نقش نگاره

سایت شخصی دکتر بتسابه مهدوی

نقش نگاره

سایت شخصی دکتر بتسابه مهدوی

۷۶ مطلب در مرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

تهمت برای تکفیر عطار

بتسابه مهدوی | دوشنبه, ۱۸ مرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۰۴ ق.ظ

تهمت برای تکفیر عطار

دکتربتسابه مهدوی

 

حکایتی بسیار زیبا  و خواندنی ...

یکی از فقیهان و علمای متعصب زمان زندگی عطار که از فرقه های مختلف تصوف و دراویش متنفر بود .از طریق یکی از نزدیکان عطار این غزل را به دست آورد ...👇🏼️👇🏼

ز عشقت سوختم ای جان کجایی ؟

بماندم بی سر و سامان کجایی ؟

نه جانی و نه غیر از جان ،چه چیزی ؟

نه در جان ،نه برون از جان ،کجایی ؟

ز پیدایی خود ،پنهان بماندی

چنین پیدا ،چنین پنهان کجایی ؟

هزاران درد دارم لیک بی تو

ندارد درد من درمان ،کجایی ؟

چو تو حیران خود را دست گیری

ز پا افتاده ام حیران ،کجایی ؟

ز بس کز عشق تو در خون بگشتم

نه کفرم ماند و نه ایمان کجایی ؟

بیا تا در غم خویش ببینی

چو گویی در خم چوگان کجایی ؟

بیا تا در غم خویشم ببینی

ندانم تا در این چوگان کجایی ؟

ز شوق آفتاب طلعت تو

شدم چون ذره سرگردان کجایی ؟

شد از طوفان چشمم غرقه کشتی

ندانم تا در این توفان کجایی ؟.

چنان دلتنگ شد عطار ،بی تو

که شد بر وی جهان زندان کجایی ؟

حکایت ما از اینجا آغاز میشود ..

ادامه دارد ...در پارت بعدی 👇🏼👇🏼👇🏼

🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹

 

آن فقیه متعصب این غزل را بهانه ای ساخت .تا علیه عطار مدارک بی ایمان بودن عطار را اثبات نموده و حکم تکفیر بگیرد .او در یکی از مدارس علمیه بر سر منبر رفت و برای جوانان بی اطلاع شروع به سخنرانی نمود .و تمامی ابیات غزل را با حوصله ی کافی برای جوانان تند و کم صبر و پر شور و احساساتی به شرح زیر تفسیر کرد و اعتراضات فقهی اش را بر این تعبیرات خود این طور بیان نمود :👇🏼😃😃👇🏼

۱-اولا هیچ معلوم نیست که واقعا چنین عشقی مجازی نباشد و این بنده ی خدا دلباخته ی زن یا دختری نیست .

۲-ثانیا مگر میتوان برای خداوند (کجایی )را به کار برد ؟مگر خداوند نیز (کم و کیف این متی ) دارد که کسی بخواهد بداند خداوند کجاست ؟جا و مکان برای اشیا است نه خداوند ،برای مخلوقات است نه خالق یکتا . بنابر این شاعر قائل به این شعر مشرک است و فاسق چون برای خداوند جسم در نظر گرفته است و خداوند جسم نیست .

۳-ثالثا :میگوید :از پیدایی خود پنهان مانده ای ...و این تناقض واضح دارد و مطابق دلایل عقلی این حرف حرفی نامربوط است .چون هر چیزی یا پنهان است یا پیدا ...بنابراین نمیتواند هم پیدا و هم پنهان باشد ..مگر جمع ضدین محال نیست ؟؟؟؟پس این شاعر شعور و منطق درست و حسابی نداشته

۴-رابعا میگوید :بدون تو من هزار ها درد دارم .این مرد بی دین نمیدانسته که اصلا بدون خداوند امکان ندارد تصوری کرد .

او بوده است و همیشه خواهد بود ..بنابراین کسی که میگوید بی خداوند بودن هم ممکن است او کافر است و خداوند را محدود تصور کرده است .😃

ادامه دارد .....

🔮🌻🔮🌻🔮🌻

 

۵-خامسا :این شاعر مجنون میگوید از بس که در عشق او در خون افتاده ..و خون که نجاست است ..ایمانی برایش نمانده ..از این ابیات میفهمیم که عشق او چون آغشته به نجاست است یک عشق خاکی بوده و از آن مهم تر اینکه خودش میگوید :برای من ایمانی نمانده است .

یعنی همه ایمانم را به پای این عشق از دست داده ام .و این اعتراف شاعر بر علیه خودش کافیست که ما حکم کنیم که او کافر است .چون بر طبق اصل فقهی و حقوقی (اقرار العقلا علی انفسهم جائز )؛خودش رسما اقرار کرده است که ایمانی برایش نمانده ..پس کافر است .

۶-سادسا :این شاعر بی عقل میگوید :از شوق آفتاب طلعت تو من چون ذره ای سرگردان شده ام حالا کجایی ؟؟؟این نابخرد که بالاخره برایش معلوم نشده است .که خدا پنهان است یا پیدا ،ناگهان میگوید :از شوق تو من سرگردان شده ام

خوب یک عاقلی نبوده به این بگوید آخر بیچاره سفیه اگر خدا پنهان است .چگونه آفتاب طلعت او را تو دیده ای .از آن مهم تر این که خداوند را به خورشید تشبیه کرده و نمیدانسته که طبق صراحت قرآن کریم میفرماید :لیس کمثله شیئ ؟پس چگونه چنین جراتی کرده ؟؟؟

۷-آخرا :این که این بیچاره که خدا را دیده بود آنهم به وضوح آفتاب ..باز در بیت آخر میگوید (بی تو جهان برایم زندان شده است )و معلوم نشد که اصلا در چه حالی این شعر را گفته ،بنابراین آنهایی که میگویند دراویش در خانقاه ها حشیش میکشند و حواسشان پرت است راست میباشد .و گرنه آدم عاقل هیچ موقع اینقدر بی ربط سخن نمیگوید

مطالبی که آن فقیه متعصب بی بصیرت برای جوان های بی تجربه میگفت :کافی بود تا اولین حرکت های علیه عطار را بوجود آورد و کم کم او را به بی دینی یا شرک متهم کنند. البته چون موقعیت مالی و شغلی و اعتباری عطار آن موقع بسیار خوب بود نمیتوانستند او را به طور علنی و وضوح متهم نمایند .

