشی که ثابت است، هوش حسی عبارتست از توانایی انعطاف پذیری که هر شخص می تواند با تمرین و درک بیشتر عواطف خود و دیگران، آن را بهبود ببخشد. جالب است بدانید که براساس پژوهش های انجام شده، 90 درصد از افرادی که هوش حسی بالاتری دارند، بطور متوسط سالیانه 28 هزار دلار درآمد بیشتری نسبت به افراد با هوش حسی کمتر، دارند.

2- اعتماد به نفس دارند

هنری فورد می گوید: «اگر بیندیشید که می توانید کاری را انجام دهید و یا بیندیشید که نمی توانید کاری را انجام دهید، در هر دو صورت حق با شماست».

افراد توانمند از نظر ذهنی نیز از نظریه فورد پیروی می کنند و معتقدند تفکر یک شخص، تاثیر زیادی روی عملکردش در رسیدن به موفقیت دارد، لذا، این جمله صرفاً یک ابزار تبلیغی نیست بلکه یک واقعیت علمی است.

اخیراً تحقیقی در دانشگاه ملبورن نشان داده است افرادی که اعتماد به نفس بالاتری دارند، دستمزد بیشتری گرفته و سریعتر رشد می کنند. افرادی که اعتماد به نفس حقیقی دارند، نسبت به افرادی که برای پوشاندن معایب خود، دچار نوع کاذب آن و بلاتکلیفی هستند، همواره دست بالاتری دارند و می توانند با قدرت اعتماد به نفسشان، دیگران را در جهت رسیدن به خواسته خود، مجاب کنند.

3- طرز برخورد با افراد مخرب را می دانند

برای بسیاری، برخورد با افراد مخرب، خسته کننده و طاقت فرساست؛ اما افراد قدرتمند می توانند تعاملات خود را با اشخاص منفی نگر کنترل کنند. آنها برای مقابله با تفکرات مخرب این افراد، نگاه خود را به مسائل، منطقی کرده و از احساسی کردن ماجرا جلوگیری می کنند. افراد توانمند ذهنی احساسات خود را کنترل کرده و اجازه نمی دهند خشم و هیجان بر آنها غلبه کند.

آنها همواره دیدگاه طرف مقابلشان را در نظر می گیرند و با تسلط بر موضوع، به دنبال یافتن راه حل می گردند و حتی در شرایط بحرانی هم می توانند اشخاص مخرب را تحت کنترل داشته باشند.

4- از تغییرات استقبال می کنند

افراد قدرتمند ذهنی، انعطاف پذیرند و همواره خود را با شرایط جدید وفق می دهند. آنها معتقدند که ترس از تغییر مانند یک سم مهلک و تهدیدی بزرگ برای رسیدن به موفقیت و شادمانی است. آنها برای هر تغییری، به دقت شرایط اطرافشان را زیر نظر دارند و طبق برنامه جلو می روند.

به یاد داشته باشید که تنها زمانی می توانید با آغوش باز به سراغ تغییر شرایط بروید که برایتان ثابت شده باشد آن تغییر به نفع شماست. اگر می خواهید فرصت هایی را که سبب ایجاد تحولات می شوند را شناسایی کرده و بر روی آنها سرمایه گذاری کنید، باید یک ذهن و آغوش باز داشته باشید. اگر خود را ملزم به انجام کارها از یک روش ثابت شده نمایید، محکوم به شکست خواهید بود.

اینکه شما کاری را دائماً از یک روش ثابت تکرار کرده و انتظار نتایج متفاوتی داشته باشید، یک نوع جنون است.

5- «نه» گفتن را بلدند

هرچقدر یک نفر سخت تر بتواند «نه» بگوید، بیشتر در معرض ابتلا به مشکلاتی نظیر استرس، فرسودگی شغلی و حتی افسردگی قرار می گیرد. افراد توانمند ذهنی می دانند که «نه» گفتن خیلی راحت است و همواره با عزت نفس، نظر خود را بیان می کنند.

این افراد هنگام «نه» گفتن از جملاتی مانند «فکر نمی کنم که از عهده این کار برآیم» یا «مطمئن نیستم که بتوانم»، استفاده نمی کنند. آنها با اعتماد به نفس «نه» می گویند زیرا می دانند که «نه» گفتن به یک تعهد جدید می تواند آنها را در عمل به تعهدات قبلی شان یاری دهد. همچنین آنها می دانند که چطور با «نه» گفتن خود را کنترل کنند. آنها زود راضی نیستند و همواره از انجام کارهایی که به حیثیتشان ضربه می زند دوری می کنند.

6- می دانند که ترس منشا شماره 1 پشیمانی است

فرصت ها مانند باد می گذرند. افراد قدرتمند ذهنی می دانند زمانی که همه چیز تمام شد، به مراتب بیشتر از شکست های خود، بابت فرصت هایی غبطه می خورند که بخاطر ترس از دستشان داده اند.

هیچگاه از ریسک کردن در انجام کارها نترسید. همواره به خود بگویید: «بدترین اتفاقی که ممکن است برایم بیفتد چیست؟ آیا مرا خواهد کشت؟». اما با این حال مرگ بدترین اتفاق نیست و مرپ درون می تواند پیامدهایی به مراتب بدتر برای شما داشته باشد.

به یاد داشته باشید که بین افسوس خوردن بخاطر اشتباهات گذشته و درس گرفتن از آنها باید تفاوت قائل شد. اگر دائماً خود را به دلیل اشتباهات گذشته سرزنش کرده و حسرت بخورید، دچار اضطراب شده و فردی منزوی خواهید شد. از سوی دیگر فراموش کردن کامل اشتباهات باعث می شوند کهیک مشکل را دوبار تکرار کنید، پس بهترین روش یافتن توازنی بین این دو است.

7- شکست را می پذیرند

افراد توانمند از لحاظ ذهنی شکست خود را می پذیرند زیرا معتقدند که جاده موفقیت از پذیرش شکست ها هموار می شود. هیچکس نتوانسته است بدون قبول اشتباهات خود به موفقیت برسد. هنگامی که در مسیر اشتباهی قدم بر می دارید، خطاهای شما مسیر موفقیت تان را هموار تر می کند.

به یاد داشته باشید بزرگترین پیشرفت ها معمولاً وقتی رخ می دهند که به شدت احساس گرفتاری و نا امیدی کنید. همین مایوس شدن شما را وادار می کند تا نگاه خود را به مشکلات عوض کرده و راه حل هایی که پیش رویتان بود و متوجه شان نمی شدید را پیدا کنید.

8- به موفقیت فکر می کنند

این افراد می دانند که حالت روحی آنها را موضوعی که بر آن تمرکز کرده ‌اند، تعیین می‌کند. هنگامی که فقط مشکلات را ببینید، روحیه شما منفی و دچار استرس شده و همچنین مانع از عملکرد خوبتان می‌شود. اما هنگامی که توجه خود را روی اقداماتی که سبب بهبود عملکردتان می شود، معطوف کنید، احساس کارآمد بودن کرده و تمام تلاش خود را برای ایجاد روحیه مثبت و افزایش بهره وری می کنید.

9- اجازه نمی دهند کسی شادی آنها را محدود کند

هنگامی که احساس رضایت و خشنودی خود را با دیگران مقایسه کنید، در واقع مهار شادی تان را از دست داده اید. افراد قدرتمند ذهنی وقتی کاری را با خشنودی تمام انجام می دهند، اجازه نمی دهند که نظر یا حرف کسی این احساس رضایت را از آنها بگیرد.

شاید غیر ممکن به نظر برسد که هیچ واکنشی به نظرات دیگران نشان ندهید اما نباید خود را با آنها نیز مقایسه کنید. همواره تلاش کنید پیشنهادهای دیگران را با اندکی تغییر و با صلاحدید خودتان، بپذیرید.

10- شادمانی دیگران را از آنها نمی گیرند

این افراد دیگران را قضاوت نمی کنند زیرا معتقدند هرکس نظر خودش را دارد و نباید برای داشتن حس خوشایندی از خود، دیگران را تخریب کنند.

مقایسه خود با دیگران عادتی محدود کننده است. شک نکنید که حس تنفر و حسادت زندگی شما را تباه می کند. افراد توانمند از لحاظ ذهنی انرژی خود را صرف حسادت به دیگران یا دخالت در کار آنها نمی کنند و در عوض آنها را مورد تعریف و تمجید قرار می دهند.

11- ورزش می کنند

مطالعات انجام شده در انستیتو تحقیقاتی آنتاریوی شرقی نشان می دهد افرادی که هفته ای 2 بار به مدت ۱ ساعت ورزش می کنند، به مراتب از نظر اجتماعی، هوشی و جسمانی احساس توانمندی بیشتری دارند.

ورزش کردن علاوه بر اینکه تناسب اندام آنها را تضمین می کند، اعتماد به نفسشان را نیز بالا می برد، تمرینات بدنی سبب آزاد سازی اندورفین در بدن شده و روحیه شما را مثبت و پرنشاط می کند.

12- خواب کافی دارند

اهمیت خواب کافی در افزایش قدرت ذهن برکسی پوشیده نیست. وقتی می خوابید، مغزتان در حال از بین بردن نوعی پروتئین سمی به سر می برد که در ساعات بیداری و در اثر فعالیت های روزانه تان بوجود آمده است.

متاسفانه مغز نمی تواند این پروتئین ها را در زمان بیداری حذف کند. بنابراین زمانی که خواب کافی نداشته باشید، این پروتئین های سمی در سلول های مغزی تان باقی خواهند ماند و عملکرد ذهنی شما را مختل می کنند. افراد توانمند ذهنی به خوبی می دانند که اگر خواب کافی نداشته باشند، توانایی تمرکز، کنترل و حافظه شان، به شدت افت می کند.

13- کافئین کمتری مصرف می کنند

مصرف بیش از اندازه نوشیدنی های حاوی کافئین سبب آزاد سازی آدرنالین می شود. آدرنالین منبع واکنشی بنام «پاسخ جنگ و گریز» در بدن است. این یک واکنش فیزیولوژیکی از طرف جانداران در درک و پاسخ مناسب به تغییرات اطرافشان برای زنده ماندن مورد استفاده قرار می گیرد.

این حالت زمانی که در جنگل مورد حمله یک خرس قرار بگیرید خیلی هم خوب است اما نه در زندگی واقعی تان و در مواجه با مشکلات. به خاطر داشته باشید اگر کافئین بدن و مغزتان را در حالت برانگیخته قرار دهد، احساسات شما بر رفتارتان تاثیر می گذارند. در نتیجه همانطور که در عنوان آمده، افرادی که توانمندی ذهنی بیشتری دارند کمتر از کافئین استفاده می کنند.

14- برای بخشیدن منتظر عذرخواهی نمی مانند

افراد قدرتمند ذهنی می دانند که زندگی کوتاه تر از آن است که بخواهند کینه توزی کنند؛ آنها اطرافیانشان را که حتی بدون عذرخواهی هم می بخشند. این افراد معتقدند که تلخی رخدادهای منفی گذشته، شیرینی شادی های امروزشان را از بین می برد.

خشم و نفرت مانند ویروسی زندگی یک فرد را نابود می کند. به یاد داشته باشید احساسات مخربی که ناشی از تنفر است، شما را دچار تنش های روحی کرده و عواقب جبران ناپذیری بر روی جسم و روانتان می گذارد. فرض کنید کسی را ببخشید؛ این به معنای آن نیست که عمل اشتباه او را نادیده گرفته اید، بلکه درواقع خود را از یک تنش ابدی نسبت به آن فرد نجات داده اید.

