عکس نوشته 27 شهریور 95
- ۰ نظر
- ۲۸ شهریور ۹۵ ، ۰۹:۳۷
تمرکز روی یک ایده
دکتر بتسابه مهدوی
اگر میخواهی از قدرت تمرکز بسیار خوبی برخوردار شوی، این تمرین را بکن:
یک ایده را در نظر بگیر و بکوش به آن جان ببخشی. طرحی از آن بکش و بر دیوار درست روبروی چشمهای خودت بزن. اگر دیدی برایت دشوار است، به جای یک ایده میتوانی یک شی را برداری و به جای آن، به دیوار بزنی. چشمهایت را باز نگاه دار. همیشه بهتر است با چشمهای باز، خود را تمرکز دهی. به آن چیز بنگر و تمرکز را آغاز کن. سپس به درون آن چیز راه پیدا کن. باید همهی توجه خود را به کار گیری و از میان آن چیز بگذری و به آن سوی برسی. به پشتش که رسیدی، خود را روی همان سویش متمرکز کن. تو در یک سو هستی و تن و پیکرت در سوی دیگر. خود را از سوی دیگر متمرکز کن و از آنجا به تن خودت نگاه کن.
نخست بکوش توجه خود را به چیزی معین بدهی، سپس به درون آن ره یاب و بیدرنگ از سوی دیگرش بیرون بزن. در چنین دمی، تو گواه، یا ساتشپوروشا میشوی. این تمرکز راستین است. این راز آدمی است. اگر این راه را بیاموزی، خواهی توانست خود را تا اندازهای خوب و به گونهای راستین متمرکز سازی.
مراقبه کردن مانند آن است که در ته دریایی غوطهور باشی، در جایی که همه چیز آرام و برخوردار از آرامش است. در سطح آن شاید موجها و خیزابهایی باشد، اما ته دریا به آن بستگی ندارد. ژرفای دریا آرام آرام است. هنگامی که آغاز به مراقبه میکنی، نخست بکوش به هستی دورنی خود، به هستی راستین خود-یعنی کف دریا برسی. اگر موجهایی از جهان دیگر بیایند، به تو نخواهند رسید. ترس، دودلی، اندوه و همهی آشفتگیهای زمینی به سادگی زدوده میشوند، چون صلح و آرامی پایدار بر ما چیره شده است. دست اندیشهها به ما نمیرسد، چون خرد ما صلح و آشتی ناب، آرامش ناب، یگانگی ناب است. آنها مانند ماهیها در دریا میپرند و شنا میکنند، اما هیچ نشانی از خود بر جا نمیگذارند. به بالاترین گامهی مراقبه که برسیم، احساس میکنیم که خود دریا هستیم و جانوران دریایی بر ما کارگر نیستند. احساس میکنیم که آسمان هستیم و هیچ کدام از پرندگانی که پروازکنان میگذرند، بر ما کارگر نمیافتند. خرد ما آسمان است و دلمان دریای بیکرانه. این همان مراقبه است.
دکتر بتسابه مهدو ی
24 شهریور 1395
تهران
مراقبه روی قلب (برای آغازگران)
بتسابه مهدوی
آغازگر باید تصور کند بچه است، فرقی نمیکند که چند سالش باشد. خرد یک بچه رشدی نکرده. خرد وی از دوازدهسیزدهسالگی آغاز به کار در قلمرو اندیشه میکند. اما پیش از آن، بچه تنها دل است و بس. هر چه را که میبیند، احساس میکند از آن خودش است. خودبهخود خویش را با چیز دیگر یکی میبیند. این کار دل است.
هنگامی که احساس کردی بچه هستی، زود تصور کن در یک گلستانی. این گلستان همان قلب توست. بچه میتواند ساعتها در گلستان بازی کند. از سر این گل سر ان گل برود، اما از گلستان بیرون نخواهد رفت، چون زیبایی و بوی گلها وی را شاد میکند. در درون تو هم گلستانی هست و تو میتوانی تا هر زمان که بخواهی در آن بمانی. از این راه میتوانی خود را خوب روی قلب متمرکز کنی.