خلاصه شایعاتی ساختند و بدتر از این سخنرانی را در مسجد عقیل بزرگ نیشابور گفتند و عطار را متهم نمودند که گفته حتی حاکم شهر مردی فاسد الایمان است .از آنجا که مشیت الهی قرار نگرفته بود که عطار مورد اذیت قرار گیرد .

👇🏼 🐚🌹🐚🌹👇🏼

اتفاقا برای حاکم شهر حادثه ای ناگوار رخ داد و مشاور او که مردی دیندار بود به حاکم گفت علاوه بر نذورات و صدقات برای رفع بلا بایست خودت هم برای خداوند کاری انجام دهی ..تا خدا تورا یاری رساند .حاکم گفت چه کنم گفت اکنون ماه جمادی الاثانی است .رجب و شعبان را روزه بگیر ..

حاکم گفت بسیار خوب ..و اعلام نمود که وسایل خلوت فراهم نمایید ما میخواهیم روزه بگیریم و به ماه مبارک وصل نماییم

این خبر دهان به دهان پیچید. عطار که از خبر چینی و دسایس و حیله های فقها نسبت به خود خبر داشت .به منظور تشویق و مدح یک عمل نیک از حاکم و به منظور خنثی نمودن سعایت و بدگویی های مخالفان غزل زیر را سرود و توسط شخصی مطمین در روز عید فطر به دست حاکم فرستاد :👇🏼 🌻🌹

مکن مدار ،برای من ای پسر روزه

که کرد عارض سیمین تو چو زر روزه

ز ماه روزه چو کاهی شد ای پسر ماهت

چگونه ماهی ماهی بود پسر روزه

دل از فراق روزه ی تو در وصال بماند

بجان تو که بنگشاد او دگر روزه

سه ماه روزه گرفت و ز نور روزه ی او

مدام در جهان گشت نامور روزه

ز بهر روزه ی شه نه سپهر جشنی ساخت

که بو که شه بگشاید بدین قدر روزه

کسی که روزه گرفتست از شفاعت او

اگر چه هیچ شماری توان شمار روزه

خدایگانا شعر لطیف را عطار

ردیف کرد بمدح تو سر به سر روزه

همیشه تا شب و روز است عید روزی باد

هزار عیدت و عیدت باد هر روزه ....

🍃🌻🍃🌻🍃🌻🍃👇🏼

وصول این شعر به دارالحکومه آن چنان حاکم را از وی خشنود ساخت که دیگر کسی جرات نکرد تهمت بی دینی به وی زند .حاکم عطار را برای دادن پاداش و خلعت به نزد خود دعوت نمود. اما عطار به دلایل استغنای طبع و مناعت فراوان از این امر سر باز زد و با نوشتن رقعه ای ضمن تشکر از عدم حضور در مجلس حاکم عذر خواهی نمود و اجازه خواست تا به خلوت و گوشه ی فقر معنوی خود مشغول باشد .

🍃🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻

 

  • بتسابه مهدوی

گذشته و حال

بتسابه مهدوی | دوشنبه, ۱۸ مرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۰۲ ق.ظ

گذشته و حال

نوشته: دکتر بتسابه مهدوی
ناظر گذشته ها باش ...در گذشته زندگی نکن. ..اگر فقط ناظر باشی گذشته ها محو میشوند. با محو شدن گذشته شخصیت تو نیز محو و نابود میشود. .

حس گناهانت ..عادت های ریاکارانه ات ...دروغ هایت که به خود و دیگران گفته ای و زمزمه های خاطرات در نجوای درونی باطنت تو را درگیر خود مینماید .

عزیزا ...🌾در حال زندگی نما . .

گذشته را رها کن ..تا ذهنت سبک شود.

افکار ذهن در گذشته تکرار و ملال آور است ...ذهن به شیوه های گوناگون یک چیز را تکرار میکند ...👇🏼🍁🌾🍁

به سلوک خشک مقدسان نگاه کن ..

آنها زمانی دنبال پول میدویدند ...اما اکنون میدوند و از پول میگریزند ..آنها در هر دو حالت مشغول یک کارند دویدن

آنها برای فرار از گذشته همش در حال توبه ی گذشته اند ...آنها برای جبران گذشته حال و وقت حال و زمان اکنون  جبران را فراموش نموده اند .

شیخ فرید الدین عطار نیشابوری در این باره حکایتی شنیدنی دارد ..

حکایت عابدی که در همه احوال مشغول ریش خود بود ...🍁🌾🍁

عابدی بودست در وقت کلیم

در عبادت روز و شب مقیم

ذره ای ذوق و گشایش می نیافت

داشت ریشی بس نکو آن نیک مرد

گاه گاهی ریش خود را شانه کرد

مرد عابد دید موسی را ز دور

پیش او شد کای سپهسالار طور

از برای حق ،که از حق کن سوال

تا چرا نه ذوق دارم من نه حال

چون کلیم القصه شد بر کوه طور

باز پرسید آن سخن ،حق گفت دور

گو :هر آنک از وصل ما درویش ماند

دایما مشغول ریش خویش ماند

موسی آمد قصه بر گفتا که چیست

ریش خود میکند مرد و میگریست

جبرئیل آمد سوی موسی دوان

گفت :همی مشغول ریش است آن فلان

ریش اگر آراست در تشویش بود

ور همی بر کند هم درویش بود

ای ز ریش خود برون نا آمده ..

غرق این دریای خون نا آمده

چون ز ریش خود بپردازی نخست

عزم تو در دریا در است

ور تو با این ریش در دریا شوی

هم ز ریش خویش ،نا پروا شوی ....