15- می خواهند با تمام وجود فرد مثبتی باشند

اگر نگاهی به اخبار بیاندازید، خواهید دید که خبری جز جنگ های بی پایان، حملات تروریستی، اقتصاد های شکننده، ورشکستگی شرکت ها و فجایع زیست محیطی نیست. در این شرایط هر کسی ممکن است آینده روشنی برای جهان متصور نشود؛ اما افراد قدرتمند ذهنی نگران این موضوعات نیستند زیرا می دانند کنترل این وقایع از دست آنها خارج است. در عوض ره صد ساله را یک شبه طی می کنند؛ یعنی انرژی خود را صرف دو چیز مهم که قدرت کنترل آنها را دارند، می کنند؛ توجه و تلاش خود.

 


 

 

 

 

 

  • بتسابه مهدوی

واژه ذهن

بتسابه مهدوی | شنبه, ۲۶ تیر ۱۳۹۵، ۰۶:۱۰ ق.ظ

واژه ذهن

دکتر بتسابه مهدوی

مجموعه یی است با یک فرماندهی واحد که مغز نامیده می‌شود. هوش ذاتی و دانایی آموختنی و آگاهی‌های دریافتی از اندیشه، ادراک، حافظه، احساسات، امیال، تخیلمجموعاً در تشکلی به اسم مغز (رفتارهای تازهٔ ارادی) و (رفتارهای تکراری و عادی شده) انسان را فرماندهی می‌کنند. فرمان‌های صادر شده از مغز توسط نخاع که پیام رساننده‌ای زنده و چالاک است به میلیاردها سلول در اندامها مختلف رسیده و باعث انجام شدن یا نشدن یک عمل می‌شوند. پایانه‌ها و حس سنج‌های محیطی فید بک مربوطه را به مغز بر می‌گردانند که این روند باعث شادابی و احساس اعتماد به نفس در آدمیان می‌شود. البته عمدتاً واژه ذهن در نزد عامهٔ مردم هنگام بکارگیری واژه ذهن، بیشتر منظورشان محاسبات فکری و عقلی است. با این وجود نظریاتی هم ارائه گردیده که به طور کل با بقیه نظریات متفاوت می‌باشد که مشهورترین آنها نظریه امرائی است که ذهن را بعد مادی وجود انسان می‌داند. این نظریه معتقد است که ذهن جنبه مادی داشته یا بخشی از آن مادی است بر اساس این نظریه کالبد انسانی در حیطه ذهن قرار دارد.

نظریه‌های مربوط به ذهن و کارکرد آن بی‌شمار است. اولین تفکرات دربارهٔ ماهیت ذهن، توسط افرادی مانند زرتشت، بودا، افلاطون، شانکرا و دیگر فلاسفه و متفکران باستانی یونان و هند و پس از آن‌ها توسط فلاسفه اسلامی صورت گرفت. تئوری‌های گذشتگان، بر پایه خداگرایی و الهیات بنا شده و فلسفه ذهن را پیوندی میان ذهن، روح، ماوراءالطبیعه و جوهر ذاتی می‌داند. در تئوری‌های معاصر که بر پایه پژوهش‌های علمی دربارهٔ مغز است، ذهن را انعکاسی ازفعالیت‌های درون کاسه سر که مغز در آن قرار داردمی‌دانند که دارای دو جلوهٔ خودآگاه و ناخودآگاه است.

  • بتسابه مهدوی

پیر دانا، پیر جاهل

بتسابه مهدوی | جمعه, ۲۵ تیر ۱۳۹۵، ۰۷:۰۰ ق.ظ

پیر دانا، پیر جاهل

دکتر بتسابه مهدوی

پیران- اغلب- با تکیه بر تجربیات خود- به نصیحت و ارشاد جوانان می پردازند. اما در این میان پند دانا خاصیت دیگری دارد و جوانان با گوش سپردن به پند پیر داناست که به خوشبختی و بهروزی راه می یابند و اساساً جوانان پند پیر دانا را از جان بیشتر دوست می دارند:

نصیحت گوش کن جانا که از جان دوستتر دارند

جوان سعادتمند پند پیر دانا را

اما آیا همه پیران، به صرف پیری و سالخوردگی و برخورداری از تجربه دانا هستند؟ یا پیران نیز ممکن است جاهل باشند؟ بله، پیرانی که حقیقت را در منیت می بینند  جاهلند، همانند پیران جاهلی که به جهت کبر و غرور و حسد اتهامی به حافظ می زنند که حافظ خود بصراحت به آنها معترف است. حافظ خود بصراحت می گوید که شاهد و رند و نظرباز و خراباتی است و ابایی از بیان حقیقت ندارد اما پیران جاهل پیوسته پشت سر او سخن می گویند و بر او خرده می گیرند، اما با این کار فقط به شهرت حافظ دامن می زنند:

ما را به رندی افسانه کردند

شیخان گمراه پیران جاهل

باری کلمه پیر در دیوان خواجه شیراز در معنای لغوی آن، یعنی به عنوان صفتی در مقابل صفت جوان کار رفته است یا به عنوان صفت جانشین اسم که در هر صورت به معنای لغوی کلمه مراد است و نه معنای اصطلاحی آن. با ذکر ابیاتی که کلمه پیر در آنها کاربرد وصفی دارد به این مقال پایان می دهیم:

نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد

عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد

 

آن جوانبخت که می زد رقم خیر و قبول

بنده پیر ندانم ز چه آزاد نکرد

 

چندان بمان که خرقه ازرق کند قبول

بخت جوانت از فلک پیر زنده پوش

 

هر چند پیر و خسته دل و ناتوان شدم

هر گه که باد روی تو کردم جوان شدم

من پیر سال و ماه نیم یار بیوفاست

بر من چو عمر می گذرد پیر از آن شدم

 

قدح پر کن که من در دولت عشق

جوانبخت جهانم گرچه پیرم

 

چون پیر شدی حافظ از میکده بیرون شو

رندی و هوسناکی در عهد شباب اولی

 

 

  • بتسابه مهدوی

پیرمغان کیست؟

بتسابه مهدوی | جمعه, ۲۵ تیر ۱۳۹۵، ۰۶:۵۸ ق.ظ

پیرمغان کیست؟

دکتر بتسابه مهدوی

 

پیر مغان، مرشد و رهبری است که خود سالک راه عشق بوده و اینک به مقصود رسیده است و بنابراین از تمامی پیچ و خمها و فراز و نشیبهای طریقت آگاه است و «راه و رسم منزلها» را نیک می داند. به همین جهت مرید باید دستورات او را بی هیچ شک و تردیدی اجرا کند. حتی اگر بگوید: سجاده را- که دارای جنبه تقدس و پاکی است- با شراب رنگین کن!

در حالیکه شراب از مسکرات است و از محرمات شرعی:

به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید        که سالک بیخبر نبود ز راه و رسم منزلها

پیر مغان کسی است که مرید و سالک سر ارادت بر آستان او نهاده است و خوشبختی و سعادت را و گشایش و رهایش را در این آستان می بنید و به همین سبب هیچگاه از این درگاه روی برنمی تابد.

از آستان پیر مغان سر چرا کشیم               دولت درین سرا و گشایش در آن در است

سالکی که ارادتی خالص و اطاعتی مطلق نسبت به مراد خود- پیر مغان- دارد و گوشه میخانه را خانقاه خود قرار داده است، به هنگام سحرگاهان، چه وردی بر زبان دارد؟ چه راز و نیاز می کند؟ و چه درخواستی در دعای مداوم خود می گنجاند؟ جز دعا به جان پیر مغان؟ آری سلامت پیر مغان نهایت آرزوی اوست.

منم که گوشه میخانه خانقاه منست                دعای پیر مغان ورد صبحگاه منست

همه عاشقان و عارفان یک مقصد و مقصود دارند و محبوب و مطلوب نهایی شان اوست. و پیر راستین کسی است که سالک را به سوی او، به سوی حضرت حق- به منزلگاه نهایی عاشقان- هدایت کند. زیرا که در نهاد هر سالکی سر حق نهفته است. بنابراین چه تفاوت دارد که نام این پیر، پیر مغان باشد یا جز آن؟

گر پیر مغان مرشد من شد چه تفاوت؟            در هیچ سری نیست که سرّی ز خدا نیست

به راستی این پیر مغان کیست؟ چگونه پیر و مرشدی است؟ چه عنصری در وجود او نهفته است و به رازی است که او را این چنین محبوب و مراد و مطاع سالک قرار می دهد؟ پیر مغان اوست که «به تایید نظر، هر گونه معما را حل می کند.»

آنهم نه چون فیلسوفان، متفکر و عبوس بلکه خرم و خندان و در حالیکه قدح باده در دست دارد و به صدگونه در آن به تماشا مشغول است:

مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش                کو به تایید نظر حل معما می کرد

دیدمش خرم و خندان قدح باده به دست               وندر آن آینه صدگونه تماشا می کرد

#بتسابه #مهدوی

@naghshnegareh
betsabehmahdavi.ir

Delshiftegan.ir

  • بتسابه مهدوی

نوروظلمت واسطوره آفرینش

بتسابه مهدوی | پنجشنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۵، ۰۵:۳۵ ق.ظ

نوروظلمت واسطوره آفرینش

دکتر بتسابه مهدوی

در اساطیر قصهی پیدایش اهرمزد و اهریمن٬ این سخنان دیده می شود: "زمانی که هیچ چیز اصلا وجود نداشت. نه آسمان٬ نه زمین و نه هیچ آفریدهی دیگری٬ چه در آسمان و چه در

زمین..."

یا " زمانی که هیچ چیز وجود نداشت٬ به غیر از تاریکی..." و بعد تمام گزارش ها می پردازند به نقل اینکه زروان برای یک هزار سال قربانی کرد تا فرزندی داشته باشد.

عبارت "به غیر از تاریکی" با آنچه شهرستانی در اختیار ما گذاشته تناقضی آشکار دارد و خود برای آنهایی که در وجود زروان خدای روشنایی را می بینند٬ سبب دلسردی است.

بنابراین در یکی از منابع اصلی ما٬ زروان در تاریکی حکمرانی می کند و در منبعی دیگر او بخشی از قلمروی روشنایی را تشکیل می دهد. رایزن اشتاین بر آن است که زروان منحصرا

متصل به عالم روشنایی بوده است. پالیس هم این طور می گوید که اویل جوهرهی نور در واقع همان زروان است. اما هرگونه نظری که زروان و روشنایی را یکی بداند نامعقول است.

زیرا این خدای دوجانبه٬ بر اساس عبارت زادسپرم مبنی بر "اهدای جامه ای خاکستری رنگ از سوی زروان به اهریمن"٬ او همزمان خدای روشنایی و تاریکی است. به این دلیل که

زروان پدر اهریمن و اهرمزد است. پس او "در روشنایی بی کرانه" و "تاریکی بی کرانه" قرار گرفته است. (زنر1388٬ :98­99(

زروان مطابق انتظار با دادستان یکی است که با نظم و قانون و میانه روی پیوند دارد. عدالت او بیش تر کلامی است تا معنوی (جوهری). او پادشاهی را به هرکدام از دو فرزندش٬ یعنی

اهرمزد و اهریمن که قرار بود اول زاده شود وعده داد. چون اهریمن اول ظاهر شد٬ وی در عمل پادشاهی را به او اعطا کرد اما اهرمزد را بر او حاکم کرد.

خدای زمان برای هزار سال قربانی کرد تا صاحب فرزندی شود؛ فرزندی که باید نامش اهرمزد باشد؛ کسی که آسمان و زمین را بیافریند. بعد از هزار سال که قربانی می کند٬ به فکر

فرو می رود و این طور می گوید: آیا این قربانی ها که تقدیم می کنم٬ فایده ای داشته یا که بیهوده می کوشم؟ در حالی که وی چنین می اندیشید اهرمزد و اهریمن در بطن مادرشان

پدید می آیند.