*
بکوش احساس کنی همهی توان، همهی نیروی تصمیم و ارادهات در جایی ویژه است، در قلبت. احساس کن که هیچ جایی نیستی مگر در آن جای کوچک. چشم نداری، بینی نداری، هیچ چیزی نداری. اگر احساس کنی همهی هستیات در جایی معین تمرکز یافته و پراکنده نیست، تاثیر این تمرین را خواهی دید.
اکنون خواهش میکنم احساس کن در برابر در قلبت ایستادهای و همراه شادی-دلباختگی، صلح و آرامش، روشنایی، خوشبختی، نیرو و دیگر دوستانی که بر آنها ارج مینهی و برایشان ارزش قائلی هستی. همانجا جلوی در قلبت بایست و چشمبراه آمدنش بمان. هنگامی که دیدی دارد میآید، بگذار به درون آید. اما اگر آنهایی امدند که تو فرایشان نخواندهای، نگذار به درون بیایند. پیچیدگی، عدم صمیمیت، ناپاکی، عدم اطمینان، دودلی، رشک و دیگر نیروهای منفی، همه میهمانان ناخواندهاند. اگر آنها را دم در قلب دیدی، خواهش میکنم نگذار به درون بیایند. خواهش میکنم احساس کن که عشق پیکری انسانی یافته، صلح پیکر انسان به خود گرفته، روشنایی مانند یک آدم شده و خوشبختی هم به پیکر یک انسان درآمده. همچنین رشک، عدم اطمینان، دودلی، ناپاکی، پیچیدگی و دیگر نیروهای منفی، قواره و شکل انسان را به خود گرفتهاند و تو میتوانی آنها را با چشمهای انسانی خود ببینی. سپس بگذار دوستان فراخواندهشدهات به درون بیایند. اما آنهایی که دوستت نیستند، که ناخواندهاند را وادار کن در بیرون بمانند. نگذار آنها از در قلبت به دورن راه پیدا کنند. اگر بتوانی هر روز تنها به یک دوست خود بیندیشی و همان دوست را فراخوانی که جلوی در قلبت بایستد، این سرآغاز دوستی خدایی خواهد بود. به خود بگو: "من امروز تنها دوست خود، عشق را راه خواهم داد، نه هیچ کسی به جز او را. فردا دوستم، شادی را راه خواهم داد و پسفردا دوستم، صلح را به دورن خانه فراخواهم خواند." نیز میتوانی بگویی: "من به پیشرفتهای بزرگی دست یافتهام. میتوان بیش از یک دوست را فراخوانم. بیشک میتوان همهی دوستانم-عشق، شادی، صلح، روشنایی و خوشبختی – را فراخوانم. تا اینک این توان را نداشتم که بیش از یک میهمان را بپذیرم. تنها میتوانستم یک دوست را فراخوانم.اینک میتوان همهی دوستان خدایی خود را فراخوانم و بگذارم در اتاق قلبم پا گذارند.
دکتر بتسابه مهدوی
23 شهریور 1395
تهران
بتسابه مهدوی
اگر اندیشهات ناآرام است و از همین رو نمیتوانی در مراقبهات ژرف شوی، این را باید فرصتی برای به کار کشیدن یک مانترا بدانی. میتوانی چند دقیقه "سوپریم" یا "اومAUM))" یا "خدا" را پشت سر هم بازگویی. همچنین اگر میخواهی به سطح زیستی احساسی گام بگذاری، اما اندیشههای بد و یا نادرست میآیند و نمیگذارند، "اوم" یا یکی از نامهای سوپریم ( یزدان) را پیوسته بازگوی. در این کار بکوش تا میتوانی شتاب کنی و آن را تند بگویی. هنگامی که میخواهی خردت را از بند ناپاکیها آزاد سازی، باید چنان تند ذکر بگویی که انگار داری دنبال قطاری میدوی تا به آن برسی. در یاپای عادی، مانترا را معمولی بگو، اما با حضور دل، بی آنکه آن را بسیار کش بدهی. و گرنه ذکر پانصد یا ششصدباره زمان بسیاری را خواهد گرفت.
