نقش نگاره

سایت شخصی دکتر بتسابه مهدوی

نقش نگاره

سایت شخصی دکتر بتسابه مهدوی

۲۹۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خود شناسی» ثبت شده است

عبارات تاکیدی کتاب روزانه

بتسابه مهدوی | يكشنبه, ۲۰ تیر ۱۳۹۵، ۰۵:۵۸ ق.ظ

عبارات تاکیدی کتاب روزانه

دکتر بتسابه مهدوی

 

« هر آنچه که از خداوند طلب کنید او بیش از آن چه که فکر کنید با آغوش باز به شما اعطا می کند »

 

1.اکنون میدانم که خداوند میخواهد صاحب همه چیز باشم همه چیزهایی که دوست دارم و زندگی ما در این دنیا شکوفاتر می سازد.

 

2. قدرت کامیاب بخش خدا یکا یک ثانیه های امروز برکت می دهد تا هم اکنون و همین جا به عالیترین ثمرات نیکو  برسم.

 

3.خداوند منشا همه موهبت ها هست و همه انسان ها و اوضاع زندگی و جامعه وسیله ای برای رساندن موهبت های الهی هستند.

 

4. اکنون چیز های پوسیده و اوضاع و شرایط کهنه و روابط فرسوده را رها میکنم اکنون نظم الهی بر جهانم استقرار می یابد و پایدار می مانم.

 

5. من به خدا چشم میدوزم و هدایت او را می طلبم و توانگر می شوم. من از نظم الهی سرشارم من اکنون در نظم متعالی قرار دارم.

 

6.     هر دم و بازدم زندگی ام سرشار از نظم الهی است من آرام و متوازعم لبریز از آرامش و تعادل هست

 

7.     خدای درون من رهایی بخش من است خدای درونم قدرتی است که آزادم می کند  من اکنون همه کس گذشته و اکنون را که دیگر جزئی از طرح الهی نیستند رها می کنم خدای درونم هم اکنون جای راستین  و مردمان راستین و توانگری راستین مرا متجلی می سازند.

 

8.خدای درون من هم اکنون مرا از هر چیز و هر کس  که دیگر جزئی از طرح الهی زندگیم نیست می رهاند اکنون هر چیز و هر کس که دیگر جزئی از طرح الهی زندگیم نیست مرا می رهاند خدای درونم هم اکنون طرح الهی زندگی ام را آشکار و شکوفا می سازد.

 

9. من همه کس که مرا آزار داده می بخشم و هر کس که نیازمند به بخشش من است می بخشم.

 

10. من همه کس و همه چیز را می بخشم در حال گذشته و آینده ،من آزادم و دیگران نیز آزادند اکنون همه چیز میان من و دیگران پاک شده و تا ابد پاک خواهند ماند. چه احساس نیکو و دلپذیر دارم همه کسانی را که می شناختم بخشیدم.

 

11. خدای درونت اکنون تو را از وابستگی ودلبستگی به افراد و مکان واشیاء و موضوعات گذشته تاکنون می رهاند خدای درونت اکنون قدرت رهایی بخش توست

 

12. من هم اکنون در میان روابط درست ،افراد درست ،اوضاع و شرابط درست قرار دارم.

 

13. این وضع راه حل دارد راه حل الهی والاترین راه حل است سپاس می گزارم که راه حل الهی هم اکنون متجلی می شود.

 

14. اکنون همه این مشکلات را به دست خدا می سپارم خودم قادر به حل هیچ کدام از آن ها نیستم.

 

15. من اکنون در خانه ای زیبا و باز سازی شده با حیاطی پر از گل های زیبا در خانه چوبی که از جوهر غنی خدا ساخته شده زندگی می کنم.

 

16. خدایا این آرزو یا چیزی بهتر برآورد شود بگذارنیکی و برکت بیکرانت تجلی یابد واکنون این فهرست را به اراده متعال آگاهی الهی می سپارم.

 

17. خداوند اکنون به هر طریقی که خودش صلاح میداند این موهبت را به من میدهد تا در نهایت شادمانی برای خودم استفاده کنم.

 

18. به یمن جوهر غنی بی کران کائنات من هم اکنون صاحب معشوقی زیبا و نازنین و دوست داشتنی هستم.

 

19. به یمن جوهر غنی بی کران کائنات من هم اکنون صاحب ثروت و برکت بی کران هستم.

 

20. به یمن جوهر غنی بی کران کائنات من هم اکنون خانه ای بزرگ  و دلپزیر و راحت دارم.

 

21. به یمن جوهر غنی بی کران کائنات من هم اکنون دارای سلامتی روح و جسمی کامل هستم.

 

22. طرح الهی هم اکنون برایم سلامت و ثروت و دولت و عشق و سعادت به ارمغان می آورد.

 

23. من هم اکنون از درآمدی مدام و قابل توجه و فراوان بر خوردارم .

 

24. از افزایش در آمدم که هم اکنون پیش می آید و به طرزی قابل ملاحظه به من رضایت می بخشد سپاسگذارم.

 

25. من به جوهر الهی احاطه شدم و این جوهر الهی هم اکنون به شکلی غنی و مناسب و شایسته به سویم می آید.

 

26. خدایا به تو و قانون عدالت تو توکل می کنم میدانم که آنچه متعلق من است نمی تواند از من باز گرفته شود پس آرام و آسوده بر جا می مانم.

 

27. زندگی من از نظر  مالی و روحی روز به روز بهتر و در آمد و عشق من بیشتر می شود.

 

28. حکمت کامل از آن من است من فهم هستم و قوت از آن من است دولت و جلال  و توانگری جاودانی و عدالت با من است .

 

29. خرد لایتنهای در این وضع سرگرم کار است  بی درنگ عالیترین ثمرات را می آفریند.

 

30. عشق الهی در این وضعیت سرگرم کار است و عالیترین ثمرات را برای من می آفریند عشق الهی هم اکنون زندگیم را متحول می سازد.

 

31. در ذهن الهی از دست دادن وجود ندارد هم اکنون شیئی گمشده یا معادل آن به من باز می گردد.

 

32. همه موهبت های گذشته و اکنونم که بنا به حق الهی به من متعلق هستند هم اکنون متجلی می شوند تا برایم شادمانی و رضایت کامل بیاورند.

 

33. موهبتم را از دست نداده ام، موهبتم با قدرتی بیشتر و عظیم تر می تواند پدیدار شود و از راه حکیمانه خدا تجلی یابد.

 

34. اکنون همه در ها و دروازه ها گشوده شده اند اکنون همه راهها باز  و آزاد هستند همه جهان به من پاسخ مثبت می دهد.

 

دکتر مهدوی, [۳۰.۰۶.۱۶ ۱۷:۵۵]

35. خداوندا ، این موهبت  یا موهبتی برتر را از خزانه بی کرانت به من عطا فرما ، نیکی نامحدودت هم اکنون انجام خواهد پذیرفت.

 

36. خداوندا من هم اکنون به یمن جوهر غنی کائنات صاحب این موهبت  هستم و خدا را شکر می کنم.

 

37. خداوندا من را به معشوقم روز به روز نزدیک تر و مرا هر روز لایق تر از دیروز بگردان.

 

38. خداوندا من برای خودم و خانواده ام سلامتی و برکت جاوید می طلبم واز نظر مالی روز به روز درآمد ما بیشتر می شود.

 

39. من از نظر روحی و معنوی آمادگی کامل را برای پذیرا شدن موهبت های الهی را دارم.

 

40. من بدون هیچ  وابستگی ، همه مردم را دوست دارم و همه مردم نیز بدون هیچ گونه وابستگی، مرا دوست دارند.

 

دکتر مهدوی, [۳۰.۰۶.۱۶ ۱۷:۵۹]

حلقه عشق

بتسابه مهدوی

 

شما در حلقه سحر آمیز عشق الهی گام برمیدارید .

 

هیچ چیز منفی نمی تواند میان شما و موهبتی که جسورانه در ذهن خود بر می گزینید و از طریق اندیشه ها و احساسها و کلام وانتظارهایتان باز می تابانید بایستد .

 

بگذارید وجودتان کانون نورانی و هسته درخشان عشق شود آنگاه تمام جهانتان معجزه وار عوض خواهد شد .

 

اگر به عشق اعتماد کنید انجام هیچ کاری برایتان دشوار نخواهد بود .

 

در زندگی به پس که مینگرید ، لحظه هایی که براستی زندگی کرده اید لحظه هایی هستند که با عشق و محبت دست به کاری زده اید .

 

هر کس با عشق الهی متحد شود اندکی از بهشت را در زمین می آفریند .

