نقش نگاره

سایت شخصی دکتر بتسابه مهدوی

نقش نگاره

سایت شخصی دکتر بتسابه مهدوی

۱۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «هنر» ثبت شده است

دایره در هنر دینی هند و سنت بودایی

بتسابه مهدوی | دوشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۷، ۱۰:۱۴ ق.ظ

 

دکتر بتسابه مهدوی

 

دایره در هنر هند، ابتدا به صورت هاله‌ی تقدس ظاهر شد. این سنت ابتدا در ایران و دور سر اهورامزدا شروع شد و به هند رفت. کهن‌ترین هاله‌ی تقدس مربوط به خدایان هند و سده‌های دوم تا چهارم میلادی است.

 

هاله‌ی تقدس در هند به صورت دایره‌ای ساده یا گل نیلوفر در نهایت شکوفندگی است. هاله‌ی تقدس در هنر بودایی هند به صورت هاله و شعله‌های متصاعد از بدن به شکل‌های مختلف به صورت یکی از نبه‌های مختلف بودا و بعضی بودهی ستوها و کشی تی گادب‌ها و آدهات‌ها در آمد و این امر در جایی بود که هنر بودایی نفوذ کرد.

 

در شمایل‌نگاری هندویی، هاله‌ی تقدس در سانسکریت به صورتShirash - Chakra  برای همه خدایان آمده است.

به طور کلی در هنر هند دایره نماد زمان و نماد حرکت پیوسته و مدور آسمان است که با الوهیت مرتبط است.

 

نمادهای دیگر دایره چرخ است، در سنت هندوئیسم تصویر خورشید غالبا با چرخ همراه است زیرا هر دو علامات مدوری هستند که نمایشگر جهانند. معبد خورشیدی Koarak در نزدیکی سواحل شمالی یکی از نمونه‌های این رمزپردازی است. در این معبد گردونه‌ی سنگی عظیمی است که سوریا(خدا-خورشید) ایستاده با گل لوتوس در هر دو دست آن را می‌راند.

 

نمودهایی از تصویر گردونه کیهانی با چرخ‌های رستگاری که محور آن‌ها گویی زمین را به آسمان پیوندی می‌دهند از هند در قرن 13 میلادی در دست است. رایج‌ترین آن‌ها چرخ هشت پره است که نماد کیهان‌شناسی و جهات اصلی و میانی است. پرتوهای خورشید، شبیه پره‌های چرخ است که محورش نمایشگر مبدأ و اصل و دورش با پره‌های متصل به محور، تجلی این مبدأ است. لغات Rais (پره چرخ) و Rayons  (شعاع) هم درباره‌ی چرخ و هم درباره‌ی خورشید به کار می‌رود.

 

در هند به چرخ به زبان سانسکریتی Chakra یا چکرا گفته می‌شود که در آغاز نماد چرخش سال و وابسته به خورشید بود و ویشنو آن را می‌چرخاند. بعدها بودا نقش ویشنو را به عهده گرفت و به چکرا واریتن Chakravaritin  به معنای کسی که چرخ را می‌چرخاند یا کسی که بر جهان حکمرانی می‌کند ملقب شد. چرخ در ابتدا نماد بودا بود و بعدها نماد تعلیمات بودا شد. یعنی چرخ اصول یا چرخ قانونDharma-Chakra.  چرخ و گل نیلوفر به هم کاملا مربوطند و هر دو نمادهای خورشید بودند. گل نیلوفر هم در آیین بودایی نماد چرخ و گلبرگ‌های آن پره‌های چرخ بودند. چرخ یکی از نمادهای پای بودا است.

 

در هنر دینی هند، خدا-خورشید سوریا به وسیله گردونه سوار بر آن منقل می‌شد. گردونه بزرگ شیوا توسط دیگر خدایان ساخته شد. وی به اتفاق برهما، گردونه ران خود شهر سه‌گانه دیوان را ویران ساخت.

در هند دایره نماد خورشید بود. پرستش خورشید در میان اقوام هند و اروپایی شمالی در ریگ ودا مشاهده می‌شود که پنج خدا- خورشید برتر آیین هندو شد. سوریا قرص خورشید یا شکوفه نیلوفر خورشیدی داشت.

 

به طور کلی نماد جهان در نزد هندوها یا بوداییان، ماندالاست که به سانسکریت دایره‌ای است. مطابق باور هندوها انسان دارای طبیعتی خدایی است ولی او از این حقیقت آگاهی ندارد. روح آدمی در زمان‌های بسیار دور اسیر تن شده و نجات انسان فقط از طریق تکامل است که برای اکثریت انسان‌ها در یک زندگی نمی‌تواند صورت بگیرد. پس روح آدمی در چرخه‌ی زندگی و مرگ اسیر است تا این‌که از طریق تکامل و خودشناسی از این وادی پر رنج و وحشت خود را برهاند.

 

نمونه‌ای از ماندالاهای هندی

چهار جهت اصلی طبیعت و بادهای باران زاست که نماد خدایان آسمان، آب و هوا است و نیز نماد شمش Shamash و آنو Anu خدای آسمان است

 

صلیب با بازوی مساوی نماد خدای آسمان بین النهرین

دایره نماد شمش خدای خورشید بین‌النهرین است. دایره‌ای به صورت ستاره چهار پر با چهار شعله یا پرتو که درون یک دایره واقع شده‌اند.

 

دایره نماد خدای خورشید شمش

در هنر هند، ماندالا به عنوان نمادهای معنوی مطرح شده‌اند که برخی دایره‌های ساده و پیچیده‌اند. در یانتراها(نوعی ماندالا) در داخل یک دایره، برخی از خطوط و سطوح هندسی کشیده شده است. دریانترا مجموعه‌ای از اشکال دایره، مربع و مثلث نشان داده شده است که در آن ماندالا، مرکز دایره به صورت نقطه‌ای مشخص شده است.

 

در آیین بودایی هند، یانتراهای مهمی مانند اوم، آجنا، ساهاسرارا و آناهاتا وجود دارد.

یانتراها در آیین بودایی وسیله تمرکز بوده‌اند، ساده‌ترین آن‌ها به شکل دایره‌ای است که در آن چهار کلمه(عناصر طبیعی) دیده می‌شود که به وسیله‌ی آن تمرکز صورت می‌گرفته است.

چرخ گردونه در بین النهرین که کاملا بر دایره دلالت می کند

همچنین در بین‌النهرین نمادهای دیگری ظاهر شده که کاملا دایره‌ای شکل است و آن گروهی از خدایان(هفت عدد) بین‌النهرین بدون نام که برای اولین بار به روی مهرهای استوانه‌ای شکل بابل کهن و بعدها به روی سنگ‌های تعیین مرزی و ستون‌های یادمانی ظاهر شده و شکل آن‌ها هفت قرص یا هفت نیمکره بود که آن‌ها در دو ردیف یا به شکل آذین‌های گلسرخی تعبیه می‌کردند. آن هفت خدا را با هفت ستاره پروین یکی می‌دانستند و بعدها به صورت مجمع‌الکواکب درآوردند. در اصل به صورت هفت ریگ بودند که آن‌ها را برای قرعه‌کشی و نیز برای فالگیری به کار می‌بردند و از آن جاست که این ریگ‌ها، جنبه تقدس یافتند. این هفت نماد به Sibittithe seven مشهورند.

 

سی‌بی‌تی، هفت نماد دایره‌ای مقدس در بین‌النهرین

در هر صورت بسیاری از نمادهای مقدس که در بین‌النهرین ظهور کردند، بعدها در ایران نفوذ کرده و از آن طریق به هند و در آیین بودا راه یافتند؛ و به صورت نمادهای ثابت بودایی در آمدند؛ مانند چرخ.

