نقش نگاره

سایت شخصی دکتر بتسابه مهدوی

نقش نگاره

سایت شخصی دکتر بتسابه مهدوی

۶۷۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دلشیفتگان» ثبت شده است

مراقبه ۳

بتسابه مهدوی | شنبه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۵، ۰۸:۵۰ ق.ظ

مراقبه ۳

دکتر بتسابه مهدوی

اراده ی خود را با اراده ی رود یکی کن .

در رود شناور باش ...و خود را به دست آن بسپار ...بی تردید رود راهی دریاست و تو را نیز به آنجا خواهد برد .

گر چه اگر بر خلاف جریان رود نیز شنا کنی ،سرعت جریان رود بینهایت بیشتر از سرعت شنا کردن توست .بنابراین باز تورا به دل دریا خواهد برد .

اما عزیزا ....💠

فرق است بین شنا کردن و شناور بودن ..

شنا کردن ناشی از ترس و اضطراب و عذاب است .اما شناور بودن ناشی از طمانینه و اعتماد و آرامش است. شناور بودن به تو فرصت میدهد تا رود را تجربه کنی ...آسمان را ببینی. ..و به تماشای مسیر رود تا دریا بنشینی ...

و بدینسان تو مقصد خود را با مقصد رود یگانه میسازی و اراده ی جز را بر اراده ی کل منطبق میکنی ...و آنگاه این هستی زیبا هر کجا که میرود ،تو را نیز با خود میبرد .تو موجی کوچک میشوی در دریای کل ....🍃️👇🏼

مراقبه نیز نوعی شناوریست در خدا ...در ذکر ...در آیات ...نوعی سکون است و شناوری در معنا ...بدون دخالت  ذهن

ذهن مدام به تو تلنگر میزند ..تو باید چیزی شوی ...کسی شوی ...به جایی برسی ...ذهن با این تلنگر ها عذابت میدهد و مضطربت میکند .از این تلنگر ها فارغ شو ...خود را از هستی کل جدا نبین ...👇🏼️🍃💠

وقتی خود را از کل جدا نبینی ...

فارغ و دل آسوده میشوی ..آنگاه عمل میکنی ...اما تو عامل نیستی ...بلکه خداست که در تو عمل میکند .....

فرض نما برای پیاده روی به جنگلی رفته ای ...ناگهان ماری سر راه تو سبز میشود

تو از جا میپری و خود را دور میکنی ...

این تو نبوده ای که پریده ای ...🍃

زیرا تصور آن را هم نداشتی که ماری را سر راه خود ببینی ..تو برای این جهیدن تمرین نکرده بودی ...

خدا در تو دخالت کرده است و تو را از مار دور کرده است .ذهن در این پاسخ فوری تو هیچگونه دخالتی نداشته است

زیرا ذهن برای پاسخ دادن به زمان نیاز دارد ...خدا در تو عمل کرده است و جان تو را حفظ کرده است ...

ادامه دارد ...


 

 


  • بتسابه مهدوی

محبت چیست

بتسابه مهدوی | جمعه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۱۷ ق.ظ

محبت چیست

دکتر بتسابه مهدوی

 

محبت در لغت : به وداد و میل شدید گفته می شود و مقابل آن بغض و تنفر است .

محبت در اصطلاح : در خواست آن چه می بینی و یا گمان به منفعت و سود و یا فضل و برتری آن داری و به عبارت دیگر میل داشتن به چیزی لذیذ است که موافق با طبع و فطرت باشد .

و در نظر اهل معرفت میل قلبی سالک برای وصول به حق و آن چه که از ناحیه حق تعالی می باشد .

محبت در چه چیز هایست ؟

1 گاهی محبت در لذّات جسمانی است مانند : غذای خوشمزه و نوشیدنی گوارا و هر چه که برای جسم لذّت آور باشد .

2 گاهی محبت برای جلب منفعت است مانند : محبت به چیزی یا کسی یا قدرتی که از آن نفع می برد .

3 گاهی محبت برای دفع ضرر محتمل است مانند : محبت به چیزی یا کسی که قاهر و قدرت برتر است و موجب دفع ضرر از انسان میشود ، چه ضرر مادی و چه معنوی .

4 گاهی هم متعلق محبت ، فضل علمی و دانایی است مانند : محبت به علما و دانشمندان به خاطر علم و دانش ایشان .

5 گاهی هم متعلق محبت ، فضل اخلاقی و رفتارانسانی است مانند : محبت به صلحا و نیکان به خاطر سلوک الهی و انسانی آنان .

و موارد دیگر ......

محبت الهی آتش الهی است مرور نمی کند بر چیزی ، مگر آن را شعله ور سازد پس در این هنگام ، عبد دور می زند حول منتهی الهی و حقیقت منتهی الهی را در نهایت اعلای آن در خود تجلی می کند و قرار می گیرد در باغ های بهشت قدس الهی و پرواز می کند با بالهای عزت الهی در سراپرده های لطف ربانی .

هر شخصی به حسب غریزه و طبیعت فطری که خداوند متعال در وجود او قرار داده محبت به خیر و نیکی دارد و طالب آن است . و همه خیرات و و خوبیها پرتوی از خیر خداست همانگونه که خود این بندگان پرتوی از وجود خود خدای متعال هستند . در حقیقت محبت به خیر و نیکی محبت به خداوند است .

و این که برخی در شناخت خدای حقیقی به خطا رفته اند و در نتیجه در محبت به خدای حقیقی هم اشتباه کرده اند . مثلا بت پرست فکر کرده که بت خدای واقعی اوست لذا آن را می پرستد و به آن محبت دارد .

از این جهت فارق از حق و باطل بودن اعتقادات افراد در مسئله خدا ، اگر کسی به خدا و معبود باطل دیگری توهین کند ، او ناراحت خواهد شد و این استثنا هم ندارد ، این مثبت فطری بودن محبت بندگان به خداوند است .

فطرتا و باطنا به خدای واقعی اعتقاد دارد لکن تابع هوای نفس گردیده و از اختیار خود سوء استفاده می کند و به ظاهر با خدای حقیقی سر جنگ و ستیز داشته و عملا دشمن خدا محسوب میشود . یا حماقت نمرود که به خیال خود به جنگ خدای آسمانها میرود .

