اهمیت و جایگاه احساس
دکتر بتسابه مهدوی
1-طولانی ترین سفر زندگی ، طی طریق راه
بین ذهن تا قلب است.
2- اگر شما بتوانید مشکلات دیگران را بدون
اینکه با احساسات درگیر شوید ، درک کنید می توانید در مورد مشکلات خود هوشیارتر باشید.
3-قدرت حقیقی هماهنگی ذهن و دل است .هماهنگی
احساس و فکر است. هماهنگی بین این دو فقط با آگاهی از افکار و احساسات بوجود می آید.و
آگاهی با خود آگاهی (از خود آگاه بودن) ایجاد میگردد.
4-قلب قانون گذار(مقننه) ، تن اجرا کننده
(مجریه) و ذهن قضاوت کننده ( قضائیه) است.
5-همه فعالیت های فکری و بدنی از امیال
است و ریشه امیال در قلب است و مشخصه بارز قلب احساسات است.
6- جهل و نا آگاهی موجب احساس ترس می شود
و بالعکس.ترس حسی است و جهل ذهنی .لذا شاهد بودن که موجب آگاهی است موجب دلیری و فرو
رفتن در دل ترس ها می شود.
7-همه ادراکات ما و دریافت های ما مبنا
و ریشه حسی دارد توسط حواس بدنی ، روانی و یا روحی ، لذا دل کانون ادراک و معرفت است.
ذهن فقط وجود را تجزیه وتحلیل میکند وبه ایده
و آرمان و قضاوت می کشاند. ذهن انسان فقط قادر به درک " شدن" است آنھم اگر متکی به فهم قلبی
نباشد کل این جریان شدن و تکامل مبدل به دور باطل و جنون می گردد. ذهن فقط براساس تصاویر
و علائم سمبلیک تصویری کار می کند لذا ذهن هیچگاه حقیقت را درک نمی کند بلکه در بهترین حالت تصویر حقیقت را منعکس میکند. تشخیص
چیزها از یک دیگر وتشخیص رنگ و صدا و بو و حالات و صفات و ویژه گیها و موجودیت ها تماماً
از قلب است و نه ذهن. ذهن آدمی این دریافت ها را به قیاس می کشاند و قلمرو کاربردها
و برنامه ریزیها و قضاوت و اولویت است در خدمت حیات دنیوی و توسعه معیشتی. همانطور
که « توجه » واقعه ای در قلب انسان است که
اساس ادراک می باشد. یعنی دل انسان است که متوجه چیزها در جهان می شود و چیزها را در
می یابد. مواد اولیه شناخت در دل پدید می آید.
8- دل همان قلمروی « کن » می باشد(فرمان
دهنده) و امر خدا را مستقیماً دریافت می کند و به حواس و هوش ذهنی و اعضاء و جوارح
می فرستد.
9- به تجربه می دانیم که همه افکار و آمال
و برنامه ها و اعمال بشری معلول و محصول آن جریانی در دل است که احساسات نامیده می
شود. می دانیم که مادی ترین افکار و اعمال انسان محصول جبری احساسات او هستند. پس تا
قلمرو احساسات بشری درک نشود در واقع اندیشه و اعمال و اراده بشر هم درک نشده است و
سائر ادراکات اموری سطحی و بی ریشه اند و حداکثر به معنای فهم معلولات هستند. قلب شناسی
همان علت شناسی است و اراده شناسی و خودشناسی.
10- انسان مجبور به افکار و اعمالی است
که بطرز مرموزی تحت الشعاع احساسات کور و نامفهوم است. پس قلب شناسی تنها راه درک جبر
وجود است و می دانیم هر آنچه که فهم نشود جبر تلقی می شود و لذا قلب شناسی تنها راه
نجات از هر جبری می باشد. اختیاری جز در معرفت بر قلب حاصل نمی آید.
11- بزرگترین ویژه گی و صفت محسوس دل آدمی
همانا عشق و پرستش و ایثار است.
12- کسانی که به احساساتشان توجه نشان می
دهند و همزمان با شاهد بودن بر افکارشان می توانند صاحب دل و یا زنده دل شوند.در قلمرو ذهن
انسانها تصاحب می کنند و در قلمرو دل می بخشند و ایثار می کنند.
13-
آن جا درد شماست ، آن درد بنیادی که چرا جهان هستی مطابق میل شما نیست، شما
اصرار می کنید ، مقاومت می ورزید تا ثابت کنید که خواسته های شخصی و ذهنی شما مهمتر
از نیاز های روحی شماست.اما شرایط زندگی ، همیشه بیانگر نیازهای روحی شما می باشد.
