نقش نگاره

سایت شخصی دکتر بتسابه مهدوی

نقش نگاره

سایت شخصی دکتر بتسابه مهدوی

۵۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خدا» ثبت شده است

پرندگان مقدس

بتسابه مهدوی | چهارشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۵، ۱۱:۱۸ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

از زمانهای کهن مردم به بعضی حیوانان یا پرندگان نگاه تقدس آمیزی داشته‌اند و آنها را بت و یا توتم خود قرار می داده‌اند. بسیاری از بتهایی که در داخل کعبه نگهداری می‌شدند شکل حیوانات داشتند.

 

عقاب یکی از این پرندگان است که نزد بسیاری از اقوام نماد و توتم بوده است. پرنده افسانه‌ای سیمرغ -هما و خروس نیز از پرندگان مقدس در نزد اقوام ایرانی بوده است. طاووس در میان مردم هند جایگاه تقدس آمیزی داشته و دارد.

 

در خاور نزدیک معمولاً کبوتر با هر نام دیگری که معرف او باشد، الهه باروری و حاصل خیزی است، و در یونان به ویژه نماد “آفرودیت” الهه عشق می‌باشد. عقاب، نماد تجلی خدای آفتاب است که به وضوح در قالب قرصهای بالدار خورشید در بین النهرین و بعدها در ایران به تصویر کشیده شده و غالباً در حال جنگیدن با مار یا اژدها ظاهر شده است. پرنده و به ویژه کبوتر، اغلب بر عشق دلالت می‌کند و نیز توصیف الهه حاصلخیزی و باروری است.

 

در کیش‌های “دوموزی” و ” آدونیس” این الهه در نقش مادری ظاهر می‌شود که در سرتاسر دوران اسارت فرزندش در زیر زمین، مرثیه سرائی می‌کند و به آنجا فرود می‌آید تا او را از مرگ برهاند. امکان دارد که مویه کبوتر، در تبدیل او به نماد ویژه الهه عشق در خاور نزدیک عهد باستان نیز نقش داشته باشد. در یونان کبوتر، تجلی الوهیت در معنای عاشقانه است، این را می‌توان از اتحاد و همیاری او با “آفرودیت” استنباط نمود.

 

عقاب، که به سلطان پرندگان معروف است، به طور لاینفک با پادشاهی و نیز با خدای خورشید (ایزد) پیوند دارد. در واقع، پادشاهی هرگز روابط نمادینش را با خورشید و عقاب قطع ننموده است. در خاور نزدیک برخی سکه‌ها، پادشاهان یونانی مآب را با تاجی شبیه آنچه پاپ بر سر دارد، به همراه یک جفت عقاب بر روی آن و چهره خورشید میان این دو، به تصویر کشیده‌اند. در کاربرد این نمادها، پادشاهان بیان می‌دارند که یا ذاتاً الهی اند یا به مقام الوهیت نائل شده‌اند. جنبه آسمانی امپراتور روم به واسطهٔ نماد پردازی خورشید شکست ناپذیر و عقاب، به نمایش در می‌آید.

 

حیوانی با سر گاو نر نوک عقاب و بدن شیر: گاو نر که نزد ایرانیان مظهر قدرت بوده و پنداشت مردم این بوده کره زمین بر روی دو شاخ یک گاونر که او را اله نگهدار و نگهبان زمین است و عقاب پادشاه آسمان گاهی از ترکیب عقاب و سر گاو و تن شیر یک حیوان افسانه‌ای را تصور می‌کردند که مظهر و نماد همه قدرتها است.

دکتر بتسابه مهدوی

25 اسفند 1395

تهران

  • بتسابه مهدوی

اسطوره های هند و آریایی

بتسابه مهدوی | سه شنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۵، ۱۲:۳۱ ب.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

در کتابهای قدیمی ازقول ناخدایان و ملاحان از حیوانات و پری ها و موجودات عجیب و غریب در خلیج فارس سخن های فراوان گفته شده است.  از ماهی قرش که قادر است کشتی را ببلعد تا  جساسه  که دختران پری دریایی هستند و برای جاسوسی از مردم ان به ساحل دریا می آیند  و  تا کوسه ای که از دهنش آتش بیرون می زند تا پری دریایی  که مانند عروسان زیبا روی  که رقص و آواز می خوانند و زبان خاصی دارند است که تا همین قرون اخیر به باور های  بی  گمان مردم تبدیل شده بود. انسانها از زمانهای قدیم در خصوص موجودات دریایی باورهایی داشته اند بعضی از حیوانات افسانه ای دریایی  حتی به نمادهای دینی و مذهبی تبدیل شده و مجسمه هایی از آنها بر روی سنگ کنده شده است.

 

واژه استوره  که جمع شکسته عربی آن به گونه اساطیر بیشتر بکار می‌رود، منشأ هندواروپایی دارد.   در سنسکریت Sutra به معنی داستان است که بیشتر در نوشته‌های بودایی بکار رفته‌است. در یونانی Historia به معنی جستجو و آگاهی، در فرانسه(فرانسوی) Histoire، در انگلیسی به دو صورت Story به معنی حکایت، داستان و قصهٔ تاریخی، و History به معنی تاریخ، گزارش و روایت بکار می‌رود.  اسطوره  هنوز هم  در زبان فارسی به داستانهایی که جنبه مقدس دارد گفته می شود.

 

در ایران  در  محوطه   خرابه های پاسارگاد چند مجسمه باقی مانده است. یکی از آنها مجسمه ای است  از انسان بالدار  با تاجی که دو شاخ دارد  این مجسمه به کوروش ذوالفرنین منسوب است اما چند  مجسمه دیگر هم هست در درگاه شمال غربی، تصویر سنگ تراشیده شده ای هست با نقش پای انسان و عقاب به ایوان ۱۶ ستونی شمال غربی ارتباط دارد .درگاه جنوب شرقی با نقش ترکیبی انسان، ماهی و گاو به یک ایوان ۱۶ ستونی راه دارد.

 

درگاه جنوب غربی با نقش پای انسان و حیوان به ایوانی ۲۸ ستونی راه دارد. ظاهراً این نقوش  از داستانها ی مذهبی و به نمادهای مقدس ارتباط دارد، دکتر محمدعجم که در مورد بسیاری از نامهای جغرافیایی و ریشه های آن نظرهایی دارد معتقد است  که پاسارگاد  تغییر یافته  پارسه گراد می باشد که معنی آن شهر پارس است. گراد و گورد و گرد(مانند دستگرد.لنینگراد- پتروگرد) معنی شهر می‌دهد و در زبان پارسی و عربی بصورت کوره  و خوره  هم بکار رفته است  که همان معنی شهر ده و منطقه می دهد  مانند کوره اردشیر/ خوره اردشیر و کوره دهات.

 

در فرهنگ و تمدن ایرانی و هندی تعدادی از نمادهای مقدس ، حیوانات دریایی و افسانه ای هستند. این حیوانات را می توان در کتابهای دوره اسلامی هم دید اما دیگر در این دوره نماد  تقدس آمیز نیستند و بیشتر جنبه افسانه و حیوان دارند.

 

 

جانوران سه نوعند یا به شکل پرنده و یا چهارپایان و یا مخلوطی از چند حیوان. مانند شیر بالدار در ایران و میان رودان که نمادهای قدرت یعنی عقاب- شیر سر انسان بازوی اسب شاخ گاونر و در آن وجود دارد.

 

سیمرغ

سیمرغ، پرنده ای اساطیری است که در فولکورهای یونان، چین، ایران، و مصر دیده شده است. ققنوس، غالب اوقات به عنوان پرنده ای زیبا، قرمز و طلای آتشین نشان داده می شود. در پایان یک چرخه زندگی، ققنوس در شعله های آتش خود می سوزد و بار دیگر از آتش سر بر می آورد. به همین دلیل، اغلب اوقات به عنوان نمادی از تولد دوباره به تصویر کشیده می شود.

 

اژدها

ریشه در اسطوره شناسی چینی و یونانی و همچنین فولکلور اروپایی دارد. موجودی است که اهمیت نمادین متفاوتی دارد؛ در افسانه های مختلف و به شکل های مختلفی آمده است. از دیو بالداری که آتش از دهانش خارج می شود تا استاد فاضل و عاقلی که همه عناصر را در اختیار دارد.

 

تک شاخ

تک شاخ مدرن، اسب نری بسیار زیبا و مطیع است که یک تک شاخ بر پیشانی اش قرار دارد. با این وجود، تک شاخ اصلی، یک اسب نجیب رام نشدنی بود که ریشی بز مانند، دمی چون شیر، و سمی شکافته داشت.

 

هما پرنده ای افسانه ای و مظهر خوشبختی در فرهنگ ایرانی و هندی

پرنده هما در اسطوره‌های ایرانی جایگاه مهمی دارد و معروف است که سایه‌اش بر سر هر کس بیافتد به سعادت و کامرانی خواهد رسید به همین دلیل به مرغ سعادت معروف شده‌است.

 

در افسانه‌های ایران مثل ققنوس در اساطیر مصر و یونان صاحب کرامت است. همادر ادبیات ایران به عنوان نماد سعادت است و برعکس جغد که نماد شوم است البته هما می‌تواند پرنده‌ای افسانه‌ای و اساطیری باشد  در قصه‌ها و مثل‌های ایرانی از هما به عنوان پرنده‌ای استخوان خوار و بی‌آزار یاد شده‌است. نقش این پرنده در کنده کاریها و برخی از سر ستون های پارسه (تخت جمشید) نیز پیداست. هواپیمایی ملی ایران با بکارگیری ایهام نام هما و نیز نماد هما به بهترین شکل چه به در تعبیر پرنده سعادت و چه در استفاده از حروف کوتاه شده برای نامش این باور فرهنگ عامه را با فعالیت تجاری خود پیوند زده بود. در نشان کنونی باشگاه فوتبال پرسپولیس هم نمادی از سر این پرنده به کار گرفته شده است.

 

خون آشام

با دندان های نیش دار بسیار ترسناک، چابکی و استقامت بسیار فوق العاده

 

گرگینه (شخصی که تبدیل به گرگ شده است)

مخلوقی که مرد است، اما می تواند به گرگی بزرگ و با اراده تبدیل شود؛ البته زمانی که ماه کامل باشد. افسانه شهری گرگینه،

 

اسب بالدار

پیگاسوس (اسب بالدار)، اسب سفید بالداری است که از اسطوره یونانی سر بر آورده است. گفته می شود که او فرزند خدای دریا، و گورگون (یکى از سه زنى که موهاى سرشان مار بوده و هر کس بدانها نگاه می کرد سنگ می شد) میدوسا است. او از خونی متولد شد که هنگام کشته شدنش توسط خدای دریا، از گردن میدوسا فوران کرده بود.

 

آرگوس

آرگوس، علت این نام گذاری تعداد فراوان چشمان او بوده که در بعضی روایات ۴ چشم و در بسیاری از داستانها و نقاشیها دارای ۱۰۰ چشم بوده است که در سراسر بدن او قرار داشتند. این خاصیت، آرگوس را به یک نگهبان ایده آل مبدل کرده بود و هرا، همسر زئوس، او را برای نگهبانی زئوس و معشوقه اش ایو، گماشته بود. اما زئوس به هرمس، پیغامبر خدایان، دستور داد تا ایو را برباید و هرمس خود را به شکل چوپانی درآورد و با حکایتهای طولانی و آوای نی خود، آرگوس را به خواب برد و ایو را دزدید. در بعضی از داستانها، آرگوس در آخر به دست هرمس کشته میشود.

 

کایمرا

کایمرا فرزند اژدهایی صد سر به نام تایفویوس و موجودی نیمه پری، نیمه مار به نام اکیدنا است ویکی از معروفترین هیولاهای اساطیر به شمار میرود. کایمرا موجودی با دو سر شیر و بز در یک سو و دمی  با سر مار از سوی دیگر بوده است. بدن او هم نیمی  شیر و نیمی  بز بوده و از دهانش آتش می ریخته است. این هیولا، با از بین بردن گله های دامداران و حمله به مردم، موجب وحشت اهالی لیسیا بود و به دست مردی به نام بلروفون از اهالی کورینت (قرنت) کشته شد.

 

سگی با سه سر

اکیدنا: هیولای مونثی که نیمی  پری و نیمی  مار بود و در غاری زندگی می کرد. او تنها هنگام شکار غار را ترک می کرد و هر موجودی که از آن حوالی می گذشت را میخورد. این موجود فانی اما دارای عمری طولانی بود و توسط آرگوس کشته شد.

 

هکتاتون کایرس

هکتاتون کایرس به معنی “صد دست” است. این موجودات با ۵۰ سر و ۱۰۰ دست قدرتمند، فرزندان گایا و اورانوس بودند. این سه موجود صد دست، از پدر خود متنفر بودند و اورانوس آنها را به رحم مادرشان باز گرداند. آنها بعدها در شورشی علیه اورانوس شرکت کردند، اما کرونوس(برادرشان) باز هم آنها را به زندان انداخت و بعد توسط زئوس آزاد شدند و به نبرد با تایتانها پرداختند. آنها می توانستند در آن واحد چندین تخته سنگ عظیم را به سمت دشمنان خود پرتاب کنند.

