نقش نگاره

سایت شخصی دکتر بتسابه مهدوی

نقش نگاره

سایت شخصی دکتر بتسابه مهدوی

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «متون زیبا» ثبت شده است

عبارت تاکیدی 1

بتسابه مهدوی | چهارشنبه, ۱ مهر ۱۳۹۴، ۱۱:۲۵ ق.ظ

عبارت تاکیدی امروز

من انسانی شاد، آرام، سالم، توانگر و موفق هستم. در هر کاری براستی موفق و کامیابم. من همیشه به خودم افتخار می کنم.

🙏خدایاشکرت🙏

  • بتسابه مهدوی

احترام

بتسابه مهدوی | سه شنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۴، ۰۹:۵۵ ق.ظ

 

به کسانی که

لا به لای مشغله شان

وقتی برایت پیدا میکنند

احترام بگذار...

 

اما عاشق کسانی باش که

وقتی به آن ها نیاز داری

تمام مشغله شان را فراموش میکنند تا تو را به آرامش برسانند...

وسعت روشنایی و تاریکی دنیای هر کسی به اندازه

باورها و تفکرات اوست...

هر چه لبریز عشق و محبت و مهربانی و نیکی باشی

روشن تری....

و هر چه مملو از حسادت و کینه و نفرت و دروغ باشی

تاریک تری....

هیچ نقاب و پوششی تا ابد یارای پنهان کردن دنیایمان

را ندارد...

و چه خوب که مملو از نور باشیم...!!

  • بتسابه مهدوی

مطالب خواندنی

بتسابه مهدوی | دوشنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۴، ۱۲:۵۱ ب.ظ

 

می گویند عمر بعضی پروانه ها فقط یک روز است. اما همان یک روز آن قدر بال بال می زنند و از نعمت زندگی لذت می برند که وقتی از دنیا می روند از زندگی خود ناراضی نیستند!

بسیاری از اوقات اگر ما بپذیریم که مثل همون پروانه برای چشم برهم زدنی فرصت زندگی یافته ایم خیلی از کارها و رفتارهایمان عاقلانه تر ومحبت آمیزتر و هیجاناتمان مهارتر و زندگیمان شیرین تر می شود.

 

زندگیتون پر از لحظه های پروانه ای!

29 (شنبه 7 شهریور 94)

 

امروز ، صادقانه در جستجوی حقیقت وجود خویش و در آرزوی پاکی و شفافیت افکارم در حرکتم و این هدیه ای ارزشمند از سوی معبودم است . خداوندا سپاسگزارم .

 

(این مراقبه را 7 مرتبه با صدای بلند برای خود تکرار نمایید.)

چه شنبه زیبایی خواهد بود 😀

وقتی بهترین ها وا برای دیگران بخواهید...

افکارتان بکر است و زلال!  

افکار از جنس انرژی اند و انرژی کار انجام می دهد.

در کلام آسمانی آمده است:

دعا قضا را برمی گرداند،هر چند آنرا محکم کرده باشند.

به همین سادگی،

کمترین مهربانی این است!

که برای هم دعا کنیم...

با تموم وجود....🙏

خلاصه کتاب آخرین راز شاد زیستن

اندرو متیوس

 

 

ما برای یادگیری به دنیا آمده ایم و جهان معلم ماست

طوری رفتار کنید که گویی در ورای هر حادثه ای ، هدف و مقصودی نهفته است و در مقابل هر حادثه ای از خود بپرسید که چرا به این نیاز داشته ایم و چه درسی از آن می گیریم .

هر کسی که قدم به زندگی شما می گذارد ، یک معلم است . حتی اگر شما را عصبی کند باز هم درسی به شما آموخته است زیرا محدودیتهای شما را نشانتان داده است .

 

در جهان هستی ، تبعیض وجود ندارد

موفقیت و سعادت شما به مجموعه ای از اصول و قوانین طبیعی و چگونگی بهره گیری از آنها بستگی دارد :

قانون کاشت و برداشت : اول باید بکاری بعد درو کنی

 

قانون علت و معلول : اگر هیچ اتفاق خوبی در زندگی تان روی نمی دهد ، مقصر شما هستید .

هر چه شما بهتر می شوید بازی هم بزرگتر می شود .

هر مسئله ای به مسئله دیگر می انجامد : اگر پیشنهاد بزرگی وجود ندارد از پیشنهادهای کوچک شروع کنید .

اصل قورباغه ای : حوادث دفعتا اتفاق نمی افتد بلکه ذره ذره مثل چاق شدن یا برشکستگی

انضباط : خود را مکلف به انجام کارهای کوچک مثل سه جلسه ورزش در هفته کنید .

هیچ تلاشی بی نتیجه نمی ماند .

امواج : زندگی به شکل موج اتفاق می افتد

انعطاف پذیر باشید : همه چیز دنیا در حال تغییر است .

 

زندگی شما بازتاب کامل اعتقادات شماست

هنگامی که عمیق ترین باورهای خود را درباره زندگی تغییر می دهید ، زندگی شما هم به همان ترتیب دستخوش تغییر می گردد.

 

درست از همان لحظه ای که بیش از حد وابسته می شوید همه چیز را به نابودی می کشید

دلیل اصلی ثروتمند تر شدن ثروتمندان ریال عدم وابستگی آنها به پول است

!اگر چیزی را می خواهی ، آن را ببخش

 

به هرچه بیندیشید وسعتش می دهید

از مغز هر انسان ، روزانه در حدود پنجاه هزار اندیشه گذر می کند . پس مثبت بیاندیشید .

وقتی که نسبت به مسئله ای بی خیال می شوید و رهایش می کنید ، آن مسئله هم شما را رها می کند .

 

پیرو قلب خود باشید

ماموریت شما در زندگی بی مشکل زیستن نیست با انگیزه زیستن است . به دو دلیل باید در هر کاری ، حداکثر تلاش خود را به کار ببندیم : اول به خاطر شادی خودمان ، دوم به خاطر اینکه جهان هستی تنبلی وتکبر را به طریقی تنبیه می کند .

کاری را که دوست دارید انجام دهید .

 

کسی که باید مجوز را صادر کند ، خود شما هستید

انسان پس از آغاز کردن هر کار ، انگیزه لازم را بدست می آورد .

 

اگر با زندگی بجنگید ، همیشه بازنده می شوید

اگر به دنبال آرامش ذهن هستید به پیشامدهای زندگی برچسب خوب یا بد نزنید .

 

دیگران را همانگونه که هستند بپذیرید

پذیرفتن کامل یعنی عشق بدون قید و شرط .

 

ماموریت تو در زندگی ، تغییر دادن جهان نیست . تو مامور تغییر خویشتنی🍅🍅🍅🍅

مثل خدا باش

خوبی دیگران راچندین برابر جبران کن !

مثل خدا باش ،

با مظلومان و درمانده گان دوستی کن

مثل خدا باش ،

عیب و زشتی دیگران را فاش نکن

مثل خدا باش ،

در رفتار باهمه ی مردم عدالت رارعایت کن

مثل خدا باش ،

بدون توقع و چشمداشت نیکی کن

مثل خدا باش ،

بدی دیگران را با خوبی و محبت تلافی کن

مثل خدا باش ،

با بزرگواری و بی نیازی از مردم زندگی کن

مثل خدا باش ،

اشتباهات و بدی دیگران را نادیده بگیر و ببخش ...

مثل خدا باش ،

برای اطرافیانت دلسوزی کن ...

مثل خدا باش ،

مهربان تر از همه ...

 

💕

"تقدیر"

یعنى پرنده اى باشى,

خسته از هزار مهاجرت باران دیده

وحوالى مقصد!

آنقدر خسته باشى

که چشمانت جایی را نبیند وآرام،

ارتفاعت را کم کنى،

و یک شکارچى،

اولین شلیک زندگى اش،

آنقدر خطا برودکه با تو مشترک شود..

و توسقوط کنى،

 تا مدال افتخار سینه کسى باشی..

زیباترین شعر مولانا :🌹

 

عاقبت خاک شود حسن جمال من و تو

خوب و بد می گذرد وای به حال من وتو

 

قرعه امروز به نام من و فردا دگری

می خورد تیر اجل بر پر و بال من و تو

 

مال دنیا نشود سد ره مرگ کسی

گیرم که کل جهان باشد از آن من و تو

 

هر مرد شتربان اویس قرنی نیست

هر شیشه ی گلرنگ عقیق یمنی نیست

 

هر سنگ و گلی گوهر نایاب نگردد

هر احمد و محمود رسول مدنی نیست

 

بر مرده دلان پند مده خویش میازار

زیرا که ابوجهل مسلمان شدنی نیست

 

جایی که برادر به برادر نکند رحم

بیگانه برای تو برادر شدنی نیست*

در قلب انسان موسیقی عظیمی آرمیده است و منتظر لحظه ایست تا نواخته شود.

و آن لحظه فرا نمیرسد مگر با جاری شدن عشق ٬آنگاه که پای عشق در کار است ناگهان احساس هارمونی و هماهنگی عمیقی به تو دست میدهد و دیگر چون اصوات ناموزون نیستی هرج و مرج و آشوب از میان میرود و جای خود را به نظمی همچون نظم کیهانی‌میدهد . زندگی تازه از آن لحظه آغاز میشود.

(وین دایر)

چقد زیبااست. . . . .از شیخ بهایی پرسیدند: "سخت میگذرد"

چه باید کرد؟

گفت: خودت که میگویی

سخت "میگذرد"

سخت که "نمیماند"!

پس خدارو شکر که "میگذرد" و "نمیماند"

دیروزت خوب یا بد "گذشت"

و امروز روز دیگری است...

قدری شادی با خود به خانه ببر...

راه خانه ات را که یاد

گرفت

فردا با پای خودش می آید...

آغاز با حافظ🌱🌱

گلبرگ را زسنبل مشکین نقاب کن

یعنی که رخ بپوش و جهانی خراب کن

بفشان عرق زچهره  و اطراف باغ را

چون شیشه ها ی دیده ما پر گلاب کن

ایام گل چو عمر برفتن شتاب کرد

ساقی بدور باده ی گلگون شتاب کن

آغاز هفته خوش🙏

خـدا جدا از شما نیست. خـدا نهایت هستی شماست، درونی ترین موجودیت تان است، روح شماست. او صدای پنهانی ست که در عمق وجودتان آرمیده؛ همانند یک رقاص که از رقص اش جدا نیست...

صدای خدا .

 

 

 

گاه خداوند از طریق صوت با ما سخن می گوید

 

و آن می تواند صدای یک ساز موسیقی ، و یا چندین ساز همراه با هم باشد.

 

می تواند صدای طوفان ، یا رعد و برق ، یا صدای یک طبل یا آواز پرنده ایی باشد.

 

و یا صدای ملایم یک آه.

 

تقریباً هر صدایی می تواند صدای خدا باشد.

 

به شرطی که بتواند تو را با نشاط و شاد سازد ،

 

یا احساسی از عشق و خوبی در تو بوجود بیاورد،

 

آنوقت مطمئن باش که این صدا، نعمت خداوند است.

 

صدای خداوند که برای تعالی معنوی تو فرستاده شده است.

 

و چون موسی به وعده گاه آمد عرض کرد:

پروردگارا ! "خود را به من بنمای".

 پروردگار فرمود: " هرگز مرا نخواهی دید"؛

لیکن به کوه نگاه کن پس اگر بر جای خود قرار گرفت به زودی مرا خواهی دید. پس پروردگارش آن را متلاشی ساخت و موسی مدهوش بر زمین افتاد...

* "أرنی": خودت را به من نشان بده

*"لن ترانی ": هرگز مرا نخواهی دید

 

سعدی:

چو رسی به کوه سینا "أرِنی" مگو و بگذر

که نیرزد این تمنا به جواب "لن ترانی"

 

حافظ:

چو رسی به طور سینا "أرِنی" بگو و بگذر

تو صدای دوست بشنو، نه جواب "لن ترانی"

 

مولانا:

"أرنی" کسی بگوید که تو را ندیده باشد

تو که با منی همیشه، چه "تری" چه " لن ترانی"

 

ای نور ما! ای سور ما! ای دولت منصور ما!

جوشی بنه در شور ما! تا می شود انگور ما

ای دلبر و مقصود ما! ای قبله و معبود ما!

آتش زدی در عود ما، نظاره کن در دود ما

ای یار ما! عیّار ما! دام دل خمار ما!

پا وامکش از کار ما! بسْتان گرو دستار ما

در گل بمانده پای دل، جان می‌دهم، چه جای دل؟

وز آتش سودای دل، ای وای دل، ای وای ما

مولانا

یاد بگیریم آسان بگیریم و از زندگی لـــذّت ببریم ‌؛

خود را رها کنید و به اشتباهات خود بخندید ، زندگی ارزش غصه خوردن برای اشتباهات گذشته را ندارد.

به یک لبخند ، یک بوسه ، یک نگاه از روی عشق ایمان داشته باشید.

« جدی بگیرید چیزهای ساده را برای خوشبختی »

 

گفتا به من در نیمه شب

پنهان بیا پنهان برو

در باغ پر ریحان من

خندان بیا گریان برو

 

گفتا که بر کس ننگرم

بر عاشقان عاشقترم

در خان من گر آمدی

با جان بیا بی جان برو

 

گفتا اشارت ساز کن

این گفتگو را راز کن

با سر بیا در پیش من

افتاده و خیزان برو

 

گفتا که من یک آتشم

سوزنده و هم سرکشم

با من درآمیزی اگر

با آتشی سوزان برو

 

من او شدم در او شدم

بیخود از آن یاهو شدم

گفتا در آخر این سخن

بی خود شدی حیران برو

 

 

" مولانا "

 

بر سر آتش تو سوختم و دود نکرد

آب بر آتش تو ریختم و سود نکرد

 

آزمودم دل خود را به هزاران شیوه

هیچ چیزش بجز از وصل تو خشنود نکرد

 

آنچه از عشق کشید این دل من، کُه نکشید !

و آنچه در آتش کرد این دل من عود نکرد

 

گفتم این بنده نه در عشق گرو کرد دلی

گفت دلبر، که بلی کرد، ولی زود نکرد

 

آه، دیدی که چه کردست مرا آن تقصیر؟

آنچه پشّه به دماغ و سر نمرود نکرد !

 

گر چه آن لعل لبت عیسی رنجوران است

دل رنجور مرا چاره ی بهبود نکرد

 

جانم از غمزه ی تیرافکن تو خسته نشد

زانکه جز زلف خوشت را زره و خود نکرد

 

نمک و حسن جمال تو که رشک چمن است

در جهان جز جگر بنده نمکسود نکرد

 

هین خمش باش که گنجیست غم یار، ولیک

وصف آن گنج جز این روی زراندود نکرد

 

مولانا

..

ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺷﺒﯿﻪ ﻟﯿﻮﺍﻧﻨﺪ

ﻇﺮﻓﯿﺘﻬﺎﯾﯽ ﻣﺸﺨﺺ ﺩﺍﺭﻧﺪ...

ﺑﻌﻀﯽ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺍﺳﺘﮑﺎﻥ،

ﺑﻌﻀﯽ ﻓﻨﺠﺎﻥ،

ﺑﻌﻀﯽ ﻫﻢ ﯾﮏ ﻣﺎﮒ ﺑﺰﺭﮒ،،،

ﻭﻗﺘﯽ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﻇﺮﻓﯿﺖ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺁﺏ ﺑﺮﯾﺰﯼ،

ﺳﺮ ﺭﯾﺰ ﻣﯿﺸﻮﺩ،

ﺧﯿﺲ ﻣﯿﺸﻮﯼ،

ﺣﺘﯽ ﮔﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﻭﺝ ﺑﺪﺷﺎﻧﺴﯽ ﺑﺎﺷﯽ

ﻭ ﺩﺭ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺁﺏ،

ﺷﺮﺑﺘﯽ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺭﯾﺨﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ

ﻭ ﺳﺮﺭﯾﺰ ﺷﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ،

ﻟﮑﻪ ﺵ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﻟﺒﺎﺳﺖ ﻣﯿﻤﺎﻧﺪ....

ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻣﺜﻞ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﻣﯿﻤﺎﻧﻨﺪ....

ﻇﺮﻓﯿﺖ ﻫﺎﯾﯽ ﻣﺸﺨﺺ ﺩﺍﺭﻧﺪ....

ﻟﻄﻔﺎ" ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺭﯾﺨﺘﻦ ﻣﻬﺮ ﻭ ﻋﻄﻮﻓﺖ ﺩﺭ ﭘﯿﻤﺎﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﻭﺟﻮﺩﯾﺸﺎﻥ،

ﻇﺮﻓﯿﺘﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺴﻨﺞ....

ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﻣﺤﺒﺖ ﮐﻦ....

ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻨﮑﺎﺭ ﺭﺍ ﻧﮑﻨﯽ،

ﺍﮔﺮ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﻣﺤﺒﺖ ﮐﻨﯽ

ﺍﮔﺮ ﺳﺮ ﺭﯾﺰ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﻣﺤﺒﺖ ﺑﺎﻻ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ،

ﺑﺎﺩ ﺍﻟﮑﯽ ﺑﻪ ﻏﺒﻐﺐ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻨﺪ

ﻭ ﭘﯿﺮﺍﻫﻦ ﺍﺣﺴﺎﺳﺖ ﺭﺍ ﻟﮑﻪ ﺩﺍﺭ ﮐﺮﺩﻧﺪ،

ﻓﻘﻂ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺕ

ﻭ ﻋﻤﻠﮑﺮﺩ ﺧﻮﺩﺕ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﺑﺎﺵ،

ﻧﻪ ﺍﺯ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﮐﻪ ﺷﺒﯿﻪ ﻟﯿﻮﺍﻧﻨﺪ....

ﻫﺮﮔﺰ ﺩﺭ ﯾﮏ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺁﺏ ﻃﻮﻓﺎﻥ ﺑﻪ ﭘﺎ ﻧﮑﻨﯿﺪ!!

 

درختها میمیرند؛

 

عده ای عصا می شوند و دستی را می گیرند ؛

 

عده ای تبر می شوند بر نسل خویش ؛

 

عده ای چوب کبریت می شوند برای سوزاندن تبار خود

و.......

عده ای تخته سیاه میشوند برای تعلیم اندیشه ها .

سرنوشت گاهی خودش رقم میخورد ......

اگر شخصی رفتگر نامیده می شود، باید به گونه ای خیابان ها و معابر را جارو کند که میکل آنژ نقاشی میکرد، بتهوون سمفونی می ساخت و شکسپیر شعر می سرود. او باید آنگونه خیابان ها را جارو کند که تمامی موجودات آسمانی و زمینی مکثی کنند و بگویند:

اینجا رفتگری کار میکند که کارش را خوب انجام می دهد.

 

مارتین لوترکینگ

این متن برایم جالب بود :

 

تمام اتفاقات بدن در طول ۲۴ ساعت شبانه روز

 

شاید هیچوقت به این موضوع حتی فکر هم نمی کنیم که وقتی در طول بیست و چهار ساعت شبانه روز مشغول فعالیت و خواب هستیم بدن ما چه فعالیت هایی را تجربه می کند و در کل در طول یک روز کامل در بدن ما چه اتفاقاتی می افتد! اما چه بسا دانستن این موضوع ارتباط مستقیم با عملکرد صحیح سیستم بدن و سلامتی ما دارد. اتفاقاتی که برای بدن ما در طول ۲۴ ساعت می افتد بشرح زیر است:

 

ساعت شش صبح: با ترشح هیدرو کورتیزون، اعضای بدن بیدار می شوند. بدین طریق بدن بطور آهسته خودش را برای بیدار شدن آماده میکند. متابولیسم به فعالیت در می آید و برای فعالیت روزانه ما پروتئین و انرژی ذخیره شده به جریان در می آید.

 

ساعت هفت صبح: هنوز بدن ضعیف است، پس وقت ورزش نیست چون در این ساعت با ورزش فقط به قلب فشار وارد می شود. به جای ورزش صبحانه بخورید چون دستگاه گوارش در این زمان بخوبی کار میکند.

 

ساعت هشت صبح: مقدار زیادی هورمون در این ساعت ترشح میشود. سیگار کشیدن در این ساعت بیشتر از هر ساعت دیگری باعث تنگ شدن عروق می شود.

 

ساعت نه صبح: بدن سفت و سخت بیدار است و زمانی است که نیروی زیادی را در اختیار دارد. در صورت نیاز به تزریق هر آمپولی این ساعت بهترین موقع است. چون هر گونه عوارض ناشی از تزریق آمپول در این زمان به حداقل می رسد و بدن در مقابل اشعه ایکس مقاوم است.

 

ساعت ده صبح: ساعتی که ارگانیسم به خودش می آید و اعلام آمادگی می کند. بدن انرژی زیادی را در اختیار دارد و حرارت بدن بالاست. نکته مهم اینکه بین ساعتهای ده تا دوازده احتمال سکته های قلبی بیشتر از هر زمان دیگر است.

 

ساعت یازده صبح: بدن در بهترین حالت و زمان خود قرار دارد. ضربان قلب و میزان گردش خون به اندازه ای مناسب است که ممکن است در معاینات قلبی (اکتروکاردیو گرافی) اشتباهاتی رخ بدهد و اگر مشکلی در قلب وجود داشته باشد در این لحظه دیده نشود. بدن کاملاً آماده است تا مسائل ریاضی و سخت ترین فرمول ها را حل کند.

 

ساعت دوازده ظهر: دقت افراد کم و انسان دچار خواب آلودگی می شود. اسید معده زیاد ترشح میشود و خون رسانی به مغز کاهش پیدا میکند. برای خون رسانی به دیگر اعضای بدن از معده استفاده بیشتری میشود. افرادی که عادت به خواب نیمروزی دارند حدوداً تا سی درصد خطر سکته قلبی در آنها کمتر از دیگران است.

 

ساعت سیزده: بدن از تب وتاب می افتد. بهره وری در اواسط روز بیست درصد کاهش پیدا میکند. همه اعضای بدن در پایین ترین سطح فعالیت میباشند. در این ساعت فقط کیسه صفرا است که خوب فعالیت میکند و مشغول هضم غذای نیمروزی است.

 

ساعت چهارده: احساس خستگی بروز میکند چون فشار و ترشح هورمون ها کم میشود. برای افرادی که از دندانپزشکی ترس دارند این ساعت بهترین زمان است چون افراد در این ساعت کمتر احساس درد میکنند. این وضعیت تا سی دقیقه ادامه خواهد داشت.

 

ساعت پانزده: در این زمان انرژی دوباره به بدن بر میگردد و حافظه خوب کار میکند و مرحله دوم از بهره وری آغاز می شود. ولی کمتر از آن چیزی که بدن در صبح داشت.

 

ساعت شانزده: برای ورزش کردن بهترین ساعت است فشار و گردش خون بدن در بهترین حالت است.

 

ساعت هفده: فعالیت ارگانها به بالاترین حد خود می رسد. نیرو افزایش پیدا میکند، اکسیژن زیادی استفاده میشود، کلیه ومثانه خوب کار میکند. زمانی است که ناخنها و موها خوب رشد میکند، اسید معده افزایش پیدا میکند به همین دلیل در این ساعت احتمال خونریزی هم بیشتر است.

 

ساعت هیجده: الآن زمان مناسبی برای خوردن شام است. پانکراس در این ساعت فعالیت خوبی دارد.

 

ساعت نوزده: میزان فشار خون و ضربان نبض کاهش پیدا میکند. به همین دلیل کسانی که از داروهای کاهش دهنده فشار خون استفاده میکنند باید دقت بیشتری داشته باشند. چون داروهای فشار خون در این زمان باید با احتیاط بیشتری مصرف شود. تاثیر دارو های ضد افسردگی در این ساعت خیلی زیاد است.

 

ساعت بیست: میزان چربی کبد کاهش می یابد و خون کثیف از هر زمان بیشتر به قلب می رسد. کسانی که آلرژی یا آسم دارند در این ساعت باید از دارو هایشان استفاده کنند. آنتی بیوتیکها از این قاعده مستثنی نیستند چون در این ساعت بیشترین تاثیر را دارند.

 

ساعت بیست و یک: عملکرد ترشح غدد در این ساعت به پایان می رسد. هر چیزی از این به بعد وارد معده میشود و عملیات هضم و جذب غذا به کندی انجام میشود که این مسئله میتواند خیلی خطرناک باشد چون باقیمانده غذا به مخاط روده حمله کرده و مخاط روده را دچار آسیب میکند.

 

ساعت بیست و دو: سیستم دفاعی بدن به حالت آماده باش در می آید. کسانی که سیگار میکشند باید بدانند که از این ساعت به بعد بدن سمومی مثل نیکوتین را خیلی سخت دفع میکند.

 

ساعت بیست و سه:بدن ریلکس میشود و....

 

                 👇👇👇👇👇👇👇👇👇

 

((( راه یکیست،راستی)))

:

پنج چیز است که پنج چیز از آن نزاید: دلی که خانه ی غرور است کانون محبت نشود. یاران دوران فرومایگی، نکوخویی ندانند و تنگ نظران ره به بزرگی نبرند. حسودان بر جمال و کمال جز به چشم کین ننگرند و دروغگویان از کسی وفا و اعتماد نبینند.((گوته))

ذهن زنان را بشناسید

مجموعه: روانشناسی زناشویی

 

 

ذهن زنان را بشناسید

زنان و مردان با هم تفاوت های اساسی دارند. این جمله دیگر آنقدر تکراری شده که برای درک آن نیاز به توضیح بیشتری نیست. زن و مرد از دو جنس مختلف با روحیات متفاوت هستند و برای آن که بتوانید با موجودی که تا این حد با شما متفاوت است زندگی خوبی داشته باشید باید او را بشناسید.

 

 

 

 

این ویژگی های زنانه را بشناسید تا بیشتر پی به خصوصیات زنان ببرید:

 

1.پیوندجویی

روان‌شناس‌ها می‌گویند اگر فقط یک فرق بین زن‌ها و مردها باشد این است که برای زن‌ها ارتباط برقرار کردن با دیگران مهم‌ترین چیز است و برای مردها استقلال و اقتدار. این‌که زن‌ها خیلی بیشتر به ارتباط با دیگران اهمیت می‌دهند، از همان کودکی شروع می‌شود. حتماً همه‌ی شما دیده‌اید دخترها عروسک را به‌عنوان اسباب‌بازی اصلی انتخاب و با آن ارتباط برقرار می‌کنند. ‌روان‌شناس‌ها به این ویژگی زنانه «پیوندجویی» می‌گویند.

پیوند با خانواده‌ی پدری

زن‌ها از مردها پیوندجوتر هستند و برای رابطه با دیگران اهمیت بیشتری از مردان قائل‌اند. یکی از مهم‌ترین کسانی که زن‌ها برای رابطه با آنها انرژی می‌گذارند، خانواده‌ی پدری‌شان است. از خواهر، مادر، برادر و پدر گرفته تا بچه‌های خواهر‌ و برادرها و دایی و عمو و عمه و خاله همه و همه می‌توانند در دایره‌ی دغدغه‌های یک زن قرار بگیرند و از همه‌ی آنها خبر بگیرند. معمولاً مردها این رفتار همسران‌شان را در تقابل با قدرت خودشان می‌دانند و برای همین از زن‌ها می‌خواهند بین خانواده و شوهرشان به یکی اولویت بدهد. معلوم است می‌خواهند آن یکی هم خودشان باشد. در صورتی که رابطه با خانواده‌ی پدری، فقط به خاطر ویژگی پیوندجویی خانم‌هاست. همان ویژگی که آنها را به شوهران‌شان هم وصل کرده است!

رازداری نکردن

یکی از مسائلی که بین مردها و زن‌ها همیشه اختلاف است مرز بین چیزی است که باید بیرون از خانه گفته شود و چیزهایی که نباید گفته شود. زن‌ها به خاطر ویژگی پیوندجویی معمولاً هم‌ مرزها را بازتر می‌گیرند و هم تعداد آدم‌هایی که می‌توان چیزهایی را که در ذهن مردها خصوصی است به آنها گفت. یک زن ممکن است در اتوبوس بین شهری سر درددل را به یک کنار دستی غریبه باز کند و خصوصی‌ترین چیزهای زندگی‌اش را به او بگوید. اتفاقی که در مورد مردان تقریباً غیرممکن است.

 

2. عاطفی بودن

زن‌ها عاطفی‌تر از مردها هستند. این یک باور عمومی است که اتفاقاً پایه‌های علمی هم دارد. البته روان‌شناس‌ها کمی جزئی‌تر در این مورد اظهار نظر می‌کنند. آنها می‌گویند مردها می‌توانند جنبه‌های عقلانی و احساسی یک ماجرا را از هم جدا کنند، اما زن‌ها حتی در یک بحث منطقی زود احساساتی می‌شوند. عصب‌شناس‌ها می‌گویند دلیل این قضیه می‌تواند این باشد که مرکز عاطفه در مرد‌ها فقط در نیکره‌ی راست مغز آنهاست در صورتی که مراکز عاطفه در زن‌ها هم در سمت چپ و هم در سمت راست مغز پراکنده است. حتماً می‌دانید سمت چپ مغز مسئول تکلم و تفکر منطقی است. برای همین احتمالاً خیلی از مردها تعجب می‌کنند چرا وقتی یک بحث منطقی را با زنان‌شان پیش می‌برند، آنها ناگهان احساساتی می‌شوند. البته در مقابل خانم‌ها هم از این‌که مرد‌ها حتی در یک بحث احساسی می‌توانند خونسردی خودشان را حفظ کنند و با منطق خودشان پیش بروند تعجب می‌کنند.

اگر بخواهیم کلی‌تر نگاه کنیم، مخصوصاً مردهایی که زنان موفقی دارند، ممکن است به این اشتباه بیفتند که چون همسرشان در جمع آدم‌هایی است که خیلی خوب از پس خودشان و کارهای‌شان برمی‌آیند دیگر نیازی به حمایت عاطفی ندارد. اما روان‌شناسی زنان دقیقاً بر عکس این را می‌گوید. حتی زنانی که اسطوره‌ی اعتماد به نفس هستند در مقابل شما دوست دارند زنانه رفتار کنند و از حمایت عاطفی‌تان برخوردار شوند. دعوای همیشگی زنان و مردان در به جمله آوردن جمله «دوستت دارم» توسط مردها ریشه در همین تفاوت جنسیتی دارد.

زن‌ها به خاطر عاطفی بودن‌شان بیشتر از مبالغه در جمله‌های‌شان استفاده می‌کنند. وقتی آنها می‌گویند هیچ وقت، همیشه، بهترین، بدترین، همه یا هیچ واقعاً منظورشان دقیقا آن جمله‌ها نیست. اما شما به‌عنوان یک مرد احتمالاً منطقی فکر می‌کنید و می‌بینید واقعاً آن‌طور که همسرتان گفته نیست و وارد یک جدل بی‌حاصل منطقی با او می‌شوید

 

 

3. خوش‌صحبتی

مردان معمولاً از این شکایت دارند که همسران‌شان خیلی حرف می‌زنند. برای همین در مورد زیاد حرف زدن زنان هم تا دل‌تان بخواهد لطیفه و پیامک درست شده است. روان‌شناسان هم موافق‌اند زن‌ها و مردها هم در میزان صحبت کردن و هم در شیوه‌ی صحبت کردن با هم فرق دارند.

عصب‌شناس‌ها می‌گویند مردان برای حرف زدن فقط از نیمکره‌ی چپشان استفاده می‌کنند اما زن‌ها از هر دو نیمکره. روان‌شناسان رشد می‌گویند تجهیزات سخن گفتن (مثلاً تارهای صوتی) در زن‌ها زودتر از مردان رشد می‌کند.

روان‌شناس‌های تکاملی هم می‌گویند، در

 

دعای قشنگ برای  آخر شب

 

ﺩﻋﺎ کنیم هیچکس ﺩﻟﺶ ﻧﮕﯿﺮﻩ ﺍﮔﻪ ﻫﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﺧﺪﺍ ﯾﻪ ﻫﻢ ﺻﺤﺒﺖ ﺧﻮﺏ ﺑﺬﺍﺭﻩ ﺳﺮ ﺭﺍﻫﺶ!🙏

ﺩﻋﺎ کنیم ﻫﯿﭽﮑﺪﻭممون ﺍﺷﮑﯽ ﺍﺯ ﭼﺸﻤﺎﺵ ﻧﯿﺎﺩ ﺍگرم اﻭﻣﺪ ﺍﺯ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ ﺑﺎﺷﻪ!🙏

ﺩﻋﺎ کنیم ﻫﯿﭽﮑﯽ ﺩﻟﺶ ﭘﺮ ﻧﺸﻪ ﺍﮔﻪ ﻫﻢ ﭘﺮ ﺷﺪ ﭘﺮ ﺑﺸﻪ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ، ﺍﺯ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ!🙏

ﺩﻋﺎ کنیم هیچکی ﻧﺎ ﺍﻣﯿﺪ ﻧﺸﻪ ﺍﮔﻪ ﻫﻢ  ﺷﺪ ﺧﺪﺍ ﺯﻭﺩ ﯾﻪ ﺍﻣﯿﺪ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻬﺶ ﺑﺪﻩ!🙏

ﺩﻋﺎ کنیم ﻫﺮ ﮐﯽ ﻫﺮ ﭼﯽ ﺗﻮ ﺩﻟﺶ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﻬﺶ ﺑﺮﺳﻪ!🙏

ﺩﻋﺎ کنیم حکمت خدا با آرزوهامون یکی باشه..🙏

 

شــــــــــبتون پراز حس آرامش🌙  💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐

  • بتسابه مهدوی

سحر

بتسابه مهدوی | شنبه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۴، ۱۱:۵۰ ق.ظ

 

 

سلام علیکم

 

صبح همه عزیزان بخیری وشادمانی انشاالله

 

ما درس سحر در ره میخانه نهادیم

محصول دعا در ره جانانه نهادیم

 

در خرمن صد زاهد عاقل زند آتش

این داغ که ما بر دل دیوانه نهادیم

 

سلطان ازل گنج غم عشق به ما داد

تا روی در این منزل ویرانه نهادیم

 

در دل ندهم ره پس ازین مهر بتان را

مهر لب او بر در این خانه نهادیم

 

در خرقه از این بیش منافق نتوان بود

بنیاد از این شیوه رندانه نهادیم

 

چون میرود این کشتی سرگشته که آخر

جان در سر آن گوهر یک دانه نهادیم

 

المنه لله که چو ما بی دل و دین بود

آن را که لقب عاقل و فرزانه نهادیم

 

قانع به خیالی ز تو بودیم چو حافظ

یا رب چه گداهمت و بیگانه نهادیم

 

حافظ

در مراسم بزرگداشت بیل برادلی، سناتور نیوجرسی که در سال 1987 برگزار شد اتفاق جالبی رخ داد:  

برادلی منتظر بود تا سخنرانی اش را ایراد کند. پیشخدمتی که مشغول کار بود، تکه ای کره در بشقاب او گذاشت.

