نقش نگاره

سایت شخصی دکتر بتسابه مهدوی

نقش نگاره

سایت شخصی دکتر بتسابه مهدوی

۱۵۸ مطلب با موضوع «دکتر بتسابه مهدوی :: عرفان و خداشناسی» ثبت شده است

حجاب های روحی

بتسابه مهدوی | يكشنبه, ۳۱ مرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۵۵ ق.ظ

حجاب های روحی

دکتر بتسابه مهدوی

اولین چیزی که برای روندگان راه حقیقت و در مسیر حرکت به سوی خدا پیش می‌آید، این است که در اثر ایمان به پروردگار و کنار گذاشتن چیزی که دلخواه انسان است و خدا آن را نمی‌خواهد، فهم قلبی انسان، به همان مقداری که انسان از خواسته‌های دل گذشت می‌کند، به حقایق باز می‌شود و حقایق را به تدریج می‌فهمد. به یک معنای دقیق‌تر، می‌گویند حقایق برایش کشف می‌شود؛ یعنی آن بینایی و بصیرتی که قبل از ترک گناهان نداشت، پس از آن‌که در اثر ایمان به پروردگار، خواسته‌های نفسانی را ترک کرد، یک فهم دیگری پیدا می‌کند و به تدریج حقایق برایش روشن می‌شود.

 

کسی که از عمق قلبش خدا را شناخته، به سوی خدا حرکت می‌کند، و با تمام وجود به سوی خدا بر می‌گردد و وقتی چنین شد این حالت را پیدا می‌کند؛ چون نمی‌شود انسان قلبش متوجه خدا بشود، اما به سوی او حرکت نکند و اعمال و رفتارش خدایی و خداپسندانه نشود، و آن‌گاه حقایق معنوی به قلبش باز نشود و هر روز حقایق جدیدی از آیات قرآن نفهمد؛ مثل راننده‌ای که در جاده حرکت می‌کند، هرچه جلوتر می‌رود مناظر جدیدتری می‌بیند، لذا سالک الی الله هرچه بیشتر به سوی خدا می‌رود حقایق بیشتری برایش کشف می‌شود و پرده‌های بیشتری از جلوی چشمش کنار می‌رود.

 

مراحل تزکیه نفس مانند کشیدن یک نقشه است و پس از آن انسان باید در جاده اصلی قدم بگذارد

برنامه‌های تزکیه نفس هم، استاد طی ده، دوازده سال کار، بر روی روحیات سالک الی الله، تازه آن نقشه را بر کاغذ یعنی همان روح او ترسیم کرده است و پس از آن و البته مقداری هم در بین مراحل، شاگرد باید ماشین زندگی و اعمال خود را در جاده واقعی زندگی معمولی حرکت دهد و از پیچ و خم‌های امور روزمره، مانند یک راننده با دقت، طبق قوانین، به سلامت عبور کند و آن وقت از هر گردنه و بیابان و کوهستانی که واقعاً عبور کرد و طبق اصولی که در مراحل تزکیه نفس بر روحش تثبیت شده دقیقاً عمل کرد، در آن مرحله آزمایش شده و ایمانش برای همیشه پایدار مانده است؛ و الا ممکن است بعضی از سالکین الی الله، سال‌ها از استاد درس بگیرند و مرحله بگذرانند، اما وقتی در جاده با ماشین اعمال و رفتارشان به راه می‌افتد، درست رانندگی نکنند و حتی گاهی به خاطر کم استقامتی و یا عجله، نتوانند مرحله‌ای را درست امتحان بدهند و خداوند آن‌ها را طی حوادث و زمان‌های طولانی، مردود کند و از راه باز بمانند.

 

عیناً مانند راننده‌ای که پس از ترسیم نقشه، در جاده به راه می‌افتد اما وسط راه حوصله‌اش سر می‌رود و استقامت کامل از خود نشان نمی‌دهد و دیگر جلو نمی‌رود و همان وسط راه در دهکده‌ای یا کنار منظره‌ای می‌ماند و این مثل کسانی است که در بین مراحل تزکیه نفس و حتی پس از طی یک دوره تزکیه نفس استقامت نمی‌کنند و در یکی از منازل بین راه و مراحل سیروسلوک می‌مانند و اگر خدای نکرده مثل راننده کم حوصله، عجله کنند، که دیگر اصلاً به مقصد نمی‌رسند و در دره پرت می‌شوند.

دکتر بتسابه مهدوی

31 مرداد 1395

تهران

 

  • بتسابه مهدوی

چگونه سمبلهای ریکی کارمی کنند؟

بتسابه مهدوی | يكشنبه, ۳۱ مرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۴۹ ق.ظ

چگونه سمبلهای ریکی کارمی کنند؟

دکتر بتسابه مهدوی

درک من"ویلیام لی رند" ازچگونگی عملکرد سمبلها از منابع زیادی آمده است. در طی 25 سالی که با ریکی کارکرده ام و تجربه کسب کرده ام(چه از لحاظ متا فیزیکی وچه علمی), روی تجربیات خودم و شاگردانم تمرکز کردم و همچنین با کسانی که روشن بین بودند صحبت کرده ام و خواستم که به من بگویند وقتی که سمبل ها را بکار می بریم چه می بینند و چگونه آن را تعبیر میکنند.

سمبل های ریکی فوق طبیعت کار میکنند و از سمبل های دیگر متفاوت هستند.اغلب سمبلهای غیرریکی برای انتقال اطلاعات هستند, مانند چراغ راهنمایی , علامتهای کنار جاده ,ایکون های کامپیوتر وسمبلهای علمی یا ستاره شناسی.

 

دیگر سمبل های غیر ریکی مانند سمبل قلب یا مذاهب یا متافیزیکی اثری بیشتر از یک حس عقلانی در مشاهده کننده می گذارند, آنها می توانند یک اثر احساسی یا اثر معنوی بر روی فرد بگذارند. این سمبلها که اغلب بطور اتوماتیک اثر میگذارند با یک پروسه شرطی شدن در فرد وجود دارند.

