نقش نگاره

سایت شخصی دکتر بتسابه مهدوی

نقش نگاره

سایت شخصی دکتر بتسابه مهدوی

۲۶۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خداشناسی» ثبت شده است

بدن دردمند(کالبد درد)

بتسابه مهدوی | جمعه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۱۴ ق.ظ

بدن دردمند(کالبد درد)

دکتر بتسابه مهدوی

تمام افراد دارای کالبد درد هستند، حتی پیامبران و قدیسین. هرچه این کالبد عظیم تر و حجیم تر باشد، احتمال هوشیار و آگاه شدن بیشتر است.

 

محتوای بدن دردمند، سرنوشت و مسیر  زندگی افراد را مشخص و می سازد.

کارکرد این کالبد در زندگی به دو بخش تقسیم میشود:

الف) تعیین هویت و مسیر کلی فرد در این عالم.

ب) ایجاد ووهدایت اتفاقات کوچک و بزرگ و شیوه ی برخورد فرد با رخدادها ، موضوعات و افراد.

این دو بخش، در حقیقت دو سرفصل هستند، و هر کدام زیر مجموعه های گوناگونی دارند.

 

  توضیح مختصر در مورد بخش الف :

  الف: کالبد درد از دوران کودکی و معمولن بعداز هفت سالگی بر اساس یادگیری از محیط و درصد کمی هم ارثی، فرد را به سمت اعمال و افکاری می برد که شخصیت و هویت فرد شکل میگیرد.

کسانی که کالبد دردشان از رنج و دردهای متداول و پایین تر از ظرفیتشان انباشته باشد، هویت عام دارند با رفتار و افکاری معمولی - وقتی می گویم عام؛ با توجه به موضوعی که الان مطرح است این کلمه استفاده می شود و عام بودن ربطی به تحصیلات و طبقه ی اجتماعی ندارد. عام در اینجا می تواند یک کارگر ساده یا یک دکتر یا فردی ثروتمند باشد - عوام در موضوع معنوی و انسان شناسی کسانی هستند که بطور روزمره عادت به استفاده از رفتار ناپسند مثل حسادت دروغ و غیبت و ... دارند.

کسانی که در کالبد درد شان حادثه یا رخدادهای غیر معمول ضبط شده است و متحمل درد و رنج شدیدتر از ظرفیشان شده اند، در گروه خواص قرار می گیرند.

این افراد یا به سمت ناهنجاری ها می روند و اعتیاد به رفتار و افکار ناپسند غیر معمول پیدا می کنند. ضمن اینکه از رفتار ناپسند معمول هم تغذیه می کنند.

افرادی که مرتکب کلاهبرداری، دزدی، رفتار افراطی جنسی، مصرف مواد مخدر، زیرآب زنی مستمر و... می شوند. همین کسایی هستند که درد و رنجی مضاعف از ظرفیتشان متحمل شده اند.

این دسته در صورت بهره مند شدن از موقعیتی خاص در شرارت نامشان ماندگار خواهد شد. این موقعیت ها معمولن در عالم سیاست بیشتر وجود دارند. افرادی مانند هیتلر، ناپلئون، صدام حسین ،چنگیز، سازنده ی بمب اتم و...نام های آشنا از همین گروه هستند.

گروه دومی که حوادث تلخ کم نظیر را تجربه کردند، در طول زندگیشان با تابش اندک نور آگاهی به وجودشان، فردی خاص شده اند یعنی بر عکس خواص دسته اول، این ها در آگاه و عارف بودن خاص می شوند. مانند تمام شخصیت های بزرگ و محبوب.

پیامبران. عرفا یا افراد حقیقی مثل گاندی. انیشتن. علی ابن ابی طالب. علامه طباطبایی اکهارت تل. کریشنامورتی. مولوی. نلسون ماندلا. علی شریعتی و... افرادی هستند که رنج ودرد  حوادث غیر قابل تحمل و تابش نور آگاهی به کالبدشان. باعث شده در مسیر معنویت و آگاهی بخشی به آدمی به عنوان افرادی با روح های فردیت یافته ی بزرگ جاودانه باشند.

 

  آنچه در مسیر زندگی فرد مهم است؛ چگونگی انفجار یا تخلیه ی کالبد دردش است.

انفجار برای همه امکان پذیر نیست. اما تخلیه فرصتی ست برای یک جهش بزرگ معنوی که انجامش خود خواسته و شدنی ست.

 

  پرداختن به امور مربوط به بدن درد مند از اصول اولیه ی زندگی معنوی و بالاتر از این باید گفت پیش نیاز تحول و تغییر است.

تمام ما غیر از کالبد فیزیکی مان کالبد های دیگر ی هم داریم. که یکی از آنها "کالبد درد" نام دارد.  این کالبد از تمام درد و رنج های ما از کودکی تا اکنون انباشته شده است. و برای حیات خود دایم باید رنج بیافریند. در حقیقت تا این کالبد پاکسازی نشود. هر گونه رشد معنوی و آگاهی با سختی اتفاق می افتد.

در آینده در این مورد مطالب مفیدی گذاشته خواهد شد و در صورت فراهم آمدن زمان و موقعیت ، کارگاهی نیز به منظور تخلیه ی این کالبد راه اندازی می شود. توضیح در مورد مطلب بالا👆

 

تمام ما غیر از کالبد فیزیکی مان کالبد های دیگر ی هم داریم. که یکی از آنها "کالبد درد" نام دارد.  این کالبد از تمام درد و رنج های ما از کودکی تا اکنون انباشته شده است. و برای حیات خود دایم باید رنج بیافریند. در حقیقت تا این کالبد پاکسازی نشود. هر گونه رشد معنوی و آگاهی با سختی اتفاق می افتد.

در آینده در این مورد مطالب مفیدی گذاشته خواهد شد و در صورت فراهم آمدن زمان و موقعیت ، کارگاهی نیز به منظور تخلیه ی این کالبد راه اندازی می شود.

