نقش نگاره

سایت شخصی دکتر بتسابه مهدوی

نقش نگاره

سایت شخصی دکتر بتسابه مهدوی

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بودا» ثبت شده است

دایره در هنر دینی هند و سنت بودایی

بتسابه مهدوی | دوشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۷، ۱۰:۱۴ ق.ظ

 

دکتر بتسابه مهدوی

 

دایره در هنر هند، ابتدا به صورت هاله‌ی تقدس ظاهر شد. این سنت ابتدا در ایران و دور سر اهورامزدا شروع شد و به هند رفت. کهن‌ترین هاله‌ی تقدس مربوط به خدایان هند و سده‌های دوم تا چهارم میلادی است.

 

هاله‌ی تقدس در هند به صورت دایره‌ای ساده یا گل نیلوفر در نهایت شکوفندگی است. هاله‌ی تقدس در هنر بودایی هند به صورت هاله و شعله‌های متصاعد از بدن به شکل‌های مختلف به صورت یکی از نبه‌های مختلف بودا و بعضی بودهی ستوها و کشی تی گادب‌ها و آدهات‌ها در آمد و این امر در جایی بود که هنر بودایی نفوذ کرد.

 

در شمایل‌نگاری هندویی، هاله‌ی تقدس در سانسکریت به صورتShirash - Chakra  برای همه خدایان آمده است.

به طور کلی در هنر هند دایره نماد زمان و نماد حرکت پیوسته و مدور آسمان است که با الوهیت مرتبط است.

 

نمادهای دیگر دایره چرخ است، در سنت هندوئیسم تصویر خورشید غالبا با چرخ همراه است زیرا هر دو علامات مدوری هستند که نمایشگر جهانند. معبد خورشیدی Koarak در نزدیکی سواحل شمالی یکی از نمونه‌های این رمزپردازی است. در این معبد گردونه‌ی سنگی عظیمی است که سوریا(خدا-خورشید) ایستاده با گل لوتوس در هر دو دست آن را می‌راند.

 

نمودهایی از تصویر گردونه کیهانی با چرخ‌های رستگاری که محور آن‌ها گویی زمین را به آسمان پیوندی می‌دهند از هند در قرن 13 میلادی در دست است. رایج‌ترین آن‌ها چرخ هشت پره است که نماد کیهان‌شناسی و جهات اصلی و میانی است. پرتوهای خورشید، شبیه پره‌های چرخ است که محورش نمایشگر مبدأ و اصل و دورش با پره‌های متصل به محور، تجلی این مبدأ است. لغات Rais (پره چرخ) و Rayons  (شعاع) هم درباره‌ی چرخ و هم درباره‌ی خورشید به کار می‌رود.

 

در هند به چرخ به زبان سانسکریتی Chakra یا چکرا گفته می‌شود که در آغاز نماد چرخش سال و وابسته به خورشید بود و ویشنو آن را می‌چرخاند. بعدها بودا نقش ویشنو را به عهده گرفت و به چکرا واریتن Chakravaritin  به معنای کسی که چرخ را می‌چرخاند یا کسی که بر جهان حکمرانی می‌کند ملقب شد. چرخ در ابتدا نماد بودا بود و بعدها نماد تعلیمات بودا شد. یعنی چرخ اصول یا چرخ قانونDharma-Chakra.  چرخ و گل نیلوفر به هم کاملا مربوطند و هر دو نمادهای خورشید بودند. گل نیلوفر هم در آیین بودایی نماد چرخ و گلبرگ‌های آن پره‌های چرخ بودند. چرخ یکی از نمادهای پای بودا است.

 

در هنر دینی هند، خدا-خورشید سوریا به وسیله گردونه سوار بر آن منقل می‌شد. گردونه بزرگ شیوا توسط دیگر خدایان ساخته شد. وی به اتفاق برهما، گردونه ران خود شهر سه‌گانه دیوان را ویران ساخت.

در هند دایره نماد خورشید بود. پرستش خورشید در میان اقوام هند و اروپایی شمالی در ریگ ودا مشاهده می‌شود که پنج خدا- خورشید برتر آیین هندو شد. سوریا قرص خورشید یا شکوفه نیلوفر خورشیدی داشت.

 

به طور کلی نماد جهان در نزد هندوها یا بوداییان، ماندالاست که به سانسکریت دایره‌ای است. مطابق باور هندوها انسان دارای طبیعتی خدایی است ولی او از این حقیقت آگاهی ندارد. روح آدمی در زمان‌های بسیار دور اسیر تن شده و نجات انسان فقط از طریق تکامل است که برای اکثریت انسان‌ها در یک زندگی نمی‌تواند صورت بگیرد. پس روح آدمی در چرخه‌ی زندگی و مرگ اسیر است تا این‌که از طریق تکامل و خودشناسی از این وادی پر رنج و وحشت خود را برهاند.

 

نمونه‌ای از ماندالاهای هندی

چهار جهت اصلی طبیعت و بادهای باران زاست که نماد خدایان آسمان، آب و هوا است و نیز نماد شمش Shamash و آنو Anu خدای آسمان است

 

صلیب با بازوی مساوی نماد خدای آسمان بین النهرین

دایره نماد شمش خدای خورشید بین‌النهرین است. دایره‌ای به صورت ستاره چهار پر با چهار شعله یا پرتو که درون یک دایره واقع شده‌اند.

 

دایره نماد خدای خورشید شمش

در هنر هند، ماندالا به عنوان نمادهای معنوی مطرح شده‌اند که برخی دایره‌های ساده و پیچیده‌اند. در یانتراها(نوعی ماندالا) در داخل یک دایره، برخی از خطوط و سطوح هندسی کشیده شده است. دریانترا مجموعه‌ای از اشکال دایره، مربع و مثلث نشان داده شده است که در آن ماندالا، مرکز دایره به صورت نقطه‌ای مشخص شده است.

 

در آیین بودایی هند، یانتراهای مهمی مانند اوم، آجنا، ساهاسرارا و آناهاتا وجود دارد.

یانتراها در آیین بودایی وسیله تمرکز بوده‌اند، ساده‌ترین آن‌ها به شکل دایره‌ای است که در آن چهار کلمه(عناصر طبیعی) دیده می‌شود که به وسیله‌ی آن تمرکز صورت می‌گرفته است.

چرخ گردونه در بین النهرین که کاملا بر دایره دلالت می کند

همچنین در بین‌النهرین نمادهای دیگری ظاهر شده که کاملا دایره‌ای شکل است و آن گروهی از خدایان(هفت عدد) بین‌النهرین بدون نام که برای اولین بار به روی مهرهای استوانه‌ای شکل بابل کهن و بعدها به روی سنگ‌های تعیین مرزی و ستون‌های یادمانی ظاهر شده و شکل آن‌ها هفت قرص یا هفت نیمکره بود که آن‌ها در دو ردیف یا به شکل آذین‌های گلسرخی تعبیه می‌کردند. آن هفت خدا را با هفت ستاره پروین یکی می‌دانستند و بعدها به صورت مجمع‌الکواکب درآوردند. در اصل به صورت هفت ریگ بودند که آن‌ها را برای قرعه‌کشی و نیز برای فالگیری به کار می‌بردند و از آن جاست که این ریگ‌ها، جنبه تقدس یافتند. این هفت نماد به Sibittithe seven مشهورند.

 

سی‌بی‌تی، هفت نماد دایره‌ای مقدس در بین‌النهرین

در هر صورت بسیاری از نمادهای مقدس که در بین‌النهرین ظهور کردند، بعدها در ایران نفوذ کرده و از آن طریق به هند و در آیین بودا راه یافتند؛ و به صورت نمادهای ثابت بودایی در آمدند؛ مانند چرخ.

 

تجلی دایره در هنر دینی ایران

در ایران همچون بین‌النهرین، توجه به خورشید و خدایان خورشید مورد توجه بود. در آیین مهر و بعدها در آیین زرتشت، مهر(میترا) خدای- خورشید و نماینده خورشید بود.

دایره به عنوان یک نماد مقدس، در ابتدا در دوران باستان در سفال‌های شوش ظاهر شد که در ابتدا دایره‌ای با صلیب‌هایی با بازوهای مساوی بود و ظاهرا این نقش از بین‌النهرین وارد ایران شد.

