نوروز مبارک
- ۰ نظر
- ۳۰ اسفند ۹۵ ، ۰۷:۱۴
دکتر بتسابه مهدوی
در داستان آفرینش زرتشتیان، گیاه خودروی ریواس که به هنگام رعد و برق در کوه میروید، موجب پدیدار شدن بشریت میشود. درمتون زرتشتی همچون «بندهش» و «زاداسپرم» از ده نبرد آفریدگان گیتی با اهریمن سخن به میان آمده که چهارمین آن نبرد گیاهاست:
«چون چهارم بر گیاه آمد. به مقابله او همان گیاه بکوشید. چون آن گیاه نخستین بخشکید. «امرداد» که او را گیاه نشان گیتی است، وی را برگرفت و او را خرد بکوفت و با آب تیشتری بارانی بیامیخت. پس از باران همه زمین را رستنیها آشکار شد، ده هزار نوع اصلی و یک صدهزار نوع به نوع اندر نوع چنان رستند که از هرگونهای و آیینی بود. او آن ده هزار نوع را به باز پس داشتن ده هزار بیماری آراست. پس از آن یک صد هزار نوع گیاه تخم برگرفت. از گرد آمدن تخمها درخت «همه تخمه» را میان دریای فراخکرد بیافرید که همه گونه (های) گیاهان از او همی رویند و سیمرغ آشیان بدو دارد. هنگامی که از آن به فراز پرواز کند. آنگاه تخم خشک آن را به آب افکند و به باران باز به زمین باریده شود. به نزدیکی آن درخت «هوم سپید» را بیافرید که دشمن پیری، زنده گر مردگان و انوشه گر زندگان (است).»
اما هوم چیست
شربتی مقدس از شیره گیاه ” افدرا” شده که شاخههای آن را در آب میشویند و در هاون میکوبند و با شاخهای از درخت انار میسایند و صاف میکنند. این شیره سپس با شیری که با هوم مخلوط میشود محصول نهایی است. هوم قبل از مراسم آماده میشود و بعد ضمن بر خواندن فصلهای ۹ – ۱۱ یسنا که اختصاص به ستایش هوم دارد مصرف میشود. تهیه آن برای دومین بار با یسنا ۲۲ آغاز میشود و در مدت خواندن اولین گاهان یسنا ۱۸ – ۳۴ ادامه مییابد.
هَومَ (هُومه) Haoma نام ایزدبانوی درمان و نگاهبان گیاه مقدس و آیینی (هوم) است. جایگاه این ایزدبانو درون درخت «گوکرن» (Gokarn) است. یسنه- هاتهای ۹ تا ۱۱ که هوم یشت خوانده میشود، و نیز بیستمین یشت اوستا به نام «هوم یشت» سرود ستایش و نیاش اوست. هوم در اوستا و سوم در سنسکریت نام گیاه مقدسی است که افشره آن گونهای آشامیدنی آیینی بشمار میآید و آیینها و نیایشهای مربوط بدان در اوستای نو و در دین زرتشتی جای ویژهای دارد. از نوشابه هوم با صفت «دوردارنده مرگ» یاد میشود و به نوشته بندهش هوم سرور و شهریار گیاهان است و در فرشکرد، بیمرگ (اَنوش) را او میآرایند.
دکتر بتسابه مهدوی
30 اسفند 95
تهران
دکتر بتسابه مهدوی
در اسطورهشناسی به بررسی درختانی میپردازد که از زمانهای کهن نماد مورد علاقه مردم بودهاند و وارد در اسطورهشناسی آنها شدهاند.
در فرهنگ ایرانی، همچون بسیاری از اقوام دیگر، برای برخی از گیاهان و درختان نیرو و خواص و تقدس خاصی قائل بودهاند.
گلها و گیاهانی ماننداسپند، هوم، گل محمدی، (گل سرخ)، نسترن زرد و سفید، «تهم – Taham چنار و کنار و انار و موز (رز، تاک) و سرو و درختتوت و درخت سنجد و درخت گز ودرخت تاقوک… در ایران کمتر دهی است که نمونهای از درختان مورد احترام را در خود نداشته باشد، این درختان و درختچههای گوناگون، در باور عامهٔ مردم دارای ویژگیهای کم و بیش یکسانی هستند. از جمله اینکه بریدن آنها و حتی شکستن شاخههای آنها سبب نابودی و یا زیانهای عمده برای شکننده دربر خواهد داشت این درختان برآورندهٔ حاجات نیازمندان بوده، در دفع برخی امراض و چشم زخم مؤثر میباشند. نیازمندان بر آن دخیل میبندند، پارچه میبندند، نخ گره میزنند و قندیل میآویزند و افسانهها و داستانهای بسیاری در پیرامون آنها نقل میشود.
در ایران دو درخت مقدس معروف وجود داشتهاست:
درخت سرو
شواهد بسیار زیادی از مقدس بودن سرو نزد آیینهای کهن ایرانی وجود دارد نوشتههای بجای مانده از حکایت درخت سرو کشمر که بدستور خلیفه بریده شد و مورد نفرین واقع شد حکایت معروفی در تاریخ اسلام است.
هنوز هم نزد روستاییان خراسان از تقدس برخوردار است که این احترام و تقدس در کتابهای تاریخی نیز منعکس شدهاست و آن داستان سروک شمر است. «در شاهنامه آمدهاست که پیامبر زرتشت، یک درخت سرو شگفت که سرشتی مینوی و اندازهای بسیار بزرگ داشت، در ناحیهٔ کشمر (از روستاهای شهرستان بردسکن کنونی) بر در آتشکدهٔ برزین مهر بر زمین نشاند.
بهشتیش خوان ارندانی همی
چرا سروکِشمَرش خوانی همی،
چراکش نخوانی نهال بهشت،
که چون سرو کِشمَر به گیتی که کشت؟
در متنهای تاریخی پس از اسلام، به نام سروعظیم مقدسی بر میخوریم که با زرتشت و موبدان و مغان پیوستگی دارد و تا اواسط قرن نهم میلادی بر سر پا بوده است. تا اینکه سرانجام در سال ۸۴۶ میلادی (۲۳۲ هـ ق)به فرمان و فتوای «متوکل» خلیفهٔ عباسی آن را بریده و فرو افکندند».
در فرهنگ ایرانی، همچون بسیاری از اقوام دیگر، برای برخی از گیاهان و درختان نیرو و خواص و تقدس خاصی قائل بودهاند.
در ایران کمتر دهی هست که نمونهای از درختان مورد احترام را در خود نداشته باشد، این درختان و درختچههای گوناگون، در باور عامهٔ مردم دارای ویژگیهای کم و بیش یکسانی هستند. از جمله اینکه بریدن آنها و حتی شکستن شاخههای آنها سبب نابودی و یا زیانهای عمده برای شکننده دربر خواهد داشت این درختان برآورندهٔ حاجات نیازمندان بوده، در دفع برخی امراض و چشم زخم مؤثر میباشند. نیازمندان بر آن دخیل میبندند، پارچه میبندند، نخ گره میزنند و قندیل میآویزند و افسانهها و داستانهای بسیاری در پیرامون
درخت تاقوک درخت تاگوک یا داغداغان. یا تَگوک Taghouk یا درخت”” تـَ “” یکی از درختانی است که به همراه درخت سرو نزد ایرانیان باستان از تقدس برخوردار بوده و معمولا خانمها بر آن پارچهای و یا رووش(تکه باریک پارچه) میبستند برای رفع بلا و یا بر آورده شدن حاجات. هنوز هم این سنت در بعضی از مناطق ایران حفظ شدهاست درخت سرو زیبد و درخت تاقوک زیبد درقهستان و همچنین در منطقه ترکمن صحرا را میتوان نام برد.
دکتر بتسابه مهدوی
30 اسفند 95
تهران
دکتر بتسابه مهدوی
۱- رود گنگ: مقدس ترین رود هند است. الهه گانگا این رود را نگهبانی میکند. گنگ از هیمالیا سرچشمه میگیرد و از شهرهایی مثل بنارس، هردوار، الله آباد، وراندابن و…میگذرد. بر طبق افسانهها گنگ از پای ویشنو Vishnu (خدای نگهدارنده زندگی در زمین) جاری شده و پس از گذشتن از گیسوان شیوا Shiva(خدای فنا و نابودی) به زمین میرسد. هندوان معتقدند که غسل در گنگ، گناهان کبیره را میشوید و اصولاً غسل در رودهای مقدس به هنگام کسوف و خسوف واجب است. آنها همچنین خاکستر و استخوانهای نیم سوختهٔ مردگان خود را با مراسمی خاص در آب گنگ میریزند.
۲- رود سند: دومین رود مقدس هندوان است و نام هندوستان نیز از همین رودخانه گرفته شده است. نام قدیم سند، سندو، بوده است و ایرانیان باستان آن را، هندو، نام نهادند و در اثر گذر زمان هندو به نامی برای این سرزمین تبدیل شد و هندوستان یعنی “سرزمین رودها”. شاید جالب باشد بدانید که نام لاتین هند، یعنی ایندیا Indiaنیز از همین رود سند برداشته شده است. یونانیان باستان در زبان خود سند را ایندوسIndus مینامیدند و ایندیا با کمیتغییر از ایندوس برداشته شده است. البته لازم به ذکر است که نام قدیم هند در زبان سانسکریت «بهارات» (Bharat) میباشد. رود سند نیز از هیمالیا سرچشمه میگیرد و به دریای عرب/مکران میریزد.
۳- برهماپوترا (Brahmaputra): از کوههای هیمالیا واقع در تبت سرچشمه میگیرد و رودخانهای توفانی است.
۴- رود جمنا یامونا (yamuna): از پنج آب (پنجاب) به سمت جنوب جاری میشود و دهلی را مشروب میکند و شکوه تاج محل در آگره را در آبهای خود منعکس میکند. جمنا با افسانههای مربوط به کریشنه وابسته است.
۵-رودسرسوتی (Saraswati): رودخانهای مقدس که در دوران باستان، در کنار آن قربانیهای ودایی انجام میدادند و عالمان ودایی در حوزه این رود زندگی میکردند. سرسوتی نام الهه علم و دانش است. سایر رودهای مقدس هندوستان در جنوب هستند و شامل رودهای گوداوری، کاوری، نرمدا و تاپی میباشند.
۶- رود نیل نزد یهودیان مقدس است.
دکتر بتسابه مهدوی
30 اسفند 1395
تهران
دکتر بتسابه مهدوی
از زمانهای کهن مردم به بعضی حیوانان یا پرندگان نگاه تقدس آمیزی داشتهاند و آنها را بت و یا توتم خود قرار می دادهاند. بسیاری از بتهایی که در داخل کعبه نگهداری میشدند شکل حیوانات داشتند.
عقاب یکی از این پرندگان است که نزد بسیاری از اقوام نماد و توتم بوده است. پرنده افسانهای سیمرغ -هما – و خروس نیز از پرندگان مقدس در نزد اقوام ایرانی بوده است. طاووس در میان مردم هند جایگاه تقدس آمیزی داشته و دارد.
در خاور نزدیک معمولاً کبوتر با هر نام دیگری که معرف او باشد، الهه باروری و حاصل خیزی است، و در یونان به ویژه نماد “آفرودیت” الهه عشق میباشد. عقاب، نماد تجلی خدای آفتاب است که به وضوح در قالب قرصهای بالدار خورشید در بین النهرین و بعدها در ایران به تصویر کشیده شده و غالباً در حال جنگیدن با مار یا اژدها ظاهر شده است. پرنده و به ویژه کبوتر، اغلب بر عشق دلالت میکند و نیز توصیف الهه حاصلخیزی و باروری است.
در کیشهای “دوموزی” و ” آدونیس” این الهه در نقش مادری ظاهر میشود که در سرتاسر دوران اسارت فرزندش در زیر زمین، مرثیه سرائی میکند و به آنجا فرود میآید تا او را از مرگ برهاند. امکان دارد که مویه کبوتر، در تبدیل او به نماد ویژه الهه عشق در خاور نزدیک عهد باستان نیز نقش داشته باشد. در یونان کبوتر، تجلی الوهیت در معنای عاشقانه است، این را میتوان از اتحاد و همیاری او با “آفرودیت” استنباط نمود.
