نقش نگاره

سایت شخصی دکتر بتسابه مهدوی

نقش نگاره

سایت شخصی دکتر بتسابه مهدوی

۶۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «delshiftegan.ir» ثبت شده است

تاریخچۀ سلتیک ریکی

بتسابه مهدوی | شنبه, ۳۰ مرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۰۸ ق.ظ

تاریخچۀ سلتیک ریکی

دکتر بتسابه مهدوی

سلتیک ریکی توسط مارتین پنتکوست)، یک استاد/مستر ریکی ساکن کرویدون  انگلستان کشف شد. از آن به بعد این روش به عنوان روندی مداوم بوده که اغلب کثرت شیوع سلتیک ریکی بین سالهای 1998 و 2000 رخ داد. شرح ذیل در رابطه با تاریخچۀ سلتیک ریکی به زبان خود مارتین آمده است :

مطالعه بر انواع مختلفی از ریکی به مدت چندین سال مرا به کار با طبیعت سوق داد . زمانی  که ریکی را در جهت کمک به حیوانات ، گیاهان ، درختان ، رودخانه  ها ، دریاچه ها ، اقیانوسها و خود زمین کانالیزه می کردم به این موضوع پی بردم که هر چیزی یک ارتعاش متفاوتی دارد هر نوع از سنگ ، هر جریان ، هر نوع از گل انرژی منحصر به فرد خود را دارا می باشند. بعضی اوقات خود را در عمق این ارتعاش گم می کردم و بعضی اوقات به حدی می رسید که من می توانستم انرژی را از طریق خود درمانی های ریکی تقلید کنم .

اخیراً در یک روز زمستانی در حالیکه برای دیدار از خانۀ نیاکان خود در ولز بودم متوجه درخت صنوبر نقره ای عظیم الجثه ای شدم که با برخورد رعد و برقی که اخیراً اتفاق افتاده بود به دو نیم شده بود. ریشه های نیمی از آن درخت هنوز محکم و استوار بود و در حال تولید جریان سلامتی از شیرۀ گیاهی جهت درمان خود بود نیم دیگر درخت بر روی زمین به حالت مرگ افتاده بود. همانطور که به سمت درخت در حرکت بودم می توانستم فقدان بی کرانی که بخش ایستادۀ درخت احساس می کرد و وضعیت خطیر نیمۀ افتادۀ درخت که کاملاً از بخش ایستاده جدا شده بود را احساس کنم.

شروع به انتقال ریکی به بخش ایستادۀ درخت کردم اما مقاومتی را می توانستم احساس کنم بنابراین از راهنما های خود درخواست کمک کردم . به من گفته شد که باید نیمۀ افتادۀ درخت را ریکی کنم و به محض اینکه اینکار را انجام دادم انتقال انرژی را حس کردم . همانگونه که ریکی در سرتاسر دستان من جریان پیدا کرد احساس کردم که ارتعاشی وارد بدن من شده است ، چنین حسی را هرگز تجربه نکرده بودم جوهرۀ درخت معرفت، انرژی، خرد، و عشق آن.

سپس به سمت منتقل نمودن این انرژی به بخش ایستادۀ درخت هدایت شدم که در ادامه این کار را نیز انجام دادم. تجربۀ عجیبی بود که با قدرشناسی و عشق بخش سالم این درخت عظیم الجثه احاطه شده بود. هنگامی که جریان انرژی متوقف شد ، قادر به بازگشت به ریکی سنتی معمولی و کار بر روی درمان تنۀ شکستۀ درخت بودم. راهنماهای من به من گفتند که درخت به خاطر کمک من بسیار سپاسگذار بوده و این اجازه را به من می دهد که از ارتعاش آن برای کمک به دیگران استفاده کنم. آنها به من گفتند که می توانم به مردم کمک کنم تا با آن نوع خاصی از ارتعاش انرژی "ببینند".

به محض اینکه مکان را ترک کردم قسمت افتادۀ درخت را لمس کرده و حس کمی نسبت به اینکه گویا هوشیاری درخت رفته بود و تنها به تکه چوبی تبدیل شده بود.

به منظور به یاد داشتن انرژی درخت نمادی برای آن در نظر گرفتم چراکه روش معمولی است که با بسیاری از دیگر انواع ریکی و کار با انرژی همراه می باشد. نماد مورد نظر می بایست راهی برای رها کردن این انرژی بوده تا برای خود و دیگران جریان پیدا کند و به عنوان روش ساده ای برای انتقال انرژی به دیگران باشد. زمانی که در حال تصمیم گیری در مورد اینکه چه چیزی را به عنوان یک نماد استفاده کنم بودم به دانش و معرفت مردم سلتیک (اجداد من) برگشته و پی بردم که هدفی که در اگامی باستانی برای درخت صنوبر نقره ای استفاده می شد همان حرف A   در الفبای مدرن است.

این موضوع باعث شد که به سفر دیگری بروم تا مکتبهایی که معتقد بودند که درخت صنوبر نقره ای توانایی دیدن فاصله های طولانی مشاهدۀ افق " دیدن " را دارد کشف کنم. در ولز شروع به درک معنی درخت و دانش و معرفت مردم سلتیک کردم . در حال حاضر به شدت معتقدم که آنها ذات هر درخت و هر نوع گیاهی را می دانستند ارتباط آنها با زمین مادر به گونه ای  کامل بود که در مورد طنین ها و انرژی های اطراف خود حساس بوده ، و این انرژی ها را در جهت کمک  به خود در زندگی به کار می بردند.

