آرام کردن خرد
آرام کردن خرد
دکتر بتسابه مهدوی
خرد مانند یک بچهمیمون است. اگر بچهمیمونی به سوی تو بدود و همواره ترا گاز و نیشگون بگیرد، باید از یک راهی رویش را کم کنی. اگر هر بار که آن بچهمیمون نزدیکت میشود، ضربهای به آن بزنی، خواهد دید که آزار دادن تو، گونهای از پررویی است که نمیتواند براستی مایهی آزار تو شود. تو باید همواره تا میشود بیدار و هشیار باشی. زمانی که یک اندیشهی نایزدانی به درون تو رخنه مییابد، باید آن را بیدرنگ بیرون کنی. اگر همواره بیدار و هشیار باشی، این اندیشهها هم سرانجام کوتاه خواهند آمد و دیگر در پی آزارت نخواهند بود.
از همه چیز پرارزشتر تمرین است. خرد تو امروز رفتار همان بچهمیمون را دارد. پیوسته به در و دیوار دلت میکوبد و به آرامش دل تو گزند و آسیب میرساند. اما تو کاری نداشته باش که آن بچهمیمون هر چند وقت یکبار سراغت میآید، او را بگیر و بیرون بینداز، یا آگاهانه همهی توجهت را به چیز دیگری بده. اگر بگذاری آن ترا به بیراهه ببرد، بر تو چیره خواهد شد. تو باید بدانی که در این گیتی، هر کسی دارای غرور و خودپسندی و خودبینی خویشتن است. اگر تو هر بار که آن، در میزند، در دلت را به رویش بسته نگاه داری و هیچ محلش نگذاری، خرد هم پس از گذشت زمانی، آزار دادن ترا کسر شان خود خواهد شمرد.
پرسش: چرا همیشه اندیشههای آزاردهنده، روان مرا به بیراهه میکشانند؟
شری چینموی: ریشهی اینکه چرا اندیشهها همیشه آدم را به بیراهه میبرند، در این نکته نهفته است که همه میکوشند با خرد خود مراقبه کنند. سرشت خرد به گونهای است که از اندیشه پیشواز میکند- از اندیشههای خوب، از اندیشههای بد، از اندیشههای یزدانی، و از اندیشههای نایزدانی. اگر بخواهی با خواست خود به عنوان یک بشر، بر خرد چیره شوی، مانند این است که از یک بچهمیمون یا یک مگس خواهش کنی دست از سرت بردارد. گاز و نیشگون گرفتن در سرشت بچهمیمون است؛ آزار دادن انسان هم در سرشت مگس.
برای آرام ساختن خرد، نیرویی بالاتر باید باشد. این نیرو همان، توان روان است. تو باید روشنایی روان را از ژرفای دلت بیرون بکشی. تو دو اتاق داری. اتاق دل و اتاق خرد. اتاق خردت در این دم، تاریک است و بیتابش و ناپاک؛ آمادگی آن را ندارد که در خود را به سوی روشنایی باز کند. اما در اتاق دل را همیشه میتوان به روی روشنایی باز کرد؛ چون آن، جایگاه روان است. هنگامی که خود را متمرکز کنی و بتوانی روی واقعیتی که در ژرفای دلت نهفته است، مراقبه مینمایی، نه روی خرد، آن واقعیت هم گامی پیش میگذارد و خود را پدیدار میسازد. اگر در دل خود خوب فروبروی و روشنایی روان ترا در آن پیش براند، میتوانی گام به اتاق خرد بگذاری و آن را هم روشنایی بخشی.
آوردن خرد به درون دل:
احساس کن در دلت چیزی هست که از خرد، بسیار بسیار تواناتر است. روانت را احساس کن و آن را از ژرفنای دل خود بیرون بکش.
احساس کن روان، از توانی بسیار شگرف و سترگ برخوردار است. شاید تو روان را نبینی، اما توان درونیت را به کار بکش و با آن لگام خرد را به دست خود بگیر. به خرد بگو: "تو گذاشتی من چند دقیقهای آرام باشم و من برای این از تو سپاسگزارم. اما من باز هم همیشه مراقبه خواهم کرد و باز هم خواستار آرامش و روشنایی و خورسندی خواهم بود؛ و آنگاه تو باز نخواهی گذاشت کار خود را دنباله گیرم."
گریبان خرد را به سادگی بگیر و آن را در توفان درون دلت بنشان. تا او میگذارد مراقبه کنی، نباید اندوهی بخوری. اما زمانی که او آغاز به آزار دادن تو میکند و سرت را به درد میآورد، این یعنی باز با تو سر ناسازگاری گذاشته. باز نمیگذارد آرامش و روشنایی را از بالا دستیافت خود کنی.
خردت را بگیر و احساس کن کودکی بیادب است. کودک میخوابد و میگذارد مادر مراقبه کند و یزدان را نیایش نماید. اما وی هماینک بیدار است و میخواهد کار درست کند. میخواهد نگذارد مادرش دنبالهی نیایش خود را بگیرد و مراقبه کند و آرامش و روشنایی و خورسندی بیشتری داشته باشد. اینک مادر باید چه کند؟ او به کودک هشدار خواهد داد و خواهد گفت: "من دارم هنوز نیایش و مراقبه میکنم. تو نباید مرا آزار دهی، و گرنه خدمتت میرسم."
دکتر بتسابه مهدوی
5 مهر 1395
تهران
- ۰ نظر
- ۰۵ مهر ۹۵ ، ۱۳:۰۳