 

  • بتسابه مهدوی

مانتراهایی تبتی

بتسابه مهدوی | جمعه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۱۱ ق.ظ

مانتراهایی تبتی

دکتر بتسابه مهدوی

بودایی های تبت بر این باورند که تکرار مانترای Om Mani Padme Hum با صدای بلند و یا بدون صدا به صورت زمزمۀ درونی , قدرت دریافت  بخشایش , توجه به خویشتن وبرکت از الهۀ غمخوارگی را افزایش می دهد . گفته شده دیدن فرم نوشته شدۀ این مانترا دارای همان تاثیر می باشد . در تبت اکثرا این مانترا را به صورت حک شده بر روی سنگها و صخره ها در جایی که قابل رویت توسط مردم باشد می بینیم . از انواع  دیگر آن می توان گردونۀ مانی (Mani Wheel) یا همان گردونۀ نیایش ( Prayer Wheel  ) اشاره کرد که چرخاندن آن دارای همان تاثیر تکرار آن و یا دیدن فرم نوشتاری آن است . گردونه های کوچک و یا بزرگ نیایش اجسام مدوری هستند که بر روی آنها و گاهی درون آنها , مانترای Om Mani Padme Hum نقش بسته است و در سرتاسر این سرزمین مورد استفاده قرار می گیرد.

  • بتسابه مهدوی

تهی ساختن خرد

بتسابه مهدوی | پنجشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۳۳ ق.ظ

تهی ساختن خرد

دکتر بتسابه مهدوی

 

برای تهی ساختن خرد، نخست باید چیز والاتری را خواستار شوی. آنگاه خواهی توانست خردت را تهی سازی. نباید بگذاری هیچ اندیشه‌ای در خردت راه یابد و در آن رخنه کند و شکل بگیرد. انگار می‌کنیم که مفهومی در خرد تو پیدا شود. تا نخستین حرف نام آن پیدا شد، نابودش کن. باید خردت را با نیروی تمرکزت تا جا دارد تهی کنی.

یک اندیشه، یک هیجان یا یک چیز دیگری پدیدار شود. زود تیرت را بزن و آن را تکه‌تکه کن. تصوری می‌آید، نام کسی می‌آید یا هر اندیشه‌ی دیگری رونما می‌شود. آن را بی‌درنگ بیرون انداز. نگذار پدیدار گردد و به قلمرو خردت گام گذارد. پیش از آنکه پایش به آن برسد، باید آن را پاره‌پاره کنی. اگر هم اندیشه‌ها و تصورها در تو، در تنت و خردت باشند، باید به این گونه مراقبه کنی: تا می‌شود خود را خلسه ساز و تصور کن در دل دریایی هستی. آنگاه آن اندیشه‌ها و تصورها را به گونه‌ای که انگار دیگر چیزی جدا از هویت تو نیستند، بپذیر. بگذار در دریا ناپدید شوند. اگر هنوز در تو هستند، آنها را در دریا چپه کن. اگر از بیرون آمدند، نگذار به درون تو رخنه نمایند. اگر این را مشق کنی، بی‌گمان مراقبه‌ی خوبی توانی کرد.

  • بتسابه مهدوی

آموختن مراقبه

بتسابه مهدوی | پنجشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۳۰ ق.ظ

آموختن مراقبه 

 دکتر بتسابه مهدوی

اگر می‌خواهی بی آنکه نخست تمرکز را یاد بگیری، مراقبه را بیاموزی، باید احساس کنی که جلوی در اتاق درونیت ایستاده‌ای. هنگامی که تو آنجا می‌ایستی، تنها می‌گذاری که دوستانت به اتاقت پای گذارند. بیگانگان و دشمنان را نمی‌گذاری به درون بیایند.

تو باید بگذاری تنها اندیشه‌های خوب و یزدانی به اتاق گام گذارند. آنها دوستان راستین تو هستند. اندیشه‌های نایزدانی، اندیشه‌های دشمنانه را نباید بگذاری به اتاق درآیند. خردت همواره اندیشه‌ها را به سوی خود می‌کشد، باید خوب، هشیار باشی. تنها باید پذیرای اندیشه‌های یزدانی باشی و بس. آنگاه با اندیشه‌های یزدانی خود بازی کن. بگذار در گلزار خردت بازی کنند. با اندیشه‌هایت بازی خاصیت‌های یزدانی، مهر یزدانی، توان یزدانی یا آرامش یزدانی را بکن. آنگاه زمانی فراخواهد رسید که خواهی دید اگر تنها به اندیشه‌های یزدانی اجازه‌ی بازی کردن بدهی، دیگر از اندیشه‌ها نشانی نیست. همه‌ی هستیت از الوهیت درونی، سرشار خواهد بود. آنگاه آگاهیت خواهد کوشید، چیزی دستگیرش شود. می‌گویی چه خواهد آمد و چه به درونت راه خواهد یافت؟ واقعیت مالامال، روشنایی سرشار، شیفتگی پر و پیمان، همه چیز، اما بی‌کرانش.

*

اندیشه دو گونه است: اندیشه‌ی خوب و اندیشه‌ی بد. یک گونه‌اش سالم و گونه‌ی دیگرش ناسالم است. اندیشه‌های ناسالم و نایزدانی، دشمن ما هستند، اما اندیشه‌های خوب و یزدانی دوست مایند. ما دم در خانه‌مان ایستاده‌ایم و یکی درمان را می‌زند. باید نخست ببینیم دوست است یا دشمن. اگر دوست باشد، می‌گذاریم به درون بیاید، اگر دشمن باشد، نمی‌گذاریم. دشواری کار این است که گاهی اگر اندکی لای در را باز کنیم، دشمنان زود خود را به درون خانه می‌اندازند. آنگاه باید چه کار کنیم؟ نخست، در را هیچ باز نمی‌کنیم. در را از درون می‌بندیم. دوست‌های راستین‌ ما نخواهند رفت. خواهند اندیشید: "یک جای کار اشکال دارد. او همیشه با ما خوب است. بی‌گمان یک چیزی هست که در را باز نمی‌کند." احساس یگانگی که آنها با ما دارند، آنان را برای زمانی دراز چشم‌براه ما نگاه خواهد داشت.