اگر میخواهی به پاکی فراگیر هستی خود دست یابی، یاپا میتواند بسیار به تو یاری کند. اما باید ساختاری و سیستماتیک کار کنی، گام به گام. امروز "اوم"، "سوپریم" یا مانترایی را استادت به تو داده، پانصد بار بگو. سپس فردا آن را ششصد بار بگو، پس فردا، هفتصد بار و همین گونه بالا برو تا پس از یک هفته به هزار و دویست برسی. باز شمار آنها را ]هر روز[ پایین بیاور تا باز به پانصد برسی. با این شگرد میتوانی به سادگی از درخت بالا بروی و باز پایین بیایی.
این تمرین را پیوسته تا یک ماه دنبالهگیری کن. چه تو نام خود را دگرگون بکنی چه نکنی، جهان نام تازهای رویت خواهد گذاشت:"پاکی". برخی از شاگردان من این تمرین را کردهاند و باید بگویم به روشنایی چشمگیری در هستی خود و مسائل احساسیشان دست یافتهاند.
اگر برایت دشوار است همهی آن را یکجا بگویی، میتوانی آن را بخش کنی. میتوانی ده بخشش کنی و هر بار مانترا را تنها پنجاه بار ذکر کنی. اگر بخواهی در درازای روز ده لیوان آب بخوری و هر ده لیوان را یکباره بالا اندازی، باید به آسیبی که این کار میتواند به معدهات بزند، نیز بیندیشی. از همین جاست که هر ده لیوان را یکباره نمینوشی. اما اگر همواره پس از گذشت یکی دو ساعت یک لیوان بخوری، به سادگی خواهی توانست ده لیوان بنوشی. در این کار هم میتوانی به جای آنکه "اوم" را یکباره پانصد بار ذکر کنی، سپیدهدم پنجاه بار آن را بگویی. پس از یک ساعت بکوش پنجاه بار دیگر آن را بر زبان روان کنی. اگر هر ساعت اوم را پنجاه بار بگویی، هر بارش یکی دو دقیقه بیشتر زمان نخواهد برد. چون یکی دو دقیقه در یک ساعت چیزی نیست، این تمرین ترا آزار نخواهد داد.
اگر مانترایی برای خودت داری، میتوانی آن را هر ساعت، پنجاه بار آرام بگویی. این بیش از دو سه دقیقه به درازا نخواهد کشید و هر کسی میتواند سه دقیقه به یزدان پیشکش کند. این ارزشی ندارد که تو چند ساعت میتوانی پشت سر هم ذکر بگویی، آنچه ارزشمند است که تا چه اندازه با حضور دل این کار را به انجام میرسانی.
*
خواهش میکنم "عشق، عشق، عشق" را در درون خود و با حضور دل ذکر کن. خواهش میکنم زمانی که واژهی عشق را با حضور دل بسیار بر زبان میآوری، احساس کن که این واژه دارد در ژرفترین گوشهکنارهای دلت بازگفته میشود:"عشق، عشق، عشق".
اگر میتوانی با مفهومهای صلح و آرامی یا آرامش خدایی بهتر کار کنی، خواهش میکنم "آرامش" را در دل خودت ذکر کن، یا به سادگی برای خودت تکرار کن. بکوش تا آن آوای کیهانی را که این واژه را تجسم میبخشد، بشنوی. واژهی "آرامش" آوایی خواهد شد که مانند تخمی در ژرفای دلت پژواک یابد. اگر نمیخواهی، خواهش میکنم واژهی "روشنی، روشنی، روشنی" را ذکر کن. خواهش میکنم هنگامی که این واژه را مانند ترانه میخوانی یا با حضور دل بازمیگویی، احساس کن تو همین واژه یا خاصیت خدایی شدهای. خواهش میکنم احساس کن که همهی هستیات، از فرق سر تا انگشتهای پاهایت، تبدیل به عشق یا آن خاصیتی که تو داری پیوسته بازش میگویی، گشته. همهی عصبهایت، تن ظریفت، تن فیزیکیات، همه و همه مالامال از عشق گردیدهاند. این خاصیتها یک چنین نیروی جادویی دارند.
عشق، آرامی، روشنی، خوشنودی. آن ویژگی خدایی که میخواهی در درون خود داشته باشی یا بشوی را خودت برمیگزینی.
