نقش نگاره

سایت شخصی دکتر بتسابه مهدوی

نقش نگاره

سایت شخصی دکتر بتسابه مهدوی

۲۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عرفان خودشناسی» ثبت شده است

طالع بینی عناصر چهارگانه

بتسابه مهدوی | چهارشنبه, ۱۱ اسفند ۱۳۹۵، ۰۸:۲۸ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

علامت آتش : فروردین ، مرداد ، آذر    علامت هوا : خرداد ، مهر ، بهمن

علامت خاک :اردیبهشت ، شهریور ، دی    علامت آب : تیر ، آبان ، اسفند

 

بررسی رفتار متقابل عناصر با هم (سازگاری متولدین ماه ها با هم)

آتش با آتش : واضح است، نتیجه، حرارت بیشتر و شعله های قوی تر است، فقط باید دید این شعله ها یک روز سرد زمستانی را حرارت می بخشند، یا یک شب تاریک را روشن می کنند و یا صرفا با بیشتر سوختن، منبع اصلی را تمام می کنند و به هدر می دهند. انتخاب به طور مساوی به عهده طرفین است.

 

هوا با هوا : دو هوای مسطح میتوانند یکی شوند و امکان بیشتری برای تنفس و تفکر و حرکت آزادانه در فضا بوجود آورند. در این حالت روحیه ها عالی و قدرت پرواز زیاد می شود ولی اگر باد های بهاری با وزش خود، هوا را تغییر ندهند و تنوعی در وضعیت آن بوجود نیاورند هوا بسته و آلوده و خفه کننده میشود. گاهی نیز هوا می تواند به طوفان وحشتناکی تبدیل شود. انتخاب به طور مساوی به عهده طرفین است.

 

خاک با خاک : خاک با خاک میتواند کوه مقاومت و استقامت و قدرت را بوجود آورد. به شرط آن که تبدیل به بیابان خشک و بی آب و علف نشود. زمین لرزه هم نوع دیگر آن است که میتواند خانه خراب کن باشد. انتخاب به طور مساوی به عهده طرفین است.

 

آب با آب : در ملاقات آب با آب هیچ نوع مقاومتی وجود ندارد. باران به جویبارها و دریاها یکسان میبارد. رودخانه ها به دریاها و دریاها به اقیانوس ها ملحق میشوند و جریان دائمی آرزوها و احساسات را سبب میشوند. به شرط آن که نگذاریم سیل به راه بیفتد. انتخاب به طور مساوی به عهده طرفین است.

 

هوا با آتش : آتش برای سوختن به هوا نیاز دارد. هوا در دل آتش، ذوق و شوق بوجود می آورد ولی آتش زیاد اکسیژن موجود در هوا را کاملا میسوزاند و از بین میبرد. هوای طوفانی هم آتش را خاموش میکند و یا شعله هایش را هراسان بر پیکر زندگی می کوبد و همه چیز را میسوزاند. طرفین ماجرا به طور مساوی در انتخاب موثرند.

 

هوا با آب : هوا با آب تماس برقرار میکند. آن را به هم میزند. در روی آن امواج را بوجود می آورد. بر او می غرد و راهش را میکشد و میرود. آب در این زمینه کنترلی ندارد. آب تلافی میکند. به صورت رطوبت در هوا نفوذ می کند و آن را سنگین و بی حوصله میکند اما ممکن است در نتیجه باران بهاری سر بگیرد و طبیعت را شادابی بخشد و دوباره زندگی آغاز شود، معجزه ای که هوا را دوباره پاک و فرح بخش میسازد. در این زمینه هواست که کنترل ندارد ، پس فقط تقدیر و سرنوشت است که یکی از دو راه را پیش پای شما خواهد گذاشت.

 

هوا با خاک : هوا در خاک وجود دارد و خاک به هوا احتیاج دارد ولی نه خاک در هوا وجود دارد و نه هوا به خاک محتاج! خاک محکوم است در جای خود بماند مگر اینکه هوا قدری او را حرکت دهد ولی هوا آزاد است به هر کجا مایل باشد برود و مرتبا بالای سر خاک در حرکت است. خاک میتواند اگر هوا اجازه دهد با آرامش و کاملا مستقل زندگی کند. نتیجه بستگی به توافق طرفین دارد.

 

آتش با آب : آتش زیاد آب را خاموش میکند و از بین میبرد. آب زیاد آتش را خاموش میکند ، بنابراین این دو پیوسته در حال ترس و نگرانی نسبت به یکدیگر قرار دارند مگر این که با قرارداد دو طرفه و احترام متقابل در کنار به صلح و صفا برسند. برای شروع قرارداد دو جانبه با ضامن معتبر لازم است!

 

آتش با خاک : آتش قوی از دل خاک برمیخیزد و آتش فشان به راه می اندازد. خاک زیاد آتش را خفه میکند و میکشد ولی اگر هر دو ملایم باشند بنیان یک حرکت دائمی و گرم کننده روح و جسم گذاشته میشود. انتخاب به طور مساوی به عهده طرفین است.

 

آب با خاک : خانه آب درون خاک ساخته میشود. آب به خاک صفا میدهد و آن را مرطوب و قابل فعالیت می کند. آب خاک را قادر میکند که مادر تمام گیاهان و سبزه ها و گل ها و درختان باشد. بدون آب، خاک میمیرد. هین دو در طبیعت به هم محتاجند و بدن هم بی فایده. به شرط آن که با ترکیب غلط آب و خاک به گل تبدیل نشوند. نتیجه بستگی به توافق طرفین دارد.