 

در ایران، میترا و اهورامزدا که خدایان خورشید بودند با دایره‌ای دور سر آن‌ها نمایش داده می‌شدند. این دایره‌ها بعدها به صورت هاله‌ی تقدس به هنر و آیین بودایی راه پیدا می‌کند.

گردونه که در هنر بین‌النهرین برای اولین بار ظاهر می‌شود و نماد ایشتار بود، در هنر ایرانی نماد خدای خورشید، میترا بود.

در ایران اصطلاحی ظاهر می‌شود به نام فر که در هنر ایران به صورت نمادهایی دایره‌ای شکل تجلی می‌کند. فر نیرویی است که از جانب خدا به افرادی برگزیده اعطا و آنان را در هر موضع و مقامی به برتری و سروری می‌رساند. حلقه و چرخ در هنر ساسانی ظاهر می‌شود که از تجلیات فر است؛ برگرفته از صورت ظاهر خورشید و گردش آسمان و چرخ زمان؛ که متأثر از تلقی دورانی از زمان و گردش آن در آیین زرتشتی است.

نمونه‌های بسیاری می‌توان در آثار هنری ساسانی یافت که به دایره و مفاهیم رمزی بودن آن اشاره می‌کند.

 

همچنین به دلیل جنبه تقدس که دایره داشته است در کلاه‌های شاهان ساسانی به شکل‌های مختلفی ظاهر شده است. شاهان ساسانی همگی معتقد به دین زرتشت و حامی دین بوده‌اند؛ بنابرین جای تعجبی ندارد که رسما و عملا به شکل‌های مختلفی اعتقادات خود را به رخ می‌کشیدند.

 

دایره در هنر دینی هند و سنت بودایی

دایره در هنر هند، ابتدا به صورت هاله‌ی تقدس ظاهر شد. این سنت ابتدا در ایران و دور سر اهورامزدا شروع شد و به هند رفت. کهن‌ترین هاله‌ی تقدس مربوط به خدایان هند و سده‌های دوم تا چهارم میلادی است.

هاله‌ی تقدس در هند به صورت دایره‌ای ساده یا گل نیلوفر در نهایت شکوفندگی است. هاله‌ی تقدس در هنر بودایی هند به صورت هاله و شعله‌های متصاعد از بدن به شکل‌های مختلف به صورت یکی از جنبه‌های مختلف بودا و بعضی بودهی ستوها و کشی تی گادب‌ها و آدهات‌ها در آمد و این امر در جایی بود که هنر بودایی نفوذ کرد.

 

در شمایل‌نگاری هندویی، هاله‌ی تقدس در سانسکریت به صورت Shirash-Chakra برای همه خدایان آمده است.

به طور کلی در هنر هند دایره نماد زمان و نماد حرکت پیوسته و مدور آسمان است که با الوهیت مرتبط است.

 

نمادهای دیگر دایره چرخ است، در سنت هندوئیسم تصویر خورشید غالبا با چرخ همراه است زیرا هر دو علامات مدوری هستند که نمایشگر جهانند. معبد خورشیدی Koarak در نزدیکی سواحل شمالی یکی از نمونه‌های این رمزپردازی است. در این معبد گردونه‌ی سنگی عظیمی است که سوریا(خدا-خورشید) ایستاده با گل لوتوس در هر دو دست آن‌را می‌راند.

 

نمودهایی از تصویر گردونه کیهانی با چرخ‌های رستگاری که محور آن‌ها گویی زمین را به آسمان پیوندی می‌دهند از هند در قرن 13 میلادی در دست است. رایج‌ترین آن‌ها چرخ هشت پره است که نماد کیهان‌شناسی و جهات اصلی و میانی است. پرتوهای خورشید، شبیه پره‌های چرخ است که محورش نمایشگر مبدأ و اصل و دورش با پره‌های متصل به محور، تجلی این مبدأ است. لغات Rais (پره چرخ) و Rayons (شعاع) هم درباره‌ی چرخ و هم درباره‌ی خورشید به کار می‌رود.

 

در هند به چرخ به زبان سانسکریتی Chakra یا چکرا گفته می‌شود که در آغاز نماد چرخش سال و وابسته به خورشید بود و ویشنو آن را می‌چرخاند. بعدها بودا نقش ویشنو را به عهده گرفت و به چکرا واریتن Chakravaritin به معنای کسی که چرخ را می‌چرخاند یا کسی که بر جهان حکمرانی می‌کند ملقب شد. چرخ در ابتدا نماد بودا بود و بعدها نماد تعلیمات بودا شد. یعنی چرخ اصول یا چرخ قانون Dharma-Chakra. چرخ و گل نیلوفر به هم کاملا مربوطند و هر دو نمادهای خورشید بودند. گل نیلوفر هم در آیین بودایی نماد چرخ و گلبرگ‌های آن پره‌های چرخ بودند. چرخ یکی از نمادهای پای بودا است.

 

در هنر دینی هند، خدا-خورشید سوریا به وسیله گردونه سوار بر آن منقل می‌شد. گردونه بزرگ شیوا توسط دیگر خدایان ساخته شد. وی به اتفاق برهما، گردونه ران خود شهر سه‌گانه دیوان را ویران ساخت.

در هند دایره نماد خورشید بود. پرستش خورشید در میان اقوام هند و اروپایی شمالی در ریگ ودا مشاهده می‌شود که پنج خدا-خورشید برتر آیین هندو شد. سوریا قرص خورشید یا شکوفه نیلوفر خورشیدی داشت.

 

به طور کلی نماد جهان در نزد هندوها یا بوداییان، ماندالاست که به سانسکریت دایره‌ای است. مطابق باور هندوها انسان دارای طبیعتی خدایی است ولی او از این حقیقت آگاهی ندارد. روح آدمی در زمان‌های بسیار دور اسیر تن شده و نجات انسان فقط از طریق تکامل است که برای اکثریت انسان‌ها در یک زندگی نمی‌تواند صورت بگیرد. پس روح آدمی در چرخه‌ی زندگی و مرگ اسیر است تا این‌که از طریق تکامل و خودشناسی از این وادی پر رنج و وحشت خود را برهاند.

 

در هنر هند، ماندالا به عنوان نمادهای معنوی مطرح شده‌اند که برخی دایره‌های ساده و پیچیده‌اند. در یانتراها(نوعی ماندالا) در داخل یک دایره، برخی از خطوط و سطوح هندسی کشیده شده است. دریانترا مجموعه‌ای از اشکال دایره، مربع و مثلث نشان داده شده است که در آن ماندالا، مرکز دایره به صورت نقطه‌ای مشخص شده است.

در آیین بودایی هند، یانتراهای مهمی مانند اوم، آجنا، ساهاسرارا و آناهاتا وجود دارد.

یانتراها در آیین بودایی وسیله تمرکز بوده‌اند، ساده‌ترین آن‌ها به شکل دایره‌ای است که در آن چهار کلمه(عناصر طبیعی) دیده می‌شود که به وسیله‌ی آن تمرکز صورت می‌گرفته است.

 

یانترای آناهاتا

یک یانترای پیچیده از فرهنگ کالی به نام آوارنا یا اطراف، که اعداد 15-1 در اطراف مثلث‌ها به خدایان کالی، کاپالینی، کولا... اختصاص دارد. گلبرگ‌های هشت‌تایی که در اطراف دایره چاکرای آناهاتا به صورت یک لوتوس دوازده پر تصور می‌شود که بر روی هر یک از گلبرگ‌ها به زبان سانسکریت مانترایی مانند(کام، خام، گام، گهام، نام، جام و...) نگاشته شده در مرکز آن دو مثلث درهم فرو رفته قرار گرفته که این نماد آریایی توسط یهودیان سامی به نا حق اقتباس شده است.

 

ساهاسرارا

 ساهاسرارا بالاترین مرکز روحی است که به صورتی سمبولیک آستانه قلمرو روح و روان را مشخص می‌کند. تمام چاکراهای دیگر در این مرکز انرژی ادغام شده و به شکل لوتوسی با هزاران گلبرگ به رنگ قرمز تجسم شده است. بر روی گلبرگ‌های آن تمام مانتراهای به زبان سانسکریت نقش بسته و نمای گنبدی را دارد که از فرط عظمت تا بی‌نهایت گسترده شده است.