 

تصمیم گرفتم که انواع دیگری از درختان را نیز امتحان کنم و ببینم آیا مدلی برای این انرژی بوده اند یا خیر. نقطۀ شروعی با حرف A  به من نشان داده شده بود بنابراین تصمیم گرفتم که با آخرین حرف الفبای سلتیک” y” یا درخت سرخدار کار کنم. این شانس را پیدا کرده بودم که از قبرستانی در گلوسسترشایر  بازدید کنم ، در این قبرستان 99 درخت سرخدار روئیده بود- تلاش بسیاری شده بود که در آنجا صد درخت کاشته شود ، اما آن درخت همیشه می میرد . در اینجا من طنینی با یک درخت سرخدار که اجازۀ کار با انرژی خود را به من داده بود پیدا کردم ، این درخت از طریق راهنماهای من به من اطلاع داده بود که " من را تا رسیدن به انتها" راهنمایی خواهد کرد. من نمادی را به انرژی متصل نموده و شروع به کار کردم  و به این نتیجه رسیدم که در مقابله با هر گونه تغییر یا از دست دادنی مرا کمک کرد : تسریع در روندهای بهبودی، یا راهنمایی به من در میان مسیرهای  سخت و ناهموار به سهولت راهنمایی می کرد.

 با استفاده از این روش با درختان و گیاهان بسیاری کار کرده ام که با کمک دانش و معرفت مکتب ها در انتخاب موقعیت ها و انواع انرژی بود. در نهایت به کار کردن با انرژی سلتیکی دیگری چون دریا هدایت شدم و به طرز باور نکردنی تجربه ای فوق العاده پرقدرت بود و نشان داد که سیستم سلتیک ریکی آمادۀ منتقل شدن می باشد برای اینکه دیگر انرژی ها آنقدر پر قدرت بودند که انسان آمادگی دریافت آنها را ندارد. به من گفته شده بود زمانی که نشانه ها کامل شدند دریا این اجازه را خواهد داد که تمام انرژی بالقوۀ آن کشف شود و به این ترتیب آخرین نماد این سیستم دارای شکل بسیار حقیقی از انرژی است.

سیستم سلتیک ریکی یک تحول است ، با استفاده از این سیستم ، ماهیت کار با انرژی پدید خواهد آمد و به محض اینکه این روند به وقوع افتد اکثر اسرار ریکی سلتیک برای ما شناخته شده خواهد بود.

 

 

  • بتسابه مهدوی

مراقبه روی عشق

بتسابه مهدوی | پنجشنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۴۲ ق.ظ

مراقبه روی عشق

 بتسابه مهدوی

 

چهارزانو بنشین و نفست را فرو بده. باید بتوانی آگاهانه احساس کنی که عشقِ خدایی دارد در همه‌ی تنت روان می‌شود. بی عشق، خدایی نیست و انسان هم هستی ندارد. احساس کن خود را دوست داری، یزدان را دوست داری، آن کسی را که در درونت، کنار و همراهت است دوست داری و همه‌ی انسان‌ها را دوست داری. نخست بکوش جنبه‌ی عشق یزدان را پدیدار سازی. اگر یک بار بتوانی این جنبه‌ی عشق یزدان را در خود استوار کنی، خواهی دید که همه‌ی جنبه‌های دیگر هم روی به تو کرده سویت خواهند آمد. عشق، پیشگاهنگ همه‌ی ویژگی‌های یزدان است. خدا را که صدا می‌کنی، عشق را احساس کن، عشقی که زود می‌آید، خودبه‌خود است، آشکار است و گرم و پرشور. همه‌ی ویژگی‌های دیگر یزدانی بی‌شک به دنبال این عشق خدایی به جنبش در خواهند آمد.

*

راه ساده‌ی مراقبه روی عشق در زندگی روزانه

 

هر روز بامداد پیش از مراقبه واژه‌ی "عشق" را تکرار کن. هنگامی که واژه‌ی عشق را بر زبان می‌آوری، بکوش تا احساس کنی، دست‌هایت، پاهایت، چشم‌هایت و هر کدام از بخش‌های تنت، توان بیشتری پیدا کرده‌اند. هنگامی که واژه‌ی عشق را بازمی‌گویی، باید احساس کنی دست‌هایت توانمندتر شده‌اند- نه برای اینکه کسی را بزنی، برای اینکه برای انسان‌ها کار کنی. سپس خود را روی چشم‌هایت متمرکز کن و بکوش تا احساس کنی که از چشم‌هایت برای آن بهره می‌گیری که در هر کسی تنها خوبی را ببینی. هنگامی که خود را روی گوش‌هایت متمرکز می‌کنی، بکوش احساس کنی که تنها آواهای خوب، آواهای شادی‌افزا، آواهای الهام‌بخش را می‌شنوی. هر بار که واژه‌ی عشق را می‌گویی، خود را روی یکی از اعضای تنت متمرکز کن. سپس بکوش خود را روی آگاهی درونت تمرکز دهی. بکوش آن را گسترش بخشی.

 

  • بتسابه مهدوی

انواع تنهایی انسان

بتسابه مهدوی | چهارشنبه, ۲۷ مرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۳۱ ق.ظ

انواع تنهایی انسان

دکتر بتسابه مهدوی

 

 لایه‌های تنهایی انسان حد اقل چهار لایه است:

1) تنهایی فیزیکی .یعنی جایی تنها بودن وهمراه با کسی نبودن یا همراه با آشنایان نبودن.

   منشاء این نوع تنهایی بعد جسمانی ماست، جسمانی بودن ما وآشنایان ما

2) تنهایی در علم و شناخت دیگران: یعنی دیگران شناخت کافی نسبت به من اندیشه ها و احساسات من ندارند و لایه‌های وجودی من را نمی‌شناسند. من در این جهان تنها هستم. هیچکس نیست که مرا آنگونه که هستم بشناسد. همیشه لایه‌هایی از وجود من حتی برای نزدیکترین افراد هم پنهان است. و هر میزان که انسان نبوغش بیشتر باشد، تنهاتر می‌شود. پس تنهاترین انسان ها نوابغ هستند. زیرا ایشان در عرصه‌ای پرواز می‌کنند که هیچ کس بدان نمی‌رسد.