14- هر حس و عاطفه ای نشانگر اطلاعات مهم
درباره خود شماست.هر احساسی پیامی است از طرف روح شما.هیچ مشاوری نمی تواند این اطلاعات
را به شما بدهد.عواطف را مثل هدیه ببینید.هدیه ها بخشی از رشد معنوی شما هستند.
15- برای تشخیص بهتر احساسات و عواطف خود
سعی کنید آنها را نامگذاری کنید.
16- هر حس دردناک در بدن که در نتیجه رها
شدن انرژی در حالت ترس و تردید ایجاد می شود ، فکر خاصی را به همراه دارد.
17-وقتی که انرژی ، دستگاه انرژی بدن شما
را در حالت عشق و اعتماد ترک کند ، احساس آسودگی و آرامش در بدنتان ایجاد می شود و
اگر در حالت ترس و تردید ترک کند احساس انقباض و گرفتگی و درد می کنید.
18-وقتی که همواره نسبت به تمامی احساس
های خود آگاه و هوشیار هستید ، در واقع در ارتباط مداوم با روح خود قرار دارید.احساسات
زبان و پیام روح شما به خود آگاهی و شخصیت شماست.توجه به پیام های روح گاهی بسیار دشوار
و دردناک است در این حالت هاست که فرار کردن و خود فراموشی (استفاده از تلویزیون ،
غذا خوردن ، بیرون رفتن ، خرید کردن ، افکار نامربوط و ...) بسیار ساده تر از هوشیار ماندن و گوش چشم
دادن به پیام هاست.
19-نکته مهم این است که در هنگان طغیان
احساسات خود را یک قدم عقب بکشیم و شاهد باقی بمانیم اگر با موج احساسات و عواطف برویم
در حقیقت ابعاد مختلف ماجرا را نمی توانیم ببینیم و تحت تاثیر آن احساس فقط در جزئیات
فرو می رویم لیکن با شاهد بودن نه تنها می
توانیم بر آنها مدیریت کنیم بلکه ابعاد متنوعی از ماجرا را نیز مشاهده و درک می کنیم. با شاهد باقی ماندن در این مواقع
ما خود آگاه می شویم و خود حقیقی را درک می کنیم.
20-یکی از ضروریات شناخت صحیح و عمیق درون
احساس صمیمیت با دیگران و جهان هستی است.احساس صمیمیت بدین معناست که تمام حفاظ ها
و سپرهای خود را دور می ریزید و بدون هیچ قید و شرط و احتیاطی از لحظه اکنون به آرامش می رسید.بدون صمیمیت شما
دیواری بوجود آورده اید که نه تنها شما را از سایرین ، بلکه بین شما و احساس هایتان
نیز جدائی می افکند.صمیمیت به این معنی نیست که تمام نگرانی های خود را به دیگران بگویید
اما لازم است که تمام نگرانی های خود را تجربه کنید و شاهد باشید .در این صورت حساس
خواهید شد و نگرانی دیگران را نیز درک خواهید کرد و با دیگران همدردی خواهید نمود.احساس
صمیمیت برای ما یک امر طبیعی و فطری است و زمانی که صمیمی هستیم از زندگی رضایت خاطر
داریم.در واقع با احساس صمیمیت ما نسبت به رشد روحی و روانی دیگران تعهد بیشتری خواهیم
داشت و صرفا به پیشبرد پروژه ها نمی اندیشیم.در حقیقت تغییر دنیا مستلزم تغییر خود
ماست که در خدمت روحمان باشیم تا دنیا نیز بهتر شود.
21-ما دارای الگوها و طرح های عاطفی از
پیش معینی هستیم. اغلب مردم انرژی خود را به کار می برند تا شرایط و علت عواطف احساس
های دردناک خود را تغییر دهند اما تغییر شرایط بیرونی ، طرح ها و الگوهای واکنش احساسی و عاطفی ما را تغییر نمی
دهند.برای ایجاد تحول باید این الگوهای رفتاری-احساسی مشاهده و شناخته شوند.
22-احساس عصبانیت راهی برای فرار و نادیده
گرفتن دردهای درونی است.درد هایی که روکشی برای ترس و احساس بی ارزشی است. عصبانیت
مقاومت در برابر شرایطی است که من نمی خواهم.شما اصرار می کنید تا ثابت کنید که خواسته
های شخصی شما مهمتر از نیازهای روحی شماست اما شرایط زندگی همیشه بیانگر نیازهای روحی
شماست.
شما بطور مداوم و پیوسته با آنچه که روح
تان خواستار آن است روبرو می شوید . اگر در برابر آن ها مقاومت کنید و رویدادها را
نپذیرید در واقع با : الف)هدف زندگی خود ب) مهر و رحمت هستی و کائنات ج)هدایتها و حمایت های عالم غیب مخالفت و ایستادگی
کرده اید و نتیجه آن درد و رنج است.
