نقش نگاره

سایت شخصی دکتر بتسابه مهدوی

نقش نگاره

سایت شخصی دکتر بتسابه مهدوی

۱۵۸ مطلب با موضوع «دکتر بتسابه مهدوی :: عرفان و خداشناسی» ثبت شده است

اراده الهی

بتسابه مهدوی | يكشنبه, ۲۱ آذر ۱۳۹۵، ۰۵:۲۹ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

همه ما انسان‌ها هنگامی به در کارهای اختیاری می‌پردازیم، در درون خود یک حالت نفسانی می‌یابیم که از آن به اراده تعبیر می‌کنیم. از این رو، ما اراده را به علم حضوری درک می‌کنیم ولی هنگامی که بخواهیم اراده را در قالب مفاهیم ذهنی یعنی علم حصولی درآوریم. با مشکلاتی مواجه خواهیم شد و هر گروهی به نحوی، آن را معنا کرده‌اند.

 

1-    گروهی اراده را به اعتقاد به سودمندی فعل و کراهت را به اعتقاد به ضرر فعل معنا کرده‌اند. در نقد این نظر مطرح شده است که چه بسیار مواردی که اعتقاد به سودمندی وجود دارد ولی انگیزه انجام عمل و اراده حاصل نمی‌شود.

2-    گروهی دیگر اراده را به شوق نفسانی که به دنبال اعتقاد به سودمندی فعل می‌آید، معنا کرده‌اند. در نقد این نظر مطرح شده است که چه بسا مواردی که اراده حاصل می‌شود ولی شوقی وجود ندارد، مانند هنگامی که انسان برای معالجه بیماری، داروی تلخی را تناول می‌کند. و گاهی شوق موکد وجود دارد ولی اراده متحقق نیست مانند افعال حرامی که فرد متدین از آن پرهیز می‌کند.

3-    گروهی دیگر گفته‌اند که اراده کیفیتی نفسانی است که بین علم یقینی و فعل قرار دارد که از آن به قصد و عزم نیز تعبیر شده است.

به هر حال، این معانی اراده که برای انسان مطرح شده در مورد خدا روا نیست. زیرا که اراده انسانی همراه با محدودیت و نقص و صفات امکانی است. اگر ما جنبه‌های نقص و محدودیت آن را سلب کنیم. می‌توانیم اراده را به خدا اطلاق کنیم، از این رو متکلمان کوشیده‌اند که اراده را متناسب با خدا تعریف کنند که به برخی از آن‌ها اشاره می‌نماییم:

 

1-    اراده الهی به این معنا است که خدا افعال خود را بدون اجبار و اکراه انجام می‌دهد، زیرا که موجودی برتر از او وجود ندارد تا او را به عملی اجبار کند. این معنای اراده، همان با اختیار است.

2-    اراده الهی به معنای علم خدا به نظام اصلح و احسن است.

3-    اراده الهی در مقام ذات به معنای ابتهاج و رضایت خدا به ذات خویش است و در مقام فعل رضایت الهی به فعل خودش است.

4-    اراده الهی به معنای اعمال قدرت و حاکمیت است.

دکتر بتسابه مهدوی

21 آذر 1395

تهران

ارتباط با ما از راه کانال

https://telegram.me/naghshnegareh

  • بتسابه مهدوی

قدرت الهی

بتسابه مهدوی | شنبه, ۲۰ آذر ۱۳۹۵، ۰۶:۲۹ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

یکی از صفات ذاتی و ثبوتی خدا، «قدرت» و یکی از نامهای او «قادر» می‌باشد برخی از متکلمان قدرت را چنین تعریف کرده‌اند: فاعلی که کار خود را با اراده و اختیار خویش انجام می‌دهد، گفته می‌شود که نسبت به کار خودش «قدرت» دارد، پس قدرت عبارت است از مبدئیت فاعل مختار برای کاری که ممکن است از او سر بزند قادر به این معنا در برابر فاعل مجبور و به اصطلاح فاعل موجب است مانند آتشی که مبدا عمل است اما عمل حرارت و سوزاندن از سر اختیار و اراده صورت نمی‌گیرد. برخی از متکلمان قدرت را چنین تعریف کرده‌اند:

1-    قدرت آن است که اگر بخواهد فعلی را انجم دهد و اگر بخواهد، آن را انجام ندهد.

2-    قدرت به معنای صحت فعل و ترک آن است، یعنی امکان فعل و ترک عمل برای قادر میسر است.

در این تعریف‌ها باید به معنای قوه و توانایی و امکان که متناسب خداوند است، توجه کرد. توانایی و قوه دو معنا دارد:

یکی در برابر فعلیت و دیگری در برابر عجز و ناتوانی. معنی قوه و توانایی در برابر فعل به معنای بالقوگی و استعداد است. مثل اینکه می‌گوییم؛ نور، این قوه را دارد که درخت شود؛ یعنی قابلیت درخت شدن را داراست. معنای دیگر قوه و توانایی در برابر عجز و ناتوانی است. مثل اینکه گفته می‌شود: خداوند قادر است. در اینجا، معنای اول منظور نیست. چون، او عین فعلیت است. اما قدرت و توانایی در ما به معنای استعداد و آمادگی است.