برادلی به او گفت: "ببخشید ممکن است من دوتکه کره داشته باشم؟"

پیشخدمت جواب داد: "خیر! هرنفر، یک تکه !".

برادلی گفت: "گمان می کنم شما مرا بجا نیاوردید. من بیلی برادلی، فارغ التحصیل آکسفورد، بازیکن حرفه ای بسکتبال، قهرمان جهان و سناتور ایالات متحده هستم".  

پیشخدمت گفت: "خب، شاید شما هم نمی دانید من چه کسی هستم؟ "

برادلی گفت: "نه، نمی دانم. شما چه کسی هستید؟".

پیشخدمت گفت: "من مسئول کره ها هستم".!!!

هر وقت ما به سطحی از توسعه یافتگی رسیدیم که   اینجور مسئولانی برای "کره های کشورمان" تربیت کردیم،فسادهای هزار هزار میلیاردی و بدبختی و فقر و فلاکت ها و غیره مان هم حل خواهد شد!!

راستی "من" و "تو" در کجای این تربیت و رفتار ایستاده ایم

.

 

 

: رفت روزی زاهدی در آسیاب

آسیابان را صدا زد با عتاب

گفت دانی کیستم من گفت :نه

گفت نشناسی مرا ای رو سیه

این منم من زاهدی عالیمقام

در رکوع و درسجودم صبح وشام

ذکر یا قدوس ویا سبوح   من

برده تا پیش ملایک روح من

مستجاب الدعوه ام تنها وبس

عزت مارا نداند هیچ کس

هرچه خواهم از خدا آن میشود

بانفیرم زنده بی جان میشود

حال برخیز وبه خدمت کن شتاب

گندم آوردم برای آسیاب

زود این گندم درون دلو ریز

تا بخواهم از خدا باشی عزیز

آسیابت را کنم کاخی بلند

برتو پوشانم لباسی از پرند

صد غلام وصد کنیز خوبرو

میکنم امشب برایت آرزو

آسیابان گفت ای مردخدا

من کجا و آنچه میگویی کجا

چون که عمری را به همت زیستم

راغب یک کاخ و دربان نیستم

درمرامم هرکسی را حرمتیست

آسیابم هم همیشه نوبتیست

نوبتت چون شد کنم بار تو باز

خواه مومن باش و خواهی بی نماز

باز زاهد کرد فریاد و عتاب

کاسیابت برسرت سازم خراب

یک دعا گویم سقط گردد خرت

بر زمین ریزد همه بار و برت

آسیابان خنده زد ای مرد حق

از چه بر بیهوده می ریزی عرق

گر دعاهای تو می سازد مجاب

با دعایی گندم خود را بساب...

 

 

                 "مولانا"

خاری از فلسهای. ماهی به انگشتش فرو رفت،درد شدیدی در دستش احساس کرد سپس دستش ورم کرد و از شدت درد نمیتوانست بخوابد...

پزشکان کاخ جمع شدند و قطع انگشت پادشاه پیشنهاد نمودند، پادشاه موافقت نکرد و درد تمام دست تا مچ و سپس تا بازو را فرا گرفت و چند روز به همین منوال سپری گشت.

پزشکان قطع دست از بازو را پیشنهاد کردند و پادشاه بعداز ازدیاد درد موافقت کرد.

وقتی دستش را بریدند از نظر جسمی احساس آرامش کرد ولی

بیماری دیگری به جانش افتاد...

پادشاه مبتلا به بیماری روانی شده بود و مستشارانش گفتند که او به کسی ظلمی نموده است که این چنین گرفتار شده است.

  • بتسابه مهدوی

درس های دکتر بتسابه مهدوی در کلاس دلشدگان شهریور شماره 2

بتسابه مهدوی | جمعه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۴، ۰۷:۰۳ ق.ظ

 

از اول امروز چو آشفته و مستیم

آشفته بگوییم که آشفته شدستیم

 

آن ساقی بدمست که امروز درآمد

صد عذربگفتیم و زان مست نرستیم

 

آن باده که دادی تو و این عقل که ما راست

معذورهمی‌دار اگر جام شکستیم

 

امروز سر زلف تو مستانه گرفتیم

صدبار گشادیمش و صد بار ببستیم

 

رندان خرابات بخوردند و برفتند

ماییم که جاوید بخوردیم و نشستیم

 

وقت ست که خوبان همه دررقص درآیند

انگشت زنان گشته که از پرده بجستیم

 

یک لحظه بلانوش ره عشق قدیمیم

یک لحظه بلی گوی مناجات الستیم

 

از گفت بلی صبر نداریم ازیرا

بسرشته و بر رسته سغراق الستیم

 

بالا همه باغ آمد وپستی همگی گنج

ما بوالعجبانیم نه بالا و نه پستیم

 

خاموش که تا هستی او کرد تجلی

هستیم بدان سان که ندانیم که هستیم

 

تو دست بنه بر رگ ما خواجه حکیما

کز دست شدستیم ببین تا زچه دستیم

 

هرچند پرستیدن بت مایه کفر است

ماکافر عشقیم گر این بت نپرستیم

 

جزقصه شمس حق تبریز مگویید

از ماه مگویید که خورشیدپرستیم

 

مولوی

یاد تو را از آغاز امروز که آخرین روز هفته است ٬ سرلوحه ی امروز خودم و دوستان و حتی دشمنان میکنم و میگویم خدایا شکر که در هر طلوعت دستم را گرفته ای ....خدایا شکر که هستی .....باز هم بمان ....خدایا ...🙏💚🙏

 

وسعت روشنایی و تاریکی دنیای هر کسی به اندازه

باورها و تفکرات اوست...

هر چه لبریز عشق و محبت و مهربانی و نیکی باشی

روشن تری....

و هر چه مملو از حسادت و کینه و نفرت و دروغ باشی

تاریک تری....

هیچ نقاب و پوششی تا ابد یارای پنهان کردن دنیایمان

را ندارد...

و چه خوب که مملو از نور باشیم...!!

****

جانا به غریبستان چندین به چه می‌مانی

<بازآ تو از این غربت تا چند پریشانی

صد نامه فرستادم صد راه نشان دادم

<یا راه نمی‌دانی یا نامه نمی‌خوانی

گر نامه نمی‌خوانی خود نامه تو را خواند

<ور راه نمی‌دانی در پنجه ره دانی

بازآ که در آن محبس قدر تو نداند کس

<با سنگ دلان منشین چون گوهر این کانی

ای از دل و جان رسته دست از دل و جان شسته

<از دام جهان جسته بازآ که ز بازانی

هم آبی و هم جویی هم آب همی‌جویی

<هم شیر و هم آهویی هم بهتر از ایشانی

چند است ز تو تا جان تو طرفه تری یا جان

<آمیخته‌ای با جان یا پرتو جانانی

نور قمری در شب قند و شکری در لب

<یا رب چه کسی یا رب اعجوبه ربانی

هر دم ز تو زیب و فر از ما دل و جان و سر

<بازار چنین خوشتر خوش بدهی و بستانی

از عشق تو جان بردن وز ما چو شکر مردن

<زهر از کف تو خوردن سرچشمه حیوانی

 

 

مولوی💞

*****

: نبْود چنین مه در جهان

ای دل همین جا لنگ شو

از جنگ می‌ترسانی‌ام

گر جنگ شد گو جنگ شو

 

در عشق جانان جان بده

بی‌عشق نگشاید گره

ای روح این جا مست شو

وی عقل این جا دنگ شو

 

گه بر لبت لب می‌نهد

گه بر کنارت می‌نهد

چون آن کند، رو نای شو

چون این کند، رو چنگ شو

 

سودای تنهایی مپز

در خانه‌ی خلوت مخز

شد روز عرض عاشقان

پیش آ و پیش آهنگ شو

 

مولانا

******

ﮔﻮﯾﻨﺪ ﺯ ﭘﯿﻤﺎﻧﻪ ﻧﻨﻮﺷﯿﺪ ، ﺣﺮﺍﻡ ﺍﺳﺖ

ﻫﺮ ﮐﺲ ﮐﻪ ﺑﻨﻮﺷﺪ ﺑﻪ ﺳﺮ ﺩﺍﺭ ﻣﻘﺎﻡ ﺍﺳﺖ

ﻣﺎ ﺩﻭﺵ ﺑﻪ ﻣﯿﺨﺎﻧﻪ ﯼ ﻋﺸّﺎﻕ ﺑﺮﻓﺘﯿﻢ

ﺩﯾﺪﯾﻢ ﮐﻪ ﻣﺴﺘﯽ ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﮐﯿﺶ ﻭ ﻣﺮﺍﻡ ﺍﺳﺖ

ﮔﻔﺘﯿﻢ ﺑﻪ ﭘﯿﻤﺎﻧﻪ ﭼﻪ ﺩﺍﺭﯾﺪ ﮐﻪ ﻣﺴﺘﯿﺪ ؟

ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺷﺮﺍﺏ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﺯ ﯾﺎﺭ ﺑﻪ ﮐﺎﻡ ﺍﺳﺖ

ﮔﻔﺘﯿﻢ ﭼﺮﺍ ﯾﺎﺭ ﺑﺸﺪ ﺳﺎﻏﺮ ﻣﺴﺘﺎﻥ ؟

ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﺴﺘﯽ ﺳﺒﺐ ﻋﺸﻖ ﻣﺪﺍﻡ ﺍﺳﺖ

ﮔﻔﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺍﺯﻋﺸﻖ ﭼﻪ ﺁﯾﺪ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ؟

ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻋﺸﻖ ﺑﺮﺩﻝ ﻋﺸﺎﻕ ﻃﻌﺎﻡ ﺍﺳﺖ

ﮔﻔﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺩﻭﺯﺥ ﺷﻮﺩ ﺁﻥ ﺧﺎﻧﻪ ﯼ ﻋﺸﺎﻕ

ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﺎﻧﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺟﺎﯼ ﺳﻼﻡ ﺍﺳﺖ

ﻣﺎ ﻧﯿﺰ ﺷﺪﯾﻢ ﺍﺯ ﭘﯽ ﺁﻥ ﺟﺎﻡ ﻭ ﺷﺮﺍﺑﺶ

ﺯﯾﺮﺍ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﻘﺼﺪ ﭘﯿﻤﺎﻧﻪ ﻭ ﺟﺎﻡ ﺍﺳﺖ

 

 

               حضرت مولانا

 

*****

پنجشنبه =اورمزد شید

5شهریور = 5سپندارمذ  «بردباری و فروتنی» یکی از امشاسپندان واسطه بین خالق و مخلوق است «خرد مقدّس  ، اهورا مزدا ، سروش» ماه دوازدهم از سال شمسی است که امروزه اسفندماه نامیده می‌شود نگهبانی زمین بدو سپرده شده است و ضمناً روز زنان و جشن است

 2574   = هخامنشی

 14094 = اهورایی

7037 = میترایی اریایی

6765 = آشوری

3753 = زرتشتی

2574 = پادشاهی

1394 = خورشیدی

1383 = یزدگردی

 

 

ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻣﯽ ﺳﺮﺍﯾﻢ ﺧﺎﮎ ﺍﯾﺮﺍﻥ

ﺗﻮ ﺍﯼ ﭘﺮﻭﺭﺩﻩ ﺩﺭ ﺧﺎﮐﺖ ﺩﻟﯿﺮﺍﻥ

ﺗﻮ ﺍﯼ ﻫﺮ ﺫﺭﻩ ﺧﺎﮐﺖ ﮐﺒﺮﯾﺎﯾﯽ

 

ﺗﻮ ﺍﯼ ....... ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺳﺎﺯ ﺁﺭﯾﺎﯾﯽ

ﻏﻢ ﻭ ﺩﺭﺩﺕ ﺑﺠﺎﻧﻢ ﺍﯼ ﮐﻬﻦ ﺑﻮﻡ

 

ﺑﺪﻭﺭ ﺍﺯ ﺧﺎﮎ ﭘﺎﮐﺖ ﺩﺷﻤﻦ ﺷﻮﻡ

ﻧﺒﯿﻨﻢ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﻏﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﻭﯾﺖ

 

ﻧﺒﺎﺷﺪ ﺩﺳﺖ ﻧﺎﻣﺤﺮﻡ ﺑﻪ ﺳﻮﯾﺖ

ﮐﺠﺎ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﺁﻥ ﺷﯿﺮﺍﻥ ﺧﺎﮐﺖ ... ؟

 

ﺳﻠﺤﺸﻮﺭﺍﻥ ﻭ ﺟﺎﻧﺒﺎﺯﺍﻥ ﭘﺎﮐﺖ ... ؟

ﭼﺮﺍ ﺍﺯ ﮐﻮﺭﺵ ﺍﺕ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺛﺮ ﻧﯿﺴﺖ؟

 

ﺯ ﺗﺎﺝ ﻭ ﺗﺨﺖ ﺷﺎﻫﺎﻧﺖ ﺧﺒﺮ ﻧﯿﺴﺖ ... ؟

ﭼﻪ ﺁﻣﺪ ﺑﺮ ﺳﺮﺕ ﺍﯼ ﺗﺨﺖ ﺟﻤﺸﯿﺪ؟

 

ﻧﻤﯿﺘﺎﺑﯽ ﺩﮔﺮ ....ﺍﯼ ﻧﻮﺭ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ

ﻧﺸﺎﻧﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺯ ﺑﺎﺑﮏ ﻧﺪﺍﺭﯼ

 

ﺍﺯ ﺁﻥ ﺗﺎﺯﯼ ﮐﺶ ﺍﺕ؛ﻣﺰﺩﮎ ﻧﺪﺍﺭﯼ

ﺑﮕﻮ ﺑﺎ ﻣﻦ ﮐﻪ ﻓﯿﺮﻭﺯﺕ ﭼﻪ ﻫﺎ ﺷﺪ؟

 

ﮔﻨﺎﺑﺎﺩﯼ ﭼﻪ ﺷﺪ؟ﻫﺮﻣﺰ ﮐﺠﺎ ﺷﺪ؟

ﭼﻪ ﺷﺪ ﺍﻧﺪﺭﺯﻫﺎﯼ ﭘﺎﮎ ﺯﺭﺗﺸﺖ؟

 

ﭼﻪ ﺍﻓﺴﻮﻧﯽ ﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﮐﺸﺖ؟

ﭼﺮﺍ ﻣﺮﺩﻡ ﻫﻤﻪ ﺩﺭ ﺧﻮﺩ ﺷﮑﺴﺘﻨﺪ؟

 

ﭼﺮﺍ ﻗﻮﻡ ﺩﮔﺮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﺘﻨﺪ ... ؟

ﺩﺭﯾﻐﺎ ﮔﺮ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻭﯾﺮﺍﻥ ﺑﺒﯿﻨﻢ

 

ﮐﻨﺎﻣﺖ ﺧﺎﻟﯽ ﺍﺯ ﺷﯿﺮﺍﻥ ﺑﺒﯿﻨﻢ

ﺩﺭﯾﻎ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺍﮔﺮ ﺑﯿﻬﻮﺩﻩ ﺑﺎﺷﻢ

 

ﺗﻮ ﯾﺎﺭﯼ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﻭ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﺑﺎﺷﻢ

ﺍﮔﺮ ﭼﻪ ﻧﺎﻡ ﺗﻮ ﺩﯾﮕﺮ ﻏﺮﯾﺐ ﺍﺳﺖ

 

ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﺧﺮﺍﻓﺎﺕ ﻭ ﻓﺮﯾﺐ ﺍﺳﺖ

ﻣﻨﻢ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺗﻮ ﺍﯼ ﻣﺎﻡ ﻣﯿﻬﻦ

 

ﻧﺸﺎﻧﺪﻡ ﯾﺎﺩﺗﻮ ﺑﺮ ﺟﺎﻥ ﻭﺑﺮ ﺗﻦ

ﺳﺮﺍﯾﻢ ﺷﻌﺮﻫﺎ ﺩﺭ ﻣﺪﺡ ﺧﺎﮐﺖ

 

ﮐﻪ ﺗﺎ ﺟﺎﻭﯾﺪ ﻣﺎﻧﺪ ﻧﺎﻡ ﭘﺎﮐﺖ ...