 

غولها

غولها، موجودات عظیم الجثه ای بودند که در اثر بر زمین ریختن خون اورانوس به وجود آمده بودند. آنها به زئوس و خدایان المپ نشین حمله کردند وبرای رسیدن به مقر آنها، بالای کوهی رفته و با روی هم گذاشتن تجهیزات جنگی خود، راهی برای رسیدن به مقر خدایان ایجاد کردند. خدایان در نهایت توانستند با کمک هرکول، قهرمان اساطیری و فرزند زئوس، غولها را شکست بدهند و آنها را در زیر آتشفشانها دفن کنند.

 

گورگون ها

در اساطیر یونان، گورگون هیولایی مونث، با بدنی پوشیده از فلسهایی نفوذ ناپذیر، موهایی از مارهای زنده، دندانهایی تیز و چهره ای چنان زشت بوده اند که هر کس به آنها نگاه می کرد به سنگ تبدیل می شد. آنها سه تن بودند که دوتا از آنها جاودان بودند و سومی  که مدوزا نام داشت فانی بود. یونانیان از تصویر سر این هیولا برای آراستن سپرهای خود استفاده می کردند تا دشمنان خود را وحشت زده کرده و خود را از قدرتهای شیطانی محافظت کنند.

 

مدوزا

مدوزا در ابتدا دوشیزه ای بسیار زیبا بوده است، اما پس از اینکه پوزئیدون، خدای دریا او را در معبد آتنا اغوا می کند، موجب خشم این الهه می شود و آتنا، او را به شکل کریه ترین موجود ممکن، یعنی یک گورگون درمی آورد. از آنجایی که مدوزا در اصل انسان بوده است، فانی بوده و در نهایت توسط یکی از قهرمانان اساطیری به نام پرسیوس کشته می شود. پرسیوس که تحت حمایت آتنا به نبرد با مدوزا رفته بود، موفق می شود با هوشمندی سر او را از بدن جدا کند.

 

 

تایفویوس

تایفویوس، اژدهایی با نفس آتشین، صد سر و خستگی ناپذیر بوده است. گایا، در اوج ناامیدی او را به دنیا آورد تا از تایتانها در مقابل المپیان محافظت کند. او تا حد زیادی موفق می شود و تعدادی از خدایان المپ را فراری داده و زئوس را به بند می کشد. هرمس به نجات زئوس می آید و زئوس هم با استفاده از تیرهای صاعقه، تایفویوس را از بین می برد. گفته می شود که تایفویوس زیر کوه اتنا در سیسیل دفن شده است.

 

سربروس

سربروس هم یکی دیگر از فرزندان تایفویوس و اکیدنا است و سگی سه سر، با ماری به جای دم است. این هیولا نگهبان جهان مردگان بوده است. او به مردگان اجازه ورود می داده و مانع خروج آنها از جهان زیر زمینی می شده است. تنها چند تن از افراد زنده موفق شدند به طریقی از این سد بگذرند و به دنیای مردگان رفته و بازگردند. یکی از این افراد اورفئوس بود که توانست با خواندن آواز او را خواب کند و به نجات همسرش ذ برود. هرکول نیز، در آخرین ماموریت خود موفق شد سربروس را از جایگاه خود خارج کند و به شاه یوریستئوس پیشکش کند.

 

سیرن ها

سیرنها خواهرانی بودند که در بخشهای پرصخره دریا می زیستند. آنها آوازی بسیار زیبا و فریبنده داشتند و دریانوردان را با آوای خود گمراه کرده و به کام صخره های مرگ آور م کشیدند. گفته می شود که این چهار خواهر، فرزندان آکلوس خدای طوفان بوده اند.

 

Pegasus یا اسب بالدار

پگاسوس: پگاسوس اسبی بالدار و فرزند رابطه مدوزا و پوزئیدون است. او زمانی که سر مدوزا توسط پرسیوس از تن جدا شد، به دنیا آمد و توسط بلروفون اهلی شد. پگاسوس در طی ماجراهای این قهرمان، مرکب او بود و به او در از بین بردن کایمرا کمک کرد. اما زمانی که بلروفون می خواست به کمک او به المپ برسد، توسط زئوس از اسب سرنگون شد و پگاسوس به تنهایی به المپ رسید و در آنجا ماندگار شد.

 

کریسائور

کریسائور، دومین فرزند مدوزا و پوزئیدون است. درباره این موجود اطلاع زیادی در دست نیست، تنها می دانیم که او به احتمال زیاد یک غول بوده و جنگجویی قدرتمند به شمار می آمده است و نام وی شمشیر طلایی معنا می دهد.

 

قنطورس (حیوان افسانه اى با بالا تنه انسان و پایین تنه اسب)

مینوتور (حیوانی که نیمی  از بدنش گاو و نیم دیگرش انسان است) مینوتور، جانوری است که بدنش یک مرد و سرش گاو نر می باشد. مطابق با افسانه ها، گفته می شود که این موجود هیولایی وحشی است که در هزارتوی Cretan Labyrinth، زندانی شده است. جایی که توسط تیسوس کشته شد.

 

پری دریایی   Iskander and Sirens

پری دریایی، موجودی دریایی است که بخشی از آن زن و بخشی ماهی است. ریشه آن را می توان در فولکورهای بریتانیا یافت. پری های دریایی، برخلاف آنچه که در اکثر کارتون ها تجسم می شوند، پیشگویی کننده مصیبت و فاجعه هستند. این طور فرض شده است که دیدن حیوانات دریایی چون نهنگ کوچک دریایی، مسئول ایجاد چنین افسانه هایی باشد.

 

”’خورشید (مقدس)”’ یا خورشید ایزد

نگاه تقدس آمیز مردمان قدیم به خورشید بوده‌است . خورشید با نامهای متعددی در فرهنگ مردمان مختلف پرستش می شده و یا یکی از اله ها بوده است.

بعضی از مردمان خورشید را خدا و خالق تلقی می‌کردند. در فرهنگ هندو ایرانی علاوه بر بعضی شخصیت‌های مقدس- ستارگان مقدس نیز وجود دارد که گاهی تا درجه خدایی اهمیت دارند. کوههای مقدس رودهای مقدس چشمه‌های مقدس  درختان مقدس  نیز وجود دارد.

در اساطیر هند  با سه خورشید  خدایی روبه‌رو هستیم، ولی در ایران فقط یک ایزد  خورشید داریم. در اساطیر هند خورشید منزلت و مقام بالاتری دارد تا ایران. در اساطیر هند خورشید خود زادهٔ خدایان است و زنان و فرزندان بسیاری هم دارد، امّا در اساطیر ایران خورشید را اهورامزدا می‌آفریند و زن و فرزند هم ندارد. در اساطیر هند شکل و هیأت خورشید توصیف می‌شود، ولی اساطیر ایرانی فقط از اندازه و سرعت آن سخن می‌گویند.

در اساطیر هندی خدای خورشید در آخر زمان می‌تواند خاصیّت نابودگرایی داشته باشد؛ولی اساطیر ایرانی برای او چنین نقشی قایل نیست. در اساطیر ایرانی(اوستا)، از خورشید به چشم اهورامزدا تعبیر شده. در اساطیر هندی نیز سوریا (ایزد)  (خداخورشید)چشم خدایان تلقّی شده‌است در اساطیر ایرانی پاک‌کنندگی و از بین بردن پلیدی از صفات خورشید است.

در اساطیر هندی نیز خالص‌کنندگی و نابودگری اهریمنان از صفات اوست. در اساطیر هندی نیز خورشید سوار بر گردونه‌ای است که هفت اسب او را می‌کشد و یا سوریا به هیأت اسب بر همسر خود ظاهر می‌گردد و فرزندان حاصل از این آمیزش سر اسب دارند. چه در اساطیر هند و چه در اساطیر ایران، کسوف و خسوف نشانهٔ اهریمن و کار دیوان و اهریمنان شمرده شده‌است.

 

ایزد خورشید در ایران

با توجّه به نقشی که خورشید  در زندگی بشر، چه اقوام متمدّن و چه بدوی، از روزگاران کهن دارا بوده، این عنصر مفید مورد ستایش و بزرگ‌داشت همهٔ این اقوام بوده‌است.

خورشید در اندیشهٔ اساطیری ایرانیان  باستان به خصوص، جایگاه ویژه‌ای داشته‌است. چنانچه از آغاز به صورت ایزدی  نیرومند مورد ستایش قرار گرفت و پس از زرتشت  نیز خود آفریده‌ای شد در میان هزاران آفریده و مخلوق خداوند.

 

اشتقاق هور و خورشید.  parssea.org

خورشید در اوستا “هورخشئته‌”و در زبان پهلوی  xarsed گفته می‌شود. در بخش‌هایی از اوستا، بدون صفت خشئت، آمده‌است. این واژه در اوستا از دو بخش تشکیل شده‌است، یکی هور به معنی آفتاب و دیگری‌”خشئت‌”که صفت و به معنی فروزنده و درخشنده‌است که بعدها جزء این کلمه گردیده‌است. در پهلوی sed و در فارسی نوین‌”شید”شده‌است. در ادبیات فارسی، به واژهٔ “خور”هم برمی‌خوریم که این واژه با واژه‌های خور و هور یکی هستند و مانند بسیاری از کلمات دیگر “h” به “x” تبدیل یافته‌است:

در این یشت نیز خورشید بارها ستایش شده‌است. در بند ۱۸ اهورامزدا فروغ سفید و درخشان خوانده شده‌است و او را زیباترین پیکر می‌داند. تقدّس خورشید آن‌چنان است که همراه با اهورامزدا ستوده شده‌است و صفت تیزاسب نیز برای خورشید آورده شده‌است. براساس بند ۲۹، علو مقام خورشید نمایان می‌شود که او را همراه با امشاسپندان می‌ستایند.

 

خورشید در رشن‌یشت

این یشت دارای ۸۳ بند می‌باشد که در بند ۵۲ آن خورشید به همراه ماه و ستارگان به عنوان نمادی از آفرینش آمده است‌۴۱. و در این بند و نیز بند ۴۳ ما به جایگاه خورشید که در بالای قلهٔ کوه هراست، پی می‌بریم. در این بند، حضور خورشید به جلوهٔ ایزدی با یکی از صفاتش است.

 

 

خورشید در آبان‌یشت

در این یشت درمی‌یابیم که آب و روشنایی از یک منبع و سرچشمه هستند. اهورامزدا در کرهٔ خورشید مقام ناهید را برقرار نموده و از آنجاست که بر اثر استغاثهٔ پارسایان و پرهیزکاران از فلک ستارگان یا از بلندترین قلهٔ کوه هرا به سوی نشیب می‌شتابد. اردیسور ناهید یک رود مینوی و آسمانی است که راه جریانش از بالای کرهٔ خورشید است نه در روی زمین و از این جهت، مثل سایر آب‌های مینوی دچار جانوران آبی اهریمن نیست. بنابر بند ۱۹۶۱این یشت، ستایش و نیایش ناهید نیز فقط باید در هنگام حضور خورشید و در روشنایی باشد که این خود نشان‌دهندهٔ ارتباط معنوی بین آب و روشنایی می‌باشد. به عبارت دیگر، تا هنگامی که نور آفتاب هست، این نیایش ارزش دارد و ستایشی که بعد از طلوع آفتاب انجام گیرد، شایستهٔ ستایش دیوهاست.

 

خورشید در هفت‌هات

در این یشت کالبد اهورامزدا به سان خورشید نمودار شده‌است و خورشید زیباترین پیکر را در میان آفریدگان دارد:

بند ۶:ای مزدااهورا در میان ترکیب‌ها، زیباترین ترکیب فروغ این جهان را و در عالم زبرین(ترکیبی را که)در میان بلندترین فروغ که خورشید نامیده می‌شود و از آن تو می‌شمریم. نیگه‌هاام

 

خورشید در یسنا

در یسنا نیز خورشید  به صورت‌های مختلفی تجلّی پیدا می‌کند. گاه به صورت یکی از پدیده‌های آفرینش است که همراه با ماه  و ستارگان  می‌آید، و یا یکی از ایزدان است که در این حالت، از برای فروغش به چشم اهورامزدا تعبیر می‌شود. در یسنا-ها ابند ۱۱ خورشید تیزاسب، دیدهٔ اهورامزداست که در ردیف اهورا و مهر مورد ستایش قرار گرفته‌است که در روز هرمزد، ماه فروردین این ستایش به جای آورده می‌شود، و در یسنا، ها ۴ بند ۶۱ نیز برای خشنودی وی در همان روز و ماه نذر می‌کنند.۸۱در یسنا ۲ بند ۶۱،۳ بند ۸۱،۴ بند ۱۲،

۶ بند ۵۱ و ۷ بند ۸۱، در همهٔ آنها، خورشید همراه با ماه و ستارگان و زمین و آسمان و آب و باد و گیاه ستوده شده‌است. در یسنا، ها ۶۱ بند ۴، علو مقام و تقدّس خورشید تا بدانجا که همسنگ اهورامزدا، آذر پسر-اهورامزدا و گوشورون نیایش می‌شود.