این قبیل افراد هم فطرتا و باطنا محبت خدا را دارند لکن ظاهرا و عملا از اختیار خدا دادی خود در مسیر خواهشهای نفسانی خود سوء استفاده نموده و به ندای فطرت خود جواب منفی می دهند و در نتیجه دشمن خدا می شوند .

وجود خود را وقف سایرین نمودن و در ازای آن توقع پاداش نداشتن.

توسط عنایت و فیض یک استاد روحانی ، می توان به این محبت دست یافت .

جلب عنایت استاد روحانی ، لطف و عنایت مرشد ارمغانی ارزان و ناچیز نیست. و آن زمانی میسر است که در انجام خدمت همیشه حاضر باشیم و از مورد خدمت واقع شدن اجتناب ورزیم.

 

برای کسب لطف و عنایت مرشد راه های زیر موجود است:

 

1-خیرخواهی دیگران حتی اگر به ضرر ما منجر گردد.

2-اجتناب از غیبت

3- صبر و شکیبایی

4- کوشش در نگران نشدن(کوشش در نگران نشدن تقریبا غیر ممکن است با این همه می توان به آن رسید)

5- بیشتر به نکات خوب و کمتر به نکات بد سایرین اندیشیدن.

 

و در آخر به کلیه نکات فوق عمل نمودن.

 

عمل نمودن( یعنی اجرا کردن آن در زندگی روزمره یعنی آن را زندگی کنیم نه اینکه آن را بخوانیم و به دیگران بگوییم).

 

وقتی عیسی مسیح فرمود:" همسایه خود را دوست بدارید" منظور او عاشق همسایه شدن نبود. پیروی کامل از یکی از راه های فوق بقیه را به دنبال خواهد داشت.

محبت ورزیدن با عاشق شدن تفاوت دارد. محبت نمودن مستلزم ایثار است در حالی که در عاشق شدن، ارضا،خواسته و آرزو نهفته است.

درباره محبت در روایات صحبت های زیادی شده است. ما در روایات لفظ عشق نداریم. اما در بعضی از روایات برای غیر خدا استعمال شده است.

ولی شدت محبت را عشق می‌گویند. ( و الذین آمنوا اشدّ حبا الله )

محبت فرع بر زیبایی و جمال است. هر جا انسان زیبایی را مورد شناخت خویش قرار دهد به آن چیز محبت پیدا می‌کند اینکه انسان به اشیاء زیبا ظاهری علاقه دارد شکل نازله آن است.

 

شهوت لذت عارضی است ولی نفس درک و شناخت زیبایی محبت‌آور است و موجب حصول لذت درونی و لذت ذاتی می‌شود، بنابراین نتیجه می‌گیریم که محبت تابعه از زیبایی و جمال است که این محبت بستگی به میزان شناخت دارد به همان اندازه که به جمال جمیل شناخت پیدا می‌کنیم به آن شیء محبت پیدا خواهیم کرد.

پس اختلاف مراتب محبت تابع اختلاف مراتب معرفت است لذا باید ابتدا ببینیم که اقسام معرفت چگونه است تا بتوانیم اقسام محبت را درک کنیم از دیدگاه اهل معرفت زیبایی حقیقی از خداوند است ( ان الله جمیل و یحب الجمال ) ما اگر مهربانیم تا حدی است که عصبانی نشده باشیم و وقتی عصبانی شدیم آن صفت مهربانی ما می‌رود.

یعنی این عطوفت مقید است اما صفات خداوند مطلق است یعنی خداوند در همان حال که عطوف است منتقم نیز هست. یعنی در تحت هر لطفی قهری است در تحت هر لطفی نهفته است. صفات خداوند عین ذات است و صفات موجودات ممکن عارض بر ذات است بنابراین رحمت الهی غضب الهی است و غضب الهی رحمت الهی است بنابراین از نظر ما مجمع الاضداد است البته اگر از مقرّ الوهیت بنگریم همه صفات عین هم هستند و یکی می‌باشند.

 

در عالم کثرت همه چیز با هم تزاحم دارد ولی در عالم وحدت همه چیز یکی‌اند. وحدت دارند نه اتحاد ( که فرع بر دوئیت است ) لذا شیخ شبستری در مورد وحدت در عالم وحدت چنین می‌گوید:

 

حلول اتحاد اینجا محال است

که در وحدت دوئی عین ضلال است

 

مانند نور منشور که اگر از منشور برگردیم یک نور است گفتیم که یکی از اوصاف الهی جمال است ( اللهم انی اسئلک بجمالک بالجمله و کل جمالک جمیل ) از این منظر لطف و قهرش زیباست.

اینکه اهل معرفت در بعضی احوال عذاب الهی را هم خریدارند و می‌گویند: “ اگر عذاب از سوی توست راضی هستیم” از این منظر می‌باشد.

 

قسم دوم زیبایی ، زیبایی عرضی و محدود است .

ما اعتقاد داریم هر چه در عالم هستی وجود دارد تجلیات ذاتی و صفاتی خداوند است.

 

در مباحث عرفانی موجودات این عالم مظاهری از اسماء الهی هستند و از آن جا که خداوند زیباست بنابراین همه چیز در این عالم زیبا می‌باشد و به عبارتی « احسن کل شیء خلقه » .

 

اگر خداوند را در مرحله صفات و افعال بشناسیم یعنی از پایین به بالا برویم و یا از اثر پی به مؤثر ببریم، ( برهان « انّی ») این معرفت معرفت عوامانه است. برخلاف آنکه در دعاها می‌خوانیم « یا من دلّه ذاته بالذات » اینها می‌گویند چون خدای هست درختی هم هست بر خلاف آنهایی که می‌گویند اگر درختی است پس خدایی هم است.

 

این دو دسته یعنی کسانی که صاحب معرفت افعالی هستند و درک محضر می‌کنند ( محبت افعالی و صفاتی دارند ) و کسانی که معرفت به ذات پیدا کرده‌اند و درک حضور می‌کنند وجه مشترکشان این است که در عالم غفلت نیستند.

 

گروه سوم گروهی هستند که غافلند یعنی به همین مظاهری به طور استقلالی محبت می‌کنند. چرا که وجودی مجازی را وجودی حقیقی می پندارند، بنابراین آن محبتشان هم «عشق و محبت مجازی» است.