ﺭﺍﻫﺘﺎﻥ ﺳﺒﺰ ﺩﻟﺘﺎﻥ ﺷﯿﺮ ﻭﺯﺑﺎﻧﺘﺎﻥ ﺑﺮّﺍﻥ ﺑﺎﺷﺪ

امروز پنجشنبه 1394/6/5

زندگی کردن با عشق

 

زندگی کردن عادی کافی نیست؛

زندگی کردن با عشق را باید جشن گرفت!

تنها کسانی به واقع زندگی می کنند که هر لحظه از زندگیشان را به جشن و سرور تبدیل کنند.هر فعالیتی را با روحیه جشن و شادی به

انجام برسانید؛گویا شادی و سرور در تمام وجودتان جریان دارد!

 به این ترتیب به آرامی با جشنی که همیشه در هستی در حال اتفاق افتادن است،هماهنگ و همنوا می شوید .

مسئله مهم،هماهنگی و همنوا شدن با هستی است.

اگر همیشه این روحیه جشن و شادی را حفظ کنید ،

من وجودتان ناپدید می شود

و هستی از طریق شما به جشن و شادی می پردازد.

 

عبارت تاکیدی:

 من انسانی آرام و با نشاط و سرزنده ام!

خدایا شکرت...

*****

ابوالحسن خرقانی می گوید:

 جواب چهار نفر مرا سخت تکان داد...!!!

 

اول:مرد فاسدی از کنارم گذشت و من گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد!!!

او گفت؛ای شیخ ! خدا میداند که فردا حال ما چه خواهد شد...!!!

 

دوم:مستی دیدم که افتان و خیزان در جاده های گل آلود میرفت...

به او گفتم؛قدم ثابت بردار تا نلغزی!

گفت؛من بلغزم باکی نیست...

به هوش باش تو نلغزی شیخ!!!که جماعتی از پی تو خواهند لغزید...

 

سوم:کودکی دیدم که چراغی در دست داشت.

گفتم؛این روشنایی را از کجا آورده ای؟!

کودک چراغ را فوت کرد و آنرا خاموش ساخت و

گفت؛تو که شیخ شهری بگو که این روشنایی کجا رفت؟!

 

چهارم:زنی بسیار زیبا که در حال خشم از شوهرش شکایت می کرد!

گفتم؛اول رویت را بپوشان بعد با من حرف بزن!!!

گفت؛من که غرق خواهش دنیا هستم چنان از خود بی خود شده ام که از خود خبرم نیست،تو چگونه غرق محبت خالقی که از نگاهی بیم داری ؟!!!

 

"تذکره اولیاء عطارنیشابوری "

******

 به عقیده خیام

هر کس که در این دنیا بتواند شاد زندگی کند و از زندگیش لذت ببرد بطور حتم بعد از مرگش  در بهشت خواهد بود زیرا کسی که زندگی شادی داشته باشد به طور طبیعی نه به کسی ظلم می کند و نه تفکرات منفی نسبت به دیگران دارد پس دنیا و آخرتش برای او بهشت خواهد بود.بنابراین نبایدزندگی را به خود سخت گرفت و به خود وعده فردایی بهتر داد.

گردون نگری ز قد فرسوده ماست

جیحون اثری ز اشک پالوده ماست

دوزخ شرری ز رنج بیهوده ماست

فردوس دمی ز وقت آسوده ماست

 

حکیم عمر خیام نیشابوری

*****

 عاشقی تقصیر یک پیغام نیست

صحبت از آن دانه و این دام نیست

عاشقی یک اتفاق ساده نیست

صحبت از دل بردن و دلداده نیست

عاشقی یک کلبۀویرانه نیست

صحبت از شمع وگل و پروانه نیست

عاشقی تصویر یک پاییز نیست

یک شب سرد و ملال انگیز نیست

عاشقی چیزی برای هدیه نیست

طرح دریا و غروب و گریه نیست

عاشقی یک نامه و نقاشی بیجان

که نیست

عکس قلبی تیرخورده...

قطره های خون میان آن که نیست

عاشقی روییدن یک غنچه در باران که نیست

هرچه می گویند این وآن که نیست

عاشقی تنهای تنها یک تب است

بی تو مردن در سکوت یک شب است. .

******

من ز نسله کورشم نام آورم . . .

از نژاد کاوه آهنگرم . . .

آریایی از تبار آرشم . . .

گوهری از جنس عشقو آتشم . . .

پور زال و زاده ی تهمینه ام . . .

عشق میهن تا ابد در سینه ام. . .

تا که یزدان هست یارو یاورم . . .

مذهب زرتشت اندر باورم . . .

پیرو آیین تازی نیستم . . .

اهل تسبیح و فقان و ریش نیستم . . .

من نیاکانم خدایی بوده اند . . .

دشمن جهل و تباهی بوده اند . . .

سجده خواهم کرد بر یزدان پاک . . .

نی به سنگ و آجر و فولاد و خاک . . .

سجده بر اموات تازی ها خطاست . . .

سجده کردن بر خدایی تک رواست.  .  .

******

وقتی خوشحالید از موسیقی لذت میبرید

اما وقتی ناراحتید متن آهنگ رو درک میکنید.

*****

 به نام خدا خالق انسان . به نام انسان خالق غم ها . به نام غم ها به وجود اورنده ی اشک ها . به نام اشک تسکین دهنده ی قلب ها . به نام قلب ها ایجاد گر عشق و به نام عشق زیباترین خطای انسان

******

 آنی بود،درها وا شده بود.برگی نه،شاخی نه،باغ فنا پیدا شده بود.مرغان مکان خاموش،این خاموش،آن خاموش.خاموشی گویا شده بود.آن پهنه چه بود:بامیشی،گرگی همپا شده بود.نقش صدا کم رنگ،نقش ندا کم رنگ.پرده مگر تاشده بود؟من رفته،اورفته،مابی ما شده بود.هر رودی،دریا،هربودی،بودا شده بود.سهراب

*******

 ﻧﻪ ﻣﺴﺘﯽ ﻧﺸﺎﻥ ﮐﻔﺮ ﺍﺳﺖ

ﻧﻪ ﺟﺎﻧﻤﺎﺯ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﯾﻨﺪﺍﺭﯼ

ﻧﻪ ﭘﺎﮐﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺎﮐﯽ ﺍﺯ ﻣﺴﺘﯽ

ﻧﻪ ﻣﺴﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﻣﮑﺎﻥ ﺩﻭﺭﻭﯾﯽ

ﻧﻪ ﻣﻮﯾﯽ ﻧﻤﺎﯾﺎﻥ ﻧﺸﺎﻥ ﺍﺯ ﻫﺮﺯﮔﯽ،ﻧﻪ ﭼﻬﺎﺭ ﻗﺪ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﭘﺎﮐﯽ

ﻫﺮ ﮐﺲ ﻫﺮ ﺁﻧﺴﺖ ﮐﻪ ﺑﺒﻮﯾﺪ ﻧﻪ ﺁﻧﮑﻪ ﻇﺎﻫﺮﺵ ﮔﻮﯾﺪ

ﻧﻪ ﻣﺪﺍﻓﻊ ﺑﺪﯼ ﺑﺎﺵ ﻭ ﻧﻪ ﺩﺭ ﻓﮑﺮ ﺗﺪﻓﯿﻦ ﺣﻘﯿﻘﺖ

ﻗﻀﺎﻭﺕ ﮐﺎﺭ ﻣﺎ ﻧﯿﺴﺖ.

******

اگر گاهی عصبانی یا نا آرام هستید،

این تکنیک ژاپنی به شما کمک میکنه که به آرامش برسید.

هر کدام از انگشتهای دست مسؤلیت یک احساس رو به عهده داره:

 

👈 انگشت شصت مسؤل دلشوره

👈 انگشت اشاره مسؤل ترس

👈 انگشت وسط مسؤل عصبانیت

👈 انگشت انگشتری مسؤل ناراحتی

👈 و بالاخره انگشت کوچک مسؤل استرس هستند.

کافیست هر کدام از انگشتها رو به مدت یک دقیقه فشار دهید. خیلی سریع بدن شما آرام میشه.

"برگرفته از کتاب تکنیک های تمدد اعصاب، استاد شرقی

********

 دلم میخواست های من زیادند..

بلندند...

طولانیند...

اما مهمترین دلم میخواست ها اینست که :

انسان باشم.

انسان بمانم .

انسان محشور شوم...

چقدر  وقت کم است .

تا وقت دارم باید مهرورزی کنم به همین چند نفر که ازتمام مردم دنیا بامن نفس می کشند.

باید مهر بورزم به همین جغرافیایی که سهم من است از جهان.

وقت کم است بایدخوب باشم .

مهربان باشم.

ودوست بدارم همه زیباییها را ......

میگویند انسانهای خوب به بهشت میروند اما من میگویم انسانهای خوب هرکجا باشند آنجا بهشت است

******

تغییر نگاه به زندگی باید از ذهن شروع شود،

یادمان باشد

سنگها نه خرده حسابی باپاهای لنگ دارند

نه قرار و مداری با پاهای سالم!

پس باورهای اشتباه را کنار بگذاریم ...

 هر سقوطی

پایان کار نیست

باران را ببین،

سقوط باران

قشنگترین "آغاز" است

هوای زندگیتان سرشار از لحظه های خوب باران ...

********

چقد زیبااست. . . . .از شیخ بهایی پرسیدند: "سخت میگذرد"

چه باید کرد؟

گفت: خودت که میگویی

سخت "میگذرد"

سخت که "نمیماند"!

پس خدارو شکر که "میگذرد" و "نمیماند"

دیروزت خوب یا بد "گذشت"

و امروز روز دیگری است...

قدری شادی با خود به خانه ببر...

راه خانه ات را که یاد

گرفت

فردا با پای خودش می آید...

*******

"هیلا صدیقی شاعر و شیر زن جوان ایرانی"

 

خانه ات را باد برد،

تو هنوزم نگرانِ وزشِ باد، در موی منی؟! مسخِ افیونی، افسانه اصحابِ کدامین غاری؟

در کدامین خوابی؟

خواب در چشمِ تو ویرانی صد طایفه است،

تشتِ رسواییِ دزدانِ امارت افتاد

تو نگهدار، هنوزم دو سرِ شالِ مرا،

...

پشتِ این پرده پوسیده، تو در خوابی و من،

با همین زلفکِ ممنوعهِ خود،

نردبانی به بلندای سحر می بافم

تا برآرم خورشید،

و تو در خوابی و آب از سرت می گذرد

... و ندیدی هرگز توی جنگل کاج را،

شب به شب، جای سپیدار زدند

و نبودند پلنگان  وقتی،

که دماوندِ اساطیری را،

از کمر، دار زدند

و به هر دانه برنجی که به رنج،

بر سرِ سفرهِ ما آمده بود،

توی شالیزاران،

آهن و آجر و دیوار زدند

و تو در خوابی و آب،

تشنهِ هامون شد

خونِ زاینده برید

و نفس های شبِ شرجی هور،

زیر گِل، مدفون شد ... خانه ات را باد برد

تشتِ رسوایی و غارت افتاد،

تو نگهدار به چنگت ، شبِ گیسوی مرا

تا مبادا شبِ قحطی زده سفره ما،

مشتِ خالی ترا باز کند

تا مبادا که ببینند همه خوی ترا،

موی مرا...

******

مولانا

 

پیر من و مراد من درد من و دوای من

فاش بگفتم این سخن شمس من و خدای من

مات شوم زعشق تو زانکه شه دو عالمی

تا تو مرا نظر کنی شمس من و خدای من

محو شوم به پیش تو تا که اثر نماندم

شرط ادب چنین بود شمس من و خدای من

حور قصور را بگو رخت برون از بهشت

تخت بنه که میرسد شمس  من و خدای من

کعبه من کنشت من دوزخ من بهشت من

مونس روزگار من شمس من و خدای من

عیسی مرده زنده کرد دید فنای خویشتن

زنده جاودان تویی شمس من و خدای من...

*****

از کفرو ز اسلام برون  صحرائیست ;   مارا به میان آن فضا سودائیست;    عارف چو بدان رسید سر رابنهد;   نه کفرو نه اسلام ونه انجا جائیست.    (مولانا)

******

«ﻣﺎﺟﺮﺍﯼ ﺣﺎﺟﯽ»

 

 

ﺣﺪﻭﺩ ﺷﺼﺖ ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﯾﮏ ﺁﺧﻮﻧﺪ ﺑﻪ ﺭﻭﺳﺘﺎﺋﯽ ﺭﺳﯿﺪ. ﺑﺎ ﺩﯾﺪﻥ ﻣﺴﺠﺪ ﻗﺪﯾﻤﯽ ﺁﻥ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ ﺑﻪ ﻧﺰﺩ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺍﻋﻼﻡ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﭘﯿﺶ ﻧﻤﺎﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﺑﺎﺷﺪ.

 

ﮐﺪﺧﺪﺍ ﮐﻪ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﺑﻮﺩ ﻧﻤﺎﺯ ﻧﺨﻮﺍﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻧﻤﺎﺯ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺍﺻﻮﻻ ﺩﺭ ﻋﻤﺮﺵ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩ ﺭﻭﺣﺎﻧﯽ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﻠﺪ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺯﺷﺖ ﺍﺳﺖ، ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﯾﻦ ﺑﺪﻭﻥ ﺁﻧﮑﻪ ﺗﻮﺿﯿﺤﯽ ﺑﺪﻫﺪ، ﻣﻮﺍﻓﻘﺖ ﮐﺮﺩ.

 

ﻫﻤﺎﻥ ﺷﺐ ﺍﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻫﺎﻟﯽ ﺭﺍ ﺟﻤﻊ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺮﺍﯾﺸﺎﻥ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺁﻣﺪﻥ ﭘﯿﺶ ﻧﻤﺎﺯ ﺭﺍ ﺷﺮﺡ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﻗﻮﺍﻋﺪ ﻧﻤﺎﺯ ﺭﺍ ﺑﻠﺪ ﻧﯿﺴﺖ ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻥ ﺷﻤﺎ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﺍﻋﺪ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺪ؟

 

ﻧﮕﺎﻩ ﻫﺎﯼ ﻣﺘﻌﺠﺐ ﻣﺮﺩﻡ ﺟﻮﺍﺏ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩ. ﺩﺳﺖ ﺁﺧﺮ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﭘﯿﺮﺗﺮﯾﻦ ﺍﻫﺎﻟﯽ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﮔﻔﺖ: «ﺗﺎ ﺁﻧﺠﺎ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺑﻮﺩﻥ ﻻﺯﻡ ﻧﯿﺴﺖ ﺧﻮﺩﺕ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﻠﺪ ﺑﺎﺷﯽ، ﮐﺎﻓﯿﺴﺖ ﻫﺮﮐﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﭘﯿﺶ ﻧﻤﺎﺯ ﮐﺮﺩ، ﻣﺎ ﻫﻢ ﺗﻘﻠﯿﺪ ﮐﻨﯿﻢ.»

 

ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺭﺍﻩ ﺣﻞ، ﺧﯿﺎﻝ ﻫﻤﻪ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﺷﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻗﺎﻣﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﻣﺴﺠﺪ ﻗﺪﯾﻤﯽ ﺣﺮﮐﺖ ﮐﺮﺩﻧﺪ. ﻣﺮﺩ ﺭﻭﺣﺎﻧﯽ ﺩﺭ ﺟﻠﻮﯼ ﺻﻒ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﺵ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻧﺪ.

 

ﺁﻗﺎ ﺩﺳﺘﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﯿﺦ ﮔﻮﺵ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻭ ﺯﻣﺰﻣﻪ ﺍﯼ ﮐﺮﺩ، ﻣﺮﺩﻡ ﻫﻢ ﺩﺳﺘﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﺑﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﭼﻮﻥ ﺩﻗﯿﻘﻦ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ﺁﻗﺎ ﭼﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ، ﻫﺮﮐﺪﺍﻡ ﭘﭻ ﭘﭽﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﺁﻗﺎ ﺩﺳﺘﻬﺎ ﺭﺍ ﭘﺎﺋﯿﻦ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﺑﻠﻨﺪ ﮔﻔﺖ: ﺍﻟﻠﻪ ﺍﮐﺒﺮ.

 

ﻣﺮﺩﻡ ﻫﻢ ﺫﻭﻕ ﺯﺩﻩ ﺍﺯ ﺁﻧﮑﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﻓﻬﻤﯿﺪﻧﺪ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩﻧﺪ: ﺍﻟﻠﻪ ﺍﮐﺒﺮ.