شک نمایانگر یک نقص اساسی در ذات ربوبی است که با تولد اهریمن تجلی می یابد. و از ناحیهی پاک و نا آلودهی اوست که اهرمزد زاده می شود. زروان پدر خوبی و بدی و

روشنایی و تاریکی است که به لحاظ اخلاقی هم خوب است و هم بد. شهرستانی این گونه می گوید: اهریمن از این شک و اهرمزد از خرد زروان پدید آمد. "ازنیک" در تفسیر این

اسطوره چنین تفسیر کرده است که زروان خود باید هم پدر و هم مادر٬ و به عبارتی "دو جنسی" بوده باشد. (همان103٬­107(

اهریمن با آگاه شدن از عهد پدر٬ دیوارهی شکم را درید و در مقابل زروان قرار گرفت. او گفت من فرزند تو هستم. یا بر اساس گفتهی دیگر منابع گفت من فرزند تو اهرمزد هستم. این

شکل اخیر به طور قطع استوارتر است. زیرا از زمان زردشت٬ اصل بدی با دروغ یکی شمرده می شد. بنابراین طبیعی است که اولین عمل اهریمن این بوده است که به پدر خویش

دروغ بگوید. در خلال گفت و گوی آن دو٬ اهرمزد خوش بو و روشن زاده می شود. پدر که پایبند به پیمان است٬ پادشاهی عالم را برای نه هزار سال به اهریمن می دهد ولی می گوید

که هرمزد در مرتبه ای بالاتر از او قرار دارد و پادشاهی ابدی از آن اوست. بعد زروان "آز" را از نیروی خود٬ اما از جنس تار و پود اهریمن می سازد و آن را به صورت خرقه یا ابزار کار به

اهریمن می دهد. (همان113٬(

کارزار و نبرد بین اهرمزد و اهریمن ادامه داشت تا در پایان دورهی سوم هزار سالهی سوم٬ اهریمن تا یک قدمی پیروزی نهایی پیش رفت و همهی آفریده های هرمزد را به نابودی

کشید. اما با نابودی گیاهان و جانداران٬ دیوها در قحطی افتاده و به جان هم افتادند. تا آنجا که دیو آز که اشتهایی سیری ناپذیر داشت به جان اهریمن افتاد و اهریمن از ترس او به ژرفای

تاریکی گریخت و برای همیشه ناتوان شد. دنبالهی مطلب این است که چون دیو آز هم چیزی برای خوردن نداشت٬ نابود شد و هرمز به پادشاهی عالم رسید. اما معلوم نیست که

قلمرو حکمرانی او کجاست؛ زیرا زروان یا زمان محدود بعد از نبرد اهریمن و اهرمزد و نابودی دیو آز که از وجود خودش بود٬ در زمان بی کران جاری شد. (دولت آبادی1379٬ :36­38(

 

 

 

  • بتسابه مهدوی

هفت کلید خواجه عبدالله انصاری

بتسابه مهدوی | پنجشنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۵، ۰۵:۳۲ ق.ظ

هفت کلید خواجه عبدالله انصاری

دکتر بتسابه مهدوی

الهی ...اگر ابلیس آدم را بد آموزی کرد ؟گندم را که روزی کرد ؟؟...🌹

الهی ...اگر با تو سازم گویند که دیوانه است .و اگر با خلق در سازم گویند که با خدا بیگانه است. تو خود دانی ....که اینها ترانه است . پس هدایت فرما که عذرها بهانه است .🌳🌹🌳

الهی ..فرمایی که بجوی ومیترسانی که بگریز ...مینمایی که بخواه و میگویی بپرهیز ...🌹🌹🌹

الهی...گریخته بودم ..تو خواندی.   ترسان بودم.  بر خوان لا تنقطو نشاندی

( لا تنقطو یعنی از رحمت خدا ناامید مشوید )🌹

الهی ...ابتدا میترسیدم که مرا بگیری به بلای خویش .  اکنون میترسم که مرا بفریبی به عطای خویش 🌳🌹

الهی ...علمی را که خود افراشتی ؛

نگونسار مساز ...و چون به آخر عفو خواهی نمود در اول شرمسار مکن .

الهی ...تنی ندارم که بار خدمت بردارد .

دستی ندارم که تخم دولت بکارد ،چشمی دارم که هر زمان از آن فتنه ببارد .

الهی ...🌹ما را پیراستی چنان که خود خواستی ...

الهی ....🌳نه خرسندم نه صبور ،نه تندرستم نه رنجور ..نه نزدیکم نه دور

الهی ...🌹تا با تو آشنا شدم از خلایق جدا شدم و در جهان شیدا شدم ..نهان بودم پیدا شدم .🌳🌹🌳

الهی مکش ..این چراغ افروخته را ...و مسوز این دل سوخته را.....و مدر این پرده ی دوخته را و مران این بنده ی

نو آموخته را ....🌹🌳🌹🌳

ای جامع هر پراکنده ...

و ای رافع هر سرافکنده ...

ای چاره ی هر بی چاره .....

و ای پناه هر آواره ................

ای آنکه غریبان با تو راز کنند و یتیمان بر تو عرض نیاز کنند کاشکی عبدالله با این همه گناه خاک شدی ...

تا نامش از دفتر وجود پاک شدی ...

الهی 👇🏼🌹

تا توانستم ...ندانستم

و چون دانستم ،،نتوانستم .

مرا از درگاهت مران ....

آمین یا رب العالمین ....🌹🌳🌹🌳

#بتسابه #مهدوی

@naghshnegareh
betsabehmahdavi.ir

Delshiftegan.ir

 

 

 

  • بتسابه مهدوی

سفسطه

بتسابه مهدوی | دوشنبه, ۲۱ تیر ۱۳۹۵، ۰۸:۰۷ ق.ظ

سفسطه

دکتر بتسابه مهدوی

 

فرهنگ و ادب | سفسطه چیست؟ واژه سفسطه (Sophisme) ارتباط ریشه ای با سوفسطائی (Sophistēs) دارد که خود از ریشه سوفوس (Sophos) مشتق شده است که در زبان یونانی به معنی خرد، دانایی و فرزانگی است.

 

سوفسطائی که معرب سوفیست است نیز کسی است که با دانش و خرد و فرزانگی سر و کار دارد یا بعبارت دیگر سوفیسطائی اسم فاعلی است از همان بن سوفوس.

 

#سفسطه

سوفسطائی از نظر لغوی همان معنی را میدهد که از واژه فیلسوف اراده میشود یعنی کسی که به مباحث عقلی میپردازد و تفلسف (Philosophize، فلسفه ورزی) میکند، اما چرا امروزه سوفسطائی یا سوفیست بودن را با فیلسوف بودن یکی نمیدانند؟ این مسئله علتی تاریخی دارد که پیش از طرح آن شایسته است اندکی پیرامون اینکه سوفسطائیان چه کسانی بودند توضیح داده شود.

 

سوفسطائیان جماعتی بودند که در زمان سقراط در یونان زندگی میکردند و ادعای دانایی میکردند. کسانی که خود را سوفیست مینامیدند در فنون مناظره و جدل و سخنوری مهارت داشتند و توان این را داشتند که طرف مقابل خود را در مباحث ساکت کنند و به قول معروف سر جایش بنشانند. حال در این راه لازم نبود که به حقیقت چنگ بزنند بلکه صرفاً میتوانستند با حربه های مختلف از جمله حملات شخصی، استفاده از ابزارهای روانی، فریاد زدن، استفاده از واژگان زیبا و قلمبه سلمبه و عوام پسند در هر بحث حتی اگر دانشی نسبت به آن نداشتند پیروز شوند.

 

این افراد را همین امروز نیز میتوان دید، کسانی که علاقه ای به حقیقت ندارند و سعی نمیکنند که از حقیقت دفاع کنند بلکه با هر انگیزه ای سعی میکنند با هر ابزاری که میتوانند از آن دفاع کنند و مخالفان را با استدلال نما های خود شکست دهند.

 

در همین دوران بود که سقراط پا به عرصه حیات میگذارد. سقراط مردی کوتاه قد و کچل و شکم گنده بود که نمیتوانست یک سوفسطائی خوب باشد، روشن است که سوفسطائی چون کارش متقاعد کردن مخاطب است نه کشف حقیقت، برای انجام کارش نیاز به ظاهری زیبا نیز دارد و سقراط فاقد چنین ظاهری بود.

 

کار سقراط پس از تحصیلات نخستینش که گاه آن را به دموکرتیوس نسبت میدهند این بود که در کوچه بازارهای یونان باستان راه میرفت و با مردم سخن میگفت و از آنها در مورد آنچه که آن را درست میپنداشتند و ادعای تبحر و ورزیدگی در آن میکردند پرسش میکرد و آنها را به فکر فرو میبرد و به آنها نشان میداد که آنها آنچه را که مدعی دانستنش هستند در واقع نمیدانند.

 

این تقبیح و تکریه تا جایی ادامه یافت که امروزه و در قرون پس از حیات سقراط وقتی کسی را سفسطه گر یا سوفسطائی مینامند دیگر منظورشان کسی که فرزانه و اهل خرد است نیست بلکه شخص لفاظی است که در سخنوری و فنون مناظره مهارت دارد و از واژگان و اسلوب فلسفی و منطقی برای دفاع از یاوه هایی که به هر دلیل به دفاع از آنها مجاب است به کرات سوء استفاده میکند و در اینکار اشتهار دارد و وقتی گفته میشود سخنی یا استدلالی سفسطه آمیز است منظور این است که این سخن علی رغم ظاهرش که سعی شده است شبیه استدلال ها و سخنان فلسفی باشد و سیاقی علمی دارد عاری از ارزش حقیقی است و سخنی باطل و در یک واژه "استدلال نما" است.

#بتسابه #مهدوی
@
naghshnegareh
betsabehmahdavi.ir
delshiftegan.ir

 

#تفکر #سوفسطائیان

 

نخستین فلاسفه یونانی اصولا به شیء و عین (Object) توجه و علاقه داشتند و می کوشیدند تا اصل نهائی همه اشیاء را معین کنند. اما موقعیت آنان همسنگ صداقت فلسفیشان نبود، و فرضهای پی در پی که پیشنهاد کردند به آسانی به شکاکیت خاصی در مورد امکان وصول به معرفت یقینی درباره ماهیت نهائی جهان منجر شد. به علاوه نتیجه طبیعی آرائی مانند آراء هراکلیتس و پارمیندس طرز تلقی شکاکانه ای درباره اعتبار ادراک حسی بود. اگر وجود ساکن است و ادراک حرکت توهم است، یا اگر، بر عکس، همه چیز در حال تغیر دائم است و هیچ اصل واقعی ثابتی وجود ندارد، ادراک حسی ما غیر قابل اعتماد است، و بنابراین پایه های جهان شناسی فرو می ریزد. نظامهای فلسفه که تا اینجا پیشنهاد شد یکدیگر را طرد کردند: در نظریه های متضاد طبیعت حقیقتی یافت می شد، لیکن هیچ فیلسوفی هنوز برنخاسته بود با توانایی کافی برای سازش دادن امور متعارض در یک ترکیب و تالیف عالی تر که در آن خطا زایل و عدالت نسبت به حقیقت موجود در آراء مخالف رعایت شده باشد.

نتیجه این وضع پدید آمدن نوعی بی اعتمادی به جهان شناسیها بود. و در واقع، اگر می بایست پیشرفتی حاصل شود، تغییر جهتی به سوی فاعل شناسایی، به عنوان موضوع مورد تفکر، ضروری بود. توجه و دقت فکر افلاطون بود که امکان نظریه ای درست تر را که در آن حق هم ثبات و هم حرکت ادا شده باشد به وجود آورد؛ اما تغییر توجه از شیء به شخص و فاعل، که این پیشرفت را ممکن ساخت، ابتدا در میان سوفسطائیان (سوفیستها) پدیدار شد، و تا اندازه زیادی نتیجه ورشکستگی فلسفه پیشین یونانی بود. با وجود جدل زنون، بعید می نمود که پیشرفتی در مطالبه جهان شناسی واقعا ممکن باشد.