 

انسان از طریق عشق الهی می تواند خود را از هر گونه تنگنا برهاند .

 

بگذارید وجودتان کانون نورانی و هسته درخشان عشق شود آنگاه تمام جهانتان معجزه وار عوض خواهد شد .

 

درون تو صدایی هست که تمام روز در وجود تو زمزمه می کند؛ حس می کنم این درسته، می‌دانم این یکی غلطه. نه معلمنه واعظ، نه پدر و مادر، نه دوست و نه هیچ آدم عاقلی نمی تواند بگوید چه چیز درست است و چه چیز غلط. تنها به صدای درونت گوش کن .

 

دنیا همیشه همونطوری پیش میره که توفکرمیکنی،پس به بهترین ها فکرکن .

 

همیشه از خوبی های آدم ها برای خودت یه دیوار بساز .پس هر وقت در حقت بدی کردند فقط یه آجر از دیوار بردار بی انصافیه اگه دیوارو خراب کنی .

 

دکتر مهدوی, [۳۰.۰۶.۱۶ ۱۸:۰۴]

خلاقیت و محبت

بتسابه مهدوی

 

قانون خلاقیت این است که به جای این که آرزوهای دیرین خود را با این بهانه که رویاهای محال هستند سرکوب کنیم، به طرزی سازنده به آنها بنگرید. یعنی بدانید که آرزوهای راستین شما چیستند و آنگاه از آرزوهایتان فهرستی تهیه کنید به طور منظم به سراغ آنها بروید و در صورت لزوم آنها را عوض یا جابجا کنید. وقتی آرزوهایتان را می نویسید، جایگاه ذهنی آنها نیز منظم می شود. انجام آنچه را که می توانی یا می اندیشی که می‌توانی آغاز کن! در جسارت، نبوغ و اقتدار و اعجاز نهفته است.

 

صحبت درباره پلیدی باعث بروز پلیدی می شود. هرچه بیشتر به شر توجه کنید بر شر می افزایید. هر عیبی را که در دیگران ببنید همان عیب یا نقصی مشابه را به زندگی خود فرا میخوانید. ایراد گرفتن از دیگران سبب می شود که خودتان با نفی و انکار روبرو شوید. وقتی با سرزنش و انتقادتان شیره وجود دیگری را می مکید راه می گشایید تا شیره ذهن و تن و امور خودتان مکیده شود. در واقع به پیشواز بیماری و بدبختی و آشفتگی و تنگدستی می روید.

 

وقتی دیگران آزارتان می دهند یا نومیدتان می کنند معنایش چیست؟

چون دیگران نیز فرزندان پروردگارند، نمی توانند موجب شکست، یأس، تحقیر ویا شرمندگی ما بشوند. شاید هنگامیکه از سرراهمان می گذشتند لغزیده باشند. اما آنها نیز فرزندان خدا هستند، فرزندانی که موقتأ راه خود را گم کرده اند. به این دلیل سر راه ما قرار گرفتند که به دعای خیر ما نیاز داشتند.

آنها هر کاری بکنند یا نکنند، وجودشان مانع از پیشرفت و کامیابی ما نمی شود. آنها موهبت ما را از دستمان نمی گیرند، زیرا قادر به این کار نیستند. حتی اگر چنین به نظر برسد که اندک مدتی آزارمان داده اند، بنا به مشیت الهی بر سر راهمان قرار گرفته اند. دلیل این که گاه مردم ما را می آزارند این است که روح آنها توجه الهی و دعای خیر ما را می جوید. اگر برای آنها برکت و آمرزش بطلبیم ، دیگر آزارمان نمی دهند. از زندگیمان بیرون می روند و خیر و صلاحشان را جایی دیگر می یابند.

 

«محبت شخصی و غیر شخصی

در عشق و محبت شخصی می توان نسبت به افراد خانواده و خویشاوندان مهربانی و نرمش و ادب و عاطفه و تایید و تحسین و ملاحظه و ایثار نشان داد. عشق و محبت غیر شخصی یعنی توانائی کنار آمدن با مردم بدون دلبستگی شخصی و وابستگی عاطفی. برای آفرینش آگاهی و پرورش محبت غیر شخصی و نیکخواهی نسبت به همکاران و آشنایان و همه کسانی که با آنها سرو کار داریم تکرار عبارت زیر بسیار موثر و سودمند است: من بدون هیچ گونه وابستگی، همه مردم را دوست دارم و همه مردم نیز بدون هیچ گونه وابستگی مرا دوست دارند.»

 

دکتر مهدوی, [۳۰.۰۶.۱۶ ۱۸:۰۸]

پلیدی و نفی

بتسابه مهدوی

 

صحبت در باره پلیدی باعث بروز پلیدی می شود، هر چه بیشتر به شر توجه کنید، بر شرّ آن می افزایید. هر عیبی را که در دیگران ببینید، همان عیب یا نقصی مشابه را به زندگی فرا می خوانید. ایراد گرفتن از دیگران سبب می شود که خودتان با نفی و انکار روبرو شوید.

وصف نیکی بر نیکی می افزاید.

جرأت کن باور داشته باشی.

 

اگر پالایش را در پیش گیرید هرگز چیزی را از دست نمی دهید به عکس، برای پرورش عشقی آزادانه تر و رضایت بخش تر راه می گشایید، تا همه آنان که از این خوان نعمت بهره ای دارند بتوانند هماهنگ تر محبت کنند و محبت ببینند.

آزاد کردن دیگران به معنای آزاد کردن خودتان است.

 

هر گاه نسبت به دیگران احساس دلبستگی می کنید، ناخودآگاه احساس وابستگی نیز می کنید و از اسارتی که خود آفریده اید، خراشیده و ساییده می شوید. ولی اگر احساس کنید که مسأله ای یا شخصی یا ...شما را در فشار قرار داده است رها می کنید. کلید را به سوی آزادی می چرخانید. یادتان باشد که شما حاکم موقعیتها هستید، نه برده آنها .

 

وقتی در کمال جرأت و شهامت شخص یا چیزی که شما را به اسارت در آورد، رها می کنید، به جای اینکه قربانی باشید قادر می شوید . همان طور که توانسته بودید خود را به اسارت در آورید، پس می توانید خود را از اسارت برهانی و آزاد سازید.

 

اغلب به نام عشق می خواهیم دیگران را خرد و خمیر کنیم و به شکل دلخواه خود در آوریم اما این عشق نیست، تملکی خودخواهانه است که به جای رهایی و آزادی، اسارت می آورد.- به یکدیگر عشق بورزید اما عشق را به بند نکشانید... بگذارید میان با هم بودنتان فضایی و فاصله ای باشد. با یکدیگر بخوانید و برقصید و شادمان باشید، اما بگذارید هر یک از شما تنها باشد... در کنار هم بمانید اما نه چسبیده به هم.

 

فرزندانتان از آن شما نیستند. آنان پسران و دختران زندگی اند، آنها از طریق شما می آیند، اما نه از شما، هر چند با شما هستند، از آن شما نیستند. شاید تن آنها را مأوا دهید، اما نه جانشان را ... شاید بکوشید همچون آنها باشید اما نکوشید آنها را چون خود کنید .

  • بتسابه مهدوی

شرح و تفسیر مثنوی معنوی

بتسابه مهدوی | شنبه, ۱۹ تیر ۱۳۹۵، ۰۵:۰۱ ق.ظ

شرح و تفسیر مثنوی معنوی

دکتر بتسابه مهدوی

 

جلسه اول ؛ شرح و تفسیر مثنوی معنوی

 

داستان ملامت کردن مردم ، شخصی را که مادرش را کشت .

 

شخصی مادر بدکاره ای داشت که او را زد و گشت ، دیگران به او گفتند ؛ ای زشت خو چرا مادرت را کشتی ؟ در جواب گفت ؛ مادرم کار ناشایستی انجام می داد ، من هم او را کشتم تا خاک ، پوشانندۀ کار زشت او باشد ، دیگران به او گفتند ؛ باید فرد مقابل را می کشتی ؛ فرد جواب داد ؛ اگر این طور باشد ، من باید هر روز یک نفر را بکشم .

پس ؛ کشتم او را ، رستم از خون های خلق ، نای او برم ، به است از نای خلق

من مادرم را کشتم و از کشتن دیگران رها شدم ، این که گلوی او را ببرم ، بهتر از این است که بخواهم گلوی همۀ مردم را ببرم .مولانا اغلب خود در پایان داستان ها ، تأویل آن را ارایه می دهد و رمز گشایی می کند و می گوید که منظورم از اشاره فلان شخصیت داستان چیست ، در ادامه ، تأویل این داستان را بین می کند ؛

نفس توست آن مادر بدخاصیت که فساد اوست در هر ناحیت

اگر کسی به ظاهر داستان نگاه کند ، با خودش می گوید ، کسی حق ندارد مادرش را بکشد !  مگر آدم می تواند این قدر سنگدل باشد که مادرش را بکشد ؟! حتی اگر بدکاره باشد ، منظور از این داستان ، چنین چیزی نیست ، این داستان فقط تمثیلی است برای این که مفهومی را تبیین کند .

