نقش نگاره

سایت شخصی دکتر بتسابه مهدوی

نقش نگاره

سایت شخصی دکتر بتسابه مهدوی

۷۲ مطلب با موضوع «شعر و ادبیات :: متن های زیبای ادبی» ثبت شده است

جلوه

بتسابه مهدوی | جمعه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۴، ۰۵:۳۶ ق.ظ

ﺟﻠﻮﻩ ﺍﯼ ﺩﯾﺪ ....

ﺍﺯ ﻋﺸﻮﻩ ﻏﻤﺎﺯ ﻣﻌﺸﻮﻕ ....

ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﭘﯿﭽﯿﺪ ....

ﺗﭙﺶ ﻗﻠﺒﺶ ﺷﻨﯿﺪﻩ ﻣﯿﺸﺪ ....

ﺯﻟﻒ ﺍﻓﺸﺎﻥ ... ﻋﻄﺮ ﭘﺎﺷﺎﻥ ...

ﯾﮑﺒﺎﺭﻩ ﻋﺎﺷﻖ ﺷﺪ ...

ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺭﻓﺖ ...

ﻓﺮﻭ ﺭﯾﺨﺖ ﺩﺭ ﻣﻌﺸﻮﻕ ....

ﺟﻨﺒﺸﯽ ﺷﺪ ...

ﺣﯿﺎﺗﯽ ﻧﻮ ....

ﺣﺮﮐﺖ ﺍﺯ ﺣﺮﮐﺖ ﺩﺭ ﺣﺮﮐﺖ ...

ﻣﺮﮐﺰﯼ ﺑﯽ ﻫﻤﺘﺎ ...

ﺣﻠﻘﻪ ﺩﺭ ﺣﻠﻘﻪ ...

ﻣﻮﺝ ﺩﺭ ﻣﻮﺝ ....

ﻭ ﺭﯾﺸﻪ ﻫﺎ ....

ﺻﻌﻮﺩ ﺭﺍ ﺭﺍﻗﺐ ﺑﻮﺩ ....

ﻭﻟﯽ ﭼﮕﻮﻧﻪ .... ؟

ﻭ ﻋﺸﻖ ... ﻋﺎﻣﻞ ﺟﺮﮐﺖ ...

ﻭ .... ﺳﺮ ﮐﺸﯿﺪ ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻧﻬﺎ ....

ﮊﻣﯿﻦ ؟ ... ﭼﻪ .... ﭘﺴﺖ ﻣﯽ ﻧﻤﻮﺩ .... ﺩﺭ ﻫﺸﯿﺎﺭﯼ ....

ﺷﺎﻫﺪ .... ﻣﺸﻬﻮﺩﺵ ﺷﺪ ....

ﺗﺎ ﻣﻌﺸﻮﻕ ... ﺭﺍﻫﯽ ﻧﯿﺴﺖ ....

ﻗﺪﻡ ﺑﻪ ﻗﺪﻡ ....

ﻭ ﺍﻣﯿﺪ .....ﻭ ﺻﺒﺮ .... ﻭ .... ﻫﻤﺖ ....ﺑﺎﻟﻬﺎﯼ ﻋﺸﻖ ...

ﭘﺮﻭﺍﺯ ...

ﺍﯼ ﺁﺳﻤﺎﻧﻬﺎ .... ﻧﻮﺭ ....

ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺭﺣﻤﺖ ....

ﻭ ﻓﯿﺾ ....ﺳﺮﻣﺪ ....

ﺳﺒﺰ ﺷﺪ ...

ﺑﻪ ﺭﻧﮓ ﻗﻠﺐ ....

ﻣﺤﺮﻡ ﺷﺪ ....

ﻭ ﯾﮕﺎﻧﮕﯽ ﺑﺎ ﻣﻌﺸﻮﻕ ...

ﻭ ﻋﺎﺷﻖ ﻣﻌﺸﻮﻕ ﻋﺎﺷﻖ

  • بتسابه مهدوی

معجزه ذهن

بتسابه مهدوی | سه شنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۴، ۱۱:۱۲ ق.ظ

کتاب معجزه ذهن برای رسیدن به آرزوها معجزه ذهن برای رسیدن به خواسته ها و آرزو ها شما برای رسیدن به خواسته ها و در کل آرزوهایتان چه کرده اید؟ آیا همه را دست شانس و تقدیر سپرده اید؟ و معتقدید که تمام زندگی به این دو ختم می شود؛ در اینجا ما به باطل بودن این نظریه می پردازیم و معتقدیم که شانش یا تقدیر اصلا وجود ندارد بلکه این باور ماست که خود را در قالب شانس و تقدیر ظاهر می کند.