وقتی می‌گوئیم: من قدرت سخن گفتن دارم؛ یعنی استعداد و آمادگی این کار را دارم. قوه و توانایی به معنای اول در طبیعت و اجسام وجود دارد، مثل قوه‌ای که در بذر درخت و نطفه انسان و حیوان وجود دارد؛ نطفه انسان، بالقوه انسان است. به این معنا، قوه، نقص است در ممکنانت که نمی‌توان خداوند را به آن توصیف کرد.  چون در ذات حق تعالی نقصی و عدم راهی ندارد، پس فعلیت او تام است بنابراین، وقه در باب خداوند به معنای فعلیت محض است، نه به معنای استعداد و آمادگی؛ یعنی امکان به معنای امکان استعدادی صحیح نیست. همچنین امکان فعل و ترک، به معنای امکان ماهوی هم صحیح نیست، زیرا که خداوند ماهیت ندارد که لازمم چنین ماهیتی امکان باشد. 

نکته دیگر این است که قدرت به عدم تعلق نمی‌گیرد. زیرا نبود علت برای عدم کافی است، چون اگر علت تا مه یک شیء موجود شود. آن شی به ناچار موجود می‌شود و اگر علت آن شی ناقص باشد وجود پیدا نمی‌کند نه اینکه در عدمش محتاج به علتی است. از این جهت، از روی مسامحه می‌گویند: عدم علت، علت عدم است و از این باب علیت به معنای تاثیر است و در اینجا امکان تاثیر نیست بنابراین می‌توانیم گوئیم که قدرت بر عدم تعلق نمی‌گیرد و قدرت برعدم، به تبع قدرت بر وجود است و از این دو هنگامی که می‌گوییم: اگر خدا نخواهد انجام نمی‌دهد. به این معانیست که به عدم، استمرار بخشیده چون عدم، وجودی ندارد تا استمرار داشته باشد.

دکتر بتسابه مهدوی

20 آذر 1395

تهران

ارتباط با ما از راه کانال

https://telegram.me/naghshnegareh

  • بتسابه مهدوی

مقصود از اسما

بتسابه مهدوی | جمعه, ۱۹ آذر ۱۳۹۵، ۰۵:۵۵ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

الف) «اسما» جمع اسم به معنای علامت و نشانه است.

 

ب) سراسر آفرینش و جمیع ماسوی الله، نشانه ها و آیات خداوند است. به همین جهت، قرآن کریم از «ماسوای خدا» به عنوان «آیه»، یعنی علامت و نشانه، تعبیر می کند. مقصود از اسما در آیه فوق «جمیع ماسوی الله»، یعنی همه موجودات عالم هستی است.

 

مقصود از تعلیم اسما در آیه شریف، علم به ما سوی الله است. علم به تمام اسما، یعنی علم حضوری و ادراک شهودی به حقیقت تمام موجودات عالم هستی و جمیع ما سوی الله. چنین علمی آدم را به تماشا و شهود حقیقت اشیا می برد و واقع همه چیز را بی پرده به او می نمایاند.

 

بنابراین، مقصود از تعلیم اسما تعلیمی است که درک و شهود حقیقت موجودات عالم هستی را در پی دارد نه علم به نام اشیا و دانستن لغت که در این صورت فضیلتی و کرامتی برای آدم نبود. زیرا اگر خداوند به فرشتگان هم تعلیم می داد، آن ها هم به نام اشیا عالم و مثل آدم یا حتی اشرف از وی می شدند.

 

2. تعلیم اسما به آدم، در استعداد و قابلیت این موجود و مخلوق ریشه دارد همان قابلیت و استعدادی که فرشتگان از آن بهره مند نبودند. جایگاه این تعلیم چنان والا بود که فرشتگان توان تحمل آن را نداشتند و حصول چنین علمی برای آنان ممکن نبود. آن ها فعلیت محض اند و هر چه را می توانند داشته باشند، دارایند. این ویژگی موجود زمینی یعنی انسان است که دارای قابلیت و استعداد فوق العاده برای درک حقایق هستی است و خداوند، با تعلیم اسما، این استعداد را به فعلیت رساند.

 

پس «تعلیم اسما» به آدم به معنای علم حضوری و شهود حقیقت موجودات عالم هستی و ما سوی الله است. حصول چنین علمی برای فرشتگان ممکن و مقدور نیست و تنها برای انسان ممکن است. بنابراین، تعلیم اسما به آدم تبعیض نیست. ملائکه استعداد و قابلیت چنین علمی را ندارند. اگر خداوند، به ملائکه امر می کند و از آنان می خواهد از اسما خبر دهند، در واقع این امر تعجیزی است یعنی هدف از این امر، اثبات عجز و ناتوانی مخاطبان(ملائکه) و برتری آدم و شایستگی وی برای مقام خلیفةاللهی است و در مقام پاسخ به سخن آنان است که خود را برای خلیفةاللهی لایق تر می شمردند و می گفتند: «أتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء و نحن نسبح بحمدک و نقدس لک»

دکتر بتسابه مهدوی

19 آذر 1395

تهران

ارتباط با ما از راه کانال

https://telegram.me/naghshnegareh

  • بتسابه مهدوی

صفات الهی

بتسابه مهدوی | جمعه, ۱۹ آذر ۱۳۹۵، ۰۵:۵۲ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

1. صفات جمال (ثبوتی) و جلال (سلبی)

  «صفات جمال» یا «صفات ثبوتی» صفاتی‌ هستند که بر وجود کمالی در خداوند دلالت می‌کنند و از ثبوت واقعیتی در ذات الهی حکایت می­کنند؛ مانند علم، قدرت ، خلق، رزق و... «صفات جلال» یا «صفات سلبی» صفاتی هستند که چون بر نقصان و فقدان کمال دلالت می‌کنند؛ از خداوند سلب می‌شوند. مانند ترکیب، جسمانیت، مکان­دار بودن، جهت­دار بودن، ظلم، عبث و غیره.