 

خورشید همراه با صفات و ویژگی‌هایش در بند ۴ از یسنا، ها ۵۲ ستوده می‌شود که علاوه بر اهورامزدا و مهر، برای اوّلین بار در یسنا و همراه با امشاسپندان آمده و در ردیف آنان قرار می‌گیرد.۱۲

براساس یسنا، ها ۶۳، بند ۶ که جزء هفت‌هات می‌باشد، روشنی و زیبایی کالبد و پیکر اهورامزدا به مانند خورشید است.۲۲در سراسر یسنا برای اولین بار در هات ۸۶ بند ۲۲ است که به سوی خورشید نماز می‌گزارند، در اینجا نیز از او به عنوان دیدهٔ اهورامزدا یاد شده‌است.۳۲در یسنا، هات ۱۷ بند ۹ نیز خورشید دوباهر یکی از آفریدگان است و همراه با دیگر مخلوقات ستایش می‌شود.۴۲

در آخرین یسنا که هات ۲۷ است در بند ۷ آن برای خورشید، وای، ما را اسپند، آذر پسر اهورامزدا و نیرو، زور، نیایش و بهترین‌ها را خواهانند. او را می‌ستایند و متقابلا از او اجابت آرزوهایشان را خواستارند.

 

خورشید در گاهان

از خورشید در گاهان فقط به صورت یک آفریده یاد شده‌است. همین آفریده آن‌چنان درای اهمیّت است که اگر کسی از او به زشتی یاد کند، به مانند این است که اشونی(پیرو راستی)را می‌کشد و یا اینکه کشتزارها را ویران می‌کند. زیرا خورشید سرچشمهٔ فروغ و گرما بوده و او را به دیدهٔ احترام می‌نگریستند. بند ۰۱ اهونودگاه گویای این مطلب است.

در بند ۳ اشتودگات نیز از اهورامزدا می‌پرسند که چه‌کسی راه گردش را به خورشید و ستارگان داده‌است. در اینجا نیز ملاحظه می‌کنید که نماد آفرینش همراه با خورشید، ماه و ستارگان آمده‌است.۷۲در سه‌گات دیگر نامی از خورشید برده نشده‌است.

 

 

خورشید در خرده‌اوستا

خرده‌اوستا گزیده‌ای است از سراسر نامهٔ مینوی که بهدینان آن را در نمازها، نیایش‌ها و جشن‌های روزانهٔ ماهیانه و سالیانه به کار می‌گیرند. در جزو ادعیهٔ خرده‌اوستا پنج نماز و آخرین راجع به خورشید، مهر، ماه، آب و آتش وجود دارد. نماز و نیایش که در رابطه با خورشید است، خورشید نیایش نام دارد و یکی از نیایش‌های پنج‌گانه‌است. خورشید نیایش هرروز سه بار در‌ها و نگاه و در رپیتو نگاه در وراوزیرین‌گاه، یعنی در صبح، ظهر و عصر خوانده می‌شود. این دعای اوستایی دارای ۹۱ بند است. به جز بندهای اوّلیّه، سایر بندهای اصلی آن با بندهای ۱ تا ۷ خورشید یشت مطابقت دارد. در آغاز ستایشگر نام اهورامزدا را همراه با صفاتش ذکر کرده و می‌ستاید و از او خورشید یاری می‌طلبد و از گناهان خود اظهار پشیمانی می‌کند. در بندهای ۱ و ۲ برای خورشید همراه با اهورامزدا، امشاسپندان، فروهرهای اشنونان و وای، نماز اشم و هو می‌گزارند و بر او درود می‌فرستد و خشنودی اهورامزدا و شکست اهریمن را خواهانند.

 

در بند ۵ از این نیایش، به خورشید درود و نماز می‌فرستند که در اینجا نیز از برای فروغش چشم اهورامزدا تعبیر شده‌است. او را سه بار در هاونگاه، رپتیونگاه و ازیرینگاه می‌ستایند. در هاونگاه، به کمک او همیاری بهمن، شهریور و اشه بهروزی ابدی تن را خواهانند. در رپتیونگاه زیباترین پیکر را در میان پیکرها از آن خورشید می‌دانند و در ازیرینگاه خواستارند که به سوی خرد مینوی رهنمون شوند. در بند ۶ ازیرینگاه، مزداپرستان به آفریدگار درود می‌فرستند و خشنودی او را خواهانند. پیروزی خورشید و افزایش فرّه و بزرگی او و گسترش دین نیک مزدیسنان را در هفت کشور و سراسر جهان آرزومندند. به طور کلی، در خورشید نیایش بیش از هرچیز دیگری علو مقام خورشید روشن است. وی بزرگترین ایزد سودمند و یاور مردم شناخته شده‌است که او را سه بار در روز و یا در سه هنگام می‌ستودند. هرکس خورشید را می‌ستود، بر ضد تمامی دیوها و پلیدی‌ها مقاوم می‌شد. خورشید را پاکیزه‌کننده و مطهرکنندهٔ تمام آفرینش می‌دانستند و ازاین‌رو بود که افزایش فرّ و فروغ او را خواستار بودند.

 

در دو سیروزهٔ کوچک و بزرگ که بخشی از خرده‌اوستاست، تنها در بند یازدهم آن نامی از ایزد خورشید برده شده‌است. به این دلیل در تقویم فردایی روز یازدهم هر ماه، خورروز خوانده شده‌است. در بند ۱۱، سیروزهٔ کوچک و ۱۱ سیروزهٔ بزرگ، خورشید با صفات بی‌مرگ(جاودانی)شکوهندهٔ تیز اسب، ستوده شده‌است.

 

خورشید در وندیداد

در فرگرد دوم، در داستانجم ، خورشید دارای نقش ارزنده‌ای است. به عنوان نمونه، آن‌جا که زرتشت از هورامزدا می‌پرسد:چه فروغی است که از کاخ جمشید  می‌تابد، به پاسخ می‌گوید آنها فروغ‌های جاودان ستارگان و ماه و خورشید  است که سالی یک بار در آنجا طلوع می‌نماید و سپس، غروب می‌کند. در دیانت زرتشتی ، خورشید در شمار مطهرات و پاک‌کننده‌هاست. در اکثر این فرگردها که در رابطه با احکام است، خورشید به عنوان پدیده‌ای از آفرینش، کارش پاکیزه کردن و از بین بردن آلودگی‌ها و نجاسات است.

در فرگردهای پنجم و ششم این نکته به خوبی نمایان است. در این فرگردها چگونگی عمل “خورشید نگرشنی‌”را نشان می‌دهد. این عمل را در بارگاه مردگان به جای می‌آورند. مرده را از”کته‌”  بیرون می‌بردند، در فصل مناسب برای دخمه حمل می‌کردند، در بلندی کوه و تپه قرار می‌دادند، به گونه‌ای که چشم‌ها به سوی خورشید قرار می‌گرفت و این نوعی وسیلهٔ آمرزش بود. اگر مزداپرستان مردگان را خورشید نگرشنی نمی‌کردند، مانند آن بود که مرد پارسایی را کشته‌اند. بندهای ۵۴ و ۶۴ از فرگرد هفتم دربارهٔ مدّت تابش خورشید و چگونگی پاک شدن زمینی است که کالبد مرده بر آن قرار گرفته‌است.۹۳ بند ۱۵ همین فرگرد(ف ۷)اهمیّت ویران کردن قبرها و دخمه‌ها را در این دین نشان می‌دهد، به طوری که اگر کسی این کار را انجام دهد، یکسره به بهشت می‌رود و در آنجا اهورامزدا همراه با خورشید، ماه و ستارگان به او درود می‌فرستند و خوشامد می‌گویند. در بند ۱۴ فرگرد نهم آمده‌است که خورشید و ماه و ستارگان برخلاف میلشان به ناپاکان می‌تابند که در این‌جا مقصود از ناپاکان کسانی هستند که مرده را لمس می‌کنند.

 

فرگرد یازدهم وندیداد شامل نیایش‌هایی است که برای دور راندن‌”نسو” خوانده می‌شود، و اشاره به چیزهای خاصی دارد که باید پاک گردد، مانند خانه، آب، آتش، ماه، خورشید و غیره که نیایش‌های عامی است به زبان معمولی اوستایی که هنگام پاک کردن همهٔ چیزها به گونه‌ای یکسان خوانده می‌شود.

در فرگرد بیست و یکم، از دیرباز ایرانیان بر این باور بودند که آب و روشنایی از یک چشمه‌اند و به همان‌جا بازمی‌گردند. هرروز خورشید و ماه و ستارگان از البرز برمی‌آیند و هرروز، همهٔ آب‌های روی زمین از فرازهای البرز به زمین فرو می‌ریزند. از آن‌جایی که روشنایی را از سرچشمهٔ خورشید و ماه و ستارگان می‌دانستند، آب‌ها را سه بار می‌ستایند، یک بار با خورشید، بار دیگر با ماه و سرانجام، با ستارگان.

 

بند ۵:به‌درآی، طلوع کن، ای خورشید تیزاسب و از فراز کوه البرز، روشن کن آفریدگان و آفرینش را. در بند ۷۱ از خورشید، ماه و ستارگان خواسته شده که طلوع کنند تا دیوان را برانند.

 

 

خورشید در ویسپرد

خورشید در ویسپرد در کردهٔ  آن ستوده شده‌است که تفاوت چندانی با سایر قسمت‌های اوستا ندارد. در این کرده او را هم‌پایهٔ امشاسپندان، برزن درخشان، سپندارمذ، فر، آذر و اشا می‌ستایند.

زمانی که زرتشت به دیار ویشتاسب رفت و او را به آیین خود درآورد، در دعایی که زرتشت به ویشتاسپ می‌کند، در پارهٔ ششم چنین آمده‌است:

بکند چون خورشید از اسب‌های تیزتک برخوردار شوی، بکند چون ماه روشن بشوی، بکند چون آذر فروزان شوی، بکند چون مهر تند و چالاک شوی، بلند چون سروش پاک، خوب‌بالا و پیروزگر شوی.

 

هور در بن‌دهشن

بن‌دهشن‌به معنی آغاز آفرینش، نام کتابی است به زبان پهلوی که دربارهٔ آفرینش، کیفیت و هدف آن بحث می‌کند.

“حرکت خورشید چون بزرگتر تیر سه‌پره‌است، اگر آن بزرگترمرد از آن بزرگترکمان بیافکند. خورشید را از آن‌گاه که اختری را بهلد تا آن‌که دیگری را بباید، میانگین درنگ به اندازه‌ی زمانی است که مردی سنگی بستاند و بیافکند”

در روایات پهلوی‌۱۵آمده‌است:

“گردهٔ خورشید به اندازهٔ ایرانویج و یک‌هفتم خونیرث است‌”

خورشید به عنوان نماد آفرینش را هرمزد همراه ماه و ستارگان در میان آسمان و زمین می‌آفریند و سالاری اختران را بدو می‌بخشد.

 

به عنوان ایزد، خورشید واجد صفات بی‌مرگ، باشکوه و تنداسب می‌شود. دلیل بی‌مرگی او رفتن و آمدنش تا فرارسیدن تن پسین است. شکوهش به خاطر داشتن سلاح‌های فراوان است که با آنها پلیدی و بدی‌ها را نابود، و زمین و همهٔ آفرینش را پاک می‌کند. به خاطر صفت تنداسب است که مانند اسبی تیزتک در پهنهٔ آسمان از شرق به غرب می‌تازد.

“هور خورشید بی‌مرگ، باشکوه ارونداسب. او را بی‌مرگی این‌که تن پسین و آمدن و رفتن خودشید بود. او را ارونداسبی اینکه او را اسب نیکویی است، زیرا به فرّه در واسپ باره دارد. او را شکوهمندی اینکه وی را سلاح بسیار است.

 

در متون پهلوی با ایزد دیگری روبرو می‌شویم به نام اوش‌بام (us-bam). این ایزد در اوستا به صورت usah- و bama- آمده‌است که دو ایزد جداگانه هستند. usah- به معنی پگاه، خود ایزدی است نماد پرتوی از خورشید. پیش از فراز آمدن خورشید به آسمان، ایزد دیگری به نام bamya- به آسمان آمده، گردونهٔ خورشید را رهبری می‌کند. اوش و بام در نوشته‌های پهلوی به صورت ایزد واحدی به همین نام درآمده‌اند.

“اوش‌بام آن هنگام است که تیغ خورشید برآید، هنگامی که روشن خورشید پیدا و تنش ناپیدا است، تا هنگامی که خورشید پیدا شود که بام‌اوش است‌”.

