نقش نگاره

سایت شخصی دکتر بتسابه مهدوی

نقش نگاره

سایت شخصی دکتر بتسابه مهدوی

۱۵۸ مطلب با موضوع «دکتر بتسابه مهدوی :: عرفان و خداشناسی» ثبت شده است

عکس نوشته 11مهر 1395

بتسابه مهدوی | سه شنبه, ۱۳ مهر ۱۳۹۵، ۰۶:۰۰ ق.ظ

  • بتسابه مهدوی

مراقبه شمارش تنفس ها

بتسابه مهدوی | سه شنبه, ۱۳ مهر ۱۳۹۵، ۰۵:۵۷ ق.ظ

مراقبه شمارش تنفس ها

دکتر بتسابه مهدوی

 

یکی از آسان ترین و آشناترین انواع مراقبه می باشد که بهتر است از روزی 5 دقیقه شروع نمایید تا زمانی که براحتی به روزی 20 دقیقه برسد.

 

1.      روی زمین یا صندلی به حالتی آرام بنشینید. چشم هایتان را ببندید و به آرامی نفس بکشید.

 

2.      روی تنفس های خود متمرکز شوید و به آنها کاملا توجه کنید، بطوریکه قبل از هر بار عمل دم و بازدم شروع به شمارش آنها بنمایید. به نحوی که در هنگام دم و بازدم اول، مدام عدد 1 را جلوی روی خود تصور کنید و سپس دم و بازدم دوم، عدد 2 و سپس دم و بازدم سوم، عدد 3 و سپس دم و بازدم چهارم، عدد 4 و سپس دم و بازدم پنجم، عدد 5 را به تصویر بکشید و  سپس دوباره از 1 شروع میکنیم تا عدد 5.

 

3.      سعی کنید توجه خود را به هوایی معطوف کنید که در هنگام دم و بازدم وارد و خارج می شود. امکان دارد که ذهن شما بخواهد که فقط شما را به طرف  شمارش اعداد متمرکز کند. ولی شما باید به دم و بازدم وتبادل اکسیژن نیز کاملا توجه کنید و در انتها پس از 20 دقیقه، مراقبه را به آرامی به اتمام برسانید و از عدد 1 تا 3 بشمارید و چشم هایتان را باز کنید.

دکتر بتسابه مهدوی

13 مهر 1395

  • بتسابه مهدوی

عکس نوشته 10 مهر 1395

بتسابه مهدوی | يكشنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۵، ۰۵:۳۶ ق.ظ

  • بتسابه مهدوی

مراقبه از راه ذکر گفتن

بتسابه مهدوی | چهارشنبه, ۷ مهر ۱۳۹۵، ۰۶:۱۹ ق.ظ

مراقبه از راه ذکر گفتن

دکتر بتسابه مهدوی

 

بکوش هر بار که نفست را فرومی‌بری، خود، هفت بار "سوپریم ( واژه‌ی انگلیسی SUPREME به معنی بالاترین و نام یزدان است) " را بازگویی، و باز زمان بازدم هفت بار دیگر آن را بازگوی. در تو هفت جهان بالاتر و پایین‌تر هست. هنگامی که در زمان دم فرودادن "سوپریم" می‌گویی، احساس کن که داری به جهان‌های بالاتر درون خود گام می‌گذاری. تازه هنگامی که به جهان‌های بالاتر رسیدی، نیروی استوار را در برابر خود توانی یافت. زمانی که داری هوا را بیرون می‌دهی، به هفت جهان پایین‌تر از خودت بیندیش و بکوش توان جهان‌های بالاتر را در جهان‌های پایین‌تر بیفکنی. همه چیز را در جهان‌های بالاتر گرد آور و سپس آغاز به بیرون دادن هوا کن و همزمان با آن "سوپریم، سوپریم، سوپریم" را پشت سر هم بگو و همراه آشتی و صلح و روشنایی و نشاط به جهان‌های پایین گام گذار تا آن‌ها را پاکیزه سازی.