23- اعتیاد به کار کنشی برای فرار از عواطف
و احساسات است.اعتیاد به کار ، استثمار و بهره برداری از موقعیت ها و افراد ، به منظور
گریز و فرار از درد است.وقتی خود را در کاری غرق می کنید اختیار زندگی خود را از دست
می دهید.اختیار زندگی شما در دست احساسات دردناک است.
24-احساساتی شدن نیز نوعی فرار از احساس
های عمیق و اصلی پشت صحنه است فرد احساساتی نمی تواند شاهد بماند و با موج احساسات
به این سو و آن سو میرود لذا افراد احساساتی نیز همانند افراد عصبی توانایی شناخت لایه
هایی زیرین شخصیت خود را ندارند.
25-فقدان حس ارزشمندی برای خویشتن منشاء
و منبع اصلی تمامی دردهای عاطفی و احساسی است.
26-حس ارزشمندی از عملکرد صحیح چاکراهای
سر و ریشه (7 و 1) ناشی میگردد.یعنی در هر گونه اعمالمان مخصوصا روابط جنسی خدا را در نظر میگیریم و تمرکز حسی-جسمی روی چاکرای
هفت است و همچنین از حس غارتگری جسمی و مادی بدور هستیم و بلکه در حال بهره رساندن
مادی و جسمی به طرف مقابل هستیم.
27-اگر ارزشمندی و توجه به ارزش ها حسی نباشد و صرفا ذهنی و فکری باشد موجب تولید توهمی
بنام من میگردد .
28-من یا خدای ذهنی حاصل برهمکنش ذهنی ارزش
هاست.
29- ایده آل گرایی موجب غافل شدن از موقعیت
حال میگردد و روپوشی بر احساس ها و افکار انسان
است.
30-همه چیز در زمان حال بی نقص است و بی نقصی آن بدین معناست که ما در حال تجربه
کردن نتیجه اعمال خودمان هستیم.
31-هرگاه بتوانید رابطه بین انتخاب گزینه
ها ، موقعیت و شرایط پیرامون خود را به وضوح و روشنی ببینید و درک کنید ، به کمال آن
شرایط و وضعیت پی خواهید برد.در این صورت شما
این توانایی را کسب می کنید که بتوانید آنها را تغییر دهید.
32-وقتی که به شدت طالب کمال هستید و برای رسیدن به آن تلاش
می کنید ، به جای قبول و بودن با آن چیز و در واقع قناعت کردن به آنچه که هست ، مدام
تصاویر گوناگون از آنچه که می توانست باشد را با هم مقایسه می کنید.کمال گرایی تلاشی
است برای زندگی کردن و سکونت در جهان فرضی و تخیلی تا به واسطه آن از تجربه کردن جهانی
که هم اکنون در آن زندگی می کنید بگریزید.
33-کمال گرایی ، نقطه مقابل آگاهی احساسی
و هشیاری عاطفی است.حتی اگر این احساسات دردناک باشند.کمال گرایی مثبت آن است که با
آگاهی و درک جامع شرایط اکنون انتخاب هایی
کنیم که روحمان خواستار آن است.و بدین ترتیب در مسیر خلق تجلی بالاتری از روح الهی
هستیم.کمال گرایی منفی بدور از واقعیت و وضعیت
اکنون است و بلکه در تلاش برای سرپوش گذاشتن بر وضعیت ‘ افکار و احساسات اکنون که نیاز
به مشاهده ‘ درک و بررسی دارند میباشد.
34-خشم و عصبانیت سازوکاری است که برای
پوشاندن دردهای درونی و تغییر عوامل بیرونی بکار میرود و نقطه مقابل آن که دقیقا همین
کار را می کند میل به راضی کردن دیگران است. این ایثارگری دروغین نیز پوششی بر احساس
های خود است در پوستین واژگونه ، احساس کردن دیگران!
35-یکی از ترفندهای نفس برای فرار از واقعیت
موجود و احساسات دردناک حواس پرتی و نیمه کاره
رها کردن امور است.وقتی که حواس خود را از کاری پرت می کنیم ، باید بدانیم که این کار
همانی است که برای آن به دنیا آمده ایم.حواس خود را پرت کردن و به دلمشغولی های موقت
و سطحی مشغول شدن تسکین موقتی برای تجربه نکردن احساسات دردناک پنهان است.
36 – بی حوصلگی زمانی حاصل می شود که شخص
نمی تواند کار یا وضعیت جذابی پیدا کند که بتواند توجه و حواس خود را از عواطف و احساس
های خود دور کرده و در واقع با حواس پرتی زندگی کند.عارضه ی بی حوصلگی یک نوع مقاومت
و دفاع در برابر آگاهی و هشیاری عاطفی است.
