نقش نگاره

سایت شخصی دکتر بتسابه مهدوی

نقش نگاره

سایت شخصی دکتر بتسابه مهدوی

۲۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «انسان» ثبت شده است

آب حیات

بتسابه مهدوی | چهارشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۱:۳۷ ب.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

شاید بارها داستانهایی راجع به آب حیات یا آبی که عمر انسانها را زیاد می‌کند را از زبان بسیاری از پدر بزرگها یا مادر بزرگها شنیده باشید، داستانهای زیبایی که حتی بعضی از شاعران یا نویسندگان معروف نیز به آن پرداخته‌اند، اما آنچه که در این مقاله تقدیم شما می‌شود نه داستان است و نه شعر بلکه حاصل سالها تحقیق و تلاش دانشمندی است که برای اثبات وجود این آب سالیان درازی را دور از وطن خود سپری کرد تا راز عمر طولانی انسانهایی که در پنج نقطه جهان زندگی می‌کنند را بیابد گرچه این آب عمر ابدی به انسانها نمی‌دهد ولی سبب شده است که آنها طول عمری به طور متوسط بین 140- 120 سال داشته باشند. از جمله این مکانها می‌توان هونزا (Hunza) واقع در هیمالیا را نام برد که مردم آنجا سن متوسط 140- 120 داشتند.

 

همچنین روستاهایی در فرانسه  نیز وجود دارند که مردمان بسیار سالم با طول عمری قابل توجه دارند، که البته همه این موارد ارتباط نزدیک با آب موجود در آن منطقه دارد.

دکتر هنری کوانادا Dr.Henri Coanda )) که به پدرعلم دینامیک مایعات معروف است و در سن 78 سالگی موفق به دریافت جایزه نوبل شد، به مدت شش دهه (60 سال) بر روی آب موجود در هونزا تحقیق کرد تا در‌یابد چه چیز سبب فواید بیشمار این آب برای بدن ساکنین آن منطقه شده است. او کشف کرد که این آب دارای خواص بسیار متفاوتی ازدیگر آبها‌ست. برای مثال نقطه جوش، نقطه انجماد و همچنین میزان کشش سطحی و ویسکوزیته(گرانروی) متفاوتی دارد. این محقق از آنجایی که دیگر پیر شده بود ادامه تحقیقات خود را به یکی از محققان جوانش که مورد اعتماد او نیز بود سپرد، این محقق جوان دکتر پاتریک فلاناگل Dr. Patrick Flanaga).) بود که او نیز به مدت سی سال دیگر هم بر روی این آب تحقیق کرد. او این آب را بارها و بارها سنتز کرد و خواص آن را مورد بررسی‌های دقیق قرار داد.

دکتر فلاناگل سرانجام توانست مدل مصنوعی این آب را بسازد اما مشکل این بود که این آب همانند نوع طبیعی آن در هونزا پایدار نبود و با کوچکترین تکان یا حرکت، خواص خود را از دست می‌داد. زمانیکه این دانشمند بر روی مقاومت و پایداری آب کار می‌کرد، دریافت که ذرات کوچکی وجود دارند که به شکل کروی بوده و قطری در حدود 5 نانو متر یعنی 2000 بار کوچکتر از سلولهای قرمز خون هستند که دارای نیروی پتانسیل الکتریکی بالایی بوده که به نام پتانسیل زتا نامیده شد.

این ذرات، نانو کلویید‌هایی بودند که با تداخلات الکتریکی که با اکسیژن و هیدروژن در داخل آبهای مذکور بوجود می‌آوردند سبب ایجاد ساختمانهای کریستالوییدی ظریفی می‌شدند. نکته جالب توجه این است که این کریستالوییدهای ظریف بسیار شباهت به کریستالوییدهای موجود در مایعی داشت که در اطراف سلولهای بدن و پروتینهای موجود در سلول‌ها وجود دارد، در واقع بدن طی مراحلی آبی را که ما بطور معمول مصرف می‌کنیم را تبدیل به این آبی می‌کند که در منطقه هونزا وجود دارد و دیگر بدن کسانیکه آب هونزا را مصرف می‌کنند، نیازی به تبدیل آن ندارد!

