عکس نوشته 14 آذر 1395
- ۰ نظر
- ۱۴ آذر ۹۵ ، ۰۹:۴۳
دکتر بتسابه مهدوی
اگر به عمق وجود خود بنگریم، خواهیم یافت که ما طالب رشد وجودی هستیم؛ به طور فطری از نقص رنج می بریم. نقص، نداشتن است و کمال، داشتن؛ وجود ناقص فاقد بسیاری از کمال ها است. فطرتی که از نقص رنج می برد، از داشتن رشد وجودی و ظرفیت بیشتر وجودی است که نتیجه آن، لذت معنوی و روحانی نفس است؛ چنانکه معیار زشتی، نقص است که نتیجه آن رنج و درد روح انسانی است.
بنابراین، لذت، محبت، زیبایی ظاهری، مطلوب بودن یک شی ء، و هنر، معیار زیبایی نیستند؛ بلکه جهات معنوی و انسانی لذت، محبت، هنر، مطلوب بودن یک شی ء و حسن باطنی نتیجه و اثر رشد وجودی است. به عنوان قاعده کلی می گوییم: آنچه در جهت وجود رشد وجودی باشد از دید عقل و شرع زیبا، و آنچه در جهت نقص آن قرار گیرد زشت است.
انسان به عنوان موجودی در طبیعت، از بعد احساسگرایی برخوردار است و ادراکات او باید از این مسیر عبور کند تا به فهم و در کی بالاتر برسد.
به گلهایی که دست تدبیر حق آنها را رنگ آمیزی کرده و به آنها لطافت داده بنگر. حسن ظاهری گل از کانال چشم، حسن لطافت آن از طریق حس لامسه، حسن بویایی اش از راه شامه و.... مشهود نفس است. این ظواهر برای نفس زیبا هستند؛ اما بعد انسانی وقتی به آنها نظر دارد که شائبه شهودی در بین نباشد. روح انسانی زیباییهای حسی را نمود و آیه ای از زیبایی وجود می بیند و به آن گرایش پیدا می کند. این گونه توجه به زیباییهای حسی دارای ارزش اخلاقی مثبت است.
نظری که قوه شهویه را تحریک کند و زمینه اعمال هواهای نفسانی را فراهم نماید، ارزش اخلاقی منفی دارد؛ اگر چه بعد حیوانی لذت می برد و شادمان است، اما بعد انسانی نه تنها لذت نمی برد و در رنج است؛ بلکه آن را زیبا نمی بیند، زیرا معیار زیبایی در نظرش چیزی است که زمینه رشد وجودی را در برداشته باشد.
نفس در بعد حسی، همان صورت منعکس شده در ذهن را زیبا می بیند؛ خواه نگرش به آن شهوی باشد خواه غیر ذهن را زیبا می بیند؛ خواه نگرش به آن شهوی باشد خواه غیر آن، ولی زیبایی در بعد عقلی، آن صورت منعکس شده نیست بلکه نحوه نظر به آن که آیه و نشانه ای از زیبایی وجود مطلق است - زیبا می باشد.
زیباییهای حسی دارای بقا نیستند؛ منظره های جالب طبیعت با یک طوفان زیبایی خویش را از دست می دهند؛ جوان زیبا با پیر شدن یا در اثر حادثه ای، زیبایی اش را از دست می دهد و بالاخره زیبایی حسی با تغییر و تحول مادی دگرگون می گردد. لذت این گونه زیباییها موقت است. فطرت انسانی در پی لذات دائمی بوده و فطرت توحیدی و کمال جویی انسان، لذات گذار را معدوم می پندارد.
زیبایی حسی اگر چه ممکن است به نفس آرامش نسبی بخشد؛ اما هیچ گاه به آن قانع نمی گردد و بی نیاز نمی شود. این آرامش، زود گذر بوده و سختی ها به دنبال خواهد داشت؛ این لازمه شیرینی دنیاست.
زیبایی حسی برای نفس شیرین است؛ اما اگر بعد انسانی به آن نظر نداشته باشد، سختی و تلخی آخرت را به دنبال خواهد داشت.
دنیای مادیت امروز با تبلیغات زهر آگینش فطرت زیباگرایی بشر را متوجه زیباییهای حسی کره و شعله شهوت را در نفسها فروزان ساخته است. و بدترین اثر منفی آن در روان انسان اینست که زیباییهای معنوی را از بشر گرفته؛ به طوری که دید شهوی انسان به آنها دیده زشتی می نگرد.