 

یانترای آجنا

چاکرای آجنا به صورت یک لوتوس به رنگ آبی نقره‌ای است که دارای دو گلبرگ است که به روی آن‌ها مانتراهای هام و کشام نگاشته شده است. در مرکز آن بذر درخشان مانترای اوم به رنگ زرد روشن به چشم می‌خورد که با خطوط قرمزی تزیین شده است.

 

در آیین هندوان هم با اوم که ذکری بسیار متبرک و متعالی است از پروردگار جهان یاد می‌شود. همانطوری که مسلمانان با خوشنویسی کلمات هو و حق را می‌نگارند در تصویر بالا یک هنرمند هندی مانترا یا ذکر اوم را که سمبلی از خداوند متعال است، خوش‌نگاری کرده است.

 

دایره در هنر بودایی چین

در هنر بودایی چینی، چرخ قانون یکی از چند نمادی است که برای نشان دادن ساکیامونی در قدیمی‌ترین و غیر‌تمثیلی‌ترین صورتش به کار می‌رفت که در آغاز یک قرص خورشید بود.

خورشید در چین تجسم اصل نرینگی یعنی یانگ و نماد امپراطور بود. خورشید یکی از دوازده زینت بر روی لباس امپراطور چین بود.

یک جنبه متفاوت اصول بودایی چرخ زندگی است که نماد دایره‌های بی‌پایان تولد مجدد است. این دایره در نقاشی تبتی به صورت چرخ با شش پره نمایش داده می‌شد.

چرخ در هنر بودایی چین یکی از هشت علامت فرخندگی نزد بوداییان است.

 

دوایر متحدالمرکز که در آثار مربوط به مدت مذهب بودایی ذن غالبا به چشم می‌خورد نمادی از آخرین مرحله تکامل درونی یا هماهنگی معنوی است. بهشت زمینی به شکل دایره نمایانده شده است. تحول و تکامل مربع به دایره در ماندالاها شبیه به تکامل یافتن تبلور مکانی یا نیروانا به مرحله نامعلوم بودن اصلیت است که در شرق همان عبور از زمین و رفتن به آسمان است. دایره با حرکت پویای خود نمایانگر تغییرات زمینی است.

نماد جهان‌گرایی چینی. در مرکز طرح دو نماد یین و یانگ به معنای همواره یکی در میان دیگری است.

دایره در هنر بودایی به صورت دیسک تسا چاکرا ظاهر شده است

در هنر جهان باستان دایره یک سمبل دینی است و نقش مهمی داشته است و این اهمیت بعدها به هنر و اساطیر مدرن هم کشیده شده و تا به امروز دایره در هنر ما مطرح و مورد توجه هنرمندان زیادی است.

 

با بررسی تمدن‌های بین‌النهرین، ایران، چین و هند به این نتیجه رسیدیم که در تطبیق نمونه‌هایی از نمادهای دینی به وجه مشترکی می‌توان دست پیدا نمود و آن هم نقشی که دایره به عنوان نماد دینی در ادیان باستانی این ملل بازی می‌کند. نقشی که دایره در هنر دینی این ملل باستانی بازی می‌کند به حدی است که بعدها در آیین‌ها و سنت‌هایی که در این ملت‌ها حاکم شدند باز هم دایره نقش‌های جدیدی را در نمادهای دینی آن‌ها ایفا می‌کند و نقش آن به هیچ ‌وجه کمرنگ نمی‌شود.

  • بتسابه مهدوی

مقام و نقش نیلوفر بخش اول

بتسابه مهدوی | پنجشنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۵، ۰۵:۳۴ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

نقش نیلوفر در فرهنگ قدیم

با توجه به اینکه در ایران باستان جشنی در ششم ماه تیر (خرداد روز) جشنی به نام نیلوفر بر گزار میشده است. لذا باید آن در کتب پهلوی تحت نام دیگری معرفی شده باشد. مسلم به نظر میرسد نیلوفر معادل آبی و دریایی مرسوم همان گیاه مقدس هوم خشکیها (تاک و انواع دیگر درختچه ها با میوه دارای حالت تخدیری) است که گیاه مقدس و ایزد قبیله ای ایرانیان مادی و میتانی به شمار می رفته است و از اینجاست که به مسلم نظر می رسد از درخت مقدس هوم سپید (گل سفید دارای نیروی شادیبخش) همان گیاه نیلوفر آبی منظور شده باشد.

ریشه و معنی نام نیلوفر (علی القاعده صورتی از نئیریو- فرا[خ] یعنی دارای نیروی فراوان ایزدی) هم به احتمال زیاد ربطی با نامهای آن در دیگر زبانهای دور و نزدیک داشته باشد.

نام سانسکریتی آن یعنی پادما (به صورت پادَ- اَمه= پایگاه نیرو) دقیقاً به همین مفهوم است. نام اروپایی معروف نیلوفر یعنی لوتوس “شسته و تمیز و مرتب و شیک” است.

نزد مصریان باستان نیلوفر ایزد و ایزد آن شِشِن (ریشه نام سوسن) از ریشه شش (تصویر و مصور) در رابطه با جادوگری است. لی‌ین‌هوا (لوتوس-نیلوفر) در زبان چینی به معنی حامل بار و مسئولیت است. این معنی حاوی همان توصیف از هوم سفید کتب پهلوی یا گیاه ساحلی جاودانگی (گیوکرنه) ایرانیان است که دو ماهی کرَ (بُرنده، کوسه ماهی) از آن حفاظت میکنند و بیش از این مشابه با پادمای هندوان است که الهه زیبای قهر و جدایی و بیمرگی لکشمی (الههً درک و توجه) را بر غنچهً خود حمل میکند.

ظاهراً پادماپانی (نگهبان نیلوفر) در اساس نام یا لقب دیگر وی بوده است. نظر به معنی لفظی ایرانی این گل آن در ایران به انواع و اقسام گیاهان زینتی و زیبا اطلاق شده است که چندان تشابه و همخانوادگی نزدیک با هم ندارند و این خود نشان از اهمیت دیرین نیلوفر (هوم) در فرهنگ ایرانی دارد.

بر اساس این گستردگی و عمومیت این نام است که آدم از توضیح فرهنگ دهخدا در باب نیلوفر تا حدودی دچار سرگشتگی و سر در گمی میگردد. گرچه با اندکی دقت منظور از نیلوفر همان نیلوفر آبی سفید بودن آن مشهود و محرز است. در اینجا به بررسی ها و توضیحاتی می پردازیم که قبلاً در باب نام و نشان گل نیلوفر انجام گرفته است:

نام گل نیلوفر در زبان سانسکریت پادما (padma) ،در زبان چینی لی‌ین‌هوا(lien-hua)، به زبان ژاپنی رنگه (Range، رز پنبه ای) و در انگلیسی لوتوس (lotus) است. نیلوفر در شرق باستان همان‌قدر اهمیت دارد که گل رز در غرب.

در سده هشتم پیش از میلاد تصویر نیلوفر(احتمالا از مصر) به فینیقیه و از آنجا به سرزمین آشور و ایران انتقال یافت و در این سرزمین‌ها گاهی جانشین درخت مقدس بوده است.

الهه‌های فنیقی به عنوان قدرت آفریننده خود، گل نیلوفر در دست دارند. این گیاه در مصر باستان و در بسیاری از بخش‌های آسیا مورد پرستش بود. جنبه تقدس نیلوفر به محیط آبی آن برمی‌گردد. زیرا آب نماد باستانی اقیانوس کهنی بود که کیهان از آن آفریده شده است.

 

 

نقش نیلوفر در فرهنگ قدیم

نیلوفر که بر روی سطح آب در حرکت بود به مثابه زهدان آن به شمار می‌رفت. از آنجا که گل نیلوفر در سپیده‌دم باز و درهنگام غروب بسته می‌شود به خورشید شباهت دارد.

خورشید خود منبع الهی حیات است و از این رو گل نیلوفر مظهر تجدید حیات شمسی به شمار می‌رفت. پس مظهر همه روشنگری‌ها، آفرینش، باروری، تجدید حیات و بی‌مرگی است.

