نقش نگاره

سایت شخصی دکتر بتسابه مهدوی

نقش نگاره

سایت شخصی دکتر بتسابه مهدوی

۸۵۱ مطلب با موضوع «دکتر بتسابه مهدوی» ثبت شده است

ذکر و اهمیت آن در سلوک و طریقت

بتسابه مهدوی | چهارشنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۰۹ ق.ظ


ذکر و اهمیت آن در سلوک و طریقت

دکتر بتسابه مهدوی

👇🏼👇🏼👇🏼👇🏼

"واذکراسم ربّک بکره واصیلا (انسان/ 25 ). 🌸

و به یاد آور نام پروردگارت را بامدادان و شبانگاهان".🌸

دربیان اهمیت ذکروشناخت ماهیت و مراتب آن همین بس که تاریخ ادیان و تصوف و کتب آسمانى وکهن ترین مکتوباتى که ازازمنة قدیم براى بشر به میراث مانده، جملگى حکایت براهمیت ذکردارند. اهل تحقیق و علم، ذکر را باتوجه به نقش صوت درجهان و پدیده هاى مکشوفه درعلم، خصوصاً با علم متافیزیک وفیزیک کوانتوم با صوت وفراصوت اثبات مى نمایند که امواج صوتى (امواج مکانیکى) وامواج الکترومغناطیسى (امواج نورى) هردو داراى ماهیتى انرژیایى و منتشرشونده هستند.🌸💠🌸💠

انرژى ها درعلم فیزیک قابلیت تبدیل شدن به یکدیگررا دارند و ازآن جا که حضورفیزیکى انسان دراین جهان وابسته به سطح نوسانات و انرژى اوست، براى تداوم حیات مى بایست ارتعاشات روحى او که ازطریق ذهن ومغزجارى مى شوند، با ارتعاشات جهان مادى هم فرکانس بوده تا با تداوم حضورى جسمى زندگى انسان میسرگردد.👇🏼🌸💠

 اما نکتة جالب دیگرى که فیزیکدانان به آن پى برده اند، این است که هرجسم مادى درجهان ما داراى مجموعه اى از ارتعاشات طبیعى است. این ارتعاشات طبیعى درواقع ازمشخصه هاى خاص هرجسم محسوب مى شوند. نکتة جالب تردراین جاست که صدایى که هرجسم مى تواند ازخود تولید کند مثلاً صداى حاصل از ضربه زدن به یک جام کریستال یا لیوان شیشه اى وابسته به ارتعاشات طبیعى آن جسم است. بیش ترین میزان جذب صدا درهرجسم مربوط به اصواتى است که با ارتعاشات طبیعى آن جسم هماهنگ باشد؛ به بیان دیگر، هماهنگى و ریتم صوتى وارتعاشى شناخته شده درفیزیک، خود سطحى ازتجلى یک هماهنگى فراگیروعظیم درهستى است. درحالت وقوع هماهنگى، میزان انتقال، نفوذ وجذب انرژى ازمنبع ارتعاش به شخص دریافت کننده به بیش ترین مقدارخود رسیده وارتباط میان آن ها کامل مى شود.💠🌸💠🌸

🐚

قدرت اعجاب انگیزکلام نیزنمود دیگرى ازاهمیت فوق العاده بالاى صوت برروح وروان انسانِ ذاکر وانسانِ گیرنده و جهان ماده است. وقتى ارتعاشاتى ازحوزه هاى وجودى وعمیق ترین بخش هاى درونمان نیرو مى گیرند و به ارتعاشات صوتى تبدیل شده و درجهان بیرونى منتشرمى گردند، ازقدرت شگفت انگیزى برخودار مى شوند؛مانند خلاقیت وآفرینندگى.

👇🏼🌹🐚🌹🐚👇🏼

امروزه درآزمایشگاه هاى پاراسایکولوژى، ازجمله آزمایشى که درسال 1987 دردانشگاه ادینبورگ صورت گرفت، این فرضیه ثابت شده که هرصوت، تشکیل شده ازکلمه و واج ها و حروفى است و انرژى هاى منتشره ازسوى آن صوت یا کلام قدرت آفرینندگى وتأثیرگذارى دارند. آزمایش هاى بسیارى برروى گیاهان، رشد ونمو گل ها با موسیقى، یا تشکیل کریستال هاى نورانى درآب با اصوات مثبت، همگى ازقدرت خارق العادة صوت وکلام براجسام حکایت دارند.🐚🌹🐚👇🏼

عده اى ازاهل نظرازقدرت شگرف صوت برسطوح باطنى انسان سخن رانده وبه این نکته اذعان داشته اند که الگوهاى صوتى درموسیقى اساساً ازنوعى الگو ونظم عددى بهره مى گیرند؛ چراکه درموسیقى نسبت عددىِ فرکانس اصوات اصلى، ازقوانین خاصى تبعیت مى کنند. درآیین یوگا صوت درسه بخش تعریف شده است:

👑

1 سکوت مطلق، یعنى صوتى که قابل شنیدن نیست وفقط معلمان باطنى دریافت مى نمایند. همچنین مخلوقاتى که خود زبان گویا ندارند مانند دریاها، کوه ها و سنگ ها  این صوت را دریافت مى کنند و مى توانند آن را بازتاب دهند.