 

  • بتسابه مهدوی

خواستن دنیا

بتسابه مهدوی | دوشنبه, ۱۸ مرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۵۷ ق.ظ

خواستن دنیا

دکتر بتسابه مهدوی


عزیزا.....خواستن دنیا و ترک آن منافاتی ندارد .مهم آن است که تو دلمشغول دنیا نمانده باشی. .

ناظر بازی های ذهن باش ..

بدینسان ذهن ناپدید میگردد .از ذهن استفاده کن اما ذهن را ارباب آگاهی و شهود خود نکن ...💠

حقه های ظریف نفس را بشناس ...

و خود را در برابر حیله های ذهن واکسینه کن ...منظور این نیست که با نفس خویش درگیر شوی ..

عزیزا ...🐚💠🐚

درگیری با نفس ،تو را دچار وضعیت مضحک آن عابد بینوا میکند.مبارزه با نفس نوعی دلمشغول بودن به نفس است

ترک دنیا ،معطوف ساختن توجه به دنیاست .لازم نیست دنیا را ترک کنی

دنیا را زندگی کن ..اما ناظر دنیا باش

نه برده ی دنیا ...دو چشم تماشاگر باش

نه یک کاسه ی آلوده به حرص. .

از دنیا نصیب ببر ،اما نصیب دنیا نشو

حکیم خیام نیشابوری میگوید :

👇🏼️👇🏼️👇🏼💠💠💠

عالم اگر از بهر تو می آرایند

مگرای بدان ..که عاقلان نگرایند

بسیار چو تو روند و بسیار آیند

بربای نصیب خویش ،کت بربایند

مهم این است که هر کجا که هستی چه در کاخ چه در کوخ ..چراغ شهود و نظارت دل خویش را روشن نگه داری

در میانه ی هنگامه ی دنیا باش 💠

نترس ....🐚🍃🐚

راه رهایی از نفس ..شکنجه ی نفس نیست .راه رهایی از نفس بیداری و شهود است .

هنگامی که خشمگین میشوی فقط شاهد خشم خود باش ...بدان که در حال حاضر خشمگین هستی و خشم خود تو ،چه حالاتی را در تو برانگیخته است. همین کافیست .بدین سان خشم تو در چشم بر هم زدنی ناپدید خواهد شد. 🍃

راه برطرف کردن با خشم مبارزه با خشم نیست .راه برطرف کردن خشم شهود خشم است. 🍃️🍃

شاهد خشم خود باش و هیچ کاری انجام نده ...به محض آنکه برای برطرف کردن خشم خود کاری انجام میدهی ..شهود خود را از دست میدهی ..با این کار درگیر میشوی ..در خشم خود مشارکت میکنی ...چه با خشم خود باشی و چه بر علیه خشم خود باشی ..💠👇🏼

در هر دو حالت ،به خشم خود مدد رسانده ای ..خشم تو یک واقعیت است. وجود دارد .پس بی آنکه درباره ی آن قضاوت کنی ..یا با آن مبارزه کنی تماشایش کن ....

آن را ببین ...ناگهان در کمال شگفتی شاه کلید طلایی به دست خواهد رسید .

خشم ...ناتوان میشود و در نگاه شهود تو آب میشود  بخار میشود ..محو میشود

حالا میتوانی از این شاه کلید طلایی برای باز کردن دیگر قفل ها و زنجیر های ذهنت و عاداتت استفاده کنی ..

 

 

  • بتسابه مهدوی

خناس

بتسابه مهدوی | سه شنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۴۶ ق.ظ

داستان خناس

بتسابه مهدوی

 

شیخ حکیم ترمذی نقل مینماید که :

چون آدم و حوا به هم رسیدند و توبه آنها قبول افتاد ...روزی آدم به کاری رفت .ابلیس بچه ی خود را که خناس نام داشت ..پیش حوا آورده و گفت :

برای من کار مهمی پیش آمده است .خواهش میکنم بچه ی مرا نزد خود مدتی نگاه دار....تا باز آیم💠

حوا قبول کرد .ابلیس برفت و پس از زمانی آدم در رسید ...

پرسید این کیست ؟حوا گفت :این خناس بچه ی ابلیس است ..که به من سپرده ..

آدم او را ملامت کرد که چرا قبول نمودی این ابلیس بود که مرا گول زد تا از بهشت رانده شدیم .🍃️🍃

و با خشم آن بچه را بکشت و آن را قطعه قطعه نمود و هر پاره ای را به شاخه های درخت بیاویخت ...💠💠💠

بار دیگر ابلیس رسید و به حوا گفت که فرزند من کجاست ؟حوا شرح داستان را گفت :ابلیس فرزند خود خناس را صدا زد و همه قطعات از شاخه جدا شدند و به هم آویختند و خناس زنده گشت .

و پیش او آمد ..ابلیس گفت :حوا اورا نگاه دار چند ساعتی بر میگردم .حوا از ترس آدم قبول نمیکرد و با اصرار فراوان پذیرفت .پس ابلیس رفت و تعمدا دیر نمود ..تا بار دیگر آدم در رسید .

آدم بار دیگر خناس را دید و بر آشفت و بر حوا غرید و گفت :👇🏼️🍃

نمیدانم این چه سری است در اینکه فرمان من را نمیبری و از آن دشمن خدا اطاعت میکنی و فریفته ی سخن او میشوی ؟؟؟🌹

پس آدم خناس را بکشت و بسوزاند و خاکستر آن را نیمی در آب رودخانه انداخت و نیمه را در هوا پراکنده ساخت .🍃️🍃🍃🍃🍃🍃

ابلیس پس از این ماجرا باز آمد و فرزند خود را از حوا طلبید و حوا بار دیگر داستان را تعریف نمود ..

ابلیس خناس را صدا زد و تمامی خاکستر خناس از رود و هوا جمع گشتند و جمله اعضای وجود خناس شدند و خناس زنده گشت .🍃️🍃

ابلیس گفت :برای آخرین بار به تو قول میدهم اگر خناس را چند ساعت قبول کنی تا کارهایم را انجام داده باز گردم پاداشی عظیم به تو دهم ...

