نقش نگاره

سایت شخصی دکتر بتسابه مهدوی

نقش نگاره

سایت شخصی دکتر بتسابه مهدوی

۱۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر» ثبت شده است

درخت در اسطوره ها و ادبیات

بتسابه مهدوی | شنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۶، ۰۸:۲۲ ق.ظ

دکتر بتسابه مهدوی


هر زمان سخن از درخت به میان می آید، اغلب افراد به سودمندی این نعمت خدادادی می اندیشند و این که درخت درکنار داشتن ثمرات مختلفی چون میوه، چوب و... می تواند یکی از عوامل مهم در رفع آلودگی هوا باشد. این تصور کاملا درست است و چه بسا در میان فواید مختلف درخت، بسیاری از فایده ها با توجه به محدودیت دانش بشری هنوز کشف نشده اند. اما جدای از منافع مادی درخت، این دوست دیرین طبیعت کارکردهای دیگری نیز دارد و اگر بخواهیم این کارکردها را بشماریم، لازم است سیری در فرهنگ، عقاید، ادبیات، هنر و... داشته باشیم تا به نکاتی در خور توجه دست یابیم.

 

بی تردید درخت و حضورش در زندگی بشر امری فراتر از این جهان است، زیرا هرگاه از درخت سخن گفته می شود و این که قدمت حضورش در کنار آدمیزاد تا چه اندازه است، اولین نکته ای که به ذهن خطور می کند، سخن از درخت ممنوعه و به همراهش میوه ممنوعه است.

 

انسان های بدوی و اعصار کهن تصورشان این بود که درخت موجودی زنده است، روح و روان دارد وجالب آن که درکنار مقدس شمردن آن، به اموری چون پرستش درخت روی می آوردند. البته این مقدس شمردن درخت منوط به قوم یا ملتی خاص نمی شود، بلکه در نزد همه اقوام جهان درختان قداست و ارزش خاص خودشان را دارند. به عنوان مثال نزد ایرانیان از هزاران سال پیش درختی چون چنار احترام خاص دارد.

 

این درخت در نزد مردمان ایران نماد حکومت و سرزندگی بوده است و به خاطر پوست اندازی که هر ساله دارد، نماد حیات دوباره و به دست آوردن جوانی تلقی می شود. البته این قداست درخت چنار در نزد ایرانیان حتی بعد از اسلام هم حائز اهمیت است و مبین این نکته حضور درختان چنار در کنار امام زاده های اقصی نقاط کشور است. جالب است که در اعصار گذشته هرزمان می خواستند انسانی مومن در نزد همگان جایگاه معنوی یابد، او را در کنار و یا زیر درخت چنار به خاک می سپاردند. البته ناگفته نماند برای مردمان ایران، درخت سرو هم اهمیت خاصی داشته و نه تنها این درخت همیشه سر به فلک کشیده را نماد جوانمردی وبخشند گی می دانند، بلکه به خاطر حضور این درخت در بهشت، آن را به ابنیه مقدسی چون مساجد آورده اند و تصویرش را هم درکاشی کاری های مساجد و امام زاده ها عینیت بخشیده اند.

 

باید گفت هر ملتی برای خود درختان مقدسی داشته و دارد این درختان در سراسر آثار ادبی آن ملت حضوری فعال دارد. مثلا درختی چون نخل برای مردمان مصر، بین النهرین و شبه جزیره عربستان از دیرباز جایگاه خاصی داشته است و چون این درخت همیشه می روید و هرگز شاخ و برگش نمی ریزد و سبز است، از آن تحت عنوان نماد حیات و شادابی یاد می شود.