 

بنابراین اقسام محبت تابع اقسام زیبایی است.

 

محبت در مقام افعال متغیر و محبت در مقام ذات ثابت است آنکه در مقام افعال محبت به خداوند دارد مانند این است به خاطر احسان خداوند به او محبت پیدا کرده است لذا زمانی هم که بلایی نصیبش شود محبتش هم از بین می رود.

اما در مقام ذات چون سرچشمه را پیدا کرده‌ایم بنابراین او را در همه حال دوست داریم لذا محبت در مقام ذات به علت آنکه کامل است عشق گویند .

  • بتسابه مهدوی

عشق الهی بخش

بتسابه مهدوی | جمعه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۱۶ ق.ظ

عشق الهی بخش

دکتر بتسابه مهدوی

 

ما خداوند را به عنوان یک قدرت و نیرو می‌پرستیم اما خداوند به عنوان یک عاشق به عبادات ما پاسخ می‌گوید.

عشق بشری بسیار محدود است. در عشق بشری احتمال اینکه فرد با یک خوشحالی و شادمانی شیفته و مجذوب شود وجود دارد. در عشق بشری، از لحاظ عملی هیچ فرصتی برای گسترش و وسعت دادن به درک الهی ما وجود ندارد. یک عشق بشری حقیقی، حتی اگر روحی نباشد، کمی احساسات فیزیکی در آن وجود دارد. این احساس سعی می‌کند به ما نشان دهد که عشق نباید تعهد آور یا تحمیل شود. گر چه در عشق بشری ما همیشه احساس می‌کنیم دیگران ما را نمی‌خواهند یا به ما نیازی ندارند. همیشه کمی ترس یا نفرت در آن وجود دارد. عشق بشری، همانطور که هر کسی می‌داند، به شکست و ناکامی منتهی می‌شود و شکست منجر به تخریب می‌شود. در عشق بشری، ما احساس شیرین خود را نسبت به خود یا شخص دیگر از دست می‌دهیم و به از دست دادن حقیقت الهی خود منتهی می‌شویم.

 

عشق الهی هیچ تقاضایی را به وجود نمی‌آورد. این یک احساس خود جوش، ثابت و پایدار است. این حس در هر صورت نامحدود می‌باشد. آن مانند خورشید است، خورشیدی که برای همه است و همه می‌توانند از آن بهره ببرند، اما اگر ما درها و پنجره‌ها را ببندیم خورشید چه کاری می‌تواند انجام دهد؟ این عشق الهی خداوند است که باید در درون و از طریق عشق بشری عمل کند. اما اگر ما مراقب عشق الهی که دراطراف ما جاری است و یا اینکه می‌خواهد در ما جاری شود نباشیم، پس عشق الهی نمی‌تواند در درون ما و از طریق ما عمل کند.

 

عشق بشری تعهد می‌آورد، اما پیش از آنکه تعهد بیاورد محدود می‌کند. عشق الهی تذهیب می‌کند اما پیش از آنکه تذهیب کند، متوجه می‌شویم که تقریبا خود روشن و تذهیب شده است. عشق الهی با آگاهی از یک واقعیت برتر و بالاتر شروع می‌شود و آن ایمان و اعتقاد راسخ ما نسبت به یک واقعیت بسیار صحیح و درست می‌باشد. عشق الهی هر لحظه ما را تذهیب و پاک می‌کند و دراین تذهیب کردن ما یک احساس رضایت کامل و کلی داریم.

 

خداوند بدون هیچ قیدوشرطی همه انسانها را دوست دارد. به هر حال، این یک راز الهی است که هیچ ذهن بشری نتوانسته تاکنون آن را درک کند.

 

بیشتر خصوصیت طبیعی عشق بشری این است که یک نفر را تحمل کرده و دیگران را رد می‌کند. اما در عشق الهی که نامحدود و لا یتناهی است، هیچ پذیرش و هیچ تصرف و تملکی وجود ندارد، تنها احساس یکی شدن وجود دارد. این یکی شدن می‌تواند در یک حیوان، یک گل، یک درخت و یا حتی دیوار وجود داشته باشد. این مثل عشق بشری نیست که ما می‌خواهیم یک شخص یا یک شیء را به تصرف خود درآوریم و همچنین فردا دو نفر و پس فردا سه نفر را به تصرف و تملک خویش درآوریم. وقتی ما نسبت به شخصی عشقی آسمانی و الهی داریم، در آن زمان به طور اتوماتیک و خودکار یکی شدن تفکیک ناپذیر می‌باشد. هیچ پلی لازم نیست. ما فقط یکی می‌شویم.

 

عشق الهی به ما می‌گوید که زندگی ما بیشتر از آنچه تصورش را بکنیم اهمیت دارد. عشق الهی به معنای یک تعالی ثابت و پایدار نه فقط مرزهای بشری ما بلکه شناخت خود خداوند در درون و از طریق ماست.

 

در عشق الهی ما رشد می‌کنیم در عشق الهی عشق روح ما را آزاد و رها می‌کند و آگاهی ما را وسعت می‌بخشد. عشق یعنی یگانگی و یکتایی خداوند، یکتایی واقعیت، یکتایی شناخت فردی با یک شناخت نامحدود. وقتی از طریق مراقبه(مدیتیشن) و مکاشفه خود به یک شناخت جهانی می‌رسیم، به عشق بشری فکر نمی‌کنیم. ما تنها به عشق الهی و یکتایی فکر می‌کنیم. اگر ما یک شیء کوچکی مانند یک چاقوی کوچک داشته باشیم، نمی‌توانیم چیزهای خیلی بزرگ را با آن ببریم. اما اگر یک چاقوی خیلی بزرگ داشته باشیم، می‌توانیم چیزهای بزرگ را با آن ببریم. وسیله ای که ما از آن استفاده می‌کنیم درست مانند شناخت بسیار محدود ما می‌باشد. این دلیل این مسأله است که ما در عشق خود محدود می‌شویم. اما اگر از ابزار دیگری استفاده کنیم که بسیار وسیع و بزرگ می‌باشد و یا اگر از شناخت جهانی استفاده کنیم توانایی ما برای دریافت یک عشق الهی نامحدود می‌شود.