 

تجلی دایره در هنر دینی ایران

در ایران همچون بین‌النهرین، توجه به خورشید و خدایان خورشید مورد توجه بود. در آیین مهر و بعدها در آیین زرتشت، مهر(میترا) خدای- خورشید و نماینده خورشید بود.

دایره به عنوان یک نماد مقدس، در ابتدا در دوران باستان در سفال‌های شوش ظاهر شد که در ابتدا دایره‌ای با صلیب‌هایی با بازوهای مساوی بود و ظاهرا این نقش از بین‌النهرین وارد ایران شد.

 

در ایران، میترا و اهورامزدا که خدایان خورشید بودند با دایره‌ای دور سر آن‌ها نمایش داده می‌شدند. این دایره‌ها بعدها به صورت هاله‌ی تقدس به هنر و آیین بودایی راه پیدا می‌کند.

گردونه که در هنر بین‌النهرین برای اولین بار ظاهر می‌شود و نماد ایشتار بود، در هنر ایرانی نماد خدای خورشید، میترا بود.

در ایران اصطلاحی ظاهر می‌شود به نام فر که در هنر ایران به صورت نمادهایی دایره‌ای شکل تجلی می‌کند. فر نیرویی است که از جانب خدا به افرادی برگزیده اعطا و آنان را در هر موضع و مقامی به برتری و سروری می‌رساند. حلقه و چرخ در هنر ساسانی ظاهر می‌شود که از تجلیات فر است؛ برگرفته از صورت ظاهر خورشید و گردش آسمان و چرخ زمان؛ که متأثر از تلقی دورانی از زمان و گردش آن در آیین زرتشتی است.

نمونه‌های بسیاری می‌توان در آثار هنری ساسانی یافت که به دایره و مفاهیم رمزی بودن آن اشاره می‌کند.

 

همچنین به دلیل جنبه تقدس که دایره داشته است در کلاه‌های شاهان ساسانی به شکل‌های مختلفی ظاهر شده است. شاهان ساسانی همگی معتقد به دین زرتشت و حامی دین بوده‌اند؛ بنابرین جای تعجبی ندارد که رسما و عملا به شکل‌های مختلفی اعتقادات خود را به رخ می‌کشیدند.

 

دایره در هنر دینی هند و سنت بودایی

دایره در هنر هند، ابتدا به صورت هاله‌ی تقدس ظاهر شد. این سنت ابتدا در ایران و دور سر اهورامزدا شروع شد و به هند رفت. کهن‌ترین هاله‌ی تقدس مربوط به خدایان هند و سده‌های دوم تا چهارم میلادی است.

هاله‌ی تقدس در هند به صورت دایره‌ای ساده یا گل نیلوفر در نهایت شکوفندگی است. هاله‌ی تقدس در هنر بودایی هند به صورت هاله و شعله‌های متصاعد از بدن به شکل‌های مختلف به صورت یکی از جنبه‌های مختلف بودا و بعضی بودهی ستوها و کشی تی گادب‌ها و آدهات‌ها در آمد و این امر در جایی بود که هنر بودایی نفوذ کرد.

 

در شمایل‌نگاری هندویی، هاله‌ی تقدس در سانسکریت به صورت Shirash-Chakra برای همه خدایان آمده است.

به طور کلی در هنر هند دایره نماد زمان و نماد حرکت پیوسته و مدور آسمان است که با الوهیت مرتبط است.

 

نمادهای دیگر دایره چرخ است، در سنت هندوئیسم تصویر خورشید غالبا با چرخ همراه است زیرا هر دو علامات مدوری هستند که نمایشگر جهانند. معبد خورشیدی Koarak در نزدیکی سواحل شمالی یکی از نمونه‌های این رمزپردازی است. در این معبد گردونه‌ی سنگی عظیمی است که سوریا(خدا-خورشید) ایستاده با گل لوتوس در هر دو دست آن‌را می‌راند.

 

نمودهایی از تصویر گردونه کیهانی با چرخ‌های رستگاری که محور آن‌ها گویی زمین را به آسمان پیوندی می‌دهند از هند در قرن 13 میلادی در دست است. رایج‌ترین آن‌ها چرخ هشت پره است که نماد کیهان‌شناسی و جهات اصلی و میانی است. پرتوهای خورشید، شبیه پره‌های چرخ است که محورش نمایشگر مبدأ و اصل و دورش با پره‌های متصل به محور، تجلی این مبدأ است. لغات Rais (پره چرخ) و Rayons (شعاع) هم درباره‌ی چرخ و هم درباره‌ی خورشید به کار می‌رود.

 

در هند به چرخ به زبان سانسکریتی Chakra یا چکرا گفته می‌شود که در آغاز نماد چرخش سال و وابسته به خورشید بود و ویشنو آن را می‌چرخاند. بعدها بودا نقش ویشنو را به عهده گرفت و به چکرا واریتن Chakravaritin به معنای کسی که چرخ را می‌چرخاند یا کسی که بر جهان حکمرانی می‌کند ملقب شد. چرخ در ابتدا نماد بودا بود و بعدها نماد تعلیمات بودا شد. یعنی چرخ اصول یا چرخ قانون Dharma-Chakra. چرخ و گل نیلوفر به هم کاملا مربوطند و هر دو نمادهای خورشید بودند. گل نیلوفر هم در آیین بودایی نماد چرخ و گلبرگ‌های آن پره‌های چرخ بودند. چرخ یکی از نمادهای پای بودا است.

 

در هنر دینی هند، خدا-خورشید سوریا به وسیله گردونه سوار بر آن منقل می‌شد. گردونه بزرگ شیوا توسط دیگر خدایان ساخته شد. وی به اتفاق برهما، گردونه ران خود شهر سه‌گانه دیوان را ویران ساخت.

در هند دایره نماد خورشید بود. پرستش خورشید در میان اقوام هند و اروپایی شمالی در ریگ ودا مشاهده می‌شود که پنج خدا-خورشید برتر آیین هندو شد. سوریا قرص خورشید یا شکوفه نیلوفر خورشیدی داشت.

 

به طور کلی نماد جهان در نزد هندوها یا بوداییان، ماندالاست که به سانسکریت دایره‌ای است. مطابق باور هندوها انسان دارای طبیعتی خدایی است ولی او از این حقیقت آگاهی ندارد. روح آدمی در زمان‌های بسیار دور اسیر تن شده و نجات انسان فقط از طریق تکامل است که برای اکثریت انسان‌ها در یک زندگی نمی‌تواند صورت بگیرد. پس روح آدمی در چرخه‌ی زندگی و مرگ اسیر است تا این‌که از طریق تکامل و خودشناسی از این وادی پر رنج و وحشت خود را برهاند.

 

در هنر هند، ماندالا به عنوان نمادهای معنوی مطرح شده‌اند که برخی دایره‌های ساده و پیچیده‌اند. در یانتراها(نوعی ماندالا) در داخل یک دایره، برخی از خطوط و سطوح هندسی کشیده شده است. دریانترا مجموعه‌ای از اشکال دایره، مربع و مثلث نشان داده شده است که در آن ماندالا، مرکز دایره به صورت نقطه‌ای مشخص شده است.

در آیین بودایی هند، یانتراهای مهمی مانند اوم، آجنا، ساهاسرارا و آناهاتا وجود دارد.

یانتراها در آیین بودایی وسیله تمرکز بوده‌اند، ساده‌ترین آن‌ها به شکل دایره‌ای است که در آن چهار کلمه(عناصر طبیعی) دیده می‌شود که به وسیله‌ی آن تمرکز صورت می‌گرفته است.

 

یانترای آناهاتا

یک یانترای پیچیده از فرهنگ کالی به نام آوارنا یا اطراف، که اعداد 15-1 در اطراف مثلث‌ها به خدایان کالی، کاپالینی، کولا... اختصاص دارد. گلبرگ‌های هشت‌تایی که در اطراف دایره چاکرای آناهاتا به صورت یک لوتوس دوازده پر تصور می‌شود که بر روی هر یک از گلبرگ‌ها به زبان سانسکریت مانترایی مانند(کام، خام، گام، گهام، نام، جام و...) نگاشته شده در مرکز آن دو مثلث درهم فرو رفته قرار گرفته که این نماد آریایی توسط یهودیان سامی به نا حق اقتباس شده است.