و آن مکر و فریب و اغوای من نسبت به تو و خصلت زن بودن تو باشد. ..

بار دیگر حوا گفت اگر من بپذیرم آدم این بار مرا هلاک میکند .ابلیس گفت او تازه رفته و تا شب باز نمیگردد من تا ظهر باز خواهم گشت و آنقدر وعده و قول داد ک اصرار نمود تا حوا پذیرفت .

اما باز ابلیس که مقصود داشت خلف وعده نمود تا که آدم بازگشت .پس بار دیگر خناس را بکشت و قلیه نمود و خورشتی ساخت و بپخت...و نیمی خود بخورد و نیمی را به حوا داد که بخورد .

بار دیگر ابلیس باز رسید و خناس را طلبید ..حوا گفت :آدم اورا کشت و قلیه نمود و نمی بداد من بخوردم و نیمی خودش بخورد ..💠👇🏼👇🏼

ابلیس گفت :حال مقصود من حاصل شد .هدف من این بود که تا از خودم در درون شما راه دهم .و چون سینه آدم مقام من شد ...دیگر هوی و نفس بر آدم و فرزندانش غالب شود .

جایگاه نفس وسط شقاف سینه است ..و جایگاه خدا و نیکی دل

اما بسیاری از افراد آنچه از نفس و سمت سینه اشان بر حال و احوال و تمایلاتشان غالب میگردد را با دل اشتباه میگیرند .

آنچه از سمت سینه احساس مینمایند میگویند ...دلم این را گفت ...یا این حس را داشت ...که تمایز این دو کاریست بسیار ظریف و سخت ...که مراقبات و شناخت و معرفتی بس عظیم میخواهد تا انسان دچار خطا و لغزش نشود .

️💠️💠️💠️💠

 

  • بتسابه مهدوی

فرازها

بتسابه مهدوی | سه شنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۳۳ ق.ظ

🔵فرازها1 👇🏼👇🏼👇🏼 

دکتر بتسابه مهدوی

 

چه مسلمان چه ؛گبر ؛بر در او

چه کنشت و چه صومعه ؛بر در او

گبر و ترسا و نیکو و معیوب

همگان طالبند و او مطلوب

عزیزا ...درباره ی این اشعار زیبا تامل کن

بر در خداوند ،مسلمان و غیر مسلمان رخت خود را زمین میگذارند ...

رحمت واسعه ی او ،همه را به یکسان در آغوش میگیرد ...بر در او...تو طالب هستی. ..و او مطلوب 🔵🔴

تو عاشق هستی و او معشوق ..

تو جوینده هستی و او مقصود ...

آیا گمان میکنی برای دریاها رودها تفاوتی دارند ؟؟؟وقتی رودها به دریا میریزند همه ی تمایزشان را از دست میدهند .🔴🔵⚫️

عزیزا ...دیندار حقیقی ...سالکی عاشق است ...بی آنکه برچسبی بر خود داشته باشد ...عزیزا ما مسیحی عارف داریم یهودی عارف داریم زرتشتی عارف داریم بودایی عارف داریم ....که همه نزد پروردگارشان عزیزند ..🔵🔴⚫️

عزیزا ...اگر مسیحی باشی .. مسیحا نمیشوی

اگر زرتشتی باشی زرتشت نمیشوی

اگر مسلمان باشی رسول الله و علی ولی الله نمیشوی. 

اگر بودایی باشی بودا نمیشوی حتی اگر مارکسیتی باشی مارکس نمیشوی.  

خود مارکس بارها گفته که من مارکس هستم اما هرگز مارکسیست نبودم 🔴

عزیزا ....گبر و ترسا و نیکو و معیوب و زشت و زیبا همه از سفره ی خداوند میخورند ...همه طالب اویند ...او را نه تنها در مسجد بلکه در همه جا نیز میتوان یافت ...بر در او همه ی تمایزات محو میشوند ...همه ی صورت ها در برابر او فرو میریزند ...و تنها صورت بی صورت اوست که باقی میماند ....🔴🔵

عزیزا....🎶🎶🎶👇🏼

گمان مبر که این تقوای توست که تو را تا آستانه ی او کشانده است. و گمان مبر که دیگران همه بی تقوایند...و این تویی که تنها مشمول لطف او گشته ای ...

اگر اینگونه فکر کنی از درگاه رانده شده ای. ..تو فقط آنگاه به درون این خانه راه داده میشوی که این تمایزات در نگاهت ریخته باشند ...تو باشی و تو ...

بی هیچ برچسبی ...و بی هیچ تفاضل و تفاخری ....🍃️🍃

ادامه دارد ....

🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃

 

🔴🔵 فرازها ۲

دکتر بتسابه مهدوی

 

نیست علت پذیر ذات خدای ...

تو به علت ،کنون ،چه جویی جای

مهر دین ،بر نیاید از تلقین

مه فرو شد ،چو تافت نور خدای

⚫️🔴🔵🔴⚪️

خدا بی علت است .و بی علت میبخشد .

چرا به دنبال علت میگردی ؟؟؟

بعضی ها گمان میکنند حتما باید کاری بکنند تا خداوند آن ها را دوست داشته باشد ...و مشمول لطف و لطافت خویش سازد. .آن ها نمیدانند که خدا هم اکنون ،بی هیچ علتی ،آن ها را دوست میدارد ...و مشمول لطف و لطافت خویش ساخته است .🔴🔵🔴

او ما را حتی قبل از اینکه به دنیا بیاییم دوست داشته است .لطف او بوده که باشیم ...و ما هم اکنون هستیم ...

این لطف خویش را بر ما تمام کرده است .🔴🔵⚫️⚪️

عزیزا ...هم اکنون نیز تو در آغوش خدایی ...او برای دوست داشتن تو معطل چیزی نیست.  او تو را حقیقتا دوست دارو زیرا به تو نیازی ندارد .