 

                    

عشق الهی از جانب خداوند و از طریق مراقبه و مکاشفه خود ماست که به وجود می‌آید، اما تنها زمانی که ما آرزوها را در سر بپرورانیم. یک کودک از پدرش یک پنی، یک سکه پنج سنتی و یا یک سکه بیست و پنج سنتی درخواست می‌کند. بیشتر از آن چیزی است که می‌خواهد. اگر از پدرش همیشه و در هر لحظه چیزی بخواهد پدر به او خواهد داد اما او تنها چیزی را به کودک می‌دهد که کودک از وی درخواست می‌کند. اما اگر کودک احساس کند که هر آنچه را که از آن پدر هست از آن او نیز هست و اگر او فقط می‌خواهد فرزندش را خوشحال کند پس احساس می‌کند کودک قادر به دریافت آن می‌باشد و به او تمام ثروتش را می‌بخشد.

 

 فقط می‌آموزم احساس کنم که واقعا مجبور نیستم خدا را بدست آورم اما برخی از روزها خداوند مرا می‌گیرد و درقلب من جاری می‌سازد سیلی از یک شادی وصف ناپذیر.

وقتی از خداوند هیچ چیز نمی‌خواهیم، او همه چیز به ما عطا می‌کند. او خواهد گفت:"این من هستم که عشق نامحدود و لا یتناهی می‌بخشم. چگونه است که فرزندان من هنوز با توانایی‌های بسیار محدود و دستیابیهای بسیار محدود باقی می‌مانند؟"به منظور تقویت و رشد این مساله که او و فرزندانش تنها هستند و اینکه ما ابزارهای لایق او هستیم، او آرامش، نور و سعادت نامحدودش را ارزانی می‌دارد.

 

زمانی که فرد بدون هیچ قید و شرطی تسلیم خواسته‌های خدا می‌شود، عشق الهی نامحدود بدست می‌آید و همه چیز به شکل عشق روی می‌دهد. ما آرامش را بدست می‌آوریم اما این آرامش به شکل عشق به وجود می‌آید و ما از طریق عشق این آرامش را به بشریت می‌دهیم. ما آرامش و نیرو و قدرت خود را گسترش می‌دهیم زیرا ما عاشق هستیم. خداوند خود همه چیز را از طریق عشق نشان داده و آشکار می‌سازد. در این دنیا برروی زمین و در دنیای دیگر در بهشت تنها یک چیز است که خداوند نسبت به آن غرور دارد و آن عشق است، عشق الهی.

  • بتسابه مهدوی

بدن دردمند(کالبد درد)

بتسابه مهدوی | جمعه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۱۴ ق.ظ

بدن دردمند(کالبد درد)

دکتر بتسابه مهدوی

تمام افراد دارای کالبد درد هستند، حتی پیامبران و قدیسین. هرچه این کالبد عظیم تر و حجیم تر باشد، احتمال هوشیار و آگاه شدن بیشتر است.

 

محتوای بدن دردمند، سرنوشت و مسیر  زندگی افراد را مشخص و می سازد.

کارکرد این کالبد در زندگی به دو بخش تقسیم میشود:

الف) تعیین هویت و مسیر کلی فرد در این عالم.

ب) ایجاد ووهدایت اتفاقات کوچک و بزرگ و شیوه ی برخورد فرد با رخدادها ، موضوعات و افراد.

این دو بخش، در حقیقت دو سرفصل هستند، و هر کدام زیر مجموعه های گوناگونی دارند.

 

  توضیح مختصر در مورد بخش الف :

  الف: کالبد درد از دوران کودکی و معمولن بعداز هفت سالگی بر اساس یادگیری از محیط و درصد کمی هم ارثی، فرد را به سمت اعمال و افکاری می برد که شخصیت و هویت فرد شکل میگیرد.

کسانی که کالبد دردشان از رنج و دردهای متداول و پایین تر از ظرفیتشان انباشته باشد، هویت عام دارند با رفتار و افکاری معمولی - وقتی می گویم عام؛ با توجه به موضوعی که الان مطرح است این کلمه استفاده می شود و عام بودن ربطی به تحصیلات و طبقه ی اجتماعی ندارد. عام در اینجا می تواند یک کارگر ساده یا یک دکتر یا فردی ثروتمند باشد - عوام در موضوع معنوی و انسان شناسی کسانی هستند که بطور روزمره عادت به استفاده از رفتار ناپسند مثل حسادت دروغ و غیبت و ... دارند.

کسانی که در کالبد درد شان حادثه یا رخدادهای غیر معمول ضبط شده است و متحمل درد و رنج شدیدتر از ظرفیشان شده اند، در گروه خواص قرار می گیرند.

این افراد یا به سمت ناهنجاری ها می روند و اعتیاد به رفتار و افکار ناپسند غیر معمول پیدا می کنند. ضمن اینکه از رفتار ناپسند معمول هم تغذیه می کنند.

افرادی که مرتکب کلاهبرداری، دزدی، رفتار افراطی جنسی، مصرف مواد مخدر، زیرآب زنی مستمر و... می شوند. همین کسایی هستند که درد و رنجی مضاعف از ظرفیتشان متحمل شده اند.

این دسته در صورت بهره مند شدن از موقعیتی خاص در شرارت نامشان ماندگار خواهد شد. این موقعیت ها معمولن در عالم سیاست بیشتر وجود دارند. افرادی مانند هیتلر، ناپلئون، صدام حسین ،چنگیز، سازنده ی بمب اتم و...نام های آشنا از همین گروه هستند.

گروه دومی که حوادث تلخ کم نظیر را تجربه کردند، در طول زندگیشان با تابش اندک نور آگاهی به وجودشان، فردی خاص شده اند یعنی بر عکس خواص دسته اول، این ها در آگاه و عارف بودن خاص می شوند. مانند تمام شخصیت های بزرگ و محبوب.

پیامبران. عرفا یا افراد حقیقی مثل گاندی. انیشتن. علی ابن ابی طالب. علامه طباطبایی اکهارت تل. کریشنامورتی. مولوی. نلسون ماندلا. علی شریعتی و... افرادی هستند که رنج ودرد  حوادث غیر قابل تحمل و تابش نور آگاهی به کالبدشان. باعث شده در مسیر معنویت و آگاهی بخشی به آدمی به عنوان افرادی با روح های فردیت یافته ی بزرگ جاودانه باشند.