   منشأ این تنهایی: جهل دیگران است

3) تنهایی در میزان قدرت و توان مردم: من همواره مشکلاتی دارم که کسی قادر به حل آن نیست. مثلا کسی که قطع نخاع شده است یا سرطان گرفته است و حتی نزدیکترین کسانش نیز قادر به حل مشکل او نیستند.

منشأ این تنهایی عجز دیگران است

4) تنهایی در انگیزه دیگران برای کمک به من: فرض کنیم کسانی مشکلاتم را بدانند، و حتی بتواننند آنها حل کنند، سوال این است که کسی به من کمک می‌کند برای من کمک می‌کند، یا برای خودش. کسی که از من پول می‌گیرد، به فکر خودش است، کسی هم که به من پول می‌دهد، به فکر خودش است(خواه به انگیزه‌ی مادی، که بعدا من هم به او قرض بدهم، و خواه به انگیزه‌ی معنوی، که مثلا به ثواب بیشتری برسد ویا اینکه عذاب وجدان نداشته باشد ویا اینکه عواطف انسان دوستانه خودش را ارضا کند)

 

  • بتسابه مهدوی

احساسات منفی را به مثبت تبدیل کنید

بتسابه مهدوی | چهارشنبه, ۲۷ مرداد ۱۳۹۵، ۰۸:۲۹ ق.ظ

احساسات منفی را به مثبت تبدیل کنید

دکتر بتسابه مهدوی

 

شما می توانید با تغییر افکارتان احساساتتان را نیز تغییر دهید. افکار شما تاثیر مستقیم بر احساستان دارد و احساستان موجب رفتار شما می شود. بنابراین اگر می خواهید احساسات منفی تبدیل به احساسات مثبت شود باید بتوانید فکرتان را در مورد رویداد آزار دهنده تغییر دهید. برای اینکار از روش زیر استفاده نمایید.

 

مرحله اول : خودتان را آرام کنید

مرحله دوم : موقعیت را شناسایی کنید

مرحله سوم : حالت خود را تجزیه و تحلیل کنید

مرحله چهارم : افکار خود را شناسایی کنید

مرحله پنجم : شواهد عینی که از افکارتان پشتیبانی می کند را شناسایی کنید

مرحاه ششم : شواهد عینی که با افکار شما در تضاد هستند را شناسایی کنید

مرحله هفتم : افکار منصفانه و عادلانه را شناسایی کنید

مرحله هشتم : حالت خود در حال حاضر را کنترل کنید

 

احساسات خود را بنویسید

احساسات منفی خود را به عنوان عوامل آزارگر مشاهده نکنید. آنها را به عنوان یک مشکل که به منظور حرکت رو به جلو و ایجاد نرمی و انعطاف پذیری نیاز به رسیدگی دارند، ببنید. نوشتن اتفاقات و احساسات در واقع می تواند به توجیه و ایجاد یک طرح، و در صورت نیاز، برای اقدام آن کمک کند. شما اغلب، هنگامی که همه چیز برایتان سیاه و سفید به نظر می رسد، می توانید اتفاقات را با نگاهی کاملا متفاوت بنگرید.

 

احساسات خود را مشاهده کنید

هنگامی که احساس می کنیم هنوز هم پسمانده های احساسات منفی در ما وجود دارد، می توانیم چگونگی واکنش فیزیکی بدن خود را مشاهده کنیم. برای نمونه؛ در هنگام احساس خشم، تجربۀ پیچیدگی شور و هیجان در معده خود را نیز داریم. ما می توانیم خشم را به صورت یک رنگ موجود در درون خود تجسم کنیم. هنگامی که شروع به تنفس آرام می کنیم و تصمیم می گیریم که خشم را از این طریق از خود خارج و آن را به آرامی کنترل خود درآوریم، می توانیم مشاهده کنیم که خشم با تغییر رنگ، شروع به ناپدید شدن می کند.

 

بهتر است که همواره زمانی برای مراقبه و تمرینات سبک بدنی و روحی و همچنین لبخند، به اندازۀ توان خود، در طول شبانه روز داشته باشید. تا اندازه ممکن در زندگی خود مثبت گرا باشید، همان چیزی که کمک و تضمین می کند تا شما در زمان حال تمرکز کنید و هرگونه احساس منفی در ذهن شما مربوط به رویدادهای گذشته را کمرنگ می کند.

 

  • بتسابه مهدوی

احساسات نامرئی چیست ؟

بتسابه مهدوی | چهارشنبه, ۲۷ مرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۱۶ ق.ظ

احساسات نامرئی چیست ؟

دکتر بتسابه مهدوی

 

چیزهایی هست که وقتی درونشان قرار داری، نمی توانی از آنها بنویسی مثل غم. هیچ چیز خنده دارتر از این نیست که کسی بگوید یا بنویسد که غمگین است! مثل این است که کسی یک ساعت و چهل و پنج دقیقه برای شما حرف بزند تا به شما ثابت کند که آدم کم حرفی است! هرگز باور نخواهم کرد که کسی بتواند درنهایت غمگینی از غمش حرف بزند یا حتی بنویسد...

اما چیزهایی هم هستند که فقط وقتی به بخشی از گذشته تبدیل شدند به خودت اجازه می دهی از آنها بنویسی.

وقتی که آدم سرشناس و بزرگی شدی در سرگذشت سختی که پشت سر گذاشته ای از آن می گویی، یا اگر روزی نویسنده شدی، آن را به دست شخصیت یکی از داستانهایت می سپاری. فقر. بی پولی. این دو البته دو چیز کاملا جدا از همند، و هیچ ارتباطی با یکدیگر ندارند. در هر دو اما فقط یک چیز است که ناراحت کننده است، "احساس"ی که چنین موقعیتی به شما میدهد.

ممکن است که این احساس با شما نباشد، اما در این موقعیت ها باشید. و حتی ممکن است این احساس با شما باشد ولی در این موقعیت ها نباشید. به هرحال آنچه مانع از نوشتن می شود همیشه وجود این احساس ناخوشایند است.