یکی دیگر از خواص ویژه این آب این است که کشش سطحی آن خیلی کمتر از آبهای معمولی است در واقع اگر کشش سطحی آب معمولی 73دینس بر سانتیمتر باشد در این آب 45 دینس بر سانتیمتر است و این کاهش کشش سطحی در نفوذ بیشتر آب به درون سلولها بسیار کمک می‌کنند و نه تنها در آبرسانی سلولها موثرتر است بلکه در دفع بهتر سموم نیز موثرتر است.(همچنین در بررسیهای علمی‌ این آب شگفت‌انگیر موارد بسیاری نیزکشف گردید که بدلیل تخصصی بودن مبحث و طولانی شدن مقاله امکان بیان آن نیست.) سرانجام این محقق به کمک همسرش توانست این ذرات نانو را در یک محیط مایع تولید نماید که آنرا کریستالهای انرژی نامیدند و با اضافه‌کردن قطره‌ای از این آب به آب معمولی آنرا تبدیل به آب حیات بخش نماید و خواصی مشابه به آن را ایجاد کند. بدلیل تقاضاهای زیادی که از ایشان شد بیش از 10.000 شیشه تولید و در اختیار مردم قرار دادند تا اینکه به فکر تولید و فروش آن افتادند. البته قابل ذکر است که گفته می‌شود به دلیل عبور بزرگ راهها از نزدیکی منطقه هونز و نیز حضور جمعیت و رفت و آمد بیشتر، خواص آب این منطقه نیز دستخوش تغییراتی شده است که این نشانگر تاثیر منفی آلودگی‌های زیستی بر دنیای پاک و سالم اطراف ماست.

دکتر بتسابه مهدوی

20 اردیبهشت 1396

  • بتسابه مهدوی

عکس نوشته 9 اردیبهشت 1396

بتسابه مهدوی | شنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۰:۱۷ ق.ظ


  • بتسابه مهدوی

شانس

بتسابه مهدوی | شنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۹:۴۰ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

واژه شانس از کلمه لاتین chance به معنی احتمال است اما بیشتر مردم شانس را اقبال، بخت و قضا و قدر می دانند و به این معنا وارد زبان فارسی شده است و به هر پیامی که غیرمترقبه به سراغ افراد می آید و آنها را بهره مند یا بی بهره می کند به اصطلاح شانس می گویند و به کسی که بهره نیکی از آن برده خوش شانس و به کسی که بهره بد برده بدشانس می گویند. «شانس به این معنا که همه ما به آن اعتقاد داریم وجود ندارد، در واقع شانس و اقبال به معنای استفاده از فرصت های بجاست.

 

درواقع شانس و بخت و طالع با تفسیری که میان مردم مطرح است ریشه در جهل و ناآگاهی دارد. هر جا که انسان سطحی نگر نتوانسته علت بروز رویدادهای تلخ یا شیرین را تحلیل کند آن را به شانس و اقبال حواله می کند. گاهی تنبلی و تن آسایی و مسوولیت گریزی و سرپوش گذاشتن روی نقاط ضعف و تبرئه کردن خود در برابر گناهان و تازیانه وجدان و احساس پژمردگی زمینه گرایش به اینگونه مسکن های موقتی را فراهم می کند. دور بودن از معرفت های دینی و برداشت های غلط نیز گاهی موجب می شود برخی برای ایجاد آرامش روحی خود جانشینی از اصطلاحات دینی و مذهبی به عقاید خرافه خود اضافه و شانس و بخت را تحت عنوان سرنوشت و تقدیر مطرح کنند در حالی که مفهوم دینی تقدیر و قضا و قدر با منظور آنها فرق دارد.» خوش شانسی و بدشانسی بیشتر از آنکه معلول علت های ناشناخته باشد دستاورد تفکر و اندیشه هر شخص درباره خویشتن است. کسی که به هر دلیل خود را همواره بدشانس می داند طبیعتا عملی متناسب با آن بروز می دهد و زمینه ساز بدشانسی خویش می شود.