عقاب، که به سلطان پرندگان معروف است، به طور لاینفک با پادشاهی و نیز با خدای خورشید (ایزد) پیوند دارد. در واقع، پادشاهی هرگز روابط نمادینش را با خورشید و عقاب قطع ننموده است. در خاور نزدیک برخی سکهها، پادشاهان یونانی مآب را با تاجی شبیه آنچه پاپ بر سر دارد، به همراه یک جفت عقاب بر روی آن و چهره خورشید میان این دو، به تصویر کشیدهاند. در کاربرد این نمادها، پادشاهان بیان میدارند که یا ذاتاً الهی اند یا به مقام الوهیت نائل شدهاند. جنبه آسمانی امپراتور روم به واسطهٔ نماد پردازی خورشید شکست ناپذیر و عقاب، به نمایش در میآید.
حیوانی با سر گاو نر – نوک عقاب و بدن شیر: گاو نر که نزد ایرانیان مظهر قدرت بوده و پنداشت مردم این بوده کره زمین بر روی دو شاخ یک گاونر که او را اله نگهدار و نگهبان زمین است و عقاب پادشاه آسمان گاهی از ترکیب عقاب و سر گاو و تن شیر یک حیوان افسانهای را تصور میکردند که مظهر و نماد همه قدرتها است.
دکتر بتسابه مهدوی
25 اسفند 1395
تهران
در کتابهای قدیمی ازقول ناخدایان و ملاحان از حیوانات و پری ها و موجودات عجیب و غریب در خلیج فارس سخن های فراوان گفته شده است. از ماهی قرش که قادر است کشتی را ببلعد تا جساسه که دختران پری دریایی هستند و برای جاسوسی از مردم ان به ساحل دریا می آیند و تا کوسه ای که از دهنش آتش بیرون می زند تا پری دریایی که مانند عروسان زیبا روی که رقص و آواز می خوانند و زبان خاصی دارند است که تا همین قرون اخیر به باور های بی گمان مردم تبدیل شده بود. انسانها از زمانهای قدیم در خصوص موجودات دریایی باورهایی داشته اند بعضی از حیوانات افسانه ای دریایی حتی به نمادهای دینی و مذهبی تبدیل شده و مجسمه هایی از آنها بر روی سنگ کنده شده است.
واژه استوره که جمع شکسته عربی آن به گونه اساطیر بیشتر بکار میرود، منشأ هندواروپایی دارد. در سنسکریت Sutra به معنی داستان است که بیشتر در نوشتههای بودایی بکار رفتهاست. در یونانی Historia به معنی جستجو و آگاهی، در فرانسه(فرانسوی) Histoire، در انگلیسی به دو صورت Story به معنی حکایت، داستان و قصهٔ تاریخی، و History به معنی تاریخ، گزارش و روایت بکار میرود. اسطوره هنوز هم در زبان فارسی به داستانهایی که جنبه مقدس دارد گفته می شود.
در ایران در محوطه خرابه های پاسارگاد چند مجسمه باقی مانده است. یکی از آنها مجسمه ای است از انسان بالدار با تاجی که دو شاخ دارد این مجسمه به کوروش ذوالفرنین منسوب است اما چند مجسمه دیگر هم هست در درگاه شمال غربی، تصویر سنگ تراشیده شده ای هست با نقش پای انسان و عقاب به ایوان ۱۶ ستونی شمال غربی ارتباط دارد .درگاه جنوب شرقی با نقش ترکیبی انسان، ماهی و گاو به یک ایوان ۱۶ ستونی راه دارد.
درگاه جنوب غربی با نقش پای انسان و حیوان به ایوانی ۲۸ ستونی راه دارد. ظاهراً این نقوش از داستانها ی مذهبی و به نمادهای مقدس ارتباط دارد، دکتر محمدعجم که در مورد بسیاری از نامهای جغرافیایی و ریشه های آن نظرهایی دارد معتقد است که پاسارگاد تغییر یافته پارسه گراد می باشد که معنی آن شهر پارس است. گراد و گورد و گرد(مانند دستگرد.لنینگراد- پتروگرد) معنی شهر میدهد و در زبان پارسی و عربی بصورت کوره و خوره هم بکار رفته است که همان معنی شهر – ده و منطقه می دهد مانند کوره اردشیر/ خوره اردشیر و کوره دهات.
در فرهنگ و تمدن ایرانی و هندی تعدادی از نمادهای مقدس ، حیوانات دریایی و افسانه ای هستند. این حیوانات را می توان در کتابهای دوره اسلامی هم دید اما دیگر در این دوره نماد تقدس آمیز نیستند و بیشتر جنبه افسانه و حیوان دارند.
جانوران سه نوعند یا به شکل پرنده و یا چهارپایان و یا مخلوطی از چند حیوان. مانند شیر بالدار در ایران و میان رودان – که نمادهای قدرت یعنی عقاب- شیر – سر انسان – بازوی اسب – شاخ گاونر و … در آن وجود دارد.
سیمرغ
سیمرغ، پرنده ای اساطیری است که در فولکورهای یونان، چین، ایران، و مصر دیده شده است. ققنوس، غالب اوقات به عنوان پرنده ای زیبا، قرمز و طلای آتشین نشان داده می شود. در پایان یک چرخه زندگی، ققنوس در شعله های آتش خود می سوزد و بار دیگر از آتش سر بر می آورد. به همین دلیل، اغلب اوقات به عنوان نمادی از تولد دوباره به تصویر کشیده می شود.
اژدها
ریشه در اسطوره شناسی چینی و یونانی و همچنین فولکلور اروپایی دارد. موجودی است که اهمیت نمادین متفاوتی دارد؛ در افسانه های مختلف و به شکل های مختلفی آمده است. از دیو بالداری که آتش از دهانش خارج می شود تا استاد فاضل و عاقلی که همه عناصر را در اختیار دارد.
تک شاخ
تک شاخ مدرن، اسب نری بسیار زیبا و مطیع است که یک تک شاخ بر پیشانی اش قرار دارد. با این وجود، تک شاخ اصلی، یک اسب نجیب رام نشدنی بود که ریشی بز مانند، دمی چون شیر، و سمی شکافته داشت.
هما – پرنده ای افسانه ای و مظهر خوشبختی در فرهنگ ایرانی و هندی
پرنده هما در اسطورههای ایرانی جایگاه مهمی دارد و معروف است که سایهاش بر سر هر کس بیافتد به سعادت و کامرانی خواهد رسید به همین دلیل به مرغ سعادت معروف شدهاست.
در افسانههای ایران مثل ققنوس در اساطیر مصر و یونان صاحب کرامت است. همادر ادبیات ایران به عنوان نماد سعادت است و برعکس جغد که نماد شوم است البته هما میتواند پرندهای افسانهای و اساطیری باشد در قصهها و مثلهای ایرانی از هما به عنوان پرندهای استخوان خوار و بیآزار یاد شدهاست. نقش این پرنده در کنده کاریها و برخی از سر ستون های پارسه (تخت جمشید) نیز پیداست. هواپیمایی ملی ایران با بکارگیری ایهام نام هما و نیز نماد هما به بهترین شکل چه به در تعبیر پرنده سعادت و چه در استفاده از حروف کوتاه شده برای نامش این باور فرهنگ عامه را با فعالیت تجاری خود پیوند زده بود. در نشان کنونی باشگاه فوتبال پرسپولیس هم نمادی از سر این پرنده به کار گرفته شده است.
خون آشام
با دندان های نیش دار بسیار ترسناک، چابکی و استقامت بسیار فوق العاده
گرگینه (شخصی که تبدیل به گرگ شده است)
مخلوقی که مرد است، اما می تواند به گرگی بزرگ و با اراده تبدیل شود؛ البته زمانی که ماه کامل باشد. افسانه شهری گرگینه،
اسب بالدار
پیگاسوس (اسب بالدار)، اسب سفید بالداری است که از اسطوره یونانی سر بر آورده است. گفته می شود که او فرزند خدای دریا، و گورگون (یکى از سه زنى که موهاى سرشان مار بوده و هر کس بدانها نگاه می کرد سنگ می شد) میدوسا است. او از خونی متولد شد که هنگام کشته شدنش توسط خدای دریا، از گردن میدوسا فوران کرده بود.
آرگوس
آرگوس، علت این نام گذاری تعداد فراوان چشمان او بوده که در بعضی روایات ۴ چشم و در بسیاری از داستانها و نقاشیها دارای ۱۰۰ چشم بوده است که در سراسر بدن او قرار داشتند. این خاصیت، آرگوس را به یک نگهبان ایده آل مبدل کرده بود و هرا، همسر زئوس، او را برای نگهبانی زئوس و معشوقه اش ایو، گماشته بود. اما زئوس به هرمس، پیغامبر خدایان، دستور داد تا ایو را برباید و هرمس خود را به شکل چوپانی درآورد و با حکایتهای طولانی و آوای نی خود، آرگوس را به خواب برد و ایو را دزدید. در بعضی از داستانها، آرگوس در آخر به دست هرمس کشته میشود.
کایمرا
کایمرا فرزند اژدهایی صد سر به نام تایفویوس و موجودی نیمه پری، نیمه مار به نام اکیدنا است ویکی از معروفترین هیولاهای اساطیر به شمار میرود. کایمرا موجودی با دو سر شیر و بز در یک سو و دمی با سر مار از سوی دیگر بوده است. بدن او هم نیمی شیر و نیمی بز بوده و از دهانش آتش می ریخته است. این هیولا، با از بین بردن گله های دامداران و حمله به مردم، موجب وحشت اهالی لیسیا بود و به دست مردی به نام بلروفون از اهالی کورینت (قرنت) کشته شد.
سگی با سه سر
اکیدنا: هیولای مونثی که نیمی پری و نیمی مار بود و در غاری زندگی می کرد. او تنها هنگام شکار غار را ترک می کرد و هر موجودی که از آن حوالی می گذشت را میخورد. این موجود فانی اما دارای عمری طولانی بود و توسط آرگوس کشته شد.
هکتاتون کایرس
هکتاتون کایرس به معنی “صد دست” است. این موجودات با ۵۰ سر و ۱۰۰ دست قدرتمند، فرزندان گایا و اورانوس بودند. این سه موجود صد دست، از پدر خود متنفر بودند و اورانوس آنها را به رحم مادرشان باز گرداند. آنها بعدها در شورشی علیه اورانوس شرکت کردند، اما کرونوس(برادرشان) باز هم آنها را به زندان انداخت و بعد توسط زئوس آزاد شدند و به نبرد با تایتانها پرداختند. آنها می توانستند در آن واحد چندین تخته سنگ عظیم را به سمت دشمنان خود پرتاب کنند.
غولها
غولها، موجودات عظیم الجثه ای بودند که در اثر بر زمین ریختن خون اورانوس به وجود آمده بودند. آنها به زئوس و خدایان المپ نشین حمله کردند وبرای رسیدن به مقر آنها، بالای کوهی رفته و با روی هم گذاشتن تجهیزات جنگی خود، راهی برای رسیدن به مقر خدایان ایجاد کردند. خدایان در نهایت توانستند با کمک هرکول، قهرمان اساطیری و فرزند زئوس، غولها را شکست بدهند و آنها را در زیر آتشفشانها دفن کنند.
گورگون ها
در اساطیر یونان، گورگون هیولایی مونث، با بدنی پوشیده از فلسهایی نفوذ ناپذیر، موهایی از مارهای زنده، دندانهایی تیز و چهره ای چنان زشت بوده اند که هر کس به آنها نگاه می کرد به سنگ تبدیل می شد. آنها سه تن بودند که دوتا از آنها جاودان بودند و سومی که مدوزا نام داشت فانی بود. یونانیان از تصویر سر این هیولا برای آراستن سپرهای خود استفاده می کردند تا دشمنان خود را وحشت زده کرده و خود را از قدرتهای شیطانی محافظت کنند.