انسان ها دارای دو ضمیر هستند ۱)ضمیر خودآگاه ۲)ضمیر ناخودآگاه ضمیر خودآگاه همان تفکر و تعقل و تصمیم گیری، تجزیه و تحلیل مسائل روزمره است و این ضمیر هنگام بیداری و هوشیاری فرد فعال است. ضمیر ناخودآگاه برخلاف ضمیرخودآگاه همیشه فعال است و عامل تمام بدبختی ها بدشانسی ها ، موفقیت ها و خوش شانسی و مسئول بیشتر اتفاقات زندگی ماست. شکست در زندگی دلیل وجود باورها و مسائل منفی در ناخودآگاه است.ضمیر ناخودآگاه مسبب تمام عادات مثبت و منفی انسان است. هر کاری که مدتی تکرار شود در ناخودآگاه ضبط شده و عادت رفتاری می شود. ضمیر ناخودآگاه فقط برنامه هایی را اجرا می کند که به آن داده می شود حتی اگر به ضرر فرد باشد اگر خودتان برنامه ریزی نکنید دیگران یا محیط برای شما برنامه ریزی می کنند.پیام هایی که به ضمیر ناخودآگاه وارد می شود بی چون و چرا پذیرفته و اجرا می کند حتی اگر پیام دروغ ، غیرمنطقی و یا غیر علمی باشد. یکی از خواص انرژی در جهان این است که انرژی های مشابه خود را جذب می کند، به همین دلیل است که به هرچیزی که می اندیشید پس از مدتی شاهد جذب خودش یا چیزی که به آن ارتباط دارد خواهید بود

 

این کتاب، راهنمای ذهن قدرتمند انسان است و در آن نحوه استفاده از این نیروی بی‌پایان، با روشی بسیار ساده و کاربردی ارائه شده است. محتوای کتاب بیانگر مکانیسم دستیابی به اهداف و خلق آینده دلخواه می‌باشد. علمی و کاربردی بودن این کتاب و نیز تناسب آن با فرهنگ دینی و ایرانی، باعث شده تا در مدتی کوتاه در ردیف پرفروش‌ترین کتاب‌های ایران قرار بگیرد.

یکی از روزها حیوانات جنگل دور هم جمع میشن تا مدرسه‌ای درست کنن  خرگوش، پرنده، سنجاب و مارماهی شورای آموزشی مدرسه را تشکیل دادن .خرگوش اصرار داشت که دویدن جزء برنامۀ درسی باشه پرنده معتقد بود که باید پرواز نیز گنجانده شود. مارماهی هم به آموزش شنا معتقد بود و سنجاب اصرار داشت که بالا رفتن از درخت نیز باید در زمرۀ آموزش‌های مدرسه قرار بگیره شورای مدرسه با لحاظ کردن همۀ پیشنهادات دفترچۀ راهنمای تحصیلی مدرسه رو تهیه کرد و بعد قرار شد همۀ حیوانات همۀ درس‌ها را یاد بگیرنخرگوش در دویدن نمرۀ بیست گرفت اما بالا رفتن از درخت برایش دشوار بود و مرتب از پشت به زمین می‌خورد. دیری نگذشت که در اثر یکی از این سقوط‌ها مغزش آسیب دید و قدرت دویدن را هم از دست داد و حالا به‌جای نمرۀ بیست، ده می‌گرفت و در بالا رفتن از شاخۀ درختان هم نمره‌اش از صفر بالاتر نمی‌رفت. پرنده در پرواز عالی بود، اما نوبت به دویدن روی زمین که می‌رسید نمرۀ خوبی نمی‌گرفت، مرتب بال‌هایش می‌شکست و دیری نگذشت که در درس پرواز هم نمره‌ای بهتر از ده نصیب او نشد. در کار دویدن هم مرتب صفر می‌گرفت. صعود از تنۀ درخت‌ها هم برایش شاق بود.جالب اینجاست که تنها مارماهی کند ذهن می‌توانست درس‌های مدرسه را تا حدودی انجام دهد و با نمرۀ ضعیف بالا برود. اما مسئولین مدرسه خوشحال بودند که همۀ دانش‌آموزان، همۀ دروس را می‌خوانند.ما به این داستان می‌خندیم اما واقعیتی است که وجود دارد. همۀ تلاش ما بر این است که همه را مثل هم کنیم. ... در حالی که وظیفۀ راستین آموزش، باید یاری رساندن به فرد باشد تا او منحصر به فرد بودن خود را کشف کند و به سوی تکامل خود یگانه‌اش پیش رود...برداشتی از کتاب : زندگی عشق و دگر هیچ نویسنده : لئو بوسکالیا