عشق خداوند به تو بی قید و شرط است .او تورا دوست دارد و دوست داشته به همین دلیل هستی ات بخشیده

جهد کن تا ز نیست هست شوی 🔴

وز شراب خدای مست شوی 🔵

عزیزا ....به هیچ تلقینی هم نیاز نداری ..فقط خود را از آنچه که نیستی جدا کن ....

واقعیت خود باش. ..نه توهم دیگران .

عزیزا....🔵🔴⚫️👇🏼

خدا در حجاب نیست. تو در حجابی

خدا غایب نیست ...تو غایبی

حجاب چشم دل خود را بردار ...حضور پیدا کن ...🔵🔴⚫️

او در کنار توست ،در توست ...تو را احاطه کرده است.

عزیزا ...اینقدر در بند دنیا مباش ..

اینقدر به فکر داشته ها مباش. ..

گمان نکن این ۶۰ و ۷۰ سال عمر طولانیست ..بدان که همه ی آنچیزها که سرگرم انباشته کردنشان هستی خواهی گذاشت و خواهی گذشت . حتی خاطره ی تو نیز برباد خواهد رفت .

عزیزا ...🔴🔵👇🏼

برای سه نسل بعد از خود ؛تو هرگز وحود نداشته ای . زندگی دادن به تو عاریتی بوده است .آن را پس میگیرند .آنچه را که به تو داده بودند برای آن بود که خود و روح خود را رشد دهی ...ببالی و به ثمر کمالات بشینی ...اما تو همه نعمت های خدا را در پستوخانه ی زندگی ات مخفی کردی ...خرج نکردی ...نبخشیدی.  

جاری نشدی . .ماندی. ..فقط جمع کردی و تجملات بیشتر ساختی و تغییرات هوی و هوس تعویض اتومبیل و دکوراسیون و ...پس تو جاری نشدی رشد نکردی و مرداب ماندی و گندیدی

نعمات خدا را برای راه او و توسعه روح خود خرج نکردی ..

گردش رفتی ...کیش رفتی . .کی خواستی بسطام بروی ...بخشش نمودی

به اقوام و خویشانت کی خواستی به غریبه دهی که آن دستت از این دست خبر نداشته باشد که چه بخشیده ...

انباشتی و وام ها گرفتی ..ذهنت در حال حساب و کتاب است و هر روزش محاسبات. ....تو اسیر دنیایی رها نیستی و اگر به این شیوه زندگی ادامه دهی هرگز احساس رضایت نخواهی داشت ..

 

  • بتسابه مهدوی

حج مقبول

بتسابه مهدوی | سه شنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۱۸ ق.ظ

🍃  حج مقبول 🍃

دکتر بتسابه مهدوی

 

شیخ عبدالله مبارک ...یکسال به حج رفته و اعمال به جای آورد ..چون از حج فارغ گشت ...

ساعتی به خواب رفت...در خواب دید که دو فرشته از آسمان فرود آمدند ...

یکی از دیگری پرسید ؟؟امسال چند نفر برای حج آمدند ...فرشته دیگر پاسخ داد :ششصد هزار تن ...♻️🌹

آن فرشته سوال نمود ؟از آنها حج چند کس قبول کردند ؟؟؟

فرشته پاسخ داد ؟حج هیچکس قبول نکردند ...عبدالله چون این سخن در خواب بشنید لرزه بر جانش بیفتاد

و رو به دو فرشته نمود و گفت یعنی از این همه خلایق که از اطراف و اکناف جهان با چندین رنج و تعب و سختی از راه های دور و بیابان ها به اینجا آمده اند

حج همه ضایع شده ؟و رنج بیهوده برده اند .. 🌹♻️🌹

پس آن فرشته ی دیگر گفت :نه همه را به خاطر حج کسی بخشیدند .

عبدالله پرسید آن کیست که حج همه را به خاطر او قبول نمودند ..

فرشته گفت :او به حج نیامده است و نامش علی بن موفق است و کفشگری است در دمشق ..🌹♻️

شیخ چون از خواب بیدار گشت با خود عزم جزم نمود تا وی را ببیند ...

پس به دمشق رفت و او را بیافت .

و خانه اش را پیدا نمود.  و درب بزد و مردی درب باز نمود و شیخ پرسید ؟؟

نامت چیست ؟🍃🍃🍃

گفت :علی بن موفق پرسیدم شغلت چیست ؟گفت پاره دوزی و تعمیر کفش میکنم .

شیخ گفت :من با تو سخنی دارم و از حج بازمیگردم ....

گفت :بگوی ...

شیخ آن واقعه با او باز گفت ...آن مرد نعره ای بزد و بیهوش گشت . 

پس از به هوش آمدن گفتم ..ای علی بن موفق تو را به خدای قسم میدهم سر این کارت را به من بازگوی ...

گفت :سی سال بود آرزوی حج داشتم. و از پاره دوزی و تعمیر کفش سیصد و پنجاه درم جمع نموده بودم .عزم کردم که امسال به حج روم .روزی همسرم آمد که حامله است ...ویار نموده بود از بوی غذای همسایه و از من خواست تا بروم و از همسایه لقمه ای از غذایشان طلب نمایم ...🍃️🍃

من به درب خانه ی همسایه برفتم و لقمه ای نان از برای ویار همسرم طلب نمودم .

همسایه چون این سخن شنید بگریست و گفت :ای مرد بدانکه سه روز بود در خانه اطفال من هیچ چیزی و هیچ لقمه ای برای خوردن نداشتند . امروز خری دیدم مرده بود ...پاره ای از گوشت تن خر بریدم و آوردم طعام ساختم تا اطفالم از گشنگی هلاک نگردند .🍃️🍃

این غذا برای شما و همسرت حلال نباشد ..