 

ﺑﺎﺯ ﺁﻗﺎ ﺯﯾﺮ ﻟﺐ ﭼﯿﺰﯼ ﺧﻮﺍﻧﺪ، ﻣﺮﺩﻡ ﻫﻢ ﺯﯾﺮ ﻟﺐ ﻧﺎﻟﻪ ﻣﯽ ﮐﺮﻧﺪ. ﺁﻗﺎ ﺩﺳﺘﻬﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﺯﺍﻧﻮ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻭ ﭼﯿﺰﯼ ﮔﻔﺖ، ﻣﺮﺩﻡ ﻫﻢ ﺩﺳﺘﻬﺎﯾﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﺯﺍﻧﻮ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ ﻭ ﻧﺎﻟﻪ ﺍﯼ ﮐﺮﺩﻧﺪ. ﺁﻗﺎ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺳﺮﭘﺎ ﺷﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍﻟﻠﻪ ﺍﮐﺒﺮ، ﻣﺮﺩﻡ ﻫﻢ ﺳﺮﭘﺎ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩﻧﺪ: ﺍﻟﻠﻪ ﺍﮐﺒﺮ.

 

ﺁﻗﺎ ﺑﻪ ﺧﺎﮎ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﭼﯿﺰﻫﺎﺋﯽ ﺯﯾﺮﻟﺐ ﮔﻔﺖ، ﻣﺮﺩﻡ ﻫﻢ ﺭﻭﯼ ﺧﺎﮎ ﺍﻓﺘﺎﺩﻧﺪ ﻭ ﻫﺮﮐﺪﺍﻡ ﺯﯾﺮ ﻟﺐ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﺯﻣﺰﻣﻪ ﮐﺮﺩﻧﺪ.ﺁﻗﺎ ﺩﻭ ﺯﺍﻧﻮ ﻧﺸﺴﺖ، ﻣﺮﺩﻡ ﻫﻢ ﺩﻭ ﺯﺍﻧﻮ ﻧﺸﺴﺘﻨﺪ. ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﭘﺎﯼ ﺁﻗﺎ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺩﻭ ﺗﺨﺘﻪ ﭼﻮﺏ ﮐﻒ ﺯﻣﯿﻦ ﮔﯿﺮ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﻋﺮﺑﺪﻩ ﺯﺩﻧﺪ: ﺁﺁﺁﺁﺁﺁﺁﺁﺥ.

 

ﻣﺮﺩﻡ ﻫﻢ ﺫﻭﻕ ﺯﺩﻩ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﮐﺸﯿﺪﻧﺪ: ﺁﺁﺁﺁﺁﺁﺁﺁﺁﺁﺥ.

 

ﺁﺧﻮﻧﺪ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺗﻼﺵ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻭﺿﻌﯿﺖ ﺧﻼﺹ ﮐﻨﺪ، ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭼﭗ ﻭ ﺭﺍﺳﺖ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﺑﺎ ﺩﺳﺘﺶ ﺗﻼﺵ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﻻﯼ ﺩﻭ ﺗﺨﺘﻪ ﭼﻮﺏ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﻨﺪ، ﻣﺮﺩﻡ ﻫﻢ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭼﭗ ﻭ ﺭﺍﺳﺖ ﺧﻢ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺩﺳﺘﺎﻧﺸﺎﻥ ﺑﻪ ﮐﻒ ﺯﻣﯿﻦ ﺿﺮﺑﻪ ﻣﯿﺰﺩﻧﺪ.

 

ﺁﺧﻮﻧﺪ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﮐﺸﯿﺪ: «ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺑﻪ ﺩﺍﺩﻡ ﺑﺮﺱ!!». ﻣﺮﺩﻡ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺍﻭ ﺑﻪ ﺩﺭﮔﺎﻩ ﺧﺪﺍ ﺍﻟﺘﻤﺎﺱ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ.

 

ﺁﻗﺎ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﮐﺸﯿﺪ: «ﺍﯼ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎﯼ ﻧﻔﻬﻢ ﻣﮕﺮ ﮐﻮﺭﯾﺪ ﻭ ﻭﺿﻌﯿﺖ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺑﯿﻨﯿﺪ؟» ﻣﺮﺩﻡ ﻫﻢ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺁﻗﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﻋﺒﺎﺭﺕ ﺭﺍ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯿﺰﺩﻧﺪ.

 

ﺁﻗﺎ ﺍﺯ ﺩﺭﺩ ﺑﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﭼﻨﮓ ﻣﯽ ﺯﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﯾﺎﺭﯼ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺖ، ﻣﺮﺩﻡ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﭼﻨﮓ ﺯﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﯾﺎﺭﯼ ﺧﻮﺍﺳﺘﻨﺪ.

 

ﺑﺎﺭﯼ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺳﻪ ﭼﻬﺎﺭ ﺩﻗﯿﻘﻪ، ﺁﻗﺎ ﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺧﻼﺹ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﺍﺯ ﺩﺭﺩ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﯽ ﭘﯿﭽﯿﺪ، ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺟﻤﻌﯿﺖ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺩﺭﺩ ﺑﯽ ﻫﻮﺵ ﺷﺪ. ﺟﻤﻌﯿﺖ ﻫﻢ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﻫﻢ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻨﺪ ﻭ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺣﺎﻟﺖ ﻣﺎﻧﺪﻧﺪ ﺗﺎ ﺁﺧﻮﻧﺪ ﺑﻪ ﻫﻮﺵ ﺁﻣﺪ.

 

ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺭﻭﺣﺎﻧﯽ ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺭﺳﯿﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺭﻭﺳﺘﺎﯼ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﯽ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﺑﺪﻭﻥ ﺗﻮﺿﯿﺤﯽ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﺭﺍ ﺗﺮﮎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ.

 

ﺍﻣﺎ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺗﺎ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﻧﻤﺎﺯ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﺑﺮﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﭼﻮﻥ ﺫﮐﺮﻫﺎﯼ ﺑﯿﻦ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﮐﺒﺮﻫﺎ ﺭﺍ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ ﺩﺭ ﻋﻮﺽ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﺍﻧﺘﻬﺎﯼ ﻧﻤﺎﺯ ﺭﺍ ﻫﺮﭼﻪ ﺑﺎ ﺷﮑﻮﻩ ﺗﺮ ﺑﺮﮔﺰﺍﺭ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﻭ ﺗﺎ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺩﻭﺍﺯﺩﻩ ﮐﺘﺎﺏ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﺁﺧﺮ ﻧﻤﺎﺯﺷﺎﻥ ﭼﺎﭖ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ.

 

ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺍﻧﺤﺮﺍﻓﺎﺕ ﺟﺰﺋﯽ ﺍﺯ ﺍﺻﻮﻝ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﺑﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﺁﻣﺪﻩ ﻭ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺣﺎﺿﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﺑﯿﺴﺖ ﻭ ﺩﻭ ﻓﺮﻗﻪ ﺗﻔﮑﯿﮏ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ، ﺑﺮﺧﯽ ﻣﻌﺘﻘﺪﻧﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﻨﮓ ﺯﺩﻥ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ، ﮐﻔﭙﻮﺵ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﭼﻮﺏ ﺑﺎﺷﺪ، ﺑﺮﺧﯽ ﻣﻌﺘﻘﺪﻧﺪ، ﭼﻨﮓ ﺑﺮ ﻫﺮﭼﯿﺰﯼ ﺟﺎﯾﺰ ﺍﺳﺖ. ﺑﺮﺧﯽ ﻣﻌﺘﻘﺪﻧﺪ ﻣﺪﺕ ﺑﯿﻬﻮﺷﯽ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻧﻤﺎﺯ ﺭﺍ ﻫﺮﭼﻘﺪﺭ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﮐﻨﯽ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻧﺰﺩﯾﮑﺘﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﯼ ﻭ ﺑﺮﺧﯽ ﻣﻌﺘﻘﺪﻧﺪ ﻣﻬﻢ ﮐﯿﻔﯿﺖ ﺑﯿﻬﻮﺷﯽ ﺳﺖ ﻧﻪ ﻣﺪﺕ ﺁﻥ.

r.m

ﺑﺎﺭﯼ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺭ ﺟﺰﺋﯿﺎﺕ ﻣﺘﻔﺎﻭﺗﻨﺪ ﻭﻟﯽ ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﯾﮏ ﮐﻠﯿﺖ ﻣﻌﺘﻘﺪﻧﺪ ﻭ ﺁﻥ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻋﺪﻩ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﺮﺟﻊ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﻭ ﺑﻘﯿﻪ ﺗﻘﻠﯿﺪ ﮐﻨﻨﺪ...

 

ﺍﺯ: "ﻋﺰﯾﺰ ﻧﺴﯿﻦ" نویسنده بزرگ ترکیه

 

******

ﮔﺎﻫﻲ ﺳﮑﻮﺕ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﭼﻮﻥ ...

ﺳﮑﻮﺕ ﺷﺮﺍﻓﺘﻲ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻦ ﻧﺪﺍﺭﺩ ...

ﻫﯿﭻ ﮔﺎﻩ ﺩﺭ ﻓﺸﺎﺭ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺍﻧﺪﻭﻫﮕﻴﻦ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﻡ ... ﭼﻮﻥ ﺍﯾﻦ ﺧﺪﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺧﻮﯾﺶ ﻣﺮﺍ ﻣﯽ ﻓﺸﺎﺭﺩ

...

ﺑﺮﺍﻱ ﺗﻤﺎﻡ ﺭﻧﺠﻬﺎﻳﻲ ﮐﻪ ﻣﯿﺒﺮﻡ ﺻﺒﻮﺭﻡ ،ﺯﯾﺮﺍ ﺻﺒﺮ ﺍﻭﺝ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺣﮑﻤﺖ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﺳﺖ ...

ﺷﺒﯿﻪ ﺷﺎﻩ ﺷﻄﺮﻧﺞ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ ﮐﻪ ﺣﺘﻲ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺑﺎﺧﺖ ﮐﺴﻲ ﺟﺮﺍﺕ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻨﻢ ﺍﺯ ﺻﻔﺤﻪ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﺩ

ﺍﺯ ﮐﺴﻲ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺩﺭﻭﻍ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﻫﯿﭻ ﮔﺎﻩ ﻧﻤﯽ ﭘﺮﺳﻢ ﭼﺮﺍ ...

ﺯﯾﺮﺍ ﺍﮔﺮ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻗﺎﺑﻞ ﻭ ﺑﺎﺷﻬﺎﻣﺘﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﺩﺭﻭﻍ ﻧﻤﯽ ﮔﻮﯾﺪ !...

ﻭ ﭼﻮﻥ ﯾﻘﯿﻦ ﺩﺍﺭﻡ ﺭﻭﺯﻱ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﻣﻴﺸﻮﻡ ...

ﻣﯿﮕﺬﺍﺭﻡ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﻫﺮﭼﻪ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﺪ ﭘﻴﻠﻪ ﮐﻨﺪ .



****

گرگ هر شب به شکار میرفت و بی آنکه چیزی شکار کند باز میگشت...

ﺷﺒﯽ ﮔــــﺮگ را ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺩﯾﺪﻡ...

ﺑﺎ ﻻﺷﻪ ﯾﮏ ﺁﻫﻮ ﺩﺭ ﺩﻫﺎﻥ ﺑﻪ ﮔﻠﻪ ﺁمد!

ﮔﺮﮒﻫﺎﯼ ﮔﻠﻪ ﺷﺎﺩ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺷﮑﺎﺭ ﺍو.

ﭘﺮﺳﯿﺪند ﭼﺮﺍ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﮔــــــــﺮﮒ؟!!

ﮔﻔﺖ: شبی در ﺳﯿﺎﻫﯽ بیابان ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ؛ ﺩﻟﻢ ﺭﺍ ﺭﺑﻮد!

هر شب به خواست پایم که نه، به تمنای دلم میرفتم تا تماشایش کنم... امشب محو او بودم که ﺷﻨﯿﺪﻡ ﺻﺪﺍﯼ ﺳﮕﺎﻥ ﻭﻟﮕﺮﺩ ﺭﺍ؛

ﺩﻭﯾﺪﻡ

ﭘﺮﯾﺪﻡ

ﺯﯾﺮ ﮔﻠﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻭ ﺩﺭﯾﺪمش!! آنچنان

ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺷﺘﻢ

که ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ

"سهم دلم"

ﻧﺼﯿﺐ "ﺳﮕﺎﻥ ﻭﻟﮕﺮﺩ" ﺷﻮﺩ...

*******

: ﯾﮏ ﺩﻡ ﺑﯿﺎ ﺑﺎ ﻋﺎﺷﻘﺎﻥ ﺩﺳﺘﯽ ﺑﭽﺮﺧﺎﻥ ﻭ ﺑﺮﻭ

ﭼﺮﺧﯽ ﺑﺰﻥ ، ﻣﺴﺘﯽ ﻧﻤﺎ ، ﺩﻝ ﺭﺍ ﺑﺸﻮﺭﺍﻥ ﻭ ﺑﺮﻭ

 

ﺗﺎ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﻭﺍﭘﺴﯿﻦ ﻋﺎﺷﻖ ﻧﺒﯿﻨﺪ ﺷﻮﺭ ﻭﺻﻞ

ﺩﺭ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺭﻭﺯ ﻓﻠﮏ ، ﭼﺮﺧﯽ ﺑﭽﺮﺧﺎﻥ ﻭ ﺑﺮﻭ

 

ﻣﻦ ﺩﺭ ﻫﻮﺍﯼ ﻭﺻﻞ ﺗﻮ ﻫﻔﺖ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﮔﺸﺘﻪ ﺍﻡ

ﺗﻮ ﺑﺎ ﺟﻤﺎﻝ ﻫﺴﺘﯿﺖ ، ﻣﯽ ﺭﺍ ﺑﺠﻮﺷﺎﻥ ﻭ ﺑﺮﻭ

 

ﺍﺯ ﺩﻝ ﮔﺮﯾﺰﺍﻧﻢ ﻣﮑﻦ ، ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﺁﺯﺍﺭﻡ ﻣﮑﻦ

ﺳﺎﻗﯽ ﺷﺮﺍﺑﺖ ﺭﺍ ﺑﺮﯾﺰ ، ﻣﺴﺘﻢ ﺑﮕﺮﺩﺍﻥ ﻭ ﺑﺮﻭ

 

ﺍﺯ ﻓﺮﺵ ﮔﺮ ﻓﺎﺭﻍ ﺷﺪﻡ ﺑﺎ ﻋﺮﺵ ﺩﻣﺴﺎﺯﻡ ﻧﻤﺎ

ﺑﺮ ﺩﺍﺭ ﻓﺮﺵ ﻋﺮﺷﯿﺎﻥ ، ﻃﺮﺣﯽ ﺩﺭﺍﻧﺪﺍﺯ ﻭ ﺑﺮﻭ

 

ﮔﻔﺘﯽ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺁﻣﺪﯼ ، ﺩﺭ ﻓﺼﻞ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺁﻣﺪﯼ

ﺑﺎ ﮔﺮﺩﺵ ﻣﺴﺘﺎﻧﻪ ﺍﺕ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻣﭙﯿﭽﺎﻥ ﻭ ﺑﺮﻭ

 

ﻣﺎ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﯾﻢ ﺯﺍﺭ ﻭ ﭘﺮﯾﺸﺎﻥ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ

ﺑﺮ ﺧﺎﮎ ﭘﺎﮎ ﻋﺎﺷﻘﺎﻥ ، ﭼﺸﻤﯽ ﺑﯿﺎﻧﺪﺍﺯ ﻭ ﺑﺮﻭ

 

ﺩﺭ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺗﻠﺦ ﻣﺎ ، ﺟﺎﻥ ﺭﺍ ﻏﻨﯿﻤﺖ ﻣﯽ ﺑﺮﻧﺪ

ﺑﺮ ﭘﯿﮑﺮ ﺧﻮﻧﯿﻦ ﻣﺎ ، ﺍﺷﮑﯽ ﺑﯿﺎﻓﺸﺎﻥ ﻭ ﺑﺮﻭ

 

ﺍﯼ ﺟﺎﻥ ﺟﺎﻥ ﺍﻓﺮﻭﺧﺘﻪ ، ﺟﺎﻥ ﻫﺎ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺖ ﺳﻮﺧﺘﻪ

ﺗﻦ ﻫﺎﯼ ﺗﻨﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻦ ، ﺟﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺴﻮﺯﺍﻥ ﻭ ﺑﺮﻭ

 

ﺍﺯ ﻣﺤﺸﺮ ﺭﺿﻮﺍﻧﯿﺖ ﺟﺎﻧﯽ ﺩﮔﺮ ﺩﺍﺭﻡ ﻃﻠﺐ

ﺍﯾﻦ ﺟﺎﻥ ﻣﺤﺰﻭﻥ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮ ، ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻨﻮﺷﺎﻥ ﻭ ﺑﺮﻭ

 

 

"حضرت مولانا"

تا امروز با همنشینی که همکیش من نبود،مخالفت می ورزیدم.لیکن امروز دل من پذیرای همه ی صورت ها شده است.چراگاه آهوان است و بتکده ی بتان و صومعه راهبان و کعبه ی طائفان و الواح تورات و اوراق قرآن. دین من اینک دین عشق است و هرجا که کاروان عشق برود دین و ایمان من هم به دنبالش روان است.