2 سطح دوم امواج صوتى که به صورت صداهایى است که مثلاً ازحنجره تولید مى کنیم و معنا ومفهوم ظاهرى ندارند، مانند اُم، لام و....🌻🌻🌻

3 سطح سوم که "شبدا" نامیده مى شود و دراین سطح است که کلام به وجود مى آید. کلام عبارت است ازترکیب چند صوت.🌻🌻🌻

همچنین آنان ذکریا مانترا را به سه سطح انرژى تقسیم مى کنند:

1 مانتراهاى قوى با ولتاژ بالا،🍃

2 مانتراهاى متوسط،🍃

3 مانتراهاى ضعیف.🍃

  • بتسابه مهدوی

تعادل شاه راه است

بتسابه مهدوی | چهارشنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۵، ۰۸:۵۸ ق.ظ

تعادل شاه راه است

دکتر بتسابه مهدوی

میل به تملک ،شهوت قدرت ،اشتهای تفوق بر آدم ها...همه از نفسانیت بر میخیزند .هر چه بیشتر این خواسته ها را به کف آوری ...حجاب نفسانیت خود را ضخیم تر کرده ای ...🍃

با بیش تر شدن جاه و مال و قدرت تو کسی بودن تو نیز فربه تر میشود ...

هر چه زورق جان خود را از این متاع و مطامع پر کنی ....🍃️🍃

فروتر میشوی .......

گمان میکنی کسی هستی ...این نفس توست که تو را در چشمت می آراید ...

اما در سنجه ی هستی ،پشیزی نمی ارزی

و قدر و قیمت پشه ای را نیز نداری ...

این بلایی هست که حتی بر سر همه سیاست مداران و اهل قدرت طلبی دنیا می آید ...عزیزاا...🍃

قدرت خواستن فرق نمیکند که در میان اهل خانواده باشد یا در محیط کار بخواهی برتری جو باشی یا در جمع هواداران ...🍃️🍃️🍃

فقط خدا مداران از این بلا مصون اند .

اهل برتری جویی زورق جان خویش را با قدرت ،پرستیژ و ثروت پر میکنند .

آن ها بر مردمان و خانواده و دوستان خود میخواهند فرمان برانند. و نفس خویش را فربه تر نمایند. هر چه نفس فربه تر شود...انسان زبون و ترسو میشود .بیش تر به قدرت و پرستیژ و ثروت و چنگ می اندازد. او میخواهد با انباشتن بیش تر ...امنیت بیشتری را برای خود فراهم کند.  زهی خیال باطل ...

زهی بی خردی. ...🍃💛🍃💛

تملک ،تفوق وسلطه بر دیگران مغالطه ی نفس است .

آن هایی که میخواهند از پوچی و تیرگی درون خویش بگریزند ...راه سلطه و اعمال قدرت بر دیگران را پیش میگیرند

آن ها به دیگران میپرازند تا خود را فراموش کنند .آن ها در جامه ی خادمان ظاهر میشوند. و بیماری درون خویش را نیز به دیگران سرایت میدهند.

عزیزا.....🌹️🌹👇🏼

به یاد داشته باش :

تا موقعی که خود بیمار نفس هستی ..

نقش طبیب معنوی را بازی مکن

اگر سلطه بیابی دچار مغالطه ی نفسانی میشوی ...و اگر به سلطه ی دیگری درآیی دچار حسرت و حرمان میشوی.....💛

زیرا برده نمیتواند شاد باشد ...

نه سلطه جو باش ...

و نه سلطه پذیر ...متعادل باش.....

بدان که نفس تاب تعادل تو را ندارد

نفس همواره به افراط و تفریط زنده است ..آدم ها به سه دسته تقسیم میشوند :👇🏼💠👇🏼

سلطه جویان

سلطه پذیران

و فرزانگان

تعداد فرزانگان عالم بسیار اندک است 

فقط فرزانگان اند که از اسارت نفس و بازی های ظریف آن رهیده اند.

این نکته را نیز به خاطر بسپار ..

نه اربابان قدر و قیمتی دارند ..و نه بردگان ..اربابان ،به بردگان وابسته اند

و بردگان به اربابان .. 💛🌸

هر کدام از این دو گروه بدون دیگری میمیرد ..در حالت تعادل است که نفس محو میشود  حالت تعادل نوعی خلا است  در این خلا ....نه تو به کسی وابسته هستی و نه کسی به تو وابسته است .تو چنان زندگی میکنی که گویی نیستی ...در این حالت نیستی

نفس نمیتواند بر تو چیره شود. نفس دوست دارد تو آدم مهمی باشی ..آدمی که دیگران به او نیاز دارند. یا به او وابسته اند. 👇🏼️💠

احساس مهم بودن ...نفس تو را راضی میکند .اما همین احساس ،میتواند مرداب تمام استعداد های انسانی تو شود.

عزیزا ....🍃🌹🍃

برای رهایی از نفسانیت ،باید دو سوی افراط و تفریط را ببینی ...نفس در منتها الیه این دو سو وجود دارد. برای رهایی از نفسانیت ...باید در میانه بایستی ...

آیا تا کنون به حرکات ظریف یک بندباز توجه کرده ای ؟؟؟👇🏼️🍃👇🏼

بندباز باید تعادل خود را روی طناب حفظ کند ...کوچکترین انحراف به چپ یا راست ،موجب سقوط او میشود .

وقتی بندباز به سمت چپ خم میشود

باید بسرعت خود را به سمت راست بکشد .و وقتی به سمت راست خم میشود ..باید به سرعت خود را به سمت چپ بکشد. 💠️💠

این سرعت در حرکت به سمت مخالف ..زمینه ی تعادل بند باز را فراهم میکند.

