نقش نگاره

سایت شخصی دکتر بتسابه مهدوی

نقش نگاره

سایت شخصی دکتر بتسابه مهدوی

۲۶۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خداشناسی» ثبت شده است

سیر تحول واژه اهورامزدا

بتسابه مهدوی | پنجشنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۵، ۰۶:۴۱ ق.ظ


دکتر بتسابه مهدوی

 

پیرامون مفهوم خدا در دین زرتشت نظرات مختلفی وجود دارد.برای نمونه، مولتون معتقد است که اهورای دانا یا اسورای حکیم، پیش از دوران زرتشت وجود داشته است. خدای دانا ایزد خاص آریایی ها بوده و این مسئله خود مؤید آن است که زرتشت یک آریازنتو  بوده است نه یک مغ که سال ها بعد او را به آن محکوم کردند. برای اینان اهورامزدا خدای قبیله  بود و نسبت به ایزدان طبقات دیگر در مقام بالاتری قرار داشت. به نظر می رسد که اولین قدم زرتشت این بود که از چندگانه پرستی موجود به سوی یگانه پرستی رفته و از ایزدی که بزرگترین ایزدان بود به سوی خدای واحد پیش رود. نیولی نیز وجه اصلی تمایز دین زرتشت را از ادیان هند و اروپایی و مرکز آسیا، وجود خدای یگانه بیان می کند. 

 

مشهورترین نام‌خداوند که به‌ طور مکرر در اوستا و به ویژه گاتاها به چشم می‌خورد، نام اهورامزدا است،ه که معرف والاترین خدا در آیین مزدیسنا می باشد. اعتقاد به وجود یک خدای واحد و یگانه از اصول بنیادین در باورهای زرتشتیان است،  که در اوستا به صورت اهورامزدا، مزدا اهوره  و گاه مزدا اشه  آمده است. اهورامزدا نام بزرگترین بغ ایران باستان بوده که از سوی زردشت برای خداوند یکتا به کار رفته است. این واژه از دو بخش اهوره که هم ریشه با اسوره خدای آریائی های هند و ایرانی است، به معنی آفریننده، هستی بخش، سرور، سالار، ارباب و فرمانروا، و مزدا که خود از دو قسمت «مه» به معنای بزرگ، و «زدا» به معنای دانای مطلق و قائم به ذات، تشکیل شده است، و با هم به معنای دانای مطلق و حکیم می‌باشد.

 

این واژه در سانسکریت مذش به معنی دانش و هوش می‌باشد و هنگامی که مزدا برای خدا به کار می‌رود از آن معنای هوشیار و آگاه برداشت می گردد.

 

نام اهورا در عصر هند و ایرانی و پیش از زرتشت به معنی سرور بوده است. کلمه مزدا واژه‌ای ایرانی و به معنای همه چیز دان زندگی بخش و صاحب خرد می باشد، که گاه به عنوان صفت اهورا درنظرگرفته می‌شود. و در بعضی بندهای گاتاها به معنی حافظه و به حافظه سپردن و به یاد داشتن است. 

 

در اوستا این دو واژه به صورت جدا از هم نیز آورده شده است. برای نمونه در یسنای بیست و هشتم، بند اول، مزدا تنها برای خدا آمده است. در بند هشتم همین یسنا ابتدا اهوره و پس از چندین کلمه فاصله مزدا آمده است. در بند ششم برعکس اول مزدا و پس از چند جمله، اهوره دیده می شود و در بند دوم مزدااهوره به کار برده شده است. در گاهان اغلب مزدااهوره به تخفیف به صورت مزدا ذکر شده و کمتر اهوره مزدا، اهوره گفته شده است.

 

این خود بیانگر آن است که لفظ مزدا در نظر زرتشت  بر حقیقتی عمیق تر از حقیقتی که لفظ اهوره به آن اشاره می کند، دلالت دارد و اصلاً دومی تابع اولی است. به گفته برخی محققان نام خدای بزرگ زرتشت در یسنا سی و پنجم و چهل و یکم که دو فصل اول و آخر یسن هفت ها باشد، به طور متناوب به هر دو صورت اهوره مزدا و مزدا اهوره آمده است. در سراسر یسنای سی و ششم عنوان مزدااهوره و در سراسر یسنای سی و هشتم اهوره مزدا به کار رفته است.  در مرتبه نام و صفات، دو اسم مزدا و اهوره از یکدیگر متمایز می شوند و در مقام آخر که مقام فعل است سپنته مئینیو پدیدار می گردد. در گاتاها بیشتر به شکل ترکیبی مزدا اهورا برمی‌خوریم و به ندرت این دو واژه جدا از هم یاد شده‌اند.



اشه نیز به معنای راستی، مشیت الهی و نظم کیهانی می باشد، که هستی را سامان می‌دهد.  اشه معیار اخلاق و ضابطه تشخیص نیک و بد است و ارزش‌های اخلاقی را به صورت مطلق به دست می‌دهد. اهورامزدا خالق و دادار همه چیزهای مادی و مینوی است که با اندیشیدن او همه چیز هستی می‌گیرد. از عدم می‌آفریند و با خود تنها است. تقریباً می‌توان گفت که از اواخر عهد اوستایی، نام اهورامزدا به صورت پایدار و دائمی، جهت معرفی خدای زرتشتیان به کار رفته است.  بعدها نیز نام اهورامزدا به معنی پروردگار جان و خرد در کتیبه‌های شاهان هخامنشی به فراوانی دیده می‌شود.

 

واژه اهورامزدا در فارسی باستان به شکل ائورمزدا، در پهلوی اورمزد، در فارسی هرمزد، در اوستا اهورَمزده و در برخی سنگ نبشته‌های پادشاهان هخامنشی اثورمزده آمده است. همچنین خدا، خداوند، یزدان و ایزد به همین معنا در فرهنگ فارسی آمده است.افزون براین به معنای رامش و برجیس  نیز می‌باشد. 

 

این واژه نخست از ترکیب دو واژه آریایی با معانی مختلف توسط زرتشت به عنوان نام خدای یگانه ایرانیان درآمد و پس از چندین سده از زبان مخصوص گاتاها و اوستا داخل زبان پارسی باستان شد و سپس وارد زبان پهلوی گشت و از آنجا به فارسی زبانان رسید.

 

نام اهورامزدا درگذر زمان به قدری تکامل یافته است که درک معنی لغوی آن مشکل و تقریباً غیرممکن شده است.  از آنجایی که متون اوستایی بر دو بخش منقسم می شود، اوستای قدیم - که مشتمل بر گاهان،  یسنای هفت ها و دو دعای معروف یسنای بیست و هفتم می باشد که منسوب به خود زرتشت بوده و از حیث زبانی از دیگر بخش های اوستا قدیمی تر است.- و اوستای جدید،- که دربردارنده متونی چون وندیداد، ویسپرد، یشت هاو یسنا و خرده اوستا است. - از این رو لازم است که نام اهورامزدا در هر دوی آنها مورد بررسی قرارگیرد.

دکتر بتسابه مهدوی

21 بهمن 1395

تهران

  • بتسابه مهدوی

نام های خدا

بتسابه مهدوی | پنجشنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۵، ۰۶:۳۱ ق.ظ


دکتر بتسابه مهدوی

 

خدا اساسی ترین اصل در تمام متون مقدس از جمله اوستا و قرآن می باشد.

خداوند با نام های متعددی چون اهورامزدا که معرفی کننده بالاترین قدرت و یکتایی کامل است، و صد و یک نام در اوستا بیان شده است.

اهورامزدا در گاتاها مظهر خرد است که گیتی و مینو را به وسیله آن خلق می کند. او خالق هستی است و گیتی را از هستی خود شکل می دهد.

بدین سبب جهان هستی از او جدا نیست، اما او مطلق و نامحدود و گیتی نامطلق و محدود است. اهورامزدا قائم به ذات است و جلوه هایش قائم به او می باشند.

 

از این رو آفرینندگی و افزایندگی، اقتضای ذات اهورامزدا است و همیشه با اوست و از طریق سپنته مئینیو که گوهر هستی و ذات اقدس حق است، شناخته می شود.

در قرآن نیز خداوند، با نام جلاله الله که جامع همه اسماء و صفات الهی می باشد، بیان شده است. مطابق با مندرجات این دو کتاب، خداوند یکی است و دارای ذاتی متعالی، وجودی بی شبه و غیرقابل توصیف است، اگرچه با نام های مختلف و متعددی خوانده شود.

دکتر بتسابه مهدوی

21 بهمن 1395

تهران

  • بتسابه مهدوی

آناهیتا (ناهید) در اساطیر ایران

بتسابه مهدوی | يكشنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۵، ۰۸:۴۱ ق.ظ


دکتر بتسابه مهدوی

 

در ایران باستان، احترام به عناصر اربعه ـ خاک، هوا، آتش و آب ـ از اصول اعتقادی ایرانیان بود و حتی، ایزدانی را خاص و موکل این عناصر می دانستند. از جملهٔ آنان فرشتهٔ موکل آب بود.

در سرزمین وسیع، پهناور و کم آب ایران، آب و باران ارزشی خاص دارد و به طبع آن الههٔ موکل آب نیز برتر از سایر فرشتگان بود. جای تعجب نیست که بخشی بزرگ از اوستا ((آبان یشت)) نام دارد و در آن از ناهید، آناهیتا، فرشتهٔ موکل آب، بسیار سخن رفته است.

 

بنابر اساطیر اهوارمزدا در دومین مرحلهٔ تکوین جهان آب ها را آفرید. در قطعهٔ سیزدهم بندهش، به این امر اشاره شده است: در این جریان، آب ها به سوی دریای فراخکرت، که یک سوم زمین را در اختیار داشت و حد جنوبی البرز کوه را اشغال کرده بود، جاری شد. این دریا آنچنان عظیم بود که آب هزار دریاچه را در بر داشت.

هر یک از دریاچه ها دارای ویژگی هایی بود. برخی بزرگ، برخی کوچک و برخی آنقدر وسیع بودند که یک سوار نمی توانست در مدت کمتر از چهل روز طول و اطراف آن را بگردد و یکی از این رودها سراسر هفت کشور روی زمین را سیراب می کرد. در کنار هر یک از این رودها و دریاها، قصری هزار ستون با هزار دریاچهٔ درخشان برای ناهید برپا بود و در هر قصری بالای ایوانی، بستری پاکیزه و معطر گسترده.

 

سرچشمهٔ زایندهٔ تمام آب ها چشمه ای است به نام اردوی سور آناهیتا به معنی چشمهٔ پرآب و زلال غرب که در رهگذر آن یکصدهزار آب رو زرین تعبیه شده. آب گرم و زلال از این مجراها گذر می کند و به سوی کوه بلند هوگر روان می شود.

در فرازنای این کوه، دریاچه ای به نام اورویس قرار دارد که آب ها به این دریاچه می ریزند و پس از آنکه در آنجا کاملاً تصفیه شدند از راهگذرهای زرین دیگری خارج می شوند. در بلندایی برابر قد یک هزار مرد، یک شاخهٔ زرین و گشاده از این مجرا با کوه اوسین دم دریای فراخکرت ارتباط دارد و از آنجا قسمتی از آب ها برای تصفیهٔ دریا به سوی آن جاری و قسمت دیگر تبدیل به باران می شود و بر همه رویهٔ زمین می بارد تا آفریدگان اهورامزدا از خشکی و بی آبی آسوده خاطر شوند.

