نقش نگاره

سایت شخصی دکتر بتسابه مهدوی

نقش نگاره

سایت شخصی دکتر بتسابه مهدوی

۲۹۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خود شناسی» ثبت شده است

خودپذیری

بتسابه مهدوی | دوشنبه, ۱ شهریور ۱۳۹۵، ۰۵:۵۰ ق.ظ

خودپذیری

دکتر بتسابه مهدوی

 

در ساده‌ترین تعریف، خودپذیری یعنی اینکه شما خودتان را به‌صورت کامل و آنچنانی که هستید، بپذیرید. مفهوم درست خود پذیری یعنی اینکه شما هم پذیرای نکات مثبت وجود خود باشید و هم پذیرای نکات منفی آن.

 

بنابراین خودپذیری فرایندی است که انسان را به سوی پذیرش افکار و احساسات، بدون انکار یا طفره رفتن، متمایل می‌کند. فقدان خود پذیری باعث می‌شود که تمایلی به پذیرش افکار و احساسات خود نداشته باشید و در نتیجه آن به‌خود انکاری روی آورید.

 

بنابراین خود پذیری در مفهوم درست آن یعنی به جای انکار، انتخاب، نادیده انگاشتن یا سرکوب کردن آن چیزهایی که در وجود خودتان نمی‌پسندید، صادقانه حقایقی را در مورد واقعیت وجودیتان، بپذیرید.

 

خود پذیری به معنای آنکه شما نمی‌توانید چیزهایی را که در وجود خودتان دوست ندارید، تغییر دهید، نیست! بلکه ترجیحاً تنها روشی است که شما می‌توانید چیزهایی را که نمی‌پسندید تغییر داده و بهبود بخشید.

 

احساسات خود را بپذیرید

 

درست است که خودپذیری شما را به سوی لمس و پذیرش احساسات سوق می‌دهد اما این به معنای اینکه احساسات بر امور حکمفرما و تفکر منطقی ناتوان شود، نیست. به‌عنوان مثال، فرض کنید شما امروز حوصله کار کردن را ندارید اما می‌دانید که مجبورید سر کار بیایید، چرا که در حال تکمیل یک پروژه مهم هستید.

 

فردی که مهارت خود پذیری ندارد در اینگونه مواقع به‌طور خودکار سعی بر تکذیب یا سرکوب احساساتش دارد چرا که نمی‌داند چطور می‌توان واقعیت و احساسات را همزمان در نظر گرفت. توالی این نادیده انگاری احساسات می‌تواند به‌صورت مشکلات جسمی مانند نا‌امیدی، استرس، خستگی یا حتی عصبانیت نمود پیدا کند.

 

این قضیه به این دلیل اتفاق می‌افتد که به احساس حقیقی خود توجه نکرده و روز خود را با خودانکاری و نادیده گرفتن واقعیت آغاز می‌کنید. در نتیجه شما نمی‌توانید رفتار مناسبی برای چاره اندیشی این موقعیت، اتخاذ کنید چرا که درون خودتان تضاد وجود دارد و دچار علائم جسمی اشاره شده در بالا هستید.

 

البته در موقعیت یاد شده، کسی که دارای مهارت خود پذیری است- برخلاف افراد دیگر که ترجیح می‌دهند در مقابل احساسات خود با تکذیب یا سرکوب آن، مقاومت کنند- می‌تواند اعتراف کند که حوصله کار کردن ندارد اما همزمان با پذیرش احساسات خود، پروژه کاری خود را نیز تکمیل می‌کند.

 

در نتیجه این‌گونه افراد روز خود را با ذهنی روشن آغاز کرده و روی کار خود تمرکز می‌کنند.

 

تمرین کنید، چه چیزی را باید بپذیرید

 

پذیرفتن هر آنچه تجربه کرده‌اید یا در حال تجربه آن هستید، یکی از اجزای اساسی خود پذیری است و حتی ممکن است نقش مهمی در تعیین میزان سلامتی شما در آینده داشته باشد.

 

بسیاری از پزشکان معتقدند، شمار زیادی از بیماری‌هایی که افراد به آن مبتلا می‌شوند ناشی از احساس‌های منفی‌ای است که در طول زندگی دچار شده‌اند اما آنها را بروز نداده‌اند.

 

مادامی که فردی قادر به پذیرش ِاحساساتی مانند تنفر، عصبانیت و خشم نباشد و نتواند از طریق بخشیدن آنها، احساس رهایی یابد، تأثیرات منفی بر زندگیش خواهند داشت.

 

در حقیقت، بیمارانی که به‌نظر درمان ناپذیر بوده‌اند، چگونه با پذیرفتن اشتباهات و ناراحتی‌های موجود در گذشته‌شان و بخشیدن آنها، شفا یافته‌اند.

 

هرچند این بخشش برای بسیاری از بیماران آسان نیست و لازمه‌اش شجاعتی است که بتوان از طریق آن با دردی که در سراسر زندگی سرکوب شده، مواجه شد.

 

در این مرحله است که بیماران واقعیت شرایط خود را اعتراف، تجربه و درک می‌کنند و توان می‌یابند، انرژی منفی‌ای که در زندگی‌شان باعث احساس بیماری در آنها شده را رها سازند.

 

این مثال تنها یکی از سودمندی‌های قابل توجه ِ خودپذیری است که در زندگی شما نمود پیدا می‌کند.

 

مجبور نیستید هرچیزی را که می‌پذیرید، دوست داشته باشید

 

یکی از بزرگ‌ترین مفاهیم اشتباه که افراد در مورد خودپذیری به آن باور دارند این است که تصور می‌کنند خودپذیری یعنی هرچیزی را باید دوست داشته باشند و قادر به تغییر دادن هیچ‌چیز نخواهند بود. این باور نمی‌تواند برآمده از یک حقیقت باشد!

 

مهم است بدانیم، خود پذیری لزوماً به معنای دوست داشتن یا لذت بردن از همه آن چیزهایی که پذیرفته‌ایم، نیست! بلکه به معنای پذیرش واقعیت صحیح یک موقعیت است حال، آن واقعیت برایمان خوشایند باشد یا نباشد!

 

افرادی که خود وجودیشان را پذیرفته‌اند، درک می‌کنند که واقعیت، حقیقت دارد و فرار از مشکلات، راه حلی برای آن نیست. اینگونه افراد همچنین درک می‌کنند که همزمان با پذیرش چیزهایی که دوست ندارند، می‌توانند آنها را تغییر داده یا بهبود بخشند.

 

هر خطایی، همیشه علتی دارد

خود پذیری باعث می‌شود شما احساس رحم و شفقت نسبت به‌خود پیدا کنید و دوست خود شوید. این حالت بدین معنا نیست که اگر کاری انجام دادید که باعث شرمساری یا تأثر است، تلاش کنید کار اشتباه خود را درست جلوه دهید. بلکه خود پذیری باعث می‌شود که رفتار خود را مورد بررسی قرارداده و در آن تجدید نظر کنید. این عمل مستلزم آن است که چرایی انجام یک رفتار را درک کنید و بفهمید چرا یک رفتار باعث احساس بد یا احساس خوشایند می‌شود و در چه زمانی کدام رفتار مناسب یا حتی ضروری است؛ مخصوصاً نکته آخر بسیار مهم است.

 

هرچند تقریبا امکان ندارد به چرایی رفتار کسی در وهله اول و بدون مشاهده انگیزه‌ها و علل درونی که به افراد اجازه انجام رفتاری را می‌دهد، پی ببریم.

 

برای به تصویر در آوردن این موضوع می‌توانید یک جانی یا قاتل سریالی را در نظر بگیرید. اگر از یک جانی بپرسید که چرا فردی را به قتل رسانده است، ابتدا به شما خواهد گفت او معتقد است که آن فرد مستحق مرگ بوده است و بعد دلیلی برای چرایی این عمل خود خواهد آورد. این دلیل رفتارش را توجیه و اجازه پیشبرد و انجام آن را صادر کرده است.