وقتی تصمیم می گیری یک احساس را به سرانجامی به نام " ازدواج " برسانی، اولین حرکت مفید این است که از خودت بپرسی :

" آیا واقعاً باور داری که تا سنین پیری از سخن گفتن با این زن، لذت

خواهی برد ؟ "

" سخن گفتن " و نه " همخوابگی " !

تمامی مسائل دیگر در ازدواج موقت و گذرا است.

تا زمانی که دو نفر حرفی برای گفتن و گوشی برای شنیدن دارند، می شود به عمر ارتباطشان امید داشت ...

  • بتسابه مهدوی

طبیب عشق

بتسابه مهدوی | سه شنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۴، ۱۱:۱۰ ق.ظ

" طبیب عشق "

 

طبیب دردِ بی‌درمان کدامست؟

 

رفیق راه ِبی‌پایان کدامست؟

 

 اگر عقلست،  پسْ دیوانگی چیست؟

 

وگر جانست ،  پسْ جانان کدامست؟

 

 چراغ ِعالمْ افروز ِمٌخَلّد

 

که نی کفرست و نی ایمان کدامست؟

 

پر از دٌرّست بَحر ِلایزالی

 

درونشْ گوهر ِانسان کدامست؟

 

غلامانه است اشیاء را قبَاها

 

میان ِبندگانْ سلطان کدامست؟

 

یکی جزو ِجهانْ خودْ بی‌مرض نیست!

 

طبیب ِعشقْ را دٌکّان کدامست؟

 

خردْ عاجز شد اندر فکرْ عاجز

 

که سرکش کیست؟ سرگردان کدامست؟

 

چه قبله کرده‌ای این گفت و گو را

 

طلب کنْ درس ِخاموشان کدامست؟

 

 

(مولانا  / غزل 351 )

  • بتسابه مهدوی

دعوای کاغذی

بتسابه مهدوی | سه شنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۴، ۱۱:۰۸ ق.ظ

دکتر الهی قمشه ای:

 دعواکن، ولی با کاغذت، 

اگر از کسی ناراحتی یک کاغذ بردار و یک مداد هرچه خواستی به او بگویی، روی کاغذ بنویس 

خواستی هم داد بکشی؛ تنها سایز کلماتت را بزرگ کن نه صدایت را آرام که شدی، برگرد و کاغذت را نگاه کن،آنوقت خودت قضاوت کن.

حالا میتوانی تمام خشم نوشته هایت را با پاک کن عزیزت پاک کنی.

دلی هم نشکانده ای، وجدانت را نیازرده ای...

خرجش همان مداد و پاک کن بود، نه بغض و پشیمانی.

گاهی میتوان از کوره خشم پخته تر بیرون آمد...

  • بتسابه مهدوی

سلام 1

بتسابه مهدوی | سه شنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۴، ۰۹:۲۳ ق.ظ

دوشنبه ۲شهریور ۱۳۹۴، سلام صبحتون بخیر، روزبرشما خوش، 🌞🌞🌞

 

خدای خوبم :

امروز را به تو می سپارم ...

لطفا نا امیدی دیروزم را دور کن ...

به من کمک کن تا آنچه را سبب درد و رنجم شده است و آنچه محدود و محصورم میکند را ببخشم ...!!

به من کمک کن تا دوباره شروع کنم ...

پروردگارا به  زندگیم برکت ببخش و ذهنم را روشن کن ...

روزی را که پیش رو دارم به تو می سپارم ...!!

لطفا به هر کس و هر موقعیتی که با آن روبرو میشوم برکت ببخش ...

از من انسانی بساز که خودت میخواهی ...!! تا کاری را انجام دهم که تو میخواهی...!!