دکتر بتسابه مهدوی

7 مهر 1395

تهران

  • بتسابه مهدوی

عکس نوشته 6 مهر 1395

بتسابه مهدوی | سه شنبه, ۶ مهر ۱۳۹۵، ۰۸:۵۳ ق.ظ

  • بتسابه مهدوی

تصور دریا

بتسابه مهدوی | چهارشنبه, ۲۴ شهریور ۱۳۹۵، ۱۱:۱۸ ق.ظ

تصور دریا

دکتر بتسابه مهدوی

 

مراقبه کردن مانند آن است که در ته دریایی غوطه‌ور باشی، در جایی که همه چیز آرام و برخوردار از آرامش است. در سطح آن شاید موج‌ها و خیزاب‌هایی باشد، اما ته دریا به آن بستگی ندارد. ژرفای دریا آرام آرام است. هنگامی که آغاز به مراقبه می‌کنی، نخست بکوش به هستی دورنی خود، به هستی راستین خود-یعنی کف دریا برسی. اگر موج‌هایی از جهان دیگر بیایند، به تو نخواهند رسید. ترس، دودلی، اندوه و همه‌ی آشفتگی‌های زمینی به سادگی زدوده می‌شوند، چون صلح و آرامی پایدار بر ما چیره شده است. دست اندیشه‌ها به ما نمی‌رسد، چون خرد ما صلح و آشتی ناب، آرامش ناب، یگانگی ناب است. آنها مانند ماهی‌ها در دریا می‌پرند و شنا می‌کنند، اما هیچ نشانی از خود بر جا نمی‌گذارند. به بالاترین گامه‌ی مراقبه که برسیم، احساس می‌کنیم که خود دریا هستیم و جانوران دریایی بر ما کارگر نیستند. احساس می‌کنیم که آسمان هستیم و هیچ کدام از پرندگانی که پروازکنان می‌گذرند، بر ما کارگر نمی‌افتند. خرد ما آسمان است و دلمان دریای بی‌کرانه. این همان مراقبه است.

دکتر بتسابه مهدو ی

24 شهریور 1395

تهران

  • بتسابه مهدوی

گشودن دل

بتسابه مهدوی | دوشنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۵، ۰۷:۰۷ ق.ظ

گشودن دل

دکتر بتسابه مهدوی

 

اگر بتوانی خود را روی سر انگشت، روی شمع یا هر شی دیگر متمرکز کنی، خواهی توانست روی قلبت هم تمرکز کنی. برای این کار می‌توانی چشم‌هایت را ببندی یا نگاهت را به دیوار بدوزی، اما به هر روی قلبت را در این هنگام، دوست عزیز خود بدان. زمانی که این تصور چنان شدتی پذیرد که همه‌ی هوش و حواست را بردارد، از قلمرو اندیشه‌های معمولی گام را فراتر گذاشته‌ای و به تمرکز درآمده‌ای. تو از نگاه فیزیکی نمی‌توانی قلب معنویت را بنگری. اما می‌توانی همه‌ی توجه خود را همراه آن سازی. آنگاه نیروی تمرکزت اندک اندک به قلبت راه پیدا می‌کند و خود را یکسره از قلمرو خرد تو می‌کند.

اگر به اندازه‌ی بسنده پاک نباشی، اگر خواست‌های خاکی بی‌شماری قلبت را فراگرفته باشند، باید پیش از تمرکز بر قلب، خواستار پاکی شوی. پاکی، احساس هستی محرابی زنده در ژرفای گوشه‌های قلب توست. اگر حضور خدایی محراب درونی را احساس کنی، از درون خود پاک خواهی شد. آنگاه است که تمرکز روی قلب، بسیار بر تو کارگر خواهد افتاد.

*

راه موثر دیگری هم هست که برای انجامش باید کمی کوشاتر باشی. در آغاز احساس کن که دست و بینی و چشم و گوش نداری. جز قلبت هیچ چیزی نداری. این قلب نباید حتما در میان سینه‌ی تو باشد. می‌تواند در پیشانی یا هر کجای دیگر باشد. همین بس است که تصور کنی یگانه چیزی که داری همان قلب است و قلب.