 

اشاره کردیم که نام موکل ناهید، اردویسور ناهید، آناهیتا، است. این اسم از سه کلمه ترکیب شده که در اصل هر سه صفت هستند. بسیاری از اسامی امشاسپندان و ایزدان مرکب از یک اسم و یک صفت است ولی اردویسور ناهید یگانه اسم خاصی است که از سه صفت ترکیب شده. جزأ اول (اردوی) از کلمهٔ ارد به معنی بالا بر آمدن، ضبط شدن، فزودن و بالیدن مشتق شده است. این واژه معنی رطوبت و نمناکی نیز می دهد. شاید این برداشت از آنجا نشأت گرفته باشد که این کلمه در اوستا نام رودی است. اردوی ظاهراً به معنی پربرکت و حاصلخیز نیز آمده اما گریمال آن را بزرگ و عظیم معنی کرده. کلمهٔ اردوی اغلب با کلمات سور و آناهیت همراه است. جزوهٔ دوم (سور) صفت است و به معنی نیرومند و قادر و در سانسکریت هم به معنی نامآور و دلیر به کار رفته.

جزء سوم (آناهیت)، نیز صفت است، صفتی مرکب از دو جزئ. جزء اول از ادات نفی است و جزء دوم چرکین، پلید و ناپاک معنی می دهد. بنابراین آناهیت یعنی پاک و بی آلایش.

 

 

در مقایسه با هندوستان ایران سرزمینی خشک بود که تنها یک رودخانهٔ مهم داشت که آمودریا بود. از این رو طبیعتاً اساطیر مربوط به آب و دریاها رواج چندانی در ایران نداشت و بر همین اساس برخی نسبت به وجود یک الههٔ آب ایرانی الاصل شک کرده اند اما یشت پنجم، که از کهن ترین متون است، وجود این الهه را تأیید می کند. مهم ترین و جالب ترین اسطوره ها نیز دربارهٔ ناهید است که همچون فرشته ای مورد پرستش قرار گرفته و از او با عنوان نیروبخش زندگانی، با لشکر جانداران و چهارپایان، توانبخش گیاهان و رستنی ها و چشمهٔ برکت بخشی که به همهٔ سرزمین ها نعمت و فراوانی می دهد یاد شده است.

 

ناهید نه تنها با آب های خود دشت ها را حاصلخیز و بارور می سازد بلکه نطفهٔ مردان و زهدان جملگی زنان را پاک و منزه می کند. زن ها را در وضع حمل و زایمان یاری می دهد و شیر در پستان آنان می گذارد. او به صورت زنی زیبا و با شکوه توصیف شده: ناهید زنی است جوان، خوش اندام، بالا بلند، برومند، زیبا و با چهره ای آزاده و نیکوسرشت. بازوان سفید وی به ستبری شانهٔ اسبی است با سینه های برآمده با کمربندی تنگ که در میان بسته تا سینه اش ترکیب زیبا گیرد و مطبوع واقع شود و بر بالای گردونه خویش، لگام چهار اسب یک رنگ و یک قد را در دست گرفته و می راند.

 

اسب های گردونهٔ وی عبارت اند از باد، باران، ژاله و ابر. ناهید به جواهرات آراسته است. تاجی زرین به شکل چرخی که بر آن صد گوهر نورپاش نصب است بر سر دارد و از اطراف آن نوارهای پرچین آویخته. طوقی زرین دور گردن و گوشواره های چهار گوشه در گوش دارد. از قوزک پا به پایین کفش های درخشان پوشیده و آن را با بندهای زرین محکم بسته است. جبه ای از پوست سی ببر، که مانند سیم و زر می درخشد، در بر کرده و در بلندترین طبقهٔ آسمان آرام دارد. ناهید به فرمان پروردگار از فراز آسمان باران، تگرگ، ژاله و برف فرو می بارد و در اثر استغاثهٔ پارسایان و پرهیزگاران از فلک ستارگان یا از بلندترین قلهٔ هکر به سوی نشیب می شتابد تا نطفهٔ مردان و مشیمهٔ زنان را پاک کند، زایش را آسان و شیر را تصفیه سازد و بر گله و رمه بیفزاید و سراسر کشور از پرتو او از خوشی و نعمت و ثروت برخوردار شود.

 

این توصیفی است از ناهید، فرشتهٔ آب، که در اساطیر ایرانی به صورت دختری زیبا تصویر شده و مورد پرستش ایرانیان باستان بوده. البته، ناگفته نماند که توصیفی چنین دقیق و شاعرانه از فرشتگان در ایران باستان امری طبیعی نبوده اما آن گونه که هرودوت می گوید ناهید را در این دوره با ایشتار، فرشتهٔ بابلی ها، یکی می دانستند و در جنگ و نبرد نیز از او یاری می جستند.

 

با توصیفی که از ناهید شد او در مقام یک زن خاصیت فطری خود را، که در زیبا بودن جلوه گر شده است، حفظ کرده و در راه برازندگی و مورد پسند واقع شدن از هیچ کوششی باز نایستاده. او برای اقناع این غریزهٔ طبیعی از وسایلی که وی را زیباتر جلوه دهند استفاده کرده، به آرایش خود پرداخته و از لباس و تزیینات و زینت آلات بهره گرفته است. با این وجود، نظر به اینکه او در مقام یک ایزدبانو مورد پرستش قرار گرفته است، به منزلهٔ یک زن روحانی به کارهایی که منتج به خوشی و خرمی و سپاسمندی باشد نیز می پردازد. هر چند این توصیفات و هنرها و کارهایی که ناهید برای طبیعت، جانداران و بشر انجام می دهد زادهٔ تخیل و اندیشهٔ ایرانیان در روزگار باستان است امروزه نیز هیچ زنی ازهیچ کوششی برای زیباتر جلوه کردن و مورد پسند واقع شدن باز نمی ایستد و از هیچ ترفندی در این راه فروگذار نمی کند.

 

اصولاً، اساطیر ایرانی، بنابر نظر علمای تاریخ اساطیر، از آن رو جالب و دلچسب اند که به وضوح حرکت مراحل و نکات مختلف اساطیری را به سوی داستان های تاریخی و زیبایی های طبیعت، که زن جلوه ای از آن است، نشان می دهند.

البته، افسانه ها در اصل کوششی هستند برای توجیه پدیده ها. آب نیز پدیده ای زیبا از طبیعت است که در زندگی جنبهٔ حقیقت دارد. بدیهی است این کوشش به تمایلات روانی قومی که مراحل ابتدایی تمدن و فرهنگ را می پیماید بستگی دارد. در عین حال باید این نکته را بیفزاییم که هدف بشر ابتدایی تنها توجیه پدیده ها نبوده بلکه او خواسته تا این توجیه را با آب و رنگ و لطف و زیبایی همراه سازد.

او همچنین مایل است تا با به کار بردن استعاره و تخیلی که خود از آن بهره دارد دیگر هم نوعانش را نیز برانگیزد و هوش و استعداد آنان را با ذکر و انتقال حوادث و حقایقی در قالب جملات زیبا و شاعرانه از مقوله ای به مقولهٔ دیگر بیازماید. این تمایل به تدریج به تمثیل ها، ابداع های اخلاقی و معماها منجر و بشر برای حل آنها ناچار به اندیشیدن دربارهٔ همه چیز و نسبت به هر آنچه که برایش لاینحل است شد که زیباترین نمود آن اندیشه دربارهٔ زن است؛ یعنی، موجودی که خود یکی از پدیده های زیبای طبیعت است، حتی اگر صورت افسانه داشته باشد. با این وصف تردیدی نمی ماند که افسانه و جلوه و زیبایی ناهید، از تجلیات اندیشهٔ ایرانی در ادوار باستانی است.

 

آناهیتا بانویی است که در زورمندی با تمام آبهایی که بر روی زمین جاری است و به دریای فراخکرت می ریزد برابری می کند. او بانو و سرپرست تمامی آب هاست. کسی است که هزار دریا و هزار رود دارد و چنان که اشاره شد در بندهای مختلف آبان یشت از توجه این ایزدبانو به پاکی نطفهٔ مردان و زنان و شیری که کودکان از پستان مادر می مکند سخن رفته است.

شاید این تأکید تأثیر عمیق اصلاحات زرتشت را، که علیه بغان پرستی سخت پایمردی کرد، آشکار کند. زیرا اهورامزدا تأکید می کند او را از نیرو و ارادهٔ خویش آفریده است تا به دست او آفریده های نیک و نظم اجتماعی را بهتر اداره کند.

 

در آبان یشت، هنگامی که به توصیف آناهیتا پرداخته می شود، زبان غنایی و لطافت شعری آن جالب توجه است: ((بازوانش زیبا و سپیدگونه به فراخی و پهنای شانهٔ اسبی است. این ایزدبانو بر گردونه ای زیبا سوار و همواره آماده است تا بر دیوان و جادوان و ستم پیشگان حمله برد و نابودشان سازد)).

در اساطیر، به درخواست های یاری و دادن قربانی ها و فدیه های بسیاری از جانب افراد مختلف از جمله پهلوانان و شاهان به آناهیتا بر می خوریم که نمودار قدرت و نیروی این ایزدبانو و اهمیت و اعتبار وی در اندیشهٔ ایرانی است.

 

بنا بر روایات، نخستین این افراد جمشید است که برای این ایزدبانو بر فراز کوه هکر صد اسب، هزار گاو و ده هزار گوسپند قربانی و از وی درخواست کرد که شهریار همهٔ کشورهای بزرگ شود و بر دیوان پلید و دروغگویان سلطه یابد. پس از او، نوبت فریدون است که مطابق قربانی های جمشید برای ایزدبانو ناهید قربانی و درخواست می کند توانایی اش دهد تا بر اژی دهاک (ضحاک)، دیو دروغ و ناراستی، پیروز شود.

 

در کرده9، فقره 34 آبان یشت فریدون چنین درخواست می کند: ((ای نیک، ای تواناترین، ای اردویسور ناهید، که من به اژی دهاک ظفر یابم، به این خبیث و قوی ترین دروغی که اهریمن جهان مادی بیافرید تا جهان را از آن تباه سازد و من هر دو زنش را بربایم، هر دو را سنگهوک (شهرناز) و ارنوک (ارنواز) را که از برای توالد و تناسل دارای بهترین اندام ها هستند، هر دو را که از برای خانه داری برازنده هستند)). آنگاه، اردویسور ناهید به صورت دختری زیبا، برومند، خوش اندام و کمر بر میان بسته و... روان می شود. فریدون به کامش می رسد و آن هیولا را بر می اندازد.

 

خانه داری زن برای شهریاری چون فریدون نیز اهمیت داشت. از آنجا که در این اسطوره از شهرناز و ارنواز به منزلهٔ همسران اژی دهاک نام برده شده، می توان دریافت که تعدد زوجات در آن زمان رواج داشته است. از سویی دیگر این احتمال نیز وجود دارد که چون اژی دهاک نیرویی اهریمنی است از دو یا چند زن دیگر به منزلهٔ همسران وی نام برده شده است تا مؤید این نکته باشد که تعدد زوجات تنها از آنِ اهریمنان است که اژی دهاک سمبلی از آن بوده نه از آنِ پرهیزگاران و پارسایان.