 

  آنچه در مسیر زندگی فرد مهم است؛ چگونگی انفجار یا تخلیه ی کالبد دردش است.

انفجار برای همه امکان پذیر نیست. اما تخلیه فرصتی ست برای یک جهش بزرگ معنوی که انجامش خود خواسته و شدنی ست.

 

  پرداختن به امور مربوط به بدن درد مند از اصول اولیه ی زندگی معنوی و بالاتر از این باید گفت پیش نیاز تحول و تغییر است.

تمام ما غیر از کالبد فیزیکی مان کالبد های دیگر ی هم داریم. که یکی از آنها "کالبد درد" نام دارد.  این کالبد از تمام درد و رنج های ما از کودکی تا اکنون انباشته شده است. و برای حیات خود دایم باید رنج بیافریند. در حقیقت تا این کالبد پاکسازی نشود. هر گونه رشد معنوی و آگاهی با سختی اتفاق می افتد.

در آینده در این مورد مطالب مفیدی گذاشته خواهد شد و در صورت فراهم آمدن زمان و موقعیت ، کارگاهی نیز به منظور تخلیه ی این کالبد راه اندازی می شود. توضیح در مورد مطلب بالا👆

 

تمام ما غیر از کالبد فیزیکی مان کالبد های دیگر ی هم داریم. که یکی از آنها "کالبد درد" نام دارد.  این کالبد از تمام درد و رنج های ما از کودکی تا اکنون انباشته شده است. و برای حیات خود دایم باید رنج بیافریند. در حقیقت تا این کالبد پاکسازی نشود. هر گونه رشد معنوی و آگاهی با سختی اتفاق می افتد.

در آینده در این مورد مطالب مفیدی گذاشته خواهد شد و در صورت فراهم آمدن زمان و موقعیت ، کارگاهی نیز به منظور تخلیه ی این کالبد راه اندازی می شود.

 

  • بتسابه مهدوی

مانتراهایی تبتی

بتسابه مهدوی | جمعه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۱۱ ق.ظ

مانتراهایی تبتی

دکتر بتسابه مهدوی

بودایی های تبت بر این باورند که تکرار مانترای Om Mani Padme Hum با صدای بلند و یا بدون صدا به صورت زمزمۀ درونی , قدرت دریافت  بخشایش , توجه به خویشتن وبرکت از الهۀ غمخوارگی را افزایش می دهد . گفته شده دیدن فرم نوشته شدۀ این مانترا دارای همان تاثیر می باشد . در تبت اکثرا این مانترا را به صورت حک شده بر روی سنگها و صخره ها در جایی که قابل رویت توسط مردم باشد می بینیم . از انواع  دیگر آن می توان گردونۀ مانی (Mani Wheel) یا همان گردونۀ نیایش ( Prayer Wheel  ) اشاره کرد که چرخاندن آن دارای همان تاثیر تکرار آن و یا دیدن فرم نوشتاری آن است . گردونه های کوچک و یا بزرگ نیایش اجسام مدوری هستند که بر روی آنها و گاهی درون آنها , مانترای Om Mani Padme Hum نقش بسته است و در سرتاسر این سرزمین مورد استفاده قرار می گیرد.

  • بتسابه مهدوی

تهی ساختن خرد

بتسابه مهدوی | پنجشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۳۳ ق.ظ

تهی ساختن خرد

دکتر بتسابه مهدوی

 

برای تهی ساختن خرد، نخست باید چیز والاتری را خواستار شوی. آنگاه خواهی توانست خردت را تهی سازی. نباید بگذاری هیچ اندیشه‌ای در خردت راه یابد و در آن رخنه کند و شکل بگیرد. انگار می‌کنیم که مفهومی در خرد تو پیدا شود. تا نخستین حرف نام آن پیدا شد، نابودش کن. باید خردت را با نیروی تمرکزت تا جا دارد تهی کنی.

یک اندیشه، یک هیجان یا یک چیز دیگری پدیدار شود. زود تیرت را بزن و آن را تکه‌تکه کن. تصوری می‌آید، نام کسی می‌آید یا هر اندیشه‌ی دیگری رونما می‌شود. آن را بی‌درنگ بیرون انداز. نگذار پدیدار گردد و به قلمرو خردت گام گذارد. پیش از آنکه پایش به آن برسد، باید آن را پاره‌پاره کنی. اگر هم اندیشه‌ها و تصورها در تو، در تنت و خردت باشند، باید به این گونه مراقبه کنی: تا می‌شود خود را خلسه ساز و تصور کن در دل دریایی هستی. آنگاه آن اندیشه‌ها و تصورها را به گونه‌ای که انگار دیگر چیزی جدا از هویت تو نیستند، بپذیر. بگذار در دریا ناپدید شوند. اگر هنوز در تو هستند، آنها را در دریا چپه کن. اگر از بیرون آمدند، نگذار به درون تو رخنه نمایند. اگر این را مشق کنی، بی‌گمان مراقبه‌ی خوبی توانی کرد.

  • بتسابه مهدوی

چیرگی بر اندیشه‌ها

بتسابه مهدوی | پنجشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۳۱ ق.ظ

چیرگی بر اندیشه‌ها

 دکتربتسابه مهدوی

 

اگر اندیشه‌هایت، خوب نباشند، اگر نایزدانی، ناسالم باشند، دو راه برای چیره شده بر آنها داری. یک راه این است که تصور کنی در ذهنت یک اتاق هست و آن اتاق طبعا دری هم دارد. آن اتاق توست و تو می‌توانی بیرون از آن ، جلوی در بایستی و نگذاری هیچ اندیشه‌ای به درون آن برود. آنگاه می‌توانی اتاق خرد را ببندی و دم درهایش نگهبانی بدهی. آن اتاق از آن خود توست. چه کسی می‌تواند بی اجازه‌ی تو پای در آن گذارد؟ اما اگر درش را بازگذاری، هر کسی می‌تواند سرش را پایین بیندازد و به درون آن بیاید، و اگر اندیشه‌ای به درون آن راه یابد، بیرون انداختنش دشوارتر است. پس باید از همان آغاز نگذاری به درون بیایند.