حقیقت صفت سلبی، عبارت است از «سلب نوعی نقص» و سلب سلب، کمال است و چون نفی نفی، نوعی اثبات است صفات سلبی نیز در نهایت از کمال ذات خداوند پرده برمی‌دارند، مانند متحرک بودن خداوند. متحرک بودن یک موجود حاکی از نقص آن است، زیرا حرکت بدین معناست که شی متحرک ابتدا فاقد کمال خاصی است و پس از حرکت به آن کمال می‌رسد.

بدیهی است که چنین معنایی با وجوب وجود و کمال مطلق بودن خداوند ناسازگار است از این رو باید آن را از ذات الهی سلب کرد، لیکن این سلب؛ یعنی، نفی حرکت، در نهایت به اثبات نوعی کمال برای خداوند بازمی‌گردد، زیرا نفی نقص چیزی جز اثبات کمال نیست.

به بیان دیگری می‌توان گفت خداوند فقط یک صفت ثبوتی دارد و آن دارابودن هر نوع کمال است و یک وصف سلبی دارد که آن پیراسته بودن از هر عیب و نقصی است. زیرا هر نوع کمالی که تصور شود برای ذات او ثابت است و آنچه به عنوان صفات در کتابهای کلامی نام می‌برند (مانند علم، قدرت و حیات، اراده و ادراک، قدیم و ازلی و...) برای نشان دادن اصول صفات کمال است که کمالات دیگر را از روی مقایسه با آنها بر ذات خدا ثابت بدانیم والّا صفات ثبوتی خداوند بیش از این صفات مذکور هشتگانه است مانند، حکیم، غنی، عظیم، رفیع، حق، عزیز و.. و هر کدام از اینها نیز مایه کمال و موجب جمال است. عین این بیان درباره صفات سلبی نیز جریان دارد.

 

 حق آن است که همواره هر صفت سلبی، ملازم با یک صفت ثبوتی است، ولی گاه مفهوم سلبی به گونه­ای است که در مقایسه با مفهوم ثبوتی ملازم با آن، برای اذهان عموم مردم مانوستر و در کاربردهای عمومی زبان، رواج بیشتری دارد، برای مثال سلب جسمانیت یا مادیت ملازم با وصف تجرد است، ولی آشنایی اذهان عمومی با مفهوم «جسمانی بودن» یا «مادی بودن» بسیار بیش از آشنایی با مفهوم «تجرد» است.

 

 

2- صفات ذاتی و صفات فعلی

   «صفات ذات» صفاتی است که از ذات خدا انتزاع می‌شود و پیوشته ذات خداوند با آنها همراه است و سلب آنها از ذات خداوند ممکن نیست. و هر گاه از همه چیز چشم بپوشیم و تنها به ذات او توجه پیدا کنیم باز او را با این صفات همراه خواهیم دید؛ مانند صفت «حیات».

   صفات فعل آن رشته از صفاتی است که در حقیقت فعل و کار خداوند محسوب می‌شوند و ذهن ما با دیدن افعال وی به وجود این اوصاف منتقل می‌گردد تا آنجا که اگر او به چنین کاری دست نمی‌زد هرگز نمی‌توانستیم او را به این اوصاف توصیف کنیم؛ مانند خالق و رازق، که با آفریدن خلق که فعل اوست می‌گوئیم او خالق است و با فراهم ساختن وسایل زندگی مردم می‌گوییم او رازق است. پس اگر او مبداء این دو کار نبود و فعلی را انجام نمی‌داد و ما تنها به ذات او توجه می‌کردیم هرگز به وجود چنین اوصافی پی نمی‌بردیم.

به عبارت دیگر منشاء انتزاع صفات ذاتی، نفس ذات خداوند است لیکن، صفات فعلی از مقام فعل خداوند انتزاع می‌شوند، بدین معنا که ذات، با ملاحظه فعل خود به این صفات متصف می‌‌گردد. برخی از اوصاف مانند علم و اراده را می‌توان از یک جهت صفت ذاتی و از جهت دیگر صفت فعلی دانست.

 

3- صفات نفسی و اضافی

  صفات نفسی آن دسته از اوصاف‌اند که مفاهیم آنها مشتمل بر اضافه و نسبت به غیر نیست. مانند «حیات» اما صفت اضافی، به لحاظ مفهومی مشتمل بر نوعی اضافه به غیر است. مانند «علم»، «قدرت» و «اراده»؛ زیرا مفهوم علم مشتمل بر اضافه به چیز دیگر یعنی «معلوم» و مفهوم «قدرت» و «اراده» اضافه به «مقدور» و «مراد» است.