دکتر بتسابه مهدوی

11 اسفند 1395

تهران

http://betsabehmahdavi.ir

https://t.me/naghshnegareh

https://t.me/Artaesthetics

کانال تخصصی هنر ،ویژه هنرمندان با مدیریت خانم دکتر بتسابه مهدوی
تماس با مدیریت:
@Betsabeh_mahdavi
@Artaesthetics


Betsabehmahdavi.ir دکتر بتسابه مهدوی

  • بتسابه مهدوی

ماه تولد و عناصر چهارگانه

بتسابه مهدوی | چهارشنبه, ۱۱ اسفند ۱۳۹۵، ۰۸:۲۵ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

1 - آتش

2 - خاک

3 - هوا

4 - آب

 

1. اولین عنصر آتش متولدین ماه فروردین- مرداد- آذر- جزء عنصر آتش می باشندافرادی پرشور.احساساتی. فعال.پر انرژی.و بسیار خلاق هستند آنها سرشار اززندگی با محبت و خونگرم بوده و تاثیر مستقیم و فوری بر روی محیط خوددارند. هنگامی که دو نفر از این عنصر به یکدیگر ملحق شوند ترکیبی مستحکمبوجود می آید.آنها برای یکدیگر به طرق گوناگون موجبات موقعیتهای مناسب ومهیجی را فراهم می آورند. گسترش ویژگی های افرادی که در عنصر آتش قراردارند می تواند موجبات افراط و زیاده روی شده و مشکل آفرین گردد.این افراددارای طول موج احساسی یکسانی بوده و عشق برای آنان معنی بزرگی دارد آنهانیاز به دوستی و رابطه گرم و پر محبت دارند و غالبا بسیار مهربان هستند.

 

2 . عنصر خاک متولدین ماه اردیبهشت - شهریور- دی- ویژگی های ذاتی مشترکمتولدین در این عنصر به واقع بینی - ماده گرایی و همچنین احتیاط و دقتمحدود شده است آنها علاقه زیادی به ثابت قدم بودن دارند و برای بهبود وتحکیم وضعیتشان در زندگی به سختی تلاش می کنند. زمانیکه دو نفر از اینعنصر به یکدیگر می رسند ملاقات آنها با بینش بطرف خاک(پایین یا زمین) استو این به آن معناست که افکار بلند پروازانه ندارند . خاک با خاک موجباطمینان خاطر یکدیگر را فراهم می کنند و این افراد بگونه شگفت آوری باوفاهستند و در کنار یکدیگر می مانند و حفظ روابط همیشگی برای آنها دارایاهمیت زیادی است.

 

3 . عنصر هوا متولدین ماه خرداد-مهر-بهمن- این دسته چون در عنصر هوا(باد) قرار دارند نسبت به سایر عناصردیگر دارای احساسات کمتری می باشند آنها مایلند که ارزش و تواناییهای روحیخویش را با عشق جلوه دهند تا با دلسوزی و نگاه.متولدین این عنصر شیفتهمصاحبت و تبادل نظر بوده و خلاقیت را بر انجام ایده های جدید ارجحیت میدهند به ویژه آنها از همراهی با افرادی که در این عنصر می باشند لذت میبرند اگر چه ابراز احساسات برایشان دشوار است. در مواردی که عقاید خود رابه ناچار تغییر می دهند نسبت به اعتماد خود به هر چیز و هر کس نگران میشوند. بنابراین آنها از دیدگاه افکار و عقاید با یکدیگر تناسب دارند وچنانچه توقعات احساسی غیر قابل اجراپیش آید سبب بروز مختصر علائم خطر میشود.

 

4 . عنصر آب متولدین ماه تیر- آبان- اسفند- اینهاسخت تحت سلطه احساسات قوی واقع شده اند که این احساسات آنها را خشن و حساسمی سازند.بهترین فرد برای درک نیازهای عنصر آب فرد دیگری از همین عنصر استزیرا ممکن است دیگران خصوصیات ویژه آنها را به عنوان عدم تمایل و ایجادارتباط تلقی کنند.در رابطه بین دو عنصر آب و آتش همانگونه که اشاره شداحساسات آنها رل اساسی را بازی کرده و آنها محافظ و مدافع یکدیگرند.روابطعناصر آب صلح و آرامش را همراه دارد و بر زندگی آنان حکمفرمایی میکند امابدلیل داشتن احساسات قوی می تواند اثر مخالف نیز داشته باشد و منجر بهبازیهایی شود که سبب نابودی روابط صمیمی گردد.

دکتر بتسابه مهدوی

11 اسفند 1395

تهران

http://betsabehmahdavi.ir

https://t.me/naghshnegareh

https://t.me/Artaesthetics

کانال تخصصی هنر ،ویژه هنرمندان با مدیریت خانم دکتر بتسابه مهدوی
تماس با مدیریت:
@Betsabeh_mahdavi
@Artaesthetics


Betsabehmahdavi.ir دکتر بتسابه مهدوی
  • بتسابه مهدوی

اسماء الحسنی

بتسابه مهدوی | يكشنبه, ۱ اسفند ۱۳۹۵، ۰۶:۵۶ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

«الله لا اله الا هو له الاسماء الحسنی» بنابر این آیه، خداوند متعال دارای زیباترین نام‌ها می‌باشد و هرکس باتوجه و حضور قلب، این نام‌ها را بخواند به حقایق آنها و رستگاری نائل خواهد شد. نام‌های نیکوی خداوند از دیدگاه قرآن اسمائی است که تنها سزاوار خدای متعال است، که بیان‌کننده کمال یا نفی‌کننده نقص و عیبی است و خداوند را به جمال و جلال متصف می‌کند. 

به گفته برخی، چون اسمای الهی در گوش‌ها و جان‌ها نیکو است، به حسنا متصف شده است ، زیرا نام‌های خداوند بر توحید، کرم، جود، رحمت و فضل او دلالت می‌کند. این نام‌های نیکو عبارتند از: 

 

