نقش نگاره

سایت شخصی دکتر بتسابه مهدوی

نقش نگاره

سایت شخصی دکتر بتسابه مهدوی

۱۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اساطیر» ثبت شده است

موجودات افسانه ای انسان نما

بتسابه مهدوی | دوشنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۶، ۱۱:۱۳ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

بعضی از موجودات افسانه‌ای، ریشه در سنن ملّی دارند و بعضی دیگر، احتمالاً در گذشته‌های دور، وجود داشته‌اند. به هر صورت، هر فرهنگی دارای تعداد زیادی از این موجودات است که بیشترشان هم انسان‌نما هستند. به بیان دقیق‌تر، هزاران موجود انسان‌نمای افسانه‌ای وجود دارد که شاید واقعی هستند و یا شاید، همان‌طور که برخی اعتقاد دارند، در جایی از کره‌ی زمین پنهان‌اند.

 

۱) یأجوج و مأجوج (Gog and Magog) از یأجوج و مأجوج، در قرآن، سِفر پیدایش، کتاب حزقیال و مکاشفه‌ی یوحنا، سخن رفته است. آن‌ها به عنوان موجودات ماوراءالطبیعه، شیاطین یا اقوامی توصیف می‌شوند که در کره‌ی زمین به صورت پنهانی زندگی می‌کنند. یأجوج و مأجوج در اساطیر و فولکلور به دفعات مطرح شده‌اند و وجودشان از سوی بسیاری از ادیان از جمله اسلام، مسحیت و یهودیت، مورد تأیید قرار گرفته است.

طبق باور گسترده‌ای که هم در مسیحیت و هم در اسلام وجود دارد، «وی که دو شاخ دارد» (فرمانروایی بزرگ و درستکار) و دو عصر را صاحب است (بر دو عصر تأثیر دارد)، جهان را در سه جهت درنوردید تا این که قومی را یافت زیر ستم یأجوج و مأجوج. یأجوج و مأجوج «ذاتی پلید و نابودگر» داشتند و «باعث فساد گسترده‌ای در زمین بودند». قوم ستمدیده، در ازای محافظت شدن، پیشنهادِ دادنِ خراج کردند. فرمانروا قبول کرد که به آنان کمک کند، اما پیشنهاد خراج را نپذیرفت. وی دیوار بزرگی ساخت که اقوام متخاصم قادر نبودند از آن عبور کنند. این اقوام تا روز قیامت، آنجا خواهند ماند و خلاصی آنان نشانه‌ی پایان جهان خواهد بود. «جنگ یأجوج و مأجوج» پیش از بازگشت مسیح اتفاق خواهد افتاد.

 

۲) ساتیر (Satyr) ساتیرها در اصل، در تمدن یونانی، به عنوان همراهان پان (خدای آب، مزرعه، جنگل، جانوران و شبانان که در افسانه‌های یونان به شکل بز است) شناخته می‌شوند. این موجودات با ربّ‌‌النوع مزارع در افسانه‌های روم، ترکیب یافته، شکلی نیمه انسان و نیمه بز به خود گرفتند (نیمه‌ی بالاییِ بدن به شکل یک مرد و نیمه‌ی پایینی به شکل بز). گفته می‌شود ساتیرها موجوداتی دغلباز، اما ترسو هستند. خرابکار و خطرناک، و در عین حال، خجالتی و بزدل‌اند. در زمان های قدیم، آن‌ها معمولاً روی سرشان دو شاخ داشتند اما نسل‌ جدیدشان به جای شاخ، برآمدگی دارد.

 

۳) آباریمون (Abarimon) آباریمون، نام یک نژاد افسانه‌ای است که پاهایشان برعکس است، اما علی‌رغم این مسئله، می‌توانند با سرعت بالایی بدوند. آباریمون‌ها در کنار جانورانِ جنگلی زندگی می‌کردند و از آن‌جایی که بسیار وحشی بودند، کسی نتوانسته بود آن‌ها را بگیرد. آنان در درّه‌ی عظیم کوه ایمانس (رشته‌کوه‌های هیمالیای امروزی در پاکستان) می‌زیستند. هوای آن منطقه، دارای خاصیت به خصوصی بود، به این معنا که اگر کسی در آن هوا تنفس می‌کرد، قادر به تنفس هوای منطقه‌ی دیگری نبود و ساکنان درّه، هرگز نمی‌توانستند آنجا را زنده ترک کنند.

 

۴) نفیلیم (Nephilim) نفیلیم‌ها موجوداتی هستند که وجودشان در انجیل عبری مورد تأیید قرار گرفته است و به طور اخص، در سِفر آفرینش و سِفر اعداد، به آن‌ها اشاره شده است. در سایر متون وابسته به انجیل و بعضی نوشته‌های غیرمشهور یهودی نیز از نفیلیم‌ها یاد شده است. آنان را براندازنده می خوانند، زیرا قلب انسان با دیدنشان از حرکت بازمی‌ایستد. برخی می‌گویند آن‌ها بسیار غول‌پیکر بوده‌اند و وقتی به زمین می‌افتادند، زمین می‌لرزید و باعث می‌شد دیگران هم به زمین بیفتند. شاید نفیلیم‌ها دارای اهمیت تاریخی نباشند، اما این موجودات ذهنی باستانی، دارای معانی سؤال‌برانگیزی هستند. عدّه‌ای آنان را حاصل آمیزشِ دوگانه‌ی فرشتگانِ گناهکار و زنانِ انسان می‌دانند. در انجیل عبری، همچنین اشاره شده که ریفیت‌ها و نفیلیم‌ها، نژادهای باستانی غول‌پیکری بوده‌اند در عصر آهن، که گمان می‌رود مرده‌اند، حال آن‌که آنان در جایی از این کره‌ی خاکی، پنهان شده‌اند.

 

۵) پری دریایی (Mermaid)

پری دریایی، یک موجود افسانه‌ایِ ساکن آب‌هاست که بالاتنه و سری به شکل زن و دمی از جنس ماهی دارد. بحث پریان دریایی از حداقل ۵۰۰۰ سال پیش از میلاد مسیح مطرح بوده است. گفته می‌شود منشأ پری دریایی، ملکه‌ی بزرگ، آتارگارتیس، بوده که عاشق یک چوپان زمینی می‌شود و بی آن که بخواهد او را به قتل می‌رساند. آتارگاتیس که شرمسار شده بود، به درون یک دریاچه می‌پرد تا به ماهی تبدیل شود، آما آب‌ها نمی‌توانند زیبایی الهه ‌وارش را نهفته کنند.

به این ترتیب، او به شکل یک پری دریایی درآمد، با بالاتنه‌ای به شکل انسان و پایین‌تنه‌ای به شکل ماهی. با این اوصاف، در فولکلور بریتانیا، پریان دریایی، نشانه‌ی بدشانسی به حساب می‌آیند. به این نحو که هم مصیبت را پیش‌بینی می‌کنند و هم خود، باعث وقوع آن می‌شوند. به احتمال زیاد مردم آن‌ها را با گاوهای دریایی (حیواناتی آبزی) یا با کسانی که از بیماری مادرزادی سیرنوملیا (Sirenomelia ،معروف به سندروم پری دریایی؛ پاهای کودکی که با این سندروم به دنیا می‌آید، به هم چسبیده است) رنج می‌برند، اشتباه گرفته‌اند.

 

 

۶) بانشی (Banshee)

بانشی، در افسانه‌های ایرلندی، شبح زنی است که اغلب به عنوان نشانه‌ی مرگ و پیام‌آور جهان دیگر شناخته می‌شود. داستانِ «بین سیدهی» (Bean-Sidhi) با یک پری آغاز شد که به خاطر مرگ شخصیت‌های برجسته، شیون و زاری می‌کرد.

در داستان‌هایی که بعدها شکل گرفت، ظاهر شدن بانشی به معنای نزدیک شدنِ مرگ بود. طبق افسانه‌ها، بانشی می‌تواند در شکل‌های مختلفی ظاهر شود. او اغلب  به شکل عجوزه ای بدمنظر و ترسناک دیده می‌شود، اما ممکن است به حالت زنی با زیبایی محسورکننده نیز دربیاید و در حال شستن لباس یا زره خون‌آلود کسی که قرار است بمیرد، مشاهده شود. اگرچه بانشی معمولاً دیده نمی‌شود، اما صدای ناله و شیونش اغلب در اطراف جنگل‌ها و در شبی که قرار است کسی بمیرد، شنیده می‌شود.

۷)  آباتوا (Abatwa)

در افسانه‌های زولو (آفریقا)، آباتوا، به انسان‌های بسیار کوچکی اطلاق می‌شود که می‌توانند زیر چمن مخفی شوند و مورچه‌سواری کنند. گفته می‌شود آنان کوچ‌کننده‌هایی هستند که همواره برای تفریح، به شکار می‌پردازند. طبق افسانه‌ها، اگر کسی به یک آباتوا بربخورد، معمولا چنین سؤالی از او پرسیده می‌شود: «اولش از کجا منو دیدی؟» فرد باید پاسخ دهد که آباتوا را از یک کوه یا جای دوری دیده است.

گفته می‌شود آباتواها، نسبت به اندازه‌ی خود، بسیار حساس هستند و اگر کسی پاسخ دهد که در همان لحظه آن‌ها را دیده است، سعی خواهند کرد با تیرهای سمّی، او را بکشند. اگر فردی به طور اتفاقی پایش را روی یک آباتوا بگذارد، مجازاتش مرگ است. آباتواها به دلیل خلق و خوی خجالتی‌شان، فقط می‌توانند دیده شدن توسط بچه‌های کمتر از ۴ سال، جادوگران و زنان حامله را تحمّل کنند. اگر زنی حامله، در هفتمین ماه بارداری خود، یک آباتوای مرد ببیند، پسر خواهد زایید.

 

۸) اِلف (Elf) اِلف، موجودی است برآمده از افسانه‌های ژرمن. اِلف‌ها اساساً به عنوان گونه‌ای از موجودات خداگونه یا شبه‌خداگونه، شناخته می‌شدند که دارای قدرت‌های جادویی بودند، قدرت‌هایی که ممکن بود برای انسان هم مفید باشد و هم مضر. در اساطیرِ قبل از مسیحیت، آنان به دو دسته‌ی اِلف‌های نورانی و اِلف‌های تاریک تقسیم می‌شدند. طبق توصیفاتی که بعدها در افسانه‌های اسکاندیناویایی ارائه و ماندگار شده، انسان‌ها ممکن بود بعد از مرگ به مقام اِلف برسند. بر اساس این عقاید، تولید نسل میان اِلف‌ها و انسان‌ها امکان‌پذیر بود. کلماتی که در یونانی معنی «حوری» می‌دهند، توسط ادیبان آنگلوساکسون با عنوان «اِلف» و مشتقات آن، ترجمه شده‌اند.

