نقش نگاره

سایت شخصی دکتر بتسابه مهدوی

نقش نگاره

سایت شخصی دکتر بتسابه مهدوی

۲۸۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عرفان» ثبت شده است

خواستن دنیا

بتسابه مهدوی | دوشنبه, ۱۸ مرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۵۷ ق.ظ

خواستن دنیا

دکتر بتسابه مهدوی


عزیزا.....خواستن دنیا و ترک آن منافاتی ندارد .مهم آن است که تو دلمشغول دنیا نمانده باشی. .

ناظر بازی های ذهن باش ..

بدینسان ذهن ناپدید میگردد .از ذهن استفاده کن اما ذهن را ارباب آگاهی و شهود خود نکن ...💠

حقه های ظریف نفس را بشناس ...

و خود را در برابر حیله های ذهن واکسینه کن ...منظور این نیست که با نفس خویش درگیر شوی ..

عزیزا ...🐚💠🐚

درگیری با نفس ،تو را دچار وضعیت مضحک آن عابد بینوا میکند.مبارزه با نفس نوعی دلمشغول بودن به نفس است

ترک دنیا ،معطوف ساختن توجه به دنیاست .لازم نیست دنیا را ترک کنی

دنیا را زندگی کن ..اما ناظر دنیا باش

نه برده ی دنیا ...دو چشم تماشاگر باش

نه یک کاسه ی آلوده به حرص. .

از دنیا نصیب ببر ،اما نصیب دنیا نشو

حکیم خیام نیشابوری میگوید :

👇🏼️👇🏼️👇🏼💠💠💠

عالم اگر از بهر تو می آرایند

مگرای بدان ..که عاقلان نگرایند

بسیار چو تو روند و بسیار آیند

بربای نصیب خویش ،کت بربایند

مهم این است که هر کجا که هستی چه در کاخ چه در کوخ ..چراغ شهود و نظارت دل خویش را روشن نگه داری

در میانه ی هنگامه ی دنیا باش 💠

نترس ....🐚🍃🐚

راه رهایی از نفس ..شکنجه ی نفس نیست .راه رهایی از نفس بیداری و شهود است .

هنگامی که خشمگین میشوی فقط شاهد خشم خود باش ...بدان که در حال حاضر خشمگین هستی و خشم خود تو ،چه حالاتی را در تو برانگیخته است. همین کافیست .بدین سان خشم تو در چشم بر هم زدنی ناپدید خواهد شد. 🍃

راه برطرف کردن با خشم مبارزه با خشم نیست .راه برطرف کردن خشم شهود خشم است. 🍃️🍃

شاهد خشم خود باش و هیچ کاری انجام نده ...به محض آنکه برای برطرف کردن خشم خود کاری انجام میدهی ..شهود خود را از دست میدهی ..با این کار درگیر میشوی ..در خشم خود مشارکت میکنی ...چه با خشم خود باشی و چه بر علیه خشم خود باشی ..💠👇🏼

در هر دو حالت ،به خشم خود مدد رسانده ای ..خشم تو یک واقعیت است. وجود دارد .پس بی آنکه درباره ی آن قضاوت کنی ..یا با آن مبارزه کنی تماشایش کن ....

آن را ببین ...ناگهان در کمال شگفتی شاه کلید طلایی به دست خواهد رسید .

خشم ...ناتوان میشود و در نگاه شهود تو آب میشود  بخار میشود ..محو میشود

حالا میتوانی از این شاه کلید طلایی برای باز کردن دیگر قفل ها و زنجیر های ذهنت و عاداتت استفاده کنی ..

 

 

  • بتسابه مهدوی

خناس

بتسابه مهدوی | سه شنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۴۶ ق.ظ

داستان خناس

بتسابه مهدوی

 

شیخ حکیم ترمذی نقل مینماید که :

چون آدم و حوا به هم رسیدند و توبه آنها قبول افتاد ...روزی آدم به کاری رفت .ابلیس بچه ی خود را که خناس نام داشت ..پیش حوا آورده و گفت :

برای من کار مهمی پیش آمده است .خواهش میکنم بچه ی مرا نزد خود مدتی نگاه دار....تا باز آیم💠

حوا قبول کرد .ابلیس برفت و پس از زمانی آدم در رسید ...

پرسید این کیست ؟حوا گفت :این خناس بچه ی ابلیس است ..که به من سپرده ..

آدم او را ملامت کرد که چرا قبول نمودی این ابلیس بود که مرا گول زد تا از بهشت رانده شدیم .🍃️🍃

و با خشم آن بچه را بکشت و آن را قطعه قطعه نمود و هر پاره ای را به شاخه های درخت بیاویخت ...💠💠💠

بار دیگر ابلیس رسید و به حوا گفت که فرزند من کجاست ؟حوا شرح داستان را گفت :ابلیس فرزند خود خناس را صدا زد و همه قطعات از شاخه جدا شدند و به هم آویختند و خناس زنده گشت .

و پیش او آمد ..ابلیس گفت :حوا اورا نگاه دار چند ساعتی بر میگردم .حوا از ترس آدم قبول نمیکرد و با اصرار فراوان پذیرفت .پس ابلیس رفت و تعمدا دیر نمود ..تا بار دیگر آدم در رسید .