اما دشمنان تنها می‌خواهند ما را آزار دهند و برنجانند و تباه کنند. تنها چند دقیقه خواهند ایستاد. پس از زمانی اندک، بی‌تاب خواهند شد و خواهند گفت: اینجا هیچ در شان ما نیست، بیهوده چرا زمان خود را هرز بدهیم؟" دشمنان، باد در سر دارند. هنوز بر باد (غرور) خود چیره نشده‌اند و خواهند گفت: "چه کسی دنبال این است؟ چه کسی خواستارش است؟ برویم و گریبان یکی دیگر را بچسپیم."

اگر ما به بچه‌میمونی محل نگذاریم، سرانجام ما را رها خواهد کرد و سراغ کس دیگری خواهد رفت. اندیشه‌های منفی هم درست به همین گونه خواهند رفت و خود را با خرد کسی دیگر سرگرم خواهند نمود. اما دوستان خواهند گفت: "نه، ما به این نیاز داریم، او هم به ما نیازمند است. برای همیشه چشم‌براهش خواهیم ماند." باری، دشمنان ما پس از گذشت چند دقیقه راهی خواهند شد. آنگاه خواهیم توانست در را باز کنیم و دوستان گرامی‌مان را ببینیم که پشت در ایستاده‌اند و هنوز چشم‌براه مایند.

اینک باید یک اندیشه را در نگر بگیریم. شاید تو بگویی که خودت را تنها روی اندیشه‌های خوب متمرکز می‌کنی. اما بدبختانه ما ناآگاهانه روی اندیشه‌های بد هم متمرکز می‌شویم. رشک، دودلی، سوتفاهم- ما ناخودآگاه همه‌ی اینها برمی‌انگیزیم. هنگامی که اندیشه‌های بد از اینگونه می‌آیند، باید تصور کنی که اندیشه‌های بد، یک شخص هستند. رشک و ترس و دودلی و چاپلوسی را به سادگی، یک آدم تصور کن و بی‌درنگ شکل یک انسان را به آنها ببخش: "این پسر خاصیت نایزدانی دارد." اگر اندیشه‌ی خوبی داری، به آن هم شکلی بده: "این انسان دارای همه‌ی ویژگی‌های خوب است- فروتنی، صمیمیت و جز اینها."

اینک چه می‌کنی؟ زمانی که آدم خوبی را می‌بینی، احساس کن که او ترا راهبری می‌کند و بکوش تا هر زمانی که او می‌خواهد از او پیروی کنی. اما هنگامی که آدم بدی را می‌بینی- آدمی پر از ترس و ناآرامی و ویژگی‌هایی از این دست- احساس کن که او می‌خواهد ترا با نامهربانی و بی‌درنگ شکار کند و تو باید از وی بگریزی. هرگز نباید بگذاری خود را به تو نزدیک‌تر کند. زمانی که کسی را در برابر خود می‌بینی که خطرناک به نظر می‌آید، به گونه‌ای به کار درآی که گویی وی می‌خواهد ترا نفله کند. احساس کن زندگیت در خطر است. مردم در زندگی معنوی خود، اندیشه‌های بد را معمولا چندان جدی نمی‌گیرند. ما به این ویژگی‌های نایزدانی نزدیک می‌شویم و می‌اندیشیم که آنها تنها حشره‌هایی هستند که نیشمان می‌زنند. اما اگر تو از این خاصیت‌های نایزدانی داشته باشی، باید احساس کنی که آنها از اژدها هم بدترند؛ بسیار خطرناکند. 


 

تو می‌توانی از این راه آغاز به برانگیختن اندیشه‌های خوب کنی: "من می‌خواهم خوب باشم. می‌خواهم معنوی باشم. می‌خواهم یزدان را بیشتر دوست داشته باشم. می‌خواهم تنها برای او هستی داشته باشم." بگذار این اندیشه‌‌ها در درونت پا بگیرند. با یکی دو اندیشه‌ی یزدانی آغاز کن: "من امروز پاک پاک خواهم بود. به هیچ اندیشه‌ی بدی راه نخواهم داد و تنها آرامش است که باید به من راه یابد." اگر تنها اندیشه‌های یزدانی را بگذاری که در تو ببالند و رشد کنند، خواهی دید که آگاهیت به گونه‌ای مثبت دگرگون خواهد شد.

بهتر از همه این است که خود را با آگاهی یک استاد معنوی هماهنگ کنی. اما اگر دیدی این کار برایت دشوار است، با اندیشه‌های یزدانی آغاز کن. "امروز می‌خواهم احساس کنم که براستی فرزند یزدانم." این تنها یک احساس هم نیست، واقعیت راستینی هم هست. مریم را تصور کن که دوشیزه‌ای است و عیسی، فرزندش را در آغوش گرفته. احساس کن یزدان، مادر، ترا مانند یک بچه در میان دست‌های خود گرفته. سپس احساس کن: "من براستی می‌خواهم از روشنایی فرزان و حکمت برخوردار گردم. می‌خواهم همراه پدرم راهی شوم. به سوی هر کجایی که او برود، می‌خواهم دنبالش بروم. می‌خواهم به روشنایی او دست یابم."

*

در هر دمی، اندیشه‌های بد به سوی ما تاخت می‌آورند یا اندیشه‌های خوب ما را الهام می‌بخشند. هر اندیشه‌ای می‌تواند در زندگی ما کار یک بمب اتم را بکند. هنگامی که یک اندیشه‌ی بد به ما می‌تازد، می‌کوشیم از خود پدافند کنیم. هنگامی که اندیشه‌ی خوبی به ما دست می‌زند، می‌کوشیم خود را به آن نزدیک کنیم و آن را گسترده‌تر سازیم. اگر بامداد زود، آغاز به مراقبه کرده باشیم و اندیشه‌ای خوب سراغمان بیاید، باید آن را گسترش بخشیم.

یک اندیشه‌ی یزدانی را در نظر می‌گیریم، شیفتگی یزدانی- نه شیفتگی انسانی و احساسی، بلکه شیفتگی یزدانی و کیهانی: "من یزدان را دوست دارم، من همه‌ی آفرینش یزدان را دوست دارم." شیفتگی می‌تواند ایده‌آل ما باشد. شیفتگی می‌تواند بالاترین آماج ما باشد. اگر شیفتگی از گونه‌ی یزدانی، کیهانی، و والا باشد، سر و کار ما با خود خداست.