 

این اصل ساده نه تنها برای توجیه رفتار یک قاتل بلکه برای توجیه رفتار همه افراد به کار می‌رود. هر کسی برای کاری که انجام می‌دهد در ذهن خود دلیلی دارد که آن دلیل به او اجازه انجام آن رفتار را می‌دهد. حتی اگر در عمل آنچه انجام گرفته است بسیار اشتباه باشد اما پذیرش آن نشان می‌دهد که دلیلی برای انجامش وجود داشته است.

 

هنگامی که در حال تمرین - خود پذیری هستید بسیار مهم است درک کنید، همیشه در بعضی از انواع موضوعات که بدترین رفتارها در آن نمود پیدا می‌کند، می‌توانید قبل از انجام آن رفتار نادرست، اشتباه بودن آن را احساس کنید.

 

بنابراین در مفهوم درست، خود‌پذیری ناشی از رفتار اشتباه، درست انگاشتن یا بالعکس نیست، بلکه خود پذیری یعنی درک موضوعات و نتایج رفتارهایی که از شما سر می‌زند.

 

 

  • بتسابه مهدوی

داستان صوفیانه

بتسابه مهدوی | شنبه, ۳۰ مرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۳۱ ق.ظ

  تفاوت عالم با بصیرت و عالم بی بصیرت
یک داستان صوفیانه

 

دکتر بتسابه مهدوی

فیلسوفان ، منطق دانان ،حکیمان و علما همه جمع شده بودند تا ملاصدرا را محاکمه کنند .

اتهام او سخت سنگین بود .ملا نصر الدین متهم شده بود که از روستایی به روستایی دیگر رفته و جار زده است که (ایها الناس !عالمان تان جاهلند ،ثبات قدم ندارند .سر در گم اند !) او را به تشویش اذهان عمومی متهم کرده بودند .)💠🍃💠

قاضی گفت :تو نخست صحبت کن ملا

ملاصدرا گفت :لطفا قلم و چند ورق کاغذ بیاورید .قلم و چند کاغذ آوردند .

ملا گفت :به هر یک از علما یک ورق کاغذ بدهید .ورق ها را توزیع کردند .💠

ملا به قاضی گفت :لطفا از آن ها بخواهید جداگانه ..نظر خود را درباره ی این پرسش بنویسند :نان چیست ؟؟؟

قاضی از شاکیان خواست که اینکار را بکنند. و آنها نیز اینکار را کردند .و جواب ها را روی کاغذ نوشتند و به قاضی دادند .

قاضی جواب ها را خواند :👇🏼️💠

اولی نوشته بود :نان غذا است .

دومی نوشته بود :نان ترکیبی از آب و آرد است .

سومی نوشته بود :نان موهبتی الهی است .

چهارمی نوشته بود :نان بر حسب کاربردهای متفاوت کلمه ی نان معانی متفاوتی خواهد داشت .

پنجمی نوشته بود :نان ماده ای مغذی است .که خمیر پخته شده است.

ششمی نوشته بود :هیچ کس واقعا نمیداند نان چیست  💠🍃💠

آنگاه ملانصرالدین گفت :👇🏼

جناب قاضی اینها در تمام عمرشان نان خورده اند اما هنوز بر سر معنای نان اختلاف دارند و اتفاق نظر ندارند .پس چگونه میتوانند درباره ی درستی یا نادرستی کارها و حرف های من نظر بدهند ؟آیا حرف اینها میتواند حجت باشد ؟؟؟🍃💠💠🍃

 

آری ،این است حال همه ی فیلسوفان و عالمان و فاضلانی که از بصیرت بی بهره اند .آن ها چیزهایی میگویند و میبافند که خودشان نیز از معنای آن ها سر در نمی آورند .آن ها در شب تاریک روح خود ،سرگردانند ،و به تعبیر حکیم خیام نیشابوری 👇🏼🔵🔴👇🏼

آنان که محیط فضل و آداب شدند .

در جمع کمال شمع اصحاب شدند .

ره زین شب تاریک نبردند برون ...

گفتند فسانه ای و در خواب شدند .

آنها حتی از شناخت دقیق خود نیز عاجزند. پس چگونه میتوانند چیزهای دیگر و خدا را بشناسند ؟

باید در رفع حجاب ها کوشید ،نه در جمع کتاب ها ....🔴🔵🔴

با جمع کتاب ها ...حجاب ها رفع نمیشود .

عزیزا ...اگر محجوب باشی ...تلنبار نمودن کتاب ها و اطلاعات ،لایه ای دیگر بر حجاب های تو اضافه مینماید .آنگاه

به تعبیر مولانا میشوی👇🏼🔴

هر چه گویی ای دم هستی از آن

پرده ای دیگر بر او بستی بدان ..

آری جمع کتب و مطالعه با ولع علم کمکت میکند تا ماهرانه تر به علم و فضل تظاهر نمایی ..میتوانی آن ها را پشت سر خود ردیف کنی و هنگامی که میهمانی به خانه ات آمد ادعای فضل کنی ؟اما آیا 👇🏼🔵🔴🔵🔴🔵🔴🔵🔴👇🏼👇🏼👇🏼

این کتاب ها میتوانند ستار العیوب تو باشند ؟؟؟آیا میتوانی جهل خود را در پشت آنها پنهان کنی ؟با جمع آوری اطلاعات و معلومات چیزی از جهل آدمی کاسته نمیشود .بعکس ؛بر جهل او چیزی اضافه میشود ...قطره ی دانش هنگامی خوب است که به دریاهای هستی متصل باشد و گره گشاید .

آنگاه معلومات تو مثل دیواری میشود که جهل تو را محافظت میکنند ...آبشخور نادانی تو میشوند.  و موجب میشود که ندانی که نمیدانی. ..مایه ی جهل مرکب تو میشود .

جهل مرکب ،خطرناک تر از جهل و نادانی صرف است . اگر ندانی که نمیدانی ...چگونه خواهی دانست و روشن خواهی شد ؟؟؟

اگر تاریکی درون خود را فراموش کرده باشی.....هیچ گاه روشنایی را نخواهی جست .اگر باور کرده باشی که میدانی ،

چه چیزی تو را به راه های پر هیجان آگاهی خواهد کشاند ؟

معلومات صرف ،هرگز جهل مرکب تو را به آگاهی تبدیل نمیکنند .

معلومات صرف ،فقط توهم آگاهی ایجاد میکنند.  معلومات صرف سرابی است که انسان آن را آب میپندارد ...اما در واقعیت ،سراب ،سراب است و هرگز تشنگی تو را بر طرف نخواهد کرد ....

بین جاهلان و کسانی که فقط معلومات اندوخته اند ،تفاوت فقط در کمیت است ...نه کیفیت ....آن ها اصلا تفاوتی کیفی ندارند ...جاهل ،کمتر از عالم بی بصیرت معلومات دارد  همین و بس. .

🔴🔴🔴عالم بی بصیرت میتواند چیزهایی را طوطی وار تکرار کند که جاهل نمیداند .

عزیزا. .....🔵🔴

سخن و کلمه هنگامی سرشار از معنا میشود که از تجربه باردار باشد .

 

عزیزا ....🔮

تو میتوانی معانی همه ی لغت های یک لغتنامه ی قطور را به حافظه بسپاری

اما معانی همه ی آنها را نیز تجربه کرده ای .؟؟؟آیا هنگامی که واژه ی خدا را به کار میگیری آیا میدانی درباره ی چه چیزی سخن میگویی ؟؟؟آیا معنای واژه ی خدا برای تو با همین معنا در دل و باور مولا علی ع و مسیح و حلاج و بودا یکیست ؟؟؟؟؟🔮

این واژه برای تو تنها یک واژه است ..اما در پس به کار گیری این واژه خطری خوابیده است ...خطر این است که ممکن است تو گمان نمایی که با به کار گیری یک واژه محتوای آن را نیز تجربه نموده ای ....

دانستن واژه ی خدا به معنای شناختن خدا نیست .هر کافری هم این واژه را میداند .

دانستن واژه ی عشق ...تجربه ی عشق نیست.

دانستن واژه ی آتش فهمیدن آتش نیست .

با گفتن واژه ی طاهر تو پاک نمیشوی مگر توبه کنی و در اعمالت پاک گردی ..