آدم بار دیگر خناس را دید و بر آشفت و بر حوا غرید و گفت :👇🏼️🍃

نمیدانم این چه سری است در اینکه فرمان من را نمیبری و از آن دشمن خدا اطاعت میکنی و فریفته ی سخن او میشوی ؟؟؟🌹

پس آدم خناس را بکشت و بسوزاند و خاکستر آن را نیمی در آب رودخانه انداخت و نیمه را در هوا پراکنده ساخت .🍃️🍃🍃🍃🍃🍃

ابلیس پس از این ماجرا باز آمد و فرزند خود را از حوا طلبید و حوا بار دیگر داستان را تعریف نمود ..

ابلیس خناس را صدا زد و تمامی خاکستر خناس از رود و هوا جمع گشتند و جمله اعضای وجود خناس شدند و خناس زنده گشت .🍃️🍃

ابلیس گفت :برای آخرین بار به تو قول میدهم اگر خناس را چند ساعت قبول کنی تا کارهایم را انجام داده باز گردم پاداشی عظیم به تو دهم ...

و آن مکر و فریب و اغوای من نسبت به تو و خصلت زن بودن تو باشد. ..

بار دیگر حوا گفت اگر من بپذیرم آدم این بار مرا هلاک میکند .ابلیس گفت او تازه رفته و تا شب باز نمیگردد من تا ظهر باز خواهم گشت و آنقدر وعده و قول داد ک اصرار نمود تا حوا پذیرفت .

اما باز ابلیس که مقصود داشت خلف وعده نمود تا که آدم بازگشت .پس بار دیگر خناس را بکشت و قلیه نمود و خورشتی ساخت و بپخت...و نیمی خود بخورد و نیمی را به حوا داد که بخورد .

بار دیگر ابلیس باز رسید و خناس را طلبید ..حوا گفت :آدم اورا کشت و قلیه نمود و نمی بداد من بخوردم و نیمی خودش بخورد ..💠👇🏼👇🏼

ابلیس گفت :حال مقصود من حاصل شد .هدف من این بود که تا از خودم در درون شما راه دهم .و چون سینه آدم مقام من شد ...دیگر هوی و نفس بر آدم و فرزندانش غالب شود .

جایگاه نفس وسط شقاف سینه است ..و جایگاه خدا و نیکی دل

اما بسیاری از افراد آنچه از نفس و سمت سینه اشان بر حال و احوال و تمایلاتشان غالب میگردد را با دل اشتباه میگیرند .

آنچه از سمت سینه احساس مینمایند میگویند ...دلم این را گفت ...یا این حس را داشت ...که تمایز این دو کاریست بسیار ظریف و سخت ...که مراقبات و شناخت و معرفتی بس عظیم میخواهد تا انسان دچار خطا و لغزش نشود .

️💠️💠️💠️💠

 

  • بتسابه مهدوی

فرازها

بتسابه مهدوی | سه شنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۳۳ ق.ظ

🔵فرازها1 👇🏼👇🏼👇🏼 

دکتر بتسابه مهدوی

 

چه مسلمان چه ؛گبر ؛بر در او

چه کنشت و چه صومعه ؛بر در او

گبر و ترسا و نیکو و معیوب

همگان طالبند و او مطلوب

عزیزا ...درباره ی این اشعار زیبا تامل کن

بر در خداوند ،مسلمان و غیر مسلمان رخت خود را زمین میگذارند ...

رحمت واسعه ی او ،همه را به یکسان در آغوش میگیرد ...بر در او...تو طالب هستی. ..و او مطلوب 🔵🔴

تو عاشق هستی و او معشوق ..

تو جوینده هستی و او مقصود ...

آیا گمان میکنی برای دریاها رودها تفاوتی دارند ؟؟؟وقتی رودها به دریا میریزند همه ی تمایزشان را از دست میدهند .🔴🔵⚫️

عزیزا ...دیندار حقیقی ...سالکی عاشق است ...بی آنکه برچسبی بر خود داشته باشد ...عزیزا ما مسیحی عارف داریم یهودی عارف داریم زرتشتی عارف داریم بودایی عارف داریم ....که همه نزد پروردگارشان عزیزند ..🔵🔴⚫️

عزیزا ...اگر مسیحی باشی .. مسیحا نمیشوی

اگر زرتشتی باشی زرتشت نمیشوی

اگر مسلمان باشی رسول الله و علی ولی الله نمیشوی. 

اگر بودایی باشی بودا نمیشوی حتی اگر مارکسیتی باشی مارکس نمیشوی.  

خود مارکس بارها گفته که من مارکس هستم اما هرگز مارکسیست نبودم 🔴

عزیزا ....گبر و ترسا و نیکو و معیوب و زشت و زیبا همه از سفره ی خداوند میخورند ...همه طالب اویند ...او را نه تنها در مسجد بلکه در همه جا نیز میتوان یافت ...بر در او همه ی تمایزات محو میشوند ...همه ی صورت ها در برابر او فرو میریزند ...و تنها صورت بی صورت اوست که باقی میماند ....🔴🔵

عزیزا....🎶🎶🎶👇🏼

گمان مبر که این تقوای توست که تو را تا آستانه ی او کشانده است. و گمان مبر که دیگران همه بی تقوایند...و این تویی که تنها مشمول لطف او گشته ای ...

اگر اینگونه فکر کنی از درگاه رانده شده ای. ..تو فقط آنگاه به درون این خانه راه داده میشوی که این تمایزات در نگاهت ریخته باشند ...تو باشی و تو ...