 

در متون پهلوی بین انسان و خورشید نوعی ارتباط برقرار است. کیومرث ، نخستین انسانی است که هرمزد می‌آفریند. او تجسّم آفرینش مردم است که آفریدنش هفتاد روز به درازا انجامید. او روشن مانند خورشید است که این روشنی نشان‌دهندهٔ سرشت خورشیدی انسان است.

“ششم کیومرث را آفرید، روشن چون خورشید. او را به اندازهٔ چهار نامی بلندی بود. پهنا ش چون بالا ش راست، به بالای رود دائیتی که در میانهٔ جهان ایستد”.

در روایات پهلوی نیز آمده‌است که روشنی خورشید افزون بر آنکه از مینوی خورشید است، از تن و شکل مردمان نیز هست.

 

 

هنینگ براساس متون پهلوی باور دارد که ایرانیان در اصل چهار آسمان را بازمی‌شناخته‌اند:۱- سپهر اختران ۲- ماه پایه ۳-خورشید پایه ۴- بهشت.

از ستاره پایه تا ماه پایه بیش از سی و چهار هزار فرسنگ است، از ماه پایه تا خورشید پایه سی و چهار هزار فرسنگ، از خورشید پایه تا به آسمان سی و چهار هزار فرسنگ، از ستاره پایه تا به اینجا -زمین سی و چهار هزار فرسنگ و از اینجا تا به آسمان زیش زمین یازده هزار فرسنگ است‌”.

“از ستاره پایه تا خورشید پایه آن برترین زندگی -بهشت است که به خورشید پایه‌است.”۷۵در مینوی خرد، یکی از اندرزنامه‌های پهلوی نیز با همین طبقات روبرو می‌شویم:

مینوی خرد پاسخ داد که بهشت نخست از ستاره پایه تا ماه پایه و دوم از ماه پایه تا خورشید پایه و سوم از خورشید پایه تا گرزمان آنجا که آفریدگار هرمزد برنشیند و بهشت نخست اندیشهٔ نیک و دوم گفتار نیک و سوم کردار نیک است.”

 

در ارداویرافنامه ، یکی دیگر از کتاب‌های پهلوی، ارداویراف سه‌طبقهٔ ستاره پایه، ماه پایه و خورشید پایه را به طور نمادین به ترتیب به اندیشه، گفتار و کردار نیک منتسب می‌کند.

“چون گام سوم را با کردار نیک فراز نهادم، آنجایی که کردار نیک جای دارد، آنجا رسیدم. آن را بالاترین روشنی بالاترین روشنی‌ها خوانند و دیدم اهلوان را درگاه و بستر از زر ساخته شده. آنها مردمی بودند که روشنی آنان به روشنی خورشید مانند بود و پرسیدم از سروش اهلو و آذر ایزد که این کدام جای و آنن روانان کیستند؟سروش به آذر ایزد گفت که این جای، خورشید پایه و ایشان روان‌هایی هستند که در گیتی پادشاهی خوب و دهبدی و سالاری کردند”.

 

براساس بن‌دهشن، هرمزد انسان را به پنج آفریده که چهارمین بخش آن آیینه‌است. و تنها توضیحی که برای آن می‌دهد، این است که به خورشید پایه ایستد. آیینه در فارسی میانه به معنای نوع، گونه، سرشت و حالت است. از آنجا که انسان، اصلی خورشیدی دارد، باید در این‌جا سرشت خورشیدی انسان و طبیعت او منظور شده باشد.

 

“دیگر بخش وجودی مردمان آیینه‌است که هرمزد آن را در جای امن، در خورشید پایه قرار می‌دهد و می‌پاید و به هنگام رستاخیز، استخوان مردمان را از زمین، خون را از آب، موی را از گیاه و جان را از باد می‌خواهد، آنها را باهم می‌آمی‌زند و آنگاه آیینه‌ای را که هریک دارند، بدیشان باز پس می‌دهد. چون همهٔ جهان مادی را تن بازآراید، آنگاه آینه را بدیشان بدهند.”

 

بنابر تلفیق روایات گوناگون و با مقایسهٔ متن‌های مختلف می‌توان دریافت که اوشیدر-نخستین منجی از منجیان سه‌گانه-وقتی به سی‌سالگی می‌رسد، خورشید، ده روز یکسره در میان آسمان و در هنگام ظهر یعنی رپتیوین، در همان‌جایی که پیش از نخستین حملهٔ اهریمن قرار داشت، می‌ایستد. این زمان توقّف برای اوشیدرماه-دومین منجی-بیست روز و برای سوشیانس- سومین و آخرین منجی-به سی روز می‌رسد. در زمان سوشیانس خورشید به صورت مردی دلاور یا به اصطلاح‌”مرد تن‌”به زمین می‌آید.”پس هر فرد، امشاسپندان، همهٔ ایزدان و مردمان به یک‌جا می‌شوند و نیز ستاه و ماه و خورشید آتش بهرام هریک چون تن مردی دلاور و همه مرد تن بشوند و به زمین آیند.”

 

در کتاب پهلوی زند بهمن یسن، پادشاهی دیوان، در پایان هزارهٔ زرتشت یعنی سدهٔ دهم آغاز می‌شود که یکی از نشانه‌های آن کوچک‌تر و تاریک‌تر شدن خورشید است.

“ای زرتشت اسپتیمان!هنگامی که بیایند خورشید نشان تیره بنماید و ماه از گردونه بگردد-رنگ ماه تغییر کند در جهان مه و تیرگی و تاری باشد”.

 

در اندرزنامه‌های پهلوی نیز احکامی چند در مورد تقدیس و بزرگ‌داشت خورشید وجود داد.”چه پیداست که خورشید به این سبب هرروز سه بار به مردم گیتی فرمان دهد. بامداد این گوید که هرمزد به همهٔ شما که مردمید، گوید که در کار و کرفه کردن کوشا باشید تا شما را من زیوش گیتی فراهم کنم‌”. نیمروز این گوید که‌”در زن خواستن و فرزند داشتن و دیگر خویشکاری کوشا باشید. چه تا تن پسین گناک مینو و زاده‌هایش از این آفرینش جدا نباشند” بیگاه این گوید که‌”از گناهی که کرده‌اید، به توبه شوید تا من شما را بیامرزم‌”.

 

کتاب پهلوی شایست نشایست نیز دربارهٔ پرهیز از آلودگی خورشید و حفظ تقدّس آن، احکامی دارد”زن دشتان به خورشید و دیگر روشنی نباید بنگرد و به گوسفند و گیاه نباید بنگرد و با مرد اشو همپرسی نباید بکند. چه دروج چندان سهمگین، آن دروج دشتان است که دیگر دروج‌ها را با چشم ناپاک دهد. چیز را نزند، امّا آن چیزها را با خشم و ناپاک بزند”.

در فصل ۷ کتاب گفته شده، آداب نیایش خورشید در سه هنگام از روز- صبح، ظهر و غروب-و چگونگی نیایش آن توضیح داده شده‌است.

 

در متون مانوی از آنجا که آیین آن بر دو اصل روشنی و تاریکی قرار دارد، نقش خورشید را در اصل روشنایی به وضوح می‌توان دید.

مانی گوید: پس از آن خورشید و ماه را برای پالایش روشنی این جهان آفرید، و خورشید پالایندهٔ نوری است که با اهریمنان گرما آمیخته، و ماه تصفیه‌کنندهٔ نوری است که با اهریمنان سرما آمیخته. همهٔ این نورها در ستون نیایش با دیگر ستایش‌ها و نیایش‌ها و سخنان نغز و نیکوکاری به آسمان رود و به خورشید واگذار شود و خورشید آن را به نوری که در عالم ستایش و در بالای آن قرار دهد، می‌دهد

 

به طور کلّی، در ادبیات میانه می‌بینیم که حرکت خورشید مشخص‌کنندهٔ گذشت زمان نه‌هزارسالهٔ پیمانی است که میان هرمزد و اهریمن بسته شده بود و اهریمن می‌کوشد با نگاه داشتن خورشید گذشت زمان را کندتر کند. این اسطوره می‌تواند بازمانده و تغییرشکل‌یافتهٔ اسطوره‌ای کهن‌ترین و احتمالا زروانی باشد که مهر نگهبان پیمان هر فرد و اهریمن بوده‌است و چون بعدها مهر با خورشید برابر شده‌است، در این اسطوره، خورشید نقش زماندار پیمان را یافته‌است. خورشید از لحاظ جنبه و صورت زمانی که برای زروان متصور شده‌است، داری اهمیّت است. بدین شکل که از زمان بیکران(زروان)زمان کرانه‌مند به بیکران برمی‌گردد. تاریخ پایان می‌پذیرد و در نتیجهٔ تحول خدای زمان، به اتمام می‌رسد. جاودانگی برقرار می‌شود، چندان‌که از روز ازل چنین بوده‌است.

یا سواستیکا به سانسکریت( स्वस्तिक)  از نشانه‌های خورشید است

 

در هندوستان  خدای خورشید  بانام سوریا Syria – suria  شناخته می‌شود و یکی از مهم‌ترین خدایان و دایی محسوب می‌شود. این خدا از یکسو تجلی عظمت آتش الهی AGNI است و از دیگر سوی منبع و منشاء نور، گرما. حیات و معرفت است. اشراف سوریا به جهان با برج‌های دوازده گانه خورشید در طول سال نسبت دارد. سوریا مرکز عالم خلقت است که درمرز سپهرهای متفاوت قرار گرفته‌است. برفراز خورشید، افلاک غیر متجلی و غیر ظاهر قرار دارند که حوزه حکمرانی حاکم اعظم کائنات است و تحت آن کرات و سپهرهای ظاهر (چون ماه و زمینو دیگر سیارات) واقع شده‌اند.  خورشید که منشاء نور، قدرت روحانی و قوای فکری و نیروهای طبیعی بوده نزدیکترین پدیده به ذات جاودانی الهی شمرده می‌شد.»

 

«خورشید روح جهان است، منور بودن خورشید به نیروها بینایی تشبیه شده و او را چشم میترا، وارونا، آگنی و دیگر خدایان دانسته‌اند. سوریای هندی (خدای خورشید) گاه با هورای ایرانی که چشمان اهورامزدا است مطابقت دارد. البته خورشید حیات بخش گاه نیز با صفت نابودکننده بیان شده، «در آخرالزمان خورشید همه جهان را خشک و از هستی ساقط می‌کند.»

دکتر بتسابه مهدوی

24 اسفند 1395

تهران


  • بتسابه مهدوی

ستاره پنج پر

بتسابه مهدوی | سه شنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۵، ۱۱:۴۱ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

ستاره پنج پر یا پنتاگرام یکی از مهمترین، قدرتمندترین و ماندگارترین سمبل ها در تاریخ بشر است. این علامت در فرهنگ و تمدن باستانی مایاهای آمریکای لاتین، هند، چین، مصرو یونان از مهمترین و پرمعناترین علامتها بوده است. ابتدایی ترین شکل پنتاگرام بر روی دیوارهای غارهای عصر حجر کنده کاری شده بود. و در نقاشی های مردم بابل به عنوان الگوی ترسیم سیاره ونوس به چشم می خورد

رازهایی مابین سیر استفاده از این علامت، طراحی های قدیمی از مدار حرکت سیاره ونوس و رب النوع معروف بیشتر وجود دارد. که گاهی باعث این تفکر غلط می‌شود که پنتاگرام سمبل ایشتر است. در کتب آسمانی مخصوصاً کتابهای یهودیان به پنتاگرامها بسیار زیاد اشاره شده است.

 

پنتاگرام در جهان کهن

پنتاگرام های اولیه اشکالی زمخت با شکل هندسی ناهمگون به صورت کنده کاری روی سنگهای عصر حجر داشتند. مردم آن زمان اعتقاد داشتند که این علامت معنایی روحانی و غیرمادی دارد. اعتقاد آنان بر این بود که رازی در شکل قرار گرفتن ستاره ها وجود دارد که بر انسان پوشیده است، آنها پنتاگرام را از روی شکل قرار گیری پنج سیاره برداشت کرده بودند. که وقتی با خطی فرضی به هم اتصال پیدا می کردند، به صورت مبهم شکل پنتاگرام را به خود می گرفت. نسل های بعدی بشر معانی مختلفی را از این شکل برداشت کردند. که اکثراً معانی مقدس و خداپرستانه بود.

پنتاگرام ها به سومری ها برای نوشتن و استفاده از متون کمکهای زیادی کردند. این علامت نشان دهنده پنج سیاره مهم بود که با چشم غیر مسلح قابل رویت بودند. بعدها پنتاگرام به عنوان سمبل رب النوع زیبایی ونوس نیز شهرت یافت.