عزیزا ...👇🏼

برای اینکه تعادل خود را حفظ کنی و از خصلت های ناپسند و مزاحم خود رها شوی ...باید خود را به سمت متضاد آن ها بکشی. ..🍃️🍃

اگر احساس میکنی بخیل هستی ...و از بخشیدن میترسی ...با همه توان خود به سمت بخشش چرخش کن 🍃

و اگر احساس میکنی از ارتفاع میترسی ..به بلند ترین نقطه برو ...و از آنجا زمین را تماشا کن....🍃.

اگر با مادر خود مشکل داری و نمیتوانی با او صمیمی باشی.  با همه ی وجودت او را در آغوش بگیر ..اگر از سخن گفتن در جمع وحشت داری ...در شلوغ ترین مکان بلند شو و سخن بگو ...🍃💛

از عواقب کار و نظر دیگران نترس .

برای رهایی از خصلت های منفی راهی جز این وجود ندارد.

نگو من میترسم .🍃️🍃

دست به کاری بزن که از آن میترسی

شجاعت آن نیست که هرگز نترسی

شجاعت آن است که با وجود ترس هایت اقدام کنی..در انحراف به چپ و راست است که ذهن پا در میانی میکند و تورا به خود مشغول میسازد.

در میانه ...و در حالت تعادل....🍃

مسئله ای وجود ندارد تا ذهن تو را به حل آن مشغول کند. کسی که بر روی طناب راه میرود .هرگز به چیزهای بیهوده نمی اندیشد  زیرا او با چنین خطر عظیم مواجه است که هر گونه اندیشیدن  به امری غیر از حفظ تعادل ،تعادل او را بر هم میزند. 💠️💠

او به محض آنکه به چیزی می اندیشد .تعادل خود را از دست میدهد

او برای حفظ تعادل به کوششی لحظه به لحظه نیاز دارد . .

انسان ماندن ،نیازمند چنین کوششی است .آن هایی که خوب میخورند و مینوشند و میچرخند. به این نکته توجه کنند :👇🏼🌳

دنیا را خوردن ..لزوما به معنای بردن نیست. زندگی به قماری میماند .عده ای آن را میبرند. و عده ای آن را میبازند .

آن هایی که هارند و بی مهابا دست به سوی مال و جان و معنای مردمان دراز کرده اند ..بازندگان زبون و حقیر زندگی اند. ..💛🌳💛

آن هایی که ماسک به چهره دارند .و چیزی را وانمود میکنند که نیستند ..بازندگان هراسان زندگی اند .

هر خوردنی لزوما بردن نیست.

کسانی که لباس دین به تن کرده اند تا به تاراج روح مردم در کلیساها و خانقاه ها وووو بپردازند .بدانند که خداوند مکارترین مکار است.

آن ها پیش از آنکه نیت شوم دنیا خوردن خود را عملی کنند تمامی انسانیت خود را داده اند که دنیا بخورد و معنویت و دینشان به تاراج رفته است .🌳

انسان هایی که از آجر کوخ های مردم میدزدند تا کاخ هوس های نفس خود و زن و بچه اشان را بالا ببرند. بدانند که در عرصه ی بازار زندگی ،ورشکسته ترین اند 🌳💛🌳💛

به اندازه ی خردلی انحراف به چپ یا راست ...تعادل دین و سلوک و انسانیت تورا بر هم میزند ...از قدر و منزلتت نزد پروردگارت میکاهد. 💛🌳💛

و به دامان سیاه دیو نفسانیت می اندازد. 👇🏼🍃

آری ...انسان زیستن و انسان ماندن به راه رفتن روی طناب میماند ...

در حالت تعادل است که آرامش و سکوتی عظیم تو را فرا میگیرد .آرامشی که پیش از این هرگز تجربه نکرده ای...

آری در میانه و در حالت تعادل است که میانه ی دلت گشوده میشود ...و روح تو از میان بر میخیزد .

تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز ...

  • بتسابه مهدوی

عقل و عشق

بتسابه مهدوی | سه شنبه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۰۱ ق.ظ

 

عقل و عشق

دکتربتسابه مهدوی

عقل گفت :من سبب کمالاتم .💠

عشق گفت :من نه ،در بند خیالاتم

عقل گفت :من مصر جامع معمورم 💠

عشق گفت :من پروانه دیوانه مخمورم

عقل گفت :من بنشانم شعله غنا را

عشق گفت :من در کشم جرعه ی فنا را

عقل گفت :من یونسم بوستان سلامت را

عشق گفت :من یوسفم زندان ملامت را

عقل گفت :من سکندر آگاهم

عشق گفت :من قلندر درگاهم

عقل گفت :من صراف نقره خصالم

عشق گفت :من محرم حرم وصالم

عقل گفت :من تقوی به کارم

عشق گفت :من به دعوی چکار دارم ؟

عقل گفت :من در شهر وجود مهترم .

عشق گفت:من از بود وجود بهترم

عقل گفت :مرا علم و بلاغت است .

عشق گفت :مرا از هر دو فراغت است .

عقل گفت :من قاضی شریعتم

عشق گفت :من متقاضی طریقتم .

عقل گفت :من دبیر مکتب تعلیمم

عشق گفت :من عبیر نافه ی تسلیمم

عقل گفت :من آیینه مشورت هر بالغم

عشق گفت :من از سود و زیان فارغم

عقل گفت :مرا لطایف غرایب یاد است

عشق گفت :جز دوست هر چه گویی باد است .

عقل گفت :من کمر عبودیت بستم .

عشق گفت :من از عطیه ی الوهیت مستم .