1- «الله و واحد»: جامع جمیع کمالات، خداوندی که شایسته عبادت است و عبادت جز برای او سزاوار نیست. 2- «الواحد الاحد»: ذاتی یگانه که نه اجزایی دارد و نه شبیه و مانندی. 3- «الصمد»: آقا و بزرگ، از همه بی‌نیاز.  4- «الاول و الاخر»: ازلی و ابدی.  5- «السمیع»: شنوا به همه شنیدنی‌ها.  6- «البصیر»: محیط به همه دیدنی‌ها.  7- «القدیر»: بر همه چیز توانا.  8- «قاهر»: غالب بر تمام هستی. 9- «العلی»: بلند مقام. 10- «الاعلی»: پیروز و غالب، برتر از همه چیز. 11- «الباقی»: فناناپذیر. 12- «البدیع»: ذاتی که اشیاء جهان و هستی را بدون الگوی قبلی ابداع کرد.  13- «الباری»: پدیدآورنده خلاق . 14- «الاکرام»: از همه کریم‌تر، دارای کبریا و عظمت.  15- «الرشید»: هدایت‌کننده. 16- «الباطن»: ذاتی که کنه ذاتش از دسترس افکار و اندیشه‌ها بیرون است.  17- «الحی»: زنده و متصرف. 18- «الحکیم»: صحیح، استوار و خالی از فساد و خطا است.  19- «العلیم»: داناترین. 20- «الحلیم»: بردبار. 21- «الحفیظ»: حافظ و نگهدارنده موجودات. 22- «الحق»: وجودی ثابت، پایدار، دارای عینیت و واقعیت، و هرچه غیر او مجاز.  23 - «الحسیب»: شمارنده و بی‌نیاز کننده.  24- «الحمید»: ستوده، شایسته هرگونه حمد و ثنا. 25- «الحفی»: عالم و آگاه.  26- «الرب»: دارای معانی متعددی چون: مالک، جمع‌کننده، سید، تدبیرکننده، اصلاح کننده، همراه، رفیق دائم، خالق، محمول، تربیت‌کننده.  27- «الرحمن و الرحیم»: مهربان ترین مهربانان، بخشاینده بخشایشگر.  28- «الذاری»: خالق.  29- «الرزاق»:  روزی دهنده.  30- «الرقیب»: حافظ و نگهبان.  31- «الرؤف»: مهربان، صاحب عطوفت بسیار. 32- «الرائی»: بینا و آگاه. 33- «السلام»: سرچشمه سلامت .  34- «المؤمن»: ایمنی بخش.  35- «المهیمن»: گواه و حافظ همه چیز. 36- «العزیز»: منیع، حصین، شکست‌ناپذیر. 37- «الجبار»: مسلط بر همه چیز. 38- «المتکبر»: شایسته بزرگی. 39- «السید»: بزرگ. 40- «السبّوح»: منزه. 41- «الشهید»: حاضر در همه جا. 42- «الصادق»: راستگو و تخلف‌ناپذیر. 43- «الصانع»: سازنده همه اشیاء.  44- «الظاهر»: پاک از هرگونه شبیه، مانند و صفات مخلوقات.45- «العدل»: داوری دادگر.  46- «العفو»: محوکننده گناه بندگان. 47- «الغفور»: آمرزنده. 48- «الغنی»: ذاتی که هیچ احتیاجی به غیر ندارد. 49- «الغیاث»: فریادرس. 50- «الفاطر»: شکافنده.  51- «الفرد»: وحید.  52- «الفتاح»: گشاینده.  53- «الفالق»: شکافنده. 54- «القدیم»: بی آغاز و انجام. 55- «الملک»: مالک و حاکم بر هستی.  56- «القدّوس»: پاک.  57- «القوی المتین»: قدرتمند و نیرومند.  58- «القریب»: استجابت کننده و نزدیک‌.  59- «القیّوم»: قائم به ذات خویش.  60- «القابض الباسط»: گیرنده جانها و بسط کننده ارواح. 61- «قاضی الحاجات»: اتمام و انجام حاجات خلق.  62- «المجید»: کریم، و صاحب مجد. 63- «المولی»: یاری دهنده و سرپرست.   64- «المجیب»: پاسخ‌دهنده. 65- «المنّان»: بخشنده انواع نعمت‌ها.  66- «المحیط»: آگاه ترین. 67- «المبین»: آثار قدرتش در همه جا نمایان و حکمتش در عالم تکوین و تشریع ظاهر است. 68- «المقیت»: حافظ و نگاهبان. 69- «المصوّر»: صورت‌گر مخلوقات.  70- «الکریم»: جواد و بخشنده. 71- «الکبیر»: بزرگ و آقا. 72- «الکافی»: کفایت کننده مخلوقات.  73- «کاشف الضرّ»: برطرف‌کننده گرفتاری‌ها، ناراحتی‌ها و رنج‌ها.  74- «الوتر»: فرد، بی‌نظیر و بی‌مثال.  75- «النّور»: روشنی بخش عالم هستی، فرمان‌دهنده و هدایت‌کننده . 76- «الوهّاب»: بخشنده. 77- «الواسع»: غنی و بی‌نیاز. 78- «الودود»: دوستدار و دوست داشتنی. 79- «الهادی»: هدایت‌کننده همه موجودات در عالم تکوین و همه صاحبان عقل در عالم تشریع. 80- «الوفی»: وفاکننده به عهد و پیمان. 81- «الوکیل»: سرپرست، حافظ، ملجأ و پناه بندگان. 82- «الوارث»: باقی و وارث همه چیز. 83- «البرّ»: صادق و بخشنده. 84- «الباعث»: محشورکننده همه مردگان در قیامت و مبعوث‌کننده انبیاء. 85- «التواب»: پذیرنده توبه بندگان. 86- «الجلیل»: صاحب جلال و اکرام. 87- «الجواد»: کثیرالانعام و بخشنده. 88- «الخبیر»: آگاه بر درون ها. 89- «الخالق»: آفریدگار، پدیدآورنده از عدم و هست کننده از نیست.  90- «خیرالناصرین»: یاری گر و نصرت دهنده.

 

91- «الدیّان»: جزا دهنده بندگان. 92- «المعّز المُذل»: عزیز کننده و خوارکننده. 93- «الخافض الرافع»: بردارنده. 94- «المنتقم»: انتقام‌گیرنده. 95- «الشکور»: ارج دهنده اعمال نیک به نحو احسن.  96- «العظیم»: بزرگ، آقا، قادر و  قاهر. 97- «اللطیف»: دارنده لطف و محبت. 98- «الشافی»: شفادهنده. 99- «الصبور »: بردباری که شتاب به عقاب نکند.

دکتر بتسابه مهدوی

1 اسفند 1395

تهران

 

  • بتسابه مهدوی

عکس نوشته 3 دی 1395

بتسابه مهدوی | جمعه, ۳ دی ۱۳۹۵، ۱۰:۳۱ ق.ظ

  • بتسابه مهدوی

تناسخ

بتسابه مهدوی | چهارشنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۵، ۰۵:۴۸ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

تناسخ :بازگشت روح به پیکرهاى گوناگون در دنیا براى تحمل کیفر یا بهره مندى از پاداش اعمال

 

تناسخ از ماده «ن ـ س ـ خ» و به معناى جابه جایى ، زایل ساختن ، باطل کردن و از بین بردن چیزى است با چیزى دیگر که در پى آن مى آید ، از این رو به آمد و شد زمان ها که در پى یکدیگر صورت مى گیرند «تناسخ ازمنه» گویند.