پس از گذشت زمانی قلبت را گیر می‌آوری. می‌گویی چگونه آن را گیر می‌آوری؟ آگاهی‌ات به تو خواهد گفت که قلب کجاست. روشن است که دانش پزشکی این را نادرست خواهد خواند و خواهد گفت که قلب تنها  در میان سینه است و بس. اما قلب برای انسان‌های معنوی می‌تواند در هر کجایی باشد، چون قلب معنوی جایگاه روشنایی است. هنگامی که هستی یزدان در تو، سوپریمی که در درونت هست، بخواهد حضور روشنایی را از راه چشم سوم تو نشان بدهد، همان روشنایی بی‌کران و نیروی بی‌کران را، آنگاه با تو در میان خواهد گذاشت که: قلبت این‌جاست. پس آنگاه چشم سوم برای تو نشست‌گاه روشنایی خواهد شد. این یعنی سوپریم جایی ویژه را خواهد جست و آنجا خانه خواهد کرد.

هنگامی که رهسپار می‌شوی باید احساس کنی که قلبی داری، احساس کنی که خود قلبت هستی. پس از گذشت زمانی آگاهی بر تو روشن خواهد کرد قلبت کجاست و یا اینکه چه کسی قلب است. در آن دم، خود را روی آن نقطه متمرکز کن و احساس کن که تنها در همان‌جا قلبت را احساس می‌کنی و قلب بشو. قلب یعنی روشنایی و روشنایی یعنی نیرو. تو هر چه روشنایی بیشتری داشته باشی، نیروی بیشتری هم خواهی داشت. یزدان، روشنایی ناب است. از همین جاست که یزدان به درون هر چیزی راه می‌یابد، از همین ‌جاست که وی نیروی ناب است. روشنایی و نیرو نمی‌توانند از هم جدا شوند. ما در اینجا می‌توانیم این لامپ را ببینیم و پریزی را که به آن وصل شده. اما در زندگی معنوی نمی‌توانیم روشنایی را از نیرو جدا کنیم. روشنایی، خود نیروست. و روشنایی چیست؟ یگانگی با کیهان.

دکتر بتسابه مهدوی

22 شهریور 1395

تهران

  • بتسابه مهدوی

پیران

بتسابه مهدوی | يكشنبه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۵، ۰۵:۴۲ ق.ظ

پیران

دکتر بتسابه مهدوی

 

گرچه تجربه فراوان اندوختن و آبدیده شدن فقط مستلزم طول عمر نیست و چه بسا افرادی که با طول عمری کمتر تجربه ای بیش از دیگران (که عمر طولانی تری دارند) اندوخته باشند، اما به هر حال یکی از لوازم تجربه اندوزی همانا گذشت روزگار است و گذر عمر انسان.

به همین جهت است که پیران اغلب سخن از تجربه می گویند و آن جوانی عمر طولانی می یابد که به پند پیران گوش فرا دهد:

پیران سخن ز تجربه گویند زینهار                      هان ای پسر که پیر شوی پند گوش کن

گوش سپردن به پند پیران سفارشی است و پیامی که حافظ پیوسته آن را تذکر می دهد و فرا یاد می آورد:

جوانا سر متاب از پند پیران         که رای پیر از بخت جوان به

آیا پیران فقط تجربه بیشتری دارند یا نشان دیگری نیز مشخصه آنهاست؟ علاوه بر تجربه و دانش یک نشانه بارز پیران خمیدگی قامت است. شاید خمیدگی قامت پیران بدان جهت است که بر روی خاک به دنبال روزگار جوانی خود می گردند. و اما آیا هر خمیده قامتی پیر است و چون پیران نصیحت می گوید؟ شاید نه! اما «چنگ خمیده قامت» نیز همانند پیران ما را نصیحت می کند و نصیحتش آنست که ما را به شادی و عشرت فرا می خواند و از راه دادن غمهای روزگار بر دل حذر می دارد و این چنگ- به سبب خمیدگی، در شعر خواجه شیراز چه خوش بر جای پیر می نشیند:

چنگ خمیده قامت می خواندت به عشرت            بشنو که پند پیران- هیچت زبان ندارد

همین چنگ خمیده قامت است که در جای دیگر به عنوان پیر منحنی باز لب بر نصیحت مخاطب خود می گشاید. البته پیام او همانست که در جای دیگر نیز داشته است.

پیر منحنی سر بگوش سالک می آورد و به او می گوید که دو روز گذران عمر را به خوشی گذراند و از ساقی طلب می کرد. زیرا با نوشیدن می و شراب عشقست که حتی از صوت چنگ و رباب و مغنی نیز آوای تسبیح «او» بگوش می رسد:

می ده  که سر بگوش من آورد سرو و گفت

خوش بگذران و بشنو از این پیر منحنی

ساقی به بی نیازی رندان که می بیار

تا بشنوی ز صوت مغنی هوالغنی

دکتر بتسابه مهدوی

21 شهریور 1395

تهران

 

  • بتسابه مهدوی

پیر میفروش چه پیامی دارد و چه راهی را بر سالک عرضه می کند؟

بتسابه مهدوی | شنبه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۵، ۱۲:۲۵ ب.ظ

پیر میفروش چه پیامی دارد و چه راهی را بر سالک عرضه می کند؟

دکتر بتسابه مهدوی

 

برای زدودن زنگار غم از دل و به فراموشی سپردن هر آنچه جز اوست چه باید کرد؟ پیام پیر میفروش آنست که باید شراب نوشید! آری فقط «شراب عشق» است که سالک را به چنان مستی و سرمستی می کشاند که از هر گونه اندوه و ملالی به آسانی رها می شود:

دی پیر میفروش- که یادش بخیر باد           گفتا شراب نوش و غم دل ببر زیاد

لطف و مهربانی پیر میفروش دائمی است. از همین لطف خاص و به یمن عاطفه و مهربانی است که هیچگاه ساغر سالک از شراب روشن عشق تهی نمی گردد:

هرگز به یمن عاطفت پیر میفروش               ساغر نشد تهی ز می صاف روشنم

 

پیر میکده:

پیر میکده- نیز که، همچون پیر مغان، واقف بر بسیاری از اسرار است- ماجرای می خواری سالکان و صوفیان هم البته بر او پوشیده نیست و اساساً نکته حدیثی اینست که پنهان بماند و او خود صد بار این ماجرا را شنیده است که صوفیان در زیر خرقه جام شراب حمل می کنند و باده می نوشند:

ما ز بر خرقه باده نه امروز می خوریم               صد بار پیر میکده این ماجرا شنید

در جو آلوده به ریا و تزویر و دروغ و نیرنگ- روزگار حافظ- برای سالکی که می خواهد به همه چیز عشق بورزد و چشم بر عیبها و پلیدی ها فرو بندد و از ملامت و عیبجوئی آنان که خود عیبنا کند آزرده نشود، برخلاف ریاکاران و پیمان شکنان پیوسته وفا کند، راه نجات چیست؟

پیر میفروش در پاسخ به این پرسش دو چیز را به عنواه راه نجات پیشنهاد می کند:

می نوشیدن و عیب پوشیدن:

به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات          بخواست جام می و گفت عیب پوشیدن

 

پیر میخانه:

سوختگان راه عشق عالمی دارند و حالی که همه آن حال را درنمی یابند.

