نقش نگاره

سایت شخصی دکتر بتسابه مهدوی

نقش نگاره

سایت شخصی دکتر بتسابه مهدوی

۶۷۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دلشیفتگان» ثبت شده است

نوروظلمت واسطوره آفرینش

بتسابه مهدوی | پنجشنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۵، ۰۵:۳۵ ق.ظ

نوروظلمت واسطوره آفرینش

دکتر بتسابه مهدوی

در اساطیر قصهی پیدایش اهرمزد و اهریمن٬ این سخنان دیده می شود: "زمانی که هیچ چیز اصلا وجود نداشت. نه آسمان٬ نه زمین و نه هیچ آفریدهی دیگری٬ چه در آسمان و چه در

زمین..."

یا " زمانی که هیچ چیز وجود نداشت٬ به غیر از تاریکی..." و بعد تمام گزارش ها می پردازند به نقل اینکه زروان برای یک هزار سال قربانی کرد تا فرزندی داشته باشد.

عبارت "به غیر از تاریکی" با آنچه شهرستانی در اختیار ما گذاشته تناقضی آشکار دارد و خود برای آنهایی که در وجود زروان خدای روشنایی را می بینند٬ سبب دلسردی است.

بنابراین در یکی از منابع اصلی ما٬ زروان در تاریکی حکمرانی می کند و در منبعی دیگر او بخشی از قلمروی روشنایی را تشکیل می دهد. رایزن اشتاین بر آن است که زروان منحصرا

متصل به عالم روشنایی بوده است. پالیس هم این طور می گوید که اویل جوهرهی نور در واقع همان زروان است. اما هرگونه نظری که زروان و روشنایی را یکی بداند نامعقول است.

زیرا این خدای دوجانبه٬ بر اساس عبارت زادسپرم مبنی بر "اهدای جامه ای خاکستری رنگ از سوی زروان به اهریمن"٬ او همزمان خدای روشنایی و تاریکی است. به این دلیل که

زروان پدر اهریمن و اهرمزد است. پس او "در روشنایی بی کرانه" و "تاریکی بی کرانه" قرار گرفته است. (زنر1388٬ :98­99(

زروان مطابق انتظار با دادستان یکی است که با نظم و قانون و میانه روی پیوند دارد. عدالت او بیش تر کلامی است تا معنوی (جوهری). او پادشاهی را به هرکدام از دو فرزندش٬ یعنی

اهرمزد و اهریمن که قرار بود اول زاده شود وعده داد. چون اهریمن اول ظاهر شد٬ وی در عمل پادشاهی را به او اعطا کرد اما اهرمزد را بر او حاکم کرد.

خدای زمان برای هزار سال قربانی کرد تا صاحب فرزندی شود؛ فرزندی که باید نامش اهرمزد باشد؛ کسی که آسمان و زمین را بیافریند. بعد از هزار سال که قربانی می کند٬ به فکر

فرو می رود و این طور می گوید: آیا این قربانی ها که تقدیم می کنم٬ فایده ای داشته یا که بیهوده می کوشم؟ در حالی که وی چنین می اندیشید اهرمزد و اهریمن در بطن مادرشان

پدید می آیند.

شک نمایانگر یک نقص اساسی در ذات ربوبی است که با تولد اهریمن تجلی می یابد. و از ناحیهی پاک و نا آلودهی اوست که اهرمزد زاده می شود. زروان پدر خوبی و بدی و

روشنایی و تاریکی است که به لحاظ اخلاقی هم خوب است و هم بد. شهرستانی این گونه می گوید: اهریمن از این شک و اهرمزد از خرد زروان پدید آمد. "ازنیک" در تفسیر این

اسطوره چنین تفسیر کرده است که زروان خود باید هم پدر و هم مادر٬ و به عبارتی "دو جنسی" بوده باشد. (همان103٬­107(

اهریمن با آگاه شدن از عهد پدر٬ دیوارهی شکم را درید و در مقابل زروان قرار گرفت. او گفت من فرزند تو هستم. یا بر اساس گفتهی دیگر منابع گفت من فرزند تو اهرمزد هستم. این

شکل اخیر به طور قطع استوارتر است. زیرا از زمان زردشت٬ اصل بدی با دروغ یکی شمرده می شد. بنابراین طبیعی است که اولین عمل اهریمن این بوده است که به پدر خویش

دروغ بگوید. در خلال گفت و گوی آن دو٬ اهرمزد خوش بو و روشن زاده می شود. پدر که پایبند به پیمان است٬ پادشاهی عالم را برای نه هزار سال به اهریمن می دهد ولی می گوید

که هرمزد در مرتبه ای بالاتر از او قرار دارد و پادشاهی ابدی از آن اوست. بعد زروان "آز" را از نیروی خود٬ اما از جنس تار و پود اهریمن می سازد و آن را به صورت خرقه یا ابزار کار به

اهریمن می دهد. (همان113٬(

کارزار و نبرد بین اهرمزد و اهریمن ادامه داشت تا در پایان دورهی سوم هزار سالهی سوم٬ اهریمن تا یک قدمی پیروزی نهایی پیش رفت و همهی آفریده های هرمزد را به نابودی

کشید. اما با نابودی گیاهان و جانداران٬ دیوها در قحطی افتاده و به جان هم افتادند. تا آنجا که دیو آز که اشتهایی سیری ناپذیر داشت به جان اهریمن افتاد و اهریمن از ترس او به ژرفای

تاریکی گریخت و برای همیشه ناتوان شد. دنبالهی مطلب این است که چون دیو آز هم چیزی برای خوردن نداشت٬ نابود شد و هرمز به پادشاهی عالم رسید. اما معلوم نیست که

قلمرو حکمرانی او کجاست؛ زیرا زروان یا زمان محدود بعد از نبرد اهریمن و اهرمزد و نابودی دیو آز که از وجود خودش بود٬ در زمان بی کران جاری شد. (دولت آبادی1379٬ :36­38(

 

 

 

  • بتسابه مهدوی

هفت کلید خواجه عبدالله انصاری

بتسابه مهدوی | پنجشنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۵، ۰۵:۳۲ ق.ظ

هفت کلید خواجه عبدالله انصاری

دکتر بتسابه مهدوی

الهی ...اگر ابلیس آدم را بد آموزی کرد ؟گندم را که روزی کرد ؟؟...🌹

الهی ...اگر با تو سازم گویند که دیوانه است .و اگر با خلق در سازم گویند که با خدا بیگانه است. تو خود دانی ....که اینها ترانه است . پس هدایت فرما که عذرها بهانه است .🌳🌹🌳

الهی ..فرمایی که بجوی ومیترسانی که بگریز ...مینمایی که بخواه و میگویی بپرهیز ...🌹🌹🌹

الهی...گریخته بودم ..تو خواندی.   ترسان بودم.  بر خوان لا تنقطو نشاندی

( لا تنقطو یعنی از رحمت خدا ناامید مشوید )🌹

الهی ...ابتدا میترسیدم که مرا بگیری به بلای خویش .  اکنون میترسم که مرا بفریبی به عطای خویش 🌳🌹

الهی ...علمی را که خود افراشتی ؛

نگونسار مساز ...و چون به آخر عفو خواهی نمود در اول شرمسار مکن .

الهی ...تنی ندارم که بار خدمت بردارد .

دستی ندارم که تخم دولت بکارد ،چشمی دارم که هر زمان از آن فتنه ببارد .

الهی ...🌹ما را پیراستی چنان که خود خواستی ...

الهی ....🌳نه خرسندم نه صبور ،نه تندرستم نه رنجور ..نه نزدیکم نه دور

الهی ...🌹تا با تو آشنا شدم از خلایق جدا شدم و در جهان شیدا شدم ..نهان بودم پیدا شدم .🌳🌹🌳

الهی مکش ..این چراغ افروخته را ...و مسوز این دل سوخته را.....و مدر این پرده ی دوخته را و مران این بنده ی

نو آموخته را ....🌹🌳🌹🌳

ای جامع هر پراکنده ...

و ای رافع هر سرافکنده ...

ای چاره ی هر بی چاره .....

و ای پناه هر آواره ................

ای آنکه غریبان با تو راز کنند و یتیمان بر تو عرض نیاز کنند کاشکی عبدالله با این همه گناه خاک شدی ...

تا نامش از دفتر وجود پاک شدی ...

الهی 👇🏼🌹

تا توانستم ...ندانستم

و چون دانستم ،،نتوانستم .

مرا از درگاهت مران ....

آمین یا رب العالمین ....🌹🌳🌹🌳

#بتسابه #مهدوی

@naghshnegareh
betsabehmahdavi.ir

Delshiftegan.ir

 

 

 

  • بتسابه مهدوی

سفسطه

بتسابه مهدوی | دوشنبه, ۲۱ تیر ۱۳۹۵، ۰۸:۰۷ ق.ظ

سفسطه

دکتر بتسابه مهدوی

 

فرهنگ و ادب | سفسطه چیست؟ واژه سفسطه (Sophisme) ارتباط ریشه ای با سوفسطائی (Sophistēs) دارد که خود از ریشه سوفوس (Sophos) مشتق شده است که در زبان یونانی به معنی خرد، دانایی و فرزانگی است.

 

سوفسطائی که معرب سوفیست است نیز کسی است که با دانش و خرد و فرزانگی سر و کار دارد یا بعبارت دیگر سوفیسطائی اسم فاعلی است از همان بن سوفوس.

 

#سفسطه

سوفسطائی از نظر لغوی همان معنی را میدهد که از واژه فیلسوف اراده میشود یعنی کسی که به مباحث عقلی میپردازد و تفلسف (Philosophize، فلسفه ورزی) میکند، اما چرا امروزه سوفسطائی یا سوفیست بودن را با فیلسوف بودن یکی نمیدانند؟ این مسئله علتی تاریخی دارد که پیش از طرح آن شایسته است اندکی پیرامون اینکه سوفسطائیان چه کسانی بودند توضیح داده شود.

 

سوفسطائیان جماعتی بودند که در زمان سقراط در یونان زندگی میکردند و ادعای دانایی میکردند. کسانی که خود را سوفیست مینامیدند در فنون مناظره و جدل و سخنوری مهارت داشتند و توان این را داشتند که طرف مقابل خود را در مباحث ساکت کنند و به قول معروف سر جایش بنشانند. حال در این راه لازم نبود که به حقیقت چنگ بزنند بلکه صرفاً میتوانستند با حربه های مختلف از جمله حملات شخصی، استفاده از ابزارهای روانی، فریاد زدن، استفاده از واژگان زیبا و قلمبه سلمبه و عوام پسند در هر بحث حتی اگر دانشی نسبت به آن نداشتند پیروز شوند.

 

این افراد را همین امروز نیز میتوان دید، کسانی که علاقه ای به حقیقت ندارند و سعی نمیکنند که از حقیقت دفاع کنند بلکه با هر انگیزه ای سعی میکنند با هر ابزاری که میتوانند از آن دفاع کنند و مخالفان را با استدلال نما های خود شکست دهند.

 

در همین دوران بود که سقراط پا به عرصه حیات میگذارد. سقراط مردی کوتاه قد و کچل و شکم گنده بود که نمیتوانست یک سوفسطائی خوب باشد، روشن است که سوفسطائی چون کارش متقاعد کردن مخاطب است نه کشف حقیقت، برای انجام کارش نیاز به ظاهری زیبا نیز دارد و سقراط فاقد چنین ظاهری بود.

 

کار سقراط پس از تحصیلات نخستینش که گاه آن را به دموکرتیوس نسبت میدهند این بود که در کوچه بازارهای یونان باستان راه میرفت و با مردم سخن میگفت و از آنها در مورد آنچه که آن را درست میپنداشتند و ادعای تبحر و ورزیدگی در آن میکردند پرسش میکرد و آنها را به فکر فرو میبرد و به آنها نشان میداد که آنها آنچه را که مدعی دانستنش هستند در واقع نمیدانند.

 

این تقبیح و تکریه تا جایی ادامه یافت که امروزه و در قرون پس از حیات سقراط وقتی کسی را سفسطه گر یا سوفسطائی مینامند دیگر منظورشان کسی که فرزانه و اهل خرد است نیست بلکه شخص لفاظی است که در سخنوری و فنون مناظره مهارت دارد و از واژگان و اسلوب فلسفی و منطقی برای دفاع از یاوه هایی که به هر دلیل به دفاع از آنها مجاب است به کرات سوء استفاده میکند و در اینکار اشتهار دارد و وقتی گفته میشود سخنی یا استدلالی سفسطه آمیز است منظور این است که این سخن علی رغم ظاهرش که سعی شده است شبیه استدلال ها و سخنان فلسفی باشد و سیاقی علمی دارد عاری از ارزش حقیقی است و سخنی باطل و در یک واژه "استدلال نما" است.

#بتسابه #مهدوی
@
naghshnegareh
betsabehmahdavi.ir
delshiftegan.ir

 

#تفکر #سوفسطائیان

 

نخستین فلاسفه یونانی اصولا به شیء و عین (Object) توجه و علاقه داشتند و می کوشیدند تا اصل نهائی همه اشیاء را معین کنند. اما موقعیت آنان همسنگ صداقت فلسفیشان نبود، و فرضهای پی در پی که پیشنهاد کردند به آسانی به شکاکیت خاصی در مورد امکان وصول به معرفت یقینی درباره ماهیت نهائی جهان منجر شد. به علاوه نتیجه طبیعی آرائی مانند آراء هراکلیتس و پارمیندس طرز تلقی شکاکانه ای درباره اعتبار ادراک حسی بود. اگر وجود ساکن است و ادراک حرکت توهم است، یا اگر، بر عکس، همه چیز در حال تغیر دائم است و هیچ اصل واقعی ثابتی وجود ندارد، ادراک حسی ما غیر قابل اعتماد است، و بنابراین پایه های جهان شناسی فرو می ریزد. نظامهای فلسفه که تا اینجا پیشنهاد شد یکدیگر را طرد کردند: در نظریه های متضاد طبیعت حقیقتی یافت می شد، لیکن هیچ فیلسوفی هنوز برنخاسته بود با توانایی کافی برای سازش دادن امور متعارض در یک ترکیب و تالیف عالی تر که در آن خطا زایل و عدالت نسبت به حقیقت موجود در آراء مخالف رعایت شده باشد.

نتیجه این وضع پدید آمدن نوعی بی اعتمادی به جهان شناسیها بود. و در واقع، اگر می بایست پیشرفتی حاصل شود، تغییر جهتی به سوی فاعل شناسایی، به عنوان موضوع مورد تفکر، ضروری بود. توجه و دقت فکر افلاطون بود که امکان نظریه ای درست تر را که در آن حق هم ثبات و هم حرکت ادا شده باشد به وجود آورد؛ اما تغییر توجه از شیء به شخص و فاعل، که این پیشرفت را ممکن ساخت، ابتدا در میان سوفسطائیان (سوفیستها) پدیدار شد، و تا اندازه زیادی نتیجه ورشکستگی فلسفه پیشین یونانی بود. با وجود جدل زنون، بعید می نمود که پیشرفتی در مطالبه جهان شناسی واقعا ممکن باشد.

 

در کنار شکاکیت که پیامد فلسفه پیشتر یونان بود، عامل دیگری که توجه را به فاعل شناسایی (خود انسان) رهنمون شد، تفکر روز افزون درباره پدیده های فرهنگ و تمدن بود که تا اندازه زیادی به سبب آشنایی گسترده و وسیع یونانیان با مردمان خارجی حاصل شده بود نه تنها آنان چیزهایی درباره تمدن ایران و بابل و مصر می دانستند، بلکه همچنین با مردمی که در مرحله خیلی فروتری بودند، مانند مردم اسکوتیه و تراکیه، تماس و ارتباط داشتند. در چنین احوالی، طبیعی بود که مردم هوشمندی مانند یونانیان از خود سوالهای بکنند؛ مثلا، آیا طرق گوناگون زندگی، اعم از ملی و محلی، آیین های دینی و اخلاقی، صرفا قرار دادند یا نه؟ آیا فرهنگ یونانی، در مقابل فرهنگهای غیریونانی یا بیگانه، موضوع قانون است، ساخته انسان و تغیرپذیر و ناپایدار، یعنی موجود به حسب قانون، یا بر اساس و به اقتضای طبیعت وجود دارد. یعنی موجود بالطبع؟ آیا این فرهنگ یک فرمان مقدس و برخوردار از تایید الهی است یا می تواند تغییر کند، اصلاح و جرح و تعدیل شود و تکامل یابد؟ زلر نشان می دهد که چگونه پروتاگوراس پراستعدادترین سوفیستها از آبدرا، «این پاسگاه مقدم فرهنگ ایونی در سرزمین بیگانه تراکیه»، برخاست.

پس سوفیسم (فن سوفسطائی) با فلسفه پیشین یونانی از جهت موضوع مورد بحث خود یعنی انسان و تمدن و عادات انسان، اختلاف داشت: درباره جهان صغیر بحث می کرد نه جهان کبیر. انسان خودآگاه می شد: چنانکه سوفوکلس می گوید، «معجزات در جهان بسیار است، اما هیچ معجزه ای بزرگتر از انسان نیست.»

 

#روش_فلسفی #سوفسطائیان

لیکن سوفیسم با فلسفه پیشین یونانی در روش نیز اختلاف داشت. هر چند روش فلسفه پیشتر یونان به هیچ وجه مشاهده تجربی را نفی و طرد نمی کرد، با این وصف دارای ویژگی استنتاجی و قیاسی بود. وقتی که فیلسوفی اصل کلی خود یعنی اصل مقوم نهائی، را وضع می کرد آنگاه این باقی می ماند که پدیدارهای جزئی را بر حسب آن نظریه تبیین کند. اما سوفسطائیان در صدد گردآوردن اندوخته ای وسیع از مشاهدات و امور جزئی بودند؛ آنان اهل دائرة المعارف و دانشمندانی پرمایه بودند. سپس از این امور گردآمده می کوشیدند نتایجی تا اندازه ای نظری و تا اندازه ای عملی بگیرند. بدین گونه از مجموعه امور مربوط به تفاوتهای عقیده و ایمان که فراهم آورده بودند نتیجه گرفتند که محال است معرفتی یقینی داشت. یا از معرفت درباره ملل مختلف و طرق گوناگون زندگی توانستند درباره منشا تمدن یا آغاز پیدایش زبان نظریه ای بپردازند. یا همچنین توانستند نتایج عملی بگیرند که مثلا سازمان فلان جامعه بهتر و رساتر است اگر با این یا آن روش سازمان یافته باشد. پس روش سوفسطائی «تجربی و استقرائی» (empirico- inductive) بود.

#بتسابه #مهدوی
@
naghshnegareh
betsabehmahdavi.ir
delshiftegan.ir

 

#تعلیم_غایت_فلسفه #سوفسطائی

اما باید به خاطر داشت که منظور از نتایج عملی سوفسطائیان اثبات و برقراری قواعد عینی که مبتنی بر حقیقت ضروری باشد نبود. و این امر به اختلاف دیگری بین سوفیسم و فلسفه کهن تر یونان، یعنی اختلاف غایت، دلالت دارد. فلسفه پیشتر یونان با حقیقت عینی سر و کار داشت: جهان شناسان می خواستند حقیقت عینی درباره جهان را بیابند؛ آنها عمدتا جویندگان بی غرض حقیقت بودند. بر عکس، سوفسطائیان اصولا به حقیقت عینی توجه نداشتند. هدف آنان عملی بود نه نظری و از این رو سوفسطائیان ابزارهای تعلیم و تربیت در شهرهای یونان شدند، و هدف آنان تعلیم هنر زندگی و نظارت و تنظیم آن بود. این نکته مورد توجه بوده است که در حالی که داشتن گروهی شاگرد برای فلاسفه پیش از سقراط کمابیش امری فرعی بود (زیرا هدف اصلی آنان یافتن حقیقت بود) برای سوفسطائیان امری اساسی بود، زیرا هدف آنان تعلیم بود.

 

نقش سیاست در گسترش روش سوفسطائیان

در یونان، پس از جنگهای ایرانیان، حیات سیاسی طبعا قوت و شدت یافت، و یک مورد آن به خصوص حکومت عامه (دموکراسی) در آتن بود. شهروند آزاد به هر حال در حیات سیاسی نقشی ایفا می کرد، و اگر می خواست پیش برود مسلما مجبور بود که نوعی تعلیم و تربیت تحصیل کند. تعلیم و تربیت کهن برای کسی که می خواست وارد کارهای اجتماعی و دولتی شود کافی نبود؛ آرمان اشرافی (اریستو کراسی) قدیم، صرف نظر از اینکه ذاتا نسبت به آرمانهای جدید عالی تر بود یا نه، نمی توانست خواستها و تقاضاهای رهبران دموکراسی رو به رشد را برآورد: چیزی بیشتر مورد نیاز بود، و این نیاز را سوفسطائیان برمی آوردند.

 

پلوتارک می گوید که سوفسطائیان تعلیم و تربیت نظری را به جای تعلیم و تربیت عملی قدیم مطرح کردند، که تا اندازه زیادی امری بود مربوط به سنت خانوادگی، ارتباط با دولتمردان برجسته و آموزش و پرورش عملی و تجربی از طریق مشارکت در حیات سیاسی آنچه اکنون مورد نیاز و تقاضا بود دوره های مخصوص تعلیم بود و سوفسطائیان چنین دوره هایی را در شهرها عرضه می کردند. آنان استادان سیاری بودند که از شهری به شهری سفر می کردند و بدین سان مجموعه با ارزشی از شناخت و تجرد گرد می آوردند، و در مطالب و موضوعات گوناگون (دستور زبان، تفسیر اشعار، فلسفه اساطیر و دین و غیره) تعلیم می دادند.

 

بالاتر از همه، مدعی بودند که فن بلاغت و سخنوری را، که برای حیات سیاسی مطلقا ضروری بود، می آموزند. در دولت شهرهای یونان و بیش از همه در آتن، هیچ کس نمی توانست امید داشته باشد که به عنوان سیاستمدار شهرتی کسب کند مگر اینکه بتواند سخن بگوید، نیکو سخن بگوید. سوفسطائیان مدعی بودند که این فن را به او می آموزند، و وی را در «فضیلت» سیاسی، فضیلت اشرافیت جدید، یعنی اشرافیت هوش و لیاقت، می پرورند. البته در این کار فی نفسه امر نادرستی وجود نداشت، لیکن فن سخنوری ممکن بود برای «انتقال اندیشه با رویه و سیاستی به کار رود که بی غرضانه نبود یا ممکن بود برای مدینه قطعا مضر باشد یا صرفا برای تسهیل ترقی سیاستمدار پیش بینی شده باشد، و چنین پیامد مسلمی کمک می کرد که سوفسطائیان به بدی شهره شوند.

 

این امر مخصوصا در مورد تعلیماتی که در فن جدل و مباحثه (Eristic) می دادند صادق بود. اگر کسی می خواست در دموکراسی یونانی پولدار شود، اصولا می بایست از طریق اقامه دعوی و دادخواهی به مقصود برسد، و سوفسطائیان مدعی بودند راه درست پیروزی در این دادخواهیها را می آموزند. اما روشن است که این کار ممکن بود به آسانی به معنی تعلیم فن عادلانه جلوه دادن امر غیر عادلانه به مردم تعبیر شود. چنین روشی آشکارا با روش دیرین برخورد حقیقت جویانه فلاسفه بسیار اختلاف داشت، و به تبیین رفتاری که افلاطون با سوفسطائیان کرده است کمک می کند.

#بتسابه #مهدوی
@
naghshnegareh
betsabehmahdavi.ir
delshiftegan.ir

 

#انتقاد_و_ارزش_شکاکانه #سوفسطائیان


سوفسطائیان کار تعلیم خود را به وسیله آموزش و پرورش جوانان و با ارائه درسهای عمومی در شهرها پیش می بردند؛ اما چون استادان سیار و مردانی دارای تجربه وسیع و نماینده واکنش تا اندازه ای شکاکانه و سطحی بودند، این تصور شایع شد که آنان جوانان را از خانه های خود جدا می کنند و گرد هم می آورند و آنگاه پیش روی آنان قواعد اخلاق سنتی و عقاید دینی را سخت به انتقاد می گیرند. بنابراین سنت پرستان سختگیر به سوفسطائیان با سوء ظن می نگریستند، هر چند جوانان حامیان پرشور آنان بودند. نه اینکه تمایلات خارج از قاعده سوفسطائیان همگی سست کننده زندگی یونانی بود: وسعت دید آنان به طور کلی ایشان را طرفداران «پان هلنیسم» (اتحاد اقوام یونانی) ساخته بود، نظریه ای که در یونان دولتشهری سخت مورد نیاز بود. بلکه تمایلات شکاکانه آنان بود که بیشترین توجه را جلب می کرد، به خصوص که به جای عقاید دیرین که سعی در فرو ریختن آن داشتند هیچ چیز واقعا جدید و استواری نمی گذاشتند. بر این امر باید این حقیقت را افزود که آنان برای تعلیمی که می دادند پاداش و مزد می گرفتند. این کار، هر چند فی نفسه مشروع بود، با عرف فلاسفه پیشتر یونان مغایرت داشت، و با عقیده یونانی درباره شایست و ناشایست امور موافق نبود. این امر در نظر افلاطون تنفر آور بود، و گزنفون می گفت که سوفسطائیان در برابر مزد خود به قصد فریب سخن می گویند و می نویسند و هیچ کمکی به کسی نمی کنند.

 

#سهم_سوفسطائیان_در_شکوفائی_تفکر_فلسفی

از آنچه گفته شد روشن است که سوفیسم سزاوار محکومیت قطعی نیست. سوفیسم یا برگرداندن توجه متفکران به خود انسان، یعنی فاعل متفکر و صاحب اراده، همچون مرحله واسطه ای به کار مهم افلاطونی- ارسطویی مدد رسانید. با عرضه وسیله ای برای تعلیم و تربیت، کاری ضروری در حیات سیاسی یونان انجام داد، در حالی که تمایلات «پان هلنیسی» اش یقینا مایه اعتبار و سرافرازی آن است. و حتی تمایلات شکاکانه و نسبی آن، که روی هم رفته تا اندازه زیادی نتیجه شکست فلسفه پیشین از یک سو و نتیجه تجربه وسیعتر حیات انسانی از سوی دیگر بود، لااقل به طرح مسائل نوی کمک کرد، ولو آنکه خود سوفیسم قادر به حل این مسائل نبود. تصور باطلی نیست بازشناختن تاثیر سوفیسم در درام یونانی، مثلا در سرود سوفوکلس برای پیشرفت آدمی در آنتیگونه و در بحثهای نظری که در نمایشنامه های اریپیدس آمده است و نیز در آثار مورخان یونانی، مثلا در محاوره مشهور ملیان در صفحات توسیدید.

 

#ظهور_معنای_ناپسند «#سوفسطائی»

مدتی طول کشید تا کلمه «سوفسطائی» معنی ناپسندی به خود گرفت. این نام را هرودت درباره سلن و فیثاغورس، آندروتیون درباره حکمای سبعه و سقراط، لوسیاس درباره افلاطون به کار برده اند. به علاوه، سوفسطائیان متقدم احترام و اعتباری در میان عامه مردم به دست آوردند، و، چنانکه مورخان خاطر نشان کرده اند، کم نبوده است مواردی که آنها را به عنوان «سفیران» شهرهایشان انتخاب کرده اند، واقعیتی که با شهرتشان به شیادی چندان مطابقت ندارد. تنها به طور ثانوی و بعدی بود که کلمه «سوفسطائی» رنگ و بوی بدی کسب کرد، چنانکه نزد افلاطون؛ و در زمانهای بعد ظاهرا این کلمه دوباره معنای خوب خود را باز یافت و در مورد استادان بلاغت و نثر نویسان امپراطوری به دور از معنای زبان باز و فریبکار که به آن داده بودند به کار رفت.

«مخصوصا به واسطه مخالفت سقراط و افلاطون است که سوفسطائیان چنان شهرت بدی یافتند که این کلمه اکنون معمولا به این معنی است که، با استدلال باطل، حقیقتی مردود یا مشکوک جلوه کند، یا چیز باطلی به کرسی اثبات بنشیند و قابل قبول نمایانده شود.»

 

از سوی دیگر، نظریه نسبیت سوفسطائیان، تشویقی که آنان از جدل و مناظره می کردند نداشتن معیارهای ثابت، قبول مزد، و تمایلات موشکافانه بعضی از سوفیستهای متأخر اندازه زیادی نشان می دهد که چرا کلمه «سوفسطائی» معنی ناپسندی به خود گرفته است. در نظر افلاطون، آنان «دکاندارانی هستند با کالاهای معنوی»؛ و سقراط در رساله پروتاگوراس این طور معرفی شده که از هیپوکراتس، که می خواست از پروتاگوراس تعلیم بگیرد. می پرسد: «آیا از اینکه خود را همچون یک سوفسطائی به یونانیان نشان دهی شرمنده نمی شود؟» و هیپوکراتس پاسخ می دهد: «آری، به راستی، سقراط، اگر باید آنچه را می اندیشم به زبان آورم.»