بی هیچ برچسبی ...و بی هیچ تفاضل و تفاخری ....🍃️🍃

ادامه دارد ....

🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃

 

🔴🔵 فرازها ۲

دکتر بتسابه مهدوی

 

نیست علت پذیر ذات خدای ...

تو به علت ،کنون ،چه جویی جای

مهر دین ،بر نیاید از تلقین

مه فرو شد ،چو تافت نور خدای

⚫️🔴🔵🔴⚪️

خدا بی علت است .و بی علت میبخشد .

چرا به دنبال علت میگردی ؟؟؟

بعضی ها گمان میکنند حتما باید کاری بکنند تا خداوند آن ها را دوست داشته باشد ...و مشمول لطف و لطافت خویش سازد. .آن ها نمیدانند که خدا هم اکنون ،بی هیچ علتی ،آن ها را دوست میدارد ...و مشمول لطف و لطافت خویش ساخته است .🔴🔵🔴

او ما را حتی قبل از اینکه به دنیا بیاییم دوست داشته است .لطف او بوده که باشیم ...و ما هم اکنون هستیم ...

این لطف خویش را بر ما تمام کرده است .🔴🔵⚫️⚪️

عزیزا ...هم اکنون نیز تو در آغوش خدایی ...او برای دوست داشتن تو معطل چیزی نیست.  او تو را حقیقتا دوست دارو زیرا به تو نیازی ندارد .

عشق خداوند به تو بی قید و شرط است .او تورا دوست دارد و دوست داشته به همین دلیل هستی ات بخشیده

جهد کن تا ز نیست هست شوی 🔴

وز شراب خدای مست شوی 🔵

عزیزا ....به هیچ تلقینی هم نیاز نداری ..فقط خود را از آنچه که نیستی جدا کن ....

واقعیت خود باش. ..نه توهم دیگران .

عزیزا....🔵🔴⚫️👇🏼

خدا در حجاب نیست. تو در حجابی

خدا غایب نیست ...تو غایبی

حجاب چشم دل خود را بردار ...حضور پیدا کن ...🔵🔴⚫️

او در کنار توست ،در توست ...تو را احاطه کرده است.

عزیزا ...اینقدر در بند دنیا مباش ..

اینقدر به فکر داشته ها مباش. ..

گمان نکن این ۶۰ و ۷۰ سال عمر طولانیست ..بدان که همه ی آنچیزها که سرگرم انباشته کردنشان هستی خواهی گذاشت و خواهی گذشت . حتی خاطره ی تو نیز برباد خواهد رفت .

عزیزا ...🔴🔵👇🏼

برای سه نسل بعد از خود ؛تو هرگز وحود نداشته ای . زندگی دادن به تو عاریتی بوده است .آن را پس میگیرند .آنچه را که به تو داده بودند برای آن بود که خود و روح خود را رشد دهی ...ببالی و به ثمر کمالات بشینی ...اما تو همه نعمت های خدا را در پستوخانه ی زندگی ات مخفی کردی ...خرج نکردی ...نبخشیدی.  

جاری نشدی . .ماندی. ..فقط جمع کردی و تجملات بیشتر ساختی و تغییرات هوی و هوس تعویض اتومبیل و دکوراسیون و ...پس تو جاری نشدی رشد نکردی و مرداب ماندی و گندیدی

نعمات خدا را برای راه او و توسعه روح خود خرج نکردی ..

گردش رفتی ...کیش رفتی . .کی خواستی بسطام بروی ...بخشش نمودی

به اقوام و خویشانت کی خواستی به غریبه دهی که آن دستت از این دست خبر نداشته باشد که چه بخشیده ...

انباشتی و وام ها گرفتی ..ذهنت در حال حساب و کتاب است و هر روزش محاسبات. ....تو اسیر دنیایی رها نیستی و اگر به این شیوه زندگی ادامه دهی هرگز احساس رضایت نخواهی داشت ..

 

  • بتسابه مهدوی

حج مقبول

بتسابه مهدوی | سه شنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۱۸ ق.ظ

🍃  حج مقبول 🍃

دکتر بتسابه مهدوی

 

شیخ عبدالله مبارک ...یکسال به حج رفته و اعمال به جای آورد ..چون از حج فارغ گشت ...

ساعتی به خواب رفت...در خواب دید که دو فرشته از آسمان فرود آمدند ...

یکی از دیگری پرسید ؟؟امسال چند نفر برای حج آمدند ...فرشته دیگر پاسخ داد :ششصد هزار تن ...♻️🌹

آن فرشته سوال نمود ؟از آنها حج چند کس قبول کردند ؟؟؟

فرشته پاسخ داد ؟حج هیچکس قبول نکردند ...عبدالله چون این سخن در خواب بشنید لرزه بر جانش بیفتاد

و رو به دو فرشته نمود و گفت یعنی از این همه خلایق که از اطراف و اکناف جهان با چندین رنج و تعب و سختی از راه های دور و بیابان ها به اینجا آمده اند

حج همه ضایع شده ؟و رنج بیهوده برده اند .. 🌹♻️🌹

پس آن فرشته ی دیگر گفت :نه همه را به خاطر حج کسی بخشیدند .

عبدالله پرسید آن کیست که حج همه را به خاطر او قبول نمودند ..

فرشته گفت :او به حج نیامده است و نامش علی بن موفق است و کفشگری است در دمشق ..🌹♻️

شیخ چون از خواب بیدار گشت با خود عزم جزم نمود تا وی را ببیند ...