این مفهوم را مولانا باز می کند که آن مادر بدخاصیت ، همین " نفس " توست که در قدم به قدم زندگی ات ، می توانی ناهنجاری ها و آزار و اذیت های او را ببینی .

آن را بکش که به خاطر این " نفس " در هر لحظه از زندگی ات می خواهی با فردی بجنگی و خشم بورزی .

مولانا ، وجود روحی روانی انسان را به آینه ای تشبیه می کند ومی گوید روان ما انسان ها ، همچون آینه است که باید آن را پاک نگه داریم ، زیرا این آینه منعکس کنندۀ نور حقیقت است .

 

حق و کیفیت ، عشق و انرژی لایزال و تمام نشدنی درون هر موجودی از جمله من انسان وجود دارد حال ، این روح و روان من ، همچون ، آینه ای گرفتار یک سری خاشاک و زنگارهایی می شود و کاری که باید انجام دهم این است که زنگارها را کنار بزنم تا آینه بدرخشد و نور حقیقت را بتاباند تا من همچون آینه شوم .

 

آینه ات دانی چرا غماز نیست ؟  ز آن که زنگار از رخش ممتاز نیست

 

می دانی چرا آینۀ دل و روحت اسرار و حقایق معنوی را نشان نمی دهد ؟ زیرا زنگار هوی و هوس را از روی آن پاک نکرده ای .

 

بابراین ؛ رو تو اول آینه ات را پاک کن بعد از آن ، آن نور را ادراک کن

 

اول برو آینۀ روح و روانت را از زنگارها پاک کن ، بعد از آن می توانی نور عشق و حقیقت معنوی را درک کنی .

 

حالا که فهمیدیم آینه ، روح و روان ماست ، باید مشخص کنیم این خار و خاشاک که بر چشمۀ روان ماست و زنگارها که بر آینۀ روح و روان ما نشسته اند ، چیست ؟

 

این زنگارها و خارو خاشاک ، همان " نفس " است ، در تعبیر عرفان سنتی ، از کلمۀ "نفس " ، " خود " و " من " صحبت می شود و امروزه باز هم از آن بیشتر با عنوان های " من " self  " خود " ، " من ذهنی " ، " هویت " یا " هویت فکری " یا " self " صحبت می شود و باید آن را کنار بزنیم.

 

حال وقتی چیزی را نمی شناسیم ، چطور آن را کنار بزنیم ؟ باید ابتدا این زنگارها را بشناسیم که چه چیزهایی هستند و بعد از شناخت ، آن ها را کنار بزنیم .

 

مولانا ضمن داستان هایی که می آورد علاوه بر شناساندن زنگارها و خصوصیات " نفس " روش کنار زدن ، آن ها را عنوان می کند ، هنگامی که آموزه ها و تعلیمات مولانا را یاد بگیریم ، با استفاده از آن ها با کنار زدن خاشاک و زنگارها و کنار زدن " من " ، " خود " یا " نفس " که همگی یکی هستند با عنوان های مختلف ، آینۀ ما ناخودآگاه نور حقیقت را منعکس می کند و من انسان را درونی شاد ، شفاف ، روشن ، سبک و نورانی برخوردار و شادمان می شوم .

 

این همان حالتی است که از آن به عنوان " حالت عشق " یاد می شود ، در این حالت ، درون من چشمۀ عشق خواهد جوشید ، در حال حاضر آن خاشاک یعنی " نفس " ، " هویت فکری " یا " من " جلوی این چشمۀ عشق را گرفته است و من باید آن را بردارم ، با برداشتن آن ، این چشمه خود به خود می جوشد .

 

مولانا می گوید ؛ هر نفس نو می شود دنیا و ما بی خبر از نوشدن اندر بقا

 

عمر همچون جوی ، نو نو می رسد مستمری می نماید در جسد

 

*

این انرژی درونی عشق ، همچون جوی آب زلالی است که نونو می رسد ، هر لحظه در حال نو شدن و تازه شدن است ، ما هر روز صبح که بیدار می شویم ، می توانیم این حالت را درک کنیم که شفاف ، نورانی ، بسیار زیبا و سبک است ، بنابراین باید ابتدا آگاهی پیدا کنیم این زنگارها چه هستند


 

 

مولانا این زنگارها را در تک تک داستان های مثنوی برایمان توضیح می دهد ، در این داستان ها به تمام خصوصیات " من " یا " نفس " می پردازد که با پرداختن به این ها متوجه می شویم این " نفس " چیست ، سپس مولانا در جای جای مثنوی به روش هایی اشاره می کند که می توانیم از آن ها برای کنار زدن این " نفس " ، " خود " و " من " استفاده کنیم .

 

ازجمله خصوصیات " نفس " که مولانا در این داستان هم به آن اشاره می کند ، این است که انسان را به جنگیدن و خشم ورزیدن با دیگران وا می دارد ، اگر در ظاهر با دیگران درگیر نمی شویم ، کافیست به آن چه در فکر و ذهن مان می گذرد ، خوب دقت کنیم می بینیم گویی دایم ذهن مان در حال یکی به دو و جدل کردن است و گفتگوهایی درونی با دیگران دارد ، گویی دایم در حال جنگیدن با دیگران هستیم انسان در عمل با دیگران گفتگویی ندارد ، بلکه با خودش گفتگو می کند ، برای مثال از شخص خاصی تصویر ذهنی دارم و دایم با آن یکی به دو می کنم و بر این گمان هستم که با او دعوا و جدل دارم ، یکی از خصوصیات " نفس " این است جنگ ، بحث جدل و خشم ورزیدن ، همواره درون من جریان دارد ، این جریان باعث می شود انسان با دیگران درگیر شود ، جنگ  دعوایی که فردی با اطرافیانش دارد ، به خاطر همین حالت درونی و وجود همین " من " یا " هویت فکری " درون فرد است .

 

اگر من بتوانم این " نفس " و خود را از بین ببرم و پاک کنم و درونم نباشد ، از لحاظ درونی به صلح و آرامشی با خودم می رسم که خود به خود با دیگران درگیر نخواهم شد .

 

مولانا می گوید این " نفس " را از بین ببر و بمیران ؛ هین بکش او را که بهر آن دنی ، هر دمی قصد عزیزی می کنی  ، آگاه باش و " نفس " خود را به قتل برسان ، زیرا به خاطر این " نفس " فرومایه ، هر لحظه درصدد قتل جان عزیزی درمی آیی .

 

در نتیجه ؛ از وی این دنیای خوش بر توست تنگ ، از پی او با حق و با خلق جنگ نفس کشتی ، باز رستی ز اعتذار ، کس تو را دشمن نماند در دیار  ، به خاطر وجود همین " نفس " یا خود است که این دنیای خوش بر ما تنگ می شود .

 

گویی دنیا با عظمتش ، مرا گرفته و از لحاظ روانی احساس تنگی می کنم ، به خاطر همین " خود " است که با همه جنگ داریم و ناسازگاریم .

 

این " نفس " و " خود " به طور جدی زندگی و دنیای خوش را بر ما تنگ کرده و ما را با همه به جنگ درآورده است .

 

وقتی " نفس " را کشتی و از آن خلاصی پیدا کردی ، از عذر آوردن برای دیگران رها می شوی ، ما دایم عذر می آوریم که این کار را به این دلیل انجام دادم و آن را به این دلیل انجام دادم و آن حرف را به آن دلیل زدم .

 

با رهایی از " نفس " از این خلاص می شوی و هیچ کسی با تو دشمن نمی شود به عبارت دیگر اگر از " نفس " ازاین " هویت فکری " خلاص شوی ، دیگر کسی را دشمن نمی بینی ، اگر هم کسی بخواهد دشمن تو باشد اوست که با تو دشمنی می ورزد و با تو دشمن است ، نه تو با او .

 

بنابراین نتیجۀ داستان این طور است که اگر آن مادر را بکشی ، دیگر لازم نیست با دیگران در بیفتی یا هر روز قرار باشد کسی را بکشی .