از گفتهٔ فریدون دربارهٔ شهرناز و ارنواز ((...آنان برای توالد و تناسل دارای بهترین اندام ها هستند)) چنین بر می آید که در آن دوران، آمادگی و قدرت و نیروی زایش زن برای مردان اهمیت زیادی داشته و نازایی او از موارد مشکل ساز برای مرد و خانواده محسوب می شده و تشکیل خانواده از مسائل مهم و مورد توجه خرد و اندیشهٔ ایرانی در دوران اساطیری بوده چنان که اهورامزدا نیز خطاب به آناهیتا می گوید: ((از تو باید دختران قابل شوهر (دم بخت)، ساعی از برای سروری (همسری) و از برای یک خانه خدای دلیر استغاژه کنند. از تو باید زنان جوان در وضع حمل از برای زایش خوب استغاثه کنند. تویی آن کس که همهٔ اینها به جای توانی آورد، ای اردویسور ناهید)).

 

در اساطیر ایرانی، این ایزدبانو به یلان و پهلوانان در راه رسیدن به خواست هایشان یاری می رساند اما به آنانی که در پی ایجاد خللی در فر و مجد ایران هستند، هر چند هم قربانی و نیایش کنند، توفیق نمی بخشد همانند افراسیاب آن کژآهنگ دیو خوی تورانی. سپس، نوبت یک به یک به یلان و پهلوانان و ستبرسینگان و پیچیده بازوان ایرانی می رسد که هر کدام از آناهیتا تقاضای یاری می کنند و از برایش در نقاط مختلف قربانی می دهند و آرزوهایشان با کامیابی و موفقیت قرین می شود.

قالب و پیکر مادی آناهیتا شاعرانه توصیف شده و در آن، ویژگی های انسانی نیرومند ملحوظ شده است.

 

پا اوروا، کشتیران چرب دستی که به وسیلهٔ فریدون چون کرکسان در هوا درآمده بود از ایزدبانو ناهید یاری می طلبد. آناهیتا همچون ایندرا، خدای بزرگ هند و اروپایی ـ که در اوستا، به ویژه در وندیداد، به صورت دیوی درآمده است ـ بسیار تشنه و خواهان زور یا فدیهٔ مایع می شود که از شیرهٔ هوم مخلوط با شیر تهیه شود. پس پا اوروا، که پس از سه شبانه روز پرواز در آسمان چون کرکسی خسته و درمانده شده بود، سپیده دمی از ایزدبانو یاری می طلبد و پیمان می بندد که در کنار رودی برای او شیرهٔ هوم (زور) فراوانی تهیه کند. پس آناهیتا به صورت دوشیزه ای بلندبالا، برومند و خوب چهر و... روان می شود و پا اوروا را به سبکی و خوشی از آسمانی که در آن سرگردان بود به زمین استوار، که در آن خانه داشت، می نهد.

 

مبنای برخی از معجزات پیامبران سامی را در سروده های زیبایشان ملاحظه می یابیم. ویس ته اورو از خاندان نوذر در کنار آب وتینگوهیئتی برای آناهیتا فدیهٔ مایع زور می آورد، شیرهٔ هوم به شیر آمیخته چیزی که بسیار مورد علاقهٔ ناهید است و درخواست می کند تا ایزدبانو ناهید یاری اش دهد. او که دارمستتر وی را با گستهم شاهنامه یکی می داند، می گوید شمار بسیاری از دیوپرستان و دروغ گرایان را هلاک کرده و اینک خواهان آن است که ایزدبانو برای او گذرگاهی خشک از فراز آب های وتینگوهیئتی بگشاید.

 

او قصد دارد همراه سپاهیانش از جاده و مسیری که ایزدبانو برایش بر روی آب بنا می سازد گذر کند. در اینجا نیز، ایزدبانو با تمام زیبایی و فر و شکوهش تجلی و تجسم می یابد و به صورت دوشیزه ای زیبا، بلندبالا و آزاده، شریف و والانژاد و... از میان آب های ژرف گذرگاهی خشک برای او باز می کند و پهلوان، که دشمن سرسخت دیو نسیان است، به خواسته اش می رسد.در روایات مذهبی یهودیان به داستانی برمی خوریم که شباهتی شگرف با این اسطوره دارد. موسی (ع) در گریز از سپاهیان فرعون، که در تعقیبش بودند، به رود نیل می رسد و از خدایش، یهوه، درخواست یاری می کند. پس رود گشوده می شود و موسی و پیروانش از آن می گذرند.

 

 

وصف کامل پیکر بانو اردویسور آناهیتا در اسطوره های ایرانی آمده و در برخی از اسطوره ها نیز از خوابگاه فراگسترده اش بر فراز ابرها سخن رفته است. اهمیت و ارزش فراوانی که در اساطیر ایرانی به این ایزدبانو داده شده است و روی آوردن همهٔ مردم حتی پادشاهان و پهلوانان به درگاه او در مواقع بحرانی و درماندگی برای حل معضلات و مشکلات و دستیابی به آرزوها و طلب یاری از وی احتمالاً ناشی از تأثیرات دوران مادرسالاری است.

 

ناگفته نماند که این احترام به آناهیتا و اهمیت قائل شدن برای وی تنها مختص ایرانیان نبود. گرایش به این بغ بانوی آریایی در اثر اختلاط و آمیزش با فرهنگ و ادیان دیگر سرزمین ها مانند یونان، بابل، مصر و ارمنستان به وجود آمد و توده ای که همواره به گذشته گرایی و تجدید حیات سنت های متروک رغبتی شایان دارند به مهرپرستی و ناهیدپرستی روی آوردند و از اینجا بود که همسانی ها، تضادها و اختلاف ها بین آناهیتا و ایزدبانوان بابلی (ایشتار) و یونانی (آفرودیت) و دیگر ایزدبانوان به وجود می آمد.

 

آناهیتای ایرانی ایزدبانوی حامی زنان شریف است تا کودکان فراوان بیاورند و آنان را در سینه ها شیر پاک فراوان می دهد. در یک کارگاه ساخت مجسمه های سفالی، که در شوش کشف شده، صورت ایزدبانویی برهنه را می بینیم که در حال فشردن پستان خود و ریختن شیر آن در جامی است که در دست چپش قرار دارد. این پیکره متعلق به ایزدبانو ناهید (آناهیتا) است.

در بابل رسم زنای مقدس رواجی بسیار داشت و ایشتار ایزدبانویی بود که زنان به درگاه وی نیاز می بردند.

 

ایشتار بابلی سرپرست و حامی زنان بوالهوس است و آناهیتا الههٔ عفت، شرم و پاکی. او درد زنان شریف و پاکیزه ای را که به هنگام زایمان به وی پناه می آورند تخفیف می دهد. همچنین نطفهٔ مردان را پاک می سازد و مشیمهٔ زنان را می پالاید و دختران آزاده ای را که هنگام ازدواج به درگاه وی روی نیاز می آورند شوهران نیرومند، بلندبالا و شریف می بخشد. او به پاکی آبی روان است که از آسمان فرو می ریزد و در جویباری کوهستانی سرازیر می شود. به همین دلیل او را رودی آسمانی نیز توصیف کرده اند. اما ایشتار اصولاً بین عشق و ازدواج پیوندی نمی جوید. عشق را می ستاید. اما عشقی که هیچ تعهدی به ازدواج ندارد.

 

آفرودیت نیز دو نقش متفاوت دارد؛ نقشی مثبت که گرایش وی را به عشق پاک، شرافت و شرم و نجابت بیان می دارد و البته در مقابل نقش دیگرش خفیف است. وی بدون تردید خدای مادران محسوب می شد و او را سبب تولید نسل و فراوانی محصولات گیاهی و حیوانی می دانستند. او در یونان به صورت های گوناگون از جمله آفرودیت آسمانی (خدای عشق پاک و عفت)، آفرودیت زمینی (الههٔ عشق های گوناگون انسانی) و آفرودیت زیبا (ونوس رومی) پرستش می شده. ظاهراً، آفرودیت صورت دیگری از ایشتار، الههٔ بابلی، بوده.

این الهه برای ساکنان جنوب یونان خدای عشق محسوب می شد و برخی از شهرهای یونانی نخستین روز آوریل را با عنوان عید بزرگ آفرودیته جشن می گرفتند. از این نظر آفرودیت و آناهیتا به یکدیگر شباهت دارد.

 

آرتِمیس (آرته میس)، الههٔ دیگر یونانی که در رم او را دیانا می نامیدند دوشیزه ای است که با زایش و باروری انسان سخت مخالف است و تمام روایت ها و اسطوره هایی که دربارهٔ او وجود دارد با نیرنگ و فریب آمیخته. وی، بر خلاف آناهیتا، زنانی را که باردار بودند به چنان درد شدیدی مبتلا می کرد که درمی گذشتند. او هیچ عشقی را نه زمینی و نه آسمانی قبول نکرد و گفته اند از این رو کینه توز و خشمناک بود. از سوی دیگر آرتمیس الهه ای است که توجهش معطوف به شرم و عفت و شرافت است و از این نظر می توان او را با آناهیتا مقایسه کرد.

 

بدین ترتیب آناهیتا با هیچ یک از این الهگان قابل مقایسه نیست. او فرشته و ایزدبانویی است زاییدهٔ اندیشهٔ آریایی و ایرانی که پیوسته جامهٔ شرم، عفت و پاکی بر تن دارد. در آسیای صغیر، در شهر آنائیتیس یا آناهیتا معبدی بسیار بزرگ و مشهور به نام این الهه وجود داشت که در آن عناصر بابلی ای که دربارهٔ ایشتار ـ ربه `النوع بابلی ـ وجود داشت وارد مراسم پرستش این ایزدبانوی ایرانی شده بود. از این رو، ناهید را با ایشتار بابلی یا آفرودیتهٔ یونانی یا استارتهٔ فنیقی مقایسه می کنند که مقایسه ای شتابآلود و عجولانه است. دربارهٔ آناهیتا هیچ افسانه و اسطوره ای از نوع افسانه های ایزدبانوان بابلی، یونانی و فنیقی وجود ندارد.

 

نفوذ و اهمیت آناهیتا به فراسوی مرزهای ایران نیز رسیده بود. ناهیدگرایی که زمانی در ایران تحت شرایطی وارد آیین زرتشت و مزداپرستی شده بود از این طریق همین آیین و فرهنگ ایرانی به مناطق بسیاری نفوذ کرد و در قالب ناهیدپرستی شایع شد. از جملهٔ این مناطق باید از ارمنستان نام برد که پرستش آناهیتا در آن نفوذ و اهمیتی خاص داشت.

 

آگاتانگِغوس، مورخ ارمنی سدهٔ چهارم میلادی، گزارش می کند که در هر معبد آناهیتا در شهر ارز پیکرهٔ طلایی جسیمی از این ایزدبانو بنا کرده بود. نوشته های او تا اندازه ای نفوذ فرهنگ ایرانی به ویژه ناهیدپرستی را در آن منطقه نشان می دهد. در زمان اشکانیان، شعبه ای از این خاندان در ارمنستان به فرمانروایی رسیدند و با اینکه پیش از آن نیز دین، تمدن و فرهنگ ایرانی در ارمنستان رواج و نفوذی بسیار داشت اما از زمان حکومت این سلسله دارای اهمیت و نفوذی قابل توجه شد. به ویژه ارمزد (اهورامزدا) و ایزدبانوی گرامی اش دارای مقامی والا شدند و در حالی که ارمزد فراموش می شد ناهید سخت مورد توجه قرار می گرفت.