 

این همان چیزی است که اغلب در اشعار شاعران عرب به خوبی عیان است. همچنین درختی چون زیتون برای مردمان حاشیه دریای مدیترانه، درختی مقدس است، زیرا از یک طرف روزی رسان است، از طرفی به خاطر حضورش درجنگ هایی که منجر به صلح و یا پیروزی شده، نماد صلح و دوستی است. پس بی دلیل نیست هر زمان به ادبیات مردمانی چون مردم کشور فلسطین نگاه می کنیم، ردپای بسیار برجسته ای از حضور زیتون و باغ های آن را به خوبی مشاهده می کنیم.هر چند بسیاری از ادیان به درخت با دیده تقدس نگاه می کنند اما دین مبین اسلام نگاه جامع و گسترده ای به این آفریده خداوندگار دارد.

 

اسلام به تمام پدیده های مفید و تمام آفریده های خداوند به چشم پدیده ای قابل تأمل، محترم و حتی آیه و وسیله ای برای شناخت خداوند و نزدیکی به حق تعالی می نگرد و از تمام عناصر طبیعت به عنوان وسیله ای جهت شناخت کامل تر خداوند و نزدیک شدن به ساحت ایشان یاد می کند. پس بر همین اساس در فرهنگ اسلامی درخت نماد زندگی، معرفت و نعمت الهی است و خداوند در قرآن کریم هرگاه از درختان یاد می کند، آنها را نماد قدرت خداوندی و نشانه ای برای تدبر آدمیان معرفی کرده است، چنانچه در سوره مبارکه انعام، آیه ۹۹ چنین آمده است:

 

«اوست خدایی که از آسمان باران فرو بارد تا هر نبات در آن برویانیم و سبزه ها را از زمین بیرون آوریم و در آن سبزه ها دانه هایی که روی هم چیده شده پدید آوریم و از نخل خوشه هایی پیوسته به هم برانگیزیم و نیز بستان هایی از تاک ها، زیتون و انار که برخی مشابه و برخی نامشابه هم اند، خلق کنیم. به میوه هایش آن گاه که پدید می آیند و آن گاه که می رسند، بنگرید که در آنها عبرت هاست برای آنان که ایمان می آورند.»

 

به جرات می توان گفت درخت نماد عشق ایرانی است و حضورش در پهنه ادبیات فارسی نه تنها گسترده است، بلکه به آن زیبایی و جلایی خاص داده است. پس بی دلیل نیست در واژه واژه و در بیت بیت اشعار نغز فارسی، عباراتی چون «درخت مهربانی، درخت بیداری، درخت معرفت، درخت کیهانی، درخت جاودانه و... را مشاهده می کنیم؛ آن طور که در «ویس و رامین» اسعد گرگانی بارها می خوانیم.

 

تو را در دل درخت مهربانی

 

به چه ماند؟ به گلزار خزانی

 

مرا در دل درخت مهربانی

 

به چه ماند؟ به سرو بوستانی

 

ناگفته نماند این توجه و اهتمام به درخت در ادبیات فارسی ریشه در این موضوع دارد که در فرهنگ وباور ایرانی درخت نمادی مینویی و بهشتی است، زیرا ریشه در خاک دارد. اما رو به آسمان قد می کشد شاخه هایش هماره رو به بالاست و این خود می تواند نشانه ای از روح تشنه انسان در رسیدن به خداوند باشد و به آن مرتبه نمی رسد، مگر با نیایش کردن. پس به همین جهت است در اغلب ابیات و اشعار غنی شعر فارسی هر زمان فرصتی پیش می آید، درختان با اقتدار خودشان را نشان می دهند؛ آن طور که درخت و به تبع آن باغ و بوستان محل رسیدن به معشوق است و همانا تداعی کننده وصال. مثلاً حافظ در جایی می گوید:

 

شد چمان در چمن حسن و لطافت، لیکن

 

درگلستان وصالش نچشیدیم و برفت

 

و گاهی هم این درخت وسیله ای می شود برای نشان دادن عظمت انسان و این که انسان می تواند زندگی طولانی داشته باشد، آن طور که فردوسی در پایان رزم رستم و اسفندیار، آن زمان که تیر به چشمانش می خورد، زمین خوردن اسفندیار را چنین ترسیم می کند؛

 

خم آورد اسفندیار سروسهی

 

از او دور شد دانش و فرهی

 

