بتسابه مهدوی | يكشنبه, ۱ شهریور ۱۳۹۴، ۰۸:۳۲ ق.ظ
دم پنجره صبح
رو به سوی تو نشسته ام
در عطر نسیم صبح
به گیسوی تو دل بسته ام
به دستانی که مهربانی را
با قلم عشق می کشد
به ترنم صدای که
خواستن را
با ولع می خواند
سر کوچه صبح
و در انتهای شب
تو نبودی
تا که
با بوسه ای
بدرقه ام کنی
همه ی رویای شبم
به با تو بودن گذشت
و من چه تنها از شب
به صبح رسیدم
سر سفره صبح
رو به قبله ی تو نشسته ام
تا طعم لب های تو را
با شکر خنده بنوشم
و در آئینه فنجان چای
فال مهر تو را بگیرم