این شرطی شدن در مکانیزم محرک واکنش قرار دارد جایی که سیستم اعصاب سمپاتیک عمل می کند(دانشمند روسی به نام ایوان پاولف این مکانیزم را روی سگش آزمایش کرده است). بیشتر شبیه به حس دفاع از جان است چه در انسان چه در حیوان, که باعث واکنش سریعتر می شود و همچنین کمکی است برای کارهای عادی روزانه مانند رانندگی ,فعالیت های ورزشی,...که به مرور احتیاج به فکر کردن کمتری دارند و خودکار شده اند.

مکانیزم واکنش حتی در تبلیغات هم استفاده شده است بطور مثال "کوکاکولا"برای رفع تشنگی، بارها وبارها در تلویزیون نشان داده می شود و تماشاگر شرطی می شود و وقتی احساس خستگی و تشنگی بکند و طالب احساس خوب باشد بطور خودکار به فکر "کوکاکولا" می افتد. راه اندازی رفتارهای عادتی چه سالم چه ناسالم در یک جا قرار دارد, زیرا عملکرد مکانیزیم واکنش در یک جا است.

سمبلهای ریکی هم با همین مکانیزم واکنش بکار می افتند.با این تفاوت که بعلت طبیعت انرژی همسویی, زمان کمتری برای نشان دادن واکنش می برند و همچنین واکنش همسویی در جایی بالاتر یعنی در حوزهُ انرژی شاگرد جا دارد, در جایی که فراتر از واکنش های معمولی است.

قبل یا در طی کلاس، سمبلها به شاگرد نشان داده می شوند بعد شاگرد همسویی را میگیرد. در طی همسویی سمبلها و انرژی های ریکی در پایه مغز جای میگیرند. جایی که در قسمت پائینی مغز قرار دارد. این قسمت از مغز مانند گذرگاه عمل میکند، هم ارتعاشات را به سمت بالا و مغز هدایت میکند و هم به سمت پایین به درون ستون فقرات. همچنین جایگاه خیلی از رفلکس های اتوماتیک است مانند ضربان قلب, تنفس, قورت دادن غذا و غیره. پس بهترین جا برای قرارگیری سمبلهاست.

فرآیند همسویی یک مکانیزم رفلکس اتوماتیک یا یک پروسه واکنش بین پایه مغز و دیگر قسمتهای سیستم سمپاتیک اعصاب ایجاد می کند که به حوزه بالاتر انرژی وصل است. پس زمانی که شاگرد یک سمبل را می کشد یا تصور می کند یا نامش را می گویدحوزه انرژی آنها بطور خودکار جواب می دهد (واکنش) و فرکانس هایِ بالایِ انرژیهای معنوی افزایش می یابند و سمبل کار می کند.

این یکی از معجزه های ریکی است. فرآیند واکنش برای سمبلها در طی همسویی خیلی سریع انجام می شود و احتیاجی به تکرار آن نیست و همچنین واکنش ها در جایی فراتر از سیستم انرژی فرد قرار دارند, فراتر از "من" و ذهن خودآگاه، در جایی که برای خیلی ها قابل دسترس نیست مگر با سالها تمرین و به همین علت است که ریکی برای همه قابل آموزش است.

فقط باید خیلی سپاس گزار باشیم به خاطر این هدیهُ فوق العاده که در این زمان به ما داده شده است و ما می توانیم برای رفع مشکلات از آن استفاده کنیم.

دکتر بتسابه مهدوی

31 مرداد 1395

تهران

 

  • بتسابه مهدوی

چگونه سمبل های ریکی را فعال کنیم؟

بتسابه مهدوی | يكشنبه, ۳۱ مرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۴۵ ق.ظ

چگونه سمبل های ریکی را فعال کنیم؟

دکتر بتسابه مهدوی

 

به چند روش سمبلها فعال می شوند، می توان آنها رابا انگشت وسط در هوا کشید یا در کف دست و یا در بالای بدن ریکی گیرنده جایی که می خواهید درمان شود. می توانید آنها را تجسم کنید و بعد نامش را 3 بار بگویید. به هر حال هر طور که به نظرتان بهتر می آید.

 

استفاده از سمبل قدرت

منبع این سمبل هنوز بطور مشخص پیدا نشده است و مانند 2 سمبل دیگر کانجیِ ژاپنی نیست. سانسکریت هم نیست. اما نقش آن در تمام سنگ نوشته های قدیمی پیدا میشود. که احتمالاٌ با شمنیسم ربط دارد. اما به نظر می آید که ارتباط بیشتری با شینتوئیسم داشته باشد و معنی مانترای آن "به حکم خداوند" است. استفاده از این سمبل ،قدرت انرژی ریکی شما را افزایش می دهد که تجربۀ قابل توجه ایست و به همین خاطر اغلب ریکی کارها آن را قبل از هر درمان بکار می برند و چندین بار در طی درمان فعالش می کنند که باعث میشود جریان ریکی قوی بماند.

سمبل قدرت همچنین می تواند برای تمرکز انرژی در یک نقطۀ مشخص در بدن استفاده شود.خانم تاکاتا معنی آن را اینگونه می گفت"تمام قدرت جهان را در اینجا قرار بده."

 

رها کردن انسدادها

یکی از دلایل بیماری افراد این است که جریان انرژی در یک نقطه منسدد می شود .اگر در طول درمان احساس کردید در نقطه ایی انسداد انرژی است، می توانید از سمبل قدرت استفاده کنید و انسداد به سرعت پاک می شود.