*

تو می‌توانی مراقبه کنی و به خرد خود بگویی: "من نمی‌گذارم تو راه خودت را بروی. من می‌خواهم به یزدان بیندیشم." آهسته یا بلند نام یزدان را بازگوی و بازگوی. سپس به خود بگو: "من می‌خواهم همه‌ی هستی‌ام پاک باشد" و این را تکرار کن: <پاکی، پاکی، پاکی.> با این کار تو نخواهی گذاشت که ناپاکی یا چیز یا کس دیگر به خردت، رهیاب شود. نگذار اندیشه‌ات اینجا و آنجا پرسه بزند؛ آن را به سادگی تنها برای آماج‌های خودت به کار بکش. کارها و چیزهای بی‌شماری هست که تو باید در خرد و یا از راه آن به انجام رسانی. اما خرد، سرکش و شر است و شگردهای بسیاری را می‌داند، اگر تو از آن بهره نگیری، آن از تو بهره خواهد گرفت.

  • بتسابه مهدوی

پاک نگه ‌داشتن خرد

بتسابه مهدوی | پنجشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۲۷ ق.ظ

پاک نگه ‌داشتن خرد

دکتر بتسابه مهدوی

 

تو می‌توانی اندیشه‌ات را پاک نگاه داری، بدین گونه که همیشه احساس کنی، خرد نداری؛ آنچه داری تنها "دل گل" یک کودک است. هنگامی که کسی از تو بپرسد: "این را با ترازوی خرد خود چگونه می‌سنجی؟"، می‌توانی به او بگویی: "من خرد ندارم. تنها یک "دل گل" دارم و بس. تو اگر خرد نداشته باشی، نیازی نداری آن را پاک نگاه داری. از این راه می‌توانی این گره را به سادگی بازکنی.

*

ما شش مرکز معنوی در تن خود داریم. تو خود را روی مرکزی متمرکز می‌کنی که مانی‌پورا نام دارد. معمولا در ذن خود را روی آن متمرکز می‌سازند. آموزش‌های معنوی هندوستانی ما می‌گویند که تو از راه این مرکز به نیروی پویایی دست می‌یابی. اگر از این نیروی یزدانی برای آماجی یزدانی بهره گیری، به برآیندی خواهی رسید. اگر آن را برای نیتی تازنده به کار بندی، تباهی به بار خواهی آورد.

اگر می‌خواهی بر اندیشه‌هایت چیره باشی، باید خود را روی مرکزی که در میان چشم‌هایت است، متمرکز کنی. اگر بسیار سخت‌کوشی و تمرکزت بسیار شدید است، نباید بیش از دو دقیقه روی آن متمرکز بمانی. و گرنه از همان آغاز خسته خواهی شد. اگر پس از آن خود را روی مرکز دل تمرکز دهی، آرامش و شیفتگی و شادی را دریافت خواهی داشت. به درون دلت که پای می‌گذاری، بکوش آهنگ کیهانی، آهنگ بی‌آهنگ را بشنوی. اگر بتوانی شیفتگی و شادی و آرامش و خورسندی دلت را به مرکز میان دو ابرویت بیاوری، خواهی دید که در آنجا دیگر اندیشه‌ای نیست.

دل، جایگاهی مطمئن برای تمرکز و مراقبه‌ی توست. در اینجا خودبخود، به پاکی دست خواهی یافت، چرا که روان در دل جای دارد و روان با بی‌کرانگی یکی است. تو از اینجا همه چیز را به دست خواهی آورد.

  • بتسابه مهدوی

ذکر و اهمیت آن در سلوک و طریقت

بتسابه مهدوی | چهارشنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۰۹ ق.ظ


ذکر و اهمیت آن در سلوک و طریقت

دکتر بتسابه مهدوی

👇🏼👇🏼👇🏼👇🏼

"واذکراسم ربّک بکره واصیلا (انسان/ 25 ). 🌸

و به یاد آور نام پروردگارت را بامدادان و شبانگاهان".🌸

دربیان اهمیت ذکروشناخت ماهیت و مراتب آن همین بس که تاریخ ادیان و تصوف و کتب آسمانى وکهن ترین مکتوباتى که ازازمنة قدیم براى بشر به میراث مانده، جملگى حکایت براهمیت ذکردارند. اهل تحقیق و علم، ذکر را باتوجه به نقش صوت درجهان و پدیده هاى مکشوفه درعلم، خصوصاً با علم متافیزیک وفیزیک کوانتوم با صوت وفراصوت اثبات مى نمایند که امواج صوتى (امواج مکانیکى) وامواج الکترومغناطیسى (امواج نورى) هردو داراى ماهیتى انرژیایى و منتشرشونده هستند.🌸💠🌸💠

انرژى ها درعلم فیزیک قابلیت تبدیل شدن به یکدیگررا دارند و ازآن جا که حضورفیزیکى انسان دراین جهان وابسته به سطح نوسانات و انرژى اوست، براى تداوم حیات مى بایست ارتعاشات روحى او که ازطریق ذهن ومغزجارى مى شوند، با ارتعاشات جهان مادى هم فرکانس بوده تا با تداوم حضورى جسمى زندگى انسان میسرگردد.👇🏼🌸💠

 اما نکتة جالب دیگرى که فیزیکدانان به آن پى برده اند، این است که هرجسم مادى درجهان ما داراى مجموعه اى از ارتعاشات طبیعى است. این ارتعاشات طبیعى درواقع ازمشخصه هاى خاص هرجسم محسوب مى شوند. نکتة جالب تردراین جاست که صدایى که هرجسم مى تواند ازخود تولید کند مثلاً صداى حاصل از ضربه زدن به یک جام کریستال یا لیوان شیشه اى وابسته به ارتعاشات طبیعى آن جسم است. بیش ترین میزان جذب صدا درهرجسم مربوط به اصواتى است که با ارتعاشات طبیعى آن جسم هماهنگ باشد؛ به بیان دیگر، هماهنگى و ریتم صوتى وارتعاشى شناخته شده درفیزیک، خود سطحى ازتجلى یک هماهنگى فراگیروعظیم درهستى است. درحالت وقوع هماهنگى، میزان انتقال، نفوذ وجذب انرژى ازمنبع ارتعاش به شخص دریافت کننده به بیش ترین مقدارخود رسیده وارتباط میان آن ها کامل مى شود.💠🌸💠🌸