عقل گفت :مرا ظریفانند پرده پوش

عشق گفت :مرا حریفانند درد نوش

💠️💠️💠️💠️💠

معانی لغات 👇🏼

مصر :شهر بزرگ .....معمور :آباد

مخمور:شراب زده ...عبیر :زعفران

️💠️💠️💠️💠

  • بتسابه مهدوی

بیماری شهرت

بتسابه مهدوی | سه شنبه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۴۶ ق.ظ

 

 بیماری شهرت

دکتر بتسابه مهدوی

از جرج برنارد شاو پرسیدند ؟؟؟

دوست داری به جهنم بروی یا به بهشت ؟؟؟

پاسخ داد ..دوست دارم به هر کدام از آنها که میروم نفر اول باشم .

حاضرم به جهنم بروم اما اولین نفری باشم که به جهنم میرود باشم .

اگر به بهشت بروم ولی نفر دوم باشم ناراحت خواهم شد .

عزیزا ....👇🏼🍃

نفس همواره میخواهد نفر اول باشد .

چرا معمولی بودن برای تو اینقدر دشوار است .آدمی معمولی بودن بسیار زیبا و انسانیست .انسان بودن بسیار خداپسندانه است .

از معایب اکثر سالکان و مریدان نزد پیر و استاد این است که همیشه میخواهند نفر اول باشند و عزیز دردانه و نور چشمی استاد. ...♻️🌹🌹♻️

عزیزا ...نفر اول بودن تو را به تضاد و رقابت میکشاند و از مراحل سلوک هدف و حواست را به بیراهه پرتاب مینماید .

و عصبی ات میکند .

عزیزا ...نفر اول بودن هوس دنیا دوستان و سیاست مداران است نه عاشقان خوبی و زیبایی و پاکی 🌹♻️🌹

عزیزا بدان که اتفاقا تو زمانی میتوانی زندگی را در ابعاد گوناگون تجربه نمایی و بسیار آزادانه بیندیشی و سلوک کنی و در سلوکت رشد نمایی که بتوانی معمولی زندگی و سلوک نمایی 🌹

نفر اول ها همیشه در زندان اند . و تجربه های آنها از زندگی تجربه های دست اول نیست .گزارش آنها از زندگی همیشه کهنه و نخ نماست .

عزیزا ....♻️🌹👇🏼

آیا میدانی که بسیاری از صوفیان و عارفان و دراویش بزرگ و نامدارن

👇🏼🌹👇🏼🌹👇🏼

کفاش و بقال و عطار و نانوا و نجار و چوپان ووو بوده اند .

چنان که عطار ...عطاری داشت .

شیخ جنید شیشه فروش بود .

شیخ روزبهان ..بقال بود .

وووو ...شاید اگر تو روزی در مغازه آن بزرگان میرفتی هرگز گمان نمیکردی که به تماشای استاد فرزانه ای ایستاده ای. .

عزیزان ...بزرگان معمولی زیست میکنند .

اهل شهرت نیستند .♻️🌹♻️

این نفس است که تو را به میدان و عرصه های رقابت میکشاند .و بدینسان شادمانی را از تو میگیرد . 🌹🌹🌹

به یاد داشته باش که شادمانی حقیقی هرگز در نفر اول بودن نیست .

هنگامی که بپذیری ...آدمی معمولی باشی ...ناگهان فوق العادگی در تو میشکفد.  ناگهان از وجود معمولی و ساده و بی پیرایه ی تو نوری ساطع میشود و اطرافت را روشن میکند ...

در آن صورت کسی نمیتواند روشنایی وجود تو را انکار نماید. ♻️🌹

اما هیچ گاه در پی پیش افتادن از دیگران مباش ...

بدان که لحظه های زندگی موهبت هایی تکرار ناپذیر و یکه اند و تو باید همه آنها را در راه خلاقیت سلوکی عاشقانه به کار گیری ...♻️🌹♻️🌹

لازم نیست همه مشهور شوند .شهرت مرداب استعداد هاست . کسی که حقیقتا خلاق است از چشمه های جوشان دل خویش در هر کار وشغل و راهی زیبایی خلق مینماید .🌹🍃🌹

و خود را مرداب نمیسازد ...

عزیزا ...کسی که حقیقتا خلاق است .محتاج شهرت نیست .او با خلاقیت خویش سرشار میشود دیگر جایی برای حرص و طمع شهرت نمیماند.

عزیزا ...♻️🌹👇🏼

استاد تو را کمک مینماید تا صخره ای را که جریان رود استعداد های تو را سد نموده کنار بزنی ...و دوباره جاری شوی ..

استاد فقط یک کمو کننده است و باقی تلاش ها با خودت است .

♻️🌹♻️🌹♻️🌹♻️

  • بتسابه مهدوی

راه پر آشوب عشق

بتسابه مهدوی | سه شنبه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۲۲ ق.ظ

  راه پر آشوب عشق

دکتر بتسابه مهدوی

راه سلوک راه عاشقیست اما 👇🏼

دام های بسیار دارد ...از آرزوهای کشف ها و شهودات و کرامات ....🌹🐚

عزیزا ....

ممکن است خود آرزوی سلوک و رهایی از تعلقات خود بندی شود به پای تو ...

عزیزا بدان در راه سلوک ...🌹

هیچ آرزویی بر آورده نخواهد شد .رهایی از آرزوها 👉🏼 بر آورده شدن آرزوهاست .

🐚🌹🐚🌹🐚🌹

اکنون بزرگترین آرزوها در دنیا آرزوی

پولدار شدن و قدرتمند شدن است .

