نقش نگاره

سایت شخصی دکتر بتسابه مهدوی

نقش نگاره

سایت شخصی دکتر بتسابه مهدوی

۱۷۸ مطلب با موضوع «دکتر بتسابه مهدوی :: ایران باستان» ثبت شده است

عدد مقدس هفت

بتسابه مهدوی | سه شنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۶، ۰۷:۵۵ ق.ظ

دکتربتسابه مهدوی

 

هفت وادی میترایسم در ایران

 

1 ) کلاغ : منسوب به عطارد , نماد هوا و باد

2 ) همسر : منسوب به زهره , نماد آب

3 ) سرباز : منسوب به مریخ , نماد خاک

4 ) شیر : منسوب مشتری , نماد آتش

5 ) پارسا : منسوب به قمر

6 ) خورشید : منسوب به مهر , ستاره صبح

7 ) پیر مرشد : منسوب به زحل بیشتر

 

   هفت باور نیک ایرانیان باستان

 

1 ) پرستش هرمزد یا اهورامزدا خدای دانای یکتا

2 ) اشویی , پاکیزگی و پارسایی

3 ) سدره و کشتی , بستن نشان خداپرستی برای جوانانی که به سن بلوغ می رسند

4 ) برگزاری آیین و دردگان ( درگذشتگان )

5 ) دستگیری از نیازمندان و تنگدستان

6 ) برگزاری جشنهای ملی و مذهبی

7 ) به جای آوردن نمازهای پنج گانه زرتشت

دکتر بتسابه مهدوی

30 خرداد 96

  • بتسابه مهدوی

فلسفه عدد مقدس هفت نزد ایرانیان

بتسابه مهدوی | دوشنبه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۶، ۰۸:۴۲ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

عدد هفت در نزد ایرانیان از دیرباز تاکنون عددی مقدس و مشهور بوده . از میان همه اعداد , عدد هفت همیشه مورد توجه مشرق زمین و به خصوص ایرانیان قرار داشته اغلب در امور ایزدی و نیک و گاه در امور اهریمنی و شر به کارمیرفته است ولی اکثر موراد در جهت نیت پاک و روحانی و مقدس استفاده می گردیده . وجود بعضی عوامل طبیعی مانند تعداد سیاره های مکشوف جهان باستان و همچنینرنگهای اصلی موید رجحان و جنبه ماوراطبیعی این عدد گردیده است. با توجه به آیین کهن میترائیسم ایران که قدمتی بیش از پنج هزار سال دارد بایستی بپذیریم که ایرانیان نخستین ملتی بودند که به رمز و راز این عدد آسمانی پی بردند .

تمدنهای بسیاری در مشرق زمین و به خصوص خاورمیانه شکل گرفت که پایه های تمدن بشری محسوب می شوند ولی نکته جالب آن این است که از میان همه آنها تنها تمدن ایران باقی ماند و به عبارتی همه تمدنهای اطراف به نوعی یا در تمدن ایران حل شدند و یا از میان رفتند . تمدن مصر , سومر , اکدیها , کلده , آشور , بابل نمونه ای از این تمدنهاست . از میان آنها آیین مهرپرستی و میترایسم ایران از قدمتی پیش از همه این تمدنها برخوردار است . امروزه نمادهای مهر را در ایران و آداب و رسوم مردم ایران هنوز به روشنی می بینیم . به عبارتی میتوان گفت که تمدن های بین النهرین بیشترا به درون تمدن ایران رفتند و یک تمدن بزرگ را شکل دادند .

 

تمدن بین النهرین در حدود سه هزار سال پیش به قدرت بزرگ جهان مشهور بود ولی پس از روی کار آمدن کوروش بزرگ , منطقه بین النهرین بخشی از تمدن ایران شدند و به کشور ایران پیوستند و تا انتهای دوره شاهنشاهی ساسانی این منطقه بخشی از تمدن و خاک ایران محسوب می شد . به صورتیکه پایتخت ایران در بغداد ( عراق ) بود و به عراق کنونی دل ایرانشهر گفته میشده است . پس از حمله تازیان به ایران این منطقه مورد یورش عربهای بدوی قرار گرفت و همه تمدن و شکوه باستانی اش به یکباره ویران شد و اثری از آن همه تاریخ به جای نماند و عربها به مرور زمان به آنجا مهاجرت کردند و زبان عربی را به دیگر ایرانیان آن منطقه غلبه نمودند و فرهنگی عربی را جایگزین تمدن کهن بین النهرین کردند .

 

ملتها و تمدنهای اطراف ایران نیز به پیروی از ایرانیان مهرپرست و مهر اندیش متوجه سیارات شده بودند و رمز و رازی اهورایی را یافته بودند و در نتیجه به صورت نماد شگون می پرستیدند. آنچه که شواهد نشان می دهد میترائیسم ایرانی تاثیر گذار ترین آیین در ادیان جهان بخصوص در مسیحیت و اسلام بوده است . روز زایش مهر در ایران , همان روز بیست و پنجم دسامبر در مسیحیت است که جشن گرفته می شود . لباس قرمز پاپ از آیین میترایسم گرفته شده است . همچنین مهرابه های درون کلیساها نیز به مهرابه های مهری مشهور است .

از دیگر نفوذ آیین مهر نیز میتوان بر رومیان و یونانیان نیز اشاره کرد . در داخل معبد و انتهای معابد آنان حجاری های برجشته مهر وجود داشته است که میترا در حال کشتن گاوی است . هنوز در برخی از کلیسا های کهن اروپا آثار آن پابرجاست . میترایسم در اسلام نیز نفوذ چشم گیری داشت . در زیر به برخی موارد نفوذ عدد هفت میترایسمی در اسلام نیز اشاراتی خواهیم داشت . مشهورترین مهد تمدن مهرپرستی ایران شهر خرم آباد است .

عدد هفت میتراییان ایران نیز به همین منوال در مذاهب و تاریخ جهان در تصوف و درسنن و آداب کهن بیشتر ملتها نفوذ کرد . در تاریخ ایران و بناهای بازمانده از دوره‌های تاریخی گوناگون، توجه به عدد هفت مشهود است. دور تا دور قلعه همدان (هگمتانه) پایتخت مادها، دارای هفت دیوار بوده است که کنگره‌هایی به رنگ‌های مختلف داشته اند. داریوش بزرگ با شش تن دیگر از نجبای ایران هفت تنی را تشکیل دادند که دست به دست هم دادند و گئومات مغ دروغین که بر ضد کمبوجیه پادشاه هخامنشی قیام و سه ماه بر مردم ایران حکومت کرد را از تخت پادشاهی سرنگون کردند.در نقوش نقش رستم بالای آرامگاه داریوش بزرگ در دو طرف، شش نفر وجود دارند که با خود داریوش بزرگ ، هفت نقش را تشکیل داده‌اند . از سوی دیگر عدد هفت در نزد ایرانیان به عنوان یک نماد انرژی اهورایی نیز مطرح است . به طوریکه در برخی از نقوش فرشهای دست بافت محلی یا گلیم های ایرانی دور تا دور دایره میانی آنها با هفت رنگ مختلف تهیه شده است تا انسانی که بروی آن استراحت میکند از نیروی آرامش بخش اهورایی آن برخوردار شود .

دکتر بتسابه مهدوی

29 خرداد 96

  • بتسابه مهدوی

سرو ایرانی

بتسابه مهدوی | دوشنبه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۶، ۰۸:۴۰ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

سرو ایرانی به عنوان نماد استقامت و سرفرازی ایرانیان توصیف می شود. سرو در تصویرگریهای پس از ورود اسلام به ایران به شکل سرشکسته دیده می شود. گفته می شود که این گونه تصویرگری از سرو در نقاشی های این دوره نشان از این دارد که اعراب به این وسیله در پی نشان دادن از بین رفتن صلابت ایرانیان پس از حمله به ایران بوده اند.

سرو نام درختی است همیشه سبز که ۳ قسم دارد:۱-سروناز:که شاخه هایش متما یل است.۲-سرو آزاد که شاخه هایش راست رسته است.-۳ سرو سهی: که دو شاخش راست رسته باشد.

 

عقاید گوناگونی در مورد سرو وجود دارد،در اساطیر یونان سرو را نشان سوگواری و از دست دادن یار می دانستند.چوب این درخت را فنا ناپذیر تصور می کردند و در ساختن مجسمه ها،معابد و کشتی ها از آن بهره می بردند. مثلا” مطابق تورات از چوب سدر یا سرو برای ساخت کشتی نوح استفاده شده است.

 

درخت سرو با آئین زرتشتی و ایرانی همبستگی خاصی دارد.درخت سرو سمبل اهورا مزداست و به علت همیشه سبز بودنش نشان جاودانگی تلقی می شود.طبق روایات گذشته روزی زرتشت سروی در ناحیه ربونه سبزوار کاشت.این درخت بهشتی و فنا نا پذیر شد و به عنوان سرو کاشمر شهرت یافت.زرتشت این درخت را بهشتی می داند که برگش دانش و خرد است و هر کس میوه آن را بچیند جاودانه خواهد ماند.آن سرو بعد ها به دست خلیفه عباسی قرس شد و به بغداد برده شد . زرتشتیان امروزه آن محل را قهستان می نامند.

اکنون نیز نمونه های کهنسال دیگری از درخت سرو در جاهای دیگر ایران همچنان استوار است که مهم تر از همه، سرو کهنسال چند هزارساله، در شهر ابرکوه یزد است که کهنسال ترین سرو جهان به شمار می رود.