 

لطیفه ای در زبان عامه در تفسیر همین داستان هست ، به این قرار ، فردی به دکتر مراجعه کرد و گفت ؛ آقای دکتر ، من چندین روز است که به هر جای بدنم دست می زنم ، احساس درد شدید دارم ، مثل الان که انگشتم را به دستم می زنم ، بیمار این کار را می کند و می گوید ؛ آخ ! درد می کند .

 

همین طور انگشتش را به هر جای بدنش می زند ، می گوید ؛ آخ ! درد می کند ! همه جای بدنم درد می کند ، دکتر او را معاینه می کند و می بیند نوک انگشتش زخم شده و بدنش سالم است .

 

این لطیفه با این داستان مطابقت دارد ، نوک انگشت سمبل " نفس " ماست ، می گوید اگر نوک انگشت را معالجه کنی ، همه جای تو خوب است و مشکلی نداری .

 

ما فکر می کنیم مشکلات و فشارهای روحی و روانی از اطراف به ما می رسد ، در صورتی که اصل ، خود من هستم ، خود من هستم که این مشکل را دارم ، اگر از آن آگاه شوم و به آن بپردازم و در نهایت آن را حل کنم ، دیگر خود به خود مشکلی نخواهم داشت ، باید به نوک انگشت برسم و آن را درمان کنم ، اگر از این موضوع آگاه شوم که در مشکلاتم در رابطه با دیگران ، این من هستم که درگیرم ، اگر کسی کاری ناشایست انجام دهد و اذیتم کند ، دیگر به آن ها کاری ندارم ، درک شان می کنم ، و رابطه ام را با آن ها قطع می کنم ، ولی دیگر با کسی درگیر نمی شوم .

 

ابیاتی دیگر از مثنوی در مورد " نفس " که در خصوص داستانی است از پیامبر ( ص ) که در حال برگشت از جنگ بوده اند ، ایشان رو می کنند به اطرافیان شان و این گونه صحبت می کنند که ؛

 

ای شهان ، کشتیم ما خصم برون  ، ماند خصمی ز او بتر در اندرون

 

ای شهان ما ! دشمن بیرونی را کشتیم ، اما دشمن بدتر از آن درون ما باقی است .


 

 

مولانا در مثنوی سمبل های مختلفی برای " نفس " می آورد ، برای مثال از آن به عنوان اژدها ، دزد ، جادوگر ، کمپیرک یعنی پیرزن افسونگر ، نرخر یا خرنر ، خارپشت ، خرگوش ، بت ، زاغ ، سوسمار ، خزان و دوزخ یاد می کند .

 

این ها نمادهایی است که مولانا برای " نفس " به کار می برد و از هر کدام از این نمادها ، معنایی را مد نظر دارد ، هر کدام بیان کنندۀ یک سری خصوصیات " نفس " است .

 

در ابیاتی که در ادامه می آید ، مولانا " نفس " را به اژدها تشبیه کرده و از آن منظوری دارد ، یکی از خصوصیات اژدها در زبان اسطوره این است که ابتدا آتش دهان و دوزخ وش است .

 

از خصوصیات اژدها این است که دهان خیلی بزرگی دارد و آتش در آن است ، همه چیز را می بلعد و می خورد ، اما سیری ناپذیر است ، چیزی که این جا روی آن بسیار تأکید شده ، همین سیری ناپذیری اژدها و دوزخ است ؛ دوزخ است این نفس و دوزخ اژدهاست ، کاو ( که او ) به دریاها نگردد کم وکاست هفت دریا را در آشامد ، هنوز کم نگردد سوزش آن خلق سوز ، این " نفس " همچون جهنم و آتش و اژدهاست که اگر دریایی را بر آن بریزی ، خاموش نمی شود ، منظور از هفت دریا ، فلک و تمام این عالم و نماد چیزی بس عظیم است ، می گوید یکی از خصوصیات اژدها این است که هفت دریا را در می آشامد و همه چیز را می بلعد و می خورد ، اما ذره ای از سوزش خلق سوزش کم نمی شود ، هنوز میل دارد انسان و خلق را ببلعد و بسوزاند .

 

این " در آشامیدن هفت دریا " به چه معناست ؟ از خصوصیات " نفس " این است که انسان را سیری ناپذیر می کند ، یعنی هیچ وقت اجازه نمی دهد انسان از زندگی خود رضایت حاصل کند و دایم انسان له له می زند و مرتب می خواهد به دنبال خوشبختی و سعادت بدود و آن را به دست بیاورد .

 

از دوران کودکی به ما می گویند ، بدو به دنبال خوشبختی ! بدو که چیزی شوی ! هویت مشعشع ، متشخص ، والا و پرطمطراق به دست بیاوری ، برای مثال شهرتی پیدا کنی ، نویسنده ای مشهور یا مدیری موفق شوی ، ثروتی به هم بزنی ، استاد دانشگاه شوی ، دکترا بگیری و... در همۀ این ها یک چیز را مد نظر دارند که کسب ارزش است .

 

این طور به فرد القا می کنند که باید ارزش پیدا کنی ، تو شخصیتی داری که باید همیشه در طبق تماشای دیگران باشد تا آن ها به به و چه چه کنند و برایش کف بزنند ، خلاصه در اجتماع همواره تبلیغ شوی کسانی که در این طبق ها قرار میگیرند ، از جمله ستاره های سینما و نویسنده های مشهور ، در معرض بزرگ کردن " هویت " و " نفس " شان هستند و به محض این که این تحسین و به به و چه چه ها که غذای هویت شان است ، از آن ها گرفته شود ، احساس رکود روانی شدید می کنند و دچار افت روحی می شوند .

 

به همین دلیل سعی می کنند خود را به اشکال ممکن خود را به اشکال ممکن بر روی آن طبق نگه دارند و در معرض تحسین دیگران قرار دهند ، به عبارتی انگار باید همیشه " نفس " و هویتی را که برای خودشان قائل هستند ، باد کنند ! این چه کاری است ؟ آیا این آزار به خود نیست ؟

 

آیا باید مورد تأیید دیگران باشم ؟ این از خصوصیات دوزخ وش " نفس " است ! هر چه در دهان این دوزخ و اژدها بریزی ، سیری ندارد که ندارد !

 

به عنوان مثال ، از کودکی به من گفته اند ، باید دیپلم بگیری تا با ارزش شوی ، من درس می خوانم و به هر ضرب و زوری شده ، دیپلم می گیرم ، ممکن است بچه به درسی مانند ریاضی علاقه نداشته باشد ، اما زمان انتخاب رشته به او القا می کنند ، ریاضی بهترین رشته است ومرتب بر روی این ارزش تأکید دارند او باید به دنبال این ارزش باشد ، در نهایت به دنبال آن می رود و به هر جان کندنی شده رشتۀ ریاضی را که علاقه ای به آن ندارد ، می خواند و دیپلم می گیرد ، آیا گمان می کنید جامعه قضیه را به همین جا تمام می کند ؟

 

خیر ، شلاق مقایسه را در کار می کند و می گوی ؛ این را که به دست آوردی ، هیچ است ! بدو لیسانس بگیر ، آن وقت خوشبختی را درک خواهی کرد ! بنابراین فرد به هر بدبختی شده لیسانس میگیرد و در این راه ، ناملایمان روانی ، استرس و ناراحتی های زیادی متحمل شده و دچار رقابت و مقایسه می شود .

 

خدا می داند در این مواقع عشق از درون انسان زایل می شود و از بین می رود ! در مقایسه عشق وجود ندارد ، آیا بعد از گرفتن لیسانس این قضیه تمام می شود ؟

 

به هیچ وجه ! جامعه می گوید ؛ اگر فوق لیسانس بگیری ، احساس رضایت و خوشبختی خواهی کرد ، با هزار مکافات فوق لیسانس هم میگیرد ، آیا داستان همین جا تمام می شود ؟ خیر ، به هیچ وجه !! باید استاد دانشگاه شوی و دکترا بگیری ! استاد دانشگاه هم می شوی و می بیند هیچ اتفاقی نیفتاد !!


 

 

این قضیه مثل ترقه هایی است که وقتی آن ها را بالا می اندازی به زمین که می خورند ، صدای بلندی می دهند ، ولی جامعه به ما می گوید ؛ بدو ترقۀ مدرکت را به سمت بالا پرتاب کن تا چنان زمین بخورد و صدا دهد که گوش دوست و آشنا و فامیل کر شود ! دنیا خبردار شود !

وقتی این ترقه زمین می خورد ، صدای بلندی می دهد ، ولی انگار خبری نشد و هیچ اتفاقی نیفتاد ! در حالی که برای انداختن این ترقه به بالا زحمت زیادی کشیدی ، اما هیچ اتفاقی نیفتاد و فقط صدایی کرد و تمام شد ! به عنوان مثال در زمینۀ ارتباطات انسانی با دوست یا همسر هم این " نفس " و " هویت فکری " راحتم نمی گذارد و اجازه نمی دهد با کسی که ازدواج کرده ام لحظه ای احساس رضایت کنم .