 

در کنار شکاکیت که پیامد فلسفه پیشتر یونان بود، عامل دیگری که توجه را به فاعل شناسایی (خود انسان) رهنمون شد، تفکر روز افزون درباره پدیده های فرهنگ و تمدن بود که تا اندازه زیادی به سبب آشنایی گسترده و وسیع یونانیان با مردمان خارجی حاصل شده بود نه تنها آنان چیزهایی درباره تمدن ایران و بابل و مصر می دانستند، بلکه همچنین با مردمی که در مرحله خیلی فروتری بودند، مانند مردم اسکوتیه و تراکیه، تماس و ارتباط داشتند. در چنین احوالی، طبیعی بود که مردم هوشمندی مانند یونانیان از خود سوالهای بکنند؛ مثلا، آیا طرق گوناگون زندگی، اعم از ملی و محلی، آیین های دینی و اخلاقی، صرفا قرار دادند یا نه؟ آیا فرهنگ یونانی، در مقابل فرهنگهای غیریونانی یا بیگانه، موضوع قانون است، ساخته انسان و تغیرپذیر و ناپایدار، یعنی موجود به حسب قانون، یا بر اساس و به اقتضای طبیعت وجود دارد. یعنی موجود بالطبع؟ آیا این فرهنگ یک فرمان مقدس و برخوردار از تایید الهی است یا می تواند تغییر کند، اصلاح و جرح و تعدیل شود و تکامل یابد؟ زلر نشان می دهد که چگونه پروتاگوراس پراستعدادترین سوفیستها از آبدرا، «این پاسگاه مقدم فرهنگ ایونی در سرزمین بیگانه تراکیه»، برخاست.

پس سوفیسم (فن سوفسطائی) با فلسفه پیشین یونانی از جهت موضوع مورد بحث خود یعنی انسان و تمدن و عادات انسان، اختلاف داشت: درباره جهان صغیر بحث می کرد نه جهان کبیر. انسان خودآگاه می شد: چنانکه سوفوکلس می گوید، «معجزات در جهان بسیار است، اما هیچ معجزه ای بزرگتر از انسان نیست.»

 

#روش_فلسفی #سوفسطائیان

لیکن سوفیسم با فلسفه پیشین یونانی در روش نیز اختلاف داشت. هر چند روش فلسفه پیشتر یونان به هیچ وجه مشاهده تجربی را نفی و طرد نمی کرد، با این وصف دارای ویژگی استنتاجی و قیاسی بود. وقتی که فیلسوفی اصل کلی خود یعنی اصل مقوم نهائی، را وضع می کرد آنگاه این باقی می ماند که پدیدارهای جزئی را بر حسب آن نظریه تبیین کند. اما سوفسطائیان در صدد گردآوردن اندوخته ای وسیع از مشاهدات و امور جزئی بودند؛ آنان اهل دائرة المعارف و دانشمندانی پرمایه بودند. سپس از این امور گردآمده می کوشیدند نتایجی تا اندازه ای نظری و تا اندازه ای عملی بگیرند. بدین گونه از مجموعه امور مربوط به تفاوتهای عقیده و ایمان که فراهم آورده بودند نتیجه گرفتند که محال است معرفتی یقینی داشت. یا از معرفت درباره ملل مختلف و طرق گوناگون زندگی توانستند درباره منشا تمدن یا آغاز پیدایش زبان نظریه ای بپردازند. یا همچنین توانستند نتایج عملی بگیرند که مثلا سازمان فلان جامعه بهتر و رساتر است اگر با این یا آن روش سازمان یافته باشد. پس روش سوفسطائی «تجربی و استقرائی» (empirico- inductive) بود.

#بتسابه #مهدوی
@
naghshnegareh
betsabehmahdavi.ir
delshiftegan.ir

 

#تعلیم_غایت_فلسفه #سوفسطائی

اما باید به خاطر داشت که منظور از نتایج عملی سوفسطائیان اثبات و برقراری قواعد عینی که مبتنی بر حقیقت ضروری باشد نبود. و این امر به اختلاف دیگری بین سوفیسم و فلسفه کهن تر یونان، یعنی اختلاف غایت، دلالت دارد. فلسفه پیشتر یونان با حقیقت عینی سر و کار داشت: جهان شناسان می خواستند حقیقت عینی درباره جهان را بیابند؛ آنها عمدتا جویندگان بی غرض حقیقت بودند. بر عکس، سوفسطائیان اصولا به حقیقت عینی توجه نداشتند. هدف آنان عملی بود نه نظری و از این رو سوفسطائیان ابزارهای تعلیم و تربیت در شهرهای یونان شدند، و هدف آنان تعلیم هنر زندگی و نظارت و تنظیم آن بود. این نکته مورد توجه بوده است که در حالی که داشتن گروهی شاگرد برای فلاسفه پیش از سقراط کمابیش امری فرعی بود (زیرا هدف اصلی آنان یافتن حقیقت بود) برای سوفسطائیان امری اساسی بود، زیرا هدف آنان تعلیم بود.

 

نقش سیاست در گسترش روش سوفسطائیان

در یونان، پس از جنگهای ایرانیان، حیات سیاسی طبعا قوت و شدت یافت، و یک مورد آن به خصوص حکومت عامه (دموکراسی) در آتن بود. شهروند آزاد به هر حال در حیات سیاسی نقشی ایفا می کرد، و اگر می خواست پیش برود مسلما مجبور بود که نوعی تعلیم و تربیت تحصیل کند. تعلیم و تربیت کهن برای کسی که می خواست وارد کارهای اجتماعی و دولتی شود کافی نبود؛ آرمان اشرافی (اریستو کراسی) قدیم، صرف نظر از اینکه ذاتا نسبت به آرمانهای جدید عالی تر بود یا نه، نمی توانست خواستها و تقاضاهای رهبران دموکراسی رو به رشد را برآورد: چیزی بیشتر مورد نیاز بود، و این نیاز را سوفسطائیان برمی آوردند.

 

پلوتارک می گوید که سوفسطائیان تعلیم و تربیت نظری را به جای تعلیم و تربیت عملی قدیم مطرح کردند، که تا اندازه زیادی امری بود مربوط به سنت خانوادگی، ارتباط با دولتمردان برجسته و آموزش و پرورش عملی و تجربی از طریق مشارکت در حیات سیاسی آنچه اکنون مورد نیاز و تقاضا بود دوره های مخصوص تعلیم بود و سوفسطائیان چنین دوره هایی را در شهرها عرضه می کردند. آنان استادان سیاری بودند که از شهری به شهری سفر می کردند و بدین سان مجموعه با ارزشی از شناخت و تجرد گرد می آوردند، و در مطالب و موضوعات گوناگون (دستور زبان، تفسیر اشعار، فلسفه اساطیر و دین و غیره) تعلیم می دادند.

 

بالاتر از همه، مدعی بودند که فن بلاغت و سخنوری را، که برای حیات سیاسی مطلقا ضروری بود، می آموزند. در دولت شهرهای یونان و بیش از همه در آتن، هیچ کس نمی توانست امید داشته باشد که به عنوان سیاستمدار شهرتی کسب کند مگر اینکه بتواند سخن بگوید، نیکو سخن بگوید. سوفسطائیان مدعی بودند که این فن را به او می آموزند، و وی را در «فضیلت» سیاسی، فضیلت اشرافیت جدید، یعنی اشرافیت هوش و لیاقت، می پرورند. البته در این کار فی نفسه امر نادرستی وجود نداشت، لیکن فن سخنوری ممکن بود برای «انتقال اندیشه با رویه و سیاستی به کار رود که بی غرضانه نبود یا ممکن بود برای مدینه قطعا مضر باشد یا صرفا برای تسهیل ترقی سیاستمدار پیش بینی شده باشد، و چنین پیامد مسلمی کمک می کرد که سوفسطائیان به بدی شهره شوند.

 

این امر مخصوصا در مورد تعلیماتی که در فن جدل و مباحثه (Eristic) می دادند صادق بود. اگر کسی می خواست در دموکراسی یونانی پولدار شود، اصولا می بایست از طریق اقامه دعوی و دادخواهی به مقصود برسد، و سوفسطائیان مدعی بودند راه درست پیروزی در این دادخواهیها را می آموزند. اما روشن است که این کار ممکن بود به آسانی به معنی تعلیم فن عادلانه جلوه دادن امر غیر عادلانه به مردم تعبیر شود. چنین روشی آشکارا با روش دیرین برخورد حقیقت جویانه فلاسفه بسیار اختلاف داشت، و به تبیین رفتاری که افلاطون با سوفسطائیان کرده است کمک می کند.

#بتسابه #مهدوی
@
naghshnegareh
betsabehmahdavi.ir
delshiftegan.ir

 

#انتقاد_و_ارزش_شکاکانه #سوفسطائیان


سوفسطائیان کار تعلیم خود را به وسیله آموزش و پرورش جوانان و با ارائه درسهای عمومی در شهرها پیش می بردند؛ اما چون استادان سیار و مردانی دارای تجربه وسیع و نماینده واکنش تا اندازه ای شکاکانه و سطحی بودند، این تصور شایع شد که آنان جوانان را از خانه های خود جدا می کنند و گرد هم می آورند و آنگاه پیش روی آنان قواعد اخلاق سنتی و عقاید دینی را سخت به انتقاد می گیرند. بنابراین سنت پرستان سختگیر به سوفسطائیان با سوء ظن می نگریستند، هر چند جوانان حامیان پرشور آنان بودند. نه اینکه تمایلات خارج از قاعده سوفسطائیان همگی سست کننده زندگی یونانی بود: وسعت دید آنان به طور کلی ایشان را طرفداران «پان هلنیسم» (اتحاد اقوام یونانی) ساخته بود، نظریه ای که در یونان دولتشهری سخت مورد نیاز بود. بلکه تمایلات شکاکانه آنان بود که بیشترین توجه را جلب می کرد، به خصوص که به جای عقاید دیرین که سعی در فرو ریختن آن داشتند هیچ چیز واقعا جدید و استواری نمی گذاشتند. بر این امر باید این حقیقت را افزود که آنان برای تعلیمی که می دادند پاداش و مزد می گرفتند. این کار، هر چند فی نفسه مشروع بود، با عرف فلاسفه پیشتر یونان مغایرت داشت، و با عقیده یونانی درباره شایست و ناشایست امور موافق نبود. این امر در نظر افلاطون تنفر آور بود، و گزنفون می گفت که سوفسطائیان در برابر مزد خود به قصد فریب سخن می گویند و می نویسند و هیچ کمکی به کسی نمی کنند.

 

#سهم_سوفسطائیان_در_شکوفائی_تفکر_فلسفی

از آنچه گفته شد روشن است که سوفیسم سزاوار محکومیت قطعی نیست. سوفیسم یا برگرداندن توجه متفکران به خود انسان، یعنی فاعل متفکر و صاحب اراده، همچون مرحله واسطه ای به کار مهم افلاطونی- ارسطویی مدد رسانید. با عرضه وسیله ای برای تعلیم و تربیت، کاری ضروری در حیات سیاسی یونان انجام داد، در حالی که تمایلات «پان هلنیسی» اش یقینا مایه اعتبار و سرافرازی آن است. و حتی تمایلات شکاکانه و نسبی آن، که روی هم رفته تا اندازه زیادی نتیجه شکست فلسفه پیشین از یک سو و نتیجه تجربه وسیعتر حیات انسانی از سوی دیگر بود، لااقل به طرح مسائل نوی کمک کرد، ولو آنکه خود سوفیسم قادر به حل این مسائل نبود. تصور باطلی نیست بازشناختن تاثیر سوفیسم در درام یونانی، مثلا در سرود سوفوکلس برای پیشرفت آدمی در آنتیگونه و در بحثهای نظری که در نمایشنامه های اریپیدس آمده است و نیز در آثار مورخان یونانی، مثلا در محاوره مشهور ملیان در صفحات توسیدید.

