عکس نوشته 30 شهریور 95
- ۰ نظر
- ۳۰ شهریور ۹۵ ، ۰۸:۴۰
هنگامی که میخواهی روی قرص ماه مراقبه کنی، احساس کن آگاهی در تو همانند گلی شکفته. نیلوفر برگهای بسیاری داردمیتوانی به نیلوفری که در درونت شکفتهی شکفته شده بیندیشی. میتوانی از زیبایی آن نیلوفر به شگفتی درآیی. زمانی که روی قرص ماه مراقبه میکنی باید احساس کنی که یک برگگل باز شده و برگگلهای بسیار دیگری هم هستند که باز خواهند شد. در اینجا باز شادی را احساس کن، چون تو امیدواری که فردا هم یکی دیگر از برگگلها شکفته شود و باز پسفردا هم یکی دیگر. از این راه پیشرفت پیوستهی خود را خواهی دید. هنگامی که چیزی از پیشرفت را دیدی، احساس کن که گل بزودی باز باز خواهد شد. قرص ماه به تو شادی کمال را خواهد بخشید و ماه نو شادی شناخت پیشرفت گامبهگام را به تو خواهد داد.
صلح و آرامش
مرکز فرق سر بالای کف سر جای دارد، آن را ساهاسراها چاکرا مینامند. تصور کن که این چاکرا هفت بار باز میشود- این تصور را بکن اما باز شدنها را نشمار. در هر بار باز شدن، دایرهای گردنده را تصور کن. هنگامی که آن میچرخد، "صلح" یا "اوم" یا "سوپریم" را ذکر بگو. نیز میتوانی دو تا از این مانتراها را بیازمایی.
روشنایی
تصور کن صفحهای در برابر چشم سومت ( کمی بالاتر از میان دو چشمت) هست و در جهت عقربههای ساعت میگردد و همراه آن هفت بار "روشنایی"، "اوم" یا "سوپریم" را ذکر بگو، هر کدام را که خودت میخواهی.
آنگاه در این صفحهی گردنده، هفت شعلهی بسیار فروزان را تصور کن. بکوش تصور کنی من دارم با آن هفت شعله بازی میکنم. و بکوش گاهی ببینی که من به جای آنکه با آن هفت شعلهی کوچک بازی کنم، با آنها یکی شدهام.
نیکبختی
اکنون میخواهیم روی مرکز دل مراقبه کنیم، این جایگاهی است که آوای بیآوا- آناهاتا نادا- از آن میآید. اینک خواهش میکنم صفحهای را تصور کن که دور مرکز دلت میچرخد. آنگاه "نیکبختی"، "اوم" یا "سوپریم" را چندین بار بازگوی. گلستانی بیکرانه را در این دایره، در دلت تصور کن. بکوش در این گلستان بزرگ و بسیار زیبا برکهی کلانی را ببینی. آب آن برکه نقرهای است. در آن شنا کن، غوطه خور و هر کاری را که به تو شادی میدهد بکن. آنگاه قایقی طلایی را روی برکه ببین. سوار آن قایق طلایی بشو و در آن دمی که سوارش میشوی، تصور کن که همهی هستی تو یکسره طلایی شده است.
مراقبه روی سادگی، خلوص، پاکی و امنیت
خواهش میکنم آرام و باآرامش در ذهن خود واژهی "سادگی" را تکرار کنید. ما برای انجام این روش مراقبه باید دستمان را بر بالاترین بخش سرمان بگذاریم، یعنی روی ساهاسراها چاکرا یا همان مرکز فرق سر. اکنون خواهش میکنم باآرامش هفت بار واژهی "سادگی" را بازگویید و خود را تنها و تنها روی همین یک جای تنتان تمرکز بدهید.
اینک خواهش میکنم با آرامش هفت بار واژهی "اخلاص" را پرشور بازگویید. خود را روی دلتان متمرکز کنید و هفت بار باآرامش واژهی "اخلاص" را بازگویید.
اکنون خواهش میکنم واژهی "پاکی" را در مرکز نافتان یا در دور و بر ناف خود بازگویید ]تصور کنید که در آنجا بازگفته میشود[. خواهش میکنم باآرامش هفت بار واژهی "پاکی" را با بیشترین شوری که میتوانید در این کار داشته باشید، بازگویید.
اینک روی چشم سومتان مراقبه کنید، روی جایی از پیشانیتان که میان دو ابرو ]و کمی بالاتر[ جای دارد. خواهشمندم واژهی "اطمینان" را هفت بار بر زبان آورید.