 

ساهاسرارا

 ساهاسرارا بالاترین مرکز روحی است که به صورتی سمبولیک آستانه قلمرو روح و روان را مشخص می‌کند. تمام چاکراهای دیگر در این مرکز انرژی ادغام شده و به شکل لوتوسی با هزاران گلبرگ به رنگ قرمز تجسم شده است. بر روی گلبرگ‌های آن تمام مانتراهای به زبان سانسکریت نقش بسته و نمای گنبدی را دارد که از فرط عظمت تا بی‌نهایت گسترده شده است.

 

یانترای آجنا

چاکرای آجنا به صورت یک لوتوس به رنگ آبی نقره‌ای است که دارای دو گلبرگ است که به روی آن‌ها مانتراهای هام و کشام نگاشته شده است. در مرکز آن بذر درخشان مانترای اوم به رنگ زرد روشن به چشم می‌خورد که با خطوط قرمزی تزیین شده است.

 

در آیین هندوان هم با اوم که ذکری بسیار متبرک و متعالی است از پروردگار جهان یاد می‌شود. همانطوری که مسلمانان با خوشنویسی کلمات هو و حق را می‌نگارند در تصویر بالا یک هنرمند هندی مانترا یا ذکر اوم را که سمبلی از خداوند متعال است، خوش‌نگاری کرده است.

 

دایره در هنر بودایی چین

در هنر بودایی چینی، چرخ قانون یکی از چند نمادی است که برای نشان دادن ساکیامونی در قدیمی‌ترین و غیر‌تمثیلی‌ترین صورتش به کار می‌رفت که در آغاز یک قرص خورشید بود.

خورشید در چین تجسم اصل نرینگی یعنی یانگ و نماد امپراطور بود. خورشید یکی از دوازده زینت بر روی لباس امپراطور چین بود.

یک جنبه متفاوت اصول بودایی چرخ زندگی است که نماد دایره‌های بی‌پایان تولد مجدد است. این دایره در نقاشی تبتی به صورت چرخ با شش پره نمایش داده می‌شد.

چرخ در هنر بودایی چین یکی از هشت علامت فرخندگی نزد بوداییان است.

 

دوایر متحدالمرکز که در آثار مربوط به مدت مذهب بودایی ذن غالبا به چشم می‌خورد نمادی از آخرین مرحله تکامل درونی یا هماهنگی معنوی است. بهشت زمینی به شکل دایره نمایانده شده است. تحول و تکامل مربع به دایره در ماندالاها شبیه به تکامل یافتن تبلور مکانی یا نیروانا به مرحله نامعلوم بودن اصلیت است که در شرق همان عبور از زمین و رفتن به آسمان است. دایره با حرکت پویای خود نمایانگر تغییرات زمینی است.

نماد جهان‌گرایی چینی. در مرکز طرح دو نماد یین و یانگ به معنای همواره یکی در میان دیگری است.

دایره در هنر بودایی به صورت دیسک تسا چاکرا ظاهر شده است

در هنر جهان باستان دایره یک سمبل دینی است و نقش مهمی داشته است و این اهمیت بعدها به هنر و اساطیر مدرن هم کشیده شده و تا به امروز دایره در هنر ما مطرح و مورد توجه هنرمندان زیادی است.

 

با بررسی تمدن‌های بین‌النهرین، ایران، چین و هند به این نتیجه رسیدیم که در تطبیق نمونه‌هایی از نمادهای دینی به وجه مشترکی می‌توان دست پیدا نمود و آن هم نقشی که دایره به عنوان نماد دینی در ادیان باستانی این ملل بازی می‌کند. نقشی که دایره در هنر دینی این ملل باستانی بازی می‌کند به حدی است که بعدها در آیین‌ها و سنت‌هایی که در این ملت‌ها حاکم شدند باز هم دایره نقش‌های جدیدی را در نمادهای دینی آن‌ها ایفا می‌کند و نقش آن به هیچ ‌وجه کمرنگ نمی‌شود.

  • بتسابه مهدوی

گالری 004

بتسابه مهدوی | سه شنبه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۶، ۱۱:۲۴ ق.ظ

  • بتسابه مهدوی

انسان کامل از دیدگاه مولانا

بتسابه مهدوی | سه شنبه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۶، ۱۱:۲۳ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

این بزرگمرد بشر نا آگاه را به کرم پیله تشبیه می کند که از حرس آن قدر دور خود تار می تند که سرانتجام خود اسیر دام خویش می شود.

به نظر مولانا هیج علمی شریف تر از علم خودشناسی نیست اما متعصفانه این انسان که هر گریهی را می گشاید و هر موی را می شگافد خویشتن خویش را فراموش کرده است. او در کتاب « فیهی ما فیهی» در این زمینه می گوید: « اکنون همچونین علمای اهل زمان در علوم موی می شکافند و چیز های دیگر را که به ایشون تعلق ندارد به غایت دانسته اند و اشان را بر آن احاطهء کلی گشته و آنچه مهم است و به او نزدیکتر از همه آن است خودیی اوست و خودیی خود را نمی داند. همه چیزرا با حلت و حرمت حکم می کند که این جایز است و آن جایز نیست و این حلال است و یا آن حرام است خودرا نمی داند که حلال است یا حرام جایز است یا ناجایز پاک است یا ناپاک است»

مولانا معتقد است که بشر یک گره اصلی دارد که اگر آنرا بگشاید به نیکبختی می رسد و آن گره خویشتن خویش است.

بهر آن پیغمبر این را شرح ساخت،

هر که خود بشناخت ایزدان را شناخت.

 

ولی آدمی تمام عمر گرانبهای خود را در گشودن گرههای به هدر می دهد که از گشایش آن چیزی آیدش نمیشود و جوهر حقیقی و ملکوتیش شکوفا نمی شود. در تاجیکستان ما این حدیث خیلی زبانزده و رایج است.همهء گروه ها در بحث و مناظره ها از آن استفاده می کنند.

عرفا و حکیمان ربانی هدف از آفرینش عالم و کلیهء موجودات را وجود مبارک حضرت آدم می دانند. آنها برای تایید این نظر خود به حدیث « کنت کنزا مخفیا...» که از حضرت داود به یادگار مانده است اشاره می کنند.

معنی حدیث این است که خداوند فرموده:« من گنجی نهانی بودم دوست داشتم شناخته شوم و آفریدم خلق را».

عرفا می گویند خداوند وجود انسان را از گل آفرید و سپس در این کالبد از روح خود دمید. و نفخت فیهی من الروحی. و اورا با آموزش تمام اسما و صفات خویش بر همهء مخلوقات برتری داد. موضوع و ماهیت اساسیی « مثنوی معنوی» هم تلاش همین روح زندانی در کالبد برای بازگشت به وطن اصلی خویش می باشد.

بشنو از نی چون حکایت می کند،

از جدای ها شکایت می کند.

کز نییستان تا مرا ببریده اند،

از نفیرم مرد و زن نالیده اند.

سینه خواهم شرحه شرحه از فراق،

تا بگویم شرح درد اشتیاق.

 

یعنی از دید مولوی انسان دارای مقام علوی بوده و جای در ملکوت اعلا دارد و بر اثر دلبستگی به تعلقات دنیوی و سر نهادن به خواهش های نفسانی که خواستگاه تمام آلودگیها زشتی ها و فرو افتادگی از مقام انسان گرفتار آمده و از اصل خویش جدا مانده است.