 

تبرک غذا

زمانی که در حال پخت غذا هستید سمبل را بکشید و برای چند دقیقه به غذا، انرژی ریکی بفرستید. قبل از خوردن غذا هم می توان اینکار را کرد. در حقیقت هرانرژی منفی ای را از غذا پاک می کنید. وقتی که غذا گوشتی باشد این تکنیک خیلی مفید است چون ممکن است حیوان در هنگام ذبح خشمگین یا ترسیده باشد و این انرژیهای منفی به شما منتقل شود.

و علاوه بر این فوائد هضم غذا وجذب مواذ غذایی نیز راحتر می شود.

 

تبرک دیگران

این سمبل برای تبرک دیگران هم استفاده می شود. زمانی که با کسی دست می دهید یا در آغوش می کشید سمبل قدرت را در ذهن تان 3 بار بگوئید.

 

تبرک محل

پاک کردن انرژی های منفی و پر شدن اتاق ها از انرژی های مثبت خیلی لذت بخش است. مخصوصاً زمانی که در اتاق هتلی هستید یا هر اتاقی که آدمهای زیادی آنجا بوده اند ، ممکن است که انرژی منفی داشته باشد. تبرک اتاق کیفیت اعمال شما را افزایش می دهد و فضایی پر از آرامش و موفقیت بوجود میاورد.

 

دکتر بتسابه مهدوی

31 مرداد 1395

تهران

  • بتسابه مهدوی

داستان صوفیانه

بتسابه مهدوی | شنبه, ۳۰ مرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۳۱ ق.ظ

  تفاوت عالم با بصیرت و عالم بی بصیرت
یک داستان صوفیانه

 

دکتر بتسابه مهدوی

فیلسوفان ، منطق دانان ،حکیمان و علما همه جمع شده بودند تا ملاصدرا را محاکمه کنند .

اتهام او سخت سنگین بود .ملا نصر الدین متهم شده بود که از روستایی به روستایی دیگر رفته و جار زده است که (ایها الناس !عالمان تان جاهلند ،ثبات قدم ندارند .سر در گم اند !) او را به تشویش اذهان عمومی متهم کرده بودند .)💠🍃💠

قاضی گفت :تو نخست صحبت کن ملا

ملاصدرا گفت :لطفا قلم و چند ورق کاغذ بیاورید .قلم و چند کاغذ آوردند .

ملا گفت :به هر یک از علما یک ورق کاغذ بدهید .ورق ها را توزیع کردند .💠

ملا به قاضی گفت :لطفا از آن ها بخواهید جداگانه ..نظر خود را درباره ی این پرسش بنویسند :نان چیست ؟؟؟

قاضی از شاکیان خواست که اینکار را بکنند. و آنها نیز اینکار را کردند .و جواب ها را روی کاغذ نوشتند و به قاضی دادند .

قاضی جواب ها را خواند :👇🏼️💠

اولی نوشته بود :نان غذا است .

دومی نوشته بود :نان ترکیبی از آب و آرد است .

سومی نوشته بود :نان موهبتی الهی است .

چهارمی نوشته بود :نان بر حسب کاربردهای متفاوت کلمه ی نان معانی متفاوتی خواهد داشت .

پنجمی نوشته بود :نان ماده ای مغذی است .که خمیر پخته شده است.

ششمی نوشته بود :هیچ کس واقعا نمیداند نان چیست  💠🍃💠

آنگاه ملانصرالدین گفت :👇🏼

جناب قاضی اینها در تمام عمرشان نان خورده اند اما هنوز بر سر معنای نان اختلاف دارند و اتفاق نظر ندارند .پس چگونه میتوانند درباره ی درستی یا نادرستی کارها و حرف های من نظر بدهند ؟آیا حرف اینها میتواند حجت باشد ؟؟؟🍃💠💠🍃

 

آری ،این است حال همه ی فیلسوفان و عالمان و فاضلانی که از بصیرت بی بهره اند .آن ها چیزهایی میگویند و میبافند که خودشان نیز از معنای آن ها سر در نمی آورند .آن ها در شب تاریک روح خود ،سرگردانند ،و به تعبیر حکیم خیام نیشابوری 👇🏼🔵🔴👇🏼

آنان که محیط فضل و آداب شدند .

در جمع کمال شمع اصحاب شدند .

ره زین شب تاریک نبردند برون ...

گفتند فسانه ای و در خواب شدند .

آنها حتی از شناخت دقیق خود نیز عاجزند. پس چگونه میتوانند چیزهای دیگر و خدا را بشناسند ؟

باید در رفع حجاب ها کوشید ،نه در جمع کتاب ها ....🔴🔵🔴

با جمع کتاب ها ...حجاب ها رفع نمیشود .

عزیزا ...اگر محجوب باشی ...تلنبار نمودن کتاب ها و اطلاعات ،لایه ای دیگر بر حجاب های تو اضافه مینماید .آنگاه

به تعبیر مولانا میشوی👇🏼🔴

هر چه گویی ای دم هستی از آن

پرده ای دیگر بر او بستی بدان ..

آری جمع کتب و مطالعه با ولع علم کمکت میکند تا ماهرانه تر به علم و فضل تظاهر نمایی ..میتوانی آن ها را پشت سر خود ردیف کنی و هنگامی که میهمانی به خانه ات آمد ادعای فضل کنی ؟اما آیا 👇🏼🔵🔴🔵🔴🔵🔴🔵🔴👇🏼👇🏼👇🏼

این کتاب ها میتوانند ستار العیوب تو باشند ؟؟؟آیا میتوانی جهل خود را در پشت آنها پنهان کنی ؟با جمع آوری اطلاعات و معلومات چیزی از جهل آدمی کاسته نمیشود .بعکس ؛بر جهل او چیزی اضافه میشود ...قطره ی دانش هنگامی خوب است که به دریاهای هستی متصل باشد و گره گشاید .

آنگاه معلومات تو مثل دیواری میشود که جهل تو را محافظت میکنند ...آبشخور نادانی تو میشوند.  و موجب میشود که ندانی که نمیدانی. ..مایه ی جهل مرکب تو میشود .