 

۹) دیو یک‌چشم (Cyclops) در افسانه‌های رومی و یونانی، دیو یک‌چشم یکی از انواع نژاد کهن دیوهاست است و تنها یک چشم در وسط پیشانی دارد. به احتمال فراوان، مردم، یک ناهنجاری مادرزادی به نام یک چشمی (Cyclopia) را که در اثر آن، نوزاد انسان، تنها با یک چشم در میان صورتش متولد می‌شود، با این گونه اشتباه گرفته‌اند.

 

۱۰) اورک (Orc) اورک، واژه‌ایست که به نژادهای مختلفی از موجودات انسان‌نما‌ی خشن و ستیزه‌گر در فضاهای فانتزی، اطلاق می‌شود. اورک ها معمولاً به شکل موجودات انسان‌گونه‌ی بدشکلی مجسم می‌شوند که حیوان‌صفت، جنگ‌طلب و دگرآزار هستند. آنان در اندازه‌های مختلفی دیده می‌شوند، زشت و چرکین‌اند و گوشت آدمی، غذای محبوبشان است. اورک‌ها، دندان‌های نیش بلندی دارند، پاهایشان کمانی است و بازوانشان دراز.

پوست بعضی از آن‌ها به تیرگی می‌زند که انگار سوخته است. «تالکین» نویسنده‌ی ارباب حلقه‌ها، آنان را این‌گونه توصیف می‌کند: «قوزی و عریض است، دماغی پت و پهن دارد، پوستش زرد و بیمارگونه است، دهانش گشاد است و چشمانش کج و کوله.گونه‌ی پست و نفرت‌آوری از نژادهای منفور مغول (برای اروپایی‌ها)». گفته می‌شود اورک‌ها موجوداتی تیره‌روز، حیله‌گر و شرورند. تقریباً در تمام آثار حماسی، منشأ آنان، جنین‌های پلیدی بوده‌اند که تنها به اراده‌ی شریرانه‌ی شیطان، جان گرفته‌اند.

 

۱۱) کاپر (Kapre) کاپر، یکی از موجودات افسانه‌ای فیلیپین است که می‌توان گفت دیوی درختی است با با ویژگی‌های فراوانِ بشری. کاپر، مردی ریشو و بلند قد می‌باشد با موهای پرپشتِ قهوه‌ای. گفته می‌شود کاپرها، معمولاً در حال کشیدن پیپ تنباکو هستند، که بوی آن توجه انسان‌ها را جلب می کند. کلمه‌ی کاپر، از واژه‌ی عربی «کافر» می‌آید. کاپرها ممکن است با انسان‌ها ارتباط برقرار کنند و پیشنهاد دوستی بدهند. اگر کاپر با یک انسان، دوست شود و به خصوص احساس عاشقانه‌ای هم در میان باشد، تا پایان عمر، در راستای علاقه‌ی عاشقانه‌ی خود، رفتار خواهد کرد. می‌گویند گاهی کاپرها دست به سر مردم می‌گذارند و باعث می‌شوند مسافران سرگردان شده، راه خود را در کوه‌ها یا جنگل‌ها، گم کنند.

 

۱۲) لپرکان (Leperchaun) لپرکان‌ها به «تواتا ده دانان‌» (Tuatha Dé Danann)، فرزندان الهه‌ی دنو، در اساطیر ایرلندی مربوط می‌شوند و خواستگاهشان، خدایان پیش از مسیحیت در ایرلند می‌باشد. وقتی داستان‌های به جای مانده نوشته می‌شدند، ایرلند به مسحیت گرویده بود و تواتا‌ده‌ها به عنوان شاهان، ملکه‌ها و قهرمانان گذشته‌ی دور معرفی می‌شدند. با این حال، شواهد بسیاری مبنی بر حالت خداگونه‌ی آنان موجود است. بر اساس توصیفات معروف، لپرکان‌ها، همقد یک بچه‌ی کوچک هستند. آنان موجوداتی منزوی‌اند، عمدتاً به دوختن و تعمیر کفش می‌پردازند و از شوخی‌های عملی، خوششان می‌آید. «ویلیام باتلر ییتس» می‌گوید ثروت عظیم این موجودات افسانه‌ای، «از گنجینه‌هایی است که در زمان‌های دور هنگام جنگ دفن شده بودند»، گنجینه‌هایی که توسط لپرکان‌ها کشف و ضبط شده‌اند. «مک‌آنالی»، لپرکان‌ها را پسر یک «روح پلید» و یک «پری فاسد» می‌داند که «نه کاملاً خوب هستند و نه کاملاً شرور».

 

۱۳) غول (Ogre) کلمه‌ی Ogre به معنای غول، به احتمال فراوان از Oegrus در افسانه‌های یونانی گرفته شده که پسر خدای خونریز یونانی‌هاست. شاید Oegrus بعضی انسان‌ها را با طلسم خود، به غول تبدیل می‌کرده است. غول، هیولای بزرگی است انسان‌نما، بی‌رحم، شیطان‌صفت و ترسناک. غول‌ها در فولکلور و داستان‌های شاه پریان، موجوداتی هستند که انسان‌ها را می‌خورند. آنان در بسیاری از آثار ادبی کلاسیک نیز، حضور دارند. در هنرهای بصری، غول‌ها به شکل موجوداتی با سر بزرگ، مو و ریش فراوان، بدن قوی و اشتهای سیری ناپذیر، تجسم یافته‌اند. واژه‌ی غول در مفاهیم استعاری به افراد منفوری اطلاق می‌شود که قربانیان خویش را استثمار کرده، با آنان رفتاری وحشیانه پیش می‌گیرند یا نابودشان می‌کنند. طبق افسانه‌ی فرانسوی، غول‌ها ساکن امپراطوری «لوگرز»(Logres) هستند {انگلستان.}

 

۱۴) ژیووزونا (Dziwozona) ژیووزوناها یا ماموناها، در افسانه‌های اسلاو، عفریته‌های بدسگال و خطرناکی هستند ساکن مرداب‌ها. می‌گویند قابله‌ها، کلفت‌های پیر، مادرانی که ازدواج نکرده‌اند، زنان حامله‌ای که پیش از به دنیا آمدن بچه می‌میرند و کودکان سر راهی، ممکن است بعد از مرگ، به یکی از این عفریته‌ها تبدیل شوند. گاهی اوقات ژیووزوناها مردان جوان را به زور همراه خویش می‌برند تا آن‌ها را شوهر خود کنند.

 

۱۵) مونو گراند (Mono Grande) مونو گراندها، آمخوارانی دورگه هستند که نیمی انسان‌اند و نیمی میمون‌هایی پرمو، و در آمریکای جنوبی رؤیت شده‌اند. گفته می‌شود آن‌ها نسبت به انسان‌ها رفتاری تهاجمی دارند و به محض دیدن یک انسان، به وی حمله می‌کنند، اما ممکن است زنان را برای جفت‌گیری، با خود ببرند. با این حال وجود مونو گراندها از لحاظ علمی به اثبات نرسیده است.

 

۱۶) خون‌آشام‌ها (Vampires) خون‌آشام‌ها، موجوداتی خیالی هستند که با تغذیه از جوهر حیات زندگان (اغلب به شکل خون)، زنده می‌مانند. خون‌آشام‌ها در بسیاری از فرهنگ‌ها وجود دارند و قدمتشان به اندازه‌ی قدمت خود انسان است. آنان موجودات سردی هستند که اگر در معرض نور خورشید قرار گیرند، نابود می‌شوند. حفره‌های کنار قبرها به عنوان نشانه‌هایی از وجود خون‌آشام‌ها قلمداد شده‌اند. جز خفاش خون آشام، هیچ گونه شواهد علمی مبنی بر واقعی بودن این موجودات، در دست نیست.

 

 

۱۷) تِلِم (Tellem) تلم‌ها قومی بودند که در پرتگاه باندیاگارا در مالی زندگی می‌کردند. عده‌ای از اهالی مالی اعتقاد دارند تلم‌ها دارای قدرت پرواز بوده‌اند. گفته می‌شود آن‌ها خانه‌های خود را در پایین پرتگاه‌ها می‌ساخته‌اند. برخی از این ساختمان‌ها هنوز در منطقه باقی هستند.

 

۱۸) یِتی (Yeti) یتی یا موجود برفی انسان‌نمای بدمنظر، در حوالی پهنه‌ی هیمالیا، واقع در پاکستان و نپال، مسکن دارد. جامعه‌ی علمی، یتی را تنها یک افسانه می‌داند، اما این موجود رمزآلود همچنان معروفیت خود را در منطقه حفظ کرده است. یتی موجودی دوپا و قدبلند است که بدنش با موهای بلند سفید پوشیده شده و لباس به تن ندارد. گفته می‌شود رنگ موهای یتی در برابر نور آفتاب به رنگ قرمز آجری درمی‌آید.

 

۱۹) تیاناک (Tiyanak) تیاناک طبق افسانه‌های فیلیپینی، به شکل یک کودک ظاهر می‌شود. او اغلب به شکل یک نوزاد تازه ‌متولدشده درمی‌آید و در مکان‌هایی مانند جنگل‌ها گریه سر می‌دهد تا توجه مسافران از همه‌جا بی‌خبر را به خود جلب کند. وقتی قربانی، بچه را برمی‌دارد، تیاناک به شکل واقعی خود درمی‌آید و به او حمله می‌کند. تیاناک، علاوه بر زخمی کردن قربانیانش، علاقه دارد مسافران را گمراه کند و کودکان را بدزدد. عدّه‌ای می‌گویند تیاناک، روح کودکی است که مادرش پیش از تولد او مرده است. این نوزاد در خاک متولد شده و به همین دلیل به این شکل درآمده است.

 

۲۰) گرگ‌نما (Werewolf) گرگ‌نما، انسانی اساطیری است که می‌تواند به شکل یک گرگ، یا جانوری نیمه‌گرگ و نیمه‌انسان درآید. این تغییر حالت ممکن است به اراده‌ی خود شخص صورت گیرد یا این‌که یک گرگ‌نما‌ی دیگر فردی را گاز بگیرد یا چنگ بزند. طلسم شدن نیز از دلایل تبدیل شدن به این موجود، محسوب می‌شود. این تغییر شکل، معمولاً با قرص کامل ماه در ارتباط است. گفته می‌شود گرگ‌نماها قدرت و حواس فرا انسانی و فراحیوانی دارند.

 

۲۱) فوموریان (Fomorian) در اساطیر ایرلندی، فوموریان نژادی نیمه‌خداگونه است که در زمان‌های باستان در ایرلند بوده است. زمانی اعتقاد بر این بود که آنان همچون تیتان‌های یونانی (Greek Titans)، برتر و بالاتر از خدایان هستند. می‌گویند آن‌ها نماینده‌ی خدایان هرج و مرج و سرشت وحشی هستند، بر خلاف «تواتا ده دانان» که نماینده‌ی خدایان تمدّن انسانی محسوب می‌شوند. بر طبق برخی افسانه‌ها، فوموریان‌ها بدنی به شکل انسان و سری به شکل یک بز دارند. حال آن‌که بر اساس بعضی افسانه‌های دیگر، آنان تنها دارای یک چشم، یک بازو و یک پا هستند. البته برخی از فوموریان‌ها از جمله اِلاثا (Elatha) بسیار زیبا بوده‌اند.