(شری چینموی انگشت میانی دست راست خود را روی چشم سومش میگذارد، روی آجنا چاکرا)
"خواهش میکنم در اینجا باآرامش هفت بار واژهی "اطمینان" را بازگویید.
اکنون خواهشمندم دستتان را بر روی فرق سرتان بگذارید و سه بار به سادگی بگویید: "من سادهام، من سادهام، من سادهام."
اینک خواهشمندم دستانتان را روی قلبتان بگذارید و ساده سه بار بگویید: "من اخلاصمندم، من اخلاصمندم، من اخلاصمندم."
حالا خواهش میکنم دستتان را روی نافتان بگذارید و بگویید: "من پاکم، من پاکم، من پاکم."
اینک دستهایتان را روی چشم سومتان بگذارید و سه بار بگویید: "من مطمئنم، من مطمئنم، من مطمئنم."
دکتر بتسابه مهدوی
27 شهریور 1395
تهران
مراقبه کردن مانند آن است که در ته دریایی غوطهور باشی، در جایی که همه چیز آرام و برخوردار از آرامش است. در سطح آن شاید موجها و خیزابهایی باشد، اما ته دریا به آن بستگی ندارد. ژرفای دریا آرام آرام است. هنگامی که آغاز به مراقبه میکنی، نخست بکوش به هستی دورنی خود، به هستی راستین خود-یعنی کف دریا برسی. اگر موجهایی از جهان دیگر بیایند، به تو نخواهند رسید. ترس، دودلی، اندوه و همهی آشفتگیهای زمینی به سادگی زدوده میشوند، چون صلح و آرامی پایدار بر ما چیره شده است. دست اندیشهها به ما نمیرسد، چون خرد ما صلح و آشتی ناب، آرامش ناب، یگانگی ناب است. آنها مانند ماهیها در دریا میپرند و شنا میکنند، اما هیچ نشانی از خود بر جا نمیگذارند. به بالاترین گامهی مراقبه که برسیم، احساس میکنیم که خود دریا هستیم و جانوران دریایی بر ما کارگر نیستند. احساس میکنیم که آسمان هستیم و هیچ کدام از پرندگانی که پروازکنان میگذرند، بر ما کارگر نمیافتند. خرد ما آسمان است و دلمان دریای بیکرانه. این همان مراقبه است.
دکتر بتسابه مهدو ی
24 شهریور 1395
تهران
دکتر بتسابه مهدوی
اگر بتوانی خود را روی سر انگشت، روی شمع یا هر شی دیگر متمرکز کنی، خواهی توانست روی قلبت هم تمرکز کنی. برای این کار میتوانی چشمهایت را ببندی یا نگاهت را به دیوار بدوزی، اما به هر روی قلبت را در این هنگام، دوست عزیز خود بدان. زمانی که این تصور چنان شدتی پذیرد که همهی هوش و حواست را بردارد، از قلمرو اندیشههای معمولی گام را فراتر گذاشتهای و به تمرکز درآمدهای. تو از نگاه فیزیکی نمیتوانی قلب معنویت را بنگری. اما میتوانی همهی توجه خود را همراه آن سازی. آنگاه نیروی تمرکزت اندک اندک به قلبت راه پیدا میکند و خود را یکسره از قلمرو خرد تو میکند.
اگر به اندازهی بسنده پاک نباشی، اگر خواستهای خاکی بیشماری قلبت را فراگرفته باشند، باید پیش از تمرکز بر قلب، خواستار پاکی شوی. پاکی، احساس هستی محرابی زنده در ژرفای گوشههای قلب توست. اگر حضور خدایی محراب درونی را احساس کنی، از درون خود پاک خواهی شد. آنگاه است که تمرکز روی قلب، بسیار بر تو کارگر خواهد افتاد.
*
راه موثر دیگری هم هست که برای انجامش باید کمی کوشاتر باشی. در آغاز احساس کن که دست و بینی و چشم و گوش نداری. جز قلبت هیچ چیزی نداری. این قلب نباید حتما در میان سینهی تو باشد. میتواند در پیشانی یا هر کجای دیگر باشد. همین بس است که تصور کنی یگانه چیزی که داری همان قلب است و قلب.