🐚

قدرت اعجاب انگیزکلام نیزنمود دیگرى ازاهمیت فوق العاده بالاى صوت برروح وروان انسانِ ذاکر وانسانِ گیرنده و جهان ماده است. وقتى ارتعاشاتى ازحوزه هاى وجودى وعمیق ترین بخش هاى درونمان نیرو مى گیرند و به ارتعاشات صوتى تبدیل شده و درجهان بیرونى منتشرمى گردند، ازقدرت شگفت انگیزى برخودار مى شوند؛مانند خلاقیت وآفرینندگى.

👇🏼🌹🐚🌹🐚👇🏼

امروزه درآزمایشگاه هاى پاراسایکولوژى، ازجمله آزمایشى که درسال 1987 دردانشگاه ادینبورگ صورت گرفت، این فرضیه ثابت شده که هرصوت، تشکیل شده ازکلمه و واج ها و حروفى است و انرژى هاى منتشره ازسوى آن صوت یا کلام قدرت آفرینندگى وتأثیرگذارى دارند. آزمایش هاى بسیارى برروى گیاهان، رشد ونمو گل ها با موسیقى، یا تشکیل کریستال هاى نورانى درآب با اصوات مثبت، همگى ازقدرت خارق العادة صوت وکلام براجسام حکایت دارند.🐚🌹🐚👇🏼

عده اى ازاهل نظرازقدرت شگرف صوت برسطوح باطنى انسان سخن رانده وبه این نکته اذعان داشته اند که الگوهاى صوتى درموسیقى اساساً ازنوعى الگو ونظم عددى بهره مى گیرند؛ چراکه درموسیقى نسبت عددىِ فرکانس اصوات اصلى، ازقوانین خاصى تبعیت مى کنند. درآیین یوگا صوت درسه بخش تعریف شده است:

👑

1 سکوت مطلق، یعنى صوتى که قابل شنیدن نیست وفقط معلمان باطنى دریافت مى نمایند. همچنین مخلوقاتى که خود زبان گویا ندارند مانند دریاها، کوه ها و سنگ ها  این صوت را دریافت مى کنند و مى توانند آن را بازتاب دهند.

2 سطح دوم امواج صوتى که به صورت صداهایى است که مثلاً ازحنجره تولید مى کنیم و معنا ومفهوم ظاهرى ندارند، مانند اُم، لام و....🌻🌻🌻

3 سطح سوم که "شبدا" نامیده مى شود و دراین سطح است که کلام به وجود مى آید. کلام عبارت است ازترکیب چند صوت.🌻🌻🌻

همچنین آنان ذکریا مانترا را به سه سطح انرژى تقسیم مى کنند:

1 مانتراهاى قوى با ولتاژ بالا،🍃

2 مانتراهاى متوسط،🍃

3 مانتراهاى ضعیف.🍃

  • بتسابه مهدوی

مزد کار خدا ...بسی برتر است

بتسابه مهدوی | چهارشنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۰۳ ق.ظ

مزد کار خدا ...بسی برتر است

دکتر بتسابه مهدوی

حبیب عجمی که از بزرگترین مشایخ روزگار خویش بود .درابتدای امر مردی بود نزول خوار ...بود ...

روزی به درب خانه بدهکار خود رفت و پول ربای ماهیانه خود را طلبید .مرد آن خانه نبود و از زن آن صابخانه گوشت گوسفندی را که کشته بودند به جای سود ربا برگفت و به خانه ببرد .و به زنش داد تا غذا بپزد .زن چون غذا بپخت ..خواست در کاسه بریزد دید که کل دیگ خون شده است. زن به حبیب نشان داد و گفت از شومی ربای تو ..ما بایست خون جگر آه و ناله مردم بخوریم ببین کار به کجا رسیده ...حبیب چون آن بدید آتشی در جانش پدید آمد که هرگز آن آتش خاموش نگشت. گفت :ای زن

بدان هر چه بود توبه کردم .🌹

روز دیگر به بیرون رفت .کودکان تا اورا بدیدند فریاد زدند که حبیب ربا خوار آمد. دور شوید ..این سخن بر حبیب سخت گران آمد .روی به مجلس شیخ حسن بصری نهاد .آنچنان در مجلس شیخ بر زبان شیخ برفت که گویی او را خطاب میکند و سخنان فقط از برای اوست .پس به دست شیخ حسن بصری توبه نمود پس چون از آن مجلس خارج گشت .بدهکاری را بدید تا حبیب را دید خواست تا بگریزد ..حبیب فریاد زد ..مگریز ...تا کنون تو از من میگریختی ..اکنون من میبایست از تو بگریزم ..و میگریست و میگفت خدایا العفو ...العفو ...در راه بازگشت کودکان را دید چون بار دیگر حبیب را دیدند گفتند حبیب توبه کننده آمد ...حبیب باور نمینمود که این سخنان از کودکان شنیده

گفت الهی ..یک روز با تو آشتی نمودم نامم را به نیکویی بساختی .

پس رفت در میدان شهر  و بانگ بر زد هر کس از من طلبی دارد یا چیزی از او ستانده ام بیاید پس گیرد که من توبه نموده ام .

کل رباهایی که خورده بود داد تا مفلس شد .تا بر لب رود فرات برفت و صومعه ای مخروبه بیافت و آنجا به عبادت و توبه از گناهان خویش مشغول گشت .

و شیخ حسن به دیدارش میرفت و او علم از حسن می آموخت .شب ها به منزل میزفت .زنش از او خرجی و نفقه میخواست .و میگفت :ای حبیب کجا کار میکنی که هیچ به منزل نمی آوری ...