 

(محی الدین عربی)

اخلاق بردگی و اخلاق اربابی

کارل گوستاو یونگ

(روانشناس شهیر سوئیسی و از شاگردان معروف فروید )

 

اخلاق دو جور است :...

اخلاق بردگی و اخلاق اربابی.

اخلاق بردگی یعنی همین چیزی که 90 درصد مردم بهش معتقدند؛ اخلاقی که می‌گوید در مهمانی‌ها و جمع فامیل لبخند بزن، اگر عصبانی می‌شوی، خوددار باش و فریاد نزن، وقتی دخترعمویت بچه دار می‌شود برایش کادو ببر، وقتی دوستت ازدواج می‌کند بهش تبریک بگو، وقتی از همکارت خوشت نمی‌آید، این را مستقیم بهش حالی نکن،برای این که دوستت، همسرت، برادرت ناراحت نشوند خودت را،عقاید و احساساتت را سانسور کن، برای به دست آوردن تأیید و تحسین اطرافیان، لباسی را که دوست داری نپوش،اگر لذتی برخلاف شرع و عرف و قوانین جامعه بشری است آن را در وجودتبُکُش و به خاک بسپار، فداکار، مهربان، صبور، متعهد، خوش برخورد و خلاصه، همرنگ و همراه و هم مسلک جماعت باش

اما "اخلاق اربابی"، کاملا متفاوت است.افرادی که به اخلاق اربابی پایبندند، از نظر روانشناسی، آدم‌هایی هستند که به بالاترین حد از بلوغ روانی رسیده اند و قوانین اخلاقی را نه از روی ترس از خدا و جهنم و قانون و پلیس وهمسر و پدر و مادر و نه به طمع پاداش و تشویق اجتماعی، که برمبنای وجدان خودشان تعریف می‌کنند. البته وجدان شخصی این افراد، مستقل، بالغ، صادق و سالم است، اهل ماست مالی و لاپوشانی نیست، صریح و بی پرده است و با هیچکس، حتی خودشان تعارف ندارد. بزرگترین معیار خالقان اخلاق اربابی برای اعمال و رفتارشان، رسیدن به آرامش و رضایت درونی است. اخلاق اربابی مرزهای وسیع و قابل انعطافی دارد و هرگز خشک و متعصب نیست.

 

برای توده‌هایی که مقید و مأخوذ به اخلاق بردگی هستند، اخلاق اربابی، گاه زیبا و تحسین برانگیز، گاهی گناه آلود و فاسد و در اکثر مواقع گنگ و نامفهوم است.

 

یونگ می‌گوید افرادی که به اخلاق اربابی رسیده اند تاوان این بلوغ را با تنهایی و طرد شدگی پس می‌دهند. آنها به رضایت درونی می‌رسند ولی همیشه برای اطرفیانشان، دور از دسترس و غیرقابل درک باقی می‌مانند.

ﻋﺎﺷﻖ ﺷﻮﯾﺪ

ﻧﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻟﺬﺕ ﺑﻮﺳﻪ ﻭ ﻫﻢ ﺁﻏﻮﺷﯽ

ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﻤﺮﮐﺰ ﺫﻫﻦ ﺭﻭﯼ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﻋﺎﺷﻖ ﺷﻮﯾﺪ

ﻭﻓﺎﺩﺍﺭﯼ ﻟﺬﺕ ﺩﺍﺭﺩ

ﻫﻤﺎﻧﻘﺪﺭ ﻛﻪ ﺯﻥ ﺭﺍ ﺑﺎﻳﺪ ﻓﻬﻤﻴﺪ ...

ﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﺎﻳﺪ ﺩﺭﻙ ﻛﺮﺩ ...

ﻫﻤﺎﻧﻘﺪﺭ ﻛﻪ ﺯﻥ " ﺑﻮﺩﻥ" ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﺪ ...

ﻣﺮﺩ ﻫﻢ "ﺍﻃﻤﻴﻨﺎﻥ " ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﺪ ...

ﻫﻤﺎﻧﻘﺪﺭ ﻛﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﻗﺮﺑﺎﻥ ﺻﺪﻗﻪ ﻱ ﺭﻭﯼ ﺑﯽ ﺁﺭﺍﻳﺶ ﺯﻥ ﺭﻓﺖ ...

ﺑﺎﻳﺪ ﻓﺪﺍﯼ ﺧﺴﺘﮕﻲ ﻫﺎﻱ ﻣﺮﺩ ﻫﻢ ﺷﺪ ...

ﻫﻤﺎﻧﻘﺪﺭ ﻛﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻲ ﺣﻮﺻﻠﮕﯽ ﻫﺎﯼ ﺯﻥ ﺭﺍ ﻃﺎﻗﺖ ﺁﻭﺭﺩ ...

ﻛﻼﻓﮕﻲ ﻫﺎﯼ ﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﺎﻳﺪ ﻓﻬﻤﻴﺪ ...

ﺧﻼﺻﻪ " ﻣﺮﺩ" ﻭ "ﺯﻥ" ﻧﺪﺍﺭﺩ ...

ﺑﻪ ﻧﻘﻄﻪ ﻱ " ﻣــﺎ " ﺷﺪﻥ ﻛﻪ ﺭﺳﻴﺪﯼ ...

ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﺑﺎﺵ ﺑﺮﺍﻳﺶ ...

ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺣﺲ ﻛﻨﺪ ﻫﻴﭽﻜﺲ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺗﻮ ﺩﺭﻛﺶ ﻧﻤﻴﻜﻨد...

🌹❤❤❤❤❤"تشعشع مثبت"

 

 اگر می خواهی شخصیت گیرایی داشته باشی، نباید کاری کنی که دیگران از تو خوششان بیاید؛ بلکه باید کاری کنی که وقتی در کنار دیگران هستی، آنها نسبت به خودشان احساس بهتری داشته باشند!

 

 "رابرت براولت"

 

ودل شما ،

همچون دانه اى زیر برف ،

خواب بهار را مى بیند .

به رویاها اعتماد کنید ،

زیرا دروازه ى جاودانگى را در ان ها تعبیه کرده اند

*****

منتظر هرچه باشیم،همان برایمان پیش می‌‌آید. منتظر شادی باشیم،شادی پیش می‌‌آید.

منتظر غم باشیم،غم پیش می‌‌آید.

هرگز پول را برای بیماری و مشکلات پس انداز نکنیم. چون رخ می‌‌دهد.

پول را برای عروسی ،برای خرید خانه،اتومبیل، مسافرت و نظایر آن پس انداز کنیم.

وقتی می‌‌گوئیم این پول برای خرید اتومبیل است، دیگر به تصادف فکر نکن...

ژاپنی‌ها ضرب‌المثل جالبی دارند و می‌گویند:

اگر فریاد بزنی به صدایت گوش می‌دهند !

و اگر آرام بگویی به حرفت گوش می‌دهند !

 قدرت کلماتت را بالا ببر نه صدایت را !

این "باران" است که باعث رشد گل ها می شود نه "رعد و برق" !

******

صبح یعنی یا کریم

یا کریمی روی سیم

یا کریمی مهربان

دوست با یاس و نسیم

...

صبح یعنی آفتاب

در میان حوض آب

خنده ی ماهی به نور

یک سلام و یک جواب

...

صبح یعنی دست باز

لحظه ی راز و نیاز

اشک های مادرم

توی باغ جانماز

...

صبح، خوب و باصفاست

بهترین‌ وقت دعاست

دوست دارم صبح را

صبح، لبخند خداست

  • بتسابه مهدوی

درس های دکتر بتسابه مهدوی در کلاس دلشدگان شهریور شماره 1

بتسابه مهدوی | جمعه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۴، ۰۶:۳۸ ق.ظ

مردم می گویند: "آدم های خوب را پیدا کنید و بدها را رها کنید"! اما باید اینگونه باشد: "خوبی را در آدم ها پیدا کنید و بدی آن ها را نادیده بگیرید"  هیچکس کامل نیست...!!!

وظیفه ی آموزش این است که ذهن های خالی را به ذهن های باز تبدیل کند،نه به ذهن های پر.

 

مالکولم فوربس

ما همواره نمی توانیم {درد} را ریشه کن نماییم، اما رنج کشیدن اختیاری است. اگر انتظار برای احساس بهتر را رها نمایید، سریعا شروع به احساس بهتری خواهید نمود...

"آدیاشانتی"

هیچ نیازی به رقابت جوئی با هیچ انسانی نیست.

هر شخصی خود خودش است، تو تو هستی و کاملا خوب و زیبا هستی.

خودت را پذیرا باش.

هیچ نیازی به رقابت جوئی با هیچ انسانی نیست.

هر شخصی خود خودش است، تو تو هستی و کاملا خوب و زیبا هستی.

خودت را پذیرا باش.

به خاطر داشته باشید زمانی که آگاهی شما خدشه دار باشد ، هیچ چیز را به درستی نمی بینید و درک نمی کنید . در

ناآگاهی ، همیشه بازتابی وجود دارد . امشب به ماه نگاه کن ، می توانی با دست چشم هایت را فشار بدهی و ماه را دو تا

ببنی ! در این حالت ، باور اینکه فقط یک ماه در آسمان وجود دارد برایت مشکل خواهد بود . آن را دو تا می بینی ... و

حالا تصور کن ... که یک نفر به طور طبیعی لوچ به دنیا آمده باشد ، نقص او سبب می شود همه چیز را دو تا ببینید . هر

چیزی را که تو یکی می بینی ، او دو تا می بیند .

دید درونی ما به صورت های مختلف مه آلود و تیره می شود و در نتیجه چیزهایی را که وجود خارجی ندارند می بینیم ،

ولی نمی توانیم انکارشان کنیم . ما به چشم هایمان اعتماد داریم و همین چشم ها هستند که واقعیت را دگرگون می بینند

 

از تهى بودن خود لذت ببرید. تقویتش کنید و آن را گرامى بدارید.

بگذارید تهى بودن شما توأم با جشن، شادى و رقص باشد. آمدن و

نیامدن خداوند بستگى به خودش دارد؛ چرا شما باید نگران باشید؟

همه چیز را به او بسپارید. او زمانى که کاملاً از آمدنش ناآگاه هستید

به سراغتان مى آید. شما حتى صداى پاى او را هم نخواهید شنید. او

ناگهان و در یک لحظه حضور پیدا مىکند. ولى باید کاملاً تهى باشید؛

بدین معنا که هیچ انتظار و خواسته اى نداشته باشید.

 

ﻣـﺮﺩﯼ ﺑـﻪ همسرش ﮔـﻔـﺖ: "ﻧـﻤـﯿـﺪﺍﻧـﻢ ﺍﻣـﺮﻭﺯ ﭼـﻪ ﻛـﺎﺭ ﺧـﻮﺑـﯽ ﺍﻧـﺠـﺎﻡ ﺩﺍﺩﻡ ﻛـﻪ ﯾـﻚ فرشته ﺑـﻪ ﻧـﺰﺩﻡ ﺁﻣـﺪ ﻭ ﮔـﻔـﺖ ﻛـﻪ ﯾـﻚ ﺁﺭﺯﻭ ﻛـﻦ ﺗـﺎ ﻣـﻦ ﻓـﺮﺩﺍ ﺑـﺮﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﺵ ﻛـﻨـﻢ"!

همسرش ﺑـﻪ ﺍﻭ ﮔـﻔـﺖ: "ﻣـﺎ ﻛـﻪ 16 ﺳـﺎﻝ ﺑـﭽـﻪ ﺍﯼ ﻧـﺪﺍﺭﯾـﻢ، ﺁﺭﺯﻭ ﻛـﻦ ﻛـﻪ ﺑـﭽـﻪ ﺩﺍﺭ ﺷـﻮﯾـﻢ.

ﻣـﺮﺩ ﺭﻓـﺖ ﭘـﯿـﺶ ﻣـﺎﺩﺭﺵ ﻭ ﻣـﺎﺟـﺮﺍ ﺭﺍ ﺑـﺮﺍﯼ ﺍﻭ ﺗـﻌـﺮﯾـﻒ‌ ﻛـﺮﺩ، ﻣـﺎﺩﺭﺵ ﮔـﻔـﺖ: "ﻣـﻦ ﺳـﺎﻟـﻬـﺎﺳـﺖ ﻛـﻪ ﻧـﺎﺑـﯿـﻨـﺎ ﻫـﺴـﺘـﻢ، ﭘـﺲ ﺁﺭﺯﻭ ﻛـﻦ ﻛـﻪ ﭼـﺸـﻤـﺎﻥ ﻣـﻦ ﺷـﻔـﺎ ﯾـﺎﺑـﺪ".

ﻣـﺮﺩ ﺍﺯ ﭘـﯿـﺶ ﻣـﺎﺩﺭﺵ ﺑـﻪ ﻧـﺰﺩ ﭘـﺪﺭ ﺭﻓـﺖ، ﭘـﺪﺭﺵ ﺑـﻪ ﺍو ﮔـﻔـﺖ: "ﻣـﻦ ﺧـﯿـﻠـﯽ ﺑـﺪﻫـﻜـﺎﺭﻡ ﻭ ﻗـﺮﺽ ﺯﯾـﺎﺩ ﺩﺍﺭﻡ، ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﻓـﺮﺷـﺘـﻪ ﺗـﻘـﺎﺿـﺎﯼ ﭘـﻮﻝ ﺯﯾـﺎﺩﯼ ﻛـﻦ".

ﻣـﺮﺩ ﻫـﺮﭼـﻪ ﻓـﻜﺮ ﻛـﺮﺩ, ﻫـﻮﺍﯼ ﻛـﺪﺍﻣـﺸـﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺍﺷـﺘـﻪ ﺑـﺎﺷـﺪ، ﻛـﺪﺍﻡ ﯾـﻚ ﺍﺯ ﺍﯾـﻦ ﺍﻓـﺮﺍﺩ ﺗـﻘـﺪﻡ ﺩﺍﺭﻧـﺪ، همسرم؟ ﻣـﺎﺩﺭﻡ؟ ﭘـﺪﺭﻡ؟

ﺗـﺎ ﻓـﺮﺩﺍ ﺭﺍﻩ ﭼـﺎﺭﻩ ﺭﺍ ﭘـﯿـﺪﺍ ﻛـﺮﺩ ﻭ ﺑـﺎ ﺧـﻮﺷـﺤـﺎﻟـﯽ ﺑـﻪ ﭘـﯿـﺶ فرشته ﺭﻓـﺖ ﻭ ﮔـﻔـﺖ: "ﺁﺭﺯﻭ ﺩﺍﺭﻡ ﻛـﻪ ﻣـﺎﺩﺭﻡ ﺑـﭽـﻪ‌ﺍﻡ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮔـﻬـﻮﺍﺭﻩﺍﯼ ﺍﺯ ﻃـﻼ ﺑـﺒـﯿـﻨـﺪ“!

(ﭘﺎﺋﻮﻟﻮ ﮐﻮﺋﯿﻠﻮ)

**برای همدیگر آرزوهای قشنگ کنیم

 

 

خدا از هر چه پنداری جدا باشد

خدا هرگز نمی خواهد خدا باشد

نمیخواهد خدا بازیچه دست شما باشد

که او هرگز نمیخواهد چنین ایینه ی وحشت نما باشد

هراس از وی ندارم من

ترس از ان دارم مبادا رهگذاری را بیازارم

نه جنگی با کسی دارم نه کس با من

بگو موسی بگو موسی پریشان تر تویی یا من

نمیترسم

نه از دوزخ نه از هرمان

نه از فردا نه از مردن

نه از پیمانه می خوردن

خدا را میشناسم از شما بهتر

خدا را میشناسم من

 

 

 

سلاااااااااام فرکانس مثبتی هاااا ...

 

امروز سه شنبه

 

همراه با چند جمله الهام بخش و زیبا برخیزید و بدرخشید ...

روزی مملو از ارامش دوستی و موفقیت براتون ارزو می کنم ...

 

"زندگی را طلاق ندهید."

این یعنی اینکه خودتون رو از خوشی های دنیا و زندگی , محروم نکنید

در مقابل مشکلات , تسلیم نشید و زانوی غم بغل نگیرید. خودتون رو دوست داشته باشید و به خودتون و خواسته هاتون احترام بذارید . یادتان باشد بهترین دوست شما

"تصویر ذهنی های خوب شما از خودتان " است .

پس زندگی را زندگی کنید .

 

جمله تاکیدی امروز ...

 من شجاع هستم و اطمینان دارم زندگی پر از فرصت است و من هر فرصتی را به ثروتی تبدیل می کنم ....

 

خدایا شکرت 🙏️🙏

 

روزتان پر از فرکانس های مثبت و زیبای زندگی ...