 

 4- صفات ذاتی و خبری

صفات ذاتی صفاتی است که بر کمالات خداوند دلالت دارد و صفات خبری صفاتی‌اند که در خبر آسمانی (کتاب و سنت) وارد شده‌اند و اگر در خبر آسمانی نیامده بودند، به مقتضای عقل برای خداوند اثبات نمی‌شدند،  از سویی، اگر به مفاد ظاهری آنها قایل شویم، «تشبیه» و «تجسیم» لازم خواهد آمد. به عبارت دیگر، این دسته از صفات در آیات و روایات متشابه در باب صفات الهی وارد شده‌اند. مانند وجه، ید، استوا، مجی که بر حسب ظاهر خداوند را دارای اعضاء‌ و جوارح مانند چهره، دست و پا و چشم معرفی می‌کنند.

   اما چنان که گفته شد، چون به مقتضای عقل اثبات آنها به معنای ظاهریشان بر خداوند محال است، مفسران و متکلمان، این صفات را به معنایی که اطلاق آن بر خداوند صحیح باشد تأویل کرده‌‌اند. اما ظاهرگرایان و اهل حدیث آنها را به همان معنای ظاهریشان گرفته‌اند.

 

5- صفات حقیقی و اضافی

  «صفات حقیقی» خواه از صفات ذات باشند مانند حیات و خواه از صفات فعل مانند اراده، اموری واقعی هستند. صفات حقیقی بر دو دسته‌اند:

الف: صفات حقیقی محض؛ مانند حی

ب: صفات حقیقی دارای؛ اضافه مانند عالم و قادر که در مفهوم آن، اضافه به غیر اخذ شده است، و تصورش متوقف بر تصور غیر می‌باشد؛ مانند علم خدا به مخلوقات و قدرت خدا بر هر چیز. و اگر صفات ذاتی باشد مانند عالم، در مقام تحقق وابسته به غیر نخواهد بود اما اگر صفت فعلی باشد در ثبوت و تحققش نیز متوقف بر غیر است مانند خالق و رازق. اما «صفات اضافی» اموری اعتباری هستند که از اضافه و نسبت میان وجودهای وابسته و واجب اعتبار می‌شوند ماند عالمیت و قادریت و خالقیت و رازقیت.

دکتر بتسابه مهدوی

19 آذر 1395

تهران

ارتباط با ما از راه کانال

https://telegram.me/naghshnegareh

  • بتسابه مهدوی

نشانه خدا

بتسابه مهدوی | جمعه, ۱۹ آذر ۱۳۹۵، ۰۵:۴۸ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

آن چه که ما مشاهده می کنیم همگی نشانه های خداست. زمین و آسمان و خود ما و همه موجودات آیه و نشانه خدا هستند و اینها همه تجلی اسماء و صفات خداوند متعال هستند. خالقشان خداست بنابراین مشکل در نبود نشانه نیست. مشکل در دقت نکردن و خوب نگاه نکردن است. خیلی ها می گویند من ندیدم، چنین چیزی دلیل نمی شود که، وجود نداشته که ایشان ندیده است. جهان پر است از آثار مخلوقات و آثار ذات باریتعالی ولی نگاه می خواهد، که انسان این مخلوقات را ببیند.

خداوند علاوه بر آن نشانه های تکوینی که ما از آن نشانه های تکوینی خدا هستیم. همه ابعاد وجودی ما، همه ی آن آثار و عظمتی که در انسان هست همه بیان گر عظمت و ویژگی های خالقش است. علاوه بر اینها خداوند سفرائی هم برای من و شما فرستاده، صدوبیست وچهار هزار پیغمبر فرستاده است. آنها همگی آمدند تا یک  حرف را بزنند. همه گفتند ما از طرف خدا آمده ایم. یکی نگفته من از طرف دیگری آمدم. یکی نگفته من شما را به دیگری دعوت می کنم.

انسان از چند راه خدا را می بیند، مخصوصاً از طریق قلب انسان لحظه لحظه خدا را می بیند. خداوند شهود همیشگی انسان است. همه انسان ها یعنی هر انسانی اعم از مومن و کافر همواره خدا را با چشم قلب می بینند ، منتها باید دقت و عنایت کرد

نشانه فراوان است ، از بس زیاد است دقیقاً مثل این می ماند که انسان در دریا باشد بعد بگوید من آب نمی بینم. علّت، زیادی آب است نه این که آب نیست بلکه واقعاً انسان نمی بیند. کثرت آب که اجازه نمی دهد انسان آب را ببیند. اگر از ماهی بپرسید که آب چیست می گوید آب کو، آب وجود ندارد، کدام آب؟ نور هم که زیاد می شود دیگر انسان نمی تواند ببیند و از فرط زیادی و کثرت قابل مشاهده نیست.

 

به تعبیر حافظ:

تجلیگه خود کرد خدا دیده ما را       درین دیده در آیید و ببینید خدا را

به تعبیر سعدی:

برگ درختان سبز در نظر هوشیار، هر ورقش دفتریست معرفت کردگار

 

نکته دوم: این که اگر مراد این است که خداوند برای ما هم فرشته وحی را بفرستد و برای ما هم یک پیام خصوصی بفرستد. باید گفت پیام های عمومی هست، هر شب که می خوابیم، هر روز که بلند می شویم، هر لحظه که غذا می خوریم. لحظه لحظه ی عمر، خدا را می بینیم.