 

۲۲) بِلِمیِس (Blemmyes) بلمیس‌ها، طبق افسانه، اقوامی بودند از نژاد هیولاهای بی‌سر (acephalous) که چشم‌ها و دهانشان روی سینه‌شان بود. مؤلفین باستان، از کلمه‌ی آدمخوار (Anthropophagi) برای توصیف بلمیس‌ها استفاده ‌می‌کردند، زیرا این هیولاها میل شدیدی به خوردن انسان داشتند.

 

۲۳) تیکبالانگ (Tikbalang) تیکبالانگ طبق افسانه‌های فیلیپینی، در کوه‌ها و جنگل‌های فیلیپین، به صورت پنهانی زندگی می‌کند. این موجودِ انسان‌نما، قدبلند و استخوانی است و دست و پایش به طرز نامناسبی بلند است، به حدّی که وقتی چمباتمه می‌زند، زانوهایش بالاتر از سرش قرار می‌گیرند. سر و پاهای تیکبالانگ به شکل حیوان است (معمولاً اسب). به اعتقاد برخی‌ها، تیکبالانگ، مسافران را می‌ترساند و آنان را آن‌ چنان گمراه می‌کند که هرجا بروند و به هر طرف بپیچند، در مسیری غلط قرار می‌گیرند. ظاهراً این فریبِ او، با برعکس کردن پیراهن، خنثی می‌شود.

 

 

۲۴) اِنکانتادو (Encantado) انکانتادو از افسانه‌های برزیلی نشأت گرفته است. قلمرو آنان اِنکانت (Encante) نام دارد و در زیر آب‌هاست. انکانتادوها به شکل نوعی دلفین یا مار آبیِ ساکن آب‌های شیرین هستند که قادرند فرم انسانی پیدا کنند. آنان استعداد فراوانی در موسیقی دارند، افسون‌گرند و به میهمانی‌ها علاقه نشان می‌دهند. تغییر شکل این موجودات به انسان نادر است و معمولاً شبانه اتفاق می‌افتند. انکانتادو در فرم انسانی، برای پوشاندن پیشانی برآمده‌اش، کلاه به سر می‌گذارد و هنگام تغییر شکل، ناپدید نمی‌شود. او اغلب، قابلیت‌های جادویی خاصی را، همچون قدرت هدایت طوفان‌ها و جن‌زده کردن انسان‌ها، از خود بروز می‌دهد. انکانتادوها از روش‌های مختلفِ کنترل ذهن استفاده می‌کنند و می‌توانند باعث بروز بیماری، جنون و حتی مرگ شوند. گفته می‌شود این موجودات، انسان‌ها را می‌دزدند. بسیاری از روستاییان به همین دلیل، شب‌ها کنار رودخانه‌ی آمازون نمی‌روند. عدّه‌ی زیادی از اهالی آمریکای جنوبی به انکانتادوها اعتقاد دارند و ادعا می‌کنند این گونه را دیده و با آنان ارتباط برقرار کرده‌اند.

 

۲۵) آسوانگ (Aswang) آسوانگ که ریشه در فولکلور فیلیپین دارد، موجودی است ذاتاً شیطان‌صفت و خون‌آشام‌گونه. این موجود افسانه‌ای، موضوع بسیاری از افسانه‌ها و داستان‌ها با جزئیات متفاوت است. طبق نوشته‌های مهاجرنشینان اسپانیایی، آسوانگ حتی در قرن ۱۶ میلادی، جزو وحشت‌آفرین‌ترین موجودات افسانه‌ای بوده است. آسوانگ‌ها، ترکیبی از خون‌آشام و ساحره هستند و تقریباً همیشه مؤنث‌اند. گاه واژه‌ی آسوانگ به تمام انواع ساحره‌ها، مانانانگال‌ها (manananggal)، تغییرشکل‌یابندگان، گرگ نما‌ها و هیولاها اطلاق می‌شود. داستان‌ها و توصیفات مربوط به آسوانگ‌ها از منطقه‌ای به منطقه‌ی دیگر و از فردی به فرد دیگر، متفاوت است و نمی‌توان یک سری ویژگی‌های خاص را به آنان نسبت داد. با این حال، آسوانگ‌ می‌تواند با مانانانگال هم‌معنی باشد. مانانانگال‌ها چند ویژگی خاص خود را دارند. آنان هیولاهای بالداری هستند که اگر دور باشند، بال‌هایشان را با صدای بلند و اگر نزدیک باشند، بال‌هایشان را به آرامی به هم می‌زنند.

 

۲۶) باساجان (Basajaun) در اساطیر باسک، باساجاناک‌ها، اشباحی هستند ساکن غارها و جنگل‌ها، که از گلّه‌های احشام مواظبت می‌کنند و به انسان‌ها، مهارت‌هایی همچون کشاورزی و آهنگری می‌آموزند. باساجان‌ها همچنین در اساطیر آراگونی در درّه‌های تنا (Tena)، آنسو ((Ansó و بروتو (Broto) زندگی می‌کنند. تصاویر باساجاناک در کلیسای جامع بورگوس (Burgos Cathedral) و صومعه‌ی سانتا ماریا لا رئال (monastery of Santa María la Real) در ناجرا (Nájera) حکاکی شده است (قرن ۱۵ میلادی).

 

۲۷) راکشاسا (Rakshasa) راکشاسا در افسانه‌های هندو و بودایی، شبحی است اهریمنی یا گناهکار، که از پای خدای آفرینش هندوها به وجود آمده است. راکشاساها گونه‌ی پرجمعیتی از انسان‌نماهای فوق طبیعی هستند که گرایشات شیطانی دارند. آنان که جنگجویان قدَری هستند، وقتی سلاح‌های متداول، مؤثر نمی‌افتد، به جادو و خدعه متوسل می‌شوند. این اشباح، می‌توانند شکل ظاهری خود را تغییر دهند و معلوم نیست شکل واقعی و طبیعیشان دقیقاً چگونه است. راکشاساها به نبش قبر، تسخیر روح انسان و کارهایی از این قبیل، شهرت دارند. ناخن‌های دستان آنان زهرآلود است و غذایشان، گوشت انسان و غذای مانده می‌باشد.

 

 ۲۸) وندیگو (Wendigo) وندیگو در افسانه‌های مردم آلگونکویی (Algonquian people) ریشه دارد. وندیگوها اشباحی آدم‌خوار و بدنهادند که می‌توانند روح انسان‌ها را تسخیر کنند. همچنین بعضی انسان‌ها ممکن است به این ارواح پلید تبدیل شوند، به خصوص کسانی که از خوردن گوشت همنوع خویش لذّت می‌برند. وندیگوها، تجسم شکم‌بارگی، حرص و آز و افراط هستند. آنان با کشتن یک نفر و خوردن او سیر نمی‌شوند و همیشه به دنبال قربانیان دیگری هستند. طبق بعضی داستان‌ها، انسان‌هایی که بیش از اندازه اسیر حرص و آز می‌شوند، ممکن است به وندیگو بدل شوند. به این ترتیب، از افسانه‌ی وندیگو، به عنوان شیوه‌ای برای تشویق به تعاون و تعادل استفاده می‌شود.

 

۲۹) بختک (Incubus) بختک، روح پلیدی است به شکل یک مرد، که بر روی کسانی که خوابیده‌اند، علی‌الخصوص زنان، می‌افتد. گفته می‌شود بختک می‌خواهد از این زنان بچه‌دار شود تا افسانه‌اش ادامه پیدا کند. طبق داستان‌ها، بختک ممکن است باعث از بین رفتن سلامتی و حتی مرگ شود. قربانیان بختک، کابوس‌هایی می‌بینند که آن‌ها را از خواب می‌پراند، یا این که در خواب، دچار فلج می‌شوند. شاید بختک دلیلی برای بارداری‌های غیرقابل توضیح باشد.

 

۳۰) ساسکواچ (Sasquatch) ساسکواچ که بیشتر به بزرگ‌پا یا پاگنده (Bigfoot) معروف است، انسان‌نمایی است بزرگ و پرمو، که روی دو پا می‌ایستد. جامعه‌ی علمی، پاگنده را ترکیبی از فولکلور، فریب و تشخیص غلط می‌داند تا یک موجود واقعی. بنا به ادعای شاهدان، بزرگ‌پا، چشمانی بزرگ دارد، استخوان بالای چشمانش برآمده و پیشانی بزرگش، پایین افتاده است. بالای سر او گرد و دارای تیغه‌ی استخوانی برآمده می‌باشد، مثل برآمدگی روی سر گوریل نر. گفته می‌شود بزرگ‌پاها بوی تند بدی دارند، همه‌چیز خوارند و بیشتر، شب‌ها بیرون می‌آیند.

 

  • بتسابه مهدوی

اسطوره های تلفیقی

بتسابه مهدوی | دوشنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۶، ۱۱:۰۹ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

انسان بالدا با کلاه شاخدار

در زمینه اساطیر تلفیقی چه حیواناتی که با هم ترکیب می شوند  چه سر انسان در قالب روحی بالدار با بدن حیوان همه در هنر ایران باستان دیده می شود . در واقغ روح را بوسیله بال به نمایش می گذاشتند و این گونه تصور می کردند اساطیر چه انسان و چه حیوان بوسیله بال دارای حیاط پس از مرگ هستند .

 

انسان بالدار با بدن گاو و شیر

در دوره هخامنشی به صورت ها و شکل های مختلفی از اسفنکس هاSphinx ) )بر می خوریم که بر سنگی بر دروازه تپ مقر داشت ، و از عابرین معمای مراحل سه گانه عمر انسان را می پرسید و چون جواب گفتن نمی توانستند ، آن را پاره می کرد . در ایران این مموجود افسانه ای نماد نگهبان ، محافظ معابد و کاخ های حکومتی بود .

 

در ورودی کاخ تخت جمشید نمونه شکوهمند  آن از سنگ تراشیده شده و در زمان ساسانیان موضوع نقش بسیاری از مهرها بوده است . نمونه دیگر ی نیز در سر ستون های این بنا به شکل دو جانور پشت به هم یا روبه رو هم دیده می شود . در نقوش بر جسته سنگی پلکان جنوبی کاخ داریوش این تصویر دیده می شود که به ابولهول بالدار مشهوراست .

 

نمونه دیگر در دروازه خشایار شاه اول و تصاویر دیگری روی مهرها ی زمان هخامنشی به تصویر در آمده .ابولهول بالدار با سر زن در مجسمه های قدیم متعلق به اشکانیان نیز یافت شده است .