پس از گذشت زمانی قلبت را گیر میآوری. میگویی چگونه آن را گیر میآوری؟ آگاهیات به تو خواهد گفت که قلب کجاست. روشن است که دانش پزشکی این را نادرست خواهد خواند و خواهد گفت که قلب تنها در میان سینه است و بس. اما قلب برای انسانهای معنوی میتواند در هر کجایی باشد، چون قلب معنوی جایگاه روشنایی است. هنگامی که هستی یزدان در تو، سوپریمی که در درونت هست، بخواهد حضور روشنایی را از راه چشم سوم تو نشان بدهد، همان روشنایی بیکران و نیروی بیکران را، آنگاه با تو در میان خواهد گذاشت که: قلبت اینجاست. پس آنگاه چشم سوم برای تو نشستگاه روشنایی خواهد شد. این یعنی سوپریم جایی ویژه را خواهد جست و آنجا خانه خواهد کرد.
هنگامی که رهسپار میشوی باید احساس کنی که قلبی داری، احساس کنی که خود قلبت هستی. پس از گذشت زمانی آگاهی بر تو روشن خواهد کرد قلبت کجاست و یا اینکه چه کسی قلب است. در آن دم، خود را روی آن نقطه متمرکز کن و احساس کن که تنها در همانجا قلبت را احساس میکنی و قلب بشو. قلب یعنی روشنایی و روشنایی یعنی نیرو. تو هر چه روشنایی بیشتری داشته باشی، نیروی بیشتری هم خواهی داشت. یزدان، روشنایی ناب است. از همین جاست که یزدان به درون هر چیزی راه مییابد، از همین جاست که وی نیروی ناب است. روشنایی و نیرو نمیتوانند از هم جدا شوند. ما در اینجا میتوانیم این لامپ را ببینیم و پریزی را که به آن وصل شده. اما در زندگی معنوی نمیتوانیم روشنایی را از نیرو جدا کنیم. روشنایی، خود نیروست. و روشنایی چیست؟ یگانگی با کیهان.
دکتر بتسابه مهدوی
22 شهریور 1395
تهران
بتسابه مهدوی
اگر اندیشهات ناآرام است و از همین رو نمیتوانی در مراقبهات ژرف شوی، این را باید فرصتی برای به کار کشیدن یک مانترا بدانی. میتوانی چند دقیقه "سوپریم" یا "اومAUM))" یا "خدا" را پشت سر هم بازگویی. همچنین اگر میخواهی به سطح زیستی احساسی گام بگذاری، اما اندیشههای بد و یا نادرست میآیند و نمیگذارند، "اوم" یا یکی از نامهای سوپریم ( یزدان) را پیوسته بازگوی. در این کار بکوش تا میتوانی شتاب کنی و آن را تند بگویی. هنگامی که میخواهی خردت را از بند ناپاکیها آزاد سازی، باید چنان تند ذکر بگویی که انگار داری دنبال قطاری میدوی تا به آن برسی. در یاپای عادی، مانترا را معمولی بگو، اما با حضور دل، بی آنکه آن را بسیار کش بدهی. و گرنه ذکر پانصد یا ششصدباره زمان بسیاری را خواهد گرفت.
اگر میخواهی به پاکی فراگیر هستی خود دست یابی، یاپا میتواند بسیار به تو یاری کند. اما باید ساختاری و سیستماتیک کار کنی، گام به گام. امروز "اوم"، "سوپریم" یا مانترایی را استادت به تو داده، پانصد بار بگو. سپس فردا آن را ششصد بار بگو، پس فردا، هفتصد بار و همین گونه بالا برو تا پس از یک هفته به هزار و دویست برسی. باز شمار آنها را ]هر روز[ پایین بیاور تا باز به پانصد برسی. با این شگرد میتوانی به سادگی از درخت بالا بروی و باز پایین بیایی.
این تمرین را پیوسته تا یک ماه دنبالهگیری کن. چه تو نام خود را دگرگون بکنی چه نکنی، جهان نام تازهای رویت خواهد گذاشت:"پاکی". برخی از شاگردان من این تمرین را کردهاند و باید بگویم به روشنایی چشمگیری در هستی خود و مسائل احساسیشان دست یافتهاند.