 

 

 

شاخه‌ی عشق را شکستم

آن را در خاک دفن کردم

و دیدم که

باغم گل‌ کرده‌ است

 

کسی نمی تواند عشق را بکشد

اگر در خاک دفنش کنی

دوباره می‌روید

اگر پرتابش کنی به آسمان

بال‌هایی از برگ در می‌آورد

و در آب می‌افتد

با جوی‌ها می‌درخشد

و غوطه‌ور در آب

برق می‌زند

 

خواستم آن را در دلم دفن کنم

ولی دلم خانه‌ی عشق بود

درهای خود را باز کرد

و آن را احاطه کرد با آواز از دیواری تا دیواری

دلم بر نوک انگشتانم می‌رقصید

 

عشقم را در سرم دفن کردم

و مردم پرسیدند

چرا سرم گل داده‌ است

چرا چشم هایم مثل ستاره‌ها می‌درخشند

و چرا لبهایم از صبح روشن‌ترند

 

می خواستم این عشق را تکه‌تکه کنم

ولی نرم و سیال بود ، دور دستم پیچید

و دست‌هایم در عشق به دام افتادند

حالا مردم می‌پرسند که من زندانی کیستم

 

شاخه‌ی عشق / هالینا پوشویاتوسکا

 

 

 

هیچکس"سرش آنقدر شلوغ نیست

که "زمان"از دستش در برود و "شما"را از "یاد"ببرد .... همه چیز برمی گردد به "اولویت های آدم".اگر "کسی"به "هردلیلی"در هر "مکانی"باهر"احساسی""تو"

رایادش رفت،،،

فقط یک دلیل دارد؛

 

"جزو اولویت هایش نیستی

***************88

از افلاطون پرسیدند:شگفت انگیزترین رفتار انسان چیست؟

پاسخ داد:

'از کودکی خسته می شود،برای بزرگ شدن عجله می کند و سپس دلتنگ دوران کودکی خود می شود!

ابتدا برای کسب مال و ثروت از سلامتی خود مایه می گذارد،سپس برای بازپس گرفتن سلامتی از دست رفته پول خود را خرج می کند.

طوری زندگی می کند که گویی هرگز نخواهد مرد و بعد طوری میمیرد که گویی هرگز زندگی نکرده است!

آنقدر به آینده فکر می کند که متوجه ازدست رفتن امروز خود نیست ،در حالی که زندگی گذشته یا آینده نیست، بلکه زندگی همین حالاست...

 

 

 

اگر با نام او که یگانه است آغاز نمودی این آغاز را پایانی خوش است

چرا که اوست آغاز هر انجام، اوست آغاز کننده کارها و به پایان رساننده امور

اگر با نام او حرکت کردی رسیدن تو به مقصد حتمیست و سرانجام کار نیکو

اگر با نام او آغاز کردی شاید با مشکلات و سختی ها روبرو شوی ولى ایمان داشته باش که به مقصود خواهی رسید چرا که نام او هموار کننده راه و آسان کننده هر دشواریست...

 

*****

آموزگار عزیزم

 

سال ها گذشت،

 

و هنوز هم نوشته هامان آن قدر زیبا نیست که بالای سرمان قاب کنیم...

 

مشق امشب هم، مثل دیشب، مثل هر شب،

 

دو صفحه تمیز و زیبا می نویسیم؛

 

"آدمی را آدمیت لازم است."

*********************

خداوند از فرط مهربانی وقتی بییند یکی از آفریدگانش از چیزی رنج میبرد، مداخله میکند و میگوید دیگر بس است، رنج تو را نمیتوانم ببینم

 

و موقعیت او را به سرعت تغییر میدهد

 

حتی اگر به ظاهر دردی جزیی برای آفریده اش حادث شود

 

اما به زودی، دست او را میگیرد و یک چیز زیباتر و بهتر را نشانش میدهد و میگوید:

 

بفرما این چیزی است که تو لایقش هستی

*****

 تا رابطه ی بین من و تو شکرآب است

هر خاطره ی خوب تو مامور عذاب است

قرض الحسنه قلب خودم را به تو دادم

افسوس که چشمان تو هم عضو شتاب است

جالب تر از این نیست، در آغوش منی و

آغوش تو یاد آور سرمای سراب است

این دست خودم نیست که دنبال تو هستم

تقصیر دل بی پدر خانه خراب است

باید که ببینی دل من سوخت برایت

خر داغ نکردند و این بوی کباب است

خیرت برسد یا نرسد راضی ام از تو

وقتی به خدا شر تو هم عین ثواب است

******

یک شب

همه ی خیابان ها را

با تمام بلوارهایش

پارکها را با تمام درختان و نیمکتهایش

خواهم دزدید

همه را تا میزنم

و در کوله ی خیالم می گذارم

به سمت تو می آیم

تا با تمام خیابان ها و پارکها

با من خاطره داشته باشی

که هرگز نتوانی فراموشم کنی ...

**********

 عواطف انسانی که ارگانهای بدن را ضعیف میکند:

۱- عصبانیت: کبد را ضعیف میکند.

۲- غم و غصه: ششها را ضعیف میکند.

۳- نگرانی: معده را ضعیف میکند.

۴- استرس: قلب ومغز را ضعیف میکند.

۵- ترس: باعث از کار افتادن کلیه ها میشود.

جلوگیری از عواطف منفی میتواند باعث سلامتیت گردد.

 

پس

خونسرد باش

خوب نگاه کن

خوب احساس کن

و خوب عمل کن

شاد باش

و درهمه حال لبخند بزن

******

خدایا سلام!

 در دفتر حضور و غیاب امروز، حاضری زدیم!

حضورمان را بپذیر و جایگاه مان را در کلاس بندگی ات در ردیف بهترین ها قرار ده.

سودای عشق تو، آفتاب دل ماست. با اشعه های زرین عشقت، بارقه امید را در روزنه های فرو بسته دلهامان بتابان!

 

سلام صبحتون بخیر و روزتون پر از انرژی و شادابی

*******

خدای زیبایم سلام.

 

یک صبح زیبای دیگرراباترنم دلنشین پرندگانت آغازنمودم پرندگانی

 

 که شکرگزاری میکنندونیایش شکربرای یکروززیبای دیگر

 

شکربرای بوی خوش زندگی

 

شکروهزاران شکربرای وجودارزشمندعزیزانم

 

شکربرای سلامتی جسم وجان

 

شکربرای رزق وروزی حلال وبی نیازی

 

شکربرای قرارگرفتن درراهت

 

شکربرای بارش زیبایت که فضارازیباترودلنشین ترکرده است

 

شکربرای تمام نعمتهایت که در‌اختیارم قرارداده ایی

هرچه شکرگویم کم است

 

 

 

صبحت پرنشاط ؛ روزت پربرکت؛ روزیت پربار....

🌺🌺🌺🌺🌹🌹🌹🌹

 

متنی فوق العاده فوق العاده عالی

 

ﺍﺩﯾﺴﻮﻥ ﺩﺭ ﺳﻨﯿﻦ ﭘﯿﺮﯼ ﭘﺲ ﺍﺯ ﮐﺸﻒ ﻻﻣﭗ، ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪﺍﻥ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﺑﻪ

ﺷﻤﺎﺭ ﻣﯿﺮﻓﺖ ﻭ ﺩﺭﺁﻣﺪ ﺳﺮﺷﺎﺭﺵ ﺭﺍ ﺗﻤﺎﻡ ﻭ ﮐﻤﺎﻝ ﺩﺭ ﺁﺯﻣﺎﯾﺸﮕﺎﻩ ﻣﺠﻬﺰﺵ ﮐﻪ

ﺳﺎﺧﺘﻤﺎﻥ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺑﻮﺩ ﻫﺰﯾﻨﻪ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ...

ﺍﯾﻦ ﺁﺯﻣﺎﯾﺸﮕﺎﻩ، ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﻋﺸﻖ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺑﻮﺩ . ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺍﺧﺘﺮﺍﻋﯽ ﺟﺪﯾﺪ ﺩﺭ ﺁﻥ

ﺷﮑﻞ ﻣﯽ ﮔﺮﻓﺖ ﺗﺎ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺑﻬﯿﻨﻪ ﺳﺎﺯﯼ ﻭ ﻭﺭﻭﺩ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺷﻮﺩ.

ﺩﺭ ﻫﻤﯿﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻧﯿﻤﻪ ﻫﺎﯼ ﺷﺐ ﺍﺯ ﺍﺩﺍﺭﻩ ﺁﺗﺶ ﻧﺸﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﭘﺴﺮ

ﺍﺩﯾﺴﻮﻥ ﺍﻃﻼﻉ ﺩﺍﺩﻧﺪ، ﺁﺯﻣﺎﯾﺸﮕﺎﻩ ﭘﺪﺭﺵ ﺩﺭ ﺁﺗﺶ ﻣﯽ ﺳﻮﺯﺩ ﻭ ﺣﻘﯿﻘﺘﺎ ﮐﺎﺭﯼ

ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﮐﺴﯽ ﺑﺮ ﻧﻤﯽ ﺁﯾﺪ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺗﻼﺵ ﻣﺎﻣﻮرﺍﻥ ﻓﻘﻂ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﻠﻮﮔﯿﺮﯼ ﺍﺯ

ﮔﺴﺘﺮﺵ ﺁﺗﺶ ﺑﻪ ﺳﺎﯾﺮ ﺳﺎﺧﺘﻤﺎﻧﻬﺎ ﺍﺳﺖ!

ﺁﻧﻬﺎ ﺗﻘﺎﺿﺎ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺑﻪ ﻧﺤﻮ ﻗﺎﺑﻞ ﻗﺒﻮﻟﯽ ﺑﻪ ﺍﻃﻼﻉ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺭﺳﺎﻧﺪﻩ

ﺷﻮﺩ ...

ﭘﺴﺮ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺍﻧﺪﯾﺸﯿﺪ ﮐﻪ ﺍﺣﺘﻤﺎﻻ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺑﺎ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺍﯾﻦ ﺧﺒﺮ ﺳﮑﺘﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ

ﻟﺬﺍ ﺍﺯ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﮐﺮﺩﻥ ﺍﻭ ﻣﻨﺼﺮﻑ ﺷﺪ ﻭ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺤﻞ ﺣﺎﺩﺛﻪ ﺭﺳﺎﻧﺪ ﻭ ﺑﺎ

ﮐﻤﺎﻝ ﺗﻌﺠﺐ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺳﺎﺧﺘﻤﺎﻥ ﺁﺯﻣﺎﯾﺸﮕﺎﻩ ﺭﻭﯼ ﯾﮏ ﺻﻨﺪﻟﯽ

ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺳﻮﺧﺘﻦ ﺣﺎﺻﻞ ﺗﻤﺎﻡ ﻋﻤﺮﺵ ﺭﺍ ﻧﻈﺎﺭﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ!!!

ﭘﺴﺮ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﺟﻠﻮ ﻧﺮﻭﺩ ﻭ ﭘﺪﺭ ﺭﺍ ﺁﺯﺍﺭ ﻧﺪﻫﺪ . ﺍﻭ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﯾﺸﯿﺪ ﮐﻪ ﭘﺪﺭ

ﺩﺭ ﺑﺪﺗﺮﯾﻦ ﺷﺮﺍﯾﻂ ﻋﻤﺮﺵ ﺑﺴﺮ ﻣﯽ ﺑﺮﺩ.

ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﭘﺪﺭ ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﺑﺮﮔﺮﺩﺍﻧﺪ ﻭ ﭘﺴﺮ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺻﺪﺍﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﻭ ﺳﺮ ﺷﺎﺭ ﺍﺯ

ﺷﺎﺩﯼ ﮔﻔﺖ : ﭘﺴﺮ ﺗﻮ ﺍﯾﻨﺠﺎﯾﯽ؟ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯽ ﭼﻘﺪﺭ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ؟!! ﺭﻧﮓ ﺁﻣﯿﺰﯼ

ﺷﻌﻠﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯽ؟!! ﺣﯿﺮﺕ ﺁﻭﺭ ﺍﺳﺖ!!!

ﻣﻦ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺁﻥ ﺷﻌﻠﻪ ﻫﺎﯼ ﺑﻨﻔﺶ ﺑﻪ ﻋﻠﺖ ﺳﻮﺧﺘﻦ ﮔﻮﮔﺮﺩ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ

ﻓﺴﻔﺮ ﺑﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ! ﻭﺍﯼ! ﺧﺪﺍﯼ ﻣﻦ، ﺧﯿﻠﯽ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ! ﮐﺎﺵ ﻣﺎﺩﺭﺕ

ﻫﻢ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﯾﻦ ﻣﻨﻈﺮﻩ ﺯﯾﺒﺎ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺩﯾﺪ . ﮐﻤﺘﺮ ﮐﺴﯽ ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ﻋﻤﺮﺵ

ﺍﻣﮑﺎﻥ ﺩﯾﺪﻥ ﭼﻨﯿﻦ ﻣﻨﻈﺮﻩ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺷﺖ! ﻧﻈﺮ ﺗﻮ ﭼﯿﺴﺖ ﭘﺴﺮﻡ؟!!

ﭘﺴﺮ ﺣﯿﺮﺍﻥ ﻭ ﮔﯿﺞ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ : ﭘﺪﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﺩﺭ ﺁﺗﺶ ﻣﯽ ﺳﻮﺯﺩ ﻭ ﺗﻮ ﺍﺯ

ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺭﻧﮓ ﺷﻌﻠﻪ ﻫﺎ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ؟!!!!!!

ﭼﻄﻮﺭ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﯽ؟! ﻣﻦ ﺗﻤﺎﻡ ﺑﺪﻧﻢ ﻣﯽ ﻟﺮﺯﺩ ﻭ ﺗﻮ ﺧﻮﻧﺴﺮﺩ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺍﯼ؟!

ﭘﺪﺭ ﮔﻔﺖ : ﭘﺴﺮﻡ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ ﮐﻪ ﮐﺎﺭﯼ ﺑﺮ ﻧﻤﯽ ﺁﯾﺪ . ﻣﺎﻣﻮﺭﯾﻦ ﻫﻢ ﮐﻪ

ﺗﻤﺎﻡ ﺗﻼﺷﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ . ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﻟﺬﺕ ﺑﺮﺩﻥ ﺍﺯ ﻣﻨﻈﺮﻩ

ﺍﯾﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ !...

ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺁﺯﻣﺎﯾﺸﮕﺎﻩ ﻭ ﺑﺎﺯ ﺳﺎﺯﯼ ﯾﺎ ﻧﻮ ﺳﺎﺯﯼ ﺁﻥ ﻓﺮﺩﺍ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ! ﺍﻵﻥ

ﻣﻮﻗﻊ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﻧﯿﺴﺖ! ﺑﻪ ﺷﻌﻠﻪ ﻫﺎﯼ ﺯﯾﺒﺎ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﭼﻨﯿﻦ ﺍﻣﮑﺎﻧﯽ ﺭﺍ

ﻧﺨﻮﺍﻫﯽ ﺩﺍﺷﺖ!!

ﺗﻮﻣﺎﺱ ﺁﻟﻮﺍ ﺍﺩﯾﺴﻮﻥ ﺳﺎﻝ ﺑﻌﺪ ﻣﺠﺪﺩﺍ ﺩﺭ ﺁﺯﻣﺎﯾﺸﮕﺎﻩ ﺟﺪﯾﺪﺵ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﮐﺎﺭ ﺑﻮﺩ

ﻭ ﻫﻤﺎﻥ ﺳﺎﻝ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﺍﺧﺘﺮﺍﻉ ﺑﺸﺮﯾﺖ ﯾﻌﻨﯽ ﺿﺒﻂ ﺻﺪﺍ ﺭﺍ ﺗﻘﺪﯾﻢ

ﺟﻬﺎﻧﯿﺎﻥ ﻧﻤﻮﺩ. ﺁﺭﯼ ﺍﻭ ﮔﺮﺍﻣﺎﻓﻮﻥ ﺭﺍ ﺩﺭﺳﺖ ﯾﮏ ﺳﺎﻝ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻭﺍﻗﻌﻪ ﺍﺧﺘﺮﺍﻉ

ﮐﺮﺩ.

از زندگیت لذت ببر و افسوس چیزهای گذشته را نخور...

گذشته، درگذشته...!

 

ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯾﺘﺎﻥ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﻣﺜﺒﺖ

*******

اﻣﺮﻭﺯ ﺭﻭﺯ ﺳﭙﺎﺳﮕﺰﺍﺭ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﺳﺖ ؛

ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﺘــــــــــﺎﻥ ﺏ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺗﺎﺑﻠﻮﯼ ﻫﺰﺍﺭ

ﺭﻧﮓ ...

ﺍﻭن که  ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺁﻓﺮﯾﺪ،

ﺗﺎ ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﺴﯽ ﻫﺴﺘــــــــــ ﺑﺮﺍﯼ

ﻋﺎﺷﻖ ﺑﻮﺩﻥ .

ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺑﯿﺎﻭﺭﯾﻢ

ﺑﻪ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﯾﮏ ﭘﺮﻧﺪﻩ ...

ﺑﻪ ﻃﻠﻮﻉ ﺁﻓﺘﺎﺏ ...

ﺑﻪ ﺗــــــــــﻐﯿﯿﺮ ﯾﮏ ﻓﺼﻞ ...

ﺏ ﻧﺴﯿﻢ ﻭﺯﺵ ﺑﺎﺩ ...

ﺑﻪ ﺁﻭﺍﺯ ﯾﮏ ﭘﺮﻧﺪﻩ ...

ﺑﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﯾﮏ ﺭﻫﮕﺬﺭ ...