معلومات چیزی بر بصیرت انسان نمی افزاید ...🔮

عزیزا ...واژه ها سمبل و نمادی بیشتر نیستند .اگر تو معانی وجودی را در این واژه ها نریزی ،آن ها تهی اند ...معانی در کلمات نیستند .. معانی در فرد و تجربه های اویند. ..🔮

کسی که پر از معلومات است و به همین بسنده کرده ...پر از غباری است که از کتاب ها و گفته ها بر جانش نشسته است .حال چنین عالمی از حال نادانان بدتر است ...زیرا چنین عالمی به جهل مرکب دچار است ..کسی که خوابیده را میشود بیدار کرد که نادان است .اما کسی که خود را به خواب زده است نمیتوان به آسانی بیدار نمود ..نادانی صرف خود خلوصی دارد و از این خلوص میشود گامی به جلو برداشت .اما ناخالصی عالم بی بصیرت را نمیتوان به راه بصیرت به آسانی آگاه نمود .

عزیزا ....💠️💠

اگر علم پاره ای از زندگی تو نباشد ..

باریست اضافی بر دوش تو که حمل میکنی ...حمل این بار اضافی نه تنها ضرورتی ندارد بلکه مانع نیز هست .نمیگذارد چابک تر گام بر داری ..

حکایت عالم بی بصیرت ..حکایت خری است طبق  گفته قرآن مجید که باری از کتاب بر پشت خود دارد ...

خر هرگز از آنچه که بر پشت خودحمل مینماید بهره ای ندارد ...🍃️🍃

عالم بی بصیرت نیز چون مرداب است. یک جا مانده است .راکد است .جاری نیست . ...و هرگز به دریا نمیرسد. ..

ادامه دارد ....

🔮️🔮️🔮️🔮

 

  • بتسابه مهدوی

سیر و سلوک

بتسابه مهدوی | سه شنبه, ۲۶ مرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۵۶ ق.ظ

سیر و سلوک

دکتر بتسابه مهدوی

 

عرفا براى رسیدن به مقام عرفان حقیقى، به منازل و مقاماتى قائلند که عملا باید طى شود و بدون عبور از آن منازل، وصول به عرفان حقیقى را غیر ممکن مى دانند.عرفان با حکمت الهى وجه مشترکى دارد و وجوه اختلافى. وجه مشترک این است که هدف هر دو «معرفة الله » است. اما وجه اختلاف این است که از نظر حکمت الهى، هدف خصوص معرفة الله نیست، بلکه هدف معرفت نظام هستى است آنچنانکه هست. معرفى که هدف حکیم است نظامى را تشکیل مى دهد که البته معرفة الله رکن مهم این نظام است، ولى از نظر عرفان هدف منحصر به معرفة الله است. از نظر عرفان معرفة الله معرفت همه چیز است، همه چیز در پرتو معرفة الله و از وجهه توحیدى باید شناخته شود و اینگونه شناسائى فرع بر معرفة الله است.

ثانیا معرفت مطلوب حکیم، معرفت فکرى و ذهنى است، نظیر معرفتى که براى یک ریاضیدان از تفکر در مسائل ریاضى پیدا مى شود. ولى معرفت مطلوب عارف، معرفت حضورى و شهودى است، نظیر معرفتى که براى یک آزمایشگر در آزمایشگاه حاصل مى شود. حکیم، طالب علم الیقین است و عارف، طالب عین الیقین.

ثالثا وسیله اى که حکیم به کار مى برد عقل و استدلال و برهان است، اما وسیله اى که عارف به کار مى برد قلب و تصفیه و تهذیب و تکمیل نفس است حکیم مى خواهد دوربین ذهن خود را به حرکت آورد و نظام عالم را با این دوربین مطالعه کند، اما عارف مى خواهد با تمام وجودش حرکت کند و به کنه حقیقت هستى برسد و مانند قطره اى که به دریا مى پیوندد، به حقیقت بپیوندد. .کمال فطرى و مترقب انسان از نظر حکیم در فهمیدن است، و کمال فطرى و مترقب انسان از نظر عارف در رسیدن است. از نظر حکیم انسان ناقص مساوى است با انسان جاهل، و از نظر عارف، انسان ناقص مساوى است با انسان دور و مهجور مانده از اصل خویش.

عارف که کمال را در رسیدن مى داند نه در فهمیدن، براى وصول به مقصد اصلى و عرفان حقیقى، عبور از یک سلسله منازل و مراحل و مقامات را لازم و ضرورى مى داند و نام آن را «سیر و سلوک » مى گذارد.

سیر و سلوک عبد به سوى خدا، سیرى عمودى است; نه افقى و منظور از «عمودى » در این جا، عمودى در هندسه الهى است، نه در هندسه طبیعى; یعنى به «مکانت برتر» راه یافتن است، نه به «مکان برتر» رفتن. از این رو زاد و توشه اى طلب مى کند تا انسان رادر سیربه مکانت برتر کمک کند.

خداوند از سیروسلوک به عنوان یک سفر صعودى وعمودى یاد مى کند و در سوره «مجادله » مى فرماید: «یرفع الله الذین امنوا منکم و الذین اوتوا العلم درجات » (سوره مجادله، آیه 11):

کسى که سیر صعودى کند، «مرتفع » مى شود و ذات اقدس اله از این سیر به «رفع » یاد مى کند، چنانکه در سوره «فاطر» از این سیر به «صعود» تعبیر شده است: «الیه یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه »سوره فاطر، آیه 10.

بنابراین، از این دو تعبیر «رفع » و «صعود» ، معلوم مى شود که سیر و سلوک، عمودى و مکانت طلبى است، نه افقى و مکان خواهى، چون سیر به طرف مکان، گرچه مکان برتر باشد باز افقى است; نه عمودى و خدا از رفعت کسانى مانند حضرت ادریس (علیه السلام) که این سفر را پشت سر گذاشته اند، چنین یاد مى کند:«و رفعناه مکانا علیا» (سوره مریم، آیه 57) که منظور از آن، مکانت عالیه است، نه مکان صورى و ظاهرى، و ذات اقدس خداوند در وصف خود نیز به عنوان کسى که داراى درجات رفیعه است یاد مى کند:«رفیع الدرجات ذو العرش » (سوره غافر، آیه 15) .

بنابراین،سیر الى الله یعنى سیر به طرف درجات رفیعه، و مؤمنان، از درجات رفیعه و عالمان، از درجات برتر و بیشترى برخوردارند و «کلمه طیب » هم به آن سمت صعود مى کند، و چون کلمه طیب که همان معرفت و عقیدت صائب است، با روح عارف معتقد عجین مى گردد، بازگشت صعود عرفان و عقیده صائب به صعود عارف معتقد است.

همان طور که در تبیین اخلاق مصطلح، مسالک گوناگونى وجود دارد، در تبیین مراتب سیر و سلوک اخلاقى نیز انظار متفاوت است: «محدثان » که اسلام شناسى آنان بر محور نقل است، مسائل اخلاقى و سلوکى را با برداشتهاى خاصى که از قرآن و احادیث عترت (علیهم السلام) دارند تبیین مى کنند، «متکلمان » نیز چون نسبت به اصول دین بینش کلامى دارند، اخلاق علمى و سیر و سلوک عملى را به روش متکلمان تشریح مى کنند; اما «حکیمان » چون بینششان بر مبناى حکمت متعالیه الهى است، اخلاق علمى و سیر و سلوک عملى را به روال خاص حکمت تبیین مى کنند و «عارفان » که جهان را بر اساس ظهور اسماى الهى مشاهده مى کنند، اخلاق علمى و سیر و سلوک عملى را به گونه اى دیگر تبیین مى کنند، ولى اگر حکیم بخواهد بیانهاى عارفان را به قالب فنى در آورد که هم از آیات و روایات دور نماند و هم از براهین عقلى مهجور نباشد، راهى را که محقق طوسى طى کرده است مى تواند معیار قرار دهد; خواجه نصیرالدین طوسى در کتاب «اوصاف الاشراف » براى مراحل سیر و سلوک، شش باب و براى هر باب، شش اصل ذکر کرده است، به استثناى آخرین باب که فناى در حق است و درجات و فصول آن نامحدود و ناپیدا کرانه است.

