نقش نگاره

سایت شخصی دکتر بتسابه مهدوی

نقش نگاره

سایت شخصی دکتر بتسابه مهدوی

۶۷۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دلشیفتگان» ثبت شده است

زندگی و شوخی

بتسابه مهدوی | پنجشنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۵، ۰۶:۰۵ ق.ظ

زندگی و شوخی

دکتر بتسابه مهدوی

خداوند همیشه در حال شوخی است. به زندگی خودت نگاه کن خنده آور است. به زندگی دیگران نگاه کن و همه اش شوخی خواهی یافت؛ شوخی ، شوخی ، شوخی. جدیت بیماری است. جدیت را با معنویت هیچ سر و کاری نیست. معنویت خنده، نشاط  تفریح است.

 

اوشو

  • بتسابه مهدوی

زندگی خود را تغییر دهید

بتسابه مهدوی | پنجشنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۵، ۰۶:۰۴ ق.ظ

زندگی خود را تغییر دهید

دکتر بتسابه مهدوی

 

1- به خاطر داشته باش که عشقهای سترگ ودستاوردهای عظیم، به خطر کردنها و ریسکهای بزرگ محتاجاند

2- وقتی چیزی را از دست دادی، درس گرفتن از آن را از دست نده.

3- این سه میم را از همواره دنبال کن:

* محبت و احترام به خود را

* محبت به همگان را

* مسؤولیتپذیری در برابر کارهایی که کردهای.

 

4- به خاطر داشته باش دست نیافتن به آنچه میجویی، گاه اقبالی بزرگ است.

5- اگر میخواهی قواعد بازی را عوض کنی، نخست قواعد را فرابگیر.

6- به خاطر یک مشاجره ی کوچک، ارتباطی بزرگ را از دست نده.

7- وقتی دانستی که خطایی مرتکب شدهای، گامهایی را پیاپی برای جبران آن خطا بردار.

8- بخشی از هر روز خود را به تنهایی گذران.

9- چشمان خود را نسبت به تغییرات بگشا، اما ارزشهای خود را بهسادگی در برابر آنها فرومگذار.

10- به خاطر داشته باش که گاه سکوت بهترین پاسخ است.

11- شرافتمندانه بزی؛ تا هرگاه بیشتر عمر کردی، با یادآوری زندگی خویش دوباره شادی را تجربه کنی.

12- زیرساخت زندگی شما، وجود جوی از محبت و عشق در محیط خانه و خانواده است.

13- در مواقعی که با محبوب خویش ماجرا میکنی و از او گله داری، تنها به موضوعات کنونی بپرداز و سراغی از گلایههای قدیم نگیر.

14- دانش خود را با دیگران در میان بگذار. این تنها راه جاودانگی است.

15- با دنیا و زندگیِ زمینی بر سر مهر باش.

16- سالی یک بار به جایی برو که تا کنون هرگز نرفتهای.

17- بدان که بهترین ارتباط، آن است که عشق شما به هم، از نیاز شما به هم سبقت گیرد.

18- وقتی می خواهی موفقیت خود را ارزیابی کنی، ببین چه چیز را از دست دادهای که چنین موفقیتی را به دست آوردهای.

19 - در عشق و آشپزی، جسورانه دل را به دریا بزن.

  • بتسابه مهدوی

ذهن و محدویت

بتسابه مهدوی | پنجشنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۵، ۰۶:۰۳ ق.ظ

ذهن و محدویت

دکتر بتسابه مهدوی

هرجا صحبت از محدودیت است

پای ذهن در میان است

 

ذهن محدود و محدود کننده و محدودنماست

...

اما روح مانند خدا بینهایت است

و نامحدود

پس

وقتی در فکر خویشیم

یا در فکر رشد خویش

یا در انتظار نتایج ارتباط با خدا

و

هرجا که مغزمان دارد کار می کند؛ یک حصار به دور روح خود کشیده ایم!

 

مغز در محدوده ی جهان ساختارها کار می کند نه بیش از آن

تفکر بسیار ضروریست

اما

در همین محدوده.

 

تفکر می تواند پله ی اول باشد

اما برای دریافت حقیقت

بباید به قلب و روح رفت .

  • بتسابه مهدوی

اقسام_عقل

بتسابه مهدوی | پنجشنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۵، ۰۶:۰۱ ق.ظ

اقسام_عقل

دکتربتسابه مهدوی

 

عقل قطبیست که مدار تکلیف بر آنست ، و حاکم و فارق بین حق و باطل است و ثواب و عقاب بر وجود آن مترتب می باشد و جلب منافع و دفع ضررها منوط به وجود او خواهد بود .

عقل از دیدگاه فلاسفه ، جوهریست قدیم و تعلق به ماده ندارد نه ذاتاَ و نه فعلاَ .

شناختی است از طریق تفکر و اندیشه و از این رو با ادراکات حسّی تفاوت ماهوی دارد .

نیروی عقل و خرد هر چند یک حقیقت است امّا به لحاظ قلمروی تعقل و اندیشه عناوین مختلفی بدان می توان داد .

 

1 - عقل رشد نایافته ( ناقص ) :

مانند عقول عموم مردم که به دانه نخلی می مانند که اگر شرائط رشد برای آنها فراهم باشد و تحت نظر باغبانی الهی قرار بگیرند ، مسیر رشد و تعالی را طی و به نهالی سرسبز و بلند قامت و تنومند تبدیل گردیده و به ثمر خواهند نشست .

 

2 عقل رشد یافته ( کامل ) :

مانند عقول انسان های کامل : عقول انبیای الهی و بزرگان بر حق تا اینان برای سایر انسانها حجت و هادی گردیده و باغبان عقل آنها شوند و بدینوسیله عقولشان را رشد داده آنان را به حقایق عالم وجود و خدای متعال آشنا نمایند ، تا با این شناخت و معرفت ، در مسیر تکامل و سعادت قدم بردارند .

 

خداوند آن هنگام که بندگانش را خلق فرمود ، آنها را عالم خلق نکرد ، بلکه جاهل خلق فرمود ، خدای متعال همراه این جهل ، دو چیز دیگر نیز خلق فرمودند :

الف طبیعت انسان با هزار و یک نیاز و غریزه .

ب عقل یا همان قوّه تفکر و اندیشه که بالقوّه و ناقص است ، که در لسان حدیث آن را به نام حجت باطنی می شناسیم .

بنا بر حکمت و مصلحت خداوندی قدرت و توان طبیعت آدمی بر قدرت و توان عقل او چیره و غالب است . خداوند متعال از روی قاعده لطف و رحمت خویش ، عقول کامله و نفوس زکیه که در لسان حدیث حجت های ظاهری نامیده می شوند را برای تعالی و تقویت این عقول ناقصه بر انگیخته است ، تا بدینوسیله عقل آدمی را رشد و نموّ داده ، بال عقل او را با بال طبیعت او متعادل نمایند که همانند یک پرنده با استفاده از دو بال او را به سوی سعادت ابدی خود پرواز دهند .

 

 ( آل عمران آیه 19 )

حقّا که در آفرینش آسمان‏ها و این زمین و آمد و رفت شب و روز نشانه‏ هایى است (از قدرت و علم و حکمت خدا) براى صاحبان عقل و خرد ناب .