اما این خطر متوجه سالک نیز میگردد .

زیرا پر خطر ترین آرزوها آرزوهای معنوی اند.اگر به دام آرزوهای معنوی بیفتی

تا مدت ها در این حجاب خواهی ماند .

آری حجاب آرزوهای معنوی ....

که خود دست کمی از آرزوهای مادی ندارد .🌹🐚🌹🐚

حجاب آرزوی صاحب شهرت و کرامت گشتن ...که ادعای کرامت ...در راه سلوک خود ادعای هستی است. و راه طریقت

خود وادی نیستی است .و بی ادعایی .

وقتی کرامتی رو مینمایی ...

نفست میخواهد بگوید آری من هستم که چنینم و چنان عبادات و طاعات و ریاضاتی کشیده ام که اکنون صاحب مقام گشته ام. ..

عزیزا.....🐚🌹

به هوش باش که این خود از دام های نفس است که حجاب ضخیمی از آرزو بر سر راهت مینهد ...

پس در سلوکت نه طمع کشف داشته باش ...نه در طلب کرامت باش .....

که خدا را به طمع این قدرت ها پرستیدن خود حجاب راه تست ...🌹🐚

🐚🌹🐚🌹🐚🌹

 

  • بتسابه مهدوی

ساز دل

بتسابه مهدوی | سه شنبه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۱۷ ق.ظ

ساز دل

دکتر بتسابه مهدوی

عزیزا ....

قلب سازی آسمانی است ،باید نحوه ی نواختن آن را یاد بگیری ...

بندرت میتوان کسی را یافت که نحوه ی نواختن ساز خود را بلد باشد.

اگر ندانی چگونه ساز دلت را بنوازی زندگی ات به تراژدی غمبار تبدیل میشود

زیرا نغمه هایی که در دل داری هرگز مترنم نخواهد شد .و با تو در گور خواهد خفت

اگر کسی را یافتی که میدانست چگونه ساز دلش را به صدا در آورد ،بدان که خداست که از زبان او سخن میگوید و نغمه ی اوست که بگوش میرسد .

خدا نی نوازی است که نی وجود او را به زیباترین نغمه مینوازد. نغمه ی دل از خداست ...🌟💙🌟

صدا از خداست .

نفس از خداست .

و آن نی چوب خشکیده ای بیش نیست که خود را به دستان پر مهر نی نواز سپرده و بر لبان ترانه ساز او نشسته است ...این نی چیزی نیست ،مگر واسطه ای که پیام نغمه ی الهی را به گوش های ما میرساند ....🌟💙🌟💙🌟

عزیزا آیا میپنداری این مولانا بود که مثنوی نوشت ...آیا بشر میتواند ۲۶۰۰۰بیت را بر یک وزن بسراید ...

آیا میپنداری این حافظ بود که دیوان خود را خلق نمود یا سنایی که حدیقه آفرید ...این تفکر خطاست ...این خداست که بر قلم دل آنها شعر میسرود و از زبان آنها جاری میگشت ...

عزیزا ...🌟💙🌟

سالک کسی است که میداند چگونه ساز دلش خویش را بنوازد .او پیام آور میشود ،زیرا خداوند فقط با زبان دل سخن میگوید ...خداوند فقط نت هایی را جواب میدهد که از ساز دل بر میخیزند .بین عقل و الوهیت گفت و گویی صورت نمیگیرد...

بین پرواز و پای چوبین استدلال هیچ رابطه ی وثیقی وجود ندارد ...🌟

عقل به کار معاش تو می آید .فلسفه بافی های عاقلانه و الهی در واقع تخطی از زبان اند .عقل در حوزه ی معاش و معیشت بسیار به کار می آید ،اما در حوزه ی عشق و آسمان و معنا و خدا ...جفنگ میبافد .🌟💙🌟

اگر بتوانی با دل دمساز خویش جفت شوی ...گفتنی ها خواهی گفت و نغمه ها ساز خواهی کرد .اگر با دلی نغمه ساز به سراغ کسی بروی دل او را نیز به رقص خواهی آورد .او را در پرتو نوری الهی میبینی این نور توست که بر او میتابد و به خود تو باز میگردد و نور تو ...نور خداست .🌟💙🌟💙🌟

به همین دلیل است که عارفان ،تعبیر معشوق را برای خداوند انتخاب کرده اند در حالیکه معشوق بار معنایی زمینی دارد عارفان عاشق جسم را مظهر ،یعنی محل ظهور خداوند میدانند .آن ها جسم را آیینه میدانند .آن ها به آیینه کاری ندارند .بلکه به صاحب تصویری که در آیینه منعکس است دل بسته اند.

 

شیخ محی الدین ابن عربی (معروف به شیخ اکبر و پدر عرفان نظری )💜

برای زیارت به مکه رفت .او در ایام حج ،دختری اصفهانی ملقب به عین الشمس را دید و شیدای او شد .🌻

او به زیارت خانه ی خدا آمده بود اما دلش را دختری شیرین حرکات و شهر آشوب به یغما برده بود .او بی درنگ و در همان ایام کتاب شعری را با عنوان ترجمان الاشواق در وصف آن دختر زیبا روی نگاشت .اشعار عاشقانه ی این کتاب آن قدر شیرین و شورانگیز اند که وقتی میخوانی شان ،نمیدانی در وصف آن دختر زیبا و خوش سخن اصفهانی ست و یا در وصف خداست .💜💐💜💐

ابن عربی درآن دختر تصویر چه کسی را دیده بود ؟؟؟

حاجیان که را زیارت میکردند و او که را ؟؟؟

شمس ۶۰ ساله ...شمسی که فقیهی همچون مولانا را شیفته ی خود نمود در تصویر کیمیا خاتون دختر خوانده ی  مولانا تصویر چه کسی را دیده بود که عاشق گشت ؟؟؟

ابن عربی ده بار به خانه ی خدا رفته بود ؛اما این بار از این خانه بر این بام می آمد ...در حالی که حاجیان در بادیه سرگشته بودند او مشاهده صورت بی صورت همسایه ی دیوار به دیوارش بود

عزیزا ....👇🏼️🍃

این نه آن عشق مجازی است ...بلکه خداوند از آن سیما بر دل عاشق عارف تجلی نموده بود ...

