سیر و سلوک
سیر و سلوک
دکتر بتسابه مهدوی
عرفا براى رسیدن به مقام عرفان حقیقى، به منازل و مقاماتى قائلند که عملا باید طى شود و بدون عبور از آن منازل، وصول به عرفان حقیقى را غیر ممکن مى دانند.عرفان با حکمت الهى وجه مشترکى دارد و وجوه اختلافى. وجه مشترک این است که هدف هر دو «معرفة الله » است. اما وجه اختلاف این است که از نظر حکمت الهى، هدف خصوص معرفة الله نیست، بلکه هدف معرفت نظام هستى است آنچنانکه هست. معرفى که هدف حکیم است نظامى را تشکیل مى دهد که البته معرفة الله رکن مهم این نظام است، ولى از نظر عرفان هدف منحصر به معرفة الله است. از نظر عرفان معرفة الله معرفت همه چیز است، همه چیز در پرتو معرفة الله و از وجهه توحیدى باید شناخته شود و اینگونه شناسائى فرع بر معرفة الله است.
ثانیا معرفت مطلوب حکیم، معرفت فکرى و ذهنى است، نظیر معرفتى که براى یک ریاضیدان از تفکر در مسائل ریاضى پیدا مى شود. ولى معرفت مطلوب عارف، معرفت حضورى و شهودى است، نظیر معرفتى که براى یک آزمایشگر در آزمایشگاه حاصل مى شود. حکیم، طالب علم الیقین است و عارف، طالب عین الیقین.
ثالثا وسیله اى که حکیم به کار مى برد عقل و استدلال و برهان است، اما وسیله اى که عارف به کار مى برد قلب و تصفیه و تهذیب و تکمیل نفس است حکیم مى خواهد دوربین ذهن خود را به حرکت آورد و نظام عالم را با این دوربین مطالعه کند، اما عارف مى خواهد با تمام وجودش حرکت کند و به کنه حقیقت هستى برسد و مانند قطره اى که به دریا مى پیوندد، به حقیقت بپیوندد. .کمال فطرى و مترقب انسان از نظر حکیم در فهمیدن است، و کمال فطرى و مترقب انسان از نظر عارف در رسیدن است. از نظر حکیم انسان ناقص مساوى است با انسان جاهل، و از نظر عارف، انسان ناقص مساوى است با انسان دور و مهجور مانده از اصل خویش.
عارف که کمال را در رسیدن مى داند نه در فهمیدن، براى وصول به مقصد اصلى و عرفان حقیقى، عبور از یک سلسله منازل و مراحل و مقامات را لازم و ضرورى مى داند و نام آن را «سیر و سلوک » مى گذارد.
سیر و سلوک عبد به سوى خدا، سیرى عمودى است; نه افقى و منظور از «عمودى » در این جا، عمودى در هندسه الهى است، نه در هندسه طبیعى; یعنى به «مکانت برتر» راه یافتن است، نه به «مکان برتر» رفتن. از این رو زاد و توشه اى طلب مى کند تا انسان رادر سیربه مکانت برتر کمک کند.
خداوند از سیروسلوک به عنوان یک سفر صعودى وعمودى یاد مى کند و در سوره «مجادله » مى فرماید: «یرفع الله الذین امنوا منکم و الذین اوتوا العلم درجات » (سوره مجادله، آیه 11):
کسى که سیر صعودى کند، «مرتفع » مى شود و ذات اقدس اله از این سیر به «رفع » یاد مى کند، چنانکه در سوره «فاطر» از این سیر به «صعود» تعبیر شده است: «الیه یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه »سوره فاطر، آیه 10.
بنابراین، از این دو تعبیر «رفع » و «صعود» ، معلوم مى شود که سیر و سلوک، عمودى و مکانت طلبى است، نه افقى و مکان خواهى، چون سیر به طرف مکان، گرچه مکان برتر باشد باز افقى است; نه عمودى و خدا از رفعت کسانى مانند حضرت ادریس (علیه السلام) که این سفر را پشت سر گذاشته اند، چنین یاد مى کند:«و رفعناه مکانا علیا» (سوره مریم، آیه 57) که منظور از آن، مکانت عالیه است، نه مکان صورى و ظاهرى، و ذات اقدس خداوند در وصف خود نیز به عنوان کسى که داراى درجات رفیعه است یاد مى کند:«رفیع الدرجات ذو العرش » (سوره غافر، آیه 15) .