جهل مرکب ،خطرناک تر از جهل و نادانی صرف است . اگر ندانی که نمیدانی ...چگونه خواهی دانست و روشن خواهی شد ؟؟؟

اگر تاریکی درون خود را فراموش کرده باشی.....هیچ گاه روشنایی را نخواهی جست .اگر باور کرده باشی که میدانی ،

چه چیزی تو را به راه های پر هیجان آگاهی خواهد کشاند ؟

معلومات صرف ،هرگز جهل مرکب تو را به آگاهی تبدیل نمیکنند .

معلومات صرف ،فقط توهم آگاهی ایجاد میکنند.  معلومات صرف سرابی است که انسان آن را آب میپندارد ...اما در واقعیت ،سراب ،سراب است و هرگز تشنگی تو را بر طرف نخواهد کرد ....

بین جاهلان و کسانی که فقط معلومات اندوخته اند ،تفاوت فقط در کمیت است ...نه کیفیت ....آن ها اصلا تفاوتی کیفی ندارند ...جاهل ،کمتر از عالم بی بصیرت معلومات دارد  همین و بس. .

🔴🔴🔴عالم بی بصیرت میتواند چیزهایی را طوطی وار تکرار کند که جاهل نمیداند .

عزیزا. .....🔵🔴

سخن و کلمه هنگامی سرشار از معنا میشود که از تجربه باردار باشد .

 

عزیزا ....🔮

تو میتوانی معانی همه ی لغت های یک لغتنامه ی قطور را به حافظه بسپاری

اما معانی همه ی آنها را نیز تجربه کرده ای .؟؟؟آیا هنگامی که واژه ی خدا را به کار میگیری آیا میدانی درباره ی چه چیزی سخن میگویی ؟؟؟آیا معنای واژه ی خدا برای تو با همین معنا در دل و باور مولا علی ع و مسیح و حلاج و بودا یکیست ؟؟؟؟؟🔮

این واژه برای تو تنها یک واژه است ..اما در پس به کار گیری این واژه خطری خوابیده است ...خطر این است که ممکن است تو گمان نمایی که با به کار گیری یک واژه محتوای آن را نیز تجربه نموده ای ....

دانستن واژه ی خدا به معنای شناختن خدا نیست .هر کافری هم این واژه را میداند .

دانستن واژه ی عشق ...تجربه ی عشق نیست.

دانستن واژه ی آتش فهمیدن آتش نیست .

با گفتن واژه ی طاهر تو پاک نمیشوی مگر توبه کنی و در اعمالت پاک گردی ..

معلومات چیزی بر بصیرت انسان نمی افزاید ...🔮

عزیزا ...واژه ها سمبل و نمادی بیشتر نیستند .اگر تو معانی وجودی را در این واژه ها نریزی ،آن ها تهی اند ...معانی در کلمات نیستند .. معانی در فرد و تجربه های اویند. ..🔮

کسی که پر از معلومات است و به همین بسنده کرده ...پر از غباری است که از کتاب ها و گفته ها بر جانش نشسته است .حال چنین عالمی از حال نادانان بدتر است ...زیرا چنین عالمی به جهل مرکب دچار است ..کسی که خوابیده را میشود بیدار کرد که نادان است .اما کسی که خود را به خواب زده است نمیتوان به آسانی بیدار نمود ..نادانی صرف خود خلوصی دارد و از این خلوص میشود گامی به جلو برداشت .اما ناخالصی عالم بی بصیرت را نمیتوان به راه بصیرت به آسانی آگاه نمود .

عزیزا ....💠️💠

اگر علم پاره ای از زندگی تو نباشد ..

باریست اضافی بر دوش تو که حمل میکنی ...حمل این بار اضافی نه تنها ضرورتی ندارد بلکه مانع نیز هست .نمیگذارد چابک تر گام بر داری ..

حکایت عالم بی بصیرت ..حکایت خری است طبق  گفته قرآن مجید که باری از کتاب بر پشت خود دارد ...

خر هرگز از آنچه که بر پشت خودحمل مینماید بهره ای ندارد ...🍃️🍃

عالم بی بصیرت نیز چون مرداب است. یک جا مانده است .راکد است .جاری نیست . ...و هرگز به دریا نمیرسد. ..

ادامه دارد ....

🔮️🔮️🔮️🔮

 

  • بتسابه مهدوی

ترک جمالی و جلالی

بتسابه مهدوی | شنبه, ۳۰ مرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۱۷ ق.ظ

« ترک جمالی و جلالی »، همراه با ذکرهای مخصوص

دکتر بتسابه مهدوی

 

پرهیز جمالی :

باید ترک خوردن گوشت نماید و شیر و ماست و لبنیات کم بخورد و پرهیز نماید و گیاه خوار باشد و سبزیجات و سیفی جات و حبوبات و عطریات مصرف نماید و همیشه با طهارت و جامه تمیز و سر و روی اصلاح شده و ناخن گرفته و از منصوبات حیوانی میتواند استفاده کند  .

یعنی از چرم و پشم و ابریشم ... و میتواند بر رونده مثل اسب و ... سوار شود .

 

پرهیز جلالی :

در این پرهیز کار سالک سخت میشود، چرا که آداب پرهیز جلالی باید دقیق و منظم باشد و حتما زیر نظر پیر و یا استادی پاک باخته انجام شود و خطر بسیار دارد ...

باید که سالک ترک خوردن هرنوع گوشت و تخم مرغ و لبنیات و حتی بوی چربی کند .

استعمال جامه پشمینه و ابریشمی و هر آنچه که از حیوان بدست آید را ترک گوید .

حتی در پوشیدن کفش همین مطلب صدق میکند .

موی نتراشد . و ناخن نگیرد . جماع نکند .

بر بستر غیر ننشیند و از دست دادن و دست مالیدن به موجودات زنده اجتناب کند .