 

#ظهور_معنای_ناپسند «#سوفسطائی»

مدتی طول کشید تا کلمه «سوفسطائی» معنی ناپسندی به خود گرفت. این نام را هرودت درباره سلن و فیثاغورس، آندروتیون درباره حکمای سبعه و سقراط، لوسیاس درباره افلاطون به کار برده اند. به علاوه، سوفسطائیان متقدم احترام و اعتباری در میان عامه مردم به دست آوردند، و، چنانکه مورخان خاطر نشان کرده اند، کم نبوده است مواردی که آنها را به عنوان «سفیران» شهرهایشان انتخاب کرده اند، واقعیتی که با شهرتشان به شیادی چندان مطابقت ندارد. تنها به طور ثانوی و بعدی بود که کلمه «سوفسطائی» رنگ و بوی بدی کسب کرد، چنانکه نزد افلاطون؛ و در زمانهای بعد ظاهرا این کلمه دوباره معنای خوب خود را باز یافت و در مورد استادان بلاغت و نثر نویسان امپراطوری به دور از معنای زبان باز و فریبکار که به آن داده بودند به کار رفت.

«مخصوصا به واسطه مخالفت سقراط و افلاطون است که سوفسطائیان چنان شهرت بدی یافتند که این کلمه اکنون معمولا به این معنی است که، با استدلال باطل، حقیقتی مردود یا مشکوک جلوه کند، یا چیز باطلی به کرسی اثبات بنشیند و قابل قبول نمایانده شود.»

 

از سوی دیگر، نظریه نسبیت سوفسطائیان، تشویقی که آنان از جدل و مناظره می کردند نداشتن معیارهای ثابت، قبول مزد، و تمایلات موشکافانه بعضی از سوفیستهای متأخر اندازه زیادی نشان می دهد که چرا کلمه «سوفسطائی» معنی ناپسندی به خود گرفته است. در نظر افلاطون، آنان «دکاندارانی هستند با کالاهای معنوی»؛ و سقراط در رساله پروتاگوراس این طور معرفی شده که از هیپوکراتس، که می خواست از پروتاگوراس تعلیم بگیرد. می پرسد: «آیا از اینکه خود را همچون یک سوفسطائی به یونانیان نشان دهی شرمنده نمی شود؟» و هیپوکراتس پاسخ می دهد: «آری، به راستی، سقراط، اگر باید آنچه را می اندیشم به زبان آورم.»

اما ما باید به یاد داشته باشیم که افلاطون می کوشد جنبه بد سوفسطائیان را نمایان کند، تا اندازه زیادی به دلیل اینکه وی سقراط را در پیش چشم داشت که آنچه را در سوفیسم نیکو بود به درجه ای به مراتب عالیتر از دست آوردهای خود سوفیستها بسط و توسعه داده بود.

#بتسابه #مهدوی
@
naghshnegareh
betsabehmahdavi.ir
delshiftegan.ir

 

#فن_سوفسطائی


در پایان می توان دوباره اظهار کرد که برای نسبت دادن قصد براندازی دین و اخلاق به سوفسطائیان بزرگ دلیلی وجود ندارد؛ مردانی مانند پروتاگوراس و گرگیاس چنین هدفی در نظر نداشتند. در واقع، سوفسطائیان بزرگ با مفهوم «قانون طبیعی» موافق بودند و آن را تایید کردند، و در توسعه دیدگاه شهروند معمولی یونانی کوشیدند؛ آنان نیرویی فرهنگی و تربیتی در یونان بودند. در عین حال درست است که «به معنی خاصی هر عقیده ای، بنابر نظر پروتاگوراس، درست است؛ و هر عقیده ای، بنابر نظر گرگیاس، نادرست است.» این تمایل به انکار خصیصه مطلق و عینی حقیقت به آسانی به این نتیجه منجر می شود که سوفسطائی به جای کوشش برای قانع کردن کسی، خواهد کوشید تا او را مجاب کند یا با او بحث کند. در واقع، سوفیسم به دست مردان کوچکتر به زودی دلالت ضمنی ناخوش آیندی حاصل کرد، یعنی «سفسطه» (یا مغالطه). در حالی که آدمی نمی تواند سعه صدر و جهان وطنی آنتیفون آتنی را محترم ندارد، نمی تواند نظریه تراس ماخوس را که «زور حق است» از یک سو و موشکافی و زبان بازی "دیونوسودرس" را از سوی دیگر محکوم نکند.

 

سوفسطائیان بزرگ، چنانکه گفتیم، یک نیروی فرهنگی و تربیتی در یونان بودند؛ لیکن یکی از عوامل عمده در تعلیم و تربیت یونانی که تشویق می کردند و پرورش می دادند سخنوری (خطابه) بود، و سخنوری خطرهای آشکاری خاص خود را داشت، تا جایی که سخنران ممکن بود به آسانی توجه بیشتری به معرفی خطایی یک موضوع مبذول دارد تا به خود موضوع. به علاوه، سوفیسم با مورد سوال قراردادن بنیادهای مطلق نهادهای سنتی، عقاید و طرق زندگی، کوشید تا طرز تلقی نسبی گرایانه ای را ترویج کند، هر چند شر پنهان در سوفیسم چندان در این امر نبود که مسائل را مطرح می کرد، تا در این امر که نمی توانست راه حل عقلی رضایت بخشی برای مسائلی که مطرح می کرد ارائه دهد. سقراط و افلاطون در برابر این نسبی انگاری امور، عکس العمل نشان دادند، و کوشیدند تا معرفت حقیقی و احکام اخلاقی را بر بنیان مطمئنی استوار سازند.

#بتسابه #مهدوی
@
naghshnegareh
betsabehmahdavi.ir
delshiftegan.ir

 

 

  • بتسابه مهدوی

خسرو پرویز

بتسابه مهدوی | يكشنبه, ۲۰ تیر ۱۳۹۵، ۰۶:۰۰ ق.ظ

خسرو پرویز

دکتر بتسابه مهدوی

 

خسرو دوم یا خسرو پرویز (از ۵۹۰ تا سال ۶۲۸ میلادی)، بیست و چهارمین پادشاه ساسانی و از نامدارترین شهریاران دودمان ساسانیان است. «خسرو دوم» نامی است که رومی‌ها به وی داده‌اند، مورخان ایرانی وی را خسرو پرویز (اپرویز) گفته‌اند. وی به جای پدر هرمز چهارم بر تخت پادشاهی نشست؛ و در ابتدای به تخت نشستن با شورش بهرام چوبین مواجه شد و پس از شکست از سپاه وی به روم گریخت. مدتی بعد با حمایت قیصر روم و با سپاهی که وی در اختیارش گذاشته بود به ایران بازگشت، بهرام را شکست داد و تاج و تختش را پس گرفت.

قیصر روم همچنین دخترش که مریم نام داشت را به زنی به او داد که برای او پسری به نام شیرویه آورد که بعدها پدر را زندانی و به قتل رساند و تخت شاهی را غصب کرد. همچنین خسرو همسر دیگری به نام شیرین داشت که داستان عشق آن دو از معروف‌ترین داستان‌های عاشقانه ادبیات فارسی است و یک نسخهٔ معروف آن را نظامی گنجوی سروده است. در زمان خسرو پرویز، با پیشروی‌های سپهبدهایش همچون شهربراز و شاهین بهمن‌زادگان، مرزهای ایران به نهایت گسترهٔ خود رسید و موسیقی و هنر رونق یافت. او را آخرین پادشاه قدرتمند ساسانی می‌دانند. پس از او، هرج و مرج و جنگ داخلی، به همراه طاعون کشور را فرا گرفت، و شورش‌های زیادی برخاست که کشور را به مرز نابودی و زمینه را برای گشودن ایران به دست سپاه اسلام فراهم کرد. خسرو پرویز همواره از شخصیت‌های مورد توجه در ادبیات فارسی بوده است.

 

بر تخت نشستن

هرمز چهارم پدر خسرو، توسط گستهم (بسطام، بیستام، ویستاخم) که از دودمان بزرگ اسپاهبدان بود و دایی خسرو پرویز به شمار می‌رفت، و برادر گستهم، بندوی (وندوی)، از سلطنت خلع و به زندان افکنده شد.

طبری نوشته‌است که بهرام چوبین حیله کرده و هرمز چهارم پدر خسرو پرویز، می‌پنداشت، خسرو سر آن دارد که به‌جای او شاه شود. خسرو که در این زمان، از ترس پدر به آذربایجان رفته بود، شتابان به تیسفون باز آمده و در سال ۵۹۰ میلادی، تاج شاهی بر سر نهاد.

 

بهرام چوبین (بهرام ششم)، یکی از سرداران ارتش که از دودمان مهران (یکی از هفت خاندان ممتاز ساسانی) بود، به پادشاهی خسرو تن درنداد و خود ادعای شاهنشاهی کرد. خسرو مجبور شد با قیام بهرام چوبین به مقابله بپردازد. وی قشونی برداشته، به جنگ او رفت، اما شکست خورده و متواری شد و باآن‌که سپاه بهرام او را تعقیب می‌کردند، از دجله عبور کرده و به امپراتور روم موریکیوس (موریس) پناهنده شد.

خسرو در روم با قیصر موریکیوس توافقاتی کرد. امپراتور مزبور حاضر شد خسرو را پسر خود دانسته، از او حمایت کند تا به پایتخت ایران برگردد به شرط این‌که خسرو در ازای این همراهی ارمنستان ایران و قلعه دارا را به بیزانس واگذار کند. پس از آن خسرو با سپاهی که قیصر در اختیارش گذاشت به ایران بازگشت.

 

در این هنگام بهرام چوبین بعد از شکست دادن خسرو وارد تیسفون شده، به تخت نشسته و به نام خود سکه زده بود. با همیاری نجبای تیسفون و تعدادی از بزرگان اهل ارمنستان که به خسرو پیوسته بودند، خسرو در حوالی گنزک آذرآبادگان با بهرام وارد جنگ شد و او را شکست داد و دوباره بر تخت شاهی ایران نشست. بهرام به ترکان پناه برد و در شهر بلخ ساکن شد و بعدها در همین شهر نیز درگذشت. بازگشت خسرو به سلطنت در سال ۵۹۱ میلادی به وقوع پیوست. موبدان از بازگشت خسرو به سلطنت چندان شادمان نشدند، چراکه معتقد بودند که اقامت در روم باعث شده نسبت به مسیحیت دل‌بستگی پیدا کند. افزون بر این همسر برگزیده وی شیرین نیز مسیحی بود.

#بتسابه #مهدوی
@
naghshnegareh
betsabehmahdavi.ir
delshiftegan.ir

 

 

#خسرو #پرویز2

دکتر بتسابه مهدوی

 

 

جنگ ساسانیان و روم شرقی (۶۲۸۶۰۲)

این جنگ‌ها از سال ۶۰۲ تا ۶۲۷ میلادی، تقریباً به مدت بیست سال، امتداد داشت. کیفیات آن از این قرار بود که تا وقتی موریکیوس امپراتور روم بود، روابط مابین دو دربار، کاملاً صمیمانه بود، ولی در سال ۶۰۲ میلادی موریکیوس بدست فوکاس امپراتور بعدی بیزانس کشته شد. خسرو پرویز فوکاس را به رسمیت نشناخت. جنگ مابین دولتین شروع شد. خسرو با لشکری وارد بین‌النهرین شد و قلعه دارا را محاصره کرد و بعد از سه ماه آن را گرفت. پس از آن قشون ایران از فرات گذشته و سایر شهرهای رومی را گرفته تا نزدیکی بیروت امروزی تاخت. از طرف دیگر ایران از طرف ارمنستان حمله کرده و در آسیای صغیر به قدری پیش رفت که اهالی قسطنطنیه مضطرب شدند. اوضاع دولت روم در این زمان قرین هرج و مرج بود. فوکاس که تخت سلطنت را غصب کرده بود، نتوانست در مقابل فتوحات خسرو کاری بکند.