مدتیست که این احساس با من است. با این احساس نامرئی زندگی می کنم. با این احساس در خانه لحظاتم را می گذرانم. با این احساس از خانه بیرون می روم، گاهی در همه مسیر این احساس یک ثانیه هم از من جدا نمی شود. و تا وقتی که به خانه برگردم شاید نیمی از زمان را با این احساس تقسیم کرده ام.

چه اهمیت دارد اگر دیگرانی هستند که نمی توانند وجود چنین احساسی را باور کنند. بعضی احساسها برای وجود و بقایشان به تنها چیزی که هیچ نیازی ندارند "باور" است.

دکتر بتسابه مهدوی

27 مرداد 1395

تهران

 

  • بتسابه مهدوی

سیر و سلوک

بتسابه مهدوی | سه شنبه, ۲۶ مرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۵۶ ق.ظ

سیر و سلوک

دکتر بتسابه مهدوی

 

عرفا براى رسیدن به مقام عرفان حقیقى، به منازل و مقاماتى قائلند که عملا باید طى شود و بدون عبور از آن منازل، وصول به عرفان حقیقى را غیر ممکن مى دانند.عرفان با حکمت الهى وجه مشترکى دارد و وجوه اختلافى. وجه مشترک این است که هدف هر دو «معرفة الله » است. اما وجه اختلاف این است که از نظر حکمت الهى، هدف خصوص معرفة الله نیست، بلکه هدف معرفت نظام هستى است آنچنانکه هست. معرفى که هدف حکیم است نظامى را تشکیل مى دهد که البته معرفة الله رکن مهم این نظام است، ولى از نظر عرفان هدف منحصر به معرفة الله است. از نظر عرفان معرفة الله معرفت همه چیز است، همه چیز در پرتو معرفة الله و از وجهه توحیدى باید شناخته شود و اینگونه شناسائى فرع بر معرفة الله است.

ثانیا معرفت مطلوب حکیم، معرفت فکرى و ذهنى است، نظیر معرفتى که براى یک ریاضیدان از تفکر در مسائل ریاضى پیدا مى شود. ولى معرفت مطلوب عارف، معرفت حضورى و شهودى است، نظیر معرفتى که براى یک آزمایشگر در آزمایشگاه حاصل مى شود. حکیم، طالب علم الیقین است و عارف، طالب عین الیقین.

ثالثا وسیله اى که حکیم به کار مى برد عقل و استدلال و برهان است، اما وسیله اى که عارف به کار مى برد قلب و تصفیه و تهذیب و تکمیل نفس است حکیم مى خواهد دوربین ذهن خود را به حرکت آورد و نظام عالم را با این دوربین مطالعه کند، اما عارف مى خواهد با تمام وجودش حرکت کند و به کنه حقیقت هستى برسد و مانند قطره اى که به دریا مى پیوندد، به حقیقت بپیوندد. .کمال فطرى و مترقب انسان از نظر حکیم در فهمیدن است، و کمال فطرى و مترقب انسان از نظر عارف در رسیدن است. از نظر حکیم انسان ناقص مساوى است با انسان جاهل، و از نظر عارف، انسان ناقص مساوى است با انسان دور و مهجور مانده از اصل خویش.

عارف که کمال را در رسیدن مى داند نه در فهمیدن، براى وصول به مقصد اصلى و عرفان حقیقى، عبور از یک سلسله منازل و مراحل و مقامات را لازم و ضرورى مى داند و نام آن را «سیر و سلوک » مى گذارد.

سیر و سلوک عبد به سوى خدا، سیرى عمودى است; نه افقى و منظور از «عمودى » در این جا، عمودى در هندسه الهى است، نه در هندسه طبیعى; یعنى به «مکانت برتر» راه یافتن است، نه به «مکان برتر» رفتن. از این رو زاد و توشه اى طلب مى کند تا انسان رادر سیربه مکانت برتر کمک کند.

خداوند از سیروسلوک به عنوان یک سفر صعودى وعمودى یاد مى کند و در سوره «مجادله » مى فرماید: «یرفع الله الذین امنوا منکم و الذین اوتوا العلم درجات » (سوره مجادله، آیه 11):

کسى که سیر صعودى کند، «مرتفع » مى شود و ذات اقدس اله از این سیر به «رفع » یاد مى کند، چنانکه در سوره «فاطر» از این سیر به «صعود» تعبیر شده است: «الیه یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه »سوره فاطر، آیه 10.

بنابراین، از این دو تعبیر «رفع » و «صعود» ، معلوم مى شود که سیر و سلوک، عمودى و مکانت طلبى است، نه افقى و مکان خواهى، چون سیر به طرف مکان، گرچه مکان برتر باشد باز افقى است; نه عمودى و خدا از رفعت کسانى مانند حضرت ادریس (علیه السلام) که این سفر را پشت سر گذاشته اند، چنین یاد مى کند:«و رفعناه مکانا علیا» (سوره مریم، آیه 57) که منظور از آن، مکانت عالیه است، نه مکان صورى و ظاهرى، و ذات اقدس خداوند در وصف خود نیز به عنوان کسى که داراى درجات رفیعه است یاد مى کند:«رفیع الدرجات ذو العرش » (سوره غافر، آیه 15) .

بنابراین،سیر الى الله یعنى سیر به طرف درجات رفیعه، و مؤمنان، از درجات رفیعه و عالمان، از درجات برتر و بیشترى برخوردارند و «کلمه طیب » هم به آن سمت صعود مى کند، و چون کلمه طیب که همان معرفت و عقیدت صائب است، با روح عارف معتقد عجین مى گردد، بازگشت صعود عرفان و عقیده صائب به صعود عارف معتقد است.