دکتر بتسابه مهدوی

28 فروردین 96

  • بتسابه مهدوی

نقش شاهین یا عقاب

بتسابه مهدوی | دوشنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۶، ۰۸:۱۶ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

در اساطیر ایرانی جای خاصی دارد در افسانه های آفرینش به نام پیک خورشید. در کشتن گاو نخستین با مهر همکاری کرده در برخی توصیف ها اهورامزدا به سر عقاب تشبیه شده که شاید مقصود همان سئنه یا سیمرغ باشد (در اوستا).

عقاب زرین در قدیم نشانه علم ایرانیان بوده در شاهنامه (درفش عقاب پیکر ایران) یاد شده است علامت امپراطوری ایران، سلطان پرندگان تنها پرنده ای که در خورشید خیره می شود.

دشمن مارو ماهی مظهر خورشید برخورد ابر با خورشید ستیز میان ما ر و عقاب می دانند.

پیکرهای با سرعقاب: نشانه چیرگی عقل برزور است.

عصای سلطنتی با پر عقاب در هند: علامت ما در زمین.

 

عقاب با سر شیر

علامت ستیز بین تاریکی یا دنیای (اسفل) (شیر) و دنیای روشنایی در دوره هخامنشی پرواز عقاب به فال نیک گرفته می شد و از این رو (الوهیت یا عقاب) پرچمی زرین با نقش عقاب همواره در پیشاپیش سپاهیان هخامنشی با شکوه و جلال در اهتراز بوده است.

درباره ی نقوش مربوط به عقاب از نشانه قدرت را می توان در یکی از سرستون های تخت جمشید یافت که به صورت سمبل عقاب شیر نمایان است و در جایی به سمبل آب بودن اشاره کرده است.

به طور کلی در هر صورت عقاب ، این نماد قدرت، زایندگی حیات در دوره اسلامی شخصیت دیگر یافت، نماد حیات تبدیل به مظهر مرگ و نیستی شد.

شاهین پرنده ای است بلند آشیان، سبکسر، تند نگاه، تیز بانگ، ستبر نوک، سهمگین چنگال با عمر طولانی در توانایی و شکوه سرآمده پرندگان و شاه مرغان در فارسی «آله» نامیده می شود.

دکتر بتسابه مهدوی

21 فروردین 96

  • بتسابه مهدوی

نماد شیر

بتسابه مهدوی | يكشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۶، ۱۰:۱۰ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

نقش شیر

معنای سمبلیک : آتش ، ابهت ، پارسایی ، پرتو خورشید ، پیروزی تابستان دزدی ، دلاوری ، روح زندگی ، سلطنت ، سلطان جانوران ، شجاعت ، عقل ، غرور ، قدرت الهی ، قدرت نفس ، گرمای خورشید ، مراقبت ، مواظبت ، نیروی ابر انسانی و مادون انسانی ( الهی و حیوانی ) در باورهای قومی و اساطیری : نشانگر باروری زمین است .

در مجموع خورشید مظهر خداوند و شیر مظهر قدرت و اقتدار هر دو به نوعی به شاهان مربوط اند . جشن مهرگان در روز 16 مهر در ایران باستان آیین خاصی داشته ظهور آفتاب بر عالم همچنین میان برج اسد و آفتاب رابطه ای نجومی برقرار است در عرف منجمین برج اسد خانه ی خورشید است .

دکتر بتسابه مهدوی

20 فروردین 96

  • بتسابه مهدوی

نماد اسب

بتسابه مهدوی | شنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۶، ۱۱:۵۵ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

نقش اسب

اسب از روزگاران کهن در اساطیر ملل مورد توجه بوده و به نگهبانی و تیمار این حیوان سودمند که به صفات تند و تیز و چالاک و دلیر و پهلوان موصوف است ،اهتمام داشته اند.  معنای سمبلیک اسب به معنی آزادی ، اندام زیبا ، انرژی خورشید ، بخشندگی ، پایداری ، پیروزی ، تحمل ، حرکت ، حس شنوایی ، خیر خواهی ، دانش زمانی ، سپاس کذاری و قدر دانی ، سرعت ، فراوانی فهمیدگی  ، نیرومندی هوش ، خیره سری ، جنگ ، سر سختی ، لجاجت و غرور .در باورهای قومی و اساطیری از نشانه های لجاجت خانوادگی ، آماده برای هر گونه خدمت در زمان صلح و جنگ بوده .

 

ایرانیان باستان برای تداوم گردش خورشید و آسمان ، اسب را در پیشگاه خدای خورشید قربانی می کردند . اسب با بال موجدار نشانه خورشید است .

 

اسب در حال پرواز مرکب خدایان نشانه ظهور علم و فهم و هوش است . از جمله نقوش مربوط به اسب مجسمه اسب برنزیسواری از دوره هخامنشیا ن است  مربوط به قرن 4-6 ق .م در موزه بریتانیا است .

 

این مجسمه نشان می دهد که در زمان کوروش بزرگ اسب هایی که در زمان جنگ بدست می آورند و یا به عنوان پیش کش به به آن ها تقدیم می کردند در سواره نظام به کار می بردند و تنها هدیه ای که می پذیرفتند اسب و سلاح بود.

 

قربانی کردن اسب در مراسم تاج گذاری هخامنشیان نیز رواج داشته.  

 

اسب سفید یا طلایی در اساطیر ایران باستان شکلی از نیشتر ( آورنده آب ) نشانه چهار جهت اصلی است .

دکتر بتسابه مهدوی

19 فروردین 96

  • بتسابه مهدوی

درختان مقدس

بتسابه مهدوی | دوشنبه, ۳۰ اسفند ۱۳۹۵، ۰۶:۵۹ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

در اسطوره‌شناسی به بررسی درختانی می‌پردازد که از زمانهای کهن نماد مورد علاقه مردم بوده‌اند و وارد در اسطوره‌شناسی آنها شده‌اند.

در فرهنگ ایرانی، همچون بسیاری از اقوام دیگر، برای برخی از گیاهان و درختان نیرو و خواص و تقدس خاصی قائل بوده‌اند.

 

گل‌ها و گیاهانی ماننداسپند، هوم، گل محمدی، (گل سرخ)، نسترن زرد و سفید، «تهم Taham چنار و کنار و انار و موز (رز، تاک) و سرو و درختتوت و درخت سنجد و درخت گز ودرخت تاقوک در ایران کمتر دهی است که نمونه‌ای از درختان مورد احترام را در خود نداشته باشد، این درختان و درختچه‌های گوناگون، در باور عامهٔ مردم دارای ویژگیهای کم و بیش یکسانی هستند. از جمله اینکه بریدن آنها و حتی شکستن شاخه‌های آنها سبب نابودی و یا زیانهای عمده برای شکننده دربر خواهد داشت این درختان برآورندهٔ حاجات نیازمندان بوده، در دفع برخی امراض و چشم زخم مؤثر می‌باشند. نیازمندان بر آن دخیل می‌بندند، پارچه می‌بندند، نخ گره می‌زنند و قندیل می‌آویزند و افسانه‌ها و داستانهای بسیاری در پیرامون آنها نقل می‌شود.

 

در ایران دو درخت مقدس معروف وجود داشته‌است:

 

درخت سرو

شواهد بسیار زیادی از مقدس بودن سرو نزد آیین‌های کهن ایرانی وجود دارد نوشته‌های بجای مانده از حکایت درخت سرو کشمر که بدستور خلیفه بریده شد و مورد نفرین واقع شد حکایت معروفی در تاریخ اسلام است.

هنوز هم نزد روستاییان خراسان از تقدس برخوردار است که این احترام و تقدس در کتابهای تاریخی نیز منعکس شده‌است و آن داستان سروک شمر است. «در شاهنامه آمده‌است که پیامبر زرتشت، یک درخت سرو شگفت که سرشتی مینوی و اندازه‌ای بسیار بزرگ داشت، در ناحیهٔ کشمر (از روستاهای شهرستان بردسکن کنونی) بر در آتشکدهٔ برزین مهر بر زمین نشاند.

 

بهشتیش خوان ارندانی همی

چرا سروکِشمَرش خوانی همی،

چراکش نخوانی نهال بهشت،

که چون سرو کِشمَر به گیتی که کشت؟

 

در متنهای تاریخی پس از اسلام، به نام سروعظیم مقدسی بر می‌خوریم که با زرتشت و موبدان و مغان پیوستگی دارد و تا اواسط قرن نهم میلادی بر سر پا بوده‌ است. تا اینکه سرانجام در سال ۸۴۶ میلادی (۲۳۲ هـ ق)به فرمان و فتوای «متوکل» خلیفهٔ عباسی آن را بریده و فرو افکندند».

 

در فرهنگ ایرانی، همچون بسیاری از اقوام دیگر، برای برخی از گیاهان و درختان نیرو و خواص و تقدس خاصی قائل بوده‌اند.

در ایران کمتر دهی هست که نمونه‌ای از درختان مورد احترام را در خود نداشته باشد، این درختان و درختچه‌های گوناگون، در باور عامهٔ مردم دارای ویژگیهای کم و بیش یکسانی هستند. از جمله اینکه بریدن آنها و حتی شکستن شاخه‌های آنها سبب نابودی و یا زیانهای عمده برای شکننده دربر خواهد داشت این درختان برآورندهٔ حاجات نیازمندان بوده، در دفع برخی امراض و چشم زخم مؤثر می‌باشند. نیازمندان بر آن دخیل می‌بندند، پارچه می‌بندند، نخ گره می‌زنند و قندیل می‌آویزند و افسانه‌ها و داستانهای بسیاری در پیرامون

 

درخت تاقوک درخت تاگوک یا داغداغان. یا تَگوک Taghouk یا درخت”” تـَ “” یکی از درختانی است که به همراه درخت سرو نزد ایرانیان باستان از تقدس برخوردار بوده و معمولا خانم‌ها بر آن پارچه‌ای و یا رووش(تکه باریک پارچه) می‌بستند برای رفع بلا و یا بر آورده شدن حاجات. هنوز هم این سنت در بعضی از مناطق ایران حفظ شده‌است درخت سرو زیبد و درخت تاقوک زیبد درقهستان و همچنین در منطقه ترکمن صحرا را می‌توان نام برد.

دکتر بتسابه مهدوی

30 اسفند 95

تهران

  • بتسابه مهدوی

گاو در ایران باستان

بتسابه مهدوی | سه شنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۵، ۱۲:۰۲ ب.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

 

گاو در ایران باستان در میان چارپایان مفیدتر تلقی شده است ، گاو در ایران علاوه بر مفهوم متداول آن به صورت اسم جنس بر همه چارپایان مفید اطلاق می شود.

معانی سمبلیک: باروری پایداری با ثروت- حاصلخیزی- کار- آگاهی- گرما- وفور- خلاقیت و قدرت زندگی می باشد.

لغت ( گاو ) در فرهنگ زرتشتی هنوز بر سر یک دسته از اسامی جانوران از قبیل گاومیش-گاو گوزن- گاو گراز و گاو ماهی دیده می شود واین خود دلیل است بر این که اسم جنس بوده است.