هر گاه قلب میتپد ..خدا احساس میشود

و هر گاه عقل پا در میانی میکند و میخواهد از خدا سخن گوید پرده ای بر صورت خداوند میبندد و ما را از دیدارش محروم میسازد ...🍃👇🏼

نیچه حق داشت بگوید خدا مرده است زیرا او با زبان عقل سخن میگفت ...نه با زبان دل ...او میخواست خدا را باعقل بشناسد ...💐💐💐

نیچه از جمله عاقل ترین مردان تاریخ غرب است او بسیار ذهنی تیز بین داشت اما نتوانست خدا را بیابد ..نه به این دلیل که خدا وجود ندارو بلکه به این دلیل که شیوه ی ای که او با آن به دنبال خدا میگشت ،سد راه او میشد .شیوه ی غلط بود .او از راه تنگ و باریک عقل میرفت ...راه های عقل به خدا منتهی نمیشوند .اما برای یافتن اطلاعات بسیار مناسب اند .💜🌸💜🌸

با فکر و استدلال ،اجزا را به خوبی میتوان شناخت ،اما برای دریافت کل ..کیفیت اندیشه به شدت لنگ است .

تماس با کل تنها از خلال قلب امکان پذیر است .اما قلب مردم انگار زنده نیست و نمیتپد .💐💜💐💜

در مدرسه و دانشگاه راه های دل را نمیشناسانند .آن ها پیشاپیش تو را افلیج فرض میکنند و به تو راه رفتن در زندگی را با پای چوبین عقل و استدلال آموزش میدهند .💜🌸💜🌸

بنابراین بدیهی است که سرنوشت بشر چنین غمبار باشد. آدم ها بارسنگین استعداد های خود را حمل میکنند و نمیدانند با این استعدادها چه بکنند .

آن ها با سنگینی این همه بار استعداد در وجود انسان به شاخه های نازک عقل در آویخته اند. 💐💜💐💜

عزیزا ....🌸

سلوک ...آغاز ورود تو به ساحت قلب است. سلوک ....دانشگاه دل است .

درس عشق ... در دفتر و مدرسه نیست .ساز دلت را بردار ...آن را کوک کن

و آنگاه آهنگ پنهان وجودت را در هوا پخش کن ...

ترانه خوان شو ..و دست افشانی کن ...

بدان که با اولین لرزش های سیم دلت ،صوت الهی را خواهی شنید که پیوسته تو را به سوی خویش فرا میخواند ...خدا ....منتظر توست ...گام بردار....تعلل جایز نیست ..شاید فردا نباشی ...💐💜💐💜💐

  • بتسابه مهدوی

تفاوت عشق با شهوت

بتسابه مهدوی | سه شنبه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۵، ۰۸:۵۴ ق.ظ

تفاوت عشق با شهوت

دکتر بتسابه مهدوی

عشق با شهوت تفاوت دارد. در شهوت، تکیه بر چیزی قابل لمس است و در نتیجه فرمانبرداری معنوی روح است از ماده، اما عشق، روح را در رابطه ای مستقیم و همپایه با حقیقتی که در پشت شکل و جسم است قرار می دهد،

بنابراین شهوت با سنگینی و تجربه ی عشق با سبکی توام است. در شهوت، زندگی محدودتر و کوچکتر می شود و در عشق، هستی گسترش می یابد.

دوست داشتن یک روح چون افزودن زندگی اوست به زندگی خود.

گویی که زندگی شما چندبرابر شده و شما به طور حقیقت در دو کانون وجودی زندگی می کنید.

اگر تمام عالم را دوست داشته باشید به طور غیر مستقیم در تمام عالم خواهید زیست.

اوتار مهربابا

  • بتسابه مهدوی

انواع ذکر و بهترین آنها

بتسابه مهدوی | دوشنبه, ۲۴ خرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۴۷ ق.ظ

انواع ذکر و بهترین آنها  

دکتر بتسابه مهدوی

ذکر عبارت است از یاد خدا در همه احوال و پیشامدها و توجه به حضور در محضر الهی و او را حاضر و ناظر بر اعمال و رفتار خویش دانستن و این که هیچ امری بر او پوشیده نمی‌ماند. از این رو، هنگام رو به رو شدن با تکالیف واجب به یاد خدا بوده، آن‌ها را انجام دهد و هنگام رو به رو شدن با محرمات و معاصی از خدا غافل نباشد، و از انجام آن پرهیز نماید.

«ذکر»، یعنی یادکردن، خواه با زبان باشد، یا با قلب یا با هر دو، بعد از نسیان باشد، یا بعد از ادامه ذکر.

به عبارت دیگر، ذکر حالت روحی خاصی است که انسان در آن حال، دانسته خویش را مورد توجه قرار می‌دهد و گاهی به یادآوری چیزی با زبان و گاهی به حضور چیزی در قلب گفته می‌شود.