حبیب میگفت :من نزد اربابی کار میکنم که کریم است و از کرم او شرم دارم که از وی چیزی خواهم ..او خود چون وقتش آمد بدهد و میگوید هر ده روز مزد میدهم .پس چون روز دهم تمام شد و با خود در اندیشه شد که امشب از من زنم نفقه خواهد چه کنم ؟؟👇🏼

در همان حال حمالی با طبقی آرد و حمالی دیگر با طبقی گوشت سلاخی شده و حمالی دیگر با حوایج دیگر و کیسه ای زر به درب خانه او رفتند و به زنش دادند و گفتند این مزد حبیب است

گفتند این را ارباب ما فرستاده و گفته به حبیب بگو :👈🏼 تو در کار ما بیفزای تا ما در مزدت بیافزاییم .

حبیب چون خجل و سرافکنده به خانه برفت .پس زنش گشاده روی از وی استقبال نمود و گفت ...این مرد که نزدش کار مینمایی بس کریم است و مشفق چنین و چنان فرستاده ..و پیغام ارباب را به حبیب داد .حبیب متحیر شد و گفت ای عجب ده روز از برای او بودم این کرد با من رباخوار اگر همه عمر بندگی اش کنم با من چه خواهد نمود .

این بگفت و باز به صومعه رفت و به کل دست از دنیا بشست. و به کار خداوند بپرداخت .تا از مستجاب الدعوه گان شد .

زندگی حبیب عجمی و بسیاری از بزرگان راه دین چنین بوده ...که از خداوند روزی میگرفتند و جملگی با اعتماد به این آیه زندگی مینمودند 👇🏼👇🏼👇🏼

ذلکم یوعظ به من کان یومن بالله والیوم الاخر و من یتق الله یجعل مخرجا *و یرزقه من حیث لا یحتسب و من یتوکا علی الله فهو حسبه ان الله بالغ امره قد جعل الله لکل شئی مخرجا *

سوره طلاق 👈🏼آیات ۲ و ۳

بدین وعظ الهی آن کس که به خداو روز قیامت ایمان آورد بهره مند خواهد گشت و هر کس خداترس و پرهیزکار از گناه شد .خداوند راه خروج از گناهان را بر او میگشاید و از جایی که گمان نمیکند به او روزی عطا میکند که هر که بر خدا توکل کند خدا او را کفایت خواهد کرد و خداوند بر همه عالم حکمش روان است و برای هر چیز قدر و مرتبتی مقرر داشته است .@naghshnegareh

  • بتسابه مهدوی

تعادل شاه راه است

بتسابه مهدوی | چهارشنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۵، ۰۸:۵۸ ق.ظ

تعادل شاه راه است

دکتر بتسابه مهدوی

میل به تملک ،شهوت قدرت ،اشتهای تفوق بر آدم ها...همه از نفسانیت بر میخیزند .هر چه بیشتر این خواسته ها را به کف آوری ...حجاب نفسانیت خود را ضخیم تر کرده ای ...🍃

با بیش تر شدن جاه و مال و قدرت تو کسی بودن تو نیز فربه تر میشود ...

هر چه زورق جان خود را از این متاع و مطامع پر کنی ....🍃️🍃

فروتر میشوی .......

گمان میکنی کسی هستی ...این نفس توست که تو را در چشمت می آراید ...

اما در سنجه ی هستی ،پشیزی نمی ارزی

و قدر و قیمت پشه ای را نیز نداری ...

این بلایی هست که حتی بر سر همه سیاست مداران و اهل قدرت طلبی دنیا می آید ...عزیزاا...🍃

قدرت خواستن فرق نمیکند که در میان اهل خانواده باشد یا در محیط کار بخواهی برتری جو باشی یا در جمع هواداران ...🍃️🍃️🍃

فقط خدا مداران از این بلا مصون اند .

اهل برتری جویی زورق جان خویش را با قدرت ،پرستیژ و ثروت پر میکنند .

آن ها بر مردمان و خانواده و دوستان خود میخواهند فرمان برانند. و نفس خویش را فربه تر نمایند. هر چه نفس فربه تر شود...انسان زبون و ترسو میشود .بیش تر به قدرت و پرستیژ و ثروت و چنگ می اندازد. او میخواهد با انباشتن بیش تر ...امنیت بیشتری را برای خود فراهم کند.  زهی خیال باطل ...

زهی بی خردی. ...🍃💛🍃💛

تملک ،تفوق وسلطه بر دیگران مغالطه ی نفس است .

آن هایی که میخواهند از پوچی و تیرگی درون خویش بگریزند ...راه سلطه و اعمال قدرت بر دیگران را پیش میگیرند

آن ها به دیگران میپرازند تا خود را فراموش کنند .آن ها در جامه ی خادمان ظاهر میشوند. و بیماری درون خویش را نیز به دیگران سرایت میدهند.

عزیزا.....🌹️🌹👇🏼

به یاد داشته باش :

تا موقعی که خود بیمار نفس هستی ..

نقش طبیب معنوی را بازی مکن

اگر سلطه بیابی دچار مغالطه ی نفسانی میشوی ...و اگر به سلطه ی دیگری درآیی دچار حسرت و حرمان میشوی.....💛

زیرا برده نمیتواند شاد باشد ...

نه سلطه جو باش ...

و نه سلطه پذیر ...متعادل باش.....

بدان که نفس تاب تعادل تو را ندارد

نفس همواره به افراط و تفریط زنده است ..آدم ها به سه دسته تقسیم میشوند :👇🏼💠👇🏼

سلطه جویان

سلطه پذیران

و فرزانگان

تعداد فرزانگان عالم بسیار اندک است 

فقط فرزانگان اند که از اسارت نفس و بازی های ظریف آن رهیده اند.

این نکته را نیز به خاطر بسپار ..

نه اربابان قدر و قیمتی دارند ..و نه بردگان ..اربابان ،به بردگان وابسته اند

و بردگان به اربابان .. 💛🌸

هر کدام از این دو گروه بدون دیگری میمیرد ..در حالت تعادل است که نفس محو میشود  حالت تعادل نوعی خلا است  در این خلا ....نه تو به کسی وابسته هستی و نه کسی به تو وابسته است .تو چنان زندگی میکنی که گویی نیستی ...در این حالت نیستی

نفس نمیتواند بر تو چیره شود. نفس دوست دارد تو آدم مهمی باشی ..آدمی که دیگران به او نیاز دارند. یا به او وابسته اند. 👇🏼️💠

احساس مهم بودن ...نفس تو را راضی میکند .اما همین احساس ،میتواند مرداب تمام استعداد های انسانی تو شود.