  • بتسابه مهدوی

آموختن مراقبه

بتسابه مهدوی | پنجشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۳۰ ق.ظ

آموختن مراقبه 

 دکتر بتسابه مهدوی

اگر می‌خواهی بی آنکه نخست تمرکز را یاد بگیری، مراقبه را بیاموزی، باید احساس کنی که جلوی در اتاق درونیت ایستاده‌ای. هنگامی که تو آنجا می‌ایستی، تنها می‌گذاری که دوستانت به اتاقت پای گذارند. بیگانگان و دشمنان را نمی‌گذاری به درون بیایند.

تو باید بگذاری تنها اندیشه‌های خوب و یزدانی به اتاق گام گذارند. آنها دوستان راستین تو هستند. اندیشه‌های نایزدانی، اندیشه‌های دشمنانه را نباید بگذاری به اتاق درآیند. خردت همواره اندیشه‌ها را به سوی خود می‌کشد، باید خوب، هشیار باشی. تنها باید پذیرای اندیشه‌های یزدانی باشی و بس. آنگاه با اندیشه‌های یزدانی خود بازی کن. بگذار در گلزار خردت بازی کنند. با اندیشه‌هایت بازی خاصیت‌های یزدانی، مهر یزدانی، توان یزدانی یا آرامش یزدانی را بکن. آنگاه زمانی فراخواهد رسید که خواهی دید اگر تنها به اندیشه‌های یزدانی اجازه‌ی بازی کردن بدهی، دیگر از اندیشه‌ها نشانی نیست. همه‌ی هستیت از الوهیت درونی، سرشار خواهد بود. آنگاه آگاهیت خواهد کوشید، چیزی دستگیرش شود. می‌گویی چه خواهد آمد و چه به درونت راه خواهد یافت؟ واقعیت مالامال، روشنایی سرشار، شیفتگی پر و پیمان، همه چیز، اما بی‌کرانش.

*

اندیشه دو گونه است: اندیشه‌ی خوب و اندیشه‌ی بد. یک گونه‌اش سالم و گونه‌ی دیگرش ناسالم است. اندیشه‌های ناسالم و نایزدانی، دشمن ما هستند، اما اندیشه‌های خوب و یزدانی دوست مایند. ما دم در خانه‌مان ایستاده‌ایم و یکی درمان را می‌زند. باید نخست ببینیم دوست است یا دشمن. اگر دوست باشد، می‌گذاریم به درون بیاید، اگر دشمن باشد، نمی‌گذاریم. دشواری کار این است که گاهی اگر اندکی لای در را باز کنیم، دشمنان زود خود را به درون خانه می‌اندازند. آنگاه باید چه کار کنیم؟ نخست، در را هیچ باز نمی‌کنیم. در را از درون می‌بندیم. دوست‌های راستین‌ ما نخواهند رفت. خواهند اندیشید: "یک جای کار اشکال دارد. او همیشه با ما خوب است. بی‌گمان یک چیزی هست که در را باز نمی‌کند." احساس یگانگی که آنها با ما دارند، آنان را برای زمانی دراز چشم‌براه ما نگاه خواهد داشت.

اما دشمنان تنها می‌خواهند ما را آزار دهند و برنجانند و تباه کنند. تنها چند دقیقه خواهند ایستاد. پس از زمانی اندک، بی‌تاب خواهند شد و خواهند گفت: اینجا هیچ در شان ما نیست، بیهوده چرا زمان خود را هرز بدهیم؟" دشمنان، باد در سر دارند. هنوز بر باد (غرور) خود چیره نشده‌اند و خواهند گفت: "چه کسی دنبال این است؟ چه کسی خواستارش است؟ برویم و گریبان یکی دیگر را بچسپیم."

اگر ما به بچه‌میمونی محل نگذاریم، سرانجام ما را رها خواهد کرد و سراغ کس دیگری خواهد رفت. اندیشه‌های منفی هم درست به همین گونه خواهند رفت و خود را با خرد کسی دیگر سرگرم خواهند نمود. اما دوستان خواهند گفت: "نه، ما به این نیاز داریم، او هم به ما نیازمند است. برای همیشه چشم‌براهش خواهیم ماند." باری، دشمنان ما پس از گذشت چند دقیقه راهی خواهند شد. آنگاه خواهیم توانست در را باز کنیم و دوستان گرامی‌مان را ببینیم که پشت در ایستاده‌اند و هنوز چشم‌براه مایند.

اینک باید یک اندیشه را در نگر بگیریم. شاید تو بگویی که خودت را تنها روی اندیشه‌های خوب متمرکز می‌کنی. اما بدبختانه ما ناآگاهانه روی اندیشه‌های بد هم متمرکز می‌شویم. رشک، دودلی، سوتفاهم- ما ناخودآگاه همه‌ی اینها برمی‌انگیزیم. هنگامی که اندیشه‌های بد از اینگونه می‌آیند، باید تصور کنی که اندیشه‌های بد، یک شخص هستند. رشک و ترس و دودلی و چاپلوسی را به سادگی، یک آدم تصور کن و بی‌درنگ شکل یک انسان را به آنها ببخش: "این پسر خاصیت نایزدانی دارد." اگر اندیشه‌ی خوبی داری، به آن هم شکلی بده: "این انسان دارای همه‌ی ویژگی‌های خوب است- فروتنی، صمیمیت و جز اینها."

اینک چه می‌کنی؟ زمانی که آدم خوبی را می‌بینی، احساس کن که او ترا راهبری می‌کند و بکوش تا هر زمانی که او می‌خواهد از او پیروی کنی. اما هنگامی که آدم بدی را می‌بینی- آدمی پر از ترس و ناآرامی و ویژگی‌هایی از این دست- احساس کن که او می‌خواهد ترا با نامهربانی و بی‌درنگ شکار کند و تو باید از وی بگریزی. هرگز نباید بگذاری خود را به تو نزدیک‌تر کند. زمانی که کسی را در برابر خود می‌بینی که خطرناک به نظر می‌آید، به گونه‌ای به کار درآی که گویی وی می‌خواهد ترا نفله کند. احساس کن زندگیت در خطر است. مردم در زندگی معنوی خود، اندیشه‌های بد را معمولا چندان جدی نمی‌گیرند. ما به این ویژگی‌های نایزدانی نزدیک می‌شویم و می‌اندیشیم که آنها تنها حشره‌هایی هستند که نیشمان می‌زنند. اما اگر تو از این خاصیت‌های نایزدانی داشته باشی، باید احساس کنی که آنها از اژدها هم بدترند؛ بسیار خطرناکند. 