خدای مهربانم به درون قلبم نفوذ کن الهى،

آفتاب تابانت امروز نیز برآمد از پشت پنجره نگاهم ،

تا فروزان کند جانم با فروغ زندگى ؛

تا باقى روز در برد و باخت آن سپاسگزار تاریکى هایى باشم ،

که نوید روشنى ست ؛

پروردگارا

سلامت عزیزانم، قشنگترین هدیه ى زندگى به من است ؛

شاد ومفرح باشید

  • بتسابه مهدوی

سلام

بتسابه مهدوی | سه شنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۴، ۰۹:۱۸ ق.ظ

سلام ، سلام ، سلام،

چشمهایت را آرام بگشا ...

نور خورشید را لمس کن ...

صدای پرنده ها را بشنو ...

و سکوت زمان را

که منتظر نواختن ملودی امروز توست

صبحی دیگر

روزی دیگر ...

خدا را شاکر باش برای فرصت دوباره ای که بتو میدهد

عشقش را باتمام وجودت حس کن

و روزت را عاشقانه و خداگونه بساز

صبح همگی بخیر ، سلامت و شاداب و پایدار باشید

حق نگهدارتان باد !!!!

  • بتسابه مهدوی

عشق بازی

بتسابه مهدوی | سه شنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۴، ۰۹:۱۶ ق.ظ

عشقبازی به همین آسانی ست...

که دلی را بخری

بفروشی مهری

شادمانی را حرّاج کنی

رنجها را تخفیف دهی

"مهربانی" را ارزانی عالم بکنی

و بپیچی همه را لای حریر احساس

گره عشق به آنها بزنی

  • بتسابه مهدوی

عشق

بتسابه مهدوی | سه شنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۴، ۰۹:۱۴ ق.ظ

هرزمان که عشق اشارتی به شما کرد در پی او بشتابید"هر چند راه اوسخت و ناهموار باشد.

و هر زمان بالهای عشق شما را در بر گرفت خود را به او بسپارید"

و هر چند که تیغهای پنهان در بال و پرش ممکن است شما را مجروح کند.

و هر زمان که عشق با شما سخن گوید او را باور کنید.

هر چند دعوت او رویاهای شما راچون باد مغرب در هم کوبد و باغ شما را خزان کند.

زیرا عشق چنانکه شما را تاج بر سر می نهد " به صلیب نیز میکشد.

و چنانکه شما را می رویاند شاخ و برگ شما را هرس می کند.

و چنانکه تا بلندای درخت وجودتان بالا میرود و ظریف ترین شاخه های شما را که در آفتاب می رقصند نوازش می کند .

همچنین تا عمیق ترین ریشه های شما پایین می رود و آنها را که به زمین چسبیده اند تکان می دهد.

 

از کتاب پیامبر-جبران خلیل جبران

  • بتسابه مهدوی

خدایا

بتسابه مهدوی | دوشنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۴، ۰۹:۴۳ ق.ظ

خُــدایــا... 

میـــــدانَم این روزهـــا از دستـَــــم خستـــه ای

کـــــمی صبـــر کُن خـــــوب میشــــوم....

بُگـــــذار بــــاران بزنــَــــد...

دلـــــم بگیـــــرَد...

میـــــروم زیر آسمــــانَت...

دستــــــهایَم را می‌سپــــارم به دستـَــت...

ســـرم را میـــگیرم به سمتـَت...

قلـــــبَم مال تو اشکــــــهایم که جاری شَــود...

میشــــوم هَمانی کــــه دوســـت داری...

پـــــاک،استــــوار،امیـــــــدوار...

بــُـــــگذار بــــاران بــــــزَنــــد؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛

  • بتسابه مهدوی

یوسف

بتسابه مهدوی | دوشنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۴، ۰۹:۳۸ ق.ظ

خواستند یوسف را بکشند، یوسف نمرد...

خواستند آثارش را از بین ببرند، ارزشش بالاتر رفت...

خواستند او رابفروشند که برده شود،پادشاه شد...

خواستند محبتش از دل پدرخارج شود، محبتش بیشتر شد...

از نقشه های بشر نباید دلهره داشت...

چرا که اراده ی خداوند بالاتراز هر اراده ای است...

یوسف میدانست، تمام درها بسته هستند، اما به خاطر خدا ؛حتی به سوی درهای بسته هم دوید...

و تمام درهای بسته برایش باز شد...

اگر تمام درهای دنیا هم به رویت بسته شد،به دنبال درهای بسته برو

چون خدای "تو"و "یوسف" یکی ست.......

  • بتسابه مهدوی