دکتر بتسابه مهدوی
11 آذر 1395
تهران
ارتباط با ما از راه کانال
دکتر بتسابه مهدوی
خداوند، عالم هستی را بر اساس نظام علت و معلول (اسباب و مسببات) استوار کرده است. هیچ پدیدهای بدون علت به وجود نمیآید، هر آنچه در عالم هستی محقق میشود ناشی از علت و سبب خاصی است.
آتش علت سوزاندن است، پیدایش درخت میوه معلول قرار گرفتن نهال درون خاک با شرایط و کیفیت خاص و آب و هوای مناسب و غیره است. پیدایش انسان سالم و زیبا نیز معلول یک سلسله اموری است همچون شرایط خاص هنگام انعقاد نطفه، کیفیت تغذیه مادر در هنگام بارداری، نوع مواد و غذاها و داروهای مصرفی هنگام بارداری، ژنتیک و ... که هر یک از امور فوق در پیدایش نوزاد سالم و زیبا مؤثر است.
زشت یا زیبا بودن برخی انسانها و فرقهای دیگری که بین آنان است، معلول عوامل مختلفی است که به اختصار به بعضی از آنها اشاره میشود:
1-عامل وراثت: بسیاری از صفات جسمی و روحی انسانها در اثر وراثت از پدر و مادر و اجدادشان به آنها منتقل میگردد. هرچند در گذشته به این عامل مهم چندان توجهی نمیگردید، اما در روایات اهلبیت علیه السلام به این مسأله توجه جدی شده است. دانشمندان علوم طبیعی نیز در قرن اخیر به نقش عظیم این عامل تا حدودی پی بردهاند، چنان که امروزه علم ژنتیک به عنوان یکی از علوم حیاتی در مراکز معتبر علمی دنیا شناخته شده است.در زمینه تأثیر وراثت در انتقال صفات جسمی نظیر زیبایی، زشتی و... و صفات روحی نظیر شجاعت، ترس و... از طریق سلول و ژنهای نهفته در آن
2- تغذیه دوران بارداری: از عوامل مهم دیگر در زشتی و زیبایی و تفاوتهای دیگر افراد نسبت به همدیگر، نوع تغذیه مادران در هنگام بارداری است.
3- محیط، آب و هوا، تغذیه، مسکن و...: از دیگر عوامل مؤثر در نوع صفات جسمی - روحی فرزند، محیط جغرافیایی زندگی است. بدیهی است فرزندانی که در محیطهای گرمسیر یا سردسیر به دنیا میآیند و نیز نوع تغذیه آنان در نحوه ساختمان جسمی و روحیشان تأثیر بسزایی دارد. نمونههای عینی چنین تأثیری را میتوان در انسانهایی که هم اکنون در قارههای مختلف جهان زندگی میکنند، مشاهده نمود.
با توجه به نکات بیان شده، تفاوتهایی که بین انسانها - از نظر زشتی و زیبایی و... - به چشم میخورد هیچ گونه منافاتی با عدل الهی ندارد، چون اراده الهی در تدبیر نظام طبیعت بر اساس قوانینی است که خداوند در آن قرار داده است و این قوانین به هیچ نحو تغییرپذیر نمیباشد. بنابراین اگر شخصی زیبا یا زشت میباشد، در اثر عوامل خاصی است که در نظام طبیعت نهاده شده است.
به بیان دیگر در اعطاء کمالات و فیض از جانب خداوند هیچ نقصانی وجود ندارد بلکه در دریافت این کمالات و فیض الهی از جانب مخلوقات نواقص و تفاوتهایی وجود دارد و هر موجود بر اساس همان اسباب و عللی که بیان شد می تواند این کمالات را دریافت کند و جایگاه او از نظر میزان زیبایی یا استعداد و ... در این عالم تعیین می شود.
در منظر الهی، فرقی بین زشترویان و زیبارویان وجود ندارد و تنها معیار برتریشان تقوای الهی میباشد؛ البته چون زیبایی در برابر زشتی، نعمتی محسوب میگردد، از این رو تکلیف صاحبان سیمای خوش بیشتر از دیگران است. آنان باید حق آن نعمت را ادا نموده و در حفظ و پاکدامنی شان مراقبت بیشتری بنمایند.
در سایه همین تفاوتها است که زشتی و زیبایی اشیاء
و موجودات نمایان می شود. اگر واقعا همه انسانها از نظر زیبایی یا زشتی یکسان بودند
آیا واقعا دیگر زیبایی و زشتی معنا داشت. اگر عدالت این بود همه زیبا باشند و نه تنها
زیبا بلکه از نظر استعداد و ... همه یکسان باشند آیا واقعا ارزش زیبایی، علم و سایر
کمالات شناخته می شد؟ از تقابل زیبایی و زشتی با یکدیگر است که هر کدام از آنها جلوه
پیدا می کنند.