نیلوفر، نماد کمال است. زیرا برگ‌ها، گل‌ها و میوه‌اش دایره‌ای شکلند. و دایره خود از این جهت که کامل ‌ترین شکل است، نماد کمال به شمار می‌آید. نیلوفر یعنی شکفتن معنوی. زیرا ریشه‌هایش در لجن است و با این حال به سمت بالا و آسمان می‌روید، از آب‌های تیره خارج می‌شود و گل‌هایش زیر نور خورشید و روشنایی آسمان رشد می‌کنند.

نیلوفر کمال زیبایی نیز به شمار می‌رود. ریشه‌های نیلوفر مظهر ماندگاری و ساقه‌اش نماد بند ناف است که انسان را به اصلش پیوند می‌دهد و گلش پرتوهای خورشید را تداعی می‌کنند. نیلوفر نماد انسان فوق‌العاده یا تولد الهی است زیرا بدون هیچ ناپاکی از آب‌های گل‌آلود خارج می‌شود.

در فرهنگ آشوری، فینیقی و در هنر یونانی- رومی، نیلوفر به معنی تدفین و مجلس ترحیم و نشانگر مرگ و تولد دوباره، رستاخیز و زندگی بعدی و نیروهای نوزایی طبیعت است.

نیلوفر در اسطوره‌های یونانی، رومی علامت مشخصه آفرردیت ونوس است. در فرهنگ بودایی، ظهور بودا به صورت شعله صادره از نیلوفر تصویر می‌شود.

گاهی بودا را می‌بینیم که در یک نیلوفر کاملا شکفته به تخت نشسته است. در حقیقت در تعلیمات بودایی، نیلوفر تا حد زیادی در قلمرو ماوراطبیعه وارد می‌شود.

در معابد بودایی، نقش نیلوفر وجود دارد و نیلوفر جزو هشت علامت فرخندگی در کف پای بودا است. در فرهنگ چینی، نماد پاکی، حفاظت، ظرافت روحانی، صلح، باروری و تجسم زنانه است و علامت تابستان (یکی از چهار فصل) نیز می‌باشد . چینی‌ها، گل نیلوفر را مظهر گذشته و حال و آینده می‌دانند،، زیرا گیاهی است که در یک زمان، غنچه می دهد، گل می‌کند و دانه می‌دهد.

همین‌طور نماد نجابت است، به این دلیل که از آب‌های آلوده بیرون می‌آید اما آلودگی آن را نمی‌پذیرد. در اسطوره‌های مصری، چهار پسر هوروس (Horus) روی یک نیلوفر رو به روی ازیریس (osiris) ایستاده‌اند.

گل نیلوفر به عنوان نشانه ایزیس (Isis) مظهر باروری و پاکی و بکارت است. رع، خورشید ـ خدا و آفریننده مصری به صورت کودکی مصور شده که بر روی گل آرمیده است یا سر او از گل نیلوفر بیرون می‌آید.

نیلوفر نشانه مصر علیا بود.

سرستون‌های معابد مصری را به گونه‌ای می‌آراستند که نیلوفر را بر روی آن‌ها به صورت غنچه و گاه گشوده حجاری می‌کردند. در فرهنگ هندی، گل نیلوفر گلی است که از خود به وجود آمده و نامیراست و نماد جهان به شمار می رود.

 

نقش نیلوفر در فرهنگ قدیم

گاهی کوه “مرو” (meru) به مفهوم محور جهان در مرکز آن تصویر شده است.

چاکراها به شکل نیلوفرهایی تصویر می‌شوند که با نماد چرخ مرتبطند، هنگامی که این مرکز (چاکراها) بیدار شوند، نیلوفرها باز می شوند و می‌چرخند.

Lotus نام یکی از حرکات یوگا است.

در اسطوره‌های هندی با سه خدای اصلی مواجه می‌شویم که عبارتند از: برهما (خدای آفریننده)، ویشنو(خدای نگهدارنده) و شیوا(خدای نابودکننده).

در یک اسطوره متأخر که در ریگ ودا به آن اشاره شده است، آمده که چگونه کیهان از نیلوفری زرین که بر روی آب‌های کیهانی در حرکت بوده به وجود آمد و از آن برهما متولد شد.

هنگامی که مراسم او جای خود را به مراسم ویشنو داد وی را بعدها به صورتی مجسم کردند که بر روی گل نیلوفری که از ناف ویشنو می‌روید، نشسته است.

یک الهه هندویی به نام پادماپانی (padmapani)وجود دارد که به معنی زنی است که نیلوفر در دست دارد. لاکشمی، همسر ویشنو و پارواتی همسر شیوا هم با نیلوفر در ارتباط هستند.

در هندوستان که رود برایشان اهمیت بسیار دارد، الهه‌های رودگاهی بر روی نیلوفر سوارند. در فرهنگ ایران باستان، هم گل نیلوفر را در تخت‌جمشید و در نقش برجسته‌های آن مشاهده می‌کنیم. در حجاری‌های طاق‌بستان کرمانشاه هم، گل نیلوفر مربوط به زمان ساسانیان دیده می‌شود. ظاهرا گلی که در دستان پادشاهان حجاری شده در تخت‌جمشید دیده می‌شود، نماد صلح و شادی بوده است . از آنجا که این گل با آب در ارتباط است نماد آناهیتا ، ایزد بانوی آبهای روان است.

نیلوفر معمولی یا نیلوفر آبی، نزدیک به تیره آلاله‌هاست این گیاه آبزی است و در مناطق گرم و معتدل می‌روید برگهایش قلبی شکل و مسطح است این گیاه را غالبا به عنوان یک گیاه زینتی در استخرها و حوضچه‌ها می‌کارند

در مصر نماد باروری، تولد دوباره، نیروی سلطنتی و علامت مشخصه نیل علیا بود، درحالی‌که پاپیروس نشانه نیل سفلی قلمداد می‌شد. در شمایل‌نگاری مصری، نیلوفر کنار گاو نر، شیر، قوچ، ابوالهول و مار دیده می‌شود.

در اسطوره‌های مصری، چهار پسر هوروس (Horus) روی یک نیلوفر رو به روی ازیریس (osiris) ایستاده‌اند. گل نیلوفر به عنوان نشانه ایزیس (Isis) مظهر باروری و پاکی و بکارت است. رع، خورشید ـ خدا و آفریننده مصری به صورت کودکی مصور شده که بر روی گل آرمیده است یا سر او از گل نیلوفر بیرون می‌آید.

سرستون‌های معابد مصری را به گونه‌ای می‌آراستند که نیلوفر را بر روی آن‌ها به صورت غنچه و گاه گشوده حجاری می‌کردند.

الهه‌های فنیقی به عنوان قدرت آفریننده خود، گل نیلوفر در دست دارند. از آنجا که گل نیلوفر در سپیده‌دم باز و درهنگام غروب بسته می‌شود به خورشید شباهت دارد.

 

 

نقش نیلوفر در فرهنگ قدیم

در فرهنگ سومری و سامی در کنار ایزدان و ایزدبانوان دیده می‌شود و به عنوان نیروی مولد و آفریننده شناخته می‌شد. در فرهنگ چینی نشانه پاکی، صلح، تجسم زنانه و باروری است. آن‌ها گل نیلوفر را مظهر گذشته و حال و آینده می‌دانند،، زیرا گیاهی است که در یک زمان، غنچه می‌دهد، گل می‌کند و دانه می‌دهد.

در فرهنگ هندو، نماد خودزایی، نامیرایی، نوزایی ازلی، شکفتن همه ممکنات، پاکی، زیبایی، سلامتی، طول عمر و بخت است.

در اسطوره‌های هندی با سه خدای اصلی مواجه می‌شویم که عبارتند از: برهما (خدای آفریننده)، ویشنو (خدای نگهدارنده) و شیوا (خدای نابودکننده).

در یک اسطوره متاخر که در ریگ ودا به آن اشاره شده است، آمده که چگونه کیهان از نیلوفری زرین که بر روی آب‌های کیهانی در حرکت بوده به وجود آمد و از آن برهما متولد شد. هنگامی که مراسم او جای خود را به مراسم ویشنو داد وی را بعدها به صورتی مجسم کردند که بر روی گل نیلوفری که از ناف ویشنو می‌روید، نشسته است.

یک الهه هندویی به نام پادماپانی (padmapani)وجود دارد که به معنی زنی است که نیلوفر در دست دارد.

در هندوستان که رود برایشان اهمیت بسیار دارد، الهه‌های رود گاهی بر روی نیلوفر سوارند.