سرکه و پیاز و سیر و ترب مصرف ننماید .

میوه جات را کامل بشوید و از کرمو نبودن آن اطمینان حاصل کند و سپس مصرف نماید .

به هیچ عنوان حبوبات کرمو نخورد .

در طول چله نشینی از کسی کمک نخواهد و جامه بجز نخی نپوشد .

بر هیچ موجودی مزاحمت ایجاد نکند .

بر هیچ حیوانی سوار نشود و هیچ گاه شاخه درخت و بوته گیاهی را آسییب نرساند .

بنده، تمام موارد را تحریر کردم به همان میزان که استاد بزگوارم امر فرموده بود .

شرح جمالی

 

اسماء جمالی که آنرا اسماء رحمت گویند، درجات و فتوحات و زرق و فتح جنگ و سرخ رویی پیش بزرگان و ملوک و سلاطین

و امرا و وزراء و محبت و مودت با خود میاورند .

به این اسماء عمل کند تا به مقصود برسد.

 

شرح جلالی

اسماء جلالی " اسماء هیبت " هستند و این اسماء برای نزدیک شدن به حضرت حق و مقهور نمودن شیاطین و دشمنان و رسیدن به هدف میباشد ، به این اسماء عمل کند تا به مقصود برسد .

 

اسماء جمالی

جمله چهل و پنج اسم میباشند که عبارت است از :

یا رحمن . یا رحیم . یا سلام . یا مومن . یا مهیمن . یا وهاب . یا رزاق . یا باری . یا غفار .

یا باسط . یا معز . یا لطیف . یا غفور . یا شکور . یا حفیظ . یا کریم . یا واسع . یا حکیم .

یا حلیم . یا ودود . یا کفیل . یا ولی . یا مغنی . یا معطی . یا نافع . یا رشید . یا محیی .

یا حی . یا قیوم . یا ماجد . یا صمد . یا بر . یا تواب . یا عفو . یا روف . یا نور . یا هادی .

یا باقی . یا صبور . یا واجد . یا وکیل . یا احد . یا نعیم . یا ضار .میباشند .

 

اسماء جلالی

جمله بیست و یک اسم از اسماء میباشند که عبارت هستند از :

یا علی . یا جبار . یا متکبر . یا قهار . یا قابض . یا مذل . یاعزیز . یا جلیل . یا قوی .

یا مبدی . یا معید . یا ممیت . یا قادر . یا مقتدر . یا منتقم . یا ذوالجلال . یا مقسط . یا مانع .

یا وارث . یا مالک الملک .

 

اسماء مشترک جمالی و جلالی :

این اسما هردو برای امور نیک و بد بکار میایند و جمله سی و دو اسم هستند که عبارت است از :

یا ملک . یا واحد . یا خالق . یا قدوس . یا مصور . یا علیم . یا سمیع . یا بصیر . یا حلیم .

یا عدل . یا خبیر . یا عظیم . یا مقیت . یا حسیب . یا منعم . یا مجیب . یا باعث . یا شهید .

یا حق . یا مقدم . یا موخر . یا اول . یا آخر . یا ظاهر . یا باطن . یا متعال . یا اکرام .

یا جامع . یا غنی . یا بدیع . یا رشید . یا والی .   

 

شرح اسماء جلالی و جمالی بسیار زیاد زیاد است، و سراسر از اسرار برای اهل تحقیق و جوینده و سالک راه حقیقت  میباشد .

وقتی باریتعالی خواست رحمت خود را آشکار کند به صفات جمالی خود را وصف نمود و خزاین بیشماری که قابل درک و فهم از نظر عددی و ذهنی برای هیچ ابوالبشر نمیباشد، بیافرید و کلید این خزاین را بدست فرشتگانش سپرد.

دکتر بتسابه مهدوی

 

  • بتسابه مهدوی

ترسندگان

بتسابه مهدوی | شنبه, ۳۰ مرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۱۴ ق.ظ

ترسندگان

دکتر بتسابه مهدوی

ترسندگان در راه خدا شش گروهند :

تائبان 🍃عابدان 🍃زاهدان 🍃

عالمان 🍃عارفان 🍃صدیقان 🍃

اما تائبان را خوف است .🌸

عابدان را وجل است .🌸

زاهدان را رهبت است 🌸

عالمان را خشیت است 🌸

عارفان را اشفاق است .🌸

صدیقان را هیبت است .🌸

اما ترس برای توبه کاران است و مبتدیان و حصارهای ایمان است و سلاح مومن دربرابر گناه ..و هر کس را این ترس نیست ایمان در او نیست ...🍃🌸🍃

اما ترس زنده دلان عابد وجل است . (وجل به معنای شعور و درک ترس و خوف است ..یعنی حالتی که در انسان بر خلاف طمانینه به غلیان می افتد و انسان آرامش خود را از دست میدهد که مبادا غفلت ورزد ...تا کنون که گناهکار بوده لااقل پس از توبه جبران نماید .

🌸🍃🌸🍃

رهبت :ترس زاهدان است که عیش خود از میان برده و و از خلق بریده است وباطنا از جهان و جهانیان جدا شده ..همه ی وجود خود را غرامت میبیند و همه ی سخنان خود را شکایت مینگرد و همه کردار خود را ناچیز ..گهی چون غرق شدگان فریادرس خواهد و گهی چون نوحه گران دست بر سر زند و گهی چون بیماران آه کشد ...و ترسش از این است که مقبول درگاه حق نباشد و این ترس وقتی امتداد داشته باشد صاحب آن را راهب میگویند و اگر در معرفت و لطف حق غرق گردد و فقط مناظر جلالی حق را در ننگرد و رو به سوی اذکار جمالی و تعمق در آیات رحمت حق نماید رو به سوی اشفاق میگذارد .