مدوزا
مدوزا در ابتدا دوشیزه ای بسیار زیبا بوده است، اما پس از اینکه پوزئیدون، خدای دریا او را در معبد آتنا اغوا می کند، موجب خشم این الهه می شود و آتنا، او را به شکل کریه ترین موجود ممکن، یعنی یک گورگون درمی آورد. از آنجایی که مدوزا در اصل انسان بوده است، فانی بوده و در نهایت توسط یکی از قهرمانان اساطیری به نام پرسیوس کشته می شود. پرسیوس که تحت حمایت آتنا به نبرد با مدوزا رفته بود، موفق می شود با هوشمندی سر او را از بدن جدا کند.
تایفویوس
تایفویوس، اژدهایی با نفس آتشین، صد سر و خستگی ناپذیر بوده است. گایا، در اوج ناامیدی او را به دنیا آورد تا از تایتانها در مقابل المپیان محافظت کند. او تا حد زیادی موفق می شود و تعدادی از خدایان المپ را فراری داده و زئوس را به بند می کشد. هرمس به نجات زئوس می آید و زئوس هم با استفاده از تیرهای صاعقه، تایفویوس را از بین می برد. گفته می شود که تایفویوس زیر کوه اتنا در سیسیل دفن شده است.
سربروس
سربروس هم یکی دیگر از فرزندان تایفویوس و اکیدنا است و سگی سه سر، با ماری به جای دم است. این هیولا نگهبان جهان مردگان بوده است. او به مردگان اجازه ورود می داده و مانع خروج آنها از جهان زیر زمینی می شده است. تنها چند تن از افراد زنده موفق شدند به طریقی از این سد بگذرند و به دنیای مردگان رفته و بازگردند. یکی از این افراد اورفئوس بود که توانست با خواندن آواز او را خواب کند و به نجات همسرش ذ برود. هرکول نیز، در آخرین ماموریت خود موفق شد سربروس را از جایگاه خود خارج کند و به شاه یوریستئوس پیشکش کند.
سیرن ها
سیرنها خواهرانی بودند که در بخشهای پرصخره دریا می زیستند. آنها آوازی بسیار زیبا و فریبنده داشتند و دریانوردان را با آوای خود گمراه کرده و به کام صخره های مرگ آور م کشیدند. گفته می شود که این چهار خواهر، فرزندان آکلوس خدای طوفان بوده اند.
Pegasus یا اسب بالدار
پگاسوس: پگاسوس اسبی بالدار و فرزند رابطه مدوزا و پوزئیدون است. او زمانی که سر مدوزا توسط پرسیوس از تن جدا شد، به دنیا آمد و توسط بلروفون اهلی شد. پگاسوس در طی ماجراهای این قهرمان، مرکب او بود و به او در از بین بردن کایمرا کمک کرد. اما زمانی که بلروفون می خواست به کمک او به المپ برسد، توسط زئوس از اسب سرنگون شد و پگاسوس به تنهایی به المپ رسید و در آنجا ماندگار شد.
کریسائور
کریسائور، دومین فرزند مدوزا و پوزئیدون است. درباره این موجود اطلاع زیادی در دست نیست، تنها می دانیم که او به احتمال زیاد یک غول بوده و جنگجویی قدرتمند به شمار می آمده است و نام وی شمشیر طلایی معنا می دهد.
قنطورس (حیوان افسانه اى با بالا تنه انسان و پایین تنه اسب)
مینوتور (حیوانی که نیمی از بدنش گاو و نیم دیگرش انسان است) مینوتور، جانوری است که بدنش یک مرد و سرش گاو نر می باشد. مطابق با افسانه ها، گفته می شود که این موجود هیولایی وحشی است که در هزارتوی Cretan Labyrinth، زندانی شده است. جایی که توسط تیسوس کشته شد.
پری دریایی Iskander and Sirens
پری دریایی، موجودی دریایی است که بخشی از آن زن و بخشی ماهی است. ریشه آن را می توان در فولکورهای بریتانیا یافت. پری های دریایی، برخلاف آنچه که در اکثر کارتون ها تجسم می شوند، پیشگویی کننده مصیبت و فاجعه هستند. این طور فرض شده است که دیدن حیوانات دریایی چون نهنگ کوچک دریایی، مسئول ایجاد چنین افسانه هایی باشد.
”’خورشید (مقدس)”’ یا خورشید ایزد
نگاه تقدس آمیز مردمان قدیم به خورشید بودهاست . خورشید با نامهای متعددی در فرهنگ مردمان مختلف پرستش می شده و یا یکی از اله ها بوده است.
بعضی از مردمان خورشید را خدا و خالق تلقی میکردند. در فرهنگ هندو ایرانی علاوه بر بعضی شخصیتهای مقدس- ستارگان مقدس نیز وجود دارد که گاهی تا درجه خدایی اهمیت دارند. کوههای مقدس – رودهای مقدس – چشمههای مقدس – درختان مقدس نیز وجود دارد.
در اساطیر هند با سه خورشید خدایی روبهرو هستیم، ولی در ایران فقط یک ایزد خورشید داریم. در اساطیر هند خورشید منزلت و مقام بالاتری دارد تا ایران. در اساطیر هند خورشید خود زادهٔ خدایان است و زنان و فرزندان بسیاری هم دارد، امّا در اساطیر ایران خورشید را اهورامزدا میآفریند و زن و فرزند هم ندارد. در اساطیر هند شکل و هیأت خورشید توصیف میشود، ولی اساطیر ایرانی فقط از اندازه و سرعت آن سخن میگویند.
در اساطیر هندی خدای خورشید در آخر زمان میتواند خاصیّت نابودگرایی داشته باشد؛ولی اساطیر ایرانی برای او چنین نقشی قایل نیست. در اساطیر ایرانی(اوستا)، از خورشید به چشم اهورامزدا تعبیر شده. در اساطیر هندی نیز سوریا (ایزد) (خداخورشید)چشم خدایان تلقّی شدهاست در اساطیر ایرانی پاککنندگی و از بین بردن پلیدی از صفات خورشید است.
در اساطیر هندی نیز خالصکنندگی و نابودگری اهریمنان از صفات اوست. در اساطیر هندی نیز خورشید سوار بر گردونهای است که هفت اسب او را میکشد و یا سوریا به هیأت اسب بر همسر خود ظاهر میگردد و فرزندان حاصل از این آمیزش سر اسب دارند. چه در اساطیر هند و چه در اساطیر ایران، کسوف و خسوف نشانهٔ اهریمن و کار دیوان و اهریمنان شمرده شدهاست.
ایزد خورشید در ایران
با توجّه به نقشی که خورشید در زندگی بشر، چه اقوام متمدّن و چه بدوی، از روزگاران کهن دارا بوده، این عنصر مفید مورد ستایش و بزرگداشت همهٔ این اقوام بودهاست.
خورشید در اندیشهٔ اساطیری ایرانیان باستان به خصوص، جایگاه ویژهای داشتهاست. چنانچه از آغاز به صورت ایزدی نیرومند مورد ستایش قرار گرفت و پس از زرتشت نیز خود آفریدهای شد در میان هزاران آفریده و مخلوق خداوند.
اشتقاق هور و خورشید. parssea.org
خورشید در اوستا “هورخشئته”و در زبان پهلوی xarsed گفته میشود. در بخشهایی از اوستا، بدون صفت خشئت، آمدهاست. این واژه در اوستا از دو بخش تشکیل شدهاست، یکی هور به معنی آفتاب و دیگری”خشئت”که صفت و به معنی فروزنده و درخشندهاست که بعدها جزء این کلمه گردیدهاست. در پهلوی sed و در فارسی نوین”شید”شدهاست. در ادبیات فارسی، به واژهٔ “خور”هم برمیخوریم که این واژه با واژههای خور و هور یکی هستند و مانند بسیاری از کلمات دیگر “h” به “x” تبدیل یافتهاست:
در این یشت نیز خورشید بارها ستایش شدهاست. در بند ۱۸ اهورامزدا فروغ سفید و درخشان خوانده شدهاست و او را زیباترین پیکر میداند. تقدّس خورشید آنچنان است که همراه با اهورامزدا ستوده شدهاست و صفت تیزاسب نیز برای خورشید آورده شدهاست. براساس بند ۲۹، علو مقام خورشید نمایان میشود که او را همراه با امشاسپندان میستایند.
خورشید در رشنیشت
این یشت دارای ۸۳ بند میباشد که در بند ۵۲ آن خورشید به همراه ماه و ستارگان به عنوان نمادی از آفرینش آمده است۴۱. و در این بند و نیز بند ۴۳ ما به جایگاه خورشید که در بالای قلهٔ کوه هراست، پی میبریم. در این بند، حضور خورشید به جلوهٔ ایزدی با یکی از صفاتش است.
خورشید در آبانیشت
در این یشت درمییابیم که آب و روشنایی از یک منبع و سرچشمه هستند. اهورامزدا در کرهٔ خورشید مقام ناهید را برقرار نموده و از آنجاست که بر اثر استغاثهٔ پارسایان و پرهیزکاران از فلک ستارگان یا از بلندترین قلهٔ کوه هرا به سوی نشیب میشتابد. اردیسور ناهید یک رود مینوی و آسمانی است که راه جریانش از بالای کرهٔ خورشید است نه در روی زمین و از این جهت، مثل سایر آبهای مینوی دچار جانوران آبی اهریمن نیست. بنابر بند ۱۹۶۱این یشت، ستایش و نیایش ناهید نیز فقط باید در هنگام حضور خورشید و در روشنایی باشد که این خود نشاندهندهٔ ارتباط معنوی بین آب و روشنایی میباشد. به عبارت دیگر، تا هنگامی که نور آفتاب هست، این نیایش ارزش دارد و ستایشی که بعد از طلوع آفتاب انجام گیرد، شایستهٔ ستایش دیوهاست.
خورشید در هفتهات
در این یشت کالبد اهورامزدا به سان خورشید نمودار شدهاست و خورشید زیباترین پیکر را در میان آفریدگان دارد:
بند ۶:ای مزدااهورا در میان ترکیبها، زیباترین ترکیب فروغ این جهان را و در عالم زبرین(ترکیبی را که)در میان بلندترین فروغ که خورشید نامیده میشود و از آن تو میشمریم. نیگههاام…
خورشید در یسنا
در یسنا نیز خورشید به صورتهای مختلفی تجلّی پیدا میکند. گاه به صورت یکی از پدیدههای آفرینش است که همراه با ماه و ستارگان میآید، و یا یکی از ایزدان است که در این حالت، از برای فروغش به چشم اهورامزدا تعبیر میشود. در یسنا-ها ابند ۱۱ خورشید تیزاسب، دیدهٔ اهورامزداست که در ردیف اهورا و مهر مورد ستایش قرار گرفتهاست که در روز هرمزد، ماه فروردین این ستایش به جای آورده میشود، و در یسنا، ها ۴ بند ۶۱ نیز برای خشنودی وی در همان روز و ماه نذر میکنند.۸۱در یسنا ۲ بند ۶۱،۳ بند ۸۱،۴ بند ۱۲،
۶ بند ۵۱ و ۷ بند ۸۱، در همهٔ آنها، خورشید همراه با ماه و ستارگان و زمین و آسمان و آب و باد و گیاه ستوده شدهاست. در یسنا، ها ۶۱ بند ۴، علو مقام و تقدّس خورشید تا بدانجا که همسنگ اهورامزدا، آذر پسر-اهورامزدا و گوشورون نیایش میشود.
خورشید همراه با صفات و ویژگیهایش در بند ۴ از یسنا، ها ۵۲ ستوده میشود که علاوه بر اهورامزدا و مهر، برای اوّلین بار در یسنا و همراه با امشاسپندان آمده و در ردیف آنان قرار میگیرد.۱۲
براساس یسنا، ها ۶۳، بند ۶ که جزء هفتهات میباشد، روشنی و زیبایی کالبد و پیکر اهورامزدا به مانند خورشید است.۲۲در سراسر یسنا برای اولین بار در هات ۸۶ بند ۲۲ است که به سوی خورشید نماز میگزارند، در اینجا نیز از او به عنوان دیدهٔ اهورامزدا یاد شدهاست.۳۲در یسنا، هات ۱۷ بند ۹ نیز خورشید دوباهر یکی از آفریدگان است و همراه با دیگر مخلوقات ستایش میشود.۴۲
در آخرین یسنا که هات ۲۷ است در بند ۷ آن برای خورشید، وای، ما را اسپند، آذر پسر اهورامزدا و… نیرو، زور، نیایش و بهترینها را خواهانند. او را میستایند و متقابلا از او اجابت آرزوهایشان را خواستارند.