37- اگر چنانچه نسبت به زندگی شکرگزار بوده
و هر روز به آینده ی خود چشم امید داشته باشید این امر طبیعی است اما کسی که دارای
خوش بینی مفرط است نه نسبت به زندگی شکرگزار است و نه نسبت به آینده ی خود امیدوار!خوش
بینی مفرط راه فراری است برای ندیدن شکستها ، دردها و تناقضات.
38-همیشه و بطور یکطرفه و بدون بررسی خود
را محق دانستن نیز راهی برای فرار از حقیقت و رنج هاست.راهی برای ندیدن! راهی برای
کوری و کری!
39-دردهای عاطفی و احساسی برای خود دلیلی
دارند.یافتن و درمان کردن علت و ریشه درد عاطفی
و احساسی ، مبنای یک رشد معنوی ناب و اصیل است.تمامی افرادی که در مدرسه ی زمین به
دنیا آمده اند باید به دنبال انجام این کار باشند.علت اصلی دردهای عاطفی و احساسی ،
بخش هایی از شخصیت هستند که با ادراک های آرمانی و نگرش های والای روح هماهنگ و همسو
نمی باشند.
40- تمایلات جنسی اعتیاد گون ناشی از احساس
بی ارزش بودن و دوست داشتنی نبودن است و بالعکس
آن نیز صادق است.یعنی در یک رابطه جنسی سالم ، مسئولانه ، صمیمانه و بر مبنای احترام و ایثار است که احساس
ارزشمندی و محبوب بودن پدید می آید.رابطه جنسی صحیح یک تعامل دو طرفه حاوی عشق ، قدر
شناسی و مراقبت و یگانگی است در حالی که در
حالت منفی هر یک از طرفین قصد چپاول و بهره برداری حداکثری بدون ملاحظات دیگر را از طرف مقابل دارد و این روابط
هیچگونه عمق احساسی و روانی پیدا نمی کندو سطحی باقی می ماند.
41-اعتیاد به الکل و مواد مخدر و پرخوری
افراطی جملگی راههای فرار از دردهای عاطفی و استرس و فشارهای مختلف است.
42- فرافکنی : ما اغلب خصوصیات منفی پنهان
شده در درون خودمان را به دیگران نسبت می دهیم و فرافکنی می کنیم.هنگامی که به برخی
از خصوصیات و ویژگی ها واکنش عاطفی نشان می دهیم و نسبت به بعضی دیگر چنین واکنشی نداریم
، می توانیم بفهمیم که آن ویژگی هایی که ما را ناراحت کرده ، در خود داریم، حتی اگر
هنوز به وجود آنها آگاه نباشیم.
اگر چنانچه ما خصوصیات و ویژگی های مورد نفرتمان
را نداشتیم ، هیچ واکنش احساسی به آنها نشان نمی دادیم.به عنوان نمونه هنگامی که تقلب ،
فریب ، حرص و آز ، شهرت ، بی احساسی و بی شعوری
و... را در سایرین تشخیص می دادیم بدون قضاوت
و داوری کردن ، رفتار مناسب را انتخاب میکردیم.در این صورت ما دیگر به هر انسان بی
ارزش و غیر قابل اعتمادی ، اعتماد نمی کردیم و انتظار حساس بودن هم نداشتیم.
مشکل اغلب ما این است که برای فرار از مشکلات
عاطفی و درد نکشیدن ، معمولا ضعف ها و دردهای
عاطفی خود را به طور آگاهانه و غیر آگاهانه در درون پنهان می کنیم و هنگامی که کس دیگری
این ضعف و مشکل را داشته باشد آینه ای برای ضعف ما میگردد و موجب لمس آن زخم و درد عاطفی می شود و لذا ما از مکانیسم های فراری همچون
خشمگین شدن ، متنفر شدن و قضاوت کردن استفاده می کنیم تا با آنها رودرو قرار نگیریم
و همچنان در جهل و آرامش کاذب و موقت ناشی از آن قرار میگیریم.
43- ما معمولا بر اساس نظام باورهای خودمان،
دیگران را مورد قضاوت قرار می دهیم و غافل هستیم که دیگران هم نظام باورهای خودشان
را دارند و بر اساس آن عمل می کنند.تحمیل و اجباری کردن نظام باورها و اعتقادات خود
به دیگران باعث سلب آزادی از آنها است و خفقان آور و رنج آفرین می باشد.در مجموع ما
مجاز به قضاوت نیستیم زیرا بر همه ابعاد و شرایط طرف مقابل آگاهی نداریم ولی مجاز به
مشاهده و درک و تمایز هستیم.