عزیزا ....🍃🌹🍃

برای رهایی از نفسانیت ،باید دو سوی افراط و تفریط را ببینی ...نفس در منتها الیه این دو سو وجود دارد. برای رهایی از نفسانیت ...باید در میانه بایستی ...

آیا تا کنون به حرکات ظریف یک بندباز توجه کرده ای ؟؟؟👇🏼️🍃👇🏼

بندباز باید تعادل خود را روی طناب حفظ کند ...کوچکترین انحراف به چپ یا راست ،موجب سقوط او میشود .

وقتی بندباز به سمت چپ خم میشود

باید بسرعت خود را به سمت راست بکشد .و وقتی به سمت راست خم میشود ..باید به سرعت خود را به سمت چپ بکشد. 💠️💠

این سرعت در حرکت به سمت مخالف ..زمینه ی تعادل بند باز را فراهم میکند.

عزیزا ...👇🏼

برای اینکه تعادل خود را حفظ کنی و از خصلت های ناپسند و مزاحم خود رها شوی ...باید خود را به سمت متضاد آن ها بکشی. ..🍃️🍃

اگر احساس میکنی بخیل هستی ...و از بخشیدن میترسی ...با همه توان خود به سمت بخشش چرخش کن 🍃

و اگر احساس میکنی از ارتفاع میترسی ..به بلند ترین نقطه برو ...و از آنجا زمین را تماشا کن....🍃.

اگر با مادر خود مشکل داری و نمیتوانی با او صمیمی باشی.  با همه ی وجودت او را در آغوش بگیر ..اگر از سخن گفتن در جمع وحشت داری ...در شلوغ ترین مکان بلند شو و سخن بگو ...🍃💛

از عواقب کار و نظر دیگران نترس .

برای رهایی از خصلت های منفی راهی جز این وجود ندارد.

نگو من میترسم .🍃️🍃

دست به کاری بزن که از آن میترسی

شجاعت آن نیست که هرگز نترسی

شجاعت آن است که با وجود ترس هایت اقدام کنی..در انحراف به چپ و راست است که ذهن پا در میانی میکند و تورا به خود مشغول میسازد.

در میانه ...و در حالت تعادل....🍃

مسئله ای وجود ندارد تا ذهن تو را به حل آن مشغول کند. کسی که بر روی طناب راه میرود .هرگز به چیزهای بیهوده نمی اندیشد  زیرا او با چنین خطر عظیم مواجه است که هر گونه اندیشیدن  به امری غیر از حفظ تعادل ،تعادل او را بر هم میزند. 💠️💠

او به محض آنکه به چیزی می اندیشد .تعادل خود را از دست میدهد

او برای حفظ تعادل به کوششی لحظه به لحظه نیاز دارد . .

انسان ماندن ،نیازمند چنین کوششی است .آن هایی که خوب میخورند و مینوشند و میچرخند. به این نکته توجه کنند :👇🏼🌳

دنیا را خوردن ..لزوما به معنای بردن نیست. زندگی به قماری میماند .عده ای آن را میبرند. و عده ای آن را میبازند .

آن هایی که هارند و بی مهابا دست به سوی مال و جان و معنای مردمان دراز کرده اند ..بازندگان زبون و حقیر زندگی اند. ..💛🌳💛

آن هایی که ماسک به چهره دارند .و چیزی را وانمود میکنند که نیستند ..بازندگان هراسان زندگی اند .

هر خوردنی لزوما بردن نیست.

کسانی که لباس دین به تن کرده اند تا به تاراج روح مردم در کلیساها و خانقاه ها وووو بپردازند .بدانند که خداوند مکارترین مکار است.

آن ها پیش از آنکه نیت شوم دنیا خوردن خود را عملی کنند تمامی انسانیت خود را داده اند که دنیا بخورد و معنویت و دینشان به تاراج رفته است .🌳

انسان هایی که از آجر کوخ های مردم میدزدند تا کاخ هوس های نفس خود و زن و بچه اشان را بالا ببرند. بدانند که در عرصه ی بازار زندگی ،ورشکسته ترین اند 🌳💛🌳💛

به اندازه ی خردلی انحراف به چپ یا راست ...تعادل دین و سلوک و انسانیت تورا بر هم میزند ...از قدر و منزلتت نزد پروردگارت میکاهد. 💛🌳💛

و به دامان سیاه دیو نفسانیت می اندازد. 👇🏼🍃

آری ...انسان زیستن و انسان ماندن به راه رفتن روی طناب میماند ...

در حالت تعادل است که آرامش و سکوتی عظیم تو را فرا میگیرد .آرامشی که پیش از این هرگز تجربه نکرده ای...

آری در میانه و در حالت تعادل است که میانه ی دلت گشوده میشود ...و روح تو از میان بر میخیزد .

تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز ...

  • بتسابه مهدوی

انواع ذکر و بهترین آنها

بتسابه مهدوی | دوشنبه, ۲۴ خرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۴۷ ق.ظ

انواع ذکر و بهترین آنها  

دکتر بتسابه مهدوی

ذکر عبارت است از یاد خدا در همه احوال و پیشامدها و توجه به حضور در محضر الهی و او را حاضر و ناظر بر اعمال و رفتار خویش دانستن و این که هیچ امری بر او پوشیده نمی‌ماند. از این رو، هنگام رو به رو شدن با تکالیف واجب به یاد خدا بوده، آن‌ها را انجام دهد و هنگام رو به رو شدن با محرمات و معاصی از خدا غافل نباشد، و از انجام آن پرهیز نماید.

«ذکر»، یعنی یادکردن، خواه با زبان باشد، یا با قلب یا با هر دو، بعد از نسیان باشد، یا بعد از ادامه ذکر.