پس بر همین اساس است که شعر و ادب فارسی مملو شده از حضور درختان که هر کدام از آنها نمادی هستند، به عنوان نمونه بید مجنون در ادب فارسی نماد و نشانه ای سوگواری، عشق بدون شادی است و خود به خود تداعی کننده عاشق دل شکسته و یا درخت انار نماد زایش، ثروت، عشق و جریان یافتن رگ های زندگی است. جالب آن که در این میان درخت گردو به عنوان خرد مکتوم، باروری، طول عمر و مظهر پایداری به هنگام بداقبالی است. اما جدای از آنچه عنوان شد تمام این دوست داشتن ها و آوردن درختان مختلف در پهنه ادبیات فارسی یک نکته را دنبال می کند و آن هم این است که حضور درختان و به تبع آن طبیعت در شعر فارسی، علاوه بر زیبا کردن شعر و استفاده از آرایه هایی چون تشبیه و استعاره، در دل خودش نشان از زایش دوباره دارد و این که حیات دوباره طبیعت و بارور شدن آن، نماد و نشانه ای از قیامت است و خود به خود به انسان موضوع معاد را القا می کند، باشد که همگان از آن درس بگیرند.

دکتر بتسابه مهدوی

27 خرداد 96

  • بتسابه مهدوی

پیر دانا، پیر جاهل

بتسابه مهدوی | جمعه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۵، ۰۸:۱۷ ق.ظ

پیر دانا، پیر جاهل

دکتر بتسابه مهدوی

پیران- اغلب- با تکیه بر تجربیات خود- به نصیحت و ارشاد جوانان می پردازند. اما در این میان پند دانا خاصیت دیگری دارد و جوانان با گوش سپردن به پند پیر داناست که به خوشبختی و بهروزی راه می یابند و اساساً جوانان پند پیر دانا را از جان بیشتر دوست می دارند:

نصیحت گوش کن جانا که از جان دوستتر دارند

جوان سعادتمند پند پیر دانا را

اما آیا همه پیران، به صرف پیری و سالخوردگی و برخورداری از تجربه دانا هستند؟ یا پیران نیز ممکن است جاهل باشند؟ بله، پیرانی که حقیقت را در منیت می بینند  جاهلند، همانند پیران جاهلی که به جهت کبر و غرور و حسد اتهامی به حافظ می زنند که حافظ خود بصراحت به آنها معترف است. حافظ خود بصراحت می گوید که شاهد و رند و نظرباز و خراباتی است و ابایی از بیان حقیقت ندارد اما پیران جاهل پیوسته پشت سر او سخن می گویند و بر او خرده می گیرند، اما با این کار فقط به شهرت حافظ دامن می زنند:

ما را به رندی افسانه کردند

شیخان گمراه پیران جاهل

باری کلمه پیر در دیوان خواجه شیراز در معنای لغوی آن، یعنی به عنوان صفتی در مقابل صفت جوان کار رفته است یا به عنوان صفت جانشین اسم که در هر صورت به معنای لغوی کلمه مراد است و نه معنای اصطلاحی آن. با ذکر ابیاتی که کلمه پیر در آنها کاربرد وصفی دارد به این مقال پایان می دهیم:

نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد

عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد

 

آن جوانبخت که می زد رقم خیر و قبول

بنده پیر ندانم ز چه آزاد نکرد

 

چندان بمان که خرقه ازرق کند قبول

بخت جوانت از فلک پیر زنده پوش

 

هر چند پیر و خسته دل و ناتوان شدم

هر گه که باد روی تو کردم جوان شدم

من پیر سال و ماه نیم یار بیوفاست

بر من چو عمر می گذرد پیر از آن شدم

 

قدح پر کن که من در دولت عشق

جوانبخت جهانم گرچه پیرم

 

چون پیر شدی حافظ از میکده بیرون شو

رندی و هوسناکی در عهد شباب اولی

 

 

  • بتسابه مهدوی

سحر

بتسابه مهدوی | شنبه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۴، ۱۱:۵۰ ق.ظ