🍃🌸🍃🌸🍃

اما عالمان را ترس خشیت است ..وقتی به مرحله علم میرسی ...دیگر خاشع میشوی و تعظیم و بزرگی خداوند مینمایی و آنقدر عظمت حق بر دلت خواهد نشست که در قلبت خشیتی ترس وار پدید خواهد آمد از جبروت او ...و از اینکه در گذشته خود چقدر نادان بودی و اهمال کار و تا به چه اندازه ممکن است باز غافل باشی و هنوز نادان ...و در اعمالت باز نادان باشی.. ترسی در دل خواهی داشت که به آن خشیت میگویند .

🍃🌸🍃🌸🍃🌸

اما اشفاق ترس عارفان است .ترسی همراه با تسلیم ...ترسی که نه پیش دعا حجاب گذارد و نه پیش فراست بند ..نه پیش امید دیوار ...ترسی است گدازنده و کشنده که جوارح را آب نماید و گاه درد در ناحیه قفسه سینه از اشفاق و شکاف در دل احساس میگردد ...و تا در باطن چنین کسی ندا لا تخافوا و لا تحزنو پدید نیاید آرام نگیرد....دل این ترسنده را در ابتدا سوزانند و سپس نوازند و بعد به سوی خود خوانند اما او نه از سوختن آه کشد و نه از چیزی بنالد .چنین کسی سر آخر بر اثر این ترس و سوز و گداز به فواد در دل نائل گردد .

🌸🍃🌸🍃🌸🍃

پس از اشفاق ...بیم هیبت است که آن بیم صدیقان است ...بیمی که از عیان خیزد و دیگر بیم ها از بیان ...چیزی در دل تابد چون برق ...نه کالبد آنرا تابد نه جان آنرا طاقت آورد که با وی بماند و بیشتر این حالت حتی در وجد و سماع و بی خبری اتفاق میافتد ناگهان چون صاعقه بر دل عارف مینشیند ...

🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸

 

  • بتسابه مهدوی

هاروت و ماروت

بتسابه مهدوی | شنبه, ۳۰ مرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۴۲ ق.ظ

هاروت و ماروت


دکتر بتسابه مهدوی

 

هاروت و ماروت دو نام از زبان سریانی است .و دو فرشته آسمانی هستند .و علت آمدن آنها بر زمین آن است که مردم در زمین ستم ها کردند و ناموس ها دریدند و شراب خوردند و مستی کردند و زنا کردند .فرشتگان به خدا عرض کردند :خدایا بنده گانرا آفریدی که تو را نافرمانی کنند ؟خداوند فرمود :اگر آن نیروی شهوت که در آنها است در شما بود شما نیز چنین میکردید .

گفتند خداوندا .....♻️🌹♻️

ما را که فرشته ایم نسزد که نافرمانی کنیم و خلاف امر تو رفتار نماییم !

خداوند فرمود از میان خودتان دو فرشته برگزینید تا من در آنها شهوات آفرینم .آنان هاروت و ماروت را برگزیدند که از همه پارساتر بودند ....🍃

خداوند در آنها نیروی شهوت آفرید و روانه ی زمین نمود ...تا در میان مردم داور و کارگزار باشند ...

و خداوند به آنها سفارش نمود که 👇🏼

شرک میاورید ...🍁

خمر نخورید  ....🍁

زنا مکنید .........🍁

آدم مکشید .......🍁

گوشت خوک نخورید ....🍁🍁🍁

و در داوری ستم و بیداد مکنید ....

ایشان به زمین آمدند و روز در بین مردم داوری مینمودند و کار مردم حل مینمودند ...و شب ها به آسمان باز میگشتند ...🍁🍁🍁

روزی زنی زیبا به نام زهره نام با همسرش به نزد آنان به داوری آمد .

گویند زن پارسا زاده ای از کشور فارس بود که بسیار زیبا بود .فرشتگان چون زیبایی او را دیدند در دل خود هوای او را نمودند ♻️🌹♻️

آنان داوری بین آن زن و مرد را به تاخیر انداختند و او را در خانه ی خود دعوت نمودند تا کام دل از او بگیرند ...آن زن سر باز زد و گفت :👇🏼♻️🌹

اگر شما میخواهید از من کام بگیرید نخست بایست مانند من بت بپرستید و آدم بکشید و شراب بنوشید. 

هاروت و ماروت گفتند این کار از ما بر نمی آید ...و ما نمیتوانیم انجام دهیم ..

گفته اند ...سه بار این گفت و گو میان آنان رخ داد تا که سر آخر شهوت کار خود بکرد و آن فرشتگان گفتند ما نیز چون آدمیان پس از انجام عمل توبه میکنیم .

پس هاروت و ماروت گفتند که :

از آن چهار کار که گفتی نوشیدن شراب برای ما از همه آسانتر است ...

🌹♻️🌹و ندانستند که شراب مادر همه جنایت هاو گناهان است ...پس خمر خوردند و مست نمودند و کام خود از آن زن بگرفتند ...در آنحال کسی آنان را بدید و خواست که به بقیه بگوید و آنان را رسوا نماید ...هاروت و ماروت از ترس فاش شدن راز او را کشتند ...تا هم آدمکشی و شراب خواری و زنا را مرتکب شدند ....🍁🍁🍁

در آن حال خداوند فرشتگان را از کار ناپسند آنان آگاه نمود و فرشتگان شرمنده از قضاوت خود درباره ی انسان از آن پس از درگاه خداوند برای آدمیان شب و روز آمرزش میخواهند ...🍃🌹🍃

هاروت و ماروت چون دیدند بار دیگر نمیتوانند که به آسمان باز گردند شروع به یاد دادن سحر و جادو و رازهای آن نمودند به آدمیان وووهر چه از علم الاسرار بلد بودند به آدمیان می آموختند ...و آن زن که زهره نام داشت و معشوقه آنان گشته بود ...از این دو فرشته اسم اعظم را آموخت و راهی  آسمان گشت. ..لیکن فرشتگان به امر خداوند مانع او گشتند ...و خداوند نیز صورت وی را بگردانید و او را معذب ساخت تا تبدیل به ستاره ی سرخی گشت در نزدیکی زمین ...و نام او به عربی زهره است ...و به فارسی ناهید و به زبان نبطی بیدخت ...🍁🍁🍁