#بتسابه #مهدوی

  • بتسابه مهدوی

انواع_عقل_از_نظر_بزرگان

بتسابه مهدوی | چهارشنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۵، ۰۶:۰۱ ق.ظ

انواع_عقل_از_نظر_بزرگان

دکتر بتسابه مهدوی

 

سهروردی عقل را دارای انواع مختلف می‌داند:

عقل روباه

عقل کاسب

عقل سیاسی

عقل عالم

عقل سرخ

 

انواع عقل از نگاه فارابی عبارت است از:

عقل عامه

عقل بالقوه

عقل بالفعل

عقل بالمستفاد

عقل فعال

 

انواع عقل از دیدگاه غزالی:

عقل عامه

عقل متکلمان

عقل فلاسفه

 

کانت عقل را از دو نوع عقل نظری و عقل عملی می‌داند.

عقل نظری

عقل عملی

 

انواع عقل از نگاه مولوی

مولوی در مثنوی معنوی عقل را به قرص آفتاب، چراغ، سیاره زهره و یا کمتر از آن و نیز ستاره تشبیه کرده است.

 

عقل از دیدگاه صوفیه

نقش عقل که به معنای خرد و هوش و فهم آمده در مکتب تصوّف چیست؟

برای روشن شدن مطلب باید انسان ها را به سه گروه رده بندی کرد: عوام، دانشمندان و روشنفکران و صوفیان.

 

عوام کسانی هستند که نفس بر آنها حکومت می کند و جز در مواقع استثنائی معمولاً نفس آنان بر عقلشان حاکم است.

 

زندگی دانشمندان و روشنفکران متکی به چراغ عقل است و نفس آنان خواسته های خود را با چراغ خِرَد ارضا می کند. امّا گاهی نفس بدون توجه به خِرَد هوی و هوس خود را جامه ی عمل می پوشاند و به اصطلاح آبروی آنان را می برد.

 

معنای دیگر عقل بند بر پای بستن است و در عربی عِقال به معنای ریسمانی است که بدان زانوی شتر را می بندند. می توان گفت عقل برای شتر مست که همان هوی و هوس انسان است زانو بندی بشمار می رود که نمی گذارد هرچه نفس بخواهد انجام دهد اما گاهی این شتر مست زانوبند خود را پاره می کند و فجایعی ببار می آورد که کم و بیش شاهد آن بوده و هستیم.

 

در این طبقه بندی صوفیان جایگاه خاص خودشان را دارند زیرا عقل فرمانبری صادق برای عشق است. درست است که در بدایات سلوک ممکن است که نفس به کمک عقل صوفی عاشق را گمراه سازد اما در انتها که لشکر عشق تمایلات نفسانی را شکست می دهد عقل بنده ای مفتون و خدمتگزاری صادق برای صوفی است.

#بتسابه #مهدوی

  • بتسابه مهدوی

مراقبه (مدیتیشن) چیست ؟

بتسابه مهدوی | چهارشنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۵، ۰۵:۵۸ ق.ظ

مراقبه (مدیتیشن) چیست ؟

دکتر بتسابه مهدوی

 

مدیتیشن فقط بودن است , بدون اینکه هیچ کاری انجام دهیم ، بی عملی محض ، بدون گذر هر گونه فکری از ذهن و عدم وجود هیجانات . شما فقط هستید و این احساس بسیار خوشایند به انسان دست میدهد .هنگامی که شما , نه در لایه بدن و نه در سطح ذهن هیچ کاری انجام نمی دهید , هنگامی که تمام فعالیت ها متوقف میشود و شما فقط هستید ... همین " بودن " مدی تیشن است . مدی تیشن چیزی نیست که آن را انجام بدهید یا آن را تمرین کنید , تنها باید آن را تجربه کنید  و بچشید .

هر گاه زمانی پیدا میکنید که فقط میتوانید " باشید " انجام هر عملی را متوقف کنید .فکر کردن نیز به نوعی انجام کاری است , تمرکز کردن نیز به همین صورت . حتی اگر برای یک لحظه هیچ کاری انجام ندهید  و در بی عملی محض در هسته مرکزی وجود خود در ارامش بسر برید وارد حالت مدیتیشن شده اید و اگر یک بار چنین وضعیتی را تجربه کنید خواهید توانست تا هر زمان که دوست دارید در آن باقی بمانید و در نهایت میتوانید برای تمام مدت بیست و چهار ساعت شبانه روز در این حالت باشید . یک بار که متوجه شدید چگونه میتوانید وجود خود را در حالتی  ارام و بدون تنش نگاه دارید , آرام ارام خواهید توانست حتی در حال انجام کارهای مختلف نیز هوشیاری و اگاهی خود را به گونه ای حفظ کنید که وجودتان دچار هیچ گونه تنشی نشود . البته این قسمت دوم مدیتیشن است ، در بخش اول باید یاد گرفت که چگونه فقط  "بود " و سپس یاد میگیریم چگونه در حال انجام کارهای کوچک مثل تمیز کردن زمین و یا دوش گرفتن هوشیار و اگاه باقی بمانیم و در مرکز وجود خویشتن باشیم . در این صورت خواهیم توانست کارهای پیچیده تری را نیز با همین اگاهی انجام دهیم .

بنابر این مدیتیشن به هیچ وجه در تقابل با عمل کردن و فعال بودن نیست . مدی تیشن به این معنی نیست که باید از زندگی فرار کرد . مدی تیشن نوع جدیدی از زندگی کردن را به شما می اموزد . در این حالت شما مرکز گردباد حوادث و تغییرات زندگی اطراف خود خواهید بود . زندگی شما در گذر خواهد بود , حتی باشدت بیشتر ، با لذت , شفافیت و خلاقیتی بیشتر ، و در عین حال شما کاملا از آن جدا هستید و هیچ وابستگی ای ندارید , تنها مشاهده کننده ای بر فراز تپه هایی دور دست که به سادگی هر آنچه در حال اتفاق افتادن در اطراف است را تماشا میکند . شما فاعل و انجام دهنده نیستید بلکه تنها شاهدی هستید که به تماشا کردن ادامه میدهید . این نکته سر اصلی مدیتیشن است که تنها شاهدی باقی بمانید .

در این حالت انجام شدن فعالیت ها و کارها خود به خود و بدون هیچ گونه مشکلی صورت میپذیرد : خرد کردن هیزم ، کشیدن آب از چاه ... میتوانید کارهای کوچک و بزرگ را به همان صورت قبل انجام دهید، تنها یک چیز ممنوع است و آن این است که نباید به هیچ وجه حالت "در مرکز بودن " خود را از دست بدهید . هسته اصلی و روح مدی تیشن این است که آموزش ببینیم چگونه مشاهده کنیم . صدایی می آید ... شما در حال شنیدن آن هستید . در این حال موضوع , یعنی صدا وجود دارد و شما که در حال شنیدن آن هستید نمیتوانید شاهدی پیدا کنید که در حال مشاهده هر دوی اینها یعنی صدا و شما باشد . ولی در وجود شما شاهدی  هست که هر دو را مشاهده میکند . این پدیده ای است بسیار ساده . شما در حال تماشا کردن درختی هستید , شما اینجا هستید و درخت نیز انجاست , ولی ایا میتوانید چیز دیگری را نیز ببینید ؟ شما در حال تماشا کردن یک درخت هستید و در عین حال شاهدی در وجود شما هست که شما را در حال تماشا کردن درخت , مشاهده میکند . مشاهده کردن مدیتیشن است . آنچه مشاهده میکنید اصلا اهمیتی ندارد . کیفیت مشاهده کردن ، کیفیت آگاه و هوشیار بودن ، چیزی است که مدیتیشن نامیده میشود .