به عبارت دیگر، ذکر حالت روحی خاصی است که انسان در آن حال، دانسته خویش را مورد توجه قرار می‌دهد و گاهی به یادآوری چیزی با زبان و گاهی به حضور چیزی در قلب گفته می‌شود.

ذکر خدای سبحان از بهترین و پاکیزه‌ترین اعمال نزد خدا، برترین لذّت نزد دوستداران خدا، خوی و خصلت خوب مؤمنان و صالحان و نشان همنشینی با محبوب واقعی بوده و مایه شرافت و رستگاری انسان می‌باشد .

 

انواع ذکر

ذکر زبانی به جا آوردن حمد و ثنای الهی، نجوا کردن (آهسته حرف زدن)، درد دل کردن، درخواست کمک از درگاه خدای سبحان و پناه بردن از شر شیاطین انس و جن به آن بارگاه مقدس است.

ذکر زبانی گرچه از تمام مراتب ذکر، نازل‌تر است ولی در عین حال مفید فایده است. زیرا که زبان در این ذکر به وظیفه خود قیام کرده و به علاوه ممکن است، این تذکّر پس از مداومت و قیام به شرایط آن، اسباب باز شدن زبان قلب نیز بشود.

ذکر قلبی همان توجه قلبی به خدای سبحان است که دل را صفا و صیقل داده، جلوه گاه محبوب می‌کند و روح را تصفیه کرده، انسان را از قید اسارت نفس می‌رهاند. اگر قلب به تذکّر محبوب و یاد حق تبارک وتعالی عادت کرد و با آن عجین شد، انسان را دگرگون می‌کند، به طوری که حرکات و سکنات چشم، زبان، دست، پا و سایر اعضا، با ذکر حق انجام می‌گیرد و برخلاف وظایف، امری انجام نمی‌دهند. کامل‌ترین و بهترین مراتب ذکر نیز همین است که در همه مراتب انسانی، جاری شده و حکمش ظاهر و باطن و نهان و آشکار را در برگیرد و اگر ذکر زبانی نیز از نظر مکتب اسلام مطلوب است و به آن سفارش شده، سرّش در آن است که زبان قلب گشوده شود و به حدی برسد که زبان، چشم، گوش و سایر اعضای بدن از قلب پیروی کنند تا بدین وسیله دل برای ورود صاحب منزل، پاک و پاکیزه گردد.

ذکر عملی آن است که انسان در عمل، خدا را ناظر و شاهد اعمال و رفتار خود دانسته، هرجا که صحبت واجب باشد، آنجا حاضر بوده و هر جا که صبحت از محارم الهی، گناه و نافرمانی خدا باشد، غایب باشد و در حال گناه و نافرمانی دیده نشود. این نوع ذکر در آیات قرآن، به تعابیر گوناگون، در مورد اعمال انسانی به کار رفته است  .

  • بتسابه مهدوی

خدا چگونه به وجود آمده است؟

بتسابه مهدوی | دوشنبه, ۲۴ خرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۳۰ ق.ظ

خدا چگونه به وجود آمده است؟

دکتر بتسابه مهدوی

وجود برای خدا ذاتی است. چیزی که ذاتی است , علّت نمی خواهد ، خداوند عین وجود است . وجود عین خدا است . او هستی مطلق است و چیزی نیست که یک زمان نبوده (وجود نداشته است ) و بعد او را وجود داده باشند. به تعبیر علمی , وجود او ازلی و ابدی است ; یعنی از اوّل بوده و تا آخرخواهد بود. نه کسی می تواند به خدا وجود (هستی ) ببخشد و نه می شود هستی را از او جدا کرد. وجود ذاتی خدا است و چیزی که ذاتی است , علّت بردار و جدا شدنی نیست .

به بعضی چیزها می شود چیز دیگری داد یا از آن گرفت , مثلاً آب را می شود گرم کرد و می شود گرما را از آب گرفت , چون گرما غیر از آب است و آب غیر از گرما. اما هستی و وجود غیر از خدا نیست , تا کسی هستی را به خدا بدهد یا از او بگیرد. خدا به وجود آمدنی نیست و از ازل بوده وبودنش عین ذاتش است .

یعنی در مورد خداوند، دو چیز نیست که یکی خدا و ماهیت او و دیگری وجود او باشد تا بگوییم چه کسی یا چیزی به این ماهیت وجود، داده است؟

بلکه حقیقت خداوند، عین وجود است؛ وجودی نامتناهی و ازلی و ابدی.

خدا حادث و پدیده نیست که احتیاج به علّت داشته باشد.

هر آفریده‏ای آفریدگار می‌خواهد و خدا آفریده نیست تا به حکم این قانون آفریدگار بخواهد. کاملاً روشن است که اگر موجودی فرض شود که همیشه بوده و هیچ گاه معدوم نبوده تا به وجود آید، نیاز به آفریده و علت نیز نخواهد داشت و اصلا به وجود نیامده تا بگوییم این امر چگونه بوده است .

هستی خدا ذاتی او و از خود او است و از جای دیگر نیست، مانند این که بپرسیم اصل وجود و هستی از چه چیزی به وجود آمده است؟ و مبدأ اصل وجود چیست؟ معلوم است که اصل وجود و هستی از چیزی به وجود نمی‌آید، چون هر چیز دیگرغیر از وجود، عدم و نیستی است و وجود و هستی از عدم و نیستی به وجود نمی‌آید. به عبارت دیگر وجود حق تعالی مساوی با وجود مطلق و اصل و حقیقت وجود است و همان گونه که بی معنا است که سؤال کنیم، اصل و حقیقت وجود چگونه به وجود آمده است ؟ یا مبدأ آن چیست ؟ بی معنا است که بگوئیم که خدا چگونه به وجود آمده است؟ چون فرض چنین سؤالی این است که خدا نبوده و بعد به وجود آمده است و حالا در مورد چگونگی وجود خدا سؤال می‌کنیم. اما وقتی که وجود خداوند ازلی و ابدی و مساوی با حقیقت و اصل وجود و هستی باشد، فرض این که خدا زمانی نبوده است، نیز اشتباه است، پس دیگر نوبت به سؤال از چگونگی به وجود آمدن اصلا نمی‌رسد .

 


 

  • بتسابه مهدوی