اگر برایت دشوار است همهی آن را یکجا بگویی، میتوانی آن را بخش کنی. میتوانی ده بخشش کنی و هر بار مانترا را تنها پنجاه بار ذکر کنی. اگر بخواهی در درازای روز ده لیوان آب بخوری و هر ده لیوان را یکباره بالا اندازی، باید به آسیبی که این کار میتواند به معدهات بزند، نیز بیندیشی. از همین جاست که هر ده لیوان را یکباره نمینوشی. اما اگر همواره پس از گذشت یکی دو ساعت یک لیوان بخوری، به سادگی خواهی توانست ده لیوان بنوشی. در این کار هم میتوانی به جای آنکه "اوم" را یکباره پانصد بار ذکر کنی، سپیدهدم پنجاه بار آن را بگویی. پس از یک ساعت بکوش پنجاه بار دیگر آن را بر زبان روان کنی. اگر هر ساعت اوم را پنجاه بار بگویی، هر بارش یکی دو دقیقه بیشتر زمان نخواهد برد. چون یکی دو دقیقه در یک ساعت چیزی نیست، این تمرین ترا آزار نخواهد داد.
اگر مانترایی برای خودت داری، میتوانی آن را هر ساعت، پنجاه بار آرام بگویی. این بیش از دو سه دقیقه به درازا نخواهد کشید و هر کسی میتواند سه دقیقه به یزدان پیشکش کند. این ارزشی ندارد که تو چند ساعت میتوانی پشت سر هم ذکر بگویی، آنچه ارزشمند است که تا چه اندازه با حضور دل این کار را به انجام میرسانی.
*
خواهش میکنم "عشق، عشق، عشق" را در درون خود و با حضور دل ذکر کن. خواهش میکنم زمانی که واژهی عشق را با حضور دل بسیار بر زبان میآوری، احساس کن که این واژه دارد در ژرفترین گوشهکنارهای دلت بازگفته میشود:"عشق، عشق، عشق".
اگر میتوانی با مفهومهای صلح و آرامی یا آرامش خدایی بهتر کار کنی، خواهش میکنم "آرامش" را در دل خودت ذکر کن، یا به سادگی برای خودت تکرار کن. بکوش تا آن آوای کیهانی را که این واژه را تجسم میبخشد، بشنوی. واژهی "آرامش" آوایی خواهد شد که مانند تخمی در ژرفای دلت پژواک یابد. اگر نمیخواهی، خواهش میکنم واژهی "روشنی، روشنی، روشنی" را ذکر کن. خواهش میکنم هنگامی که این واژه را مانند ترانه میخوانی یا با حضور دل بازمیگویی، احساس کن تو همین واژه یا خاصیت خدایی شدهای. خواهش میکنم احساس کن که همهی هستیات، از فرق سر تا انگشتهای پاهایت، تبدیل به عشق یا آن خاصیتی که تو داری پیوسته بازش میگویی، گشته. همهی عصبهایت، تن ظریفت، تن فیزیکیات، همه و همه مالامال از عشق گردیدهاند. این خاصیتها یک چنین نیروی جادویی دارند.
عشق، آرامی، روشنی، خوشنودی. آن ویژگی خدایی که میخواهی در درون خود داشته باشی یا بشوی را خودت برمیگزینی.
دکتر بتسابه مهدوی
20 شهریور 1395
تهران
دکتر بتسابه مهدوی
نزد اهل دل بود دین کاستن☀️
در عبادت مزد از حق خواستن ☀️
رو حدیث ما عبدتک ای فقیر ☀️
از کلام شاه مردان یاد گیر ☀️
چشم بر اجر عمل از کوری است ☀️
طاعت از بهر مزد،مزدوری است .☀️
خادمان مزد گیرند این گروه ☀️
خدمت با مزد کی دارد شکوه ☀️
عابدی کو اجرت طاعت خواست ☀️
گر که عابد مینهی نامش خطاست .☀️
دکتر بتسابه مهدوی
20 شهریور 1395
تهران
به آسمان آبی نگاه کنید و همینطور خیره شوید. درباره آن فکر نکنید. با خودتان نگویید: " چقدر زیبا است" از رنگ و زیبایی آن تعریف نکنید. اگر شروع به فکر کردن کنید در این مراقبه متوقف شده اید. فقط نگاه کنید، بدون فکر کردن و بدون معنی دادن به منظره آسمان. از خودتان کلمات نسازید. کلمات مانع بزرگی برای درک واقعی شما هستند.
نگاه شما باید بدون قضاوت و ناب فقط به آسمان معطوف شود. وقتی این وضع را ادامه می دهید، چون موضوعی برای دیدن و معنی دادن ذهنتان وجود ندارد، اتفاق عجیبی می افتد. شما ناگهان از وجود خودتان آگاه می شوید. آسمان مثل یک مکنده قوی عمل می کند.