اما ما باید به یاد داشته باشیم که افلاطون می کوشد جنبه بد سوفسطائیان را نمایان کند، تا اندازه زیادی به دلیل اینکه وی سقراط را در پیش چشم داشت که آنچه را در سوفیسم نیکو بود به درجه ای به مراتب عالیتر از دست آوردهای خود سوفیستها بسط و توسعه داده بود.

#بتسابه #مهدوی
@
naghshnegareh
betsabehmahdavi.ir
delshiftegan.ir

 

#فن_سوفسطائی


در پایان می توان دوباره اظهار کرد که برای نسبت دادن قصد براندازی دین و اخلاق به سوفسطائیان بزرگ دلیلی وجود ندارد؛ مردانی مانند پروتاگوراس و گرگیاس چنین هدفی در نظر نداشتند. در واقع، سوفسطائیان بزرگ با مفهوم «قانون طبیعی» موافق بودند و آن را تایید کردند، و در توسعه دیدگاه شهروند معمولی یونانی کوشیدند؛ آنان نیرویی فرهنگی و تربیتی در یونان بودند. در عین حال درست است که «به معنی خاصی هر عقیده ای، بنابر نظر پروتاگوراس، درست است؛ و هر عقیده ای، بنابر نظر گرگیاس، نادرست است.» این تمایل به انکار خصیصه مطلق و عینی حقیقت به آسانی به این نتیجه منجر می شود که سوفسطائی به جای کوشش برای قانع کردن کسی، خواهد کوشید تا او را مجاب کند یا با او بحث کند. در واقع، سوفیسم به دست مردان کوچکتر به زودی دلالت ضمنی ناخوش آیندی حاصل کرد، یعنی «سفسطه» (یا مغالطه). در حالی که آدمی نمی تواند سعه صدر و جهان وطنی آنتیفون آتنی را محترم ندارد، نمی تواند نظریه تراس ماخوس را که «زور حق است» از یک سو و موشکافی و زبان بازی "دیونوسودرس" را از سوی دیگر محکوم نکند.

 

سوفسطائیان بزرگ، چنانکه گفتیم، یک نیروی فرهنگی و تربیتی در یونان بودند؛ لیکن یکی از عوامل عمده در تعلیم و تربیت یونانی که تشویق می کردند و پرورش می دادند سخنوری (خطابه) بود، و سخنوری خطرهای آشکاری خاص خود را داشت، تا جایی که سخنران ممکن بود به آسانی توجه بیشتری به معرفی خطایی یک موضوع مبذول دارد تا به خود موضوع. به علاوه، سوفیسم با مورد سوال قراردادن بنیادهای مطلق نهادهای سنتی، عقاید و طرق زندگی، کوشید تا طرز تلقی نسبی گرایانه ای را ترویج کند، هر چند شر پنهان در سوفیسم چندان در این امر نبود که مسائل را مطرح می کرد، تا در این امر که نمی توانست راه حل عقلی رضایت بخشی برای مسائلی که مطرح می کرد ارائه دهد. سقراط و افلاطون در برابر این نسبی انگاری امور، عکس العمل نشان دادند، و کوشیدند تا معرفت حقیقی و احکام اخلاقی را بر بنیان مطمئنی استوار سازند.

#بتسابه #مهدوی
@
naghshnegareh
betsabehmahdavi.ir
delshiftegan.ir

 

 

  • بتسابه مهدوی

خسرو پرویز

بتسابه مهدوی | يكشنبه, ۲۰ تیر ۱۳۹۵، ۰۶:۰۰ ق.ظ

خسرو پرویز

دکتر بتسابه مهدوی

 

خسرو دوم یا خسرو پرویز (از ۵۹۰ تا سال ۶۲۸ میلادی)، بیست و چهارمین پادشاه ساسانی و از نامدارترین شهریاران دودمان ساسانیان است. «خسرو دوم» نامی است که رومی‌ها به وی داده‌اند، مورخان ایرانی وی را خسرو پرویز (اپرویز) گفته‌اند. وی به جای پدر هرمز چهارم بر تخت پادشاهی نشست؛ و در ابتدای به تخت نشستن با شورش بهرام چوبین مواجه شد و پس از شکست از سپاه وی به روم گریخت. مدتی بعد با حمایت قیصر روم و با سپاهی که وی در اختیارش گذاشته بود به ایران بازگشت، بهرام را شکست داد و تاج و تختش را پس گرفت.

قیصر روم همچنین دخترش که مریم نام داشت را به زنی به او داد که برای او پسری به نام شیرویه آورد که بعدها پدر را زندانی و به قتل رساند و تخت شاهی را غصب کرد. همچنین خسرو همسر دیگری به نام شیرین داشت که داستان عشق آن دو از معروف‌ترین داستان‌های عاشقانه ادبیات فارسی است و یک نسخهٔ معروف آن را نظامی گنجوی سروده است. در زمان خسرو پرویز، با پیشروی‌های سپهبدهایش همچون شهربراز و شاهین بهمن‌زادگان، مرزهای ایران به نهایت گسترهٔ خود رسید و موسیقی و هنر رونق یافت. او را آخرین پادشاه قدرتمند ساسانی می‌دانند. پس از او، هرج و مرج و جنگ داخلی، به همراه طاعون کشور را فرا گرفت، و شورش‌های زیادی برخاست که کشور را به مرز نابودی و زمینه را برای گشودن ایران به دست سپاه اسلام فراهم کرد. خسرو پرویز همواره از شخصیت‌های مورد توجه در ادبیات فارسی بوده است.

 

بر تخت نشستن

هرمز چهارم پدر خسرو، توسط گستهم (بسطام، بیستام، ویستاخم) که از دودمان بزرگ اسپاهبدان بود و دایی خسرو پرویز به شمار می‌رفت، و برادر گستهم، بندوی (وندوی)، از سلطنت خلع و به زندان افکنده شد.

طبری نوشته‌است که بهرام چوبین حیله کرده و هرمز چهارم پدر خسرو پرویز، می‌پنداشت، خسرو سر آن دارد که به‌جای او شاه شود. خسرو که در این زمان، از ترس پدر به آذربایجان رفته بود، شتابان به تیسفون باز آمده و در سال ۵۹۰ میلادی، تاج شاهی بر سر نهاد.

 

بهرام چوبین (بهرام ششم)، یکی از سرداران ارتش که از دودمان مهران (یکی از هفت خاندان ممتاز ساسانی) بود، به پادشاهی خسرو تن درنداد و خود ادعای شاهنشاهی کرد. خسرو مجبور شد با قیام بهرام چوبین به مقابله بپردازد. وی قشونی برداشته، به جنگ او رفت، اما شکست خورده و متواری شد و باآن‌که سپاه بهرام او را تعقیب می‌کردند، از دجله عبور کرده و به امپراتور روم موریکیوس (موریس) پناهنده شد.

خسرو در روم با قیصر موریکیوس توافقاتی کرد. امپراتور مزبور حاضر شد خسرو را پسر خود دانسته، از او حمایت کند تا به پایتخت ایران برگردد به شرط این‌که خسرو در ازای این همراهی ارمنستان ایران و قلعه دارا را به بیزانس واگذار کند. پس از آن خسرو با سپاهی که قیصر در اختیارش گذاشت به ایران بازگشت.

 

در این هنگام بهرام چوبین بعد از شکست دادن خسرو وارد تیسفون شده، به تخت نشسته و به نام خود سکه زده بود. با همیاری نجبای تیسفون و تعدادی از بزرگان اهل ارمنستان که به خسرو پیوسته بودند، خسرو در حوالی گنزک آذرآبادگان با بهرام وارد جنگ شد و او را شکست داد و دوباره بر تخت شاهی ایران نشست. بهرام به ترکان پناه برد و در شهر بلخ ساکن شد و بعدها در همین شهر نیز درگذشت. بازگشت خسرو به سلطنت در سال ۵۹۱ میلادی به وقوع پیوست. موبدان از بازگشت خسرو به سلطنت چندان شادمان نشدند، چراکه معتقد بودند که اقامت در روم باعث شده نسبت به مسیحیت دل‌بستگی پیدا کند. افزون بر این همسر برگزیده وی شیرین نیز مسیحی بود.

#بتسابه #مهدوی
@
naghshnegareh
betsabehmahdavi.ir
delshiftegan.ir

 

 

#خسرو #پرویز2

دکتر بتسابه مهدوی

 

 

جنگ ساسانیان و روم شرقی (۶۲۸۶۰۲)

این جنگ‌ها از سال ۶۰۲ تا ۶۲۷ میلادی، تقریباً به مدت بیست سال، امتداد داشت. کیفیات آن از این قرار بود که تا وقتی موریکیوس امپراتور روم بود، روابط مابین دو دربار، کاملاً صمیمانه بود، ولی در سال ۶۰۲ میلادی موریکیوس بدست فوکاس امپراتور بعدی بیزانس کشته شد. خسرو پرویز فوکاس را به رسمیت نشناخت. جنگ مابین دولتین شروع شد. خسرو با لشکری وارد بین‌النهرین شد و قلعه دارا را محاصره کرد و بعد از سه ماه آن را گرفت. پس از آن قشون ایران از فرات گذشته و سایر شهرهای رومی را گرفته تا نزدیکی بیروت امروزی تاخت. از طرف دیگر ایران از طرف ارمنستان حمله کرده و در آسیای صغیر به قدری پیش رفت که اهالی قسطنطنیه مضطرب شدند. اوضاع دولت روم در این زمان قرین هرج و مرج بود. فوکاس که تخت سلطنت را غصب کرده بود، نتوانست در مقابل فتوحات خسرو کاری بکند.

 

فشار ایرانی‌ها باعث وحشت و اضطراب در ممالک روم شرقی شده، بحرانی تولید کرد که در نتیجه آن هراکلیوس که در تاریخ ایران به هرقل معروف است، از کارتاژ با کشتی‌هایی به قسطنطنیه آمد و در سال ۶۱۰ میلادی با همراهی مردم زمام امور را به دست گرفت.

 

از طرف دیگر خسرو به جهان‌گیری خود ادامه داده و در سال ۶۱۱ میلادی به شامات تاخت و دمشق را گرفته، غارت کرد.

در سال ۶۱۴ میلادی سپاه ایران عازم اورشلیم شدند و توانستند بیت المقدس را تسخیر کنند. کلیساها و معابد شهر، از جمله مزار مقدس عیسی مسیح با خاک یکسان شد و قطعه‌ای از صلیبی که گفته می‌شود مسیح با آن به صلیب کشیده شده و به نام صلیب راستین شناخته می‌شود، همچون غنیمتی فوق‌العاده گران‌بها به تیسفون فرستاده شد.

 

خسرو به این فتوحات خود اکتفا نکرده، شهربُراز را که یکی از سرداران نامی ایران بود با قشونی به طرف مصر فرستاد و او از کویری که مابین شامات و مصر حائل است گذشته وارد مصر شد و در سال ۶۱۶ میلادی اسکندریه را که شهری نامی و تجارتی بود، گرفت. این فتح سردار ایران، اثر بزرگی در عالم آن روزی کرد، زیرا مدت نُه قرن بود که مملکت مصر از تصرف ایران خارج شده و شاهان ساسانی همواره در این صدد بودند که حدود ایران را به حدود زمان هخامنشی برسانند.

 

از طرف دیگر در سال ۶۱۷ میلادی، شاهین سردار نامی دیگر ایران از کاپادوکیه گذشته ممالک آسیای صغیر را یک به یک گرفت و به کالسدون (کوی قاضی‌کوی در استانبول امروزی) نزدیکی قسطنطنیه رسید. هراکلیوس در این زمان با سردار ایرانی ملاقاتی کرده، سفیری نزد خسرو پرویز برای مذاکرات صلح فرستاده شد، ولی مذاکرات به جایی نرسید. خسرو نه تنها برای مذاکرات صلح حاضر نشد، بلکه سفیر را در حبس انداخته، تهدید به قتل کرد. پس از آن کالسدون به‌زودی توسط قشون ایران تسخیر شد و ایران تقریباً به حدود زمان هخامنشی رسید.

برانداختن دودمان لخمی‌ها در حیره و جنگ ذوقار

لخمی‌ها یا بنی‌لخم یا مَناذِره نام دودمانی عرب بود که در روزگار ساسانیان و میان سده‌های سوم تا هفتم میلادی، بر حیره (جنوب عراق) فرمان می‌راندند. لخمی‌ها پیرو ساسانیان بودند.

نعمان سوم آخرین پادشاه این دودمان بود که به‌خاطر سرپیچی از خسرو، به دستور وی به زندان افکنده و در زندان کشته شد. در تاریخ طبری آمده‌است که به‌علت مبتلا شدن به طاعون در زندان درگذشت.

 

خسرو پس از مرگ نعمان، ایاس بن طائی را عامل حیره و تمامی ولایت‌هایی که به دست نعمان بود، قرار داد. نعمان سوم قبل از مرگ، اموال و سلاح‌های خود را به هانی بن مسعود، بزرگ طایفهٔ شیبانی، (یکی از قبیله‌های بکر بن وائل) سپرده بود، خسرو از هانی خواست که اموال و سلاح‌های نعمان را پیش وی بفرستد. هانی ابا کرد و برای جنگ آماده شد.

حنظله در این جنگ به عنوان سالار طایفهٔ بکر بن وائل انتخاب شد. این جنگ در کنار آبگاه ذوقار که قبایل عرب در فصل گرما در آن‌جا ساکن می‌شدند، درگرفت و به جنگ ذوقار معروف است. حنظله قبل از شروع نبرد دستور داد برای دو هفته آب ذخیره کنند.

 

در این جنگ قشون ایرانی که تنها برای دو روز، آب آشامیدنی همراه داشتند با طولانی شدن نبرد و عدم دسترسی به آب با تشنگی دست به گریبان شدند. حملهٔ ناگهانی عربانی که کمین کرده‌بودند و هزیمت ناگهانی ده هزار سپاهی عرب که همراه سپاه ایران بودند و به‌خاطر خویشاوندی با قبایل بکر، از قبل با یکدیگر توافق کرده و قصد جنگیدن نداشتند، از عواملی بود که شکست سپاهیان ایران را رقم زد. در این جنگ، بسیاری از سپاهیان ایرانی یا از تشنگی یا در حین جنگ کشته شدند. شاعران عرب دربارهٔ جنگ ذوقار اشعار بسیار گفته‌اند. تاریخ دقیق این جنگ مشخص نیست.

#بتسابه #مهدوی
@
naghshnegareh
betsabehmahdavi.ir
delshiftegan.ir

 

#خسرو #پرویز3

دکتر بتسابه مهدوی

 

دو اتحاد بزرگ جهانی در زمان خسرو پرویز

ترکان در زمان ساسانیان، رفته‌رفته، به دو خاقانات شرقی و غربی بخش شدند. خاقانات شرقی ترک با امپراتوری چین سر جنگ داشتند و خاقانات غربی ترک راه پیکار با ایران را در پیش گرفتند. اندکی بعد رقابت و دشمنی میان دو خاقانات شرقی و غربی پدید آمد.

 

امپراتوری چین که خاقانات شرقی را دشمنی خطرناک می‌شمرد، راه اتحاد با خاقانات غربی ترک را در پیش گرفت. بدین ترتیب اتحاد سه‌گانهٔ بزرگی شامل امپراتوری چین، خاقانات غربی ترکان و امپراتوری بیزانس برضد ایران پدید آمد. چندی بعد خزران ساکن کرانه‌های ولگا و شمال دریای خزر نیز به سه دولت نام‌برده پیوستند و اتحادی چهارگانه برضد شاهنشاهی ساسانی ترتیب دادند.

 

دولت ساسانی نیز کوشید تا با اتحادی دیگر به مقابله دشمنان برخیزد. نخست با خاقانات شرقی ترک اتحاد کرد، سپس به‌منظور جلوگیری از پیوستن اردوی ترکان و خزران به لشکریان بیزانس کوشید، متحدی در قفقاز جستجو کند. این متحد، آوارها بودند که در شمال قفقاز می‌زیستند. بدین روال در یک سوی امپراتوری چین، خاقانات غربی ترک، خزران و بیزانس متحد شدند و در سوی دیگر: ایران، آوارها و خاقانات شرقی ترک متحد گشتند.

#بتسابه #مهدوی
@
naghshnegareh
betsabehmahdavi.ir
delshiftegan.ir

 

 

#اسکندر1

دکتر بتسابه مهدوی

 

اسکندر سوم مقدونیه (۲۰ یا ۲۱ ژوئیهٔ ۳۵۶ ق م در پلا ۱۰ یا ۱۱ ژوئن ۳۲۳ ق م در بابل)، معروف به اسکندر کبیر (به یونانی: Ἀλἑξανδρος ὁ Μἑγας الکساندروس هو مگاس) و در متون زرتشتی ایران معروف به اسکندر گجستک (ملعون)، پادشاه مقدونیهٔ باستان بود. او در سال ۳۵۶ ق م در شهر پلا متولد شد و تا سن ۱۶ سالگی تحت تعلیم ارسطو قرار داشت. اسکندر توانست تا پیش از رسیدن به سن سی سالگی یکی از بزرگ‌ترین امپراتوری‌های دنیای باستان را شکل دهد که از دریای یونان تا هیمالیا گسترده بود. او در جنگ‌ها شکست‌ناپذیر می‌نمود و هرگز شکست نخورد. از اسکندر به عنوان یکی از موفق‌ترین فرماندهان نظامی در سرتاسر تاریخ یاد می‌شود.

 

پس از آنکه پدر اسکندر، فیلیپ دوم مقدونیه، به قتل رسید، اسکندر در سال ۳۳۶ ق م به جای او بر تخت سلطنت نشست. اسکندر کشوری نیرومند و ارتشی کارآزموده را از سلطنت پدرش به ارث می‌برد. سرلشکری یونان به او اعطا شد و او از این موهبت برای تحقق بخشیدن به بلندپروازی‌های نظامی پدرش نهایت استفاده را برد. در سال ۳۳۴ ق م به آسیای صغیر که تحت کنترل هخامنشیان قرار داشت هجوم برد و سلسله نبردهایی را به راه انداخت که ده سال به درازا انجامیدند. اسکندر طی سلسله نبردهای سرنوشت‌سازی، به‌ویژه نبردهای ایسوس و گوگمل، اقتدار ایران در منطقه را در هم شکست. او متعاقباً داریوش سوم، شاهنشاه ایران، را به زیر کشید و سرتاسر شاهنشاهی ایران را تسخیر کرد. در آن زمان امپراتوری اسکندر گستره‌ای از دریای آدریاتیک تا رود سند را در بر می‌گرفت.

 

در سال ۳۲۶ ق م اسکندر در پی دست‌یابی به «انتهای دنیا و دریای بزرگ بیرونی» به هند حمله کرد اما بنا بر تقاضای سربازانش سرانجام مجبور شد ناکام بازگردد. اسکندر در نظر داشت تا رشته نبردهایی را ترتیب دهد که با هجوم به عربستان آغاز می‌شد اما پیش از عملی‌کردن این رشته نبردها در سال ۳۲۳ ق م در بابل درگذشت. پس از مرگ اسکندر، وقوع جنگ داخلی میان بازماندگانش منجر به ازهم‌گسیختگی امپراتوری پهناور او و ظهور حکومت‌هایی شد که توسط سرداران و وارثانش، موسوم به دیادوخوی، اداره می‌شدند.

 

کشورگشایی‌های اسکندر موجب بروز پراکنش فرهنگی در دنیای آن روزها شد. او بیست شهر جدید بنیان گذاشت که نام اسکندر را بر خود داشتند و مشهورترینشان اسکندریه در مصر است. اسکندر با اسکان‌دادن مهاجران یونانی در جای جای متصرفات خود و به تبع آن با اشاعهٔ فرهنگ یونانی در شرق باعث پدیدآمدن تمدن هلنیستی نوینی شد که وجهه‌هایی از آن حتی در رسوم و سنن امپراتوری روم شرقی در اواسط سدهٔ پانزدهم میلادی نیز مشهود بودند. اسکندر به‌سرعت به قهرمانی افسانه‌ای در همان ریخت و هیئت آشیل مبدل شد و در تاریخ و اساطیر فرهنگ‌های یونانی و غیریونانی نقش عمده و برجسته‌ای را بازی کرد. او به معیاری مبدل شد که سایر فرماندهان نظامی خود را در قیاس با او محک می‌زدند. مدارس نظامی در سرتاسر جهان همچنان تاکتیک‌های نظامی او را آموزش می‌دهند.

 

اسکندر پس از تسخیر تخت جمشید هفت سال بر ایران حکومت کرد.

از سال ۳۲۷ تا ۳۲۶ پیش از میلاد اسکندر به هندوستان حمله می‌کند.

در سال ۳۲۳ پیش از میلاد اسکندر به بابل باز می‌گردد، اسکندر بیمار شده و نهایتاً در سن ۳۳ سالگی می‌میرد.

#بتسابه #مهدوی
@
naghshnegareh
betsabehmahdavi.ir
delshiftegan.ir

 

#اسکندر2

دکتر بتسابه مهدوی

آغاز زندگی

اسکندر در روز ششم از ماه باستانی یونانی، هکاتومبایون، که احتمالاً متناظر با ۲۰ ژوئیهٔ سال ۳۵۶ ق م است در شهر پلا، پایتخت پادشاهی یونانی مقدونیهٔ باستان، زاده شد. پدر او، فیلیپ دوم، پادشاه مقدونیه بود و مادرش، المپیاس، دختر نئوپتولموس یکم، پادشاه اپیروس. المپیاس چهارمین همسر فیلیپ بود و با وجود آنکه فیلیپ هفت یا هشت همسر دیگر نیز داشت، المپیاس برای مدتی همسر اصلی او محسوب می‌شد احتمالاً به این دلیل که اسکندر را به دنیا آورده بود.

 

دربارهٔ تولد و کودکی اسکندر چندین افسانه نقل کرده‌اند. بنا به گفتهٔ پلوتارک، زندگی‌نامه‌نویس یونان باستان، المپیاس در شب زفافش خواب می‌بیند که صاعقه‌ای به رحمش اصابت می‌کند و شعله‌ای را می‌افروزد که زبانه‌هایش «دور و نزدیک» را در بر می‌گیرند و سپس خاموش می‌شود. گفته می‌شود که فیلیپ نیز چندی پس از ازدواج با المپیاس خواب می‌بیند که رحم همسرش را با مهری که تصویر یک شیر بر آن نقش بسته است مهر و موم می‌کند. پلوتارک تفسیرهای گوناگونی برای این رؤیاها ذکر کرده‌است از جمله آنکه: المپیاس پیش از همبستری با فیلیپ باردار بوده‌است و این امر از مهر و موم کردن رحم او فهمیده می‌شود، و یا اینکه زئوس پدر اسکندر بوده‌است. مفسران باستان دربارهٔ اینکه آیا المپیاس جاه‌طلب داستان اصل و نسب اُلوهی اسکندر را ترویج داده‌است متفق‌القول نیستند؛ برخی بر این باورند که او موضوع را به اسکندر گفته‌است و برخی دیگر نیز بر این عقیده‌اند که او اعلام این موضوع را بی‌عفتی می‌دانسته و سکوت اختیار کرده‌است.

 

جنگ‌های هرقل با ایران

اوضاع بیزانس پس از سقوط کالسدون بسیار بد بود. از یک طرف فتوحات ایران برای روم تقریباً مملکتی باقی نگذاشته بود، زیرا ارمنستان، ِ شهرهای رومی در بین‌النهرین، تمامی ممالک آسیای صغیر و شامات و فلسطین و مصر در تصرف ایران بود. از طرف دیگر خود قسطنطنیه هم مورد تهدید ایران و هم در تهدید آوارها بود. اوضاع روم به قدری بد بود که هرقل در ابتدا می‌خواست از پایتخت فرار کرده و به کارتاژ در آفریقا برگردد، ولی روحانیان و مردم در این زمان به صدا درآمدند و بالاخره او راضی شد بماند و قرار شد که خزائن و دارایی‌های کلیساها به مصرف تهیه اردوگاهای نظامی و جنگی برسد. شور و هیجانی که از ویران شدن شهر مقدس اورشلیم و ربوده شدن صلیب راستین برخاسته بود بسیار کارگر افتاد و خود مایهٔ دلگرمی امپراتور شکست‌خورده گردید.

 

در سال ۶۲۲ میلادی هرقل در نزدیکی ارمنستان با شهربُراز سردار ایرانی، جنگی کرد به نام نبرد ایسوس (۶۲۲) که به فتح رومی‌ها انجامید. سال بعد هرقل با مردمان شمالی مثل خزرها و غیره همدست شد و به طرف ایران قشون‌کشی کرد و خسرو با قشونی مرکب از چهل هزار نفر به آذربایجان شتافت، ولیکن هرقل فاتح شد و هراکلیوس با شوقی انتقام‌جویانه کوشید تا آتشکده مقدس پادشاهان، آتشکده آذرگشسپ را که پادشاهان ساسانی پای پیاده به زیارت آن می‌رفتند و در شیز، گنزک واقع بود، به تلاقی اهانتی که در اورشلیم نسبت به مزار مقدس مسیح شده بود، عرصهٔ بی‌حرمتی کرده و این آتشکده را بعد از به آتش کشیدن، ویران کرد. در مورد این‌که گنجینهٔ نفایس مقدس آتشکده، به‌دست سپاه رومی غارت شده، یا قبل از حمله، در جای امن نقل و حفاظت شده، توافق نظر وجود ندارد و پس از آن نیز به غارت شهرهای ایران پرداخته، آتشکدهها را خراب نمود.

#بتسابه #مهدوی
@
naghshnegareh
betsabehmahdavi.ir
delshiftegan.ir

 

#اسکندر3

دکتر بتسابه مهدوی

جنگ‌های بعدی او نیز با شهربُراز بود که باز به فتح هرقل تمام شد. در سال ۶۲۶ میلادی خسرو که از فتوحات روم مضطرب شده بود، خواست ضربه قطعی را به رومی‌ها وارد آورد و با آوارها متحد شده، قسطنطنیه را محاصره کرد. شاهین سردار ایرانی و آوارها در جنگی که در گرفت و به نام محاصره کنستانتینوپول مشهور است، موفق به تسخیر شهر نشدند و رومی‌ها توانستند شهر کالسدون را نیز پس بگیرند.

 

در سال ۶۲۷ میلادی هرقل مصمم شد که به طرف دستگرد برود. این محل در نزدیکی تیسفون، پایتخت خسرو بود در نزدیکی نینوای قدیم (بغداد کنونی) جنگی به نام نبرد نینوا بین رومی‌ها و ایرانی‌ها وقوع یافت. در این جنگ اگر چه سردار ایرانی کشته شد ولی قشون ایران پافشاری کرد تا آنکه بالاخره نیروی کمکی به آنها رسید. در این حیص و بیص ترسی بر خسرو مستولی شد که در نتیجهٔ آن قشون ایران را رها نموده، فرار کرد با وجود این لشکر ایران مقاومت نموده و توانستند دشمن را در دستگرد متوقف کرده و از پیشروی هرقل به تیسفون جلوگیری نمایند. هرقل نقشهٔ اولی خود را که تعقیب و محاصره تیسفون بود، تغییر داده به طرف شمال یعنی گنزک (تخت سلیمان امروزی) رفت. طغیان ناگهانی دجله و فرات و خرابی قسمتی از ایوان کسری، در این اوقات برای خسرو، فرصت و حوصلهٔ توقف در تیسفون را باقی نگذاشت. شکسته شدن سدها، کشتزارهای اطراف را به باتلاق تبدیل کرد و ناکامی خسرو در ترمیم ویرانی‌ها یک نشانهٔ بارز انحطاط دولت ساسانیان، در انظار عامه تلقی گشت. خسرو همراه زن محبوبش شیرین و دو پسر او مردانشاه و شهریار، از دجله عبور کرد و به ویه اردشیر در قسمت غربی دجله رفت.

 

خلع و قتل خسرو پرویز

در این روزهای بحرانی، نفوذ زن مسیحی خسرو، شیرین بقدری بود که شاه بالاخره در صدد درآمد، به جای پسر بزرگ خویش شیرویه، معروف به قباد دوم که از مریم دختر موریکیوس امپراتور سابق بیزانس داشت، مردانشاه (پسر شیرین) را که کودکی خردسال بیش نبود، به ولی‌عهدی انتخاب کند. مسئلهٔ انتخاب ولی‌عهد، دراین هنگام که پادشاه ضعیف و بیمار بود، نمی‌توانست با مداخلهٔ بزرگان و نجبا برخورد نکند. ناخرسندی نجبا از انتخاب مردانشاه با سعی شیرویه جهت نیل به حق خویش، خسرو را مواجه با یک توطئهٔ خونین خانوادگی ساخت.