مولوی نیز در مثنوی منشهء اصلی روح و حبوط آن به دنیای ماده و نیز بازگشت دوباره به منزلگه حقیقی را مطرح می کند.آنها که از این جدای سینه شرحه شرحه دارند و آرزوی پیوستن به اصل و مبدهء کل را در سر می پرورانند ناگزیر از تزکیه و تحذیب نفس و پرهیز از هوس های نفس هستند تا سبکبال و سبکبار راه وادی دوست را پیش گیرند. عرفا هستی را تجلی حق می دانند که با تنزل در پنج مرتبه بدین صورت درامده است.

 

مراتب تنزل حضرت حق بدین ترتیب است:

اول، عالم اطلاق یا بی رنگی.

دوم، عالم مسما یا واحیدیت.

سوم،عالم ارواح.

چهارم،عالم مصالی یا خیال.

پنجم، عالم اجسام.

 

ابن عربی آن حکیم ربانی در این زمینه فرموده است:« در واقع یک تجلی بیش نیست اما مراتب تعیون از مبدهء تجلی فرق می کند و نسبت تعیون به اصل وجود نسبت سایه با شخص است. سایه موجودیت دارد اما نه موجودیت حقیقی زیرا که وجود سایه از خود او نیست. اصل آن شخص است اما شخص از سایه و سایه از شخص جدا نمی شود و اینکه سایه را می بینیم در نتیجهء نور است. از سایه همین قدر می توان فهمید که صاحب سایه ای هست. پس عالم موجودات سایهء حق است. حال جاهل سایه را در شخص یک موجود حقیقی می پندارد اما عارف می داند که سایه وجود موهوم است و هیج جز صاحب سایه نیست.

 

در واقع این موجودات چه در مراتب عالم بالا که قلمرو روحانیت است و چه در مراتب پایین تر که جسمانیت در آن ها غلبه می کند به لحاظ هویت حق یکی هستند. یعنی حقیقت حق به طور یکسان در همهء آن موجودات جریان دارد. پس خود را بشناس که کیستی و هویت تو چیست؟ و چه نسبتی با حق داری؟ و به چه اعتبار تو حقی؟

نسبت حق به سایه ی خاصی از خرد و بزرگ و صافی و صافی تر مانند نسبت نور است به شیشه ای که میان نور و بیننده حجاب می شود. نور به رنگ شیشه در می آید و حال آنکه نور در واقع رنگ ندارد ولی این طور می نماید.

 

بنابرین کسی که به حقیقت حق متحقیق گشته صورت حق در او بیشتر از ذیگران ظهور دارد. و معلوم است که ما مخلوقات به یکدیگر نیازمندیم ولی اسمای ما همان اسمای الاهی است. نیازمندی ما نیز بی شک به او بر می گردد و اعیان ما در واقع جز سایهء حق نیست و غیر حق نیست، پس هویت ما نه هویت ماست که هم اوست.»

 

یعنی معنی و ماحیت خودشناسی نزد عارفان و حکیمان ربانی همین است که از قول ابن عربی به طور مختصر و نهایت فشرده در بالا ذکر کردیم. با این مقدمه ای که گفته شد به نظر می رسد که درک معنی خودشناسی و انسان کامل اسانتر شده باشد. حضرت مولانا غفلت یا نشناختن خود را بلای عالم بشری ارزیابی کرده است.

گفت با درویش روزی یک خسی،

که تورا انجا نمی داند کسی.

گفت او گر می نداند عامیم،

خویش را من نیک می دانم کییم.

وای اگر برعکس بودی درد و ریش،

او بودی بنای من من کور خویش.

 

حضرت مولانا می فرماید روح با پایین آمدن در مرحله های مختلف وارد کالبد انسان شده است.سیر نضولی روح از نظر مولانا بدین شکل است: از عالم غیب یا معانی به جماد از علم جماد به علم نبات ، از عالم نبات به عالم به عالم حیوان و از عالم حیوان وارد کالبد انسان شده است. در سیر صعودی خود روح دوباره از عالم انسان به عالم ملایک و از عالم ملایک به وطن اصلی خویش که همان عالم غیب است می پیوندد.

حملهء دیگر بمیرم از بشر،

تا برارم از ملایک بال و پر.

بار دیگر از ملک قربان شوم،

انچه اندر وهم ناید آن شوم.

 

حکیمان و عرفا معتقدند که جهان به خاطر شرافت انسان آفریده شده است یعنی قبل از آنکه خداوند جهان را خلق کند وجود آدمی را هدف نهایی قرار داده است. از این رو انسان اگرچه به ظاهر کوچک است در باطن جهان بزرگ است. به ابارهء دیگر انسان مهظر کل جهان است.

در فراخ عرصهء آن پاک جان،

تنگ آمد عرصهء هفت آسمان.

گفت پیغمبر که حق فرموده است،

من نگنجم در خم بالاو پست.

در زمین و آسمان و عرش نیز

من نگنجم این یقین دان ای عزیز.

در دل موءمن بگنجم ای عجب،

گر مرا جویی در آن دل ها طلب.

 

حضرت مولانا در « فیهی ما فیهی » می فرماید:« آدمی اسطرلاب حق است اما منجمی باید که اسطرلاب را بداند تره فروش یا بقال اگرچه اسطرلاب دارد اما از آن چه فایده گیرد و به آن اسطرلاب چه داند احوال افلاک را و دوران اورا و برج هارا و تا ثیرات آن را و انقلاب را و غیره ذالک. وجود آدمی که « ولقد کرمنا بن آدم...» اسطرلاب حق است چون اورا حق تعالا به خود عالم و دانا کرده باشد از اسطرلاب وجود خود تجلی حق را و جمال بی چون را دم به دم می بیند و هرگز آن جمال از این آیینه خالی نباشد.»

آدم اسطرلاب اوصاف علوست،

وصف آدم مظهر آیات اوست.

هر چه در وی می نماید عکس اوست،

همچو عکس ماه اندر آب جوست.

 

حضرت مولانا با توجه به میزان خودشناسی آدمیان را به طور کلی به دو گروه تقسیم می کند.گروهی که در محسوسات این جهان فروع مانده اند و راه بر دیگر سوی جهان نبورده اند و گروهی که با سیر و سلوک به ماوراء امن جهان رسیده اند.گذشته از این آن عارف وارسته می فرماید اگرچه همهء آـدمیان بصورت شبیه یکدیگرند اما بسیرت فرق می کنند.چون گوهر اصلی آدم سیرت است برای ظهور سریشت هر کس انسان ها در بوتهء ازمایش قرار می گیرند. سپس حضرت مولانا آدمیان را از حیس مرتبه به سه گروه تقسیم می کند:

 

1.انسان ناقص.

2. انسان متوسط.

3. انسان کامل.

 

انسان ناقص کیست؟

حضرت مولانا در تعرف انسان ناقص در « فیهی ما فیهی» می فرماید:« ...و یک صنف دیگر بحایمند که ایشان شهوت محضند عقل زاجر ندارند بر اشان تکلیف نیست...»

قسم دیگر با خران ملحق شدند،

خشم محض و شهوت مطاق شدند.

وصف جبریلی در اشان بود رفت،

تنگ بود آن خانه و آن وصف زفت

 

انسان متوسط کیست؟

در تعریف انسان متوسط حضرت مولانا فرموده است:« و بعضی در تنازع مانده اند و آنها آن طایفه اند که اشانرا در اندرون رنجی و دردی و فغان پدید می آید و به زندگانی خویش راضی نیستند.آین ها مومنانند.اولیا منتظر ایشانند که موءمنان را در منزل خود رسانند و چون خود کنند و شیاطین نیز منتظرند که اورا به اصفل السافلین سوی خود کشند.آدمی مسکین که مرکب است از عقل و شهوت نیمش فریشته و نیمش حیوان،نیمش مار است و نیمش ماهی. ماهیش سوی آب می کشاند و مارش سوی خاک در کشمکش و جنگ اشت...»