آسمان به خودی خود یک تهی بزرگ است. تمام اجسام در آن قرار دارند ولی خود آسمان تهی عظیم، بزرگ و بی پایانی است. وقتی با این عمق به آسمان نگاه می کنید لحظه ای می رسد که همه چیز ناپدیِد می شود و در این ناپدید شدن، شما از خودتان آگاهی پیدا می کنید. وقتی به تهی نگاه می کنید، چیزی برای دیدن و انعکاس وجود ندارد.
ذهن در تهی و خالی متوقف می شود. همین امر باعث می شود تا شلوغی های افکار از ذهن شما زدوده شوند.دکتر بتسابه مهدوی
15 شهریور 1395
تهران
دکتر بتسابه مهدوی
اگر شما مرتب به مشکلات ، ترس ها و شکست های زندگیتان فکر کنید زندگی مانند آیینه ایی این افکار را به شما بر می گرداند. اگر شما مرتب درباره موقعیت کنونی یتان فکر کنید شما آن را خلق خواهید کرد. و اگر شما دائما به یک نوع روش فکر کردن دچار شده اید پس دائما یک نوع خاص از حوادث و موقعیت ها را جذب زندگیتان خواهید کرد!
شما می توانید افکارتان را تغییر دهید و آن افکاری که می خواهید را انتخاب کنید . این کار زندگیتان را تغییر خواهد داد . شما می توانید درست از همین الان شروع به تغییر راه و روش فکر کردنتان کنید و تصاویری جدید ، مثبت و زیبایی را در ذهنتان نقاشی کنید. شما می توانید از امروز ، از نگاه کردن به عکس ها و صحنه هایی که ذهنتان را پر کرده است ،دست بردارید . شما می توانید به تصاویر ذهنی که دوست دارید فکر کنید حتی اگر آن تصاویر با موقعیت های واقعی زندگیتان تفاوت بسیاری داشته باشد...
شما یک اتاق مخصوص پروژه در ذهنتان دارید و می توانید هر فیلمی را که دوست دارید در آن اتاق به نمایش در آورید . در این اتاق داخلی ذهنتان شما می توانید به انتخاب خودتان هر تصویر و یا هر نقاشی که دوست دارید را آویزان کنید.
آیا همانطوری که این خطوط را می خوانید یک احساس قدرتمندی در شما موج وار حرکت نمی کند؟ شما می توانید زندگیتان را هدایت کنید . افکار ما مانند ریسمان هایی هستند که موقعیت ها و حوادث زندگیمان را می کشند . می توانید ((شما)) این ریسمان ها را بکشید و زندگیتان را شادتر و راضی کننده تر کنید . وقتی شما رئیس ذهنتان می شوید قدرتی پیدا می کنید که می توانید زندگی احساسی و درونیتان، روابط و موقعیت هایتان را بهبود ببخشید.
بعضی افراد در طول زندگیشان ارتقا کمی پیدا می کنند بعضی دیگر تا منتهی الیه ارتقا پیدا می کنند و یک شخص مهمی در سیاست، در دانش، سرمایه گذاری و یا زمینه های دیگر می شوند.
میزان توانایی تان و اینکه چقدر می توانید ارتقا پیدا کنید به وسعت توانایی یتان برای انتخاب افکار و تغییر محتوی ذهنتان بستگی دارد و اینکه شما برده ی ذهنتان هستید یا سرور آن ؟
همانطوری که قبلا گفته شد می توانید حتی فراتر از این حرفها بروید اگر چه عده ی کمی تا این حد پیش می روند. بعضی افراد مشتاقند که به منبع ذهنشان راه پیدا کنند و بتوانند آن را خاموش و روشن کنند . وقتی که آنها به موفقیت دست پیدا می کنند متوجه رمز و راز های آن می شوند که بسیاری تلاش کرده اند به آن دست پیدا کنند.
آنها سکوت را ماورای افکارشان پیدا می کنند، یک آزادی واقعی!
وقتی که ارباب ذهنتان می شوید می توانید به هر چیزی که دوست دارید و می خواهید فکر کنید ، و به آن برسید.
شما دیگر تحت تاثیر نیروهای بیرونی قرار نمی گیرید و در خلق زندگیتان شریک می شوید.