در رابطه با دوست می گوید ؛ " با این فرد دوست شدی ، اما نه ، انگار فلان شخص خیلی بهتر از اوست ، برو با فلانی دوست شو تا احساس رضایت کنی " این را رها می کنی و رابطه ات را با او بهم می زنی و با دیگری دوست می شوی ، ولی فایده ای ندارد ، با هر که دوست شوی ، از زندگی رضایت نداری و احساس خوشبختی نمی کنی ، انگار همیشه چیزی کم داری ، خدا می داند چه زن ها و چه مردهایی که همسرشان را رها کرده اند به این امید که اگر با فلانی ازدواج کنند ، چه خواهد شد .

گمان می کنند مرغ همسایه غاز است و او برایشان خوشبختی می آورد ، زهی خیال باطل ! این موضوع در هر زمینه ای از زندگی جریان دارد ، خلاصه این که اجازه نمی دهد احساس رضایت ، آرامش درونی و حالتی را که در کودکی همراه مان بود ، داشته باشیم ، هر چه متوجه خصوصیات ناپسند " نفس " شویم ، بیشتر عزم رهایی از آن را می کنیم .

بنابراین یکی از خصوصیات " نفس " این است که درزندگی به من احساس نارضایتی ، ملالت همیشگی از وضعیت روحی خود و مرارت و تکراری بودن می دهد ، هیچ وقت اجازه نمی دهد سیر باشم و از زندگی ام احساس رضایت کنم ، از خودم راضی باشم و خودم را همین گونه که هستم بپذیرم .

 

هم نگردد ساکن از چندین غذا  ، تا زحق آید مرا او را این ندا

 

خلاصه این اژدها سیر نمی شود تا این که از طرف حق به او ندا داده می شود که ؛

 

سیر گشتی سیر ؟ گوید ؛ نی هنوز ، اینت آتش ، اینت تابش ، اینت سوز

 

عالمی را لقمه کرد و در کشید ،  معده اش نعره زنان ، هل من مزید

( هل من مزید ؛ آیا زیادتر است ؟ ، بیش از این هم هست ؟ )

ما از لحاظ باطنی می بینیم که این اژدها ، یعنی " نفس " ، عالمی و انسان های زیادی را لقمه می کند و در می کشد ، مسلم است که در عالم مادی و فیزیکی چنین اژدهایی وجود ندارد ، ولی در باطن تک تک انسان ها ، چنین اژدهایی هستند ، ما در زمان حال چه کسی را می توانیم پیدا کنیم که از زندگی خود ، نه زندگی مادی ، بلکه از وجود روانی خود هر طور که هست ، راضی باشد ؟ راضی نیستم !

 

این اژدها عالمی و روان های بسیاری از انسان ها را لقمه کرده و در کشیده است ، این اژدها روان همه را خورده و هنوز معده اش داد می زند که آیا بیش از این هم هست ؟

یعنی هنوز می خواهم بخورم ، چون که جزو دوزخ است این نفس ما ، طبع کل دارد همیشه جزوها چون که واگشتم زپیکار برون ،  روی آوردم به پیکار درون قد رجعنا من جهاد الاصغریم با نبی ، اندر جهاد اکبریم .

 

می گوید این " نفس " ، دوزخ وش و جزیی از دوزخ است ، دوزخ روانی ! و طبع دوزخی دارد ، همان طور که هر جزیی طبع کل خود را دارد ، به عنوان مثال حبۀ قند ، دارای خصوصیات کله قند است .

 

می گوید ؛ ای انسان ! این همه با این و آن جنگیدی ، اکنون کمی به روح و روان خودت بپرداز ، به درونت بیا و به دشمن درونی که آزادی درونی تو را سلب کرده ، بپردازد ، عجیب است که انسان متوجه این موضوع نیست .


 

 

تا وقتی من انسان از لحاظ درونی آزاد نشده ام و اسیر هستم ، ولو این که تمام دنیا را هم از نظر بیرونی آزاد کنم و از دست جباران بیرونی نجات دهم ، فایده ای ندارد .

 

اسارت درونی ام را خود به خود به بیرون منتقل می کنم ، ای انسان ! برگرد به درونت و به پیکار درونی ، یعنی شناختن خصوصیات " نفس " بپرداز .

 

عرفا از این پیکار درون ، با عنوان " جهاد اکبر " یعنی پیکار بزرگ یاد می کنند ، بیت آخر اشاره به داستان پیامبر (ص) دارد ، به این معنا که ما از جهاد اصغر بازگشته ایم و باید به جهادی بزرگ که همان پیکار درون است بپردازیم .

 

قوتی خواهم زحق دریا شکاف     تا به ناخن بر کنم این کوه قاف

 

سهل شیری دان که صف ها بشکند     شیر آن است آن که خود را بشکند

 

این پیکار به همین راحتی هم نیست ، وقت می طلبد وانسان باید به آن اهمیت دهد و باید به آن بپردازد ، شیر در بیت دوم ، استعاره از فرد شجاع است ، در زمان پیامبر (ص) رسم بود که شجاع لشکر به لشکر دشمن حمله می کرد .

 

مولانا می گوید ، چنین کاری زیاد سخت نیست ، بلکه آسان و سهل است ، شجاع کسی است که بتواند " خود " را بشکند و با " نفس " مبارزه کند .

 

مبارزه با این " نفس " به معنای جنگیدن نیست ، بلکه به معنای شناختن و آگاهی پیدا کردن است که مولانا این آگاهی پیدا کردن ها را در داستان های مثنوی می گوید ، خلاصه این که به اهمیت پرداختن به " نفس " و با چندین خصوصیت " نفس " آشنا شدیم .

 

یکی این که منشأ ناراحتی های روحی روانی که ما در زندگی روزمره داریم ، همین " نفس " است و با زایل کردن ، کشتن و از بین بردن " نفس " می توانیم ناراحتی های روحی روانی را برطرف کنیم و به حالت برتر عشق برسیم .

 

باغ سبز عشق ، کو بی منتهاست    جز غم و شادی در او بس میوه هاست

 

عاشقی زین هر دو حالت برتر است      بی بهار و بی خزان ، سبز و تر است

 

با از بین بردن " نفس " می توانیم از این حالت عشق برخوردار شویم و از زندگی احساس لذت ، سرخوشی و شادمانی درونی داشته باشیم .

 

*

 

کتاب تفکر زائد شاهکار محمد جعفر مصفا ، کاملا مرتبط با هویت فکری هر انسان هست ، هویت فکری بدترین ویژگی موجود در حال حاضر در اکثریت انسان هاست که مولانا از مدت ها قبل به این موضوع اشاره کرده منظور مولانا این است که انسان به انسان به جای ارتباط با خود زندگی با سایه زندگی رابطه برقرار می کند و زندگی واقعی و از دست می دهد .

  • بتسابه مهدوی

هدفتان در زندگی چیست؟

بتسابه مهدوی | پنجشنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۵، ۰۶:۱۰ ق.ظ

هدفتان در زندگی چیست؟

 دکتر بتسابه مهدوی

 

اکثر مردم در جستجوی خوشبختی برای کسب رضایت خاطر به اشیا و وقایع خارجی روی می‌آورند. ما با خود فکر می‌کنیم "اگر فقط یک ماشین نو داشتیم" یا می‌توانستم یک کار عالی پیدا کنم، خوشبخت می‌شدم". با به دست آوردن شی مورد نظر، ذهن ممکن است مدتی کوتاه از تکاپو بایستد و آرامش پیدا کند، اما بالاخره از اسباب¬بازی یا تجربه تازه خود خسته می‌شود و جای دیگری به دنبال خوشبختی می‌گردد. اشیاء خارجی نمی‌توانند شادی و خوشبختی دائمی به همراه بیاورند.

ما آرامش ذهنی را که در نتیجه به دست آوردن یک شی حس می‌کنیم با مالکیت آن شی اشتباه می‌گیریم. بنابراین چالشی که ما در پیش داریم این است که کنترل دنیای درون را به دست آوریم.

ذهن به طور مداوم با خود مشغول گفتگو است. اتفاقات گذشته را بازآفرینی می‌کند، آن‌ها را به شکل نمایش بهتری دوباره کنار هم قرار می‌دهد، برای آینده برنامه‌ریزی می‌کند و جنبه‌های مثبت و منفی همه چیز را بررسی می‌کند. با ‌آرام کردن روشنمندانه گردش‌های مداوم ذهن، گفتگوی درونی و تمرکز بر روی اشیا مثبت و شورانگیز، می‌توان کم کم حالت‌های روان را شناسایی کرده، به یک زندگی مفیدتر دست یافت.