 

در روز ۲۴ فوریهٔ (پنجم اسفند) سال ۶۲۸ میلادی، خسرو پرویز، از سلطنت خلع شده و محبوس گردید. خسرو قبل از مرگ جواب قسمتی از اتهامات خود را داد. محاکمه و دفاعیات خسرو پرویز در تاریخ طبری و تاریخ بلعمی و شاهنامه ثبت شده‌است. شیرویه با نام قباد دوم، سلطنت خود را آغاز کرد. هفده یا به قولی هجده پسر خسرو که نامشان در روایت حمزه اصفهانی هست، به امر شیرویه اعدام شدند. نوشته شده که آنها را در جلوی چشم پدر، کشتند. سرانجام پس از پنج روز حبس، خسرو پرویز در زندان به دست مهرهرمزد پسر مردانشاه، به قتل رسید.

#بتسابه #مهدوی
@
naghshnegareh
betsabehmahdavi.ir
delshiftegan.ir

 


 

#خسرو_پرویز4

دکتر بتسابه مهدوی

با کشته شدن خسرو پرویز شیرازه دولت ساسانی هم از هم گسست. قدرتی که از او سلب شد پس از او در جای دیگر قرار نگرفت، نه کسانی را که به عنوان شاه بر تخت سلطنت می‌نشستند یا می‌نشاندند چنان دوامی بود که قدرتی به دست آورند و بر اوضاع مسلط شوند، و نه از میان سران و سرداران که خود دستخوش نفاق و اختلاف و با هم در ستیز بودند کسی توانست قد علم کند و با غلبه بر مشکلات فراوانی که در راه بود امور از هم گسیخته کشور را سر و سامانی دهد.

 

ترقی موسیقی ایرانی در زمان خسرو پرویز

دوران پادشاهی خسرو پرویز در زمینهٔ موسیقی یک دوران طلایی محسوب می‌شد. با آن‌که از این موسیقی خسروانی جز نام بعضی الحان و پاره‌ای سازها باقی نیست، احتمال دارد که در موسیقی بعد از اسلام تا وقتی مثل عصر ما به گرایش‌های غربی آلودگی نیافته بود، بتوان چیز مبهمی از آن بازیافت. این‌که موسیقی عربی هم در شکل رایج در بغداد و حتی در شکل رایج در حجاز و اندلس، تا حدی تحت تأثیر موسیقی ساسانی بوده‌است، نشان می‌دهد که این احتمال چندان بیمورد نیست. البته قبل از وی نیز انوشیروان، بهرام گور، و حتی اردشیر یکم نیز به موسیقی علاقهٔ خاص نشان داده‌اند اما اوج ترقی موسیقی ساسانی مربوط به دوران خسرو پرویز شد. در بین نام‌آوران موسیقی این عصر نام باربد (فهلبد)، سرکش، سرکب و نکیسا به عنوان استادان کلاسیک موسیقی ایران باقی‌است.

 

خسروپرویز از نظر کریستن‌سن

کریستنسن در کتاب ایران در زمان ساسانیان در مورد شخصیت خسروپرویز چنین نوشته‌است: خسرو پرویز خود را انسانی جاودان در میان خدایان و خدایی توانا در میان آدمیان می‌نامید. وی مردم را حقیر می‌شمرد و برای اندوختن ثروت مردم و بزرگان را در فشار قرار می‌داد. وی زمانی دستور داد ۳۶٬۰۰۰ زندانی را از دم تیغ بگذرانند و نیز قصد داشت همه سپاهیانی که از هراکلویس شکست خورده بودند را بکشد. البته این دستور با وساطت بزرگان انجام نشد. خسرو پرویز دل‌بستگی بسیاری به مال‌اندوزی داشت. وی در تیسفون نزدیک به ۸۰۰ میلیون مثقال طلا اندوخته داشت. وی بسیار کینه‌توز و دسیسه‌گر بود و از طریق همین دسیسه‌ها توانست دشمنانش را از پای درآورد. در سال ۶۰۴ میلادی به توصیه منجمان و پیشگویان پایتختش را از تیسفون به دستگرد منتقل کرد. شهری که بیست و چند سال بعد به دست رومیان تصرف شد و غنایمی بسیاری از گنجهای خسرو بدست آنان افتاد خسرو از پایتخت گریخت و در مکان امنی که خارج از شهر برگزیده بود کشته شد.

 

میراث ادبی

خسرو پرویز نامه‌ای به پسرش، شیرویه نوشت؛ این نامه، پاسخ به دادخواست شیرویه علیه خسرو بود که در آن، اتهاماتی بر پدر وارد کرده بود. گرچه رد و بدل چنین مکاتباتی نامحتمل نیست، ولی به نظر می‌رسد که این نامه را طرفداران خسروپرویز پس از کشته شدن این شاه، به منظور تبرئه او، درست کرده باشند. در هر حال، اصل پهلوی نامه در دست نیست، ولی اقتباس‌هایی از ترجمه عربی آن در کتاب‌های عربی و فارسی نقل شده است. احتمال دارد بخش‌هایی از آن در خدای‌نامۀ پهلوی وجود داشته و از طریق ترجمه عربی این کتاب، به منابعی چون شاهنامه راه یافته باشد. مفصل‌ترین تحریر این نامه در شاهنامه، تاریخ طبری و تاریخ بلعمی آمده است. در شاهنامه شیرویه هفت اتهام بر پدر وارد آورده است و در طبری هشت اتهام ذکر شده، ولی در تاریخ بلعمی تعداد اتهامات به نه می‌رسد. از گفته فردوسی برمی‌آید که وی این سخنان را به صورت پیام شفاهی بیان داشته و بعد آن را به صورت مکتوب درآورده است. همین مطلب از عبارات طبری و بلعمی نیز مستفاد می‌شود. اتهامات نقل شده در شاهنامه که نظایرشان در منابع دیگر آمده، عبارتند از:

کشتن پدر

جمع‌آوری ثروت

نگه‌داشتن سپاهیان در مناطق دوردست

ناسپاسی نسبت به قیصر و پس ندادن صلیب

ستاندن خواسته از بیچارگان

زندانی‌کردن شانزده تن از فرزندان.

 

حامل پیام در شاهنامه، دو تن به نام‌های اَشتاگشسپ (یا اسفاگشسپ) یا صورت خلاصه آن اَشتاد (یا اسفاد) و خرادبُرزین ذکر شده‌اند. دو مورخ دیگری که مطالبی از این پیام را آورده‌اند، عبارتند از: ثعالبی، که چهار اتهام را ذکر کرده و دینوری، که شش اتهام را آورده است. ابن مسکویه، تنها به ذکر جرایمی می‌پردازد که موجب برکناری و کشته شدن خسروپرویز شد. مسعودی، یعقوبی و ابن بلخی، فقط از پیام‌های مبادله شده، بدون شرح مضمون آنها، ذکر کرده‌اند.

#بتسابه #مهدوی
@
naghshnegareh
betsabehmahdavi.ir
delshiftegan.ir

 

#خسرو_پرویز5

دکتر بتسابه مهدوی

 

علاوه بر این اتهام‌ها و پاسخ بدان‌ها، نامه خسروپرویز متضمن نصایحی به فرزند خود درباره چگونگی امور کشور است و باید آنها را از نوع اندرزهای سیاسی به شمار آورد. چنین می‌نماید که این نامه، بسیار مفصل‌تر از آن بوده است که در کتاب‌های عربی و فارسی نقل شده است. زیرا در کتاب‌های دیگر، عبارات نصیحت‌آمیزی از آن نقل گردیده که در متن نامه منقول در این کتاب‌ها، وجود ندارد. از جمله، ابن قتیبه، در چند مورد از این نامه، مطالبی را آورده است. این نصایح، همگی از نوع اخلاق عملی است: درباره برگزیده عامل خراج؛ لزوم مشاوره؛ مجازات؛ دقت در گفتار و صدور فرمان و خویشتن‌داری در هنگام خشم و ترغیب به بردباری و بخشایش و مانند آن؛ و میانه‌روی و اعتدال و نظایر این موارد.

 

عامری، جملاتی از این نامه را در مورد برگزیدن کارگزاران نقل کرده است. همین نویسنده و طرطوشی و ثعالبی، جمله نصیحت‌آمیزی را از قول پرویز خطاب به پسرش در مورد میانه‌روی در بخشش به سپاهیان از همین نامه نقل کرده‌اند.

 

عجایب بارگاه خسرو پرویز

 

«ساسانیان» اثر «کریستین سن» یکى از منابعى است که به این عجایب اشاره کرده است و از گنج گاو، دستمال نسوز، تاج یاقوت‌نشان، تخت طاقدیس، طلاى مشت افشار، گنج بادآورد و شطرنجى از یاقوت و زمرد به عنوان عجایب هفت‌گانه بارگاه پادشاه ساسانى نام برده است. فردوسى نیز در قصیده ای، از «هفت گنج» خسروپرویز نام مى‌برد. هندیان بودایى هم به تقلید از «هفت گنج» خسروپرویز، پادشاه ساسانى، «هفت گوهر» را ترتیب داده بودند.

 

گنج گاو

کشاورز مثل هر روز، «غباز» (خیش گاو آهن) را برداشت و به سوى مزرعه حرکت کرد. به مزرعه که رسید توشه ظهر را زیر درختى گذاشت و با «غباز» به سمت راست مزرعه رفت. تا «غباز» را در زمین فرو کرد متوجه شیئى سخت شد. با دست شروع به کندن زمین کرد و ناگاه با ظرف قدیمى برخورد کرد. آن را بیرون آورد، ولى باورش نمى‌شد. ظرف پر از سکه بود. سکه را که نگاه کرد نام اسکندر روى آن حک شده بود. کشاورز براى نشان دادن حسن نیت خود نسبت به پادشاه خسروپرویز ظرف را نزد او برد. شاه فورا دستور داد تا مزرعه را بکنند و ظروف دیگر را از خاک بیرون بکشند. صد کوزه نقره و طلا که مهر اسکندر بر آن حک شده بود، از خاک بیرون آمد. خسرو پرویز، این گنجینه را که یکى از عجایب هفت گانه کاخش بود، گرفت و یکى از کوزه‌ها را به کشاورز داد. گنج را در جایى از کاخ مخفى کرد و آن را «گنج گاو» نامید.

 

دستمال نسوز خسرو‌پرویز

یکى دیگر از عجایب بارگاه خسروپرویز دستمال او بود. شاه بعد از هر غذا خوردن با دستمال، دست‌هاى خود را پاک مى‌کرد و چون کثیف و چرب مى‌شد آن را درون آتش مى‌انداخت تا آتش آن را تمیز کند، دستمال پاک مى‌شد ولى نمى‌سوخت. به احتمال قوى جنس این دستمال از پنبه کوهى بوده است.

 

تاج یاقوت‌نشان خسرو پرویز

از دیگر عجایب کاخ او تاج خسرویى بود. تاج خسرو پرویز از مقدار زیادى طلا و مروارید ساخته شده بود. یاقوت‌هاى به کار رفته در تاج طورى مى‌درخشید که به جاى چراغ در شب از آن استفاده مى‌کردند و یاقوت‌هایش همه جا را روشن مى‌کرد. زمردهایش چشم افعى را کور مى‌کرد. این تاج آنقدر سنگین بود که زنجیرهایى از طلا را از سقف آویزان کرده بودند و تاج را بر این زنجیرهاى طلا بسته بودند، طورى که تاج به هنگام نشستن شاه روى سرش قرار بگیرد و سنگینى تاج را احساس نکند.

 

تخت طاقدیس بارگاه خسروپرویز

یکى دیگر از عجایب بارگاه خسرو تخت طاقدیس اوست. شکل این تخت مانند طاق بود و جنسش از عاج و نرده‌هایش از نقره و طلا بود. سقف این تخت از زر و لاجورد بود. صور فلکی، کواکب، بروج سماوی، هفت اقلیم، صورت‌هاى پادشاهان، مجالس بزم و شکار، بر این سقف، حک شده بود. روى آن وسیله‌اى براى تعیین ساعت روز نصب شده بود. چهار یاقوت، هر یک به تناسب یکى از فصول سال دیده مى‌شد. بر بالاى آن وسیله اى بود که قطراتى مانند قطرات باران را فرو مى‌ریخت و صدایى رعدآسا به گوش مى‌رسید.

 

طلاى مشت افشار

خسروپرویز قطعه طلایى اعجاب انگیز داشت که به طلاى مشت فشار یا مشت افشار معروف بود. این قطعه طلا به اندازه مشت پادشاه و چون موم نرم بود. این قطعه زر به هر شکلى حالت مى‌گرفت. این قطعه طلا را از معدنى در تبت براى خسرو استخراج کرده بودند و200 مثقال وزن داشت.

 

گنج بادآورد

«گنج بادآورد» از عجائب دیگر دستگاه پرویز است. هنگامى که ایرانیان اسکندریه را محاصره کردند، رومیان ثروت شهر را در کشتى‌هائى نهادند تا به مکانى امن بفرستند، اما باد به جهت مخالف وزید و کشتى به سمت ایرانیان آمد. ثروت را به تیسفون بردند و «گنج باد آورد» نامی‌دند.

#بتسابه #مهدوی
@
naghshnegareh
betsabehmahdavi.ir
delshiftegan.ir

 

 

#خسرو_پرویز6

دکتر بتسابه مهدوی

 

#شطرنجى_از_یاقوت_و_زمرد

از عجایب دیگر دستگاه پادشاه ساسانی، شطرنج مخصوصى از جنس یاقوت و زمرد بود.

خسروپرویز شاید از معدود پادشاهانى باشد که از همسرش نیز در برخى از منابع تاریخى به عنوان یکى از عجایب دربار او نامبرده شده است. در تاریخ ثعالبى به جز آنچه که در بالا اشاره شد، از زن او شیرین، قصرش تیسفون، درفش کاویانی، رامشگران دربار ساسانی، اسب خسرو به نام شبدیز و فیل سفید دربار نیز به عنوان گنج‌هاى خسرو و عجایب دربار او یاد شده و درباره برخى از آنها توضیحاتى آمده است. در تاریخ ثعالبى آمده است: «شیرین و خسرو در جوانى دلباخته یکدیگر شدند، اما وقتى خسرو به پادشاهى رسید شیرین را فراموش کرد.

 

شیرین که بار دیگر در پى جلب عشق خسرو برآمده بود، روزى در سر راه شکار او قرار گرفت و آتش عشق فراموش شده در دل خسرو روشن شد. اودر همان لحظه او را به زنى گرفت. شیرین بعد از راهیابى به کاخ پس از چندى مریم بانوى اول زرتشتیان را مسموم کرد و خود زن اول دربار شد.»

اسب خسرو «شبدیز» هم از دیگر عجائب کاخ اوست که در تاریخ ثعالبى از آن نامى به‌میان آمده است. خسرو گفته بود اگر کسى خبر مرگ «شبدیز» را بدهد او را خواهد کشت. هنگامى که «شبدیز» مرد تنها «باربد» جرات کرد نغمه اى را بخواند و در آن خبر مرگ شبدیز را بدهد. او خواند: «دیگر شبدیز نمى‌خواند و نمى‌چرد.» شاه گفت: «مگر او مرده است.» وباربد گفت: «شاه چنین فرماید.»

«باربد» خود نیز از عجائب دستگاه پرویز بود. «سرکس» از خنیاگران دربار که به او حسادت مى‌کرد در فرصتى مناسب او را کشت. خسرو وقتى دانست باربد به دست سرکس کشته شده است دستور قتل «سرکس»را هم داد.

تخت طاقدیس. تخت خسرو پرویز را که از فریدون به وی رسیده بود طاقدیس می‌گفتند. گویند جمیع حالات فلکی و نجومی ‌در آن ظاهر می‌شده و آن سه طبقه بوده و در هر طبقه جمعی از ارکان دولت او جابجا قرار می‌گرفته اند و خسرو پرویز بر آن تخت ملحقات و تصرفات کرده بود. طول آن تخت یکصد و هفتاد ذراع و عرض آن یکصد و بیست ذراع و مکلل بجواهر بود.

#بتسابه #مهدوی
@
naghshnegareh
betsabehmahdavi.ir
delshiftegan.ir

 

 

  • بتسابه مهدوی

عبارات تاکیدی کتاب روزانه

بتسابه مهدوی | يكشنبه, ۲۰ تیر ۱۳۹۵، ۰۵:۵۸ ق.ظ

عبارات تاکیدی کتاب روزانه

دکتر بتسابه مهدوی

 

« هر آنچه که از خداوند طلب کنید او بیش از آن چه که فکر کنید با آغوش باز به شما اعطا می کند »

 

1.اکنون میدانم که خداوند میخواهد صاحب همه چیز باشم همه چیزهایی که دوست دارم و زندگی ما در این دنیا شکوفاتر می سازد.

 

2. قدرت کامیاب بخش خدا یکا یک ثانیه های امروز برکت می دهد تا هم اکنون و همین جا به عالیترین ثمرات نیکو  برسم.

 

3.خداوند منشا همه موهبت ها هست و همه انسان ها و اوضاع زندگی و جامعه وسیله ای برای رساندن موهبت های الهی هستند.

 

4. اکنون چیز های پوسیده و اوضاع و شرایط کهنه و روابط فرسوده را رها میکنم اکنون نظم الهی بر جهانم استقرار می یابد و پایدار می مانم.

 

5. من به خدا چشم میدوزم و هدایت او را می طلبم و توانگر می شوم. من از نظم الهی سرشارم من اکنون در نظم متعالی قرار دارم.

 

6.     هر دم و بازدم زندگی ام سرشار از نظم الهی است من آرام و متوازعم لبریز از آرامش و تعادل هست

 

7.     خدای درون من رهایی بخش من است خدای درونم قدرتی است که آزادم می کند  من اکنون همه کس گذشته و اکنون را که دیگر جزئی از طرح الهی نیستند رها می کنم خدای درونم هم اکنون جای راستین  و مردمان راستین و توانگری راستین مرا متجلی می سازند.

 

8.خدای درون من هم اکنون مرا از هر چیز و هر کس  که دیگر جزئی از طرح الهی زندگیم نیست می رهاند اکنون هر چیز و هر کس که دیگر جزئی از طرح الهی زندگیم نیست مرا می رهاند خدای درونم هم اکنون طرح الهی زندگی ام را آشکار و شکوفا می سازد.

 

9. من همه کس که مرا آزار داده می بخشم و هر کس که نیازمند به بخشش من است می بخشم.

 

10. من همه کس و همه چیز را می بخشم در حال گذشته و آینده ،من آزادم و دیگران نیز آزادند اکنون همه چیز میان من و دیگران پاک شده و تا ابد پاک خواهند ماند. چه احساس نیکو و دلپذیر دارم همه کسانی را که می شناختم بخشیدم.

 

11. خدای درونت اکنون تو را از وابستگی ودلبستگی به افراد و مکان واشیاء و موضوعات گذشته تاکنون می رهاند خدای درونت اکنون قدرت رهایی بخش توست

 

12. من هم اکنون در میان روابط درست ،افراد درست ،اوضاع و شرابط درست قرار دارم.

 

13. این وضع راه حل دارد راه حل الهی والاترین راه حل است سپاس می گزارم که راه حل الهی هم اکنون متجلی می شود.

 

14. اکنون همه این مشکلات را به دست خدا می سپارم خودم قادر به حل هیچ کدام از آن ها نیستم.

 

15. من اکنون در خانه ای زیبا و باز سازی شده با حیاطی پر از گل های زیبا در خانه چوبی که از جوهر غنی خدا ساخته شده زندگی می کنم.

 

16. خدایا این آرزو یا چیزی بهتر برآورد شود بگذارنیکی و برکت بیکرانت تجلی یابد واکنون این فهرست را به اراده متعال آگاهی الهی می سپارم.

 

17. خداوند اکنون به هر طریقی که خودش صلاح میداند این موهبت را به من میدهد تا در نهایت شادمانی برای خودم استفاده کنم.

 

18. به یمن جوهر غنی بی کران کائنات من هم اکنون صاحب معشوقی زیبا و نازنین و دوست داشتنی هستم.

 

19. به یمن جوهر غنی بی کران کائنات من هم اکنون صاحب ثروت و برکت بی کران هستم.

 

20. به یمن جوهر غنی بی کران کائنات من هم اکنون خانه ای بزرگ  و دلپزیر و راحت دارم.

 

21. به یمن جوهر غنی بی کران کائنات من هم اکنون دارای سلامتی روح و جسمی کامل هستم.

 

22. طرح الهی هم اکنون برایم سلامت و ثروت و دولت و عشق و سعادت به ارمغان می آورد.

 

23. من هم اکنون از درآمدی مدام و قابل توجه و فراوان بر خوردارم .

 

24. از افزایش در آمدم که هم اکنون پیش می آید و به طرزی قابل ملاحظه به من رضایت می بخشد سپاسگذارم.

 

25. من به جوهر الهی احاطه شدم و این جوهر الهی هم اکنون به شکلی غنی و مناسب و شایسته به سویم می آید.

 

26. خدایا به تو و قانون عدالت تو توکل می کنم میدانم که آنچه متعلق من است نمی تواند از من باز گرفته شود پس آرام و آسوده بر جا می مانم.

 

27. زندگی من از نظر  مالی و روحی روز به روز بهتر و در آمد و عشق من بیشتر می شود.

 

28. حکمت کامل از آن من است من فهم هستم و قوت از آن من است دولت و جلال  و توانگری جاودانی و عدالت با من است .

 

29. خرد لایتنهای در این وضع سرگرم کار است  بی درنگ عالیترین ثمرات را می آفریند.

 

30. عشق الهی در این وضعیت سرگرم کار است و عالیترین ثمرات را برای من می آفریند عشق الهی هم اکنون زندگیم را متحول می سازد.

 

31. در ذهن الهی از دست دادن وجود ندارد هم اکنون شیئی گمشده یا معادل آن به من باز می گردد.

 

32. همه موهبت های گذشته و اکنونم که بنا به حق الهی به من متعلق هستند هم اکنون متجلی می شوند تا برایم شادمانی و رضایت کامل بیاورند.

 

33. موهبتم را از دست نداده ام، موهبتم با قدرتی بیشتر و عظیم تر می تواند پدیدار شود و از راه حکیمانه خدا تجلی یابد.

 

34. اکنون همه در ها و دروازه ها گشوده شده اند اکنون همه راهها باز  و آزاد هستند همه جهان به من پاسخ مثبت می دهد.

 

دکتر مهدوی, [۳۰.۰۶.۱۶ ۱۷:۵۵]

35. خداوندا ، این موهبت  یا موهبتی برتر را از خزانه بی کرانت به من عطا فرما ، نیکی نامحدودت هم اکنون انجام خواهد پذیرفت.

 

36. خداوندا من هم اکنون به یمن جوهر غنی کائنات صاحب این موهبت  هستم و خدا را شکر می کنم.

 

37. خداوندا من را به معشوقم روز به روز نزدیک تر و مرا هر روز لایق تر از دیروز بگردان.

 

38. خداوندا من برای خودم و خانواده ام سلامتی و برکت جاوید می طلبم واز نظر مالی روز به روز درآمد ما بیشتر می شود.

 

39. من از نظر روحی و معنوی آمادگی کامل را برای پذیرا شدن موهبت های الهی را دارم.

 

40. من بدون هیچ  وابستگی ، همه مردم را دوست دارم و همه مردم نیز بدون هیچ گونه وابستگی، مرا دوست دارند.

 

دکتر مهدوی, [۳۰.۰۶.۱۶ ۱۷:۵۹]

حلقه عشق

بتسابه مهدوی

 

شما در حلقه سحر آمیز عشق الهی گام برمیدارید .

 

هیچ چیز منفی نمی تواند میان شما و موهبتی که جسورانه در ذهن خود بر می گزینید و از طریق اندیشه ها و احساسها و کلام وانتظارهایتان باز می تابانید بایستد .

 

بگذارید وجودتان کانون نورانی و هسته درخشان عشق شود آنگاه تمام جهانتان معجزه وار عوض خواهد شد .

 

اگر به عشق اعتماد کنید انجام هیچ کاری برایتان دشوار نخواهد بود .

 

در زندگی به پس که مینگرید ، لحظه هایی که براستی زندگی کرده اید لحظه هایی هستند که با عشق و محبت دست به کاری زده اید .

 

هر کس با عشق الهی متحد شود اندکی از بهشت را در زمین می آفریند .

 

انسان از طریق عشق الهی می تواند خود را از هر گونه تنگنا برهاند .

 

بگذارید وجودتان کانون نورانی و هسته درخشان عشق شود آنگاه تمام جهانتان معجزه وار عوض خواهد شد .

 

درون تو صدایی هست که تمام روز در وجود تو زمزمه می کند؛ حس می کنم این درسته، می‌دانم این یکی غلطه. نه معلمنه واعظ، نه پدر و مادر، نه دوست و نه هیچ آدم عاقلی نمی تواند بگوید چه چیز درست است و چه چیز غلط. تنها به صدای درونت گوش کن .

 

دنیا همیشه همونطوری پیش میره که توفکرمیکنی،پس به بهترین ها فکرکن .

 

همیشه از خوبی های آدم ها برای خودت یه دیوار بساز .پس هر وقت در حقت بدی کردند فقط یه آجر از دیوار بردار بی انصافیه اگه دیوارو خراب کنی .

 

دکتر مهدوی, [۳۰.۰۶.۱۶ ۱۸:۰۴]

خلاقیت و محبت

بتسابه مهدوی

 

قانون خلاقیت این است که به جای این که آرزوهای دیرین خود را با این بهانه که رویاهای محال هستند سرکوب کنیم، به طرزی سازنده به آنها بنگرید. یعنی بدانید که آرزوهای راستین شما چیستند و آنگاه از آرزوهایتان فهرستی تهیه کنید به طور منظم به سراغ آنها بروید و در صورت لزوم آنها را عوض یا جابجا کنید. وقتی آرزوهایتان را می نویسید، جایگاه ذهنی آنها نیز منظم می شود. انجام آنچه را که می توانی یا می اندیشی که می‌توانی آغاز کن! در جسارت، نبوغ و اقتدار و اعجاز نهفته است.

 

صحبت درباره پلیدی باعث بروز پلیدی می شود. هرچه بیشتر به شر توجه کنید بر شر می افزایید. هر عیبی را که در دیگران ببنید همان عیب یا نقصی مشابه را به زندگی خود فرا میخوانید. ایراد گرفتن از دیگران سبب می شود که خودتان با نفی و انکار روبرو شوید. وقتی با سرزنش و انتقادتان شیره وجود دیگری را می مکید راه می گشایید تا شیره ذهن و تن و امور خودتان مکیده شود. در واقع به پیشواز بیماری و بدبختی و آشفتگی و تنگدستی می روید.

 

وقتی دیگران آزارتان می دهند یا نومیدتان می کنند معنایش چیست؟

چون دیگران نیز فرزندان پروردگارند، نمی توانند موجب شکست، یأس، تحقیر ویا شرمندگی ما بشوند. شاید هنگامیکه از سرراهمان می گذشتند لغزیده باشند. اما آنها نیز فرزندان خدا هستند، فرزندانی که موقتأ راه خود را گم کرده اند. به این دلیل سر راه ما قرار گرفتند که به دعای خیر ما نیاز داشتند.

آنها هر کاری بکنند یا نکنند، وجودشان مانع از پیشرفت و کامیابی ما نمی شود. آنها موهبت ما را از دستمان نمی گیرند، زیرا قادر به این کار نیستند. حتی اگر چنین به نظر برسد که اندک مدتی آزارمان داده اند، بنا به مشیت الهی بر سر راهمان قرار گرفته اند. دلیل این که گاه مردم ما را می آزارند این است که روح آنها توجه الهی و دعای خیر ما را می جوید. اگر برای آنها برکت و آمرزش بطلبیم ، دیگر آزارمان نمی دهند. از زندگیمان بیرون می روند و خیر و صلاحشان را جایی دیگر می یابند.

 

«محبت شخصی و غیر شخصی

در عشق و محبت شخصی می توان نسبت به افراد خانواده و خویشاوندان مهربانی و نرمش و ادب و عاطفه و تایید و تحسین و ملاحظه و ایثار نشان داد. عشق و محبت غیر شخصی یعنی توانائی کنار آمدن با مردم بدون دلبستگی شخصی و وابستگی عاطفی. برای آفرینش آگاهی و پرورش محبت غیر شخصی و نیکخواهی نسبت به همکاران و آشنایان و همه کسانی که با آنها سرو کار داریم تکرار عبارت زیر بسیار موثر و سودمند است: من بدون هیچ گونه وابستگی، همه مردم را دوست دارم و همه مردم نیز بدون هیچ گونه وابستگی مرا دوست دارند.»