یک نکته را همیشه به خاطر داشته باشید : مدیتیشن یعنی آگاهی و هر کاری که با آگاهی انجام شود مدیتیشن است . خود کاری که انجام میشود اهمیتی ندارد بلکه مهم کیفیتی است که با آن کار خود را انجام میدهید. قدم زدن میتواند یک مدیتیشن باشد اگر اگاه و هوشیار قدم بزنید . نشستن میتواند مدی تیشن باشد اگر همراه با اگاهی باشد . گوش دادن به آواز پرندگان اگر با اگاهی همراه باشد ,مدیتیشن است . حتی گوش دادن به سر و صدای درونی ذهن شما نیز اگر هنگام گوش دادن اگاه و هوشیار باقی بمانید میتواند یک مدیتیشن باشد . کل مساله این است که زندگی شما نباید در خواب و رویا باشد . در این صورت هر انچه بکنید مدی تیشن است .

 

 

 

 

 

 

 

اولین گام در اگاهی , مشاهده بدن خودتان است , سپس آرام آرام از هر حرکت و هر وضعیت بدن خود آگاه و هوشیار خواهید شد . همینطور که آگاهی شما افزایش می یابد , معجزه ای شروع به اتفاق افتادن میکند و خیلی از کارهایی که قبلا عادت داشتید انجام دهید به سادگی حذف خواهند شد . بدن شما ارامش بیشتری تجربه خواهد کرد و هماهنگی بیشتری را در آن احساس میکنید .

گام دوم , آگاه شدن از افکار تان است . افکار شما بسیار ظریف تر از بدنتان میباشد و البته خطرناک تر هم هستند . هنگامی که از افکار خود آگاه میشوید بسیار شگفت زده خواهید شد که در درونتان چه میگذرد . اگر هر آنچه از ذهنتان میگذرد را در برگه ای ثبت کنید , هنگامی که دوباره ان را مرور کنید بسیار تعجب خواهید کرد . تنها به مدت ده دقیقه آنچه از ذهنتان میگذرد را بر روی کاغذی یادداشت کنید ، پس از خواندن ان متوجه خواهید شد که چه ذهن دیوانه ای دارید! به علت عدم وجود اگاهی این دیوانگی دائما به صورت یک " زیر جریان " در درون ما در حال گذر است . این دیوانگی هر آنچه انجام میدهید را تحت تاثیر قرار میدهد و بر هر انچه انجام نمیدهید نیز تاثیر میگذارد . این دیوانگی که در درون شماست باید متحول شود . معجزه اگاهی این است که برای این تحول نیازی نیست کاری انجام دهید جز اینکه آگاه و هوشیار باقی بمانید . خود پدیده مشاهده کردن این دیوانگی را تغییر میدهد . به آهستگی این دیوانگی ناپدید میشود و افکار شما شروع به تبعیت از یک الگوی خاص میکنند ، دیگر آشوب و اغتشاشی در افکارتان مشاهده نمیکنید بلکه افکارتان بیشتر بیشتر هماهنگ خواهد شد و آرامشی ژرف بر وجودتان حاکم میشود .

هنگامی که بدن و ذهن شما در ارامش باشند متوجه خواهید شد که آنها هماهنگ با یکدیگر عمل میکنند و در واقع پلی میان آنها وجود دارد . برای اولین بار هماهنگی میان ذهن و بدن به وجود خواهد آمد و این هماهنگی کمک شایانی برای برداشتن گام سوم میکند : آگاه شدن از احساسات و هیجانات . این ظریف ترین لایه وجودی شما و مشکل ترین آن است ولی اگر بتوانید از افکار خود آگاه شوید با این مرحله تنها یک قدم فاصله خواهید داشت . کمی اگاهی بیشتر مورد نیاز است که احساسات و هیجانات شما ظاهر شوند . هنگامی که شما از تمامی این سه لایه اگاه شوید ، هر سه لایه تبدیل به یک پدیده میشوند و در این صورت مرحله چهارم اتفاق می افتد که چیزی نیست که شما بتوانید خود آن را انجام دهید . این مرحله به خودی خود اتفاق می افتد .

چهارمین مرحله آگاهی نهایی است که باعث میشود انسان کاملا بیدار و روشن شود . در این مرحله انسان از آگاهی خود آگاه میشود . در این مرحله انسان تبدیل به بودا می شود . و تنها انسان هایی که به اشراق رسیده اند میدانند این مرحله چیست . بدن لذت را میشناسد ، ذهن شادی را تجربه میکند ، دل خوشحالی را درک میکند و فقط افرادی که در مرحله چهارم قرار دارند میدانند سرور و بهجت چیست . نکته مهم این است که شما آگاه و هوشیار به مشاهده ادامه میدهید و به این ترتیب آرام آرام شاهد درونی شما ثابت و پایدار میشود و تغییر و تحول درونی در شما صورت میگیرد . در این حالت انچه مورد مشاهده قرار می دادید ناپدید میشود و برای اولین بار خود " شاهد " موضوع " مشاهده " میشود و شما به مقصد نهایی می رسید.

اراده ی خود را با اراده ی رود یکی کن .

در رود شناور باش ...و خود را به دست آن بسپار ...بی تردید رود راهی دریاست و تو را نیز به آنجا خواهد برد .

گر چه اگر بر خلاف جریان رود نیز شنا کنی ،سرعت جریان رود بینهایت بیشتر از سرعت شنا کردن توست .بنابراین باز تورا به دل دریا خواهد برد .

اما عزیزا ....💠

فرق است بین شنا کردن و شناور بودن ..

شنا کردن ناشی از ترس و اضطراب و عذاب است .اما شناور بودن ناشی از طمانینه و اعتماد و آرامش است. شناور بودن به تو فرصت میدهد تا رود را تجربه کنی ...آسمان را ببینی. ..و به تماشای مسیر رود تا دریا بنشینی ...

و بدینسان تو مقصد خود را با مقصد رود یگانه میسازی و اراده ی جز را بر اراده ی کل منطبق میکنی ...و آنگاه این هستی زیبا هر کجا که میرود ،تو را نیز با خود میبرد .تو موجی کوچک میشوی در دریای کل ....🍃️👇🏼

مراقبه نیز نوعی شناوریست در خدا ...در ذکر ...در آیات ...نوعی سکون است و شناوری در معنا ...بدون دخالت  ذهن

ذهن مدام به تو تلنگر میزند ..تو باید چیزی شوی ...کسی شوی ...به جایی برسی ...ذهن با این تلنگر ها عذابت میدهد و مضطربت میکند .از این تلنگر ها فارغ شو ...خود را از هستی کل جدا نبین ...👇🏼️🍃💠

وقتی خود را از کل جدا نبینی ...

فارغ و دل آسوده میشوی ..آنگاه عمل میکنی ...اما تو عامل نیستی ...بلکه خداست که در تو عمل میکند .....

فرض نما برای پیاده روی به جنگلی رفته ای ...ناگهان ماری سر راه تو سبز میشود

تو از جا میپری و خود را دور میکنی ...

این تو نبوده ای که پریده ای ...🍃

زیرا تصور آن را هم نداشتی که ماری را سر راه خود ببینی ..تو برای این جهیدن تمرین نکرده بودی ...

خدا در تو دخالت کرده است و تو را از مار دور کرده است .ذهن در این پاسخ فوری تو هیچگونه دخالتی نداشته است

زیرا ذهن برای پاسخ دادن به زمان نیاز دارد ...خدا در تو عمل کرده است و جان تو را حفظ کرده است ...

عزیزا ...💎🌸

مراقبه خود را در دست خدا سپردن است ...و اختیار خود را بدو تفویض نمودن است .در این حالت عمل اتفاق می افتد ..اما عامل ناپدید شده است.

ممکن است ظاهر زندگی تو تغییری نکند

اما کیفیت زندگی تو اساسا تغییر کرده است .🌸💎🌸💎

عزیزا ...یکی از بازی های نفس که نمیگذارد نه در سکوت و نه در اجتماع مراقبه داشته باشی. .. این است که نفس تو را نگران میسازد ...مردم درباره ی تو چه فکر مینمایند. ....