 

عوامل موثردر اعتقاد به شانس

«بعضی از انسان ها به شانس یا قسمت، خرافات و... اعتقاد زیادی پیدا می کنند که مهم ترین دلیل آن بی سوادی و نداشتن اطلاعات کافی در زمینه های مختلف است. اگر از افراد مسن یا فامیل خود بپرسید حتما به شما خواهند گفت که در گذشته های نه چندان دور وقتی خورشید یا ماه می گرفت آنها فکر می کردند که اژدها یا هیولایی در حال بلعیدن خورشید یا ماه است و آنها برای ترساندن و دور کردن آن موجود به مراسم مختلفی می پرداختند اما امروزه که ما با دلایل علمی این پدیده ها آشنا هستیم این قبیل کارها خنده دار به نظر می رسد. بعضی از انسان ها هم به همین روش به هر چیز خیالی دیگر اعتقاد پیدا می کنند، به عنوان مثال چون دلیل بیماری های مختلف را نمی دانند راه درمان آن را هم بلد نیستند و به راه هایی مثل تخم مرغ شکستن متوسل می شوند. در ذهن اینگونه افراد شانس و قسمت حکمرانی می کند و اصولا آنها معتقد نیستند که خودشان می توانند جلوی بیماری ها و بعضی اتفاق های دیگر را بگیرند. دلیل دیگری که باعث می شود افراد بدشانس و... اعتقاد پیدا کنند نداشتن اعتماد به نفس کافی است.

 

انسان ها به طور ذاتی وقتی با مشکلی روبه رو می شوند دوست دارند به چیزی متوسل شوند حال اگر آنها به دلیل نداشتن اعتماد به نفس نتوانند به توانایی ها و استعدادهای خود متکی باشند به عوامل بیرونی متوسل می شوند که شاید مهم ترین آنها شانس باشد. البته کسانی که به خاطر عدم اعتماد به نفس به شانس اعتقاد پیدا می کنند، می خواهند از زیر بار مسوولیت شانه خالی کنند.

 

کلید خوش شانسی یا بدشانسی در افکار و کردار خودتان نهفته است، به این چهار نکته دقت کنید:

 

۱) به غریزه باطنی خود گوش کنید چنین کاری اغلب نتیجه مثبت دارد.

۲) با گشادگی خاطر با تجارب تازه روبه رو شوید و عادات روزمره را بشکنید.

۳) هر روز چند دقیقه ای را صرف مرور حوادث مثبت زندگی کنید.

پیش از یک دیدار یا تماس تلفنی مهم آن را برای خود مجسم کنید و خود را در آن موفق ببینید، شاید بخت و اقبال اغلب همان چیزی است که انتظارش را دارید. برای مثال فرصت های ظاهرا خوب در زندگی را در نظر بگیرید. افراد خوش شانس مرتبا با چنین فرصت هایی برخورد می کنند در حالی که افراد بدشانس نه. افراد بدشانس عموما عصبی تر از افراد خوش شانس هستند و این فشار عصبی توانایی آنها را در توجه به فرصت های غیرمنتظره مختل می کند، در نتیجه آنها فرصت های غیرمنتظره را به خاطر تمرکز بیش از حد بر سایر امور از دست می دهند. برای مثال وقتی به میهمانی می روند چنان غرق یافتن جفت بی نقصی هستند که فرصت های عالی برای یافتن دوستان خوب را از دست می دهند یا آنها به قصد یافتن مشاغل خاصی روزنامه را ورق می زنند و از دیدن سایر فرصت های شغلی باز می مانند. افراد خوش شانس آدم های راحت تری هستند در نتیجه آنچه در اطرافشان وجود دارد و نه فقط آنچه را در جست وجوی آنها هستند، می بینند.