 

هرچند سایر ایزدان مزدیسنا همانند مهر و بهرام نیز در این منطقه اهمیت داشتند اما آناهیتا مقامی والا داشت. نفوذ و اهمیت آناهیتا تا آنجا بود که نام شهر آکی لی زن را به آنایی تیس (تلفظ یونانی آناهیتا) برگرداندند. معبد آناهیتا در این شهر عظمت و شهرت بسیاری داشت. این معبد عظیم چنان که پروکوپی یوس اشاره می کند در زمان گسترش مسیحیت همانند دیگر معابد به صورت کلیسا تبدیل شد. از خلال نوشته های آگاتانگغوس چنین برمی آید که ناهیدگرایی در همه جا رواج یافته بود.

 

او از شدت گرایش تیردات، پادشاه ارمنستان در قرن چهارم میلادی، به آناهیتا نوشته است. در برابر وسوسه های کشیش مُبلّغی به نام گرگوری ایلومیناتور (گریگور لوساوُریچ)، شاه از آناهیتا با عنوان ایزدبانویی بزرگ یاد می کند که مایهٔ سرافرازی، آزادگی، قدرت و اعتبار ارمنستان است.

 

شاه می گوید چگونه از اعتقاد و گرایش به چنین بانویی ایزدی و ارجمند دست فرو دارد در حالی که شاهان بزرگ کشورهای دیگر چون یونان او را بس گرامی داشته اند و از پرستش وی دریغ نمی ورزند؛ الهه ای که سرپرست جملهٔ دانش ها، حامی و سرپرست و دوستدار آدمیان و دختر پاکیزهٔ ارمزد است. با این حال تیردات در سال های پایانی زندگانی اش تحت تأثیر گرگوری، کشیش مُبلّغ، قرار گرفت و به آیین مسیح گروید. از آن پس بسیاری از معابد آناهیتا ویران و معدودی نیز تبدیل به کلیسا شدند. لیکن بسیاری از مراسم و آداب پیشین ناهیدگرایی در ارمنستان، همان گونه که انتظار می رفت، پس از اندک زمانی وارد آیین مسیحیت شد.

 

 

اما پرستش ناهید در کجا صورت می گرفت؟

مسلماً در آتشکده ها و معابد بزرگ ایرانیان که اغلب بر بلندی ها ساخته می شد. هرودوت می گوید ایرانیان قدیم جز معابد آراسته ای که بر قلهٔ کوه های بلند می ساختند و به اهورامزدا اهدا می کردند معابد دیگری نداشتند. علاوه بر آن، ستایش سایر ایزدان نیز در همین معابد صورت می گرفت.

 

شاید ساختن معابد بر بالای بلندی ها به این علت بود که بنا به روایات آناهیتا از بلندی ها فرو می آمد. در این خصوص در آبان یشت آمده: ((من می ستایم کوه زرین همه جا ستودهٔ هکر را که از برای من از یک بلندی هزار قله آدم (به بلندی قد هزار نفر) اردویسور ناهید از آنجا فرو می آید)). آناهیتا در بلندترین طبقهٔ آسمان آرام گرفته بود و از فلک ستارگان یا از بلندترین قله به سوی نشیب می شتافت. شاید دلیل دیگر ساختن معابد بر روی بلندی ها دوری از دسترس دشمنان بوده زیرا معابد ناهید در زمان های قدیم از غنی ترین معابد بود و موقوفات منقول و غیر منقول آن به میزانی بود که می بایست در محلی امن قرار داده شود چنانکه برخی از معابد و پیکره های این ایزدبانو که در شوش، اکباتان، بابل، تخت جمشید، سارد، بلخ و دمشق از سوی اردشیر دوم هخامنشی بنا شده بود مورد تهاجم و غارت سرداران یونانی مانند اسکندر و آنتیوخوس سوم قرار گرفت.

 

اگرچه کلیهٔ آتشکده ها و معابد ایرانی مورد احترام خاص قرار داشت ولی آتشکده های خاص ناهید از همه مجلل تر و معظم تر بود. پادشاهان و امیران در تجلیل و تزیین معابد این فرشتهٔ ایرانی، که آب و برکت را نصیب دشت های وسیع ایران می ساخت، افراط می کردند.

در تقویم ایران باستان روز دهم هر ماه، آبان روز نام داشت و نام ایزدبانو آناهیتا بر این روز نهاده شده بود. مطابق بندهش نام روز دهم و ماه هشتم آپان بود که امروزه آبان تلفظ می شود. آپان یا آبان از واژه ای مشتق است که امروزه به صورت آب تلفظ می شود. این واژه در اوستا آپ، در سانسکریت آپا، در پارسی باستان آپی، در پهلوی آپ و در فارسی امروز تبدیل به آب شده است.

 

در تقویم ایرانی هرگاه نام ماه و روز موافق می شد آن روز را جشن می گرفتند. در ماه آبان جشن آبانگاه برپا می شد. ابوریحان بیرونی دربارهٔ این روز و این جشن، که به خاطر ایزد آناهیتا برگزار می شد، آورده است: ((آبانگاه، روز دهم، روز آبان ماه است و آن عیدی است و در این روز پسر تهماسب به شاهی رسید. مردمان را به حفر انهار و تعمیر آنها امر کرد و در این روز به کشورهای هفت گانه خبر رسید که فریدون یبوراسب (ضحاک) را اسیر کرد و به سلطنت رسید و مردم را امر کرد که دوباره خانه ها و اهل خود را مالک شوند و خود را کدخدا بنامند، یعنی صاحب خانه. خود او نیز به خانه و خانوادهٔ خود فرمانروا شد و شروع به امر و نهی و گیر و دار کرد)).

 

از آنجا که فرشتهٔ مقدس نگهبان آب، ناهید، مؤنث بود اغلب کلمهٔ بانو را به اسم او می افزودند و او را ناهید بانو می نامیدند. در یک افسانهٔ اسلامی نیز به ستارهٔ زهره لقب بدخت ناهید داده اند. بدخت در اینجا مخفف بیدخت و منظور از آن ناهید یعنی دختری است که بغ و خداست.

بدین ترتیب آناهیتا در اساطیر ایرانی خدای آب و آبادانی، حاصلخیزی و باروری، خدای بانوان و به ویژه دختران بوده. در روایتی نیز آمده است ((ناهید امانت (نطفه = تخمه) زرتشت را به همراه دارد. سی سال پیش از پایان هزارهٔ زرتشت، دختر جوانی در آب شنا می کند و از آن می نوشد و از نطفهٔ زرتشت، که در آب بوده، آبستن می شود و هوشیدر به دنیا می آید...)).

 

هم یاهه اومه (Haoma)، در اساطیر هندی سوم یا سومه، گیاهی بوده که در آغاز خود از ایزدان محسوب می شده. این گیاه یا شیرهٔ آن دور کنندهٔ مرگ، ارزانی کنندهٔ فرزند به زنان و شوهر به دوشیزگان بوده. هوم به کنیزانی که مدت ها شوهر نکرده بودند به محض درخواست از درگاهش شوهری پیمان شناس می بخشید. از آنجا که در این اسطوره ها از وجود کنیز و بانو یا شهبانو سخن به میان آمده می توان احتمال داد در جامعهٔ اسطوره ای نیز طبقات اجتماعی وجود داشته اند.

دکتر بتسابه مهدوی

17 بهمن 1395

تهران

  • بتسابه مهدوی

عکس نوشته 9 بهمن 1395

بتسابه مهدوی | يكشنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۵، ۰۹:۳۴ ق.ظ

  • بتسابه مهدوی

ایزدیان

بتسابه مهدوی | يكشنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۵، ۰۸:۰۰ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

آیین ایزدی بجا مانده ای از آیین (میترا) می باشد و در طول تاریخ هفتاد ودو بار مورد کوچ اجباری قرار گرفته اند و صد هزار نفر از آن در راه این آیین از میان برداشته شده اند...

در میان ایزدیان پنج جشن وجود دارد و  سه جشن از این اعیاد در لالش اجرا می گردد و ایزدیان سراسر جهان در این جشن شرکت می کنند.

 

ایزدیان روزه می گیرند. ولی ایام روزه داری آنها، سه روز است و روز چهارم را به نام عید پایان روزه، جشن می گیرند. در آیین ایزدی، حرکت تبلیغ آیینی وجود ندارد و از هیچ احدی هم قبول نمی نمایند که آیین خود را تغییر دهد و از ایزدی بودن خود دست بکشد یا از دین یا آیین دیگری بدانها بگرود.

بر اساس آداب و سنن آیینی و اجتماعی ایزدی، هیچ قشری نمی تواند از قشر دیگر همسر بگیرد. زیرا در بین آنان تشکیلات اجتماعی بر سر قشر تقسیم و تشکیل دهنده ی جامعه ای آنان سه قشر می باشد.

 

این آیین از بقایای آیین (میترایی) و در روزگاران باستان که به 4500 ق.م بر می گردد و آیین میترایی از هندوستان به اروپا وارد و اروپا را در بر گرفته است. "آداب و رسوم آیینی و اجتماعی ایزدی با میترایی مثل هم و از هم جدا نیستند و آنچه در کتاب آنان ذکر شده است در نزد آنان نیز موجود است".

بعد از آمدن آیین زرتشتی و حل شدن چندین آیین دیگر در این آیین، آیین ایزدی همچنان باقی ماند و در این آیین حل نگردید و کماکان مثل گذشته بکر ماند.

 

در بین ایزدیان سه قشر وجود دارد: (پیر مرید- شیخ) و این سه قشر هر کدام جدا از هم، آیین همسرداری جداگانه ای دارند و به هیچ روشی نمی توانند از همدیگر زن بگیرند. برای نمونه شخصی از قشر شیخ نمی توان به هیچ روشی از قشر مریدان زن بگیرد و تا کنون هم چنین چیزی روی نداده است و از لحاظ آیینی کاملاَ ناشرعی می باشد. هر چند مدتیست که زن گرفتن در میان ایزدیان رو به کاهش است و جوانان بجای زن گرفتن و تشکیل خانواده در فکر رفتن به اروپا می باشند.

 

ولی بعد از قرار(انجمن روحانیون ایزدی)در خصوص نقدی خرید طلا برای دختران در وقت ازدواج بیشتر از هفتادو پنج گرم نباشد، بار دیگر جوانان بجای رفتن به اروپا و خروج از منطقه ی خود، شروع به ازدواج و تشکیل خانوده نموده اند.

شیخ آدی، شخصی صوفی بود و دراواخر قرن 11 و آغاز قرن 12 می زیسته است. او در منطقه ی(حکاری) در شمال کوردستان به مکانی که اینک بدان(لالش) می گویند، آمد و در اینجا سکنی گزید.

 

 

لالش تنها پرستشگاه ایزدیان در سراسر جهان می باشد. از آن پنج جشنی که ایزدیان برگزار می نمایند، سه جشن آن در لالش برپا می گردد و ایزدیان از سراسر دنیا جهت شرکت در این سه مراسم به لالش می آیند.