 

سرو ابرکوه در استان یزد واقع است. گویند زرتشت ، چون موسم اسپند به ابرکو رسید ، با دست خود بذر سرو بر این دشت فشاند و بر مردمان نوید داد که درختی در آن میان بماند تا ببیند درفش ، فرزندش ، بهرام ، پادشاه صبح دم رستاخیز را کویر ابرکوه را که درمی نوردی ، به پیرترین ساکن کویرهای جهان خواهی رسید. سرو ۵هزار ساله ابرکوه را اگر مسن ترین موجود زنده جهان بنامیم ، چندان به بیراهه نرفته ایم. در ایران باستان ، کاشتن درخت از اهمیت بسیار بالایی در طبقات مختلف جامعه برخوردار بوده است. در نگاره ها و آثار باستانی مانند حجاری های دوره هخامنشی در تخت جمشید، نماد درخت و به طور خاص ، سرو آورده شده است.

 

در فرهنگ زرتشتیان آمده است : سرو به دلیل آن که درختی همیشه سبز است ، همواره در ایران اهمیت خاصی داشته است و سرو ۵هزار ساله ابرقو نیز که آن را سرو زرتشت می نامند، نمادی از همین امر به شمار می رود. غیر از نگاره ها و حجاری ها در پارچه بافی ها هم به گونه ای گیاه ، درخت و همان سرو خمیده که بعدها در فرهنگ ایرانی ترمه نامیده شده ، دیده می شود. سرو ابرقو در دیگر هنرهای ایرانی نیز به چشم می خورد. مینیاتور بهترین مجال برای شناسایی این درخت کهنسال است که به شکلی منحصر به فرد در آثار هنرمندان این مرز و بوم جلوه کرده است. سرو ابرقو، این نگین سبز کویر ایرانیان در تمامی جهان به عنوان نمادی از زندگی و زیبایی معرفی شده است.

این در حالی است که در کشور ما بسیاری حتی از وجود این جاذبه مسلم گردشگری بی خبرند. چندی پیش ، دانشمندانی از ژاپن و روسیه پس از بازدید از سرو ابرقو عمر آن را تا ۸۰۰۰ سال برآورد کردند؛ اما الکساندر روف ، دانشمند روسی عمر این درخت را میان ۴۰۰۰تا ۴۵۰۰سال برآورد کرده است. حمدالله مستوفی هم در کتاب نزهت القلوب که در سال ۷۴۰هجری قمری تالیف شده است ، درباره این سرو آورده است : آنجا سروی است که در جهان شهرتی عظیم دارد. چنانچه سرو کشمیر و بلخ شهرتی داشته و اکنون این از آنها بلندتر و بزرگ تر است. حتی برخی مورخان پارا فراتر نهاده و معتقدند نهال این درخت را یافث ، پسر نوح کاشته است. اختلاف نظر بسیار و درباره چند هزار سال سن این زنده ترین موجود تاریخ دنیا هم نمی تواند از اهمیت این جاذبه گردشگری کشورمان بکاهد.

پیرترین موجود زنده دنیا با ۲۵متر ارتفاع ؛ ۱۸متر محیط و ۵/۱۱ متر اندازه دور تنه در قلب ایران آرام آرام زندگی می گذراند. با اقداماتی نظیر آفت کشی و آزادسازی حریم این سرو تاریخی که سال گذشته از سوی سازمان میراث فرهنگی و گردشگری استان یزد صورت گرفته است اکنون سرو ۵هزار ساله ابرقو براحتی می تواند نفس بکشد. نگین سبز کویر ایران این روزها به بار نشسته است تا در عین کهنسالی نشانه دیگری از زایش و باروری به نمایش بگذارد. سرو کهنسال کشورمان نیاز به مراقبت بیشتری دارد، شاید توجه بیشتر به این جاذبه گردشگری در دل کویر ایران بتواند روزی آن را به عنوان قلب گردشگری تفریحی و یا حتی گردشگری علمی در ژرفای کویر تبدیل کند.

 

یکی از ذخیره گاه های کم مانند سروهای کهنسال ایران بیش از ۲۲ اصله سرو ۲۶۰۰ ساله، در استان ایلام است که آن ها را به نام سروهای زربین می شناسند. این سروها به علت عدم ثبت و ناشناخته ماندن، و در پی سوزانده شدن و بریده شدن، در معرض نابودی هستند. بیش از ۲۲ اصله سرو زربین با دیرینگی ای بیش از ٢۶٠٠ سال در استان ایلام در روستای «بان سول» در بخش «چوار» از توابع شهرستان ایلام جای دارند. این درخت های کهن بصورت ثبت نشده باقی مانده اند و نامی از آن ها در جایی نیست. در سال های اخیر به غیر از سوزاندن این درختان سرو توسط مردم، گرد و غبار و خشکیدگی و همچنین بریدن شاخ و برگ های درختان سرو ایلام، باعث نابودی شماری از این درختان شده است. تلاش برای نگهداری این سروها در دست بررسی است و معاون فنی منابع طبیعی استان ایلام در این باره گفته است، «مناطقی هستند که به دست ادارهٔ کل منابع طبیعی استان ایلام شناسایی می شوند تا گونه های ژنتیکی و بسیار کمیاب در آن ها، زیر چتر نگهداری بیشتر جای بگیرند.»«بان سول» در بخش «چوار» از توابع شهرستان ایلام جای دارند.

 

سرو در زمان هخامنشیان نیز مقدس و محترم بود تا جایی که در حجاری های پلکان شرقی کاخ آپادانا تصویر این درخت را در کنار سربازان می بینیم.

در بسیاری از سنگ قبر های اطراف کاشان ،مزار هایی هست که تصویر سرو بر روی آنها کنده شده که نشانه اعتقاد به جاودانگی وزندگی پس از مرگ در نزد ایرانیان حکایت دارد.

در دوره آل بویه و سلجوقیان در نقش های پارچه،فرشتگان هورتات و امرتات(خرداد و امرداد)هستند که وظیفه آسمانی خوددر نگهبانی سرو که نشانه روح مقدس یا یزدان ،انجام می دهند.

 

در اکثر صنایع دستی ایران شاهد طرحی به اسم بته جقه هستیم.از اواخر قرن یازدهم این شکل در آثار گوناگونی مانند:فرش،پارچه و دیگر صنایع دستی رایج شد.در واقع بته جقه کوچک شده سرو است و از آنجایی که پس از اسلام ظهور کرده ،مطمئنا”عقاید و اندیشه اسلامی در به وجود آمدن آن نقش داشته.البته بعضی ها هم بته جقه را از گیاهی هندی دانسته که از قرن دوازدهم به شکل بته جقه طراحی شده است که با توجه به سوابق آن تصور غلطی است.بر بالای کلاه پادشاهان ایران پرک بوته ای کوچکی از پر پرندگان بود که نقشی شبیهه به بته جقه دارد که در واقع همان کوچک شده سرو است.

 

در جای دیگری که شاهد این شکل هستیم بر روی لباس ورزشکاران پهلوی یا زور خانه ای است که نشانی از مردانگی و آزادگی این مردان است . حتی بازو بند پهلوانی که هر سال به یکی از آنها تعلق می گیرد ، در بر دارنده یک نقش بته جقه است

 

نقش بته میری یکی از نقشهای متداول در هنر قالی بافی است . در قالی های سرآبند ایران و در بعضی از قالی های صحنه ، این نقش تنها نقش تزئینی را تشکیل می دهد که به تعداد خیلی زیاد تکرار می شود . در قالی های خراسان ،کرما ن، شیراز ، افشار ایران و در تعدادی از قالی های قفقاز نقش بته را به همراه سایر نقشها می بینیم .

امروز این نقش در صنعت پارچه بافی ،بر روی ظروف غذا خوری و تزئینی ،صنایع منبت کاری شده و قلمکاری ها و.به وفور دیده می شود . بعضی ها معتقدند این طرح هیچگاه قدیمی نمی شود.

دکتر بتسابه مهدوی

29 خرداد 96

  • بتسابه مهدوی

سرو

بتسابه مهدوی | شنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۶، ۰۸:۲۵ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

بر بنیان باورهای مهری، نیاکان مان نام هایی چون < سرو ناز > را بر فرزندان خود می نهادند و در هنگام زایش فرزندان شان به جای قربانی کردن، به نام نوزاد درخت سروی می کاشتند تا سرو آزاد و فرزندشان باهم بزرگ شوند و زندگی سبز و سرنوشتی روشن داشته باشند. نزد مهربانان، درخت سرو با صفاتی چون آزاد، راستین، بلند، سرفراز، سرکش، تازه، جوان، جوانه، نوخاسته، سایه دست، سایه گستر، سهی، پابرجای، پادرگل، پایدار، چمن زاد، بستانی و بوستان آرای شناخته شد.

 

اما <سرو مهر> را در شب زایش مهر با نمادها و نشانه هایی دیگر نیز می آراستند که هر یک نزد مهریان نشانی ویژه با پیامی رازگونه و نهفته در خویش بود. چنانکه برفراز سرو به نشانه خورشید یا مهر تابان ستاره ای زرین یا سرخ برمی افراشتند و شاخه های درخت سرو را با دو رشته زرین و سیمین به نشانه خورشید و ماه می آراستند. همچنین جوانان آرزومند به امید برآورده شدن آرزویشان، به گونه ای نمادین پارچه ای ابریشمی یا سیمین بر شاخه های سرو می آویختند و در پای سرو نیز هدایایی می گذاشتند.

 

پس از گسترش آیین مسیح در اروپا، پیروان این آیین نیز به بسیاری از سنت های مهری همچنان پایبند ماندند؛ چنانکه می دانیم امروز سنت کهن برافراشتن و آراستن سرو به صورت آذین بندی درخت کاج هنوز متداول است. پس بر این پایه می توان در نظر گرفت که با بهره گیری از نمادهای ویژه آیین مهر، آراستن و آذین بندی درخت سرو نیز انجام شود و خانواده های ایرانی نیز این رسم کهن مهری را به عنوان بخشی از مراسم جشن یلدا در خانه های خود زنده کنند و پاس بدارند.