دکتر بتسابه مهدوی
10 آذر 1395
تهران
ارتباط با ما از راه کانال
دکتر بتسابه مهدوی
1- محبت انســـان به وجود و بقـــاء خود ( محبت فرزند از یک جهت به سبب محبت بقای خود است)
2- محبت داشتن به غیر خود به جهت بدست آوردن لذت های جسمی و حیوانی مانند :
دوستی زن و مرد به جهت مسائل جنسی ، دوستی غذاهـای لذیذ و لباسهای فاخر که پست ترین
مراتب محبت و دوستی است.
3- محبت آدمی به غیر خــــود به جهت احسان و نفعی که از طرف او عـایدش می شود (انسان بنده احسان است).
4- آنکه کسی چیزی را دوست داشته بـاشد به جهت ذات آن چیز و خود آن بدون اینکه بغیر از ذات او منظوری داشته باشد بلکه منظور و مقصود همـان خود او باشد و بس . و این محبت حقیقی است که اعتماد به آن شایسته است .
مثل محبت جمال و حسن . زیــرا حسن و جمال بخودی خود محبوبند وادراک آنها عین لذت است.
توضیح آنکه دوستی صورتهای زیبا بعضی مواقع برای شهوت و قصد نزدیکی است اما ادراک نفس جمال نیز لذتی است روحـــانی که بخودی خود محبوب است .
مثلا دوستی و محبت به مناظر زیبای طبیعت مثل سبزه و آب و غیره
5- محبت میان دو نفر به سبب تناسب روح ها . بسا باشد که کســـــانی یکدیگر را دوست دارند بدون ملاحظه جمال طمع جاه و مال . بلکه تنها و تنها به تناسب ارواح ایشان است .
6- محبت کسی با دیگری که میان ایشان در بعضی مواضع اجتماع و الفت حاصل شده است مثل : همسفر بودن یا هم مسجدی بودن و غیره
7- محبت انسانهـــــا با یکدیگر به تناسب ظاهری . مانند بچه با بچه ، پیر با پیر ، جوان با جوان ، تاجر با تاجر ، معلم با معلم ، شاگرد با همشاگردی و ...
8- محبت هر علتی از برای معلول خود و محبت هر صــــــانعی از برا ی مصنوع خود . و همچنین محبت معلول از برای علت خود و مصنوع از برای صانع خود . و بالاترین اقسام محبت ، محبت خداوند به بندگان خود است و بعد از آن محبت بندگان اهل معرفت نسبت به خداوند بزرگ است . و این یک سبب از اسباب محبت والدین به فرزند و همچنین محبت فرزندان به والدین است. همچنین محبت بین استاد و شاگرد و بالعکس چرا که معلم نیز سبب حیات معنوی و روحانی شاگرد است .
9-محبت دو نفر که با هم در یک علت شریکند و معلول یک علت و مصنوع یک صانعند. مثل محبت برادران به یکدیگر ، شاگردان یک معلم به هم و نیز یک سبب محبت میان اقوام و خویشان همین است .
در دایره خلقت، محبت به پنج درجه تقسیم می شود:
الف) محبت نزولی: مانند محبت والدین نسبت به فرزند .
ب) محبت صعودی: مانند محبت فرزند نسبت به والدین .
ج) محبت عرضی: مانند محبت بین زن و شوهر و خواهر و برادر .
د) محبت خیالی: مانند محبت بین مردم .
ه) محبت فطری: مانند محبت بین خدا و بنده .
این پنج درجه محبت بر دو نوع است:
1 . محبت صادق (فطری) .
2 . محبت کاذب (بقیه موارد) .
عشق و محبت راستین
محبت صادق آن است که انسان کمال را درست تشخیص بدهد و وقتی به کمال آگاهی پیدا کند به آن دل می بندد; مانند محبت به خدا، که این نوع محبت جاذبه ساز است و تنها یک علاقه قلبی نیست، بلکه باید آثار آن در عمل انسان منعکس شود . کسی که مدعی حب پروردگار است.
در حقیقت این اثر طبیعی محبت است که انسان را به سوی «محبوب » می کشاند و این گونه محبت آثار علمی دارد و دارنده آن را با محبوب پیوند می دهد و در مسیر خواسته های او به تلاش پرثمر وا می دارد . دلیل این موضوع روشن است; زیرا عشق و علاقه انسان به موجودی، حتما به خاطر این است که کمالی در آن یافته است .