ماند یک قسم دیگر اندر جهاد،

نیم حیوان نیم حیی با رشاد.

روز و شب در جنگ و اندر کشمکش،

کرده چالش آخرش با اولش.

 

انسان کامل کیست؟

«...و بعضی ملایکند که ایشان عقل محضند.تاعط و بندگی و ذکر اشان را طبع است و غذاست و به آن خریش و حیات است. چنانکه ماهی در آب زندگی او از آب است و بستر و بالین او آب است.آن در حق او تکلیف نیست چون از شهوت مجرد است و پاک است. پس چه مینت اگر او شهوت نراند یا آرزوی هوا و نفس نکند؟ چون از این ها پاک است و اورا هیج مجاهده نیست و اگر تاعط کند آن را به حساب تاعط نگیرند چون طبعش آن است و بی آن نتوان بودن.آنان متابعت عقل چندان کردند که بکلی ملک گشتند و نور محض گشتند.ایشان انبیا و اولیا اند که از خوف و رجا رهیده اند که « لا خوف علیهم و لا هم یحزنون.» (سورهء یونس،آیهء 62 )

انسان کامل از دیدگاه مولانا دارای ویژگی های فراوانی است که مطرح کردن آن ها در قالب این مقاله نمی گنجد بنابرین ما تنها با ذکر آماری برخی از ویژگی های انسان کامل بحث را به پایان می بریم.

 

1. انسان کامل خلیفهء خدا در زمین است.

2. انسان کامل روشنبین است.

3. واسطهء فیض است.

4. مشتاق کشف اسرار لاهوت است.

5. کارهایش بر اساس حکمت است.

6. بر ضمیر و اسرار مردم آگاه است.

7. نجات دهندهء اسیران عالم محسوسات است.

8. وحدت دهندهء بشر است.

9. کالبدش در طبیعت و روانش در ماوراء طبیعت.

10. انسان کامل میزان حق است.

 

بی شبهه اندیشه های انسانشناسی و بشری حضرت مولانا نظیر ندارد و هیج انسانشناسی در تاریخ بشر در سطح مولانا در بارهء حقیقت گوهر وجودی انسان بدبن گونه تحقیق گسترده و کامل انجام نداده است. از این روست که با گذشت 800 سال در هر گوشهء جهان که آثار مولانا ترجمه شود مردم آن سرزمین دلباخته و مشتاق اندیشه های بشری آن بزرگوار خواهند شد.

 

  • بتسابه مهدوی

گالری 003

بتسابه مهدوی | شنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۶، ۰۱:۰۶ ب.ظ

  • بتسابه مهدوی

عقل از دیدگاه مولانا

بتسابه مهدوی | شنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۶، ۰۱:۰۴ ب.ظ


دکتر بتسابه مهدوی

 

یکی از موضوعاتی که حضرت مولانا در آثار خود به آن تجه ویژه ظاهر کرده است موضوع عقل می باشد. نگاه خاص حضرت مولانا به این موضوع باعث شده است که برخی افراد با شناخت جزعی و سطحی اندیشه های آن بزرگوار به بیراهه رفته و از سر شک و گمان باطل مولانارا به غقل ستیزی متحم کنند.این گونه برداشت نادرست برخاسته از کم توجهی این افراد به کلی آثار مولانا و عدم شناخت صحیح آنان از رویش و و مکتب آن حضرت می باشد.البته نه هر که قادر به درک مطالب و مسایلیست،که حضرت مولانا  در آثار خود به طور شگفت انگیزی مطرح کرده است.آثار مولانا از مجموع تضادهای ترکیب یافته است که خاص دید و برداشت او از عالم هستی است. این تضاد های ظاهری موجب شده تا برخی افراد به حقیقت حال پی نبرند و از عمق اندیشه های آن حضرت بی نصیب گردند.

در حالی که به نظر مولانا جهان بر مبنای اضداد آفریده شده است و شناخت بشر از طریق همین اضداد حاصل می شود.پس اضداد وسیله ی شناخت جهان هستی می باشند.

      *       *        *

 شب نبود نور ی ندیدی رنگ را،

پس به ضد نور پیدا شد ترا.

رنج و غم را حق پی آن آفرید،

تا بدین ضد خوشدلی آید پدید.

پس نهانی ها به ضد پیدا شود،

چنکه حق را نیست ضد پنهان بود.

که نظر بر نور بود آنگه به رنگ،

ضد به ضد پیدا بود چون روم و زنگ.

پس به ضد نور دانیستی تو نور،

تا به ضد او ترا پیدا نمود.

بد ندانی تا ندانی نیک را،

ضد را به ضد توان دید ای فتی!

      *         *         * 

از این گونه ابیات در مثنوی فراوان است که مولانا برای اثبات نظریه ی خود مطرح کرده است.پس بر اساس نظریه ی مولانا ظهور موجودات در عالم هستی بدون وجود اضداد غیرامکان است اما مولانا معتقید است که این تضاد ها که اساس شناخت هستی و معلم اول بشر محسوب می شوند تعارضشان تنها در ظاهر امر است در باطن این اضداد یکی هستند و تقویت کننده ی یکدیکر بوده از یک سرچشمه آب می خورند.

       *        *       *

 زندگانی آشتی ضد هاست،

مرگ آن کندر میانشان جنگ خواست.

       *        *       *

یعنی از نظر مولانا نظم هستی بر پایه ی همین اضداد اساس یافته است و اگر اضداد نبود هستی ای نیز وجود نداشت.موضوعی دوگانگی در آثار حضرت مولانا به مساعیل جبر و اختیار،کفر و ایمان، دنیا و آخرت،زندگی و مرگ،بهشت و دوزخ، قضا و قدر و دیگر موضوعات بحثبرانگیز نیز مربوط می شود.اما با این مقدمه ای که در باره ی اضداد در نزد مولانا بیان گردید به راحتی می توان به حقیقت حال کلی موضوعات نامبرده پی برد.

بر اساس نظریه ی اضداد موضوع عقل نیز در آثار حضرت مولانا ظاهرا دوگانه و تناقض امیز می نماید. خواجه عبد الله انصاری می فرماید:«الاهی هر کرا عقل دادی چه ندادی!؟و هر کرا عقل ندادی چه دادی!؟» به اعتقاد اکثر مولانا پژوهان حضرت مولانا در آثار خود از سه نوع عقل سخن گفته است. اول. عقل جزعی یا عقل بحثی که سطحی نگر است و خودبینی و ستیزه جویی و شتاب در داوری از خصوصیات اینگونه عقل است.عقل جزعی در شناخت حقایق نهان واسرار جهان نارسا و سطرون است. دوم،عقل کل یا عقل کلی که از خدا نور می گیرد و حقایق امور را به طور صحیح درک می کند. سوم،عقل ایمانی یا عقل عرشی و به تعبیر دیگر عقل لدونی که حقیقت نهان جهان هستی است و پدیده های طبعی صورت آن عقل به شمار می آیند.

 

حالا آنچه که از سوی حضرت مولانا مورد مزمت قرار گرفته است همین عقل جزوی است فقط در صورتی که طابع نفس عماره و اخلاق رضیله باشد.برای روشن کردن این موضوع به کتاب «فیهی ما فیهی» مراجعت می کنیم.حضرت مولانا در آنجا می گوید:«آخر می گویند که الادم حیوان الناطق پس آدمی دو چیز است:آنچه در این عالم قوت حیوانیت اوست این شهوت است و آرزوها،اما آنچه خلاصه ی اوست و خراک او علم وحکمت و دیدار حق است.آدمی را آنچه حیوانیت اوست از حق گریزان است و انسانیتش از دنیا گریزان»همچنین مولانا در «مثنوی»عقل طابع هواو هوس را به لاشخور تشبیه می کند:

        *       *       *

 عقل جزوی کرکس آمد ای مقیل!

پر او با جیفخواری متسیل.