 

درخت سرو از هزاران سال پیش در ایران کاشت می شده و یکی از نمونه های کهنسال این درخت، سرو کاشمر بوده است که بنا به قول مشهور به دست زرتشت کاشته شده بود. اکنون نیز نمونه های کهنسال دیگری از درخت سرو در برخی از نقاط ایران همچنان استوار است که مهم تر از همه سرو کهنسال چند هزارساله در شهر ابرکوه یزد است که کهنسال ترین سرو جهان به شمار می رود. به هر روی، خوشبختانه درخت سرو در ایران و همه کشورهای جهان در دسترس ایرانیان است و حتی در کشورهای سردسیر با اندک تلا شی می توان آن را در گلخانه کاشت و نگهداری کرد و در جشن یلدا استفاده کرد. تیره سرو در دنیا دارای ۱۳ تا ۱۵ جنس و نزدیک به ۱۴۰ گونه است.

 

امروزه در سراسر ایران و در همه فصول سال می توان نهال های گلدانی گونه های مختلف سرو را با بهای مناسب از گلخانه ها تهیه کرد و لا زم به یادآوری نیست که دوستداران فرهنگ ایران و آیین مهر که از پاسداران زمین ومحیط زیست نیز هستند از آسیب رساندن به این درختان همیشه سبز و یادگاران کهن فرهنگ ایران زمین در چنین مراسمی پرهیز می کنند و می کوشند تا پس از پایان جشن شب یلدا، در صبح روز بعد (خرم روز) این درختان زیبا را به خانه اصلی خود در طبیعت بازگردانند و در باغ و باغچه و بوستان ها به خاک بنشانند.

دکتر بتسابه مهدوی

27 خرداد 96

  • بتسابه مهدوی

درخت در اسطوره ها و ادبیات

بتسابه مهدوی | شنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۶، ۰۸:۲۲ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی


هر زمان سخن از درخت به میان می آید، اغلب افراد به سودمندی این نعمت خدادادی می اندیشند و این که درخت درکنار داشتن ثمرات مختلفی چون میوه، چوب و... می تواند یکی از عوامل مهم در رفع آلودگی هوا باشد. این تصور کاملا درست است و چه بسا در میان فواید مختلف درخت، بسیاری از فایده ها با توجه به محدودیت دانش بشری هنوز کشف نشده اند. اما جدای از منافع مادی درخت، این دوست دیرین طبیعت کارکردهای دیگری نیز دارد و اگر بخواهیم این کارکردها را بشماریم، لازم است سیری در فرهنگ، عقاید، ادبیات، هنر و... داشته باشیم تا به نکاتی در خور توجه دست یابیم.

 

بی تردید درخت و حضورش در زندگی بشر امری فراتر از این جهان است، زیرا هرگاه از درخت سخن گفته می شود و این که قدمت حضورش در کنار آدمیزاد تا چه اندازه است، اولین نکته ای که به ذهن خطور می کند، سخن از درخت ممنوعه و به همراهش میوه ممنوعه است.

 

انسان های بدوی و اعصار کهن تصورشان این بود که درخت موجودی زنده است، روح و روان دارد وجالب آن که درکنار مقدس شمردن آن، به اموری چون پرستش درخت روی می آوردند. البته این مقدس شمردن درخت منوط به قوم یا ملتی خاص نمی شود، بلکه در نزد همه اقوام جهان درختان قداست و ارزش خاص خودشان را دارند. به عنوان مثال نزد ایرانیان از هزاران سال پیش درختی چون چنار احترام خاص دارد.

 

این درخت در نزد مردمان ایران نماد حکومت و سرزندگی بوده است و به خاطر پوست اندازی که هر ساله دارد، نماد حیات دوباره و به دست آوردن جوانی تلقی می شود. البته این قداست درخت چنار در نزد ایرانیان حتی بعد از اسلام هم حائز اهمیت است و مبین این نکته حضور درختان چنار در کنار امام زاده های اقصی نقاط کشور است. جالب است که در اعصار گذشته هرزمان می خواستند انسانی مومن در نزد همگان جایگاه معنوی یابد، او را در کنار و یا زیر درخت چنار به خاک می سپاردند. البته ناگفته نماند برای مردمان ایران، درخت سرو هم اهمیت خاصی داشته و نه تنها این درخت همیشه سر به فلک کشیده را نماد جوانمردی وبخشند گی می دانند، بلکه به خاطر حضور این درخت در بهشت، آن را به ابنیه مقدسی چون مساجد آورده اند و تصویرش را هم درکاشی کاری های مساجد و امام زاده ها عینیت بخشیده اند.

 

باید گفت هر ملتی برای خود درختان مقدسی داشته و دارد این درختان در سراسر آثار ادبی آن ملت حضوری فعال دارد. مثلا درختی چون نخل برای مردمان مصر، بین النهرین و شبه جزیره عربستان از دیرباز جایگاه خاصی داشته است و چون این درخت همیشه می روید و هرگز شاخ و برگش نمی ریزد و سبز است، از آن تحت عنوان نماد حیات و شادابی یاد می شود.

 

این همان چیزی است که اغلب در اشعار شاعران عرب به خوبی عیان است. همچنین درختی چون زیتون برای مردمان حاشیه دریای مدیترانه، درختی مقدس است، زیرا از یک طرف روزی رسان است، از طرفی به خاطر حضورش درجنگ هایی که منجر به صلح و یا پیروزی شده، نماد صلح و دوستی است. پس بی دلیل نیست هر زمان به ادبیات مردمانی چون مردم کشور فلسطین نگاه می کنیم، ردپای بسیار برجسته ای از حضور زیتون و باغ های آن را به خوبی مشاهده می کنیم.هر چند بسیاری از ادیان به درخت با دیده تقدس نگاه می کنند اما دین مبین اسلام نگاه جامع و گسترده ای به این آفریده خداوندگار دارد.

 

اسلام به تمام پدیده های مفید و تمام آفریده های خداوند به چشم پدیده ای قابل تأمل، محترم و حتی آیه و وسیله ای برای شناخت خداوند و نزدیکی به حق تعالی می نگرد و از تمام عناصر طبیعت به عنوان وسیله ای جهت شناخت کامل تر خداوند و نزدیک شدن به ساحت ایشان یاد می کند. پس بر همین اساس در فرهنگ اسلامی درخت نماد زندگی، معرفت و نعمت الهی است و خداوند در قرآن کریم هرگاه از درختان یاد می کند، آنها را نماد قدرت خداوندی و نشانه ای برای تدبر آدمیان معرفی کرده است، چنانچه در سوره مبارکه انعام، آیه ۹۹ چنین آمده است:

 

«اوست خدایی که از آسمان باران فرو بارد تا هر نبات در آن برویانیم و سبزه ها را از زمین بیرون آوریم و در آن سبزه ها دانه هایی که روی هم چیده شده پدید آوریم و از نخل خوشه هایی پیوسته به هم برانگیزیم و نیز بستان هایی از تاک ها، زیتون و انار که برخی مشابه و برخی نامشابه هم اند، خلق کنیم. به میوه هایش آن گاه که پدید می آیند و آن گاه که می رسند، بنگرید که در آنها عبرت هاست برای آنان که ایمان می آورند.»

 

به جرات می توان گفت درخت نماد عشق ایرانی است و حضورش در پهنه ادبیات فارسی نه تنها گسترده است، بلکه به آن زیبایی و جلایی خاص داده است. پس بی دلیل نیست در واژه واژه و در بیت بیت اشعار نغز فارسی، عباراتی چون «درخت مهربانی، درخت بیداری، درخت معرفت، درخت کیهانی، درخت جاودانه و... را مشاهده می کنیم؛ آن طور که در «ویس و رامین» اسعد گرگانی بارها می خوانیم.

 

تو را در دل درخت مهربانی

 

به چه ماند؟ به گلزار خزانی

 

مرا در دل درخت مهربانی

 

به چه ماند؟ به سرو بوستانی

 

ناگفته نماند این توجه و اهتمام به درخت در ادبیات فارسی ریشه در این موضوع دارد که در فرهنگ وباور ایرانی درخت نمادی مینویی و بهشتی است، زیرا ریشه در خاک دارد. اما رو به آسمان قد می کشد شاخه هایش هماره رو به بالاست و این خود می تواند نشانه ای از روح تشنه انسان در رسیدن به خداوند باشد و به آن مرتبه نمی رسد، مگر با نیایش کردن. پس به همین جهت است در اغلب ابیات و اشعار غنی شعر فارسی هر زمان فرصتی پیش می آید، درختان با اقتدار خودشان را نشان می دهند؛ آن طور که درخت و به تبع آن باغ و بوستان محل رسیدن به معشوق است و همانا تداعی کننده وصال. مثلاً حافظ در جایی می گوید:

 

شد چمان در چمن حسن و لطافت، لیکن

 

درگلستان وصالش نچشیدیم و برفت

 

و گاهی هم این درخت وسیله ای می شود برای نشان دادن عظمت انسان و این که انسان می تواند زندگی طولانی داشته باشد، آن طور که فردوسی در پایان رزم رستم و اسفندیار، آن زمان که تیر به چشمانش می خورد، زمین خوردن اسفندیار را چنین ترسیم می کند؛

 

خم آورد اسفندیار سروسهی

 

از او دور شد دانش و فرهی

 

پس بر همین اساس است که شعر و ادب فارسی مملو شده از حضور درختان که هر کدام از آنها نمادی هستند، به عنوان نمونه بید مجنون در ادب فارسی نماد و نشانه ای سوگواری، عشق بدون شادی است و خود به خود تداعی کننده عاشق دل شکسته و یا درخت انار نماد زایش، ثروت، عشق و جریان یافتن رگ های زندگی است. جالب آن که در این میان درخت گردو به عنوان خرد مکتوم، باروری، طول عمر و مظهر پایداری به هنگام بداقبالی است. اما جدای از آنچه عنوان شد تمام این دوست داشتن ها و آوردن درختان مختلف در پهنه ادبیات فارسی یک نکته را دنبال می کند و آن هم این است که حضور درختان و به تبع آن طبیعت در شعر فارسی، علاوه بر زیبا کردن شعر و استفاده از آرایه هایی چون تشبیه و استعاره، در دل خودش نشان از زایش دوباره دارد و این که حیات دوباره طبیعت و بارور شدن آن، نماد و نشانه ای از قیامت است و خود به خود به انسان موضوع معاد را القا می کند، باشد که همگان از آن درس بگیرند.