همان طور که در تبیین اخلاق مصطلح، مسالک گوناگونى وجود دارد، در تبیین مراتب سیر و سلوک اخلاقى نیز انظار متفاوت است: «محدثان » که اسلام شناسى آنان بر محور نقل است، مسائل اخلاقى و سلوکى را با برداشتهاى خاصى که از قرآن و احادیث عترت (علیهم السلام) دارند تبیین مى کنند، «متکلمان » نیز چون نسبت به اصول دین بینش کلامى دارند، اخلاق علمى و سیر و سلوک عملى را به روش متکلمان تشریح مى کنند; اما «حکیمان » چون بینششان بر مبناى حکمت متعالیه الهى است، اخلاق علمى و سیر و سلوک عملى را به روال خاص حکمت تبیین مى کنند و «عارفان » که جهان را بر اساس ظهور اسماى الهى مشاهده مى کنند، اخلاق علمى و سیر و سلوک عملى را به گونه اى دیگر تبیین مى کنند، ولى اگر حکیم بخواهد بیانهاى عارفان را به قالب فنى در آورد که هم از آیات و روایات دور نماند و هم از براهین عقلى مهجور نباشد، راهى را که محقق طوسى طى کرده است مى تواند معیار قرار دهد; خواجه نصیرالدین طوسى در کتاب «اوصاف الاشراف » براى مراحل سیر و سلوک، شش باب و براى هر باب، شش اصل ذکر کرده است، به استثناى آخرین باب که فناى در حق است و درجات و فصول آن نامحدود و ناپیدا کرانه است.

از آن جا که تخلق، سیرى باطنى و عمودى است و سیر باطنى و عمودى نیز مانند سیر ظاهرى و افقى، مسافت و مسیرى دارد و مسافت و مسیر را مى شود به درجات گوناگون تقسیم کرد، سالکان این راه سفرنامه خود را به صورت رساله سیر و سلوک، بازگو کرده اند و در حقیقت، این آداب و سنن که در ابتدا به عنوان «زاد المسافر» مطرح است، نتیجه ره آورد سالکان واصل است که به مقصد رسیده اند، و بهترین ارمغانى که سالکان این راه آورده اند این است که «نشانه » هر منزلى را به خوبى ارائه داده اند. کسى که براى اولین بار این راه را طى مى کند آن را بدون نام و نشان مى پیماید و علایم آن را در خود مى بیند و آنچه را که یافت به عنوان علامت و منزلگاه ذکر مى کند تا براى دیگران پیمودن آن راه آسان باشد; مثلا، کوه نوردى که قله اى را فتح مى کند براى اولین بار با سختى، راه ناهموار آن را طى مى کند و هرجا که براى قدم گذاشتن مناسب ببیند علامت مى نهد تا دیگران با آشنایى با این نشانه ها و علامتها این راه را پیموده، آن قله را فتح کنند. اولیا و انبیا (علیهم السلام) بدون تعلیم بشرى مبتکران سیر و سلوکند و این راه را بدون معلم بشرى با دشوارى پیموده و راههاى بسته را باز و علامت گذارى کرده اند و سالکان عارف همه شاگردان آنها هستند.

گرچه سلوک به یک معنا راه یک کلمه است، یک قدم است، یک مفهوم و یک عنوان است و آن «بندگى کردن» است، ولى مى‌توان به حسب حالات مختلفِ دورى و نزدیکى انسان، همین یک قدم را به منزل‌ها و مراحلى تقسیم کرد. برخى از بزرگان در این راه زحمت‌هایى کشیده‌اند و از هنگامى که انسان مى‌خواهد به طرف خداى متعال حرکت کند تا آن هنگام که به کمال نهایى مى‌رسد، منازلى تعیین کرده‌اند.

همان طور که در تبیین اخلاق مصطلح، مسالک گوناگونى وجود دارد، در تبیین مراتب سیر و سلوک اخلاقى نیز انظار متفاوت است: «محدثان » که اسلام شناسى آنان بر محور نقل است، مسائل اخلاقى و سلوکى را با برداشتهاى خاصى که از قرآن و احادیث عترت (علیهم السلام) دارند تبیین مى کنند، «متکلمان » نیز چون نسبت به اصول دین بینش کلامى دارند، اخلاق علمى و سیر و سلوک عملى را به روش متکلمان تشریح مى کنند; اما «حکیمان » چون بینششان بر مبناى حکمت متعالیه الهى است، اخلاق علمى و سیر و سلوک عملى را به روال خاص حکمت تبیین مى کنند و «عارفان » که جهان را بر اساس ظهور اسماى الهى مشاهده مى کنند، اخلاق علمى و سیر و سلوک عملى را به گونه اى دیگر تبیین مى کنند، ولى اگر حکیم بخواهد بیانهاى عارفان را به قالب فنى در آورد که هم از آیات و روایات دور نماند و هم از براهین عقلى مهجور نباشد، راهى را که محقق طوسى طى کرده است مى تواند معیار قرار دهد; خواجه نصیرالدین طوسى در کتاب «اوصاف الاشراف » براى مراحل سیر و سلوک، شش باب و براى هر باب، شش اصل ذکر کرده است، به استثناى آخرین باب که فناى در حق است و درجات و فصول آن نامحدود و ناپیدا کرانه است.