مرد گفت :از این سخن آن زن آتشی در دلم افتاد و آن سیصدو پنجاه درم پول حج را به او بخشیدم ..و گفتم این رانفقه و خرج اطفالت کن ...که حج ما این است .🍃️🍃️🍃

💚💚💚💚💚💚

 

  • بتسابه مهدوی

چشمه ی آب حیات

بتسابه مهدوی | سه شنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۱۳ ق.ظ

چشمه ی آب حیات1

بتسابه مهدوی

 

اسکندر مقدونی دوست داشت روزی به چشمه ی آب حیات برسد ،و از آب آن چشمه بنوشد .و حیاتی جاودانه پیدا کند .به او گفتند :این چشمه در غاریست

و این غار در جایی دور و متروک افتاده است .اسکندر بسیار خوشحال شدو راهی این غار شد .💦⚡️💦

او با بی مرگی در چند قدمی فاصله داشت . او وارد غار شد و از آب  چشمه

برگرفت تا بنوشد .در همین لحظه کلاغی

به او گفت صبر کن ...⚡️💦

اسکندر از اینکه میدید کلاغی سخن میگوید سخت شگفت زده شد. او از کلاغ پرسید ؟؟؟میخواهی چه بگویی ؟

کلاغ گفت :ده هزار سال پیش من نیز از این آب نوشیدم و اکنون هزاران سال است که روزهایم را به امید مردن سپری میکنم .اما مرگ به سراغ من نمی آید .

من از تکرار روزها و شب های مشابه ملولم ..⚡️💦⚡️

دلم میخواهد از شر این بدن خلاص شوم .

برای کشتن خود شیوه های بسیاری ابداع نمودم اما هرگز موفق نشدم ..من سم نوشیدم فایده نداشت .خود را از کوه پرت کردم فایده ای نداشت . گویی هیچ راهی برای مردن من وجود ندارد .

چگونه میتوانم این زندگی را سر کنم در حالیکه هیچ امیدی به مردن ندارم .

حالا برای خود رسالتی فرض کرده ام و آن این است که اینجا بنشینم و آدم های مشتاق نوشیدن آب چشمه آب حیات را پند دهم و از نوشیدن منع کنم .

میگویند :اسکندر به فکر فرو رفت. و ناگهان آب را بر زمین ریخت و از غار خارج شد ...و هرگز به آن غار بازنگشت .

اسکندر از نمردن ترسیده بود ..

اگر مرگ وجود نداشت زندگی باری بود بر دوش .. اندیشه ی مرگ است که زندگی را زیستنی میکند .⚡️💦

بیماریست که باعث میشود سلامتی را درک کنی و از سلامتی خود شادمان باشی ..⚡️💦⚡️

ادامه دارد ....

⚡️💦⚡️💦⚡️💦⚡️

 

چشمه آب حیات2 ...💦

تاریکی است که باعث میشود روشنایی را تا این حد زیبا و دوست داشتنی ببینی  ...🍇🍇🍇

اگر زندگی ناقص است ..به دلیل همین نقص است که کمال و رشد و معنا پیدا میکند ..اگر همه کامل بودند رشدی وجود نداشت .آنگاه هیچ چیز نمیرویید .و زندگی به گورستانی بی جنبش تبدیل میشد ...🍇☘🍇

حتی تصور دنیایی که در آن همه چیز کامل است .و هیچ چیز رشد نمیکند و دگرگون نمیشود نیز آدمی را به وحشت می اندازد .🍇

نقص زندگیست که زندگی را به تپیدن و دگرگونی دائم واداشته است .

زندگی همانطور که هست ؛با همه ی بیماری ها و نادانی ها و فقرها و مرگ ها و بلاهت هایش خوب است .

جهان چون چشم و گوش و خال و ابروست 🌸

که هر چیزی به جای خویش نیکوست .

جهان در نقص خویش کامل است .💚

اگر جهان کامل میبود آنگاه در کمال خویش نقص میداشت .

بعضی ها گمان میکنند که اگر آن ها جهان را خلق کرده بودند فلان کار و بهمان کار را انجام میدادند و جهانی بهتر می آفریدند !مثلا جهانی خلق میکردند که در آن بیماری نباشد .مرگ نباشد ..زشتی نباشد ..حماقت و جهل نباشد .

اگر هر کدام از این پدیده هد نبودند آنگاه پدیده ی دیگر نبودنش نقص بود .

اگر مرگ نبود ...🍃زندگی ملال آور میشد ..آنگاه همه آرزو میکردند که مرگ وجود داشت .آنگاه نبود مرگ خود کاستی و نقص بود. ..🍃️🍃

در اکثر کشورهایی که شش ماه شب است و شش ماه روز ..همچون نروژ و سوئد ووو آمار افسردگی بالاست ..

مردم گاه از زیادی نور خسته اند و گاه از زیادی ظلمت ...

عزیزا ....زندگی در نقص خود عین کمال پروردگار است ...و مرگ زیباست ....

پس مرگ را عاشقانه دوست بدار ...

🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸

 

  • بتسابه مهدوی

تفاوت عالم با بصیرت و عالم بی بصیرت

بتسابه مهدوی | سه شنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۰۸ ق.ظ

  تفاوت عالم با بصیرت و عالم بی بصیرت
یک داستان صوفیانه ۱

بتسابه مهدوی

فیلسوفان ، منطق دانان ،حکیمان و علما همه جمع شده بودند تا ملاصدرا را محاکمه کنند .

اتهام او سخت سنگین بود .ملا نصر الدین متهم شده بود که از روستایی به روستایی دیگر رفته و جار زده است که (ایها الناس !عالمان تان جاهلند ،ثبات قدم ندارند .سر در گم اند !) او را به تشویش اذهان عمومی متهم کرده بودند .)💠🍃💠

قاضی گفت :تو نخست صحبت کن ملا

ملاصدرا گفت :لطفا قلم و چند ورق کاغذ بیاورید .قلم و چند کاغذ آوردند .

ملا گفت :به هر یک از علما یک ورق کاغذ بدهید .ورق ها را توزیع کردند .💠

ملا به قاضی گفت :لطفا از آن ها بخواهید جداگانه ..نظر خود را درباره ی این پرسش بنویسند :نان چیست ؟؟؟

قاضی از شاکیان خواست که اینکار را بکنند. و آنها نیز اینکار را کردند .و جواب ها را روی کاغذ نوشتند و به قاضی دادند .