 

دکتر مهدوی, [۳۰.۰۶.۱۶ ۱۸:۰۸]

پلیدی و نفی

بتسابه مهدوی

 

صحبت در باره پلیدی باعث بروز پلیدی می شود، هر چه بیشتر به شر توجه کنید، بر شرّ آن می افزایید. هر عیبی را که در دیگران ببینید، همان عیب یا نقصی مشابه را به زندگی فرا می خوانید. ایراد گرفتن از دیگران سبب می شود که خودتان با نفی و انکار روبرو شوید.

وصف نیکی بر نیکی می افزاید.

جرأت کن باور داشته باشی.

 

اگر پالایش را در پیش گیرید هرگز چیزی را از دست نمی دهید به عکس، برای پرورش عشقی آزادانه تر و رضایت بخش تر راه می گشایید، تا همه آنان که از این خوان نعمت بهره ای دارند بتوانند هماهنگ تر محبت کنند و محبت ببینند.

آزاد کردن دیگران به معنای آزاد کردن خودتان است.

 

هر گاه نسبت به دیگران احساس دلبستگی می کنید، ناخودآگاه احساس وابستگی نیز می کنید و از اسارتی که خود آفریده اید، خراشیده و ساییده می شوید. ولی اگر احساس کنید که مسأله ای یا شخصی یا ...شما را در فشار قرار داده است رها می کنید. کلید را به سوی آزادی می چرخانید. یادتان باشد که شما حاکم موقعیتها هستید، نه برده آنها .

 

وقتی در کمال جرأت و شهامت شخص یا چیزی که شما را به اسارت در آورد، رها می کنید، به جای اینکه قربانی باشید قادر می شوید . همان طور که توانسته بودید خود را به اسارت در آورید، پس می توانید خود را از اسارت برهانی و آزاد سازید.

 

اغلب به نام عشق می خواهیم دیگران را خرد و خمیر کنیم و به شکل دلخواه خود در آوریم اما این عشق نیست، تملکی خودخواهانه است که به جای رهایی و آزادی، اسارت می آورد.- به یکدیگر عشق بورزید اما عشق را به بند نکشانید... بگذارید میان با هم بودنتان فضایی و فاصله ای باشد. با یکدیگر بخوانید و برقصید و شادمان باشید، اما بگذارید هر یک از شما تنها باشد... در کنار هم بمانید اما نه چسبیده به هم.

 

فرزندانتان از آن شما نیستند. آنان پسران و دختران زندگی اند، آنها از طریق شما می آیند، اما نه از شما، هر چند با شما هستند، از آن شما نیستند. شاید تن آنها را مأوا دهید، اما نه جانشان را ... شاید بکوشید همچون آنها باشید اما نکوشید آنها را چون خود کنید .

  • بتسابه مهدوی

موجودات غیر ارگانیک

بتسابه مهدوی | شنبه, ۱۹ تیر ۱۳۹۵، ۰۶:۵۰ ق.ظ

موجودات غیر ارگانیک

دکتر  بتسابه مهدوی

 

موجودات غیر ارگانیک که از جمله ما آنها را جن ، همزاد و.... می نامیم اینها موجوداتی هستند که در این دنیا زندگی میکنند مثل همانطوری که ما زندگی میکنیم اما با شکلی دیگر و نمی توان وجود انها را منکر شد مثل اینکه یک همزادی بگوید انسانی در این دنیا وجود ندارد .

 

 این موجودات بسیار علاقه مند به ارتباط با انسانها هستند به این علت که ما در ذات خود با آنها متفاوت هستیم ما انسانها چیزی داریم که آنها ندارند و همینطور آنها امکاناتی دارند که ما نداریم اما چیزی که ما داریم ارزش بیشتری در کائنات دارد و آنها به این دلیل خود را نزدیک میکنند .

 

در شرایط مختلف قابل رویت هستند که بستگی به حالات طرف دارد اگر قبل اینکه چشم سوم یا چشم دیدن شما باز گردد انها را بشکلی مختلف بسته به درون خود خواهید دید که البته درانجا هم از چشم سوم نگاه میکنید اما کامل نه ! اگر برای ارتباط با شما بیایند بیشتر سعی میکنند بشکل یکی از آشنایان شما ظاهر شوند که شما ارتباط عاطفی با آن شخص دارید البته ممکن است تجربه شخصی دیگر متفاوت باشد . نکته قابل توجه این است که همانقدر که حسن دارد ضرر هم دارد پس داشتن یا نداشتنش فرقی نمی کند .

 

از محاسنش میتوان کمک در رویا دیدن ، خبر از اتفاقات آینده ، همراهی با شما ، و تکمیل کردن کالبد اختری نام برد و مضراتش میتواند به شما در مسائل مادی کمک کند ه میتواند ظرف یک شب همه چیز را در زندگی شما بهم بریزد .

 

یکی از عات هایی که درگذشته ها از جاهای تاریک مثل زیرزمین ها و .... میترسیدند و جن و... میدیدند که بیشتر در شب اتفاق می افتاد که علت اصلی آن این است که در اثر ترس پیوندگاه انسان جابجا میشود و میتواند اگر نیروی ترس زیاد باشد کارهایی کند ماورا طبیعه اما بر اثر یک ترس از محیطی تاریک پیوندنگاه به جایی میرود که این موجودات قابل رویت میشوند و چون آنها از انرژی که دراثر ترسیدن رویت میشود لذت میبرند پس ما چیز های عجیب و غریب و به شکل وحشتناکترین چیزهایی که در خیالمان می آید آنها را می بینیم و انها فقط تصویر درون ما را نشان میدهند و جالب این است که اگر در شرایط دیگری به آن مکان برویم اصلا این شکلها را نمی بینیم . و در صورت اینکه چشم سوم باز نشده باشد بصورت سنگینی بر فرق سر یا سوزش ناف و... آنرا احساس میکنیم .

 

در مورد بختک که میگویند موجودی است که بروی انسان می افتد که یک داستان از روی ناآگاهی است . بختک در اصل یک جدایی مابین کالبد جسم و کالبد اختری است که جسم و کالبد از هم جدا شده اند اما آگاهی مابین جسم و کالبد مانده و دراین حالت بر اساس عادت انسان میخواهد بر اثر حرکت عضلات دست یا پا را تکان دهد و هیج جیز تکان نمی خورد .علت این است که آگاهی در حالت کالبد اختری است و شما با قصد به عملی میتوانید کاری انجام دهید و آنجا همه چی فقط با نیروی قصد به حرکت می آید و شما اگر در این حالت قرار گرفتید زور نزنید فقط قصد به عملی کنید و آنرا صدا بزنید.

#بتسابه #مهدوی
@naghshnegareh
betsabehmahdavi.ir

Delshiftegan.ir


 

 

#جن_چیست ؟

دکتر بتسابه مهدوی

 

جن واژه‌ای عربی و به معنی «موجود پنهان و نادیدنی» است. در عرف فارسی «اَجِنّه» جمع جن شمرده می‌شود. در عربی جمع واژه  جن، جِنان است و نوع آن جِنَّه. در فرهنگ فارسی دکتر محمد معین، به معنای «موجودی متوهم و غیر مرئی، پری» آمده‌است. به آنکه مورد اذیت و آزار جنّیان واقع شده جن زده یا مجنون گویند.

 

در یک دیدگاه وسیع به هر موجود ماوراءطبیعه‌ای که از دیدگاه انسان مستور است، جن می‌گویند. مانند فرشته‌ها، شیطان‌ها. اما اصطلاحاً و بنا بر باور برخی از مردم، جن‌ها (اجانین) گروهی از موجودات زنده، دارای احساسات و تفکر و معمولاً نامرئی از جهان آفرینش هستند که هزاران سال پیش از خلقت بشر از آتش خلق شده‌اند.

 

#جن_از_دیدگاه_مذاهب

اسلام

شکلی خیالی از مهر یا نگین سلیمان که در داستان‌ها به وی نیرویی برای تسلط بر جنیان می‌بخشید.

 

پاره‌ای از باورهای مسلمانان پیرامون جن از قرآن سرچشمه می‌گیرد. در قرآن جن موجودی توصیف شده که «از آتش (نار) آفریده» شده‌است. جن دارای دو جنس نر و ماده و دارای علم و ادراک معرفی شده‌است. همچنین به آنان ویژگی‌های اخلاقی داده شده و مواردی از تماس آن‌ها با انسان را متصور شده‌است. به روایت قرآن جن «از پیش از آفرینش انسان» بر روی زمین می‌زیسته‌است. در کل جن بیست و دو مرتبه در قرآن تکرار شده و دارای سوره‌ای به همین نام است. هم چنین چنانکه در قرآن گفته شده، شیطان رجیم یا همان ابلیس از جنس جن است. در سوره نمل (مورچه) در کتاب قرآن در آیه ۱۷ به این مورد اشاره شده‌است که سلیمان نبی بر سپاهیانی از جن تسلط و آنها را در خدمت خود داشته‌است. نیز در آیه ۳۹ از سوره نمل به توانایی خارق العادهٔ این موجودات اشاره می‌شود.

 

آنگونه که در بخشی از کتاب «در محضر استاد» که به پرسش و پاسخ‌هایی با آقای علامه طباطبایی(شیعه) می‌پردازد، به نقل از او، عمر این موجودات بسیار بیشتر از عمر انسان‌ها بوده و جمعیتشان نیز از جمعیت انسان‌ها بیشتر است. در همین کتاب اشاره شده‌است که سپاهی از جن‌ها به رهبری زعفر در واقعه کربلا به کمک حسین بن علی آمد ولی حسین کمک او را نپذیرفت. او نوشته‌است: یکی از جنگ‌های امام علی علیه السّلام با جن (نصیبین) بود. همچنین در تفسیر المیزان درباره پناهنده شدن مردم به جن، نوشته: «مراد از پناه بردن انس به جن بطوری که گفته‌اند این است که در عرب رسم بوده وقتی در مسافرت در شب، به بیابانی برمی‌خوردند از شر جانوران و سفیهان جنی به عزیز آن بیابان که سرپرست جنیان است پناه می‌بردند و می‌گفتند: من پناه می‌برم به عزیز این وادی، از شر سفهاء قومش» به گفته علامه طباطبایی: «تقسیم آیه مبارکه بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ در مربعات به حروف ابجد، برای رفع جنیان و افراد مبتلا به جن مفید است».

 ابن خرم در کتاب الفصل می‌نویسد: «طایفه جن امتی هستند دارای عقل، فکر و قدرت تمیز که به ایشان از طرف خدا وعده و وعید نازل شده و آنها نیز پذیرفته‌اند. آمیزش می‌کنند اولادی از آن‌ها بوجود می‌آید و مرگ نیز آنها را در بر می‌گیرد و چون جسمشان زود فنا می‌شود احتیاج به قبرستان ندارند و تمامی مسلمانان نیز بر این امر توافق و اجماع دارند جنیان دارای اجسام لطیف، شفاف و هوائی هستند یعنی زندگی در هوا و زمین برای آنها امکان دارد زیرا عنصر آنها از آتش است. همچنان‌که عنصر انسانها از خاک است»

 صدر المتالهین شیرازی معروف به ملاصدرا می‌نویسد: «جن را وجودی در این جهان حس و وجودی در جهان غیب و تمثیل (عالم مثال) است، اما وجودشان در این جهان هیچ جسمی که آن را نوعی از لطافت و اعتدال باشد نیست، جز آن که روحی در خور آن و نفسی که از مبدا فعال بر آن اضافه شده‌است می‌باشد آنان بدنهای لطیفی دارند که در لطافت و نرمی متوسط بوده و پذیرای جدائی و گرد آمدن است، چون جدا گشت، قوامش نازک و حجمش لطیف گشته و از دیگرن پنهان می‌گردد»

 در آیه ۱۳۰ سوره انعام، آمده: «یا معشر الجن و الانس الم یاتکم رسل منکم» یعنی: «ای گروه جن و انس! آیا پیامبرانی از بین شما برای شما نیامدند؟» که ظاهرا و بنا به نظر بسیاری از معتقدان به دین اسلام، آیه مذکور نشان دهنده این است که جن‌ها پیامبرانی از جنس خودشان هم داشته‌اند. در آیه ۶ سوره ناس عبارت من الجنة و الناس آمده‌است.

#بتسابه #مهدوی
@naghshnegareh
betsabehmahdavi.ir

Delshiftegan.ir

 


 

 

 #جن_از_دیدگاه_دین_مسیحیت

دکتر بتسابه مهدوی

آنگونه که از باورهای مسیحی برمی آید مسیحیان به وجود جن معتقد بوده و آنها را «ارواح خبیث» یا «ارواح شیطانی» می‌دانند. در بسیاری از آیات عهد عتیق و عهد جدید از جن، اجنه و شیطان و ابلیس به صراحت نام برده شده‌است از جمله لاویان ۱۹:۳۱ و ۲۰:۶، اول سموئل ۲۸:۳ و ۲۸:۹ و ۲۸:۷ اول تواریخ ۱۰:۱۳، متی ۴:۱ و ۱۲:۲۲، لوقا ۴:۵ و ۸:۱۲، یوحنا ۸:۴۴ و بسیاری آیات دیگر. ضمنا جن‌گیری جزء اموری است که کلیسای کاتولیک به صورت تخصصی آن را انجام می‌دهد و در حال حاضر پاپ بندیکت شانزدهم از آن حمایت می‌کند و انجمن بین‌المللی جن گیران برای همین موضوع توسط پدر گابریل آمرث تاسیس شده‌است. برخی گمان می‌کنند درباره ماهیت آنها در بین عامه مردم غلو شده و تصویری ترسناک از آنان ترسیم شده‌است.

 

#جن_در_باور_مردم

در باور برخی افراد، جن‌ها تنها در شب، تاریکی، تنهایی و در محل‌هایی مانند گرمابه، آب انبار، پستو و ویرانه و بیابان وجود دارند. در باور عامه، جن به شکل انسان است با این تفاوت که پاهایش مانند بز، سم دارد. مژه‌های دراز او نیز با مژهٔ انسان متفاوت است و رنگ موی او بور است. همزمان با زاده شدن هر نوزاد انسان، بین اجنه نیز نوزادی به دنیا می‌آید که شبیه نوزاد انسان است اما سیاه و لاغر و زشت که این موجود را همزاد آن طفل می‌خوانند.

 

بنابر باور برخی، نه تنها باید پیش از ریختن آب جوش روی زمین «بسم الله» گفت، بلکه حتی پیش از ریختن آب سرد، پرت کردن چیزی و هر کاری که می‌تواند به یک موجود فرضی در محل آسیب برساند یا برای او اهانت آمیز باشد (مانند انداختن آب دهان و...) نیز باید «بسم الله» گفت. و ذکر این عبارت برای دور کردن جن‌ها از محل و ایمن ماندن از آسیب احتمالی آن‌ها موثر است. البته عده‌ای نیز متعقدند که ذکر «بسم الله» به تنهایی چاره ساز نیست و حتی نوعی دعوت از آنان محسوب می‌شود و حتماً باید عبارت را کامل و به صورت «بسم الله الرحمن الرحیم» به کار برد.

 در تهران قدیم عده‌ای از ساکنان را عقیده بر این بود که گاه و بی‌گاه در مواقع معین در حمام‌ها جن‌ها رفت و آمد می‌کنند و با احتیاط قدم به حمام می‌گذاشتند، مخصوصا شب‌ها خیلی با ترس و وهم در حمام وارد شده و خود را شستشو می‌کردند. گویند مظفرالدین شاه از همین‌گونه افراد بود معی را عقیده بر این بود که جن‌ها گاهی برای اغفال و فریب مردم و کشانیدن آنها به حمام، زودتر از موعد مقرر در بوق حمام می‌دمند مردم برای رفع و دور کردن اجنه به بعضی عوامل متوسل می‌شدند و از جمله جام چهل کلید و این جام از برنج ساخته شده بود و دسته‌ای داشت که آن را سوراخ می‌کردند و بر چهل پاره برنج یا مس بعضی کلمات را حک می‌کردند، ضمنا بعضی دعاها را به خط خوش به روی جام می‌کندند.

#بتسابه #مهدوی
@naghshnegareh
betsabehmahdavi.ir

Delshiftegan.ir


 

 

#15 #نکته_جالب_و_خواندنی_در_مورد_جن

دکتر بتسابه مهدوی

۱) جن جانوریست دارای شعور؛ و فیزیکی غیر ارگانیک ؛ که از لحاظ شان وجودی ؛ از دید ادیان پایینتر از انسان و بالاتر از حیوان جای می گیرد .در فرهنگ فارسی به آن دیو و در فرهنگ عرب به آن جن و در فرهنگ لاتین demon یا jinn نام گرفته است. جن به معنای چیزی است که؛ پوشیده شده ؛و منظور پوشیده ماندن او از حواس ماست.

۲) خصوصیات فیزیکی جن از دید انسان؛ اعجاب آور است. عنصر اصلی وجودی جن آتش است وبه علت نداشتن عنصر خاک ؛در وجودش مانند بارباپاپا ؛می تواند به هر شکل و اندازه ای تبدیل شود. و بسیاری از چیزها را در یک آن ؛جا به جا کند .همچنین سرعت نقل مکان بسیار بالایی دارد. می تواند مثلا ظرف ۵ دقیقه فاصله بین لاهور و تهران را طی کرده و برگردد.

۳) جن ابزار ساز نیست ؛ وبه علت خصوصیات فیزیکی منحصر بفرد ؛قادر است در هر مکان و شرایطی زندگی کند ؛وبرای همین به خانه و مسکن نیازی ندارد. زیرا سرما و گرما و باد و بوران بر او کارگر نیست .جن به وسایل حمل و نقل بی نیاز است ؛ و از اینجا می توان فهمید که جن ها دارای صنعت و تکنولوژی نیستند ؛ و شهر و کاشانه ای ندارند مکان معمول زندگی آنها کوه وجنگل و دشت است.

۴) جن مانند همه جانداران غذا مصرف می کند . اما به مقداری بسیار کمتر از انسان.

۵) جن ها مثل انسان جنسیت ونر یا ماده دارند . تولید مثل می کنند و تشکیل خانواده می دهند ؛ و به صورت جماعت زندگی می کنند و جامعه ندارند.

۶) جن نسبت به انسان زیاد عمر می کند . حدود ۱۰۰۰ سال به بالا .جن هایی که در سوره ی جن از آنها نام برده شده ؛ که وقتی اولین بار آیات قرآن را شنیدند ؛ از شدت ازدحام داشتند بر سر هم خراب می شدند ؛ احتمالا هنوز زنده اند . جن ها مانند انسان دانا و نادان ؛ .فرمانده و فرمانبردار ؛ ارباب و بنده ؛ کافر و متدین ؛ شفیق و شرور دارند. وقتی که مردند از بین میروند و نیازی به قبر و گورستان ندارند.

۷) جن دارای عقل است . اما نه عقل ابزار ساز و عقل فلسفی و خلاقیت هنری .عقل جن به معنای قوه ی ارزیابی امور روزمره یا همان عقل معاش ؛ و قوه تشخیص است ؛ به اضافه هوشی سرشار ؛ اعم از قدرت خواندن فکر و جستجو و یافتن گذشته و آینده.

۸) جن ها مانند انسان نامگذاری می شوند ؛ و دارای اسم و رسم و شهرت هستند دارای زبان خاص ؛ و قوه تکلم هستند و قادر به فهم زبان آدمیان.

۹) معروف ترین جن ؛ ابلیس ؛ یا همان شیطان نام دارد ؛ که وصف حال او را شنیده اید ؛ که چون بسیار در قرب به حق کوشید به جایگاه فرشته های مقرب رسید ؛ اما چون حاضر به سجده بر انسان ؛ انچنان به درگاه الهی نزدیک شده بود که لقب عزازییل گرفته بود یعنی عزیز خدا اما بعد از نا فرمانی به ابلیس یعنی نا امید از رحمت الهی

۱۰) جن در شرایطی قادر به تسخیر انسان ؛ و انسان در شرایطی ؛ قادر به تسخیر جن است . انسان مسخر شده را مجنون؛ یا دیوانه ؛یا دیو زده ؛ و جن تسخیر شده را ؛موکل می نامند. گویند خود جنیان بر سه قسمند: دیو.؛جن وپری ؛که از لحاظ مکانی ؛ مادون فرشته هستند.

۱۱) جن می تواند در مواردی تربیت شده ؛ به انسان خدمت کند. چنین سنتی در میان جنگیران ایران و پاکستان وهند وجود دارد اما به طور کل ؛ نه بودا ؛ نه دالای لاما ؛ نه اولیا الله ؛ و نه عرفا و نه پیامبران هیچکدام ؛به مدد خواستن از موجوداتی که مثل انسان ؛خطا و اشتباه و گناه می کنند ؛توصیه نکرده اند اما همگی؛ وجود آنها را تایید کرده اند .

۱۲) جنیان مانند امواج رادیویی و ماهواره ای ؛با ما هستند ظاهر نمی شوند ؛اما حاضرمی شوند و بعضی از انها ؛درخانه ها و بدن شخصیت های ضعیف ؛رفت و آمد می کنند. یکی از راه های دور کردن جنهای مزاحم ؛خواندن و آویختن ۴ آیه از قران است ؛ که با قل شروع می شوند . و بسیاری ادعیه ؛که درکتب مختلف وجود دارند.اماراه دورکردن انسان شرورچیست!؟

۱۳) جن ها ؛ بعضی از ما را؛ به شکل همزاد و غیر همزاد دوست دارند؛ کمکمان می کنند ؛همینطور جواهرات و اشیای قیمتی ما ؛ازجمله انگشترهایی با نگین سنگ (مخصوصا عقیق)را بسیار دوست دارند (ومخصوصا اگر بر آن آیات و اوراد حک شده باشند) .اگر دوستمان داشته باشندو سخنی باماداشته باشند ؛بیشتربه خوابمان می ایند و دلسوزی خود را اعلام می کنند .خیلی ازآنها خدمتگذار ارواح اولیا هستند و دست ماراگرفته اندو خیلی ها هم به کرداراکثرآدمیان اهل شیطنت.بیشتر آنها بی ضررند و مثل ما گرفتار این دنیا و درگیر و دار تقدیر خویشند.

#بتسابه #مهدوی
@naghshnegareh
betsabehmahdavi.ir

Delshiftegan.ir


 

 

#15 #نکته_جالب_و_خواندنی_در_مورد_جن2

دکتر بتسابه مهدوی

۱۴) اما آنان که ماورای طبیعت ؛ و موجوداتش را باور ندارند؛ چند دسته اند :کسانی که انچه که نمی بینند را باور ندارند . اینها معمولا فقط آنتی تزقصه های جن وپری مادربزرگ ها هستند؛ که حتی زحمت دانستن کوچک ترین اطلاعاتی جز نقد داستان گرمابه های تاریک وکوتوله های پاسمی و عروسی جن ها رابه خودشان نداده اند. این تیپ آدمها از ۷ سالگی که مادر بزرگه داستان های جن وپری را برای ترساندن و خواب کردنشان تعریف می کرده ؛هنوز زیر لحاف هستند.و یا اینکه هارد دیسک کوچکشان از مسئله پر شده و دیگر تاب و یارای درک و پذیرش راز را ندارند.مثل من چهارتا کتاب خوانده اند و تمام ماجرا را در همان چهارتا دیده اند.و گروهی که پوچ یا ابسورد هستند: کسانی که خویش را منکرند چه رسد به ماورای خویش . و گروه آخر کسانی که جنها ؛ دستشان می اندازند و در مجالس احضار ارواح ؛در نقش یک روح برایشان شیرین کاری می کنند ؛تا فردا در مدح روح ؛کتاب چاپ کنند و جایزه بگیرند. جن برای انسان ؛ از انسان خطرناک تر نیست . همانطور که انسان برای کوسه ؛ از کوسه خطرناک تر است!(در تاریخ بشر حتی یک مورد مرگ انسان به دست جن گزارش نشده در حالی که فقط در دوره حکومت استالین ۳۵ میلیون روس به قتل رسیدند آمار کشتار جنگ های مذهبی صلیبی و جنگ های جهانی و قومی و قبیله ای پیش کش) در حقیقت هیچ چیز ؛ هراس ناک تر و هوس ناک تر از انسان نیست ؛ که به قول توماس هابز :انسان گرگ انسان است.

 

۱۵) در کل؛ و بدون در نظر گرفتن موارد خاص ؛ آنها به ما کاری ندارند .ماهم به آنها کاری نداریم . ازدود و دم و سر و صداهای شهر و بوی فاضلاب و …… فراریند . مثل ما کار و مکافات دارند. و دست آخر اینکه ؛به عقیده من: با تمام این اوصاف ؛تفاوت اساسی با ما ندارند زیرا که : آنها هم رنج می کشند.

#بتسابه #مهدوی
@naghshnegareh
betsabehmahdavi.ir

Delshiftegan.ir

 


 

#انواع_جن1

دکتر بتسابه مهدوی

 

تقسیم بندی اجنه به نوع شاید تقسیم بندی منطقی به نظر نرسد زیرا نوع آنها همان جن است اما چون اختلاف در شکل و شمایل ، مرام ، طریقه زندگی و نیروهای آنها بسیار متفاوت است ما از لفظ عامیانه انواع استفاده منمائیم .

جن از ابعاد مختلف شامل تقسم بندی مختلف است

تقسیم بر اساس ماهیت : آتش ، هوا ، دود

تقسیم بندی از لحاظ مکان زندگی

تقسیم بندی بر اساس دین و آئین

تقسیم بر اساس طوایف و مرام

البته با توجه به تحقیقات و تکمیل مطالب امکان جابجایی ، ادغام و اضافه شدن تقسیم بندی ها وجود دارد.

تقسیم بر اساس ماهیت

جن ها از لحاظ ماهیت یا بهتر بگوییم غالب بودن خواص به سه دسته تقسیم میشوند:

جنهایی که به رنگ تیره رویت میشوند که در آنها دود آتش بر دیگر مواد غالب است: که سرعت آنها به نسبت انواع دیگر متوسط است.

جن هایی که سرخ رنگ هستند و در آنها شعله و رخشندگی غالب بر مواد دیگر است : آنها دارای قدرت خاصی هستند و ارتباط با آنها باعث عوارض و بیماریهای بیشتری در انسانها میشود از جمله کم سو شدن سریع چشم به عنوان مثال ع.احمدی از اساتید علوم غریبه که در امور سایت ما را یاری میکنند درباره ارتباط با این نوع اجنه میگویند به علت مداوت زیاد به این کار در حال حاضر نمیتوانند عقربه های ساعت را که در فاصله یک متری شان قرار دارد تشخیص دهند ایشان میگویند هر گاه میخواهم به اطراف نگاه کنم حرارت ، گوشه چشمانم را اذیت میکند.

جن هایی که به رنگ سفید و گاهی شفاف دیده میشوند در آنها هوا و حرارت (انرژی حاصل از آتش )غلبه دارد، از لحاظ قدرت بسیار قوی و دارای قابلیتهای بالایی هستند و تسخیر آنها حتی توسط مجربین اهل احضار بسیار خطرناک و پرضرر است به گفته اساتید گاهی پس از گذراندن ریاضتهای طاقت فرسا برای تسخیر این نوع از جن ، انسان در هنگام رویت ابتدا دچار احساس راحتی شده و حالت سرخوش به او دست میدهد و پس از دقایقی با جاری شدن خون از بینی ، احساس خواب آلودگی کامل کرده و از هوش میرود و با تجدید ملاقات ، اختلالات مغزی بر او عارض میشود گاهی اوقات در ابتدای امر شخص به علت سکته مغزی یا ایست قلبی جان خود را از دست میدهد.

 

تقسیم بر اساس طوایف و رفتارها

همانطور که انسانها دارای طوایف گوناگون و قبایل بیشمار هستند، اجنه، به علت جمعیت زیادشان به نسبت انسانها دارای طوایف بسیار میباشند که قابل شماره نیست. ما در اینجا قسمتی از تحقیقاتی که در کتب مختلف انجام گرفته بیان میکنیم:

((شیرین یربوع)) نوعی از جن است که به شکل زنان است و در بیشه زارهای بیابانها از این نوع جن زیاد بسر می برند. این نوع از جن اگر بر کسی از انسانها دست یابد ، با او به بازی می پردازد، همانطوری که گربه با موش بازی می کند و بتدریج او را می کشد و اگر ببیند که کسی زیبا و خوبرو است ، مفتون و شیفته ی او شده و به ایذاء و اذیت او می پردازد .