از آن جا که تخلق، سیرى باطنى و عمودى است و سیر باطنى و عمودى نیز مانند سیر ظاهرى و افقى، مسافت و مسیرى دارد و مسافت و مسیر را مى شود به درجات گوناگون تقسیم کرد، سالکان این راه سفرنامه خود را به صورت رساله سیر و سلوک، بازگو کرده اند و در حقیقت، این آداب و سنن که در ابتدا به عنوان «زاد المسافر» مطرح است، نتیجه ره آورد سالکان واصل است که به مقصد رسیده اند، و بهترین ارمغانى که سالکان این راه آورده اند این است که «نشانه » هر منزلى را به خوبى ارائه داده اند. کسى که براى اولین بار این راه را طى مى کند آن را بدون نام و نشان مى پیماید و علایم آن را در خود مى بیند و آنچه را که یافت به عنوان علامت و منزلگاه ذکر مى کند تا براى دیگران پیمودن آن راه آسان باشد; مثلا، کوه نوردى که قله اى را فتح مى کند براى اولین بار با سختى، راه ناهموار آن را طى مى کند و هرجا که براى قدم گذاشتن مناسب ببیند علامت مى نهد تا دیگران با آشنایى با این نشانه ها و علامتها این راه را پیموده، آن قله را فتح کنند. اولیا و انبیا (علیهم السلام) بدون تعلیم بشرى مبتکران سیر و سلوکند و این راه را بدون معلم بشرى با دشوارى پیموده و راههاى بسته را باز و علامت گذارى کرده اند و سالکان عارف همه شاگردان آنها هستند.

گرچه سلوک به یک معنا راه یک کلمه است، یک قدم است، یک مفهوم و یک عنوان است و آن «بندگى کردن» است، ولى مى‌توان به حسب حالات مختلفِ دورى و نزدیکى انسان، همین یک قدم را به منزل‌ها و مراحلى تقسیم کرد. برخى از بزرگان در این راه زحمت‌هایى کشیده‌اند و از هنگامى که انسان مى‌خواهد به طرف خداى متعال حرکت کند تا آن هنگام که به کمال نهایى مى‌رسد، منازلى تعیین کرده‌اند.

همان طور که در تبیین اخلاق مصطلح، مسالک گوناگونى وجود دارد، در تبیین مراتب سیر و سلوک اخلاقى نیز انظار متفاوت است: «محدثان » که اسلام شناسى آنان بر محور نقل است، مسائل اخلاقى و سلوکى را با برداشتهاى خاصى که از قرآن و احادیث عترت (علیهم السلام) دارند تبیین مى کنند، «متکلمان » نیز چون نسبت به اصول دین بینش کلامى دارند، اخلاق علمى و سیر و سلوک عملى را به روش متکلمان تشریح مى کنند; اما «حکیمان » چون بینششان بر مبناى حکمت متعالیه الهى است، اخلاق علمى و سیر و سلوک عملى را به روال خاص حکمت تبیین مى کنند و «عارفان » که جهان را بر اساس ظهور اسماى الهى مشاهده مى کنند، اخلاق علمى و سیر و سلوک عملى را به گونه اى دیگر تبیین مى کنند، ولى اگر حکیم بخواهد بیانهاى عارفان را به قالب فنى در آورد که هم از آیات و روایات دور نماند و هم از براهین عقلى مهجور نباشد، راهى را که محقق طوسى طى کرده است مى تواند معیار قرار دهد; خواجه نصیرالدین طوسى در کتاب «اوصاف الاشراف » براى مراحل سیر و سلوک، شش باب و براى هر باب، شش اصل ذکر کرده است، به استثناى آخرین باب که فناى در حق است و درجات و فصول آن نامحدود و ناپیدا کرانه است.

از آن جا که تخلق، سیرى باطنى و عمودى است و سیر باطنى و عمودى نیز مانند سیر ظاهرى و افقى، مسافت و مسیرى دارد و مسافت و مسیر را مى شود به درجات گوناگون تقسیم کرد، سالکان این راه سفرنامه خود را به صورت رساله سیر و سلوک، بازگو کرده اند و در حقیقت، این آداب و سنن که در ابتدا به عنوان «زاد المسافر» مطرح است، نتیجه ره آورد سالکان واصل است که به مقصد رسیده اند، و بهترین ارمغانى که سالکان این راه آورده اند این است که «نشانه » هر منزلى را به خوبى ارائه داده اند. کسى که براى اولین بار این راه را طى مى کند آن را بدون نام و نشان مى پیماید و علایم آن را در خود مى بیند و آنچه را که یافت به عنوان علامت و منزلگاه ذکر مى کند تا براى دیگران پیمودن آن راه آسان باشد; مثلا، کوه نوردى که قله اى را فتح مى کند براى اولین بار با سختى، راه ناهموار آن را طى مى کند و هرجا که براى قدم گذاشتن مناسب ببیند علامت مى نهد تا دیگران با آشنایى با این نشانه ها و علامتها این راه را پیموده، آن قله را فتح کنند. اولیا و انبیا (علیهم السلام) بدون تعلیم بشرى مبتکران سیر و سلوکند و این راه را بدون معلم بشرى با دشوارى پیموده و راههاى بسته را باز و علامت گذارى کرده اند و سالکان عارف همه شاگردان آنها هستند.

گرچه سلوک به یک معنا راه یک کلمه است، یک قدم است، یک مفهوم و یک عنوان است و آن «بندگى کردن» است، ولى مى‌توان به حسب حالات مختلفِ دورى و نزدیکى انسان، همین یک قدم را به منزل‌ها و مراحلى تقسیم کرد. برخى از بزرگان در این راه زحمت‌هایى کشیده‌اند و از هنگامى که انسان مى‌خواهد به طرف خداى متعال حرکت کند تا آن هنگام که به کمال نهایى مى‌رسد، منازلى تعیین کرده‌اند.

 

 

 

 

 

  • بتسابه مهدوی

زاهد حقیقی کیست؟

بتسابه مهدوی | سه شنبه, ۲۶ مرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۴۴ ق.ظ

زاهد حقیقی کیست؟ فقیه یا رند عارف؟

یعنی در عمل چه کسی نسبت به دنیا بی تفاوت است؟

بتسابه مهدوی

 

رند، او تمنّا و هوس و میلی جز مولای خود دارد؟ او گدای کوی خرابات است و از حیوان صفتان توقّع پاداشی ندارد.

چو رند جام می بی حساب می نوشد

به نزد عقل، کجا حساب و کتاب باشد رند

در این بیت رندی مدام، مستلزم پیوسته مست بودن است، رندی جنون الاهی دارد، آن با عقل و هوش دنیوی منافات دارد، رند زیرک است، عقل هم زیرک، اما زیرکی عقل از مصالح و منافع دنیاست، اما زیرکی رند از عشق و معرفت الاهی است، او دیوانه خداست، جنون فوق العقل دارد و بر مست هم هیچ تکلیف و حرجی نیست، حسرتی هم از دنیا ندارد چرا که کشته و شهید عشق است.

ما وجودمان حبابی است، به دریای حقیقت که برسیم این حباب می ترکد، غیریّت موهوم رفته است، پیام واقعی آب و حباب این است که یک معنای والا در ما نهفته است، آب کنایه از ولایت است، اما خودبینی های ما که حبابند به ما اجازه نمی دهند آنرا دریابیم. ما حبابیم و خیمه ای از باد در آب.

بادها هوای نفس ماست که نمی گذارد دل هوای مولا کند، موج نیروی جان ماست، با دو حباب که گفتیم جسم و تمنیات آن است، هر دو موهومند و وجود حقیقی ندارند، حتّی موج که جان ما باشد، باید بنشیند، تا دریای جانان که دریای عشق است، بپا خیزد. سِرّ رندی درویش همینجاست: از میان برداشتن پندار خودیّت و غیرخواهی و رأی، این وهم و گمان، باید سراغ اقیانوس کرم و رحمت حق رفت، تا آنجا که همه حجابها کنار رفته و زمزمه می کند .

رند کامل از همه عالم مجرّد شده، بی پروا و مست است، نه فقط مست می محبّت الهی، بلکه مست عکس روی خود ساقی (فیّاضیّت مطلق الاهی که بر پیر سرازیر شده) که آنرا در ساغر مِی دیده است، وطن رند اینجا میکده «محل مناجات بنده عاشق با معشوق الاهی» و کوی خرابات است، ساغر مِی هم دل عارف است که در وی مشاهده انوار غیبی می شود. پس رند کامل مستلزم هیچ یا همه چیز شدن است.