اگر خدا را شاهد و ناظر خود بدانی ...

اگر در باطن تکرار نمایی الله خاطری ناظری ...دیگر نظر مردم برایت اهمیت ندارد ...نفس تو وابسته به رد و قبول مردم است. اما حقیقت انسانی تو وابسته به کسی و چیزی نیست. عاقبت به خیری تو نیز فقط نیازمند توجه خداوند توست ...نه نظر مردم ...هر چه بکوشی نظر خالقت را جلب نمایی عاقبتت را در بر خواهد داشت .....

به همین دلیل است که اهل عرفان و حضور و مراقبه و وجود. . عصیانگرند .

پاسخ پادشاهان را نیز همچون لای مردخوار به پادشاه میدهند و حکیم سنایی ها را متحیر میسازند ...یا همچون خرقانی ها التفاتی به سلطان محمود نمیکنند ..یا همچون مولانا زین الدین ابوبکر تایبادی پاسخ دیدار امیر تیمور جهانگشا را جواب رد میدهند. اما ...

اهل نفسانیت ...اهل سازشند...🌸👇🏼

اگر سازش نکنند ...کسی آنها را تحویل نمیگیرد .و نفسشان را ارضا نمیکند .

نفس به حمایت دیگران محتاج است. هر چه بر پیرایه ها بیافزایی و توجه دیگران را بیشتر جلب کنی ...نفس تو راضی تر خواهد بود ...🌸️🌸👇🏼

مراقبه 6

دکتربتسابه مهدوی

امروزه کتاب های بسیاری درباره ی این موضوع نوشته میشود که چگونه خود را جذاب سازیم ؟چگونه نظر دیگران را به خود جلب نماییم ؟چگونه تاثیر گذار باشیم ؟؟؟چرا ؟؟؟؟

زیرا از وجود و حضور و مراقبه در بشر اثر چندانی نمانده است. آنچه هست نفس است .و این نفس را نیز باید ارضا کرد ...اگر حاصل مراقبات وصل و شناور بودن در حضور حق نباشد. فایده اش چیست .حاصل تمامی مراقبات

 اذکار و ادعیه ...رسیدن به لحظه ی شناور گشتن و وصل است به حق ....

چرا بایست ...انتظارت دیگران را برآورده نمایی تا بخواهند تحویلت بگیرند .چرا برده ی حوایج دیگرانی....تا دیگران توجه اشان را متوجه ات سازند ؟؟؟؟

باید مدام سازش کنی ..🌸🌸🌸

باید مدام نگران باشی که مبادا دیگران از تو چیزی طلب کنند که تو از عهده ی انجام آن بر نیایی ؟؟؟دیگر برایت مهم نخواهد بود که از آن کار خوشت می آید یا نه ..مهم این است که دیگران خوششان بیاید ..تو رابستایند. و تعریف و تمجیدت کنند .به به به چه چه آنها لباس بپوشی ...بخندی ...سبک و سیاق زندگی ات را مشخص نمایی ...تو نیازمند آنی که خواستنی باشی از برای دیگران

تا زمانی که نتوانی نیاز آن داشته باشی که خواستنی باشی از برای خالقت ...

و ندانی که نیازهای تو را از نفسی که فرو میرود تا روزی ات تا سلامتی ات تنها خالقت است که برآورده میسازد نه تعاریف و تماجید دیگران به هیچ جا نخواهی رسید. ...🌸🌳🌸🌳

جای شگفتی نیست که با این روندی که به خواسته دیگران توجه داری و نظرت به نظر آنان دوخته شده است.  دچار سرخوردگی در مراقبات شوی،بدیهی است که چله هایت ...حاجاتت ...برآورده نشوند و مراقباتت هیج وصلی برایت به ارمغان نیاورند ....

 

 

  • بتسابه مهدوی

راه سلوک

بتسابه مهدوی | چهارشنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۵، ۰۵:۵۷ ق.ظ

راه سلوک

دکتربتسابه مهدوی

عزیزا ....🎄

همواره به یاد داشته باش که عاشقی کار هر کسی نیست .عاشقی ،شیوه ی رندان بلاکش است ....بلا همیشه بر سر انسانی میبارد که بخواهد سلوک نماید .

عزیزا ...بدان تا هنگامی که اسیر و غرق تنعم دنیایی و گناه میکنی شیطان با تو کاری ندارد ...به محض آنکه بخواهی گام در جاده ی سلوک و توبه بنهی و انسان شوی ....حملات شیطان شروع میشود .

زمانی که در دنیایی و به بدی هایت فکر نمیکنی و تصور خوبی از خودت داری ...

خود مرید شیطانی. ..دیگر چرا بایست شیطان به خودش زحمتی بدهد ...

اما پا که در جاده ی خودسازی بنهی ...بلا توسط شیطان از طرق مختلف و حتی نزدیک ترین هایت بر تو گسیل میشود.

اما مبادا فکر نمایی که این بلا ظلم خداست ....این بلا ظلم نیست ابتلاست .

امتحان است. خدا تو را مبتلا میکند تا از نفس جدایت کند .🎄🌹

این جدایی از نفس برای تو دردناک است. درد عشق و ابتلا را از اطرافیانت مبین .

از خدا ببین ...کار ساز جان تو اوست .

در شب های امتحانات حق جزع و فزع مکن ...صبور باش 🎄🎋🎄

همواره به یاد داشته باش او هرگز ظلم نمیکند. چگونه ممکن است خداوندی که

زندگی به تو داده است ؟و مهر والدین در دلشان قرار داده تا به تو مهر بورزند و پرورش دهند .و خدایی که عشق را درنهادت گذاشته به تو ظلم نماید ؟؟؟

یادت باشد اگر در راه عشق حق ذره ای درد بکشی هفتاد برابر شادمانی برایت در آینده خواهد داشت .به شرط اینکه چون زکریای نبی ع جزع و فزع نکنی ...

هر بلایی که بر تو نازل میشود صد بصیرت بر روی تو باز خواهد نمود ....

هر امتحانی را که صحیح پشت سر بگذاری ...از نردبان معرفت و بصیرت عمیق تر و غنی تر بالا خواهی رفت .

اما بایست برای یک چیز آماده باشی. ..

گذر از آتش ابتلا .

عزیزا در سلوک همیشه بایست برای یک چیز آماده باشی ...🎄🎋🎄

گذر از آتش ابتلا ...

اما این آتش با آتش های دیگر فرق دارد

این آتشی نیست که شمع بر شعله ی آن بخندد .این آتش آتشی است که بر خرمن پروانه می افتد .🎄🎋🎄

در مرحله ی نخست راه عاشقی ...

شمع وجود تو پروانه ی چراغ خدا میشود و تو خود را بکلی از یاد میبری

در این مرحله ،تو همه ی کارها و آثار خود را ناشی از یک موثر میبینی و بس

به این مرحله اصطلاحا توحید افعالی میگوند .⚡️⚡️⚡️

در مرحله ی دوم ...همه ی صفات و حالات و تجربه های معنوی تو در کام فنا فرو میرود ...و تو از صراط نیز میگذری و در آن نمیمانی ...در این مرحله صفات در تو میسوزد و تو هیچ کس بن هیچ میشوی ...