((شیرین یربوع)) تا مدت زمان طولانی با ((سعلات)) همراه و همدم بود تا اینکه در شبی از شبها ، سعلات برقی را دید و قصد آن کرد و رفت.فرزندان سعلات را که از شیرین یربوع متولد شده بودند ، بنی سعلات می گویند.نوعی دیگر از جن وجود دارد که بنام الزلاب معروف است و در سرزمین یمن بسر میبرد و گاها در اطراف مصر هم دیده شده است.

اگر این جن به کسی دست یابد ، با او مجامعت می کند و اهالی آن سرزمین ها این جن را می شناسند. این جن چنانچه به هر کس تجاوز کند به او زحمت می دهد تا حدی که ممکن است موجب هلاک وی شود زیرا قضیب او مانند سر گاو است.

#بتسابه #مهدوی
@naghshnegareh
betsabehmahdavi.ir

Delshiftegan.ir


 

 

#انواع_جن 2

دکتر بتسابه مهدوی

مردم وقتی که او را می بینند از خود بی خود می شوند .اما گاها نیز ممکن است که مردی شجاع با این نوع از جن برخورد کند که در این موقع جن قصد او نمی کند. به عبارت دیگر جرات جسارت به او را ندارد!نوعی دیگر از جن بنام الغدار وجود دارد که در جزایر دریاها زندگی می کند. شکل این جن مانند آدمی است که چنین به نظر می رسد که بر موجودی چون شتر مرغ سوار است و اگر به کسی دست یابد ، هلاکش می کند. گفته شده که قومی در سفر با او به جنگ پرداختند و همگی با وی درگیر شدند که ناگهان جن بانگی برآورد و همگی را هلاک نمود. از انواع دیگر جنها که از او نام می بریم ، جنیست که «وشق» نام دارد و شکل او مثل یک نیمه ی آدمی است و می گویند که نسناس از این نوع جن به وجود آمده است.

نسناس طایفه ای بودند که به انسان شباهت داشتند و پیش از خلقت بشر، در زمین میزیستند و سپس منقرض شدند.گفته می شود که دانشمندان بقایای جسد نسناس هایی را از زیر خاک به دست آورده اند. اگر وشق ، کسی را دربیابانها و جنگلها و مناطقی نظیر اینها مشاهده کند،به شخص حمله ور می گردد.در یکی از سفرها، علقمه بن سفیان، وشق را دید. هر دو به جانب همدیگر حمله ور شدند و علقمه ضربتی با شمشیر بر او وارد ساخت وشق نیز هم زمان با ضربت علقمه ، ضربتی بر علقمه وارد ساخته بود که در نتیجه ی آن هر دو به هلاکت رسیدند.

علاوه بر جن های نام برده در فوق از جنی بنام « منها » یاد می کنیم که کارش فریب و گمراه کردن زاهدان و عابدان می باشد. این جن مسائلی عجیب از خود بروز می دهد تا پرهیزگاران و عابدان چنین پندارند که صاحب کرامات شده اند و آنچه از آنها صادر می شود واقعاً از خودشان است و بدین نحو بتدریج دچار عجب و غرور شده تا از صراط مستقیم گمراه گردند و در گمراهی بمیرند.

 

حکایتی را در این باب جهت روشن شدن موضوع ذکر می کنیم:

می گویند که یکی از زاهدان صومعه ای داشت و مهمانی نزد آن زاهد آمد.مهمان می دید که هر شب هنگام افطار نزد زاهد ، چراغ و چراغدان و سفره ای حاضر می شود. مهمان متعجب می شد لذا از زاهد پرسید که این وسایل از کجا می آیند؟ زاهد در جواب دادن به مهمان روی گردانید. مهمان در سئوال خود اصرار ورزید. زاهد گفت: مدتی است که هر شب چنین می شود تا من گمان کنم که اینها از کرامات من است اما من در همان وهله ی اول دانستم که او شیطان است.به محض اینکه سخن زاهد به اینجا رسید ، فوراً چراغ خاموش شد . جناب آقای پورابراهیم صاحب کتاب دنیای مرموز جنالبته طوایفی دیگر از جنیان بصورت مفصل در قسمت تخصصی توضیح داده شده است.

#بتسابه #مهدوی
@naghshnegareh
betsabehmahdavi.ir

Delshiftegan.ir


 

 

#دیدن_جن2

دکتربتسابه مهدوی

 

دیدن جنها پس از طی دشواریهایی که در ریاضت و یا طرق دیگر برای انسان دارد حاصل میشود و به دلیل هم سنخ نبودن این دو موجود، ملاقات مشکلاتی را به همراه دارد. حضور جن فضایی را که انسان در آن قرار دارد سنگین میکند و بسته به قدرت روحی انسان، نوع ریاضت و راهی که طی نموده، نوع جن احساس سنگینی شدت و ضعف دارد. سنگینی که بیان شد : شبیه حالت شخصی است که مدتی نخوابیده و خواب بر او فشار میآورد میباشد (البته این مثال برای نزدیک شدن به ذهن میباشد)

 

فرقی که این حالت با آدم خواب آلوده دارد در هوشیاری بودن (در این حالت) و نیمه هوشیاری در حالت خواب آلودگی است. البته حالات دیگری نیز هنگام رویت جن در انسان رخ میدهد، اما آنچه ذکر شد از مسائل بارز میباشد. پس از مفارقت این دو موجود حالت خستگی شدید و کوفتگی بدن و نیاز به استراحت در انسان ایجاد شده که نشانه از دست دادن انرژی و بنیه جسمانی است. این حالت هم شبیه کوه کندن یا بالا رفتن از کوه بدون تمرین، نرمش و امادگی قبلی است.

کسانی که از راه های خاص برای دیدن جن استفاده میکنند و اشخاصی که دارای روح بسیار قوی هستند با کمترین مشکلات ممکن در رویت جن روبرو هستند.(در مبحث روح دستوراتی برای تقویت روح ذکر شده است مراجعه شود) باز هم تکرار میکنیم: کمترین مشکلات ممکن نه بدون مشکل. در هر حال استمرار مروادت و همنشینی با اجنه بدون هیچ شکی باعث تحلیل قوای جسمانی، روحانی و تحمل فشار برای سیستم عصبی میشود.

دیدن جن منحصر به روز و شب نیست. در بعضی کتب نوشته شده سعلات در روز و غول (انواعی از اجنه) در شب دیده میشوند. ما به هیچ عنوان چنین مطلبی را نمیپذیریم زیرا جن با انسانها و در همین دنیا در حال زندگی کردن است و بسته به هوایی تر بودن از خواص ویژه ای برخوردار است و دلیلی بر روز یا شب دیده شدن آنها نیست.

 

دیدن جن در سه حال صورت میپذیرد:

بصورت اتفاقی: که شاهد مثالهای زیادی دارد و برای خیلی از افراد پیش می آید در شرایط خاص که قالبا در طبیعت اتفاق می افتد

تسخیر: بوسیله شخصی که میخواهد جن را ببیند که از طریقه هایی که در قسمت بعدی خواهد آمد میتوان به آن رسید

تمایل از طرف اجنه: برای کسب علم و دانش از پیامبران، دانایان و بزرگان یا اموری دیگر مثل تقاضای ازدواج از طرف جن.

 

تحلیلی بر طرق ارتباط با جن

ارتباط با جن و رویت آن مستلزم به تسخیر در آوردن این موجود میباشد و برای مردم عادی راه دیگری ندارد یعنی حتما باید جن را به تسخیر کشید تا بتوان با او ارتباط داشت به چندین روش میتوان با جن رابطه برقرار کرد

1- طریقه اذکار: که شامل اورادی است که با مداوت به خواندن آن به مرور نهان جن آشکار خواهد شد

2- اجرای اعمال: اجرای یک سری از اعمال متشکل از اوراد و اذکار و سوزاندنیها و... در کنار یکدیگر

3- استفاده از مواد خاص: مثل سورمه هاییکه برای این منظور از مواد خاص طبیعی ترکیب و به چشم کشیده میشود

4- تنهایی در طبیعت: با قرار گرفتن در طبیعت و تنها بودن بصورت مداوم در شرایط خاص ابتدا به شنیدن اصوات سپس به دیدن منتهی شود خیلی اوقات هم دیدن بصورت موقت رخ میدهد که باگذر زمان دائمی و ارادی میشود

5- بزرگی روح: اینکه انسان به مرحله ای از بزرگی روح و قوت و قدرت معنوی برسد که بتواند جن و ماوراء را رویت کند که این قسمت خارج از بحث تسخیر است چون در این نوع از دیدن شما کسی از اجنه را به تسخیر در نمیآورید بلکه خود آنها به خدمتگذاری انسان در می آیند این مورد در روحانیون از ادیان و مرتاضان بسیار دیده میشود.

چهار طریق ذکر شده اول قطعا با عوارض بسیار همراه خواهد بود که همگی به دلیل سنخیت نداشتن دو موجود،هم از لحاظ طبیعی و هم از لحاظ معنوی و ماورائی است.

 

مسئله بسیار ظریفی که در این قسمت باید ذکر شود:

ببینید کسی که ارتباط با اجنه برقرار میکند از هر طریق چه ذکر، چه اجرای اعمال چه ترکیبات و چه طبیعت -به استثناء پنجمین مورد - در حین انجام گرفتن کارها قدرت روحی خود را بالا میبرد به این معنا که شما به مرحله ای میرسید که جن را میبینید نه اینکه او ظاهر میشود جن قول چراغ نیست که ظاهر شود جن موجودی است که وجود دارد و در حال زندگی کردن و تردد در کوچه و خیابان و بین انسانها است اما اجازه دخالت در امور جاری زندگی انسانها را بصورت طبیعی ندارند.

آنها با سرعتی فوق العاده مشغول به امور مربوط به خود هستند. آنها ظاهر نمیشوند، این انسانها هستند که قابلیتی از قابلیتهای خود را از بالقوه بودن به فعلیت میرسانند تا توان رویت جن و دنیای نامحسوس آنها را پیدا میکنند. البته تراکم آنها از لحاظ فیزیکی و بالا بردن قدرت روحی در دیدن جن ملازم یکدیگر است. بحث مفصل تر را به قسمت تخصصی سایت ارجا میدهیم.

#بتسابه #مهدوی
@naghshnegareh
betsabehmahdavi.ir

Delshiftegan.ir

 


 

#دیدن_جن2

دکتربتسابه مهدوی

اولین بار رویت جن یعنی دیدن همیشگی او با اولین باری که بتوان به دنیای اجنه وارد شد برای همیشه میتوان این موجود را دید و کمتر اتفاق میافتد که کسی یکبار با اراده خود جن را رویت کند بتواند از این حالت در آید چون این قابلیت در انسان ایجاد شده یا بهتر بگوییم به فعلیت رسیده است پس دیگر مفارقت از دنیای جن تقریبا غیر ممکن میشود (مگر از طریق ادعیه و اذکار بسیار خاص) دقیقا همانند این است که شما قابلیت صحبت کردن را پس از یادگیری بخواهید فراموش کنید مگر حادثه ای رخ دهد تا قدرت تکلم را از شما بگیرد

 

تنها فرقی که در این مثال با رویت جن وجود دارد در اختیار بودن زبان در تکلم است شما هر وقت بخواهید میتوانید تکلم کنید اما خیلی اوقات نمیخواهید اجنه را رویت کنید اما آنها را میبینید (صرف نظر از اینکه آنها با شما کاری دارند یا ندارند)

#بتسابه #مهدوی
@naghshnegareh
betsabehmahdavi.ir

Delshiftegan.ir


 

 

#دین_جن

دکتربتسابه مهدوی

 

اجنه مانند انسانها مکلف هستند. این مسئله در قرآن به صراحت آمده است. آنها کافر، یهود، مسیحی، مسلمان و آتش پرست هستند. جنیان غالبا به دوسته بزرگ از نظر دینی تقسیم میشوند: کافر و دیندار به یکی از ادیان الهی.شاید در بین آنها ادیان دیگر وجود داشته باشد اما به قدری کم است که ما در هیچ منبعی آثار آن را ندیده ایم.

در سوره جن آمده: عده ای از جنیان آیات قرآن را شنیده و به اسلام روی میآورند این دلیلی قوی بر مکلف بودن آنها است. در ترجمه آیه 4 از همین سوره استاد الهی قمشه ای نوشته است: و البته سفیهان و بی‏خردان ما به خدا دروغ می‏بستند (که به او فرزندی مسیح و عزیر و فرشتگان را نسبت دادند) و این نیز دلیلی بر دینداری آنها به ادیان دیگر الهی است. البته از لحاظ عقلی هم واضح است: موجودی مانند انسان مکلف میتواند به ادیانی که انسانها دارند گرایش پیدا کند و قطعا هم همینطور است.

اما اینکه چرا آنان بیشتر به ادیان الهی گرایش دارند میتوان چند مورد را بیان کرد:

1.بعضی از ادیان توسط خود بشر ایجاد شده و اثر خرافات است: مثل مدفوع پرستان یا حیوان پرستان که در هند هستند، اینگونه اعتقادات در جن کمتر راه پیدا میکند چون با وجود پایینتر بودن عقل جن نسبت به انسان آنها از قابلیت تجسم بعضی واقعیتهای متافیزیکی برخورداند (به قسمت قدرت و سرعت جن مراجعه نمایید) یعنی آثار مترتب و حقیقی در بسیاری از مواد را به چشم میبینند بنابر این دلیلی برای پرستش خبائث(مدفوع) و بهائم (مانند گاو) و... برای آنها وجود ندارد.

2.فرمانبرداری از بزرگان خود: که باعث میشود از خطاها و جسارت بر راه اندازی ادیان خرافی پرهیز کنند و این موضوع در بسیاری روایات آمده که بزرگانی از جن به خدمت پیغمبران و اولیاء الهی میرسیدند و از هدایتهای آنها استفاده کرده و به قوم خود انتقال میدادند.

3.طولانی بودن عمر جنیان: این موضوع از مسائل بسیار مهمی است که باعث عدم خطای آنان میشود. آنها چون عمرهای طولانی دارند تحریف در ادیان و دستورات بسیار بین آنها کم است چون بعضی از آنها وجود دو یا چند پیغمبر

و راهنمای الهی را درک کرده و از محضرشان استفاده نموده اند.

4.تشخیص مسائل روحی و اخلاقی جنیان: جن قدرت تشخیص راست و دروغ و درک کرامات انسانی را دارد، از سرعت بالا نیز برخوردار است ضمن اینکه حضور او برای خواص بدون ضرر است، با این قابلیتها میتواند از حضور انسانهای بزرگ استفاده نمایند و حقایق وظیفه خود را به خوبی بداند.

نکته: جنها در حالیکه دسترسی شان به حقایق بیشتر از انسانها است به علت ضعف قوه عاقله بسیاری اوقات به اشتباه میروند این به خطا رفتن دلیل بر عدم دینداری آنها نیست. با ارزشترین مردم نزد خدا با تقواترین آنها است این حدیث شامل جنیان نیز میشود و دربین جن و انسان مسئله قدرتهایی که خداوند عنایت فرموده در ارزشها لحاظ نمیشود انجام به وظایف با نیت خالص مد نظر است. هر دو موجود مورد آزمایش الهی قرار دارند. حال آنکه امکانات بیشتری دارد باید بار وظایف و تکالیف سنگین تری را بدوش کشد.

جنیان دارای پیغمبر و راهنمای مستقیم الهی از جنس خودشان نیستند و امور از طریق راهنمای انسانی (اعم از پیغمبر و امام معصوم) به آنها منتقل میشود.

ما در سلام به ائمه معصوم بخصوص ساحت مقدس حضرت ولیعصر( ارواح العالمین لتراب مقدمه الفدا) میگوئیم السلام علیک یا امام الانس و الجان: انس جمع انسان و جان جمع جن است یعنی سلام بر تو ای پیشوای انسانها و جنیان.

مرحوم طبرسی نقل کرده اند که پیامبری بر خصوص جن مبعوث شده به نام یوسف و اقوال متعددی را در این زمینه میدانند، اما این مسئله بسیار ضعیف است و ایشان نیز خود به صراحت بر این موضوع تاکید نکرده اند.

از کلام هام نوه ابلیس بر می آید که حضرت موسی و حضرت عیسی (ع) هم بر ایشان مبعوث بوده اند زیرا او گفته:آنان بر من تورات و انجیل آموختند، تو هم قرآن یاد بده و من به تو ایمان آوردم. (بحار جلد 18ص 78 و سفینه البحار ج 1 ص 679 )

جنیان با تفاوت ادیان مکان زندگیشان را تغییر میدهند و غالبا هر قوم دارای یک دین هستند. در روایتی پیغمبر اسلام (ص) به جنیان کافر دستور به زندگی دور از شهرها زندگی و به دیندارانشان اجازه زندگی در دهات و روستاها نزدیک انسانها را دادند.

آتش پرستان جن در کنار آتشفشانها زندگی میکنند همانطور که در کتاب آقای حسین احمدی آمده قوم کواریون از اجنه در زیر قله دماوند شهری دارند

نکته: ما در قسمتهای دیگر اشاره به چگونگی زندگی و مکان زندگی جنیان کرده ایم، جن به خاطر لطافت جسمی نیاز به تبعیت از قواعد محسوس انسانی از قبیل محصور بودن در مکانی مثل خانه های انسانها را ندارند حتی این مسئله که یکی از اماکن برای زندگی جنیان بالای سقفهای بیش از 3 متر است از مسلمات اهل تجربه و توصیه های معصومین است پی دلیلی بر رد گفته استاد احمدی درباره مکان زندگی قوم کواریون نیست.

#بتسابه #مهدوی
@naghshnegareh
betsabehmahdavi.ir

Delshiftegan.ir


 

#خلقت_جن

دکتربتسابه مهدوی

 

هنگامی که زمان ایجاد عالم و نشاه جنیان فرارسید ، سه امین از امنای فرشتگان در فلک اول توجهی کرده سپس از کارگزارانشان (از آسمان دوم ) آنچه را اینها در آفرینش و ایجاد نیازمند بدانند گرفته و پس از آن به آسمانها فرود آمدند و از کارگزاران دو ( فرشته ) از آسمان دوم و ششم آنجا گرفتند و به ارکان و عناصر فرود آمدند و محل را آماده ساختند.

 

آنان (سه امین) را سه امین دیگر در پی آمد و از کارگزارانشان از آسمان دوم آنچه را که نیاز بدان (در نش و ایجاد) داشتند گرفتند و به آسمان سوم و پنجم آنجا فرود آمدند و دو فرشته دیگر گرفتند و به آسمان ششم گذر کردند و کارگزار دیگری از فرشتگان گرفته و به ارکان و عناصر فرود آمدند تا تسویه و پرداخت را کامل نمایند ، در این حا شش فرشته باقیمانده فرود آمده و بقیه کارگزاران را که در آسمان دوم و در آسمانها بودند بر گرفتند .

 

بنا بر این همه گان بر توصیه و پرداخت این نشاه (به فرمان علیم و دانای حکیم ) گرد آمدند. وچون نشاه جن به پایان آمد و کالبدش برپا گشت .

روح از عالم امر توجهی کرد و در آن صورت روحی دمید که به سبب وجود آن در وی حیات ساری گشت و برخاست و زبان به ثنا و ستایش آنکس که پدیدش آورده است به زبان فطرتی که بر آن سرشته شده است گشود . و در خویش عزت و عظمتی دید که نه سببش را میدانست و نه برآن کس که بدان (عزت و عظت) افتخار میورزد زیرا آنجا مخلوق دیگری از عالم طبایع جز خودش نبود از این روی عابد پروردگارش و مصمم بر عزت و افتخار خویش و متواضع و فروتن نسبت به ربوبیت ایجاد کننده اش ( بدانچه که نشاه اش بر آن سرشته شده) باقیمانده تا اینکه آدم خلق شد . وچون جنیان صورت او را دیدند بر یکی از آنان که نامش حارث بود دشمنی آن نشاه غلبه کرد و بادیدن آن صورت آدمی روی در هم کشید و آن ترشرویی وی برای همجنسانش روشن شد و چون اندوه و غصه اش را دیدند وی را در آن کار سرزنش و نکوهش نمودند و چون کار آدم تمامی یافت حارث انچه را در دلش (از بغض و کینه و دشمنی) داشت آشکار ساخت و از امتثال فرمان آفریدگارش به سجود بر آدم ، خود داری کرد و بر آدم به سبب نشاه اش که خاک است، اسکتبار و بزرگ منشی ورزید ، و به اصل و نشاه خویش ( که آتش است) افتخار ورزید .

ولی راز قوه و نیروی آبی که خداوند هر چیز زنده ای را از آب آفرید و حیات جنیان هم از آن است (ولی نمیدانند) از وی پنهان ماند .

#بتسابه #مهدوی
@naghshnegareh
betsabehmahdavi.ir

Delshiftegan.ir

 


 

 

#معانی_جن

دکتربتسابه مهدوی

(جن) در لغت به معنی موجود پنهان و نامرئی بوده و تمام مشتقاتش بر استتار و پناهنی دلالت دارد ، مانند (جنت) که به معنی باغی است سر سبز و آباد، و (جنان) یعنی آن دلی که در سینه پنهان است، و (جنین) به معنی کودک در شکم ، و (مجنون) که آثار و نشانی از عقل در او دیده نمی شود ، و (جنه) به معنی سپر که جنگجو سر و گردن خود را با آن می پوشانند.

در فارسی به جن و شیطان ،( پری ، دیو و اهریمن ) نیز می گویند که ظاهراَ این ترجمه غلط است. زیرا کلمه شیطان مترادف در فارسی ندارد و باید عین لفظ در ترجمه بیاید. جن به معنای شیء مستور است، یعنی شیء نامرئی و پوشیده شده و غیر قابل رویت. استاد مرتضی مطهری درکتاب اقرب الموارد و قاموس قرآن آمده است که جان اسم جمع جن است اما در مجمع البحرین و کشاف آمده است که جان پدر بزرگ جن است . و در معیار الغت آمده است که جان پدر جن است مثل آدم که پدر بشر است و این واژه هفت بار در قرآن کریم آمده است دو بار درباره عصای موسی و پنج بار در مقابل انسان . در تفسیر روح البیان و مجمع البحرین آمده است که جمع جن میشود جنی زیرا اجنه جمع جنین است نه جن. در مفردات راغب اصفهانی آمده است : اصل کلمه جن پنهان و پوشیده بودن شیئ از حواس است.

در فرهنگ المنجد در معنای جن آمده است : جن الیل به معنای تاریکی شب و پوشانندگی آن است و جن الناس به معنای بزرگان آدمیان است .

وقتی که گفته میشود : لا جن بهذالامر یعنی آن کار مخفی و پنهان نیست جنه مفرد جنی است و نیز مفرد جنیه است.

راغب در (محاضرات) در وجه نامیدن جن گفته: جن چون از نظرها مستور است او را جن گفتند .

در معنای لغوی جن این است که جن در عربی به همان معنای پوشیده ، پنهان، غیر مرئی ، یا پشت پرده در فارسی میباشد.

#معنای_اصطلاحی_جن

ما در اصطلاح، جن به مخلوقی از مخلوقات خدای متعال اطلاق می شود که نامرئی است و از حواس ظاهری انسان پنهان است، جن را به این جهت جن نامیده اند که به چشم نمی آید مگر در موقعی که بخواهد قدرتی را که خدای متعال در او قرار داده به نمایش بگذارد.(جنّه) جمع جن است و (جانّ) «تشدید نون» ابوالجن یعنی پدر جن هاست.

در فرهنگ لاروس و المنجد آمده جن:موجود نامرئی بین انسان و ارواح است، پری. واحد آن جنی و مونث آن جنّیه است)

در مجمع البحرین آمده :جن موجوداتی اند که بر خلاف انسان هستند و به خاطر این که دیده نمی شوند جن نامیده شده اند.گفته شده که جن اجسامی اند هوائی که قادرند به اشکال مختلف درآیند. آنها دارای عقل و فهم بوده و بر انجام اعمال سخت قدرت دارند و ابن عربی حکایت کرده:مسلمین اجماع دارند که اجنه می خورند و می آشامند و نکاح می کنند، بر خلاف فلاسفه که منکر وجود جن هستند. علامه مجلسی (ره) در بحار از ابن سینا نقل کرده که در رساله (حدود الاشیاء) گفته: جن حیوانی است هوائی که به اشکال مختلف متشکل می شود و این تعریف، شرح الاسمی است،«نه حقیقی»

مرحوم طبرسی (ره) در مجمع البیان، ذیل سوره جن فرموده:جن صنفی ازمخلوق هستند که اجسام نازک و لطیف و سبکی دارند، به صورت و شکل مخصوص، به خلاف انسان و فرشته

مرحوم قمی(ره) در تفسیر خود فرموده:«جنیان فرزند جاننّد» همانطور که انسان ها فرزند آدمند

مرحوم ملا فتح الله کاشانی(ره) در تفسیر منهج الصادقین فرمودندجن اجسام لطیفه شفافه اند که ناریه و هوائیه بر ایشان غالب است و به اشکال مختلفه متشکل می شوند)

فخر رازی در تفسیر کبیر خود گفته:علما درباره جن اختلاف کردند. بعضی گفتند: جن از جنس غیر شیطان است و صحیح آن است که شیاطین از اقسام جن هستند، پس هر هر جنی که مومن باشد شیظان نامیده نمی شود و هر جنی که کافر باشد به اسم شیطان نامیده می شود و دلیل بر صحت این مطلب آن است که لفظ جن مشتق از اجتنان به معنای استتار است و هر چه که چنین باشد از جن شمرده می شود.

راغب در (محاضرات) در وجه نامیدن جن گفته: جن چون از نظرها مستور است او را جن گفتندو در بسیاری از استعمالات، جن و شیطان متحد می نمایند و به فارسی « دیو » گویند و شخص دیوانه را مجنون گویند و غریف جن:غالباً آوازی است که از باد یا غیر آن در بیابان ظاهر می شود.

#بتسابه #مهدوی
@naghshnegareh
betsabehmahdavi.ir

Delshiftegan.ir


 

#معانی_جن2

دکتربتسابه مهدوی

هیچ اختلافی بین امامیه و بلکه بین مسلمین نیست در اینکه جن و شیاطین اجسام لطیفه هستند که در بعضی مواقع دیده می شوند و در برخی موارد دیده نمی شوند و دارای حرکات سریع می باشند و بر انجام کارهای قوی و پرتوان قدرت دارند و همانند خون در اجساد بنی آدم جریان دارند و خدای متعال طبق مصالح آنها را به اشکال مختلف و صورتهای متنوع شکل می دهد، چنانکه سید مرتضی(ره) به آن معتقد است، یا اینکه خدای متعال قدرت انجام چنین کاری را در وجود آنها قرار داده است، چنانکه این مطلب از اخبار و آثار ظاهر و آشکار است.

همه توافق دارند که جن و شیاطین عبارت از اشخاصی نیستند که دارای اجسام کثیف(قابل رویت) باشند و مانند انسان و حیوانات رفت و آمد داشته باشند،بلکه قول به دست آمده دو تاست:1-آنها اجسامی هستند هوائی که قادرند به اشکال مختلف شکل گیرند و دارای عقل و فهم هستند و قدرت دارند کارهای سخت و طاقت فرسا انجام دهند.

حکما موجوداتی را ثابت کردند که نه مکان دارند و نه حالتی در مکان و گفتند:آنها مجرد از اجسام هستند.

جن جسمی ناری و سفلی(پست) است که به اشکال مختلف در می آید حتی به شکل سگ و خوک، ولی به شکل فرشته و نبی در نمی آید.

علامه طباطبائی فرمودند:کلمه جن به معنای نوعی از مخوقات خدا است که از حواس ما مستورند و قرآن کریم وجود چنین موجوداتی را تصدیق کرده و درباره آن مطالبی بیان کرده است.

در فرهنگ عمید جن چنین معنا شده :

جن- جنه به کسر جیم و تشدید نون) به موجودی خیالی و به موجودی خیالی و غیر مرئی بین انسان و ارواح میگویند که واحدش جنی و مونث آن جنیه است . جنی یعنی یک مرد جن و جنیه یعنی یک زن جن.

 

نویسنده برهان قاطع در معنای جن گفته است :

جن بکسر اول در عربی معروف است که پری و دیو باشد و دل را نیز میگویند و قلب هم خوانند و اول و تخست را هم گویند که در مقابل کهنگی است . در فرهنگ عربی المنجد هم مانند فرهنگ عمید جن بع نای موجودی خیالی بین انسان و ارواح آمده وبه این سبب به این اسم نامیده شده که از دید ما مخفی و پوشیده است .