وقتی از خود خلاص شدی خدا همه چیزت می کند، رند کامل تبدیل وجودی شده و اوصاف و اخلاقش همگی الاهی شده است. مقامش از ابدال «یا مشایخ» کاملتر می باشد، چرا که:

اولاً در مقام فناء فی الله، بواسطه قرب فرایضی «فنای جهت بشریت بنده، بواسطه فرایض در جهت ربوبیّت» به وصال محبوب ذاتی رسیده است. یعنی سمع و بصر خدا شده است، خدا در این مقام باطن است و بنده ظاهر.

ثانیاً بواسطه قرب نوافلی در مقام بقاء بالله، خدا در او تجلّی کرده و بنده پنهان می شود و به باطن می رود، چرا که در جهت ربوبیّت الاهی است.

رند آدم بی قـراری است، او در سفـرهای معنـوی و روحانی به عنـوان سالک عاشـق هیچ جا مقیم نمی شود و نمی ایستد، حرکتش دینامیکی و نو به نوست، او حتّی به رقبا و رفقایش در طول مسیر سلوک توجّه ندارد بلکـه فقط به دوست توجّـه دارد. او به هر صـورت، به حال و یا مقـامی برخورد می کند، می خواهد از آن طریق فوراً به حق برسد.

خرابات مقام وحدت است و فنای کثرات. هم عاشق و هم معشوق خراباتیست، از خود رها شده. کسیکه پا به این آستان می گذارد و خراباتی را زیارت می کند باید مطهّر باشد.

در خـرابات که میکـده عشق و محبّت است نـور خدا به دل دیده می شـود و سالک به مقـام دیدار می رسد. در خرابات مغان نور خدا می بینم، آری وین عجب که حافظ با آن کجاها را دید. در خرابات خانه که نه، صاحب خانه دیده می شود.

سالک باید مانند کبوتری به هر بام و دری، ابتدا بنشیند برای دانه مقصود، به هر جا نظر می افکند، دامها و ناپختگان هـزار فـریب را خوب تشخیص می دهد، در سلـوکش غـم و درد و رنج و آشـوبی می بیند، دنبال درمـانش می رود، هفت شهـر عشـق را در کمال رندی سلـوک می کند و آواز سـر می دهد:

 

عقل مست لعل جان افزای تست

دل غـلام نـرگـس رعنــای تـــوست

تیـر بارانـی کـه چشمت می کند

بر دلـم پیـوسته چـون ابـروی توست

خلـق عالـم در رهت جان باختند

ور کسـی را هست سر همپای توست

ایـن همه عطـار دور از روی تـو

درد از آن دارد که بی داروی توست

 

رند قبل از اینکه نفس به سراغش آید و او را بر زمین زند، او به سراغ نفس می رود و اجازه نمی دهد این افعی هزار سر بیرون آید. مثالی در این خصوص: فرض کنید در سفره ای ده نوع غذا هست، نـون و پنیـر هـم هست، نفـس از غذاهای رنگیـن می خواهد، اما رند همان نون پنیر را می خورد. عارفی چهل دینار خود را، برای این که نفس را شکنجه دهد، ذرّه ذرّه به دریا می ریخت. عطار به این عارف، رند می گوید.

دکتر بتسابه مهدوی

26 مرداد 1395

تهران

  • بتسابه مهدوی

الله

بتسابه مهدوی | شنبه, ۲۳ مرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۰۲ ق.ظ

الله

دکتر بتسابه مهدوی

 

اسم الله بالاتفاق آرا اسم اعظم است و در اسم اعظم الله وجود دارد ...

البته گفته شده اسم اعظم ۷۲ حرف است .

در لفظ الله ه در لفظ ساکن است ولام و. در حرف اول آن همزه است . اما آنرا الف گویند ک بدین خاطر الف بر همه دیگر حروف تجلی میکند . و همه حروف مقهور الف الله اند و ۲۸ حرف را الف به تجلی رحمت خود قرار داده ...👇🏼🌿

و در مرتبه دوم آن را به مغفرت خود تجلیات و ضروریات علویات و سفلیات داد . و بر اسباب شفقت تصرف داد .

امر اول این است که شکل این حرف الف را از بلندی مرتبت نصیب شده و قایم است در ظاهر خود . و کل حروف ۲۸ گانه با وجود ظاهر جدا جدا همه در اصل یک حرفند و از این اشراح صدر داده شده است .

همانطور که خداوند میفرماید

👇🏼🌹👇🏼🌹

الم نشرح لک صدرک

در لفظ الله 👇🏼

الف اشاره به ذات پروردگار اشاره دارد .

لام اول برای عهد میثاق

و لام دوم تعین نظر .و لام سوم در دنیا برای پختگی اهل ایمان است .

و برای اینکه مقبولیت عوام و تکلیف شرعی این همه به ذریعه اسرار آن مردم را نصیب باشد.

و ها در الله برای تکمیل روز آخرت است.

از عده ای از عارفان منقول است که :👇🏼

الف بر ذات

لام بر صفات

و ها بر باطن اسما دلالت دارد

اسم  الله را اگر الفش را بیندازی

لله شدد

اگر لامش را بیندازی اله و لام دیگرش هو با ضمه

و اگر هر حرفی را ترک کند باز گویای عظمت و هیبت در خود است از کمال ذات حق باریتعالی

که حتی ال و هو در عبرانی و سریانی  که مادر اکثر زبان های جهان اند خود دارای معناست .

گفته شده از جمیعی از عرفای بنام اگر لفظ الله در همه اذکار ورد شود خود مشکل گشاست .

بدین شکل که من باب مثال 👇🏼👇🏼👇🏼️🕋

همانطور که در قرآن مجید گفته میشود

الله کریم

الله لطیف

الله رزاق

الله علیم

الله خبیر

الله سمیع ،الله بصیر ،الله حکیم ووو

👇🏼🌹👇🏼

عبدالله :👇🏼🍃👇🏼🌹

بنده ای است که حق با تمام اسمااش بر او ظهور یافته و درمیان بندگان کسی مقام و منزلتش از او بلند تر نمیگردد .

به خاطر متخلق شدن به این اسم اعظم چهره اش گویا جمیع صفات جمال و جلال را با خود دارد و پیامبر ما محمد مصطفی به این نام مختص گردیدند .

و نمونه بسیار بارزتر آن مولایمان علی ع است که هم نمودار لطف و جمال حق بودند و هم جلوه جلال حضرت حق 🌸

(و انه لما قام عبدالله یدعوه کادوا یکونون علیه لبدا )

سوره جن 🌸 آیه ۱۹

و چون بنده خدا (عبدالله )محمد بر پای ایستاد و به پرستش خداوند پرداخت ،کافران پیرامون او تنگ یکدیگر ازدحام کردند .

دعا 🙌🏼

یا الله

خداوندا ...

مرا از دری بردرگاه قدسی خود وارد گردان که پرده های نور و ظلمت آن را نپوشانیده باشد . و اسرار ظهور خود در آفاق و درونم را به من بنمایان تا شراب آسایش را با چشمان خود از چشمه بنوشم .

قبل از دخول در بهشت و درسایه ات خوشبخت شده و مشاهده گر نور سیمایت باشم در درون خود ،

و با یاری تو ای الله در مقام عبودیت قرار بگیرم .

و به خاطر نعمت هایی که به من ارزانی داشته ای و میداری ،عاشقانه مشتاق دیدار ذات بلند مرتبه ات باشم .