 

گوسفند نیز که امروز بر نوع میش- اعم از نر و ماده اطلاق می شود در اصل ( گیوسپنت )(گاو مقدس) بوده است. گاو در ایران باستان در میان چارپایان مفیدتر تلقی شده است. گاو نر یا ورزا که عمل زراعت و شخم زدن را بر عهده داشته علاوه بر این که اساس تغذیه به شمار می رفته در گردونه کشی و بارکشی نیز از این حیوان استفاده می شد. شگفت نیست که در آیین مزدیسنا بسیار عزیز و گرامی باشد و از فرشته نگهبان آن امداد خواسته شود و روز چهاردهم ماه به نام او( گوشروز) موسوم گردد.شاید به همین دلیل است که در گاتها قربانی گاودر مراسم مذهبی منع شده است.

 

گاو اوگدات ( ovagdat)- چنان که از روایات مربوط به آفرینش در ایران کهن بر می آید پنجمین مرحله آفرینش  در خلقت عالم حیوانات بود . همان طور که در مورد خلقت گیاهان در اساطیر سخن از( درخت همه تخم) که همه گیاهان از آن به وجود آمد- می رود. در مورد حیوانات هم اعتقاد بر این بود که گاوی به نام ( اوگدات ) تخم کلیه چارپایان و حتی برخی گیاهان سودمند را با خود داشت. این گاو تنها مخلوق روی زمین و حیوانی زیبا و نیرومند بود که گاهی او را به صورت گاوی نر و گاهی هم در هیات گاوی ماده تصویر کرده اند. بعدا کیومرث نیز مانند این گاو از خاک پدید آمد و تا سه هزار سال هر دو در آرامش بودند.

هنگامی که دیو بدی به گاو نخستین رسید- گاو علی رغم تلاش اهورامزدا بیمار شد و سرانجام چشم از جهان فرو بست.

 

روان گاو( گوشورون) ظهور مردی که حامی حیوانات باشد را از اهورامزدا خواستار شد که اهورامزدا فره وشی زرتشت را بدو نمود. سپس از هر یک از اعضای گاو نخستین- پنجاه و پنج نوع گیاه شفا بخش رویید و شکوه خود را از نطفه گاو نخستین کسب کرد و از این نطفه یم جفت گاو نر و ماده پدید آمد و به دنبال آن نیز دویست و هشتاد  و دو جفت از هریک از حیوانات روی زمین ظاهر شد.

 

افسانه گاو نخستین در آیین میترا یا ( مهرپرستی) و مذهب مانی نیز باقی مانده است. با این تفاوت که در آیین مهری- نخستین گاو موجودی اهریمنی بود که به ترتیبی خاص مهر با او به جنگ پرداخت و پس از چیرگی بر او با دستی منخرین( بینی)او را گرفت و با دستی دشنه ای در پهلویش فرو برد. در این لحظه از اعضای بدن و خون گاو نخستین کلیه گیاهان و انواع چارپایان پدید آمد.

 

داستان گاو در اساطیر ایرانی به آنچه که ذکر شد  منحصر نمی شود. در روایات کهن یکی از اعمال جابرانه کاووس کشتن گاوی است که حافظ مرز ایران و توران بود. این گاو را اهورامزدا آفرید تا چون نزاعی بین ایران و توران درگیرد او سم خویش برحد واقعی ایران و توران بکوبد و نزاع و جدال از میان برود.

 

هنگام زادن فریدون- گاوی به نام پرمایه یا برمایون زائیده شد . ضحاک ، آبتین، پدر فریدون را بکشت و مادرش به بیشه ای  گریخت و فریدون  را به نگهبان پرمایه سپرد؛ و او به شیر پرمایه بزرگ شد. چون ضحاک از ماجرا خبر یافت،پرمایه را  بکشت. از این گاو در اوستا و آثار پهلوی اثری نیست. نام او در شاهنامه پرمایون و برمایون ضبط شده است. میان نام این گاو با نام پدر فریدون در متن پهلوی ( یعنی پرگاو) ارتباط نزدیک وجود دارد. "بیرونی " نقل می کند : هنگامی که ضحاک از فریدون امان خواست ، او را به خون جدش امان داد که وی را نکشد، و فریدون به خون گاو نری که در خانه جدش بود سوگند یاد کرد که او را بکشد. بنابر روایات فردوسی فریدون ،  پس از آنکه زمینه را برای نبرد با ضحاک مهیا دید ، از دو برادرش " کیانوش" و "شادکام" تقاضا کرد که برایش به آهنگران گرزی سفارش دهند ک مشخصات آن را خود او به سان ( سر گاو میش) رسم کرد.

 

و این قراین ، و این که اجداد فریدون همه لقب ( گاو) داشتند، برخی را بر آن داشته است که گاو را " توتم خانوادگی" فریدون تصور کنند.

باید دانست که گرز گاو پیکر و گرزه گاو سار منحصر به فریدون نیست، بلکه بسیاری از پهلوانان شاهنامه نیز با چنین گرزی تصویر شده اند، نیز بنابر روایات کهن گاهی در میان چارپایانی که از گائ نخستین پدید آمدند، از ماهی بزرگی به نام " گاو ماهی" یاد می شود، که در تمامی دریاها وجود دارد. هنگامی که این گاو ماهی بانگ بر می آورد، جملگی ماهیان باردار می شوند و همه موجودات زیانکار دریایی دچار سقط جنین می گردند. آیا میان تصور این گاو با " گاو زمین" رابطه ای وجود دارد؟

 

گاو زمین در افسانه های آریایی گاو مقدس ، نماینده قدرت و نیرو است. از این رو ، قدما معتقد بودند که زمین روی شاخ گاو قرار دارد و گاو بر پشت ماهی بزرگ و او در دریاها شناور است. هرگاه که گاو خسته می شود، زمین را از روی یک شاخش به روی شاخ دیگر می لغزاند و همین کار موجب زمین لرزه می شود.

 

همچنین در مراسم نوروز در روستاها تخم مرغ هایی روی آیینه می گذارند و معتقدند به هنگام تحویل سال ، وقتی که گاو آسمانی کره زمین را از شاخی به شاخ دیگر خود می افکند، تخم مرغ در روی آیینه خواهد جنبید. در اسطوره های میترایی خون گاو سبب پیدایش موجودات می شد، ولی در این باور جنبش گاو سبب باز پیدایی سال و آفرینش نطفه می شود.( یاحقی،1369؛362-360)

 

مقام گاو در زمین برابر ( ثور) است، زیرا وی در در کشتکاری زمین نقش موثری دارد. در اساطیر ایران نیز، شکلی از ( گوئوش ورون) ( geusha urvan ) و ( سرسئوک)( sarsaok) سمبل ابر، باران و طوفان می باشد. در یک سرود روحانی  ایران باستان از نره گاو به عنوان وفور و عامل تمام خوبی ها نام برده شده است. گاو اولیه که حکایت اش در بندهشن به تفصیل  آمده، در اصل الهه باروری بوده و به صورت ماه و گاو که گاه مرد می باشد و گاه زن و گاه هر دو جنسیت را داراست.

 

در اساطیر ایران گاو نماد ماه است و با باروری زمین ارتباط دارد. در تصویر عالم اساطیری ، قطرات اولیه باران زمین را به هفت بخش تقسیم  وآدمیان بر پشت گاوی آسمانی به نام سرشوک سفر می کردند. شاخ گاو ماده در ایران باستان ، علامت عقل ، خورشید یا ماه بوده است.

 

بر روی مهرهای به دست آمده از شوش ، اهمیت پیوند گاو با ماه افزون می شود. گردونه خدای ماه را گاو می کشد و صفت باروری هم که به ماه نسبت داده می شود از خصوصیات گاو محسوب می گردد. گاو مستقیما نماد ماه است. بعضی اوقات با بز همراه است و گاه نیز درخت ماه را نگهبانی می کند که قبلا بزهای متعلق به ماه نگهبان آن بوده اند. گاو اولیه به شکل نیمه اتسانی ایستاده یا در حالی که گیاه از خونش روئیده یا از او حیوان زاده می شود بر روی برخی از ظروف به  جای مانده از این دوران دیده می شود.

 

( تشتر) ایزد باران نیز گاه بصورت گاو تجلی می کند.در اساطیر، طوفان به صورت گاوی می آید. گاو در سرتاسر خاور نزدیک و میانه ، علامت حاصلخیزی و قدرت به شمار می رفت. در هنر شرق نیز گاوی که در حال نعره زدن بود علامت آسمان پر رعد و برق محسوب می شد. قربانی کردن جانوران ، رسمی عمیقا نمادین بود. در آغاز، آن رسم را در سال نو و جشنهای بهاری در بین النهرین و نقاط دیگر،با قربانی کردن گاو نر، قوچ یا بز، برای تامین درو و برکت انجام می دادند. تصویر پرستشی از میترا ، که گاوی را می کشد، خوشه های گندمی را نشان می دهد، که از خون این حیوان جوانه می زند.

 

قصه کم و بیش از این قرار است که میترا به گاو حمله می مکند و گاو فرسوده می شود. در این هنگام میترا به پشت گاو می نشیند و شاخ های او را گرفته و به غار می برد.گاو نیز از غار می گریزد. میترا از محل او آگاه نیست . خورشید پیک خویش یعنی کلاغ را به جانب میترا می فرستد و محل گاو را به او نشان می دهد.

 

میترا بر خلاف میل خویش و به اکراه به تشویق خورشید ، گاو را دستگیر کرده او را می کشد. 

 

کشتن گاو به فرمان خورشید و به میانجیگری کلاغ صورت می گیرد و این کنایه از غلبه بهار و تابستان برزمستان است

 

گاو بالدار یا لاماسو (به اکدی: 𒀭𒆗، lamassu) یک خدای محافظ است، که معمولاً با گاو نر، بدن شیر، بال عقاب و سر انسان نشان داده شده است. در فرهنگ‌های مختلف به نام‌ها و شکل‌های گوناگون وجود دارد. از جمله این فرهنگ‌ها می‌توان به پارسی-آشوری، هندی، یونانی و مصری نام برد همچنین نمونه‌هایی از آن‌ها در برخی از فرهنگ‌های اروپایی نیز وجود دارد. در برخی از نوشته‌ها آن را به صورت یک خدای زن به تصویر کشیده‌اند. نام کمتر استفاده شده شدو (اکدی: 𒀭𒆘 šēdu)[ اشاره به همتای مرد لاماسو دارد.

 

در هنر، لاماسو به شکل گاو بالدار و یا به شکل شیر با سر انسان مذکر به تصویر کشیده شده است. چهره‌هایی از لاماسو هنوز در نقش برجسته‌ها و مجسمه‌های موجود در موزه‌ها به ویژه در موزه بریتانیا لندن، موزه لوور پاریس، موزه ملی عراق بغداد، موزه متروپولیتن نیویورک، موزه پرگامون در برلین و مؤسسه خاورشناسی دانشگاه شیکاگو باقی‌مانده‌اند. این آثار معمولاً به آشوریان باستان نسبت داده شده‌اند. لاماسو را در ورودی شهر قرار می‌دادند تا هرکسی که وارد شهر می‌شود بتواند آن را ببیند. لاماسو از جلو ایستاده و از کنار در حال راه رفتن به نظر می‌رسد. از این حالت برای قدرتمند نشان دادن لاماسو استفاده می‌شده است. لاماسو در زندگی واقعی بسیار بلند بوده است، از همین رو از آن به عنوان نمادی از قدرت استفاده می‌کردند.