 

در فرهنگ لاروس در معنای جن نوشته شده است :

الجن : موجود نامرئی بین انسان و ارواح . پری . واحد آن جنی و مونث آن جنیه است

 

اما در هر صورت باید بگوئیم اطلاق جن به جانور اصلا درست نیست ( چون بعضی جاها آمده جن جانوریست که...) چون جانور قوه عقل را ندارد در صورتی که جن قوه عاقله و تفکر دارد اما از جانور بالاتر و از انسان پائین تر است اعتقاد ما این است که حتی چندین صنف موجود پائین تر از جن و بالاتر از حیوان(جانور) وجود دارد که در بخشهای دیگر سایت از آن به عنوان آل، دیو و... بحث شده است لازم به ذکر است که این بالائی و پائینی منظور همان رتبه وجودی در کمال میباشد مثل انسان که اشرف مخلوقات است.

#بتسابه #مهدوی
@naghshnegareh
betsabehmahdavi.ir

Delshiftegan.ir

 


 

#ماهیت_جن

دکتربتسابه مهدوی

خلقت جن از آتش است نه آتش شناخته شده بلکه سخن از نوعی آتش است برای اینکه گفته شده نار و لفظ نار نکره است و معرفه نیست به همین جهت مراد آتش معمولی نیست در این مورد خدا به دو نوع از مرحله خلقت جن اشاره کرده یک مرحله مارج و دیگری نار، مارج در این جا منظور اختلاط شعله های آتش میباشد و بعضی گفته اند که معنی تحرک نیز در آن هست که تفاسیر آن را به شعله های بی دود تفسیر کرده اند

مارج مرحله دیگر از نار است و نار خودش قابل رویت است ولی مارج محصول نادیدنی از آتش است که همان انرژی حاصله از آتش است که حرکت کننده و نفوذ کننده و همراه با ارتعاش است یا همان امواج حرارتی است یا چیزی حاصل از امواج حرارتی.

 

در قرآن آمده است : و خلق کردیم جن را از نار سموم منظور از نار سموم این آتش برافروخته مانند آتش دست آورد بشر نیست بلکه از آتش فراگیر و سوزنده قبل از آفرینش انسان است و اگر قرار باشد آن طور که آیات دیگر خبر میدهند جهان جن را یک جهان پهناور بدانیم لازم است نار سموم را نیز یک آتش گسترده وپهناور و دراز مدت و پایدار بدانیم که همان آتش های مربوط به دوران پیشین زمین است یا آتشهای درون زمین و یا مربوط به کرات آسمانی و خورشید ها است که جهان جن از نار سموم ساخته و آفریده شده است باید پذیرفت این منبع آتش هنوز هم هست و هنوز هم منشاء پیدایش افراد و اصناف جن میگردد.

اجنه اجسامی هوایی یا ناری (آتشی)هستند که قادرند به اشکال مختلف درآیند. و دارای عقل و هوشند. در جن و شیطان جنبه هوا و آتش غالب است و ساختمان بدنشان طوری است که در نهایت لطافت بوده و کاملا قدیمی باشد اما کسانی که به عالم مجردات اعتقاد دارند می گویند اجنه موجوداتی ارضی و سفلی هستند، پاره ای از این موجودات سفلیه تابان و الهی اند که اجنه صالحه هستند.

عده ای از فیلسوفان گذشته و اصحاب ریاضت، جن را ارواح سفلیه می نامیده و معتقدند که ارواح سفلیه سریع الاجابه هستند و ارواح فلکیه نصی الاجابه و قوی میباشند. و نیز معتقدند که اجنه جسم نیستند و داخل در اجسام دیگر هم نیستند بلکه قائم به نفس خود می باشند.

گروهی دیگر معتقدند که اینها ارواح بشر هستند وقتی که ازبدنها جدا می شوند قدرت و کمال آنها زیاد می شود. نظر من این است که این گفتار با نص صریح قرآن سازگاری ندارد و مردود است.

رقیه یعقوبی صاحب کتاب دنیای شگفت جن، ابلیس، شیطان جنها موجودات نامرئی هستند که از آتش بدون دود یا انرژی حرارتی آفریده شده اندکه احیانا دیده هم میشوند. جن در ردیف انسان است، یعنی در عالم جزء مخلوقاتی است که مکلف و موظف اند، مثل انسان، منتها مخلوقی است که درجه ‏اش از انسان پایین‏تر است.

 

قرآن می‏گوید ما انسان را ازخاک، گل، این جور چیزها آفریدیم و جن را از شعله هایی از آتش آفریدیم " « و خلق الجان من مارج من نار »" جنس او آتشین است، این یک جنس است و او جنس دیگری، مبدا مادی این یک چیز است و مبدا مادی او چیز دیگری.

شیطان هم راجع به آدم اول همین حرف را زد، گفت " « خلقتنی من‏ نار و خلقته من طین »" مرا از آتش آفریدی و او را از گل.

در قرآن به جن و انس " ثقلین " گفته شده است، بر خلاف ملائکه که داخل در ثقلها نیستند. " ثقل " از همان ماده " ثقل " که به معنی سنگینی است. اشیائی که وزن دارند ثقل و جسمهایند که دارای سنگینی هستند.

در اینکه انسان ثقل است یعنی دارا وزن و سنگینی باشد، امر مشکلی بوده است. حداکثر آنچه که تصور می‏کردند ( این بود که‏ ) مثلا در مورد هوا می‏گفتند هوا جسم هست ولی جسم غیر مرئی است چون ما یکدیگر را به وساطت هوا و نور می‏بینیم اما خود هوا را نه می‏بینیم و نه‏ لمس می‏کنیم، وجود هوا را به قرائنی به دست می‏آورم، از قبیل اینکه وقتی مثلا کوزه‏ای را در آب فرو می‏بریم می‏بینیم قلقل می‏کند، احساس‏ می‏کنیم که یک چیزی دارد خارج احساس می‏نیم یک چیزی با صورت و دست ما تماس پیدا می‏کند و فشار می‏آورد، در صورتی بود که ( قدما ) راجع به‏ اینکه یک شی‏ء جسم باشد و مرئی نباشد داشتند.

ولی امروز مساله شکل دیگری پیدا کرده و آن این است : جسم یعنی شیئی که داراری جوهری باشد که دارای ابعاد است. اینکه در قدیم خیال می‏کردند همه جسمها سه بعدی است امروز مورد قبول نیست یعنی معتقدند که ممکن است جسمی دو بعدی باشد، جسمی یک بعدی باشد، جسمی چهار بعدی باشد، جسمی‏ شش بعدی باشد.

می‏گویند ما خودمان سه بعدی هستیم و ساختمان ادراک ما هم‏ ساختمان سه بعدی است یعنی ما فقط اجسام سه بعدی را درک می‏کنیم. اگر اجسامی باشند که سه بعدی نباشند، دو بعدی یا چهار بعدی باشند آن وقت دیگر ما نمی‏توانیم آنها را درک کنیم. شاید دو بعدیها را مثلا بتوانیم درک کنیم جهار بعدیها را نتوانیم یا بر عکس.

#بتسابه #مهدوی
@naghshnegareh
betsabehmahdavi.ir

Delshiftegan.ir


 

#ماهیت_جن2

دکتربتسابه مهدوی

به هر حال ادراکات ما ادراکات سه بعدی است نه کمتر و نه بیشتر. بنابراین ممکن است در همین‏ فضا الان اجسامی وجود داشته باشند که جسم باشند، ثقل باشند، وزن داشته باشند، ما وجود آنها را احساس نکنیم ولی آنها واقعا وجود داشته باشند.

این احکامی هم که ما آنها را برای همه اجسام، قطعی فکر می‏کنیم آنچنان قطعیت ندارد. مثلا می‏گوییم که جسمی از جسمی‏ نمی‏تواند عبور کند. اگر همین اتاق درهایش بسته باشد ما دیگر نمی‏توانیم از این دیوارها عبور کنیم مگر اینکه بشکافیم. بدون اینکه شیشه را بشکنیم‏ یا در را باز کنیم و یاد دیوار را بشکافیم نمی‏توانیم عبور کنیم. ولی‏ می‏گویند اجسامی که مثلا دو بعدی هستند از همین دیوار عبور می‏کنند بدون آنکه دیوار شکافته شود.

 

جن در فرهنگهای مختلف با ماهیت های مختلف تعریف شده است:

در اروپا و غرب به غیر از قسمتهایی از قاره آفریقا جن را ارواح خبیث و سرگردان میدانند به این معنا که افرادی که میمیرند یا اعمال نیک دارند که وارد بهشت میشوند یا اعمال بد دارند که سرگردان هستند و آنها اجنه را ارواح سرگردان میدانند یعنی میگویند موجودی مجزای از انسان نیست یعنی ماهیت وجودی جن همان روح بدون جسم است.

جن موجودی دنیوی و مادی است. و هیچگونه سنخیتی با ملائک ندارد زیرا ملائک موجوداتی ماورائی و از عالم مجردات هستند. در حالی که جن از عالم ماده است ولی با حواس ما قابل ادراک نیست. انسان از خاک است و جن از آتش : اینکه انسان از خاک است به این معنا است که عنصر وجودی او از خاک است پس خاصیت خاک جرم داشتن و وزن داشتن است و اینکه جن از آتش است عنصر وجودی او دارای خواص آتش سبک بودن و هوایی بودن است.

 

انسان : موجودی که از خاصیتهای خاکی برخورداراست + دارا بودن عقل

جن: موجودی که از خاصیتهای آتش برخوردار است + دارا بودن عقل

انسان جسم متراکم و قابل رویت دارد و جن جسم غیر متراکم ( همانند دود آتش یا انرژی حاصل از آتش ) که هر گاه بخواهد همانند دود خود را متراکم کرده و به رویت در می آید و هر گاه بخواهد خود را لطیف و غیر متراکم میکند تا از نظرها پنهان شود.

برای واضح شدن موضوع بهتر است اینگونه بگوییم ما دارای روح هستیم و جسم، جسمی که از خاک است جن نیز دارای روح بوده (صرف نظر از چگونگی روح در جن) وجسم، جسمی که از آتش است تنها تفاوت جن با انسان در نوع جسم و تعقلات و تفکرات این دو موجود است.

خوب این مسلم است که قابلیت آتش، دود و حرارت توان شکل گیری به اشکال مختلف و ظرفی که در آن قرار میگیرد می باشد.

 

در مورد ماهیت جن که از دود آتش است یا از انرژی آتش یا از برق و رخشندگی آتش به صورت مفصل در قسمت تخصصی بحث نموده ایم و ما در این قسمت بطور اختصار برای تقریب به ذهن کاربران نظرمان را اعلام نمودیم.

#بتسابه #مهدوی
@naghshnegareh
betsabehmahdavi.ir

Delshiftegan.ir


 

 

#قدرت_و_سرعت_جن

دکتربتسابه مهدوی

 

مسئله قدرت و سرعت اجنه را از چند بعد میتوان مورد بررسی قرار داد :

قدرت جسمی

قدرت روحی

قدرت فکری

قدرتهای ماورائی

#قدرت_جسمی_جن

جسم اجنه تا قبل از اینکه متراکم شوند حالت لطافت دارد این لطافت منظور نرمی نیست منظور ماهیت لطیف ، مانند هوا میباشد و قدرت او نیز مثل باد است باد درعین اینکه دیده نمیشود اما دارای پتانسیلی است که در شراطی خاص به طوفانهای سهمگین تبدیل میشود . زمانی که جن حالت تراکم پیدا کرده و جسمیت پیدا کند نوع حرکت او نیز مانند آنچه شکل او را به خود گرفته میشود یعنی اگر جسم خود را به یک انسان تبدیل کند از قوانین جسم او تبعیت میکند و قدرت او نیز تقریبا شبیه یک انسان خواهد شد .

اما در صورتی که جسمش ، به شکل طبیعی یک جن تراکم پیدا کند از قدرت فوق العاده ای برخوردار است. به علت قلبه ای که اجنه برقدرت جاذبه دارند میتوانند بارهایی بیش از 500 تن را نیز جابجا کنند .

یکی ار فرضیاتی که در ساخت بناهای کهن وجود دارد این است که ساخت این بناها از قدرت بشر خارج است البته نظر کسانی است که مادی صرف هستند و از عالم حسهای پنجگانه بیرون نمیروند . کسانی که کمی فراتر میروند میگویند این بناها ساخته موجوداتی غیر از انسانها است یعنی قائل به وجود موجوداتی دیگر نیز هستند . اما واقعیت این است که در زمانهای کهن انسان به خاطر قوت روحی و جسمی و زندگی در طبیعت خالص از وجود چنین موجوداتی بهره میبرده ، همانطور که حشمت الله حضرت سلیمان نبی با استفاده از آنان ساختمانهای بزرگ بنا میکرد.

نکته ای دیگر که در باب قدرت فیزیکی جن وجود دارد نیروی نهفته در آتش است و چون جن از آتش است خاصیت نیرو و انرژی آن در وجودش قرار دارد آتش دارای انرژی و پتانسیل های زیادی می باشد به حرکت در آوردن و غلبه بر جاذبه در آتش باعث شده که امروزه بشر بهره های فراوانی از آن ببرد .

با مثالی میتوان کمی به نوع قدرت این موجود پی برد : شما اگر تصور کنید آتشی که افروخته شده دارای قوه اختیار باشد ( بدون در نظر گرفتن تامین منبع سوختن آن) میتواند در مواقعی که بخواهد افروخته تر ، شعله ور تر و با حرارت تر شود ،تا جایی که نیاز داشته باشد به صورتی که حدی برای آن نمیتوان در نظر گرفت به همین شکل نوع قدرت و غلبه بر اجسام فیزیکی در جن بسته به نیازش به سرعت تامین میشود.

کسانی که جنزده میشوند و جن در جسم آنان نفوذ میکند دارای قدرت زیادی میشوند حتی قادرند چندین نفر را به راحتی از پا در آورند چون جن از جسم آنها به عنوان ابزار استفاده میکند.

 

#قدرت_روحی_و_فکری_جن

اجنه از لحاظ روحی و فکری چیزی بین انسان و حیوانند . جهت آنها نمیتوانند مدارج بالایی در شناخت و معرفت را کسب نمایند به همین دلیل مانند دیگر مخلوقات طفیلی انسان و وابسطه به قدرت فکری انسانند . پیشرفت انسان در مسائلی که حاصل قدرت فکر بشری است قابل تحلیل برای هیچ موجودی غیر از خداوند نمیباشد. از طریقه زندگی اجنه که هنوز به شکل انسانهای کهن معاش خود را میگذرانند میتوان به این موضوع پی برد.

در بعضی کتب آمده : علت زندگی آنان به صورت کهن عدم علاقه مندی به جوامع پیشرفته و شهر نشین است که اگر این فرض را هم قبول کنیم باز باید به ناقص العقل بودنشان پی برد .

در بین اجنه هیچ پیامبری وجود ندارد و هم آنها از پیشوایان انسان و پیغمبران بشر تبعیت میکنند . در آنها قوه وهم ، خیال و اختیار ناشی از عقل وجود دارد و مکلف هستند ولی استحکام عقلانی برای اختراع و اکتشاف ندارند.

از قدرت روحی آنان میتوان به نفوذ در فکر بشر (البته انسانهایی که عقلشان تحت وهم و خیال است)اشاره کرد . در مسائل دعانویسی که از اجنه برای اجرای آن استفاده میشود آنها قدرت و اجازه به تخریب چیزی را ندارند فقط در افکار وسوسه کرده تا بتوانند مقصود را حاصل نمایند.

مسائلی که در مورد زور و قدرت جن بیان گردید جنبه جسمی آنان مورد بررسی بود . روح جن مانند روح انسان (البته نه به قوت روح انسان) قدرت عبادت ، دعا و تلاوت کتب مقدس را حس میکند و به همین وسیله میتواند تقرب پیدا کند مانند ابلیس که از مقربین و قدیسین بود . علت حسد او نیز به ضعف عقلش بر میگشت .

او با قدرت دعا و عبادت توانست مقرب شود . البته اگر انسانی به مقداری که ابلیس عبادت کرد (چند صد سال ) عبادت میکرد بعید به نظر میرسید دیگر چیزی به عنوان هوای نفس بر عقلش غلبه کند.

#بتسابه #مهدوی
@naghshnegareh
betsabehmahdavi.ir

Delshiftegan.ir


 

 

#قدرتهای_ماورائی_جن

دکتر بتسابه مهدوی

 جن موجودی ماورائی نیست اما دنیای او از خاصیتهای برخوردار میباشد که تحلیل آن بسیار دشوار است . اجنه طی الارض میکنند. نوع طی الارض آنها نوع خاصی است در دنیای اجنه زمان به شکلی که در برای انسان مطرح است وجود ندارد .

وقتی سرعت بالا میرود زمان صفر میشود در این جمله نکات بسیاری نهفته است . ما کارهایمان را بر اساس زمانی که به ثانیه و دقیقه شمرده میشود محاسبه میکنیم . حال اگر سرعت کارها به قدری زیاد باشد که دیگر نتوانیم با واحد زمانی بشمریم دیگر زمان برایمان محتوا پیدا نمیکند.

طی الارض انسان روحی و اثر غلبه روح بر جسم است اما در اجنه به علت حرکت با سرعت بالا توسط جسم جن صورت میگیرد یعنی در آنها حرکتی جسمانی صرف است مثل بادی که سرعتش چندین برابر نور باشد. بنابر این قابلیت روحی انسان بسیار بالاتر است چون در ماورائ دیگر چیزی به نام سرعت مطرح نیست و مفاهیم مجرد ماده است.

شاهد این امر آوردن تخت بلقیس در زمان سلیمان نبی میباشد که جن زمان برای آوردنش معین کرد اما عاصف بن برخیا در این مورد کمتر از لحظه تخت را حاضر کرد.

اجنه به علت لطافت بر خواص دنیای مادی ما غلبه دارند به همین دلیل تردد از موانع مادی برایشان کاری عادی و روزمره به حساب می آید. آنها از هوا لطیف ترند و چون دارای انرژی + قدرت فکر و اختیارند به راحتی میتوانند به هر کجا که میخواهند وارد و خارج شوند .

اگر در جایی دعا برای عدم ورود آنان خوانده میشود مربوط به مسائل روحی آنان است و گر نه جسم آنان قدرت ورود را دارد.

استفاده از اجنه برای دعانویسی : جن آنچه را که از نوشتن دعا حاصل میشود میتواند ببیند یعنی در ادعیه ای که دعانویسان و تسخیر کنندگان برای انجام کارها مینویسند جن را مجبور به انجام کاری مینمایند (به همین جهت در اکثر موارد استفاده از این رقعه ها و ادعیه شرعا اشکال دارد )

خود تسخیر کردن جن در واقع دامی است که توسط اعمال و اذکار و اوراد به چشم اجنه دیده میشود حتی در مورد به دست کردن حدید سینی (چینی) که اذکار جلاله بر آن نوشته شده گفته اند اجنه انسان را دارای یک حصار نفوذ ناپذیر میبینند و برای همین کسی که آنرا به دست دارد ، اجنه نزدیک او نخواهند شد پس مارواء در زندگی اجنه بیشتر از انسان محسوس است.

دعانویسان و تسخیر کنندگان بوسیله به دام کشیدن اجنه آنها را با ادعیه ای که مخصوص این کار است مامور به انجام اموری مینمایند . و لازم است بدانید اجنه قادر به هر کاری نیستند آنها بیشتر بوسیله وسوسه یعنی نفوذ در افکار باعث میشوند یک انتخاب درست یا نادرست شکل بگیرد و در پی یک انتخاب نادرست انتخابی نادرست تر و چنان فرد این کار را ادامه میدهد که روزی میبیند کارهایش به هم گره خورده است این بزرگترین اثر دعانویسی است و در زندگی افرادی که از استحکام عقل برخوردارند یعنی بسیار عاقلانه و بدون هوا و هوس تصمیم میگیرند هیچ یک از آنها اثر ندارد.

این هوا و هوس است که باعث میشود غباری عقل را بپوشاند و نتواند تصمیم بگیرد و هر حرکتی که ما در راستای هوای نفس میکنیم یک قدم از عقل دور میشویم. دنیای ماوراء در زندگی انسان و جن چنان پیچیده است که فقط بزرگان میتوانند در مورد آن اظهار نظر کنند اما آنچه میدانیم این است که انسان نیروهای درونی خود را اگر از حالت باقوه به فعلیت برساند چون خورشیدی در دنیا باید همه موجودات بر او سجده کنند و به هیچ عنوان با دنیای ضعیف جنیان قابل قیاس نیست.

#بتسابه #مهدوی
@naghshnegareh
betsabehmahdavi.ir

Delshiftegan.ir

 


 

#تغییر_شکل_جن

دکتر بتسابه مهدوی

جن فاقد عنصر مادی و فاقد جسم است اما قادر است خود را شبیه به هر موجودی بنماید .جن حتی میتواند خود را به شکل فیل تجلی دهد .اما این کار برای او آسان نیست و از این رو ترجیح میدهد بیشتر در جسم موجودات کوچکتر اهلی از جمله حیوانات اهلی وارد شوند . جنیان به خاطر لطافت جسمی و قدرت روحی ، میتوانند به شکلهای مختلف در آیند و به محض اینکه شکل موجودی را به تصور ذهنی خود در آورند ، به همان صورت شکل میگیرند.

اجنه عبارت از اجسم هوایی یا ناری (آتشی)هستند که قادرند به اشکال مختلف از قبیل : مار ، عقرب سگ ، شتر ، گوسفند ، اسب ، درازگوش ، پرنده و انسان درآید .

چگونگی تغییر شکل بارزترین وجه تمایز جن و انسان و عجیب ترین خاصیت و قابلیت او است . تصور موجودی که با عقل و اراده میتواند شکل خود را تغییر داده و رفتارش را همانند موجودات دیگر نمایند ، همیشه برای انسان باور ناپذیر و برای شاهدان عینی عجیب و غیر قابل انکار است. دود ، هوا و آتش مانند گاز به شکل ظرف خود در میآیند . حتی شما دودی که از چیزی حاصل میشود را میتوانید قبل از منبسط شدن و محو شدن به شکلی خاص مشاهده نمایید مانند دود قلیان هنگامی که از دهان صادر میشود قابل رویت است و وقتی تراکم خود را از دست میدهد از دید ما خارج میشود.

در صورتی که همین دود ، صاحب عقل و دارای اختیار باشد میتواند خود را به اشکال گوناگون در آورد . حال هنگامی که جن بخواهد شکل خود را متراکم کند و یا تغییر دهد در واقع چنین اتفاقی می افتد اما با سرعت بالا. (البته ما در این مسئله ، دود را به عنوان مثال و تقریب به ذهن بیان نمودیم )

جنها وقتی میخواهند تغییر شکل دهند غالبا شکل خاص یعنی انسانی خاص یا حیوانی خاص مد نظرشان است به همین دلیل پس از تغییر شکل در تمام نشانه های ظاهری شبیه او میشوند .

مثلا اگر انسانی خاص مد نظرشان باشد در شکل و شمایل ظاهری ، در تغییر صدا ، در راه رفتن و غذا خوردن ، حتی تیکهای عصبی و طریقه نگاه کردن کاملا شبیه فرد میشوند . در مورد حیوانات نیز همین گونه است کتابها و بعضی منابع بر این باورند که جن نمیتواند به بعضی حیوانات مثل سگ و خوک شبیه و متراکم شود .

تنها شکلی که جن اجازه ندارد به آن جسمیت پیدا کند شکل و شمایل و ظاهر هدایت کنندگان : پیامبران الهی ، ائمه معصوم و بزرگان دین است و واضح و آشکار است که اگر این اتفاق رخ میداد انسانها در پیدا کردن راه راست دچار مشکل میشدند.

هنگامی که جن بخواهد تراکم و جسمیت به شکل خاصی پیدا کند به سرعت تصور کردن چیزی در ذهن شما این اتفاق میافتد یعنی شما همین حالا یک خانه ویلایی را تصور کنید . همین حالا در ذهنتان نقش بست ، بدون هیچ فشار و هیچ گونه زحمتی . حالا از شما میخواهم یک فنجان قهوه را تصور کنید . آیا شما بعد از اینکه ذهنتان از یک خانه ویلایی به یک فنجان قهوه منتقل شد (تصورتان تغییر کرد) دچار سختی و مشقتی شدید؟ سرعت تغییر تصورتان چقدر بود؟ آیا هنگام تبدیل شدن تصورتان از یک خانه به یک فنجان با مانعی روبرو شدید؟ دقیقا شکل گیری اعم از تراکم و جسمیت پیدا کردن ، تغییر و تحول ، سرعت و زحمت آن برای جن مانند مثالی که برایتان زدم ( تصور کردن) برای ماست.

البته این مثال است اما شبیه ترین چیزی است که میتوان بیان کرد. زمانی که جن میخواهد به ظاهر یک انسان در آید و از همه ظواهر او تبعیت کند با سرعت همان تصور کردن ، به مغز شخص رجوع کرده و چون همه چیز از مغز فرماندهی میشود عینا کپی برداری نموده و خود را مطابق با آن میکند. جنیان میتوانند خود را به شکل ماده و اشیاء نیز متراکم کنند . آنها بسته به تسخیر توسط انسانها ، تمایل خود و گاهی به امر خداوند که از طریق بزرگان انسان به جن دستور داده میشود خود را به اشیاء و اجسام، حیوانات و گیاهان و بسیاری مواد در میآورند و این نشانه ای دیگر از قدرت خداوند در خلقت موجودی است که با گذشت قرنها ، واقعیت آن جز بر خواص بر کسی آشکار نیست.

#بتسابه #مهدوی
@naghshnegareh
betsabehmahdavi.ir

Delshiftegan.ir

 


 

 

#زاد_و_ولد_و_تولید_مثل_جن

دکتر بتسابه مهدوی

چون در جنیان جنبه عنصریت آتش بیشتر از آدمی است لذا در امر آمیزش جنسی بتدریج انسان دچار ضعف شده و سرانجام ادامه ی این عمل برای وی غیر ممکن و حتی مخاطره انگیز خواهد بود. در مقایسه با بشر جن معمولا فقط جنسیت مشخص است. هرچند زن و مرد آنها برای خودشان معلوم است اما فاقد دستگاه و یا سیستم بدنی نر و ماده و تخمدان و زهدان میباشند. آنها پس از گذشت 5 یا 6 سال از ازدواج بچه دار شده و حد آکثر حدود 8 بچه میآورند. و چون روح در شراره آتش دمیده شد، آن (شراره) به جهت سستیش، لرزش فراوان پیدا کرد و دمیدن، اضطراب و نا آرامیش را افزونی بخشد و هوا بر آن غالب گشت و بر یک حالت قرار نگرفت:

عالم جنیان بر این صورت پدید آمد، چنانکه زاد و ولد در بشر به سبب ریختن آب در زهدان رحم، و چون نسل و زاد و ولد در طایفه بشر اینگونه است. در جنیان، زاد ولد به واسطه القای هوا در رحم ماده آنان واقع میشود. بنابر این زاد و ولد در طایفه جنیان هم هست و وجودشان به واسطه قوس- کمان میباشد و آن آتشین است.

اما جمع شدن بعضی شان با بعضی دیگر - هنگام نزدیکی- به صورت پیچیدن است، مانند دودی که از گلخن و یا کوزه سفالگر بیرون می آید آنها در یکدیگر داخل میشوند و هر یک به تداخل لذتمند میگردند. نطفه ریختن آنها مثل بارور شدن درخت خرماست (که از گرد خرمای نر درخت خرمای ماده بارور میشود ) باروری جنیان به مجرد بو یا باد مانند خوراکشان میباشد و فرقی نمیکند.

جنیان ارواحی اند که در بادها دمیده شده اند و انسان ارواحی که در اشباح دمیده شده اند، گفته اند : موجود نخستین از جنیان ماده، آنچنان که حوا از آدم جدا شد، جدا نگشت.

 

بعضی گویند : خداوند برای نخستین موجود از جنیان، شرمگاهی در وی آفرید که برخی شان با برخی دیگر ازدواج کرده و صاحب فرزند شوند.

و در آنها خنثی نیز آفرید ( نه مرد و نه زن)، از این روی جنیان از عالم برزخن اند و هم شباهت به بشر دارند و هم شباهت به فرشتگان، مانند خنثی که هم شبیه نر است و هم شبیه به ماده. آقای علی باقری صاحب کتاب دانستنیهایی درمورد جن

مفسرین در ذیل آیه 21 از سوره روم گفته اند مراد از مودت، ازدواج و مراد از رحمت فرزند است. پس آنان نیز ازدواج کرده، صاحب فرزند میشوند البته کیفیت ازدواج و تولید نسلشان مختلف است و بعضی گفته اند مردان آنان نطفه ندارند بلکه باد می وزند.

نکته اول : تولید مثل جن توسط تزریق هوا از طرف نر و پذیرش آن از طرف ماده صورت میپذیرد و این مستلزم آن است که هر دو موجود دارای دستگاه تناسلی خاص باشند.