دکتر بتسابه مهدوی

27 خرداد 96

  • بتسابه مهدوی

تاریخچه تشکیل خانواده

بتسابه مهدوی | چهارشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۶، ۰۹:۲۰ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

قدمت خانواده درست به اندازه قدمت تاریخ بشریت است. نمی‌دانم شاید با دو سه روزی تفاوت. آنچنان که از کتب مقدس آسمانی استفاده می‌شود یزدان پاک پس از خلقت جهان به جبرئیل گفت به کهکشان برو و مشتی خاک برگیر و بیا ، می‌خواهم آدم را بیافرینم. جبرئیل رفت و در سرتاسر کهکشان گشت؛ از ناهید ، عروس آسمان گرفته تا عطارد که منشی افلاک بود و تا کیوان مرزبان. اما خاک هیچ کدام را مناسب ندید. نزد خدا برگشت و کسب تکلیف کرد. خدا گفت که از زمین خاک برگیر.

 

جبرئیل مشت مشت خاک برد و خدا گل آدم را از آن سرشت. آدم در باغ مینو اسکان گرفت، جایی که مملو از رودها و زیباییها بود و هر آنچه که می‌توانست آرزو کند و در تعریف نگنجد. با این حال آدم راضی نبود. چیزی کم داشت. گرسنه نبود ، تشنه نبود، درد نداشت اما نیازی او را می‌آزارد. نیاز غلبه بر تنهایی و رهایی از احساس بی‌کسی. وجود معاشری که افکارش را با او در میان بگذارد، به کمک او نظمش دهد و بر دانائیش بیفزاید. بنابراین اولین اصل فلسفی در مورد جنس بشر پایه ریزی شد و آن این بود که، تنهایی در بهشت هم ارزش ندارد. و اینچنین اولین خانواده شکل گرفت.

آدم نیازش را با آفریدگارش در میان گذاشت . خدا به صرف صفت مهربانیش برای این مشکل او ، چاره‌ای اندیشید و همسری از دنده وی برایش آفرید. حوا موجودیت پیدا کرد و اولین کانون یک جامعه مدنی شکل گرفت. خداوند به آنها این آزادی را داد که در سرتاسر فردوس بگردند و از هر نعمت تا آنجا که می‌خواهند استفاده نمایند.

 

تنها خوردن میوه ممنوعه‌ای را قدغن کرد که از درخت دانش خداوند و شیطان بود. شاید این به آن دلیل بود که اولین درس برای برقراری یک جامعه مدنی داده شود. درس قانون گذاری و قانون پذیری! اما شیطان ، حوا را به خوردن میوه ممنوعه ، وسوسه کرد و حوا ، آدم را. خداوند به جرم قانون شکنی بندگان برگزیده و محبوب خویش را از مدینه فاضله‌اش راند و بدینگونه بود که آدم و حوا به همانجایی که خاکشان از آن بر گرفته شده بود فرود آمدند... .

 

نخستین خانواده ایرانی

نخستین اشاراتی که به خانواده ایرانی شده است به دوران عتیق و باستان باز می‌گردد. از ترسیمی‌ترین اجتماعات بشری ، آریایی‌ها هستند. معنی کلمه آریا از نظر دینی ، پرستنده و قربانی دهنده و از نظر اصطلاح علمی ، شریف و نجیب ، آقا و صاحب اختیار است. سه فرشته مذکر اردیبهشت ، شهریور و بهمن نام دارند. سه فرشته مونث خرداد ، مرداد و اسفند نامیده می‌شوند. کوچکترین واحد هر قبیله آریایی خانواده یا کولا بود. نام پدر که رئیس خانواده نیز به شمار می‌رفت، پاتی به معنی دارا و مالک یا پیتری به معنی خوراک دهنده بود. مادر ، ماتری خوانده می‌شد.

 

چند خانواده آریایی تشکیل یک عشیره را می‌دادند و چون هر عشیره دارای گاو و گوسفند بود، نام عشیره را گوترا به معنای محل محافظت گاو می‌نامیدند. به رئیس هرگوترا ، گوتراپاتی می‌گفتند. عشیره‌ها و خانواده‌هایی که دارای یک چراگاه مشترک بودند را گشتا می‌نامیدند، که به معنی چراگاه می‌باشد. در اوستا که پیشینه آن به سال 1700 قبل از میلاد باز می‌گردد به خانواده ، قداست و اهمیت خاص داده شده است. تأثیر اصالت و فرهنگ خانواده و همچنین پیوستگی‌های دودمانی در قصه‌های شاهنامه نیز به خوبی نمایان است.

 

خانواده در اوستا

خانواده در اوستا (Nafa) و خانوار (Man) نامیده می‌شد. در اوستا برای زنان و مردان نقشهای جنسیتی متفاوتی تعیین شده است. با این حال به نظر می‌رسد صرف نظر از تفاوتهای شخصیتی هر کدام از جنسیت‌ها که باعث تعریف وظایفی متفاوت در زندگی اجتماعی آنها می‌شده، زن و مرد در سطحی برابر باهم قرار داشتند. در بیان استعاری گاها ، از سه فرشته مونث و سه فرشته مذکر نام برده شده است که به واسطه پاک منشی خویش به اهورامزدا نزدیک می‌شوند. جالب است که بدانیم نام این شش فرشته ، نام شش ماه در تقویم کنونی ایرانی است. حتی در استعاره‌ها هم ، زنان و مردان در جایگاهی برابر با هم قرار دارند.

 

یکی از مظاهر مقدس برای ایرانیان باستان فرشته آناهیتا بود که نماد یک زن و مظهر معصومیت ، پاکی ، راستی ، صداقت ، آبادانی و باروری است. از ممتازترین خصوصیات یک زن خوب در اوستا که به کرات از آن یاد شده، باروری است. به طوری که زوجین بی‌فرزند عملا ارزشی نداشتند. بی‌فرزندی باعث ننگ بود و به همین دلیل خانواده‌های فاقد فرزند ، کودکی را که معمولا پسر بود به فرزندی می‌پذیرفتند. ترجیح دادن فرزند پسر به دختر به دلیل داشتن شرایط زیست بومی ایران بود. کمبود دائمی آب که کشت و زرع بیابان‌های خشک را سخت می‌کرد و مستلزم نیروی کار قوی بود. همچنین تقویت سپاه و لشکر جهت بالا بردن قدرت دفاعی در برابر هجوم قبایل همجوار از جمله دلایل این انتخاب بود.

دکتر بتسابه مهدوی

30 فروردین 96

  • بتسابه مهدوی

سفره گواه گیری (سفره عقد) در ایران باستان

بتسابه مهدوی | چهارشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۶، ۰۸:۵۳ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

درگذشته ایرانیان باستان به جشن عروسی سور میگفتند عروس لباس سبز می پوشیده و تور یا پارچه ای سبزرنگ روی سرمی انداخته،داماد نیزعرقچین سبز بر سر و روی شانه راست او چادرشب یا دستمال سبز انداخته می شده در پشت سرداماد برادر یا یکی ازبستگان بسیار نزدیک او می ایستاده و دردست (یا در سینی کوچک) یک دستمال سبز،یک انارشیرین یک تخم مرغ یک قیچی و کمی نقل و شیرینی و آویشن همراه با نخ و سوزن سبز رابالای سرداماد نگه می داشته، یا در داخل سفره ای به نام سفره گواه (سفره عقد) قرار می دادند.

 

سفره گواه معمولا سبز رنگ و شامل موارد زیر است:

نگاره اشو زرتشت -کتاب اوستا و کُشتی باز نشده- شمع یا لاله یا چراغ روشن- قند سبز- گلدان گل و سرو - نقل وشیرینی - انارشیرین - یک تخم مرغ - یک عدد قیچی - یک ظرف کوچک آویشن مخلوط با برنج وسنجد - نخ وسوزن سبز - لورک عروسی(مخلوط هفت نوع آجیل شیرین) که روی آن نقل وشیرینی ریخته شده - گلاب و آینه.

 

1-کتاب اوستا (کتاب آسمانی) و کشتی :

این دو نشان این است که عروس و داماد وبعدها فرزندانشان تابع قوانین دین بوده و باید برابر دستورات آن رفتار کنند.

 

2-قند سبز:

نشان سبزبختی وشیرین کامی است که بعد از گواه گیری(عقد) به عنوان هدیه به موبدی که گواه گرفته می دهند.

 

3-چادرشب یا شال سبز:

که بر روی شانه داماد می اندازند نشانه این است که از این به بعد مخارج زندگی بردوش داماد است و انداختن پارچه سبز بر روی سفره عقد به جای آن به همین مفهوم می باشد.

 

4-تخم مرغ:

به این معنا است که همه اختیاراتی که پدر و مادر عروس و داماد درحق فرزندانشان داشته اند را از خود سلب کرده و به یک تخم مرغ مصالحه کرده وآن را بیرون می اندازند و از آن به بعد درصورتی که از آنها خواسته شود راهنمایی خواهند کرد ولی زوج جوان را مجبورنمی کنند که مطابق میل ایشان رفتارکنند.