دکتر بتسابه مهدوی
20 شهریور 1395
تهران
در این کار باید با شستت سوراخ راست بینیات را بگیری و از سوراخ راست، نفسی بلند بکشی. در زمانی که دم را فرو میدهی، نام یزدان را بازگوی. سپس چهار ضرب، نفست را نگه دار و همراه آن نام یزدان ]سوپریم[ را چهار بار بگوی. سرانجام سوراخ راست بینیات را رها کن و سوراخ چپ بینی خود را با انگشت سبابهات نگه دار و آن را ببند و بگذار نفست در مدت زمانی به اندازهی دو ضرب به بیرون گردش یابد و همراه این کار نام یزدان را دو بار بگو. آنگاه این تمرین را بر عکس انجام بده، نخست سوراخ چپ بینیات را بگیر. در این تمرین نیازی نیست که آرام نفس بکشی. اگر سروصدایی دربیاید هم چیزی نیست. دیگر آنکه روشن است که این تمرین نباید در برابر چشمان همگان انجام گیرد، یا زمانی که دیگران میخواهند با برخورداری از آسودگی مراقبه نمایند.
این تنفس یک-چهار-دو را نباید بیش از چهار پنج دقیقه انجام دهی و تنفس بینی را هم نباید بیش از سه بار در روز بکنی. اگر آن را بیست، چهل، پنجاه بار انجام دهی، گرمایی از پایانهی ستون فقراتت سوی سرت روانه خواهد شد و با فشار بر سر، آن را به درد خواهد آورد. مانند خوراک است، خوب است، اما اگر بیش از اندازه باشد، معدهات را خراب خواهد کرد. این گرما هم چنین کارگر میافتد. اگر بیش از آن اندازهای که میکشی تمرین کنی، به جای ذهنی صلحجو، دارای ذهنی خودبزرگبین و لگامگسیخته و ویرانگر خواهی شد. تازه هنگامی که شایستگیهای درونی خود را بالش داده باشی، خواهی توانست تنفس از راه بینی را ده پانزده دقیقه انجام دهی.
پرانایاما یکی از اصلهای دیرپای یوگاست که تمرینهای تنفسی سخت و پیچیدهای دارد. برای انجام آن به ده تا پانزده دقیقه زمان نیازمندی. اما اگر آموزگاری نداشته باشی که ترا در هر گامی راهبر گردد، پرنایاما چیز خطرناکی میشود. اگر به گونهای غیراصولی تمرینها را انجام دهی، میتواند مایهی سل هم بشود. در هندوستان بسیاری کسان گرفتار این بیماری شدهاند، چون تمرینها را بدون راهبری درست انجام دادهاند. اما این تمرینهایی که من برایت گفتم- ریتم یک-چهار-دو و تنفس از راه بینی- بسیار سادهاند و البته بسیار هم کارگر میافتند. اینها هرگز به ششهای تو زیانی نخواهند رساند.
دکتر بتسابه مهدوی
17 شهریور 1395
تهران
مهم این است که دل آسوده باشی ...دل آسودگی امریست کیفی نه کمی ....
ممکن است همچون بودا ...یا شاه ابراهیم ادهم سلطان باشی و تاج و تخت را رها کنی ...و به اعماق غاز و جنگل بروی ...اما اگر همچنان دلمشغول باقی بمانی هیچ فایده ای در بر نخواهد داشت
و حقیقت در اعماق جنگل هم همانی است که بود ..تو همانی هستی که قبلا بودی ..آن موقع دل مشغول داشته هایت بودی ...در جنگل دلمشغول گذشته هایت
انقلاب معنوی در درون تو رخ میدهد نه برون ...ظاهر مهم نیست .آنچه مهم است در درون توست .که هم اکنون نیز بسته به چیزی و جایی هستی ..اکنون مشغول کلبه ی کوچک و محقر خود هستی ..فقط کمیت ها تغییر کرده است .کیفیت همچنان بر جا مانده است .
آدم فقیر دلمشغول گاری قراضه ی خود است و تعمیر آن ووو...و آدم ثروتمند دلمشغول بنز خود ....☀
نگرانی هر دوی اینها یکیست .هر دو نگرانند .دل آسوده نیستند. مهم آن چیزی نیست که داری ...مهم آن است که تا چه حد از داشته هایت فارغ هستی ...
فقیر دلمشغول غذای فردای خود است و سلطان دلمشغول فتح کشور همسایه. ..