 

گاوهای بال‌دار بین النهرین بر خلاف اسفنکس‌های یونانی و برخی اسفنکس‌هایی که شبیه مصری‌ها هستند با سر مرد توصیف شده‌اند. یعنی بر خلاف اسفنکس‌های یونانی که زن هستند.

 

گاوهای بال‌دار بین النهرین ترکیبی از ۴ مخلوق هستند که در بسیاری از حکاکی‌های باستانی نمایان است و به سمبل ۴ مخلوق بابلی تبدیل شده است. آن‌ها دارای بدن و دم شیر یا گاو نر و سر یک انسان (مرد) و بال‌هایی مانند عقاب هستند.

این مخلوقات همچنین نمایانگر ۴ جهت و ۴ عنصر سنتی هستند.

 

اکثر نمادهایی که منسوب به گاو هستند نشانگر مکان مذهبی هستند . گاو از دیر باز مقدس و دارای تقدس خاصی بوده است . همانطور که میدانید هندیان ، تیره ای از آریاییان بودند که در دوره ای ، از قبایل آریایی جدا شده و به سمت هند کنونی مهاجرت کردند . نام این قبایل نیز که هند و اروپایی نامیده می شوند گویای همین موضوع است . گاو در نزد بوداییان و برخی قبایل هندو ، هنوز هم مقدس شمرده می شود . ایشان ، آیین و سنن مشترکی با قبایل بدوی آریایی داشته اند .

 

در مصر نیز گاو دارای تقدس بوده و محترم شمرده می شده است . گاوهای آپیس ، دارای مقبره و عبادت گاه بوده اند . حتما داستان کمبوجیه هخامنشی و زخمی کردن گاو آپیس را شنیده اید که بنا به نسخه های باستانی ، کمبوجیه به علت تعرض به گاو آپیس ، دچار جنون گشت البته این موضوع صحت ندارد ولی به طور کل ، تقدس گاو را گوشزد می کند .

 

در خصوص تقدس گاو هر چه گفته شود کم است . در داستان های اساطیری ایران ، فریدون ، تحت حمایت یک گاو بزرگ شد و از شیر آن تغذیه کرد و بعد ها که شخصی آن گاو را کشت فریدون او را سخت مجازات کرد . طبق افسانه های سومری و میان رودان ، گیل گمش در 2400 سال پیش از میلاد با گاو بالدار مبارزه کرد و بعد از پیروزی بر گاو بالدار ، قدرت خویش را بر عموم یاد آور گشت .

هموطنان زرتشتی ما در باستان برای غسل میت از ادرار گاو استفاده می کردند.

 

در قرآن مجید ، خداوند به قوم یهود دستور داد که زیباترین گاو خود را قربانی کنند و یا زمانی که حضرت موسی برای دریافت فرامین خداوند ( ده فرمان ) رهسپار شده بود سامری ، به وسیله طلاهای قوم یهود گوساله ای را برای پرستش ساخته بود .

این نماد ( مخصوصا در غرب کشور ) بر روی مزار ها و سنگ قبر ها و عبادتگاه ها ، به وفور دیده می شود که نشان از تقدس فرد مدفون و یا نشانگر وجود عبادت گاه ، هرچند کوچک و محلی است . اگر دو گاو یا گوساله بر روی سنگ های ثابت و روبروی هم وجود داشته باشد به طوری که بین این دو گاو ، کمتر از سه متر فاصله باشد وجود دفینه محتمل است . بدون شک در راستای دید گاو حتی اگر فقط یک گاو تنها باشد در فاصله کم ، وجود قبر یا مزار فرد روحانی صددرصد است . اگر تندیس گاو یا سر گاو در ابعاد تقریبا واقعی باشد در جهت دید گاو باید تلی از خاک ببینید و یا صخره ای ثابت . آن نشانه آخر شماست . دفینه گاو در عمق زمین نیست و معمولا با کمی کاوش به آن خواهید رسید . اگر نماد گاو بالدار باشد نشان فره وش قدرتمند است در جهت دید گاو و فاصله دو سه متری با مزار فره وشی روبرو خواهید شد .

نماد گاو در ارتفاع بلند ، یا سردیس گاو بر روی ستون یا جای بلند ، نشانگر وجود مکان مذهبی است و این نماد نشانه دفینه نیست ولی از آنجا که ، اهالی باستان ( به مانندهم اینک و مردم همین زمانه ) علاقمند بودند که در کنار مکان های مذهبی و یا افراد مذهبی به خاک سپرده شوند ، می تواند کلید و راهگشا باشد زیرا در نزدیکی این نشان ، بدون شک با قبور بزرگان و نجیب زادگان روبرو خواهید شد .

دکتر بتسابه مهدوی

24 اسفند 1395

تهران


  • بتسابه مهدوی

اساطیر یونان

بتسابه مهدوی | يكشنبه, ۸ اسفند ۱۳۹۵، ۱۰:۲۵ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

از میان خدایانی که جانشین خدایان تیتانی شدند دوازده المپ نشین بزرگ از قدرت و مرتبتی والا و خارق العاده برخوردار بودند . این خدایان را بدان سبب المپی یا المپ نشین خواندند که کوه المپوس یا اولمپ منزلگاه و کاشانه شان بود .

این دوازده خدای یونانی که از اسطوره های معروف و اصلی یونان به حساب می آیند عبارتند از : 1- زئوس- 2- پوزیدون 3- هادس 4- هستیا 5- هرا 6- آرس 7 آتنا 8- آپولو 9- آفرودیت 10- هرمس 11- آرتمیس 12- هفانستوس که شرح هر کدام از این خدایان در مطالب بعد ذکر خواهد شد .

 

زئوس :

 او سرور آسمان ها و ملکوت اعلا بود و خدای باران و آورنده ی ابرها که بر آذرخش یا صاعقه ی هراس انگیز نیز فرمان می راند . قدرتش برتر از تمامی خدایان بود . با این وجود زئوس نه قادر متعال بود و نه دانای کل . هم میشد با او به مخالفت برخواست و هم او را فریفت . در ایلیاد هومر پوزیدون و هرا او را می فریبند و یا آپولو از دستورات او سرپیچی می کند . شاخصه ی زئوس ریش و صاعقه ای که به شکل نیزه ی سه سر است می باشد . ادیت همیلتون به نقل از هومر می آورد که [ « آگا ممنون نیایش کنان می گوید : ای زئوس ، ای والاترین و ای بزرگترین و ای خدای طوفان و ابر ، تویی که در ملکوت اعلا زندگی می کنی »] . یک سپر رزمی محافظ او بود که نگاه کردن به آن باعث هول و هراس می شد . عقاب پرنده ی مورد علاقه ی او بود و درخت مورد علاقه اش بلوط بود . پرستشگاه اصلی او در دودونا ( سرزمین درختان بلوط ) بود .

 

هرا :

او همسر و خواهر زئوس بود . او پشتیبان ازدواج بود و نظر لطف و محبت خاصی نسبت به زنان شوهردار نشان می داد . او الهه ای بود که زنان شوهردار در طلب کمک به او روی می آوردند و به او پناه می جستند و او گاو ماده و طاووس را مقدس می دانست و آرگوس شهر مورد علاقه ی او بود .

 

پوزیدون :

او فرمانروای دریاها بود و برادر زئوس و از نظر مرتبه و مقام پس از زئوس قرار داشت . یونانی های ساکن هر دو سوی دریای اژه دریانورد بودند و خدای دریاها برای آنها از اهمیت خاصی برخوردار بود . او نخستین اسب را به انسان داد . او نیزه ی سه شاخی داشت که با آن به هر چیز که می زد آن را درهم می شکست و به همین دلیل او را زمین لرزان هم می نامند . در واقع وقتی زئوس ، کرونوس را از تخت به زیر کشید فرمانروایی جهان را بین خود و دو برادرش تقسیم کرد . دریا به پوزیدون افتاد و دنیای مردگان و زیرین به هادس افتاد .

 

هادس :

او شهریار و فرمانروای دنیای مردگان بود و قلمرو او در تاریکی بود و به ندرت به روی زمین می آمد . در داستان پرسفونه او پرسفونه را از روی زمین می رباید و با خود به دنیای زیرین می برد و به این ترتیب او همسر هادس می شود . هادس خدایی مهیب و هراس انگیز بود اما اهریمن صفت نبود . همچنین او خدایی سنگدل و بی رحم بود ولی در عین حال منصف و عادل هم بود . او برادر دیگر زئوس و پوزیدون بود . او کلاه خودی بسیار مشهور داشت که اگر کسی آن را بر سر می گذاشت ناپدید و یا غیب می شد .

 

آرس :

خدای جنگ و پسر زئوس و هرا که به قول هومر هر دو از او نفرت داشتند . هومر او را مرگ آفرین ، دست ها به خون آلوده و نفرت مجسم آدمیزادگان دانسته است . شگفت انگیز اینکه خدایی ترسو و بزدل نیز بود . چرا که وقتی زخمی برمی داشت از شدت زخم و درد زوزه می کشید و می گریخت . آرس هیچ شهر یا ولایت خاصی نداشت که مورد پرستش قرار بگیرد . او کرکس و لاشخور را دوست داشته و به سگ علاقه داشت . در واقع در نظر یونانیان که مردمانی آرام و به دور از خشونت بودند آرس نباید هیچ جایگاهی در بین آنان داشته باشد .

 

آتنا :

او تنها دختر زئوس بود . او در حالی که بزرگ بود و تمامی پیکره اش را در زره پوشانده بود از سر زئوس بیرون جست . او را الهه ی فرد هم می نامند . همیلتون در کتاب خود آورده است [ که او قبل از هر چیز الهه ی شهر بود . پشتیبان و نگه دارنده ی زندگی متمدن و صنایع دستی و کشاورزی و مخترع افسار بود و نخستین کسی که توانست اسب را رام کند تا انسان ها بتوانند بر آن سوار شوند ] یونانیان سه الهه ی باکره داشتند که مهمترین آنها آتنا بود . در ایلیا و هومر او الهه ای کاملاً شریر و تندخو و بی رحم معرفی شده است . اما گفته ی هومر را در منابع دیگر اینطور توجیه کرده اند که این جنگ جویی آتنا بدان خاطر است که می خواسته میهن را از شر دشمنان حفظ کند .