از آن جا که تخلق، سیرى باطنى و عمودى است و سیر باطنى و عمودى نیز مانند سیر ظاهرى و افقى، مسافت و مسیرى دارد و مسافت و مسیر را مى شود به درجات گوناگون تقسیم کرد، سالکان این راه سفرنامه خود را به صورت رساله سیر و سلوک، بازگو کرده اند و در حقیقت، این آداب و سنن که در ابتدا به عنوان «زاد المسافر» مطرح است، نتیجه ره آورد سالکان واصل است که به مقصد رسیده اند، و بهترین ارمغانى که سالکان این راه آورده اند این است که «نشانه » هر منزلى را به خوبى ارائه داده اند. کسى که براى اولین بار این راه را طى مى کند آن را بدون نام و نشان مى پیماید و علایم آن را در خود مى بیند و آنچه را که یافت به عنوان علامت و منزلگاه ذکر مى کند تا براى دیگران پیمودن آن راه آسان باشد; مثلا، کوه نوردى که قله اى را فتح مى کند براى اولین بار با سختى، راه ناهموار آن را طى مى کند و هرجا که براى قدم گذاشتن مناسب ببیند علامت مى نهد تا دیگران با آشنایى با این نشانه ها و علامتها این راه را پیموده، آن قله را فتح کنند. اولیا و انبیا (علیهم السلام) بدون تعلیم بشرى مبتکران سیر و سلوکند و این راه را بدون معلم بشرى با دشوارى پیموده و راههاى بسته را باز و علامت گذارى کرده اند و سالکان عارف همه شاگردان آنها هستند.

گرچه سلوک به یک معنا راه یک کلمه است، یک قدم است، یک مفهوم و یک عنوان است و آن «بندگى کردن» است، ولى مى‌توان به حسب حالات مختلفِ دورى و نزدیکى انسان، همین یک قدم را به منزل‌ها و مراحلى تقسیم کرد. برخى از بزرگان در این راه زحمت‌هایى کشیده‌اند و از هنگامى که انسان مى‌خواهد به طرف خداى متعال حرکت کند تا آن هنگام که به کمال نهایى مى‌رسد، منازلى تعیین کرده‌اند.

 

 

 

 

 

  • بتسابه مهدوی

زاهد حقیقی کیست؟

بتسابه مهدوی | سه شنبه, ۲۶ مرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۴۴ ق.ظ

زاهد حقیقی کیست؟ فقیه یا رند عارف؟

یعنی در عمل چه کسی نسبت به دنیا بی تفاوت است؟

بتسابه مهدوی

 

رند، او تمنّا و هوس و میلی جز مولای خود دارد؟ او گدای کوی خرابات است و از حیوان صفتان توقّع پاداشی ندارد.

چو رند جام می بی حساب می نوشد

به نزد عقل، کجا حساب و کتاب باشد رند

در این بیت رندی مدام، مستلزم پیوسته مست بودن است، رندی جنون الاهی دارد، آن با عقل و هوش دنیوی منافات دارد، رند زیرک است، عقل هم زیرک، اما زیرکی عقل از مصالح و منافع دنیاست، اما زیرکی رند از عشق و معرفت الاهی است، او دیوانه خداست، جنون فوق العقل دارد و بر مست هم هیچ تکلیف و حرجی نیست، حسرتی هم از دنیا ندارد چرا که کشته و شهید عشق است.

ما وجودمان حبابی است، به دریای حقیقت که برسیم این حباب می ترکد، غیریّت موهوم رفته است، پیام واقعی آب و حباب این است که یک معنای والا در ما نهفته است، آب کنایه از ولایت است، اما خودبینی های ما که حبابند به ما اجازه نمی دهند آنرا دریابیم. ما حبابیم و خیمه ای از باد در آب.

بادها هوای نفس ماست که نمی گذارد دل هوای مولا کند، موج نیروی جان ماست، با دو حباب که گفتیم جسم و تمنیات آن است، هر دو موهومند و وجود حقیقی ندارند، حتّی موج که جان ما باشد، باید بنشیند، تا دریای جانان که دریای عشق است، بپا خیزد. سِرّ رندی درویش همینجاست: از میان برداشتن پندار خودیّت و غیرخواهی و رأی، این وهم و گمان، باید سراغ اقیانوس کرم و رحمت حق رفت، تا آنجا که همه حجابها کنار رفته و زمزمه می کند .

رند کامل از همه عالم مجرّد شده، بی پروا و مست است، نه فقط مست می محبّت الهی، بلکه مست عکس روی خود ساقی (فیّاضیّت مطلق الاهی که بر پیر سرازیر شده) که آنرا در ساغر مِی دیده است، وطن رند اینجا میکده «محل مناجات بنده عاشق با معشوق الاهی» و کوی خرابات است، ساغر مِی هم دل عارف است که در وی مشاهده انوار غیبی می شود. پس رند کامل مستلزم هیچ یا همه چیز شدن است.

وقتی از خود خلاص شدی خدا همه چیزت می کند، رند کامل تبدیل وجودی شده و اوصاف و اخلاقش همگی الاهی شده است. مقامش از ابدال «یا مشایخ» کاملتر می باشد، چرا که:

اولاً در مقام فناء فی الله، بواسطه قرب فرایضی «فنای جهت بشریت بنده، بواسطه فرایض در جهت ربوبیّت» به وصال محبوب ذاتی رسیده است. یعنی سمع و بصر خدا شده است، خدا در این مقام باطن است و بنده ظاهر.

ثانیاً بواسطه قرب نوافلی در مقام بقاء بالله، خدا در او تجلّی کرده و بنده پنهان می شود و به باطن می رود، چرا که در جهت ربوبیّت الاهی است.

رند آدم بی قـراری است، او در سفـرهای معنـوی و روحانی به عنـوان سالک عاشـق هیچ جا مقیم نمی شود و نمی ایستد، حرکتش دینامیکی و نو به نوست، او حتّی به رقبا و رفقایش در طول مسیر سلوک توجّه ندارد بلکـه فقط به دوست توجّـه دارد. او به هر صـورت، به حال و یا مقـامی برخورد می کند، می خواهد از آن طریق فوراً به حق برسد.

خرابات مقام وحدت است و فنای کثرات. هم عاشق و هم معشوق خراباتیست، از خود رها شده. کسیکه پا به این آستان می گذارد و خراباتی را زیارت می کند باید مطهّر باشد.

در خـرابات که میکـده عشق و محبّت است نـور خدا به دل دیده می شـود و سالک به مقـام دیدار می رسد. در خرابات مغان نور خدا می بینم، آری وین عجب که حافظ با آن کجاها را دید. در خرابات خانه که نه، صاحب خانه دیده می شود.