ممکن است حتّی خداوند تجلی های خاصی بکند، به تعبیر دیگر ممکن است الطاف موردی هم، خداوند داشته باشد منتها دقت نمی شود، قطعاً این کار شده است.

اگر عنایت و توجه شود قطعاً خداوند توجهات خاصی و الطاف خاصی هم دارد. اما اینکه بخواهد به آن شکلی که در ذهن هست آن انتظار، انتظار معقولی نیست و توصیه می شود که از آن تفکرات بیرون بیایید و بیشتر مطالعه شود در همین دلایل عمومی که  در اطراف هست.

آیا خود خدا بودن خدا، کافی نیست که او شهود همه موجودات است.

انسان از چند راه خدا را می بیند، مخصوصاً از طریق قلب انسان لحظه لحظه خدا را می بیند. خداوند شهود همیشگی انسان است. همه انسان ها یعنی هر انسانی اعم از مومن و کافر همواره خدا را با چشم قلب می بینند، منتها باید دقت و عنایت کرد.

نشانه های خدا را می توان دید، فراوان هم هست و این هم که گفته می شود چرا یک نشانه خاصی را برای ما نفرستاده است، این هم توقع و انتظار معقولی نیست زیرا این همان نبوت و رسالت الهی است که خاص افراد خاصی است که گذشته و تمام شده است.

دکتر بتسابه مهدوی

19 آذر 1395

تهران

ارتباط با ما از راه کانال

https://telegram.me/naghshnegareh

  • بتسابه مهدوی

چرا عبادت الهى به عنوان هدف آفرینش ذکر شده؟

بتسابه مهدوی | پنجشنبه, ۱۸ آذر ۱۳۹۵، ۰۶:۳۱ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

یکم. براساس جهان بینى قرآنى، هر حرکت و عمل مثبتى که با انگیزه تقرب به سوى خدا انجام گیرد، عبادت است و عبادت منحصر به مناسک خاصى چون دعا و نیایش نیست. همه فعالیت هاى علمى، اقتصادى، سیاسى و... در صورتى که هماهنگ با نظام ارزشى و انگیزه هاى الهى باشد، عبادت است و انسان مى تواند در همه احوال - حتى خوردن و خوابیدن و مرگ و زندگى - یکپارچه خدایى و در جهت تکامل و تقرب به خدا قرار گیرد: «قُلْ إِنَّ صَلاتِی وَ نُسُکِی وَ مَحْیایَ وَ مَماتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ»؛ انعام (6)، آیه 162.. البته عبادت به معناى خاص آن؛ یعنى، نیایش و مناسک ویژه، جایگاه خاص و بسیار مهمى در دین دارد.

دوم. توجه به فلسفه عبادت داراى اهمیت بسیارى است. امیرمؤمنان(علیه السلام) در این باره مى فرماید: «فَاِنَّ اللَّهِ سُبحانَهُ و تَعالى خَلَقَ الْخَلقَ حینَ خَلَقَهُمْ غَنیاً عَنْ طاعَتِهِم آمِناً مِنْ مَعْصیَتِهِم لأَنَّهُ لاتَضُرِّهُ معصیةُ مَنْ عَصاهُ و لا تَنْفَعُهُ طاعَةُ مَنْ أَطاعَهُ»؛ نهج البلاغه، خطبه 194.؛ «خداوند سبحان مخلوقات را آفرید؛ در حالى که از اطاعت آنها بى نیاز و از معصیتشان در امان بود؛ زیرا نه نافرمانى گناهکاران به او زیان مى رساند و نه اطاعت مطیعان به او نفعى مى بخشد».

زعشق ناتمام ما، جمال یار مستغنى اس       به آب و رنگ و خال و خط، چه حاجت روى زیبا را

عبادت، آثار مثبت بسیارى در حیات این جهانى و آن جهانى دارد جهت آگاهى بیشتر در این باره بنگرید:

1. نیازى فطرى و مطلوبى ذاتى؛

2. راهى به سوى خودیابى و رهایى از پوچى؛

3. پرواز به فراخناى فرامادى هستى و گذر از تنگناى مادیت؛

4. کسب یقین؛

5. پیروزى روح بر بدن؛

6. سلامت و آرامش روان؛

7. ربوبیت و ولایت بر نفس و تسلط بر قواى نفسانى؛

8. تقرب به خدا؛

9. پشتوانه اخلاق و ایمان؛

10. پشتوانه قانون و اجتماع؛

11. پرورش نیکخواهى؛

12. تربیت و سازندگى و...

 

 

چهارم . چرایى کمال

ابتدا باید توجه داشت که سعادت و «کمال» براى انسان مطلوب بالذات است و مطابق ساختار وجودى و نیازخواهى درونى او است؛ چنان که رشد و میوه دهى درخت، مطابق ساختار طبیعى آن است و این رشد و کمال براى همگان خوشایند است.

کمال و تعالى انسان نیز براى همگان خوشایند است به طورى که میل و خواسته بشر براى رسیدن به کمال محدودیتى ندارد و به طور طبیعى انسان ها همه زیبایى ها و خوبى ها را هدف گیرى مى کنند؛ از این رو بهشت به عنوان جلوه گاه همه زیبایى ها و جایگاه همه خوبى ها و خوب ها، خواسته همه دل پاکان و خردمندان است.بنا براین اراده الهی بر کمال انسان در واقع جلوه همان رحمت بی انتهای اوست و نیاز به جستجوی فلسفه دیگری نیست.