خورشید در گاهان
از خورشید در گاهان فقط به صورت یک آفریده یاد شدهاست. همین آفریده آنچنان درای اهمیّت است که اگر کسی از او به زشتی یاد کند، به مانند این است که اشونی(پیرو راستی)را میکشد و یا اینکه کشتزارها را ویران میکند. زیرا خورشید سرچشمهٔ فروغ و گرما بوده و او را به دیدهٔ احترام مینگریستند. بند ۰۱ اهونودگاه گویای این مطلب است.
در بند ۳ اشتودگات نیز از اهورامزدا میپرسند که چهکسی راه گردش را به خورشید و ستارگان دادهاست. در اینجا نیز ملاحظه میکنید که نماد آفرینش همراه با خورشید، ماه و ستارگان آمدهاست.۷۲در سهگات دیگر نامی از خورشید برده نشدهاست.
خورشید در خردهاوستا
خردهاوستا گزیدهای است از سراسر نامهٔ مینوی که بهدینان آن را در نمازها، نیایشها و جشنهای روزانهٔ ماهیانه و سالیانه به کار میگیرند. در جزو ادعیهٔ خردهاوستا پنج نماز و آخرین راجع به خورشید، مهر، ماه، آب و آتش وجود دارد. نماز و نیایش که در رابطه با خورشید است، خورشید نیایش نام دارد و یکی از نیایشهای پنجگانهاست. خورشید نیایش هرروز سه بار درها و نگاه و در رپیتو نگاه در وراوزیرینگاه، یعنی در صبح، ظهر و عصر خوانده میشود. این دعای اوستایی دارای ۹۱ بند است. به جز بندهای اوّلیّه، سایر بندهای اصلی آن با بندهای ۱ تا ۷ خورشید یشت مطابقت دارد. در آغاز ستایشگر نام اهورامزدا را همراه با صفاتش ذکر کرده و میستاید و از او خورشید یاری میطلبد و از گناهان خود اظهار پشیمانی میکند. در بندهای ۱ و ۲ برای خورشید همراه با اهورامزدا، امشاسپندان، فروهرهای اشنونان و وای، نماز اشم و هو میگزارند و بر او درود میفرستد و خشنودی اهورامزدا و شکست اهریمن را خواهانند.
در بند ۵ از این نیایش، به خورشید درود و نماز میفرستند که در اینجا نیز از برای فروغش چشم اهورامزدا تعبیر شدهاست. او را سه بار در هاونگاه، رپتیونگاه و ازیرینگاه میستایند. در هاونگاه، به کمک او همیاری بهمن، شهریور و اشه بهروزی ابدی تن را خواهانند. در رپتیونگاه زیباترین پیکر را در میان پیکرها از آن خورشید میدانند و در ازیرینگاه خواستارند که به سوی خرد مینوی رهنمون شوند. در بند ۶ ازیرینگاه، مزداپرستان به آفریدگار درود میفرستند و خشنودی او را خواهانند. پیروزی خورشید و افزایش فرّه و بزرگی او و گسترش دین نیک مزدیسنان را در هفت کشور و سراسر جهان آرزومندند. به طور کلی، در خورشید نیایش بیش از هرچیز دیگری علو مقام خورشید روشن است. وی بزرگترین ایزد سودمند و یاور مردم شناخته شدهاست که او را سه بار در روز و یا در سه هنگام میستودند. هرکس خورشید را میستود، بر ضد تمامی دیوها و پلیدیها مقاوم میشد. خورشید را پاکیزهکننده و مطهرکنندهٔ تمام آفرینش میدانستند و ازاینرو بود که افزایش فرّ و فروغ او را خواستار بودند.
در دو سیروزهٔ کوچک و بزرگ که بخشی از خردهاوستاست، تنها در بند یازدهم آن نامی از ایزد خورشید برده شدهاست. به این دلیل در تقویم فردایی روز یازدهم هر ماه، خورروز خوانده شدهاست. در بند ۱۱، سیروزهٔ کوچک و ۱۱ سیروزهٔ بزرگ، خورشید با صفات بیمرگ(جاودانی)شکوهندهٔ تیز اسب، ستوده شدهاست.
خورشید در وندیداد
در فرگرد دوم، در داستانجم ، خورشید دارای نقش ارزندهای است. به عنوان نمونه، آنجا که زرتشت از هورامزدا میپرسد:چه فروغی است که از کاخ جمشید میتابد، به پاسخ میگوید آنها فروغهای جاودان ستارگان و ماه و خورشید است که سالی یک بار در آنجا طلوع مینماید و سپس، غروب میکند. در دیانت زرتشتی ، خورشید در شمار مطهرات و پاککنندههاست. در اکثر این فرگردها که در رابطه با احکام است، خورشید به عنوان پدیدهای از آفرینش، کارش پاکیزه کردن و از بین بردن آلودگیها و نجاسات است.
در فرگردهای پنجم و ششم این نکته به خوبی نمایان است. در این فرگردها چگونگی عمل “خورشید نگرشنی”را نشان میدهد. این عمل را در بارگاه مردگان به جای میآورند. مرده را از”کته” بیرون میبردند، در فصل مناسب برای دخمه حمل میکردند، در بلندی کوه و تپه قرار میدادند، به گونهای که چشمها به سوی خورشید قرار میگرفت و این نوعی وسیلهٔ آمرزش بود. اگر مزداپرستان مردگان را خورشید نگرشنی نمیکردند، مانند آن بود که مرد پارسایی را کشتهاند. بندهای ۵۴ و ۶۴ از فرگرد هفتم دربارهٔ مدّت تابش خورشید و چگونگی پاک شدن زمینی است که کالبد مرده بر آن قرار گرفتهاست.۹۳ بند ۱۵ همین فرگرد(ف ۷)اهمیّت ویران کردن قبرها و دخمهها را در این دین نشان میدهد، به طوری که اگر کسی این کار را انجام دهد، یکسره به بهشت میرود و در آنجا اهورامزدا همراه با خورشید، ماه و ستارگان به او درود میفرستند و خوشامد میگویند. در بند ۱۴ فرگرد نهم آمدهاست که خورشید و ماه و ستارگان برخلاف میلشان به ناپاکان میتابند که در اینجا مقصود از ناپاکان کسانی هستند که مرده را لمس میکنند.
فرگرد یازدهم وندیداد شامل نیایشهایی است که برای دور راندن”نسو” خوانده میشود، و اشاره به چیزهای خاصی دارد که باید پاک گردد، مانند خانه، آب، آتش، ماه، خورشید و غیره که نیایشهای عامی است به زبان معمولی اوستایی که هنگام پاک کردن همهٔ چیزها به گونهای یکسان خوانده میشود.
در فرگرد بیست و یکم، از دیرباز ایرانیان بر این باور بودند که آب و روشنایی از یک چشمهاند و به همانجا بازمیگردند. هرروز خورشید و ماه و ستارگان از البرز برمیآیند و هرروز، همهٔ آبهای روی زمین از فرازهای البرز به زمین فرو میریزند. از آنجایی که روشنایی را از سرچشمهٔ خورشید و ماه و ستارگان میدانستند، آبها را سه بار میستایند، یک بار با خورشید، بار دیگر با ماه و سرانجام، با ستارگان.
بند ۵:بهدرآی، طلوع کن، ای خورشید تیزاسب و از فراز کوه البرز، روشن کن آفریدگان و آفرینش را. در بند ۷۱ از خورشید، ماه و ستارگان خواسته شده که طلوع کنند تا دیوان را برانند.
خورشید در ویسپرد
خورشید در ویسپرد در کردهٔ آن ستوده شدهاست که تفاوت چندانی با سایر قسمتهای اوستا ندارد. در این کرده او را همپایهٔ امشاسپندان، برزن درخشان، سپندارمذ، فر، آذر و اشا میستایند.
زمانی که زرتشت به دیار ویشتاسب رفت و او را به آیین خود درآورد، در دعایی که زرتشت به ویشتاسپ میکند، در پارهٔ ششم چنین آمدهاست:
بکند چون خورشید از اسبهای تیزتک برخوردار شوی، بکند چون ماه روشن بشوی، بکند چون آذر فروزان شوی، بکند چون مهر تند و چالاک شوی، بلند چون سروش پاک، خوببالا و پیروزگر شوی.
هور در بندهشن
بندهشنبه معنی آغاز آفرینش، نام کتابی است به زبان پهلوی که دربارهٔ آفرینش، کیفیت و هدف آن بحث میکند.
“حرکت خورشید چون بزرگتر تیر سهپرهاست، اگر آن بزرگترمرد از آن بزرگترکمان بیافکند. خورشید را از آنگاه که اختری را بهلد تا آنکه دیگری را بباید، میانگین درنگ به اندازهی زمانی است که مردی سنگی بستاند و بیافکند”
در روایات پهلوی۱۵آمدهاست:
“گردهٔ خورشید به اندازهٔ ایرانویج و یکهفتم خونیرث است”
خورشید به عنوان نماد آفرینش را هرمزد همراه ماه و ستارگان در میان آسمان و زمین میآفریند و سالاری اختران را بدو میبخشد.
به عنوان ایزد، خورشید واجد صفات بیمرگ، باشکوه و تنداسب میشود. دلیل بیمرگی او رفتن و آمدنش تا فرارسیدن تن پسین است. شکوهش به خاطر داشتن سلاحهای فراوان است که با آنها پلیدی و بدیها را نابود، و زمین و همهٔ آفرینش را پاک میکند. به خاطر صفت تنداسب است که مانند اسبی تیزتک در پهنهٔ آسمان از شرق به غرب میتازد.
“هور خورشید بیمرگ، باشکوه ارونداسب. او را بیمرگی اینکه تن پسین و آمدن و رفتن خودشید بود. او را ارونداسبی اینکه او را اسب نیکویی است، زیرا به فرّه در واسپ باره دارد. او را شکوهمندی اینکه وی را سلاح بسیار است.
در متون پهلوی با ایزد دیگری روبرو میشویم به نام اوشبام (us-bam). این ایزد در اوستا به صورت usah- و bama- آمدهاست که دو ایزد جداگانه هستند. usah- به معنی پگاه، خود ایزدی است نماد پرتوی از خورشید. پیش از فراز آمدن خورشید به آسمان، ایزد دیگری به نام bamya- به آسمان آمده، گردونهٔ خورشید را رهبری میکند. اوش و بام در نوشتههای پهلوی به صورت ایزد واحدی به همین نام درآمدهاند.
“اوشبام آن هنگام است که تیغ خورشید برآید، هنگامی که روشن خورشید پیدا و تنش ناپیدا است، تا هنگامی که خورشید پیدا شود که باماوش است”.
در متون پهلوی بین انسان و خورشید نوعی ارتباط برقرار است. کیومرث ، نخستین انسانی است که هرمزد میآفریند. او تجسّم آفرینش مردم است که آفریدنش هفتاد روز به درازا انجامید. او روشن مانند خورشید است که این روشنی نشاندهندهٔ سرشت خورشیدی انسان است.
“ششم کیومرث را آفرید، روشن چون خورشید. او را به اندازهٔ چهار نامی بلندی بود. پهنا ش چون بالا ش راست، به بالای رود دائیتی که در میانهٔ جهان ایستد”.
در روایات پهلوی نیز آمدهاست که روشنی خورشید افزون بر آنکه از مینوی خورشید است، از تن و شکل مردمان نیز هست.
هنینگ براساس متون پهلوی باور دارد که ایرانیان در اصل چهار آسمان را بازمیشناختهاند:۱- سپهر اختران ۲- ماه پایه ۳-خورشید پایه ۴- بهشت.