بر طبق نظریات ریاضی دان و فیلسوف یونانی فیثاغورث، عدد پنج نماد انسان بود. چون اعضای بدن انسان به پنج طرف تمایل داشتند، (اگر دستها و پاها را از هم باز کنید به شکل یک ستاره پنج پر در می آید)، او این تفکر را برای اولین بار در یونان پایه گذاری کرد که پنتاگرام نماد روح انسانی است. و البته چون در آن زمان آفرینش انسان تابــع عناصر پنجگانه بود (آتش، آب، خاک، هوا، روح) پنج گوشه پنتاگرام اینگونه توصیف شد. طبق این تفکر انسان از این پنج عنصر به وجود می آمد.

پیروان مکتب فیثاغورث طلسم پنج پر را به صورت آیینی مقدس حفظ کردند. آنها نام این آئین را HGIEIA نامیدند.

و معتقدند ترکیبی از ابتدای نام یونانی عناصر آب، خاک، روح، آتش و هواست.

خصوصیت منحصر به فردی که این سمبل را تا به امروز ماندگار کرده وابستگی شدید و همه جانبه آن به مسائل مقدس و خدایی آن است. که در مقاطع زمانی مختلف و بین اقشار و نسلهای گوناگون کاربرد داشته است. چه این خدا خدای یگانه بوده یا خدایان متعدد.

با ظهور مسیح پنتاگرام جامه کریستین به تن کرد. می گویند بر تن مسیح با خنجر ستاره ای زخم زدند که پنج گوشه داشت (شاید به همین خاطر می باشد که آنتی کریست های امروزی از پنتاگرام زیاد استفاده می کنند).

در دوره رنسانس اعتقادات عجیب و خرافات گونه نسبت به طلسم ستاره پنج پر به بیشترین حد خود رسید. و باورهای مردم تا جایی پیش رفت که پنتاگرام را علامتی الهی از سوی خدا پنداشتند. از سویی نیز این علامت را مرتبط با علم کیمیاگری و علم جادو قلمداد کردند.

 

پنتاگــرام در جــادو

در آیین پرستش جادوگران یونانی، پنتاگرام به عنوان جهان کوچک (بدن انسان) شناخته می شد. این باور باعث بوجود آمدن احساسی در بین جادوگران می شد که توسط آن ارتباطی میان خود، جهان و سمبولیسم ایجاد می کردند.

هدف از این احساس درک عمیق شیطان بود، که مهارتش در ارتباط برقرار کردن میان جهان فعال (جهان بیرونی) و جهان ساکن (روح انسان) است. یکی از جادوگران مشهور در این زمینه، «جوردانو برونو» است که در مورد سوءاستفاده از پنتاگرام در جادوهای سیاه هشدار داده است. (پنتاگرام هنوز هم به عنوان شاخص اصلی رسوم پرستش جادوگران به کار می رود، ضمن اینکه عامل پدید آمدن رسوم وتشریفات دیگری نیز در ادیان مختلف شده است).

 

 

پنتاگــرام مسیحیــان

کابالیستهای مسیحی در دوره رنسانس علاقه وافری به پنتاگرام پیدا کردند. آنها اعتقاد داشتند که پنتاگرام علامتی رازگونه است که در دست نوشته های مسیح مشاهده شده و پیامی از سوی خداست. آنان می گفتند این سمبلی است که آشکار می کند مسیح نیز پیرو امیال حیوانی (شهوت) خود بوده است. کاری که بسیار رواج یافته بود نوشتن نامه هایی به زبان عبری با مهر پنتاگرام بر ساق پا بود، این نامه ها که در مورد آتش بود، سمبل اعیاد پنجاهه است. نتیجه این بیان آنست که نام اعیاد پنجاهه مسیحیان با خدا و مسیح مرتبط می شود.

 

چند رابطه بین پنتاگرام و مسیحیت وجود دارد:

۱- پیش از به صلیب کشیده شدن مسیح، پنتاگرام یک نشان رجحان یافته برای آرایش کردن و زینت دادن جواهرها و طلسم های مسیحیان اولیه بود. این علامت که به راحتی و در یک حرکت پیوسته قلم کشیده می شد، با پنج زخم مسیح آمیخته شده بود.

۲- پنتاگرام همچنین برای یک فرقه پنهان عرفانی مسیحی، نمادی از Isis (الهه حاصل خیزی) وVenus (اصلی ترین رب النوع مونث، الهه عشق و زیبایی) بود. فرقه ای که به صورت پنهان در نقاط مختلف در سراسر تاریخ مسیحیت وجود داشت.

 

پنتاگــرام در ویکـا و عقایـد نئوپگـان

درحال حاضر رایج ترین مذاهبی که پیروان آن از پنتاگرام استفاده می کنند، گروه های ویکان ها، نئوپاگان ها و شیطان پرستان هستند. در اغلب عقاید و رسوم ویکان ها و نئوپاگان ها معنای نمادی پنتاگرام از مراسم جادوی تشریفات قرون وسطی و چهار عنصری که به وسیله روح حکومت می شدند نتیجه می شود. در برخی از این رسوم همچنین پنتاگرام می تواند نمایانگر یگانگی نوع بشر و قلمرو روح باشد. ستاره پنج پر پایین وارونه، نمادی از خدای شاخدار ویکا است.

در عقیده کابالیست های یهودی که بسیاری از اندیشه ها و ایده های فیثاغورثی را قرض گرفته اند، پنتاگرام نشان دهنده پنج حقیقت برتر در زندگی است: عدالت، رحمت، دانش، ادراک، شکوه ماورایی و مافوق جهان مادی.

 

تفاوت پنتاگــرام در قله رو به بالا یا قله رو به پاییـن

پنتاگرام هایی که نوک آنها رو به پایین است، در اولین ظهور خود لزوماً نشان شیطان پرستی نبودند. طبق تاریخ پنتاگرامهایی که فرقشان در نقطه بالا یا پایینشان است، ابتدا توسط دو فرهنگ مختلف پایه گذاری شدند. دو فرهنگی که بنا به مقتضیات آیینی سعی در جدائی از همدیگر را داشتند.

امروزه هر کجا با پنتاگــرام رو به پایین روبرو شویم ناخودآگاه به یاد شیطان پرستی می افتیم. شاید دلیل این موضوع آنست که پنتاگرام رو به پایین بسیار شبیه علامت ماسونیک ها و فراماسونها می باشد. واقعیت اینست که چون سر آن رو به پایین است یادآور امور وارونه و خلاف جهت است.

ویکان ها گاهی ادعا می کنند هر پنتاگرام رو به پایینی علامت شیطان پرستان است. که این تفکر نابجاست. با این حال این سمبل در طول زمان معرف خدای شاخدار ویکان ها شد. و امروزه نیز در درجه دوم به آن باغبان ویکا می‌گویند.

 

پنتاگــرام در شیطان پرستـی

پنتاگرام شیطانی نمادی پیچیده است، که از ترکیب ستاره پنج پر با سر بز به وجود آمده است. و این نوع استفاده در عین این که جدیدترین مورد استفاده از پنتاگرام است، به همان اندازه شناخته شده ترین و جدال آمیزترین نوع استفاده از پنتاگرام نیز به شمار می آید. پنتاگرام شیطانی همیشه وارونه است با یک رأس رو به پایین و دو رأس رو به بالا.

 

استفاده از پنتاگرام به عنوان یک نشان و علامت شیطانی به نیمه دوم قرن بیستم برمی گردد. جایی که شیطان پرستی مدرن توسط «آنتوان لاوی» مؤسس و بنیانگذار کلیسای شیطان پایه گذاری شد. این علامت نشانی از جادوی سیاه است که حاکی از پیروزی ماده و آرزوهای فردی بر عقاید و تعصبات دینی و مذهبی است.

 

البته پنتاگرام مشابه و قابل قیاس با صلیب وارونه نیست. صلیب وارونه نماد جنبش «Anti Christ» (ضد مسیح) و نشانی از طغیان، سرکشی در برابر فرهنگ مسیحی است.

همچنین «پنتاگرام» نباید با «هگزاگرام» اشتباه شود. «هگزاگرام»، ستاره شش پر است که به صورت دو مثلث درون هم نشان داده می شود، که نمونه معروف آن ستاره داود می باشد. این ستاره با اعتقادات یهودیان پیوند دارد.

دکتر بتسابه مهدوی

24 اسفند 1395

تهران


  • بتسابه مهدوی

معرفی چهار مقرب کرسی

بتسابه مهدوی | سه شنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۵، ۰۸:۳۳ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

اولین آنها باد است . که نامش عزرائیل است و ما به عنوان حضرت علی (ع) می شناسیمش.

دومین آنها آتش است . که نامش اسرافیل است و ما به عنوان رسول الله (ص) می شناسیمش.

سومین آنها خاک است . که نامش جبریل است و ما به عنوان روح الله ، حضرت عیسی(ع) ، امین الله و حضرت حسین (ع) می شناسیمش.

* نام جبرئیل که به معنای مرد خداست در قرآن جبریل برده شده است.

بلند مرتبه تر از آنها نور-آب است . که نامش رضوان است و ما به عنوان حضرات فاطمه (س) می شناسیمش. رضوان پنجمین است .

در قرآن گفته شده است که عرش خدا بر آب بنا نهاده شده است و آب مختص الله است .

نام چهارمین و بلند مرتبه ترین وجود . رب است او همان میکال است.

در نظر عوام که ذات خدا را نشناخته اند او میکائیل است . به معنای شبیه ترین شخص به خدا . اما در قرآن ئیل حذف شده . و این در زبان عبری به معنای خود خداست.

ذات میکال آب است. پس چهارمین آنها آب است . که نامش میکال است و ما به عنوان حضرت امام حسن (ع) و امام مهدی (عج) او را می شناسیم . چهارمین از مقربین نیست . بلکه مقربین به معنای نزدیکان او هستند.

 

عزرائیل مرتبه عقل در انسان است و اسرافیل مرحله شهود . همانطوری که جبریل مرحله جسم و میکال مرحله نفس.

 

عقل(خرد) را باد می دانیم .

شهود(دل) را آتش می دانیم.

جسم (تن) را خاک می نامیم.

نفس (روان) را آب می نامیم.

 

آنان که با مسائل شخصیت شناسی آشنایی دارند . می دانند که عنصر درونی از دو روش تشخیص داده می شود.

که قابل قبول ترین و پسندیده ترین روش ها . روشی است که از تاریخ تولد شخص عنصر باطنی او را تشخیص می دهیم .

 

بر هر شخص آگاهی روشن است که :

متولدین مهر ، بهمن ، خرداد عنصر درونیشان و خلقت آنها از باد است و عقل گرا هستند.

متولدین فروردین ، مرداد ، آذر عنصر درونیشان و خلقت آنها از آتش است و شهود گرا هستند.

متولدین دی ، اردیبهشت ، شهریور عنصر درونیشان و خلقت آنها از خاک است و واقع گرا هستند.

متولدین تیر ، آبان ، اسفند عنصر درونیشان و خلقت آنها از آب است و حقیقت گرا هستند.

دکتر بتسابه مهدوی

17 اسفند 1395

تهران

  • بتسابه مهدوی

اساطیر یونان

بتسابه مهدوی | يكشنبه, ۸ اسفند ۱۳۹۵، ۱۰:۲۵ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

از میان خدایانی که جانشین خدایان تیتانی شدند دوازده المپ نشین بزرگ از قدرت و مرتبتی والا و خارق العاده برخوردار بودند . این خدایان را بدان سبب المپی یا المپ نشین خواندند که کوه المپوس یا اولمپ منزلگاه و کاشانه شان بود .

این دوازده خدای یونانی که از اسطوره های معروف و اصلی یونان به حساب می آیند عبارتند از : 1- زئوس- 2- پوزیدون 3- هادس 4- هستیا 5- هرا 6- آرس 7 آتنا 8- آپولو 9- آفرودیت 10- هرمس 11- آرتمیس 12- هفانستوس که شرح هر کدام از این خدایان در مطالب بعد ذکر خواهد شد .

 

زئوس :

 او سرور آسمان ها و ملکوت اعلا بود و خدای باران و آورنده ی ابرها که بر آذرخش یا صاعقه ی هراس انگیز نیز فرمان می راند . قدرتش برتر از تمامی خدایان بود . با این وجود زئوس نه قادر متعال بود و نه دانای کل . هم میشد با او به مخالفت برخواست و هم او را فریفت . در ایلیاد هومر پوزیدون و هرا او را می فریبند و یا آپولو از دستورات او سرپیچی می کند . شاخصه ی زئوس ریش و صاعقه ای که به شکل نیزه ی سه سر است می باشد . ادیت همیلتون به نقل از هومر می آورد که [ « آگا ممنون نیایش کنان می گوید : ای زئوس ، ای والاترین و ای بزرگترین و ای خدای طوفان و ابر ، تویی که در ملکوت اعلا زندگی می کنی »] . یک سپر رزمی محافظ او بود که نگاه کردن به آن باعث هول و هراس می شد . عقاب پرنده ی مورد علاقه ی او بود و درخت مورد علاقه اش بلوط بود . پرستشگاه اصلی او در دودونا ( سرزمین درختان بلوط ) بود .