ذکر خدای سبحان از بهترین و پاکیزه‌ترین اعمال نزد خدا، برترین لذّت نزد دوستداران خدا، خوی و خصلت خوب مؤمنان و صالحان و نشان همنشینی با محبوب واقعی بوده و مایه شرافت و رستگاری انسان می‌باشد .

 

انواع ذکر

ذکر زبانی به جا آوردن حمد و ثنای الهی، نجوا کردن (آهسته حرف زدن)، درد دل کردن، درخواست کمک از درگاه خدای سبحان و پناه بردن از شر شیاطین انس و جن به آن بارگاه مقدس است.

ذکر زبانی گرچه از تمام مراتب ذکر، نازل‌تر است ولی در عین حال مفید فایده است. زیرا که زبان در این ذکر به وظیفه خود قیام کرده و به علاوه ممکن است، این تذکّر پس از مداومت و قیام به شرایط آن، اسباب باز شدن زبان قلب نیز بشود.

ذکر قلبی همان توجه قلبی به خدای سبحان است که دل را صفا و صیقل داده، جلوه گاه محبوب می‌کند و روح را تصفیه کرده، انسان را از قید اسارت نفس می‌رهاند. اگر قلب به تذکّر محبوب و یاد حق تبارک وتعالی عادت کرد و با آن عجین شد، انسان را دگرگون می‌کند، به طوری که حرکات و سکنات چشم، زبان، دست، پا و سایر اعضا، با ذکر حق انجام می‌گیرد و برخلاف وظایف، امری انجام نمی‌دهند. کامل‌ترین و بهترین مراتب ذکر نیز همین است که در همه مراتب انسانی، جاری شده و حکمش ظاهر و باطن و نهان و آشکار را در برگیرد و اگر ذکر زبانی نیز از نظر مکتب اسلام مطلوب است و به آن سفارش شده، سرّش در آن است که زبان قلب گشوده شود و به حدی برسد که زبان، چشم، گوش و سایر اعضای بدن از قلب پیروی کنند تا بدین وسیله دل برای ورود صاحب منزل، پاک و پاکیزه گردد.

ذکر عملی آن است که انسان در عمل، خدا را ناظر و شاهد اعمال و رفتار خود دانسته، هرجا که صحبت واجب باشد، آنجا حاضر بوده و هر جا که صبحت از محارم الهی، گناه و نافرمانی خدا باشد، غایب باشد و در حال گناه و نافرمانی دیده نشود. این نوع ذکر در آیات قرآن، به تعابیر گوناگون، در مورد اعمال انسانی به کار رفته است  .

  • بتسابه مهدوی

عارف و سالک کیست؟

بتسابه مهدوی | دوشنبه, ۲۴ خرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۴۱ ق.ظ

عارف و سالک کیست؟

دکتر بتسابه مهدوی

 

«عارف» کسى است که با وجود کمال قوّت نظریّه و علم به حقایق اشیاء و کمال قوّت عملیّه، جمیع حواسّ، قوا، اعضا و جوارح او، متوجّه حضرت حق باشد، غیر او نبیند، غیر او نگوید و غیر او نشنود، و فناى فی الله، از لوازم این مرتبه، بلکه عین این مرتبه است.

«عارف» در لغت به معنای فرد دارای شناخت، و سالک به معنای پیماینده راه و مسیر است.

«سالک» (واقعی) کسی است که راه خدا را تنها از آثار معصومان و امامان اهل بیت(علیهم السلام) دنبال مى‏‌کند؛ سعادت، رستگارى و پیروزى را در اقتداى به آنها دانسته، از هدایت آنها بهره برده و در پرتو انوار آنها حرکت مى‏‌کند. اگر جز در طریق آنها قدم بردارد، رشد و صلاح خود را از دست مى‌‏دهد، هواى نفسانى بر او چیره مى‌‏شود، و او را به دنبال خود مى‏‌کشد، شیطان بر او استیلا مى‌‏یابد، انواع سختی‌ها و بدبختی‌ها به او رو مى‌‏آورد، و سرانجام او را در وادى تیره‌‏بختى و نابودى سرنگون مى‌‏کند و دچار بدنامى و ننگ مى‌‏سازد.

در حقیقت معرفت نردبانی است که سالک برای رسیدن به قرب الهی از آن بهره می‌برد؛ بنابر این سالک باید راه و روش معرفت را و درجات آن‌را بداند؛ چراکه اگر نداند، نمی‌تواند از حضیض به اوج، و از اسفل سافلین به اعلى علیین ترقى کند.

پس سالک عارف... آنهایى هستند که از خاندان پیامبر (صلی الله علیه وآله) پیروى و به آثار آنها اقتدا کنند، و در پى آنها گام بردارند دعوت آنان را اجابت کنند و سیره و روش آنها را سرمشق خود قرار دهند.

به سخن ساده، در عرف دین‌داران، عارف فردی است که به شناخت مناسبی نسبت به پروردگار رسیده، و سالک فردی است که در مسیر رضایت پروردگار و نزدیکی به او گام بر می‌دارد.

  • بتسابه مهدوی

زاهد حقیقی کیست؟ فقیه یا رند عارف؟

بتسابه مهدوی | دوشنبه, ۲۴ خرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۰۱ ق.ظ

زاهد حقیقی کیست؟ فقیه یا رند عارف؟

یعنی در عمل چه کسی نسبت به دنیا بی تفاوت است؟

دکتر بتسابه مهدوی

 

رند، او تمنّا و هوس و میلی جز مولای خود دارد؟ او گدای کوی خرابات است و از حیوان صفتان توقّع پاداشی ندارد.

