عکس نوشته 9 دی 1395
- ۰ نظر
- ۰۹ دی ۹۵ ، ۰۶:۴۵
دکتربتسابه مهدوی
ومعبود دیگرى را با خدا مخوان که هیچ معبودى جز او نیست، همه چیز جز ذات پاک او فانى مىشود، حاکمیت از آن اوست و همه به سوى او بازمىگردید.
1- هر چیزى هالک و معدوم است جز آنچه وجه خدا باشد یعنى در این جهان هیچ چیز جز آنچه از خداوند نشات گرفته و تجلى صفات و نامهاى او باشد موجود نیست.
2- هر چیزى در این جهان در معرض هلاکت است جز خداوند ولى هلاکت در این مقام به معناى تبدیل و تغییر است چون تغییر و تبدیل از دست دادن ماهیت و وجود قبلى و تحصیل وجود و صورت جدید است بنابر این تمام موجودات در حال تغییر و تبدیلاند جز ذات اقدس او که تغییر و تبدیلى نمىپذیرد و هلاکتى در او راه ندارد.
3- تمامى موجودات این جهان چون جنبه امکانى دارند و از خود وجودى ندارند همانند هالک و معدوم هستند و تنها خداوند است که واجب الوجود بود و هیچ چیز همانند او نیست و هیچگونه هلاک و عدمى در او راه ندارد.
4 - بهترین تفسیر این است که همه موجودات عالم به حسب ذات خود نابود شدنی هستند و شایستگی جاودانگی و بقا ندارند (اگر نازی کند در دم؛ فرو ریزد قالبها) و تنها خداست که به حسب ذات باقی و جاودانه است.
اما انسان نیز که موجودی امکانی است؛ شایستگی و استحقاق ذاتی بر بقا ندارد. اما به حسب اینکه خداوند به او این استحقاق را داده است بالعرض دارای چنین استحقاقی می شود.
منظور از هلاک و نابودى و فنا، به هم خوردن نظام است، نه از بین رفتن مواد، مثلا اگر یک ساختمان بوسیله زلزله متلاشى شود در اینجا هالک و فانى بر آن صدق مىکند، در حالى که مواد آن موجود است تنها نظامش از هم گسیخته.
در پایان این جهان، خورشید بى فروغ، و ماه تاریک، و کوهها از هم متلاشى مىشوند، و موجودات زنده همه مىمیرند، این است معنى هلاک آنها، این از یک سو.
از سوى دیگر هلاک و فنا مربوط به دنیا و آنچه در دنیا است، اما بهشت و دوزخ، چه آن را در باطن و درون این جهان بدانیم و چه بیرون و محیط بر این جهان، آنها جزء این دنیا نیستند که حکم فنا و نابودى نظام آنها را شامل گردد آنها متعلق به جهان دیگر و آخرتند، و نه این جهان.
از سوى سوم هلاک و فنا در مورد موجودات امکانى منحصر به پایان جهان نیست، آنها الان هم فانى و هالکند که در درون ذات از خود چیزى ندارند و هر چه دارند از دیگرى است، آنها متغیرند و دائما در حال حرکت، و مىدانیم حرکت به معنى فناى تدریجى و ترکیبى از وجود و عدم است. پس هلاک به معنى نابودى و فناى مطلق نیست ,زیرا نه تنها روح انسان , بلکه جسم او هم نابود محض نمى شود و پس از تجزیه شدن ,در دل خاک و دیگر موجودات این جهان باقى مى ماند و در روز رستاخیز هم از آن برانگیخته مى شود .
بـنـابـر این , ما چه روح را مجرد بدانیم و چه ندانیم , هرگز فانى مطلق و نابودمحض نمى شود ; حـتـى جـسـم انـسـان هم چنین نخواهد شد ; بلکه منظور از هلاک در آیه شریفه , به هم خوردن ترکیب و فناى صورت است .
فـنـا و هـلاک یـک انـسان همین است که رابطه روح و جسم او قطع شود و آن وضع سابق به هم بخورد , اگر چه هر کدام ازجسم و روح به وضع دیگرى به بقاى خود ادامه دهند .
گـواه این مطلب آیات فراوانى است که درباره هلاک اقوام گذشته وارد شده است , ( وآیا به انسان نرسیده است که در کتب انبیاى پیشین آمده ) که خداوند قوم عادنخستین را هلاک کرد ؟ و همچنین قوم ثمود را , و کسى از آنان را باقى نگذارد و نیز قوم نوح را پیش از آنها .
روشن است که منظور از هلاکت اقوام عاد و ثمود و نوح در این آیات , همان میراندن آنها و بر هم زدن رابطه جسم و جان آنهاست .
که تمامى موجودات جهان هستى مـتـلاشـى مـى شـونـد و وضع آنهادگرگون مى گردد و تنها ذات پاک خداست که از هرگونه دگرگونى برکنار است .