در اینجا فقط موضوع نگرانی گدا و پادشاه فرق کرده است .اما ماهیت نگرانی هر دوی آنها یکیست .
مسئله این است که چگونه میتوان تمرکز خود را در مراقبه از ذهن به سوی خداوند معطوف کنی ؟؟
وقتی از کاری نکردن و مراقبه سخن به میان می آید .منظور غیر فعال بودن نیست .بلکه دلمشغول نبودن و دل آسوده بودن و فارغ شدن است.
کاری نکردن بی عملی نیست .زیرا عمل ،نفس زندگیست .اگر عمل متوقف شود.انسان میمیرد حتی نفس کشیدن نیز نوعی عمل است. خوردن و خوابیدن نیز نوعی فعالیت است .زندگی کردن ،فعال بودن است .
منظور از مراقبه آن نیست که اینکار و آن کار را در ساعاتی از شبانه روز انجام ندهی . زیرا همین وسواس نیز نوعی دلمشغولی به حساب می آید .
منظور آن است که ساعاتی که در مراقبه و خلوت و ذکر هستی دلمشغول نباشی
بدان که دل مشغولی ترفند و حیله ی نفس است ...
فارغ باش ....💛💙
بگذار خداوند در عرصه ی وجود تو فعال باشد ...
مراقبه 2
دکتر بتسابه مهدوی
اراده ی خود را با اراده ی رود یکی کن .
در رود شناور باش ...و خود را به دست آن بسپار ...بی تردید رود راهی دریاست و تو را نیز به آنجا خواهد برد .
گر چه اگر بر خلاف جریان رود نیز شنا کنی ،سرعت جریان رود بینهایت بیشتر از سرعت شنا کردن توست .بنابراین باز تورا به دل دریا خواهد برد .
اما عزیزا ....❤️☀️❤️💠
فرق است بین شنا کردن و شناور بودن ..
شنا کردن ناشی از ترس و اضطراب و عذاب است .اما شناور بودن ناشی از طمانینه و اعتماد و آرامش است. شناور بودن به تو فرصت میدهد تا رود را تجربه کنی ...آسمان را ببینی. ..و به تماشای مسیر رود تا دریا بنشینی ...
و بدینسان تو مقصد خود را با مقصد رود یگانه میسازی و اراده ی جز را بر اراده ی کل منطبق میکنی ...و آنگاه این هستی زیبا هر کجا که میرود ،تو را نیز با خود میبرد .تو موجی کوچک میشوی در دریای کل ....☀️🍃☀️👇🏼
مراقبه نیز نوعی شناوریست در خدا ...در ذکر ...در آیات ...نوعی سکون است و شناوری در معنا ...بدون دخالت ذهن
ذهن مدام به تو تلنگر میزند ..تو باید چیزی شوی ...کسی شوی ...به جایی برسی ...ذهن با این تلنگر ها عذابت میدهد و مضطربت میکند .از این تلنگر ها فارغ شو ...خود را از هستی کل جدا نبین ...👇🏼☀️🍃💠
وقتی خود را از کل جدا نبینی ...
فارغ و دل آسوده میشوی ..آنگاه عمل میکنی ...اما تو عامل نیستی ...بلکه خداست که در تو عمل میکند .....
فرض نما برای پیاده روی به جنگلی رفته ای ...ناگهان ماری سر راه تو سبز میشود
تو از جا میپری و خود را دور میکنی ...
این تو نبوده ای که پریده ای ...☀️🍃
زیرا تصور آن را هم نداشتی که ماری را سر راه خود ببینی ..تو برای این جهیدن تمرین نکرده بودی ...
خدا در تو دخالت کرده است و تو را از مار دور کرده است
.ذهن در این پاسخ فوری تو هیچگونه دخالتی نداشته است.
زیرا ذهن برای پاسخ دادن به زمان نیاز دارد ...خدا در تو عمل کرده است و جان تو را حفظ کرده است ...
مراقبه3
دکتر بتسابه مهدوی
عزیزا ...💎🌸
مراقبه خود را در دست خدا سپردن است ...و اختیار خود را بدو تفویض نمودن است .در این حالت عمل اتفاق می افتد ..اما عامل ناپدید شده است.