در فرهنگ بودایی، ظهور بودا به صورت شعله صادره از نیلوفر تصویر می‌شود. گاهی بودا را می‌بینیم که در یک نیلوفر کاملا شکفته، به تخت نشسته است. در حقیقت در تعلیمات بودایی، نیلوفر تا حد زیادی در قلمرو ماوراطبیعه وارد می‌شود. در معابد بودایی، نقش نیلوفر وجود دارد و نیلوفر جزو هشت علامت فرخندگی در کف پای بودا است.

نیلوفر در اسطوره‌های یونانی، رومی علامت مشخصه آفرردیت ـ ونوس است. نیلوفر با خورشید در ارتباط است: با طلوع خورشید باز و با غروب آن بسته می‌شود. خورشید خود منبع الهی حیات است و از این رو گل نیلوفر مظهر تجدید حیات شمسی به شمار می‌رفت. پس مظهر همه روشنگری‌ها، آفرینش، باروری، تجدید حیات و بی‌مرگی است.

با چرخ نیز تداعی می‌گردد. در واقع چرخ خورشید و چرخه‌های ابدی هستی را شکل می‌دهد. می‌دانیم که Lotus نام یکی از حرکات یوگاست.

در یوگا هفت چاکرا یا هفت مرکز لطیف در بدن داریم. این چاکراها به شکل نیلوفرهایی تصویر می‌شوند که با نماد چرخ مرتبطند (جالب این‌که واژه چاکرا با واژه چرخ از یک ریشه است)، هنگامی که این مرکز (چاکراها) بیدار شوند، نیلوفرها باز می شوند و می‌چرخند.

نیلوفر، نماد کمال است. زیرا برگ‌ها، گل‌ها و میوه‌اش دایره‌ای شکلند و دایره خود از این جهت که کامل‌ترین شکل است، نماد کمال به شمار می‌آید.

نیلوفر یعنی شکفتن معنوی. زیرا ریشه‌هایش در لجن است و با این حال به سمت بالا و آسمان می‌روید، از آب‌های تیره خارج می‌شود و گل‌هایش زیر نور خورشید و روشنایی آسمان رشد می‌کنند.

نیلوفر نماد زیبایی نیز به شمار می‌رود. ریشه‌های نیلوفر مظهر ماندگاری و ساقه‌اش نماد بند ناف است که انسان را به اصلش پیوند می‌دهد و گلش پرتوهای خورشید را تداعی می‌کنند.

نیلوفر نماد انسان فوق‌العاده یا تولد الهی است زیرا بدون هیچ ناپاکی از آب‌های گل‌آلود خارج می‌شود. همین‌طور نماد نجابت است، به این دلیل که از آب‌های آلوده بیرون می‌آید اما آلودگی آن را نمی‌پذیرد.

 

 

نقش نیلوفر در فرهنگ قدیم ایران

نیلوفر در ایران نماد نور است. گل نیلوفر را در فارسی به نام گل آبزاد یا گل زندگی و آفرینش و یا نیلوفر آبی نامیده‌اند. از آن‌جا که این گل با آب در ارتباط است نماد آناهیتا ، ایزد بانوی آب‌های روان است.

در فرهنگ ایران باستان، نقش این گل را حاشیه پیاله طلایی املش، روی سفال نقش‌دار سیلک، بر دسته خنجر لرستان و می‌توان دید.

گل نیلوفر را در تخت‌جمشید و در نقش برجسته‌های آن مشاهده می‌کنیم: بر بدنه کاخ آپادانا، در دست بزرگان ملل، در حاشیه لباس هخامنشیان و بر روی پایه ستون‌ها در زمان هخامنشیان این گل در مراسم رسمی و درباری متجلی شده است، ظاهرا گل نیلوفری که در دستان پادشاهان حجاری شده در تخت‌جمشید (در نقش بار عام) دیده می‌شود، نماد صلح و زندگی بوده است.

علاوه بر این، در تخت جمشید ریتون‌هایی پیدا شده‌اند که نقش این گل بر روی آن‌ها حک شده است. در حجاری‌های طاق‌بستان کرمانشاه، گل نیلوفر مربوط به زمان ساسانیان دیده می‌شود که در نقش مربوط به اردشیر ساسانی زیر پای ایزد مهر قرار گرفته است.

در زمان ساسانیان، بر روی یک سری از گچ‌ بری‌های تیسفون و بیشاپور نقش روزت‌های ساسانی که همان گل نیلوفر را تداعی می‌کنند، دیده می‌شود.

آناهیتا اسطوره‌ای جهان شمول است، چنان‌که در بیشتر تمدن‌ها همتا دارد. می‌توان گفت که ایشتار بابلی و عیلامی، نانای سومری، سرس‌وتی هندی، آرتمیس یونانی، دایانای رومی، آی خانم افغانی، ننه خاتون سغدی، ‌اشی در مکتب زروانی لرستان و آناهیتای ایرانی با اختلاف جزیی، تقریباً‌ همگی یک کاراکتر دارند.

از این میان، سرس‌وتی بیش از بقیه، به آناهیتا نزدیک است. این دو به اسطوره رودخانه‌ای پیوسته‌اند که به همه جهان آب داده است. در ریگ ودا از “سرس‌وتی” به عنوان “بهترین مادر”، “بهترین رود” و “بهترین ایزدبانو” یاد شده است.

سرس‌وتی رودی آسمانی است و این نکته‌ای است که آن را می‌توان با آن‌چه درباره آناهیتا در باورهای اوستایی است، سنجید. سرس‌وتی از یک نظر دیگر هم با آناهیتا قابل سنجش است: او نیز بر گردونه‌ای سوار است و آن را می‌راند و همچنین یکی از اسب‌های سرس‌وتی یعنی “وایو” (باد) با یکی از اسب‌های آناهیتا هم‌نام است.

نام کامل این ایزدبانو، “اردوی سور اناهیتا” به معنی تقریبی “رود توانای پاک” است. آناهیتا را به عنوان ایزدبانوی آب‌های روان می‌شناسیم. و از آن‌جا که این ایزدبانو با آب در ارتباط است، نمادهای او عبارتند از: گل نیلوفر، ماهی، سبوی آب و

موضوع جالب دیگری که می‌توان به آن اشاره کرد این است که یکی از هفت چاکرا (چاکرای چهارم)، “آناهاتا چاکرا” نامیده می‌شود. این چاکرا در ناحیه قلب واقع شده و نشان آن نیلوفری با دوازده برگ است. به همسانی واژه آناهاتا و آناهیتا توجه کنید.


دکتر بتسابه مهدوی

25 آذر 1395

تهران

ارتباط با ما از راه کانال

https://telegram.me/naghshnegareh

  • بتسابه مهدوی

تناسخ

بتسابه مهدوی | چهارشنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۵، ۰۵:۴۸ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

تناسخ :بازگشت روح به پیکرهاى گوناگون در دنیا براى تحمل کیفر یا بهره مندى از پاداش اعمال

 

تناسخ از ماده «ن ـ س ـ خ» و به معناى جابه جایى ، زایل ساختن ، باطل کردن و از بین بردن چیزى است با چیزى دیگر که در پى آن مى آید ، از این رو به آمد و شد زمان ها که در پى یکدیگر صورت مى گیرند «تناسخ ازمنه» گویند.

 

تناسخ در اصطلاح که از آن به تقمص نیز تعبیر مى شود (Metempscose)، عبارت است از انتقال نفس ناطقه از بدنى به بدنى دیگر در دنیا براى تحمل کیفر یا برخوردارى از پاداش اعمال پیشین و رسیدن به کمال و آن بر 4 قسم است، زیرا انتقال یا به پیکر انسان (نسخ) یا حیوان (مسخ) یا درختان و گیاهان (فسخ) یا جمادات (رسخ) است.

 

البته تناسخ مصطلح غیر از مسئله «ادوار و اکوار هزارگانى» است که جمعى از منجمان و فلاسفه ایرانى، یونانى، بابلى و هندى، به ویژه حکماى خسروانى مانند شیخ اشراق به آن اعتقاد داشتند و بر اساس آن پس از هر دوره اى همه اوضاع جهانى تجدید مى شود، گرچه مى توان گفت این هم نوعى تناسخ است.