 

تناسخ در اصطلاح که از آن به تقمص نیز تعبیر مى شود (Metempscose)، عبارت است از انتقال نفس ناطقه از بدنى به بدنى دیگر در دنیا براى تحمل کیفر یا برخوردارى از پاداش اعمال پیشین و رسیدن به کمال و آن بر 4 قسم است، زیرا انتقال یا به پیکر انسان (نسخ) یا حیوان (مسخ) یا درختان و گیاهان (فسخ) یا جمادات (رسخ) است.

 

البته تناسخ مصطلح غیر از مسئله «ادوار و اکوار هزارگانى» است که جمعى از منجمان و فلاسفه ایرانى، یونانى، بابلى و هندى، به ویژه حکماى خسروانى مانند شیخ اشراق به آن اعتقاد داشتند و بر اساس آن پس از هر دوره اى همه اوضاع جهانى تجدید مى شود، گرچه مى توان گفت این هم نوعى تناسخ است.

 

 

پیشینه اعتقاد به تناسخ:

برخى ریشه اعتقاد به تناسخ را به چند قرن قبل از میلاد بازگردانده اند. برخى زادگاه اصلى آن را هند و چین و مصردانسته اند؛ نیز بر اساس احتمال، گفته شده این عقیده در میان مردم پس از عصر حضرت نوح علیه السلام پدید آمده و شاهد این مدعا تصریح آنان به این جملات است که زنده مى شویم و مى میریم؛ ولى برانگیخته نمى شویم .

از مانوى ها، سمنى ها، برهمانیان، بودائیان و صابئین و برخى از یهودیان، مسیحیان و مسلمانان نیز اعتقاد به این پندار باطل، نقل شده است؛ یهودیان گفته اند: ما در کتاب دانیال یافته ایم که خدا بُخْتَ نُصَّر را به صورت درنده اى مسخ کرده است تا عذاب خویش را ببیند و در پایان به صورت موحد مبعوث شود.

عده اى تناسخ را نشانه خاص نحله هندى دانسته  و منشأ احترام کنونى آنان براى حیوانات را همین عقیده مى دانند و حتى معتقدند که مانى در زمان تبعید از ایرانشهر وقتى به سرزمین هند رسید، تناسخ را از آنجا فراگرفت و به مذهب خویش آورد. سپس این عقیده در ارکان دین خرمى، سنباد، استاسیس و مقنع پدید آمد.

به باور برخى، این عقیده را زردشت و ساسان پنجم از هند به ایران آوردند. برخى از اعراب نیز معتقد به تناسخ شدند.

اعتقاد به تناسخ بعد از اسلام در زمان دولت بنى عباس به تدریج از طریق هندى ها و ایرانى ها داخل حوزه اسلام شد و گروهى از معتزله به نام حابطیان (خابطیان) معتقد شدند که گناه آدم (طه/20،121) موجب خروج او از بهشت شد و روح او به صورت مردم یا جاندار به دنیا گسیل شد.

فرقه هاى غالى شیعى نظیر بیانیه، جناحیه، خطابیه، رواندیه و نیز برخى از صوفیه و حلولى ها، نصیرى ها، دروزى ها، سبائى ها (که برخى آنان را ساخته دست شیعه مى دانند)، کیسانیه و اخوان الصفا (که انتقال روح انسان به جمادات و نباتات را جایز شمرده اند) نیز به گسترش این عقیده دامن زده اند.

در مغرب زمین، بزرگان فلسفه غرب از 6 قرن پیش از میلاد نظریه بازگشت ارواح و تناسخ را مطرح کرده اند و برخى یونانیان معتقد به آن، تلاش در جهت تطهیر باطن و روح را موجب رهایى روح از حلول در جسم زمینى دیگر مى دانسته اند.

از دو گروه «نیوزفیون» و «والاسبریتیون» به عنوان مشهورترین مذاهب قائل به تناسخ در اروپا یاد مى شود و احتمالاً نظریه تحول داروین تحت تأثیر این اندیشه بوده است.

بسیارى از فلاسفه و روانپژوهان کنونى غرب نیز درصدد احیاى آن برآمده اند.

 

 

اقسام تناسخ

 

تناسخ به لحاظ قول به وقوع آن نسبت به همه یا بخشى از ارواح، دو قسم است:

1. نامحدود:

نفوس همه افراد بشر پیوسته و در همه دوره ها به هنگام مرگ از بدنى به بدن دیگر منتقل مى شوند و براى این انتقال از نظر افراد و زمان محدودیتى نیست.

2. محدود:

فقط آن گروه که از نظر حکمت نظرى و عملى در درجه پایین قرار دارند و نفس آنان آینه معقولات نبوده، در مرتبه تخلیه نفس از رذایل، توفیق کامل به دست نیاورده اند، براى تکمیل در هر دو قلمرو و پیوستن به عالم نور، بار دیگر به بدنى دیگر تعلق مى یابند؛ ولى افراد کامل از نظر حکمت نظرى و عملى، به جهان مجردات و مفارقات مى پیوندند.

 

گونه هاى تناسخ محدود

 

1. تناسخ نزولى:

در این تصویر، نخستین منزل نفس، بدن انسانى است که باب الأبواب براى حیات بدن هاى حیوانى و نباتى نام گرفته است. بر اساس این فرض از تناسخ، نفوس کامل سُعَدا پس از مفارقت از بدن، به عالم نور مى پیوندند و نفوس متوسط و ناقص سعدا و نیز همه طبقات نفوس اَشقیا یکسره از بدنى به بدنى نازل تر، اعم از انسان، حیوان، گیاه و جماد، منتقل مى شوند، براین اساس، هر حیوانى سابقه انسانیت و هر گیاهى سابقه حیوانیت و هر جمادى هم سابقه گیاهى دارد؛ اما اینکه نفس انسان به بدن چه نوع حیوانى تعلق مى گیرد، به اخلاق و ملکات کسب شده وى بستگى دارد.

2. تناسخ صعودى:

در این تصویر، سزاوارترین موجود براى پذیرش نفس جدید، گیاه است و مزاج انسانى نفسى را مى طلبد که از درجات گیاهى و حیوانى گذشته باشد، پس هر انسانى سابقه گیاهى و حیوانى دارد.