یا الله مجیب

یا الله قریب

تو بر هر کار توانایی یا الله قادر

الهی آمین یا رب العالمین

🙏🏼🌹🙏🏼️🙏🏼

((متن دعا از عارف ربانی سعد العقاد انتخاب شده است ))از کتاب المسمی بالانوار القدسیه

 

  • بتسابه مهدوی

از رازهای نهفته در ذهن انسان چه می دانید؟

بتسابه مهدوی | شنبه, ۲۳ مرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۴۸ ق.ظ

از رازهای نهفته در ذهن انسان چه می دانید؟

دکتربتسابه مهدوی

 

1- خوابیدن

چیزى که دانشمندان می‌دانند این است که: خوابیدن براى بقاى پستانداران جنبه حیاتى دارد. بی‌خوابى فزاینده می‌تواند به تغییر خلق و خو، توهّم‌زدگى و در حالت‌هاى خاص، حتى به مرگ منجر شود. خواب داراى دو وضعیت است: حرکات غیرسریع چشم (NREM) که در خلال آن، مغز فعالیت کم سوخت و سازى انجام می‌دهد و حرکات سریع چشم (REM) که در خلال آن، مغز بسیار فعّال است. برخى دانشمندان فکر می‌کنند که خواب NREM به بدن استراحت می‌دهد و شبیه خواب زمستانى باعث ذخیره انرژى می‌گردد و خواب REM می‌تواند به سازماندهى خاطرات کمک کند. البته این ایده هنوز اثبات نشده است و رویاهایى که در خلال خواب REM به وقوع می‌پیوندد همیشه ارتباطى به خاطرات ندارد.

 

2- خواب دیدن

اگر از 10 نفر بپرسید که خواب‌ها و رویاهاى انسان از چه تشکیل شده‌اند، احتمالاً 10 پاسخ متفاوت دریافت می‌کنید. علتش این است که دانشمندان هنوز سرگرم کشف این معما هستند. یک احتمال: خواب دیدن از طریق تحریک حرکت سناپس‌ها بین سلول‌هاى مغز، به تمرین دادن مغز می‌پردازد. یک نظریه دیگر این است که خواب‌هاى افراد درباره وظایف و هیجاناتى است که در طول روز به آن پرداخته و این فرایند می‌تواند به استحکام افکار و خاطرات کمک کند. بطور کلّى، دانشمندان در این نکته توافق دارند که خواب دیدن در خلال عمیق‌ترین بخش خواب که حرکات سریع چشم (REM) خوانده می‌شود اتفاق می‌افتد.

 

3- احساسات خیالى

تخمیمن زده می‌شود که در حدود 80 درصد حس‌هایى که در ناحیه اندام‌هاى قطع شده بدن وجود دارد مانند گرما، خارش، فشار و درد، برآمده از "اندام‌هاى گمشده" هستند. افرادى که این پدیده "اندام خیالی" را تجربه می‌کنند، حسى که دارند درست مانند این است که آن اندام جزئى از بدن آن‌هاست. یک توضیحى که در این مورد وجود دارد این است که عصب‌هاى ناحیه عضو قطع شده، ارتباط جدیدى با نخاع برقرار می‌کنند و به فرستادن علائم (سیگنال) به مغز ادامه می‌دهند، درست مانند هنگامى که عضو قطع شده سرجایش وجود داشت. احتمال دیگرى که داده می‌شود این است که مغز طورى برنامه‌ریزى شده است که با بدن کامل کار کند. به عبارت دیگر، احتمال داده می‌شود که مغز، الگویى از یک بدن کامل با تمام اجزاء و اندام‌ها را در خود نگهدارى می‌کند.

 

4- کنترل مأموریت

ساعت بیولوژیک بدن که در هیپوتالاموس مغز قرار دارد، برنامه‌ریزى فعالیت‌هاى بدن براى یک ریتم 24 ساعته را بر عهده دارد. واضح‌ترین اثر این ریتم، چرخه خواب و بیدارى است امّا ساعت بیولوژیک بر روى دستگاه گوارش، دماى بدن، فشار خون و تولید هورمون‌ها نیز تأثیر دارد. پژوهشگران دریافته‌اند که شدّت نور می‌تواند از طریق تنظیم هورمون ملاتونین، این ساعت را عقب یا جلو ببرد. تحقیقات بر روى این مسئله که آیا مکمل‌هاى غذایى حاوى ملاتونین می‌توانند از خستگى پرواز ناشى از اختلاف ساعت جلوگیرى کنند یا نه همچنان ادامه دارد.

 

5- خاطرات

انسان‌ها معمولاً برخى اتفاقات را به سختى فراموش می‌کنند، مثل اولین روز مدرسه یا نخستین ملاقات با همسر. سوال این است که این فیلم‌هاى سینمایى چگونه در ذهن انسان نگهدارى می‌شود؟ دانشمندان با استفاده از تکنیک‌هاى تصویربردارى از مغز در حال کشف سازو کار مسئول ایجاد و ذخیره‌سازى خاطرات هستند. یافته‌هاى کنونى نشان می‌دهد که ناحیه هیپوکامپوس که درون غشاء خاکسترى مغز قرار دارد می‌تواند به صورت جعبه خاطرات عمل کند.

 

6- معما

خنده یکى از رفتارهاى انسان است که درک بسیار اندکى از آن وجود دارد. دانشمندان دریافته‌اند که در خلال یک خنده از ته دل، سه قسمت از مغز فعّال می‌شود: بخش تفکّر که به شما کمک می‌کند معنى شوخى یا جوک را درک کنید، بخش حرکت که به عضلاتتان دستور حرکت می‌دهد، و ناحیه هیجانات که حس "شادی" را بیرون می‌کشد. امّا چیزى که هنوز ناشناخته مانده این است که چرا یک نفر به یک جوک احمقانه می‌خندد در حالى که فرد دیگرى موقع تماشاى یک فیلم ترسناک خنده‌اش می‌گیرد. به گفته یکى از پژوهشگران، خنده واکنشی است به ناهمخوانى و ناسازگارى (داستان‌هایى که از انتظارات متعارف پیروى نمی‌کنند). تنها چیزى که مشخص است این است که خنده حال ما را بهتر می‌کند که همین مسئله حالت معمایی این مسئله را از بین می برد.


 

 

7- طبیعت درمقابل تربیت

در جدال دیرپاى مربوط به این که آیا افکار و شخصیت، توسط ژن‌ها کنترل می‌شود یا محیط، دانشمندان به شواهدى دست یافته‌اند که نشان می‌دهد پاسخ این سوال یکى یا هر دوى آن‌هاست! قابلیت مطالعه ژن‌هاى یک فرد، بسیارى از خصوصیات و ویژگی‌هاى انسان را نشان داده است که ما کنترل اندکى بر روى آن‌ها داریم و در عین حال، در بسیارى از زمینه‌ها، نشان داده شده است که تربیت، تأثیرى قوى بر این که ما که هستیم و چه می‌کنیم داشته است.

8- میرائى

براستی سوال این است که چرا انسان پیر می‌شود؟ همه ما با یک جعبه ابزار عالى به دنیا می‌آئیم که پر است از سازوکارهاى مقابله با بیماری‌ها، به نحوى که ممکن است فکر کنیم می‌تواند ما را در مقابل انواع بیماری‌ها محافظت کند. امّا با افزایش سن، سازوکار ترمیمى بدن از فرم خارج می‌شود. در واقع، مقاومت ما در برابر صدمات جسمى و استرس کاهش می‌یابد. نظریه‌هایى که در مورد علّت سالخوردگى انسان وجود دارد را می‌توان به دو دسته تقسیم کرد: اول اینکه پا به سن گذاشتن مانند سایر ویژگی‌هاى انسان، ممکن است بخشى از ژنتیک انسان باشد که طبق برنامه‌ریزى خاصى اتفاق می‌افتد و دوم اینکه در یک دیدگاه کمتر خوش‌بینانه، پا به سن گذاشتن، علّت خاصى ندارد و در نتیجه صدمات سلّولى که در طول زندگى به وقوع می‌پیوندد، پیش می‌آید. تعداد زیادى از دانشمندان فکر می‌کنند که علم نهایتاً پا به سن گذاشتن را به تأخیر خواهد انداخت و حداقل طول عمر را به دو برابر طول عمر فعلى خواهد رساند.