لیکن باید کمال انسان را شناخت . این کمال پیوند عمیق انسان با کمال و جمال مطلق الهی است که انسان همواره در التهاب و تکاپوی آن است.Tو هیچ چیز جز وصال یار نمی تواند عطش درونی او را سیراب کند.}.

انسان همیشه دنبال دارا شدن است و اینکه انسان دنبال چیزى مى رود و بعد که آن را واجد شد، شوقش کاهش مى یابد و بلکه حالت تنفّر و دلزدگى پیدا مى کند، دلیل آن است که آنچه انسان در عمق دلش مى خواسته، آن چیز نبوده است! خیال مى کرده آن بوده؛ ولى در اصل دنبال چیز برتر؛ یعنى، کمال مطلق بوده است. انسان طالب کمال است، آن هم کمال نامحدود؛ چون از محدودیت که نقص و عدم است، تنفر دارد. به هر کمالى که مى رسد، اول همان بارقه کمال نامحدود او را به سوى این کمال محدود مى کشاند؛ پس خیال مى کند مطلوب و گمشده اش این است! دنبال یک اتومبیل یا خانه یا فلان مُد مى رود و تصورش این است که گمشده واقعى اش این است.

وقتى که مى رسد و آن را کمتر از آنچه مى خواست مى بیند، باز دنبال چیز دیگر مى رود. به آن هم که رسید، چون اشباع نمى شود، مجدداً از آن دلزده شده و دنبال دیگرى مى رود و... . حال اگر این انسان، به چیزى یا جایى رسید که کمال مطلق است (یعنى به آنچه که در نهادش قرار داده شده است)، در آنجا آرام مى گیرد. دلزدگى هم پیدا نمى کند و به دنبال تحول هم نیست. درست مانند رود خروشانى که به اقیانوس مى رسد و یک مرتبه از خروش مى افتد.

حافظ مى گوید:

روشن از پرتو رویت نظرى نیست که نیست       منت خاک درت بر بصرى نیست که نیست

ناظر روى تو صاحب نظرانند آرى       سرّ گیسوى تو در هیچ سرى نیست که نیست

یا سعدى مى گوید:

به جهان خرّم از آنم که جهان خرم از اوست       عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست

نه فلک راست مسلّم نه ملک را حاصل       آنچه در سرّ سویداى بنى آدم از اوست

آنچه که در سّر سویداى بنى آدم مى دانند، همین است که او جز با خداى خودش با هیچ جا پیوند واقعى ندارد؛ با هر چه پیوند داشته باشد، پیوندى است موقتى و مجازى و روزى آن را خواهد برید.

دکتر بتسابه مهدوی

18 آذر 1395

تهران

ارتباط با ما از راه کانال

https://telegram.me/naghshnegareh

  • بتسابه مهدوی

هدف از خلقت انسان

بتسابه مهدوی | چهارشنبه, ۱۷ آذر ۱۳۹۵، ۰۵:۵۱ ق.ظ

دکتربتسابه مهدوی

 

یکم. هدف انسان در کارهایش، رسیدن به کمال یا رفع نقص است؛ براى مثال غذا مى خورد تا رفع گرسنگى و نیاز بدن کند؛ لباس مى پوشد تا خود را از سرما و گرما حفظ کند؛ ازدواج مى کند براى ارضاى نیازى که در این باره احساس مى نماید. عبادت مى کند تا به کمال نهایى و قرب الهى برسد و خدمت به خلق خدا مى کند، تا کمالات عالى را کسب کند. اما خداوند، هیچ نقصى ندارد تا با افعالش، آن را برطرف سازد و کمالى را فاقد نیست، تا براى رسیدن به آن بکوشد.

دوم. هدف مندى همیشه با نیاز همراه نیست؛ بلکه به هر میزان موجودى کامل تر و بى نیازتر باشد به رفع نیاز دیگران بیشتر اقدام مى کند و این از ویژگى ها و نشانه هاى موجود کامل و مهربان است. خداوند مهربان نیز در جستجوى نفعى براى خود نیست؛ بلکه مهم ترین هدف او، خیر رساندن به دیگران و ایجاد زمینه رشد و کمال براى موجودات است.

از این رو هدف خداوند از آفرینش این است که هر ممکن الوجودى را به کمال ممکن و شایسته آن برساند؛ بدون آنکه در این کار، براى ذات پاک او نتیجه اى داشته باشد. هر امر ممکنى در این جهان، براى خود قابلیت و شایستگى هست شدن و دریافت کمالات وجودى را دارد و گویى همگى با لسان حال درخواست وجود و طلب کمال مى کنند. آفرینش جهان، پاسخ به این سؤال هاى طبیعى و ذاتى اشیاء و در حقیقت به کمال رساندن آنها است.