پس به دمشق رفت و او را بیافت .

و خانه اش را پیدا نمود.  و درب بزد و مردی درب باز نمود و شیخ پرسید ؟؟

نامت چیست ؟🍃🍃🍃

گفت :علی بن موفق پرسیدم شغلت چیست ؟گفت پاره دوزی و تعمیر کفش میکنم .

شیخ گفت :من با تو سخنی دارم و از حج بازمیگردم ....

گفت :بگوی ...

شیخ آن واقعه با او باز گفت ...آن مرد نعره ای بزد و بیهوش گشت . 

پس از به هوش آمدن گفتم ..ای علی بن موفق تو را به خدای قسم میدهم سر این کارت را به من بازگوی ...

گفت :سی سال بود آرزوی حج داشتم. و از پاره دوزی و تعمیر کفش سیصد و پنجاه درم جمع نموده بودم .عزم کردم که امسال به حج روم .روزی همسرم آمد که حامله است ...ویار نموده بود از بوی غذای همسایه و از من خواست تا بروم و از همسایه لقمه ای از غذایشان طلب نمایم ...🍃️🍃

من به درب خانه ی همسایه برفتم و لقمه ای نان از برای ویار همسرم طلب نمودم .

همسایه چون این سخن شنید بگریست و گفت :ای مرد بدانکه سه روز بود در خانه اطفال من هیچ چیزی و هیچ لقمه ای برای خوردن نداشتند . امروز خری دیدم مرده بود ...پاره ای از گوشت تن خر بریدم و آوردم طعام ساختم تا اطفالم از گشنگی هلاک نگردند .🍃️🍃

این غذا برای شما و همسرت حلال نباشد ..

مرد گفت :از این سخن آن زن آتشی در دلم افتاد و آن سیصدو پنجاه درم پول حج را به او بخشیدم ..و گفتم این رانفقه و خرج اطفالت کن ...که حج ما این است .🍃️🍃️🍃

💚💚💚💚💚💚

 

  • بتسابه مهدوی

چشمه ی آب حیات

بتسابه مهدوی | سه شنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۱۳ ق.ظ

چشمه ی آب حیات1

بتسابه مهدوی

 

اسکندر مقدونی دوست داشت روزی به چشمه ی آب حیات برسد ،و از آب آن چشمه بنوشد .و حیاتی جاودانه پیدا کند .به او گفتند :این چشمه در غاریست

و این غار در جایی دور و متروک افتاده است .اسکندر بسیار خوشحال شدو راهی این غار شد .💦⚡️💦

او با بی مرگی در چند قدمی فاصله داشت . او وارد غار شد و از آب  چشمه

برگرفت تا بنوشد .در همین لحظه کلاغی

به او گفت صبر کن ...⚡️💦

اسکندر از اینکه میدید کلاغی سخن میگوید سخت شگفت زده شد. او از کلاغ پرسید ؟؟؟میخواهی چه بگویی ؟

کلاغ گفت :ده هزار سال پیش من نیز از این آب نوشیدم و اکنون هزاران سال است که روزهایم را به امید مردن سپری میکنم .اما مرگ به سراغ من نمی آید .

من از تکرار روزها و شب های مشابه ملولم ..⚡️💦⚡️

دلم میخواهد از شر این بدن خلاص شوم .

برای کشتن خود شیوه های بسیاری ابداع نمودم اما هرگز موفق نشدم ..من سم نوشیدم فایده نداشت .خود را از کوه پرت کردم فایده ای نداشت . گویی هیچ راهی برای مردن من وجود ندارد .

چگونه میتوانم این زندگی را سر کنم در حالیکه هیچ امیدی به مردن ندارم .

حالا برای خود رسالتی فرض کرده ام و آن این است که اینجا بنشینم و آدم های مشتاق نوشیدن آب چشمه آب حیات را پند دهم و از نوشیدن منع کنم .

میگویند :اسکندر به فکر فرو رفت. و ناگهان آب را بر زمین ریخت و از غار خارج شد ...و هرگز به آن غار بازنگشت .

اسکندر از نمردن ترسیده بود ..

اگر مرگ وجود نداشت زندگی باری بود بر دوش .. اندیشه ی مرگ است که زندگی را زیستنی میکند .⚡️💦

بیماریست که باعث میشود سلامتی را درک کنی و از سلامتی خود شادمان باشی ..⚡️💦⚡️

ادامه دارد ....

⚡️💦⚡️💦⚡️💦⚡️

 

چشمه آب حیات2 ...💦

تاریکی است که باعث میشود روشنایی را تا این حد زیبا و دوست داشتنی ببینی  ...🍇🍇🍇

اگر زندگی ناقص است ..به دلیل همین نقص است که کمال و رشد و معنا پیدا میکند ..اگر همه کامل بودند رشدی وجود نداشت .آنگاه هیچ چیز نمیرویید .و زندگی به گورستانی بی جنبش تبدیل میشد ...🍇☘🍇

حتی تصور دنیایی که در آن همه چیز کامل است .و هیچ چیز رشد نمیکند و دگرگون نمیشود نیز آدمی را به وحشت می اندازد .🍇

نقص زندگیست که زندگی را به تپیدن و دگرگونی دائم واداشته است .

زندگی همانطور که هست ؛با همه ی بیماری ها و نادانی ها و فقرها و مرگ ها و بلاهت هایش خوب است .