 

5- انارشیرین :

نشانه شیرین کامی و فرزندان زیاد است.

 

6- برگ آویشن مخلوط با برنج و سنجد ونقل:

نقل نشان شیرین کامی-برنج (درگذشته جو بکارمی بردند) نشانه برکت زندگی - سنجد محرک عشق و دلدادگی و آویشن خوش بویی و سرزندگی است که موبد هنگام خواندن اوستای تندرستی روی شانه عروس و داماد می ریزد.

 

7-نخ و سوزن:

نشان پیوند و دوختن است،اگر در زندگی زناشویی رخنه ای پدید آید یا فاصله ای ایجاد شود باید با نخ و سوزن مینوی(معنوی) آن را بدوزند و نگذارند بزرگتر شود.

 

8-قیچی:

از دو تیغه درست شده و زمانی که دو تیغه با هم کارکنند برش ایجاد می شود یعنی عروس و داماد نقش دو تیغه قیچی رادارند که با همدلی وهم اندیشی وهمکاری می توانند زندگی را پیش ببرند.

دکتر بتسابه مهدوی

30 فروردین 96

  • بتسابه مهدوی

اقسام ازدواج در ایران باستان

بتسابه مهدوی | سه شنبه, ۲۹ فروردين ۱۳۹۶، ۰۹:۲۵ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی


در مورد انواع پیوند زناشویی در ایران باستان گفتنی است که زن و مرد به 5 صورت و تحت عناوین پادشاه زن- چاکر زن- ایوک زن- ستر زن- خودسر زن پیوند زناشویی می‌بستند که هر یک جداگانه به شرح زیر است:

1- پادشاه زن : این نوع ازدواج به حالتی گفته می‌شد که دختری پس از رسیدن به سن بلوغ با موافقت پدر و مادر خود با پسری ازدواج می‌کرد و پادشاه زن از کاملترین حقوق و مزایای زناشویی برخوردار بود و کلا" همه دخترانی که برای نخستین بار و با رضایت پدر و مادر ازدواج می‌کردند، پیوند زناشویی آنان تحت عنوان پادشاه زن ثبت می‌شد..

 

2- چاکر زن : این نوع ازدواج به حالتی اطلاق می‌شد که زنی بیوه به عقد و ازدواج با مرد دیگری در می‌آمد. این زن با زندگی در خانه شوهر دوم خود حقوق و مزایای پادشاه زن را در سراسر زندگی مشترک دارا بود، ولی پس از مرگ آیین کفن و دفن و سایر مراسم مذهبی اش تا سی روزه توسط شوهر دوم یا بستگانش برگزار می‌شد. ولی هزینه های مراسم بعد از سی روزه به عهده بستگان شوهر اولش بود، چون معتقد بودند در دنیای دیگر این زن از آن نخستین شوهر خود خواهد بود و به همین علت پیوند دوم او تحت عنوان چاکر زن یاد می‌شد.

حال برای برخی ناآگاهان پیوند زناشویی از نوع چاکر زن را اختیار کردن زن صیغه ای توسط پدران ما در گذشته قلمداد کرده و پادشاه زن را زن عقدی بیان می‌کنند که صحت ندارد.

 

3- ایوک زن: این نوع ازدواج زمانی اتفاق می‌افتاد که مردی دختر یا دخترانی داشت و فرزند پسر نداشت و ازدواج تنها دختر یا کوچکترین دخترش تحت عنوان ایوک ثبت می‌شد و رسم بر این بود که اولین پسر تولد یافته از این ازدواج به فرزندی پدر دختر در می‌آمد و به جای نام پدرش نام پدر دختر را بعد از نامش می‌آوردند و این نوع ازدواج باعث شده که برخی افراد غیر مطلع برچسب ازدواج با محارم را به زرتشتیان بزنند و اظهار کنند که پدر با دختر خود ازدواج می‌کرده است. اینک اشتباه افراد ناآگاه کاملا" مشخص شد و اتهام ازدواج با محارم کاملا" مردود است.

 

4- ستر زن: وقتی که فرد بالغی بدون ازدواج در می‌گذشت، پدر و مادر یا خویشان این فرد موظف بودند به خرج خود و به یاد فرد درگذشته دختری را به ازدواج پسری در می‌آورند. شرط این نوع ازدواج آن بود که دختر و پسر متعهد می‌شدند که در آینده یکی از پسران خود را به فرزند خواندگی فرد درگذشته بدون زن و فرزند درآورند.

 

5- خودسر زن: اگر دختری و پسری پس از رسیدن به سن بلوغ برخلاف میل والدین خود خواستار ازدواج با یکدیگر می‌شدند و مصر بر این امر نیز بودند، با وجود مخالفت والدین ازدواج آنها منع قانونی نداشت و زیر عنوان خودرای زن ثبت می‌گردید و در این بین دختر از ارث محروم می‌شد، مگر اینکه والدینش به خواست خود چیزی به او می‌دادند یا وصیت می‌نمودند که بدهند.

این نوع ازدواج ها در ایران باستان انجام می‌شد امروزه ازدواج ها تحت این عناوین ثبت نمی‌شود.

دکتر بتسابه مهدوی

29 فروردین 96
  • بتسابه مهدوی

ازدواج در ایران باستان

بتسابه مهدوی | سه شنبه, ۲۹ فروردين ۱۳۹۶، ۰۹:۲۳ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

خانواده که امروز نیز از مقدس‌ترین نهادهای اجتماعی به شمار می‌رود، همواره در این سرزمین از اهمیت والایی برخوردار بوده است. تا بدان ‌جا که در اعتقادات ایرانی تشکیل خانواده به صورت تکلیفی دینی در آمده است.

در آن زمان که زن‌ربایی و حتی خرید زن در میان بسیاری از ملل و اقوام هند و اروپایی معمول و متداول بود، ازدواج ایرانی در سایه نظم و نسقی که آیین زرتشت آورده بود، نتیجه عقد بود.

وجود ایزد بانوانی چون آناهیتا و اشی و نقش آنان در تفکرات ایرانی اهمیت خانواده را بیشتر می‌نمایاند.

آناهیتا با صفات نیرومندی، زیبایی و خردمندی، به صورت ایزد بانوی عشق و باروری نیز در می‌آید، زیرا چشمه حیات از وجود او می‌جوشد و بدین گونه «مادر خدا»‌ نیز می‌شود. و اشی نماد توانگری و بخشش، ایزد بانویی است که پیشرفت و آسایش به خانه‌ها می‌برد و خرد و خواسته می‌بخشد.

 

به نظر ایرانیان، ازدواج نتیجه تراضی زن و مرد بود و این ازدواج در آن واحد معنی مذهبی و اجتماعی داشت. زندگی زناشویی و خانواده از لحاظ اجتماعی نیز از اهمیت والایی برخوردار بود تا بدان‌جا که در زمان ساسانیان، شاهنشاهان، به عنوان نمایندگان راستین اهورامزدا در روی زمین از ازدواج مردم حمایت می‌کردند.

دولت هر سال برای عده زیادی از دوشیزگان نیازمند جهاز فراهم می‌آورد و دختران بی‌صاحب و بی‌جهاز را به خرج خود شوهر می‌داد و در انجام دادن این گونه نیکوکاری‌ها خسرو انوشیروان سرآمد دیگر پادشاهان ساسانی بود.

 

ایرانیان آن‌چنان به خانواده اهمیت می‌دادند که از مشاغلی که مستلزم تجرد بود یا از زندگی حادثه جویانه که مردان را مدتی دراز از کانون خانواده دور نگه می‌داشت، مانند دریانوردی و بازرگانی، خوش‌شان نمی‌آمد.حتی سربازان ایرانی همه زن داشتند و دلبسته اجاق‌های خانوادگی خود بودند و هر سال، جز چند ماهی خدمت به شاه مملکت دینی به گردن نداشتند. خانواده از چنان بنیان محکمی‌ برخوردار بود که حتی بچه‌دار نشدن و نازایی زن دلیلی بر برهم خوردن پیمان زناشویی نبود. زرتشتیان در این گونه موارد به راحتی بچه‌ای را به فرزندی می‌پذیرفتند.

دکتر بتسابه مهدوی

29 فروردین 96

  • بتسابه مهدوی

موجودات افسانه ای انسان نما

بتسابه مهدوی | دوشنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۶، ۱۱:۱۳ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

بعضی از موجودات افسانه‌ای، ریشه در سنن ملّی دارند و بعضی دیگر، احتمالاً در گذشته‌های دور، وجود داشته‌اند. به هر صورت، هر فرهنگی دارای تعداد زیادی از این موجودات است که بیشترشان هم انسان‌نما هستند. به بیان دقیق‌تر، هزاران موجود انسان‌نمای افسانه‌ای وجود دارد که شاید واقعی هستند و یا شاید، همان‌طور که برخی اعتقاد دارند، در جایی از کره‌ی زمین پنهان‌اند.

 

۱) یأجوج و مأجوج (Gog and Magog) از یأجوج و مأجوج، در قرآن، سِفر پیدایش، کتاب حزقیال و مکاشفه‌ی یوحنا، سخن رفته است. آن‌ها به عنوان موجودات ماوراءالطبیعه، شیاطین یا اقوامی توصیف می‌شوند که در کره‌ی زمین به صورت پنهانی زندگی می‌کنند. یأجوج و مأجوج در اساطیر و فولکلور به دفعات مطرح شده‌اند و وجودشان از سوی بسیاری از ادیان از جمله اسلام، مسحیت و یهودیت، مورد تأیید قرار گرفته است.