 

 

جماعتی از صوفیّه معتقدند که مرگ و عود و رجعت، همه در تحت اختیار و وابسته به میل و اراده خود اولیاست؛ یعنی با اراده خود می میرند و با خواست خود رجعت می کنند، و بازگشت ایشان وقتی است که به میل و رغبت، طالب اصلاح جامعه و تعلیم و تربیت روحانی بشر باشند. در این صورت، دوباره در هیکل و اندام و قیافه دیگر به این نشأه باز می گردند.

به اعتقاد این طایفه، انتخاب قالب جسم عنصری نیز در تحت اختیار همان روح است.

 

ملاصدرا و پیروان او متمایل به این عقیده شده اند که نفس انسانی خلّاق بدن است؛ یعنی طبیعت و جسم طبیعی هم از مراتب نفس است.

 

مولوی نیز معتقد است که بدن سایه و پرتو روح‌، و به یک اعتبار، مصنوع روح است.

جسم، سایه سایه دل است

جسم کی اندر خور پایه دل است

باده از ما مست شد نی ما از او

قالب از ما هست شد نی ما از او

ما چو زنبوریم و قالب ها چو موم

خانه خانه کرده قالب را چو موم( مولوی، دفتر اول،‌بیت 1813)

 

 

استاد جلال الدّین همائی معتقد است که اتّحاد نفس و بدن، به مشابه ای است که گویی هر دو در حقیقت یکی است؛ یعنی بدن عنصری ظهور نفس است در عالم شهود جسمانی و نفس جلوه تر است در نشأه روحانی. این نفس بعد از مفارقت از این جهان، جامه یی از بدن مثالی، که متناسب با نشأه ملکوتی برزخی باشد، می پوشد و بدان صورت متمثّل می گردد. و آن خود جسم برزخی صعودی است که از صفات و ملکات نفسانی متکوّن می شود (همائی، 1360، ج2، ص 864).

 

اهل تناسخ، بنابر نظر شیخ عزیز نسفی، می گویند نفوس جزوی از عالم علوی به این عالم سفلی به طلب کمال آمده اند و کمال بی آلت نمی توانند حاصل کنند. آلت نفوس جزوی قالب است، پس قالب را خود به قدر استعداد و کمال خود می سازند. نفس جزوی، اول صورت نباتات و اشجار پیدا می کند. بعد صورت حیوان و سپس صورت انسان.

اول صورت انسان، صورت زنگیان است به نام نفس انسانی تا به درجه حکما برسد. در این مرتبه، نامش نفس ناطقه است تا به درجه اولیا برسد که نام وی نفس قدسی است. باز به درجه انبیا برسد به نام نفس مطمئنّه. چون به درجه کمال رسید، از دوزخ خلاص یافت و به درجات بهشت رسید. چون به درجه اولیا رسید، از درجات بهشت درگذشت و به نفس کلّ‌ و عقل کلّ که بهشت خاصّ است، رسید. چون به درجه انبیا رسید، به خدا رسید و دیگر محتاج آلت نماند.

برخی، تناسخ جسمی را عرضی و تناسخ روحانی را طولی نامیده اند و دومی را عبارت می دانند از تعلّق روح در عالم برزخ به بدن برزخی مناسب با اخلاق و اعمال فرد و تجسّم اعمال او در نشئه دیگر، یعنی عالم برزخ. اخبار بسیاری راجع به تجسّم اعمال خلایق از پیامبر(ص) و ائمه(ع) وارد است که می توان گفت این قسم تناسخ صعودی از مذهب اسلام است.

بسیاری از متکلمان و محدّثان مانند شیخ مفید به این تناسخ قائلند و در کتب بزرگان حکمای اسلام چون محقق طوسی و شیخ بهاءالدّین و ملاصدرا و مرحوم فیض کاشانی و... به صحّت آن قائلند. در صورتی که همه بالعقل و الضروره و الاجماع، تناسخ دنیوی، یعنی تعلق روح به بدن دیگر در همین دنیا را باطل می دانند(الهی قمشه ای، 1335، ص 315) .

 

 

شبهه تناسخ در آثار مولوی

در مثنوی شریف و فیه مافیه و دیوان کبیر و دیگر سخنان منسوب به مولانا و در آثار مولویه، مانند ولدنامه، عباراتی دیده می شود که موهم عقیده تناسخ است.

استاد همائی می گوید: هیچ کدام از سخنان، حتی آنچه به شیخ نسفی نسبت داده اند؛ دلیل قاطع بر تناسخ مصطلح نیست و آنچه از مقوله تعاقب افراد انسان کامل، و ظهور اولیا در هر عصر و زمان و اتحاد جان های شیران خدا گفته اند، محمول است بر ظواهر و سریان هویّت واحد در مظاهر مختلف و وحدت نورانی و روحانی، همچون اقتباس کواکب گوناگون از نور یک خورشید و اشتعال شمع های مختلف شکل از یک مشعل، نه بر سبیل تناسخ؛ و نیز پاره ای از سخنان تناسخ نمای آن طایفه ممکن است ناظر به تطوّر اشکال و هیأت و اقتضای ذاتی صفات و ملکات روحانی باشد که برحسب مواطن و مقامات در قوس صعود و نزول و برزخ صعودی و نزولی، عارض روح انسان می شود و از این قبیل است آنچه در عالم ملکوت و برزخ صعودی به صور جهنمی و بهشتی و اشکال دیوی و ملکی متشکّل می گردد.

گاهی هم مبتنی بر تفنّن ادبی و تصنفّات شاعرانه است؛ چنان که در بیان مشابهت اخلاقی و فکری دو تن که یکی زنده و یکی از گذشتگان باشند، گوییم روح او در تن این حلول کرده و مقصود ما مبالغه در هم خویی و همانندی آنها در صفات و ملکات و احوال و عادت است، نه تناسخ و انتقال روح بدن شخص گذشته به قالب حاضر(همائی، 1356، ص 881) . مولوی معتقد به آن نوع رجعت است که مربوط به تجدّد امثال و حرکت جوهری است: «پس تو را هر لحظه مرگ و رجعتی است» .

 

بوی تناسخ در سخنان مولوی

1. در دفتر پنجم، تحت عنوان « پاک کردن آب همه پلیدی ها را و باز پاک کردن خدای تعالی آب را از پلیدی» ، تحقیق عرفانی دقیق دارد.