جهان چون چشم و گوش و خال و ابروست 🌸

که هر چیزی به جای خویش نیکوست .

جهان در نقص خویش کامل است .💚

اگر جهان کامل میبود آنگاه در کمال خویش نقص میداشت .

بعضی ها گمان میکنند که اگر آن ها جهان را خلق کرده بودند فلان کار و بهمان کار را انجام میدادند و جهانی بهتر می آفریدند !مثلا جهانی خلق میکردند که در آن بیماری نباشد .مرگ نباشد ..زشتی نباشد ..حماقت و جهل نباشد .

اگر هر کدام از این پدیده هد نبودند آنگاه پدیده ی دیگر نبودنش نقص بود .

اگر مرگ نبود ...🍃زندگی ملال آور میشد ..آنگاه همه آرزو میکردند که مرگ وجود داشت .آنگاه نبود مرگ خود کاستی و نقص بود. ..🍃️🍃

در اکثر کشورهایی که شش ماه شب است و شش ماه روز ..همچون نروژ و سوئد ووو آمار افسردگی بالاست ..

مردم گاه از زیادی نور خسته اند و گاه از زیادی ظلمت ...

عزیزا ....زندگی در نقص خود عین کمال پروردگار است ...و مرگ زیباست ....

پس مرگ را عاشقانه دوست بدار ...

🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸

 

  • بتسابه مهدوی

تفاوت عالم با بصیرت و عالم بی بصیرت

بتسابه مهدوی | سه شنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۰۸ ق.ظ

  تفاوت عالم با بصیرت و عالم بی بصیرت
یک داستان صوفیانه ۱

بتسابه مهدوی

فیلسوفان ، منطق دانان ،حکیمان و علما همه جمع شده بودند تا ملاصدرا را محاکمه کنند .

اتهام او سخت سنگین بود .ملا نصر الدین متهم شده بود که از روستایی به روستایی دیگر رفته و جار زده است که (ایها الناس !عالمان تان جاهلند ،ثبات قدم ندارند .سر در گم اند !) او را به تشویش اذهان عمومی متهم کرده بودند .)💠🍃💠

قاضی گفت :تو نخست صحبت کن ملا

ملاصدرا گفت :لطفا قلم و چند ورق کاغذ بیاورید .قلم و چند کاغذ آوردند .

ملا گفت :به هر یک از علما یک ورق کاغذ بدهید .ورق ها را توزیع کردند .💠

ملا به قاضی گفت :لطفا از آن ها بخواهید جداگانه ..نظر خود را درباره ی این پرسش بنویسند :نان چیست ؟؟؟

قاضی از شاکیان خواست که اینکار را بکنند. و آنها نیز اینکار را کردند .و جواب ها را روی کاغذ نوشتند و به قاضی دادند .

قاضی جواب ها را خواند :👇🏼️💠

اولی نوشته بود :نان غذا است .

دومی نوشته بود :نان ترکیبی از آب و آرد است .

سومی نوشته بود :نان موهبتی الهی است .

چهارمی نوشته بود :نان بر حسب کاربردهای متفاوت کلمه ی نان معانی متفاوتی خواهد داشت .

پنجمی نوشته بود :نان ماده ای مغذی است .که خمیر پخته شده است.

ششمی نوشته بود :هیچ کس واقعا نمیداند نان چیست  💠🍃💠

آنگاه ملانصرالدین گفت :👇🏼

جناب قاضی اینها در تمام عمرشان نان خورده اند اما هنوز بر سر معنای نان اختلاف دارند و اتفاق نظر ندارند .پس چگونه میتوانند درباره ی درستی یا نادرستی کارها و حرف های من نظر بدهند ؟آیا حرف اینها میتواند حجت باشد ؟؟؟🍃💠💠🍃

نتیجه داستان صوفیانه 👇🏼

بتسابه مهدوی

 

آری ،این است حال همه ی فیلسوفان و عالمان و فاضلانی که از بصیرت بی بهره اند .آن ها چیزهایی میگویند و میبافند که خودشان نیز از معنای آن ها سر در نمی آورند .آن ها در شب تاریک روح خود ،سرگردانند ،و به تعبیر حکیم خیام نیشابوری 👇🏼🔵🔴👇🏼

آنان که محیط فضل و آداب شدند .

در جمع کمال شمع اصحاب شدند .

ره زین شب تاریک نبردند برون ...

گفتند فسانه ای و در خواب شدند .

آنها حتی از شناخت دقیق خود نیز عاجزند. پس چگونه میتوانند چیزهای دیگر و خدا را بشناسند ؟

باید در رفع حجاب ها کوشید ،نه در جمع کتاب ها ....🔴🔵🔴

با جمع کتاب ها ...حجاب ها رفع نمیشود .

عزیزا ...اگر محجوب باشی ...تلنبار نمودن کتاب ها و اطلاعات ،لایه ای دیگر بر حجاب های تو اضافه مینماید .آنگاه

به تعبیر مولانا میشوی👇🏼🔴

هر چه گویی ای دم هستی از آن

پرده ای دیگر بر او بستی بدان ..