ﺑﻪ ﮔﺮﻣﺎﯼ ﯾﮏ ﺩﺳﺘــــــــــ ...

ﺑﻪ ﺣﻀﻮﺭ ﯾﮏ ﺩﻭﺳﺖ ...

ﻭﺍﯾﻤﺎﻥ ﺑﯿﺎﻭﺭﯾﻢ ﺑﻪ ﻋﺸﻖ ...

ﻭ ﺑﻪ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎ ﻣﺎﺳﺖ .

******

،🌷صبح یعنی یا کریم

یا کریمی روی سیم

یا کریمی مهربان

دوست با یاس و نسیم

 

صبح یعنی آفتاب

در میان حوض آب

خنده ی ماهی به نور

یک سلام و یک جواب

 

صبح یعنی دست باز

لحظه ی راز و نیاز

اشک های مادرم

توی باغ جانماز

 

صبح، خوب و باصفاست

بهترین‌ وقت دعاست

دوست دارم صبح را

صبح، لبخند خداست🌷🌷

🍒🍎

برای لذت بردن نیازی به دانستن علت ها و سبب ها و رازهای پشت پرده نیست. باغ گل را باید دید و لذت برد و صدای خوش و لبخند شیرین را باید درک کرد و غرق شادی شد. هیچ کس نمی تواند راز افسون یک لبخند یا نگاه محبت آمیز را بیان کند. اما همه کس می تواند از آن سرمست شود .

 دکتر الهی قمشه ای

خــــــــــدایا!

 

 میخواستم بنویسم خیلے تنهایم ، سجـــــاده ام را دیدم ، شرمنده اتـــــ شدم ...

 

 نمے فهمــم! وقتے به نماز مے ایستم من ، تــــو را مے خوانم ...؟! یا تـــــو ، مرا مے خوانے ...؟!

 

 فقط ڪاش ڪه عشق مان دو طرفه باشد .

 

خدایا فقط تو با من بمون ...

*******

: آرامش نه عاشق بودن است

نه گرفتن دستی که محرمت نیست

نه حرف های عاشقانه و قربان صدقه های چند ثانیه ای...

آرامش حضور خداست وقتی در اوج نبودن ها

نابودت نمیکند...

وقتی ناگفته هایت را بی آنکه بگویی میفهمد

وقتی نیاز نیست برای بودنش التماس کنی

غرورت را تا مرز نابودی پیش ببری ،

وقتی مطمئن باشی با او

هرگز

تنها

نخواهی بود ...

آرامش یعنی همین ،تو بی هیچ قید و شرطی خدا را داری ..

*****

گوهر خود را هویدا کن...

کمال این است وبس...

خویش را درخویش پیدا کن...

کمال این است وبس...

چند میگویی سخن از دردوعیب دیگران...

خویش را اول مداوا کن...

کمال این است وبس...

پند من بشنو, به جز بانفس شوم بدسرشت...

باهمه عالم مداراکن...

کمال این است وبس...

چون به دست خویشتن, بستی تو پای خویشتن...

هم به دست خویشتن وا کن...

کمال این است وبس

**************

ﻫﺮ ﻛﻪ ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﺁﺷﻨﺎ ﺷﺪ ، ﻣﺴﺖ ﺷﺪ!

ﻭﺍﺭﺩ ﯾﮏ ﺭﺍﻩ ﺑﯽ ﺑﻦﺑﺴﺖ ﺷﺪ ! ...

ﻛﺎﺵ ﺩﺭ ﺟﺎﻣﻢ ﺷﺮﺍﺏ ِ ﻋﺸﻖ ﺑﺎﺩ

ﺧﺎﻧﻪﯼ ﺟﺎﻧﻢ ﺧﺮﺍﺏ ِ ﻋﺸﻖ ﺑﺎﺩ ! ...

ﻫﺮ ﻛﺠﺎ ﻋﺸﻖ ﺁﯾﺪ ﻭ ﺳﺎﻛﻦ ﺷﻮﺩ ،

ﻫﺮ ﭼﻪ ﻧﺎﻣﻤﻜﻦ ﺑﻮَﺩ ، ﻣﻤﻜﻦ ﺷﻮﺩ ! ...

ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﻫﺮ ﻛﺎﺭ ﺧﻮﺏ ﻭ ﻣﺎﻧﺪﻧﯽﺳﺖ ،

ﺭﺩّﭘﺎﯼ ﻋﺸﻖ ﺩﺭ ﺍﻭ ﺩﯾﺪﻧﯽﺳﺖ! ...

ﺷﻌﺮﻫﺎﯼ ﺧﻮﺏ ِ ﺩﯾﻮﺍﻥ ﺟﻬﺎﻥ ،

ﺳِﺮّ ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺳﺮﻭﺩ ﻋﺎﺷﻘﺎﻥ ! ...

‏« ﺳﺎﻟﮏ !« ﺁﺭﯼ ... ؛ ﻋﺸﻖ ﺭﻣﺰﯼ ﺩﺭ ﺩﻝﺳﺖ

ﺷﺮﺡ ﻭ ﻭﺻﻒ ِ ﻋﺸﻖ ﻛﺎﺭﯼ ﻣﺸﻜﻞ ﺍﺳﺖ! ...

ﻋﺸﻖ ﯾﻌﻨﯽ ﺷﻮﺭ ﻫﺴﺘﯽ ﺩﺭ ﻛﻼﻡ !

ﻋﺸﻖ ﯾﻌﻨﯽ ﺷﻌﺮ ، ﻣﺴﺘﯽ ، ﻭﺍﻟﺴﻼﻡ ...!

 

 

"" مولانا ""

*******

ﺳﺎﻗﯽ ﺩﻟﺪﺍﺭ ﺗﻮﯾﯽ ! ﭼﺎﺭﻩ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺗﻮﯾﯽ !

ﺷﺮﺑﺖ ﺷﺎﺩﯼ ﻭ ﺷﻔﺎ، ﺯﻭﺩ ﺑﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺑﺪﻩ !

ﻏﻢ ﻣﺪﻩ ﻭ ... ﺁﻩ ﻣﺪﻩ ... ﺟﺰ ﺑﻪ ﻃﺮﺏ، ﺭﺍﻩ ﻣﺪﻩ،

ﺁﻩ ﺯ ﺑﯿﺮﺍﻩ ﺑﻮﺩ، ﺭﻩ ﺑﮕﺸﺎ، ﺑﺎﺭ ﺑﺪﻩ !

ﻣﺎ ﻫﻤﻪ ﻣﺨﻤﻮﺭ ﻟﻘﺎ، ﺗﺸﻨﻪ ﺳﻐﺮﺍﻕ ﺑﻘﺎ،

ﺑﻬﺮ ﮔﺮﻭ ﭘﯿﺶ ﺳﻘﺎ، ﺧﺮﻗﻪ ﻭ ﺩﺳﺘﺎﺭ ﺑﺪﻩ !

ﺗﺸﻨﻪ ﺩﯾﺮﯾﻨﻪ ﻣﻨﻢ ! ﮔﺮﻡ ﺩﻝ ﻭ ﺳﯿﻨﻪ ﻣﻨﻢ !

ﺟﺎﻡ ﻭ ﻗﺪﺡ ﺭﺍ ﺑﺸﮑﻦ، ﺑﯽﺣﺪ ﻭ ... ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺑﺪﻩ !

" ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﮔﺎﺭ ﻋﺸﻖ - ﻣﻮﻻﻧﺎ

***************

دلم یک کلبه می خواهد

درون جنگل پاییز

به دور از رنگ آدم ها،

من و آواز توکاها

من و یک رود

من و یک کلبه ی پر دود

من و چای و کتاب حافظ و خیام

******

سکوت را تجربه کن و آیینه صفت شو.

آیینه هرگز عکسی را در خود نمی گذارد همواره خالی است...

****

بی خدا شخص تنها یک جسم است ، با خدا شخص یک روح می شود

*****

گفتی بیا،گفتم کجا؟ گفتی میان جان ما

گفتی مرو.گفتم چرا؟ گفتی که میخواهم تورا

گفتی که وصلت میدهم.جام الستت میدهم

گفتم مرا درمان بده. گفتی چو رستی میدهم

گفتی که درمانت دهم. بر هجر پایانت دهم

گفتم کجا،کی خواهد این؟گفتی صبوری باید این

گفتی تویی دردانه ام. تنها میان خانه ام

مارا ببین،خود را مبین درعاشقی یکدانه ام

گفتی بیا. گفتم کجا. گفتی در آغوش بقا

گفتی ببین.گفتم چه را؟گفتی خدارادرخدا

 

مولانا

*****

: می گویند زمان، آدمها را عوض می‌کند،

اشتباه نکن..!!

 

"زمان"

حقیقت آدمها را روشن می سازد،

 

"زمان"

قیمت رفاقت ها را معلوم می کند،

 

"زمان"

" عشق "را از " هوس "جدا می سازد،

و راستی را از دروغ،،،،،،

 

اشتباه نکن..!!!

 

"زمان"

هرگز آدمها را عوض نمی کند،،،،

*****

برای رفتن به ورای ذهن دو کار باید انجام شود ، نخست وارد مراقبه شو و سپس سطح بی ذهنی درونت را

لمس کن آنگاه عشقی را خواهی داشت که قطب متضادی برایش نیست .

****

هرکسی حال مرا پرسید گفتم عالی ام

اشک ها پنهان شده درخنده ی پوشالی ام

 

نردبان هرکس و ناکس شدم اما چه سود؟

دار قالی هستم و حالا جدا از قالی ام

 

خوب فهمیدم که خوش بودند از غمهای من

آن رفیقانی که غمگینند از خوشحالی ام

 

دیگر آن چاقوی دست نارفیقان نیستم

خسته از دیروزهای خونی و جنجالی ام

 

بی دلیلِ بی دلیلِ بی دلیلِ بی دلیل

من شدیداً خسته از هر بحث استدلالی ام

 

مثل نعل اسب ها در زیر پا افتاده ام

با همه افتادگی تندیس خوش اقبالی ام

 

غرق خواهد شدکسی که سخت "من ، من" میکند

بطری بر روی آبم چون که از خود خالی ام...🍀🌺🌺🌺🍀

******

ﺯﻧﯽ ﻋﺎﺩﺕ ﺩﺍﺷﺖ :

 هر شب قبل از خواب، ﺑﺎﺑﺖ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ دارد خوشحالیهایش را بنویسد...

یکی ﺍﺯ شبها ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﻧﻮﺷﺖ:

ﺧوشحالم:

 ﻛﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺐ ﺻﺪﺍﯼ ﺧﺮﺧﺮ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﺭﺍ ﻣﯽﺷﻨﻮﻡ، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﻭ ﺯﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ! و در کنار من...

 ﺧوشحالم:

 ﻛﻪ ﺩﺧﺘﺮﻢ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺍﺯ ﺷﺴﺘﻦ ﻇﺮﻓﻬﺎ شکایت میکند  ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻧﻬﺎ ﭘﺮﺳﻪ ﻧﻤﯿزﻧﺪ!

ﺧوشحالم:

 ﻛﻪ ﻣﺎﻟﯿﺎﺕ ﻣﯽﭘﺮﺩﺍﺯﻡ، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﺷﻐﻞ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻣﺪﯼ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﺑﯿﻜﺎﺭ ﻧﯿﺴﺘﻢ!

ﺧوشحالم:

 که ﻟﺒﺎﺳﻬﺎﯾﻢ ﻛﻤﯽ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﻏﺬﺍﯼ ﻛﺎﻓﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺩﺍﺭﻡ!

ﺧوشحالم:

 ﻛﻪ ﺩﺭ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺭﻭﺯ ﺍﺯ ﺧﺴﺘﮕﯽ ﺍﺯ ﭘﺎ ﻣﯽﺍﻓﺘﻢ، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﺳﺨﺖ ﻛﺎﺭ ﻛﺮﺩﻥ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻡ!

خوشحالم :

ﻛﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺯﻣﯿﻦ ﺭﺍ ﺑﺸﻮﯾﻢ ﻭ ﭘﻨﺠﺮﻩﻫﺎ ﺭﺍ ﺗﻤﯿﺰ ﻛﻨﻢ، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﻣﻦ خاﻧﻪ ﺍﯼ ﺩﺍﺭﻡ!

 ﺧوشحالم:

 ﻛﻪ ﮔﺎﻫﯽ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﻣﯿﺸﻮﻡ، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺁﻭﺭﻡ ﻛﻪ ﺍﮐﺜﺮ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﺳﺎﻟﻢ ﻫﺴﺘم!

ﺧوشحالم :

که ﺧﺮﯾﺪ ﻫﺪﺍﯾﺎﯼ ﺳﺎﻝ، ﺟﯿﺒﻢ ﺭﺍ ﺧﺎﻟﯽ ﻣﯿﮑﻨﺪ، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﻋﺰﯾﺰﺍﻧﯽ ﺩﺍﺭﻡ ﻛﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻢ ﺑﺮﺍﯾﺸﺎﻥ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﺨﺮﻡ!

ﺧوشحالم :

که ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺻﺒﺢ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎ ﺯﻧﮓ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﻮﻡ، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﻣﻦ ﻫﻨﻮﺯ ﺯﻧﺪﻩ ﺍﻡ ..

***********

خداوندا

به من قدرتی ببخش

تا هر آنچه که آزارم داده

هر آنچه که مرا تلخ و نا شادم کرده

هر آنچه که از نفرت و انزجار لبریزم کرده

ببخشم و عفو کنم

برون و درون

گذشته و آینده را زیبا ببینم

**************

از رابعه پرسیدند: خدای را دوست می داری؟

پاسخ داد: آری

گفتند: آیا از شیطان نفرت داری؟

گفت: نه، عشقم به خدا جایی برای نفرت از شیطان باقی نمی گذارد.

رابعه عدویه

*******

شاه دلم گدا مکش ، من شده ام گدای تو

گر چه ستم کنی به من،جان و تنم فدای تو

 

مهر تو از وجود من ، با غم دل نمی رود

مهر منت به دل نشد ، هر چه کنم برای تو

 

از همه کس گذر کنم ، از تو گذر نمی شود

مشکل تو وفای من ، مشکل من جفای تو

 

کن نظری که تشنه ام ، بهر وصال عشق تو

من نکنم نظر به کس ، جز رخ دلربای تو

 

جان من و جهان من ، روی سپید تو شدست

عاقبتم چنین شود ، مرگ من و بقای تو

 

از تو برآید از دلم ، هر نفس و تنفسم

من نروم ز کوی تو ، تا که شوم فنای تو

 

دست ز تو نمی کشم ، تا که وصال من دهی

هر چه کنی بکن به من ، راضی ام از رضای تو

 

مولانا

 

.******

 

 

سلام..... دوست با وفای من...

 یک "سلام" فاصله است...

سلام می کنم  و

سلامتی و سربلندی برایت می طلبم و سایه خشنودی خدا...

تو هم برایم دعا کن ،

 که دلمان هردو

  نیازمند اجابت های قشنگ خداست...

حالا به زندگی لبخند بزن ،

دوست بی ریای من .  سلام صبح زیبایت بخیر🌺🌺🌺🌺🌞🌞🌞🌞🌷🌷🌷🌷

سلام

صبحت زیبا چرا من هر صبح خودم را در آینه تو سبز میبینم

و تو خودت را در آینه من آبی

بیا برویم باورمان را قدم بزنیم

تا شانه های خیابان خیال کنند

جنگل و دریا بهم رسیده اند . . .

******

بارالها :

ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﺘﺮﯾﻦ

ﺑﻪ ﻣﺎ ﺑﯿﺎﻣﻮﺯ ﮐﻪ ﺩﻝ ﺁﺩﻣﯽ ﻋﺼﺎﺭﻩ ﻭﺟﻮﺩ توﺳﺖ ،

ﺣﺮﻣﺖ ﺩﻝ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﯾﺎﺩ ﻧﺒﺮﯾﻢ ...

ﺑﻪ ﻣﺎ ﺑﯿﺎﻣﻮﺯ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﮑﻨﯿﻢ

ﻭ ﺁﻧﺎﻧﮑﻪ ﺩﻭﺳﺘﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﺎﻃﺮ ﻧﺒﺮﯾﻢ ...

ﺑﻪ ﻣﺎ ﺑﯿﺎﻣﻮﺯ ﮐﻪ ﺳﻮﮔﻨﺪ ﺭﺍﺳﺖ ﺑﻮﺩﻥِ ﺩﺭﻭﻏﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﺎﻡ ﺗﻮ ﻧﺴﺎﺯﯾﻢ ...

ﺑﻪ ﻣﺎ ﺑﯿﺎﻣﻮﺯ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻧﺎﺣﻖ ﮐﺮﺩﻥ ﺣﻖ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻋﺎﺩﺕ ﻧﮑﻨﯿﻢ ...

 

به ما بیاموز همان باشیم که قولش را به تو دادیم

 

 خدایا تو معجزه کردی

 و انسان را آفریدی

ما معجزه کنیم و

انسان بمانیم...

  • بتسابه مهدوی