قاضی جواب ها را خواند :👇🏼️💠

اولی نوشته بود :نان غذا است .

دومی نوشته بود :نان ترکیبی از آب و آرد است .

سومی نوشته بود :نان موهبتی الهی است .

چهارمی نوشته بود :نان بر حسب کاربردهای متفاوت کلمه ی نان معانی متفاوتی خواهد داشت .

پنجمی نوشته بود :نان ماده ای مغذی است .که خمیر پخته شده است.

ششمی نوشته بود :هیچ کس واقعا نمیداند نان چیست  💠🍃💠

آنگاه ملانصرالدین گفت :👇🏼

جناب قاضی اینها در تمام عمرشان نان خورده اند اما هنوز بر سر معنای نان اختلاف دارند و اتفاق نظر ندارند .پس چگونه میتوانند درباره ی درستی یا نادرستی کارها و حرف های من نظر بدهند ؟آیا حرف اینها میتواند حجت باشد ؟؟؟🍃💠💠🍃

نتیجه داستان صوفیانه 👇🏼

بتسابه مهدوی

 

آری ،این است حال همه ی فیلسوفان و عالمان و فاضلانی که از بصیرت بی بهره اند .آن ها چیزهایی میگویند و میبافند که خودشان نیز از معنای آن ها سر در نمی آورند .آن ها در شب تاریک روح خود ،سرگردانند ،و به تعبیر حکیم خیام نیشابوری 👇🏼🔵🔴👇🏼

آنان که محیط فضل و آداب شدند .

در جمع کمال شمع اصحاب شدند .

ره زین شب تاریک نبردند برون ...

گفتند فسانه ای و در خواب شدند .

آنها حتی از شناخت دقیق خود نیز عاجزند. پس چگونه میتوانند چیزهای دیگر و خدا را بشناسند ؟

باید در رفع حجاب ها کوشید ،نه در جمع کتاب ها ....🔴🔵🔴

با جمع کتاب ها ...حجاب ها رفع نمیشود .

عزیزا ...اگر محجوب باشی ...تلنبار نمودن کتاب ها و اطلاعات ،لایه ای دیگر بر حجاب های تو اضافه مینماید .آنگاه

به تعبیر مولانا میشوی👇🏼🔴

هر چه گویی ای دم هستی از آن

پرده ای دیگر بر او بستی بدان ..

آری جمع کتب و مطالعه با ولع علم کمکت میکند تا ماهرانه تر به علم و فضل تظاهر نمایی ..میتوانی آن ها را پشت سر خود ردیف کنی و هنگامی که میهمانی به خانه ات آمد ادعای فضل کنی ؟اما آیا 👇🏼🔵🔴🔵🔴🔵🔴🔵🔴👇🏼👇🏼👇🏼

این کتاب ها میتوانند ستار العیوب تو باشند ؟؟؟آیا میتوانی جهل خود را در پشت آنها پنهان کنی ؟با جمع آوری اطلاعات و معلومات چیزی از جهل آدمی کاسته نمیشود .بعکس ؛بر جهل او چیزی اضافه میشود ...قطره ی دانش هنگامی خوب است که به دریاهای هستی متصل باشد و گره گشاید .

آنگاه معلومات تو مثل دیواری میشود که جهل تو را محافظت میکنند ...آبشخور نادانی تو میشوند.  و موجب میشود که ندانی که نمیدانی. ..مایه ی جهل مرکب تو میشود .

جهل مرکب ،خطرناک تر از جهل و نادانی صرف است . اگر ندانی که نمیدانی ...چگونه خواهی دانست و روشن خواهی شد ؟؟؟

اگر تاریکی درون خود را فراموش کرده باشی.....هیچ گاه روشنایی را نخواهی جست .اگر باور کرده باشی که میدانی ،

چه چیزی تو را به راه های پر هیجان آگاهی خواهد کشاند ؟

معلومات صرف ،هرگز جهل مرکب تو را به آگاهی تبدیل نمیکنند .

معلومات صرف ،فقط توهم آگاهی ایجاد میکنند.  معلومات صرف سرابی است که انسان آن را آب میپندارد ...اما در واقعیت ،سراب ،سراب است و هرگز تشنگی تو را بر طرف نخواهد کرد ....

بین جاهلان و کسانی که فقط معلومات اندوخته اند ،تفاوت فقط در کمیت است ...نه کیفیت ....آن ها اصلا تفاوتی کیفی ندارند ...جاهل ،کمتر از عالم بی بصیرت معلومات دارد  همین و بس. .

🔴🔴🔴عالم بی بصیرت میتواند چیزهایی را طوطی وار تکرار کند که جاهل نمیداند .

عزیزا. .....🔵🔴

سخن و کلمه هنگامی سرشار از معنا میشود که از تجربه باردار باشد .

ادامه از داستان صوفیانه در توضیح عالم بی بصیرت 👇🏼️👇🏼

بتسابه مهدوی

 

عزیزا ....🔮

تو میتوانی معانی همه ی لغت های یک لغتنامه ی قطور را به حافظه بسپاری

اما معانی همه ی آنها را نیز تجربه کرده ای .؟؟؟آیا هنگامی که واژه ی خدا را به کار میگیری آیا میدانی درباره ی چه چیزی سخن میگویی ؟؟؟آیا معنای واژه ی خدا برای تو با همین معنا در دل و باور مولا علی ع و مسیح و حلاج و بودا یکیست ؟؟؟؟؟🔮

این واژه برای تو تنها یک واژه است ..اما در پس به کار گیری این واژه خطری خوابیده است ...خطر این است که ممکن است تو گمان نمایی که با به کار گیری یک واژه محتوای آن را نیز تجربه نموده ای ....

دانستن واژه ی خدا به معنای شناختن خدا نیست .هر کافری هم این واژه را میداند .

دانستن واژه ی عشق ...تجربه ی عشق نیست.

دانستن واژه ی آتش فهمیدن آتش نیست .