آری جمع کتب و مطالعه با ولع علم کمکت میکند تا ماهرانه تر به علم و فضل تظاهر نمایی ..میتوانی آن ها را پشت سر خود ردیف کنی و هنگامی که میهمانی به خانه ات آمد ادعای فضل کنی ؟اما آیا 👇🏼🔵🔴🔵🔴🔵🔴🔵🔴👇🏼👇🏼👇🏼

این کتاب ها میتوانند ستار العیوب تو باشند ؟؟؟آیا میتوانی جهل خود را در پشت آنها پنهان کنی ؟با جمع آوری اطلاعات و معلومات چیزی از جهل آدمی کاسته نمیشود .بعکس ؛بر جهل او چیزی اضافه میشود ...قطره ی دانش هنگامی خوب است که به دریاهای هستی متصل باشد و گره گشاید .

آنگاه معلومات تو مثل دیواری میشود که جهل تو را محافظت میکنند ...آبشخور نادانی تو میشوند.  و موجب میشود که ندانی که نمیدانی. ..مایه ی جهل مرکب تو میشود .

جهل مرکب ،خطرناک تر از جهل و نادانی صرف است . اگر ندانی که نمیدانی ...چگونه خواهی دانست و روشن خواهی شد ؟؟؟

اگر تاریکی درون خود را فراموش کرده باشی.....هیچ گاه روشنایی را نخواهی جست .اگر باور کرده باشی که میدانی ،

چه چیزی تو را به راه های پر هیجان آگاهی خواهد کشاند ؟

معلومات صرف ،هرگز جهل مرکب تو را به آگاهی تبدیل نمیکنند .

معلومات صرف ،فقط توهم آگاهی ایجاد میکنند.  معلومات صرف سرابی است که انسان آن را آب میپندارد ...اما در واقعیت ،سراب ،سراب است و هرگز تشنگی تو را بر طرف نخواهد کرد ....

بین جاهلان و کسانی که فقط معلومات اندوخته اند ،تفاوت فقط در کمیت است ...نه کیفیت ....آن ها اصلا تفاوتی کیفی ندارند ...جاهل ،کمتر از عالم بی بصیرت معلومات دارد  همین و بس. .

🔴🔴🔴عالم بی بصیرت میتواند چیزهایی را طوطی وار تکرار کند که جاهل نمیداند .

عزیزا. .....🔵🔴

سخن و کلمه هنگامی سرشار از معنا میشود که از تجربه باردار باشد .

ادامه از داستان صوفیانه در توضیح عالم بی بصیرت 👇🏼️👇🏼

بتسابه مهدوی

 

عزیزا ....🔮

تو میتوانی معانی همه ی لغت های یک لغتنامه ی قطور را به حافظه بسپاری

اما معانی همه ی آنها را نیز تجربه کرده ای .؟؟؟آیا هنگامی که واژه ی خدا را به کار میگیری آیا میدانی درباره ی چه چیزی سخن میگویی ؟؟؟آیا معنای واژه ی خدا برای تو با همین معنا در دل و باور مولا علی ع و مسیح و حلاج و بودا یکیست ؟؟؟؟؟🔮

این واژه برای تو تنها یک واژه است ..اما در پس به کار گیری این واژه خطری خوابیده است ...خطر این است که ممکن است تو گمان نمایی که با به کار گیری یک واژه محتوای آن را نیز تجربه نموده ای ....

دانستن واژه ی خدا به معنای شناختن خدا نیست .هر کافری هم این واژه را میداند .

دانستن واژه ی عشق ...تجربه ی عشق نیست.

دانستن واژه ی آتش فهمیدن آتش نیست .

با گفتن واژه ی طاهر تو پاک نمیشوی مگر توبه کنی و در اعمالت پاک گردی ..

معلومات چیزی بر بصیرت انسان نمی افزاید ...🔮

عزیزا ...واژه ها سمبل و نمادی بیشتر نیستند .اگر تو معانی وجودی را در این واژه ها نریزی ،آن ها تهی اند ...معانی در کلمات نیستند .. معانی در فرد و تجربه های اویند. ..🔮

کسی که پر از معلومات است و به همین بسنده کرده ...پر از غباری است که از کتاب ها و گفته ها بر جانش نشسته است .حال چنین عالمی از حال نادانان بدتر است ...زیرا چنین عالمی به جهل مرکب دچار است ..کسی که خوابیده را میشود بیدار کرد که نادان است .اما کسی که خود را به خواب زده است نمیتوان به آسانی بیدار نمود ..نادانی صرف خود خلوصی دارد و از این خلوص میشود گامی به جلو برداشت .اما ناخالصی عالم بی بصیرت را نمیتوان به راه بصیرت به آسانی آگاه نمود .

عزیزا ....💠️💠

اگر علم پاره ای از زندگی تو نباشد ..

باریست اضافی بر دوش تو که حمل میکنی ...حمل این بار اضافی نه تنها ضرورتی ندارد بلکه مانع نیز هست .نمیگذارد چابک تر گام بر داری ..

حکایت عالم بی بصیرت ..حکایت خری است طبق  گفته قرآن مجید که باری از کتاب بر پشت خود دارد ...

خر هرگز از آنچه که بر پشت خودحمل مینماید بهره ای ندارد ...🍃️🍃

عالم بی بصیرت نیز چون مرداب است. یک جا مانده است .راکد است .جاری نیست . ...و هرگز به دریا نمیرسد. ..

ادامه دارد ....

🔮️🔮️🔮️🔮

 

  • بتسابه مهدوی

ریکی کارونا چیست؟

بتسابه مهدوی | دوشنبه, ۱۱ مرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۲۳ ق.ظ

ریکی کارونا چیست؟

بتسابه مهدوی

کارونا یک کلمه سانسکریتی به معنی رفتار دلسوزانه است. وقتی بخواهید زخم و جراحتی را شفا دهید

شاید لازم باشد از روش های پیچیده تری استفاده کنید .