جشنهای آیین ایزدی که بدان اشاره شد، پنج جشن می باشد: جشن(چله تابستان)،  جشن(چله ی زمستان) و جشن(جمایی = جمعه ای بزرگ) که این سه جشن طی مراسم خاصی در لالش برگزار می گردند و جشن(روزه) ایزدیان، که به مدت سه روز روزه می گیرند و در روز چهارم جشن پایان آن را می گیرند و همچون مسلمانان از برآمدن صبح تا غروب افتاب هیچ گونه مواد خوردنی و آشامیدنی نمی خورند و امساک می نمایند.

 

بزرگترین جشن ایزدیان، جشن سال نو می باشد و همه ساله در ماه چهارم میلادی (نوروز) آنرا با شکوه تمامی برگزار می نمایند.

ایزدیان در مرحله ی نخست به خداوند اعتقاد دارند و در مرحله ی بعدی به (ملک الطاووس) معتقد هستند ، در آیین ایزدی به هیچ شیوه ای کار تبلیغ آیینی و نشر آن وجود ندارد. چون که بر اساس آیین ایزدی کسی که اصالتاً از اقوام ایزدی نیست نمی تواند به این آیین گرایش داشته باشد و همچنان که یک ایزدی نمی تواند به آیین یا دین دیگر گرایش داشته و بدان بگرود.

 

ایزدیان بجز خداوند، به روز قیامت، بهشت و دوزخ نیز اعتقاد باطنی دارند و به تمامی پیغمبران هم معتقد هستند. از حضرت آدم(ع) تا ختم رسل حضرت محمد(ص) نیز به عنوان رسولان خدواند اعتقاد دارند. این اعتقادات با این توصیف که به مرشدان آیینی خود که بعد از شیخ آدی آمده اند نیز معتقد می باشند.

 

به سبب این 72 کوچ اجباری که به درازای تاریخ به عمل امده است و دچار آن همه تاراج و خانه خرابی شده اند، کتاب مقدس خود را از دست داده اند و اکنون فقط دو کتاب به نامهای(جلوه) و( مصحف رش) برای آنان باقی ماند. در این آیین ، خوردن ویژه (کاهو)، خوردن گوشت گراز، قتل نفس و آمیزش ناشرعی حرام و نباید پیروان این آیین بدانها نزدیک شوند. چون که در هر طریقت صوفی گری و خدا  شناسی طرق مختص به خود را دارد".

اکثریت هم کیشان ایزدی در جهان در جغرافیای کوردستان هستند و مرکز آنان در لالش می باشد. بر اساس آمار وزارت بازرگانی، آمار ایزدیان در کوردستان در بین 550 تا 550 هزار نفر می باشد.

 

بطور کلی در دو استان دهوک و موسل ایزدیان تقسیم و زندگی می نمایند. در شهرهای (باعذره، شیخان، شاریا، خانکی، خطاری، دیربون و بعشیقه) سکونت گزیده و اکثراَ در موسل ساکن می باشند.

 

این بخش جدای آز آن بخش های ایزدیان است که در سوریه، ایران و اتحاد جماهیر شوروی سابق، امریکا و جمعیت کثیری از آنان  در اروپا به ویژه در آلمان زندگی می کنند. چون که کشور آلمان به سبب آنکه اهمیت خاصی به اقلیتها میدهد، در مدتی کوتاه درخواست پناهندگی آنان را قبول می نماید. برای همین هم تمامی ایزدیان به انجا پناهنده می شوند.

دکتر بتسابه مهدوی

9 بهمن 1395

تهران

  • بتسابه مهدوی

عکس نوشته 5 دی 1395

بتسابه مهدوی | يكشنبه, ۵ دی ۱۳۹۵، ۰۶:۲۸ ق.ظ


  • بتسابه مهدوی

فلسفه چهارشنبه سوری

بتسابه مهدوی | يكشنبه, ۵ دی ۱۳۹۵، ۰۶:۲۱ ق.ظ


دکتر بتسابه مهدوی

 

در روز شمار ایرانیان باستان هریک از سی‌روز ماه را نامی است که نام دوازده ماه سال نیز در میان آنهاست ، ایرانیان باستان در هر ماه که نام روز با نام ماه برهم منطبق و یکی می‌شدند آن را به فال نیک گرفته و آن روز را جشن می‌گرفتند ، اغلب جشنهای ایرانیان آریایی چه آنهایی که امروز برگزار می‌شوند و چه آنهایی که فراموش شده‌اند ریشه در آئین کهن زرتشتی دارد، به قول پرفسور مری بریس شادی کردن، تکلیفِ دلپذیرِ دینی این جماعت است.

 

در کتیبه‌های هخامنشی هم شادی و جشن ودیعه‌ای الهی «اهورایی» خوانده شده است. پیوند ایرانیان آریایی قبل از اشو زرتشت با ایزدان خود نه پرپایه جهل و ترس از آنان بلکه بر اساس مهر و دوستی استوار بود و مردم در مقابل نعمات و سلامتی عطا شده به آنان به جشن (یَزَشْنْ = نیایش شادمانه) می‌پرداختند و آنان بایستی با خشنودی و شادی و پایکوبی (نه غم و سوگ‌ و گریه و زاری که از صفات و علامات اهریمنی می‌باشد) و در عرصه روشنایی و آگاهی به نیایش و ستایش ایزدان می‌پرداختند.

 

در گذشته‌های دور آریاییان به گرد آتش جمع می‌شدند و با نوشیدن شیره گیاه هوم (هَئومَه haoma) و با پایکوبی و هلهله و شادی به قربانی حیوانی (معمولاً گاو) می‌پرداختند و بخشی از آن گوشت را به آتش می‌افکندند زرتشت غریوهای مستانه و  افکندن گوشت قرابانی در آتش و الوده کردن آن را نفی کرد و کشتن جانوران را به رنج، و تباه کردن گوشت آن را کاری اهریمنی به شمار آورد و در برابر اینها خشنودی و پایکوبی و شادمانی از هستی و آفرینش را در گرد آتش درست و برابر با اَرْتَة (فضیلت، سامان و نظم هستی ) و نیکوکارانه شمرد.

 

چهارشنبه سوری جشنی است مانند بیشتر جشنهای ایرانی که با ستاره شناسی بستگی تام داشته ومبدإ همه ی حسابهای علمی تقویمی بشمار می رود. در آن روز در سال 1725 پیش از میلاد زرتشت بزرگترین حساب گاه شماری جهان را نموده و کبیسه پدید آورده و تاریخ های کهن را درست و منظم کرده است؛ پس به نظر ایشان در سال 1725 پیش از میلاد،شبی که در روز آن زرتشت تاریخ را اصلاح کرده است، به یادبود آن ، همه ساله مردم ایران جشن بزرگی بر پا کرده و با آتش افروزی،شادی خود را آشکار و اعلام کرده اند و آن رصد و اصلاح تاریخ تا کنون در هیأت و یادمان چهارشنبه سوری ( شب جشن سوری) یا جشن سوری باقی و  جاری مانده است.

 

یک رشته از جشنهای آریایی،که عمر هر کدام از آنها برابر با عمر ملت اهورایی ایران و آریاییها می باشد، از اقوام هند و ایرانی و هند و اروپایی ، جشن‌های آتش یا سده می‌باشد و جشنهایی است که با افروختن آتش جهت سور و سرور و شادمانی آغاز و اعلام می‌شد.

 

در ایران از جمله جشنهای باقیمانده از جشن‌های آتش و جشنهای سده، جشن سوری و در پایان سال و یا همان چهارشنبه سوری می‌باشد؛ در وهله‌ی نخست بایستی گفت که گروهی چهارشنبه سوری را مستحدثات جشن‌های ایرانی می‌دانند و اینکه در تاریخ باستان ایران پایه و نشان و ریشه‌ای برای آن وجود ندارد‌، و عده‌ای نیز آن را کاملاً آریایی و ایرانی می‌پندارند که  بدعتها و انحرافاتی در آن واقع شده است‌.

 

در اواسط سدة چهارم هجری از این جشن و چگونگی برپای و هنگام آن بوسیله ابوجعفر نَرْشًحی مورخ سده سوم آگاهیم که در زمان منصور بن نوح سامانی در میانه سده چهارم هجری این جشن برقرار بوده است و چنین آورده شده است که «... و چون امیر منصور بن نوح به مُلک نشست اندر ماهِ شوالیّه سال سیصد و پنجاه به جوی مولیان‌، فرمود تا آن سراهای دیگر بار عمارت کردند و ... آن گاه امیر سدید به سرای نشست و هنوز سال تمام نشده بود که شب سوری چنانکه عادات قدیم است، آتشی عظیم افروخته ، پـاره‌های آتش به جست و سقف‌ و سرای درگـرفت و دیگر بـاره جمله‌سـرای بسوخت و ...»

 

زمان و هنگام اجرای جشن سوری برپایه مستندات گاه‌شماری ، چهارشنبه نبوده است چون در تقویم و روزشماری ایرانیان، شنبه و چهارشنبه ،آدینه و جمعه وجود نداشته است و هر سال به 12 ماه تقسیم می‌گشته است و هر ماه دست‌کم، بی کم و کاست 30 روز داشته است و هر روز هم برای خودش نامی داشته است و جهت حساب کبیسه پنج روز افزون را که سال شمسی 365 روز کسری بود به پنج نام از عنوان گاثاها که سرودها و نیایش‌ها زرتشت بود می‌نامیدند و این پنج روز مجموعاً پنج خمسه‌، پنجة دزدیده و ... می‌نامیدند.

 

در یکی از چند شب آخر سال ایرانیان جشن سوری را که عادات و سنتی قدیم آنان بود، با آتش افروزی همگانی بر پا می‌کردند، اما چون تقسیم آنان در روزشماری بر آن پایه نبود که ماه را به چهار هفته با نامهای کنونی روزها بخش کنند و بخوانند لاجرم در شب چهارشنبه آخر سال تحقیقاً چنین جشنی برگذار نمی‌شده است و روزشماری کنونی بر اثر ورود اعراب به ایران باب شده است، بی گمان سالی که این جشن به شکلی گسترده و فراگیر برقرار بود، مصادف با شب چهارشنبه شده و چون در روز‌شماری و فرهنگ تازیان ، چهارشنبه نحس و نامبارک و بدیمن محسوب می‌شده است از آن تاریخ به بعد شب چهارشنبه آخر سال را با جشن سوری به شادمانی پرداخته و به این وسیله سعی داشتند که نحوست چنین شب و روزی را منتفی کنند.

 

آتش در نزد ایرانیان آریایی مظهر روشنی‌، پاکی ، طراوت ، سازندگی و تندرستی و در نهایت مظهر اهورا مزدا «خداوند» است، بیماریها ، زشتی‌ها ، بدیها و همة آفات و بلایا در عرصه تاریکی و ظلمت مظهر و نماد اهریمن می‌باشند‌؛

 

 

به اعتقاد ایرانیان هرگاه آتش افروخته شود، بیماری ، فقر، بدبختی، ناکامی  و بدی محوّ و ناپدید می‌گردد چرا که از آثار وجودی ظلمت و اهریمن هستند. پس افروختن آتش و بطورکنایه، راه یافتن روشنیِ معرفت در دل و روح است که آثار اهریمنی و نحوست و نامبارکی را از میان برمی‌دارد به همین جهت جشن سوری پایان سال را به شبِ آخرین چهارشنبه سال منتقل کردند تا با طلیعة سال ‌نو خوشی و خرم و شادکام گردند.