آن دو فرشته هاروت و ماروت پس از بی بال و پر شدن نتوانستند به پرستشگاه خود بازگردند ...و نزد حضرت ادریس ع رفتند تا نزد خداوند شفاعت نماید ....و به ادریس نبی ۴۰ اسما ادریسی را بیاموختند اما شفاعت حضرت ادریس پذیرفته نگشت تنها به خاطر حضرت ادریس  ...خداوند آنان را میان عذاب دنیا و عذاب آخرت مخیر نمود و اختیار داد ...

هاروت و ماروت عذاب دنیا را برگزیدند و از آن پس در چاه بابل عراق معلق نمود تا عذاب بکشند ...

 

 

  • بتسابه مهدوی

پیدایش کثرت و قاعدۀ الواحد

بتسابه مهدوی | جمعه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۵، ۰۸:۲۹ ق.ظ

پیدایش کثرت و قاعدۀ الواحد

دکتر بتسابه مهدوی

 

در باب چگونگی پیدایش کثرت از وحدت، فلاسفة مشایی قاعده ای دارند که "الواحد لایصدر عنه الا الواحد". از واحد جز واحد صادر نمی شود. آن گاه ایشان نظام عالم را بر پایة سلسله مراتب عقول ده گانه که هر یک بر دیگری مترتب است، توجیه می نمایند. اما شیخ صدرالدین می گوید که وحدت حق در مقابل کثرت قرار ندارد، از این وحدت جز موجود واحد، ظاهر و پدیدار نگشته و او همان است که از قلم اعلا تا جهان ماده را فرا گرفته است و صدر تا ذیل عالم را احاطه کرده، سپس می گوید: سخن ما در این که از موجود واحد جز یک موجود پدید نمی آید غیر از آن است که حکما راجع به این قاعده گفته اند.

و در جای دیگر این امر را چنین توضیح می دهد: "خدای تعالی چون واحد است از او جز واحد سر نمی زند. چرا که محال است که واحد غیر واحد را ظاهر سازد. این واحد دومی نزد ما وجود عامی است که بر اعیان مکنونات افاضه می شود چه آن‌هایی که پیدا شده اند و چه آن هایی که علم به وجودشان تعلق گرفته ولی هنوز پیدا نشده‌اند" یعنی از نظر آن حکما صادر اول همان عقل اول است و بعد به ترتیب چیزهای دیگر نیز از عقل اول صادر شده است ولی از نظر شیخ صدرالدین به جای صدور ظهور داریم و تنها یک چیز از او ظاهر شده است که همان "وجود عام" و "تجلی ساری" است که همه را فرا گرفته است.

به هر حال، از نظر شیخ صدرالدین،‌ عالم چیزی جز مظهر علم خدا نیست و او همه چیز را جه از لحاظ علم و چه از لحاظ وجود فرا می گیرد. همه چیز مظهر اوست و هیچ چیز از خود وجودی ندارد چنان که پیامبر(ص) فرمود که "کان الله و لم یکن معه شئ" تنها خدا وجود دارد و هیچ چیز با او نیست.

این که قونوی می گوید خدا هم از نظر علم و هم از نظر وجود همه چیز را فرا می گیرد اشاره به دو فیض دارد یکی فیض اقدس که باعث ظهور اعیان ثابته در علم خداوند می شود و دیگری فیض مقدس که باعث ظهور این اعیان در عالم هستی می گردد. مولانا نیز دقیقاً به این دو فیض چنین اشاره دارد:

آن یکی جودش گدا آرد پدید

و ان دگر بخشد گدایان را مزید

و از پیدایش کثرت اعیان با فیض مقدس، چنین یاد می کند:

منبسط بودیم و یک گوهر همه

بی سر و بی پا بدیم وان سر همه

یک گهر بودیم همچون آفتاب

بی گره بودیم و صافی همچو آب

چون به صورت آمد آن نور سره

شد عدد چون سایه های کنگره

کنگره ویران کنید از منجنیق

تا رود فرق از میان این فریق

او نیز مانند قونوی معتقد است که خدا بود وهیچ چیز با او نبود و الآن نیز همین طور است و چیزی در کنار خدا قرار ندارد:

حق ز ایجاد جهان افزون نشد

آن چه اول آن نبود اکنون نشد

لیک افزون گشت اثر ز ایجاد خلق

در میان این دو افزونی است فرق

هست افزونی اثر، اظهار او

تا پدید آید صفات و کار او

 

 

  • بتسابه مهدوی

پیر دانا، پیر جاهل

بتسابه مهدوی | جمعه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۵، ۰۸:۱۷ ق.ظ

پیر دانا، پیر جاهل

دکتر بتسابه مهدوی

پیران- اغلب- با تکیه بر تجربیات خود- به نصیحت و ارشاد جوانان می پردازند. اما در این میان پند دانا خاصیت دیگری دارد و جوانان با گوش سپردن به پند پیر داناست که به خوشبختی و بهروزی راه می یابند و اساساً جوانان پند پیر دانا را از جان بیشتر دوست می دارند:

نصیحت گوش کن جانا که از جان دوستتر دارند

جوان سعادتمند پند پیر دانا را

اما آیا همه پیران، به صرف پیری و سالخوردگی و برخورداری از تجربه دانا هستند؟ یا پیران نیز ممکن است جاهل باشند؟ بله، پیرانی که حقیقت را در منیت می بینند  جاهلند، همانند پیران جاهلی که به جهت کبر و غرور و حسد اتهامی به حافظ می زنند که حافظ خود بصراحت به آنها معترف است. حافظ خود بصراحت می گوید که شاهد و رند و نظرباز و خراباتی است و ابایی از بیان حقیقت ندارد اما پیران جاهل پیوسته پشت سر او سخن می گویند و بر او خرده می گیرند، اما با این کار فقط به شهرت حافظ دامن می زنند:

ما را به رندی افسانه کردند

شیخان گمراه پیران جاهل

باری کلمه پیر در دیوان خواجه شیراز در معنای لغوی آن، یعنی به عنوان صفتی در مقابل صفت جوان کار رفته است یا به عنوان صفت جانشین اسم که در هر صورت به معنای لغوی کلمه مراد است و نه معنای اصطلاحی آن. با ذکر ابیاتی که کلمه پیر در آنها کاربرد وصفی دارد به این مقال پایان می دهیم:

نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد

عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد

 

آن جوانبخت که می زد رقم خیر و قبول

بنده پیر ندانم ز چه آزاد نکرد

 

چندان بمان که خرقه ازرق کند قبول

بخت جوانت از فلک پیر زنده پوش

 

هر چند پیر و خسته دل و ناتوان شدم

هر گه که باد روی تو کردم جوان شدم

من پیر سال و ماه نیم یار بیوفاست

بر من چو عمر می گذرد پیر از آن شدم

 

قدح پر کن که من در دولت عشق

جوانبخت جهانم گرچه پیرم

 

چون پیر شدی حافظ از میکده بیرون شو

رندی و هوسناکی در عهد شباب اولی

 

 

  • بتسابه مهدوی

پرواز عشق

بتسابه مهدوی | جمعه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۵، ۰۸:۱۵ ق.ظ

پرواز عشق

دکتر بتسابه مهدوی

حکایت مرگ شیخ عطار نیشابوری ...

شیخ از عمر گرانبهایش ۷۷ سال میگذشت

در سال ۶۱۷ هجری ..به دنبال فتنه ی سراسری چنگیز خان مغول سردار او

ثغاجغار به قصد تصرف نیشابور به آنجا حمله برد و نیشابور را به خاک و خون کشید .همسر چنگیز خان که برادرش خود تولی خان در نیشابور توسط مردم کشته شده بود . دستور داده بود در نیشابور یک تن را زنده نگذارید و چنان خراب نمایید که قابل زراعت نباشد . اما در میان سرداران مغول سرداری بود که طماع بود و میدانست دانشمندان و عالمان و هنرمندان را میشود اسیر نمود و به بهایی بالا در بازار برده فروشان فروخت .  💎🌹💎

او دستور داد :چهل نفر از بهترین شهر نیشابور شامل معمار و موسیقی دان و شاعر و منجم و جواهرساز و غیره را زنده نگاه دارند . از جمله آن اسیران شیخ فرید الدین عطار نیشابوری بود .که سردار مغول خود دید که شیخ علیرغم تن نحیف و ریش سفید در مقابل مغولان ایستاده و جوانان را مقابله فرا میخواند .🌹

آن مغول کمندی انداخته ،شیخ را بسته و به طرف خود کشید .🌻🍃

آن قامت رعنای عشق و عبادت....بر خاک کشیده شد...🌹🌹🌹

آن پیشانی درخشانی که سالها بر سجده عشق عبادت کرده بود به سنگ و کلوخ بر میخورد ..،خون از سراپای شیخ میریخت و او به یاد آن روز آرزوی خویش افتاد که سالیان پیش گفته بود 👇🏼😭😭😭

خدایا جانم آن گه خواه کاندر سجده گه باشم ..

ز گریه کرده خونین روی و خاک آلوده پیشانی 😭😭😭

شیخ عطار را به سبب پیری و زخم هایش چون حدس میزدند کسی بابتش بهای خوبی نمیدهد و ممکن است فوت کند . به جمع اسیران برای فروش در بازارهای برده داران فرستادند .

شیخ که جراحات عمیق داشت روزهای سختی را میگذرانید ...در این میان حادثه ای رخ داد در خیل بازار برده فروشان چشم یکی از شاگردان شیخ که متمول بود به استادش افتاد ..به نزد مغول برده فروش رفت و گفت :

این شخص را چند میفروشی ..

مغول گفت بابتش چه قدر میپردازی ؟؟

شاگرد گفت هزار دینار طلا دارم .میدهم

شیخ فریاد زد. ..ای مرد مرا به این قیمت مفروش که من بیشتر از این می ارزم .

مرد مغول به طمع افتاد و گفت برو ..

چند روزی بگذشت و کسی خریدار شیخ نگشت .تا که روزی شاگرد دیگر شیخ عطار که مرد فقیری بود در بازار برده فروشان استاد را بشناخت و آمد تا جان استاد را بخرد ...🌸🍃🌸

مرد مغول گفت :چند میخری ؟؟

آن مرد گفت تمام دارایی ام اکنون یک کیسه کاه است ...که به تو میدهم از برای ایشان ...🌸🍀🌸

شیخ ناگهان فریاد زد ...مرا بفروش ..که بیش از این نمی ارزم ...

مغول خونخوار که متوجه شد چه کلاهب برسرش رفته عصبانی گشت و شمشیر برکشید و بر گردن شیخ بزد اما چون شیخ پیر بود ضربه را محکم نزد .

شیخ بر زمین افتاد و در حالی که از سر مبارکش خون میریخت در لحظات پرواز ملکوتی و جان کندن با خون خود این دو بیت شعر را بر زمین با انگشت نوشت

👇🏼😭😭😭👇🏼🌹🌹🌹🌹

در کوی تو رسم سرفرازی این است

مستان تو را کمینه بازی این است ..

با این همه رتبه ،هیچ نتوانم گفت

شاید که تو را بنده نوازی این است .

🌹️🌹️🌹️🌹

 

  • بتسابه مهدوی