دکتر بتسابه مهدوی

9 اردیبهشت 96
  • بتسابه مهدوی

عکس نوشته 4 اردیبهشت 96

بتسابه مهدوی | دوشنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۱:۴۱ ق.ظ


  • بتسابه مهدوی

در تکاپوی خوشبختی

بتسابه مهدوی | دوشنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۱:۳۳ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

اگر بخواهیم در یک کلام بگوییم که انگیزه آدمی در کنش و کوششی که دارد چه چیز است، طبعا «خوشبختی» به ذهن می آید. برای انسان، سعادت و خوشبختی هدفی بسیار مهم در زندگی است. مردم انرژی قابل توجهی را صرف جستجوی خوشبختی و همچنین در صورت به دست آوردن آن، صَرف حفظ کردن آن می کنند. اهمیّت خاصی که خوشبختی به عنوان یک ارزش انسانی داراست، حسّ ما را برمی انگیزد تا برای نیل به آن، وقت و همّت گماریم.

 

نکته شایان توجه، اینکه باید باور کرد: «هر کس خود ، عامل خوشبختی خویش است». خوشبختی خریدنی نیست ؛ بلکه دریافتنی است. رسیدن به خوشبختی به قابلیت فردی بستگی دارد. تو می توانی از امکانات مادی و غیرمادی خود طوری استفاده کنی که زندگی ات به جهنم تبدیل شود ، یا طوری که زندگی ات آکنده از زیبایی، عشق، شادی و خوشبختی و صفات بهشتی گردد. این ، به تو بستگی دارد.

 

دلیل اینکه در دنیا این همه بدبختی و رنج و عذاب وجود دارد، این است که آدمها در فضای غفلتْ سرگرم هستند و نمی دانند بر روی بوم نقاشیِ وجود خویش، چه نقاشی کنند. زندگی به خودی خود، مانند یک بوم سفید نقاشی است. هرچه بر روی آن رسم کنی، همان رخ می نماید. می توانی فلاکت و بدبختی و بیچارگی بر آن نقاشی کنی، و یا می توانی نقش شادی و خوشبختی بر آن بیفکنی؛ تمام شکوه و عظمت وجود انسانیِ تو در این آزادی و انتخاب، خلاصه می شود.

 

خوشبختی در فرآیند رشد

خوشبختی، شادکامی و کامیابی، آرزوی دیرینه تمامی انسانها بوده است. همه ما محرومیت، درد، رنج، اندوه و مصیبت را پدیده هایی تلخ در زندگی می دانیم و با تلاش بیشتر خود، در پی رفاه و آسایش بیشتر خودمان هستیم، دنبال روزی هستیم که هر آنچه را دوست داریم تهیه نماییم و به جاهایی که علاقه مندیم، به راحتی سفر کنیم، محفلی خوش و شاد، زندگی لبریز از موفقیت، و صفا و صمیمیت فراهم نماییم و سالیان سال، خوشبختی و سعادت را در آغوش خود بگیریم.

 

این آرزو در سالهای مختلف زندگی، جلوه های خاص خود را به همراه دارد. از این رو، در دوران کودکی، شیرین ترین خواسته ما، بهره مندی از خوراکیهای لذیذ، لباسهای زیبا و بازیهای گوناگون است، و در ایام نوجوانی و جوانی، جلب اعتماد دیگران، مطرح ساختن خود و کسب محبوبیت و معروفیت (با آراستن قیافه و تنظیم رنگ لباس و کسب موفقیتهای شُهرت آور و...)، موضوع خوشبختی، خواهد بود، و در مقاطع سنّی بالاتر، در جلوه های جدید دیگری این آرمان شیرین، رخ خواهد نمود.