از ستاره پایه تا ماه پایه بیش از سی و چهار هزار فرسنگ است، از ماه پایه تا خورشید پایه سی و چهار هزار فرسنگ، از خورشید پایه تا به آسمان سی و چهار هزار فرسنگ، از ستاره پایه تا به اینجا -زمین سی و چهار هزار فرسنگ و از اینجا تا به آسمان زیش زمین یازده هزار فرسنگ است”.
“از ستاره پایه تا خورشید پایه آن برترین زندگی -بهشت است که به خورشید پایهاست.”۷۵در مینوی خرد، یکی از اندرزنامههای پهلوی نیز با همین طبقات روبرو میشویم:
“… مینوی خرد پاسخ داد که بهشت نخست از ستاره پایه تا ماه پایه و دوم از ماه پایه تا خورشید پایه و سوم از خورشید پایه تا گرزمان آنجا که آفریدگار هرمزد برنشیند و بهشت نخست اندیشهٔ نیک و دوم گفتار نیک و سوم کردار نیک است.”
در ارداویرافنامه ، یکی دیگر از کتابهای پهلوی، ارداویراف سهطبقهٔ ستاره پایه، ماه پایه و خورشید پایه را به طور نمادین به ترتیب به اندیشه، گفتار و کردار نیک منتسب میکند.
“چون گام سوم را با کردار نیک فراز نهادم، آنجایی که کردار نیک جای دارد، آنجا رسیدم. آن را بالاترین روشنی بالاترین روشنیها خوانند و دیدم اهلوان را درگاه و بستر از زر ساخته شده. آنها مردمی بودند که روشنی آنان به روشنی خورشید مانند بود و پرسیدم از سروش اهلو و آذر ایزد که این کدام جای و آنن روانان کیستند؟سروش به آذر ایزد گفت که این جای، خورشید پایه و ایشان روانهایی هستند که در گیتی پادشاهی خوب و دهبدی و سالاری کردند”.
براساس بندهشن، هرمزد انسان را به پنج آفریده که چهارمین بخش آن آیینهاست. و تنها توضیحی که برای آن میدهد، این است که به خورشید پایه ایستد. آیینه در فارسی میانه به معنای نوع، گونه، سرشت و حالت است. از آنجا که انسان، اصلی خورشیدی دارد، باید در اینجا سرشت خورشیدی انسان و طبیعت او منظور شده باشد.
“دیگر بخش وجودی مردمان آیینهاست که هرمزد آن را در جای امن، در خورشید پایه قرار میدهد و میپاید و به هنگام رستاخیز، استخوان مردمان را از زمین، خون را از آب، موی را از گیاه و جان را از باد میخواهد، آنها را باهم میآمیزند و آنگاه آیینهای را که هریک دارند، بدیشان باز پس میدهد. چون همهٔ جهان مادی را تن بازآراید، آنگاه آینه را بدیشان بدهند.”
بنابر تلفیق روایات گوناگون و با مقایسهٔ متنهای مختلف میتوان دریافت که اوشیدر-نخستین منجی از منجیان سهگانه-وقتی به سیسالگی میرسد، خورشید، ده روز یکسره در میان آسمان و در هنگام ظهر یعنی رپتیوین، در همانجایی که پیش از نخستین حملهٔ اهریمن قرار داشت، میایستد. این زمان توقّف برای اوشیدرماه-دومین منجی-بیست روز و برای سوشیانس- سومین و آخرین منجی-به سی روز میرسد. در زمان سوشیانس خورشید به صورت مردی دلاور یا به اصطلاح”مرد تن”به زمین میآید.”پس هر فرد، امشاسپندان، همهٔ ایزدان و مردمان به یکجا میشوند و نیز ستاه و ماه و خورشید آتش بهرام هریک چون تن مردی دلاور و همه مرد تن بشوند و به زمین آیند.”
در کتاب پهلوی زند بهمن یسن، پادشاهی دیوان، در پایان هزارهٔ زرتشت یعنی سدهٔ دهم آغاز میشود که یکی از نشانههای آن کوچکتر و تاریکتر شدن خورشید است.
“ای زرتشت اسپتیمان!هنگامی که بیایند خورشید نشان تیره بنماید و ماه از گردونه بگردد-رنگ ماه تغییر کند در جهان مه و تیرگی و تاری باشد”.
در اندرزنامههای پهلوی نیز احکامی چند در مورد تقدیس و بزرگداشت خورشید وجود داد.”چه پیداست که خورشید به این سبب هرروز سه بار به مردم گیتی فرمان دهد. بامداد این گوید که هرمزد به همهٔ شما که مردمید، گوید که در کار و کرفه کردن کوشا باشید تا شما را من زیوش گیتی فراهم کنم”. نیمروز این گوید که”در زن خواستن و فرزند داشتن و دیگر خویشکاری کوشا باشید. چه تا تن پسین گناک مینو و زادههایش از این آفرینش جدا نباشند…” بیگاه این گوید که”از گناهی که کردهاید، به توبه شوید تا من شما را بیامرزم”.
کتاب پهلوی شایست نشایست نیز دربارهٔ پرهیز از آلودگی خورشید و حفظ تقدّس آن، احکامی دارد”زن دشتان به خورشید و دیگر روشنی نباید بنگرد و به گوسفند و گیاه نباید بنگرد و با مرد اشو همپرسی نباید بکند. چه دروج چندان سهمگین، آن دروج دشتان است که دیگر دروجها را با چشم ناپاک دهد. چیز را نزند، امّا آن چیزها را با خشم و ناپاک بزند”.
در فصل ۷ کتاب گفته شده، آداب نیایش خورشید در سه هنگام از روز- صبح، ظهر و غروب-و چگونگی نیایش آن توضیح داده شدهاست.
در متون مانوی از آنجا که آیین آن بر دو اصل روشنی و تاریکی قرار دارد، نقش خورشید را در اصل روشنایی به وضوح میتوان دید.
… مانی گوید: پس از آن خورشید و ماه را برای پالایش روشنی این جهان آفرید، و خورشید پالایندهٔ نوری است که با اهریمنان گرما آمیخته، و ماه تصفیهکنندهٔ نوری است که با اهریمنان سرما آمیخته. همهٔ این نورها در ستون نیایش با دیگر ستایشها و نیایشها و سخنان نغز و نیکوکاری به آسمان رود و به خورشید واگذار شود و خورشید آن را به نوری که در عالم ستایش و در بالای آن قرار دهد، میدهد…
به طور کلّی، در ادبیات میانه میبینیم که حرکت خورشید مشخصکنندهٔ گذشت زمان نههزارسالهٔ پیمانی است که میان هرمزد و اهریمن بسته شده بود و اهریمن میکوشد با نگاه داشتن خورشید گذشت زمان را کندتر کند. این اسطوره میتواند بازمانده و تغییرشکلیافتهٔ اسطورهای کهنترین و احتمالا زروانی باشد که مهر نگهبان پیمان هر فرد و اهریمن بودهاست و چون بعدها مهر با خورشید برابر شدهاست، در این اسطوره، خورشید نقش زماندار پیمان را یافتهاست. خورشید از لحاظ جنبه و صورت زمانی که برای زروان متصور شدهاست، داری اهمیّت است. بدین شکل که از زمان بیکران(زروان)زمان کرانهمند به بیکران برمیگردد. تاریخ پایان میپذیرد و در نتیجهٔ تحول خدای زمان، به اتمام میرسد. جاودانگی برقرار میشود، چندانکه از روز ازل چنین بودهاست.
یا سواستیکا به سانسکریت( स्वस्तिक) از نشانههای خورشید است
در هندوستان خدای خورشید بانام سوریا Syria – suria شناخته میشود و یکی از مهمترین خدایان و دایی محسوب میشود. این خدا از یکسو تجلی عظمت آتش الهی AGNI است و از دیگر سوی منبع و منشاء نور، گرما. حیات و معرفت است. اشراف سوریا به جهان با برجهای دوازده گانه خورشید در طول سال نسبت دارد. سوریا مرکز عالم خلقت است که درمرز سپهرهای متفاوت قرار گرفتهاست. برفراز خورشید، افلاک غیر متجلی و غیر ظاهر قرار دارند که حوزه حکمرانی حاکم اعظم کائنات است و تحت آن کرات و سپهرهای ظاهر (چون ماه و زمینو دیگر سیارات) واقع شدهاند. خورشید که منشاء نور، قدرت روحانی و قوای فکری و نیروهای طبیعی بوده نزدیکترین پدیده به ذات جاودانی الهی شمرده میشد.»
«خورشید روح جهان است، منور بودن خورشید به نیروها بینایی تشبیه شده و او را چشم میترا، وارونا، آگنی و دیگر خدایان دانستهاند. سوریای هندی (خدای خورشید) گاه با هورای ایرانی که چشمان اهورامزدا است مطابقت دارد. البته خورشید حیات بخش گاه نیز با صفت نابودکننده بیان شده، «در آخرالزمان خورشید همه جهان را خشک و از هستی ساقط میکند.»
دکتر بتسابه مهدوی
24 اسفند 1395
تهران
معانی سمبلیک: باروری – پایداری با ثروت- حاصلخیزی- کار- آگاهی- گرما- وفور- خلاقیت و قدرت زندگی می باشد.
لغت ( گاو ) در فرهنگ زرتشتی هنوز بر سر یک دسته از اسامی جانوران از قبیل گاومیش-گاو گوزن- گاو گراز و گاو ماهی دیده می شود واین خود دلیل است بر این که اسم جنس بوده است.
گوسفند نیز که امروز بر نوع میش- اعم از نر و ماده – اطلاق می شود در اصل ( گیوسپنت )(گاو مقدس) بوده است. گاو در ایران باستان در میان چارپایان – مفیدتر تلقی شده است. گاو نر یا ورزا – که عمل زراعت و شخم زدن را بر عهده داشته – علاوه بر این که اساس تغذیه به شمار می رفته در گردونه کشی و بارکشی نیز از این حیوان استفاده می شد. شگفت نیست که در آیین مزدیسنا بسیار عزیز و گرامی باشد و از فرشته نگهبان آن امداد خواسته شود و روز چهاردهم ماه به نام او( گوشروز) موسوم گردد.شاید به همین دلیل است که در گاتها قربانی گاودر مراسم مذهبی منع شده است.
گاو اوگدات ( ovagdat)- چنان که از روایات مربوط به آفرینش در ایران کهن بر می آید پنجمین مرحله آفرینش در خلقت عالم حیوانات بود . همان طور که در مورد خلقت گیاهان در اساطیر سخن از( درخت همه تخم) که همه گیاهان از آن به وجود آمد- می رود. در مورد حیوانات هم اعتقاد بر این بود که گاوی به نام ( اوگدات ) تخم کلیه چارپایان و حتی برخی گیاهان سودمند را با خود داشت. این گاو تنها مخلوق روی زمین و حیوانی زیبا و نیرومند بود که گاهی او را به صورت گاوی نر و گاهی هم در هیات گاوی ماده تصویر کرده اند. بعدا کیومرث نیز مانند این گاو از خاک پدید آمد و تا سه هزار سال هر دو در آرامش بودند.
هنگامی که دیو بدی به گاو نخستین رسید- گاو علی رغم تلاش اهورامزدا بیمار شد و سرانجام چشم از جهان فرو بست.
روان گاو( گوشورون) ظهور مردی که حامی حیوانات باشد را از اهورامزدا خواستار شد که اهورامزدا فره وشی زرتشت را بدو نمود. سپس از هر یک از اعضای گاو نخستین- پنجاه و پنج نوع گیاه شفا بخش رویید و شکوه خود را از نطفه گاو نخستین کسب کرد و از این نطفه یم جفت گاو نر و ماده پدید آمد و به دنبال آن نیز دویست و هشتاد و دو جفت از هریک از حیوانات روی زمین ظاهر شد.