چنانکه از آثار فرهنگی و رسوم کهن ایرانیان برپا کردن جشن و سرور و شادی بوده است و البته این جشن و سرور و شادی کاملاً جنبه دینی، اجتماعی و فلسفی بخود گرفته است و هدف از آن ارتقای روح و روان و همچنین شادی تن و جسم برای تلاش‌، کوشش و سازندگی بیشتر بوده است.

 

ایرانیان مردمانی جشن باره بوده‌اند چنانکه می‌توانیم آثار آن را در کتیبه‌های داریوش مشاهده نمود، که بسیار به، شادی و شادمانی ایرانیان آریایی و باورمندیهای که جزوه آیین زرتشتی بوده، اشاره شده است واز شادی آفریده‌ی اهورا مزدا و سوگ، اندوه و غم آفریده‌ی اهریمن نام برده شده است؛ مانند: «خدای بزرگ است ، اهورا مزدا که آسمان را آفرید، که این زمین را آفرید، که مردم را آفرید، که شادی را از برای مردم آفرید » استاد پورداود جشن پریدن از روی آتش و خواندن ترانه‌هایی در آن خصوص را زشت می‌پندارد چنانکه در کتاب آناهیتا می‌گوید:« در جشن چهارشنبه سوری از روی شعله آتش جستن و ناسزای چون سرخی تو از من و زردی من از تو گفتن، از روزگارانی است که دیگر ایرانیان مانند نیاکان خود آتش را نماینده فروغ ایزدی نمی‌دانستند آن چنانکه در آتش افروزی جشن سده که به گفته گروهی از پیشینیان ، پرندگان و چارپایان را به قیر و نفت اندوده، و آتش می‌زدند، از دوران پس از اسلام است».

 

یکی از واجبات و سنت‌‌های معمول آتش افروختن بر سر بام‌ها و در کوی و برزن بوده است جشن ده‌ روز فروردگان مطابق با هر جشن دیگر‌، با افروختن آتش و نیایش‌های ویژه‌ای معمول بوده است، اما علت اصلی برافروختن آتش که نشانه شادمانی، ستایش اهورا مزدا و آغاز جشن بود تا ارواح را راهنما باشد ودر روشنی و فروغ اتش به خانه‌های خود در آیند، البته در پشت بام در کنار آتش خوراک‌های ویژه‌ای نیز می‌گذاشتند.

جشن سوری در قدمت برابر است با اعتقاء آریایی‌ها و به ویژه مردم ایران‌زمین به فروهرها یعنی  ارواح پاک‌نیاکان.

 

که البته باید ریشه آن را در اوستا و گاثاهای زردتشت پیدا کرد چنانکه در فروردین‌ یشت پاره 49 آمده « فروهر‌های نیک توانای پاک در هنگام (جشن گهنبار) همسپتمدم از آرامگاه خود به سوی زمین فرود آیند و ده شب پی در پی از برای آگاهی یافتن از بازماندگان در این سرا بسر ‌برند».

 

« آتش را می‌ستایم که آفریده‌ی پاک  اهورا مزدا می‌باشد» پس تقدس آتش به دلیل آفریده شدن ان توسط  اهورامزدا بوده و خودِاتش به منظور یاری و استمداد جُستن ستایش نمی‌شده است.

 

شب سوری بی‌گمان شکل درست تلفظ این جشن «جشن سوری یا چهارشنبه سوری» است؛ در دوران ساسانیان و‌اژه سوری فارسی‌، در پهلوی به گونه سوریک صفت اسـت چون سـور به معـنی سـرخ و « یکِ» پسوند صفت می‌باشد به معنی سرخ و سرخ‌رنگ، و شب سوری یعنی شب سرخ، چرا که عنصر اصلی این مراسم برافروختن آتش سرخ بوده است. در اوستا کلمه سور با واژه سوئیریه ‌یا« suirya » به معنی چاشت آمده است ،که ان را در معنی مهمانی بزرگ گرفته و بکار برده اند؛ البته کردهای امروزی هنوز هم به آذر(‌واژه اوستایی) آگِر و به شب سرخ‌، شَوِ‎ْ سور می‌گویند و آگِرَه سوره همان آتش سُرخ و یا آذر سوئیریه اوستایی می‌باشد.

 

بسیاری از مراسم کنونی که در پایان سال یا چهارشنبه سوری باقی‌ مانده است کنایه از اهدای نذور و فدیه ارواح و فروهرها می‌باشد ودر این شب سال، به زیارت اهل قبور رفتن و نذری جهت اموات دادن و مراسم آتش افروختن بر بام‌ها؛هنوز میان زرتشتیان و بسیاری از مردم روستاها جهت راهنمایی فروهرها مرسوم می باشد؛ اهدای آجیلِ مشکل ‌گشا که همان لُرْک lork یا آجیل هفت مغز زرتشتان است ،و مراسم فال کوزه و کجاوه بازی و شال اندازی و ... میان مردم آذربایجان و ...، جای پای مشخصی در رسوم ایرانیان قدیم دارد.

 

 

برخی آیین های سوری

سال نو - کوزه نو، ایرانیان در شب چهارشنبه سوری کوزه های سفالی کهنه را بالای بام خانه برده، به زیر افکنده و آن ها را می شکستند و کوزهٔ نویی را جایگزین می ساختند. که این رسم اکنون نیز در برخی از مناطق ایران معمول است و بر این باورند که در طول سال بلاها و قضاهای بد در کوزه متراکم می گردد که با شکستن کوزه، آن بلاها دور خواهد شد.

 

آجیل مشگل گشای، چهارشنبه سوری

در گذشته پس ار پایان آتش افروزی، اهل خانه و خویشاوندان گرد هم می آمدند و آخرین دانه های نباتی مانند: تخم هندوانه، تخم کدو، پسته، فندق، بادام، نخود، تخم خربزه، گندم و شاهدانه را که از ذخیره زمستان باقی مانده بود، روی آتش مقدس بو داده و با نمک تبرک می کردند و می خوردند. آنان بر این باور بودند که هر کس از این معجون بخورد، نسبت به افراد دیگر مهربان تر می گردد و کینه و رشک از وی دور می گردد. امروزه اصطلاح نمک گیرشدن و نان و نمک کسی را خوردن و در حق وی خیانت نورزیدن، از همین باور سرچشمه گرفته است.

 

یکی از مراسم قابل توجه در شب چهارشنبه سوری و سایر مراسم زرتشتیان، فراهم آوردن آجیل مشکل گشاست. زرتشتیان به این آجیل هفت مغزینه لرک می گویند. این آجیل که به آجیل گهنبار هم معروف است شامل هفت مغزینه یا میوه خشک است: پسته، بادام، سنجد، کشمش، گردو، انجیر و خرما که گاهی در لابه لای این آجیل تکه های کوچک نبات و نارگیل هم دیده می شود. این آجیل در مراسم مختلف زرتشتیان از جمله: آفرین گان ها، گهنبارها، جشن خوانی، جشن نوزادی و در مراسم سدره پوشی و سایر اعیاد به مدعوین داده می شود

 

فال گوشی

فال گوشی و گره گشایییکی از رسم های چهارشنبه سوری است که در آن دختران جوان نیت می کنند، پشت دیواری می ایستند و به سخن رهگذران گوش فرامی دهند و سپس با تفسیر این سخنان پاسخ نیت خود را می گیرند.

 

 قاشق زنی

در این رسم دختران و پسران جوان، چادری بر سر و روی خود می کشند تا شناخته نشوند و به در خانهٔ دوستان و همسایگان خود می روند. صاحبخانه از صدای قاشق هایی که به کاسه ها می خورد به در خانه آمده و به کاسه های آنان آجیل چهارشنبه سوری، شیرینی، شکلات، نقل و پول می ریزد. دختران نیز امیدوارند زودتر به خانه بخت بروند.

 

شال انداختن

شال اندازی از دیگر مراسم شب سوری است که تاکنون اعتبار خود را در شهرها و روستاهای همدان و زنجان حفظ کرده است. پس از خاموشی آتش و کوزه شکستن و فالگوشی و گره گشایی و قاشق زنی جوانان نوبت به شال اندازی می رسد. جوانان چندین دستمال حریر و ابریشمی را به یکدیگر گره زده، از آن طنابی رنگین به بلندی سه متر می ساختند. آنگاه از راه پلکان خانه ها یا از روی دیوار، آنرا از روزنه دودکش وارد منزل می کنند و یک سر آن را خود در بالای بام در دست می گرفتند، آنگاه با چند سرفه بلند صاحبخانه را متوجه ورودشان می سازند.

صاحبخانه که منتظر آویختن چنین شال هایی هستند، به محض مشاهده طناب رنگین، آنچه قبلاً آماده کرده، در گوشه شال می ریزند و گره ای بر آن زده، با یک تکان ملایم، صاحب شال را آگاه می سازند که هدیه سوری آماده است. آنگاه شال انداز شال را بالا می کشد. آنچه در شال است هم هدیه چهارشنبه سوری است و هم فال. اگر هدیه نان باشد آن نشانه نعمت است، اگر شیرینی نشانه شیرین کامی و شادمانی، انار نشانه کسرت اولاد در آینده و گردو نشان طول عمر، بادام و فندق نشانه استقامت و بردباری در برابر دشواری ها، کشمش نشانه پرآبی و پربارانی سال نو و اگر سکه نقره باشد نشانه سپیدبختی است.

 

 

چهارشنبه سوری در شهرهای گوناگون

هفت میوة خشک زرتشتی‌ها شباهت زیادی به آجیل چهارشنبه‌سوری دارد که خوردنش در این شب واجب است. در بسیاری از شهرها آش ترشی هم به نام این شب با چند نوع سبزی درست می‌شود.

 

تهران

در تهران قدیم، بوته‌های خشک را از بیابان‌های اطراف جمع می‌کردند و با شتر به شهر می‌آوردند و در محلات مختلف می‌چرخاندند. پس از غروب خورشید، بوته‌های خشک و اسباب و اثاثیة کهنه و شکسته‌ای را که پس از خانه‌تکانی بیرون گذاشته شده بود جمع می‌کردند و با آنها آتشی درست می‌کردند که همه باید از روی آن می‌پریدند و می‌خواندند: «سرخی تو از من، زردی من از تو.» فشفشه و هفت‌ترقه هم بود اما از بمب‌ها و نارنجک‌های دستی که نوجوانان امروزی می‌سازند و با انفجار آنها شیشه‌های ساختمان‌ها به لرزه می‌افتد، خبری نبود.

 

شیراز

در شیراز به دو شب چهارشنبه‌سوری گفته می‌شود: یکی چهارشنبه آخر ماه اسفند (چهارشنبه آخر سال)‌ و دیگری چهارشنبه آخر ماه صفر.

با توجه به ارادتی که شیرازیان به حافظ دارند، در شب چهارشنبه سوری دور هم جمع شده و از دیوان حافظ فال می‌گیرند.

شیرازیان چهارشنبه آخر سال را همانند دیگر شهرهای کشور چهارشنبه سوری می‌گویند و غروب سه شنبه مرسوم است که هفت کپه و یا سه کپه خار تهیه می‌کنند. آنها را آتش زده و از آتش می‌پرند و می‌گویند: زردی من از تو ، سرخی تو از من.