وقتی شما به ذهنتان صعود کنید شما می توانید آن را دقیقا همانطوری که هست بشناسید . با این کار شما به جایی خواهید رسید که قادر خواهید بود خودتان را از امر کردن آن آزاد سازید. ذهن شما یک ابزار برای استفاده تان است . پس تا آخرین حد از آن استفاده کنید.
در نهایت شما به سمت تجزیه مراحل بالایی از سطح آگاهی هدایت خواهید شد به سمت چیزهایی که در همه ی سنت های معنوی جهان آموزش داده شده است.
دکتر بتسابه مهدوی
10 شهریور 1395
تهران
مغز انسان قادر است خودش را ترمیم کند و تغییردهد.
آن طورکه معلوم شده فرآیند عصب زایی درسن بلوغ متوقف نمی شود و درطول عمر انسان ادامه پیدا می کند.
سنتان هرقدر باشد، مغزتان به خوبی توانایی دارد که مسیرهای عصبی جدید ایجاد کند معلوم شده هربار یک فکر یا تجربه مهم یا جدید پدید می آید، مغزتان درواقع ارتباط های عصبی جدید ایجاد می کند.درست است که همه ما میراث ژنتیکی وتربیتمان شکل گرفته ایم واگر کارخاصی برای تغییر وضعیت فعلی مغزمان نکنیم، باهمین طرز فکر،دیدگاه ها ،اعتقادات والگوهای فکری که همیشه داشته ایم به زندگیمان ادامه خواهد داد،
اما این یافته های جدید در عصب شناسی به ما می گویند می توانیم نظام ژنتیکی مان را لغو کنیم. اگر یاد بگیریم چگونه به مرکز قدرت مغزمان دست پیداکنیم که طرز فکر ،اعتقادات والگوی فکری جا افتاده مان درآن قرار دارد،می توانیم به طورر واقعی نظام ژنتیکی مان را بازنویسی کنیم.
نه فقط این توانایی رادارید که مغزتان را به نحو چشمگیری تغییر دهید بلکه به ویژه طوری طراحی شده ایدکه بتوانید درست این کار را انجام بدهید.ساختارمان طوری است که بتوانیم خلاقیتمان، هوش و توانمان را برای موفق شدن، درطول زندگی مان رشد بدهیم.
دکتر بتسابه مهدوی
10شهریور 1395
تهران
ذهن انسان همه چیز را کنترل می کند . ادراکات، تصورات ، تفکرات ، اعتقادات .بطور کلی تمام جنبه های شناختی رفتار انسان تحت کنترل است. جهان و هر آنچه که در آن موجود است، ازطریق تصورات ما در ذهن انعکاس می یابد.
مامی توانیم از طریق روشهای کنترل ذهن این تصورات را تغییر دهیم و آن وقتخواهیم دید که واقعیت های زندگی ما نیز دستخوش تغییر خواهند شد، یا بهزبان دیگر اگر ما توان آن را داشته باشیم که ذهن خودمان را تحت کنترل درآوریم قادر خواهیم بود دنیای مطابق با آرمانها و ایده آل های خودمانبسازیم.
تصویر ذهنی که ما از خویش داریم براساس اعتقادات ، باورها ، ارزش های حاکم بر جامعه، تجارب گذشته ، موفقیت ها ، شکست ها ،تحقیرها و پیروزیها شکل گرفته است و از مجموعه این عوامل است که در ذهنتصویری از خود می سازیم .
ذهن انسان دارای دو بخش است: 1- ذهن هوشیار یا ضمیر خود آگاه 2- ذهن نیمه هوشیار یا ضمیر ناخودآگاه .
بهترین راه درک ذهن هوشیار و نیمه هوشیار این است ک به آنها بصورت یک باغچه نگاهکنیم . شما یک باغبان هستید و در طول روز مشغول کاشتن دانه هایی ( هماناندیشههائیست که روزانه به فکر خود راه میدهید) هستید. هرچه را که میکارید در تن و محیط زندگیتان درو می کنیم .
اکنون مشغول کاشتنافکار مربوط به آرامش ، عمل درست، حسن نیت و سعادت بشوید و به آرامی وعلاقه در باره ویژگی های آنها بیندیشید، آنچه را که اندیشیده اید به طورکامل در ذهن آگاهتان جای دهید و به کاشتن این دانه های شگفت انگیز ادامه دهید دراین صورت محصول با شکوهی را درو خواهید کرد.
دکتر بتسابه مهدوی
8 شهریور 1395
تهران