به دیگر سخن، آفرینش احسان و فیضى است از جانب خدا نسبت به موجودات ممکن. چنین آفرینشى حسن ذاتى دارد و قیام به چنین فعلى؛ جز اینکه خود فعل زیبا باشد، به چیز دیگرى نیاز ندارد. او با آفرینش، کمالى را افاضه مى کند و وسایل کمال برتر هر موجودى را در اختیار آن مى گذارد. و خوددارى از آن بخل و نقص است؛ پس سزاوار است خداى حکیم و کمال مطلق، جهان را بیافریند و آن را در غایت حکمت و لطافت ایجاد کند. بنابراین آفرینش الهى حکیمانه است؛ هر چند در مرتبه آفرینش، نه نیازى بود و نه نیازمندى؛ چه از ناحیه خالق و چه از ناحیه مخلوقات.

اما از آنجا که خداوند هیچ کمالى را فاقد نیست؛ بلکه عین همه کمالات - از جمله فیاضیت على الاطلاق - است. بنابراین او با آفرینش نیز به فیاض بودن دست نمى یازد؛ بلکه چون واجد کمال فیاضیت است، جهان و انسان را مى آفریند. از همین رو گفته شده است: آفرینش جهان، لازمه فیاض بودن خداوند و تجلّى آن است؛ نه مقدمه و سبب فیاض شدن. بنابراین تلازم بین فیاضیت مطلقه الهى و آفرینش جهان، به معناى آن نیست که «خدا باید جهان را بیافریند تا فیاض باشد»! این تعبیر مستلزم نوعى نیاز است. دقت در توضیحات گذشته، نشان مى دهد که مسئله برعکس است؛ یعنى، خداوند فیاض است و نتیجه آن، آفرینش جهان است(1).

سوم.عبادت

«ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ»؛ ذاریات (51)، آیه 56.؛ «جن و انس را نیافریدم جز براى آنکه مرا عبادت کنند».

در این آیه، هدف اصلى خلقت عبادت خداى سبحان بیان شده است.


دکتر بتسابه مهدوی

17 آذر 1395

تهران

ارتباط با ما از راه کانال

https://telegram.me/naghshnegareh

  • بتسابه مهدوی

مفهوم تاریکی از دیدگاه قرآن کریم

بتسابه مهدوی | يكشنبه, ۱۴ آذر ۱۳۹۵، ۰۹:۲۸ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

در کیهان شناسی چند موضوع را می توان بطور مستقیم با گسترش تاریکی یا تاریک شدن جهان مرتبط کرد :

 

در کیهان شناسی مبحثی بعنوان ماده تاریک وجود دارد که یک ماده فرضی است که 74 درصد جهان هستی را فراگرفته است و کهکشان ها و اشیا تنها چهار درصد جهان را شامل می شود و در صد باقیمانده نیز شامل انرژی تاریک است.انرژی تاریک باعث گسترش و انبساط جهان می شود و سرنوشت نهایی جهان را تعین می کند.

22 درصد جهان از ماده ای بنام ماده تاریک تشکیل شده است و هیچ تعاملی با نور ندارد و قابل مشاهده نیست و دانشمندان قادر به مشاهده مستقیم ماده تاریک نیستند.دانشمندان معتقد هستند که وجود گرانش ناشی از وجود ماده تاریک است و 85 درصد جرم اشیا و جهان هستی نیز به ماده تاریک ارتباط دارد.

جهان هستی به گونه ای در حال رفتن به سوی یک انجماد بزرگ و سیاهچاله ای شدن است زیرا سوخت ستاره ها بعد از مدتی به اتمام خواهد رسید و بیشتر ستاره هایی که مرده اند تبدیل به سیاهچاله خوهند شد در نتیجه بعد از میلیاردها سال سیاهچاله های بسیاری جهان هستی را فراخواهد گرفت که همه چیز حتی نور را خواهد بلعید. و جهان را به سوی نوعی تاریکی خواهند برد.

 

در سوره الفلق آیات اول تا سوم نوشته شده است :

قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ ﴿۱مِن شَرِّ مَا خَلَقَ ﴿۲وَمِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ ﴿۳

بگو پناه مى‏برم به پروردگار سپیده دم از شر آنچه آفریده  و از شر تاریکى چون فراگیرد

 

بی شک معنی این آیه از چندین بعد قابل برسی است و این تاریکی علاوه بر معنی علمی آن می تواند به پلیدی و گسترش پلیدی در جهان اشاره داشته باشد ولی این آیه از بعد علمی نیز با موضوعات علمی برسی شده در بالا قابل تطبیق است و می تواند هر چند مفهوم علمی و غیر علمی را منعکس بنماید.

 

کیهان‌شناسی، انرژی تاریک نوعی انرژی فرضی است که همه ی فضا را در بر می گیرد و سرعت انبساط جهان را می‌افزاید. انرژی تاریک مقبولترین فرضیه برای توضیح‌ دادن مشاهدات اخیر است که می‌گویند جهان با آهنگ رو به افزایشی (با شتاب) منبسط می‌شود. در مدل استاندارد کیهان‌شناسی بنابر هم ارزی جرم-انرژی، جهان شامل حدود 26.8% ماده تاریک،68.3% انرژی تاریک (در مجموع 95.1%) و 4.9% ماده ی معمولی است

ماده تاریک (به انگلیسی: Dark Matter)، نوعی از ماده است که فرضیه وجود آن دراخترشناسی و کیهان‌شناسی ارائه شده‌است تا پدیده‌هایی را توضیح دهد که به نظر می‌رسد ناشی از وجود میزان خاصی از جرم باشند که از جرم موجود مشاهده‌شده درجهان بیشتر است. ماده تاریک به طور مستقیم با استفاده از تلسکوپ قابل مشاهده نیست،

 

“ماده تاریک” در دل خورشید!  ، ماده تاریک، ماده نامرئی با منشاء نامشخص می باشد که ۸۵ درصد از ترکیبات ساختاری کیهان را تشکیل داده است؛ لیکن دانشمندان هرگز موفق به مشاهده و کشف مستقیم آن نشده اند، آنها تنها بدلیل اثر گرانشی این ماده بر نور و ماده عادی به وجود آن پی برده اند.