 

 

سلام علیکم

 

صبح همه عزیزان بخیری وشادمانی انشاالله

 

ما درس سحر در ره میخانه نهادیم

محصول دعا در ره جانانه نهادیم

 

در خرمن صد زاهد عاقل زند آتش

این داغ که ما بر دل دیوانه نهادیم

 

سلطان ازل گنج غم عشق به ما داد

تا روی در این منزل ویرانه نهادیم

 

در دل ندهم ره پس ازین مهر بتان را

مهر لب او بر در این خانه نهادیم

 

در خرقه از این بیش منافق نتوان بود

بنیاد از این شیوه رندانه نهادیم

 

چون میرود این کشتی سرگشته که آخر

جان در سر آن گوهر یک دانه نهادیم

 

المنه لله که چو ما بی دل و دین بود

آن را که لقب عاقل و فرزانه نهادیم

 

قانع به خیالی ز تو بودیم چو حافظ

یا رب چه گداهمت و بیگانه نهادیم

 

حافظ

در مراسم بزرگداشت بیل برادلی، سناتور نیوجرسی که در سال 1987 برگزار شد اتفاق جالبی رخ داد:  

برادلی منتظر بود تا سخنرانی اش را ایراد کند. پیشخدمتی که مشغول کار بود، تکه ای کره در بشقاب او گذاشت.

برادلی به او گفت: "ببخشید ممکن است من دوتکه کره داشته باشم؟"

پیشخدمت جواب داد: "خیر! هرنفر، یک تکه !".

برادلی گفت: "گمان می کنم شما مرا بجا نیاوردید. من بیلی برادلی، فارغ التحصیل آکسفورد، بازیکن حرفه ای بسکتبال، قهرمان جهان و سناتور ایالات متحده هستم".  

پیشخدمت گفت: "خب، شاید شما هم نمی دانید من چه کسی هستم؟ "

برادلی گفت: "نه، نمی دانم. شما چه کسی هستید؟".

پیشخدمت گفت: "من مسئول کره ها هستم".!!!

هر وقت ما به سطحی از توسعه یافتگی رسیدیم که   اینجور مسئولانی برای "کره های کشورمان" تربیت کردیم،فسادهای هزار هزار میلیاردی و بدبختی و فقر و فلاکت ها و غیره مان هم حل خواهد شد!!

راستی "من" و "تو" در کجای این تربیت و رفتار ایستاده ایم

.

 

 

: رفت روزی زاهدی در آسیاب

آسیابان را صدا زد با عتاب

گفت دانی کیستم من گفت :نه

گفت نشناسی مرا ای رو سیه

این منم من زاهدی عالیمقام

در رکوع و درسجودم صبح وشام

ذکر یا قدوس ویا سبوح   من

برده تا پیش ملایک روح من

مستجاب الدعوه ام تنها وبس

عزت مارا نداند هیچ کس

هرچه خواهم از خدا آن میشود

بانفیرم زنده بی جان میشود

حال برخیز وبه خدمت کن شتاب

گندم آوردم برای آسیاب

زود این گندم درون دلو ریز

تا بخواهم از خدا باشی عزیز

آسیابت را کنم کاخی بلند

برتو پوشانم لباسی از پرند

صد غلام وصد کنیز خوبرو

میکنم امشب برایت آرزو

آسیابان گفت ای مردخدا

من کجا و آنچه میگویی کجا

چون که عمری را به همت زیستم

راغب یک کاخ و دربان نیستم

درمرامم هرکسی را حرمتیست

آسیابم هم همیشه نوبتیست

نوبتت چون شد کنم بار تو باز

خواه مومن باش و خواهی بی نماز

باز زاهد کرد فریاد و عتاب

کاسیابت برسرت سازم خراب

یک دعا گویم سقط گردد خرت

بر زمین ریزد همه بار و برت

آسیابان خنده زد ای مرد حق

از چه بر بیهوده می ریزی عرق

گر دعاهای تو می سازد مجاب

با دعایی گندم خود را بساب...