در همین مرحله است که عقل تو دیوانه

بوی سنبل زلف معشوق میشود ..این مرحله که واجد صفات او میشوی و از صفات خود در میگذری و میسوزی را اصطلاحا توحید صفاتی میگویند .⚡️

🎋🎄🎋🎄🎋

در مرحله ی سوم ...مژده ی ورود به معبد عشق میرسد و انگار اجازه ای صادر میشود و شمع وجود تو با مژده ی باد صبا خاموش میشود .اکنون دیگر به بصیرت و معرفت رسیده ای ...قطره به دریا چکیده است ..قطره در دریا میمیردو دریا میماند .⚡️⚡️⚡️

در این مرحله ،بنیاد تو و همه ی چیزهای دیگر دستخوش سیل بنیان کن فنا میشود .و دیگر از هیچ کس و هیچ چیز صدایی بر نمیخیزد .این مرحله را اصطلاحا توحید ذاتی میگویند ..مطلوب نهایی سالک همین فنای ذات است .

عزیزا ....🎄

هر تجربه ای که در گذر از آتش ابتلا حاصل میشود ...تجربه ی بلوغی تازه است .گر چه گذشتن از این آتش دردناک است ،اما هنگامی که از آن میگذری ...

در خواهی یافت که چه نیکو و به جا بوده ...و تو تا چه حد بدان محتاج بوده ای ...اکنون اسقاط اضافات کرده ای و سبک تر و شادمان تر شده ای ....

عزیزا...🎄🎋

بلکه این خداوند است که تو را از آتش عبور میدهد...تا از تو طلای خالص بسازد 🎋🎄🎋🎄👇🏼️👇🏼

اگر تو این را ظلم تلقی میکنی ...بدان که این تفسیر تیره و غلط تو از یک حقیقت روشن و زیباست .او میخواهد طعم شادمانی و شور و سرمستی را به تو بچشاند .اما ابتدا باید بازیچه هایت را از تو بگیرد ....بازیچه های تو ...در آتش ابتلا میسوزند ....تو درد میکشی ..زیرا به بازیچه هایت وابسته شده ای ....

⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️👇🏼

آیا تو نمیدانی که پول ..بازیچه ایست که مرگ می آید و آن را از دست تو بیرون میکشد ؟؟؟🎄🎋🎄

پس چگونه باز با حرص و ولع ،به جمع کردن آن مشغولی...مگر نمیبینی فوج فوج مردم دارند سرطان میگیرند ...سن مرگ پایین آمده و دیگر متفاوت از ۸۰ و ۹۰ شده ...آیا هنوز این خیالات هبا در سر توست که مرگ حادثه ای است که برای دیگران اتفاق میافتد و من ویژه ام حتما تا ۹۰ سالگی عمر میکنم و هنوز فرصت دارم ...من استثنا هستم را از سرت به در نما ....هیچ کس استثنا نیست .تو نیز استثنا نیستی.مرگ خواهد آمد وبازیچه های پول و پست و کلاس و زیبایی و ماشین و حساب های بانکی ات را از دستت بیرون خواهد آورد .و تو را برهنه بر سفره ی مورچه های خاک قرار خواهد داد .🎄🎋🎄🎋

در آیینه بنگر ....تارهای سفید موهای خود را نگاه کن ...میبینی ؟؟مرگ دارد پیش از تصمیم تو برای عوض شدن کار خود را میکند ...🎄🎋🎄

عزیزا ...🎄

مشکل را ذهن آدمی ایجاد میکند ..ذهن روی چیزهایی خاص متمرکز میشود

برای مثال :⚡️⚡️⚡️👇🏼

اگر به ورود از یک در عادت کرده ای.  با آن در روزنه ای را در بینش خود حفر کرده ای.  ..و از دیدن درهای دیگر عاجز شده ای ...تو فقط دری را خواهی دید که به آن انس گرفته ای ...🎄🎋🎄

و هنگامی که آن در به رویت بسته میشود ،تو نیز به دلیل همان روزنه ای که در بینش خود داری ،دچار وحشت میشوی ....⚡️🌟⚡️🌟👇🏼

عزیزا ....🎋

جوینده ی راه حق و سالک دیدار با خدا...

باید روزنه ی بینش و عادات خود را از بین ببرد...و نسبت به تمامی امکانات

..هشیار و آماده باشد ...⚡️🌟

اگر دری بسته میشود ..ده در دیگر به رویت گشوده میشود .سخن از فلسفه نیست .سخن از واقعیتی بدیهی است

اعتیاد تو به گذشته است که مانع دیدن این واقعیت میشود .⚡️🌟⚡️

تو چنان به گذشته خو گرفته ای ....که از دیدن درهای تازه گشوده شده عاجزی ...

تو حتی نمیتوانی باور کنی که چنین درب هایی نیز وجود دارند ...تو فقط با درهمیشگی و ماتوس خود آشنا هستی

تو به طور خودکار از این در معتاد وارد و

 خارج میشوی ...🎄🎋🎄🎋

ناگهان این درب بسته میشود و تو دچار عذاب علیم میشوی ..این عذاب،معلول بسته شدن در نیست .⚡️⚡️⚡️

بلکه معلول تنگنای روزنه ایست که تو در بینش خود داری ....تو از دیدن چیزهای دیگر درمانده ای. ...🎋🎋🎋

چشمان خود را شست و شو کن و جور دیگر ببین ...⚡️⚡️⚡️

روزنه ی تنگ بینش خود را قدری فراخ تر کن ...⚡️⚡️⚡️⚡️

حکیم سنایی میگوید :خداوند هیچ دری را نمیبندد ،مگر آنکه پیشاپیش ده در دیگر را به روی تو گشوده باشد ...

او به جز کارساز جان ها نیست 🎋

نکند با تو ظلم ،از آنها نیست 🎋

هر یکی را عوض دهد هفتاد 🎋

چون دری بست بر تو ده بگشاد🎋

اصولا درب های کهنه باید بسته شوند تا درهای نو به روی تو گشوده شود .اگر درب های کهنه بسته نشوند ...تو مجبور به یافتن درب های نو و فراخ نخواهی شد .🎋🎄🎋🎄

عزیزا ...🎋

وظیفه ی استاد آن است که درهای کهنه تو را ببندد ..دلیل ترس از استاد نیز همین است .بسته شدن درهای قدیمی و عادات کهنه تو را مکدر میکند ..

تو از این بابت ،خشمگین و عصبانی میشوی ...اما از یاد نبر که رشد تو ،مستلزم گشوده شدن چشم اندازهایی تازه است .استاد میداند که چشم اندازهای کهنه برای نفس تو  امن اند.

اما میداند تا تو را در هم نشکند و درب ها را بر رویت نبندد .تو به جاده ی سلوک پا نخواهی گذاشت ...و همچنان به درب های کهنه خیره خواهی ماند .