نکته دوم : در اجنه شهوت نیز وجود دارد (صرف نظر از زیاد و کم بودن آن) چون اصل وجود شهوت در موجودات برای رغبت به تولید مثل است و در صورتی که شهوت وجود نداشته باشد هیچ حیوان، انسان و جنی رغبت به این کار را ندارد مانند لذتی که خوردن غذا وجود دارد باعث تامین نیرو و بقاء میشود.

نکته سوم : مدت بارداری در زنان جنی طولانی تر از انسانها و بدون هیچگونه سختی و مشقت میباشد.در بعضی کتب مدت حمل و بارداری جن را زمانی بسیار کم و گاهی، عانا پس از نزدیکی بیان کرده اند و این از نظر ما کاملا مردود است.

زمان بارداری جنیان بین 4 تا 5 سال طول میکشد و هرگز دوقلو یا چند قلو باردار نمیشوند زیرا در آنها خاصیت اسپرم مانند انسانها جریان ندارد.

چون جن موجودی مادی است پس قوانین عالم ماده بر آنان حاکم است. زمانی جنین دوقلو میشود که دو اسپرم نر همزمان به اسپرم بستر یعنی اسپرم ماده رسیده و وارد شود.در جن شکل گیری و عمل لقاح توسط عنصر هوا که عنصرغالب در درون جن میباشد صورت میگیرد پس این عمل توسط اسپرم صورت نمیپذیر و که قواعد اسپرم یعنی پذیرش دو یا چند تایی بر آن حاکم باشد لذا دو قلو بودن فرزند در اجنه منتفی است.

 

در کنار مدت بارداری طولانی جن باید به طول عمر جن توجه داشت. جنیان به صورت طبیعی بیش از 1200 سال عمر میکنند البته اگر تقدیرشان به علت حوادث یا بیماری یا...به مرگ منتهی نشود. حالا اگر عمر انسان را بین 70 تا 100 سال در نظر بگیریم که یک دهم عمر جن است و مدت بارداری بارداری انسان 9 ماه یعنی تقریبا یک پنجم مدت بارداری جن میباشد پس آنها با طول عمر بالا به نسبت انسان، زمان دو برابر برای تولید مثل دارند. ضمن اینکه انسانها سالهاست که در حال کنترل جمعیت و نسل هستند اما در جامعه جنیان تولید مثل با روند طبیعی رو به افزایش است.

نکته چهارم: سقط جنین در جنیان امکان پذیر نیست چون ضربه خوردن به نوزادی که از جنس لطیف است معنا ندارد استرس و ترس نیز به جنین آنها صدمه نمیزند اما مرگ و میر در نوزادان جن نیز ممکن است و بیشتر علت آن نامتناسب بودن انرژی های جنس نر و ماده است. الته در زمانی که جنین دو رگه انسان و جن باشد سقط جنین مانند انسانها صورت میگیرد.

#بتسابه #مهدوی
@naghshnegareh
betsabehmahdavi.ir

Delshiftegan.ir

 


 

 

 

#زاد_و_ولد_و_تولید_مثل_جن2  

دکتر بتسابه مهدوی

نکته پنجم : انسان از جن و جن از انسان باردار میشوند و فرزندانی دو رگه حاصل این ازدواج است چگونگی عمل به این شکل است که جنیان از خاصیت شکل گیری در تمام اجزاء به انسان برخوردارند.پسران آدم با زنانی از جن ازدواج کردند (بحار ج60 ص312 )

آنها میتوانند شرایط فیزیکی رحم خود را مطابق با پذیرش اسپرم از طرف انسان تنظیم نمایند. مردان آنها نیز توان خاصیت پذیری در تمام اجزاء را از مردان انسان دارند و حتی میتوانند تولید اسپرم نیز داشته باشند یعنی تطبیق شرایط بارداری به عهده جنیان است.

شنیده شده که فرزندان دورگه انسان و جن گرایش عنصری آنها به انسان بیشتر است و به همین دلیل زنان آنها رقبت بیشتری به مردان انسان دارند. زیرا از قوت فکر انسان که در فرزندانشان تاثیر گذار است احساس فخر میکنند.

روایت: آمده شیطان به صورت پدر حجاج رفت نزد مادر او و با او مقاربت کرد بعد از آن پدر حجاج آمده به نزد زنش رفت و خواست با او نزدیکی کند که مادر حجاج گفت : تو الان آمدی و مقاربت کردی. (اصول کافی ج5 ص502)

 

نکته ششم : جنیان در زمان خاصی مقاربت و نزدیکی میکنند. پیامبر اسلام فرمودند : در شبهای اول و وسط و آخر ماه مقاربت نکنید، احتمال اینکه فرزندان مبتلا به مرض، صرع و جنون شوند زیاد است، زیرا مبتلایان به بیماری صرع و جنون در این سه شب به این مرض مبتلا شده اند. (وسائل الشیعه ج19 ص91)

 

نکته هفتم: به علت غلبه عنصر آتش در وجود جن پس از استمرار نزدیکی حالت ضعف بر انسان غلبه میکند. وجود گرم جن تعادل عناصر وجودی انسان را دچار مخاطره کرده باعث از دست دادن انرژی، آب بدن و مایعاتی در قسمتهای مختلف بدن وجود دارد میشود مانند: مایعی که در ستون فقرات و استخوانهاست.

عوارض دیگر انسان در مقاربت با جن شامل سرگیجه، ضعف اعصاب، بد عمل کردن دستگاه گوارش و از دست دادن توان جنسی میباشد.

 

#بتسابه #مهدوی
@naghshnegareh
betsabehmahdavi.ir

Delshiftegan.ir


 

 

#انواع_جن‌ها1

دکتربتسابه مهدوی

بعضی از جن‌ها در خدمت شیطان هستند و برخی دیگر انسان‌ها را به‌عناوین‌مختلف وسوسه می‌کنند عده‌ای دیگر مسلمان و دسته‌ای دیگر یهود و مسیحی و گروهی دیگر در زیرزمین‌ها و دور از انسان‌ها و برخی دیگر در حبس و زنجیر می‌باشند. برخی از جن‌ها را شیطان از روز تولد انسان نزد او می‌گمارد تا او را گمراه سازند و خداوند متعال نیز ملکی تعیین می‌کند تا انسان را از گزند جن‌های شریر حفظ کند. برخی از آنها در جادو و سحر و طلسمات و بعضی دیگر برای خبررسانی به کائنان مشغول به‌کارند.

به اسامی برخی از آنها اشاره می‌کنیم:

جن خناس: این شیطان مخفی در درون انسان راه‌یافته و به وسوسه انسان می‌پردازد و هرگاه انسان یاد خدا را می‌کند از انسان دور می‌شود خواندن سوره ناس برای دفع این جن موثر است. (بحار ج 60 ص 194)

در روایات آمده است این شیطان مانند خون در دل انسان راه دارد (بحار ج 60 ص 269)

جن رها یا (زها): این شیطان وقت نماز صبح سراغ انسان آمده و بر سر او و بالشش گره می‌زند و به او می‌گوید بخواب وقت نماز نشده است و اگر بیدار نشود به‌صورت او بول می‌کند و بر گشته و دمش را می‌جنباند و بانگ شادی بر می‌آورد. (محاسن ج 1 ص 86)

مبادا این حقایق را انکار کنی که با دلایل عقلی و شرعی و به تجربه این موضوع ثابت شده است.

غول: این جن انسان‌ها را در صحرا‌ها و بیابان‌ها به بیراهه می‌کشاند و روایت‌شده هر گاه تنها هستی راهنمایی انسان تنها را قبول مکن و با صدای بلند به‌صورت او اذان بگو آن گاه از تو دور می‌گردد. در برخی روایات آمده غول وجود ندارد. ولی احمد بن عبدالله گوید در راه به چنین جنی برخورد کردم که بر روی تختی نشسته و لباس‌های خوبی پوشیده و قندیل‌هایی روشن کرده بود سوره یاسین را خواندم قندیل‌هایش خاموش شد و گفت: ای بنده خدا با من چه کردی؟(سفینه البحار ج 3 ص 821)

این که در روایات آمده غول وجود ندارد به این معنا ست که غول نمی‌تواند انسان را از راه خود گمراه کند و انسان در برابر آن دست و پا بسته و مجبور نیست. اگر انسان به یاد خدا و متوسل به 14 معصوم بوده و از حدود شرع تجاوز نکند هیچ جنی نمی‌تواند بر انسان ضرر بزند.

جن رباینده: این جن برخی از انسان‌ها را می‌رباید. از امام صادق پرسیدند آیا جن می‌تواند انسان را برباید؟ فرمود اگر انسان این دعا را بخواند جن‌ها نمی‌توانند او را بربایند و این دعا ذکر خواهد شد. (بحار ج 92 ص 152)

 

سعالی: این جن‌ها ساحر و جادوگرند و به انسان‌های خبیث که با آنها رابطه دارند سحرمی آموزند. برخی گفته‌اند این نوع جن‌ها انسان‌ها را فریب داده و از راهشان منحرف می‌کنند و گاهی اوقات گرگ‌ها آن‌ها را شکار کرده ومی خورد و آن‌ها نیز فریاد زده و می‌گوید: چه کسی مرا نجات می‌دهد ولی کسی او را نجات نمی‌دهد. (بحار ج 60 ص 125)

عیثم: این جن اخبار را به نقاط مختلف جهان می‌رساند.

ام الصبیان: این جن‌ها به کودکان ضرر می‌زنند.

آل: این نوع جن‌ها از جنس زن بوده و به زنان باردار و نوزاد‌ها ضرر می‌زنند و از آه من می‌ترسند و چه بسا نقل‌شده توسط عده‌ای از زنان تسخیرشده‌اند.

 

صالح: این جن‌ها انسان‌هایی را که راهشان را گم کرده‌اند به مقصد می‌رسانند. در روایتی آمده است: همانا یکی از برادران جنی شما صالح نام دارد هر گاه راه را گم کردید ندا کنید" یا صالح اغثنی "یعنی ای صالح کمکم کن. او در بیابان‌ها می‌گردد هرگاه صدای گمشده را بشنود او را راهنمایی کند. (وسایل الشیعه ج 11 ص 443)

متکون: این نوع جن به هر شکلی که بخواهد می‌تواند متمثل باشد به‌جز صورت انبیا و اوصیا و اولیا ء.(بحار ج 25 ص 327)

#بتسابه #مهدوی
@naghshnegareh
betsabehmahdavi.ir


 

#انواع_جن‌ها2

دکتربتسابه مهدوی

زوبعه: به رئیس جنّیان و شیاطین گفته می‌شود.

زوال: این جن در نطفه انسان‌های مخالف اهل‌بیت علیهم‌السلام شریک می‌شود و اگر آن فرد پسر باشد لواط کار و اگر دختر باشد زناکار خواهد بود. (کافی ج 5 ص 549)

تمریح: روایت‌شده تمریح یار شیطان است و هنگام شب فعالیت خود را در بین شرق و غرب آغاز می‌کند (کافی ج 8 ص 232)

عارض: این نوع جن‌ها برخی از انسان‌ها را مریض می‌کنند.

ابلیس: به شیطانی گفته می‌شود که از رحمت خدا مأیوس باشد.

شیطان: به جن شریر و خبیث شیطان گویند.

مارد: به جنی که سرکش و خبیث‌تر باشد مارد گویند.

عفریت: به جنی که خبیث‌تر و قدرت فوق‌العاده‌ای داشته باشد عفریت گویند.

عامر: اعراب قدیم به جنّیانی که در میان مردم سکونت داشتند عامر می‌گفتند.

مذهب: جنّیانی که  به اشکال مختلف می‌آیند به‌جز صورت پیامبران و امامان.

خیزب: پیامبر اسلام فرمود: این شیطان انسان را در حال نماز وسوسه کرده و نماز انسان را قطع می‌کند و برای دفع آن به خدا پناه برده و سه بار بر سمت راستت فوت کن. (بحار ج 92 ص 137)

هزع: امام صادق فرمود: ابلیس شیطانی دارد که به آن هزع گفته می‌شود بین مشرق و مغرب را در هر شب پر می‌کند و هنگام خواب نزد مردم رفته و باعث خواب‌های پریشان می‌شوند (امالی صدوق ص 146)

ولهان: پیامبر خدا فرمود: برای وضو شیطانی است که ولهان گفته می‌شود و اگر بنده‌ای نام خدا را به هنگام وضو بر زبان نیاورد او را دچار وسوسه می‌کند. (مستدرک ج 1 ص 323)

قفندر: امام صادق فرمود: هر کس چهل روز در منزلش بربط (یکی از آلات موسیقی) نواخته شود خداوند شیطانی به نام قفندر را بر او مسلط می‌کند که اعضای بدنش را بر روی اعضای مشابه صاحب‌خانه می‌گذارد وحیای او سلب می‌شود و نسبت به سخنانی که به دیگران می‌گوید و یا به او گفته می‌شود بی‌مبالات و بی‌خیال می‌گردد. (کافی ج 5 ص 537)

مره: یکی از پسران ابلیس است و بدان جهت شیطان را ابو مره گویند. (سفینه البحار ماده بلس)

لاقیس: او هم‌جنس‌بازی زنان را به زنان آموخت. (سفینه البحار ماده بلس)

هفاف: او در صحرا‌ها وسوسه می‌کند.

زکتبور: او در بازار‌ها بوده و مردم را به سوگند دروغ و تعریف دروغ کالا و بیهوده‌گویی ترغیب می‌کند.

بتر یا (ثبر): او هنگام مصیبت‌ها انسان‌ها را وسوسه می‌کند تا به خود سیلی زده و یقه خود را پاره کرده و بی‌تابی کنند.

اعور: او انسان را به زنا تشویق می‌کند.

داسم: وقتی انسان وارد خانه شد و نام خدا را ذکر نکرد ه و سلام نگفت، او را وسوسه می‌کند و بین او و خانواده‌اش شر به پا می‌کند و اگر هنگام غذا خوردن نام خدا را ذکر نکند در غذای او شریک می‌شود.

مطرش: او صاحب اخبار دروغ است و انسان را وسوسه می‌کند تا اخباری دروغ وضع کرده و منتشر نماید.

شیطان ردهه: جنسی از شیاطین که علی علیه‌السلام در نهج‌البلاغه از آن نام برده است. (نهج‌البلاغه ص 298)

ضرر زدن آنها به انسان‌ها

آنها در شرایط عادی نمی‌توانند به انسان‌ها ضرر بزنند؛ مگر اینکه انسان‌ها آسیبی به آنها برسانند و آنها در صدد انتقام‌جویی بر آمده و ضرری را متوجه انسان‌ها نمایند.

برای اینکه انسان‌ها به جنّیان ضرر نرسانند باید در برخی از کارها بسم‌الله الرحمن الرحیم را بر زبان‌آورند مانند ریختن آب داغ به آستانه و یا چاه و یا روی آتش و نیز هنگام رسیدن به آستانه در و رفتن به حمام و دیگر مواردی که در شرع مقدس به آنها اشاره شده است.

#بتسابه #مهدوی
@naghshnegareh
betsabehmahdavi.ir

Delshiftegan.ir

 

  • بتسابه مهدوی

شرح و تفسیر مثنوی معنوی

بتسابه مهدوی | شنبه, ۱۹ تیر ۱۳۹۵، ۰۵:۰۱ ق.ظ

شرح و تفسیر مثنوی معنوی

دکتر بتسابه مهدوی

 

جلسه اول ؛ شرح و تفسیر مثنوی معنوی

 

داستان ملامت کردن مردم ، شخصی را که مادرش را کشت .

 

شخصی مادر بدکاره ای داشت که او را زد و گشت ، دیگران به او گفتند ؛ ای زشت خو چرا مادرت را کشتی ؟ در جواب گفت ؛ مادرم کار ناشایستی انجام می داد ، من هم او را کشتم تا خاک ، پوشانندۀ کار زشت او باشد ، دیگران به او گفتند ؛ باید فرد مقابل را می کشتی ؛ فرد جواب داد ؛ اگر این طور باشد ، من باید هر روز یک نفر را بکشم .

پس ؛ کشتم او را ، رستم از خون های خلق ، نای او برم ، به است از نای خلق

من مادرم را کشتم و از کشتن دیگران رها شدم ، این که گلوی او را ببرم ، بهتر از این است که بخواهم گلوی همۀ مردم را ببرم .مولانا اغلب خود در پایان داستان ها ، تأویل آن را ارایه می دهد و رمز گشایی می کند و می گوید که منظورم از اشاره فلان شخصیت داستان چیست ، در ادامه ، تأویل این داستان را بین می کند ؛

نفس توست آن مادر بدخاصیت که فساد اوست در هر ناحیت

اگر کسی به ظاهر داستان نگاه کند ، با خودش می گوید ، کسی حق ندارد مادرش را بکشد !  مگر آدم می تواند این قدر سنگدل باشد که مادرش را بکشد ؟! حتی اگر بدکاره باشد ، منظور از این داستان ، چنین چیزی نیست ، این داستان فقط تمثیلی است برای این که مفهومی را تبیین کند .

این مفهوم را مولانا باز می کند که آن مادر بدخاصیت ، همین " نفس " توست که در قدم به قدم زندگی ات ، می توانی ناهنجاری ها و آزار و اذیت های او را ببینی .

آن را بکش که به خاطر این " نفس " در هر لحظه از زندگی ات می خواهی با فردی بجنگی و خشم بورزی .

مولانا ، وجود روحی روانی انسان را به آینه ای تشبیه می کند ومی گوید روان ما انسان ها ، همچون آینه است که باید آن را پاک نگه داریم ، زیرا این آینه منعکس کنندۀ نور حقیقت است .

 

حق و کیفیت ، عشق و انرژی لایزال و تمام نشدنی درون هر موجودی از جمله من انسان وجود دارد حال ، این روح و روان من ، همچون ، آینه ای گرفتار یک سری خاشاک و زنگارهایی می شود و کاری که باید انجام دهم این است که زنگارها را کنار بزنم تا آینه بدرخشد و نور حقیقت را بتاباند تا من همچون آینه شوم .

 

آینه ات دانی چرا غماز نیست ؟  ز آن که زنگار از رخش ممتاز نیست

 

می دانی چرا آینۀ دل و روحت اسرار و حقایق معنوی را نشان نمی دهد ؟ زیرا زنگار هوی و هوس را از روی آن پاک نکرده ای .

 

بابراین ؛ رو تو اول آینه ات را پاک کن بعد از آن ، آن نور را ادراک کن

 

اول برو آینۀ روح و روانت را از زنگارها پاک کن ، بعد از آن می توانی نور عشق و حقیقت معنوی را درک کنی .

 

حالا که فهمیدیم آینه ، روح و روان ماست ، باید مشخص کنیم این خار و خاشاک که بر چشمۀ روان ماست و زنگارها که بر آینۀ روح و روان ما نشسته اند ، چیست ؟

 

این زنگارها و خارو خاشاک ، همان " نفس " است ، در تعبیر عرفان سنتی ، از کلمۀ "نفس " ، " خود " و " من " صحبت می شود و امروزه باز هم از آن بیشتر با عنوان های " من " self  " خود " ، " من ذهنی " ، " هویت " یا " هویت فکری " یا " self " صحبت می شود و باید آن را کنار بزنیم.

 

حال وقتی چیزی را نمی شناسیم ، چطور آن را کنار بزنیم ؟ باید ابتدا این زنگارها را بشناسیم که چه چیزهایی هستند و بعد از شناخت ، آن ها را کنار بزنیم .

 

مولانا ضمن داستان هایی که می آورد علاوه بر شناساندن زنگارها و خصوصیات " نفس " روش کنار زدن ، آن ها را عنوان می کند ، هنگامی که آموزه ها و تعلیمات مولانا را یاد بگیریم ، با استفاده از آن ها با کنار زدن خاشاک و زنگارها و کنار زدن " من " ، " خود " یا " نفس " که همگی یکی هستند با عنوان های مختلف ، آینۀ ما ناخودآگاه نور حقیقت را منعکس می کند و من انسان را درونی شاد ، شفاف ، روشن ، سبک و نورانی برخوردار و شادمان می شوم .

 

این همان حالتی است که از آن به عنوان " حالت عشق " یاد می شود ، در این حالت ، درون من چشمۀ عشق خواهد جوشید ، در حال حاضر آن خاشاک یعنی " نفس " ، " هویت فکری " یا " من " جلوی این چشمۀ عشق را گرفته است و من باید آن را بردارم ، با برداشتن آن ، این چشمه خود به خود می جوشد .

 

مولانا می گوید ؛ هر نفس نو می شود دنیا و ما بی خبر از نوشدن اندر بقا

 

عمر همچون جوی ، نو نو می رسد مستمری می نماید در جسد

 

*

این انرژی درونی عشق ، همچون جوی آب زلالی است که نونو می رسد ، هر لحظه در حال نو شدن و تازه شدن است ، ما هر روز صبح که بیدار می شویم ، می توانیم این حالت را درک کنیم که شفاف ، نورانی ، بسیار زیبا و سبک است ، بنابراین باید ابتدا آگاهی پیدا کنیم این زنگارها چه هستند


 

 

مولانا این زنگارها را در تک تک داستان های مثنوی برایمان توضیح می دهد ، در این داستان ها به تمام خصوصیات " من " یا " نفس " می پردازد که با پرداختن به این ها متوجه می شویم این " نفس " چیست ، سپس مولانا در جای جای مثنوی به روش هایی اشاره می کند که می توانیم از آن ها برای کنار زدن این " نفس " ، " خود " و " من " استفاده کنیم .

 

ازجمله خصوصیات " نفس " که مولانا در این داستان هم به آن اشاره می کند ، این است که انسان را به جنگیدن و خشم ورزیدن با دیگران وا می دارد ، اگر در ظاهر با دیگران درگیر نمی شویم ، کافیست به آن چه در فکر و ذهن مان می گذرد ، خوب دقت کنیم می بینیم گویی دایم ذهن مان در حال یکی به دو و جدل کردن است و گفتگوهایی درونی با دیگران دارد ، گویی دایم در حال جنگیدن با دیگران هستیم انسان در عمل با دیگران گفتگویی ندارد ، بلکه با خودش گفتگو می کند ، برای مثال از شخص خاصی تصویر ذهنی دارم و دایم با آن یکی به دو می کنم و بر این گمان هستم که با او دعوا و جدل دارم ، یکی از خصوصیات " نفس " این است جنگ ، بحث جدل و خشم ورزیدن ، همواره درون من جریان دارد ، این جریان باعث می شود انسان با دیگران درگیر شود ، جنگ  دعوایی که فردی با اطرافیانش دارد ، به خاطر همین حالت درونی و وجود همین " من " یا " هویت فکری " درون فرد است .

 

اگر من بتوانم این " نفس " و خود را از بین ببرم و پاک کنم و درونم نباشد ، از لحاظ درونی به صلح و آرامشی با خودم می رسم که خود به خود با دیگران درگیر نخواهم شد .

 

مولانا می گوید این " نفس " را از بین ببر و بمیران ؛ هین بکش او را که بهر آن دنی ، هر دمی قصد عزیزی می کنی  ، آگاه باش و " نفس " خود را به قتل برسان ، زیرا به خاطر این " نفس " فرومایه ، هر لحظه درصدد قتل جان عزیزی درمی آیی .

 

در نتیجه ؛ از وی این دنیای خوش بر توست تنگ ، از پی او با حق و با خلق جنگ نفس کشتی ، باز رستی ز اعتذار ، کس تو را دشمن نماند در دیار  ، به خاطر وجود همین " نفس " یا خود است که این دنیای خوش بر ما تنگ می شود .

 

گویی دنیا با عظمتش ، مرا گرفته و از لحاظ روانی احساس تنگی می کنم ، به خاطر همین " خود " است که با همه جنگ داریم و ناسازگاریم .

 

این " نفس " و " خود " به طور جدی زندگی و دنیای خوش را بر ما تنگ کرده و ما را با همه به جنگ درآورده است .

 

وقتی " نفس " را کشتی و از آن خلاصی پیدا کردی ، از عذر آوردن برای دیگران رها می شوی ، ما دایم عذر می آوریم که این کار را به این دلیل انجام دادم و آن را به این دلیل انجام دادم و آن حرف را به آن دلیل زدم .

 

با رهایی از " نفس " از این خلاص می شوی و هیچ کسی با تو دشمن نمی شود به عبارت دیگر اگر از " نفس " ازاین " هویت فکری " خلاص شوی ، دیگر کسی را دشمن نمی بینی ، اگر هم کسی بخواهد دشمن تو باشد اوست که با تو دشمنی می ورزد و با تو دشمن است ، نه تو با او .

 

بنابراین نتیجۀ داستان این طور است که اگر آن مادر را بکشی ، دیگر لازم نیست با دیگران در بیفتی یا هر روز قرار باشد کسی را بکشی .

 

لطیفه ای در زبان عامه در تفسیر همین داستان هست ، به این قرار ، فردی به دکتر مراجعه کرد و گفت ؛ آقای دکتر ، من چندین روز است که به هر جای بدنم دست می زنم ، احساس درد شدید دارم ، مثل الان که انگشتم را به دستم می زنم ، بیمار این کار را می کند و می گوید ؛ آخ ! درد می کند .

 

همین طور انگشتش را به هر جای بدنش می زند ، می گوید ؛ آخ ! درد می کند ! همه جای بدنم درد می کند ، دکتر او را معاینه می کند و می بیند نوک انگشتش زخم شده و بدنش سالم است .

 

این لطیفه با این داستان مطابقت دارد ، نوک انگشت سمبل " نفس " ماست ، می گوید اگر نوک انگشت را معالجه کنی ، همه جای تو خوب است و مشکلی نداری .

 

ما فکر می کنیم مشکلات و فشارهای روحی و روانی از اطراف به ما می رسد ، در صورتی که اصل ، خود من هستم ، خود من هستم که این مشکل را دارم ، اگر از آن آگاه شوم و به آن بپردازم و در نهایت آن را حل کنم ، دیگر خود به خود مشکلی نخواهم داشت ، باید به نوک انگشت برسم و آن را درمان کنم ، اگر از این موضوع آگاه شوم که در مشکلاتم در رابطه با دیگران ، این من هستم که درگیرم ، اگر کسی کاری ناشایست انجام دهد و اذیتم کند ، دیگر به آن ها کاری ندارم ، درک شان می کنم ، و رابطه ام را با آن ها قطع می کنم ، ولی دیگر با کسی درگیر نمی شوم .

 

ابیاتی دیگر از مثنوی در مورد " نفس " که در خصوص داستانی است از پیامبر ( ص ) که در حال برگشت از جنگ بوده اند ، ایشان رو می کنند به اطرافیان شان و این گونه صحبت می کنند که ؛

 

ای شهان ، کشتیم ما خصم برون  ، ماند خصمی ز او بتر در اندرون

 

ای شهان ما ! دشمن بیرونی را کشتیم ، اما دشمن بدتر از آن درون ما باقی است .


 

 

مولانا در مثنوی سمبل های مختلفی برای " نفس " می آورد ، برای مثال از آن به عنوان اژدها ، دزد ، جادوگر ، کمپیرک یعنی پیرزن افسونگر ، نرخر یا خرنر ، خارپشت ، خرگوش ، بت ، زاغ ، سوسمار ، خزان و دوزخ یاد می کند .

 

این ها نمادهایی است که مولانا برای " نفس " به کار می برد و از هر کدام از این نمادها ، معنایی را مد نظر دارد ، هر کدام بیان کنندۀ یک سری خصوصیات " نفس " است .

 

در ابیاتی که در ادامه می آید ، مولانا " نفس " را به اژدها تشبیه کرده و از آن منظوری دارد ، یکی از خصوصیات اژدها در زبان اسطوره این است که ابتدا آتش دهان و دوزخ وش است .

 

از خصوصیات اژدها این است که دهان خیلی بزرگی دارد و آتش در آن است ، همه چیز را می بلعد و می خورد ، اما سیری ناپذیر است ، چیزی که این جا روی آن بسیار تأکید شده ، همین سیری ناپذیری اژدها و دوزخ است ؛ دوزخ است این نفس و دوزخ اژدهاست ، کاو ( که او ) به دریاها نگردد کم وکاست هفت دریا را در آشامد ، هنوز کم نگردد سوزش آن خلق سوز ، این " نفس " همچون جهنم و آتش و اژدهاست که اگر دریایی را بر آن بریزی ، خاموش نمی شود ، منظور از هفت دریا ، فلک و تمام این عالم و نماد چیزی بس عظیم است ، می گوید یکی از خصوصیات اژدها این است که هفت دریا را در می آشامد و همه چیز را می بلعد و می خورد ، اما ذره ای از سوزش خلق سوزش کم نمی شود ، هنوز میل دارد انسان و خلق را ببلعد و بسوزاند .