دکتر بتسابه مهدوی

4 اردیبهشت 96
  • بتسابه مهدوی

عکس نوشته 3 اردیبهشت 1396

بتسابه مهدوی | يكشنبه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۲:۵۶ ب.ظ


  • بتسابه مهدوی

عکس نوشته 17 اسفند 1395

بتسابه مهدوی | سه شنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۵، ۰۸:۳۵ ق.ظ

  • بتسابه مهدوی

ذات در انسان

بتسابه مهدوی | سه شنبه, ۲۳ آذر ۱۳۹۵، ۰۵:۳۵ ق.ظ

دکتربتسابه مهدوی

 

ذات انسان، هر دو جنبه ی مادی و معنوی اوّلیه انسان را شامل می شود که از ابتدای پیدایش انسان، او را همراهی می کند، معمولاً از جنبه ی مادی آن به طبیعت و طینت و از جنبه ی روحی و معنوی آن، به فطرت یاد می کنند.

 ذاتیات انسان، می توانند منشأ پیدایش افکار، یا انگیزه ها در انسان باشند، ولی تأثیر آنها در عمل انسان به نحو مقتضی است، نه علیت صد در صد به گونه ای که از انسان نفی اختیار شود.

 ذات واژه ای است که کاربرد های مختلفی دارد گاهی در فلسفه از اصل ماهیت، به ذات و از اجزای ماهیت، به ذاتی تعبیر آورده می شود.

 

نفس جوهر روحانی است که به ذات خود زنده است و چون قرین و هم نشین جسمی از اجسام گشت آن را مانند خود می نماید، مانند صورت آتش که جوهری سوزان است که اگر آن را در کنار جسمی از اجسام قرار دهی، آن جسم را هم مانند خود داغ می نماید.

 نفس در واقع نوری از انوار معنوی الاهی است که مشرق و تابشگاه آن خداوند و مغرب و فرودگاه آن، این کالبد تاریک است.

 

کاربرد عرفی واژه ی ذات، معنای خاصی است و مراد از آن مجموعه ای از ویژگی های ذاتی و اکتسابی و ...است. چون ذات انسان از دو جنبه قابل بررسی است. الف: از جنبه ی مادی و طبیعی که از آن تعبیر به طینت می کنند. ب: از جنبه ی معنوی و روحی انسان که به فطرت تعبیر می شود.

 

طینت به معنای خمیره، سرشت و طبع است، «طین» مبدأ وجود و زندگی مادی انسان است، اما مبدأ زندگی معنوی و روحانی آدمی، روح اوست.

 

توضیح این که؛ آنچه که مبدأ پیدایش رفتار آدمی و در پی آن سعادت و شقاوت دنیوی و اخروی است. افکار و انگیزه های اوست، افکار و دانش من، نیازها و هیجانات من را می سازند و هیجانات من، اعم از محبت، ترس، غم، غضب و ... رفتار من را هدایت می کند.

 

آنچه که افکار و دانش من، هیجانات و احساسات من و به تبع آنها، اعمال و رفتار من را سازمان می دهد، می تواند در این چهار علت تقسیم گردد: 1. طبیعت و ژنتیک فرد 2. فطرت 3. محیط خارجی 4. اراده ی شخص.

 

چون از یک جهت بنابر ادله دینی، همه ی انسان ها در فطرت، مشترک اند و فطرت نیز انسان را به مقولاتی خاص دعوت می کند، مثل ادراک وجود خدا، وجود و حیاتی بی نهایت و همچنین تعلق به بعضی زیبایی ها، گرایش های اخلاقی، میل به تقدیس و کمال طبیعی. و از طرف دیگر سرمایه انسان ها در طینت یا مقدمات مادی، یکسان نیست، بعضی به جهت تدیّن یا عدم تدین والدین و اجداد، حلال زاده یا حرام زاده بودن، شیری که مادر داده، پولی که پدر خرج کرده، دعای دیگران و بسیاری امور مادی و فرا مادی دیگر، از جهت مادی و تعلقات دنیوی، استعداد بیشتری برای پی گیری و گوش دادن به کلام فطرت و روحشان دارند و بعضی کمتر، و بر عکس، افکار و امیالشان بیشتر در جهت مسائل مادی، بدنی و دنیوی است.