 

در قدیم برخی از زنان و دختران شیراز به سعدیه رفته و د‌ر آب حوض ماهی آب‌تنی می‌کنند و با جام دعا و چهل کلید آب به سر می‌کنند. این کار هم به خاطر سلامتی و هم به خاطر مهدگرمی انجام می‌شود.

همچنین رسم است که دختران دم بخت در این شب برای بخت گشایی به زیارت حضرت احمد بن موسی شاه‌چراغ (ع) می‌روند. شاه چراغ (ع) از امامزاده‌های واجب‌التکریم است. مردم شیراز نیز به شاه چراغ علاقه زیادی دارند و شب زیارتی شاه چراغ شب جمعه می‌باشد.

فال گوش ایستادن در چهارشنبه سوری نیز نزد زنان شیرازی مرسوم است و زنی که بخواهد فال گوش بایستد چادر سر کرده، نیت می‌کند و در گوشه‌ای در کوچه می‌ایستد و بر اساس گفته عابران تفأل می‌زند. اگر گفته را مطابق میلش دید، خود را به مراد رسیده می‌داند.

 

رسم است که بعضی از زنان برای برآورده شدن حاجت در زیر منبر مسجد جامع شیراز حلوا درست می‌کنند. به این منبر، مرتضی علی می‌گویند. از جمله مراسم دیگری که شیرازیان دارند پخت آشی است به نام “آش ابودردا”؛ بعضی معتقدند که وسایل اولیه این آش باید حتما از راه گدایی تأمین شود. این آش را هم به خاطر درمان بیماری و هم به خاطر بخت گشایی می‌پزند.

 

در شب چهارشنبه سوری در شیراز رسم است که دختران دم بخت ابریشم هفت رنگ به کمر بسته و صبح روز چهارشنبه کودک نابالغی را وامی‌دارند که ابریشم را باز کند به این نیت که گره از بختشان باز شود.

 

باز رسم است در شیراز دخترهای بخت بسته به محل معروفی به نام “خانه سید ابوتراب” که در داخل شهر در کوچه “شیشه‌گرها” واقع شده است می‌روند و زیر درخت کهنسالی که در آن خانه وجود دارد حلوا می‌پزند و بین فقرا تقسیم می‌کنند و از صاحب آن خانه یعنی “سید ابوتراب” که گویا سید بزرگواری بوده و ششصد سال قبل از این می‌زیسته و صاحب کرامت بوده حاجت می‌خواهند.

در این شب شیرازیان “بوخوش اسفند” را در آتش می‌ریزند که خانه را معطر کند. بوی “بوخوش” خاصیت گندزدایی هم دارد و از گذشته‌های دور مورد توجه مردم بوده است.

 

ازجمله خوردنی‌هایی که شب چهارشنبه سوری شیرازی‌ها میل می‌کنند آجیل چهارشنبه سوری است که بدان آجیل شیرین هم می‌گویند. این آجیل مخلوطی است از کشمش، نخودچی، مغز بادام، مغز گردو، انجیر،‌ مویز، توت خشک، کنجد بوداده، شاهدانه، تخمک یا تخمه، گندم برشته، بدنجک، قصب، خارک (نوعی خرمای خشک) و قیسی.

 

در شیراز به دو شب چهارشنبه سوری گفته می‌شود یکی چهارشنبه آخر ماه اسفند (آخر سلا) و دیگری چهارشنبه آخر ماه صفر. در هر دو شب مراسمی به عمل می‌آید که کاملاشبیه به هم است؛ ولی در چهارشنبه آخر سال مفصل‌تر می‌باشد.

 

مردان و زنان شیراز معتقدند که هرگاه عصر روز سه شنبه آخر سال در آب سعدی (آبی که از قنات ‌آرامگاه سعدی یا حوض ماهی جریان دارد) شست‌وشو کنند، تا سال دیگر بیمار نمی‌شوند. از این رو عصر سه شنبه آخر سال ازدحام غریبی در اطراف جدول مزبور دیده می‌شود.

 

گیلان

 

در آخرین سه‌شنبه سال، در گیلان هم مانند سایر استان‌ها آیین‌های خاصی اجرا می‌شود.

 

در شب چهارشنبه‌سوری، اسپند و کندر و گلاب و شمع حتما باید در خانه باشد.

 

اسپند و کندر را دود می‌کنند، گلاب را به صورت خود می‌زنند و شمع را به نیت روشنایی روشن می‌کنند.

 

 

آجیل مخصوص چهارشنبه سوری هم که در همه جای ایران مرسوم است، فسلفه عمیقی دارد. اجزاء این آجیل رنگارنگ و زیبا همه از دانه‌های خودردنی و رستنی‌هایی است که بیش از هزاران سال پیش از زمین و طبیعت می‌گیرد. در واقع مجموعه آجیل چهارشنبه سوری طبقی است آراسته از هدایا و دهش‌های خاک که رابطه انسان و طبیعت را تایید و تاکید می‌کند.

 

در بسیاری از ایل‌ها و نیز در نقاط کوهستانی ایران از جمله دهکده‌های کوهستانی گیلان و مازندران که به آداب و سنن ایرانیان باستان دلبستگی بیشتری دارند، در استقبال از سال نو، مراسم آتش‌افروزی را در شب چهارشنبه برگزار می‌کنند. دور ریختن وسیله‌های کهنه و فرسوده زندگی در قریب باتفاق مناطق ایران معمول است. رسم کوزه شکستن یا کوزه پرت کردن به کوچه به نیت دور کردن بلا در همه ایران عمومیت دارد.

در گیلان دخترانِ دم‌ بخت را غروب چهارشنبه‌ سوری با جارو می‌زنند و از خانه بیرون می‌اندازند به این امید که تا سال بعد ازدواج کنند.

 

مازندران

رسم چهارشنبه‌ سوری در مازندران با برپایی هفت بوته‌ی آتش به نشانه‌ی هفت فرشته و امشاسپند اجرا می‌شود و مردم باور دارند که آتش تطهیرکننده است و بدی و مرگ را می‌سوزاند.

مردم مازندران سرخی آتش را نشانه‌ی سلامت و گرمایش را زندگی بخش می‌دانند.

 

مردم در هنگام پریدن از آتش با این عبارت‌ها با آتش سخن می‌گویند: ”زردی من از تو، سرخی تو از من، سرخی آتش مال ما، زردی ما مال شما، چهارشنبه‌سوری می‌کنیم، سینه بلوری می‌کنیم. گل چهارشنبه سوری، درد و بلا رو ببری” سپس آش “چهل گیاه” می‌پزند که دوا و درمان است. صدای برخورد قاشق و کاسه نیز نشان دهنده‌ی شروع مراسم قاشق‌زنی است و دختر و پسر با پوشیدن چارقد و چادر در کوچه‌ها قاشق‌زنی می‌کنند و می‌گویند: ”ای اهل محل، اهل در این منزل شگون امشب است، هدیه بریزید داخل پیمانه و کاسه”.

در هنگام غروب دختران دم بخت به کوچه‌ها می‌روند و در پشت پنجره یا دکه‌ی کسب فال گوش می‌ایستند تا ببینند پدری با دخترش چه می‌گوید، آن سخن را به فال خوب یا بد ازدواج خود تعبیر می‌کنند.

 

استان مرکزی

یکی از آیین‌های ایرانی که سالیان بسیار طولانی در قلمرو فرهنگی ایران برگزار شده است، آیین چهارشنبه‌سوری است؛ به عبارت دیگر گستره برگزاری جشن چهارشنبه‌سوری، حوزه حضور فرهنگ ایرانی را نشان می‌دهد.

در بسیاری از روستاهای استان مرکزی رسم بر این است که جوانانی که نامزد دارند از روی بام خانه دختر، شال خود را پایین می‌اندازند و دختران در گوشه شال، شیرینی و تخمه می‌پیچند. این رسم را شال‌اندازی می‌گویند. از دیگر رسم‌های چهارشنبه سوری، مراسم قاشق زدن است که مردم و بعضا کودکان کاسه و قاشق را به هم کوبیده و در پشت در نهان می‌شوند و صاحبخانه نیز تخم‌مرغ یا تنقلاتی داخل کاسه می‌گذارد.

 

 

آشتیان

در آشتیان از توابع استان مرکزی، مرسوم است که کوزه‌ای خالی را از بالای بام در شب چهارشنبه سوری به پایین می‌اندازند. اهالی این کار را به این نیت انجام می‌دهند که قضا و بلای خانه و اهل آن با شکستن کوزه از خانه بیرون برود.

از دیگر رسم‌هایی که در شب چهارشنبه سوری در آشتیان مرسوم است، رسم قاشق زنی است که در این رسم عمدتا دختران، چادری به سر کرده و بر در خانه اهالی محل رفته و با قاشق به کاسه می‌کوبند. صاحب خانه که مقصود آنان را خوب می‌داند، به آنها آجیل و شیرینی‌ می‌دهد.

فالگوش ایستادن به وسیله دختران دم بخت نیز در غروب چهارشنبه سوری بین اهالی آشتیان مرسوم است.

 

آذربایجان

خرید چهارشنبه آخر سال ازجمله سنت‌های قدیمی مردم تبریز در این روز محسوب می‌شود.

کودکان نیز چهارشنبه سوری را به خاطر ترقه‌ها، آتش ‌افروختن‌ها و خریدهایش دوست دارند. چرا که بخشی از خرید سنتی این روز مخصوص کودکان می‌باشد و مردم برای بچه‌های خود اسباب‌بازی می‌خرند. پسربچه‌ها به خرید (ماشون) ماشین اسباب‌بازی و تفنگ علاقه زیادی نشان می‌دهند و اکثر دختر بچه‌ها اسباب بازی چهارشنبه آخر سال را “قولچاخ” یعنی عروسک می‌خرند.

خانم‌های خانه‌دار هم به خرید “آینا” و “دراخ” (یعنی آیینه و شانه) و همچنین “سوپورگه” (یعنی جارو) می‌پردازند و می‌خواهند سال جدید را با آیینه و جارو و شانه جدید آغاز کنند.

 

خرید آجیل چهارشنبه سوری از دیگر بخش‌های خرید سنتی این روز در تبریز می‌باشد. شهر تبریز که به خاطر آجیل‌های متنوع و مرغوبش شهره است، برای این روز سنتی نیز آجیل مخصوص را دارد.

«شال ساللاماق» یا «باجالئق» از جمله سنت‌های قدیمی آذربایجانی‌ها در چهارشنبه‌ی آخر سال محسوب می‌شود. برخی از جوانان و نوجوانان آذربایجانی با برداشتن شال یا توبره‌ای در چهارشنبه سوری خود را برای اجرای این رسم قدیمی آماده می‌کنند و اغلب با تاریکی هوا به خانه‌ی دوست و آشنا و فامیل و حتی دیگران می‌روند و شال خود را آویزان می‌کنند؛ به طوریکه دیده نشوند.

در گذشته اکثر خانه‌ها در سقف دریچه‌ای برای تهویه داشتند و معمولا شال از آن قسمت آویزان می‌شد؛ تا صاحبخانه هدیه‌ای را در آن بپیچد. اما امروزه این رسم حالتی دیگر یافته است. برای مثال در را می‌کوبند و وقتی صاحبخانه در را باز کرد بدون دیده شدن بخشی از شال را به داخل خانه در حالیکه‌ی گوشه‌ی شال را در دست دارند، در را به روی صاحب‌خانه می‌بندند و بعد از گرفتن هدیه شال را برداشته فرار می‌کنند.