طبق باور گسترده‌ای که هم در مسیحیت و هم در اسلام وجود دارد، «وی که دو شاخ دارد» (فرمانروایی بزرگ و درستکار) و دو عصر را صاحب است (بر دو عصر تأثیر دارد)، جهان را در سه جهت درنوردید تا این که قومی را یافت زیر ستم یأجوج و مأجوج. یأجوج و مأجوج «ذاتی پلید و نابودگر» داشتند و «باعث فساد گسترده‌ای در زمین بودند». قوم ستمدیده، در ازای محافظت شدن، پیشنهادِ دادنِ خراج کردند. فرمانروا قبول کرد که به آنان کمک کند، اما پیشنهاد خراج را نپذیرفت. وی دیوار بزرگی ساخت که اقوام متخاصم قادر نبودند از آن عبور کنند. این اقوام تا روز قیامت، آنجا خواهند ماند و خلاصی آنان نشانه‌ی پایان جهان خواهد بود. «جنگ یأجوج و مأجوج» پیش از بازگشت مسیح اتفاق خواهد افتاد.

 

۲) ساتیر (Satyr) ساتیرها در اصل، در تمدن یونانی، به عنوان همراهان پان (خدای آب، مزرعه، جنگل، جانوران و شبانان که در افسانه‌های یونان به شکل بز است) شناخته می‌شوند. این موجودات با ربّ‌‌النوع مزارع در افسانه‌های روم، ترکیب یافته، شکلی نیمه انسان و نیمه بز به خود گرفتند (نیمه‌ی بالاییِ بدن به شکل یک مرد و نیمه‌ی پایینی به شکل بز). گفته می‌شود ساتیرها موجوداتی دغلباز، اما ترسو هستند. خرابکار و خطرناک، و در عین حال، خجالتی و بزدل‌اند. در زمان های قدیم، آن‌ها معمولاً روی سرشان دو شاخ داشتند اما نسل‌ جدیدشان به جای شاخ، برآمدگی دارد.

 

۳) آباریمون (Abarimon) آباریمون، نام یک نژاد افسانه‌ای است که پاهایشان برعکس است، اما علی‌رغم این مسئله، می‌توانند با سرعت بالایی بدوند. آباریمون‌ها در کنار جانورانِ جنگلی زندگی می‌کردند و از آن‌جایی که بسیار وحشی بودند، کسی نتوانسته بود آن‌ها را بگیرد. آنان در درّه‌ی عظیم کوه ایمانس (رشته‌کوه‌های هیمالیای امروزی در پاکستان) می‌زیستند. هوای آن منطقه، دارای خاصیت به خصوصی بود، به این معنا که اگر کسی در آن هوا تنفس می‌کرد، قادر به تنفس هوای منطقه‌ی دیگری نبود و ساکنان درّه، هرگز نمی‌توانستند آنجا را زنده ترک کنند.

 

۴) نفیلیم (Nephilim) نفیلیم‌ها موجوداتی هستند که وجودشان در انجیل عبری مورد تأیید قرار گرفته است و به طور اخص، در سِفر آفرینش و سِفر اعداد، به آن‌ها اشاره شده است. در سایر متون وابسته به انجیل و بعضی نوشته‌های غیرمشهور یهودی نیز از نفیلیم‌ها یاد شده است. آنان را براندازنده می خوانند، زیرا قلب انسان با دیدنشان از حرکت بازمی‌ایستد. برخی می‌گویند آن‌ها بسیار غول‌پیکر بوده‌اند و وقتی به زمین می‌افتادند، زمین می‌لرزید و باعث می‌شد دیگران هم به زمین بیفتند. شاید نفیلیم‌ها دارای اهمیت تاریخی نباشند، اما این موجودات ذهنی باستانی، دارای معانی سؤال‌برانگیزی هستند. عدّه‌ای آنان را حاصل آمیزشِ دوگانه‌ی فرشتگانِ گناهکار و زنانِ انسان می‌دانند. در انجیل عبری، همچنین اشاره شده که ریفیت‌ها و نفیلیم‌ها، نژادهای باستانی غول‌پیکری بوده‌اند در عصر آهن، که گمان می‌رود مرده‌اند، حال آن‌که آنان در جایی از این کره‌ی خاکی، پنهان شده‌اند.

 

۵) پری دریایی (Mermaid)

پری دریایی، یک موجود افسانه‌ایِ ساکن آب‌هاست که بالاتنه و سری به شکل زن و دمی از جنس ماهی دارد. بحث پریان دریایی از حداقل ۵۰۰۰ سال پیش از میلاد مسیح مطرح بوده است. گفته می‌شود منشأ پری دریایی، ملکه‌ی بزرگ، آتارگارتیس، بوده که عاشق یک چوپان زمینی می‌شود و بی آن که بخواهد او را به قتل می‌رساند. آتارگاتیس که شرمسار شده بود، به درون یک دریاچه می‌پرد تا به ماهی تبدیل شود، آما آب‌ها نمی‌توانند زیبایی الهه ‌وارش را نهفته کنند.

به این ترتیب، او به شکل یک پری دریایی درآمد، با بالاتنه‌ای به شکل انسان و پایین‌تنه‌ای به شکل ماهی. با این اوصاف، در فولکلور بریتانیا، پریان دریایی، نشانه‌ی بدشانسی به حساب می‌آیند. به این نحو که هم مصیبت را پیش‌بینی می‌کنند و هم خود، باعث وقوع آن می‌شوند. به احتمال زیاد مردم آن‌ها را با گاوهای دریایی (حیواناتی آبزی) یا با کسانی که از بیماری مادرزادی سیرنوملیا (Sirenomelia ،معروف به سندروم پری دریایی؛ پاهای کودکی که با این سندروم به دنیا می‌آید، به هم چسبیده است) رنج می‌برند، اشتباه گرفته‌اند.

 

 

۶) بانشی (Banshee)

بانشی، در افسانه‌های ایرلندی، شبح زنی است که اغلب به عنوان نشانه‌ی مرگ و پیام‌آور جهان دیگر شناخته می‌شود. داستانِ «بین سیدهی» (Bean-Sidhi) با یک پری آغاز شد که به خاطر مرگ شخصیت‌های برجسته، شیون و زاری می‌کرد.

در داستان‌هایی که بعدها شکل گرفت، ظاهر شدن بانشی به معنای نزدیک شدنِ مرگ بود. طبق افسانه‌ها، بانشی می‌تواند در شکل‌های مختلفی ظاهر شود. او اغلب  به شکل عجوزه ای بدمنظر و ترسناک دیده می‌شود، اما ممکن است به حالت زنی با زیبایی محسورکننده نیز دربیاید و در حال شستن لباس یا زره خون‌آلود کسی که قرار است بمیرد، مشاهده شود. اگرچه بانشی معمولاً دیده نمی‌شود، اما صدای ناله و شیونش اغلب در اطراف جنگل‌ها و در شبی که قرار است کسی بمیرد، شنیده می‌شود.

۷)  آباتوا (Abatwa)

در افسانه‌های زولو (آفریقا)، آباتوا، به انسان‌های بسیار کوچکی اطلاق می‌شود که می‌توانند زیر چمن مخفی شوند و مورچه‌سواری کنند. گفته می‌شود آنان کوچ‌کننده‌هایی هستند که همواره برای تفریح، به شکار می‌پردازند. طبق افسانه‌ها، اگر کسی به یک آباتوا بربخورد، معمولا چنین سؤالی از او پرسیده می‌شود: «اولش از کجا منو دیدی؟» فرد باید پاسخ دهد که آباتوا را از یک کوه یا جای دوری دیده است.

گفته می‌شود آباتواها، نسبت به اندازه‌ی خود، بسیار حساس هستند و اگر کسی پاسخ دهد که در همان لحظه آن‌ها را دیده است، سعی خواهند کرد با تیرهای سمّی، او را بکشند. اگر فردی به طور اتفاقی پایش را روی یک آباتوا بگذارد، مجازاتش مرگ است. آباتواها به دلیل خلق و خوی خجالتی‌شان، فقط می‌توانند دیده شدن توسط بچه‌های کمتر از ۴ سال، جادوگران و زنان حامله را تحمّل کنند. اگر زنی حامله، در هفتمین ماه بارداری خود، یک آباتوای مرد ببیند، پسر خواهد زایید.

 

۸) اِلف (Elf) اِلف، موجودی است برآمده از افسانه‌های ژرمن. اِلف‌ها اساساً به عنوان گونه‌ای از موجودات خداگونه یا شبه‌خداگونه، شناخته می‌شدند که دارای قدرت‌های جادویی بودند، قدرت‌هایی که ممکن بود برای انسان هم مفید باشد و هم مضر. در اساطیرِ قبل از مسیحیت، آنان به دو دسته‌ی اِلف‌های نورانی و اِلف‌های تاریک تقسیم می‌شدند. طبق توصیفاتی که بعدها در افسانه‌های اسکاندیناویایی ارائه و ماندگار شده، انسان‌ها ممکن بود بعد از مرگ به مقام اِلف برسند. بر اساس این عقاید، تولید نسل میان اِلف‌ها و انسان‌ها امکان‌پذیر بود. کلماتی که در یونانی معنی «حوری» می‌دهند، توسط ادیبان آنگلوساکسون با عنوان «اِلف» و مشتقات آن، ترجمه شده‌اند.

 

۹) دیو یک‌چشم (Cyclops) در افسانه‌های رومی و یونانی، دیو یک‌چشم یکی از انواع نژاد کهن دیوهاست است و تنها یک چشم در وسط پیشانی دارد. به احتمال فراوان، مردم، یک ناهنجاری مادرزادی به نام یک چشمی (Cyclopia) را که در اثر آن، نوزاد انسان، تنها با یک چشم در میان صورتش متولد می‌شود، با این گونه اشتباه گرفته‌اند.