 

اما آن چه مهم است این است که کار ذاتیات در انسان، به نحو مقتضی است، نه علیت تامه و صد در صد، به نحوی که باعث جبر و مانع اختیار گردد.چون ویژگی اصلی انسان و امتیاز اساسی او از دیگر موجودات به داشتن اراده و اختیار است. حال، اوست که با اراده و اختیارش، میل فطری را برمی گزیند و یا میل شهوی و مادی را و هر چه از یکی از این ها تبعیت کند، سنخیتش در آن مسیر بیشتر می شود، آن مسیر را زیباتر می بیند و بعداً راحت تر و با میل بیشتر، آن راه را ادامه می دهد، چه فطرت و چه شهوت.

پس خود شخص است که می تواند به آن مقتضی لبیک گوید و دعوتش را قبول کند یا خیر.


دکتر بتسابه مهدوی

23 آذر 1395

تهران

ارتباط با ما از راه کانال

https://telegram.me/naghshnegareh

  • بتسابه مهدوی

عکس نوشته 21 آذر 1395

بتسابه مهدوی | يكشنبه, ۲۱ آذر ۱۳۹۵، ۰۵:۳۳ ق.ظ

  • بتسابه مهدوی

چرا عبادت الهى به عنوان هدف آفرینش ذکر شده؟

بتسابه مهدوی | پنجشنبه, ۱۸ آذر ۱۳۹۵، ۰۶:۳۱ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

یکم. براساس جهان بینى قرآنى، هر حرکت و عمل مثبتى که با انگیزه تقرب به سوى خدا انجام گیرد، عبادت است و عبادت منحصر به مناسک خاصى چون دعا و نیایش نیست. همه فعالیت هاى علمى، اقتصادى، سیاسى و... در صورتى که هماهنگ با نظام ارزشى و انگیزه هاى الهى باشد، عبادت است و انسان مى تواند در همه احوال - حتى خوردن و خوابیدن و مرگ و زندگى - یکپارچه خدایى و در جهت تکامل و تقرب به خدا قرار گیرد: «قُلْ إِنَّ صَلاتِی وَ نُسُکِی وَ مَحْیایَ وَ مَماتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ»؛ انعام (6)، آیه 162.. البته عبادت به معناى خاص آن؛ یعنى، نیایش و مناسک ویژه، جایگاه خاص و بسیار مهمى در دین دارد.

دوم. توجه به فلسفه عبادت داراى اهمیت بسیارى است. امیرمؤمنان(علیه السلام) در این باره مى فرماید: «فَاِنَّ اللَّهِ سُبحانَهُ و تَعالى خَلَقَ الْخَلقَ حینَ خَلَقَهُمْ غَنیاً عَنْ طاعَتِهِم آمِناً مِنْ مَعْصیَتِهِم لأَنَّهُ لاتَضُرِّهُ معصیةُ مَنْ عَصاهُ و لا تَنْفَعُهُ طاعَةُ مَنْ أَطاعَهُ»؛ نهج البلاغه، خطبه 194.؛ «خداوند سبحان مخلوقات را آفرید؛ در حالى که از اطاعت آنها بى نیاز و از معصیتشان در امان بود؛ زیرا نه نافرمانى گناهکاران به او زیان مى رساند و نه اطاعت مطیعان به او نفعى مى بخشد».

زعشق ناتمام ما، جمال یار مستغنى اس       به آب و رنگ و خال و خط، چه حاجت روى زیبا را

عبادت، آثار مثبت بسیارى در حیات این جهانى و آن جهانى دارد جهت آگاهى بیشتر در این باره بنگرید:

1. نیازى فطرى و مطلوبى ذاتى؛

2. راهى به سوى خودیابى و رهایى از پوچى؛

3. پرواز به فراخناى فرامادى هستى و گذر از تنگناى مادیت؛

4. کسب یقین؛

5. پیروزى روح بر بدن؛

6. سلامت و آرامش روان؛

7. ربوبیت و ولایت بر نفس و تسلط بر قواى نفسانى؛

8. تقرب به خدا؛

9. پشتوانه اخلاق و ایمان؛

10. پشتوانه قانون و اجتماع؛

11. پرورش نیکخواهى؛

12. تربیت و سازندگى و...