 

9- انجماد

زندگى جاوید ممکن است واقعیت نداشته باشد امّا یک رشته جدید به نام کرایونیکس (Ceyonics) می‌تواند به برخى از انسان‌ها دو بار حیات اعطاء کند. در مراکز کرایونیکس، بدن انسان‌ها را پس از مرگ در خمره‌هایى پر از نیتروژن مایع در دماى منهاى 78 درجه سانتیگراد قرار می‌دهند. ایده‌اى که وجود دارد این است که فردى که بر اثر یک بیمارى که فعلاً لاعلاج است فوت شده می‌تواند در آینده هنگامى که درمان آن بیمارى کشف شد، یخ‌گشایى و احیاء شود. هم اکنون بدن تد ویلیامز، بازیکن شاخص و معروف بیس‌بال در یکى از مراکز کرایونیکس در آریزونا منجمد شده است. البته فعلاً هیچیک از بدن‌هایى که بدین ترتیب منجمد شده‌اند احیاء نشده‌اند زیرا این فناورى هنوز به وجود نیامده است ولى دانشمندانى که در این زمینه کار می‌کنند امیدوارند در آینده به این فناورى دست یابند.

 

10- هشیارى و آگاهى

هنگامى که صبح از خواب برمی‌خیزید، متوجه می‌شوید که خورشید طلوع کرده است، صداى پرندگان را می‌شنوید و هواى تازه را بر روى پوست صورت خود حس می‌کنید. به عبارت دیگر، هوشیار هستید. این موضوع پیچیده از دیرباز در جوامع علمى مطرح بوده است. اخیراً دانشمندان علم اعصاب، هشیارى را به عنوان یک موضوع پژوهشى واقعى مورد توجه قرار داده‌اند.

دکتر بتسابه مهدوی

23 مرداد 1395


 

 

  • بتسابه مهدوی

بهره مندی از اسم شکور

بتسابه مهدوی | جمعه, ۲۲ مرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۳۸ ق.ظ

بهره مندی از اسم شکور

دکتر بتسابه مهدوی

 

حد و مرز شکر از جانب بنده ،اعتراف به نعمت های پروردگار با دلی خاضع ،و مدح و ستایش خداوند با بیان احسانش و عشق و علاقه قلبی پروردگار منعم و خدمتگزاری اندام های بدن نسبت به خداوند میباشد و زبان در حال ذکر او و مدح و تحسین و ستایش خداوندی و مشاهده ی نعمت هایش و درک این مطلب که تمامی این نعمت ها از سوی خداوند سبحان است . همراه با خضوع و خشوع نسبت به خداوند و این که هیچ پرده ای مانع رویت نعمت هایش نشود .

کمال آن است که نعمت و عطا کننده را ببینی....🌳🌼🌳🌼

شکر عامی عبارت است از یاد آوری آن خوردنی ها و نوشیدنی ها و لباس هایی که میپوشی و قدرت و سلامتی بدن ...همراه با شکر خاص که عبارت است از 👇🏼🌳🌼

توحید و ایمان قلب..حضرت داوود ع در کتاب زبور خود میفرماید :

پروردگارا...🌼

چگونه تو را شکر گویم در حالی که همان شکرگزاری من نیز خود نعمتی است از جانب تو ...که خود نیز نیازمند شکر دیگری است ؛خداوند فرمود :

ای داوود اکنون شکر من به جای آر 🌼

بر بنده واجب است که جز عطا کننده ی نعمت ها را نبیند هر گاه با چشم بندگی منعم را دیده و نعمت هایش را بزرگ شمارد و هر گاه با چشم محبت منعم را دید و تندی و شدت و بلا و رنج او را شیرین بداند. ..و به رنج و درد و قبض و تنگی هایش در زندگی نظر نینداخت این خود درجه ای است که بنده غرق در مشاهده ی منعم گشته است .و فارغ از نعمت و شدت است .

این مقام جمع است و مقام جمع مقامی بلند و بزرگوار است ...و شخص با مشاهده ی مرادش هر چه جز او را از دل ریشه کن میکند و از هر آنچه آداب و رسوم و کارهای خودش است بریده و فقط در جهت دستورات و فرمان های محبوبش ،خداوند میکوشد .

شیخ جنید بغدادی میگوید :

در حالی که بچه بودم شیخ سری سقطی از من درباره ی شکر پرسید و من نیز گفتم :👇🏼🌼🌳

شکر نعمت این است که از نعمت های خداوندی برای انجام کارهای معصیت و گناهان یاری نگیری ...

دکتر بتسابه مهدوی

23 مرداد 1395

تهران

  • بتسابه مهدوی

مردی در بادیه

بتسابه مهدوی | دوشنبه, ۱۸ مرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۰۸ ق.ظ

مردی در بادیه
دکتر بتسابه مهدوی

شاه سلطان ابراهیم ادهم  ..سلطان العرفا ...میگوید :

وقتی در بادیه زاهدی متوکل دیدم از او پرسیدم ؟ای درویش تو از کجا در این بیابان روزی میخوری ؟💜

گفت :من در این علم آشنایی ندارم که پروردگارم از کدامین خزانه بندگان را روزی میدهد ...از روزی دهنده پرس من بنده ام مرا با این چکار ؟💜

گفتم نامت چیست ؟گفت تا چه مرا نامد

گفتم :چه خوری ؟گفت تا چه دهد

گفتم :چه پوشی ؟گفت تا چه پوشاند

گفتم :چه کنی ؟گفت تا چه فرماید

گفتم از او چه خواهی ؟گفت بنده را با خواست چه کار ...💛💜💛

پس با خود بگفتم ای مسکین ...برو بندگی از این مرد بیابانی یاد بگیر که در تمام عمر خدای را چنین بنده ای نبوده ای

💜💛💜💛💜💛💜

 

  • بتسابه مهدوی

خناس

بتسابه مهدوی | سه شنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۴۶ ق.ظ

داستان خناس

بتسابه مهدوی

 

شیخ حکیم ترمذی نقل مینماید که :

چون آدم و حوا به هم رسیدند و توبه آنها قبول افتاد ...روزی آدم به کاری رفت .ابلیس بچه ی خود را که خناس نام داشت ..پیش حوا آورده و گفت :

برای من کار مهمی پیش آمده است .خواهش میکنم بچه ی مرا نزد خود مدتی نگاه دار....تا باز آیم💠

حوا قبول کرد .ابلیس برفت و پس از زمانی آدم در رسید ...

پرسید این کیست ؟حوا گفت :این خناس بچه ی ابلیس است ..که به من سپرده ..

آدم او را ملامت کرد که چرا قبول نمودی این ابلیس بود که مرا گول زد تا از بهشت رانده شدیم .🍃️🍃

و با خشم آن بچه را بکشت و آن را قطعه قطعه نمود و هر پاره ای را به شاخه های درخت بیاویخت ...💠💠💠

بار دیگر ابلیس رسید و به حوا گفت که فرزند من کجاست ؟حوا شرح داستان را گفت :ابلیس فرزند خود خناس را صدا زد و همه قطعات از شاخه جدا شدند و به هم آویختند و خناس زنده گشت .

و پیش او آمد ..ابلیس گفت :حوا اورا نگاه دار چند ساعتی بر میگردم .حوا از ترس آدم قبول نمیکرد و با اصرار فراوان پذیرفت .پس ابلیس رفت و تعمدا دیر نمود ..تا بار دیگر آدم در رسید .

آدم بار دیگر خناس را دید و بر آشفت و بر حوا غرید و گفت :👇🏼️🍃

نمیدانم این چه سری است در اینکه فرمان من را نمیبری و از آن دشمن خدا اطاعت میکنی و فریفته ی سخن او میشوی ؟؟؟🌹

پس آدم خناس را بکشت و بسوزاند و خاکستر آن را نیمی در آب رودخانه انداخت و نیمه را در هوا پراکنده ساخت .🍃️🍃🍃🍃🍃🍃

ابلیس پس از این ماجرا باز آمد و فرزند خود را از حوا طلبید و حوا بار دیگر داستان را تعریف نمود ..

ابلیس خناس را صدا زد و تمامی خاکستر خناس از رود و هوا جمع گشتند و جمله اعضای وجود خناس شدند و خناس زنده گشت .🍃️🍃

ابلیس گفت :برای آخرین بار به تو قول میدهم اگر خناس را چند ساعت قبول کنی تا کارهایم را انجام داده باز گردم پاداشی عظیم به تو دهم ...

و آن مکر و فریب و اغوای من نسبت به تو و خصلت زن بودن تو باشد. ..