 

 

                 "مولانا"

خاری از فلسهای. ماهی به انگشتش فرو رفت،درد شدیدی در دستش احساس کرد سپس دستش ورم کرد و از شدت درد نمیتوانست بخوابد...

پزشکان کاخ جمع شدند و قطع انگشت پادشاه پیشنهاد نمودند، پادشاه موافقت نکرد و درد تمام دست تا مچ و سپس تا بازو را فرا گرفت و چند روز به همین منوال سپری گشت.

پزشکان قطع دست از بازو را پیشنهاد کردند و پادشاه بعداز ازدیاد درد موافقت کرد.

وقتی دستش را بریدند از نظر جسمی احساس آرامش کرد ولی

بیماری دیگری به جانش افتاد...

پادشاه مبتلا به بیماری روانی شده بود و مستشارانش گفتند که او به کسی ظلمی نموده است که این چنین گرفتار شده است.

  • بتسابه مهدوی

گیسوی تو

بتسابه مهدوی | جمعه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۴، ۰۶:۰۰ ق.ظ

گرچه گاهی حال من مانند گیسوهای توست

چشمه ی آرامشم پایین ابروهای توست

 

خنده کن تا جای خون درمن عسل جاری کنی

بهترین محصول ها مخصوص کندوهای توست

 

فتنه ها افتاده بین روسری های سرت

خون به پا کردی، ببین! دعوا سرموهای توست

 

کار دنیا را بنازم که پر از وارونگی ست

یک پلنگ مدعی در دام آهوهای توست

 

فتح خواهم کرد روزی سرزمینت را اگر

لشکری آماده پشت برج و باروهای توست

 

شهر را دارد به هم می ریزد امشب، جمع کن

سینه چاکی را که مست از زخم چاقوهای توست

 

کوک کن ، بردار سازت را ، برقصان و برقص

زندگی آهنگ زیبای النگوهای توست

  • بتسابه مهدوی

غم

بتسابه مهدوی | سه شنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۴، ۰۹:۲۱ ق.ظ

