پیر میفروش چه پیامی دارد و چه راهی را بر سالک
عرضه می کند؟
دکتر بتسابه مهدوی
برای زدودن زنگار غم از دل و به فراموشی سپردن هر آنچه جز اوست
چه باید کرد؟ پیام پیر میفروش آنست که باید شراب نوشید! آری فقط «شراب عشق» است که
سالک را به چنان مستی و سرمستی می کشاند که از هر گونه اندوه و ملالی به آسانی رها
می شود:
دی پیر میفروش- که یادش بخیر باد گفتا شراب نوش و غم دل ببر زیاد
لطف و مهربانی پیر میفروش دائمی است. از همین لطف خاص و به یمن
عاطفه و مهربانی است که هیچگاه ساغر سالک از شراب روشن عشق تهی نمی گردد:
هرگز به یمن عاطفت پیر میفروش ساغر نشد تهی ز می صاف روشنم
پیر میکده:
پیر میکده- نیز که، همچون پیر مغان، واقف بر بسیاری از اسرار
است- ماجرای می خواری سالکان و صوفیان هم البته بر او پوشیده نیست و اساساً نکته حدیثی
اینست که پنهان بماند و او خود صد بار این ماجرا را شنیده است که صوفیان در زیر خرقه
جام شراب حمل می کنند و باده می نوشند:
ما ز بر خرقه باده نه امروز می خوریم صد بار پیر میکده این ماجرا شنید
در جو آلوده به ریا و تزویر و دروغ و نیرنگ- روزگار حافظ- برای
سالکی که می خواهد به همه چیز عشق بورزد و چشم بر عیبها و پلیدی ها فرو بندد و از ملامت
و عیبجوئی آنان که خود عیبنا کند آزرده نشود، برخلاف ریاکاران و پیمان شکنان پیوسته
وفا کند، راه نجات چیست؟
پیر میفروش در پاسخ به این پرسش دو چیز را به عنواه راه نجات
پیشنهاد می کند:
می نوشیدن و عیب پوشیدن:
به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات بخواست جام می و گفت عیب پوشیدن
پیر میخانه:
سوختگان راه عشق عالمی دارند و حالی که همه آن حال را درنمی یابند.
بخصوص آنان که آتش عشق بر جانشان نیفتاده، نه تنها سوخته راه
عشق و معشوق نیستند بلکه خامند و بیخبر، این حال را هرگز درنمی یابند. چنین است که
پیر میخانه می گوید سخن گفتن از حال دل سوختگان برای اینگونه افراد کار عبثی است که
باید از آن پرهیز کرد:
پیر میخانه چه خوش گفت به دردی کش خویش که مگو حال دل سوخته با خامی چند
پیر میخانه چه معجزی دارد و چه کرده است که چنین مورد علاقه سالک
قرار گرفته و سالک را مرید و شیدا و حلقه بگوش خود کرده است؟ معجز پیر میخانه جام جهان
بین است. جامی که چون آینه ای شفاف عکس رخ یار در آن منعکس است و پیر میخانه این جام
جهان بین را سحرگاهی به سالک خود هدیه کرده است و او به وسیله این جام از حسن معشوق
خود آگاه شده است:
پیر میخانه سحر جام جهان بینم داد وندر آن آینه از حسن تو کرد آگاهم
پیرصحبت
پیر- صحبت- که همنشین
و همدم سالک است و با پند و موعظه مرید را ارشاد و نسبت به مشکلات و مسائل آگاه است،
به عنوان نخستین موعظه به مخاطب خود، پرهیز از همنشین بد و ناجنس را یادآوری می کند:
نخست موعظه پیر صحبت این حرف است که از مصاحب ناجنس احتراز کنید
پیر فرزانه
برخلاف پیر مغان و پیر میفروش، چون تابع خرد و فرزانگی است سالک
را از رفتن به سوی میخانه منع و او را به جهت آلودگی به مستی و وابستگی میخانه سرزنش
می کند و بر او خرده می گیرد، اما حافظ نسبت به چنین عیبی توجه ندارد و هشدار می دهد
که پیمان ترک پیمانه را بارها شکسته است و اساساً در این مورد دلی پیمان شکن دارد و
پند پیر فرزانه در او کارگر نمی افتد:
الا ای پیر فرزانه مکن عیبم ز میخانه که من در ترک میخانه دلی پیمان شکن
دارم
پیر مناجات
در خلوت و سکوت شبانگاهی
به راز و نیاز و مناجات با معشوق و محبوب مشغول است. چگونه می توان خلوتیان عالم معنی
را نیز با او همراه و آنان را سرمست از باده سحرگاهی- جام صبوحی- کرد؟ حافظ می گوید
باید که چنگ صبوحی را به در پیر مناجات ببریم و سکوت او بشکنیم و به بانگ چنگ و نای
و نی همه خلوتیان را به رقص و سماع آوریم و آنان را مست از باده عشق گردانیم:
تا همه خلوتیان جام صبوحی گیرند چنگ صبحی به در پیر مناجات بریم
پیر صاحب فن
به یقین اوست که از فنون
و پیچ و خم راه آگاه است. اما آیا این پیر کسی جز خود حافظ است؟ چرا که قول حافظ و
فتوای این پیر یکی است.
اگر هم حافظ مرید پیر صاحب فن است، بهرحال هر دو یک نظر دارند.
هم حافظ و هم پیر ما را به، همصحبتی خوبان فرا می خوانند و جدیت گفتن از جام باده:
حدیث صحبت خوبان و جام باده بگو بقول حافظ و فتوای پیر صاحب
فن
دکتر بتسابه مهدو ی
20 شهریور 1395
تهران