ترک کرکس کن که من باشم کست،

یک پر من بهتر از صد کرکست.

هم مزاج خر شده ست این عقل پست،

فکر اینکه چون علف آرد به دست.

      *        *        * 

در همین راستا جایی دیگر حضرت مولانا در «فیهی ما فیهی» می گوید:«یک صنف دیگر بهایمند که ایشان شهوت محزند عقل زاجر ندارند بر ایشان تکلیف نیست.ماند آدم مسکین که مرکب است از عقل و شهوت،نیمش فریشته و  نیمیش  مار است ونیمش ماهی،ماهیش به سوی آب می کشاند و مارش سوی خاک.در کشاکش و جنگ است...و بعضی را شهوت بر عقلشان غالب گشت تا به کلی حکم حیوان گرفتند...»

پس به راحتی آشکار شد که آنچه مورد مزمت حضرت مولانا قرار گرفته است افرادی هستند که شهوت بر عقلشان غالب گشته است و صفت این طایفه کبر و غرور،طلم و فساد،ستیزه جویی،جنگ و جدال و خودبینی و حق کشی می باشد:

       *        *        * 

عقل ضد شهوت است ای پهلوان،

آنکه شهوت می تپد عقلش مخوان.

وهم خوانش آنکه شهوت را گداست،

وهم قلب و نقد زر عقل هاست.

       *       *        * 

در مقابل نظر حضرت مولانا در باره ی عقل سالم و سازنده کاملا دیگر است.در یک کلام مولانا عقل را حقیقت نهان جهان هستی می داند:

        *        *        * 

عقل و دین ها بی گمانی عرشیند،

در حجاب از نور عرشی می زیند.

همچو حارت چو مارت آن دو پاک،

بسته اند اینجا به چاه سحم ناک.

        *        *        * 

این عارف وارسته می گوید عقل کل که حقیقت اصیل جهان هستی است همچون دریا یست که پدیده های مخصوص در سطح آن مانند کاسه های خالی و شناورند:

        *        *        *

 تا چه عالم هاست در سودای عقل،

تا چه بی پهناست این دریای عقل.

صورت ما اندرین بهر عذاب،

می رور چون کاسه ها بر روی آب.ع

قل پنهان است و ظاهر عالمی.

صورت ما موج یا از آن نمی.

کل عالم صورت عقل کل است،

کوست بابای هر آنک اهل کل است.

       *        *        * 

حضرت مولانا در جای دیگر در رابطه به عقل جزوی و عقل کلی می فرماید:«عقل جزوی قابل آن نیست که از خود چیزی اختراع کند که آن را و جنس آن را ندیده باشد و اینکه مردم تصنیف ها کرده اند و حندسه ها و بنید های نو نهاده اند،ت صنیف نو نیست جنس آن را دیده اند بر آنجا زیادت می کنند.آنها که از خود نو اختراع کنند ایشان عقل کل باشند.عقل جزوی قابل آموختن است محتاج است به تعلیم.عقل کل معلم است محتاج نیست...»

حضرت مولانا عقل جزوی یا به تعبیر دیگر عقل معاش را که مدبیر و منظیم حیات روزمره و امور اجتماعی انسان ها هست تا زمانی که از محدوده ی وظایف و فعالیت خودش تجاوز نکرده است سودمند و راه گشا می داند.وی عقل جزوی را وسیله ی کسب رزق و روزی و تنظیمگر امور اجتماعی انسانیت ارزیابی می کند.

      *       *       *

 غیر این عقل تو حق را عقل هاست،

که بدان تدبیر اصباب سماست.

که بدین عقل آوری ارزاق را،

زان دیگر مفرش کنی اطباق را.

       *       *       *   

طبق نظریه ی حضرت مولانا عقل جزوی یا مکسبی از طریق سعی و کوشش و تعلیم و آموزش بدست می آید اما عقل سوم یا عقل لدونی عطای الاهی برای بندگان خاص پارسا و پاکمناش می باشد.

       *       *      *

 عقل دو عقل است عقل مکسبی،

که دراموزی چو در مکتب سبی.

از کتاب و استاد و فکر و ذکر،

از معانی وز علوم خوب و بکر.

عقل دیگر بخشیش یزدان بود،

چشمه ی آن در میان جان بود،

چون ز سینه آب دانیش جوش کرد،

نی شود گنده نه دیرینه نه زرد.

       *      *       *

در حقیقت آن دانیشی که در مکتب و دانشگاه ها بدست می آید اگر تکرار نشود بلافاصله فراموش می گردد.اگر علم مکتبی اساس می بود باید شاگردان یک مکتب همه دانشمند می شدند ولی اکثریت چون قلب مونیر و خرد فطری ندارند از میان صد شاگرد شاید یک و دو نفرشان دانشمند و عالم شوند.

عقل جزوی از نظر مولانا چند مشکل لاینحل دارد:

       *      *      *

-منکر شهود حقیقت است

-گرفتار عافت و وهم و خیال است.

-در درک مسایل لاهوتی ناقص است.

-مستقل و مختریع نیست.

-فقط به علیت و قانون های ظاهری طبعت سر و کار دارد.

-عشق را درک نمی کند.

       *      *      * 

اما عقل کلی دارای صفات زیرین است:

       *       *       *

-به منزله ی بال و پر انسان است.

 

-ضد شهوت و ظلم و نادانی است.

-عقل ایمانیست اخبار الاهی را تصدیق می کند و هر چه پیامبران گویند به آن عمل می کند.

-تدبیر امور باطنی کند.

-از شناخت خدا عاجز است اما سرکس نیست.

-حقیقت نهان جهان هستی است.

       *       *        * 

و در نهایت با توجه به ابیات «مثنوی» و دلایلی که از کتاب «فیهی ما فیهی» در باره ی عقل آمده است به خوبی آشکار می شود که حضرت مولانا نه تنها عقل ستیز نبوده بلکه به اصالت عقل اعتقاد داشته است.

       *        *        *

 بس نکو گفت آن رسول خوش جواز،

ذره ای عقلت به از صوم و نماز.

زانکه عقلت جوهر است این دو عرض.

این دو در تکمیل آن شد مفترض.

تا جلا باشد مر آن آیینه را،

که صفا آید ز تاعت سینه را.

لیک گر آیینه از بن فاسد است،

صیقل اورا دیر باز آرد به دست...

عقل عبدالان چو پر جبریل،

می پرد تا ضل صدره میل-میل.

 

  • بتسابه مهدوی

گالری بتسابه 003

بتسابه مهدوی | سه شنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۶، ۰۱:۳۰ ب.ظ

  • بتسابه مهدوی

گالری بتسابه 01

بتسابه مهدوی | چهارشنبه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۶، ۱۱:۰۴ ق.ظ

  • بتسابه مهدوی

تاریخچه‏ ی نذر کردن و نذری دادن

بتسابه مهدوی | يكشنبه, ۲۴ دی ۱۳۹۶، ۰۹:۵۴ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

از مطالعات انسان‏شناختی استنباط می‏شود که نذورات و زیارت اماکن مقدس از دیرپا، بنیادین و کهن‏ترین صور رفتارو تجربه‏های دینی فرهنگ‏ها و جامعه‏ها بوده‏است . انسان کرومانیون که پیشرفته تر از گونه‏های قبلی بوده و از جمجمه‏ی بزرگتری هم برخوردار بود علاوه بر رفتارهای انسان‏های نئاندرتال، شروع به نقاشی کردن روی دیوارهای  غاری که در آن زندگی می‏کرد نمود و نیز روی ابزار خودش خط وشکلی کشید و خیال کرد که این شکل‏ها درشکار و جنگ کمکی به او می‏کند. او شکل حیوان مورد نظر خود، که آرزوی شکارش را داشت بر دیواره‏های غار نقاشی می‏کرد. یکی از دلایلی که برای این عمل انسان‏های نخستین حدس می‏زنند این است که اعتقاد آنان این بود که با این کار در شکار خود موفق خواهند شد. شاید بتوان این عمل را ابتدایی ترین صورت نذر و قربانی کردن در نظر گرفت. اعتقاد به این که سرنوشت انسان در دست خدایان است و انگیزه‏ی خشنودی خدایان و دفع شر و بلایای طبیعی از مهمترین دلایل نذورات و قربانی ها بوده است.