 

هرا :

او همسر و خواهر زئوس بود . او پشتیبان ازدواج بود و نظر لطف و محبت خاصی نسبت به زنان شوهردار نشان می داد . او الهه ای بود که زنان شوهردار در طلب کمک به او روی می آوردند و به او پناه می جستند و او گاو ماده و طاووس را مقدس می دانست و آرگوس شهر مورد علاقه ی او بود .

 

پوزیدون :

او فرمانروای دریاها بود و برادر زئوس و از نظر مرتبه و مقام پس از زئوس قرار داشت . یونانی های ساکن هر دو سوی دریای اژه دریانورد بودند و خدای دریاها برای آنها از اهمیت خاصی برخوردار بود . او نخستین اسب را به انسان داد . او نیزه ی سه شاخی داشت که با آن به هر چیز که می زد آن را درهم می شکست و به همین دلیل او را زمین لرزان هم می نامند . در واقع وقتی زئوس ، کرونوس را از تخت به زیر کشید فرمانروایی جهان را بین خود و دو برادرش تقسیم کرد . دریا به پوزیدون افتاد و دنیای مردگان و زیرین به هادس افتاد .

 

هادس :

او شهریار و فرمانروای دنیای مردگان بود و قلمرو او در تاریکی بود و به ندرت به روی زمین می آمد . در داستان پرسفونه او پرسفونه را از روی زمین می رباید و با خود به دنیای زیرین می برد و به این ترتیب او همسر هادس می شود . هادس خدایی مهیب و هراس انگیز بود اما اهریمن صفت نبود . همچنین او خدایی سنگدل و بی رحم بود ولی در عین حال منصف و عادل هم بود . او برادر دیگر زئوس و پوزیدون بود . او کلاه خودی بسیار مشهور داشت که اگر کسی آن را بر سر می گذاشت ناپدید و یا غیب می شد .

 

آرس :

خدای جنگ و پسر زئوس و هرا که به قول هومر هر دو از او نفرت داشتند . هومر او را مرگ آفرین ، دست ها به خون آلوده و نفرت مجسم آدمیزادگان دانسته است . شگفت انگیز اینکه خدایی ترسو و بزدل نیز بود . چرا که وقتی زخمی برمی داشت از شدت زخم و درد زوزه می کشید و می گریخت . آرس هیچ شهر یا ولایت خاصی نداشت که مورد پرستش قرار بگیرد . او کرکس و لاشخور را دوست داشته و به سگ علاقه داشت . در واقع در نظر یونانیان که مردمانی آرام و به دور از خشونت بودند آرس نباید هیچ جایگاهی در بین آنان داشته باشد .

 

آتنا :

او تنها دختر زئوس بود . او در حالی که بزرگ بود و تمامی پیکره اش را در زره پوشانده بود از سر زئوس بیرون جست . او را الهه ی فرد هم می نامند . همیلتون در کتاب خود آورده است [ که او قبل از هر چیز الهه ی شهر بود . پشتیبان و نگه دارنده ی زندگی متمدن و صنایع دستی و کشاورزی و مخترع افسار بود و نخستین کسی که توانست اسب را رام کند تا انسان ها بتوانند بر آن سوار شوند ] یونانیان سه الهه ی باکره داشتند که مهمترین آنها آتنا بود . در ایلیا و هومر او الهه ای کاملاً شریر و تندخو و بی رحم معرفی شده است . اما گفته ی هومر را در منابع دیگر اینطور توجیه کرده اند که این جنگ جویی آتنا بدان خاطر است که می خواسته میهن را از شر دشمنان حفظ کند .

 

هرمس :

او فرزند زئوس بود و مادرش اطلس بود . او خوش اندام و چابک و زیرک بود . کفش های بالدار به پا می کرد . کلاه و چوبدستی معروفش به نام کادوس دارای باله هایی برای پرواز بودند . او پیام رسان زئوس بود و همچنین راهنمای مسافران و مردگان به دنیای زیرین . در بین خدایان المپ او جسورترین و فریبکارترینشان بود . او را مدافع و راهنمای راهزنان و دزدان هم نامیده اند .

 

آپولو :

پس زئوس و لتو است که در جزیره ی کوچک دلوس به دنیا آمد . او را یونانی ترین خدایان دانسته اند . در شهر یونانی به زیبایی و آراستگی اندام شهرت داشته است . او استاد موسیقی بود . او را خدای سیمین کمان هم می خوانند و خدای کمان گیر و تیراندازی نیرومند که تیرهایش را به جاهای بسیار دور پرتاب می کرده است . او همچنین درمان دهنده است و نخستین خدایی است که هنر درمان را به انسان آموخت . علاوه بر این خدای روشنایی نیز هست . یعنی خدایی که هیچ سیاهی و تاریکی در او نیست .

پرستشگاهش در معبد دلفی قرار گرفته است . نام پیتون را بدان خاطر به او نسبت داده اند که توانست اژدهایی به نام پیتون را بکشد . او را دلوسی هم نامیده اند چون زادگاهش در جزیره ی دلوس بود . درخت غار درخت مورد علاقه ی او بود و حیوانات مورد علاقه اش کلاغ و دلفین بود .

 

هفا استوس :

او فرزند هرا بود . عقیده بر این است که هرا او را به چشم و هم چشمی زئوس که آتنا را به وجود آورد به دنیا آورد . بین خدایان زیباروی و فناناپذیر او خدایی زشت و لنگ بود . او هم سازنده ی زرهای خدایان بود وهم آهنگر بود و خدمتگذار خدایان المپ بود . او خدایی مهربان و دوستدار صلح و آرامش که با کمک آتنا در زندگی شهرها سودمند و مهم بود . او خدای صنعت و ابزارمندان و آهنگران بود و به نوعی حامی تمدن شهرها در کنار آتنا الهه ی خرد بود .

 

آرتمیس :

آرتمیس به خاطر زادگاهش کوه سینتوس ، سینتیا هم خوانده می شود . او خواهر دوقولوی آپولوست و دختر زئوس و لتو . او یکی دیگر از سه الهه ی باکره ی کوه المپ است . او بانوی وحوش و میرشکار خدایان بود . آرتمیس مانند یک شکارچی خوب ، همیشه مواظب نوزادان بود . او دارای سه شکل یا سه صورت است :

1- سلن یا سلنه در آلمان

2- آرتمیس در زمین

3- هکات یا هکاته در دنیای زیرین و در بالا هنگامی که در تاریکی فرو رفته باشد .

درخت سرو درخت مورد علاقه اش بود و گوزن حیوان مقدس او بود .

 

آفرودیت :

او الهه ی عشق و زیبایی بود و کسی بود که همه را فریب می داد . او دوستدار خندیدن بود . الهه ای بود که هیچ کس نمی توانست در برابرش ایستادگی کند و حتی عقل دانایان را هم می دزدید و هوش از سرشان می ربود . او در کف دریا و بستر دریا اقامت داشت و نام او هم از کف دریا گرفته شده است .

 

دیگر اساطیر یونان :

پرسفونه ، او همسر هادس و دختر دمتر بود . کلوتو ، لاکزیس و آتروپوس که تعیین کنندگان عمر تمام آدمیان هستند و اینان الهه های سرنوشت هستند . دمتر ، که خواهر زئوس بود و الهه ی بزرگ یا الهه ی مادر مثل گایا و رئا بود و او الهه ی غلات بود . هستیا خواهر زئوس که مهربان ترین و دوست داشتنی ترین خدایان زن بود و نگهبان خانه و کاشانه بود .

 

اساطیر روم :

از لحاظ مقایسه بین خدایان رومی و یونانی این نکته قابل ذکر است که تعداد خدایان رومی از خدایان یونانی کمتر می باشد . خدایان رومی در یک مثلث یا تثلیث 3 تایی شکل می گیرد که راس مثلث ژوپیتر خدای خدایان و دو طرف دیگر این مثلث مارس ( خدای جنگ رومی ) و کوئیرنوس ( خدای کشاورزی ) قرار می گیرند . ذکر این نکته لازم است که رومی ها اساطیر خود را به طور کامل از یونانیان الهام گرفته اند و از خود چیزی به عنوان اساطیر ندارند البته به جز تعدادی خدای محلی . پس اگر بخواهیم خدایان رومی را ذکر کنیم ( البته خدایان یا اساطیر برتر و مهم رومی ) می بایست آنها را در هرم خدایان یونانی قرار داده و با تغییر نام آنها همان مشخصات خدایان و اساطیر یونانی را ذکر کنیم .

 

ژوپیتر :

ژوپیتر در مقایسه با زئوس از خواستگاهی متواضعانه تر برخوردار بود و منشا او همانند نخستین رومن ها از لاتیوم و نیایشگاه او در جایی قرار داشت که اکنون در جانب شرقی دریاچه ی آلبانو و مونته کاو و نزدیک محل ایجاد کاخ تابستانی پاپ قرار دارد . ژوپیتر خدای بزرگ و درگذر زمان خدای برتر کنفدراسیون 41 شهر لاتین و معبد او جایگاه برگزاری جشن های بهاری و خزانی بود . ژوپیتر خدای روشنایی و آلمان و بزرگترین مدافع شهر و کشور ، نماد عدالت و وفاداری و افتخار و مزید بر آن خدای جنگ بود و بسیاری از غنایم جنگ به معبد او هدیه می شد . همچنین بازی های سالانه ی لودیرومانی به افتخار ژوپیتر برپا می شد . ژوپیتر به چند شکل پرستش می شد که در بین این صورت ها ژوپیتر فرتریوس به معنای ژوپیتر پیژز بیشتر عمومیت داشت . ژوپیتر را همچنین در نقش خدای تندر و صاعقه نیز می پرستیدند که ژوپیتر الیشیوش نام داشت .

 

ژونو :

ژنو یا رنون در آغاز خدا بانوی ماه و از مهمترین خدا بانوان جامعه های آغازین بود که در تقویم خود به چرخه ی منظم کشاورزی و ماه توجه داشت . مهمترین معبد او به نام ژونومونه تا ، خدا بانوی آگاهاننده نام داشت . این نام به خاطر این موضوع به او داده شد که هنگامی که گل ها در 390 ق . م به رم شبیخون زدند کاهنان معبد ژونو با هیاهو حضور دشمن را اعلام کردند و به این ترتیب کاپیتول را نجات دادند . او از همسران اصلی ژوپیتر بود . همانند هرا در یونان . او به هنگام زایمان پاسدار زنان بود .

 

مینرو :

مینرو خدا بانوی هنرها و صنایع دستی بود ، همانند همتای یونانی خود آتنا و نماد او جغدی بود که به همراه داشت که این جغد نماد خرد بود . او الهه ی خرد و فرهیختگان در رم بود .

 

مارس :

خواستگاه مارس مبهم و با آنکه با زمین و کشاورزی پیوند دارد اما در بسیاری از روایت ها او را همتای آرس خدای جنگ یونانی می یابیم . جشن های بزرگ این خدا غالباً در ماهی انجام می شد که هنوز هم نام او را بر خود دارد و با این همه مزید بر بهار ، مارس در خزان نیز جشن هایی داشت و در ارتباط با نقش زراعی او این نیز منطقی است . در روزگار کهن در جنوب فوروم قرارگاهی بود که رژیا نام داشت و جایگاه نیزه های مارس و شهریاران بود .

رومی ها مارس را دوست می داشتند بیش از آنکه یونانی ها آرس را دوست می داشتند . آنها او را آن خدای پست و زوزه کش ترسو ایلیاد نمی دانستند بلکه خدایی که زرهی به تن داشت ، باجلال و جبروت بود و هراس انگیز و شکست ناپذیر . رومی ها علاقه به کشورگشایی داشتند و این مستلزم جنگ با کشورهای دیگر بود و به همین لحاظ مارس از لحاظ روحی و روانی نقش بزرگی در این مقوله بازی می کند .

 

کوئیرنوس :

آخرین خدای تثلیث رومی کوئیرنوس در اصل خدای جنگ سابین ها و معبد او در کوئیرنال از قرارگاه های سابین ها قرار داشت . کوئیرنوس جز در هنگامی که در رمولوس به هیات خدایی درمی آید و با او یگانه می شود اسطوره ی چندانی نیست . در روایت ها از سلاح رمولوس به عنوان سلاح کوئیرنوس یاد می شود .

 

نپتون :

او خدای آب و دریا و یکی از برادران پلوتو و ژوپیتر است . او همتای پوزیدون در اساطیر یونان است . او را می توان قدرتمندترین خدایان بعد از ژوپیتر دانست .

 

ترمینوس :

ترمینوس یا مرز خدا محدوده های زمین های زراعی هر فرد را مشخص می کرد و در جامعه ی کشاورزی نقش ارزنده ای را برعهده داشت . سنگ مرز خدا یا ترمینوس را در زمان خاص با تشریفات تدهین و با تاجی از گل آرایش می دادند و بعد در سوراخ سنگ که دروازه ی آن پنداشته می شد خون یک قربانی و شراب و فدیه های مایع دیگر ریخته می شد . این کار هر سال در 23 فوریه و روزی که در تقویم بدوی آفرید روز سال بود . انجام می شد .