کارونا روش پیشرفته ایست که با کمک بکار گیری بیشتر قدرت الهی شفا می دهد.کسانی که در یادگیری کارونا ریکی پیشرفت می کنند هم برای شفا دادن دیگران قوی تر می شوند و هم برای شفای بیماری دورونی خود شخص مفید است .

کسانی که مستر ریکی هستند و چهار سطح ریکی را گذراندند می توانند کارونا ریکی را یاد بگیرند.

کارونا ریکی دارای دو سطح و دو اتیومنت و چهار سمبل مستر و هشت سمبل عملی می باشد .

انرژی آن بر روی احساسات و روح و روان فرد مستقیما کار می کند .

 

سمبل های کارونای سطح یک : اولین سمبل شخص را برای شفای عمیق و خارج شدن از زندگی گذشته و آزاد کردن کارما آماده می کند.

 

دومین سمبل به فرد کمک می کند تا الگو های منفی که بطور ناخود اگاه در زندگی فردی بکار گرفته می شود و باعث خراب کردن روحیه فردی می شود تفکیک کند .سمبل سوم به فرد در مسائل عشقی و تعادل روانی کمک می کند .

 

سمبل چهارم سمبل تکمیل کننده است.

 

کارونای سطح دو : این سمبل ها دارای ارتعاش بالاتری هستند و قدرت بیشتری دارند

 

کارونا ریکی به معنی مهر و شفقت در سال ۱۹۵۵ توسط ویلیام لی رند پس از تجربیات فراوان در این زمینه به جهانیان عرضه گردید. افرادی که این ری کی را دریافت می کردند مهر و شفقت زیادی را تجربه می نمودند که به همین دلیل این تکنیک کارونا ریکی نام گرفت.

 

کارونا ریکی را به عنوان تکنیکی قوی تر از ریکی و با اثر درمانی عمیق تر از آن می شناسند که این عامل باعث به وجود آمدن تفاوت هایی با ریکی اسویی شده است.

 

کارونا ریکی را به عنوان هر نوع عملی که باعث تخفیف دادن رنج و درد در دیگران و یا عملی که باعث ایجاد همدردی، شفقت، دلسوزی، و مهربانی می شود نیز می شناسند.

 

تکنیک کارونا ریکی به افرادی که به روشن بینی رسیده اند و قصد دارند که رنج و درد را از کره زمین ریشه کن سازند، داده می شود.

  • بتسابه مهدوی

ریکی در آب

بتسابه مهدوی | دوشنبه, ۱۱ مرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۲۲ ق.ظ

ریکی در آب

بتسابه مهدوی

 

این روش توسط استاد ریکی Godiam Dosch بر اساس تجربه ایشان در انواع مختلف ریکی به وجود آمده است. این روش در واقع انجام ریکی با حفظ تمام مراحل آن در آب گرم است (حین انجام این روش سر مراجعه کننده یا خود فرد از آب بیرون است).

ترکیب ارامبخش نیروی اب و نیروی قدرتمند ریکی توسط برخی از ریکی کاران انجام می شود.

 

می توان موارد زیر را از فواید این روش برشمرد:

ـ لذت و تجربه بهتر اثرات مثبت ریکی

ـ درمان بهتر استرس

ـ درمان بهتر ترس از ناامنی و اضطراب

اما اثر واضحتر آن برای کسانی است که از آب می ترسند. موارد درمان ترس از آب با این روش دیده شده است.

 

این روش حتی برای کسانی که با آب میانه خوبی ندارند توصیه می شود.

 

در تاریخچه ریکی هم خوانده ایم که دکتر اوسویی در کوه کوراما زیر یک آبشار تمرین می کردند.تجربه این روش می تواند لذت بخش باشد.

 

  • بتسابه مهدوی

برخی از ویژگیهای ریکی

بتسابه مهدوی | دوشنبه, ۱۱ مرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۲۱ ق.ظ

برخی از ویژگیهای ریکی

بتسابه مهدوی

 

ریکی انرژی شما را هرگز تهی نمی کند.

ریکی انرژی الاهی است.

ریکی آسیب نمی رساند.

ریکی با هیچ مذهبی در ارتباط نمی باشد.

ریکی توسط اجزا و سلولهای موجودات زنده دریافت می شود.

ریکی شعور دارد و نمیتوان از او سو استفاده برد.

ریکی را می توان در هر سنی یاد گرفت.

از انرژی ریکی برای درمان خود و دیگران می توان استفاده کرد.

 

 

  • بتسابه مهدوی

مراتب عبادت سالک

بتسابه مهدوی | دوشنبه, ۱۱ مرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۱۴ ق.ظ

مراتب عبادت سالک

بتسابه مهدوی

                     

اصل در عبادت حضور قلب سالک است .

عبادت واقعی عبادتی است که صرفا به نیت تقرب به خدا و توجه به حضور او صورت گیرد .

طبق این اصل ( مهم توجه است ) الفاظ و ذکر ها در مرتبه بعد قرار میگیرند . 

عبادت به هر شکلی که باشد اگر با حضور قلب انجام شود به مبدا میرسد .