سالک باید مانند کبوتری به هر بام و دری، ابتدا بنشیند برای دانه مقصود، به هر جا نظر می افکند، دامها و ناپختگان هـزار فـریب را خوب تشخیص می دهد، در سلـوکش غـم و درد و رنج و آشـوبی می بیند، دنبال درمـانش می رود، هفت شهـر عشـق را در کمال رندی سلـوک می کند و آواز سـر می دهد:

 

عقل مست لعل جان افزای تست

دل غـلام نـرگـس رعنــای تـــوست

تیـر بارانـی کـه چشمت می کند

بر دلـم پیـوسته چـون ابـروی توست

خلـق عالـم در رهت جان باختند

ور کسـی را هست سر همپای توست

ایـن همه عطـار دور از روی تـو

درد از آن دارد که بی داروی توست

 

رند قبل از اینکه نفس به سراغش آید و او را بر زمین زند، او به سراغ نفس می رود و اجازه نمی دهد این افعی هزار سر بیرون آید. مثالی در این خصوص: فرض کنید در سفره ای ده نوع غذا هست، نـون و پنیـر هـم هست، نفـس از غذاهای رنگیـن می خواهد، اما رند همان نون پنیر را می خورد. عارفی چهل دینار خود را، برای این که نفس را شکنجه دهد، ذرّه ذرّه به دریا می ریخت. عطار به این عارف، رند می گوید.

دکتر بتسابه مهدوی

26 مرداد 1395

تهران

  • بتسابه مهدوی

تاثیر مدیتیشن بر بیماری ها

بتسابه مهدوی | دوشنبه, ۲۵ مرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۱۷ ق.ظ

تاثیر مدیتیشن بر بیماری ها

بتسابه مهدوی

 

بسیاری از متخصصان معتقدند تمرین های تن آرامی که تحت نظارت و راهنمایی های پزشک و روان شناس انجام می شود، در درمان بیماری هایی مانند زخم معده، بیماری های قلبی ـ عروقی و بیماری ها و اختلال های جسمانی که علتی روانی و ذهنی دارند، موثر است.

انواع مدیتیشن

امروزه روش های متعددی برای انجام مدیتیشن وجود دارد که با وجود تفاوت هایشان، همگی یک هدف را دنبال می کنند و آن چیزی نیست جز دستیابی انسان به آرامش درونی. برخی از انواع مدیتیشن عبارتند از :

ـ مدیتیشن تمرکزی: ساده ترین روش برای این نوع مدیتیشن این است که آرام بنشینید و روی تنفس خود دقت کنید. نوعی ارتباط بین ریتم تنفس و فکر شخص وجود دارد. زمانی که یک فردی عصبانی است، تنفس او سریع تر و کوتاه تر می شود و هنگامی که فکرش آرام است، تنفس او منظم و عمیق تر خواهد بود بنابراین تمرکز روی تنفس باعث می شود فرد آرامش درونی و فکری کسب کند.

ـ مدیتیشن تفکری: در این نوع باید روی حواس تمرکز انجام شود و شخص تصور کند که اطلاعات دریافتی از طریق حواسش و افکار ناراحت کننده از جلوی ذهنش عبور می کنند و بدون اینکه فعالیتی انجام بدهد، فقط شاهد تخلیه فشارها و ناراحتی های خود خواهد بود.

گام به گام تا انجام مدیتیشن

قبل از اینکه مدیتیشن را شروع کنیم، باید به نکته های زیر توجه کنیم:

۱ نظم در محل و زمان تمرکز اهمیت بسزایی دارد. وقتی زمان و مکان منظم باشد، ذهن آرام و با حداقل تاخیر فعال می شود. به همین دلیل سعی کنید مدیتیشن را در یک ساعت به خصوص و در یک جای مشخص انجام دهید.

۲ بهترین زمان برای انجام مدیتیشن صبح زود و غروب است یعنی زمانی که در بحبوبه فعالیت های روزمره نیست.

۳ قبل از شروع به مغزتان دستور دهید آرام باشد و گذشته، حال و آینده را فراموش کنید.

۴ آگاهانه تنفستان را منظم کنید تا اکسیژن بهتر به مغز برسد و سپس تدریجی مغز را از افکار مختلف خالی کنید.

۵ برای ساکن شدن ذهن به مغز خود فشار نیاورید زیرا با این عمل امواج مغزی افزایش می یابد و مدیتیشن به تاخیر خواهدافتاد.

۶ روی اشیای بی رنگ و خنثی تمرکز و پس از بستن چشم هایتان آن شیء را تصور کنید. می توانید کلمه ای را هنگام تمرکز و مدیتیشن مرتب تکرار کنید، آن کلمه را در ذهن خود تکرار و با تنفستان هماهنگ کنید. .

دکتر بتسابه مهدوی

25 مرداد 1395

تهران

 

  • بتسابه مهدوی

انواع اعتماد به نفس 1

بتسابه مهدوی | دوشنبه, ۲۵ مرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۱۴ ق.ظ

انواع اعتماد به نفس

دکتر بتسابه مهدوی

 

* اعتماد به نفس رفتاری

* اعتماد به نفس احساسی ، عاطفی

* اعتماد به نفس روحی و معنوی

 

- اعتماد به نفس رفتاری ، به معنای قابلیت و توانایی در عمل کردن و انجام دادن کارهاست . از کارهای ساده گرفته تا کارهای سخت همانند جامه عمل پوشاندن به رویاهایتان . این همان نوع از  اعتماد به نفس است که مورد نظر اغلب ماست .

 

اعتماد به نفس احساسی و عاطفی به معنای توانایی در تسلط و به کنترل در آوردن دنیای احساس و عواطف شماست .این که بدانید چه احساساتی دارید ، معنای ان ها را بفهمید و بتوانید انتخابهای احساسی درست بکنید و ازخود در مقابل درد و رنج روحی و لطمه ها و صد مه های عاطفی محافظت کنید و بدانید چگونه روابطی صمیمی ، سالم و مانگار خلق نمایید .