 

هرمس :

او فرزند زئوس بود و مادرش اطلس بود . او خوش اندام و چابک و زیرک بود . کفش های بالدار به پا می کرد . کلاه و چوبدستی معروفش به نام کادوس دارای باله هایی برای پرواز بودند . او پیام رسان زئوس بود و همچنین راهنمای مسافران و مردگان به دنیای زیرین . در بین خدایان المپ او جسورترین و فریبکارترینشان بود . او را مدافع و راهنمای راهزنان و دزدان هم نامیده اند .

 

آپولو :

پس زئوس و لتو است که در جزیره ی کوچک دلوس به دنیا آمد . او را یونانی ترین خدایان دانسته اند . در شهر یونانی به زیبایی و آراستگی اندام شهرت داشته است . او استاد موسیقی بود . او را خدای سیمین کمان هم می خوانند و خدای کمان گیر و تیراندازی نیرومند که تیرهایش را به جاهای بسیار دور پرتاب می کرده است . او همچنین درمان دهنده است و نخستین خدایی است که هنر درمان را به انسان آموخت . علاوه بر این خدای روشنایی نیز هست . یعنی خدایی که هیچ سیاهی و تاریکی در او نیست .

پرستشگاهش در معبد دلفی قرار گرفته است . نام پیتون را بدان خاطر به او نسبت داده اند که توانست اژدهایی به نام پیتون را بکشد . او را دلوسی هم نامیده اند چون زادگاهش در جزیره ی دلوس بود . درخت غار درخت مورد علاقه ی او بود و حیوانات مورد علاقه اش کلاغ و دلفین بود .

 

هفا استوس :

او فرزند هرا بود . عقیده بر این است که هرا او را به چشم و هم چشمی زئوس که آتنا را به وجود آورد به دنیا آورد . بین خدایان زیباروی و فناناپذیر او خدایی زشت و لنگ بود . او هم سازنده ی زرهای خدایان بود وهم آهنگر بود و خدمتگذار خدایان المپ بود . او خدایی مهربان و دوستدار صلح و آرامش که با کمک آتنا در زندگی شهرها سودمند و مهم بود . او خدای صنعت و ابزارمندان و آهنگران بود و به نوعی حامی تمدن شهرها در کنار آتنا الهه ی خرد بود .

 

آرتمیس :

آرتمیس به خاطر زادگاهش کوه سینتوس ، سینتیا هم خوانده می شود . او خواهر دوقولوی آپولوست و دختر زئوس و لتو . او یکی دیگر از سه الهه ی باکره ی کوه المپ است . او بانوی وحوش و میرشکار خدایان بود . آرتمیس مانند یک شکارچی خوب ، همیشه مواظب نوزادان بود . او دارای سه شکل یا سه صورت است :

1- سلن یا سلنه در آلمان

2- آرتمیس در زمین

3- هکات یا هکاته در دنیای زیرین و در بالا هنگامی که در تاریکی فرو رفته باشد .

درخت سرو درخت مورد علاقه اش بود و گوزن حیوان مقدس او بود .

 

آفرودیت :

او الهه ی عشق و زیبایی بود و کسی بود که همه را فریب می داد . او دوستدار خندیدن بود . الهه ای بود که هیچ کس نمی توانست در برابرش ایستادگی کند و حتی عقل دانایان را هم می دزدید و هوش از سرشان می ربود . او در کف دریا و بستر دریا اقامت داشت و نام او هم از کف دریا گرفته شده است .

 

دیگر اساطیر یونان :

پرسفونه ، او همسر هادس و دختر دمتر بود . کلوتو ، لاکزیس و آتروپوس که تعیین کنندگان عمر تمام آدمیان هستند و اینان الهه های سرنوشت هستند . دمتر ، که خواهر زئوس بود و الهه ی بزرگ یا الهه ی مادر مثل گایا و رئا بود و او الهه ی غلات بود . هستیا خواهر زئوس که مهربان ترین و دوست داشتنی ترین خدایان زن بود و نگهبان خانه و کاشانه بود .

 

اساطیر روم :

از لحاظ مقایسه بین خدایان رومی و یونانی این نکته قابل ذکر است که تعداد خدایان رومی از خدایان یونانی کمتر می باشد . خدایان رومی در یک مثلث یا تثلیث 3 تایی شکل می گیرد که راس مثلث ژوپیتر خدای خدایان و دو طرف دیگر این مثلث مارس ( خدای جنگ رومی ) و کوئیرنوس ( خدای کشاورزی ) قرار می گیرند . ذکر این نکته لازم است که رومی ها اساطیر خود را به طور کامل از یونانیان الهام گرفته اند و از خود چیزی به عنوان اساطیر ندارند البته به جز تعدادی خدای محلی . پس اگر بخواهیم خدایان رومی را ذکر کنیم ( البته خدایان یا اساطیر برتر و مهم رومی ) می بایست آنها را در هرم خدایان یونانی قرار داده و با تغییر نام آنها همان مشخصات خدایان و اساطیر یونانی را ذکر کنیم .

 

ژوپیتر :

ژوپیتر در مقایسه با زئوس از خواستگاهی متواضعانه تر برخوردار بود و منشا او همانند نخستین رومن ها از لاتیوم و نیایشگاه او در جایی قرار داشت که اکنون در جانب شرقی دریاچه ی آلبانو و مونته کاو و نزدیک محل ایجاد کاخ تابستانی پاپ قرار دارد . ژوپیتر خدای بزرگ و درگذر زمان خدای برتر کنفدراسیون 41 شهر لاتین و معبد او جایگاه برگزاری جشن های بهاری و خزانی بود . ژوپیتر خدای روشنایی و آلمان و بزرگترین مدافع شهر و کشور ، نماد عدالت و وفاداری و افتخار و مزید بر آن خدای جنگ بود و بسیاری از غنایم جنگ به معبد او هدیه می شد . همچنین بازی های سالانه ی لودیرومانی به افتخار ژوپیتر برپا می شد . ژوپیتر به چند شکل پرستش می شد که در بین این صورت ها ژوپیتر فرتریوس به معنای ژوپیتر پیژز بیشتر عمومیت داشت . ژوپیتر را همچنین در نقش خدای تندر و صاعقه نیز می پرستیدند که ژوپیتر الیشیوش نام داشت .

 

ژونو :

ژنو یا رنون در آغاز خدا بانوی ماه و از مهمترین خدا بانوان جامعه های آغازین بود که در تقویم خود به چرخه ی منظم کشاورزی و ماه توجه داشت . مهمترین معبد او به نام ژونومونه تا ، خدا بانوی آگاهاننده نام داشت . این نام به خاطر این موضوع به او داده شد که هنگامی که گل ها در 390 ق . م به رم شبیخون زدند کاهنان معبد ژونو با هیاهو حضور دشمن را اعلام کردند و به این ترتیب کاپیتول را نجات دادند . او از همسران اصلی ژوپیتر بود . همانند هرا در یونان . او به هنگام زایمان پاسدار زنان بود .

 

مینرو :

مینرو خدا بانوی هنرها و صنایع دستی بود ، همانند همتای یونانی خود آتنا و نماد او جغدی بود که به همراه داشت که این جغد نماد خرد بود . او الهه ی خرد و فرهیختگان در رم بود .

 

مارس :

خواستگاه مارس مبهم و با آنکه با زمین و کشاورزی پیوند دارد اما در بسیاری از روایت ها او را همتای آرس خدای جنگ یونانی می یابیم . جشن های بزرگ این خدا غالباً در ماهی انجام می شد که هنوز هم نام او را بر خود دارد و با این همه مزید بر بهار ، مارس در خزان نیز جشن هایی داشت و در ارتباط با نقش زراعی او این نیز منطقی است . در روزگار کهن در جنوب فوروم قرارگاهی بود که رژیا نام داشت و جایگاه نیزه های مارس و شهریاران بود .

رومی ها مارس را دوست می داشتند بیش از آنکه یونانی ها آرس را دوست می داشتند . آنها او را آن خدای پست و زوزه کش ترسو ایلیاد نمی دانستند بلکه خدایی که زرهی به تن داشت ، باجلال و جبروت بود و هراس انگیز و شکست ناپذیر . رومی ها علاقه به کشورگشایی داشتند و این مستلزم جنگ با کشورهای دیگر بود و به همین لحاظ مارس از لحاظ روحی و روانی نقش بزرگی در این مقوله بازی می کند .

 

کوئیرنوس :

آخرین خدای تثلیث رومی کوئیرنوس در اصل خدای جنگ سابین ها و معبد او در کوئیرنال از قرارگاه های سابین ها قرار داشت . کوئیرنوس جز در هنگامی که در رمولوس به هیات خدایی درمی آید و با او یگانه می شود اسطوره ی چندانی نیست . در روایت ها از سلاح رمولوس به عنوان سلاح کوئیرنوس یاد می شود .

 

نپتون :

او خدای آب و دریا و یکی از برادران پلوتو و ژوپیتر است . او همتای پوزیدون در اساطیر یونان است . او را می توان قدرتمندترین خدایان بعد از ژوپیتر دانست .

 

ترمینوس :

ترمینوس یا مرز خدا محدوده های زمین های زراعی هر فرد را مشخص می کرد و در جامعه ی کشاورزی نقش ارزنده ای را برعهده داشت . سنگ مرز خدا یا ترمینوس را در زمان خاص با تشریفات تدهین و با تاجی از گل آرایش می دادند و بعد در سوراخ سنگ که دروازه ی آن پنداشته می شد خون یک قربانی و شراب و فدیه های مایع دیگر ریخته می شد . این کار هر سال در 23 فوریه و روزی که در تقویم بدوی آفرید روز سال بود . انجام می شد .

 

ژانوس :

در فوروم یا میدان عمومی رم دروازه ای بود که دیوار نداشت و هیچ گاه گشوده نمی شد . نام آن دروازه ژانوس بود . ژانوس خدای دروازه ها بود و نخستین ماه سال نامش را از این دروازه گرفته است .

ژانوس همانند سنگ های مقدس آتش زنه ی معبد ژوپیتر و هم از این دروازه بود که ژانوس بر همه ی دروازه ها فرمان می راند . او پاسدار درب خانه های رم نیز بود . در بین اساطیر رومی این خدایان اهمیت کمتری پیدا می کنند .

 

کلوسینا :

کلوسینا از خدایانی بود که بر فاضلاب ها و گنداب های رم حکومت می کرد . بزرگترین خدای فاضلاب ها در فوروم کلوسا ماکسیما نام داشت . این خدا جزء خدایان محلی روم محسوب می شود و از لحاظ اهمیت در درجه ی پایین تری قرار دارد .

 

دیانا :

دیانا در اساطیر روم برابر است با آرتمیس در اسطوره های یونانی . او الهه ی شکار بود و نخستین محراب و ستایشگاه او در capue قرار داشت که در آنجا به Diana Tisatina معروف بود . در Aricie [24] او را دیان جنگل ها می خواندند .