 

تو می‌توانی از این راه آغاز به برانگیختن اندیشه‌های خوب کنی: "من می‌خواهم خوب باشم. می‌خواهم معنوی باشم. می‌خواهم یزدان را بیشتر دوست داشته باشم. می‌خواهم تنها برای او هستی داشته باشم." بگذار این اندیشه‌‌ها در درونت پا بگیرند. با یکی دو اندیشه‌ی یزدانی آغاز کن: "من امروز پاک پاک خواهم بود. به هیچ اندیشه‌ی بدی راه نخواهم داد و تنها آرامش است که باید به من راه یابد." اگر تنها اندیشه‌های یزدانی را بگذاری که در تو ببالند و رشد کنند، خواهی دید که آگاهیت به گونه‌ای مثبت دگرگون خواهد شد.

بهتر از همه این است که خود را با آگاهی یک استاد معنوی هماهنگ کنی. اما اگر دیدی این کار برایت دشوار است، با اندیشه‌های یزدانی آغاز کن. "امروز می‌خواهم احساس کنم که براستی فرزند یزدانم." این تنها یک احساس هم نیست، واقعیت راستینی هم هست. مریم را تصور کن که دوشیزه‌ای است و عیسی، فرزندش را در آغوش گرفته. احساس کن یزدان، مادر، ترا مانند یک بچه در میان دست‌های خود گرفته. سپس احساس کن: "من براستی می‌خواهم از روشنایی فرزان و حکمت برخوردار گردم. می‌خواهم همراه پدرم راهی شوم. به سوی هر کجایی که او برود، می‌خواهم دنبالش بروم. می‌خواهم به روشنایی او دست یابم."

*

در هر دمی، اندیشه‌های بد به سوی ما تاخت می‌آورند یا اندیشه‌های خوب ما را الهام می‌بخشند. هر اندیشه‌ای می‌تواند در زندگی ما کار یک بمب اتم را بکند. هنگامی که یک اندیشه‌ی بد به ما می‌تازد، می‌کوشیم از خود پدافند کنیم. هنگامی که اندیشه‌ی خوبی به ما دست می‌زند، می‌کوشیم خود را به آن نزدیک کنیم و آن را گسترده‌تر سازیم. اگر بامداد زود، آغاز به مراقبه کرده باشیم و اندیشه‌ای خوب سراغمان بیاید، باید آن را گسترش بخشیم.

یک اندیشه‌ی یزدانی را در نظر می‌گیریم، شیفتگی یزدانی- نه شیفتگی انسانی و احساسی، بلکه شیفتگی یزدانی و کیهانی: "من یزدان را دوست دارم، من همه‌ی آفرینش یزدان را دوست دارم." شیفتگی می‌تواند ایده‌آل ما باشد. شیفتگی می‌تواند بالاترین آماج ما باشد. اگر شیفتگی از گونه‌ی یزدانی، کیهانی، و والا باشد، سر و کار ما با خود خداست.

*

تو می‌توانی مراقبه کنی و به خرد خود بگویی: "من نمی‌گذارم تو راه خودت را بروی. من می‌خواهم به یزدان بیندیشم." آهسته یا بلند نام یزدان را بازگوی و بازگوی. سپس به خود بگو: "من می‌خواهم همه‌ی هستی‌ام پاک باشد" و این را تکرار کن: <پاکی، پاکی، پاکی.> با این کار تو نخواهی گذاشت که ناپاکی یا چیز یا کس دیگر به خردت، رهیاب شود. نگذار اندیشه‌ات اینجا و آنجا پرسه بزند؛ آن را به سادگی تنها برای آماج‌های خودت به کار بکش. کارها و چیزهای بی‌شماری هست که تو باید در خرد و یا از راه آن به انجام رسانی. اما خرد، سرکش و شر است و شگردهای بسیاری را می‌داند، اگر تو از آن بهره نگیری، آن از تو بهره خواهد گرفت.

  • بتسابه مهدوی

پاک نگه ‌داشتن خرد

بتسابه مهدوی | پنجشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۲۷ ق.ظ

پاک نگه ‌داشتن خرد

دکتر بتسابه مهدوی

 

تو می‌توانی اندیشه‌ات را پاک نگاه داری، بدین گونه که همیشه احساس کنی، خرد نداری؛ آنچه داری تنها "دل گل" یک کودک است. هنگامی که کسی از تو بپرسد: "این را با ترازوی خرد خود چگونه می‌سنجی؟"، می‌توانی به او بگویی: "من خرد ندارم. تنها یک "دل گل" دارم و بس. تو اگر خرد نداشته باشی، نیازی نداری آن را پاک نگاه داری. از این راه می‌توانی این گره را به سادگی بازکنی.

*

ما شش مرکز معنوی در تن خود داریم. تو خود را روی مرکزی متمرکز می‌کنی که مانی‌پورا نام دارد. معمولا در ذن خود را روی آن متمرکز می‌سازند. آموزش‌های معنوی هندوستانی ما می‌گویند که تو از راه این مرکز به نیروی پویایی دست می‌یابی. اگر از این نیروی یزدانی برای آماجی یزدانی بهره گیری، به برآیندی خواهی رسید. اگر آن را برای نیتی تازنده به کار بندی، تباهی به بار خواهی آورد.

اگر می‌خواهی بر اندیشه‌هایت چیره باشی، باید خود را روی مرکزی که در میان چشم‌هایت است، متمرکز کنی. اگر بسیار سخت‌کوشی و تمرکزت بسیار شدید است، نباید بیش از دو دقیقه روی آن متمرکز بمانی. و گرنه از همان آغاز خسته خواهی شد. اگر پس از آن خود را روی مرکز دل تمرکز دهی، آرامش و شیفتگی و شادی را دریافت خواهی داشت. به درون دلت که پای می‌گذاری، بکوش آهنگ کیهانی، آهنگ بی‌آهنگ را بشنوی. اگر بتوانی شیفتگی و شادی و آرامش و خورسندی دلت را به مرکز میان دو ابرویت بیاوری، خواهی دید که در آنجا دیگر اندیشه‌ای نیست.