 

ژانوس :

در فوروم یا میدان عمومی رم دروازه ای بود که دیوار نداشت و هیچ گاه گشوده نمی شد . نام آن دروازه ژانوس بود . ژانوس خدای دروازه ها بود و نخستین ماه سال نامش را از این دروازه گرفته است .

ژانوس همانند سنگ های مقدس آتش زنه ی معبد ژوپیتر و هم از این دروازه بود که ژانوس بر همه ی دروازه ها فرمان می راند . او پاسدار درب خانه های رم نیز بود . در بین اساطیر رومی این خدایان اهمیت کمتری پیدا می کنند .

 

کلوسینا :

کلوسینا از خدایانی بود که بر فاضلاب ها و گنداب های رم حکومت می کرد . بزرگترین خدای فاضلاب ها در فوروم کلوسا ماکسیما نام داشت . این خدا جزء خدایان محلی روم محسوب می شود و از لحاظ اهمیت در درجه ی پایین تری قرار دارد .

 

دیانا :

دیانا در اساطیر روم برابر است با آرتمیس در اسطوره های یونانی . او الهه ی شکار بود و نخستین محراب و ستایشگاه او در capue قرار داشت که در آنجا به Diana Tisatina معروف بود . در Aricie [24] او را دیان جنگل ها می خواندند .

 

مرکوری :

او مانند همتای یونانی خود هرمس بود . رومیان مرکوری را پیک خدایان می نامیدند و او را به شکل مرد جوانی با کفش ها و کلاهی بالدار ترسیم می کردند . این اعتقاد در نزد رومیان وجود داشت که او از نویسندگان ، بازرگانان ، مسافران ، آوارگان و دزدان و راهزنان مراقبت می کرد . درست همانند همتای یونانی خود او نیز پیک ژوپیتر خدای خدایان بود .

 

وولکان :

وولکان خدای آتش و فلزکاری در اساطیر روم محسوب می شود . او خدای سودمندی های آتش و همین طور خدای ممانعت کننده از سوزانندگی آتش محسوب می شود . همتای او در یونان هفا ایستوس می باشد .

 

ونوس :

او الهه ی عشق و زیبایی و بارآوری است . کسی که نیرنگ باز و فریبکار است و هیچ کس نمی تواند در برابر او و فریبکاری هایش ایستادگی کند . همتای یونانی او آفرودیت می باشد .

 

چهره ی دیگر اسطوره ها در اساطیر یونانی :

هلن ها یا نسل قدیم یونانیان یعنی همان آریایی های هلنی وقتی در جزایر شرقی مدیترانه و سواحل غربی آسیای صغیر بر ساکنین بومی آنجا غلبه یافتند به تدریج جذب برخی از اساطیر آن نواحی شدند . هلن ها برحسب معتقدات قدیم نژادی خود غالباً مظاهر طبیعت را می پرستیدند و همان خدایانی را که در کتاب ودا نزد اجداد هندوان قدیم محل عبادت بود ایشان نیز می پرستیدند .

در راس آنها خدای آسمان قرار داشت که او را زئوس پاتر یعنی پدر آسمان می نامیدند و این مظهر همان الهی است که نزد هندوان باستان به دیوس پی تار موسوم بود هندوان ودایی در اصل خدایی داشتند به نام وارونا که مظهر آسمان بود و نزد یونانیان این خدا همان اورانوس بود که جزو تیتان ها و خدایان اولیه یونانیان بود . این مشابهت ها شاید نشان تاثیرپذیری یونانیان از خدایان هندو باشد . اما درباره ی اقوام شرق مدیترانه که هلن ها جایگزین آنها شدند باید گفت که آنها عده ای خدای محلی داشتند که هلن ها در برخورد با این اساطیر آنها را جذب فرهنگ اساطیری خود کردند نمونه ی این خدایان به شرح زیر می باشد .

 

1- هرا

2- آتنا

3- آرتمیس

4- آفرودیت

 

دکتر بتسابه مهدوی

8 اسفند 1395

تهران

  • بتسابه مهدوی

اساطیر یونان و روم باستان

بتسابه مهدوی | پنجشنبه, ۵ اسفند ۱۳۹۵، ۰۹:۵۱ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

در لغت نامه ی دهخدا این چنین آمده است : اسطوره جمع اسطار به معنی اضافه پردازی و روایت های بی پایه . در جایی دیگر می خوانیم که اسطوره از کلمه ی یونانی هیستوریا به معنی کاویان و جستجو کردن گرفته شده است . و عده ای عقیده دارند که اعراب پس از غلبه بر روم شرقی و آشنایی با نوشته های رومیان کلمه ی ایتالیایی ایستوریاره ، به معنی به صورت تاریخ یا اضافه ی تاریخ درآوردن را معرب کردند و روایت های افسانه ای تاریخ گونه را اسطوره خواندند .

درباره ی اسطوره واژه ی اروپایی برابر با آن myth در انگلیسی و mythe در فرانسه و myth- e در آلمان از واژه ی یونانی mythos به معنای شرح ، قصه ، خبر گرفته شده است .

 

پیشینه ی اسطوره در یونان :

 

طبق روایات یونانی آفرینش از اجتماعی زن یا مادرسالاری بنیان می گیرد یعنی از اجتماعی که خدایان مهم و بزرگ آن همه زن هستند و سپس به اجتماعی دیگر منتقل می شود که کاملاً بر بنیان پدرسالاری استوار شده است .

نخستین خدای زن در تمدن یونان گایا می باشد . GA به معنی زمین است ( در زبان یونانی ) و او مادر زمین بود . اورانوس خدای آلمان و پسر و همسر گایا بود که در ابتدا آسمان و زمین به هم پیوسته بودند و روی هم بودند اما بعد این دو از هم جدا می شوند و حاصل کار گایا و اورانوس کرونوس بود که با کشتن پدر و از خون حاصل از این قتل زمین بارور شد و خدایانی دیو مانند و غول پیکر به وجود آمدند که تیتان های نخستین را شکل می دهند . تیتان ها که اغلب آنها را خدایان بزرگ می خوانند در اعصار بسیار دور فرمانروایان و ابرقدرت های جهان هستی بودند . آنها کوه پیکر و از نیرویی گران و باور نکردنی برخوردار بودند . مهمترین خدای تیتان کرونوس نام داشت که به زبان لاتین ساتورن نامیده می شد .

 

تیتان ها 13 تن بودند .

 

1- کرونوس : کوچکترین فرزند اورانوس و گایا بود و او پدر 6 خدای نخستین یونانی ؛ زئوس ، پوزیدون ، هادوس ، دمتر ، هرا ، هستیا بود .

2- رئا : خواهر و همسر کرونوس و الهه ی بزرگ یا الهه ی مادر بود . مانند گایا .

3- هلیوس : خدای خورشید ، پیش از آنکه آپولو در اساطیر بعدی یونان و روم جایگزین او شود .

4- سلنه یاسلن : الهه ی ماه ، پیش از آنکه آرتمیس در اساطیر بعدی یونان جایگزین او شود .

5- تمیس : خدای پیشگویی یا پیامبری در معبد دلفی ، پیش از آنکه آپولو آن معبد را از دست او بگیرد .

6- اطلس : نیرومندترین تیتان که زئوس او را محکوم کرد که آسمان را تا ابد بر دوش خود حمل کند .

7- پرومتئوس : از خلاقه ترین و هوشمندترین تیتان ها به شمار می رفت که انسان فناپذیر را از گل آفرید .

8- اپیمتئوس : برادر پرومتئوس و شوهر پاندورا

9- اوسه آن یا اقیانوس : رودخانه ای که پنداشته می شد دنیا را دور می زند .

10- هیپریون : پدر خورشید ، ماه و سپیده دم

11- نیموزینه : یا منموزینه که حافظه معنی می دهد .

12- پاپتوس : که به خاطر پسرانش اطلس و پرومتئوس اهمیت یافته بود .

13- تتیس

دکتر بتسابه مهدوی

5 اسفند 1395

تهران

  • بتسابه مهدوی

خدایان یونان باستان و نوع خدائی آنها

بتسابه مهدوی | پنجشنبه, ۵ اسفند ۱۳۹۵، ۰۹:۴۷ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

یونانیان می گویند وقتی بین سه خدای اصلی یعنی زئوس، پوزئیدون و هادس پشک انداختند آسمان ها به زئوس، زمین به پوزئیدون و زیر زمین به هادس رسید. این ها هر سه با هم برادرند و پسران کورونوس خدای کشت و زرع اند. کورونوس در دیار هادس است و در غیاب وی زئوس تواناترین خدایان به شمار می رود.

1- زئوس(ژوپیتر رومیان) تواناترین خدایان یونان بود و وی را رب النوع آسمان و باران و تندر می دانستند و معتقد بودند که سلطنت از اوست و برخی شاهان یونان خود را از بازماندگان وی می شمردند و خوشبختی و بدبختی را از او می دانستند.

2- آرس (مارس رومیان) پسر زئوس و هرا، خدای توفان های شمال بود و قحط و طاعون و کشتار را از او می دانستند و به همین جهت خدای جنگ هم بود.

 

3- هرا(ژنون رومیان) همسر زئوس و الهه آسمان و ماه و زناشویی، هرا پاسبان زنان شوهردار و پشتیبان ایشان در زادن بود.

4- آتنه(مینرو رومیان) الهه آذرخش بود و او را پشتیبان مردان جنگی می دانستند که سپر خود را به روی ایشان می کشید و ایشان را در میان ابرها پنهان می کرد و این نکات را کرارا هومر در ایلیاد آورده است. همچنین وی الهه هوش و خرد و هنر بود و او را خدای کشاورزی نیز می دانستند .

5- هرمس(مرکور رومیان) خدای باد و نیز رب النوع سخن آوری و اختراع های ظریف و فصاحت و خط و دانش ها و کشتی رانی و راه ها و بازرگانی و موسیقی بود. یونانیان هرمس را مخترع نی و چنگ می دانستند.

6- هفائیستون(وولکن رومیان) خدای آتش و بدین جهت خدای آهنگران و آهنگری نیز بود. هومر ساختن جوشن و اسلحه آخیلوس(آشیل) را از او دانسته است.

7- فوبوس(آپولون رومیان) خدای آفتاب و به معنی درخشان است او را همچنین خدای چراگاه ها و پاسبان گله های گاوان می دانستند. فوبوس خدای جوانی و ورزش هم بود و ورزشکاران و کشتی گیران و دوندگان و شکارافگانان را پشتیبانی می کرد و خدای پیشگویی و معجزه و شعر و موسیقی بود.

8- آرتمیس(دیان رومیان) الهه زمین و چشمه سارها و رودها و دریاچه ها و مرداب ها بود و یونانیان آن را خونخوار و مورد پرستش مردم وحشی می دانستند که آدمی زادگان را برای او قربانی می کردند.

9- آفرودیت(ونوس رومیان) الهه بار آوردن زمین و گل ها و باغ ها و نیز زیبایی و عشق بود. ( در کردی به باکره آفرت و به دختر دوت می گویند. البته کچ، کنیشک و کنی هم به دختران می گویند)

10- هادس(پلوتون رومیان) به معنی ناپدید است و وی در نظر یونانیان فرمان روای زیر زمین بود. به همین جهت او را زئوس زیر زمین هم می گفتند و نیز خدای مردگان، گنج ها و تخم هایی که در زیر زمین نهفته بود.

11- پوزیئدون( نپتون رومیان) فرمان روای آب ها و خدای دریا و چشمه سارها و نیز کسی که زمین در آغوش او یا روی شانه های او بود و هر گاه که می خواست می توانست آن را بلرزاند.

12- دمتر(سرس رومیان) الهه زمین و کشاورزی و خرمن بود.

13- کوره(پرسفون یا پروزرپین رومیان) دختر دمتر و الهه روییدن گیاهان.

14- دیونیزوس(باکوس رومیان) خدای رویانیدن گیاهان و باده و انگور چینی و مستی بود. بعضی عقیده دارند که دیونیزوس از خدایان هند بوده که یونانیان نیز آن را پرستیده اند.

 

15- رئا(سیبل رومیان) خواهر و همسر کرونوس و مظهر طبیعت و زمین بارآور و کشت ناکرده بود و او را مادر بیشتر خدایان می دانستند.

16- نره خدای دریای آرام که هرگز با کشتی ها ناسازگار نبود و خدایی ملایم و دادگر به شمار می آمد.

یک سری دیگر از خدایان یونان خدایان محلی بودند و قلمرو محدودی داشتند. مثلا کالیپسو الهه آب در جزیره اوژیژی بود که اولیس را سال ها در آنجا نگه داشت و یا سیرسه که راز همه گیاهان را می دانست تنها در قلمرو جزیره سیرسه خدایی می کرد. او با دارویی همه یاران اولیس را به خوک تبدیل کرد اما اولیس وقتی در جست و جوی شان به خانه سیرسه نزدیک می شد، هرمس از راه رسید و او را آگاه کرد و به او گیاهی داد تا جادوی سیرسه کارگر نیفتد .