بنابراین،سیر الى الله یعنى سیر به طرف درجات رفیعه، و مؤمنان، از درجات رفیعه و عالمان، از درجات برتر و بیشترى برخوردارند و «کلمه طیب » هم به آن سمت صعود مى کند، و چون کلمه طیب که همان معرفت و عقیدت صائب است، با روح عارف معتقد عجین مى گردد، بازگشت صعود عرفان و عقیده صائب به صعود عارف معتقد است.
همان طور که در تبیین اخلاق مصطلح، مسالک گوناگونى وجود دارد، در تبیین مراتب سیر و سلوک اخلاقى نیز انظار متفاوت است: «محدثان » که اسلام شناسى آنان بر محور نقل است، مسائل اخلاقى و سلوکى را با برداشتهاى خاصى که از قرآن و احادیث عترت (علیهم السلام) دارند تبیین مى کنند، «متکلمان » نیز چون نسبت به اصول دین بینش کلامى دارند، اخلاق علمى و سیر و سلوک عملى را به روش متکلمان تشریح مى کنند; اما «حکیمان » چون بینششان بر مبناى حکمت متعالیه الهى است، اخلاق علمى و سیر و سلوک عملى را به روال خاص حکمت تبیین مى کنند و «عارفان » که جهان را بر اساس ظهور اسماى الهى مشاهده مى کنند، اخلاق علمى و سیر و سلوک عملى را به گونه اى دیگر تبیین مى کنند، ولى اگر حکیم بخواهد بیانهاى عارفان را به قالب فنى در آورد که هم از آیات و روایات دور نماند و هم از براهین عقلى مهجور نباشد، راهى را که محقق طوسى طى کرده است مى تواند معیار قرار دهد; خواجه نصیرالدین طوسى در کتاب «اوصاف الاشراف » براى مراحل سیر و سلوک، شش باب و براى هر باب، شش اصل ذکر کرده است، به استثناى آخرین باب که فناى در حق است و درجات و فصول آن نامحدود و ناپیدا کرانه است.
از آن جا که تخلق، سیرى باطنى و عمودى است و سیر باطنى و عمودى نیز مانند سیر ظاهرى و افقى، مسافت و مسیرى دارد و مسافت و مسیر را مى شود به درجات گوناگون تقسیم کرد، سالکان این راه سفرنامه خود را به صورت رساله سیر و سلوک، بازگو کرده اند و در حقیقت، این آداب و سنن که در ابتدا به عنوان «زاد المسافر» مطرح است، نتیجه ره آورد سالکان واصل است که به مقصد رسیده اند، و بهترین ارمغانى که سالکان این راه آورده اند این است که «نشانه » هر منزلى را به خوبى ارائه داده اند. کسى که براى اولین بار این راه را طى مى کند آن را بدون نام و نشان مى پیماید و علایم آن را در خود مى بیند و آنچه را که یافت به عنوان علامت و منزلگاه ذکر مى کند تا براى دیگران پیمودن آن راه آسان باشد; مثلا، کوه نوردى که قله اى را فتح مى کند براى اولین بار با سختى، راه ناهموار آن را طى مى کند و هرجا که براى قدم گذاشتن مناسب ببیند علامت مى نهد تا دیگران با آشنایى با این نشانه ها و علامتها این راه را پیموده، آن قله را فتح کنند. اولیا و انبیا (علیهم السلام) بدون تعلیم بشرى مبتکران سیر و سلوکند و این راه را بدون معلم بشرى با دشوارى پیموده و راههاى بسته را باز و علامت گذارى کرده اند و سالکان عارف همه شاگردان آنها هستند.