دل، جایگاهی مطمئن برای تمرکز و مراقبه‌ی توست. در اینجا خودبخود، به پاکی دست خواهی یافت، چرا که روان در دل جای دارد و روان با بی‌کرانگی یکی است. تو از اینجا همه چیز را به دست خواهی آورد.

  • بتسابه مهدوی

ذکر و اهمیت آن در سلوک و طریقت

بتسابه مهدوی | چهارشنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۰۹ ق.ظ


ذکر و اهمیت آن در سلوک و طریقت

دکتر بتسابه مهدوی

👇🏼👇🏼👇🏼👇🏼

"واذکراسم ربّک بکره واصیلا (انسان/ 25 ). 🌸

و به یاد آور نام پروردگارت را بامدادان و شبانگاهان".🌸

دربیان اهمیت ذکروشناخت ماهیت و مراتب آن همین بس که تاریخ ادیان و تصوف و کتب آسمانى وکهن ترین مکتوباتى که ازازمنة قدیم براى بشر به میراث مانده، جملگى حکایت براهمیت ذکردارند. اهل تحقیق و علم، ذکر را باتوجه به نقش صوت درجهان و پدیده هاى مکشوفه درعلم، خصوصاً با علم متافیزیک وفیزیک کوانتوم با صوت وفراصوت اثبات مى نمایند که امواج صوتى (امواج مکانیکى) وامواج الکترومغناطیسى (امواج نورى) هردو داراى ماهیتى انرژیایى و منتشرشونده هستند.🌸💠🌸💠

انرژى ها درعلم فیزیک قابلیت تبدیل شدن به یکدیگررا دارند و ازآن جا که حضورفیزیکى انسان دراین جهان وابسته به سطح نوسانات و انرژى اوست، براى تداوم حیات مى بایست ارتعاشات روحى او که ازطریق ذهن ومغزجارى مى شوند، با ارتعاشات جهان مادى هم فرکانس بوده تا با تداوم حضورى جسمى زندگى انسان میسرگردد.👇🏼🌸💠

 اما نکتة جالب دیگرى که فیزیکدانان به آن پى برده اند، این است که هرجسم مادى درجهان ما داراى مجموعه اى از ارتعاشات طبیعى است. این ارتعاشات طبیعى درواقع ازمشخصه هاى خاص هرجسم محسوب مى شوند. نکتة جالب تردراین جاست که صدایى که هرجسم مى تواند ازخود تولید کند مثلاً صداى حاصل از ضربه زدن به یک جام کریستال یا لیوان شیشه اى وابسته به ارتعاشات طبیعى آن جسم است. بیش ترین میزان جذب صدا درهرجسم مربوط به اصواتى است که با ارتعاشات طبیعى آن جسم هماهنگ باشد؛ به بیان دیگر، هماهنگى و ریتم صوتى وارتعاشى شناخته شده درفیزیک، خود سطحى ازتجلى یک هماهنگى فراگیروعظیم درهستى است. درحالت وقوع هماهنگى، میزان انتقال، نفوذ وجذب انرژى ازمنبع ارتعاش به شخص دریافت کننده به بیش ترین مقدارخود رسیده وارتباط میان آن ها کامل مى شود.💠🌸💠🌸

🐚

قدرت اعجاب انگیزکلام نیزنمود دیگرى ازاهمیت فوق العاده بالاى صوت برروح وروان انسانِ ذاکر وانسانِ گیرنده و جهان ماده است. وقتى ارتعاشاتى ازحوزه هاى وجودى وعمیق ترین بخش هاى درونمان نیرو مى گیرند و به ارتعاشات صوتى تبدیل شده و درجهان بیرونى منتشرمى گردند، ازقدرت شگفت انگیزى برخودار مى شوند؛مانند خلاقیت وآفرینندگى.

👇🏼🌹🐚🌹🐚👇🏼

امروزه درآزمایشگاه هاى پاراسایکولوژى، ازجمله آزمایشى که درسال 1987 دردانشگاه ادینبورگ صورت گرفت، این فرضیه ثابت شده که هرصوت، تشکیل شده ازکلمه و واج ها و حروفى است و انرژى هاى منتشره ازسوى آن صوت یا کلام قدرت آفرینندگى وتأثیرگذارى دارند. آزمایش هاى بسیارى برروى گیاهان، رشد ونمو گل ها با موسیقى، یا تشکیل کریستال هاى نورانى درآب با اصوات مثبت، همگى ازقدرت خارق العادة صوت وکلام براجسام حکایت دارند.🐚🌹🐚👇🏼

عده اى ازاهل نظرازقدرت شگرف صوت برسطوح باطنى انسان سخن رانده وبه این نکته اذعان داشته اند که الگوهاى صوتى درموسیقى اساساً ازنوعى الگو ونظم عددى بهره مى گیرند؛ چراکه درموسیقى نسبت عددىِ فرکانس اصوات اصلى، ازقوانین خاصى تبعیت مى کنند. درآیین یوگا صوت درسه بخش تعریف شده است:

👑

1 سکوت مطلق، یعنى صوتى که قابل شنیدن نیست وفقط معلمان باطنى دریافت مى نمایند. همچنین مخلوقاتى که خود زبان گویا ندارند مانند دریاها، کوه ها و سنگ ها  این صوت را دریافت مى کنند و مى توانند آن را بازتاب دهند.

2 سطح دوم امواج صوتى که به صورت صداهایى است که مثلاً ازحنجره تولید مى کنیم و معنا ومفهوم ظاهرى ندارند، مانند اُم، لام و....🌻🌻🌻

3 سطح سوم که "شبدا" نامیده مى شود و دراین سطح است که کلام به وجود مى آید. کلام عبارت است ازترکیب چند صوت.🌻🌻🌻

همچنین آنان ذکریا مانترا را به سه سطح انرژى تقسیم مى کنند:

1 مانتراهاى قوى با ولتاژ بالا،🍃

2 مانتراهاى متوسط،🍃

3 مانتراهاى ضعیف.🍃

  • بتسابه مهدوی