 

 

پیشینه اعتقاد به تناسخ:

برخى ریشه اعتقاد به تناسخ را به چند قرن قبل از میلاد بازگردانده اند. برخى زادگاه اصلى آن را هند و چین و مصردانسته اند؛ نیز بر اساس احتمال، گفته شده این عقیده در میان مردم پس از عصر حضرت نوح علیه السلام پدید آمده و شاهد این مدعا تصریح آنان به این جملات است که زنده مى شویم و مى میریم؛ ولى برانگیخته نمى شویم .

از مانوى ها، سمنى ها، برهمانیان، بودائیان و صابئین و برخى از یهودیان، مسیحیان و مسلمانان نیز اعتقاد به این پندار باطل، نقل شده است؛ یهودیان گفته اند: ما در کتاب دانیال یافته ایم که خدا بُخْتَ نُصَّر را به صورت درنده اى مسخ کرده است تا عذاب خویش را ببیند و در پایان به صورت موحد مبعوث شود.

عده اى تناسخ را نشانه خاص نحله هندى دانسته  و منشأ احترام کنونى آنان براى حیوانات را همین عقیده مى دانند و حتى معتقدند که مانى در زمان تبعید از ایرانشهر وقتى به سرزمین هند رسید، تناسخ را از آنجا فراگرفت و به مذهب خویش آورد. سپس این عقیده در ارکان دین خرمى، سنباد، استاسیس و مقنع پدید آمد.

به باور برخى، این عقیده را زردشت و ساسان پنجم از هند به ایران آوردند. برخى از اعراب نیز معتقد به تناسخ شدند.

اعتقاد به تناسخ بعد از اسلام در زمان دولت بنى عباس به تدریج از طریق هندى ها و ایرانى ها داخل حوزه اسلام شد و گروهى از معتزله به نام حابطیان (خابطیان) معتقد شدند که گناه آدم (طه/20،121) موجب خروج او از بهشت شد و روح او به صورت مردم یا جاندار به دنیا گسیل شد.

فرقه هاى غالى شیعى نظیر بیانیه، جناحیه، خطابیه، رواندیه و نیز برخى از صوفیه و حلولى ها، نصیرى ها، دروزى ها، سبائى ها (که برخى آنان را ساخته دست شیعه مى دانند)، کیسانیه و اخوان الصفا (که انتقال روح انسان به جمادات و نباتات را جایز شمرده اند) نیز به گسترش این عقیده دامن زده اند.

در مغرب زمین، بزرگان فلسفه غرب از 6 قرن پیش از میلاد نظریه بازگشت ارواح و تناسخ را مطرح کرده اند و برخى یونانیان معتقد به آن، تلاش در جهت تطهیر باطن و روح را موجب رهایى روح از حلول در جسم زمینى دیگر مى دانسته اند.

از دو گروه «نیوزفیون» و «والاسبریتیون» به عنوان مشهورترین مذاهب قائل به تناسخ در اروپا یاد مى شود و احتمالاً نظریه تحول داروین تحت تأثیر این اندیشه بوده است.

بسیارى از فلاسفه و روانپژوهان کنونى غرب نیز درصدد احیاى آن برآمده اند.

 

 

اقسام تناسخ

 

تناسخ به لحاظ قول به وقوع آن نسبت به همه یا بخشى از ارواح، دو قسم است:

1. نامحدود:

نفوس همه افراد بشر پیوسته و در همه دوره ها به هنگام مرگ از بدنى به بدن دیگر منتقل مى شوند و براى این انتقال از نظر افراد و زمان محدودیتى نیست.

2. محدود:

فقط آن گروه که از نظر حکمت نظرى و عملى در درجه پایین قرار دارند و نفس آنان آینه معقولات نبوده، در مرتبه تخلیه نفس از رذایل، توفیق کامل به دست نیاورده اند، براى تکمیل در هر دو قلمرو و پیوستن به عالم نور، بار دیگر به بدنى دیگر تعلق مى یابند؛ ولى افراد کامل از نظر حکمت نظرى و عملى، به جهان مجردات و مفارقات مى پیوندند.

 

گونه هاى تناسخ محدود

 

1. تناسخ نزولى:

در این تصویر، نخستین منزل نفس، بدن انسانى است که باب الأبواب براى حیات بدن هاى حیوانى و نباتى نام گرفته است. بر اساس این فرض از تناسخ، نفوس کامل سُعَدا پس از مفارقت از بدن، به عالم نور مى پیوندند و نفوس متوسط و ناقص سعدا و نیز همه طبقات نفوس اَشقیا یکسره از بدنى به بدنى نازل تر، اعم از انسان، حیوان، گیاه و جماد، منتقل مى شوند، براین اساس، هر حیوانى سابقه انسانیت و هر گیاهى سابقه حیوانیت و هر جمادى هم سابقه گیاهى دارد؛ اما اینکه نفس انسان به بدن چه نوع حیوانى تعلق مى گیرد، به اخلاق و ملکات کسب شده وى بستگى دارد.

2. تناسخ صعودى:

در این تصویر، سزاوارترین موجود براى پذیرش نفس جدید، گیاه است و مزاج انسانى نفسى را مى طلبد که از درجات گیاهى و حیوانى گذشته باشد، پس هر انسانى سابقه گیاهى و حیوانى دارد.

 

 

جماعتی از صوفیّه معتقدند که مرگ و عود و رجعت، همه در تحت اختیار و وابسته به میل و اراده خود اولیاست؛ یعنی با اراده خود می میرند و با خواست خود رجعت می کنند، و بازگشت ایشان وقتی است که به میل و رغبت، طالب اصلاح جامعه و تعلیم و تربیت روحانی بشر باشند. در این صورت، دوباره در هیکل و اندام و قیافه دیگر به این نشأه باز می گردند.

به اعتقاد این طایفه، انتخاب قالب جسم عنصری نیز در تحت اختیار همان روح است.

 

ملاصدرا و پیروان او متمایل به این عقیده شده اند که نفس انسانی خلّاق بدن است؛ یعنی طبیعت و جسم طبیعی هم از مراتب نفس است.

 

مولوی نیز معتقد است که بدن سایه و پرتو روح‌، و به یک اعتبار، مصنوع روح است.

جسم، سایه سایه دل است

جسم کی اندر خور پایه دل است

باده از ما مست شد نی ما از او

قالب از ما هست شد نی ما از او

ما چو زنبوریم و قالب ها چو موم

خانه خانه کرده قالب را چو موم( مولوی، دفتر اول،‌بیت 1813)

 

 

استاد جلال الدّین همائی معتقد است که اتّحاد نفس و بدن، به مشابه ای است که گویی هر دو در حقیقت یکی است؛ یعنی بدن عنصری ظهور نفس است در عالم شهود جسمانی و نفس جلوه تر است در نشأه روحانی. این نفس بعد از مفارقت از این جهان، جامه یی از بدن مثالی، که متناسب با نشأه ملکوتی برزخی باشد، می پوشد و بدان صورت متمثّل می گردد. و آن خود جسم برزخی صعودی است که از صفات و ملکات نفسانی متکوّن می شود (همائی، 1360، ج2، ص 864).

 

اهل تناسخ، بنابر نظر شیخ عزیز نسفی، می گویند نفوس جزوی از عالم علوی به این عالم سفلی به طلب کمال آمده اند و کمال بی آلت نمی توانند حاصل کنند. آلت نفوس جزوی قالب است، پس قالب را خود به قدر استعداد و کمال خود می سازند. نفس جزوی، اول صورت نباتات و اشجار پیدا می کند. بعد صورت حیوان و سپس صورت انسان.

اول صورت انسان، صورت زنگیان است به نام نفس انسانی تا به درجه حکما برسد. در این مرتبه، نامش نفس ناطقه است تا به درجه اولیا برسد که نام وی نفس قدسی است. باز به درجه انبیا برسد به نام نفس مطمئنّه. چون به درجه کمال رسید، از دوزخ خلاص یافت و به درجات بهشت رسید. چون به درجه اولیا رسید، از درجات بهشت درگذشت و به نفس کلّ‌ و عقل کلّ که بهشت خاصّ است، رسید. چون به درجه انبیا رسید، به خدا رسید و دیگر محتاج آلت نماند.