ذهن به تعبیری شبیه به دستگاه گرامافون است. ذهن از شیارها یا تاثیراتی تشکیل شده است که آنها را به زبان سانسکریت "سامسکارا" (Samskara) می‌نامند. این سامسکاراها زمانی شکل می‌گیرند که امواج فکری خاص یا "وریتی‌ها" (Vrittis) عادت ذهن می‌شوند. سامسکاراها لزوما منفی نیستند. شیارهای ذهن ممکن است روحیه ما را تقویت یا تضعیف کنند. هدف از انجام مراقبه ایجاد و خلق کانال‌های جدید و مثبت در ذهن و از بین بردن کانال‌های مخرب است. این جریان یک جریان کاملا علمی، است اما هدفی روحانی و معنوی دارد. از بین بردن نکات منفی کافی نیست، بلکه در همین زمان باید برای شکل‌گیری عشق، رحمت، حس خدمت، شادی، مهربانی و بسیاری خصوصیات دیگر هم سخت تلاش کرد. این خصوصیات مثبت نه تنها به زندگی خود فرد شادی می‌بخشند بلکه آن را به زندگی دیگران هم انتقال می‌دهند.

از راه مراقبه، فرد شاهد باز‌ی‌های ذهنی خود می‌شود. در مراحل اولیه همانگونه که شاهد ظاهر شدن مداوم نفس دون هستیم، کار بیشتری به جز به دست آوردن درک آن نمی‌توانیم انجام دهیم. پس از مدتی بازی‌های نفس عادی می‌شوند و کم کم آرامش را ترجیح می‌دهیم. وقتی نفس مهار می‌شود، می‌توانیم انرژی‌ها را به طور سازنده برای رشد فردی و خدمت به دیگران به کار بریم.

با مراقبه منظم و مداوم، ذهن شفاف‌تر و بازتر و انگیزه‌ها خالص‌تر می‌شوند. ناخودآگاه فرد دانش نهفته‌ای را آزاد می‌کند که به درک و فهم بهتر کمک می‌کند. نفس به تدریج محو می‌شود. سرانجام نیروهای شهودی آزاد می‌شوند و فرد به یک زندگی آگاهانه و همراه با آرامش می‌رسد.

#بتسابه #مهدوی

  • بتسابه مهدوی

هاله

بتسابه مهدوی | پنجشنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۵، ۰۶:۰۹ ق.ظ

هاله

دکتر بتسابه مهدوی

 

هاله (Aura) کلمه‌ای لاتین به معنای هوایی که به آرامی حرکت می‌کند، نفخه، رایحه، نور و یا تابش نور و هاله است. هاله خود حوزه انرژی است، مانند هاله‌‌ای که بدن را احاطه کرده و در آن نفوذ می‌کند. (بارون رایش باخ) آن را “پوشش شفاف مغناطیسی” می‌نامد.

هاله شامل هفت نوع، متعلق به هفت بدن از جنس انرژی ظریف است. کلاً تمایزهایی میان موارد زیر قائل شده‌اند؛

 

هاله معنوی به قطر 15 تا 18 فوت

 

هاله ذهنی که معمولاً به قطر 8 فوت است و

 

هاله اثیری، که تا طول 8 اینچ گرد بدن فیزیکی می‌تابد.

 

چون هاله‌ها روی هم قرار می‌گیرند، همیشه تمیز دادن هر یک از آنها میسر نیست. با این حال، آنچه که معمولاً روشن‌بینان می‌بینند، هاله اثیری است. این هاله چون نوعی حوزه شفاف، شامل رنگ و شکلهای متنوع است. رنگ، اندازه، ساختمان و شدت آن بر حسب حالات ذهنی و عاطفی شخص قابل تغییر است. عواطف بسیار قوی، بیماریهای جسمی و ذهنی نیز در هاله‌ها منعکس می‌شوند. یک مشاور رنگ در انگلستان بالغ بر 4700 سایه مختلف را، هنگام تجزیه و تحلیل هاله‌ها ثبت کرده است. نه تنها انسانها، بلکه گیاهان، حیوانات و سنگها نیز هاله دارند.

 

 شما هاله را نمی‌توانید گول بزنید. هاله شما نشانگر طبیعت حقیقی و شخصیت شما بوده و هنگامی که شما دروغ بگوئید یک قسمت نامنظم به رنگ زرد مایل به سبز از قسمت بالای هاله جوانه می‌زند. معمولا افراد یک یا دو رنگ برجسته در هاله خود دارند (نقاط قوت). این رنگها همچنین به احتمال قوی رنگهای مورد علاقه آنها خواهند بود.

 

لکه‌های سیاه نشان دهنده تنفر و بدجنسی می‌باشد.

قرمز پر رنگ نشان دهنده عصبانیت است.

قرمز خونی به معنی شهوت پرستی می‌باشد.

قهوه‌ای کدر در ارتباط با حرص و آز و ماده گرائی بوده و قهوه ای متمایل به خاکستری نشان دهنده خودخواهی می‌باشد، قهوه‌ای مایل به سبز به معنی حسادت است.

خاکستری دلالت بر افسردگی و ترس می‌کند.

نارنجی نشان دهنده جاه طلبی، غرور و نشان قدرت است.

زرد در ارتباط با شادی، آزادی، تعقل و دانش معنوی است.

سبز مایل به خاکستری در هاله فریب و نیرنگ را آشکار می کند.

سبز زمردی رنگ نشان دهنده خلاقیت و انعطاف پذیری می باشد.

فیروزه‌ای انرژیی بسیار زیاد و قدرت تاثیر گذاری را نشان می‌دهد. چنین افرادی می‌توانند در آن واحد چند کار را انجام دهند و مدیران خوبی هستند.

سبز کم رنگ نشانگر دلسوزی، شفقت و حالت ابتدائی درمانگری می‌باشد.

آبی تیره و ارغوانی نشان دهنده افکار و احساسات معنوی می‌باشد،

صورتی نشان دهنده آن است که فرد به تعادل بین آگاهی معنوی و مادی رسیده است.

آبی کم رنگ نشان دهنده از خود گذشتگی در راه آرمانهای بزرگ می‌باشد.

سفید نمونه کاملی از کمالات و فضائل می‌باشد.

 

 این واقعیتی است که هاله‌ها، این حوزه‌های انرژی، تنها در تخیل معدودی از انسانها وجود ندارند، بلکه بطور عملی و توسط عکاسی کرلیان نیز قابل رویت‌اند. یافته‌های زیر از طریق چنین عکسهایی بدست آمده است :بین بدن انسان و محیط اطرافش ارتباط وجود دارد.

برخی از بیماریها خیلی قبل از ظهور در بدن فیزیکی در هاله قابل رویت می‌باشند.

ارتباط قوی بین وضعیت هیجانی و هاله وجود دارد.

هر یک از رنگها با یکی از حالتهای فرد در ارتباط می باشد.


 

 

 یکی از مهمترین ضروریات یادگیری متافیزیک و علوم روانی آن است که هاله فرد بایستی در وضعیت خوبی باشد. در صورتیکه هاله شما به میزان زیادی از انرژی منفی پر شده باشد انجام تمرینات متافیزیکی (توصیه نمی‌شود).

 

استفاده از عبارت (توصیه نمی‌شود) نشان دهنده آن است که با هاله بد هم می‌شود این تمرینات را انجام داد گر چه حقیقت آن است که این کار روشی ناسالم خواهد بود .معهذا اگر کیفیت هاله شما در زیر (حداقل ضروری) باشد، شما در خطر ابتلا به بسیاری از عوارض فیزیکی و ذهنی خواهید بود.

 

لازم بذکر است که این امر در مورد تمرینات پیشرفته مانند برون فکنی و تله کینزی و ... صادق بوده و تمرینات ابتدائی نظیر مدیتیشن، ریلکسیشن، پاکسازی کانالهای انرژی، تمرینات تنفسی و ... در کنار سایر نکاتی که در ادامه خواهد آمد به بهبود هاله کمک می کنند.

 

کلمه بد و خوب فقط برای کیفیت هاله استفاده می‌شود. کلمه بد در هاله بد لزوما به معنی بد بودن فرد در صورت داشتن هاله بد نمی‌باشد. هاله بد فقط اشاره به میزان زیادی از انرژی منفی دارد که توسط ذهن تولید می‌شود.

 

تشخیص هاله بد ساده است.