بار دیگر حوا گفت اگر من بپذیرم آدم این بار مرا هلاک میکند .ابلیس گفت او تازه رفته و تا شب باز نمیگردد من تا ظهر باز خواهم گشت و آنقدر وعده و قول داد ک اصرار نمود تا حوا پذیرفت .

اما باز ابلیس که مقصود داشت خلف وعده نمود تا که آدم بازگشت .پس بار دیگر خناس را بکشت و قلیه نمود و خورشتی ساخت و بپخت...و نیمی خود بخورد و نیمی را به حوا داد که بخورد .

بار دیگر ابلیس باز رسید و خناس را طلبید ..حوا گفت :آدم اورا کشت و قلیه نمود و نمی بداد من بخوردم و نیمی خودش بخورد ..💠👇🏼👇🏼

ابلیس گفت :حال مقصود من حاصل شد .هدف من این بود که تا از خودم در درون شما راه دهم .و چون سینه آدم مقام من شد ...دیگر هوی و نفس بر آدم و فرزندانش غالب شود .

جایگاه نفس وسط شقاف سینه است ..و جایگاه خدا و نیکی دل

اما بسیاری از افراد آنچه از نفس و سمت سینه اشان بر حال و احوال و تمایلاتشان غالب میگردد را با دل اشتباه میگیرند .

آنچه از سمت سینه احساس مینمایند میگویند ...دلم این را گفت ...یا این حس را داشت ...که تمایز این دو کاریست بسیار ظریف و سخت ...که مراقبات و شناخت و معرفتی بس عظیم میخواهد تا انسان دچار خطا و لغزش نشود .

️💠️💠️💠️💠

 

  • بتسابه مهدوی

فرازها

بتسابه مهدوی | سه شنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۳۳ ق.ظ

🔵فرازها1 👇🏼👇🏼👇🏼 

دکتر بتسابه مهدوی

 

چه مسلمان چه ؛گبر ؛بر در او

چه کنشت و چه صومعه ؛بر در او

گبر و ترسا و نیکو و معیوب

همگان طالبند و او مطلوب

عزیزا ...درباره ی این اشعار زیبا تامل کن

بر در خداوند ،مسلمان و غیر مسلمان رخت خود را زمین میگذارند ...

رحمت واسعه ی او ،همه را به یکسان در آغوش میگیرد ...بر در او...تو طالب هستی. ..و او مطلوب 🔵🔴

تو عاشق هستی و او معشوق ..

تو جوینده هستی و او مقصود ...

آیا گمان میکنی برای دریاها رودها تفاوتی دارند ؟؟؟وقتی رودها به دریا میریزند همه ی تمایزشان را از دست میدهند .🔴🔵⚫️

عزیزا ...دیندار حقیقی ...سالکی عاشق است ...بی آنکه برچسبی بر خود داشته باشد ...عزیزا ما مسیحی عارف داریم یهودی عارف داریم زرتشتی عارف داریم بودایی عارف داریم ....که همه نزد پروردگارشان عزیزند ..🔵🔴⚫️

عزیزا ...اگر مسیحی باشی .. مسیحا نمیشوی

اگر زرتشتی باشی زرتشت نمیشوی

اگر مسلمان باشی رسول الله و علی ولی الله نمیشوی. 

اگر بودایی باشی بودا نمیشوی حتی اگر مارکسیتی باشی مارکس نمیشوی.  

خود مارکس بارها گفته که من مارکس هستم اما هرگز مارکسیست نبودم 🔴

عزیزا ....گبر و ترسا و نیکو و معیوب و زشت و زیبا همه از سفره ی خداوند میخورند ...همه طالب اویند ...او را نه تنها در مسجد بلکه در همه جا نیز میتوان یافت ...بر در او همه ی تمایزات محو میشوند ...همه ی صورت ها در برابر او فرو میریزند ...و تنها صورت بی صورت اوست که باقی میماند ....🔴🔵

عزیزا....🎶🎶🎶👇🏼

گمان مبر که این تقوای توست که تو را تا آستانه ی او کشانده است. و گمان مبر که دیگران همه بی تقوایند...و این تویی که تنها مشمول لطف او گشته ای ...

اگر اینگونه فکر کنی از درگاه رانده شده ای. ..تو فقط آنگاه به درون این خانه راه داده میشوی که این تمایزات در نگاهت ریخته باشند ...تو باشی و تو ...

بی هیچ برچسبی ...و بی هیچ تفاضل و تفاخری ....🍃️🍃

ادامه دارد ....

🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃

 

🔴🔵 فرازها ۲

دکتر بتسابه مهدوی

 

نیست علت پذیر ذات خدای ...

تو به علت ،کنون ،چه جویی جای

مهر دین ،بر نیاید از تلقین

مه فرو شد ،چو تافت نور خدای

⚫️🔴🔵🔴⚪️

خدا بی علت است .و بی علت میبخشد .

چرا به دنبال علت میگردی ؟؟؟

بعضی ها گمان میکنند حتما باید کاری بکنند تا خداوند آن ها را دوست داشته باشد ...و مشمول لطف و لطافت خویش سازد. .آن ها نمیدانند که خدا هم اکنون ،بی هیچ علتی ،آن ها را دوست میدارد ...و مشمول لطف و لطافت خویش ساخته است .🔴🔵🔴

او ما را حتی قبل از اینکه به دنیا بیاییم دوست داشته است .لطف او بوده که باشیم ...و ما هم اکنون هستیم ...

این لطف خویش را بر ما تمام کرده است .🔴🔵⚫️⚪️

عزیزا ...هم اکنون نیز تو در آغوش خدایی ...او برای دوست داشتن تو معطل چیزی نیست.  او تو را حقیقتا دوست دارو زیرا به تو نیازی ندارد .

عشق خداوند به تو بی قید و شرط است .او تورا دوست دارد و دوست داشته به همین دلیل هستی ات بخشیده

جهد کن تا ز نیست هست شوی 🔴

وز شراب خدای مست شوی 🔵

عزیزا ....به هیچ تلقینی هم نیاز نداری ..فقط خود را از آنچه که نیستی جدا کن ....

واقعیت خود باش. ..نه توهم دیگران .

عزیزا....🔵🔴⚫️👇🏼

خدا در حجاب نیست. تو در حجابی

خدا غایب نیست ...تو غایبی

حجاب چشم دل خود را بردار ...حضور پیدا کن ...🔵🔴⚫️

او در کنار توست ،در توست ...تو را احاطه کرده است.

عزیزا ...اینقدر در بند دنیا مباش ..

اینقدر به فکر داشته ها مباش. ..

گمان نکن این ۶۰ و ۷۰ سال عمر طولانیست ..بدان که همه ی آنچیزها که سرگرم انباشته کردنشان هستی خواهی گذاشت و خواهی گذشت . حتی خاطره ی تو نیز برباد خواهد رفت .

عزیزا ...🔴🔵👇🏼

برای سه نسل بعد از خود ؛تو هرگز وحود نداشته ای . زندگی دادن به تو عاریتی بوده است .آن را پس میگیرند .آنچه را که به تو داده بودند برای آن بود که خود و روح خود را رشد دهی ...ببالی و به ثمر کمالات بشینی ...اما تو همه نعمت های خدا را در پستوخانه ی زندگی ات مخفی کردی ...خرج نکردی ...نبخشیدی.  

جاری نشدی . .ماندی. ..فقط جمع کردی و تجملات بیشتر ساختی و تغییرات هوی و هوس تعویض اتومبیل و دکوراسیون و ...پس تو جاری نشدی رشد نکردی و مرداب ماندی و گندیدی

نعمات خدا را برای راه او و توسعه روح خود خرج نکردی ..

گردش رفتی ...کیش رفتی . .کی خواستی بسطام بروی ...بخشش نمودی

به اقوام و خویشانت کی خواستی به غریبه دهی که آن دستت از این دست خبر نداشته باشد که چه بخشیده ...

انباشتی و وام ها گرفتی ..ذهنت در حال حساب و کتاب است و هر روزش محاسبات. ....تو اسیر دنیایی رها نیستی و اگر به این شیوه زندگی ادامه دهی هرگز احساس رضایت نخواهی داشت ..

 

  • بتسابه مهدوی