ﺑﻪ ﻏﻢ ﻓﺮﻭﻧﺮﻭﻡ ﺑﺎﺯ ﺳﻮﯼ ﻳﺎﺭ ﺭﻭﻡ

ﺩﺭ ﺁﻥ ﺑﻬﺸﺖ ﻭ ﮔﻠﺴﺘﺎﻥ ﻭ ﺳﺒﺰﻩ ﺯﺍﺭ ﺭﻭﻡ

ﺯ ﺑﺮﮒ ﺭﻳﺰ ﺧﺰﺍﻥ ﻓﺮﺍﻕ ﺳﻴﺮ ﺷﺪﻡ

<ﺑﻪ ﮔﻠﺸﻦ ﺍﺑﺪ ﻭ ﺳﺮﻭ ﭘﺎﻳﺪﺍﺭ ﺭﻭﻡ

ﻣﻦ ﺍﺯ ﺷﻤﺎﺭ ﺑﺸﺮ ﻧﻴﺴﺘﻢ ﻭﺩﺍﻉ ﻭﺩﺍﻉ

ﺑﻪ ﻧﻘﻞ ﻭ ﻣﺠﻠﺲ ﻭ ﺳﻐﺮﺍﻕ ﺑﯽ ﺷﻤﺎﺭ ﺭﻭﻡ

ﻧﻤﯽ ﺷﮑﻴﺒﺪ ﻣﺎﻫﯽ ﺯ ﺁﺏ ﻣﻦ ﭼﻪ ﮐﻨﻢ

ﭼﻮ ﺁﺏ ﺳﺠﺪﻩ ﮐﻨﺎﻥ ﺳﻮﯼ ﺟﻮﻳﺒﺎﺭ ﺭﻭﻡ

ﺑﻪ ﻋﺎﻗﺒﺖ ﻏﻢ ﻋﺸﻘﻢ ﮐﺸﺎﻥ ﮐﺸﺎﻥ ﺑﺒﺮﺩ

ﻫﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺑﻪ ﺍﺧﺘﻴﺎﺭ ﺭﻭﻡ

ﺯ ﺩﺍﺩ ﻋﺸﻖ ﺑﻮﺩ ﮐﺎﺭ ﻭ ﺑﺎﺭ ﺳﻠﻄﺎﻧﺎﻥ

ﺑﻪ ﻋﺸﻖ ﺩﺭﻧﺮﻭﻡ ﺩﺭ ﮐﺪﺍﻡ ﮐﺎﺭ ﺭﻭﻡ

ﺷﻨﻴﺪﻩ ﺍﻡ ﮐﻪ ﺍﻣﻴﺮ ﺑﺘﺎﻥ ﺑﻪ ﺻﻴﺪ ﺷﺪﻩ ﺳﺖ

ﺍﮔﺮ ﭼﻪ ﻻﻏﺮﻡ ﺳﻮﯼ ﻣﺮﻏﺰﺍﺭ ﺭﻭﻡ

ﭼﻮ ﺷﻴﺮ ﻋﺸﻖ ﻓﺮﺳﺘﺪ ﺳﮕﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺷﮑﺎﺭ

ﺑﻪ ﻋﺸﻖ ﺩﻝ ﺑﻪ ﺩﻫﺎﻥ ﺳﮓ ﺷﮑﺎﺭ ﺭﻭﻡ

ﭼﻮ ﺑﺮ ﺑﺮﺍﻕ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﮐﻨﻮﻥ ﺳﻮﺍﺭ ﺷﺪﻡ

ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺳﻨﺠﻖ ﺳﻠﻄﺎﻥ ﮐﺎﻣﻴﺎﺭ ﺭﻭﻡ

ﺟﻬﺎﻥ ﻋﺸﻖ ﺑﻪ ﺯﻳﺮ ﻟﻮﺍﯼ ﺳﻠﻄﺎﻧﯽ ﺍﺳﺖ

ﭼﻮ ﺍﺯ ﺭﻋﻴﺖ ﻋﺸﻘﻢ ﺑﺪﺍﻥ ﺩﻳﺎﺭ ﺭﻭﻡ

ﻣﻨﻢ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻧﻈﺮﻡ ﺧﻮﺍﺭ ﮔﺸﺖ ﺟﺎﻥ ﻭ ﺟﻬﺎﻥ

ﺑﺪﺍﻥ ﺟﻬﺎﻥ ﻭ ﺑﺪﺍﻥ ﺟﺎﻥ ﺑﯽ ﻏﺒﺎﺭ ﺭﻭﻡ

ﻏﺒﺎﺭ ﺗﻦ ﻧﺒﻮﺩ ﻣﺎﻩ ﺟﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﺁﻥ ﺟﺎ

ﺳﺰﺩ ﺳﺰﺩ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺁﻥ ﭼﺮﺥ ﺑﺮﻕ ﻭﺍﺭ ﺭﻭﻡ

ﺍﮔﺮ ﮐﻠﻴﻢ ﺣﻠﻴﻤﻢ ﺑﺪﺍﻥ ﺩﺭﺧﺖ ﺷﻮﻡ

ﻭﮔﺮ ﺧﻠﻴﻞ ﺟﻠﻴﻠﻢ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺷﺮﺍﺭ ﺭﻭﻡ

ﺧﻤﻮﺵ ﮐﯽ ﻫﻠﺪﻡ ﺗﺸﻨﮕﯽ ﺍﻳﻦ ﻳﺎﺭﺍﻥ

ﻣﮕﺮ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺑﺮ ﻳﺎﺭﺍﻥ ﺑﻪ ﻳﺎﺭ ﻏﺎﺭ ﺭﻭﻡ

ﺟﻮﺍﺭ ﻣﻔﺨﺮ ﺁﻓﺎﻕ ﺷﻤﺲ ﺗﺒﺮﻳﺰﯼ

ﺑﻬﺸﺖ ﻋﺪﻥ ﺑﻮﺩ ﻫﻢ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺟﻮﺍﺭ ﺭﻭﻡ

  • بتسابه مهدوی

یارم

بتسابه مهدوی | دوشنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۴، ۰۹:۴۲ ق.ظ