چو رند جام می بی حساب می نوشد

به نزد عقل، کجا حساب و کتاب باشد رند

در این بیت رندی مدام، مستلزم پیوسته مست بودن است، رندی جنون الاهی دارد، آن با عقل و هوش دنیوی منافات دارد، رند زیرک است، عقل هم زیرک، اما زیرکی عقل از مصالح و منافع دنیاست، اما زیرکی رند از عشق و معرفت الاهی است، او دیوانه خداست، جنون فوق العقل دارد و بر مست هم هیچ تکلیف و حرجی نیست، حسرتی هم از دنیا ندارد چرا که کشته و شهید عشق است.

ما وجودمان حبابی است، به دریای حقیقت که برسیم این حباب می ترکد، غیریّت موهوم رفته است، پیام واقعی آب و حباب این است که یک معنای والا در ما نهفته است، آب کنایه از ولایت است، اما خودبینی های ما که حبابند به ما اجازه نمی دهند آنرا دریابیم. ما حبابیم و خیمه ای از باد در آب.

بادها هوای نفس ماست که نمی گذارد دل هوای مولا کند، موج نیروی جان ماست، با دو حباب که گفتیم جسم و تمنیات آن است، هر دو موهومند و وجود حقیقی ندارند، حتّی موج که جان ما باشد، باید بنشیند، تا دریای جانان که دریای عشق است، بپا خیزد. سِرّ رندی درویش همینجاست: از میان برداشتن پندار خودیّت و غیرخواهی و رأی، این وهم و گمان، باید سراغ اقیانوس کرم و رحمت حق رفت، تا آنجا که همه حجابها کنار رفته و زمزمه می کند .

رند کامل از همه عالم مجرّد شده، بی پروا و مست است، نه فقط مست می محبّت الهی، بلکه مست عکس روی خود ساقی (فیّاضیّت مطلق الاهی که بر پیر سرازیر شده) که آنرا در ساغر مِی دیده است، وطن رند اینجا میکده «محل مناجات بنده عاشق با معشوق الاهی» و کوی خرابات است، ساغر مِی هم دل عارف است که در وی مشاهده انوار غیبی می شود. پس رند کامل مستلزم هیچ یا همه چیز شدن است.

وقتی از خود خلاص شدی خدا همه چیزت می کند، رند کامل تبدیل وجودی شده و اوصاف و اخلاقش همگی الاهی شده است. مقامش از ابدال «یا مشایخ» کاملتر می باشد، چرا که:

اولاً در مقام فناء فی الله، بواسطه قرب فرایضی «فنای جهت بشریت بنده، بواسطه فرایض در جهت ربوبیّت» به وصال محبوب ذاتی رسیده است. یعنی سمع و بصر خدا شده است، خدا در این مقام باطن است و بنده ظاهر.

ثانیاً بواسطه قرب نوافلی در مقام بقاء بالله، خدا در او تجلّی کرده و بنده پنهان می شود و به باطن می رود، چرا که در جهت ربوبیّت الاهی است.

رند آدم بی قـراری است، او در سفـرهای معنـوی و روحانی به عنـوان سالک عاشـق هیچ جا مقیم نمی شود و نمی ایستد، حرکتش دینامیکی و نو به نوست، او حتّی به رقبا و رفقایش در طول مسیر سلوک توجّه ندارد بلکـه فقط به دوست توجّـه دارد. او به هر صـورت، به حال و یا مقـامی برخورد می کند، می خواهد از آن طریق فوراً به حق برسد.

خرابات مقام وحدت است و فنای کثرات. هم عاشق و هم معشوق خراباتیست، از خود رها شده. کسیکه پا به این آستان می گذارد و خراباتی را زیارت می کند باید مطهّر باشد.

در خـرابات که میکـده عشق و محبّت است نـور خدا به دل دیده می شـود و سالک به مقـام دیدار می رسد. در خرابات مغان نور خدا می بینم، آری وین عجب که حافظ با آن کجاها را دید. در خرابات خانه که نه، صاحب خانه دیده می شود.

سالک باید مانند کبوتری به هر بام و دری، ابتدا بنشیند برای دانه مقصود، به هر جا نظر می افکند، دامها و ناپختگان هـزار فـریب را خوب تشخیص می دهد، در سلـوکش غـم و درد و رنج و آشـوبی می بیند، دنبال درمـانش می رود، هفت شهـر عشـق را در کمال رندی سلـوک می کند و آواز سـر می دهد:

 

عقل مست لعل جان افزای تست

دل غـلام نـرگـس رعنــای تـــوست

تیـر بارانـی کـه چشمت می کند

بر دلـم پیـوسته چـون ابـروی توست

خلـق عالـم در رهت جان باختند

ور کسـی را هست سر همپای توست

ایـن همه عطـار دور از روی تـو

درد از آن دارد که بی داروی توست

 

رند قبل از اینکه نفس به سراغش آید و او را بر زمین زند، او به سراغ نفس می رود و اجازه نمی دهد این افعی هزار سر بیرون آید. مثالی در این خصوص: فرض کنید در سفره ای ده نوع غذا هست، نـون و پنیـر هـم هست، نفـس از غذاهای رنگیـن می خواهد، اما رند همان نون پنیر را می خورد. عارفی چهل دینار خود را، برای این که نفس را شکنجه دهد، ذرّه ذرّه به دریا می ریخت. عطار به این عارف، رند می گوید.

  • بتسابه مهدوی