آب چون پیکار کرد و شد نجس

تا چنان شد کاب را رد کرد حس

حق ببردش باز در بحر صواب

تا بشستش از کرم آن آب آب

سال دیگر آمد او دامن کشان

هی کجا بودی به دریای خوشان(مولوی، دفتر پنجم، بیت 986)

 

1. اهل تناسخ به 3 قیامت معتقدند: قیامت صغری پایان هر دوره هزار ساله است. قیامت کبری پایان هر دوره هفت هزار ساله و قیامت عظمی پایان هر دوره چهل و نه هزار ساله که متعلق به هفت کوکب باشد.

2. در تناسخ حقیقی انفصالی، جدا شدن روح از کالبدی و انتقال بی درنگ آن به کالبدی دیگر است. در تناسخ حقیقی از تکمیلی ارادی، که به عزیزالدّین نسفی نسبت داده اند، اینکه روح عارفان بزرگ بعد از مفارقت از این پیکر خاکی ممکن است دوباره در پوشش و حلیه پیکری دیگر بازگشت کند. نسفی جز این تناسخ، به تناسخ بروز نیز عقیده داشته که مراد از آن پیوند روح مرده با موادی است که درخور حیات اند، اما هنوز رایحه حیات را نشمّیده اند.

3. در تناسخ مجازی اتّصالی، روح بعد از استکمال بی آنکه دوباره به دنیا بازگردد، به عالم برزخ می رود و در پیکر برزخی خود درمی آید؛ اما مراد از تناسخ مجازی ملکوتی، آشکاری و ظهور بواطن آدمیان بر گونه حیوانی، انسانی یا فرشتگی است. از نظر عموم عرفا و حکما و متکلمان مسلمان به استثنای معدودی، تناسخ از نوع حقیقی مردود است، اما تناسخ از نوع مجازی آن را صحیح می دانند.

4. مولوی نیز معتقد است که بدن سایه و پرتو روح و به یک اعتبار مصنوع روح است.

5. مولوی معتقد به آن نوع رجعت است که مربوط به تجدّد امثال و حرکت جوهری است.

6. مولوی معتقد به یک نوع تناسخ است که آن را تناسخ ملکوتی یا تشابه و اتّحاد ارواح گویند.

7. مولوی تناسخ تمثّلی را می پذیرد یعنی که روح به صورت جسمانی متمثل گردد، نظیر اینکه جبرئیل به صورت «دحیه کلبی» بر حضرت رسول(ص) نازل می گشت. هم چنان که به صورت بشر تمام بر حضرت مریم نمودار شد.

8. مولانا به نوعی تناسخ که بدان تناسخ تکمیلی یا تناسخ کمّلان گویند، باور داشت.

9. مولانا قائل به بدن نامرئی است که آن را جسد هور قلیایی نیز نامیده اند و از درهای بسته عبور می کند. البته، این عقیده از مواریث حکمای فهلوی ایرانی است. این کالبد، جوهر و ملکوت کالبد عنصری است.

10. مولانا قائل است که از عهد رسول الله(ص) به بعد مسخ جسمانی برداشته شد، اما مسخ روحی و باطنی همچنان برقرار است.


دکتر بتسابه مهدوی

24 آذر 1395

تهران

ارتباط با ما از راه کانال

https://telegram.me/naghshnegareh

  • بتسابه مهدوی

اسماء و صفات خدا

بتسابه مهدوی | دوشنبه, ۲۲ آذر ۱۳۹۵، ۰۵:۴۷ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

اسماء و صفات خدا بر دو گونه اند ؛ اسماء و صفات ذاتی ، و اسماء و صفات فعلی.

 

اسماء و صفات ذاتی خدا عین ذات او هستند. یعنی وقتی گفته می شود خدا عالم و قادر و حیّ است مقصود این است که ذات خدا ، عین علم ، عین قدرت و عین حیات است. چون اسماء و صفات او نیز از سنخ وجودند و ماهیّت نیستند. برخلاف علم و قدرت و حیات مخلوقات که ماهیّتند نه وجود ؛ لذا زمانی که انسان وجود نداشت علم و قدرت و حیات او هم وجود نداشتند.

امّا اسماء و صفات فعلی خدا ، عین ذات او نیستند بلکه از فعل او انتزاع شده اند. یعنی تا فعلی از خدا صادر نشده است اسماء وصفات فعلی هم وجود ندارند.

خدا موجودات را خلق می کند ؛ و آنگاه از نسبت بین خدا و موجودات ، اسماء و صفاتی برای خدا انتزاع می شود. مثلا از وجود مخلوقات اسم خالق و صفت خالقیّت و از وجود توبه کنندگان ، برای خدا اسم توّاب و غفور انتزاع می شود. لذا در حقیقت خالقیّت خدا عین خود مخلوقات و تواب و غفور بودن او عین وجود خود توبه کننده و استغفار کننده است.

اسماء و صفات فعلی خدا مثل صفات اضافی در مخلوقات است ؛ مثل پدری ، فرزندی ، بالا و پایین بودن ، خواهری و برادری ، علّت و معلول بودن و... شخص وقتی پدر می شود که فرزند او به دنیا بیاید . و شخص مقابل وقتی فرزند زمانی فرزند می شود که به دنیا بیاید. یک شیء وقتی بالا می شود که چیزی در پایین او باشد. و یک چیز زمانی علّت می شود که معلول داشته باشد.

 

این اوصاف ، همگی هنگامی پدید می آیند که دو چیز نسبت به هم مقایسه شوند. بدون این مقایسه این اوصاف نیز معنی ندارند. امّا این اوصاف مستقلّ از دو طرف مقیسه نیستند ؛ بلکه وابسته به آنها و بلکه از جهتی عین آنها هستند. مثلاً پدری جدای از وجود شخص پدر نیست و فرزندی جدای از وجود شخص فرزند نیست. یا علّت بودن چیزی غیر از وجود علّت نیست و چنین نیست که با پیدایش معلول چیز جدیدی در علّت پیدا شده باشد.

 

در مورد اسماء و صفات فعلی خدا نیز چنین است ؛ یعنی این اسماء و صفات قائم به خدا و فعل او هستند. اگر به مثالهای فوق توجّه شود معلوم می شود که برخی از آنها با برخی دیگر متفاوتند.