 

 

چهارم . چرایى کمال

ابتدا باید توجه داشت که سعادت و «کمال» براى انسان مطلوب بالذات است و مطابق ساختار وجودى و نیازخواهى درونى او است؛ چنان که رشد و میوه دهى درخت، مطابق ساختار طبیعى آن است و این رشد و کمال براى همگان خوشایند است.

کمال و تعالى انسان نیز براى همگان خوشایند است به طورى که میل و خواسته بشر براى رسیدن به کمال محدودیتى ندارد و به طور طبیعى انسان ها همه زیبایى ها و خوبى ها را هدف گیرى مى کنند؛ از این رو بهشت به عنوان جلوه گاه همه زیبایى ها و جایگاه همه خوبى ها و خوب ها، خواسته همه دل پاکان و خردمندان است.بنا براین اراده الهی بر کمال انسان در واقع جلوه همان رحمت بی انتهای اوست و نیاز به جستجوی فلسفه دیگری نیست.

لیکن باید کمال انسان را شناخت . این کمال پیوند عمیق انسان با کمال و جمال مطلق الهی است که انسان همواره در التهاب و تکاپوی آن است.Tو هیچ چیز جز وصال یار نمی تواند عطش درونی او را سیراب کند.}.

انسان همیشه دنبال دارا شدن است و اینکه انسان دنبال چیزى مى رود و بعد که آن را واجد شد، شوقش کاهش مى یابد و بلکه حالت تنفّر و دلزدگى پیدا مى کند، دلیل آن است که آنچه انسان در عمق دلش مى خواسته، آن چیز نبوده است! خیال مى کرده آن بوده؛ ولى در اصل دنبال چیز برتر؛ یعنى، کمال مطلق بوده است. انسان طالب کمال است، آن هم کمال نامحدود؛ چون از محدودیت که نقص و عدم است، تنفر دارد. به هر کمالى که مى رسد، اول همان بارقه کمال نامحدود او را به سوى این کمال محدود مى کشاند؛ پس خیال مى کند مطلوب و گمشده اش این است! دنبال یک اتومبیل یا خانه یا فلان مُد مى رود و تصورش این است که گمشده واقعى اش این است.

وقتى که مى رسد و آن را کمتر از آنچه مى خواست مى بیند، باز دنبال چیز دیگر مى رود. به آن هم که رسید، چون اشباع نمى شود، مجدداً از آن دلزده شده و دنبال دیگرى مى رود و... . حال اگر این انسان، به چیزى یا جایى رسید که کمال مطلق است (یعنى به آنچه که در نهادش قرار داده شده است)، در آنجا آرام مى گیرد. دلزدگى هم پیدا نمى کند و به دنبال تحول هم نیست. درست مانند رود خروشانى که به اقیانوس مى رسد و یک مرتبه از خروش مى افتد.

حافظ مى گوید:

روشن از پرتو رویت نظرى نیست که نیست       منت خاک درت بر بصرى نیست که نیست

ناظر روى تو صاحب نظرانند آرى       سرّ گیسوى تو در هیچ سرى نیست که نیست

یا سعدى مى گوید:

به جهان خرّم از آنم که جهان خرم از اوست       عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست

نه فلک راست مسلّم نه ملک را حاصل       آنچه در سرّ سویداى بنى آدم از اوست

آنچه که در سّر سویداى بنى آدم مى دانند، همین است که او جز با خداى خودش با هیچ جا پیوند واقعى ندارد؛ با هر چه پیوند داشته باشد، پیوندى است موقتى و مجازى و روزى آن را خواهد برید.

دکتر بتسابه مهدوی

18 آذر 1395

تهران

ارتباط با ما از راه کانال

https://telegram.me/naghshnegareh

  • بتسابه مهدوی