17-کریتوس(خدای جنگ جدید)برادر آرس بود که بدون آگاهی برادر خودش را شکست داد و جای او را گرفت.همراه با قدرتی بیشتر.آنقدر که حتی با زئوس هم مبارزه ای کرده بود

دکتر بتسابه مهدوی

5 اسفند 1395

تهران

  • بتسابه مهدوی

الهه های مصر باستان

بتسابه مهدوی | چهارشنبه, ۴ اسفند ۱۳۹۵، ۱۲:۰۱ ب.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

آموت :  خورنده قلب گناه کاران درگذشته،  به شکل کروکود یل،  شیر و کرگدن نمایش داده می شد .

آمون را :  وابسته به؛ را (ری)؛ خدای خورشید،  پادشاه خدایان در دوره پادشاهی جدید .

آنوبیس :  خدای شغال مانند،  خدای مردگان،  حامی مومیایی کنندگان.

آپیس :  خدای باروری،  به شکل گاو نر نشان داده می شد.  حبیب آتش پنجه،  آپیس همان گاوی است،  که برای مصریان مقدس بود،  آپیس زمان کمبوجیه پسر کوروش توسط او کشته شد.

آتن :  خدای قرص خورشید.  در طی دوران سلطنت پادشاه اخناتون،  به عنوان خدای متعال پرستیده می شد.

باستت :  الهه گربه،  حامی زنان باردار.

بس :  خدای کوتوله،  حامی خانه و دور کننده ارواح شرور.

داموتف :  خدایی با سر شغال،  حامی معده متوفیان.

گب :  خدای زمین و باروری آن،  پدر (ازیریس)، (ازیس)، (نفتیس) و (سث).  غالبا یک غاز ماده روی سر آن نقش می شد .

 هاپی :  با سر میمون.  حامی زبان در گذشتگان.

ایم ستی :  حامی کبد درگذشتگان،  به شکل مردی مومیایی شده تصویر می شد.

ایزیس :  الهه بزرگ آفرینش و زنده کننده مردگان،  همسر ایزیس و مادر هوروس .

خپری :  خدای سوسک سرگین غلتان،  نماد زایش دوباره.  عقیده بر این بود که هر روز خورشید را به سمت آسمان هل می دهد.

خنوم :  خدای قوچ سر،  کسی که زندگی را بر روی صفحه چرخ کوزه گری خود به وجود آورد.

خونسو :  خدای ماه و شفا بخشی، پسر آمون و موت .

ماآت :  دختر را،  مظهر حقیقت و دادرسی.  غالبا با یک پر عمودی بالای سرش نشان داده می شود.

مین :  خدای باروری گیاهان و جانوران .

موت :  الهه ای که اسم او به معنای مادر است.  همسر آمون و مادر خونسو .

نیث :  الهه جنگ و آفرینش. غالبا دو نیزه متفاطع  بر روی یک سپر،  نشان اوست .

نخبت :  الهه کرکس حامی و نماد مصر علیی .

نفتیس :  خواهر ایزیس و ازیریس،  مادر آنوبیس،  حامی مردگان .

نوت :  الهه آسمان،  گاهی به شکل پوشیده از ستارگان،  که به شکل کمان مانند بر روی همسرش (گب) خم شده نشان داده می شود  .

ازیریس :  پادشاه جهان زیرین و خدای زایش دوباره،  اولین قاضی مردگان  .

پتح :  خدای هستی بخش،  حامی هنرمندان و پیشه وران .

کبح سنوف :  شاهین سر،  حامی روده مردگان.

را (ری یا رای) :  خدای خورشید.  پدر خدایان به وجود آورنده همه زندگی بر روی زمین و بهشت .

سخمت :  الهه عقرب، حامی زنان در هنگام وضع حمل .

سراپیس :  خدای دوران یونانی،  ترکیبی از ازیریس و آپیس.

سث :  خدای رعد و برق،  قاتل از یریس و رقیب هورس.

شو :  خدای هوا،  معمولا در حالتی که آسمان را نگه داشته نشان داده می شد .

سبک :  خدای کروکود یل،  پسر نیث .

تفنوت :  خدای نم و رطوبت؛  همسر (شو) معمولا به صورت زنی با سر شیر نشان داده می شد .

ثوث :  خدای علم و نویسندگی،  به صورت لک لک مصری،  مردی با سر لک لک مصری و یا میمون نشان داده می شد .

واجت :  الهه کبری،  حامی و نماد مصر سفلی.

هوروس :  خدای آسمان در هیات شاهین،  نشان ایزدی پادشاه.

دکتر بتسابه مهدوی

4 اسفند 1395

  • بتسابه مهدوی

خدایان سومری

بتسابه مهدوی | چهارشنبه, ۴ اسفند ۱۳۹۵، ۱۱:۵۲ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

مهمترین خدایان که ابتدا در سومر مورد پرستش قرار گرفتند،  آنهایی بودند که سرنوشت را رقم میزدند،  سومری ها تقسیم بندی هایی درباره خدایان  داشتند،  مثلاَّ،  خدایان خلاق و غیر خلاق،  خدایان اصلی عبارتند:

آنو (anu)  ــ   خدای آسمان،  که در اصل خدای بزرگ سومری بود،  و خدای حامی شهر اوروک(uruk)  بود،  و در آن شهر معبد داشت،  او پدر خدایان بود،  و با الهه زمین ازدواج می کند،  ثمره آن «انلیل» خدای هوا است.

انلیل (enlil) ــ  فرزند آنو و خدای هوا و حامی بزرگ نوع بشر است، او بعدا بعنوان پادشاه جانشین پدرش شد،  بنابر اساطیر سومری،  او زمین و آسمان را از هم جدا کرد.  از تخمها،  گیاهان را رویانید و سرنوشت را رقم زد ، سلاحش رعد بود و صدایش برق و بوسیله رعد و برق نظم را برقرار می سازد،  طوفان و باد از نیرو های او هستند.

اِنکی (Enki) ــ  خدای خردمند و مظهر خرد است،  آفرینش جهان در دست اوست،  و نظام بخش امور جهان است،  خدای باران آوری که رفاه جوامع انسانی را در دست دارد.  او وضع کننده قانون و حافظ آن است،  بهترین دوست انسان و تعیین کننده سرنوشت آدمیان است.  او با کشتن غول نرنیه نخستین اپسو (Apsu) به قدرت می رسد. مردوک خدای بزرگ بابلی پسر او اینانا دختر اوست،  انکی همتای اِ آ (Ea) ایزد زمین است،  او خدای آبها و سازمان دهنده  حیات بر روی زمین است.

مردوک  (mardduk) ــ  فرزند و اِنکی و اِآ ،  و خدای بزرگ بابل است،  پس از جایگزین شدن نظام پدر سالاری به جای مادرسالاری حدود نیمه دوم هزاره دوم ق.م،  جانشین انکی خدای خردمند شد،  که در دوره سومری ها خدای زراعت بود،  ولی در زمان به قدرت رسیدن شهر بابل،  مردوک به مقام خدای آسمانها ارتقا پیدا کرد.  او حامی شهر بابل و قهرمان منظومه آفرینش بابلی بود.

آشور (Ashur) ــ  خدای بزرگ آشور بود،  زمانیکه آشوریان قدرت را بدست گرفتند،  خدای آشور که با همین نام خوانده می شود،  نسبت به مردوک و بقیه خدایان برتری یافت،  و حتی در راستای آفرینش جانشین مردوک شد.

سین (Sin) ــ  خدای ماه است،  و در اساطیر سومری به آن نانا گفته می شود،  او نگهبان گله و خدای سرنوشت و خدای حامی شهر اور (Ur) که نماد او هلال ماه است.

شمش (SHamash) ــ  یا شم،  او را آتو هم میخوانند،  خدای خورشید است و فرزند ماه هم گفته می شد،  در نقوش میان رودان شم را در حالی نشان می دهند،  که اشعه هایی از شانه هایش بیرون زده،  و دو خدا در حال باز کردن در های آسمان بر روی او هستند.  ابزاری شبیه اره در دست دارد،  که نشانه قضاوت و اجرای عدالت می باشد، حمورابی از او اطاعت می کرد،  و نماد شمش قرص خورشید است.  شم نشان های ویژه قدرت خدایی یعنی باتوم است،  حلقه در دست دارد،  و قانون را به حمورابی می دهد،  که حالتی از دقت و احترام دارد.

اینانا (Inanna) ــ  فرزند انکی و خواهر مردوک است،  در سومر به معنای خدای آسمان و در بابل و آشور ایشتار خوانده می شود،  که معادل آناهیتا در ایرانی،  و ونوس رومی و آفرودیت یونان است.  اینانا ایزد بانوی عشق و باروری،  و بسیاری صفات آسمانی دیگر است،  همچنین ایزد بانوی بزرگ اوروک می باشد.

دُموزی(Dumuzi)  ــ  خدای شبانی و گله ها بود،  و در بابل تموز گفته می شد،  بمعنی فرزند راستین و مومن است.  او خدای بخشندگی و بارور کنندگی بوده،  و هر سال آئین خاصی که محتوای آن برکت بخشی و شهادت  بود،  برگزار می شد.  گویا ریشه آن از عید نوروز بوده،  که به نمروز و دموز تغییر کرده است.

نابو (Nabu) ــ  خدای قلم و کتابت و فرزند مردوک بوده،  که در هزاره اول ق.م به محبوبیت رسید.

 نینورته (Ninurta) ــ  ایزد باران است او سلاح بی نظیری به حمورابی می داد که پیروز می شد.

     با وجود این خدایان،  سومری ها برای هر پدیده رب النوع یا خدایی داشتند،  به ارواح بد،‌ عفریت ها و جن ها نیز معتقد بودند،  هر یک از حکام برای خود رب النوع داشت،  که در جنگها، امراض و برای کسب ثروت از آن بهره می بردند.

دکتر بتسابه مهدوی

4 اسفند 1395

تهران

  • بتسابه مهدوی

رب النوع های مختلف

بتسابه مهدوی | چهارشنبه, ۴ اسفند ۱۳۹۵، ۰۹:۴۵ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

 دوران باستان هر شهر بین النهرین،  یک رب النوع یا خدایی داشت،  که در قالب یک بت یا مجسمه شناخته می شد،  و اهالی هر شهر رب النوع سایر شهر های دیگر را،  در رتبه پایین تر از رب النوع شهر خود می دانستند.  چنانچه شهری به تسخیر دیگری در می آمد،‌  رب النوع آن شهر به اسارت رفته،  و استقلال آن شهر از بین می رفت.  سه رب النوع بزرگ را همه می پرستیدند:

  1   آنو،  خدای آسمان،   2   هه آ،  صاحب آب های در های عمیق،  3 =  بل یا بعل،  خدای زمین.

 

قبل از دوران خدایان و رب النوع های مختلف، در دوره های ماقبل تاریخ،  مردم با پاکی تمام،  زندگی سالم و طبیعی و مظاهر طبیعت را ستایش می کردند،  که در ایران مهر پرستی اولیه از آن است.  کم کم در ادامه شهر نشینی،  و نیاز حکام برای استثمار کردن مردم،  خدایان مختلف ساخته شدند.  سپس با ترفند های مخصوص دوران تمدن خودشان،  خدایان را جنبه آسمانی دادند،  و برای هر یک از عوامل طبیعی منشاُ ربانی قائل شدند،  و برای آنها معابد ساختند،  و مراسم خاصی برایشان اجرا کردند،  و همواره برای آنها قربانی و هدیه می دادند.  حتی برایشان فرزند و همسر هم قائل می شدند،  در بخش هایی از بین النهرین به معابدی بر میخوریم،  که جفت در کنار هم ساخته شده بودند،  که دلیل بر وجود اعتقاد به زن و شوهری می باشد.

 

خدای بزرگ شهر اوروک در بین النهرین،  ایزد بانو «اینانا» یا «اینین» بود،  که در سومری به معنای «بانوی آسمانها» است،  همسر او «دُموزی» خدای برکت و بخشندگی و بارور کنندگی است.  در بین النهرین مانند ایران و آسیای میانه،  ستایش بسیار گسترده الهه مادر از  5000 ق.م به بعد،  رواج داشت،  وجود پیکرک های سفالین الهه مادر با زیور الات فلزی،  وجود مهره های گردان (سیلندری)، که صحنه های آئینی، مذهبی و اساطیری بر آنها نقش شده،  و اطلاع مکتوب از وجود آئین های  پیروان الهه مادر،  و شرکت مردم در آئین ها نشان میدهد،  بخشی را در تاریخ دین و آئین ایران نوشته شده اند .

دکتر بتسابه مهدوی

4 اسفند 1395

  • بتسابه مهدوی