افسانه گاو نخستین در آیین میترا یا ( مهرپرستی) و مذهب مانی نیز باقی مانده است. با این تفاوت که در آیین مهری- نخستین گاو موجودی اهریمنی بود که به ترتیبی خاص مهر با او به جنگ پرداخت و پس از چیرگی بر او با دستی منخرین( بینی)او را گرفت و با دستی دشنه ای در پهلویش فرو برد. در این لحظه – از اعضای بدن و خون گاو نخستین – کلیه گیاهان و انواع چارپایان پدید آمد.
داستان گاو در اساطیر ایرانی به آنچه که ذکر شد منحصر نمی شود. در روایات کهن یکی از اعمال جابرانه کاووس – کشتن گاوی است که حافظ مرز ایران و توران بود. این گاو را اهورامزدا آفرید تا چون نزاعی بین ایران و توران درگیرد – او سم خویش برحد واقعی ایران و توران بکوبد و نزاع و جدال از میان برود.
هنگام زادن فریدون- گاوی به نام پرمایه یا برمایون زائیده شد . ضحاک ، آبتین، پدر فریدون را بکشت و مادرش به بیشه ای گریخت و فریدون را به نگهبان پرمایه سپرد؛ و او به شیر پرمایه بزرگ شد. چون ضحاک از ماجرا خبر یافت،پرمایه را بکشت. از این گاو در اوستا و آثار پهلوی اثری نیست. نام او در شاهنامه پرمایون و برمایون ضبط شده است. میان نام این گاو با نام پدر فریدون در متن پهلوی ( یعنی پرگاو) ارتباط نزدیک وجود دارد. "بیرونی " نقل می کند : هنگامی که ضحاک از فریدون امان خواست ، او را به خون جدش امان داد که وی را نکشد، و فریدون به خون گاو نری که در خانه جدش بود سوگند یاد کرد که او را بکشد. بنابر روایات فردوسی فریدون ، پس از آنکه زمینه را برای نبرد با ضحاک مهیا دید ، از دو برادرش " کیانوش" و "شادکام" تقاضا کرد که برایش به آهنگران گرزی سفارش دهند ک مشخصات آن را خود او به سان ( سر گاو میش) رسم کرد.
و این قراین ، و این که اجداد فریدون همه لقب ( گاو) داشتند، برخی را بر آن داشته است که گاو را " توتم خانوادگی" فریدون تصور کنند.
باید دانست که گرز گاو پیکر و گرزه گاو سار منحصر به فریدون نیست، بلکه بسیاری از پهلوانان شاهنامه نیز با چنین گرزی تصویر شده اند، نیز بنابر روایات کهن گاهی در میان چارپایانی که از گائ نخستین پدید آمدند، از ماهی بزرگی به نام " گاو ماهی" یاد می شود، که در تمامی دریاها وجود دارد. هنگامی که این گاو ماهی بانگ بر می آورد، جملگی ماهیان باردار می شوند و همه موجودات زیانکار دریایی دچار سقط جنین می گردند. آیا میان تصور این گاو با " گاو زمین" رابطه ای وجود دارد؟
گاو زمین در افسانه های آریایی گاو مقدس ، نماینده قدرت و نیرو است. از این رو ، قدما معتقد بودند که زمین روی شاخ گاو قرار دارد و گاو بر پشت ماهی بزرگ و او در دریاها شناور است. هرگاه که گاو خسته می شود، زمین را از روی یک شاخش به روی شاخ دیگر می لغزاند و همین کار موجب زمین لرزه می شود.
همچنین در مراسم نوروز در روستاها تخم مرغ هایی روی آیینه می گذارند و معتقدند به هنگام تحویل سال ، وقتی که گاو آسمانی کره زمین را از شاخی به شاخ دیگر خود می افکند، تخم مرغ در روی آیینه خواهد جنبید. در اسطوره های میترایی خون گاو سبب پیدایش موجودات می شد، ولی در این باور جنبش گاو سبب باز پیدایی سال و آفرینش نطفه می شود.( یاحقی،1369؛362-360)
مقام گاو در زمین برابر ( ثور) است، زیرا وی در در کشتکاری زمین نقش موثری دارد. در اساطیر ایران نیز، شکلی از ( گوئوش ورون) ( geusha urvan ) و ( سرسئوک)( sarsaok) سمبل ابر، باران و طوفان می باشد. در یک سرود روحانی ایران باستان از نره گاو به عنوان وفور و عامل تمام خوبی ها نام برده شده است. گاو اولیه که حکایت اش در بندهشن به تفصیل آمده، در اصل الهه باروری بوده و به صورت ماه و گاو که گاه مرد می باشد و گاه زن و گاه هر دو جنسیت را داراست.
در اساطیر ایران گاو نماد ماه است و با باروری زمین ارتباط دارد. در تصویر عالم اساطیری ، قطرات اولیه باران زمین را به هفت بخش تقسیم وآدمیان بر پشت گاوی آسمانی به نام سرشوک سفر می کردند. شاخ گاو ماده در ایران باستان ، علامت عقل ، خورشید یا ماه بوده است.
بر روی مهرهای به دست آمده از شوش ، اهمیت پیوند گاو با ماه افزون می شود. گردونه خدای ماه را گاو می کشد و صفت باروری هم که به ماه نسبت داده می شود از خصوصیات گاو محسوب می گردد. گاو مستقیما نماد ماه است. بعضی اوقات با بز همراه است و گاه نیز درخت ماه را نگهبانی می کند که قبلا بزهای متعلق به ماه نگهبان آن بوده اند. گاو اولیه به شکل نیمه اتسانی ایستاده یا در حالی که گیاه از خونش روئیده یا از او حیوان زاده می شود بر روی برخی از ظروف به جای مانده از این دوران دیده می شود.
( تشتر) ایزد باران نیز گاه بصورت گاو تجلی می کند.در اساطیر، طوفان به صورت گاوی می آید. گاو در سرتاسر خاور نزدیک و میانه ، علامت حاصلخیزی و قدرت به شمار می رفت. در هنر شرق نیز گاوی که در حال نعره زدن بود علامت آسمان پر رعد و برق محسوب می شد. قربانی کردن جانوران ، رسمی عمیقا نمادین بود. در آغاز، آن رسم را در سال نو و جشنهای بهاری در بین النهرین و نقاط دیگر،با قربانی کردن گاو نر، قوچ یا بز، برای تامین درو و برکت انجام می دادند. تصویر پرستشی از میترا ، که گاوی را می کشد، خوشه های گندمی را نشان می دهد، که از خون این حیوان جوانه می زند.
قصه کم و بیش از این قرار است که میترا به گاو حمله می مکند و گاو فرسوده می شود. در این هنگام میترا به پشت گاو می نشیند و شاخ های او را گرفته و به غار می برد.گاو نیز از غار می گریزد. میترا از محل او آگاه نیست . خورشید پیک خویش یعنی کلاغ را به جانب میترا می فرستد و محل گاو را به او نشان می دهد.
میترا بر خلاف میل خویش و به اکراه به تشویق خورشید ، گاو را دستگیر کرده او را می کشد.
کشتن گاو به فرمان خورشید و به میانجیگری کلاغ صورت می گیرد و این کنایه از غلبه بهار و تابستان برزمستان است
گاو بالدار یا لاماسو (به اکدی: 𒀭𒆗، lamassu) یک خدای محافظ است، که معمولاً با گاو نر، بدن شیر، بال عقاب و سر انسان نشان داده شده است. در فرهنگهای مختلف به نامها و شکلهای گوناگون وجود دارد. از جمله این فرهنگها میتوان به پارسی-آشوری، هندی، یونانی و مصری نام برد همچنین نمونههایی از آنها در برخی از فرهنگهای اروپایی نیز وجود دارد. در برخی از نوشتهها آن را به صورت یک خدای زن به تصویر کشیدهاند. نام کمتر استفاده شده شدو (اکدی: 𒀭𒆘 šēdu)[ اشاره به همتای مرد لاماسو دارد.
در هنر، لاماسو به شکل گاو بالدار و یا به شکل شیر با سر انسان مذکر به تصویر کشیده شده است. چهرههایی از لاماسو هنوز در نقش برجستهها و مجسمههای موجود در موزهها به ویژه در موزه بریتانیا لندن، موزه لوور پاریس، موزه ملی عراق بغداد، موزه متروپولیتن نیویورک، موزه پرگامون در برلین و مؤسسه خاورشناسی دانشگاه شیکاگو باقیماندهاند. این آثار معمولاً به آشوریان باستان نسبت داده شدهاند. لاماسو را در ورودی شهر قرار میدادند تا هرکسی که وارد شهر میشود بتواند آن را ببیند. لاماسو از جلو ایستاده و از کنار در حال راه رفتن به نظر میرسد. از این حالت برای قدرتمند نشان دادن لاماسو استفاده میشده است. لاماسو در زندگی واقعی بسیار بلند بوده است، از همین رو از آن به عنوان نمادی از قدرت استفاده میکردند.
گاوهای بالدار بین النهرین بر خلاف اسفنکسهای یونانی و برخی اسفنکسهایی که شبیه مصریها هستند با سر مرد توصیف شدهاند. یعنی بر خلاف اسفنکسهای یونانی که زن هستند.
گاوهای بالدار بین النهرین ترکیبی از ۴ مخلوق هستند که در بسیاری از حکاکیهای باستانی نمایان است و به سمبل ۴ مخلوق بابلی تبدیل شده است. آنها دارای بدن و دم شیر یا گاو نر و سر یک انسان (مرد) و بالهایی مانند عقاب هستند.
این مخلوقات همچنین نمایانگر ۴ جهت و ۴ عنصر سنتی هستند.
اکثر نمادهایی که منسوب به گاو هستند نشانگر مکان مذهبی هستند . گاو از دیر باز مقدس و دارای تقدس خاصی بوده است . همانطور که میدانید هندیان ، تیره ای از آریاییان بودند که در دوره ای ، از قبایل آریایی جدا شده و به سمت هند کنونی مهاجرت کردند . نام این قبایل نیز که هند و اروپایی نامیده می شوند گویای همین موضوع است . گاو در نزد بوداییان و برخی قبایل هندو ، هنوز هم مقدس شمرده می شود . ایشان ، آیین و سنن مشترکی با قبایل بدوی آریایی داشته اند .
در مصر نیز گاو دارای تقدس بوده و محترم شمرده می شده است . گاوهای آپیس ، دارای مقبره و عبادت گاه بوده اند . حتما داستان کمبوجیه هخامنشی و زخمی کردن گاو آپیس را شنیده اید که بنا به نسخه های باستانی ، کمبوجیه به علت تعرض به گاو آپیس ، دچار جنون گشت البته این موضوع صحت ندارد ولی به طور کل ، تقدس گاو را گوشزد می کند .
در خصوص تقدس گاو هر چه گفته شود کم است . در داستان های اساطیری ایران ، فریدون ، تحت حمایت یک گاو بزرگ شد و از شیر آن تغذیه کرد و بعد ها که شخصی آن گاو را کشت فریدون او را سخت مجازات کرد . طبق افسانه های سومری و میان رودان ، گیل گمش در 2400 سال پیش از میلاد با گاو بالدار مبارزه کرد و بعد از پیروزی بر گاو بالدار ، قدرت خویش را بر عموم یاد آور گشت .
هموطنان زرتشتی ما در باستان برای غسل میت از ادرار گاو استفاده می کردند.
در قرآن مجید ، خداوند به قوم یهود دستور داد که زیباترین گاو خود را قربانی کنند و یا زمانی که حضرت موسی برای دریافت فرامین خداوند ( ده فرمان ) رهسپار شده بود سامری ، به وسیله طلاهای قوم یهود گوساله ای را برای پرستش ساخته بود .