با گفتن واژه ی طاهر تو پاک نمیشوی مگر توبه کنی و در اعمالت پاک گردی ..

معلومات چیزی بر بصیرت انسان نمی افزاید ...🔮

عزیزا ...واژه ها سمبل و نمادی بیشتر نیستند .اگر تو معانی وجودی را در این واژه ها نریزی ،آن ها تهی اند ...معانی در کلمات نیستند .. معانی در فرد و تجربه های اویند. ..🔮

کسی که پر از معلومات است و به همین بسنده کرده ...پر از غباری است که از کتاب ها و گفته ها بر جانش نشسته است .حال چنین عالمی از حال نادانان بدتر است ...زیرا چنین عالمی به جهل مرکب دچار است ..کسی که خوابیده را میشود بیدار کرد که نادان است .اما کسی که خود را به خواب زده است نمیتوان به آسانی بیدار نمود ..نادانی صرف خود خلوصی دارد و از این خلوص میشود گامی به جلو برداشت .اما ناخالصی عالم بی بصیرت را نمیتوان به راه بصیرت به آسانی آگاه نمود .

عزیزا ....💠️💠

اگر علم پاره ای از زندگی تو نباشد ..

باریست اضافی بر دوش تو که حمل میکنی ...حمل این بار اضافی نه تنها ضرورتی ندارد بلکه مانع نیز هست .نمیگذارد چابک تر گام بر داری ..

حکایت عالم بی بصیرت ..حکایت خری است طبق  گفته قرآن مجید که باری از کتاب بر پشت خود دارد ...

خر هرگز از آنچه که بر پشت خودحمل مینماید بهره ای ندارد ...🍃️🍃

عالم بی بصیرت نیز چون مرداب است. یک جا مانده است .راکد است .جاری نیست . ...و هرگز به دریا نمیرسد. ..

ادامه دارد ....

🔮️🔮️🔮️🔮

 

  • بتسابه مهدوی

ریکی کارونا چیست؟

بتسابه مهدوی | دوشنبه, ۱۱ مرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۲۳ ق.ظ

ریکی کارونا چیست؟

بتسابه مهدوی

کارونا یک کلمه سانسکریتی به معنی رفتار دلسوزانه است. وقتی بخواهید زخم و جراحتی را شفا دهید

شاید لازم باشد از روش های پیچیده تری استفاده کنید .

کارونا روش پیشرفته ایست که با کمک بکار گیری بیشتر قدرت الهی شفا می دهد.کسانی که در یادگیری کارونا ریکی پیشرفت می کنند هم برای شفا دادن دیگران قوی تر می شوند و هم برای شفای بیماری دورونی خود شخص مفید است .

کسانی که مستر ریکی هستند و چهار سطح ریکی را گذراندند می توانند کارونا ریکی را یاد بگیرند.

کارونا ریکی دارای دو سطح و دو اتیومنت و چهار سمبل مستر و هشت سمبل عملی می باشد .

انرژی آن بر روی احساسات و روح و روان فرد مستقیما کار می کند .

 

سمبل های کارونای سطح یک : اولین سمبل شخص را برای شفای عمیق و خارج شدن از زندگی گذشته و آزاد کردن کارما آماده می کند.

 

دومین سمبل به فرد کمک می کند تا الگو های منفی که بطور ناخود اگاه در زندگی فردی بکار گرفته می شود و باعث خراب کردن روحیه فردی می شود تفکیک کند .سمبل سوم به فرد در مسائل عشقی و تعادل روانی کمک می کند .

 

سمبل چهارم سمبل تکمیل کننده است.

 

کارونای سطح دو : این سمبل ها دارای ارتعاش بالاتری هستند و قدرت بیشتری دارند

 

کارونا ریکی به معنی مهر و شفقت در سال ۱۹۵۵ توسط ویلیام لی رند پس از تجربیات فراوان در این زمینه به جهانیان عرضه گردید. افرادی که این ری کی را دریافت می کردند مهر و شفقت زیادی را تجربه می نمودند که به همین دلیل این تکنیک کارونا ریکی نام گرفت.

 

کارونا ریکی را به عنوان تکنیکی قوی تر از ریکی و با اثر درمانی عمیق تر از آن می شناسند که این عامل باعث به وجود آمدن تفاوت هایی با ریکی اسویی شده است.

 

کارونا ریکی را به عنوان هر نوع عملی که باعث تخفیف دادن رنج و درد در دیگران و یا عملی که باعث ایجاد همدردی، شفقت، دلسوزی، و مهربانی می شود نیز می شناسند.

 

تکنیک کارونا ریکی به افرادی که به روشن بینی رسیده اند و قصد دارند که رنج و درد را از کره زمین ریشه کن سازند، داده می شود.

  • بتسابه مهدوی

ریکی در آب

بتسابه مهدوی | دوشنبه, ۱۱ مرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۲۲ ق.ظ

ریکی در آب

بتسابه مهدوی

 

این روش توسط استاد ریکی Godiam Dosch بر اساس تجربه ایشان در انواع مختلف ریکی به وجود آمده است. این روش در واقع انجام ریکی با حفظ تمام مراحل آن در آب گرم است (حین انجام این روش سر مراجعه کننده یا خود فرد از آب بیرون است).

ترکیب ارامبخش نیروی اب و نیروی قدرتمند ریکی توسط برخی از ریکی کاران انجام می شود.

 

می توان موارد زیر را از فواید این روش برشمرد:

ـ لذت و تجربه بهتر اثرات مثبت ریکی

ـ درمان بهتر استرس

ـ درمان بهتر ترس از ناامنی و اضطراب

اما اثر واضحتر آن برای کسانی است که از آب می ترسند. موارد درمان ترس از آب با این روش دیده شده است.

 

این روش حتی برای کسانی که با آب میانه خوبی ندارند توصیه می شود.

 

در تاریخچه ریکی هم خوانده ایم که دکتر اوسویی در کوه کوراما زیر یک آبشار تمرین می کردند.تجربه این روش می تواند لذت بخش باشد.

 

  • بتسابه مهدوی