گرچه سلوک به یک معنا راه یک کلمه است، یک قدم است، یک مفهوم و یک عنوان است و آن «بندگى کردن» است، ولى مىتوان به حسب حالات مختلفِ دورى و نزدیکى انسان، همین یک قدم را به منزلها و مراحلى تقسیم کرد. برخى از بزرگان در این راه زحمتهایى کشیدهاند و از هنگامى که انسان مىخواهد به طرف خداى متعال حرکت کند تا آن هنگام که به کمال نهایى مىرسد، منازلى تعیین کردهاند.
همان طور که در تبیین اخلاق مصطلح، مسالک گوناگونى وجود دارد، در تبیین مراتب سیر و سلوک اخلاقى نیز انظار متفاوت است: «محدثان » که اسلام شناسى آنان بر محور نقل است، مسائل اخلاقى و سلوکى را با برداشتهاى خاصى که از قرآن و احادیث عترت (علیهم السلام) دارند تبیین مى کنند، «متکلمان » نیز چون نسبت به اصول دین بینش کلامى دارند، اخلاق علمى و سیر و سلوک عملى را به روش متکلمان تشریح مى کنند; اما «حکیمان » چون بینششان بر مبناى حکمت متعالیه الهى است، اخلاق علمى و سیر و سلوک عملى را به روال خاص حکمت تبیین مى کنند و «عارفان » که جهان را بر اساس ظهور اسماى الهى مشاهده مى کنند، اخلاق علمى و سیر و سلوک عملى را به گونه اى دیگر تبیین مى کنند، ولى اگر حکیم بخواهد بیانهاى عارفان را به قالب فنى در آورد که هم از آیات و روایات دور نماند و هم از براهین عقلى مهجور نباشد، راهى را که محقق طوسى طى کرده است مى تواند معیار قرار دهد; خواجه نصیرالدین طوسى در کتاب «اوصاف الاشراف » براى مراحل سیر و سلوک، شش باب و براى هر باب، شش اصل ذکر کرده است، به استثناى آخرین باب که فناى در حق است و درجات و فصول آن نامحدود و ناپیدا کرانه است.
از آن جا که تخلق، سیرى باطنى و عمودى است و سیر باطنى و عمودى نیز مانند سیر ظاهرى و افقى، مسافت و مسیرى دارد و مسافت و مسیر را مى شود به درجات گوناگون تقسیم کرد، سالکان این راه سفرنامه خود را به صورت رساله سیر و سلوک، بازگو کرده اند و در حقیقت، این آداب و سنن که در ابتدا به عنوان «زاد المسافر» مطرح است، نتیجه ره آورد سالکان واصل است که به مقصد رسیده اند، و بهترین ارمغانى که سالکان این راه آورده اند این است که «نشانه » هر منزلى را به خوبى ارائه داده اند. کسى که براى اولین بار این راه را طى مى کند آن را بدون نام و نشان مى پیماید و علایم آن را در خود مى بیند و آنچه را که یافت به عنوان علامت و منزلگاه ذکر مى کند تا براى دیگران پیمودن آن راه آسان باشد; مثلا، کوه نوردى که قله اى را فتح مى کند براى اولین بار با سختى، راه ناهموار آن را طى مى کند و هرجا که براى قدم گذاشتن مناسب ببیند علامت مى نهد تا دیگران با آشنایى با این نشانه ها و علامتها این راه را پیموده، آن قله را فتح کنند. اولیا و انبیا (علیهم السلام) بدون تعلیم بشرى مبتکران سیر و سلوکند و این راه را بدون معلم بشرى با دشوارى پیموده و راههاى بسته را باز و علامت گذارى کرده اند و سالکان عارف همه شاگردان آنها هستند.
گرچه سلوک به یک معنا راه یک کلمه است، یک قدم است، یک مفهوم و یک عنوان است و آن «بندگى کردن» است، ولى مىتوان به حسب حالات مختلفِ دورى و نزدیکى انسان، همین یک قدم را به منزلها و مراحلى تقسیم کرد. برخى از بزرگان در این راه زحمتهایى کشیدهاند و از هنگامى که انسان مىخواهد به طرف خداى متعال حرکت کند تا آن هنگام که به کمال نهایى مىرسد، منازلى تعیین کردهاند.