ممکن است ظاهر زندگی تو تغییری نکند
اما کیفیت زندگی تو اساسا تغییر کرده است .🌸💎🌸💎
عزیزا ...یکی از بازی های نفس که نمیگذارد نه در سکوت و نه در اجتماع مراقبه داشته باشی. .. این است که نفس تو را نگران میسازد ...مردم درباره ی تو چه فکر مینمایند. ....
اگر خدا را شاهد و ناظر خود بدانی ...
اگر در باطن تکرار نمایی الله خاطری ناظری ...دیگر نظر مردم برایت اهمیت ندارد ...نفس تو وابسته به رد و قبول مردم است. اما حقیقت انسانی تو وابسته به کسی و چیزی نیست. عاقبت به خیری تو نیز فقط نیازمند توجه خداوند توست ...نه نظر مردم ...هر چه بکوشی نظر خالقت را جلب نمایی عاقبتت را در بر خواهد داشت .....
به همین دلیل است که اهل عرفان و حضور و مراقبه و وجود. . عصیانگرند .
پاسخ پادشاهان را نیز همچون لای مردخوار به پادشاه میدهند و حکیم سنایی ها را متحیر میسازند ...یا همچون خرقانی ها التفاتی به سلطان محمود نمیکنند ..یا همچون مولانا زین الدین ابوبکر تایبادی پاسخ دیدار امیر تیمور جهانگشا را جواب رد میدهند. اما ...
اهل نفسانیت ...اهل سازشند...☀️🌸👇🏼
اگر سازش نکنند ...کسی آنها را تحویل نمیگیرد .و نفسشان را ارضا نمیکند .
نفس به حمایت دیگران محتاج است. هر چه بر پیرایه ها بیافزایی و توجه دیگران را بیشتر جلب کنی ...نفس تو راضی تر خواهد بود ...🌸☀️🌸👇🏼
مراقبه 4
دکتر بتسابه مهدوی
امروزه کتاب های بسیاری درباره ی این موضوع نوشته میشود که چگونه خود را جذاب سازیم ؟چگونه نظر دیگران را به خود جلب نماییم ؟چگونه تاثیر گذار باشیم ؟؟؟چرا ؟؟؟؟
زیرا از وجود و حضور و مراقبه در بشر اثر چندانی نمانده است. آنچه هست نفس است .و این نفس را نیز باید ارضا کرد ...اگر حاصل مراقبات وصل و شناور بودن در حضور حق نباشد. فایده اش چیست .حاصل تمامی مراقبات
اذکار و ادعیه ...رسیدن به لحظه ی شناور گشتن و وصل است به حق ....
چرا بایست ...انتظارت دیگران را برآورده نمایی تا بخواهند تحویلت بگیرند .چرا برده ی حوایج دیگرانی....تا دیگران توجه اشان را متوجه ات سازند ؟؟؟؟
باید مدام سازش کنی ..🌸🌸🌸
باید مدام نگران باشی که مبادا دیگران از تو چیزی طلب
کنند که تو از عهده ی انجام آن بر نیایی ؟؟؟دیگر برایت مهم نخواهد بود که از آن کار
خوشت می آید یا نه ..مهم این است که دیگران خوششان بیاید ..تو رابستایند. و تعریف و
تمجیدت کنند .به به به چه چه آنها لباس بپوشی ...بخندی ...سبک و سیاق زندگی ات را مشخص
نمایی ...تو نیازمند آنی که خواستنی باشی از برای دیگران
تا زمانی که نتوانی نیاز آن داشته باشی که خواستنی باشی از برای خالقت ...
و ندانی که نیازهای تو را از نفسی که فرو میرود تا روزی ات تا سلامتی ات تنها خالقت است که برآورده میسازد نه تعاریف و تماجید دیگران به هیچ جا نخواهی رسید. ...🌸🌳🌸🌳
جای شگفتی نیست که با این روندی که به خواسته دیگران توجه داری و نظرت به نظر آنان دوخته شده است. دچار سرخوردگی در مراقبات شوی،بدیهی است که چله هایت ...حاجاتت ...برآورده نشوند و مراقباتت هیج وصلی برایت به ارمغان نیاورند ....