این نماد ( مخصوصا در غرب کشور ) بر روی مزار ها و سنگ قبر ها و عبادتگاه ها ، به وفور دیده می شود که نشان از تقدس فرد مدفون و یا نشانگر وجود عبادت گاه ، هرچند کوچک و محلی است . اگر دو گاو یا گوساله بر روی سنگ های ثابت و روبروی هم وجود داشته باشد به طوری که بین این دو گاو ، کمتر از سه متر فاصله باشد وجود دفینه محتمل است . بدون شک در راستای دید گاو حتی اگر فقط یک گاو تنها باشد در فاصله کم ، وجود قبر یا مزار فرد روحانی صددرصد است . اگر تندیس گاو یا سر گاو در ابعاد تقریبا واقعی باشد در جهت دید گاو باید تلی از خاک ببینید و یا صخره ای ثابت . آن نشانه آخر شماست . دفینه گاو در عمق زمین نیست و معمولا با کمی کاوش به آن خواهید رسید . اگر نماد گاو بالدار باشد نشان فره وش قدرتمند است در جهت دید گاو و فاصله دو سه متری با مزار فره وشی روبرو خواهید شد .
نماد گاو در ارتفاع بلند ، یا سردیس گاو بر روی ستون یا جای بلند ، نشانگر وجود مکان مذهبی است و این نماد نشانه دفینه نیست ولی از آنجا که ، اهالی باستان ( به مانندهم اینک و مردم همین زمانه ) علاقمند بودند که در کنار مکان های مذهبی و یا افراد مذهبی به خاک سپرده شوند ، می تواند کلید و راهگشا باشد زیرا در نزدیکی این نشان ، بدون شک با قبور بزرگان و نجیب زادگان روبرو خواهید شد .
دکتر بتسابه مهدوی
24 اسفند 1395
تهران
ستاره داوود (عبری: ماگن دیوید מָגֵן דָּוִד)، سپر داوود، شکلی مرکب از دو مثلث متساوی الاضلاع یکی رو به بالا و دیگری رو به پایین که روی هم قرار گرفته، تشکیل شدهاست. این نشان در ادیان و عقاید مختلف، به خصوص یهودیت امروزی کاربرد دارد. برخلاف منورا، شیر یهودا، شوفار و لولاو، ستاره داوود هیچگاه یک سمبل اختصاصی یهود نبوده است.
در قرن نوزدهم استفاده از ستاره داوود در بین یهودیان اروپای شرقی به خصوص یهودیان روسی و اوکراین شدت یافت. یکی از دلایل اصلی گسترش استفاده از آن مقابله با صلیب مسیحیان بود. اولین استفادهها از ستاره داوود در متون ابتدایی کابالا به زبان عبری است و معمولاً به عنوان یک سیگیل برای اعمال جادویی به کار میرفته است و به نام مهر یا ختم سلیمان شناخته میشده است. این سمبل همچنین در بسیاری کلیساهای مسیحی نیز مورد استفاده قرار میگرفت. تا قبل از قرن نوزدهم استفاده از ستاره داوود در بین یهودیان به طور رسمی تنها در جمهوری چک، اتریش، قسمتهایی از آلمان و پراگ انجام میشد.
با ایجاد جنبش صهیونیسم این سمبل نماد این جنبش گردید و در اولین کنگره صهیونیسم در سال ۱۸۹۷ میلادی به عنوان سمبل جنبش صهیونیسم برگزیده شد.
اولین اشارات به ستاره داوود و یا سپر داوود و ارتباط آن با شش ضلعی در قرن ۱۷ میلادی صورت گرفت. عبارت سپر داوود در سیدور (دعاهای یهودی) به عنوان نامی دیگر برای خداوند اسرائیل به کار رفته است.
در متونی مربوط به قرن ۱۱ میلادی از سپر داوود به عنوان نام دیگر خدای اسرائیل بدون اشاره به هیچ سمبلی استفاده شده است. در دعاهای یهودی نیز این عبارت مورد استفاده قرار گرفته است. این اشاره احتمالاً از زبور ۱۸ گرفته شده است که در آن خداوند به عنوان محافظت کننده و سپر شناخته شده است.
ستاره داوود در عهد عتیق و کتاب مقدس مورد استفاده قرار نگرفته است. در کتاب مقدس مهمترین سمبلهای یهودیان منورا یا شمعدان و شوفار یا شیپور است. در هیچ قسمتی از کتاب مقدس اشارهای به سمبل خاصی برای داوود و یا سلیمان نشده است. در نوشتارهای ربیها نیز اشارهای به ستاره داوود نشده است. استفاده از این نماد در زمان داوود و بعد از او در اسرائیل رایج نبوده است.
استفاده از ستاره داوود در جادونامه کابالایی سفر رازیل هاملخ.
شش ضلعی گاهی در متون یهودی به عنوان یک نماد دکوری استفاده میشده است. به طور مثال در کشور اسرائیل سنگی دارای نماد شش ضلعی در بیرون کنیسهای در گلیله مربوط به قرن ۳ یا ۴ قبل از میلاد است. ممکن است در ابتدا شش ضلعی تنها برای زیبایی مورد استفاده قرار میگرفته است همانگونه که در کلیساهای براندنبرگ و مارکتکیرخ در هانوور استفاده شده است.
اولین استفادهها از شش ضلعی در متون یهودی به قرن ۱۱ باز میگردد. یهودا هاداسی در کتاب اشکول هاکوفر نوشته است: «هفت نام فرشتگان که قبل از مزوزا آمده است :میخائیل، جبرئیل و همینطور. تتراگراماتون از همه آنها حفاظت میکند؛ و همچنین سمبلی که 'سپر داوود' نام دارد در کنار نام هر فرشته قرار دارد.»
یک استفاده در یک نسخه معروف تورات به نام تورات لنینگراد در اطراف صفحه برای زیبایی استفاده شده است. به طور مشابهی در یک نسخه دیگر تورات در سال ۱۳۰۷ میلادی ربی یوسف بار یهودا از این سمبل استفاده کرده است. یک سیدور مربوط به سال ۱۵۱۲ میلادی از پراگ دارای این سمبل بر روی جلد خود است.
استفاده از سمبل شش ضلعی در بین ترکها نیز رایج بود. سکههای اسلامی ناصرالدین محمود بن محمد در سال ۱۲۰۰ میلادی به دلیل همین تأثیرات ترکی دارای یک عقاب دو سر در یک طرف و ستاره داوود در طرف دیگر است. همچنین سکههای صلاح الدین ایوبی نیز از ستاره داوود استفاده کرده است.
استفاده در کابالا
بر روی قبرهای یهودی یافته شده در آپولیا در جنوب ایتالیا از قرن سوم قبل از میلاد نماد ستاره داوود وجود دارد. یهودیان آپولیا به خاطر تسلط خود به کابالا معروف بودند که احتمالاً به همین دلیل از ستاره داوود استفاده میکردند.
کتابهای سحر کابالایی و جادونامهها مربوط به قرون وسطی دارای سمبل شش ضلعی هستند که آن را به عنوان ستاره داوود میشناسند.
در زمان رنسانس کتاب اتز حییم که دارای تعلیمات کابالایی ربی اسحاق لوریا است دارای نماد شش ضلعی و دو مثلث بر عکس هم میباشد و آن را با عرفان یهودی مرتبط میداند. بسیاری اعتقاد دارند که اسحاق لوریا دارای تأثیر زیادی در ارتباط دادن ستاره داوود به عنوان یک سمبل یهودی بود. او تدریس میکرد که آنچه در بشقاب سدر گذاشته میشود باید به صورت یک شش ضلعی باشد؛ ولیکن افرادی مانند گرشوم شولم اعتقاد دارند که اسحاق لوریا در مورد دو مثلث موازی صحبت میکرده است و نه یک شش ضلعی.
متون کابالایی ستاره داوود را با عدد هفت مرتبط میدانند. این ارتباط از شش جهت فضا به علاوه مرکز گرفته شده است و با نوشتارهای کتاب سفر یتزیرا مرتبط است. در این ارتباط شش سفیروت دارای خواص مذکر و سفیروت هفتم دارای خاصیت مؤنث است.
استفاده در بین یهودیان اروپای شرقی
در سال ۱۳۵۴ پادشاه بوهم چارلز چهارم برای یهودیان پرچمی سرخ رنگ با ستاره داوود در نظر گرفت. در سال ۱۴۶۰ یهودیان اوفن در مجارستان به استقبال شاه ماتیاس کوروینوس به همراه پرچمی قرمز رنگ دارای ستاره داوود رفتند. اولین کتاب دعای عبری چاپ شده در پراگ در سال ۱۵۱۲ میلادی دارای یک شش ضلعی بزرگ بر روی جلد آن است. در سال ۱۶۴۸ میلادی یهودیان پراگ اجازه یافتند که دارای پرچم باشند. آنها پرچمی قرمز رنگ که دارای یک ستاره داوود زرد رنگ بود انتخاب کردند.
استفاده در جنبش صهیونیسم
در سال ۱۸۹۷ ستاره داوود در اولین کنگره جهانی صهیونیسم به عنوان سمبل این جنبش انتخاب شد. یکسال قبل از این کنفرانس تئودور هرتزل در خاطرات خود نوشت: «ما دارای یک پرچم نیستیم ولی به آن احتیاج داریم. اگر ما میخواهیم مردان زیادی را رهبری کنیم باید سمبلی بالای سر آنها داشته باشیم. من پرچمی سفید رنگ با هفت ستاره طلایی پیشنهاد میکنم. پیشزمینه سفید نشاندهنده زندگی پاک جدید ما است. هفت ستاره نشاندهنده هفت ساعت طلایی کار ما هستند. ما به ارض موعود با نشان عزت خود وارد خواهیم شد.»
دیوید وولفسوهن که یکی از تاجران مهم و از حامیان اصلی جنبش صهیونیسم بود از نداشتن پرچم آگاه بود و پرچم مورد نظر هرتزل نیز در بین یهودیان استقبال زیادی نداشت. او نوشت: «به دستور رهبر ما هرتزل، من به آمادهسازی برای کنگره صهیونیسم مشغول شدم. یکی از مسائلی که مرا به خود مشغول کرد این بود که ما دارای پرچمی که مشکل یهودیان را بیان کند نیستیم. ما در کنگره چه پرچمی باید آویزان کنیم؟ ناگهان ایدهای به ذهنم رسید. ما یک پرچم داریم که به رنگ آبی و سفید است. تالیت (شال یهودی) که ما به دور خود میبندیم وقتی عبادت میکنیم: این نماد ما است. بیایید تالیت را از کیسه خود در آورده و آن را در برابر اسرائیل و ملتها آویزان کنیم. از این رو من دستور دادم که یک پرچم آبی و سفید به همراه ستاره داوود تهیه شود. این طور بود که پرچم ملی ما که بر فراز کنگره به اهتزار درآمد ایجاد شد.»
نام داوود در الفبای عبری قدیم دارای دو مثلث بوده است.
هولوکاست
ستاره داوود معمولاً به رنگ زرد توسط ارتش آلمان نازی برای شناسایی یهودیان استفاده میشد. بعد از حمله آلمان به لهستان در سال ۱۹۳۹ میلادی مردم درخواست کردند که یهودیان دارای علامت مشخصی شوند. در بعضی مناطق یک بازوبند سفید رنگ با یک ستاره داوود آبی رنگ و در بعضی مناطق دیگر ستاره زرد رنگ داوود بر روی سینه یهودیان مورد استفاده قرار گرفت. اگر یهودی بدون این نشانه در انظار عمومی ظاهر میشد به سختی مجازات میشد. بعد از این استفاده از ستاره داوود زرد رنگ به همراه عبارت جود (یهودی به زبان آلمانی) در تمامی مناطق تحت کنترل نازیها انجام شد.
استفاده امروزی
پرچم اسرائیل در سال ۱۹۴۸ میلادی از ستاره داوود استفاده کرد؛ ولیکن طرح اولیه این پرچم در اولین کنگره صهیونیسم در سال ۱۸۹۷ میلادی زده شد. این پرچم گاهی به عنوان «پرچم صهیون» شناخته میشود.
بعضی یهودیان استفاده از ستاره داوود را به دلیل ارتباط آن با سحر و جادو ممنوع میدانند. گروههای دیگری مانند نتوری کارتا و ساتمار به دلیل مخالفت با جنبش صهیونیسم از این نماد استفاده نمیکنند.
سازمان اورژانس اسرائیل به نام مگن دیوید ادوم از یک ستاره داوود قرمز رنگ استفاده میکند.