 

۱۰) اورک (Orc) اورک، واژه‌ایست که به نژادهای مختلفی از موجودات انسان‌نما‌ی خشن و ستیزه‌گر در فضاهای فانتزی، اطلاق می‌شود. اورک ها معمولاً به شکل موجودات انسان‌گونه‌ی بدشکلی مجسم می‌شوند که حیوان‌صفت، جنگ‌طلب و دگرآزار هستند. آنان در اندازه‌های مختلفی دیده می‌شوند، زشت و چرکین‌اند و گوشت آدمی، غذای محبوبشان است. اورک‌ها، دندان‌های نیش بلندی دارند، پاهایشان کمانی است و بازوانشان دراز.

پوست بعضی از آن‌ها به تیرگی می‌زند که انگار سوخته است. «تالکین» نویسنده‌ی ارباب حلقه‌ها، آنان را این‌گونه توصیف می‌کند: «قوزی و عریض است، دماغی پت و پهن دارد، پوستش زرد و بیمارگونه است، دهانش گشاد است و چشمانش کج و کوله.گونه‌ی پست و نفرت‌آوری از نژادهای منفور مغول (برای اروپایی‌ها)». گفته می‌شود اورک‌ها موجوداتی تیره‌روز، حیله‌گر و شرورند. تقریباً در تمام آثار حماسی، منشأ آنان، جنین‌های پلیدی بوده‌اند که تنها به اراده‌ی شریرانه‌ی شیطان، جان گرفته‌اند.

 

۱۱) کاپر (Kapre) کاپر، یکی از موجودات افسانه‌ای فیلیپین است که می‌توان گفت دیوی درختی است با با ویژگی‌های فراوانِ بشری. کاپر، مردی ریشو و بلند قد می‌باشد با موهای پرپشتِ قهوه‌ای. گفته می‌شود کاپرها، معمولاً در حال کشیدن پیپ تنباکو هستند، که بوی آن توجه انسان‌ها را جلب می کند. کلمه‌ی کاپر، از واژه‌ی عربی «کافر» می‌آید. کاپرها ممکن است با انسان‌ها ارتباط برقرار کنند و پیشنهاد دوستی بدهند. اگر کاپر با یک انسان، دوست شود و به خصوص احساس عاشقانه‌ای هم در میان باشد، تا پایان عمر، در راستای علاقه‌ی عاشقانه‌ی خود، رفتار خواهد کرد. می‌گویند گاهی کاپرها دست به سر مردم می‌گذارند و باعث می‌شوند مسافران سرگردان شده، راه خود را در کوه‌ها یا جنگل‌ها، گم کنند.

 

۱۲) لپرکان (Leperchaun) لپرکان‌ها به «تواتا ده دانان‌» (Tuatha Dé Danann)، فرزندان الهه‌ی دنو، در اساطیر ایرلندی مربوط می‌شوند و خواستگاهشان، خدایان پیش از مسیحیت در ایرلند می‌باشد. وقتی داستان‌های به جای مانده نوشته می‌شدند، ایرلند به مسحیت گرویده بود و تواتا‌ده‌ها به عنوان شاهان، ملکه‌ها و قهرمانان گذشته‌ی دور معرفی می‌شدند. با این حال، شواهد بسیاری مبنی بر حالت خداگونه‌ی آنان موجود است. بر اساس توصیفات معروف، لپرکان‌ها، همقد یک بچه‌ی کوچک هستند. آنان موجوداتی منزوی‌اند، عمدتاً به دوختن و تعمیر کفش می‌پردازند و از شوخی‌های عملی، خوششان می‌آید. «ویلیام باتلر ییتس» می‌گوید ثروت عظیم این موجودات افسانه‌ای، «از گنجینه‌هایی است که در زمان‌های دور هنگام جنگ دفن شده بودند»، گنجینه‌هایی که توسط لپرکان‌ها کشف و ضبط شده‌اند. «مک‌آنالی»، لپرکان‌ها را پسر یک «روح پلید» و یک «پری فاسد» می‌داند که «نه کاملاً خوب هستند و نه کاملاً شرور».

 

۱۳) غول (Ogre) کلمه‌ی Ogre به معنای غول، به احتمال فراوان از Oegrus در افسانه‌های یونانی گرفته شده که پسر خدای خونریز یونانی‌هاست. شاید Oegrus بعضی انسان‌ها را با طلسم خود، به غول تبدیل می‌کرده است. غول، هیولای بزرگی است انسان‌نما، بی‌رحم، شیطان‌صفت و ترسناک. غول‌ها در فولکلور و داستان‌های شاه پریان، موجوداتی هستند که انسان‌ها را می‌خورند. آنان در بسیاری از آثار ادبی کلاسیک نیز، حضور دارند. در هنرهای بصری، غول‌ها به شکل موجوداتی با سر بزرگ، مو و ریش فراوان، بدن قوی و اشتهای سیری ناپذیر، تجسم یافته‌اند. واژه‌ی غول در مفاهیم استعاری به افراد منفوری اطلاق می‌شود که قربانیان خویش را استثمار کرده، با آنان رفتاری وحشیانه پیش می‌گیرند یا نابودشان می‌کنند. طبق افسانه‌ی فرانسوی، غول‌ها ساکن امپراطوری «لوگرز»(Logres) هستند {انگلستان.}

 

۱۴) ژیووزونا (Dziwozona) ژیووزوناها یا ماموناها، در افسانه‌های اسلاو، عفریته‌های بدسگال و خطرناکی هستند ساکن مرداب‌ها. می‌گویند قابله‌ها، کلفت‌های پیر، مادرانی که ازدواج نکرده‌اند، زنان حامله‌ای که پیش از به دنیا آمدن بچه می‌میرند و کودکان سر راهی، ممکن است بعد از مرگ، به یکی از این عفریته‌ها تبدیل شوند. گاهی اوقات ژیووزوناها مردان جوان را به زور همراه خویش می‌برند تا آن‌ها را شوهر خود کنند.

 

۱۵) مونو گراند (Mono Grande) مونو گراندها، آمخوارانی دورگه هستند که نیمی انسان‌اند و نیمی میمون‌هایی پرمو، و در آمریکای جنوبی رؤیت شده‌اند. گفته می‌شود آن‌ها نسبت به انسان‌ها رفتاری تهاجمی دارند و به محض دیدن یک انسان، به وی حمله می‌کنند، اما ممکن است زنان را برای جفت‌گیری، با خود ببرند. با این حال وجود مونو گراندها از لحاظ علمی به اثبات نرسیده است.

 

۱۶) خون‌آشام‌ها (Vampires) خون‌آشام‌ها، موجوداتی خیالی هستند که با تغذیه از جوهر حیات زندگان (اغلب به شکل خون)، زنده می‌مانند. خون‌آشام‌ها در بسیاری از فرهنگ‌ها وجود دارند و قدمتشان به اندازه‌ی قدمت خود انسان است. آنان موجودات سردی هستند که اگر در معرض نور خورشید قرار گیرند، نابود می‌شوند. حفره‌های کنار قبرها به عنوان نشانه‌هایی از وجود خون‌آشام‌ها قلمداد شده‌اند. جز خفاش خون آشام، هیچ گونه شواهد علمی مبنی بر واقعی بودن این موجودات، در دست نیست.

 

 

۱۷) تِلِم (Tellem) تلم‌ها قومی بودند که در پرتگاه باندیاگارا در مالی زندگی می‌کردند. عده‌ای از اهالی مالی اعتقاد دارند تلم‌ها دارای قدرت پرواز بوده‌اند. گفته می‌شود آن‌ها خانه‌های خود را در پایین پرتگاه‌ها می‌ساخته‌اند. برخی از این ساختمان‌ها هنوز در منطقه باقی هستند.

 

۱۸) یِتی (Yeti) یتی یا موجود برفی انسان‌نمای بدمنظر، در حوالی پهنه‌ی هیمالیا، واقع در پاکستان و نپال، مسکن دارد. جامعه‌ی علمی، یتی را تنها یک افسانه می‌داند، اما این موجود رمزآلود همچنان معروفیت خود را در منطقه حفظ کرده است. یتی موجودی دوپا و قدبلند است که بدنش با موهای بلند سفید پوشیده شده و لباس به تن ندارد. گفته می‌شود رنگ موهای یتی در برابر نور آفتاب به رنگ قرمز آجری درمی‌آید.

 

۱۹) تیاناک (Tiyanak) تیاناک طبق افسانه‌های فیلیپینی، به شکل یک کودک ظاهر می‌شود. او اغلب به شکل یک نوزاد تازه ‌متولدشده درمی‌آید و در مکان‌هایی مانند جنگل‌ها گریه سر می‌دهد تا توجه مسافران از همه‌جا بی‌خبر را به خود جلب کند. وقتی قربانی، بچه را برمی‌دارد، تیاناک به شکل واقعی خود درمی‌آید و به او حمله می‌کند. تیاناک، علاوه بر زخمی کردن قربانیانش، علاقه دارد مسافران را گمراه کند و کودکان را بدزدد. عدّه‌ای می‌گویند تیاناک، روح کودکی است که مادرش پیش از تولد او مرده است. این نوزاد در خاک متولد شده و به همین دلیل به این شکل درآمده است.

 

۲۰) گرگ‌نما (Werewolf) گرگ‌نما، انسانی اساطیری است که می‌تواند به شکل یک گرگ، یا جانوری نیمه‌گرگ و نیمه‌انسان درآید. این تغییر حالت ممکن است به اراده‌ی خود شخص صورت گیرد یا این‌که یک گرگ‌نما‌ی دیگر فردی را گاز بگیرد یا چنگ بزند. طلسم شدن نیز از دلایل تبدیل شدن به این موجود، محسوب می‌شود. این تغییر شکل، معمولاً با قرص کامل ماه در ارتباط است. گفته می‌شود گرگ‌نماها قدرت و حواس فرا انسانی و فراحیوانی دارند.