یارم به یک لا پیرهن ، خوابیده زیر نسترن

ترسم که بوی نسترن،مست مست وهشیارش کند

 

پروانه امشب پر مزن ، اندر حریم یار من

ترسم صدای پرپرت ، ازخواب بیدارش کند

 

پیراهنی از برگ گل ، بهر نگارم دوختم

بس که لطیف ست آن بدن،ترسم که آزارش کند

 

ای آفتاب ، آهسته نِه پا درحریم یار من

ترسم صدای پای تو ، ازخواب بیدارش کند

 

فائز دشتستانی

  • بتسابه مهدوی

مرگ من

بتسابه مهدوی | يكشنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۴، ۰۵:۵۱ ق.ظ

مرگ من پیش از به آخر بردن یک آواز

اتفاق می افتد

آوازی سپیدمو

که از گلوی قناری جوانی گل می کند

....

مشتی شعر برای تو باقی می گذارم

و چند کتاب نیمه تمام

از شاعری که

در آرزوی جاودانه شدن بود

با شعر هایی که پنجاه سال بیشتر عمر نمی کردند

...

در گیلاسی خلاصه کنید غیبتم را

و ترانه یی را هم صدا شوید

با واژگانی از جنس عشق

و اندکی دلتنگی

...

ششدانگ رویاهایم

می رسد به کودکانی

که در روز مرگم زاده می شوند

 

#یغما_گلرویی

  • بتسابه مهدوی

ساعت

بتسابه مهدوی | شنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۴، ۰۶:۰۸ ق.ظ

داستان با تامل باید مشکل را به خدا واگذار کنیم .

روزی مردی با ساعتی خراب وارد ساعت سازی شد . گفت :"

ساعتم خراب شده فکر می کنید بتوانید تعمیرش کنید ؟"

ساعت ساز جواب داد :"

خوب البته سعی خودم را می کنم ."

مرد گفت :"متشکرم اما این ساعت خیلی برای من ارزشمند است ."

و ساعتش را برداشت و رفت .

 

بعد از او مرد دیگری وارد شد . گفت :"

ساعتم کار نمی کند .

اما اگر این چیز کوچک را اینجا بگذاری و آن یکی را هم اینجا ،

مطمئنم که دوباره مثل روز اولش کار میکند .

 

"ساعت ساز چیزی نگفت و همان کاری را کرد که مرد گفته بود .

.

ظهر نشده بود که باز مرد دیگری وارد مغازه شد .

ساعتش را گذاشت و گفت : "

یک ساعت دیگر برمی گردم تا ببرمش ."این را گفت و مغازه را ترک کرد .

.

قبل از اینکه مغازه را تعطیل کند ، چهارمین مرد وارد مغازه شد . گفت :

" قربان ، ساعتم کار نمی کند ، من هم چیزی راجع به تعمیرات ساعت نمی دانم .لطفا هروقت آماده شد خبرم کنید .

.

" به نظر شما از میان چهار مردی که به مغازه آمدند ،

کدامیک ساعتش تعمیر شد .

.

ما اغلب مشکلاتمان را نز خدا میبریم

و پیش ازبازگشت آنها را با خود بازمی گردانیم .

.

گاهی برای خدا تعیین می کنیم که چگونه گره از کار ما بگشاید .

.

برای خدا زمان تعیین می کنیم که تا چه زمانی باید دعای ما برآورده شود .

.

درست مثل مردانی که به ساعت سازی آمدند .

.

باید مشکل را به خدا واگذار کنیم .

.

او خود پس از حل آن ما را خبر می کند .

خداوند همیشه وقت شناس است .