 

در صورتیکه 3 یا بیشتر از 3 مورد از علائم زیر را دارید انجام تمرینات متافیزیکی برای شما توصیه نمی‌شود:

صدای زنگ یا شنیدن اصوات در گوش چپ.

کابوسهای شبانه مکرر یا اختلالات خواب.

در صورتیکه قسمت عمده سفیدی چشمان شما قرمز باشد.

عدم توانایی در متوقف کردن فکر.

سردردهای شدید مکرر، میگرن، اسپاسم های عضلانی، دردهای خنجری و تیر کشنده و بیماریهای شدید.

مشاجره‌های مداوم، مصرف زیاد دارو، مصرف الکل، مواد مخدر و کشیدن سیگار .

 وجود حداقل 6 مورد یا بیشتر از موارد زیر نشان دهنده هاله خوب می‌باشد :

هرگز درباره نتیجه امور و یا حوادثی که در گذشته اتفاق افتاده است نگران نمی‌شوید.

معمولا متفکر آرامی هستید. بیش از حد منطقی و تحلیل گر نیستید.

هرگز جریان انرژی که در ناحیه بالای سر شما ممکن است رخ دهد را تجزیه و تحلیل نمی‌کنید.

محیط زندگی شما راحت و آرام است.

اغلب دچار سردرد و اسپاسم عضلانی نمی‌شوید.

هرگز دارو و مواد مخدر استفاده نمی‌کنید.

رویاهای بد ممکن است گهگاهی رخ دهند ولی شما هرگز با ترس و فریاد از خواب بیدار نمی‌شوید.

براحتی می‌توانید با افراد ناسازگار با تحکم صحبت کنید.

چند روش ساده برای تغییر هاله بد به هاله خوب:

هشت ساعت بطور کامل شب‌ها بخوابید.

از دارو، مواد مخدر، الکل، سیگار و هر چیز دیگری که باعث تغییر ذهن و بدن شما می‌شود پرهیز کنید.

آب فراوان، آب میوه و سبزیجات تازه مصرف کرده و از مصرف آب میوه‌های ترش خودداری کنید.

از مصرف غذاهای مصنوعی و آب میوه‌هائی که حاوی مواد نگهدارنده هستند بپرهیزید .

بطور منظم ورزش کنید. بعد از ورزش مناسب، شما احساس خستگی خواهید کرد. ورزش کمک می‌کند که ذهن ریلکس شود.از شرارت و تنفر پرهیز کنید.

  • بتسابه مهدوی

مراقبه 1

بتسابه مهدوی | پنجشنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۵، ۰۶:۰۸ ق.ظ

🌸  مراقبه 🌸

دکتر بتسابه مهدوی

عزیزا ...

مراقبه کاری نیست که تو انجامش بدهی

مراقبه هنگامی تحقق میابد که تو کاری انجام نمیدهی ...و دلمشغول چیزی نیستی ..🌸🌿🌸

ممکن است بدن خود را بی حرکت و ساکن نگه داری ...اما در اعماق ذهنت مشغول هزار و یک مسئله باشی ..

ممکن است اوراد و اذکار بسیاری بخوانی ..اما در دل در جایی دیگر سیر کنی ...اینها فایده ای از برای تو ندارد .

مراقبه بایست در تمامی اعمالت متجلی باشد .و هر دم و بازدم میبایست متوجه باشی که او هست و ناظر است ..

الله خاطری و ناظری ....

بگذار برایتان مثالی بزنم ...👇🏼

سه مرتاض در غاری نشسته بودند .اسبی از نزدیکی های آن غارها رد میشد .اسب سرک میکشید و نگاهی به داخل غار انداخت و رفت .چند سال گذشت .یکی از مرتاض ها گفت :👇🏼🍃

یک اسب سر خود را در داخل غار کرد و رفت .🌸

مرتاض دوم گفت :اسب نبود ،قاطر بود .

مرتاض سوم گفت :اگر بخواهید درباره این چیزها بحث کنید من از اینجا خواهم رفت شما دو سال است در این غار هنوز توجه خود را از بیرون این غار نتوانسته اید به درون خود متمرکز سازید .

این مرتاض ها دو سال وقت خود را در درون غار تلف کرده بودند .یک اسب به داخل غار سرک میکشد و میرود .اما همین اتفاق پیش پا افتاده سال ها ذهن آنها را به خود مشغول میکند .

🌸🌳🌸🌳🌸

ذهن اینگونه عمل مینماید .یکی از افراد فامیل کاری انجام میدهد که اصلا مهم تر از سرک کشیدن این اسب به داخل غار نیست .اما سالها نقل مجلس تو و دیگر اعضای فامیل توست .🌳🌸🌳

 

مهم این است که دل آسوده باشی ...دل آسودگی امریست کیفی نه کمی ....

ممکن است همچون بودا ...یا شاه ابراهیم ادهم سلطان باشی و تاج و تخت را رها کنی ...و به اعماق غاز و جنگل بروی ...اما اگر همچنان دلمشغول باقی بمانی هیچ فایده ای در بر نخواهد داشت

و حقیقت در اعماق جنگل هم همانی است که بود ..تو همانی هستی که قبلا بودی ..آن موقع دل مشغول داشته هایت بودی ...در جنگل دلمشغول گذشته هایت

💙💛💙💛👇🏼

انقلاب معنوی در درون تو رخ میدهد نه برون ...ظاهر مهم نیست .آنچه مهم است در درون توست .که هم اکنون نیز بسته به چیزی و جایی هستی ..اکنون مشغول کلبه ی کوچک و محقر خود هستی ..فقط کمیت ها تغییر کرده است .کیفیت همچنان بر جا مانده است .

آدم فقیر دلمشغول گاری قراضه ی خود است و تعمیر آن ووو...و آدم ثروتمند دلمشغول بنز خود ....🍃👇🏼

نگرانی هر دوی اینها یکیست .هر دو نگرانند .دل آسوده نیستند. مهم آن چیزی نیست که داری ...مهم آن است که تا چه حد از داشته هایت فارغ هستی ...

فقیر دلمشغول غذای فردای خود است و سلطان دلمشغول فتح کشور همسایه. ..

در اینجا فقط موضوع نگرانی گدا و پادشاه فرق کرده است .اما ماهیت نگرانی هر دوی آنها یکیست .

مسئله این است که چگونه میتوان تمرکز خود را در مراقبه از ذهن به سوی خداوند معطوف کنی ؟؟🍃️🍃

وقتی از کاری نکردن و مراقبه سخن به میان می آید .منظور غیر فعال بودن نیست .بلکه دلمشغول نبودن و دل آسوده بودن و فارغ شدن است.

کاری نکردن بی عملی نیست .زیرا عمل ،نفس زندگیست .اگر عمل متوقف شود.انسان میمیرد حتی نفس کشیدن نیز نوعی عمل است. خوردن و خوابیدن نیز نوعی فعالیت است .زندگی کردن ،فعال بودن است .💙💛💙💛

منظور از مراقبه آن نیست که اینکار و آن کار را در ساعاتی از شبانه روز انجام ندهی .  زیرا همین وسواس نیز نوعی دلمشغولی به حساب می آید .

منظور آن است که ساعاتی که در مراقبه و خلوت و ذکر هستی دلمشغول نباشی

بدان که دل مشغولی ترفند و حیله ی نفس است ...💙💛💙

فارغ باش ....💛💙

بگذار خداوند در عرصه ی وجود تو فعال باشد ...

  • بتسابه مهدوی

زندگی و شوخی

بتسابه مهدوی | پنجشنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۵، ۰۶:۰۵ ق.ظ

زندگی و شوخی

دکتر بتسابه مهدوی

خداوند همیشه در حال شوخی است. به زندگی خودت نگاه کن خنده آور است. به زندگی دیگران نگاه کن و همه اش شوخی خواهی یافت؛ شوخی ، شوخی ، شوخی. جدیت بیماری است. جدیت را با معنویت هیچ سر و کاری نیست. معنویت خنده، نشاط  تفریح است.

 

اوشو

  • بتسابه مهدوی

زندگی خود را تغییر دهید

بتسابه مهدوی | پنجشنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۵، ۰۶:۰۴ ق.ظ

زندگی خود را تغییر دهید

دکتر بتسابه مهدوی

 

1- به خاطر داشته باش که عشقهای سترگ ودستاوردهای عظیم، به خطر کردنها و ریسکهای بزرگ محتاجاند

2- وقتی چیزی را از دست دادی، درس گرفتن از آن را از دست نده.

3- این سه میم را از همواره دنبال کن:

* محبت و احترام به خود را

* محبت به همگان را

* مسؤولیتپذیری در برابر کارهایی که کردهای.