عزیزا .....🎋

زندگی همگام های تازه است .هر لحظه ای ،مرگیست و رستاخیزی ...⚡️

در هر لحظه ...در گذشته بمیر و در اکنون به دنیا بیا ....🎋

سالک واقعی میداند که با بسته شدن هر در ده در دیگر باز خواهد گشت .او در بسته و کهنه را به فراموشی میسپارد و به دنبال درهای تازه گشوده شده میگردد

سالک ،اعتماد میکند .دل سالک همچون پرگار به هر سو دورانی میکند اما سرگشته ی پا بر جای دایره ی عشق او میماند .⚡️⚡️⚡️

رمیدن از در دولت عشق ،رسم و راه سالک حقیقی نیست .اگر در کوی عشق حق تیر و باران بلا ببارد ..عاشق همچون

زکریای نبی و عیسی بن مریم و یحیی خائف و حسین بن علی و مسلم بن عقیل ....گردن نهاده است ...⚡️⚡️⚡️

عاشق هرگز از عشق توبه نمیکند .و پای از این دایره بیرون نمیگذارد .امانت عشق چیزیست که عاشق هرگز حاضر نمیشود به آن خیانت کند .او عهدی را که در وادی ایمن با عشق بسته است. به میقات میبرد 🎋🎄🎋🎄🎋

او تا ابد سر نمیکشد و از سر پیمان با خداوند نمیرود ...او را با دور لب دوست پیمانی هست .که بر زبان نمیبرد جز حدیث پیمانه ....⚡️⚡️⚡️⚡️

او صبا را به شهادت میگیرد که تا دم صبح بوی زلف معشوق تنها مونس جانش بوده است. اگر واعظان قبضی و رخت خود را از گرو می بازستانند ،دلق عاشق است که برای همیشه در خمار میماند ..جز دل عاشق ،که از ازل تا ابد عاشق اوست ....هیچ کس جاودان در این کار نمیماند ...⚡️⚡️⚡️

سالک عاشق ،که برای همیشه گرفتار زلف او مانده است و او را بازگشتی نیست که نیست که نیست .برای همین است که شاعر مجنون عشق میگوید 👇🏼

هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود

هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود

آنچنان مهر توام در دل و جان جای گرفت

که گرم سر برود ،از دل و از جان نرود .

🎋🎄🎋🎄🎋🎄🎋

 


  • بتسابه مهدوی

مناجاتی از خواجه عبداله انصاری

بتسابه مهدوی | سه شنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۵، ۰۵:۳۴ ق.ظ

مناجاتی از خواجه عبداله انصاری

دکتر بتسابه مهدوی

حق را به دلیل فیلسوفان مطلب

دین را به جز از حدیث و قرآن مطلب

کشتی تو شرع و نوح  تو قرآنست

بی این دو نجات خود ز طوفان مطلب

(خواجه عبدالله انصاری )💛


  • بتسابه مهدوی

ذکر و اهمیت آن درسلوک

بتسابه مهدوی | سه شنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۵، ۰۵:۳۲ ق.ظ

ذکر و اهمیت آن درسلوک 👇🏼

دکتر بتسابه مهدوی

حال ذاکربراى شروع ذکر، بنابه عنصروجودیش و با کسب اجازه ازپیربراى ذکر ومحاسبة طبیعت نام و روز تولدش توسط وى، اقدام مى کند. گاهى درمواردى خاص وبراى منظورهاى مختلفى، باتعیین مواضع نجومى درزمان حال واحوالات شخصیش وبا توجه به تشخیص شیخى آگاه و وارسته، مى تواند ازذکرى موافق با اوضاعش درمراتب سلوک استفاده کند که برایش کارساز باشد وبتواند به مراتبى وصل شود ویا ازمرحله اى عبورنماید؛ شاید نیزکه حجابى را بتواند درراه سلوک بدَرَد.

️💠️💠️👇🏼

 هرجا رودخانه اى هست، نهایتاً به سوى دریا مى رود ولى ناگهان نمى توان به دریا وصل شد.

باید دانست که آتش وباد حرارت ایجاد مى کنند، باد وخاک برودت؛ آب وباد رطوبت ایجاد مى کنند وآتش وخاک یبوست.اگرذکرى که به سالک داده مى شود، با عنصروجودى فردهماهنگى نداشته باشد، ممکن است ذاکرحالت آزاردهنده اى را تجربه نماید. مثلاً کسى که دچارکم خونى است، نباید ذکر "الحّى" را به تعداد زیاد دردل ضرب نماید زیرا موجب برودت وسردى وضعف وسستى دربدن ذاکرمى شود؛ یا کسى که دچارتب شده،ذکر "الله" که عنصرش آتش است، موجب بالارفتن تبش مى گردد.

پس گاهى براى مواردخاصى مى بایست حتماً درجة حرارت، برودت، رطوبت ویبوستِ ذکردرنظرگرفته شود.

️💠️👇🏼

 اگرذکرى را بدون آگاهى، به تعداد وساعات بسیاربگوییم، ممکن است انرژى حاصل شده ازذکر براى فرد ذاکر قابل تحمل نباشد. لذا بایستى ابتدا سالک بدن خود راقوى، یا اگربیمارباشد ابتدا بهبودى کامل یابد. شیخ آگاه هرگز در دادنِ ذکربه افراد خطایى نخواهد کرد وگرنه دزدى است درجامة فقر که اول شرط مقام شیخیت، معرفت داشتن شیخ به باطن وظاهرذاکر است.

ادامه دارد. ....

️💠️💠️💠


 

اما مى بایست دانست که آب، آتش را خاموش مى سازد و باد برشعله ورشدن وزبانه کشیدن آتش دامن مى زند. باد خاک را نیزبه جنبش درآورده وگردوخاک راه مى اندازد وحوزة انرژى خاصى به وجود مى آورد که بى شباهت به وضعیت الکتریسیته اگر ذکرى که به سالک داده مى شود، با عنصر وجودى فرد هماهنگى نداشته باشد، ممکن است ذاکر حالت آزار نیست. دهنده اى را تجربه نماید.

🌻🌹🌻🌹🌻👇🏼

براى دانستن تعداد ذکر واین که سالک ازکدام روزهفته مى بایست خواندن ذکررا شروع کند و نوع عمل ذکرداراى کدام پرهیز است. مکتوبات بسیار متعددى وجود دارد که ذیلاً خلاصه اى ازاعمال ذاکرگفته مى شود:

🌻🌹🌻🌹🌻👇🏼

1 ذاکر باید نیّت کند و نیتش کاملاً شرعى باشد.🌹

2 ذاکر بایست دائماً درحال وضو وپاک و مُغسَل باشد و جامه اش نیزطاهرباشد.

🌹🌻🌹🌻

3 مکان ذاکربایستى پاکیزه وخلوت باشد، یعنى باید خلوتى را فراهم نمود؛🌹 خصوصاً براى ذاکرمبتدى که تجربه اش زیاد نیست.🌹🌻🌹🌻

4 ذاکرباید بنابه نوع ذکر، ترک جمالى یا جلالى نماید.🌹

5 باید عدد حروف ذکربه حساب ابجد محاسبه شود.🌻

6 همان عدد ابجد راعدد صغیرگویند واگریکى را ده بگیرند، عدد وسیط گفته مى شود، وهرگاه یکى را صد گیرند، عدد کبیرخوانند. چنانچه یکى را هزارگیرند، عدد نصاب دانند. مثلاً اسم علیم را که یکى ازاسماءالحسنى باشد، حساب مى کنیم:

🌻🌹🌻🌹👇🏼

علیم درابجد 150 مى شود. پس 150 عددصغیر این اسم است. اگرعلیم را ده برابرکنیم، 1500 مى شود که عدد وسیط علیم است. اگرآن را صدبرابرکنیم، 15000 مى شود که عدد کبیراین اسم است. اگر 150 را درهزار ضرب کنیم، 150000 مى شود که عدد نصاب خواهد بود.

ادامه دارد ....


 

7 بنابه خواستة ذاکر ومنظورش ازذکرموردنظر ونیازش، هرکدام ازاعداد صغیر، وسیط، کبیر یا نصاب، حکم خاص خود را دارا مى باشند. مثلاً براى افزودن حافظه درکسى ذکررابه عدد کبیرگویند.

🌻🌳🌻🌳🌻👇🏼

8 مى بایست حساب شود که کدام روزهفته باید ذکررا آغازکرد. براى محاسبة روزآغازذکر، ابجد صغیر ذکررا محاسبه وآن را تقسیم برعدد هفت مى کنند؛ عدد باقى مانده را ازروزیک شنبه مى شمارند و روزآغازذکر را مشخص مى نمایند.🌻🌳🌻👇🏼

مثال: ابجد صغیر علیم، 150 است. وقتى تقسیم برهفت شود، عدد 3 باقى مى ماند؛ ازیک شنبه مى شمارند، به سه شنبه ختم مى شود که روزآغازذکر است.