 

در این مدل جهان مسیر ایجاد خود را با سرد شدن به شکل یخ بستن آب طی کرده و با بررسی شکافها و درزهای ایجاد شده در آن که در تمام بلورها از جمله یخ رایج بوده، درک انسان از ذات جهان دگرگون خواهد شد.

14 آذر 1395

تهران

ارتباط با ما از راه کانال

https://telegram.me/naghshnegareh

  • بتسابه مهدوی

زیبایی معنوی

بتسابه مهدوی | جمعه, ۱۲ آذر ۱۳۹۵، ۰۶:۱۷ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

ظرف زیباییهای معنوی، روح انسانی است؛ و بعد حیوانی قادر به درک زیباییهای معنوی نبوده، چون ظرفیت وجودی اش چنین اقتضایی را ندارد. درک این نوع زیبایی در جهان طبیعت خاص روح انسانی است.

قبل از این که در اطراف زیباییهای معنوی مطالبی گفته شود، به بیان زیبایی روح انسانی می پردازیم.

در دیدگاه توحیدی، اصل وجود، زیباست و زیبایی هر موجودی وابسته به مرتبه وجود آن موجود است. هر پدیده ای در هستی دو جهت دارد: جهت وابستگی تام به خدای متعال و جهت حد وجودی. حد وجودی یک موجود جنبه ناداری و صفت نقص اوست؛ چون ناداری و نقص، نبود کمال است؛ زیرا معیار زیبایی، وجود است و این معیار در حد وجودی یک پدیده نیست. اما جهت وابستگی موجود به خداوند متعال که همان وجود اوست، زیباست.

نفس این وابستگی، حسن است و وجود هر پدیده ای عین وابستگی به خداست. وقتی معیار در زیبایی وجود باشد، این قاعده ما را بر آن می دارد که بگوییم هر چه وسعت وجودی یا ظرفیت وجودی بیشتر باشد، آن موجود زیباتر خواهد بود.

در مقایسه انسان با موجودات دیگر، چنین به نظر می رسد که بعد انسانی انسان از هر موجودی زیباتر است.

انسان به لحاظ این که از وجود قوی تر و والاتری برخوردار، منزلت او در نزد خدا بیشتر می باشد، زیباتر است. فطرت عقل، فطرت توحیدی و حقیقت شهودی انسان در میان مخلوقات، نیکوترین هستی را داراست. انسان عالی ترین جمال را با خود دارد و آن روح انسانی است. اگر روح انسانی طالب زیبایی معنوی است بدان جهت است که می تواند خود را در آن نشان دهد و در آن ظاهر شود.

انسان زیبا کسی است که به صفات الهی متخلق شود و فضایل درون را به منصه ظهور برساند. بنابراین، روح انسانی و آنچه در آن پنهان است، زیبا بوده و مظهر زیبایی در ظهور فعلی فضایل است.

دکتر بتسابه مهدوی

12 آذر 1395

تهران

ارتباط با ما از راه کانال

https://telegram.me/naghshnegareh

  • بتسابه مهدوی

ویژگیهای آگاهیهای عرفانی

بتسابه مهدوی | پنجشنبه, ۴ آذر ۱۳۹۵، ۰۵:۵۸ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

1.وصف ناپذیری:  سالک از تشریح دقیق تجربه ی خود با کلمات ناتوان است . و دلیلش اینستکه پایه ی زبان بر مبنای تضاد در کیفیات  کلمات است که به آنها دلالت دارد مثل شیاخت سردی با متضاد آن که گرمی است ولی آگاهیهای عرفانی به سطحی فراتر از تضاد تعلق دارند و قابل توصیف با کلمات زبان نیستند و باید شخصا تجربه شوند.

 

2.  کیفیات فکری : چنین تجربیاتی متعلق به وادیی  فراتر از مرز دانسته های عقلی و فکری میباشدو به روشن بینی و اعشراق میرسد.

 

3.  حس وحدت و اتحاد: سالک در این کسب آگاهی به احساس یکی شدن با آن حقیقت ناب میرسد.

 

4.  ناپایداری: چنین تجربه هایی معمولا زودگذر و موقت هستند.

 

5. کیفیت انفعالی: گر چه این تجربه بصورت ارادی شروع میشود شامل تمرکز و تفکر اما وقتی حالت خاص آگاهی اتفاق میافتد به حالت کاملا انفعالی و غیر ارادی درامده سالک تحت کنترل نیرویی برتر از خود قرار میگیرد.

دکتر بتسابه مهدوی
3 آذر 1395

تهران

ارتباط با ما از راه کانال

https://telegram.me/naghshnegareh

  • بتسابه مهدوی