 

فشار ایرانی‌ها باعث وحشت و اضطراب در ممالک روم شرقی شده، بحرانی تولید کرد که در نتیجه آن هراکلیوس که در تاریخ ایران به هرقل معروف است، از کارتاژ با کشتی‌هایی به قسطنطنیه آمد و در سال ۶۱۰ میلادی با همراهی مردم زمام امور را به دست گرفت.

 

از طرف دیگر خسرو به جهان‌گیری خود ادامه داده و در سال ۶۱۱ میلادی به شامات تاخت و دمشق را گرفته، غارت کرد.

در سال ۶۱۴ میلادی سپاه ایران عازم اورشلیم شدند و توانستند بیت المقدس را تسخیر کنند. کلیساها و معابد شهر، از جمله مزار مقدس عیسی مسیح با خاک یکسان شد و قطعه‌ای از صلیبی که گفته می‌شود مسیح با آن به صلیب کشیده شده و به نام صلیب راستین شناخته می‌شود، همچون غنیمتی فوق‌العاده گران‌بها به تیسفون فرستاده شد.

 

خسرو به این فتوحات خود اکتفا نکرده، شهربُراز را که یکی از سرداران نامی ایران بود با قشونی به طرف مصر فرستاد و او از کویری که مابین شامات و مصر حائل است گذشته وارد مصر شد و در سال ۶۱۶ میلادی اسکندریه را که شهری نامی و تجارتی بود، گرفت. این فتح سردار ایران، اثر بزرگی در عالم آن روزی کرد، زیرا مدت نُه قرن بود که مملکت مصر از تصرف ایران خارج شده و شاهان ساسانی همواره در این صدد بودند که حدود ایران را به حدود زمان هخامنشی برسانند.

 

از طرف دیگر در سال ۶۱۷ میلادی، شاهین سردار نامی دیگر ایران از کاپادوکیه گذشته ممالک آسیای صغیر را یک به یک گرفت و به کالسدون (کوی قاضی‌کوی در استانبول امروزی) نزدیکی قسطنطنیه رسید. هراکلیوس در این زمان با سردار ایرانی ملاقاتی کرده، سفیری نزد خسرو پرویز برای مذاکرات صلح فرستاده شد، ولی مذاکرات به جایی نرسید. خسرو نه تنها برای مذاکرات صلح حاضر نشد، بلکه سفیر را در حبس انداخته، تهدید به قتل کرد. پس از آن کالسدون به‌زودی توسط قشون ایران تسخیر شد و ایران تقریباً به حدود زمان هخامنشی رسید.

برانداختن دودمان لخمی‌ها در حیره و جنگ ذوقار

لخمی‌ها یا بنی‌لخم یا مَناذِره نام دودمانی عرب بود که در روزگار ساسانیان و میان سده‌های سوم تا هفتم میلادی، بر حیره (جنوب عراق) فرمان می‌راندند. لخمی‌ها پیرو ساسانیان بودند.

نعمان سوم آخرین پادشاه این دودمان بود که به‌خاطر سرپیچی از خسرو، به دستور وی به زندان افکنده و در زندان کشته شد. در تاریخ طبری آمده‌است که به‌علت مبتلا شدن به طاعون در زندان درگذشت.

 

خسرو پس از مرگ نعمان، ایاس بن طائی را عامل حیره و تمامی ولایت‌هایی که به دست نعمان بود، قرار داد. نعمان سوم قبل از مرگ، اموال و سلاح‌های خود را به هانی بن مسعود، بزرگ طایفهٔ شیبانی، (یکی از قبیله‌های بکر بن وائل) سپرده بود، خسرو از هانی خواست که اموال و سلاح‌های نعمان را پیش وی بفرستد. هانی ابا کرد و برای جنگ آماده شد.

حنظله در این جنگ به عنوان سالار طایفهٔ بکر بن وائل انتخاب شد. این جنگ در کنار آبگاه ذوقار که قبایل عرب در فصل گرما در آن‌جا ساکن می‌شدند، درگرفت و به جنگ ذوقار معروف است. حنظله قبل از شروع نبرد دستور داد برای دو هفته آب ذخیره کنند.

 

در این جنگ قشون ایرانی که تنها برای دو روز، آب آشامیدنی همراه داشتند با طولانی شدن نبرد و عدم دسترسی به آب با تشنگی دست به گریبان شدند. حملهٔ ناگهانی عربانی که کمین کرده‌بودند و هزیمت ناگهانی ده هزار سپاهی عرب که همراه سپاه ایران بودند و به‌خاطر خویشاوندی با قبایل بکر، از قبل با یکدیگر توافق کرده و قصد جنگیدن نداشتند، از عواملی بود که شکست سپاهیان ایران را رقم زد. در این جنگ، بسیاری از سپاهیان ایرانی یا از تشنگی یا در حین جنگ کشته شدند. شاعران عرب دربارهٔ جنگ ذوقار اشعار بسیار گفته‌اند. تاریخ دقیق این جنگ مشخص نیست.

#بتسابه #مهدوی
@
naghshnegareh
betsabehmahdavi.ir
delshiftegan.ir

 

#خسرو #پرویز3

دکتر بتسابه مهدوی

 

دو اتحاد بزرگ جهانی در زمان خسرو پرویز

ترکان در زمان ساسانیان، رفته‌رفته، به دو خاقانات شرقی و غربی بخش شدند. خاقانات شرقی ترک با امپراتوری چین سر جنگ داشتند و خاقانات غربی ترک راه پیکار با ایران را در پیش گرفتند. اندکی بعد رقابت و دشمنی میان دو خاقانات شرقی و غربی پدید آمد.

 

امپراتوری چین که خاقانات شرقی را دشمنی خطرناک می‌شمرد، راه اتحاد با خاقانات غربی ترک را در پیش گرفت. بدین ترتیب اتحاد سه‌گانهٔ بزرگی شامل امپراتوری چین، خاقانات غربی ترکان و امپراتوری بیزانس برضد ایران پدید آمد. چندی بعد خزران ساکن کرانه‌های ولگا و شمال دریای خزر نیز به سه دولت نام‌برده پیوستند و اتحادی چهارگانه برضد شاهنشاهی ساسانی ترتیب دادند.

 

دولت ساسانی نیز کوشید تا با اتحادی دیگر به مقابله دشمنان برخیزد. نخست با خاقانات شرقی ترک اتحاد کرد، سپس به‌منظور جلوگیری از پیوستن اردوی ترکان و خزران به لشکریان بیزانس کوشید، متحدی در قفقاز جستجو کند. این متحد، آوارها بودند که در شمال قفقاز می‌زیستند. بدین روال در یک سوی امپراتوری چین، خاقانات غربی ترک، خزران و بیزانس متحد شدند و در سوی دیگر: ایران، آوارها و خاقانات شرقی ترک متحد گشتند.

#بتسابه #مهدوی
@
naghshnegareh
betsabehmahdavi.ir
delshiftegan.ir

 

 

#اسکندر1

دکتر بتسابه مهدوی

 

اسکندر سوم مقدونیه (۲۰ یا ۲۱ ژوئیهٔ ۳۵۶ ق م در پلا ۱۰ یا ۱۱ ژوئن ۳۲۳ ق م در بابل)، معروف به اسکندر کبیر (به یونانی: Ἀλἑξανδρος ὁ Μἑγας الکساندروس هو مگاس) و در متون زرتشتی ایران معروف به اسکندر گجستک (ملعون)، پادشاه مقدونیهٔ باستان بود. او در سال ۳۵۶ ق م در شهر پلا متولد شد و تا سن ۱۶ سالگی تحت تعلیم ارسطو قرار داشت. اسکندر توانست تا پیش از رسیدن به سن سی سالگی یکی از بزرگ‌ترین امپراتوری‌های دنیای باستان را شکل دهد که از دریای یونان تا هیمالیا گسترده بود. او در جنگ‌ها شکست‌ناپذیر می‌نمود و هرگز شکست نخورد. از اسکندر به عنوان یکی از موفق‌ترین فرماندهان نظامی در سرتاسر تاریخ یاد می‌شود.

 

پس از آنکه پدر اسکندر، فیلیپ دوم مقدونیه، به قتل رسید، اسکندر در سال ۳۳۶ ق م به جای او بر تخت سلطنت نشست. اسکندر کشوری نیرومند و ارتشی کارآزموده را از سلطنت پدرش به ارث می‌برد. سرلشکری یونان به او اعطا شد و او از این موهبت برای تحقق بخشیدن به بلندپروازی‌های نظامی پدرش نهایت استفاده را برد. در سال ۳۳۴ ق م به آسیای صغیر که تحت کنترل هخامنشیان قرار داشت هجوم برد و سلسله نبردهایی را به راه انداخت که ده سال به درازا انجامیدند. اسکندر طی سلسله نبردهای سرنوشت‌سازی، به‌ویژه نبردهای ایسوس و گوگمل، اقتدار ایران در منطقه را در هم شکست. او متعاقباً داریوش سوم، شاهنشاه ایران، را به زیر کشید و سرتاسر شاهنشاهی ایران را تسخیر کرد. در آن زمان امپراتوری اسکندر گستره‌ای از دریای آدریاتیک تا رود سند را در بر می‌گرفت.

 

در سال ۳۲۶ ق م اسکندر در پی دست‌یابی به «انتهای دنیا و دریای بزرگ بیرونی» به هند حمله کرد اما بنا بر تقاضای سربازانش سرانجام مجبور شد ناکام بازگردد. اسکندر در نظر داشت تا رشته نبردهایی را ترتیب دهد که با هجوم به عربستان آغاز می‌شد اما پیش از عملی‌کردن این رشته نبردها در سال ۳۲۳ ق م در بابل درگذشت. پس از مرگ اسکندر، وقوع جنگ داخلی میان بازماندگانش منجر به ازهم‌گسیختگی امپراتوری پهناور او و ظهور حکومت‌هایی شد که توسط سرداران و وارثانش، موسوم به دیادوخوی، اداره می‌شدند.

 

کشورگشایی‌های اسکندر موجب بروز پراکنش فرهنگی در دنیای آن روزها شد. او بیست شهر جدید بنیان گذاشت که نام اسکندر را بر خود داشتند و مشهورترینشان اسکندریه در مصر است. اسکندر با اسکان‌دادن مهاجران یونانی در جای جای متصرفات خود و به تبع آن با اشاعهٔ فرهنگ یونانی در شرق باعث پدیدآمدن تمدن هلنیستی نوینی شد که وجهه‌هایی از آن حتی در رسوم و سنن امپراتوری روم شرقی در اواسط سدهٔ پانزدهم میلادی نیز مشهود بودند. اسکندر به‌سرعت به قهرمانی افسانه‌ای در همان ریخت و هیئت آشیل مبدل شد و در تاریخ و اساطیر فرهنگ‌های یونانی و غیریونانی نقش عمده و برجسته‌ای را بازی کرد. او به معیاری مبدل شد که سایر فرماندهان نظامی خود را در قیاس با او محک می‌زدند. مدارس نظامی در سرتاسر جهان همچنان تاکتیک‌های نظامی او را آموزش می‌دهند.

 

اسکندر پس از تسخیر تخت جمشید هفت سال بر ایران حکومت کرد.

از سال ۳۲۷ تا ۳۲۶ پیش از میلاد اسکندر به هندوستان حمله می‌کند.

در سال ۳۲۳ پیش از میلاد اسکندر به بابل باز می‌گردد، اسکندر بیمار شده و نهایتاً در سن ۳۳ سالگی می‌میرد.

#بتسابه #مهدوی
@
naghshnegareh
betsabehmahdavi.ir
delshiftegan.ir

 

#اسکندر2

دکتر بتسابه مهدوی

آغاز زندگی

اسکندر در روز ششم از ماه باستانی یونانی، هکاتومبایون، که احتمالاً متناظر با ۲۰ ژوئیهٔ سال ۳۵۶ ق م است در شهر پلا، پایتخت پادشاهی یونانی مقدونیهٔ باستان، زاده شد. پدر او، فیلیپ دوم، پادشاه مقدونیه بود و مادرش، المپیاس، دختر نئوپتولموس یکم، پادشاه اپیروس. المپیاس چهارمین همسر فیلیپ بود و با وجود آنکه فیلیپ هفت یا هشت همسر دیگر نیز داشت، المپیاس برای مدتی همسر اصلی او محسوب می‌شد احتمالاً به این دلیل که اسکندر را به دنیا آورده بود.