" چنانچه با شور و هیجان هم همراه باشد اثر بیشتری دارد "

این شور و هیجان را میتواند موسیقی و آواز خوش پدید آورد .

هر چه شور و هیجان بیشتر باشد قلب بیشتر به هیجان میآید و اثر عبادت بیشتر میشود .

به همین دلیل در کلیسا و خانقاه  از موسیقی استفاده میشود مثل پیانو و تنبور و دف که از آلات موسیقی عرفانی هستند.

" این نوع عبادت برای روح سخت انگیزه ایجاد میکند و به آن نشاط میبخشد "

 

عبادت چهار مرتبه دارد که هر یک از مراتب آن مطابقت دارد با یکی از چهار مرحله

 

تکامل باطن . " شریعت " طریقت " معرفت " و " حقیقت " تغییراتی که در حین عبادت در ضمیر عابد  پدید میاید نمودار مرحله معنوی اوست و به او نشان میدهد که در چه مرحله ای قرار دارد . مرتبه اول مربوط به عبادت شرعی است و سه مرتبه بعدی با کیفیات معنوی و عرفانی مطابقت دارد .

 

مرتبه اول عبادت "مقام شریعت " است.

 

در این مرحله عبادت جنبه جسمانی و اطاعتی داردو در قالب الفاظ خاص و به قصد انجام تکلیف شرعی صورت میگیرد . مومن عبارات معینی را تکرار میکند و ( کلمات برای او صرفا جنبه رسمی و لفظی دارد ) و ضمنا میکوشد تا ذهن خود را متوجه خدا کند و توجه اش از او غافل نشود و اثرش این خواهد شد که اورا از ارتکاب اعمال زشت برحذر دارد و روحش را برای پذیرش مراتب معنوی بالاتر آماده کند .

 

مرتبه دوم عبادت مطابق با " مقام طریقت " است .

 

طریقت فی الله و چله نشینیِ تصوف و راه خدا را بدون رهبری مرشد نتوان پیمود.

زیرا راه بسیار پرآفت و خطرناک است پس بدون همراهی ورهبری کسی که این راه را تا نهایت و مقصد رفته باشد که او ولی است نباید رفت .

پیروزی در این راه تنها به پیروی از امر وفرمان شخص پیر و ولی و مرشد آگاه است و عمل بر نوشته ها و کتابها نتیجه ای نمی بخشد.

اذکار و اوراد بلکه تمام اعمال باید با اجازه و نَفَسِ حقِ شیخ باشد وگرنه یا بکلّی بی تأثیر است ویا چنانکه عرفای بنام گفته اند بسیار خطرناک.

 

                                    مولانا

پیررا بگزین که بـی پیر این سفر    هست بس پر آفت و خوف و خطر

آن رهـی که بـارها تو رفتـه ای      بـی قـلا و وز انـدارن آشـفتـه ای

پس رهی را که ندیدستی توهیچ      هیـن مـرو تنها زرهـبر سـر مپیـچ

گر نباشـد سایهﯼ او برتو گـول       پس ترا سرگشته دارد بانگ غـول

غـولت از راه افکنـد اندرگزنـد       از تو داهی تر دریـن ره بـس بدند

ازنبـی بـشـنو ضـلال رهـروان       کـه چسان کـرد آن بـلیس بـدروان

صدهزاران ساله راه ازجاده دور    بـردشان و کـردشان ادبـار و عـور

هـرکه اوبـی مرشدی درراه شد      او زغـولان گمـره و در چـاه شـد

بـا هـوا وآرزو کم بـاش دوست       چـون یضّلک عن سبیـل الله اوست

ایـن هـوا را نشکـند انـدر جهان       هیـچ چیزی همچو سایـه همـرهان

 

دراین مرتبه (طریقت) آگاهی سالک از ذهنش فراتر میرود و به قلبش سرایت میکند و سالک حالت ملکوتی پیدا میکند .

عبادت در این مرتبه از قلب سرچشمه میگیرد و به نظر میرسد که عابد جذب مغناطیس مبدا شده است .

از هوای نفسانی و قیود جسمانی و علایق مادی وارسته میشود و در این حالت دیگر لازم نیست که برای تمرکز دادن فکر به سمت مبدا با افکار مزاحم مبارزه کند .

در این حال سالک خود را در معرض فیض الهی و جوار عالم ملکوت و در سایه  "خدا " میبیند و این ابتدای راه بیداری معنوی است .

 

مرتبه سوم عبادت مطابق با " مقام معرفت " است .

 

در این حال عبادت از مرحله قلب فراتر میرود و به مرتبه روح ملکوتی ارتقا می یابد .

سالک فارغ از جسم به عالمی راه می یابد که جاذبه ها و شگفتی ها ی آن در تصور نمیگنجد .

احساس قدرت و جبروت خدا در او متجسم میشود و از خویشتن خویش آگاهی پیدا میکند .

کسی که در این مرحله برسد از حقیقت ایمانش اطمینان حاصل میکند و از ایمان به مرحله اطمینان میرسد .

 

مرتبه چهارم عبادت مطابق است با " مقام حقیقت " 

 

در این  زمان روح سالک به عالم حقیقت یعنی به قرب جوار روح کل و لایتناهی متصل میشود .

کسی که به چنین مرحله ای برسد چنان غرق شادی و شگفتی است که خود را از یاد میبرد .

سبکبال در اقیانوس توحید غوطه ور میشود او روحش به حق وصل است ...

 

 

  • بتسابه مهدوی