 

 

شیء بالا و پایین مستقلّ از همند ؛ خواهر و برادر نیز همچنین. ولی علّت و معلول چنین نیستند. تمام وجود معلول وابسته به علّت تامّه خودش است ؛ به نحوی که اگر علّت تامّه نابود شود معلول آن نیز نابود می شود. -توجّه: علّت حقیقی مراد است نه اموری مثل بنّا و نجّار که مجازاً علّت گفته می شوند.

 

ــ لذا در قسم اوّل وصف اضافی ، هم در مقام واقع و هم در مقام ذهن و مفهوم ، قائم به دو طرف اضافه است ؛ ولی در قسم دوم وصف اضافی ، در مقام مفهوم ، قائم به دو طرف است ؛ ولی در مقام واقع تنها قائم به طرف قویتر است ؛ مثلاً در مثال علّت و معلول وصف اضافی(علیّت و معلولیّت ) قائم به علّت است.

 

چون خود معلول نیز قائم به علّت است . یعنی برپا بودن و موجود بودن معلول وابسته به علّت تامّه آن است. لذا وصفی هم که قائم و وابسته به هر دوی آنهاست ، در اصل قائم به علّت تامّه است. خداوند متعال نیز علّت تمام عالم هستی است ؛ و عالم معلول اوست ؛ و هر معلولی فعل علّت خودش است ؛ لذا عالم فعل خداست.

 

بنا بر این فعل خدا و معلول او و اسماء و صفات فعلیّه ای که از نسبت بین خدا و فعلش انتزاع می شوند همگی قائم به خدا هستند. یعنی وجودشان بسته به وجود و اراده خداست. نسبت موجودات عالم به خدا مثل نسبت صور ذهنی انسان به خود انسان و اراده اوست. یعنی همانطور که صور ذهنی انسان قائم به وجود انسان و اراده او هستند ، عالم خلقت نیز بند به وجود خدا و اراده اوست . و همانطور که اگر انسان اراده خود را از صور ذهنی خود منصرف کند آن صور نابود می شوند ، اگر خدا هم اراده خود را از عالم منصرف نماید همه عالم معدوم می شود.

دکتر بتسابه مهدوی

22 آذر 1395

تهران

ارتباط با ما از راه کانال

https://telegram.me/naghshnegareh

  • بتسابه مهدوی

اراده الهی

بتسابه مهدوی | يكشنبه, ۲۱ آذر ۱۳۹۵، ۰۵:۲۹ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

همه ما انسان‌ها هنگامی به در کارهای اختیاری می‌پردازیم، در درون خود یک حالت نفسانی می‌یابیم که از آن به اراده تعبیر می‌کنیم. از این رو، ما اراده را به علم حضوری درک می‌کنیم ولی هنگامی که بخواهیم اراده را در قالب مفاهیم ذهنی یعنی علم حصولی درآوریم. با مشکلاتی مواجه خواهیم شد و هر گروهی به نحوی، آن را معنا کرده‌اند.

 

1-    گروهی اراده را به اعتقاد به سودمندی فعل و کراهت را به اعتقاد به ضرر فعل معنا کرده‌اند. در نقد این نظر مطرح شده است که چه بسیار مواردی که اعتقاد به سودمندی وجود دارد ولی انگیزه انجام عمل و اراده حاصل نمی‌شود.

2-    گروهی دیگر اراده را به شوق نفسانی که به دنبال اعتقاد به سودمندی فعل می‌آید، معنا کرده‌اند. در نقد این نظر مطرح شده است که چه بسا مواردی که اراده حاصل می‌شود ولی شوقی وجود ندارد، مانند هنگامی که انسان برای معالجه بیماری، داروی تلخی را تناول می‌کند. و گاهی شوق موکد وجود دارد ولی اراده متحقق نیست مانند افعال حرامی که فرد متدین از آن پرهیز می‌کند.

3-    گروهی دیگر گفته‌اند که اراده کیفیتی نفسانی است که بین علم یقینی و فعل قرار دارد که از آن به قصد و عزم نیز تعبیر شده است.

به هر حال، این معانی اراده که برای انسان مطرح شده در مورد خدا روا نیست. زیرا که اراده انسانی همراه با محدودیت و نقص و صفات امکانی است. اگر ما جنبه‌های نقص و محدودیت آن را سلب کنیم. می‌توانیم اراده را به خدا اطلاق کنیم، از این رو متکلمان کوشیده‌اند که اراده را متناسب با خدا تعریف کنند که به برخی از آن‌ها اشاره می‌نماییم:

 

1-    اراده الهی به این معنا است که خدا افعال خود را بدون اجبار و اکراه انجام می‌دهد، زیرا که موجودی برتر از او وجود ندارد تا او را به عملی اجبار کند. این معنای اراده، همان با اختیار است.

2-    اراده الهی به معنای علم خدا به نظام اصلح و احسن است.

3-    اراده الهی در مقام ذات به معنای ابتهاج و رضایت خدا به ذات خویش است و در مقام فعل رضایت الهی به فعل خودش است.

4-    اراده الهی به معنای اعمال قدرت و حاکمیت است.

دکتر بتسابه مهدوی

21 آذر 1395

تهران

ارتباط با ما از راه کانال

https://telegram.me/naghshnegareh

  • بتسابه مهدوی

عکس نوشته 14 آذر 1395

بتسابه مهدوی | يكشنبه, ۱۴ آذر ۱۳۹۵، ۰۹:۴۳ ق.ظ

  • بتسابه مهدوی

مفهوم تاریکی از دیدگاه قرآن کریم

بتسابه مهدوی | يكشنبه, ۱۴ آذر ۱۳۹۵، ۰۹:۲۸ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

در کیهان شناسی چند موضوع را می توان بطور مستقیم با گسترش تاریکی یا تاریک شدن جهان مرتبط کرد :

 

در کیهان شناسی مبحثی بعنوان ماده تاریک وجود دارد که یک ماده فرضی است که 74 درصد جهان هستی را فراگرفته است و کهکشان ها و اشیا تنها چهار درصد جهان را شامل می شود و در صد باقیمانده نیز شامل انرژی تاریک است.انرژی تاریک باعث گسترش و انبساط جهان می شود و سرنوشت نهایی جهان را تعین می کند.