برخی، تناسخ جسمی را عرضی و تناسخ روحانی را طولی نامیده اند و دومی را عبارت می دانند از تعلّق روح در عالم برزخ به بدن برزخی مناسب با اخلاق و اعمال فرد و تجسّم اعمال او در نشئه دیگر، یعنی عالم برزخ. اخبار بسیاری راجع به تجسّم اعمال خلایق از پیامبر(ص) و ائمه(ع) وارد است که می توان گفت این قسم تناسخ صعودی از مذهب اسلام است.

بسیاری از متکلمان و محدّثان مانند شیخ مفید به این تناسخ قائلند و در کتب بزرگان حکمای اسلام چون محقق طوسی و شیخ بهاءالدّین و ملاصدرا و مرحوم فیض کاشانی و... به صحّت آن قائلند. در صورتی که همه بالعقل و الضروره و الاجماع، تناسخ دنیوی، یعنی تعلق روح به بدن دیگر در همین دنیا را باطل می دانند(الهی قمشه ای، 1335، ص 315) .

 

 

شبهه تناسخ در آثار مولوی

در مثنوی شریف و فیه مافیه و دیوان کبیر و دیگر سخنان منسوب به مولانا و در آثار مولویه، مانند ولدنامه، عباراتی دیده می شود که موهم عقیده تناسخ است.

استاد همائی می گوید: هیچ کدام از سخنان، حتی آنچه به شیخ نسفی نسبت داده اند؛ دلیل قاطع بر تناسخ مصطلح نیست و آنچه از مقوله تعاقب افراد انسان کامل، و ظهور اولیا در هر عصر و زمان و اتحاد جان های شیران خدا گفته اند، محمول است بر ظواهر و سریان هویّت واحد در مظاهر مختلف و وحدت نورانی و روحانی، همچون اقتباس کواکب گوناگون از نور یک خورشید و اشتعال شمع های مختلف شکل از یک مشعل، نه بر سبیل تناسخ؛ و نیز پاره ای از سخنان تناسخ نمای آن طایفه ممکن است ناظر به تطوّر اشکال و هیأت و اقتضای ذاتی صفات و ملکات روحانی باشد که برحسب مواطن و مقامات در قوس صعود و نزول و برزخ صعودی و نزولی، عارض روح انسان می شود و از این قبیل است آنچه در عالم ملکوت و برزخ صعودی به صور جهنمی و بهشتی و اشکال دیوی و ملکی متشکّل می گردد.

گاهی هم مبتنی بر تفنّن ادبی و تصنفّات شاعرانه است؛ چنان که در بیان مشابهت اخلاقی و فکری دو تن که یکی زنده و یکی از گذشتگان باشند، گوییم روح او در تن این حلول کرده و مقصود ما مبالغه در هم خویی و همانندی آنها در صفات و ملکات و احوال و عادت است، نه تناسخ و انتقال روح بدن شخص گذشته به قالب حاضر(همائی، 1356، ص 881) . مولوی معتقد به آن نوع رجعت است که مربوط به تجدّد امثال و حرکت جوهری است: «پس تو را هر لحظه مرگ و رجعتی است» .

 

بوی تناسخ در سخنان مولوی

1. در دفتر پنجم، تحت عنوان « پاک کردن آب همه پلیدی ها را و باز پاک کردن خدای تعالی آب را از پلیدی» ، تحقیق عرفانی دقیق دارد.

آب چون پیکار کرد و شد نجس

تا چنان شد کاب را رد کرد حس

حق ببردش باز در بحر صواب

تا بشستش از کرم آن آب آب

سال دیگر آمد او دامن کشان

هی کجا بودی به دریای خوشان(مولوی، دفتر پنجم، بیت 986)

 

1. اهل تناسخ به 3 قیامت معتقدند: قیامت صغری پایان هر دوره هزار ساله است. قیامت کبری پایان هر دوره هفت هزار ساله و قیامت عظمی پایان هر دوره چهل و نه هزار ساله که متعلق به هفت کوکب باشد.

2. در تناسخ حقیقی انفصالی، جدا شدن روح از کالبدی و انتقال بی درنگ آن به کالبدی دیگر است. در تناسخ حقیقی از تکمیلی ارادی، که به عزیزالدّین نسفی نسبت داده اند، اینکه روح عارفان بزرگ بعد از مفارقت از این پیکر خاکی ممکن است دوباره در پوشش و حلیه پیکری دیگر بازگشت کند. نسفی جز این تناسخ، به تناسخ بروز نیز عقیده داشته که مراد از آن پیوند روح مرده با موادی است که درخور حیات اند، اما هنوز رایحه حیات را نشمّیده اند.

3. در تناسخ مجازی اتّصالی، روح بعد از استکمال بی آنکه دوباره به دنیا بازگردد، به عالم برزخ می رود و در پیکر برزخی خود درمی آید؛ اما مراد از تناسخ مجازی ملکوتی، آشکاری و ظهور بواطن آدمیان بر گونه حیوانی، انسانی یا فرشتگی است. از نظر عموم عرفا و حکما و متکلمان مسلمان به استثنای معدودی، تناسخ از نوع حقیقی مردود است، اما تناسخ از نوع مجازی آن را صحیح می دانند.

4. مولوی نیز معتقد است که بدن سایه و پرتو روح و به یک اعتبار مصنوع روح است.

5. مولوی معتقد به آن نوع رجعت است که مربوط به تجدّد امثال و حرکت جوهری است.

6. مولوی معتقد به یک نوع تناسخ است که آن را تناسخ ملکوتی یا تشابه و اتّحاد ارواح گویند.

7. مولوی تناسخ تمثّلی را می پذیرد یعنی که روح به صورت جسمانی متمثل گردد، نظیر اینکه جبرئیل به صورت «دحیه کلبی» بر حضرت رسول(ص) نازل می گشت. هم چنان که به صورت بشر تمام بر حضرت مریم نمودار شد.

8. مولانا به نوعی تناسخ که بدان تناسخ تکمیلی یا تناسخ کمّلان گویند، باور داشت.

9. مولانا قائل به بدن نامرئی است که آن را جسد هور قلیایی نیز نامیده اند و از درهای بسته عبور می کند. البته، این عقیده از مواریث حکمای فهلوی ایرانی است. این کالبد، جوهر و ملکوت کالبد عنصری است.

10. مولانا قائل است که از عهد رسول الله(ص) به بعد مسخ جسمانی برداشته شد، اما مسخ روحی و باطنی همچنان برقرار است.


دکتر بتسابه مهدوی

24 آذر 1395

تهران

ارتباط با ما از راه کانال

https://telegram.me/naghshnegareh

  • بتسابه مهدوی

کارما

بتسابه مهدوی | چهارشنبه, ۵ آبان ۱۳۹۵، ۰۵:۵۲ ق.ظ


دکتر بتسابه  مهدوی

 

کارما واژه ای است سانسکریت‌ به‌ معنای‌ «متعادل‌ کردن‌». همچنین‌ می‌توان‌ آن‌ را چنین‌ معنی‌ کرد که:‌ هر عملی‌، عکس‌العملی‌ در پی‌ دارد. این ‌مفهوم‌ به‌ اصل‌ علت‌ و معلول‌ مربوط‌ می‌شود. اگر به‌ کسی‌ بدی‌ کنی‌ انرژی ‌آن‌ باید متعادل‌ شود. این‌ را می‌توان‌ چنین‌ معنی‌ کرد که‌ آن‌ شخص‌ زمانی ‌دیگر رفتاری‌ مشابه‌ آن‌ با شما خواهد داشت، یا این‌ که‌ زمانی‌ پیامدهای‌ اعمالتان‌ را درک‌ خواهید کرد و تصمیم‌ خواهید گرفت‌ که‌ نگرش‌ و رفتارتان ‌را عوض‌کنید. زمانی‌ که‌ به‌ درک‌ فکر یا عملتان‌ نایل‌ شوید مقداری‌ از نیروی‌ کارمایی‌ آزاد می‌گردد. معمولاً با انجام‌ عملی‌که‌ اشتباهتان‌ را اصلاح ‌نماید خودتان‌ انرژی‌ را به قدر کافی‌ تغییر خواهید داد تا اینکه‌ دیگر در زیر بار عقوبت‌ کارمایی‌ نباشید.