 

4- به خاطر داشته باش دست نیافتن به آنچه میجویی، گاه اقبالی بزرگ است.

5- اگر میخواهی قواعد بازی را عوض کنی، نخست قواعد را فرابگیر.

6- به خاطر یک مشاجره ی کوچک، ارتباطی بزرگ را از دست نده.

7- وقتی دانستی که خطایی مرتکب شدهای، گامهایی را پیاپی برای جبران آن خطا بردار.

8- بخشی از هر روز خود را به تنهایی گذران.

9- چشمان خود را نسبت به تغییرات بگشا، اما ارزشهای خود را بهسادگی در برابر آنها فرومگذار.

10- به خاطر داشته باش که گاه سکوت بهترین پاسخ است.

11- شرافتمندانه بزی؛ تا هرگاه بیشتر عمر کردی، با یادآوری زندگی خویش دوباره شادی را تجربه کنی.

12- زیرساخت زندگی شما، وجود جوی از محبت و عشق در محیط خانه و خانواده است.

13- در مواقعی که با محبوب خویش ماجرا میکنی و از او گله داری، تنها به موضوعات کنونی بپرداز و سراغی از گلایههای قدیم نگیر.

14- دانش خود را با دیگران در میان بگذار. این تنها راه جاودانگی است.

15- با دنیا و زندگیِ زمینی بر سر مهر باش.

16- سالی یک بار به جایی برو که تا کنون هرگز نرفتهای.

17- بدان که بهترین ارتباط، آن است که عشق شما به هم، از نیاز شما به هم سبقت گیرد.

18- وقتی می خواهی موفقیت خود را ارزیابی کنی، ببین چه چیز را از دست دادهای که چنین موفقیتی را به دست آوردهای.

19 - در عشق و آشپزی، جسورانه دل را به دریا بزن.

  • بتسابه مهدوی

ذهن و محدویت

بتسابه مهدوی | پنجشنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۵، ۰۶:۰۳ ق.ظ

ذهن و محدویت

دکتر بتسابه مهدوی

هرجا صحبت از محدودیت است

پای ذهن در میان است

 

ذهن محدود و محدود کننده و محدودنماست

...

اما روح مانند خدا بینهایت است

و نامحدود

پس

وقتی در فکر خویشیم

یا در فکر رشد خویش

یا در انتظار نتایج ارتباط با خدا

و

هرجا که مغزمان دارد کار می کند؛ یک حصار به دور روح خود کشیده ایم!

 

مغز در محدوده ی جهان ساختارها کار می کند نه بیش از آن

تفکر بسیار ضروریست

اما

در همین محدوده.

 

تفکر می تواند پله ی اول باشد

اما برای دریافت حقیقت

بباید به قلب و روح رفت .

  • بتسابه مهدوی

اقسام_عقل

بتسابه مهدوی | پنجشنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۵، ۰۶:۰۱ ق.ظ

اقسام_عقل

دکتربتسابه مهدوی

 

عقل قطبیست که مدار تکلیف بر آنست ، و حاکم و فارق بین حق و باطل است و ثواب و عقاب بر وجود آن مترتب می باشد و جلب منافع و دفع ضررها منوط به وجود او خواهد بود .

عقل از دیدگاه فلاسفه ، جوهریست قدیم و تعلق به ماده ندارد نه ذاتاَ و نه فعلاَ .

شناختی است از طریق تفکر و اندیشه و از این رو با ادراکات حسّی تفاوت ماهوی دارد .

نیروی عقل و خرد هر چند یک حقیقت است امّا به لحاظ قلمروی تعقل و اندیشه عناوین مختلفی بدان می توان داد .

 

1 - عقل رشد نایافته ( ناقص ) :

مانند عقول عموم مردم که به دانه نخلی می مانند که اگر شرائط رشد برای آنها فراهم باشد و تحت نظر باغبانی الهی قرار بگیرند ، مسیر رشد و تعالی را طی و به نهالی سرسبز و بلند قامت و تنومند تبدیل گردیده و به ثمر خواهند نشست .

 

2 عقل رشد یافته ( کامل ) :

مانند عقول انسان های کامل : عقول انبیای الهی و بزرگان بر حق تا اینان برای سایر انسانها حجت و هادی گردیده و باغبان عقل آنها شوند و بدینوسیله عقولشان را رشد داده آنان را به حقایق عالم وجود و خدای متعال آشنا نمایند ، تا با این شناخت و معرفت ، در مسیر تکامل و سعادت قدم بردارند .

 

خداوند آن هنگام که بندگانش را خلق فرمود ، آنها را عالم خلق نکرد ، بلکه جاهل خلق فرمود ، خدای متعال همراه این جهل ، دو چیز دیگر نیز خلق فرمودند :

الف طبیعت انسان با هزار و یک نیاز و غریزه .

ب عقل یا همان قوّه تفکر و اندیشه که بالقوّه و ناقص است ، که در لسان حدیث آن را به نام حجت باطنی می شناسیم .

بنا بر حکمت و مصلحت خداوندی قدرت و توان طبیعت آدمی بر قدرت و توان عقل او چیره و غالب است . خداوند متعال از روی قاعده لطف و رحمت خویش ، عقول کامله و نفوس زکیه که در لسان حدیث حجت های ظاهری نامیده می شوند را برای تعالی و تقویت این عقول ناقصه بر انگیخته است ، تا بدینوسیله عقل آدمی را رشد و نموّ داده ، بال عقل او را با بال طبیعت او متعادل نمایند که همانند یک پرنده با استفاده از دو بال او را به سوی سعادت ابدی خود پرواز دهند .

 

 ( آل عمران آیه 19 )

حقّا که در آفرینش آسمان‏ها و این زمین و آمد و رفت شب و روز نشانه‏ هایى است (از قدرت و علم و حکمت خدا) براى صاحبان عقل و خرد ناب .

#بتسابه #مهدوی

  • بتسابه مهدوی

انواع_عقل_از_نظر_بزرگان

بتسابه مهدوی | چهارشنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۵، ۰۶:۰۱ ق.ظ

انواع_عقل_از_نظر_بزرگان

دکتر بتسابه مهدوی

 

سهروردی عقل را دارای انواع مختلف می‌داند:

عقل روباه

عقل کاسب

عقل سیاسی

عقل عالم

عقل سرخ

 

انواع عقل از نگاه فارابی عبارت است از:

عقل عامه

عقل بالقوه

عقل بالفعل

عقل بالمستفاد

عقل فعال

 

انواع عقل از دیدگاه غزالی:

عقل عامه

عقل متکلمان

عقل فلاسفه

 

کانت عقل را از دو نوع عقل نظری و عقل عملی می‌داند.

عقل نظری

عقل عملی

 

انواع عقل از نگاه مولوی

مولوی در مثنوی معنوی عقل را به قرص آفتاب، چراغ، سیاره زهره و یا کمتر از آن و نیز ستاره تشبیه کرده است.

 

عقل از دیدگاه صوفیه

نقش عقل که به معنای خرد و هوش و فهم آمده در مکتب تصوّف چیست؟

برای روشن شدن مطلب باید انسان ها را به سه گروه رده بندی کرد: عوام، دانشمندان و روشنفکران و صوفیان.

 

عوام کسانی هستند که نفس بر آنها حکومت می کند و جز در مواقع استثنائی معمولاً نفس آنان بر عقلشان حاکم است.

 

زندگی دانشمندان و روشنفکران متکی به چراغ عقل است و نفس آنان خواسته های خود را با چراغ خِرَد ارضا می کند. امّا گاهی نفس بدون توجه به خِرَد هوی و هوس خود را جامه ی عمل می پوشاند و به اصطلاح آبروی آنان را می برد.

 

معنای دیگر عقل بند بر پای بستن است و در عربی عِقال به معنای ریسمانی است که بدان زانوی شتر را می بندند. می توان گفت عقل برای شتر مست که همان هوی و هوس انسان است زانو بندی بشمار می رود که نمی گذارد هرچه نفس بخواهد انجام دهد اما گاهی این شتر مست زانوبند خود را پاره می کند و فجایعی ببار می آورد که کم و بیش شاهد آن بوده و هستیم.

 

در این طبقه بندی صوفیان جایگاه خاص خودشان را دارند زیرا عقل فرمانبری صادق برای عشق است. درست است که در بدایات سلوک ممکن است که نفس به کمک عقل صوفی عاشق را گمراه سازد اما در انتها که لشکر عشق تمایلات نفسانی را شکست می دهد عقل بنده ای مفتون و خدمتگزاری صادق برای صوفی است.

#بتسابه #مهدوی

  • بتسابه مهدوی