دکتر بتسابه مهدوی
16 شهریور 1395
تهران
به آسمان آبی نگاه کنید و همینطور خیره شوید. درباره آن فکر نکنید. با خودتان نگویید: " چقدر زیبا است" از رنگ و زیبایی آن تعریف نکنید. اگر شروع به فکر کردن کنید در این مراقبه متوقف شده اید. فقط نگاه کنید، بدون فکر کردن و بدون معنی دادن به منظره آسمان. از خودتان کلمات نسازید. کلمات مانع بزرگی برای درک واقعی شما هستند.
نگاه شما باید بدون قضاوت و ناب فقط به آسمان معطوف شود. وقتی این وضع را ادامه می دهید، چون موضوعی برای دیدن و معنی دادن ذهنتان وجود ندارد، اتفاق عجیبی می افتد. شما ناگهان از وجود خودتان آگاه می شوید. آسمان مثل یک مکنده قوی عمل می کند.
آسمان به خودی خود یک تهی بزرگ است. تمام اجسام در آن قرار دارند ولی خود آسمان تهی عظیم، بزرگ و بی پایانی است. وقتی با این عمق به آسمان نگاه می کنید لحظه ای می رسد که همه چیز ناپدیِد می شود و در این ناپدید شدن، شما از خودتان آگاهی پیدا می کنید. وقتی به تهی نگاه می کنید، چیزی برای دیدن و انعکاس وجود ندارد.
ذهن در تهی و خالی متوقف می شود. همین امر باعث می شود تا شلوغی های افکار از ذهن شما زدوده شوند.دکتر بتسابه مهدوی
15 شهریور 1395
تهران
دکتر بتسابه مهدوی
در یکی از حالات مراقبه ای که راحت هستید، قرار بگیرید. چشمانتان را ببندید و به مدت 30 دقیقه روی چشم سومتان تمرکز کنید. البته چون تصور کردن غده صنوبری در وسط مغز سخت است، می توانید روی نقطه ای که قیف جلویی این چاکرا از آن عبور می کند، یعنی کمی بالا تر از وسط ابرو ها در روی پیشانی تمرکز کنید. اگر نمی توانید روی این نقطه تمرکز کنید، یک شیئ ( مثلا یک سنگ کوچک، یک دگمه ی لباس، یا یک مهره ی فلزی ) را در بین دو ابرو ی خود قرار دهید. این شیئ تنها یک بهانه است، تا بوسیله وزن مختصری که دارد، راهنمای شما برای تمرکز بهتر باشد. اصلا نگران پیدا کردن دقیق نقطه روی پیشانی نباشد و با یک نقطه تقریبی تمرین کنید. بعد از چند بار مراقبه کردن در اثر افزایش جریان انرژی، فشار مطلوبی را در ناحیه پیشانی حس خواهید کرد که نقطه مورد نظر را نشانتان خواهد داد.
نشانه بیدار شدن این چاکرا، روشن شدن نوری سفید و پاک در پرده ذهن می باشد، که از مرکز چاکرا ساطع می شود. برای دیدن هاله ها همان روش بالا را با چشم باز تکرار کنید و سوژه ای را که می خواهید هاله اش را نگاه کنید در محدوده دید خود قرار دهید. نیازی نیست روی بدن یا هاله های سوژه تمرکزه کنید.حتی پس از ظاهر شدن هاله ها، تمرکزتان را از نقطه ی بین ابرو ها بر ندارید تا سرعت چرخش انرژی کم نشده و هاله بینی شما متوقف نگردد. در اثر ورزیدگی و مرور زمان و ادامه تمرکز، لایه های بیشتری را می توانید ببینید و حی دیدن هاله ها با چشم بسته نیز برایتان میسر می گردد. ( در زمینه باز کردن چشم سوم و دیدن هاله به مطالعه بیشتری بپردازید )
مهم: در بسیاری از منابع علوم روحی، رنگ های دیگری بجز سفید ذکر شده است. مانند ارغوانی، نیلی و یا بنفش. اما باید متذکر شویم که ظهور هر رنگی بجز سفیدِ شدید و روشن، حین تمرکز روی چشم سوم بدین معنی است که شما در ناحیه سر و صورت دارای گرفتگی و بیماری هستید. ( شایع ترین مانع در این چاکرا، عفونت هایی است که درون سینوس مانده اند و کمتر توسط عکسبرداری های پزشکی قابل شناسایی هستند.
