مراتب عبادت سالک
بتسابه مهدوی
اصل در عبادت حضور قلب سالک است .
عبادت واقعی عبادتی است که صرفا به نیت تقرب به خدا و توجه
به حضور او صورت گیرد .
طبق این اصل ( مهم توجه است ) الفاظ و ذکر ها در مرتبه بعد
قرار میگیرند .
عبادت به هر شکلی که باشد اگر با حضور قلب انجام شود به مبدا
میرسد .
" چنانچه با شور و هیجان هم همراه باشد اثر بیشتری دارد
"
این شور و هیجان را میتواند موسیقی و آواز خوش پدید آورد
.
هر چه شور و هیجان بیشتر باشد قلب بیشتر به هیجان میآید و
اثر عبادت بیشتر میشود .
به همین دلیل در کلیسا و خانقاه از موسیقی استفاده میشود مثل پیانو و تنبور و دف
که از آلات موسیقی عرفانی هستند.
" این نوع عبادت برای روح سخت انگیزه ایجاد میکند و
به آن نشاط میبخشد "
عبادت چهار مرتبه دارد که هر یک از مراتب آن مطابقت دارد
با یکی از چهار مرحله
تکامل باطن . " شریعت " طریقت " معرفت
" و " حقیقت " تغییراتی که در حین عبادت در ضمیر عابد پدید میاید نمودار مرحله معنوی اوست و به او نشان
میدهد که در چه مرحله ای قرار دارد . مرتبه اول مربوط به عبادت شرعی است و سه مرتبه
بعدی با کیفیات معنوی و عرفانی مطابقت دارد .
مرتبه اول عبادت "مقام شریعت " است.
در این مرحله عبادت جنبه جسمانی و اطاعتی داردو در قالب الفاظ
خاص و به قصد انجام تکلیف شرعی صورت میگیرد . مومن عبارات معینی را تکرار میکند و
( کلمات برای او صرفا جنبه رسمی و لفظی دارد ) و ضمنا میکوشد تا ذهن خود را متوجه خدا
کند و توجه اش از او غافل نشود و اثرش این خواهد شد که اورا از ارتکاب اعمال زشت برحذر
دارد و روحش را برای پذیرش مراتب معنوی بالاتر آماده کند .
مرتبه دوم عبادت مطابق با " مقام طریقت " است
.
طریقت فی الله و چله نشینیِ تصوف و راه خدا را بدون رهبری
مرشد نتوان پیمود.
زیرا راه بسیار پرآفت و خطرناک است پس بدون همراهی ورهبری
کسی که این راه را تا نهایت و مقصد رفته باشد که او ولی است نباید رفت .
پیروزی در این راه تنها به پیروی از امر وفرمان شخص پیر و
ولی و مرشد آگاه است و عمل بر نوشته ها و کتابها نتیجه ای نمی بخشد.
اذکار و اوراد بلکه تمام اعمال باید با اجازه و نَفَسِ حقِ
شیخ باشد وگرنه یا بکلّی بی تأثیر است ویا چنانکه عرفای بنام گفته اند بسیار خطرناک.
مولانا
پیررا بگزین که بـی پیر این سفر هست بس پر آفت و خوف و خطر
آن رهـی که بـارها تو رفتـه ای بـی قـلا و وز انـدارن آشـفتـه ای
پس رهی را که ندیدستی توهیچ هیـن مـرو تنها زرهـبر سـر مپیـچ
گر نباشـد سایهﯼ او برتو گـول پس
ترا سرگشته دارد بانگ غـول
غـولت از راه افکنـد اندرگزنـد از تو داهی تر دریـن ره بـس بدند
ازنبـی بـشـنو ضـلال رهـروان کـه چسان کـرد آن بـلیس بـدروان
صدهزاران ساله راه ازجاده دور بـردشان و کـردشان ادبـار و عـور
هـرکه اوبـی مرشدی درراه شد او زغـولان گمـره و در چـاه شـد
بـا هـوا وآرزو کم بـاش دوست چـون یضّلک عن سبیـل الله اوست
ایـن هـوا را نشکـند انـدر جهان هیـچ چیزی همچو سایـه همـرهان
دراین مرتبه (طریقت) آگاهی سالک از ذهنش فراتر میرود و به
قلبش سرایت میکند و سالک حالت ملکوتی پیدا میکند .
عبادت در این مرتبه از قلب سرچشمه میگیرد و به نظر میرسد
که عابد جذب مغناطیس مبدا شده است .
از هوای نفسانی و قیود جسمانی و علایق مادی وارسته میشود
و در این حالت دیگر لازم نیست که برای تمرکز دادن فکر به سمت مبدا با افکار مزاحم مبارزه
کند .
در این حال سالک خود را در معرض فیض الهی و جوار عالم ملکوت
و در سایه "خدا " میبیند و این ابتدای
راه بیداری معنوی است .
مرتبه سوم عبادت مطابق با " مقام معرفت " است
.
در این حال عبادت از مرحله قلب فراتر میرود و به مرتبه روح
ملکوتی ارتقا می یابد .
سالک فارغ از جسم به عالمی راه می یابد که جاذبه ها و شگفتی
ها ی آن در تصور نمیگنجد .
احساس قدرت و جبروت خدا در او متجسم میشود و از خویشتن خویش
آگاهی پیدا میکند .
کسی که در این مرحله برسد از حقیقت ایمانش اطمینان حاصل میکند
و از ایمان به مرحله اطمینان میرسد .
مرتبه چهارم عبادت مطابق است با " مقام حقیقت
"
در این زمان روح
سالک به عالم حقیقت یعنی به قرب جوار روح کل و لایتناهی متصل میشود .
کسی که به چنین مرحله ای برسد چنان غرق شادی و شگفتی است
که خود را از یاد میبرد .
سبکبال در اقیانوس توحید غوطه ور میشود او روحش به حق وصل
است ...