 

این " در آشامیدن هفت دریا " به چه معناست ؟ از خصوصیات " نفس " این است که انسان را سیری ناپذیر می کند ، یعنی هیچ وقت اجازه نمی دهد انسان از زندگی خود رضایت حاصل کند و دایم انسان له له می زند و مرتب می خواهد به دنبال خوشبختی و سعادت بدود و آن را به دست بیاورد .

 

از دوران کودکی به ما می گویند ، بدو به دنبال خوشبختی ! بدو که چیزی شوی ! هویت مشعشع ، متشخص ، والا و پرطمطراق به دست بیاوری ، برای مثال شهرتی پیدا کنی ، نویسنده ای مشهور یا مدیری موفق شوی ، ثروتی به هم بزنی ، استاد دانشگاه شوی ، دکترا بگیری و... در همۀ این ها یک چیز را مد نظر دارند که کسب ارزش است .

 

این طور به فرد القا می کنند که باید ارزش پیدا کنی ، تو شخصیتی داری که باید همیشه در طبق تماشای دیگران باشد تا آن ها به به و چه چه کنند و برایش کف بزنند ، خلاصه در اجتماع همواره تبلیغ شوی کسانی که در این طبق ها قرار میگیرند ، از جمله ستاره های سینما و نویسنده های مشهور ، در معرض بزرگ کردن " هویت " و " نفس " شان هستند و به محض این که این تحسین و به به و چه چه ها که غذای هویت شان است ، از آن ها گرفته شود ، احساس رکود روانی شدید می کنند و دچار افت روحی می شوند .

 

به همین دلیل سعی می کنند خود را به اشکال ممکن خود را به اشکال ممکن بر روی آن طبق نگه دارند و در معرض تحسین دیگران قرار دهند ، به عبارتی انگار باید همیشه " نفس " و هویتی را که برای خودشان قائل هستند ، باد کنند ! این چه کاری است ؟ آیا این آزار به خود نیست ؟

 

آیا باید مورد تأیید دیگران باشم ؟ این از خصوصیات دوزخ وش " نفس " است ! هر چه در دهان این دوزخ و اژدها بریزی ، سیری ندارد که ندارد !

 

به عنوان مثال ، از کودکی به من گفته اند ، باید دیپلم بگیری تا با ارزش شوی ، من درس می خوانم و به هر ضرب و زوری شده ، دیپلم می گیرم ، ممکن است بچه به درسی مانند ریاضی علاقه نداشته باشد ، اما زمان انتخاب رشته به او القا می کنند ، ریاضی بهترین رشته است ومرتب بر روی این ارزش تأکید دارند او باید به دنبال این ارزش باشد ، در نهایت به دنبال آن می رود و به هر جان کندنی شده رشتۀ ریاضی را که علاقه ای به آن ندارد ، می خواند و دیپلم می گیرد ، آیا گمان می کنید جامعه قضیه را به همین جا تمام می کند ؟

 

خیر ، شلاق مقایسه را در کار می کند و می گوی ؛ این را که به دست آوردی ، هیچ است ! بدو لیسانس بگیر ، آن وقت خوشبختی را درک خواهی کرد ! بنابراین فرد به هر بدبختی شده لیسانس میگیرد و در این راه ، ناملایمان روانی ، استرس و ناراحتی های زیادی متحمل شده و دچار رقابت و مقایسه می شود .

 

خدا می داند در این مواقع عشق از درون انسان زایل می شود و از بین می رود ! در مقایسه عشق وجود ندارد ، آیا بعد از گرفتن لیسانس این قضیه تمام می شود ؟

 

به هیچ وجه ! جامعه می گوید ؛ اگر فوق لیسانس بگیری ، احساس رضایت و خوشبختی خواهی کرد ، با هزار مکافات فوق لیسانس هم میگیرد ، آیا داستان همین جا تمام می شود ؟ خیر ، به هیچ وجه !! باید استاد دانشگاه شوی و دکترا بگیری ! استاد دانشگاه هم می شوی و می بیند هیچ اتفاقی نیفتاد !!


 

 

این قضیه مثل ترقه هایی است که وقتی آن ها را بالا می اندازی به زمین که می خورند ، صدای بلندی می دهند ، ولی جامعه به ما می گوید ؛ بدو ترقۀ مدرکت را به سمت بالا پرتاب کن تا چنان زمین بخورد و صدا دهد که گوش دوست و آشنا و فامیل کر شود ! دنیا خبردار شود !

وقتی این ترقه زمین می خورد ، صدای بلندی می دهد ، ولی انگار خبری نشد و هیچ اتفاقی نیفتاد ! در حالی که برای انداختن این ترقه به بالا زحمت زیادی کشیدی ، اما هیچ اتفاقی نیفتاد و فقط صدایی کرد و تمام شد ! به عنوان مثال در زمینۀ ارتباطات انسانی با دوست یا همسر هم این " نفس " و " هویت فکری " راحتم نمی گذارد و اجازه نمی دهد با کسی که ازدواج کرده ام لحظه ای احساس رضایت کنم .

در رابطه با دوست می گوید ؛ " با این فرد دوست شدی ، اما نه ، انگار فلان شخص خیلی بهتر از اوست ، برو با فلانی دوست شو تا احساس رضایت کنی " این را رها می کنی و رابطه ات را با او بهم می زنی و با دیگری دوست می شوی ، ولی فایده ای ندارد ، با هر که دوست شوی ، از زندگی رضایت نداری و احساس خوشبختی نمی کنی ، انگار همیشه چیزی کم داری ، خدا می داند چه زن ها و چه مردهایی که همسرشان را رها کرده اند به این امید که اگر با فلانی ازدواج کنند ، چه خواهد شد .

گمان می کنند مرغ همسایه غاز است و او برایشان خوشبختی می آورد ، زهی خیال باطل ! این موضوع در هر زمینه ای از زندگی جریان دارد ، خلاصه این که اجازه نمی دهد احساس رضایت ، آرامش درونی و حالتی را که در کودکی همراه مان بود ، داشته باشیم ، هر چه متوجه خصوصیات ناپسند " نفس " شویم ، بیشتر عزم رهایی از آن را می کنیم .

بنابراین یکی از خصوصیات " نفس " این است که درزندگی به من احساس نارضایتی ، ملالت همیشگی از وضعیت روحی خود و مرارت و تکراری بودن می دهد ، هیچ وقت اجازه نمی دهد سیر باشم و از زندگی ام احساس رضایت کنم ، از خودم راضی باشم و خودم را همین گونه که هستم بپذیرم .

 

هم نگردد ساکن از چندین غذا  ، تا زحق آید مرا او را این ندا

 

خلاصه این اژدها سیر نمی شود تا این که از طرف حق به او ندا داده می شود که ؛

 

سیر گشتی سیر ؟ گوید ؛ نی هنوز ، اینت آتش ، اینت تابش ، اینت سوز

 

عالمی را لقمه کرد و در کشید ،  معده اش نعره زنان ، هل من مزید

( هل من مزید ؛ آیا زیادتر است ؟ ، بیش از این هم هست ؟ )

ما از لحاظ باطنی می بینیم که این اژدها ، یعنی " نفس " ، عالمی و انسان های زیادی را لقمه می کند و در می کشد ، مسلم است که در عالم مادی و فیزیکی چنین اژدهایی وجود ندارد ، ولی در باطن تک تک انسان ها ، چنین اژدهایی هستند ، ما در زمان حال چه کسی را می توانیم پیدا کنیم که از زندگی خود ، نه زندگی مادی ، بلکه از وجود روانی خود هر طور که هست ، راضی باشد ؟ راضی نیستم !

 

این اژدها عالمی و روان های بسیاری از انسان ها را لقمه کرده و در کشیده است ، این اژدها روان همه را خورده و هنوز معده اش داد می زند که آیا بیش از این هم هست ؟

یعنی هنوز می خواهم بخورم ، چون که جزو دوزخ است این نفس ما ، طبع کل دارد همیشه جزوها چون که واگشتم زپیکار برون ،  روی آوردم به پیکار درون قد رجعنا من جهاد الاصغریم با نبی ، اندر جهاد اکبریم .

 

می گوید این " نفس " ، دوزخ وش و جزیی از دوزخ است ، دوزخ روانی ! و طبع دوزخی دارد ، همان طور که هر جزیی طبع کل خود را دارد ، به عنوان مثال حبۀ قند ، دارای خصوصیات کله قند است .

 

می گوید ؛ ای انسان ! این همه با این و آن جنگیدی ، اکنون کمی به روح و روان خودت بپرداز ، به درونت بیا و به دشمن درونی که آزادی درونی تو را سلب کرده ، بپردازد ، عجیب است که انسان متوجه این موضوع نیست .


 

 

تا وقتی من انسان از لحاظ درونی آزاد نشده ام و اسیر هستم ، ولو این که تمام دنیا را هم از نظر بیرونی آزاد کنم و از دست جباران بیرونی نجات دهم ، فایده ای ندارد .

 

اسارت درونی ام را خود به خود به بیرون منتقل می کنم ، ای انسان ! برگرد به درونت و به پیکار درونی ، یعنی شناختن خصوصیات " نفس " بپرداز .

 

عرفا از این پیکار درون ، با عنوان " جهاد اکبر " یعنی پیکار بزرگ یاد می کنند ، بیت آخر اشاره به داستان پیامبر (ص) دارد ، به این معنا که ما از جهاد اصغر بازگشته ایم و باید به جهادی بزرگ که همان پیکار درون است بپردازیم .

 

قوتی خواهم زحق دریا شکاف     تا به ناخن بر کنم این کوه قاف

 

سهل شیری دان که صف ها بشکند     شیر آن است آن که خود را بشکند

 

این پیکار به همین راحتی هم نیست ، وقت می طلبد وانسان باید به آن اهمیت دهد و باید به آن بپردازد ، شیر در بیت دوم ، استعاره از فرد شجاع است ، در زمان پیامبر (ص) رسم بود که شجاع لشکر به لشکر دشمن حمله می کرد .

 

مولانا می گوید ، چنین کاری زیاد سخت نیست ، بلکه آسان و سهل است ، شجاع کسی است که بتواند " خود " را بشکند و با " نفس " مبارزه کند .

 

مبارزه با این " نفس " به معنای جنگیدن نیست ، بلکه به معنای شناختن و آگاهی پیدا کردن است که مولانا این آگاهی پیدا کردن ها را در داستان های مثنوی می گوید ، خلاصه این که به اهمیت پرداختن به " نفس " و با چندین خصوصیت " نفس " آشنا شدیم .

 

یکی این که منشأ ناراحتی های روحی روانی که ما در زندگی روزمره داریم ، همین " نفس " است و با زایل کردن ، کشتن و از بین بردن " نفس " می توانیم ناراحتی های روحی روانی را برطرف کنیم و به حالت برتر عشق برسیم .

 

باغ سبز عشق ، کو بی منتهاست    جز غم و شادی در او بس میوه هاست

 

عاشقی زین هر دو حالت برتر است      بی بهار و بی خزان ، سبز و تر است

 

با از بین بردن " نفس " می توانیم از این حالت عشق برخوردار شویم و از زندگی احساس لذت ، سرخوشی و شادمانی درونی داشته باشیم .

 

*

 

کتاب تفکر زائد شاهکار محمد جعفر مصفا ، کاملا مرتبط با هویت فکری هر انسان هست ، هویت فکری بدترین ویژگی موجود در حال حاضر در اکثریت انسان هاست که مولانا از مدت ها قبل به این موضوع اشاره کرده منظور مولانا این است که انسان به انسان به جای ارتباط با خود زندگی با سایه زندگی رابطه برقرار می کند و زندگی واقعی و از دست می دهد .

  • بتسابه مهدوی

هدفتان در زندگی چیست؟

بتسابه مهدوی | پنجشنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۵، ۰۶:۱۰ ق.ظ

هدفتان در زندگی چیست؟

 دکتر بتسابه مهدوی

 

اکثر مردم در جستجوی خوشبختی برای کسب رضایت خاطر به اشیا و وقایع خارجی روی می‌آورند. ما با خود فکر می‌کنیم "اگر فقط یک ماشین نو داشتیم" یا می‌توانستم یک کار عالی پیدا کنم، خوشبخت می‌شدم". با به دست آوردن شی مورد نظر، ذهن ممکن است مدتی کوتاه از تکاپو بایستد و آرامش پیدا کند، اما بالاخره از اسباب¬بازی یا تجربه تازه خود خسته می‌شود و جای دیگری به دنبال خوشبختی می‌گردد. اشیاء خارجی نمی‌توانند شادی و خوشبختی دائمی به همراه بیاورند.

ما آرامش ذهنی را که در نتیجه به دست آوردن یک شی حس می‌کنیم با مالکیت آن شی اشتباه می‌گیریم. بنابراین چالشی که ما در پیش داریم این است که کنترل دنیای درون را به دست آوریم.

ذهن به طور مداوم با خود مشغول گفتگو است. اتفاقات گذشته را بازآفرینی می‌کند، آن‌ها را به شکل نمایش بهتری دوباره کنار هم قرار می‌دهد، برای آینده برنامه‌ریزی می‌کند و جنبه‌های مثبت و منفی همه چیز را بررسی می‌کند. با ‌آرام کردن روشنمندانه گردش‌های مداوم ذهن، گفتگوی درونی و تمرکز بر روی اشیا مثبت و شورانگیز، می‌توان کم کم حالت‌های روان را شناسایی کرده، به یک زندگی مفیدتر دست یافت.

ذهن به تعبیری شبیه به دستگاه گرامافون است. ذهن از شیارها یا تاثیراتی تشکیل شده است که آنها را به زبان سانسکریت "سامسکارا" (Samskara) می‌نامند. این سامسکاراها زمانی شکل می‌گیرند که امواج فکری خاص یا "وریتی‌ها" (Vrittis) عادت ذهن می‌شوند. سامسکاراها لزوما منفی نیستند. شیارهای ذهن ممکن است روحیه ما را تقویت یا تضعیف کنند. هدف از انجام مراقبه ایجاد و خلق کانال‌های جدید و مثبت در ذهن و از بین بردن کانال‌های مخرب است. این جریان یک جریان کاملا علمی، است اما هدفی روحانی و معنوی دارد. از بین بردن نکات منفی کافی نیست، بلکه در همین زمان باید برای شکل‌گیری عشق، رحمت، حس خدمت، شادی، مهربانی و بسیاری خصوصیات دیگر هم سخت تلاش کرد. این خصوصیات مثبت نه تنها به زندگی خود فرد شادی می‌بخشند بلکه آن را به زندگی دیگران هم انتقال می‌دهند.

از راه مراقبه، فرد شاهد باز‌ی‌های ذهنی خود می‌شود. در مراحل اولیه همانگونه که شاهد ظاهر شدن مداوم نفس دون هستیم، کار بیشتری به جز به دست آوردن درک آن نمی‌توانیم انجام دهیم. پس از مدتی بازی‌های نفس عادی می‌شوند و کم کم آرامش را ترجیح می‌دهیم. وقتی نفس مهار می‌شود، می‌توانیم انرژی‌ها را به طور سازنده برای رشد فردی و خدمت به دیگران به کار بریم.

با مراقبه منظم و مداوم، ذهن شفاف‌تر و بازتر و انگیزه‌ها خالص‌تر می‌شوند. ناخودآگاه فرد دانش نهفته‌ای را آزاد می‌کند که به درک و فهم بهتر کمک می‌کند. نفس به تدریج محو می‌شود. سرانجام نیروهای شهودی آزاد می‌شوند و فرد به یک زندگی آگاهانه و همراه با آرامش می‌رسد.

#بتسابه #مهدوی

  • بتسابه مهدوی

هاله

بتسابه مهدوی | پنجشنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۵، ۰۶:۰۹ ق.ظ

هاله

دکتر بتسابه مهدوی

 

هاله (Aura) کلمه‌ای لاتین به معنای هوایی که به آرامی حرکت می‌کند، نفخه، رایحه، نور و یا تابش نور و هاله است. هاله خود حوزه انرژی است، مانند هاله‌‌ای که بدن را احاطه کرده و در آن نفوذ می‌کند. (بارون رایش باخ) آن را “پوشش شفاف مغناطیسی” می‌نامد.

هاله شامل هفت نوع، متعلق به هفت بدن از جنس انرژی ظریف است. کلاً تمایزهایی میان موارد زیر قائل شده‌اند؛

 

هاله معنوی به قطر 15 تا 18 فوت

 

هاله ذهنی که معمولاً به قطر 8 فوت است و

 

هاله اثیری، که تا طول 8 اینچ گرد بدن فیزیکی می‌تابد.

 

چون هاله‌ها روی هم قرار می‌گیرند، همیشه تمیز دادن هر یک از آنها میسر نیست. با این حال، آنچه که معمولاً روشن‌بینان می‌بینند، هاله اثیری است. این هاله چون نوعی حوزه شفاف، شامل رنگ و شکلهای متنوع است. رنگ، اندازه، ساختمان و شدت آن بر حسب حالات ذهنی و عاطفی شخص قابل تغییر است. عواطف بسیار قوی، بیماریهای جسمی و ذهنی نیز در هاله‌ها منعکس می‌شوند. یک مشاور رنگ در انگلستان بالغ بر 4700 سایه مختلف را، هنگام تجزیه و تحلیل هاله‌ها ثبت کرده است. نه تنها انسانها، بلکه گیاهان، حیوانات و سنگها نیز هاله دارند.

 

 شما هاله را نمی‌توانید گول بزنید. هاله شما نشانگر طبیعت حقیقی و شخصیت شما بوده و هنگامی که شما دروغ بگوئید یک قسمت نامنظم به رنگ زرد مایل به سبز از قسمت بالای هاله جوانه می‌زند. معمولا افراد یک یا دو رنگ برجسته در هاله خود دارند (نقاط قوت). این رنگها همچنین به احتمال قوی رنگهای مورد علاقه آنها خواهند بود.

 

لکه‌های سیاه نشان دهنده تنفر و بدجنسی می‌باشد.

قرمز پر رنگ نشان دهنده عصبانیت است.

قرمز خونی به معنی شهوت پرستی می‌باشد.

قهوه‌ای کدر در ارتباط با حرص و آز و ماده گرائی بوده و قهوه ای متمایل به خاکستری نشان دهنده خودخواهی می‌باشد، قهوه‌ای مایل به سبز به معنی حسادت است.

خاکستری دلالت بر افسردگی و ترس می‌کند.

نارنجی نشان دهنده جاه طلبی، غرور و نشان قدرت است.

زرد در ارتباط با شادی، آزادی، تعقل و دانش معنوی است.

سبز مایل به خاکستری در هاله فریب و نیرنگ را آشکار می کند.

سبز زمردی رنگ نشان دهنده خلاقیت و انعطاف پذیری می باشد.

فیروزه‌ای انرژیی بسیار زیاد و قدرت تاثیر گذاری را نشان می‌دهد. چنین افرادی می‌توانند در آن واحد چند کار را انجام دهند و مدیران خوبی هستند.

سبز کم رنگ نشانگر دلسوزی، شفقت و حالت ابتدائی درمانگری می‌باشد.

آبی تیره و ارغوانی نشان دهنده افکار و احساسات معنوی می‌باشد،

صورتی نشان دهنده آن است که فرد به تعادل بین آگاهی معنوی و مادی رسیده است.

آبی کم رنگ نشان دهنده از خود گذشتگی در راه آرمانهای بزرگ می‌باشد.

سفید نمونه کاملی از کمالات و فضائل می‌باشد.

 

 این واقعیتی است که هاله‌ها، این حوزه‌های انرژی، تنها در تخیل معدودی از انسانها وجود ندارند، بلکه بطور عملی و توسط عکاسی کرلیان نیز قابل رویت‌اند. یافته‌های زیر از طریق چنین عکسهایی بدست آمده است :بین بدن انسان و محیط اطرافش ارتباط وجود دارد.

برخی از بیماریها خیلی قبل از ظهور در بدن فیزیکی در هاله قابل رویت می‌باشند.

ارتباط قوی بین وضعیت هیجانی و هاله وجود دارد.

هر یک از رنگها با یکی از حالتهای فرد در ارتباط می باشد.


 

 

 یکی از مهمترین ضروریات یادگیری متافیزیک و علوم روانی آن است که هاله فرد بایستی در وضعیت خوبی باشد. در صورتیکه هاله شما به میزان زیادی از انرژی منفی پر شده باشد انجام تمرینات متافیزیکی (توصیه نمی‌شود).

 

استفاده از عبارت (توصیه نمی‌شود) نشان دهنده آن است که با هاله بد هم می‌شود این تمرینات را انجام داد گر چه حقیقت آن است که این کار روشی ناسالم خواهد بود .معهذا اگر کیفیت هاله شما در زیر (حداقل ضروری) باشد، شما در خطر ابتلا به بسیاری از عوارض فیزیکی و ذهنی خواهید بود.

 

لازم بذکر است که این امر در مورد تمرینات پیشرفته مانند برون فکنی و تله کینزی و ... صادق بوده و تمرینات ابتدائی نظیر مدیتیشن، ریلکسیشن، پاکسازی کانالهای انرژی، تمرینات تنفسی و ... در کنار سایر نکاتی که در ادامه خواهد آمد به بهبود هاله کمک می کنند.

 

کلمه بد و خوب فقط برای کیفیت هاله استفاده می‌شود. کلمه بد در هاله بد لزوما به معنی بد بودن فرد در صورت داشتن هاله بد نمی‌باشد. هاله بد فقط اشاره به میزان زیادی از انرژی منفی دارد که توسط ذهن تولید می‌شود.

 

تشخیص هاله بد ساده است.

 

در صورتیکه 3 یا بیشتر از 3 مورد از علائم زیر را دارید انجام تمرینات متافیزیکی برای شما توصیه نمی‌شود:

صدای زنگ یا شنیدن اصوات در گوش چپ.

کابوسهای شبانه مکرر یا اختلالات خواب.

در صورتیکه قسمت عمده سفیدی چشمان شما قرمز باشد.

عدم توانایی در متوقف کردن فکر.

سردردهای شدید مکرر، میگرن، اسپاسم های عضلانی، دردهای خنجری و تیر کشنده و بیماریهای شدید.

مشاجره‌های مداوم، مصرف زیاد دارو، مصرف الکل، مواد مخدر و کشیدن سیگار .

 وجود حداقل 6 مورد یا بیشتر از موارد زیر نشان دهنده هاله خوب می‌باشد :

هرگز درباره نتیجه امور و یا حوادثی که در گذشته اتفاق افتاده است نگران نمی‌شوید.

معمولا متفکر آرامی هستید. بیش از حد منطقی و تحلیل گر نیستید.

هرگز جریان انرژی که در ناحیه بالای سر شما ممکن است رخ دهد را تجزیه و تحلیل نمی‌کنید.

محیط زندگی شما راحت و آرام است.

اغلب دچار سردرد و اسپاسم عضلانی نمی‌شوید.

هرگز دارو و مواد مخدر استفاده نمی‌کنید.

رویاهای بد ممکن است گهگاهی رخ دهند ولی شما هرگز با ترس و فریاد از خواب بیدار نمی‌شوید.

براحتی می‌توانید با افراد ناسازگار با تحکم صحبت کنید.

چند روش ساده برای تغییر هاله بد به هاله خوب:

هشت ساعت بطور کامل شب‌ها بخوابید.

از دارو، مواد مخدر، الکل، سیگار و هر چیز دیگری که باعث تغییر ذهن و بدن شما می‌شود پرهیز کنید.

آب فراوان، آب میوه و سبزیجات تازه مصرف کرده و از مصرف آب میوه‌های ترش خودداری کنید.

از مصرف غذاهای مصنوعی و آب میوه‌هائی که حاوی مواد نگهدارنده هستند بپرهیزید .

بطور منظم ورزش کنید. بعد از ورزش مناسب، شما احساس خستگی خواهید کرد. ورزش کمک می‌کند که ذهن ریلکس شود.از شرارت و تنفر پرهیز کنید.

  • بتسابه مهدوی

مراقبه 1

بتسابه مهدوی | پنجشنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۵، ۰۶:۰۸ ق.ظ

🌸  مراقبه 🌸

دکتر بتسابه مهدوی

عزیزا ...

مراقبه کاری نیست که تو انجامش بدهی

مراقبه هنگامی تحقق میابد که تو کاری انجام نمیدهی ...و دلمشغول چیزی نیستی ..🌸🌿🌸

ممکن است بدن خود را بی حرکت و ساکن نگه داری ...اما در اعماق ذهنت مشغول هزار و یک مسئله باشی ..

ممکن است اوراد و اذکار بسیاری بخوانی ..اما در دل در جایی دیگر سیر کنی ...اینها فایده ای از برای تو ندارد .

مراقبه بایست در تمامی اعمالت متجلی باشد .و هر دم و بازدم میبایست متوجه باشی که او هست و ناظر است ..

الله خاطری و ناظری ....

بگذار برایتان مثالی بزنم ...👇🏼

سه مرتاض در غاری نشسته بودند .اسبی از نزدیکی های آن غارها رد میشد .اسب سرک میکشید و نگاهی به داخل غار انداخت و رفت .چند سال گذشت .یکی از مرتاض ها گفت :👇🏼🍃

یک اسب سر خود را در داخل غار کرد و رفت .🌸

مرتاض دوم گفت :اسب نبود ،قاطر بود .

مرتاض سوم گفت :اگر بخواهید درباره این چیزها بحث کنید من از اینجا خواهم رفت شما دو سال است در این غار هنوز توجه خود را از بیرون این غار نتوانسته اید به درون خود متمرکز سازید .

این مرتاض ها دو سال وقت خود را در درون غار تلف کرده بودند .یک اسب به داخل غار سرک میکشد و میرود .اما همین اتفاق پیش پا افتاده سال ها ذهن آنها را به خود مشغول میکند .

🌸🌳🌸🌳🌸

ذهن اینگونه عمل مینماید .یکی از افراد فامیل کاری انجام میدهد که اصلا مهم تر از سرک کشیدن این اسب به داخل غار نیست .اما سالها نقل مجلس تو و دیگر اعضای فامیل توست .🌳🌸🌳

 

مهم این است که دل آسوده باشی ...دل آسودگی امریست کیفی نه کمی ....

ممکن است همچون بودا ...یا شاه ابراهیم ادهم سلطان باشی و تاج و تخت را رها کنی ...و به اعماق غاز و جنگل بروی ...اما اگر همچنان دلمشغول باقی بمانی هیچ فایده ای در بر نخواهد داشت

و حقیقت در اعماق جنگل هم همانی است که بود ..تو همانی هستی که قبلا بودی ..آن موقع دل مشغول داشته هایت بودی ...در جنگل دلمشغول گذشته هایت

💙💛💙💛👇🏼

انقلاب معنوی در درون تو رخ میدهد نه برون ...ظاهر مهم نیست .آنچه مهم است در درون توست .که هم اکنون نیز بسته به چیزی و جایی هستی ..اکنون مشغول کلبه ی کوچک و محقر خود هستی ..فقط کمیت ها تغییر کرده است .کیفیت همچنان بر جا مانده است .

آدم فقیر دلمشغول گاری قراضه ی خود است و تعمیر آن ووو...و آدم ثروتمند دلمشغول بنز خود ....🍃👇🏼

نگرانی هر دوی اینها یکیست .هر دو نگرانند .دل آسوده نیستند. مهم آن چیزی نیست که داری ...مهم آن است که تا چه حد از داشته هایت فارغ هستی ...

فقیر دلمشغول غذای فردای خود است و سلطان دلمشغول فتح کشور همسایه. ..

در اینجا فقط موضوع نگرانی گدا و پادشاه فرق کرده است .اما ماهیت نگرانی هر دوی آنها یکیست .

مسئله این است که چگونه میتوان تمرکز خود را در مراقبه از ذهن به سوی خداوند معطوف کنی ؟؟🍃️🍃

وقتی از کاری نکردن و مراقبه سخن به میان می آید .منظور غیر فعال بودن نیست .بلکه دلمشغول نبودن و دل آسوده بودن و فارغ شدن است.

کاری نکردن بی عملی نیست .زیرا عمل ،نفس زندگیست .اگر عمل متوقف شود.انسان میمیرد حتی نفس کشیدن نیز نوعی عمل است. خوردن و خوابیدن نیز نوعی فعالیت است .زندگی کردن ،فعال بودن است .💙💛💙💛

منظور از مراقبه آن نیست که اینکار و آن کار را در ساعاتی از شبانه روز انجام ندهی .  زیرا همین وسواس نیز نوعی دلمشغولی به حساب می آید .

منظور آن است که ساعاتی که در مراقبه و خلوت و ذکر هستی دلمشغول نباشی

بدان که دل مشغولی ترفند و حیله ی نفس است ...💙💛💙

فارغ باش ....💛💙

بگذار خداوند در عرصه ی وجود تو فعال باشد ...

  • بتسابه مهدوی