 

هدیه‌ گذاشته شده در داخل شال می‌تواند چیزهای مختلفی باشد که از آن جمله می‌توان به انواع شیرینی و آجیل چهارشنبه سوری و میوه و ... اشاره کرد.

در شب چهارشنبه گروهی از جوانان در کوچه‌ها یا پشت‌بام منازل خود مخصوصا در روستاها اقدام به افروختن آتش می‌کنند و سپس از روی آن پریده و می‌گویند

”اتیل باتیل چارشنبه

بختیم آچیل چارشنبه

باش آغدیم دیش آغدیم

بوردا قالسین”

 

 

در همین شب گروهی از دختران دم بخت و آرزومند از روزنه بام‌ها یا کنار پنجره‌ها به فال گوش ایستاده و بعضی نیز بر سر چهار راه ها می‌ایستند تا به صحبت‌های عابرین گوش داده و نیت و حاجت خود را با توجه به گفته‌های آن‌ها تفسیر و تعبیر نمایند.

صبح روز چهارشنبه دم دمای طلوع آفتاب مردم شهرها و روستاها از بزرگ گرفته تا افراد کوچک، دسته دسته بر سر انهار و چشمه‌سازها رفته و ضمن شادی و ترکاندن ترقه سه یا هفت بار از روی آب می‌پرند و برای خود در سال جدید آرزوی سلامتی می‌کنند.

گروهی نیز با اعتقاد بر این که آب‌ها هنگام تحویل سال از نو متولد می‌شوند، کوزه‌های کهنه خود را شکسته و کوزه‌های تازه را با آب پر می‌کنند تا بعدا در سال جدید به کنج اتاق‌ها بپاشند یا در مشک بریزند یا چایی دم کنند و به این ترتیب ضمن دور کردن قضا و قدر الهی برای آنها در سال جدید مایه برکت باشد.

 

اصفهان

افروختن آتش در معابر، کوزه شکستن، فالگوشی، گره گشایی و غیره کاملاً متداول است و تمام آن آدابی که در تهران معمول است در اصفهان نیز رواج دارد. شکوه شب چهارشنبه سوری در اصفهان از تمام شهرهای ایران بیشتر است.

 

تبریز

آتش بازی و گره گشایی از قدیم معمول بوده است. آتش افروختن در این اواخر متداول شده است. آجیل و میوه خشک خوردن از ضروریات است و ترک نمی شود اگر دوست یا مهمان و تازه واردی داشته باشند باید حتماً شب چهارشنبه سوری خوانچه ای از آجیل و میوه خشک برای او بفرستند. در تبریز آب پاشی از بام خانه ها بر سر عابرین نیز رایج است که از آداب دوران ساسانیان بوده و هنوز در میان ارمنیان و زردشتیان ایران معمول است که در یکی از جشن های خود بر یکدیگر آب می ریزند.

دکتر بتسابه مهدوی

5 دی 1395

تهران

با ما همراه باشید

دادار عشق  .....   گروه شعر و ادبیات ، فرهنگ و هنر

پذیرایهستیم

https://telegram.me/joinchat/BfjElAcc-CEDWCGrSXI5I

  • بتسابه مهدوی

عکس نوشته 3 دی 1395

بتسابه مهدوی | جمعه, ۳ دی ۱۳۹۵، ۱۰:۳۱ ق.ظ

  • بتسابه مهدوی

نماد یین یانگ

بتسابه مهدوی | جمعه, ۳ دی ۱۳۹۵، ۱۰:۲۹ ق.ظ


دکتر بتسابه مهدوی

 

این نماد یین یانگ (Yin-Yang) نام دارد و اساس فلسفه و عرفان شرق دور است.در فلسفه چینی واقعیت عبارت است از یک فرآیند تغییر مداوم و پیوسته که تائو (Tao) نامیده می شود.

از نظر این فلسفه تمامی پدیده ها یک فرآیند تغییر مداوم یا تائو هستند. اساسی ترین مشخصه تائو دوره ای (پریودیک) بودن آن است. در این نمودار یک طرف یین و طرف دیگر یانگ است. یین-یانگ هر دو چیز متضاد ( که در عین حال با هم هماهنگ و مکمل اند) می باشد. نه یین و نه یانگ هیچکدام بدون وجود دیگری معنایی ندارد و این دو با هم که باشند "یک" را به وجود می آورند.

یین در کمترین مقدار خود قرین با یانگ در بیشترین مقدار است و به تدریج که یین زیاد می شود از یانگ کاسته می گردد و در نهایت وقتی یین ماکزیمم است در حقیقت یانگ به مینیمم رسیده است. نقطه سفید درون یکی و سیاه درون دیگری نشان وجود جوهری از هر کدام درون آن دیگری است. این شکل در نقاشی کاملترین صورتی است که می تواند بیانگر تضاد و تقابل (contrast) باشد. همانطوریکه می دانید بعضی رنگها با بعضی دیگر تضاد دارند و اینگونه رنگها در حضور همدیگر جلوه ای بیشتر پیدا می کنند. مثلا در کاشیکاریهای مساجد نوشتن با رنگ سفید بر روی زمینه آبی لاجوردی به همین دلیل است.

 

می دانیم که برای شناخت پدیده ها دو راه وجود دارد: یکی شناخت آنها از روی همانندشان و دیگر شناخت آنها از روی متضادشان و هر چیزی در این دنیا حتما برای وجود یافتن محتاج ضد خویش است. مثلا شادی بدون غم معنایی ندارد و ... تنها استثنای این قاعده خداست که جامع جمیع اضداد است.

یین و یانگ لازم و ملزوم یکدیگرند و مثل دو روی یک سکه هستند. مسلما نمی توان سکه ای با یک رو تصور کرد. دم بدون بازدم معنایی ندارد. نمونه های دیگری از یین و یانگ:

 

عقل و عشق - زن و مرد- مطلق و نسبی - جاذبه و دافعه - مثبت و منفی - فاز و نول - روح و جسم - دنیا و آخرت - نور و ظلمت - جمال و جلال - روز و شب - طبیعت و ماوراء طبیعت - ماده و معنی - وجود و عدم - موسیقی و سکوت

 

در آیین حضرت زرتشت جهان هستی میدان مبارزه و کشمکش دائم دو نیروی ضدین یعنی سپنتا مینو (با نماد سیمرغ در مینیاتور ایرانی ) و انگره مینو (با نماد اژدها در مینیاتور) است و این دو گوهر همزاد در عین حال که با هم مخالف و در ستیزند لازم و ملزوم یکدیگر نیز هستند. در بند سوم هات 30 یسنا می خوانیم:

آن دو گوهر همزادی که در آغاز در عالم تصور پدیدار شدند یکی نیکی است و دیگری بدی در اندیشه و گفتار و کردار.

 

همه می دانیم که نور دارای دو نوع رفتار است: ذره ای و موجی. از دیدگاه فیزیک کوانتم این موضوع الان قبول شده است که نور (فوتون) و الکترون و دیگر ذرات بنیادی اتم هم ذره هستند و هم موج. این نظریه مکمل نیلزبوهر است و بدین معنیست که یک الکترون هم ذره است و هم موج و یکی بدون دیگری بی معنی است و یک حالت تکمیل کننده حالت دیگر است. این نظریه از همین یین-یانگ الهام گرفته شده و خود بوهر هم به این موضوع معترف بود و سخت شیفته این نمودار.

 

و به قول هرمان هسه در کتاب سیذارتا:

 

واقعیت شامل مجموعه حقایق و ضد حقایق است. در مقابل هر حقیقتی یک ضد حقیقت وجود دارد که آن نیز به نوبه خود یک حقیقت است . وقتی تنها حقیقت یا ضد حقیقت را در نظر می گیریم فقط نیمی از واقعیت در بر گرفته می شود که از کمال و وحدانیت بی بهره است. تمام آوازها آرزوها رنجها لذت ها بدی ها خوبی ها همه با همدیگر جهان را تشکیل می دهند وهمه با هم جویبار جودث و آوای زندگی را می سازند.

دکتر بتسابه مهدوی

3 دی 1395

تهران

با ما همراه باشید

دادار عشق  .....   گروه شعر و ادبیات ، فرهنگ و هنر

پذیرای فرهیختگان هستیم

 

https://telegram.me/joinchat/BfjElAcc-CEDWCGrSXI5Ig

  • بتسابه مهدوی

اراده الهی

بتسابه مهدوی | يكشنبه, ۲۱ آذر ۱۳۹۵، ۰۵:۲۹ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی

 

همه ما انسان‌ها هنگامی به در کارهای اختیاری می‌پردازیم، در درون خود یک حالت نفسانی می‌یابیم که از آن به اراده تعبیر می‌کنیم. از این رو، ما اراده را به علم حضوری درک می‌کنیم ولی هنگامی که بخواهیم اراده را در قالب مفاهیم ذهنی یعنی علم حصولی درآوریم. با مشکلاتی مواجه خواهیم شد و هر گروهی به نحوی، آن را معنا کرده‌اند.

 

1-    گروهی اراده را به اعتقاد به سودمندی فعل و کراهت را به اعتقاد به ضرر فعل معنا کرده‌اند. در نقد این نظر مطرح شده است که چه بسیار مواردی که اعتقاد به سودمندی وجود دارد ولی انگیزه انجام عمل و اراده حاصل نمی‌شود.

2-    گروهی دیگر اراده را به شوق نفسانی که به دنبال اعتقاد به سودمندی فعل می‌آید، معنا کرده‌اند. در نقد این نظر مطرح شده است که چه بسا مواردی که اراده حاصل می‌شود ولی شوقی وجود ندارد، مانند هنگامی که انسان برای معالجه بیماری، داروی تلخی را تناول می‌کند. و گاهی شوق موکد وجود دارد ولی اراده متحقق نیست مانند افعال حرامی که فرد متدین از آن پرهیز می‌کند.

3-    گروهی دیگر گفته‌اند که اراده کیفیتی نفسانی است که بین علم یقینی و فعل قرار دارد که از آن به قصد و عزم نیز تعبیر شده است.

به هر حال، این معانی اراده که برای انسان مطرح شده در مورد خدا روا نیست. زیرا که اراده انسانی همراه با محدودیت و نقص و صفات امکانی است. اگر ما جنبه‌های نقص و محدودیت آن را سلب کنیم. می‌توانیم اراده را به خدا اطلاق کنیم، از این رو متکلمان کوشیده‌اند که اراده را متناسب با خدا تعریف کنند که به برخی از آن‌ها اشاره می‌نماییم:

 

1-    اراده الهی به این معنا است که خدا افعال خود را بدون اجبار و اکراه انجام می‌دهد، زیرا که موجودی برتر از او وجود ندارد تا او را به عملی اجبار کند. این معنای اراده، همان با اختیار است.

2-    اراده الهی به معنای علم خدا به نظام اصلح و احسن است.

3-    اراده الهی در مقام ذات به معنای ابتهاج و رضایت خدا به ذات خویش است و در مقام فعل رضایت الهی به فعل خودش است.

4-    اراده الهی به معنای اعمال قدرت و حاکمیت است.

دکتر بتسابه مهدوی

21 آذر 1395

تهران

ارتباط با ما از راه کانال

https://telegram.me/naghshnegareh

  • بتسابه مهدوی