 

دربارهٔ تولد و کودکی اسکندر چندین افسانه نقل کرده‌اند. بنا به گفتهٔ پلوتارک، زندگی‌نامه‌نویس یونان باستان، المپیاس در شب زفافش خواب می‌بیند که صاعقه‌ای به رحمش اصابت می‌کند و شعله‌ای را می‌افروزد که زبانه‌هایش «دور و نزدیک» را در بر می‌گیرند و سپس خاموش می‌شود. گفته می‌شود که فیلیپ نیز چندی پس از ازدواج با المپیاس خواب می‌بیند که رحم همسرش را با مهری که تصویر یک شیر بر آن نقش بسته است مهر و موم می‌کند. پلوتارک تفسیرهای گوناگونی برای این رؤیاها ذکر کرده‌است از جمله آنکه: المپیاس پیش از همبستری با فیلیپ باردار بوده‌است و این امر از مهر و موم کردن رحم او فهمیده می‌شود، و یا اینکه زئوس پدر اسکندر بوده‌است. مفسران باستان دربارهٔ اینکه آیا المپیاس جاه‌طلب داستان اصل و نسب اُلوهی اسکندر را ترویج داده‌است متفق‌القول نیستند؛ برخی بر این باورند که او موضوع را به اسکندر گفته‌است و برخی دیگر نیز بر این عقیده‌اند که او اعلام این موضوع را بی‌عفتی می‌دانسته و سکوت اختیار کرده‌است.

 

جنگ‌های هرقل با ایران

اوضاع بیزانس پس از سقوط کالسدون بسیار بد بود. از یک طرف فتوحات ایران برای روم تقریباً مملکتی باقی نگذاشته بود، زیرا ارمنستان، ِ شهرهای رومی در بین‌النهرین، تمامی ممالک آسیای صغیر و شامات و فلسطین و مصر در تصرف ایران بود. از طرف دیگر خود قسطنطنیه هم مورد تهدید ایران و هم در تهدید آوارها بود. اوضاع روم به قدری بد بود که هرقل در ابتدا می‌خواست از پایتخت فرار کرده و به کارتاژ در آفریقا برگردد، ولی روحانیان و مردم در این زمان به صدا درآمدند و بالاخره او راضی شد بماند و قرار شد که خزائن و دارایی‌های کلیساها به مصرف تهیه اردوگاهای نظامی و جنگی برسد. شور و هیجانی که از ویران شدن شهر مقدس اورشلیم و ربوده شدن صلیب راستین برخاسته بود بسیار کارگر افتاد و خود مایهٔ دلگرمی امپراتور شکست‌خورده گردید.

 

در سال ۶۲۲ میلادی هرقل در نزدیکی ارمنستان با شهربُراز سردار ایرانی، جنگی کرد به نام نبرد ایسوس (۶۲۲) که به فتح رومی‌ها انجامید. سال بعد هرقل با مردمان شمالی مثل خزرها و غیره همدست شد و به طرف ایران قشون‌کشی کرد و خسرو با قشونی مرکب از چهل هزار نفر به آذربایجان شتافت، ولیکن هرقل فاتح شد و هراکلیوس با شوقی انتقام‌جویانه کوشید تا آتشکده مقدس پادشاهان، آتشکده آذرگشسپ را که پادشاهان ساسانی پای پیاده به زیارت آن می‌رفتند و در شیز، گنزک واقع بود، به تلاقی اهانتی که در اورشلیم نسبت به مزار مقدس مسیح شده بود، عرصهٔ بی‌حرمتی کرده و این آتشکده را بعد از به آتش کشیدن، ویران کرد. در مورد این‌که گنجینهٔ نفایس مقدس آتشکده، به‌دست سپاه رومی غارت شده، یا قبل از حمله، در جای امن نقل و حفاظت شده، توافق نظر وجود ندارد و پس از آن نیز به غارت شهرهای ایران پرداخته، آتشکدهها را خراب نمود.

#بتسابه #مهدوی
@
naghshnegareh
betsabehmahdavi.ir
delshiftegan.ir

 

#اسکندر3

دکتر بتسابه مهدوی

جنگ‌های بعدی او نیز با شهربُراز بود که باز به فتح هرقل تمام شد. در سال ۶۲۶ میلادی خسرو که از فتوحات روم مضطرب شده بود، خواست ضربه قطعی را به رومی‌ها وارد آورد و با آوارها متحد شده، قسطنطنیه را محاصره کرد. شاهین سردار ایرانی و آوارها در جنگی که در گرفت و به نام محاصره کنستانتینوپول مشهور است، موفق به تسخیر شهر نشدند و رومی‌ها توانستند شهر کالسدون را نیز پس بگیرند.

 

در سال ۶۲۷ میلادی هرقل مصمم شد که به طرف دستگرد برود. این محل در نزدیکی تیسفون، پایتخت خسرو بود در نزدیکی نینوای قدیم (بغداد کنونی) جنگی به نام نبرد نینوا بین رومی‌ها و ایرانی‌ها وقوع یافت. در این جنگ اگر چه سردار ایرانی کشته شد ولی قشون ایران پافشاری کرد تا آنکه بالاخره نیروی کمکی به آنها رسید. در این حیص و بیص ترسی بر خسرو مستولی شد که در نتیجهٔ آن قشون ایران را رها نموده، فرار کرد با وجود این لشکر ایران مقاومت نموده و توانستند دشمن را در دستگرد متوقف کرده و از پیشروی هرقل به تیسفون جلوگیری نمایند. هرقل نقشهٔ اولی خود را که تعقیب و محاصره تیسفون بود، تغییر داده به طرف شمال یعنی گنزک (تخت سلیمان امروزی) رفت. طغیان ناگهانی دجله و فرات و خرابی قسمتی از ایوان کسری، در این اوقات برای خسرو، فرصت و حوصلهٔ توقف در تیسفون را باقی نگذاشت. شکسته شدن سدها، کشتزارهای اطراف را به باتلاق تبدیل کرد و ناکامی خسرو در ترمیم ویرانی‌ها یک نشانهٔ بارز انحطاط دولت ساسانیان، در انظار عامه تلقی گشت. خسرو همراه زن محبوبش شیرین و دو پسر او مردانشاه و شهریار، از دجله عبور کرد و به ویه اردشیر در قسمت غربی دجله رفت.

 

خلع و قتل خسرو پرویز

در این روزهای بحرانی، نفوذ زن مسیحی خسرو، شیرین بقدری بود که شاه بالاخره در صدد درآمد، به جای پسر بزرگ خویش شیرویه، معروف به قباد دوم که از مریم دختر موریکیوس امپراتور سابق بیزانس داشت، مردانشاه (پسر شیرین) را که کودکی خردسال بیش نبود، به ولی‌عهدی انتخاب کند. مسئلهٔ انتخاب ولی‌عهد، دراین هنگام که پادشاه ضعیف و بیمار بود، نمی‌توانست با مداخلهٔ بزرگان و نجبا برخورد نکند. ناخرسندی نجبا از انتخاب مردانشاه با سعی شیرویه جهت نیل به حق خویش، خسرو را مواجه با یک توطئهٔ خونین خانوادگی ساخت.

 

در روز ۲۴ فوریهٔ (پنجم اسفند) سال ۶۲۸ میلادی، خسرو پرویز، از سلطنت خلع شده و محبوس گردید. خسرو قبل از مرگ جواب قسمتی از اتهامات خود را داد. محاکمه و دفاعیات خسرو پرویز در تاریخ طبری و تاریخ بلعمی و شاهنامه ثبت شده‌است. شیرویه با نام قباد دوم، سلطنت خود را آغاز کرد. هفده یا به قولی هجده پسر خسرو که نامشان در روایت حمزه اصفهانی هست، به امر شیرویه اعدام شدند. نوشته شده که آنها را در جلوی چشم پدر، کشتند. سرانجام پس از پنج روز حبس، خسرو پرویز در زندان به دست مهرهرمزد پسر مردانشاه، به قتل رسید.

#بتسابه #مهدوی
@
naghshnegareh
betsabehmahdavi.ir
delshiftegan.ir

 


 

#خسرو_پرویز4

دکتر بتسابه مهدوی

با کشته شدن خسرو پرویز شیرازه دولت ساسانی هم از هم گسست. قدرتی که از او سلب شد پس از او در جای دیگر قرار نگرفت، نه کسانی را که به عنوان شاه بر تخت سلطنت می‌نشستند یا می‌نشاندند چنان دوامی بود که قدرتی به دست آورند و بر اوضاع مسلط شوند، و نه از میان سران و سرداران که خود دستخوش نفاق و اختلاف و با هم در ستیز بودند کسی توانست قد علم کند و با غلبه بر مشکلات فراوانی که در راه بود امور از هم گسیخته کشور را سر و سامانی دهد.

 

ترقی موسیقی ایرانی در زمان خسرو پرویز

دوران پادشاهی خسرو پرویز در زمینهٔ موسیقی یک دوران طلایی محسوب می‌شد. با آن‌که از این موسیقی خسروانی جز نام بعضی الحان و پاره‌ای سازها باقی نیست، احتمال دارد که در موسیقی بعد از اسلام تا وقتی مثل عصر ما به گرایش‌های غربی آلودگی نیافته بود، بتوان چیز مبهمی از آن بازیافت. این‌که موسیقی عربی هم در شکل رایج در بغداد و حتی در شکل رایج در حجاز و اندلس، تا حدی تحت تأثیر موسیقی ساسانی بوده‌است، نشان می‌دهد که این احتمال چندان بیمورد نیست. البته قبل از وی نیز انوشیروان، بهرام گور، و حتی اردشیر یکم نیز به موسیقی علاقهٔ خاص نشان داده‌اند اما اوج ترقی موسیقی ساسانی مربوط به دوران خسرو پرویز شد. در بین نام‌آوران موسیقی این عصر نام باربد (فهلبد)، سرکش، سرکب و نکیسا به عنوان استادان کلاسیک موسیقی ایران باقی‌است.

 

خسروپرویز از نظر کریستن‌سن

کریستنسن در کتاب ایران در زمان ساسانیان در مورد شخصیت خسروپرویز چنین نوشته‌است: خسرو پرویز خود را انسانی جاودان در میان خدایان و خدایی توانا در میان آدمیان می‌نامید. وی مردم را حقیر می‌شمرد و برای اندوختن ثروت مردم و بزرگان را در فشار قرار می‌داد. وی زمانی دستور داد ۳۶٬۰۰۰ زندانی را از دم تیغ بگذرانند و نیز قصد داشت همه سپاهیانی که از هراکلویس شکست خورده بودند را بکشد. البته این دستور با وساطت بزرگان انجام نشد. خسرو پرویز دل‌بستگی بسیاری به مال‌اندوزی داشت. وی در تیسفون نزدیک به ۸۰۰ میلیون مثقال طلا اندوخته داشت. وی بسیار کینه‌توز و دسیسه‌گر بود و از طریق همین دسیسه‌ها توانست دشمنانش را از پای درآورد. در سال ۶۰۴ میلادی به توصیه منجمان و پیشگویان پایتختش را از تیسفون به دستگرد منتقل کرد. شهری که بیست و چند سال بعد به دست رومیان تصرف شد و غنایمی بسیاری از گنجهای خسرو بدست آنان افتاد خسرو از پایتخت گریخت و در مکان امنی که خارج از شهر برگزیده بود کشته شد.