🌻🌳🌻🌳🌻👇🏼

9 جهت نشستن وقرارگرفتن ذاکر درموقع اداى ذکربسیارمهم است. مثلاً براى ذکرعلیم، درجة عناصرآن را بر اساس قرار گرفتن آن در جدول ابجد بدین نحو محاسبه مى کنند:🌻🌳🌻👇🏼

ع: حرف خاکى و 4 درجه است.

ل: حرف خاکى و 3 درجه است.

ى: حرف آبى و 3 درجه است.

م : حرف آتشى و 4 درجه است.

پس ذکرعلیم 7 درجه خاک، 3 درجه آب و 4 درجه آتش است. 3 درجه آب بر روى 4 درجه آتش مى ریزد و به قولى آب، آتش راخاموش مى کند. پس یک درجه آتش باقى مى ماند و 7 درجه خاک؛ پس عنصرغالب برذکرعلیم، خاک است وجهت ذکرعلیم جنوب مى شود. آتش وخاک هم کمى یبوست درفرد ایجاد مى کنند، پس ذاکر بایستى درمکان ذکر به سمت جنوب بنشیند.

🌻🌳🌻🌳🌻👇🏼

درحقیقت ذکربه منزلة جارویى است که به همت پیرطریق، غیرحق را ازدل صوفى دورمى سازد تا به حدى که سرانجام غبارهستى اورا نیز برمى اندازد:

🌳🌻🌳🌻👇🏼

یک چشم زدن غافل ازآن شاه نباشید

شاید که نگاهى کند، آگاه نباشید


 

اما متخلق شدن به ذکرى ونیازمند بودن سالک درپیوستن به نامى مبارک، حتماً بایستى باتشخیص وکسب اجازه از عامل ذکریا عالِم به معرفت ذکرباشد.

 ذکربردوگونه است: ذکرجلى یا آشکار، و ذکرخفى یا باطنى.👉🏼🌻

همان طورکه ازنام این دو گونه ذکرهویداست، ذکرجلى مخصوص مبتدیان وبراى تغییرحالات و دست دادن شورى به سالک است؛ اما ذکرخفى مرتبة سنگین ترى ازذکراست که خاص محبّان پروردگارمى باشد.🌻💙👇🏼

غزالى ذکرخفى را که با سرایش وموسیقى وسماع ( به اصطلاح، سُرورِ درویشان) توأم بوده، چنین تعریف مى کند: "همة جماعت صوفیان بدون حضوراغیار وبیگانگان  که ممکن بُوَد روحیة ذکرکنندگان را متزلزل ساخته  بدون حضور نومریدان، درخانقاه یا جم خانه اى گرد هم مى آیند. قوّال (سراینده) درمرکزمجلس قرار مى گیرد و سروده هایى به اوزان متفاوت مى خواند و سرایش را نغمة آلات موسیقى مجاز درعرفان همراهى مى کنند؛ ازقبیل دف، تار، سه تار، تنبور، قره نى، نى و نى انبان. و مستمعان بى حرکت وساکت و سربه سوى زمین نشسته، مى کوشند تا نفس را درسینه حبس نمایند و سعى مى کنند بلند نفس نکشند و منتظر بروزِ حال مى شوند. ناگاه دریکى از اخوان حال بروز مى کند و بانگ برمى آرند و کف مى زنند وسرتکان مى دهند و مى رقصند و حاضران درمجلس هم آهسته آهسته به او تأسى مى کنند تا حال متوقف گردد. معمولاً پس ازپایان ذکر چراغ ها روشن کرده، مى نشینند و دعاى نادعلى مى خوانند."

🌻💙🌻💙🌻💙👇🏼

آن چه شواهد وقرائن نشان مى دهد، ذکرهمراه با طبل و دف ونى، درصدر اسلام وجود نداشته و رواج آن به صورت کنونى ازقرن سوم هجرى مى باشد.

ادامه دارد ......

💙🌻💙🌻💙🌻💙🌻


 

ازانواع ذکرهاى جلى مى توان به " هَرِه" یا ذکرقیام وتهلیل اشاره کرد که بیشتردراویش قادریه به ذکرجلى و هَرِه مى پردازند. آن ها معتقدند که چون حضرت على بن ابى طالب همیشه ذکرخدا را با صداى بلند وجلى ورسا بر زبان مى راندند، دراویش قادریه نیز بلندبلند ذکرمى گویند.

🔮️🔮️🔮👇🏼

گاهى هم ذکر هره را به صورت قیام مى گویند وقیامشان درذکررا مصداق این آیة قرآن مى دانند: "فاذا قضیتم الصلوه فاذکروا الله قیاماً وقعوداً و على جنوبکم" (نساء/ 103 ) یعنى: چون گذارید نمازرا، یادکنید خدا را ایستاده و نشسته وافتاده برپهلوهایتان.

🔮️🔮️🔮👇🏼

درسیروسلوک بحرالعلوم که ازرسائل سلسلة خاکسارجلالى ابوترابى مى باشد، مراتب هفت گانة ذکر چنین آمده است:

1 ذکرقالبى: آن باشد که هنوز ذکردر باطن سالک سرایت نکرده و سالک درابتداى بیعت با پیر وتوبه و انابت مى باشد.🔮️🔮

2 ذکرنفسى: براثر تداوم ومراقبة بسیار وتغییربعضى ازعادات نکوهیده و ترک رذائل اخلاقى ورضایت خاطر باطنى ذاکر ازذکر، آن را مرتبة نفسى مى گویند.

🔮️🔮👇🏼

3 ذکرقلب: زمانى که ذکربه دل رود و سالک احساس کند که قلبش نیزکاملاً ذکررا مى طپد، سالک به مرحلة ذکرقلبى رسیده است.🔮️🔮

4 ذکرسرّى: چون گرد کدورت وصفات نفسانى وبشرى فرو نشیند وحلاوت ذکردرسالک اثرنماید و شوق مذکور بر وى غالب و بدون تحریک زبان، ذاکر گردد و گه گاه ازذکرِ دل صدایى مانند کبوتر وقمرى شنود، وزمانى که سرّ او درباطن تا بدایت افلاک رسد، صفاى قلب بیشترشده و نورانیّت ذکرقلبى دروى تصرف نماید وسرّ او ازتوجه به غیرفارغ شود، آن را ذکرسرّى گویند.🔮️🔮

5 ذکرروحى: وقتى ترقى روان سالک به مرحلة کشف روحى مى رسد وروحش به حقایق عالم ارواح آگاهى یافت، سالک درمرحلة سیرروحى قراردارد.🔮

6 ذکرعیونى: وقتى سالک به عین الیقین مى رسد وبه عینه حقیقت مذکوررا درمى یابد، به مرحلة ذکرعیونى رسیده است.

ادامه دارد ....