 

به عنوان‌ مثال‌ اگر فردی‌ منفی‌ و ریاکار بوده‌اید و بعداً خود را اصلاح‌نموده‌اید، احتمال‌ دارد که‌ اعمال‌ خطایتان‌ کاملاً پاک‌ شود؛ یعنی‌ آن‌ را متعادل‌ نموده‌اید.

 

اگر چه‌ کارما به‌ معنی‌ متعادل‌ کردن‌ است‌ اما اغلب‌ آن‌ را به‌ معنی‌ پرداختن‌ هزینه‌ای‌ برای‌ اعمال‌ بد می‌دانند. ممکن‌ است‌ معنای‌ کارمای‌ خوب‌ اشتباه‌ فهمیده‌ شود؛ اما به نظر می‌رسد که‌ انجام‌ اعمال‌ خوب‌ به‌ منظور کسب‌ کارمای‌ خوب‌ نتیجه‌ای‌ عالی‌ دارد. اما با این‌ وجود اگر شخصی‌ به‌ این ‌موضوع‌ وابسته‌ شود ممکن‌ است‌ کارمای‌ خوب‌ در زمان‏های‌ نامناسب‌ و به ‌طرزی‌ عجیب‌ به‌ سراغش‌ بیاید.

 

کارمای‌ بد را می‏توانیم‌ فقدان‌ رشد و درک‌ بشماریم‌ که‌ فقط‌ ضربات‌ سخت‌ اتفاقات‌ نامطلوب‌ می‌توانند موجب‌ آن‌ شوند. به عنوان‌ مثال‌ رفتار ظالمانه‌ داشتن‌ با دیگران‌ می‌تواند باعث‌ شود که‌ بعداً در زمان‌ دیگری ‌خودمان‌ رفتار ظالمانه‌ای‌ را تحمل‌ نماییم که نتیجه آن،‌ توجه‌ و محبت‌ نسبت‌ به‌ دیگران‌ خواهد بود. اگر واقعاً از زاویة‌ گسترده‌تری‌ به‌ نگاه‌کنیم‌، شاید چیزی‌ بنام‌ «کارمای‌ بد» وجود نداشته‌ باشد. می‌توان‌ آن‌ را به عنوان‌ فرصتی‌ در نظر آورد که‌ به‌ ما کمک‌ می‌کند رشد کنیم‌ و راهی‌ برای ‌بهتر بودن‌ را درک‌ نماییم‌. کارمای‌ خوب‌ می‌تواند تنها چیز ساده‌ای‌ در ردیف‌ آرامش‌ فوق‏العاده‌ و عشقی‌ باشد که‌ به دست‌ می‌آید؛ که‌ عشق‌ غیر شرطی‌ و ارائه‌ خدمت‌ عاشقانه‌ و داوطلبانه‌ به‌ دیگران‌ موجب‌ آن‌ بوده‌است‌.

 

کارما ممکن‌ است‌ به صورت‌ عشق‌، نفرت‌، طمع‌ یا دیگر احساسات‌ و تمایلات‌ بروز کند. این‌ پدیده‌ به صورت‌ انرژی‌ تظاهر پیدا می‌کند که‌ می‌بایستی‌ متعادل‌ گردد. زمانی‌ که‌ خود را دچار احساس‌ خاصی‌، نظیر عشق‌ یا نفرت می یابید‌، ممکن‌ است‌ بخواهید از منشأ آن‌ اطلاع‌ پیدا کنید.

 

پس‌ از آن‌ که‌ کسی‌ از نوع‌ کارمای‌ ورای‌ یک‌ موقعیت‌ مطلع‌ می‌شود، مقدار زیادی‌ از قدرت‌ آن‌ کارما آزاد می‌شود و فرد چندان‌ در سطیره‌ آن ‌باقی‌ نمی‌ماند. گاهی‌ اوقات‌ علت‌ کارمایی‌ مخفی‌ و پوشیده‌ می‌ماند تا زمانی که‌ شخص‌ به قدر کافی‌ تجربه‌ بیندوزد تا رشد مطلوب حاصل‌ شود.

 

تمام‌ اتفاقاتی‌ که‌ برای‌ افراد حادث‌ می‌شوند ناشی‌ از کارما نیستند. بسیاری‌ از اوقات‌ اتفاقی از طریق‌ ابعاد ژنتیکی‌ عمل‌می‌کند که یا موجب رشد شخص و یا موجب رشد دیگران می‏شود.

دکتر بتسابه مهدوی

5 آبان 1395

تهران

  • بتسابه مهدوی

شنا در اقیانوس انرژی

بتسابه مهدوی | سه شنبه, ۲۷ مهر ۱۳۹۵، ۰۵:۲۴ ق.ظ


بتسابه مهدوی

 

اصولاً تمام افراد و اجسام در اقیانوسی از انرژی شناورند. در اطراف ما انرژی های نورانی، انرژی فیزیکی ، انرژی های مکانیکی، انرژی‌های رادیویی، انرژی های حرارتی، انرژی های تابشی، انرژی های مغناطیسی و انرژی های بیولوژیکی وجود دارد که از مراکز و مکان های مختلفی به بدن می رسند.

از خورشید، از ماه، از ستارگان منظومه شمسی، از کیهان و از خود زمین و بعضی از منابع ناشناخته. در درون خود ما نیز انرژی های زیادی وجود دارد. مانند انرژی حرارتی، انرژی فیزیکی، انرژی شیمیایی، انرژی مغناطیسی، انرژی نیروی جاذبه، انرژی مکانیکی و انرژی حیاتی، که این انرژی ها خود با انرژی های خارج بدن ارتباط مستقیم دارند و تحت تاثیر آن‌ها قرار می‌گیرند. تعدادی از این انرژی‌ها در اجسام بی‌جان نیز وجود دارد و اجسام بین خود انرژی رد و بدل می‌کنند.

بعضی از متخصصین می‌گویند که این انرژی‌ها اصولاً انرژی‌های آگاه هستند، یعنی انرژی هوشیار. به این معنی که هر انرژی می‌داند که چه باید بکند و البته برای اثبات این مسأله دلایلی نیز عرضه می‌کنند. به هر حال در کل جهان یک انرژی لایزال به نام Universal Energy  یا انرژی کیهانی وجود دارد که به بدن ما و هر چیز دیگر می تابد.

انرژی درون بدن که وظیفه‌اش تنظیم کار اعضا و اندام‌هاست و انرژی حیاتی و یا به قول هندی‌ها پرانا(Prana  ) نام دارد، تحت تأثیر عمیق انرژی کیهانی است و با آن ارتباط دائمی و بسیار شدید دارد. این انرژی با انجام بعضی از ورزش‌های خاص و تکنیک‌های دقیق و عملی، مثل ورزش یوگا، در بدن نیرومندتر می‌شود. به این ترتیب که با این روش مقادیر زیادی انرژی از راه تنفس عمیق و دقیق وارد بدن می شود و این افزایش انرژی، هم به رفع مشکلات بدنی فردی که این ورزش را انجام می‌دهد، می‌انجامد و هم او می‌تواند با تمرین و تجربه، ناراحتی‌های دیگران را با این انرژی افزودن یافته‌ی خویش، برطرف سازد.

برای دریافت انرژی از فضا، راه‌های مختلفی وجود دارد، مانند پابرهنه راه رفتن، به خصوص بر روی سبزه‌ها برای جذب انرژی از زمین، تنفس عمیق برای جذب انرژی، نشستن زیر درختان تنومند و کهنسال و یا حرکت در جنگل‌های انبوه برای جذب انرژی درختان و سرانجام از طریق دست‌های دیگران.

مجسمه‌ای از بودا(متفکر بزرگ) وجود دارد که در هزاران سال پیش نمایشگر اطلاع او از نحوه‌ی جذب انرژی کیهانی است. به این ترتیب که دیده می‌شود یک دست او به سمت آسمان برای جذب انرژی کیهانی و یک دست او به سمت شخصی که می‌خواهد درمان شود، متوجه است، یعنی انرژی را از فضا گرفته و به سوی آن بیمار می‌تاباند. دستی که رو به فضا قرار دارد قادر است به میزان زیادی انرژی جذب کند و این شیوه، مورد استفاده‌ی بسیاری از درمانگران است.

دکتر بتسابه مهدوی

27 مهر 1395

تهران

  • بتسابه مهدوی