دکتر بتسابه مهدوی
23 آذر 1395
تهران
ارتباط با ما از راه کانال
https://telegram.me/naghshnegareh
دکتربتسابه مهدوی
ذات انسان، هر دو جنبه ی مادی و معنوی اوّلیه انسان را شامل می شود که از ابتدای پیدایش انسان، او را همراهی می کند، معمولاً از جنبه ی مادی آن به طبیعت و طینت و از جنبه ی روحی و معنوی آن، به فطرت یاد می کنند.
ذاتیات انسان، می توانند منشأ پیدایش افکار، یا انگیزه ها در انسان باشند، ولی تأثیر آنها در عمل انسان به نحو مقتضی است، نه علیت صد در صد به گونه ای که از انسان نفی اختیار شود.
ذات واژه ای است که کاربرد های مختلفی دارد گاهی در فلسفه از اصل ماهیت، به ذات و از اجزای ماهیت، به ذاتی تعبیر آورده می شود.
نفس جوهر روحانی است که به ذات خود زنده است و چون قرین و هم نشین جسمی از اجسام گشت آن را مانند خود می نماید، مانند صورت آتش که جوهری سوزان است که اگر آن را در کنار جسمی از اجسام قرار دهی، آن جسم را هم مانند خود داغ می نماید.
نفس در واقع نوری از انوار معنوی الاهی است که مشرق و تابشگاه آن خداوند و مغرب و فرودگاه آن، این کالبد تاریک است.
کاربرد عرفی واژه ی ذات، معنای خاصی است و مراد از آن مجموعه ای از ویژگی های ذاتی و اکتسابی و ...است. چون ذات انسان از دو جنبه قابل بررسی است. الف: از جنبه ی مادی و طبیعی که از آن تعبیر به طینت می کنند. ب: از جنبه ی معنوی و روحی انسان که به فطرت تعبیر می شود.
طینت به معنای خمیره، سرشت و طبع است، «طین» مبدأ وجود و زندگی مادی انسان است، اما مبدأ زندگی معنوی و روحانی آدمی، روح اوست.
توضیح این که؛ آنچه که مبدأ پیدایش رفتار آدمی و در پی آن سعادت و شقاوت دنیوی و اخروی است. افکار و انگیزه های اوست، افکار و دانش من، نیازها و هیجانات من را می سازند و هیجانات من، اعم از محبت، ترس، غم، غضب و ... رفتار من را هدایت می کند.
آنچه که افکار و دانش من، هیجانات و احساسات من و به تبع آنها، اعمال و رفتار من را سازمان می دهد، می تواند در این چهار علت تقسیم گردد: 1. طبیعت و ژنتیک فرد 2. فطرت 3. محیط خارجی 4. اراده ی شخص.
چون از یک جهت بنابر ادله دینی، همه ی انسان ها در فطرت، مشترک اند و فطرت نیز انسان را به مقولاتی خاص دعوت می کند، مثل ادراک وجود خدا، وجود و حیاتی بی نهایت و همچنین تعلق به بعضی زیبایی ها، گرایش های اخلاقی، میل به تقدیس و کمال طبیعی. و از طرف دیگر سرمایه انسان ها در طینت یا مقدمات مادی، یکسان نیست، بعضی به جهت تدیّن یا عدم تدین والدین و اجداد، حلال زاده یا حرام زاده بودن، شیری که مادر داده، پولی که پدر خرج کرده، دعای دیگران و بسیاری امور مادی و فرا مادی دیگر، از جهت مادی و تعلقات دنیوی، استعداد بیشتری برای پی گیری و گوش دادن به کلام فطرت و روحشان دارند و بعضی کمتر، و بر عکس، افکار و امیالشان بیشتر در جهت مسائل مادی، بدنی و دنیوی است.
اما آن چه مهم است این است که کار ذاتیات در انسان، به نحو مقتضی است، نه علیت تامه و صد در صد، به نحوی که باعث جبر و مانع اختیار گردد.چون ویژگی اصلی انسان و امتیاز اساسی او از دیگر موجودات به داشتن اراده و اختیار است. حال، اوست که با اراده و اختیارش، میل فطری را برمی گزیند و یا میل شهوی و مادی را و هر چه از یکی از این ها تبعیت کند، سنخیتش در آن مسیر بیشتر می شود، آن مسیر را زیباتر می بیند و بعداً راحت تر و با میل بیشتر، آن راه را ادامه می دهد، چه فطرت و چه شهوت.
پس خود شخص است که می تواند به آن مقتضی لبیک گوید و دعوتش را قبول کند یا خیر.
دکتر بتسابه مهدوی
23 آذر 1395
تهران
ارتباط با ما از راه کانال
https://telegram.me/naghshnegareh