 

میراث ادبی

خسرو پرویز نامه‌ای به پسرش، شیرویه نوشت؛ این نامه، پاسخ به دادخواست شیرویه علیه خسرو بود که در آن، اتهاماتی بر پدر وارد کرده بود. گرچه رد و بدل چنین مکاتباتی نامحتمل نیست، ولی به نظر می‌رسد که این نامه را طرفداران خسروپرویز پس از کشته شدن این شاه، به منظور تبرئه او، درست کرده باشند. در هر حال، اصل پهلوی نامه در دست نیست، ولی اقتباس‌هایی از ترجمه عربی آن در کتاب‌های عربی و فارسی نقل شده است. احتمال دارد بخش‌هایی از آن در خدای‌نامۀ پهلوی وجود داشته و از طریق ترجمه عربی این کتاب، به منابعی چون شاهنامه راه یافته باشد. مفصل‌ترین تحریر این نامه در شاهنامه، تاریخ طبری و تاریخ بلعمی آمده است. در شاهنامه شیرویه هفت اتهام بر پدر وارد آورده است و در طبری هشت اتهام ذکر شده، ولی در تاریخ بلعمی تعداد اتهامات به نه می‌رسد. از گفته فردوسی برمی‌آید که وی این سخنان را به صورت پیام شفاهی بیان داشته و بعد آن را به صورت مکتوب درآورده است. همین مطلب از عبارات طبری و بلعمی نیز مستفاد می‌شود. اتهامات نقل شده در شاهنامه که نظایرشان در منابع دیگر آمده، عبارتند از:

کشتن پدر

جمع‌آوری ثروت

نگه‌داشتن سپاهیان در مناطق دوردست

ناسپاسی نسبت به قیصر و پس ندادن صلیب

ستاندن خواسته از بیچارگان

زندانی‌کردن شانزده تن از فرزندان.

 

حامل پیام در شاهنامه، دو تن به نام‌های اَشتاگشسپ (یا اسفاگشسپ) یا صورت خلاصه آن اَشتاد (یا اسفاد) و خرادبُرزین ذکر شده‌اند. دو مورخ دیگری که مطالبی از این پیام را آورده‌اند، عبارتند از: ثعالبی، که چهار اتهام را ذکر کرده و دینوری، که شش اتهام را آورده است. ابن مسکویه، تنها به ذکر جرایمی می‌پردازد که موجب برکناری و کشته شدن خسروپرویز شد. مسعودی، یعقوبی و ابن بلخی، فقط از پیام‌های مبادله شده، بدون شرح مضمون آنها، ذکر کرده‌اند.

#بتسابه #مهدوی
@
naghshnegareh
betsabehmahdavi.ir
delshiftegan.ir

 

#خسرو_پرویز5

دکتر بتسابه مهدوی

 

علاوه بر این اتهام‌ها و پاسخ بدان‌ها، نامه خسروپرویز متضمن نصایحی به فرزند خود درباره چگونگی امور کشور است و باید آنها را از نوع اندرزهای سیاسی به شمار آورد. چنین می‌نماید که این نامه، بسیار مفصل‌تر از آن بوده است که در کتاب‌های عربی و فارسی نقل شده است. زیرا در کتاب‌های دیگر، عبارات نصیحت‌آمیزی از آن نقل گردیده که در متن نامه منقول در این کتاب‌ها، وجود ندارد. از جمله، ابن قتیبه، در چند مورد از این نامه، مطالبی را آورده است. این نصایح، همگی از نوع اخلاق عملی است: درباره برگزیده عامل خراج؛ لزوم مشاوره؛ مجازات؛ دقت در گفتار و صدور فرمان و خویشتن‌داری در هنگام خشم و ترغیب به بردباری و بخشایش و مانند آن؛ و میانه‌روی و اعتدال و نظایر این موارد.

 

عامری، جملاتی از این نامه را در مورد برگزیدن کارگزاران نقل کرده است. همین نویسنده و طرطوشی و ثعالبی، جمله نصیحت‌آمیزی را از قول پرویز خطاب به پسرش در مورد میانه‌روی در بخشش به سپاهیان از همین نامه نقل کرده‌اند.

 

عجایب بارگاه خسرو پرویز

 

«ساسانیان» اثر «کریستین سن» یکى از منابعى است که به این عجایب اشاره کرده است و از گنج گاو، دستمال نسوز، تاج یاقوت‌نشان، تخت طاقدیس، طلاى مشت افشار، گنج بادآورد و شطرنجى از یاقوت و زمرد به عنوان عجایب هفت‌گانه بارگاه پادشاه ساسانى نام برده است. فردوسى نیز در قصیده ای، از «هفت گنج» خسروپرویز نام مى‌برد. هندیان بودایى هم به تقلید از «هفت گنج» خسروپرویز، پادشاه ساسانى، «هفت گوهر» را ترتیب داده بودند.

 

گنج گاو

کشاورز مثل هر روز، «غباز» (خیش گاو آهن) را برداشت و به سوى مزرعه حرکت کرد. به مزرعه که رسید توشه ظهر را زیر درختى گذاشت و با «غباز» به سمت راست مزرعه رفت. تا «غباز» را در زمین فرو کرد متوجه شیئى سخت شد. با دست شروع به کندن زمین کرد و ناگاه با ظرف قدیمى برخورد کرد. آن را بیرون آورد، ولى باورش نمى‌شد. ظرف پر از سکه بود. سکه را که نگاه کرد نام اسکندر روى آن حک شده بود. کشاورز براى نشان دادن حسن نیت خود نسبت به پادشاه خسروپرویز ظرف را نزد او برد. شاه فورا دستور داد تا مزرعه را بکنند و ظروف دیگر را از خاک بیرون بکشند. صد کوزه نقره و طلا که مهر اسکندر بر آن حک شده بود، از خاک بیرون آمد. خسرو پرویز، این گنجینه را که یکى از عجایب هفت گانه کاخش بود، گرفت و یکى از کوزه‌ها را به کشاورز داد. گنج را در جایى از کاخ مخفى کرد و آن را «گنج گاو» نامید.

 

دستمال نسوز خسرو‌پرویز

یکى دیگر از عجایب بارگاه خسروپرویز دستمال او بود. شاه بعد از هر غذا خوردن با دستمال، دست‌هاى خود را پاک مى‌کرد و چون کثیف و چرب مى‌شد آن را درون آتش مى‌انداخت تا آتش آن را تمیز کند، دستمال پاک مى‌شد ولى نمى‌سوخت. به احتمال قوى جنس این دستمال از پنبه کوهى بوده است.

 

تاج یاقوت‌نشان خسرو پرویز

از دیگر عجایب کاخ او تاج خسرویى بود. تاج خسرو پرویز از مقدار زیادى طلا و مروارید ساخته شده بود. یاقوت‌هاى به کار رفته در تاج طورى مى‌درخشید که به جاى چراغ در شب از آن استفاده مى‌کردند و یاقوت‌هایش همه جا را روشن مى‌کرد. زمردهایش چشم افعى را کور مى‌کرد. این تاج آنقدر سنگین بود که زنجیرهایى از طلا را از سقف آویزان کرده بودند و تاج را بر این زنجیرهاى طلا بسته بودند، طورى که تاج به هنگام نشستن شاه روى سرش قرار بگیرد و سنگینى تاج را احساس نکند.

 

تخت طاقدیس بارگاه خسروپرویز

یکى دیگر از عجایب بارگاه خسرو تخت طاقدیس اوست. شکل این تخت مانند طاق بود و جنسش از عاج و نرده‌هایش از نقره و طلا بود. سقف این تخت از زر و لاجورد بود. صور فلکی، کواکب، بروج سماوی، هفت اقلیم، صورت‌هاى پادشاهان، مجالس بزم و شکار، بر این سقف، حک شده بود. روى آن وسیله‌اى براى تعیین ساعت روز نصب شده بود. چهار یاقوت، هر یک به تناسب یکى از فصول سال دیده مى‌شد. بر بالاى آن وسیله اى بود که قطراتى مانند قطرات باران را فرو مى‌ریخت و صدایى رعدآسا به گوش مى‌رسید.

 

طلاى مشت افشار

خسروپرویز قطعه طلایى اعجاب انگیز داشت که به طلاى مشت فشار یا مشت افشار معروف بود. این قطعه طلا به اندازه مشت پادشاه و چون موم نرم بود. این قطعه زر به هر شکلى حالت مى‌گرفت. این قطعه طلا را از معدنى در تبت براى خسرو استخراج کرده بودند و200 مثقال وزن داشت.

 

گنج بادآورد

«گنج بادآورد» از عجائب دیگر دستگاه پرویز است. هنگامى که ایرانیان اسکندریه را محاصره کردند، رومیان ثروت شهر را در کشتى‌هائى نهادند تا به مکانى امن بفرستند، اما باد به جهت مخالف وزید و کشتى به سمت ایرانیان آمد. ثروت را به تیسفون بردند و «گنج باد آورد» نامی‌دند.

#بتسابه #مهدوی
@
naghshnegareh
betsabehmahdavi.ir
delshiftegan.ir

 

 

#خسرو_پرویز6

دکتر بتسابه مهدوی

 

#شطرنجى_از_یاقوت_و_زمرد

از عجایب دیگر دستگاه پادشاه ساسانی، شطرنج مخصوصى از جنس یاقوت و زمرد بود.

خسروپرویز شاید از معدود پادشاهانى باشد که از همسرش نیز در برخى از منابع تاریخى به عنوان یکى از عجایب دربار او نامبرده شده است. در تاریخ ثعالبى به جز آنچه که در بالا اشاره شد، از زن او شیرین، قصرش تیسفون، درفش کاویانی، رامشگران دربار ساسانی، اسب خسرو به نام شبدیز و فیل سفید دربار نیز به عنوان گنج‌هاى خسرو و عجایب دربار او یاد شده و درباره برخى از آنها توضیحاتى آمده است. در تاریخ ثعالبى آمده است: «شیرین و خسرو در جوانى دلباخته یکدیگر شدند، اما وقتى خسرو به پادشاهى رسید شیرین را فراموش کرد.

 

شیرین که بار دیگر در پى جلب عشق خسرو برآمده بود، روزى در سر راه شکار او قرار گرفت و آتش عشق فراموش شده در دل خسرو روشن شد. اودر همان لحظه او را به زنى گرفت. شیرین بعد از راهیابى به کاخ پس از چندى مریم بانوى اول زرتشتیان را مسموم کرد و خود زن اول دربار شد.»

اسب خسرو «شبدیز» هم از دیگر عجائب کاخ اوست که در تاریخ ثعالبى از آن نامى به‌میان آمده است. خسرو گفته بود اگر کسى خبر مرگ «شبدیز» را بدهد او را خواهد کشت. هنگامى که «شبدیز» مرد تنها «باربد» جرات کرد نغمه اى را بخواند و در آن خبر مرگ شبدیز را بدهد. او خواند: «دیگر شبدیز نمى‌خواند و نمى‌چرد.» شاه گفت: «مگر او مرده است.» وباربد گفت: «شاه چنین فرماید.»

«باربد» خود نیز از عجائب دستگاه پرویز بود. «سرکس» از خنیاگران دربار که به او حسادت مى‌کرد در فرصتى مناسب او را کشت. خسرو وقتى دانست باربد به دست سرکس کشته شده است دستور قتل «سرکس»را هم داد.

تخت طاقدیس. تخت خسرو پرویز را که از فریدون به وی رسیده بود طاقدیس می‌گفتند. گویند جمیع حالات فلکی و نجومی ‌در آن ظاهر می‌شده و آن سه طبقه بوده و در هر طبقه جمعی از ارکان دولت او جابجا قرار می‌گرفته اند و خسرو پرویز بر آن تخت ملحقات و تصرفات کرده بود. طول آن تخت یکصد و هفتاد ذراع و عرض آن یکصد و بیست ذراع و مکلل بجواهر بود.

#بتسابه #مهدوی
@
naghshnegareh
betsabehmahdavi.ir
delshiftegan.ir

 

 

  • بتسابه مهدوی