22 درصد جهان از ماده ای بنام ماده تاریک تشکیل شده است و هیچ تعاملی با نور ندارد و قابل مشاهده نیست و دانشمندان قادر به مشاهده مستقیم ماده تاریک نیستند.دانشمندان معتقد هستند که وجود گرانش ناشی از وجود ماده تاریک است و 85 درصد جرم اشیا و جهان هستی نیز به ماده تاریک ارتباط دارد.

جهان هستی به گونه ای در حال رفتن به سوی یک انجماد بزرگ و سیاهچاله ای شدن است زیرا سوخت ستاره ها بعد از مدتی به اتمام خواهد رسید و بیشتر ستاره هایی که مرده اند تبدیل به سیاهچاله خوهند شد در نتیجه بعد از میلیاردها سال سیاهچاله های بسیاری جهان هستی را فراخواهد گرفت که همه چیز حتی نور را خواهد بلعید. و جهان را به سوی نوعی تاریکی خواهند برد.

 

در سوره الفلق آیات اول تا سوم نوشته شده است :

قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ ﴿۱مِن شَرِّ مَا خَلَقَ ﴿۲وَمِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ ﴿۳

بگو پناه مى‏برم به پروردگار سپیده دم از شر آنچه آفریده  و از شر تاریکى چون فراگیرد

 

بی شک معنی این آیه از چندین بعد قابل برسی است و این تاریکی علاوه بر معنی علمی آن می تواند به پلیدی و گسترش پلیدی در جهان اشاره داشته باشد ولی این آیه از بعد علمی نیز با موضوعات علمی برسی شده در بالا قابل تطبیق است و می تواند هر چند مفهوم علمی و غیر علمی را منعکس بنماید.

 

کیهان‌شناسی، انرژی تاریک نوعی انرژی فرضی است که همه ی فضا را در بر می گیرد و سرعت انبساط جهان را می‌افزاید. انرژی تاریک مقبولترین فرضیه برای توضیح‌ دادن مشاهدات اخیر است که می‌گویند جهان با آهنگ رو به افزایشی (با شتاب) منبسط می‌شود. در مدل استاندارد کیهان‌شناسی بنابر هم ارزی جرم-انرژی، جهان شامل حدود 26.8% ماده تاریک،68.3% انرژی تاریک (در مجموع 95.1%) و 4.9% ماده ی معمولی است

ماده تاریک (به انگلیسی: Dark Matter)، نوعی از ماده است که فرضیه وجود آن دراخترشناسی و کیهان‌شناسی ارائه شده‌است تا پدیده‌هایی را توضیح دهد که به نظر می‌رسد ناشی از وجود میزان خاصی از جرم باشند که از جرم موجود مشاهده‌شده درجهان بیشتر است. ماده تاریک به طور مستقیم با استفاده از تلسکوپ قابل مشاهده نیست،

 

“ماده تاریک” در دل خورشید!  ، ماده تاریک، ماده نامرئی با منشاء نامشخص می باشد که ۸۵ درصد از ترکیبات ساختاری کیهان را تشکیل داده است؛ لیکن دانشمندان هرگز موفق به مشاهده و کشف مستقیم آن نشده اند، آنها تنها بدلیل اثر گرانشی این ماده بر نور و ماده عادی به وجود آن پی برده اند.

 

در این مدل جهان مسیر ایجاد خود را با سرد شدن به شکل یخ بستن آب طی کرده و با بررسی شکافها و درزهای ایجاد شده در آن که در تمام بلورها از جمله یخ رایج بوده، درک انسان از ذات جهان دگرگون خواهد شد.

14 آذر 1395

تهران

ارتباط با ما از راه کانال

https://telegram.me/naghshnegareh

  • بتسابه مهدوی

زیبایی معنوی

بتسابه مهدوی | جمعه, ۱۲ آذر ۱۳۹۵، ۰۶:۱۷ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

ظرف زیباییهای معنوی، روح انسانی است؛ و بعد حیوانی قادر به درک زیباییهای معنوی نبوده، چون ظرفیت وجودی اش چنین اقتضایی را ندارد. درک این نوع زیبایی در جهان طبیعت خاص روح انسانی است.

قبل از این که در اطراف زیباییهای معنوی مطالبی گفته شود، به بیان زیبایی روح انسانی می پردازیم.

در دیدگاه توحیدی، اصل وجود، زیباست و زیبایی هر موجودی وابسته به مرتبه وجود آن موجود است. هر پدیده ای در هستی دو جهت دارد: جهت وابستگی تام به خدای متعال و جهت حد وجودی. حد وجودی یک موجود جنبه ناداری و صفت نقص اوست؛ چون ناداری و نقص، نبود کمال است؛ زیرا معیار زیبایی، وجود است و این معیار در حد وجودی یک پدیده نیست. اما جهت وابستگی موجود به خداوند متعال که همان وجود اوست، زیباست.

نفس این وابستگی، حسن است و وجود هر پدیده ای عین وابستگی به خداست. وقتی معیار در زیبایی وجود باشد، این قاعده ما را بر آن می دارد که بگوییم هر چه وسعت وجودی یا ظرفیت وجودی بیشتر باشد، آن موجود زیباتر خواهد بود.

در مقایسه انسان با موجودات دیگر، چنین به نظر می رسد که بعد انسانی انسان از هر موجودی زیباتر است.

انسان به لحاظ این که از وجود قوی تر و والاتری برخوردار، منزلت او در نزد خدا بیشتر می باشد، زیباتر است. فطرت عقل، فطرت توحیدی و حقیقت شهودی انسان در میان مخلوقات، نیکوترین هستی را داراست. انسان عالی ترین جمال را با خود دارد و آن روح انسانی است. اگر روح انسانی طالب زیبایی معنوی است بدان جهت است که می تواند خود را در آن نشان دهد و در آن ظاهر شود.

انسان زیبا کسی است که به صفات الهی متخلق شود و فضایل درون را به منصه ظهور برساند. بنابراین، روح انسانی و آنچه در آن پنهان است، زیبا بوده و مظهر زیبایی در ظهور فعلی فضایل است.

دکتر بتسابه مهدوی

12 آذر 1395

تهران

ارتباط با ما از راه کانال

https://telegram.me/naghshnegareh

  • بتسابه مهدوی