 

همه تجربه‏های دینی به طریقی با زیارت و اعمال زایرانه جمعیت‏های متدین درپیچیده‏اند . به دیگر سخن، دینی را بدون زیارت و اعمال و آداب آن و نذر و نیاز سراغ نداشته و نمی شناسیم . از زمان پیدایش ادیان و معابد و پرستشگاه‏ها و زیارتگاه‏ها در روی زمین ، موضوع نذر و نیاز و زیارت نیز وجود داشته است ، زیرا امور معابد و زیارتگاه‏ها معمولاً از طریق هدایا و نذورات پیروان آن ادیان و معابد و یا از محل درآمد اراضی موقوفه‏ای بوده که وقف یا نذر بر آن معبد یا پرستشگاه یا زیارتگاه می‏شده است و روحانیون مخصوصی تصدی انجام این امور را به عهده داشته‏اند . 

این امر اتفاقی نیست که زنده ، غنی ، معنوی و فعال‏ترین محوطه‏ها و مکان‏ها در گذشته زیارتگاه‏ها بوده‏اند . معماری ، هنر ، ادبیات و آداب زیارت و اهدای نذور را بی ‏غراق می‏توان از گرانمایه‏ترین ذخایر معنوی و میراث جمعیت‏های زایر دانست . ثروتی را که در گذشته زایران از طریق اهدای نذرها برای زیارتگاه‏ها هزینه می‏کرده‏اند با توجه به امکانات محدود مادی و تنگناهای معیشتی ، شگفت‏آور بوده است .  

 

در ایران باستان نیز نذر و وقف ، ریشه‏ای دیرینه دارد و از زمان ورود آریاها به فلات ایران و هندوستان ، نذورات و موقوفات معابد و زیارتگاه‏ها وجود داشته‏است.در کتاب "ریگ ودا"ی هندوها و "اوستا "، از نذر و نیاز صحبت شده است. یکی از سنت‏های پسندیده مردم که پیرو آیین یکتاپرستی دین رزتشت بوده‏اند ، نیکی و نیکوکاری و کمک به همنوع و اهدای نذرها به معابد و اماکن زیارتی بوده‏است . زرتشتیان این عمل نیک را از جمله وظایف ملی و مذهبی آیین خود می دانسته و به آن عمل می‏کردند . دین زرتشت با توجه به نمونه‏هایی که در کتاب مقدس « اوستا » به آنها اشاره شده ، به موضوع نذر و نیاز ، چه برای اهورا مزدا ( خدای یکتا ) و چه برای انجام مراسم مذهبی در آتشکده‏ها و اهدا به آن جا و یا پیشکش نمودن به همنوعان پرداخته شده‏است . هم اکنون نیز هموطنان زرتشتی ما در کرمان و یزد ، نذورات و موقوفاتی دارند که نذر و وقف برگهنبار شده و همه ساله درآمد آنها در محل صرف نیات نذر کننده و واقف می‏شود. 

 

  این نذرها در طول تاریخ  و در میان مذاهب گوناگون اشکال مختلفی داشتند. از قربانی‏های انسانی و حیوانی گرفته تا پختن غذاهای نذری، سفره های نذری و آجیل‏ها ی نذری.

  • بتسابه مهدوی

خواص رنگ درمانی چراغ های سنگ نمک باتعویض لامپ رنگی

بتسابه مهدوی | سه شنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۶، ۰۷:۱۳ ق.ظ

بتسابه مهدوی

 

در رنگ درمانی علم ثابت نموده که بسیاری از بیماری ها را می توان فقط با استفاده از رنگ، درمان کرد. البته این درمان باید با مراعات تمام قواعد و اصول رنگ درمانی اسلامی انجام شود.

 

شیوه استنشاق رنگ که با استفاده از فن تجسم خلاق اعمال می شود، یا به کار بردن مایعات رنگین یا استفاده از لباس ها، وسایل و سنگ ها با رنگی خاص که حالت تعادل را ایجاد می کنند، در درمان بیماری های موثر است. البته امروزه تاثیرات انرژیک نامحسوس رنگ بر روی روح و جسم به اثبات رسیده است .

 

از آنجا که میزان ارتعاش رنگ ها یکسان و بسیار شبیه به هم است همه آنها برای چشم انسان قابل رؤیت نیستند. کلمه (نور) که در برگیرنده انواع رنگ هاست، در آیات و روایات بسیار آمده است و در ابعاد مختلف رنگ درمانی با استفاده از منابع دینی و دستورات پایه ای طب جامع اسلامی این درمان صورت می گیرد.

طول موج رنگ بنفش کوتاه ترین طول موج است و از 380 تا 450 نانومتر بُرد دارد. رنگ قرمز دارای بلندترین طول موج و بُرد آن از 630 تا 730 نانومتر است.

رنگ ها به شیوه های مختلفی بر ذهن و روح و جسم انسان تاثیر می گذارند که تمام این تاثیرات و کیفیت حصول آنها در رنگ درمانی طب جامع اسلامی بحث شده است

 

هررنگی روی چاکرای مربوط به آن رنگ وهر چاکرا روی هر عضومربوط به آن چاکرا تأثیر می گزارد درنتیجه هر رنگ روی عضو مربوط به آن رنگ اثرشفابخشی دارد

نارنجی :احساس امنیت را در انسان تقویت می کند و برای سیستم عصبی بخصوص مغز ، کلیه و مثتانه بسیار سودمند است .

قرمز: جریان خون را بدن تسریع می بخشد و همچنین باعث افزایش نیروی محرکه می گردد.

صورتی :حس دوست داشتن و همکاری را در انسان تقویت می کند و باعث می شود که افراد احساسات خود را راحت تر بروز دهند.

زرد: کمک به درک عاقلانه مطالب و فعال کردن لوزالمعده و کبد کرده و برطرف کننده نارسائیهای ادراری است.

سفید :علاوه بر خاصیت پاک کنندگی ، ناخالصیها معنوی را پاک می کند و پاکی های درون را نمایانتر می سازد. مضافا بر آن دی اکسید کربن محل هایی از قبیل کارخانجات و شهرهای پر ترافیک را از بین می برد.

قهوه ای : با ایجاد و یا تقویت حس تعادل در افراد کمک می کند .

آبی : باعث آرامش و کاهش اشتها می شود.

بنفش : باعث افزایش قدرت تخیل می شود.

سبز : آرامش می دهد و بدخلقی و کج خلقی را از ما دور کرده و خنده برلبانمان می آورد

 

چراغ های سنگ نمک گالری سنگهای شفا بخش از جنس بلور کریستال سنگ نمک می باشد که تإثیر مافوق وصفی نسبت به سنگ نمک معمولی دلرد اشکال مختلف این کریستالها بشکل نوشته الله یا سربازان هخامنشی ویاهرم ، کره ،  و استوانه از جنس کریستال سنگ نمک می باشد. 

لامپ درون سنگ ها قابل تعویض در رنگ های مختلف است و با توجه به رنگ لامپ ، رنگ سنگ ها تغییر خواهد کرد . چراغ های کریستال سنگ نمک راا می توان در تمامی مکانها نظیر اطاق خواب وسالن پذیرائی ودفتر کار بیمارستان ، کارخانه ، دفتر کار ، سالن نشیمن ، مورد استفاده قرار داد..