 

سومین نوع از اعتماد به نفس که مهم ترین انها می باشد ، اعتماد به نفس روحی و معنوی است . این نوع از اعتماد به نفس همانا اعتماد و ایمان شما به جهان هستی و کل آفرینش و موجودات است . این ایمان روحی که زندگی ، هدف و نهایتی مثبت را در پی خواهد داشت و شما به خاطر هدفی این جا هستید و زندگی 70 - 80 - 90 ساله تان بر روی این کره خاکی هدف و مقصودی را دنبال می کند .

 

اعتماد به نفس آن است که باور داشته باشید می توانید و توانایی ان را دارید که تمام توانتان را به کار بگیرید و شرایط و اوضاع زندگی را آن گونه که مطلوب و دلخواه شماست تغییر دهید

دکتر بتسابه مهدوی

25 مرداد 1395

تهران

  • بتسابه مهدوی

افکار انسان

بتسابه مهدوی | يكشنبه, ۲۴ مرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۵۴ ق.ظ

افکار انسان

دکتر بتسابه مهدوی

افکار خود را در قالب تجسمات و کلمات مثبت مدیریت کنید تا به آرزوهای بزرگ زندگیتان به شکلی باور نکردنی دست یابید،

 ما به شما کمک می کنیم تا به این معجزه ی بزرگ دست یابید،

 افکار به اجسام تبدیل می شوند و ما به هرآنچه که می اندیشیم ، در واقع آن را جذب می کنیم؛

 کائنات را به خدمت خود بگیرید؛

 

اراده انسان در مسیر اراده کائنات است.

این قانون بسیار همه گیر و دقیق است و به زبان اعداد محاسبه و اعمال میشود؛

اگر انسان عدد هفت بخواهد ، کائنات عدد هفت را به او میدهد و اگر منفی هفت بخواهد ، کائنات باز بی هیچ حرکت دلسوزانه ای ، این کسری را به انسان اهدا میکند ، یا مثلا عدد پنجاه یا منفی سی و پنج ،

هر چه انسان اعداد و کدهای مثبت یعنی ثروت و سلامت و سعادت و خوشی و ... وارد کند ، کائنات نیز همان اعداد وکدها را رمزگشایی کرده و به انسان میدهند ، و باز هر چه اعداد و کدهای منفی وارد کند ، همانها رمز گشایی شده و به غم و اندوه و فلاکت و بدبختی و ناکامی تبدیل میشوند .

و این عدد و کد دادن ها بسیار ساده و فقط با فکر کردن انجام میپذیرد و نه با حل معادله های پیچیده ی دو متری!

کار کائنات رمزگشاییست ، نه تشخیص ؛

یعنی کاملا هشیارانه و دقیق کدهای انسان را دریافت میکند و آنها را رمزگشایی میکند ، اما هیچ قدرت تشخیصی در مثبت یا منفی بودن کدهای وارده ندارد ، و همه ی کدها را باز کرده و به خود انسان کدگذار باز میگرداند.

وقتی انسان مثلا به بدبختی فکر میکند یا درباره اش حرف میزند ، کائنات توجهی نمیکند که انسان با نیت خواستن به آن فکر میکند یا با نیت نخواستن. درواقع فکر کردن به چیزی نیت است ، نه خواستن یا نخواستن آن . و دقیقا همان بدختی را به او کادو میدهد!

"نمیخواهم" قراردادی بین انسانهاست ، و کائنات چنین زبانی را نمیفهمد، (که البته زبان بیهوده ایست)

 

در واقع انسان دانه را میکارد و آب میدهد و وظیفه ی کائنات رویاندن و بزرگ کردن آن دانه است و برایش هیچ فرقی نمیکند که آن دانه ، دانه ی لوبیای سحر آمیز (که نردبان رسیدن به تخم طلاست) باشد و یا دانه ی گیاه آدمخوار!

دانه ی گل خوشبو و میوه خوشمزه باشد یا دانه ی خار تیز و برنده ؛

و باز برای کائنات هیچ فرقی نمیکند که عدد وارده منفی هفت باشد یا منفی هفت هزار ،

مثبت هفت باشد یا مثبت هفت هزار میلیارد ،

هرچه انسان دانه بیشتر و موثرتری بکارد ، محصول بیشتر و موثرتر برداشت میکند.

اگر گندم بسیار بکارد ، گندم بسیارتر برداشت میکند و اگر خار بسیار بکارد ، خار بسیارتر برداشت میکند،

و نمونه ی موثرتر اینکه اگر دانه ی لوبیای سحرآمیز بکارد ، به تخم طلا رسیده و ثروتمند میشود واگر دانه ی گیاه آدمخوار بکارد ، طعمه ی کاشته ی خویش میشود.

اگر انسان خوبی ها و شادی ها و خوشبختی ها را اراده کند ، کائنات نیز همانها را برایش اراده و فراهم می کند.

و اگر انسان در تفکر ناکامی و غم و بدبختی و شکست باشد ، باز کائنات بی هیچ اعتراضی به این خواسته و اراده ی (شاید ناخودآگاه) انسان احترام میگذارد و شرایط آن را به نحو احسن فراهم میسازد ؛

در واقع این همان قانون آفرینش جهان بر پایه ی حساب و کتاب است.

کائنات همان علامتی را جلوی اعداد انسان قرار می دهد که خود انسان به او نشان می دهد. اگر انسان به کائنات علامت مثبت (+) نشان داده باشد ، کائنات نیز در معادله اش علامت مثبت قرار می دهد ، و اگر انسان علامت منفی (-) وارد کرده باشد ، کائنات نیز بی چون و چرا اطاعت می کند.

دکتر بتسابه مهدوی
24 مرداد 1395
تهران

  • بتسابه مهدوی