🔮️🔮️🔮️🔮


 

7 ذکرغیب الغیوب: وقتى براثرمداومت ذکر صدایى مانند افتادن مهره درطاسى برمى خیزد و مى شنود، دراین حالت سیرسالک به اواسط عالم افلاک مى رسد. وچون دل ذاکر ازنفوس مشوّشه به کلى پاک وزدوده شد و دل، آیینة مشبّکه شد وبه غیرازمذکوررا التفاتى باقى نماند، سیرسالک ازنهایت مراتب افلاک مى گذرد وبه اوائل عالم جبروت مى رسد؛ دراین مرحله آن را ذکرخفى یا باطنى گویند. زمانى که نجوایى درباطن سالک به واسطة توجه ذاکرحاصل شود وصوتى شبیه نشستن مگس برتارابریشم مُدرَک شود، چون مراتب هستىِ مستعاربه کلى درجذبات نورالانوار مستورومنتفى گردد وبه مقام فنا ازخویش وماسِوى متحقق شود، سیراو به سیرعالم لاهوت ارتقاء یابد. ذکر وذاکر را جنب تجلى مذکوروجودى نمانَد و ذکرخودبه خود مى گوید وازمن ومایى جزنام، وازذکر وذاکر جز معاوضاتِ اوهام نماندَ وآن را غیب الغیوب گویند.

🌸👇🏼🌸👇🏼🌸🍀

مقصود ازاذکارصغیره، ذکر"الحّى، یانور، یاقدّوس، محیط وعلیم" است. مراد ازاذکارکبیره، ذکر"الله [اکبر]، لااله الاّالله" و ذکراعظم "لااله الاّهو" مى باشد.

🍀🌸🍀🌸🍀👇🏼

ذکراثباتى نیزبه معناى آن است که ذاکردرمقام دعوت واثباتِ مضمون ذکرباشد. ذکرثبتى آن است که مقصود، ثبوتِ خودِ معنى باشد درخارج وحقیقت؛ ذکرجمعى آن است که توجه ذاکردرحین ذکربه قلب باشد، ومراد ازذکر بسطى آن است که ذکررا به خارج منبسط نماید.

🍀🌸🍀🌸👇🏼

آن نام هاى خداوند که توسط وحى وانبیاء واولیاء به بشر آموزش داده شده، ازاسماءِ آشکاراست؛ اما بخشى ازاسماء پروردگار، اسماءِ مستأثره اند که هیچ کس ازآن آگاهى ندارد.

ادامه دارد ....


 

اسمائى که خداوند برما تعلیم فرموده، بردوقسم است: یکى نام هایى که جارىِ مجراى صفات ونعوت است، ودیگرى مجراى اسمِ عِلم مانند الله.

اسمائى که جارى مجراى نعوت وصفاتند نیزبردو قسمند: یکى نام هایى که دلالت برصفات تنزیه مى کنند، ودیگر اسمائى که دلالت برصفات فعل دارند.

️👇🏼

اما صوفیان وعارفان ذکر لااله الاّالله را ذکرنفى واثبات مى نامند چون متضمن دوجمله است: اول، "لااله" که نفى است، و جملة دوم "الاّالله" که اثبات است؛ وآن را مرکّب گویند. ذکرلااله الاّالله ذکرى است بسیار عظیم که درباب رموزآن بسیارنوشته اند.👇🏼️👇🏼

خواجه عبدالله انصارى براى ذکرچهارمرحله عنوان کرده است:

اول: مرحلة نسیانِ غیر؛

دوم: مرحلة نسیان غیرونفس؛

سوم: مرحلة نسیان غیرونفس وذکر؛🍃

چهارم: مرحلة نسیان غیرونفس وذکر وحق.🍃️🍃

منظورازنسیان درمرحلة چهارم این است که ذاکر درذکر، غیرنبیند، نفس نبیند، ذکرنبیند، حق هم نبیند و قیدِ حق ندیدن براى این است که ذکربه منتهى درجة کمال خود برسد؛ چه اگرسالک حق ببیند، حق دیدن دلیل برخود دیدن است؛ زیرا خود مى بیند که حق مى بیند. بنابراین دراین مقام ذاکرباید ازحق دیدن هم چشم بپوشد.👇🏼

گفته شد که درمرحلة چهارم ذاکرْ "حق متعال" است؛ ذکر، ذاکر ومذکور یکى است ودراین موقع مناسب نیست ذکر کننده به خود توجه کند و انانیّت را درذکرظهوردهد، یعنى ازمقام اعلاى جمع به مقام اسفل تفرقه سقوط نماید. این که گفته شد حق هم باید فراموش شود، به این دلیل است که اگر"حق" منظورِنظرشود، "ناظر" به وجود مى آید؛ چه، "منظور" بدون "ناظر" معقول نیست و این خود حکایت مى کند که سالک هنوزدرثنویّت است و ازانانیّت خارج نگشته است.


 

دربعضى کتب هم ذکررا سه درجه گفته اند:👇🏼️👇🏼

 اول، ذکرظاهرى که شامل دعا وثناست؛ دوم، ذکرنهانى که مخصوص خلاصى ازقیود وسستى و لزوم مسامره وشب زنده دارى است؛

 وسوم، ذکرحقیقى است.

مولانا دردفترششم مثنوى مى گوید:

این قدرگفتیم باقى فکرکن فکراگرجامد بوَد، رو ذکرکن

طریقة انجام ذکراجمالاً چنین است:

👇🏼️👇🏼

اول آن که ذاکر ازناف تا حلق خودرا قطردایره اى فرض مى کند که دوپهلوى ذاکرازطرفین، قوسِ آن دایره باشد و مثلاً قصد گفتن کلمة "لااله الاّالله" کند. به این نحو که ازناف شروع کرده، "لااله" را برقوس طرفین که تعلق به نَفْسِ او دارد، منطبق گرداند تا نفى آن به قطع تعلق ذاکراز مألوفات نفس، راجع شود؛ و "الاّالله" را ازابتداى حلق فرود آورده و برقوس سیّارکه تعلق به قلب دارد، منطبق سازد وباید نفس را حبس کند و به قدروسع و به قوّت ادا کند چنان که دل متأثرشود. این ذکررا بعضى با حرکت سروبدن، قرب به هیئت دایرة محسوسه ادا مى کنند و بعضى به تصورحرکت اکتفا مى کنند.

👇🏼🍃️🍃👇🏼

 درطریقة نقشبندیه این ذکررا حمایلى وهیکلى گویند.

 نوع دیگرنیزآن است که با رعایت قوّت وحفظ نَفَس سررا برابرناف آورده، "لا" رابرقطرمذکور بالا کشند و "الله" راازجانب چپ به دل فرو برند. این نوع ذکررا خفى وچهارضرب گویند.

نوع دیگرى هم که آن را "مجمع البحرین" گویند، آن است که سالک جنبین را که طرف ناف وحلق باشد، به دو دایرة کامل منقسم سازد:🍃️👇🏼

 یکى دایرة "لا" که نفى است، ودیگرى دایرة "اله" که اثبات است.

 

  • بتسابه مهدوی

دست یاری

بتسابه مهدوی | سه شنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۵، ۰۵:۳۱ ق.ظ

دست یاری

دکتر بتسابه مهدوی

گاهی خدا ...

با دستِ تو...

دستِ دیگر بندگانش را میگیرد...

با زبان تو،

گره کار بنده ای را باز میکند...

با انفاق تو،

گرسنه ای را سیر و عریانی را میپوشاند ...

با قدم تو،

مشکلی را حل میکند....

وقتی دستی را به یاری میگیری...

بدان که در آن زمان دستِ دیگر تو،

در دست خداست...

اجازه دهید کلماتتان …

باعث قوت قلب دیگران شود ،

الهام بخش شان باشد …

و مسیرشان را روشن کند .

اجازه دهید اعمالتان …

زنجیرهای دیگران را باز کند .

اجازه دهید دست هایتان …

چشم بند را از دید دیگران کنار بزند .

اجازه دهید عشقتان …

یک نمونه ی درخشان برای دیگران باشد .

و در پایان اجازه دهید محبت شما ،

نمایشی از محبت خالق مهربان و کاینات باشد …

همواره دستان خداوند در دستانتان.......

  • بتسابه مهدوی