هاله ها حوزه های انرژی پیرامون ما هستنند که به رنگ های مختلف : سبز ، آبی ، بنفش ، لاجوردی ، به نظر ما می آید. این حوزه ها بر اثر فعالیت های روزانه از بارهای الکتریکی و سایر بارهای مثبت دچار آلودگی شده و برای ما خستگی ، افسردگی و بیماریهای مختلف ایجاد می نماید با استفاده از کریستال سنگ نمک گالری سنگهای شفابخش  حوزهای منفی اطراف ما پاک سازی شده و آلودگی های آن تا حدود زیادی از بین رفته و به ما انبساط خاطر ، آرامش و سلامتی خواهد داد.

کریستال سنگ نمک برای  تسکین انواع دردهای پا ،‌ زانو ، کمر کاهش گرفتگی سینوسها کاهش مشکلات تنفسی بالا بردن ظرفیت شش ها کاهش حساسیت و آلرژی کاهش سردرد های میگرنی کاهش اضطراب ایجاد تمرکز حواس تقویت سیستم ایمنی بدن بالا بردن سطح هوشیاری کمک به تنظیم فشار خون تثبیت قوای بدنی بر طرف کردن احساس خستگی ناشی از آلودگی هوا رفع نیاز بدن به نمک و از بین بردن تمایل به خوردن آن جذب جرم ناشی از دود سیگار از بین بردن بو پائین آوردن شدت حمله های آسمی مورد استفاده قرار میگیرد .

 

چراغ های کریستال بلور نمک ساخته شده از کریستال سنگ نمک طبیعی است که از عمق یک کیلو متری زمین استخراج می شود. نور این چراغها در زندگی روزمره ما می تواند بسیار اهمیت داشته باشد .نوروهاله  این چراغها می تواند بیش از هشتاد درصد تشعشعات منتشره از تجهیزات الکتریکی نظیر پارازیت (کامپیوتر، تلویزیون، دستگاههای رادیولوژی و غیره) را کاهش داده و هوای تنفسی ما را از آلودگی جرم و دود سیگار مهار کند و باعث شود تا خوابی راحت و آسوده و بدون استرس داشته باشیم تا هر روز صبح با نشاط و با نیروی بیشتری بیدار شویم.

  • بتسابه مهدوی

فلسفه عدد مقدس هفت نزد ایرانیان

بتسابه مهدوی | دوشنبه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۶، ۰۸:۴۲ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

عدد هفت در نزد ایرانیان از دیرباز تاکنون عددی مقدس و مشهور بوده . از میان همه اعداد , عدد هفت همیشه مورد توجه مشرق زمین و به خصوص ایرانیان قرار داشته اغلب در امور ایزدی و نیک و گاه در امور اهریمنی و شر به کارمیرفته است ولی اکثر موراد در جهت نیت پاک و روحانی و مقدس استفاده می گردیده . وجود بعضی عوامل طبیعی مانند تعداد سیاره های مکشوف جهان باستان و همچنینرنگهای اصلی موید رجحان و جنبه ماوراطبیعی این عدد گردیده است. با توجه به آیین کهن میترائیسم ایران که قدمتی بیش از پنج هزار سال دارد بایستی بپذیریم که ایرانیان نخستین ملتی بودند که به رمز و راز این عدد آسمانی پی بردند .

تمدنهای بسیاری در مشرق زمین و به خصوص خاورمیانه شکل گرفت که پایه های تمدن بشری محسوب می شوند ولی نکته جالب آن این است که از میان همه آنها تنها تمدن ایران باقی ماند و به عبارتی همه تمدنهای اطراف به نوعی یا در تمدن ایران حل شدند و یا از میان رفتند . تمدن مصر , سومر , اکدیها , کلده , آشور , بابل نمونه ای از این تمدنهاست . از میان آنها آیین مهرپرستی و میترایسم ایران از قدمتی پیش از همه این تمدنها برخوردار است . امروزه نمادهای مهر را در ایران و آداب و رسوم مردم ایران هنوز به روشنی می بینیم . به عبارتی میتوان گفت که تمدن های بین النهرین بیشترا به درون تمدن ایران رفتند و یک تمدن بزرگ را شکل دادند .

 

تمدن بین النهرین در حدود سه هزار سال پیش به قدرت بزرگ جهان مشهور بود ولی پس از روی کار آمدن کوروش بزرگ , منطقه بین النهرین بخشی از تمدن ایران شدند و به کشور ایران پیوستند و تا انتهای دوره شاهنشاهی ساسانی این منطقه بخشی از تمدن و خاک ایران محسوب می شد . به صورتیکه پایتخت ایران در بغداد ( عراق ) بود و به عراق کنونی دل ایرانشهر گفته میشده است . پس از حمله تازیان به ایران این منطقه مورد یورش عربهای بدوی قرار گرفت و همه تمدن و شکوه باستانی اش به یکباره ویران شد و اثری از آن همه تاریخ به جای نماند و عربها به مرور زمان به آنجا مهاجرت کردند و زبان عربی را به دیگر ایرانیان آن منطقه غلبه نمودند و فرهنگی عربی را جایگزین تمدن کهن بین النهرین کردند .

 

ملتها و تمدنهای اطراف ایران نیز به پیروی از ایرانیان مهرپرست و مهر اندیش متوجه سیارات شده بودند و رمز و رازی اهورایی را یافته بودند و در نتیجه به صورت نماد شگون می پرستیدند. آنچه که شواهد نشان می دهد میترائیسم ایرانی تاثیر گذار ترین آیین در ادیان جهان بخصوص در مسیحیت و اسلام بوده است . روز زایش مهر در ایران , همان روز بیست و پنجم دسامبر در مسیحیت است که جشن گرفته می شود . لباس قرمز پاپ از آیین میترایسم گرفته شده است . همچنین مهرابه های درون کلیساها نیز به مهرابه های مهری مشهور است .

از دیگر نفوذ آیین مهر نیز میتوان بر رومیان و یونانیان نیز اشاره کرد . در داخل معبد و انتهای معابد آنان حجاری های برجشته مهر وجود داشته است که میترا در حال کشتن گاوی است . هنوز در برخی از کلیسا های کهن اروپا آثار آن پابرجاست . میترایسم در اسلام نیز نفوذ چشم گیری داشت . در زیر به برخی موارد نفوذ عدد هفت میترایسمی در اسلام نیز اشاراتی خواهیم داشت . مشهورترین مهد تمدن مهرپرستی ایران شهر خرم آباد است .

عدد هفت میتراییان ایران نیز به همین منوال در مذاهب و تاریخ جهان در تصوف و درسنن و آداب کهن بیشتر ملتها نفوذ کرد . در تاریخ ایران و بناهای بازمانده از دوره‌های تاریخی گوناگون، توجه به عدد هفت مشهود است. دور تا دور قلعه همدان (هگمتانه) پایتخت مادها، دارای هفت دیوار بوده است که کنگره‌هایی به رنگ‌های مختلف داشته اند. داریوش بزرگ با شش تن دیگر از نجبای ایران هفت تنی را تشکیل دادند که دست به دست هم دادند و گئومات مغ دروغین که بر ضد کمبوجیه پادشاه هخامنشی قیام و سه ماه بر مردم ایران حکومت کرد را از تخت پادشاهی سرنگون کردند.در نقوش نقش رستم بالای آرامگاه داریوش بزرگ در دو طرف، شش نفر وجود دارند که با خود داریوش بزرگ ، هفت نقش را تشکیل داده‌اند . از سوی دیگر عدد هفت در نزد ایرانیان به عنوان یک نماد انرژی اهورایی نیز مطرح است . به طوریکه در برخی از نقوش فرشهای دست بافت محلی یا گلیم های ایرانی دور تا دور دایره میانی آنها با هفت رنگ مختلف تهیه شده است تا انسانی که بروی آن استراحت میکند از نیروی آرامش بخش اهورایی آن برخوردار شود .

دکتر بتسابه مهدوی

29 خرداد 96

  • بتسابه مهدوی