  • بتسابه مهدوی

مراقبه و آرامش

بتسابه مهدوی | شنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۴، ۰۶:۰۶ ق.ظ

 

زمان این مراقبه که شما را برای دستیابی به شفای روحی , هماهنگ می کند صبح زود یا آخر شب است زیرا در این اوقات , شخص در هماهنگی با خود آگاهی روحانی یا با شعور ناخوداگاه قرار میگیرد .

 

در صورت امکان , یک موزیک مراقبه بگذارید .به پشت و با پوششی که تا روی چانه هایتان کشیده شده است , روی تخت دراز بکشید .

 

چشمانتان را ببندید . بدن و وزنتان را احساس کنید , اگر احساس ناراحتی کردید , کمی جا به جا شوید تا حس کنید وزنتان در تمامی نقاط بدن به طور یکنواخت پخش شده است .

 

وضعیت جسم بیمارتان را بر تخت حس کنید . نفسی عمیق بکشید . به ذکر دعای شخصی تان بپردازید و از پروردگار خود در خواست سلامت و شفا داشته باشید .

 

بر دردها و آلام جسمتان و بر تنشی که احساس می نمایید تعمق کنید . نفسی عمیق بکشید و این تنش را به پروردگار خویش تسلیم کنید.

 

تصور کنید که نور سفید الهی همچون یک دست عظیم الجثه بالای سر شما قرار گرفته و یک اشعه آبی رنگ بر سر شما سایه افکنده است , تمامی وجودتان را در تمامی سطوح از این اشعه سیراب کنید .

 

همینطور که شروع به تنفس آهسته و عمیق می کنید , رهایی کالبد فیزیگی تان را مشاهده کنید . دردها و آلامی که شما را ترک کرده اند را بنگرید .

 

به تنفس عمیق خود ادامه دهید . ببینید که این اشعه آبی مبدل به نوری طلایی شده است و وارد بخشی از بدنتان که باید شفا یابد می شود . تسلیم خواست پروردگار شوید و از شفای خویش لذت ببرید .

 

ببینید که این بخش مریض از سطح بدنتان بیرون رانده و از هم پاشیده و بخار می شود . نفسی عمیق بکشید , به موسیقی ای که پخش می شود , گوش فرا دهید .

 

به تنفس عمیق خود ادامه دهید و با ذهنتان این جریان شفابخش را بنگرید.بدانید زمانی که این جریان صورت پذیرفت , به و ضوح شاهد بهبودی و درمان خود خواهید بود.

 

اکنون که جریان شفابخش جاری شده است , کل وجودتان را بر مکانی که در آن آرمیده اید متمرکز کنید و آنجا را چون پناهگاهی امن تجسم نمایید .نفسی عمیق بکشید و آرام آرام همراه ذهن خود آگاه و هوشیارتان بیارامید تا عمل شفادهی در سرتاسر شب ادامه یابد.

  • بتسابه مهدوی

دکوراسیون انرژی

بتسابه مهدوی | شنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۴، ۰۶:۰۳ ق.ظ


به عقیده چینی‌های باستان، موقعیت و جهت پدیده‌ها در فضا از اهمیت به سزایی برخوردار بوده و محل سکونت، کار، نحوه قرارگیری اشیا، میز، مبلمان، کتابخانه و سایر مایملک انسان که او را از هر سو احاطه کرده‌اند، قادر به تاثیرگذاری بر سلامت رفتار و روان او هستند. براساس فنگ‌شویی اشکال هندسی، خطوط و استقرار صحیح اشیا در محیط‌های مناسب موجب همسویی نیروهای آسمانی با انسان و اشیا شده، سلامتی و موفقیت را به ارمغان می‌آورند. این تاثیرات، رفتار و شخصیت انسان را در جهت مثبت یا منفی و موزون یا ناموزون تعیین میکنند. بدیهی است که اصلی‌ترین عصاره دکوراسیون انرژی یا فنگ‌شویی، توجه به هماهنگی موجود در طبیعت بوده و کشف رموز طبیعت که همواره در حال سخن گفتن با بشر هستند و استفاده از آنها در زندگی شخصی

  • بتسابه مهدوی