هرگز انسان به موجودی که هیچ نقطه قوتی در آن نیست، عشق نمی ورزد، بنابراین، عشق انسان به خدا به خاطر این است که او منبع و سرچشمه اصلی هر نوع کمال است، مسلما چنین وجودی، تمام برنامه ها و دستورهایش نیز کامل است و در این حال چگونه ممکن است انسانی که عاشق تکامل و پیشرفت است از آن برنامه ها سر باز زند و اگر سر باز زد، نشانه عدم واقعیت عشق و محبت است .
آنها که شب و روز از عشق پروردگار یا عشق و محبت پیشوایان اسلام و مجاهدان راه خدا و صالحان و نیکان دم می زنند، اما در عمل کمترین شباهتی به آنها ندارند، مدعیان دروغین بیش نیستند .
آنها که سر تا پا آلوده گناهند، با این حال قلب خود را مملو از عشق خدا، پیامبر، امیر مؤمنان و پیشوایان بزرگ می دانند و یا عقیده دارند که ایمان و عشق و محبت تنها به قلب است و ارتباطی با عمل ندارد، از منطق اسلام به کلی بیگانه اند; بنابراین، محبت یک علاقه عملی است و کسی که خدا را دوست می دارد، از فرمان او پیروی می کند و خداوند هم او را دوست دارد و به دنبال این دوستی، آثارش در مناسبات او با انسان آشکار می گردد، گناهانش را می بخشد و او را مشمول رحت «رحمانیه » و رحیمیه » خویش قرار می دهد .
دلیل دوستی متقابل خداوند نیز روشن است; زیرا او وجودی است از هر نظر کامل و بی پایان و به هر موجودی که در مسیر تکامل گام بردارد، بر اثر سنخیت، پیوند محبت خواهد داشت و هرچه این پیوند قوی تر باشد، انسان را به سوی «محبوب » می کشاند; مخصوصا محبتی که انگیزه آن کمال محبوب است، احساس این کمال سبب می شود که انسان سعی کند خود را به آن مبدا کمال و اجرای خواسته های او نزدیکتر گرداند .
حب و دوستی، تنها وسیله ارتباط هر طالبی به مطلوب خود می باشد و دوست را به سوی «محبوب » و معشوق خود جذب می کند تا بدینوسیله نقص خود را کامل نماید و هیچ بشارتی برای «محب » لذت بخش تر از آن نیست که به او خبر دهند محبوبت، ترا دوست دارد .
انسان غذا را دوست دارد و به سوی آن می رود، می خوهد نقصی را که در خود به واسطه گرسنگی احساس می کند، رفع نماید . کسی هم که دوست خود را می جوید برای انس گرفتن با او و رفع تنهایی خود می باشد .
پس بنده ای که راه محبت الهی را طی می کند، آرزویی جز آنکه خداوند او را دوست داشته باشد، ندارد . او می خواهد چنانکه خدا را دوست دارد، خدا هم او را دوست داشته باشد و چنانکه او برای خداست، خدا هم برای او باشد .
عشق و محبت دروغین
محبت کاذب آن است که انسان، نقص را کمال بپندارد و بر اساس چنین پندار باطلی به آن کمال موهوم علاقه مند گردد; مانند محبت غیر خدا، مخصوصا محبت عالم طبیعت; محبت کاذب، جاذبه ای است که عین دافعه است; چنانکه افعی ها با نفس کشیدن، برخی از حشرات را جذب می کنند، اما نه برای پرورش و کمال، بلکه برای هضم و نابود کردن .
بنابراین، جذب آنان، جذب کاذب است .
زرق و برق دنیا نیز چنین است . انسان اگر به دنیا دل ببندد، دنیا جاذبه دارد و او را به سوی خود جذب می کند، اما این جذب برای این است که او را درهم بکوبد و نابود کند; ولی ذات اقدس خداوند نه تنها محبوب مؤمنان است، بلکه محب آنان نیز هست و آنان را به سمت خود جذب می کند تا آنها را بپروراند و احیاء کند . از این رو هر محبتی غیر از محبت خدا باطل و دروغین است .
نظامی گنجوی در پایان داستان «لیلی و مجنون » می گوید:
لیلی در اواخر عمر بیمار شد و طراوتش از بین رفت . او به مادرش وصیت کرد:
«پیام مرا به مجنون برسان و به او بگو اگر خواستی محبوبی برگزینی، دوستی مانند من مگیر که با یک بیماری همه طراوت خود را از دست بدهد و نشاط او فرو بنشیند; بلکه محبوبی را انتخاب کن که زوال پذیر نباشد» .
بنابراین شناخت و معرفت، محبت حقیقی می آورد و غفلت، محبت کاذب.
دکتر بتسابه مهدوی
10 آذر 1395
تهران
ارتباط با ما از راه کانال
https://telegram.me/naghshnegareh