در ادیان دیگر
استفاده از ستاره داوود در بعضی ادیان دیگر نظیر هرمسیه، کیمیاگری و هندوییسم نیز رایج بوده است.
در نوشتارهای هرمس الهرامسه این سمبل دارای معنی زیادی است. در لوح زمرد نوشته شده است: «هر آنچه در پایین است مانند هرآنچه در بالا است میباشد تا معجزات واقعیت ایجاد شود؛ و به دلیل اینکه تمامی واقعیت از یک چیز، با مدیتیشن بر روی یک چیز میایند همه واقعیت از این یک چیز به کمک اقتباس ایجاد شده است.» ارتباط دو مثلث در این دیدگاه نمایانگر یکی شدن ماده و روح است. هر آنچه در این دنیا وجود دارد بازتاب آنچه در دنیای نامرئی است میباشد. تنها با ایجاد هماهنگی و بالانس بین عنصر مذکر (مثلث رو با بالا) و عنصر مؤنث (مثلث رو به پایین) هماهنگی ایجاد میشود.
در علوم خفیه نیز از شش ضلعی به کرات استفاده شده است. در بین سرخپوستان نیز این سمبل یافت شده است. در این دیدگاه شش ضلعی نماد مدیتیشن کامل بوده است که ارتباط بین انسان و خدا را برقرار میکند.
بعضی اعتقاد دارند که ستاره داوود در حقیقت یک وضعیت افلاکی خاص بوده است که در زمان تاجگذاری داوود دیده شده است. این وضعیت دوباره در زمان تولد عیسی تکرار شده بود که باعث شد که مغهای زرتشتی بتوانند زمان تولد او را با توجه به افلاک متوجه شوند .
دکتر بتسابه مهدوی
24 اسفند 1395
تهران
ستاره پنج پر یا پنتاگرام یکی از مهمترین، قدرتمندترین و ماندگارترین سمبل ها در تاریخ بشر است. این علامت در فرهنگ و تمدن باستانی مایاهای آمریکای لاتین، هند، چین، مصرو یونان از مهمترین و پرمعناترین علامتها بوده است. ابتدایی ترین شکل پنتاگرام بر روی دیوارهای غارهای عصر حجر کنده کاری شده بود. و در نقاشی های مردم بابل به عنوان الگوی ترسیم سیاره ونوس به چشم می خورد
رازهایی مابین سیر استفاده از این علامت، طراحی های قدیمی از مدار حرکت سیاره ونوس و رب النوع معروف بیشتر وجود دارد. که گاهی باعث این تفکر غلط میشود که پنتاگرام سمبل ایشتر است. در کتب آسمانی مخصوصاً کتابهای یهودیان به پنتاگرامها بسیار زیاد اشاره شده است.
پنتاگرام در جهان کهن
پنتاگرام های اولیه اشکالی زمخت با شکل هندسی ناهمگون به صورت کنده کاری روی سنگهای عصر حجر داشتند. مردم آن زمان اعتقاد داشتند که این علامت معنایی روحانی و غیرمادی دارد. اعتقاد آنان بر این بود که رازی در شکل قرار گرفتن ستاره ها وجود دارد که بر انسان پوشیده است، آنها پنتاگرام را از روی شکل قرار گیری پنج سیاره برداشت کرده بودند. که وقتی با خطی فرضی به هم اتصال پیدا می کردند، به صورت مبهم شکل پنتاگرام را به خود می گرفت. نسل های بعدی بشر معانی مختلفی را از این شکل برداشت کردند. که اکثراً معانی مقدس و خداپرستانه بود.
پنتاگرام ها به سومری ها برای نوشتن و استفاده از متون کمکهای زیادی کردند. این علامت نشان دهنده پنج سیاره مهم بود که با چشم غیر مسلح قابل رویت بودند. بعدها پنتاگرام به عنوان سمبل رب النوع زیبایی ونوس نیز شهرت یافت.
بر طبق نظریات ریاضی دان و فیلسوف یونانی فیثاغورث، عدد پنج نماد انسان بود. چون اعضای بدن انسان به پنج طرف تمایل داشتند، (اگر دستها و پاها را از هم باز کنید به شکل یک ستاره پنج پر در می آید)، او این تفکر را برای اولین بار در یونان پایه گذاری کرد که پنتاگرام نماد روح انسانی است. و البته چون در آن زمان آفرینش انسان تابــع عناصر پنجگانه بود (آتش، آب، خاک، هوا، روح) پنج گوشه پنتاگرام اینگونه توصیف شد. طبق این تفکر انسان از این پنج عنصر به وجود می آمد.
پیروان مکتب فیثاغورث طلسم پنج پر را به صورت آیینی مقدس حفظ کردند. آنها نام این آئین را HGIEIA نامیدند.
و معتقدند ترکیبی از ابتدای نام یونانی عناصر آب، خاک، روح، آتش و هواست.
خصوصیت منحصر به فردی که این سمبل را تا به امروز ماندگار کرده وابستگی شدید و همه جانبه آن به مسائل مقدس و خدایی آن است. که در مقاطع زمانی مختلف و بین اقشار و نسلهای گوناگون کاربرد داشته است. چه این خدا خدای یگانه بوده یا خدایان متعدد.
با ظهور مسیح پنتاگرام جامه کریستین به تن کرد. می گویند بر تن مسیح با خنجر ستاره ای زخم زدند که پنج گوشه داشت (شاید به همین خاطر می باشد که آنتی کریست های امروزی از پنتاگرام زیاد استفاده می کنند).
در دوره رنسانس اعتقادات عجیب و خرافات گونه نسبت به طلسم ستاره پنج پر به بیشترین حد خود رسید. و باورهای مردم تا جایی پیش رفت که پنتاگرام را علامتی الهی از سوی خدا پنداشتند. از سویی نیز این علامت را مرتبط با علم کیمیاگری و علم جادو قلمداد کردند.
پنتاگــرام در جــادو
در آیین پرستش جادوگران یونانی، پنتاگرام به عنوان جهان کوچک (بدن انسان) شناخته می شد. این باور باعث بوجود آمدن احساسی در بین جادوگران می شد که توسط آن ارتباطی میان خود، جهان و سمبولیسم ایجاد می کردند.
هدف از این احساس درک عمیق شیطان بود، که مهارتش در ارتباط برقرار کردن میان جهان فعال (جهان بیرونی) و جهان ساکن (روح انسان) است. یکی از جادوگران مشهور در این زمینه، «جوردانو برونو» است که در مورد سوءاستفاده از پنتاگرام در جادوهای سیاه هشدار داده است. (پنتاگرام هنوز هم به عنوان شاخص اصلی رسوم پرستش جادوگران به کار می رود، ضمن اینکه عامل پدید آمدن رسوم وتشریفات دیگری نیز در ادیان مختلف شده است).
پنتاگــرام مسیحیــان
کابالیستهای مسیحی در دوره رنسانس علاقه وافری به پنتاگرام پیدا کردند. آنها اعتقاد داشتند که پنتاگرام علامتی رازگونه است که در دست نوشته های مسیح مشاهده شده و پیامی از سوی خداست. آنان می گفتند این سمبلی است که آشکار می کند مسیح نیز پیرو امیال حیوانی (شهوت) خود بوده است. کاری که بسیار رواج یافته بود نوشتن نامه هایی به زبان عبری با مهر پنتاگرام بر ساق پا بود، این نامه ها که در مورد آتش بود، سمبل اعیاد پنجاهه است. نتیجه این بیان آنست که نام اعیاد پنجاهه مسیحیان با خدا و مسیح مرتبط می شود.
چند رابطه بین پنتاگرام و مسیحیت وجود دارد:
۱- پیش از به صلیب کشیده شدن مسیح، پنتاگرام یک نشان رجحان یافته برای آرایش کردن و زینت دادن جواهرها و طلسم های مسیحیان اولیه بود. این علامت که به راحتی و در یک حرکت پیوسته قلم کشیده می شد، با پنج زخم مسیح آمیخته شده بود.
۲- پنتاگرام همچنین برای یک فرقه پنهان عرفانی مسیحی، نمادی از Isis (الهه حاصل خیزی) وVenus (اصلی ترین رب النوع مونث، الهه عشق و زیبایی) بود. فرقه ای که به صورت پنهان در نقاط مختلف در سراسر تاریخ مسیحیت وجود داشت.
پنتاگــرام در ویکـا و عقایـد نئوپگـان
درحال حاضر رایج ترین مذاهبی که پیروان آن از پنتاگرام استفاده می کنند، گروه های ویکان ها، نئوپاگان ها و شیطان پرستان هستند. در اغلب عقاید و رسوم ویکان ها و نئوپاگان ها معنای نمادی پنتاگرام از مراسم جادوی تشریفات قرون وسطی و چهار عنصری که به وسیله روح حکومت می شدند نتیجه می شود. در برخی از این رسوم همچنین پنتاگرام می تواند نمایانگر یگانگی نوع بشر و قلمرو روح باشد. ستاره پنج پر پایین وارونه، نمادی از خدای شاخدار ویکا است.
در عقیده کابالیست های یهودی که بسیاری از اندیشه ها و ایده های فیثاغورثی را قرض گرفته اند، پنتاگرام نشان دهنده پنج حقیقت برتر در زندگی است: عدالت، رحمت، دانش، ادراک، شکوه ماورایی و مافوق جهان مادی.
تفاوت پنتاگــرام در قله رو به بالا یا قله رو به پاییـن
پنتاگرام هایی که نوک آنها رو به پایین است، در اولین ظهور خود لزوماً نشان شیطان پرستی نبودند. طبق تاریخ پنتاگرامهایی که فرقشان در نقطه بالا یا پایینشان است، ابتدا توسط دو فرهنگ مختلف پایه گذاری شدند. دو فرهنگی که بنا به مقتضیات آیینی سعی در جدائی از همدیگر را داشتند.
امروزه هر کجا با پنتاگــرام رو به پایین روبرو شویم ناخودآگاه به یاد شیطان پرستی می افتیم. شاید دلیل این موضوع آنست که پنتاگرام رو به پایین بسیار شبیه علامت ماسونیک ها و فراماسونها می باشد. واقعیت اینست که چون سر آن رو به پایین است یادآور امور وارونه و خلاف جهت است.
ویکان ها گاهی ادعا می کنند هر پنتاگرام رو به پایینی علامت شیطان پرستان است. که این تفکر نابجاست. با این حال این سمبل در طول زمان معرف خدای شاخدار ویکان ها شد. و امروزه نیز در درجه دوم به آن باغبان ویکا میگویند.
پنتاگــرام در شیطان پرستـی
پنتاگرام شیطانی نمادی پیچیده است، که از ترکیب ستاره پنج پر با سر بز به وجود آمده است. و این نوع استفاده در عین این که جدیدترین مورد استفاده از پنتاگرام است، به همان اندازه شناخته شده ترین و جدال آمیزترین نوع استفاده از پنتاگرام نیز به شمار می آید. پنتاگرام شیطانی همیشه وارونه است با یک رأس رو به پایین و دو رأس رو به بالا.
استفاده از پنتاگرام به عنوان یک نشان و علامت شیطانی به نیمه دوم قرن بیستم برمی گردد. جایی که شیطان پرستی مدرن توسط «آنتوان لاوی» مؤسس و بنیانگذار کلیسای شیطان پایه گذاری شد. این علامت نشانی از جادوی سیاه است که حاکی از پیروزی ماده و آرزوهای فردی بر عقاید و تعصبات دینی و مذهبی است.
البته پنتاگرام مشابه و قابل قیاس با صلیب وارونه نیست. صلیب وارونه نماد جنبش «Anti Christ» (ضد مسیح) و نشانی از طغیان، سرکشی در برابر فرهنگ مسیحی است.
همچنین «پنتاگرام» نباید با «هگزاگرام» اشتباه شود. «هگزاگرام»، ستاره شش پر است که به صورت دو مثلث درون هم نشان داده می شود، که نمونه معروف آن ستاره داود می باشد. این ستاره با اعتقادات یهودیان پیوند دارد.
دکتر بتسابه مهدوی
24 اسفند 1395
تهران