 

۲۱) فوموریان (Fomorian) در اساطیر ایرلندی، فوموریان نژادی نیمه‌خداگونه است که در زمان‌های باستان در ایرلند بوده است. زمانی اعتقاد بر این بود که آنان همچون تیتان‌های یونانی (Greek Titans)، برتر و بالاتر از خدایان هستند. می‌گویند آن‌ها نماینده‌ی خدایان هرج و مرج و سرشت وحشی هستند، بر خلاف «تواتا ده دانان» که نماینده‌ی خدایان تمدّن انسانی محسوب می‌شوند. بر طبق برخی افسانه‌ها، فوموریان‌ها بدنی به شکل انسان و سری به شکل یک بز دارند. حال آن‌که بر اساس بعضی افسانه‌های دیگر، آنان تنها دارای یک چشم، یک بازو و یک پا هستند. البته برخی از فوموریان‌ها از جمله اِلاثا (Elatha) بسیار زیبا بوده‌اند.

 

۲۲) بِلِمیِس (Blemmyes) بلمیس‌ها، طبق افسانه، اقوامی بودند از نژاد هیولاهای بی‌سر (acephalous) که چشم‌ها و دهانشان روی سینه‌شان بود. مؤلفین باستان، از کلمه‌ی آدمخوار (Anthropophagi) برای توصیف بلمیس‌ها استفاده ‌می‌کردند، زیرا این هیولاها میل شدیدی به خوردن انسان داشتند.

 

۲۳) تیکبالانگ (Tikbalang) تیکبالانگ طبق افسانه‌های فیلیپینی، در کوه‌ها و جنگل‌های فیلیپین، به صورت پنهانی زندگی می‌کند. این موجودِ انسان‌نما، قدبلند و استخوانی است و دست و پایش به طرز نامناسبی بلند است، به حدّی که وقتی چمباتمه می‌زند، زانوهایش بالاتر از سرش قرار می‌گیرند. سر و پاهای تیکبالانگ به شکل حیوان است (معمولاً اسب). به اعتقاد برخی‌ها، تیکبالانگ، مسافران را می‌ترساند و آنان را آن‌ چنان گمراه می‌کند که هرجا بروند و به هر طرف بپیچند، در مسیری غلط قرار می‌گیرند. ظاهراً این فریبِ او، با برعکس کردن پیراهن، خنثی می‌شود.

 

 

۲۴) اِنکانتادو (Encantado) انکانتادو از افسانه‌های برزیلی نشأت گرفته است. قلمرو آنان اِنکانت (Encante) نام دارد و در زیر آب‌هاست. انکانتادوها به شکل نوعی دلفین یا مار آبیِ ساکن آب‌های شیرین هستند که قادرند فرم انسانی پیدا کنند. آنان استعداد فراوانی در موسیقی دارند، افسون‌گرند و به میهمانی‌ها علاقه نشان می‌دهند. تغییر شکل این موجودات به انسان نادر است و معمولاً شبانه اتفاق می‌افتند. انکانتادو در فرم انسانی، برای پوشاندن پیشانی برآمده‌اش، کلاه به سر می‌گذارد و هنگام تغییر شکل، ناپدید نمی‌شود. او اغلب، قابلیت‌های جادویی خاصی را، همچون قدرت هدایت طوفان‌ها و جن‌زده کردن انسان‌ها، از خود بروز می‌دهد. انکانتادوها از روش‌های مختلفِ کنترل ذهن استفاده می‌کنند و می‌توانند باعث بروز بیماری، جنون و حتی مرگ شوند. گفته می‌شود این موجودات، انسان‌ها را می‌دزدند. بسیاری از روستاییان به همین دلیل، شب‌ها کنار رودخانه‌ی آمازون نمی‌روند. عدّه‌ی زیادی از اهالی آمریکای جنوبی به انکانتادوها اعتقاد دارند و ادعا می‌کنند این گونه را دیده و با آنان ارتباط برقرار کرده‌اند.

 

۲۵) آسوانگ (Aswang) آسوانگ که ریشه در فولکلور فیلیپین دارد، موجودی است ذاتاً شیطان‌صفت و خون‌آشام‌گونه. این موجود افسانه‌ای، موضوع بسیاری از افسانه‌ها و داستان‌ها با جزئیات متفاوت است. طبق نوشته‌های مهاجرنشینان اسپانیایی، آسوانگ حتی در قرن ۱۶ میلادی، جزو وحشت‌آفرین‌ترین موجودات افسانه‌ای بوده است. آسوانگ‌ها، ترکیبی از خون‌آشام و ساحره هستند و تقریباً همیشه مؤنث‌اند. گاه واژه‌ی آسوانگ به تمام انواع ساحره‌ها، مانانانگال‌ها (manananggal)، تغییرشکل‌یابندگان، گرگ نما‌ها و هیولاها اطلاق می‌شود. داستان‌ها و توصیفات مربوط به آسوانگ‌ها از منطقه‌ای به منطقه‌ی دیگر و از فردی به فرد دیگر، متفاوت است و نمی‌توان یک سری ویژگی‌های خاص را به آنان نسبت داد. با این حال، آسوانگ‌ می‌تواند با مانانانگال هم‌معنی باشد. مانانانگال‌ها چند ویژگی خاص خود را دارند. آنان هیولاهای بالداری هستند که اگر دور باشند، بال‌هایشان را با صدای بلند و اگر نزدیک باشند، بال‌هایشان را به آرامی به هم می‌زنند.

 

۲۶) باساجان (Basajaun) در اساطیر باسک، باساجاناک‌ها، اشباحی هستند ساکن غارها و جنگل‌ها، که از گلّه‌های احشام مواظبت می‌کنند و به انسان‌ها، مهارت‌هایی همچون کشاورزی و آهنگری می‌آموزند. باساجان‌ها همچنین در اساطیر آراگونی در درّه‌های تنا (Tena)، آنسو ((Ansó و بروتو (Broto) زندگی می‌کنند. تصاویر باساجاناک در کلیسای جامع بورگوس (Burgos Cathedral) و صومعه‌ی سانتا ماریا لا رئال (monastery of Santa María la Real) در ناجرا (Nájera) حکاکی شده است (قرن ۱۵ میلادی).

 

۲۷) راکشاسا (Rakshasa) راکشاسا در افسانه‌های هندو و بودایی، شبحی است اهریمنی یا گناهکار، که از پای خدای آفرینش هندوها به وجود آمده است. راکشاساها گونه‌ی پرجمعیتی از انسان‌نماهای فوق طبیعی هستند که گرایشات شیطانی دارند. آنان که جنگجویان قدَری هستند، وقتی سلاح‌های متداول، مؤثر نمی‌افتد، به جادو و خدعه متوسل می‌شوند. این اشباح، می‌توانند شکل ظاهری خود را تغییر دهند و معلوم نیست شکل واقعی و طبیعیشان دقیقاً چگونه است. راکشاساها به نبش قبر، تسخیر روح انسان و کارهایی از این قبیل، شهرت دارند. ناخن‌های دستان آنان زهرآلود است و غذایشان، گوشت انسان و غذای مانده می‌باشد.

 

 ۲۸) وندیگو (Wendigo) وندیگو در افسانه‌های مردم آلگونکویی (Algonquian people) ریشه دارد. وندیگوها اشباحی آدم‌خوار و بدنهادند که می‌توانند روح انسان‌ها را تسخیر کنند. همچنین بعضی انسان‌ها ممکن است به این ارواح پلید تبدیل شوند، به خصوص کسانی که از خوردن گوشت همنوع خویش لذّت می‌برند. وندیگوها، تجسم شکم‌بارگی، حرص و آز و افراط هستند. آنان با کشتن یک نفر و خوردن او سیر نمی‌شوند و همیشه به دنبال قربانیان دیگری هستند. طبق بعضی داستان‌ها، انسان‌هایی که بیش از اندازه اسیر حرص و آز می‌شوند، ممکن است به وندیگو بدل شوند. به این ترتیب، از افسانه‌ی وندیگو، به عنوان شیوه‌ای برای تشویق به تعاون و تعادل استفاده می‌شود.

 

۲۹) بختک (Incubus) بختک، روح پلیدی است به شکل یک مرد، که بر روی کسانی که خوابیده‌اند، علی‌الخصوص زنان، می‌افتد. گفته می‌شود بختک می‌خواهد از این زنان بچه‌دار شود تا افسانه‌اش ادامه پیدا کند. طبق داستان‌ها، بختک ممکن است باعث از بین رفتن سلامتی و حتی مرگ شود. قربانیان بختک، کابوس‌هایی می‌بینند که آن‌ها را از خواب می‌پراند، یا این که در خواب، دچار فلج می‌شوند. شاید بختک دلیلی برای بارداری‌های غیرقابل توضیح باشد.

 

۳۰) ساسکواچ (Sasquatch) ساسکواچ که بیشتر به بزرگ‌پا یا پاگنده (Bigfoot) معروف است، انسان‌نمایی است بزرگ و پرمو، که روی دو پا می‌ایستد. جامعه‌ی علمی، پاگنده را ترکیبی از فولکلور، فریب و تشخیص غلط می‌داند تا یک موجود واقعی. بنا به ادعای شاهدان، بزرگ‌پا، چشمانی بزرگ دارد، استخوان بالای چشمانش برآمده و پیشانی بزرگش، پایین افتاده است. بالای سر او گرد و دارای تیغه‌ی استخوانی برآمده می‌باشد، مثل برآمدگی روی سر گوریل نر. گفته می‌شود بزرگ‌پاها بوی تند بدی دارند، همه‌چیز خوارند و بیشتر، شب‌ها بیرون می‌آیند.

 

  • بتسابه مهدوی