بخصوص آنان که آتش عشق بر جانشان نیفتاده، نه تنها سوخته راه عشق و معشوق نیستند بلکه خامند و بیخبر، این حال را هرگز درنمی یابند. چنین است که پیر میخانه می گوید سخن گفتن از حال دل سوختگان برای اینگونه افراد کار عبثی است که باید از آن پرهیز کرد:

پیر میخانه چه خوش گفت به دردی کش خویش        که مگو حال دل سوخته با خامی چند

پیر میخانه چه معجزی دارد و چه کرده است که چنین مورد علاقه سالک قرار گرفته و سالک را مرید و شیدا و حلقه بگوش خود کرده است؟ معجز پیر میخانه جام جهان بین است. جامی که چون آینه ای شفاف عکس رخ یار در آن منعکس است و پیر میخانه این جام جهان بین را سحرگاهی به سالک خود هدیه کرده است و او به وسیله این جام از حسن معشوق خود آگاه شده است:

پیر میخانه سحر جام جهان بینم داد           وندر آن آینه از حسن تو کرد آگاهم

 

پیرصحبت

 پیر- صحبت- که همنشین و همدم سالک است و با پند و موعظه مرید را ارشاد و نسبت به مشکلات و مسائل آگاه است، به عنوان نخستین موعظه به مخاطب خود، پرهیز از همنشین بد و ناجنس را یادآوری می کند:

نخست موعظه پیر صحبت این حرف است           که از مصاحب ناجنس احتراز کنید

 

 پیر فرزانه

برخلاف پیر مغان و پیر میفروش، چون تابع خرد و فرزانگی است سالک را از رفتن به سوی میخانه منع و او را به جهت آلودگی به مستی و وابستگی میخانه سرزنش می کند و بر او خرده می گیرد، اما حافظ نسبت به چنین عیبی توجه ندارد و هشدار می دهد که پیمان ترک پیمانه را بارها شکسته است و اساساً در این مورد دلی پیمان شکن دارد و پند پیر فرزانه در او کارگر نمی افتد:

الا ای پیر فرزانه مکن عیبم ز میخانه              که من در ترک میخانه دلی پیمان شکن دارم

 

پیر مناجات

 در خلوت و سکوت شبانگاهی به راز و نیاز و مناجات با معشوق و محبوب مشغول است. چگونه می توان خلوتیان عالم معنی را نیز با او همراه و آنان را سرمست از باده سحرگاهی- جام صبوحی- کرد؟ حافظ می گوید باید که چنگ صبوحی را به در پیر مناجات ببریم و سکوت او بشکنیم و به بانگ چنگ و نای و نی همه خلوتیان را به رقص و سماع آوریم و آنان را مست از باده عشق گردانیم:

تا همه خلوتیان جام صبوحی گیرند                 چنگ صبحی به در پیر مناجات بریم

 

پیر صاحب فن

 به یقین اوست که از فنون و پیچ و خم راه آگاه است. اما آیا این پیر کسی جز خود حافظ است؟ چرا که قول حافظ و فتوای این پیر یکی است.

اگر هم حافظ مرید پیر صاحب فن است، بهرحال هر دو یک نظر دارند. هم حافظ و هم پیر ما را به، همصحبتی خوبان فرا می خوانند و جدیت گفتن از جام باده:

حدیث صحبت خوبان و جام باده بگو                       بقول حافظ و فتوای پیر صاحب فن

دکتر بتسابه مهدو ی

20 شهریور 1395

تهران

  • بتسابه مهدوی

شعری زیبااز شیخ بهائی

بتسابه مهدوی | شنبه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۵، ۰۵:۳۴ ق.ظ

شعری زیبااز شیخ بهائی

دکتر بتسابه مهدوی

نزد اهل دل بود دین کاستن

در عبادت مزد از حق خواستن

رو حدیث ما عبدتک ای فقیر

از کلام شاه مردان یاد گیر

چشم بر اجر عمل از کوری است

طاعت از بهر مزد،مزدوری است .

خادمان مزد گیرند این گروه

خدمت با مزد کی دارد شکوه

عابدی کو اجرت طاعت خواست

گر که عابد مینهی نامش خطاست .

دکتر بتسابه مهدوی

20 شهریور 1395

تهران

 

 

  • بتسابه مهدوی