روش های اصلی شکفته کردن چاکرا ها
1- استفاده از تمرکز جداگانه روی چاکرا ها: در این روش شما در طول زمان های مراقبه ی خود، بر روی نقطه اصلی چاکرا و یا قیف چرخان مربوط به آن، تمرکز می کنید. با این عمل سرعت حرکت انرژی در چاکرا بالا رفته، انسداد های مربوط به آن چاکرا باز شده و بعد از پاکسازی کامل، چاکرا شکفته شده و رنگ مربوط به همان چاکرا ظاهر می گردد.
2- استفاده از نیروی الهی: در این روش شما از ریکی می خواهید که چاکرای مورد نظرتان را باز کند و در طول زمان های مراقبه ی خود، روی تنفس خودتان تمرکز می کنید و اجازه می دهید ریکی کارش را انجام دهد.
3- استفاده از نوار کوندالینی: در این روش شما با استفاده از تمرکز، خواستن از ریکی، و کمک گرفتن از چاکرای ششم ( آجنا )، فنر کوندالینی را باز کرده، از نوک استخوان خاجی ( چاکرای ) وارد ستون فقرات کرده، و تا چاکرای تاج بالا می آورید. با قرار گرفتن نوک کوندالینی درون هر چاکرا، انسداد های هر چاکرا با سرعت بسیار زیادی رفع شده و چاکرا شکفته می گردد. با بالا آمدن کوندالینی تا چاکرای تاج، تمام فنر درون کانال اصلی بدن باز می شود.
مهم: شما به هیچ وجه نباید تا زمانی که چشم سوم – چاکرای ششم – را باز نکرده اید، از این روش استفاده کنید. زیرا ممکن است کوندالینی در چاکراهایی که گرفتگی زیادی دارند به شما فشار بسیار زیادی را وارد کرده، تمرکز و کنترلتان را برهم بزند. تا زمانی که کوندالینی درون ستون فقرات باشد برای شما مشکلی پیش نخواهد آمد. اما اگر بعد از خروج کوندالینی از ستون فقرات، هسته کوندالینی در جای اصلی خود قرار نگیرد، احتمال هر نوع صدمه ای وجود دارد.
شما می توانید به صلاحدید خود، روش مناسب و یا تلفیقی از روش های مختلف را برای خودتان انجام دهید.
دکتر بتسابه مهدوی
10شهریور1395
تهران
انسان یا از واقعیت فرار میکند ..و یا به واقعیت فرار میکند .کسی که اهل مراقبه و سیر و سلوک است ..از واقعیت فرار نمیکند ..بلکه به واقعیت فرار میکند .زیرا مرکز وجود انسان ،واقعی ترین هستی حقیقی است. 🌟🔮
هر چه از این مرکز دورتر باشی ..از واقعیت دورتر شده ای . .
ذهن انسان ،ریشه ی همه ی خطاهاست ذهن انسان هنوز با آرامش خو نگرفته است .و به همین دلیل ویرانگر است .
هرگز نمیشود با این جنبش های ضد جنگ ،به جنگ ها پایان داد ..به شیوه ی تظاهرات هواداران صلح نگاه کن ..
آنها فریاد میزنند و خشونت را محکوم میکنند ..آنها برای پایان دادن به جنگ ..جنگی دیگر به راه می اندازند و در پایان تظاهراتشان برای بلند تر کرون صدای اعتراض خود اتوبوس به آتش میکشند .شیشه ی مغازه ها را میشکنند .
و به طرف پلیس سنگ پرتاب میکنند
این است شیوه ی برقراری صلح طرفداران صلح ...🐚💠🐚
و این حماقت تاریخی همچنان ادامه دارد
درگیری با خشم ...و یا هر چیزی راه مناسبی برای از بین بردنش نیست .
همه ی سیاست مداران از صلح سخن میگویند اما برای جنگ مهیا میشنوند اگر از آنها بپرسی چرا ؟
خواهند گفت ...چگونه میتوانیم از صلح محافظت کنیم ؟؟ما باید قوی باشیم در غیر این صورت ،صلح به خطر خواهد افتاد..
عزیزا ....💠☀️💠 به دنبال شاه کلید باش...
☀️💠☀️💠☀️💠☀️
دکتر بتسابه مهدوی
8 شهریور 1395
تهران