 

مرکوری :

او مانند همتای یونانی خود هرمس بود . رومیان مرکوری را پیک خدایان می نامیدند و او را به شکل مرد جوانی با کفش ها و کلاهی بالدار ترسیم می کردند . این اعتقاد در نزد رومیان وجود داشت که او از نویسندگان ، بازرگانان ، مسافران ، آوارگان و دزدان و راهزنان مراقبت می کرد . درست همانند همتای یونانی خود او نیز پیک ژوپیتر خدای خدایان بود .

 

وولکان :

وولکان خدای آتش و فلزکاری در اساطیر روم محسوب می شود . او خدای سودمندی های آتش و همین طور خدای ممانعت کننده از سوزانندگی آتش محسوب می شود . همتای او در یونان هفا ایستوس می باشد .

 

ونوس :

او الهه ی عشق و زیبایی و بارآوری است . کسی که نیرنگ باز و فریبکار است و هیچ کس نمی تواند در برابر او و فریبکاری هایش ایستادگی کند . همتای یونانی او آفرودیت می باشد .

 

چهره ی دیگر اسطوره ها در اساطیر یونانی :

هلن ها یا نسل قدیم یونانیان یعنی همان آریایی های هلنی وقتی در جزایر شرقی مدیترانه و سواحل غربی آسیای صغیر بر ساکنین بومی آنجا غلبه یافتند به تدریج جذب برخی از اساطیر آن نواحی شدند . هلن ها برحسب معتقدات قدیم نژادی خود غالباً مظاهر طبیعت را می پرستیدند و همان خدایانی را که در کتاب ودا نزد اجداد هندوان قدیم محل عبادت بود ایشان نیز می پرستیدند .

در راس آنها خدای آسمان قرار داشت که او را زئوس پاتر یعنی پدر آسمان می نامیدند و این مظهر همان الهی است که نزد هندوان باستان به دیوس پی تار موسوم بود هندوان ودایی در اصل خدایی داشتند به نام وارونا که مظهر آسمان بود و نزد یونانیان این خدا همان اورانوس بود که جزو تیتان ها و خدایان اولیه یونانیان بود . این مشابهت ها شاید نشان تاثیرپذیری یونانیان از خدایان هندو باشد . اما درباره ی اقوام شرق مدیترانه که هلن ها جایگزین آنها شدند باید گفت که آنها عده ای خدای محلی داشتند که هلن ها در برخورد با این اساطیر آنها را جذب فرهنگ اساطیری خود کردند نمونه ی این خدایان به شرح زیر می باشد .

 

1- هرا

2- آتنا

3- آرتمیس

4- آفرودیت

 

دکتر بتسابه مهدوی

8 اسفند 1395

تهران

  • بتسابه مهدوی

اساطیر یونان و روم باستان

بتسابه مهدوی | پنجشنبه, ۵ اسفند ۱۳۹۵، ۰۹:۵۱ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

در لغت نامه ی دهخدا این چنین آمده است : اسطوره جمع اسطار به معنی اضافه پردازی و روایت های بی پایه . در جایی دیگر می خوانیم که اسطوره از کلمه ی یونانی هیستوریا به معنی کاویان و جستجو کردن گرفته شده است . و عده ای عقیده دارند که اعراب پس از غلبه بر روم شرقی و آشنایی با نوشته های رومیان کلمه ی ایتالیایی ایستوریاره ، به معنی به صورت تاریخ یا اضافه ی تاریخ درآوردن را معرب کردند و روایت های افسانه ای تاریخ گونه را اسطوره خواندند .

درباره ی اسطوره واژه ی اروپایی برابر با آن myth در انگلیسی و mythe در فرانسه و myth- e در آلمان از واژه ی یونانی mythos به معنای شرح ، قصه ، خبر گرفته شده است .

 

پیشینه ی اسطوره در یونان :

 

طبق روایات یونانی آفرینش از اجتماعی زن یا مادرسالاری بنیان می گیرد یعنی از اجتماعی که خدایان مهم و بزرگ آن همه زن هستند و سپس به اجتماعی دیگر منتقل می شود که کاملاً بر بنیان پدرسالاری استوار شده است .

نخستین خدای زن در تمدن یونان گایا می باشد . GA به معنی زمین است ( در زبان یونانی ) و او مادر زمین بود . اورانوس خدای آلمان و پسر و همسر گایا بود که در ابتدا آسمان و زمین به هم پیوسته بودند و روی هم بودند اما بعد این دو از هم جدا می شوند و حاصل کار گایا و اورانوس کرونوس بود که با کشتن پدر و از خون حاصل از این قتل زمین بارور شد و خدایانی دیو مانند و غول پیکر به وجود آمدند که تیتان های نخستین را شکل می دهند . تیتان ها که اغلب آنها را خدایان بزرگ می خوانند در اعصار بسیار دور فرمانروایان و ابرقدرت های جهان هستی بودند . آنها کوه پیکر و از نیرویی گران و باور نکردنی برخوردار بودند . مهمترین خدای تیتان کرونوس نام داشت که به زبان لاتین ساتورن نامیده می شد .

 

تیتان ها 13 تن بودند .

 

1- کرونوس : کوچکترین فرزند اورانوس و گایا بود و او پدر 6 خدای نخستین یونانی ؛ زئوس ، پوزیدون ، هادوس ، دمتر ، هرا ، هستیا بود .

2- رئا : خواهر و همسر کرونوس و الهه ی بزرگ یا الهه ی مادر بود . مانند گایا .

3- هلیوس : خدای خورشید ، پیش از آنکه آپولو در اساطیر بعدی یونان و روم جایگزین او شود .

4- سلنه یاسلن : الهه ی ماه ، پیش از آنکه آرتمیس در اساطیر بعدی یونان جایگزین او شود .

5- تمیس : خدای پیشگویی یا پیامبری در معبد دلفی ، پیش از آنکه آپولو آن معبد را از دست او بگیرد .

6- اطلس : نیرومندترین تیتان که زئوس او را محکوم کرد که آسمان را تا ابد بر دوش خود حمل کند .

7- پرومتئوس : از خلاقه ترین و هوشمندترین تیتان ها به شمار می رفت که انسان فناپذیر را از گل آفرید .

8- اپیمتئوس : برادر پرومتئوس و شوهر پاندورا

9- اوسه آن یا اقیانوس : رودخانه ای که پنداشته می شد دنیا را دور می زند .

10- هیپریون : پدر خورشید ، ماه و سپیده دم

11- نیموزینه : یا منموزینه که حافظه معنی می دهد .

12- پاپتوس : که به خاطر پسرانش اطلس و پرومتئوس اهمیت یافته بود .

13- تتیس

دکتر بتسابه مهدوی

5 اسفند 1395

تهران

  • بتسابه مهدوی

اساطیر ایران بخش 5

بتسابه مهدوی | سه شنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۵، ۱۱:۳۱ ب.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

سیاوش

یکی از اسطوره های ملی ایرانیان . که زمان های مدیدی سوگ سیاوش را هر ساله گرامی میداشتند . پسر کیکاوس و پدر کیخسرو . سودابه زن کیکاوس عاشق او شد که سیاوش از او امتناع ورزید . سودابه به همین جهت اورا نزد پدر متهم ساخت و سیاوش به توران زمین نزد افراسیاب رفت و فرنگیس، دختر وی را به زنی گرفت . گرسیو برادر افراسیاب به سیاوش حسد برد و افراسیاب را وادار به کشتن او کرد . که کشته شدن سیاوش باعث جنگهای طولانی  میان ایرانیان و تورانیان گشت .

نوشته اند که روزی طوس، گیو، گودرز و چند پهلوان نامی دیگر به شکار رفتند. آنها پس از پیمودن مسافتی به یک شکارگاه سرسبز و بکر و پربرکت رسیدند و به شکار پرداختند. چون آن شکارگاه پر از شکار بود دیری نپایید که چند حیوان را شکار کردند. آنها پس از پایان شکار به قصد گردشی کوتاه در اطراف نخجیرگاه، پیش تاختند تا به جنگلی انبوه رسیدند. در حال گشت و گذار و تماشای سرزمین بکر و زیبا، ناگهان وجود زنی بسیار زیبا و جوان در آن مرغزار، نظر همگان را به خود جلب کرد:

به بیشه یکی خوب رخ یافتند                                     پر از خنده لب هر دو بشتافتند

 

گیو که از دیدن دختر زیبا و جوان در این دشت و جنگل انبوه شگفت زده شده بود بیدرنگ شرح حال و علت تنهایی اش را در جنگل پرسید. دختر جوان پاسخ داد : « از دست بدمستی ها و شراب خوارگی های زیاد و پرخاشگری و بدرفتاری پدر، خانه و خانواده ی خود را رها کرده و از ترس جانم فرار کرده به این جنگل پناه آورده ام.

شب تیره مست آمد از دشت سور              همان چون مرا دید جوشان ز دور

یکی خنجری آبگون برکشید                    هما خواست از تن سرم را برید

 

شاپور ذوالاکتاف :

شاپور دوم پادشاه مقتدر ساسانی که پس از خلع آذر نرسی بر تخت پادشاهی ایران جلوس کرد و هفتاد سال پادشاهی کرد . او یکی دیگر از پادشاهان بزرگ ایران است که چندین بار از حمله اعراب به ایران جلوگیری کرد و با اندیشه نیک سرزمین آریایی ما را از هجوم بیگانگان محفوظ داشت . او را به این جهت ذوالاکتاف میخوانند که دارای شانه های پهن و بزرگ بود . در بعضی از کتب تاریخی گفته شده است به دلیل آنکه پس از اسیر کردن مهاجمین ( اعراب ) از کتف آنان طنابی عبور میداده و همه را به طناب میکشیده ذوالاکتاف نامیده شده ولی این باور با ابهت و منش نیاکان ما در تضاد است .

فریدون

فریدون پادشاه پیشدادی بود که با یاری کاوه آهنگر بر ضحاک ستمگر چیره شد. او پادشاه جهان گشت و آنگاه جهان را میان سه پسرش سلم؛تور و ایرج بخشید.در شاهنامه از شاهان ستوده و نیک ایران است.فردوسی او را نمادی از نیکویی و داد و دهش می‌‌داند:

فریدون فرخ فرشته نبود         ز مشک و ز عنبر سرشته نبود

بداد و دهش یافت آن نیکوئی         تو داد و دهش کن فریدون توئی

در شاهنامه، فرانک مادر فریدون و همسر آبتین است .او با همسرش در دهکده‌ای با کشاورزی می‌زیستند.همسرش آبتین به دست ضحاک کشته شده بود و ضحاک با خوابی که دیده بود در جستجوی فریدون بود.فرانک با فرزند به کوه و دشت گریخت. فرزندش را به دشتبانی سپرد تا از آزار ضحاک در امان بماند.چندی پس از آن باز کودک را از دشتبان گرفت تا جانش را در امان دارد وبا فرزندش در کوه البرز به پیرمرد پارسایی پناه برد تا فریدون بالید و بزرگ شد.

دکتر بتسابه مهدوی

27 بهمن 1395

تهران

  • بتسابه مهدوی